آزاده نامداری؛ خانمی که دوست دارد «نامدار» باشد
روزنامه هفت صبح: آزاده نامداری، دوباره به صدر خبرها برگشته است. با انتشار فیلم و عکس هایی از او که لابد در جریان هستید. بدون پوشش متعارف و البته پوششی که همیشه از او دیده بودیم. این البته اولین بار نبود که او به قولی ترند رسانه ای می شد. ازدواجش با فرزاد حسنی، طلاقش از او در حدود یک سال بعد، انتشار عکسی که در آن مدعی ضرب و شتم توسط حسنی شده بود، ازدواجش با رحیم عبادی، فرزند رییس سازمان ملی جوانان دولت اصلاحات و بالاخره همین مورد آخر باعث شده که او از زمان ظهورش در تلویزیون در سال ۱۳۸۴ (در قالب برنامه سیمای خانواده)، همیشه پای ثابت رسانه ای باشد.
این مطلب، نگاهی دارد به زندگی او از زاویه سه مصاحبه، یکی با زندگی ایده آل، دیگری در همشهری جوان و البته یکی هم در وطن امروز. ترجیح مان این بود که خودش درباره خودش حرف بزند.

۱٫ مصاحبه با زندگی ایده آل. آنچه از این مصاحبه برایتان انتخاب کردیم، ماجرای آشنایی و ازدواج نامداری با حسنی است و البته طلاقشان. قبل از آن ها البته دو مورد دیگر هم هست. یکی وقتی نامداری در مورد پیشرو بودنش می گوید و یکی آن یکه درباره خانواده و مذهبی بودنش گفته.
* پیشرو بوده ام. ظاهرم با بقیه مجری ها فرق دارد. من اولین مجری تلویزیون بودم که چادر ملی سر کردم، اصلا تا پیش از من کسی چادر ملی سرش نمی کرد. درست مثل سریال در پناه تو که یک خانم به چادرش کش زد و همه شگفت زده شدند. من آدمی هستم که راحت گفت و گو می کنم حتی اگر یک شخصیت مهم رو به رویم باشد؛ یا اینکه آدم شادی هستم و راحت می خندم و اصلا تصویر عبوسی از خودم به جای نگذاشته ام، چون فکر می کنم به عنوان میزبان باید بستری فراهم کنم که مهمان راحت باشد و در عین حال، با تمام این ویژگی ها آدم معقولی هستم. جالب این است که مخاطب این را می فهمد.
اما من چوب ویژگی هایی را که گفتم خورده ام و بارها پیش آمده که گفته اند چقدر این دختر راحت است و چه کسی به او اجازه داده این قدر راحت باشد یا اینکه چرا درباره فوتبال حرف می زند؟ در همه سال های کاری، من بحران های زیادی طی کرده ام و در دو سال اخیر هم که این ماحراها پیش آمده است ولی با تمام این تفاسیر کلا از تصویری که به جا گذاشته ام احساس خوبی دارم و فکر می کنم کاری را که می خواستم انجام داده و نشان داده ام. می توانی خودت باشی و تصویر دروغ از خود نسازی. من خوشحالم که با تمام این رفتارهای متهورانه، مردم آن را آدم معقولی می دانند.
* من برخاسته از یک خانواده سنتی هستم و چادر به من ارث رسیده است. مادرم، مادربزرگم و تا ۷ نسل قبل از من هم خانم ها چادر پوشیده اند. من از اول راهنمایی چادر سر کرده و به مدرسه ای رفته ام که چادر پوشیدن در آن الزامی بوده. با این تعاریف خودم را آدمی مذهبی ای می دانم. اما من شاید به خاطر ویژگی های نسلم پیشرو بودم. اولین نفر هم بودم که همه تبعات اش را پس دادم. حتی در اتفاقات اخیر هم پیشرو بودم. اولین کسی بودم که به عنوان یک مجری زن در تلویزیون، بعد از جدایی آمدم و گفتم طلاق گرفته ام. مطمئن باشید که آدم ها از این به بعد راحت تر می گویند که طلاق گرفته اند، اما بدبختی هایش را من تحمل کردم.
* سال ها بود همدیگر را می شناختیم اما در همین حد که از کار هم تعریف کنیم. شناخت ما از هم سطحی بود. به عنوان خانم نامداری و آقای حسنی به هم خوب احترام می گذاشتیم و اینکه بگوییم چقدر تو خوب اجرا می کنی.
* موردی که در یک سال اخیر بیش تر از هر چیزی من را رنج می دهد و باعث ناراحتی، آزار، درد، بی خوابی و هزار تا مشکل دیگر شده، این است که من چرا بدون تفکر وارد گود شدم. این دردی است که من را رها نمی کند. معتقدم اتفاقات چند سال اخیر به خاطر دوره ای زا زندگی من به وجود آمده که دیگران را منع می کردم و این خواست خدا بود که در شرایطی قرار بگیرم که همیشه از آن فرار می کردم. در حقیقت همیشه به خودم می گویم خدا دارد به تو می گوید آزاده، من یکی یکی این چاله ها را می گذارم سر راهت تا ببینم تو که این قدر دیگران را منع می کنی با مشکلات خودت چه برخوردی خواهی داشت.

