«هادی مرزبان» از عشق خود به تئاتر می گوید

: شب‌های شلوغ نمایش بنگاه تئاترال در تماشاخانه سنگلج فرصت خوبی بود تا سراغ هادی مرزبان برویم؛ هنرمند پر سابقه تئاتر ایران که در طول گفت‌و‌گو با ما از عشق خود به تئاتر و دلبستگی‌اش به صحنه گفت. هنرمندی که بیش از هر چیز شیفته نمایش‌های اصیل ایرانی، ادبیات و هنر گرانسنگ ایران زمین است.

منتی سر تئاتر ندارم 
با مرزبان از حال و هوای این شب‌های بنگاه تئاترال که ۴۳ سال پیش علی نصیریان آن را نوشت و اجرا کرد، از اجرای نمایشنامه‌های رادی که او رکورد دار اجرای آن‌ها‌ست، از فیلم‌های روی پرده و البته از زندگی شخصی و خصوصی‌اش پرسیدیم. گفت‌و‌گو با این هنرمند ارزنده کشورمان را از دست ندهید.

از حال و هوای این شب‌های نمایش بنگاه تئاترال بگویید.

استقبال مردم بی‌نهایت است. بلیت سالن از ۲۰ روز پیش فروخته می‌شود. تا هشت شهریور که آخرین شب اجرای‌مان است تمام بلیت‌ها پیش فروش شده‌اند. از این نظر خیلی خوشحال هستم که مردم به تئاتر ایرانی این قدرعلاقه نشان می‌دهند.

دغدغه شما سالیان سال تئاتر ایرانی بوده‌است. نتیجه این همه سال تلاش‌تان را حالا می‌توانید ببینید؟.

بله! صدر درصد! مهم‌ترین نکته این تئاترها این است که شناسنامه و هویت ایرانی دارند. در این تئاترها از ادوارد و جیمز و برامز صحبتی نمی‌شود(خنده). مردم ما با آقای رحمتی و آقای محمدی و آقای حسنی خیلی آشنایی بیشتری دارند تا ادوارد و جیمز و برامز. نمی‌خواهم بگویم آنها نباید کار شود، نمی‌خواهم تئاتر غرب را رد کنم. اصلا تئاتر ما تئاتر وارداتی و عاریتی است؛ از غرب وارد شده اما هرگز نباید خودمان را فراموش کنیم و از یادمان برود که هویت ایرانی داریم.

 ریشه این مساله به کجا برمی‌گردد؟

 به برخی از استادان جوان دانشگاه‌های ما بر‌می‌گردد. این استادان وقتی می‌روند آن طرف آب، یا شناسنامه های‌شان را گم می‌کنند یا یادشان می‌رود به کجا تعلق دارند. خیلی زود هویت‌شان را فراموش می‌کنند و مقهور هنر و تئاتر غرب می‌شوند. این افراد وقتی به ایران می‌آیند متأسفانه جوانان ما را درگیر ایسم‌های مختلف می‌کنند. جوان‌های ما خیال می‌کنند که اگر کار ایرانی انجام بدهند، کار سبک و کوچکی کرده‌اند. درحالی‌که هم‌اکنون استادان بزرگی در ایران داریم که اهمیت کارشان به آثار ایرانی است؛ مثل استاد بیضایی، دکتر صادقی، دکتر کوپال، دکتر دلخواه و خیلی‌های دیگر.

 در دوره جوانی چه بینشی داشتید؟

زمانی که جوان بودیم رادی، بیضایی، ساعدی و فرسی را روی چشم‌مان می‌گذاشتیم و با افتخار از آنها یاد می‌کردیم. هنوز که هنوز است مردم از اکثر تئاترهایی که در همین تالار سنگلج به روی صحنه آمده یاد می‌کنند.

