«بحران گفتوگو» در ایران
میثم قهوهچیان – روزنامهنگار«بحران گفتوگو» ایران را فرا گرفته است. ایرانیان به راحتی نمیتوانند مشکلات خود را از خلال گفتوگو حل کنند و حجم زیادی از اختلافات در ایران اعم از سیستم انتظامی-قضائی، ساحات فردی و اجتماعی به نزاع منجر میشود. این واقعیت میتواند از مناظر گوناگون بررسی شود، اما اگر آن را در کنار تجربیات ریز و درشت دیگر بگذاریم، میتوانیم آن را یکی از نشانههای حاد و وخیم «بحران گفتوگو» در ایران ببینیم. از هر ۴ ازدواج در سال گذشته شمسی، یکی به طلاق کشیده است. سیدحسن موسویچلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران، معتقد است که میزان گفتگو در خانواده ایرانی کمتر از ۱۵ دقیقه در روز شده است. نیمنگاهی به منازعات سیاسی هر دو جناح اصلی کشور هم این مسئله را نشان میدهد. مشکل رسیدن به توافق اصولگرایان در سه انتخابات مجلس هفتم تا نهم درهر دور بیشتر شد و همین اختلاف در انتخابات ۹۲ نیز همان دردی را سر این جناح آورد که پیشتر اصلاحطلبان به آن در ۸۴ مبتلا شده بودند. مراد از مثالهای پیشگفته، نمودی از یک سکوت اجتماعی و یا افزایش خشونت در کوچه و خیابان نیست، بلکه بحث بر سر آن است که «بحران گفتوگو» در گستره کشورمان، در مجامع دانشگاهی، محافل سیاسی، جمع رفقا و … هر روز بیشتر ریشه میدواند. منازعات همیشه با مشت و لگد و به دادگاه و گورستان منجر نمیشوند و دعواکنندگان همیشه از کف خیابان و غیره نیستند. ریشه جدالهای حاضر باید در ساختارهای تاریخی دیده شود. ایران امروز بیش از آنکه شاهد کارکرد نهادی گفتوگو باشد، شاهد کارکرد نهاد مخاصمه است. نیمنگاهی به تاریخ فکری ایران و ایرانیان، نشان از نوعی جوهرگرایی حتی در عموم مردم ایران دارد. ایرانیان همواره تحت تاثیر فلسفه ارسطوئی بودهاند. مهمترین پیشفرض جوهرگرایی آن است که ما وجود چیزهایی واقعی مانند درخت، کوه و … را خارج از خود قبول میکنیم و معتقدیم که هر چیزی دارای جوهری ثابت است که بدون آن نمیتواند وجود داشته باشد. تجدد ایرانی نیز نتوانست چالشی جدی برای این جوهرگرایی باشد. خارج از مجامع دانشگاهی، ما ایرانیان مفاهیم و اعتقاداتمان را به سطح جوهر بالا کشیدهایم. برکشیدن مفاهیم به مقام جوهر در نزد ما ایرانیان، پایه فکری امتناع گفتوگوست. با این کار منازعه نه در خصوص نظرات و اندیشهها که در خصوص واقعیات است. متافیزیک ذهنی ما ایرنیان اقتضا میکند که خود را مدام کاشف حقیقت بدانیم. تاریخ ایران تا همین سی و اندی سال پیش تاریخ سلطنت بوده است و سلطنت بخشیدن مشروعیت به یک فرد و بنده و باطل دیدن دیگران است. مشروطه، میانپرده تاریخ ایران در سست کردن فرهنگ فردسالاری به نتیجه نرسید تا اینکه در سال ۱۳۵۷ شاهد فروپاشی این نظم سیاسی شدیم، هر چند کم و بیش فرهنگ فردسالاری به کمابیش باقی مانده است و حاکمیت پدرسالاری یا مردسالاری، نمونه کوچکی از تاثیر این تاریخ فربه بر حیات ایرانی است. همین تاریخ است که گفتوگو در جامعه ایرانی را به چالش میکشد. فرض اینکه کسی باید حرف نهایی در حوزههای مختلف اعم از فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و … را بیان کند، راه گفتوگوی دائم و اصیل را میبندد و افراد به حجت تبدیل میشوند. این دو عامل باعث شده است که فرد ایرانی دیگری را به رسمیت نشناسد. در این میان فرق ندارد که ایرانی قائل به کدام تفکر، مکتب، دین و یا خرده فرهنگ داشته باشد. ما معمولا دیگری را باطل میدانیم. البته بخشی از طبقه متوسط ایرانی خود را همواره اهل گفتوگو دانسته است، اما نیم نگاهی به وضعیت سیاسی که معمولا از طبقه متوسط جذب نیرو میکند، خلاف این خوشخیالی را ثابت میکند. جوهرگرایی و فردسالاری باعث شده است تا ما به ایدئولوژیک بودن خودمان غافل باشیم. ما بر اساس تصور جوهرگرایانه از جهان و معرفت خود را کاشف حقیقت مییابیم. در این معنا ما سازنده معرفت خود نیستیم، بلکه ما مالک حقیقت هستیم که آن را از منبعی دینی، عقلی، تاریخی و … یافتهایم و دیگری که عقیده ما را ندارد، نتوانسته است آن را بیابد. جهل به ماهیت ایدئولوژیک معرفت باعث میشود به جای گفتوگو به سرکوب دیگری دست بیازیم. عوامل و توابع پیشگفته در کنار مصائب اقتصادی و اجتماعی باعث شده است تا ما به نوعی خودمرکزی برسیم. این وضعیت باعث میشود تا دیگری را غیرخودی، مغفول، خودفریفته، خائن، دشمن ببینیم که حقیقت را نیافته و استحقاق بهرهمندی از حقوق فردی را ندارد.این مسئله از یک سو انفعال سیاسی را ایجاد میکند و از سوی دیگر کار جمعی را دشوار ساخته و هر روز بر اختلافات دامن میزند. ترویج گفتوگو به عنوان حلقه مفقوده جامعه ایرانی در این وضعیت میتواند راهگشا باشد. باید پذیرفت که ما حقیقت را نیافتهایم بلکه آن را دریافت و یا ساختهایم و بنابراین مدام در این خصوص گفتوگو کنیم. تاکید بر روشن بودن حقیقت، ارجاع به واقعیات متقن علمی، تاریخی و انسانی، تصریح حقایق دینی و اسطورهای و هر مرجع حقیقت دیگر، کار گفتوگو را دشوار میکند. انسان ناگزیر در حال داد و ستد است و گفتوگو تداوم انسانیت او را تضمین میکند، انسانیتی که به جای مخاصمه به مناظره مینشیند.
منبع: baharnews.ir