* پیش از ازدواج همان طور که گفتم ۱۰ تا ۱۵ روز صرف خواستگاری و رفت و آمدها کردیم و در زمانی که هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده و رسمیت به خود نگرفته بود یکی از روزنامه ها خبری درج کرد که آزاده نامداری و فرزاد حسنی ازدواج کرده اند. که به یاد دارم ۱۴ یا ۱۵ خرداد بود و همه جا تعطیل. وقتی آن خبرها بیرون آمد تمام دوستان و آشنایان من هم فهمیدند. تمام فک و فامیل مان از راه دور و نزدیک تماس می گرفتند و می گفتند چرا ما را دعوت نکردید و ما قسم می خوردیم به خدا هنوز کاری نکرده ایم! می گفتند پس مجله ها چرا عکس تان را چاپ کرده اند؟! البته با تمام این تفاسیر این نامردی مطلق است که بگویم من مجبور شدم و ازدواج کردم. اما به خاطر این عکس تحت فشار قرار گرفتیم که زودتر ازدواج کنیم.
* نمی دانیم چه دردی است که آدم ها خودشان را درست پرزنت نمی کنند. من معتقدم آدمی هستم که تشخیص می دهم… چیزی که باعث شد ما ۴ تیر عقد کنیم و در شهریور یعنی ظرف دو ماه به این نتیجه برسیم، این بود که ما درست به هم پرزنت نشده بودیم. همین قدر بگویم که ما به لحاظ اعتقادی، فکری و اهدافی که در زندگی داشتیم، حتی دایره دوستان و خیلی مسائل دیگر با هم تفاوت داشتیم و اینها چیزهای کوچکی نبود. حتی برای نشست و برخاست هم با هم مشکل داشتیم.
۲٫ این هم بخش دیگری از همان مصاحبه با ایده آل است ولی مختص همان ماجرای ادعای ضرب و شتم که در نهایت به جدای می انجامد
شما عکسی از خودتان منتشر کردید که از یک اتفاق دردناک پرده برداشت. شبیه صحنه قتلی که رخ داده و شما شاهد بوده ایم. حالا که نمی توانید بگویید نمی توانم حرفی درباره آن بزنم…
یعنی چه؟
خب چه اتفاقی می افتد که یک نفر به این نقطه می رسد؟
قبل از آن هیچ وقت چنین واکنش هایی وجود نیامده بود؟
شاید بعضی ها فکر کنند نمی شود شما فقط یک کلام بگویید بیا برویم جدا شویم و ایشان چنین واکنشی نشان بدهند؟ شما حتما کاری کرده اید که ایشان را به این نقطه از عصبانیت رسانده…
این اتفاق کی بود؟
حدود آذرماه ۹۲٫

شما تیرماه عقد کرده بود. یعنی ۵ ماه بعد از ازدواج؟
شما در این زمان حق طلاق داشتید؟
آن روز بعد از درگیری چه شد؟
فرزاد شما را به بیمارستان برد؟
ولی شما شکایت قضایی کردید…
و سرنوشت پرونده چه شد؟
یعنی به ازای گرفتن حق طلاق مصالحه کردید. بعد چه شد؟
فکر می کردید یک روز از این عکس و فیلم که هنوز منتشرش نکرده اید علیه همسر سابق تان استفاده کنید؟
کینه که می گویید ندارید و نداشتید، مدرک هم نمی خواستید جمع کنید. شکایت تان را هم که پس گرفتید. پس چه شد که دوم فروردین ۹۴ آن عکس را منتشر کردید؟
۳٫ این بخشی از مصاحبه علی سیف اللهی است با نامداری در همشهری جوان. نکات جالب دارد از نگار او به عشق و ماجراهای عاطفی
تجربه اولین عشقتان چطور بود؟
فوق العاده خوب. از صمیم قلب دلم برای کسی که نمی تواند عشق داشته باشد، می سوزد. بزرگ ترین نیاز یک انسان در زندگی عشق است.
عشق مثل آب حیات می ماند. آدم می تواند عاشق مادر و کار و کتاب خواندن و هر چیز دیگری باشد اما عشق به معنای عامیانه اش، یعنی انسان دیگری را دوست داشتن هم باید در زندگی آدمی اتفاق بیفتد. به قول حضرت حافظ «هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق/ بر او نمرده به فتوای من نماز کنید» ممکن است آدم در کل زندگی اش زمان هایی سکوت عاطفی داشته باشد اما عشق یک اتفاق فوق العاده است که آدم باید تا آخر عمرش داشته باشد.