بزرگ ترین آسیب چنین گرایش‌هایی در برخی از جوانان ما چیست؟

تئاتر همراه با طرح مساله و مشکل است. خب! مشکل امروز من ایرانی با مشکل یک آدم غربی خیلی فرق می‌کند. مساله‌ای که در غرب هست مساله من نیست.پس به چه دلیلی باید حرف‌های آنها را دائم تکرار کنم؟! البته کتمان نمی‌کنم که برخی از این جوان‌ها به‌خاطر برخی از محدودیت‌ها و سانسورها سراغ این متن‌ها می‌روند، اما به‌نظرم فرقی نمی‌کند؛ حرف حق را از هر جایی می‌توان زد.

مدتی پیش از یکی از بازیگران جوان خواسته‌بودم که اتودی ایرانی از کارشان بزنند. او با یکی از استادان دانشگاه مشورت کرده‌بود و ایشان در عین ناباوری به او گفته بود، ما تئاتر ایرانی نداریم؛ اصلا درام در ایران نداریم. خب! این بیان به هنر کشور ضربه می‌زند.خب! دانشجویی که این حرف را می‌شنود، می‌ماند که چه کند! معلوم است که باور می‌کند؛ چون کسی استاد دانشگاه این را می‌گوید و شاگرد راهی جز پذیرش حرف او ندارد. تاریخ ادبیات ما به حدی غنی است که اندازه ندارد. در متون ادبی گذشته کتاب‌های ارزشمندی چون قصص قرآن داریم. قصص قرآن به تنهایی منبع بزرگی برای تئاتر ماست.

ما بزرگانی مانند فردوسی، حافظ، سعدی، ابوسعید ابوالخیر، مولانا، عین القضات همدانی داریم. بنابراین چرا نباید کتاب‌های این بزرگان را باز کنیم و از میان آنها متن دراماتیکی برای نمایش آماده کنیم؟ دو سال پیش من را به‌دلیل سبزواری بودنم برای سخنرانی در روز بیهقی دعوت کردند. وقتی داشتم درباره بیهقی مطالعه می‌کردم، باورتان نمی‌شود۴۳قصه و درام از زندگی بیهقی کردم. نمی دانم چرا جوانان ما سراغ بزرگانی چون بیهقی نمی‌روند. کلیله و دمنه هم منبع بزرگی برای تئاتر کودکان ماست. چرا فراموش‌اش کرده ایم؟!

منتی سر تئاتر ندارم

وضعیت تماشاچیان تئاتر چگونه است ؟

بازیگران، کارگردانان و دوستان تئاتری ما خیال می‌کنند تماشاچیان فریب زرق و برق ایسم‌های فرنگی را می‌خورند. درحالی‌که تماشاچیان ما بسیار نجیب و فرهیخته هستند و همه‌‌چیز را خوب می‌فهمند و می‌دانند چه‌کسی چه کار می‌کند. وقتی تئاتر ایرانی اجرا می‌کنیم همیشه تماشاگران خودمان را داریم. آنها خوب ارتباط برقرار می‌کنند و تئاتر کشورشان را کاملا می‌فهمند. شخصا با تجربه کردن تئاتر خارجی مخالف نیستم. بد نیست کارشان را دنبال کنیم. البته به شرطی که منابع خودمان را فراموش نکنیم.

متن بنگاه تئاترال که این شب‌ها آن را در سالن سنگلج اجرا می‌کنید، در دهه ۴۰ نوشته شده‌است. این متن چقدر ظرفیت‌های امروزی و دوباره اجرا شدن را داشت؟

بین بنگال تئاترالی که امسال روی صحنه بردم و بنگاه تئاترالی که آقای علی نصیریان روی صحنه بردند، ۴۳ سال فاصله هست؛ یعنی به اندازه ۴۳ سال همه‌‌چیز را در آن لحاظ کرده‌ام. بنابراین نمایشی را می‌بینیم که باب طبع روز است و مشکلات و معضلات روز را مطرح می‌کند. هر چند به متن آقای نصیریان وفادار بودم، اما همه تلاشم این بوده که همه‌‌چیز را به روز کنم. آقای نصیریان بسیار خوب متن را نوشته بودند. بنگاه تئاترال تحقیق بسیار خوبی دارد. ایشان در تئاتر سنتی ایران بسیار خوب تحقیق کرده است. طبیعی است که خیلی از چیزها زمان نگارش متن اولیه مساله بوده‌باشد، اما حالا دیگر مساله روز نیست..

