یکپارچگی در خلال پراکندگی
مرجان یگانه پرست- روزنامه بهار
نخستین نمایشگاه سراسری هنرهای تجسمی افغانستان با نام «نیمروز» ، مجموعهای از آثار جمعی از هنرمندان افغانستانی در گالری شماره ۱ فرهنگسرای نیاوران دایر شده است. این نمایشگاه قصد دارد در زیر گرد و غبار جنگ افغانستان گنجی را نشان دهد که بخشی از آن در این نمایشگاه به همت مریم کوهستانی در معرض دید علاقمندان قرار گرفته است. این هنرمند معتقد است که این نمایشگاه فرصتی برای شناختن جامعهای که سالها است بخشی از بدنه جامعه ایرانی بوده است. مریم کوهستانی دارای مدرک کارشناسی ارشد پژوهش هنر و مجسمه ساز است. او مجسمهسازی را به صورت حرفهای از سال ۸۵ دنبال میکند و این هنر را در دانشگاه هنر اصفهان و همچنین به بچههای کار تدریس کرده است. نمایشگاه «نیمروز» حاصل سفر و پژوهشهای او به افغانستان و هماهنگی هنرمندان افغانستانی از سراسر جهان است که تصویری دیگر از این سرزمین ارائه میدهد.
***
هدف شما از برگزاری این نمایشگاه چه بود؟ نمایشگاهی که بازخوردهای خوبی هم در فضای مجازی و رسانهها نسبت به آن صورت گرفته است.
من میتوانم در پاسخ به این سئوال بگویم که بالا رفتن از کوه با اولین قدمها ممکن میشود و وقتی تصمیم گرفتم که به هنر افغانستان بپردازم، مدتی بود که در شهرهای مختلف آن مسافر بودم و با هنرمندان مختلف ملاقات میکردم و هنر این سرزمین مرا به خود جذب میکرد. در طی این سفرها و پژوهش هایم متوجه شدم که چقدر هنر افغانستان برای دیگر کشورها و حتی برای خود هنرمندان این سرزمین ناشناخته مانده است. پیدا کردن هنرمندان حوزههای مختلف که یا در افغانستان یا در خارج از آن در حال زندگی بودند و با هم تعاملی نداشتند و حتی از هم بیخبر بودند، آسان نبود. وقتی تصمیم به برگزاری نمایشگاهی از هنر هنرمندان افغانستان گرفتم، متوجه شدم که کار سختی پیش رو دارم و تا این هنرمندان را دور هم بیاورم، زمان زیادی صرف شد. زمانی نزدیک به هشت ماه طول کشید تا این هنرمندان را از سراسر دنیا شناسایی کنم و از آنها برای حضور در این نمایشگاه دعوت کنم. وسوسه برگزاری این نمایشگاه مرا به سمت حل کردن مشکلات پیش برد و توانستم هنرمندان مختلف را از طریق فضای مجازی و دوست و آشنا پیدا کنم. تا این دوستان به ما اعتماد کنند و بتوانیم آثار آنها را جمع کنیم، مدتی گذشت و نتیجه این نمایشگاهی شد که در فرهنگسرای نیاوران برپا شد.
چه مدت در افغانستان در حال شناسایی هنرمندان بودید؟
من از آبان ۹۴ تا نوروز در مزار شریف بودم، بعد به ایران آمدم و در بازگشت دوباره به هرات، مزار شریف و کابل سفر کردم. بعد از برگشت از این سفر بود که روی برگزاری این نمایشگاه کار کردم و شروع به شناسایی هنرمندان مختلف و دعوت از آنها کردم. تقریبا ۱۴ ماه شبانه روز کار کردم.
