بوسه بر تابوت آتش

برادر آتش نشان شهیدم:

ده روز است که آتشی خاموش نشدنی بر دل هایمان نشانده ای !  بلندای ایثارو جوانمردی  و  قدرت شجاعت و بزرگواری تو ، نه فقط شهر و سرزمینت که جهانیان را به حیرت آورد.

ده روز است که نفس ها در سینه حبس شده ، غم بی قرارمان کرده و اشک بی امان می بارد، چون آسمانی که با شهر همراه شده و می گرید.

برادر آتش نشان شهیدم :
بدون هیچ چشمداشت و انتظاری عشق را دوباره برایمان معنا کردی، در روزگاری که نایاب ترین متاع بازار انسانیت شده است و عرق شرم بر چهره هایمان نشاندی که ما کجاییم و تو کجا ؟

 دراین ده روز در مقابل عظمت روح تو و در برابر آزادگی ات ، به خود نگریسته ایم و شرمسار شده ایم و از خود پرسیده ایم چگونه؟ تو  که فرزند صالح مادر و پدر سالخورده ات بودی، که همسر زن جوان چشم انتظارت بودی،که پدر فرزندان کوچک و نوپایت بودی ، تویی که شاید مشکلات اقتصادی و معیشتی و سختی و اضطراب کار بارها آزرده ات کرده بود ، چگونه به دور از همۀ حسابگری ها و مصلحت اندیشی ها ، عزیز ترین سرمایه ات، جانت را به کف دست گرفتی و سوختی تا دیگران زنده بمانند.

 برادر آتش نشان شهیدم :
تو به یادمان آوردی که به رفتارمان بیندیشیم ! به اینکه منفعت طلب شده ایم ، به اینکه فقط به خودمان فکر می کنیم، به اینکه انسان دوستی و گذشت و محبت های اجتماعی مان کم رنگ شده است، به اینکه خیلی وقت ها مسئولیت ها و تعهداتمان را فراموش می کنیم ، به اینکه گاهی از خدا زیاد دور می شویم !
 
برادر آتش نشان شهیدم :
فردا با پیکر مطهرت همراه می شویم و تو را تا خانۀ ابدی ات همراهی می کنیم، فردا تابوت سرخت بر دستان بی قرار شهر آرام خواهد گرفت ، فردا به بدرقه ات خواهیم آمد به امید آن که همراهی با تو ، عشق را و ایثار را و مهر را در دل هایمان و در سرزمین مان جاودانه بدارد.

فردا در مصلای تهران تو هستی و ما  و عشق که بر دستانمان جاری خواهد شد. به دیدارت می آییم و بر تابوت سرخت بوسه می زنیم و این نقش را بر دل می نگاریم که اگر مردانی چون تو نبودند، ما نیز نبودیم!

هرچند که دل تنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
یک عمر پریشانی، دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم


منبع: alef.ir