 اولین بار بنگاه تئاترال آقای نصیریان را کجا دیدید؟

این تئاتر را نخستین بار در جشن هنر شیراز دیدم. یکی از نمایش‌های موفق آن سال‌ها بود و مردم خیلی از آن استقبال کردند. همه می‌دانند که شرایط اجتماعی و خطوط قرمز در آن سال‌ها چیز دیگری بود.ما هم این خطوط را رعایت کردیم. به هر حال همه سعی‌ام بر این بوده که کارم شبیه به‌کار آقای نصیریان نشود.

 نظر مردم بعد از دیدن نمایش چه بود؟

بسیاری گفتند، ما با این نمایش هم قهقهه زدیم و هم گریه کردیم. این برایم خیلی ارزشمند است.

لازم دیدید با آقای نصیریان هم در مورد این تغییرات صحبت کنید؟

از حدود یکی، دو سال پیش که به فکر اجرای نمایش افتادم با ایشان صحبت کردم. ایشان استقبال کردند و حتی درخصوص آهنگ‌های سنتی نمایش خیلی کمک کردند. حتی برخی از آهنگ‌ها را خودشان دوباره خواندند و صدای‌شان را ضبط کردم. با این حال متأسفانه در طول تمرین ایشان را نداشتیم؛ چون تمرین یک نمایش دیگر را همزمان با ما شروع کردند و نتوانستند سر تمرین ما بیایند.

چرا در این نمایش محمود بصیری در نقش خودش بازی می‌کند؟

چون بصیری موجودیت تئاتری خاص خودش را دارد.حتما می‌دانید که او مظلومانه ۱۲-۱۰ سال کار نکرد.

در سال ١٣۴٧ در نمایش رستم و سهراب مصطفی اسکویی بازی کردید. از حال و هوای آن نمایش در آن سال‌ها بگویید و اینکه اسکویی چگونه کارگردانی بود؟

شانس بزرگی که من و هم دوره‌ای‌هایم آوردیم این بود که آن سال‌ها اسکویی از روسیه بازگشته بود و سیستم استانیسلاوسکی مدرن را به ایران آورد. ما مبانی و اصول بازیگری و کارگردانی را با اسکویی گذراندیم. اسکویی دست ما را گرفت و در‌واقع؛ چشم ما را به تئاتر دنیا باز کرد. اسکویی عادت داشت برای هر نقشی دو بازیگر انتخاب کند. خودش هم یک نقش را بازی می‌کرد. نقش من در آن تئاتر شاه سمنگان بود. نمایش ما در دانشکده آمفی تئاتر هنرهای زیبا روی کرد، اما تا آخرین اجرا بازی در آن نقش را به من سپرد.

بازی‌تان در ملاقات بانوی سالخورده حمید سمندریان چطور بود؟

بازی در آن کار یک دانشگاه عملی برایم به‌حساب می‌آمد. سمندریان از خارج آمد و اندوخته هایش را به ما منتقل کرد. بعدها که برای تحصیل به بیرون از ایران رفتم، دیدم بسیاری از نکاتی را که استادان خارج نشین درس می‌دهند، سمندریان به ما گفته است.