خیلی مایلم بدانم که در طی این سفرها و ملاقات با هنرمندان، چه انگیزهای باعث شد تا این نمایشگاه را برگزار کنید؟ هنر افغانستان تاثیری روی شما داشت که منجر به این نمایشگاه شد؟
در ابتدا نمیدانستم که هنر افغانستان این قابلیت را دارد و میتوان در نمایشگاهی تعداد زیادی از هنرمندان افغانستانی را گرد هم آورد. حقیقت این است که این قابلیت برای خود هنرمندان افغانستانی هم نامعلوم بود چون از هنر هم بیخبر بودند. وقتی به هنرمندان افغانستان گفتم که قصد دارم نمایشگاه برگزار کنم، میگفتند به جز چند نفر، هنرمندی وجود ندارد. بسیاری از افغانستان مهاجرت کرده بودند و پراکنده شدند. کسانی که سی سال بود از این کشور رفته بودند و حتی زبان مادری شان را هم فراموش کرده بودند، ناگفته نماند که مهاجرت خیلی به اصالت هنر این هنرمندان آسیب زده بود. در سفری که به هرات داشتم و در خانه این هنرمندان در رفت و آمد بودم، هنرمندان آنجا به من از دوره جنگ طالبان میگفتند و اینکه چطور هنرشان را در این دوره حفظ کردند. در آن شرایط هنر، غیر قانونی ترین کار بوده است با این حال آنها سعی کرده بودند که آموزش هنر از بین نرود. تلاش آنها در حفظ هنر افغانستان در طی دوران جنگ واقعا ارزشمند بوده است. به شخصه اصالت زندگی و جایگاه هنر برایم اهمیت دارد و تلاش آنها دغدغه من هم بود و از این جهت از آنها تاثیر گرفتم. به علاوه اینکه نزدیک به ۵ سال است که با بچههای کار همکاری دارم. بخش زیادی از این بچهها، بچههای مهاجر افغانستانی هستند که نیاز به خدمات دارند. این بچهها خیلی بیانگیزه بودند و هدفی در تهران برای خود قائل نبودند. برای رفع افسردگی و بیانگیزگی آنها، فعالیتهای مختلف هنری را به آنها پیشنهاد کردم و معتقد بودم که هنر میتواند به آنها کمک کند. وقتی با هنرمندان افغانستان آشنا شدم، فکر کردم که حضور آنها در تهران به این بچهها هم انگیزه خواهد داد.
نکته جالب توجه این است که دغدغه اجتماعی در نگاه شما وجود دارد.
این نگاه در آثار هنری و مجسمه هایم هم جاری است و اگر این انگیزههای اجتماعی نبود با توجه به سختی که این نمایشگاه داشت، تاب نمیآوردم.
هنر در جوامع مختلف و در شرایط سخت توانسته التیام بخش و پیوند دهنده باشد. در سفرهایتان این ویژگی پیوند دهندگی را شاهد بودید؟
کاملا. یک استاد افغانستانی به نام صوابی که در نمایشگاه ما هم دو اثر دارند، تعریف میکردند که در زمان طالبان به بچهها آموزش نگارگری میداده است. بعدها در نمایشگاهی از جوانها دختری از او تشکر کرده است و تازه متوجه شده که این دختر همراه با برادرش و با لباس مردانه در کلاسهای او حاضر شده است. هنر در آن دوران توانسته بود به آن جوانها کمک کند. به نظرم هنرمندان قدرتمندتر از سیاستمدارها هستند و به راحتی میتوانند مرزها را بشکنند و از فضای دنیای بسته سیاست هم عبور کنند.
