زیر پوست جامعه چه میگذرد
چند سالی است که شنیدن این جملهها در کمال بیپروایی از افرادی در سطح جامعه عادتمان شده است. برای مثال رانندهای در کوچهای کوتاه و مسکونی با سرعت رانندگی میکند، آرام و محترمانه به او تذکر داده میشود که آهستهتر رانندگی کند، زیرا ممکن است کودک یا بزرگسالی دچار سانحه شود. پاسخ او با وقاحت و حالتی طلبکارانه این است: «به تو چه دیهاش را میدم»!
یا بارها شاهد این صحنه بوده یا شنیدهایم که رانندهای ماشین را به عابری زد و فرار کرد! پدیده دیگر اینکه خلافکاران که اکثرا دچار اختلالهای روانی و درگیر مشکلات عدیده هستند در جامعه پرسه میزنند، آنکه معتاد است، آن که کارش قاچاق مواد مخدر است، آن که دزدی میکند نه یک بار که اساسا گویی شغلش این است و در خط زندان- جامعه در رفت و آمد است. آن که در صنایع غذایی بدترین و زشتترین خطاها را مرتکب میشود و ظاهرسازی میکند. آنکه در هر شغل و منصبی هست در روز روشن به نوعی کمفروشی میکند و سبیلهایش را پاک میکند و بادی در غبغب میاندازد و احساس میکند «باهوش»، «زرنگ» و «حواسش جمع است که سرش کلاه نگذارند»! آنان که قوانین راهنمایی و رانندگی را به هیچ میگیرند و چون دلشان از زمین و آسمان پر است و دستشان از همه جا کوتاه عقدههایشان را در کوچه و خیابان بر سر من و شما خالی میکنند یا گروهی که اساسا از همه طلبکارند؟…
آنها که ظاهرسازی میکنند، دروغگویی و به اصطلاح دودره بازی فلسفه زندگیشان شده است، در میهمانیها، در ادارات و در همه محافل اجتماعی فقط تملق میگویند و قربانصدقه یکدیگر میروند و چاکر و مخلص و سینهچاک هم هستند اما در پنهان آنچنان رفتار و گفتاری دارند و در دل آنچنان نیت ناپاکی که زندگی طرف مقابل را با خاک یکسان میکنند.آنان که یک شبه به مال و منالی رسیده، یا موقتا صاحب قدرتی کوتاهمدت شدهاند و زیردستان و اطرافیان خود را با همه قدرت له میکنند و به گوشهای پرتاب میکنند و… این وقایع از چگونه فاجعهای در جامعه خبر میدهند؟!به نظر شما جز قانونگریزی، انحطاط اخلاقی، رفتارهای ضداجتماعی، نادیده گرفتتن حقوق دیگران، بیحسی و بیتفاوتی نسبت به موازین اخلاقی چیز دیگری هست؟قانون، اخلاق،رعایت حقوق خود و دیگران و احترام به آن است که جامعهای را بر پا نگه میدارد و آن را به سوی سلامت هدایت میکند.بر همه ما روشن است و به تجربه ثابت شده که صرفا با شعار، سخنرانی، نصیحت و پند و اندرز، تهدید یا آمارهای ساختگی و… هیچ مسالهای به شکل بنیادین در جامعه حل نخواهد شد. تا مصادیق ذکر شده به باور و اعتقاد درونی سیاستمداران، سیاستگذاران و برنامهریزان اجتماعی تبدیل نشود متاسفانه بستر مناسبی برای زندگی بهتر شهروندان و دستیابی به جامعهای سالم فراهم نخواهد شد. شاید برخی بگویند اینها سیاهنمایی است، اینچنین هم نیست.
ناگفته نماند که میبینیم و میشنویم که انسانهای شریفی هم با مکنت مالی یا محدودیت مالی، با احساس مسوولیت و در نهایت انسانیت به محرومین جامعه همه گونه یاری میرسانند و زندگیشان را وقف زندگی بهتر برای آنها میکنند، یا انسانهای آبروداری که در نهایت تنگدستی و فشار زندگی میکنند و آسیبشان به مورچهای نمیرسد.به باور کارشناسان اقتصادی، روانشناسان، جامعهشناسان و… اگر این پدیدهها را به جای اینکه صرفا جرم تلقی کنیم، انحطاط اخلاقی، نیاز به درمان،نیاز به آموزش از دوران کودکی و توجه به نیازهای اولیه انسان و کرامت او بنگریم، به شیوه دیگری عمل خواهیم کرد. میتوان از شهروندان کارشناس، متخصص و دغدغهمند مشارکت و همفکری خواست و دست یاری به سوی آنها دراز کرد تا با برنامههای اصولی، علمی و مشارکتی به نتایج کارآمدتر و مفیدتری برای پیشگیری از این فجایع در جامعه دست یابیم. این مهم نهتنها نیاز به برنامهریزی و تصمیمگیری مسوولان کشور دارد بلکه به عزم ملی نیز وابسته است.
منبع: الف