منتی سر تئاتر ندارم

شما در دانشگاه هنرهای زیبا درس خواندید. فضای دانشگاه تهران در آن سال‌ها چگونه بود؟

متأسفم این را می‌گویم که هم‌اکنون انگار دانشگاه‌های هنر ما بلاگردان تمام رشته‌ها شده‌اند. هر کسی هیچ جا قبول نمی‌شود سراغ رشته‌های هنر می‌آید. به همین دلیل سالی چند صد فارغ التحصیل داریم اما از این تعداد شاید به اندازه انگشتان یک دست هم هنرمند خوب بیرون نمی‌آید. آن سال‌ها وقتی وارد دانشکده شدیم، خوشبختانه می‌دانستیم که قرار است چه کاره بشویم؛ کسانی مثل عزت انتظامی ،ایرج راد، ولی‌ شیراندامی، احمد دامود، فرامرز صدیقی، خانم‌ها مهین نصری، فرانک دولتشاهی، پروین دهقانی، تهمینه میرمیرانی و…

 علاقه‌مندان سینما این شب‌ها آخرین بازی شما را در اکران سینماها در فیلم زیر سقف دودی خانم پوران درخشنده می‌بینند. شما در طول این سال‌ها در سینما کم کار بودید. چرا این قدر از سینما دور و خودتان را وقف تئاتر کردید؟

همین الان هم خودم را تئاتری می‌دانم. عشقی به تصویر و امضا دادن ندارم. با وجود این در تلویزیون پر کار بوده‌ام. البته منتی سر تئاتر ندارم. ببینید! بیشتر دوستان سینمایی مان پشتوانه تئاتری دارند، اما شاید سالی یک‌بار هم برای بهتر شدن کار خودشان هم که شده سری به تئاتر نمی‌زنند. اگر هم بیایند می‌خواهند منت سر تئاتر بگذارند. عاشق تئاتر هستم و از اینکه در سینما بازی کرده‌ام راضی نیستم. سینما با تئاتر اصلا قابل مقایسه نیست.

شما نمایشنامه‌های گوناگونی روی صحنه برده اید؛ از متن‌های آقایان بیضایی بگیرید تا آثار رحمانیان. مهم‌ترین ویژگی آثار رادی چیست؟

وقتی از تئاتر کلاسیک جهان صحبت می‌کنیم، یاد پرچمداران آن مثل سوفوکل می‌افتیم. در تئاتر کشور خودمان هم وقتی از تئاتر نوین ایران سخن می‌گوییم یاد سه تن یعنی بیضایی، رادی و ساعدی می‌افتیم. این سه نفر پرچمداران تئاتر نوین ایران هستند. رادی را از دوران دانشجویی با نمایشنامه هایش می‌شناختم. در یکی از شب‌های سرد زمستانی سال ۶٣ با یکی از دوستان به دیدار او رفتم و از همان شب تصمیم به اجرای نمایش پلکان گرفتم که تا امروز ادامه داشته است.

به قول خود رادی؛ ربع قرن با مرزبان هستیم و خیلی خوب کار می‌کنیم. وقتی وارد دنیای رادی شدم پی بردم که روی دست رادی دیالوگ نویس نیامده است. او از بزرگان بدون جانشین است. دیالوگ‌هایش مثل کاشی‌کاری‌های گنبدهای اصفهان دقیق است. شخصیت‌های نمایشنامه رادی برای مردم قابل لمس هستند. آخرین اجرایم از نمایش‌های او سه سال پیش، تانگوی تخم مرغ داغ بود.

 کدام اثرتان را خیلی دلی دوست دارید؟

همه اجراهایم حکم بچه هایم را دارند وبرایم خاطره انگیزند. با این حال، از میان کارهایم، پلکان، تانگوی تخم مرغ داغ و شب روی سنگفرش خیس را خیلی دوست دارم.