به نظر میآید این نمایشگاه تصویر جدیدی از افغانستانیها و هنر آنها به مردم ایران ارائه میدهد. ویژگی این نمایشگاه را چه میدانید؟
کشورهای اروپایی و آمریکایی روی هنر افغانستان خیلی سرمایه گذاری میکنند و این نکته را در طی سفرهایم به افغانستان هم متوجه شدم. هنرمندان افغانستانی در بسیاری از فستیوالهای هنری حضور پیدا میکنند و جوایز مهمی هم به دست میآورند اما به نظر میآید که آن فستیوالها سعی دارند که این هنرمندان در یک شرایط خاص فعالیت کنند و از آنها کلیشهای از یک سویه هنری شامل جنگ و صلح یا زنهای دربند را طلب میکردند. در نتیجه هنرمندانی که در مسیر واقعی هنر کار میکردند و به این شرایط تن نمیدادند و زبان هنری خودشان را داشتند، گمنام مانده بودند. در نتیجه تصمیم گرفتم اگر قرار است نمایشگاهی از هنر این هنرمندان در ایران برگزار شود، نگاه کلیشهای نباشد و هنرمندانی که مسیر و نگاه شخصی دارند، حضور داشته باشند. هنرمندانی که از نگاه شعاری دوری کرده بودند. در نمایشگاه هم پرفورمنس اینستالیشنی از جنگ داشتیم که خیلی مینیمال و ساده و هنرمندانه به مقوله جنگ و مهاجرت میپرداخت.
چرا نام «نیمروز» را برای این نمایشگاه در نظر گرفتید؟
به راحتی به این نام نرسیدیم و با هنرمندان مختلف افغانستان مشورت کردم و همچنین با منتقدان هنری که در ایران این هنر را میشناسند. در نهایت یکی از دوستان من به نام مهدی چیت ساز، عنوان نیمروز را پیشنهاد کرد که با هدف من همخوانی داشت. من یک افغانستان سربلند میخواستم و کلمه نیمروز، تداعی گر آن است که خورشید در بالاترین سطح خود قرار دارد. مایل بودم که عنوان به هیچ قالب کلیشهای اشاره نداشته باشد و به علاوه اینکه عنوان نیمرزو در کتاب شاهنامه که برای ما فارسی زبانها بسیار ارزشمند است، بسیار تکرار شده است و اشاره به خراسان فعلی دارد، زمانی که مرزی وجود نداشت و ما در نیمروز بزرگ با هم زندگی میکردیم. یک جملهای را در گواهینامه این هنرمندان گذاشتم که خیلی برایم جالب بود، اینکه «آفتاب را فقط در خلال آفتاب میتوانید دید» هدف اصلی نمایشگاه هم همین بود،نگاه به این هنر در روشنایی.
برنامههای جنبی این نمایشگاه شامل چه مواردی بود؟
با توجه به اینکه دغدغههای اجتماعی داشتم و مایل بودم که جامعه ایرانی با این نمایشگاه ارتباط بگیرد، ورک شاپها و نشستهای مختلف تخصصی نیز برگزار کردیم. خیلی برایم مهم بود که این برنامهها در اماکن خوب برگزار شوند و آبرومندانه باشند تا میزبان خوبی برای این هنرمندان باشیم. یکی از برنامه هایمان، ورک شاپ نقاشی مشترک بین ایران و افغانستان بود که در پردیس ملت برگزار شد. همچنین یک نشست تخصصی در مرکز فرهنگی «تیرافکن» داشتیم که به یاد صادق تیرافکن، هنرمند برجسته کشورمان بنا شده است. در آنجا تعاملی بین هنرمندان ایرانی و افغانستانی ایجاد شد. همچنین دو تا پرفورمنس در پلت فروم «داربست» در گالری «محسن» برگزار کردیم.
آثاری که در این نمایشگاه ارائه شدند، تحت یک موضوع مشترک بودند؟
نه. هدفم این بود که بدون هیچ قضاوتی هنرمندان در این نمایشگاه حضور پیدا کنند و نگاه خودشان را ارائه دهند.