دوست دارید جای کدام کاراکتر فیلم های عاشقانه باشید؟
۴٫ و بالاخره این مصاحبه با وطن امروز در دی ۹۳ که در آن درباره چادر حرف می زند.
از کی چادری شدید؟
چه دلیلی موجب شد چادری شوید؟
خانواده ام چادری بودند، نمی توانم بگویم از روی احساسات چادری شدم، همه چادری بودند، من هم چادری شدم. در موقعیت هایی از اینکه چادری ام احساس خوشحالی می کردم. می گفتم: چقدر خوب! ببینید! اصلا نمی خواهم بگویم کسی که چادری نیست، قابل احترام نیست، اصلا منظورم این نیست.
آدم ها به خاطر ویژگی های انسانی شان قابل احترام هستند اما واقعا این جمله را بارها به دوستانم گفته ام که حرمت هایی برای خانم چادری وجود دارد و من این حرمت ها را دوست داشتم و هرچه بزرگ تر شدم احساس کردم باید خدا را شکر کنم که در آن محیط مردانه ای که کار می کنم چادری هستم. خدا را شکر که در تلویزیون کار می کنم و چادری هستم. خدا را شکر که وقتی روی آنتن می رفتم آدم چادری بودم.

خیلی از اوقات احساس امنیت داشتم و احساس حرمت داشتم، همه اینها برکاتی است که چادر به من داده و من به آن مدیونم، خیلی برکات به من داده است. اصلا ببخشید این را می گویم، من با این چادر قشنگ ترم، این کم ترین حالت ممکن است. یعنی اگر نخواهیم خیلی عمیق و دینی به ماجرا نگاه کنیم و فقط با یک نگاه زنانه به آن نگاه کنم می گویم که من با چادر زیباتر به نظر می رسم.
…
اصلا نمی شود آدم اعتقاد نداشته باشد و چادری هم بشود. تابلو می شود و لو می رود. مثل اینکه از آقایی از آشنایان که ادعای مذهبی بودن داشت پرسیدم چرا با خانم ها دست می دهی؟ من نمی فهمم چطور ممکن است یک آقایی مذهبی باشد و با خانم ها دست بدهد! می گویی من خیلی دیندارم و با خانم ها دست می دهی! این ویژگی انسان مذهبی نیست. من ادعای مذهبی بودن دارم، بعد می گویم پس یک کارهایی را نمی کنم، یک جاهایی نمی روم، یکسری حرکات و ویژگی ها را می توانید در من جست و جو و پیدا کنید، یکی از آن ویژگی ها هم چادر است. بنابراین حشر و نشر و رفت و آمدم ناخواسته با آدم های هم مسلکم است. یعنی آدم های شبیه من، مرا پیدا می کنند.
با آدم هایی رفت و آمد می کنم و آدم هایی را دوست می دارم، آدم هایی را در دایره معاشرت خود جای می دهم که شبیه من هستند. با شیوه دیگری از زندگی، نمی توانم معاشرت کنم. اصلا آنها نمی توانند با من معاشرت کنند. وقتی می خواستم درباره خانم ها برنامه بسازم (برنامه خانمی که شما باشی) طبیعتا مواردی را پیدا می کنم که به ایدئولوژی من شبه تر است. اینها مواردی نیست که بخواهیم ادعایش را بکنیم. چیزی نیست که بخواهم در تلویزیون یا روزنامه درباره اش صحبت کنم و بگویم من چادری هستم و من خانم های چادری را سوژه خودم می کنم، اصلا به نظرم خیلی مسئله طبیعی است.
منبع: برترینها