 شما پلکان، هاملت با سالاد فصل و آهسته با گل سرخ را در سنگلج روی صحنه بردید. اگر اینها در سالن‌های رودکی، تئاترشهر یا… اجرا می‌شد اجراهای‌شان فرق می‌کرد؟

مسلما فرق می‌کرد. هر نمایشی صحنه‌ای را می‌طلبد. شب روی سنگفرش خیس را دوبار؛ یعنی یک‌بار در سال ٧٨ در تالار اصلی تئاتر شهر و یک‌بار دیگر در سال ٨۵ در تماشاخانه ایرانشهر سالن ناظر‌زاده خانه هنرمندان روی صحنه بردم. در ایرانشهر جای مان کوچک‌تر بود و بنابراین اجرای‌مان تفاوت کرد. همین بنگاه تئاترال را می‌خواستیم تالار وحدت اجرا کنیم که تماشاگر بیشتری بیاید و تماشاچی یک‌ماه منتظر اجرا نماند، اما آقای نصیریان دوست داشت در سنگلج روی صحنه ببریم. می‌گفت این پیس، ویژه سنگلج است.

چرا سال‌ها پیش از بین نمایشنامه‌های بهرام بیضایی خاطرات هنرپیشه نقش دوم را برای اجرا انتخاب کردید؟

چون به جامعه آن روز خودم نزدیک بود. ببینید! من شهوت روی صحنه رفتن ندارم یا تئاتر کار نمی‌کنم که کاری کرده باشم. خدا مرا نبخشد اگر تماشاچی را بیاورم تا فقط او را بگریانم یا بخندانم و با دست خالی از سالن بیرون برود. همیشه دوست داشته‌ام به سؤالات تماشاچی جواب بدهم یا با کلی سؤال او را راهی خانه کنم. وظیفه هر هنرمندی همین است.

شما همیشه متن دیگران را اجرا می‌کردید، اما سیمرغ، نمایشی نوشته خودتان بود و آن را در تالار وحدت اکران کردید. چه شد که این بار متنی از خودتان را روی صحنه بردید؟

 آن سال آقای لوریس چکناواریان موسیقی سیمرغ را براساس داستان سیمرغ شاهنامه کار می‌کردند و همسرم، خانم فرزانه کابلی هم حرکات آن را طراحی می‌کردند. این گونه بود که آنها به من پیشنهاد دادند قصه آن را من بنویسم.

دوست دارید چه اتفاق خوشحال کننده‌ای دوروبرتان بیفتد؟

امیدوارم هرگز هیچ سفره‌ای بی‌نان نماند و هیچ مردی چه کنم چه کنم برای خانواده‌اش نداشته باشد. دوست دارم بچه‌های تئاتر قوی شوند، دولت از آنها حمایت کند.آنها باید زندگی‌شان در رفاه باشد تا فقط به فکر هنرشان باشند نه به فکر اجاره پایان‌ماه و شهریه بچه‌های‌شان.

از بین کارهای خانم کابلی کدام کارشان را می‌پسندید؟

به‌نظرم ایشان تنها طراح حرکت در ایران و یکی از بهترین طراحان حرکت در جهان هستند. من کارهای حرکت در دنیا را دنبال می‌کنم و می‌بینم و از تحولات این حوزه خبر دارم. ایشان خلاقیت‌های خوبی در کارش دارد و به همین‌خاطر به او افتخار می‌کنم. کارهای مستقل خانم کابلی الان صرفا برای خانم‌ها اجرا می‌شود و برخی از تئاترهایی که در تالار وحدت اجرا می‌شود مثل دو کاری که در مورد مولانا همین یکی دو ساله اخیر اجرا شد، کار همسرم بود. یک کار زیبا هم در جشنواره آمین اجرا کردند که نزدیک به دو ساعت فقط حرکت بود. کار چشمگیر و بسیار زیبایی بود. آن کار ایشان را خیلی دوست داشتم.

منتی سر تئاتر ندارم

اولین کارشان را یادتان است کجا دیدید؟

حرف که پیش می‌آید، به شوخی به او می‌گویم، خیلی کوچک بودم که تو علی کوچولو را کار می‌کردی. ایشان از گذشته اصلا سولیست حرکت بودند. او تنها کسی است که از گذشته مانده و این کار را در ایران ادامه می‌دهد و هنوز با استادش، رابرت دووارل در ارتباط است. دووارل کارهایش را دنبال و همیشه آنها را تحسین می‌کند.