چند موضوع در هنر افغانستان قابل پیش بینی است. جنگ، مهاجرت و زن. چقدر این مضامین در آثار هنرمندان نمایشگاه «نیمروز» قابل جستجو است؟
قطعا این مضامین را نمیتوان از آثار آنها حذف کرد. این موارد در آثار دیده میشود فقط دور از مستقیم گویی و شعار هستند. یک اینستالیشن داشتیم که یکی از هنرمندان برجسته افغانستانی به نام شیرعلی حسینی آن را اجرا کرد که اشاره به جنگ داشت. به این ترتیب که یک دیوار بزرگ بود که در دو سوی آن دو نفر از مخاطبان بدون دیدن هم، بدمیتون بازی میکنند. اشاره او این است که جنگ کور است و به مانند یک دیواری که بین آدمهای یک سرزمین قرار میگیرد، آنها را به نوعی به بازی وا میدارد. اثری مینیمال که به جنگ اشاره داشت. متاسفانه مهمترین نکتهای که در هنر افغانستان ایجاد شده است، مهاجرت است و این هنر را مقطع کرده است و ضمن اینکه این هنرمندان همدیگر را هم نمیشناختند. تصور کنید که شما میخواهید خود را در آینه ببینید اما وقتی جلوی آینه قرار میگیری، دست یا پایتان را نمیبینید و در واقع یک تصویر درست و جامع از خودتان ندارید. هنر افغانستان از نظر من به این مشکل دچار شده بود و بریده برید در جهان پراکنده شده بود و نمیتوانست چهره خودش را یکپارچه ببیند تا از خلال این یکپارچگی تصمیم بگیرد که باید چه مسیری را طی کند.
هنر هنرمندانی که ساکن افغانستان بودند با هنرمندانی که مهاجرت کرده اند، چه تفاوت هایی با هم دارند؟
این سوال قابل توجه است زیرا نقد آثار هنری اهمیت دارد و متاسفانه این هنرمندان ضمن نداشتن فضای ارائه آثارشان، از فضای نقد سالم هم بیبهره اند. نظر شخصی من این است که در هنر هنرمندان مهاجر یک آزادی بیان و نگاه دیده میشود اما هنرمندان داخل افغانستان، همچنان از سبکهای قدیمی پیروی میکنند و تقلید در آثارشان بیشتر است تا نگاه متفاوت. هنرمندانی که خارج از افغانستان فعال هستند با جریانهای معاصر بیشتر در ارتباط بودهاند و رویکردهای نوتری در آثارشان حس میشود اما سرگشتگی و بیوطنی در آثارشان هم دیده میشود. هنرمندان ایرانی هم از ایران مهاجرات کردهاند اما مهاجران افغانستانی به دلیل کندن از وطن و سفر بیبازگشت، شرایط سختی در مهاجرت داشته اند. آنها حسرت برگشتن به وطن دارند اما جرات برگشت ندارند و نوعی از بیوطنی را تجربه میکنند که تلخ است. از این جهت هنرمندانی که در افغانستان هستند و درگیر کپی کاری نشده اند، اصالت در هنرشان بهتر دیده میشود.
با توجه به ویژگیهای فرهنگی و اشتراکاتی که ایران و افغانستان دارند و همچنین تجربه هایی چون مقوله جنگ چه بازخوردهایی از هنرمندان و علاقه مندان ایرانی گرفتید؟
مقوله جنگ در نظر ما ایرانیها با تجربهای که افغانستانیها دارند، با هم یکسان نیست. من ماهها در افغانستان زندگی کردم و میدانم که این تجربهها با هم قابل مقایسه نیست. ما یک جنگی را تجربه کردیم که میدانستیم که تمام میشود و جنگ داخلی هم نبود اما در افغانستان این جنک سالها است که ادامه داشته و صد سال است که روی آرامش را ندیده اند. اشتراکات فرهنگی دیده میشود اما افغانستان دارای هنر غنیای است و در دوره تیموری، مکتب هرات در افغانستان حکمفرما است و من به شخصه نگارگری آن دوره را دوست دارم. هنرمندان اخیر افغانستان هم هنوز وامدار آن مکتب هستند اما به شکل زبردستانهای آن را نو کرده اند. من خودم فکر میکردم که بهزاد، هنرمندی ایرانی است و به آن افتخار داشتم اما اصالتا به افغانستان تعلق دارد.
منبع: بهارنیوز