  سر کدام کار با هم آشنا شدید؟

سر نمایش هاملت با سالاد فصل با هم آشنا شدیم. معمولا اگر کسی را برای کار دعوت کنم و نیاید، برای کار بعدی او را دعوت نمی‌کنم. آن زمان به فکر ازدواج نبودم. ایشان را سال ۶٣ برای نمایش پلکان دعوت کردم. ظاهرا نیامده بود. سال‌ها بعد یعنی همین دو، سه سال پیش که با هم به شمال می‌رفتیم در راه به من گفت، یادت می‌آید که من را برای نمایش پلکان رادی دعوت کردی، اما نیامدم؟ گفتم، امکان ندارد؛ چون تو را برای« آهسته با گل سرخ» دعوت کردم و حالا هم پیش هم هستیم. نخستین بازی ایشان سال ۶٧ آهسته با گل سرخ و بعد هاملت با سالاد فصل، تنبور نواز و آمیرز قلمدون بود. در آمیرز قلمدون بسیار درخشان بودند..

 ازدواج‌تان چه زمانی اتفاق افتاد؟

اردیبهشت سال ١٣٧٢ بعد از تنبور نواز. بازیگران آن نمایش آقایان تارخ، پور شیرازی، پرستویی، زارع و هدایت بودند. بسیاری از خانم‌های بازیگر که الان خیلی خوب کار می‌کنند، از آن کار شروع کردند؛ مثل نسیم ادبی، آناهیتا همتی و دیگران.

 اشاره به سفر به شمال کردید. جایی بوده که خاطره مشترکی با هم داشته باشید و هر دو آنجا را دوست داشته باشید؟

ایشان شمال را خیلی دوست دارد، اما من شلوغی شمال را دوست ندارم. معمولا اگر بخواهیم شمال برویم، رامسر می‌رویم.

ازدواج فعالیت هنری‌تان را بیشتر کرده است؟

بله! البته خوشبختانه برای بهتر شدن کارها، اختلاف نظرهای زیادی داریم. در« تانگوی تخم مرغ داغ» – که علی نصیریان هم در آن بازی می‌کرد- خانم کابلی نقش یک زن سنتی جنوب شهر را بازی می‌کرد. او برای آن بازی جایزه بهترین بازیگر زن سال تئاتر را گرفت.

جالب است بدانید بیشتر تمرین‌های آن نمایش را با هم در خانه کار کردیم. سال ٨۴ خانم کابلی طراح حرکت نمایش« نوبت دیوانگی» بود که متنی قدرتمند درباره شمس و مولانا داشت. یادم است دریکی از صحنه‌ها، تعدادی از آقایان می‌خواستند قطرصحنه را تا به آخر بچرخند و بروند، اما خانم کابلی وسط این چرخش دو حرکت اضافه می‌داد و به اصرارهم این کار را کرد. الان بعد از سال‌ها هنوز هم وقتی فیلم آن نمایش را می‌بینیم، می‌گویم، از این صحنه راضی نیستم، اما او می‌گوید همین درست است.

با ارزش‌ترین هدیه‌ای که از ایشان گرفته‌اید چه بوده؟

زندگی و آرامشی که او به من داده بهترین هدیه‌ای بوده که از او گرفته‌ام. در این موردها نباید به‌دنبال هدیه‌های گران‌قیمت و مادی بود. البته ایشان هدیه‌های مادی زیادی به من داده اما بزرگ‌ترین هدیه، آرامشی بوده که در زندگی برایم مهیا کرده است.

 هر دو اهل کنسرت هستید؟

او اهل کنسرت است و من اهل دیدن تئاتر.

کتاب چطور؟

بر خلاف خانم کابلی که رمان خوان خیلی حرفه‌ای است، من اهل رمان نیستم و بیشتر کتاب‌های تخصصی و نمایشنامه را دوست دارم.


منبع: برترینها