زمان پخش فصل پایانی بازی تاج و تخت

با اعلام شروع فیلمبرداری فصل پایانی سریال «بازی تاج و تخت» در سال ۲۰۱۸، پیش‌بینی می‌شد پخش این مجموعه در سال ۲۰۱۹ از سر گرفته شود اما دست‌اندرکاران این سریال تا دیروز در این مورد رسما بیانیه‌ای صادر نکرده بودند.


 

روز گذشته شبکه «اچ.بی.او» که پخش این سریال حماسی ـ تخیلی را برعهده دارد، اعلام کرد: فصل هفتم «بازی تاج و تخت» از سال ۲۰۱۹ به روی آنتن خواهد رفت.فصل هفتم این مجموعه تلویزیونی تابستان گذشته پخش شد و هوادارانش باید تا یک و سال اندی دیگر برای دیدن ادامه آن صبر کنند. پیش از این هم اعلام شده بود فصل پایانی این سریال کوتاه‌تر از دیگر فصول بوده و شامل شش قسمت خواهد شد.«سوفیا ترنر» بازیگر این سریال، در مصاحبه‌ای با «ورایتی» گفته بود که فیلمبرداری این فصل از ماه اکتبر ۲۰۱۷ آغاز شده و تا میانه سال جدید میلادی ادامه خواهد داشت.

فصل هفتم این سریال پربیننده‌ترین بخش این مجموعه بوده و رکوردهای زیادی را شکسته است؛ قسمت پایانی این فصل ۱۶ میلیون و ۵۰۰ بیننده را به خود جذب کرده که ۱۲ میلیون و ۱۰۰ هزار نفر آن‌ها،‌آن را هنگام اولین پخش تماشا کرده‌اند. با این رکورد، این اپیزود پربیننده‌ترین قسمت یک سریال در تاریخ مجموعه‌های تلویزیونی لقب گرفت.اخیرا هم اعلام شد «بازی تاج و تخت» برای ششمین سال متوالی رکورددار بیشترین دانلود غیرقانونی شد. بر اساس اعلام سایت «تورنت فریک»، در نقطه اوج فصل هفتم «بازی تاج و تخت» که قسمت پایانی آن بود، ۴۰۰ هزار نفر به طور همزمان در حال دانلود این سریال بودند که این خود رکورد جدیدی محسوب می‌شود.سریال «بازی تاج و تخت» تاکنون حواشی بسیاری در پی داشته است؛ هکرها متن فیلمنامه فصل هفتم آن را علاوه بر مدارک شبکه «اچ.بی.او» و بخشی از اپیزودهای پخش‌نشده این سریال، در فضای مجازی منتشر کردند. در هند چهار نفر برای سرقت قسمت‌هایی از این سریال دستگیر شدند. یکی از قسمت‌ها نیز اشتباها زودتر در اروپا منتشر شد و باعث کپی و انتشار آنلاین آن شد.مجموعه «بازی تاج و تخت» بر اساس رمان‌های «ترانه‌ یخ و آتش» نوشته «جورج آر.آر. مارتین» ساخته می‌شود و «دیوید بنیوف» و «دی. بی. وایس» کارگردانان این پروژه تلویزیونی هستند.
منبع: بهارنیوز

واکنش تهمینه میلانی به ادعای کیهان

تهمینه میلانی در واکنش به گزارش روز گذشته روزنامه کیهان پستی را در اینستاگرام منتشر کرد و بر وابسته نبودنش به هیچ جریان و گروه سیاسی تاکید کرد.این کارگردان در این باره نوشت: «همینجا به صراحت اعلام می‌کنم که بدلایل متعدد، هرگز طرفدار سازمان مجاهدین خلق نبوده‌ام، حتی زمانی که انقلاب شد و من فقط ١٨ سال سن داشتم.امروز هم که ۵٧ سال سن دارم، همچنان طرف هیچ گروه سیاسی و حزبی نیستم، چرا که معتقدم هنرمند منتقد، هرگز نباید عضو گروه ، دسته یا حزبی باشد تا بتواند در جهت سلامت جامعه، کاستی ها را نقد کند. اما هر بار که سخنی بحق می گویم یا در مورد کاستی‌های اجتماعی، سیاسی و اجتماعی ابراز عقیده می‌کنم برای مثلا بی‌تاثیر کردن کلامم، این قبیل اتهامات واهی و یا همسویی با دشمن مطرح می‌شود.من از مسئولان کشور سوالی دارم: شهروندان صادق، معترض و منتقد در کجا و با چه روشی کمبودها را نقد کنند، تا متهم به همسویی با دشمن مورد نظر روزنامه کیهان نشوند.»
 
منبع: بهارنیوز

پاسخگو نبودن، هزینه ندارد!

سعید نوری آزاد در گفت‌وگو با ایسنا با اشاره به موضوع برنامه «پرسشگر» که از شبکه آموزش در حال پخش است، اظهار کرد: ما در این برنامه درباره سیاست‌های کلان نظام آموزشی صحبت می‌کنیم. سیاست نظام آموزشی یعنی کل نظام آموزشی رسمی کشور مانند آموزش و پرورش، پیش از دبستان، آموزش عالی، آموزش‌های آزاد و غیردولتی و … است. همچنین در این برنامه درباره سیاست‌هایی که در قانون به آن‌ها تأکید شده و در پروسه آموزش و مهارت‌آموزی است، صحبت خواهیم کرد.او به ایده برنامه «پرسشگر» اشاره و بیان کرد: ایده برنامه ما معمولی است و حتی در قانون الزام شده که رسانه‌ مکلف است واخواهی و به نظام آموزشی کمک کند. محور اصلی برنامه ما دو سند چشم‌انداز علمی کشور و تحول بنیادین آموزش و پرورش است. محور کار و مطالبه ما در برنامه بررسی چالش‌های اجرایی شدن سند تحول بنیادین آموزش و پرورش عنوان شده است. این سند از طرف مقام معظم رهبری برای ایجاد تحول در نظام آموزش و پرورش ابلاغ شده و قواعد خود را دارد و با چالش‌های زیادی همراه بوده است. در بخشی از این سند درباره رسانه‌هایی مانند رسانه‌های رسمی، دولتی و ملی صحبت شده و تعیین کرده‌اند که باید به نظام آموزش و پرورش کمک کنند. از طرف دیگر رسانه‌ها وظیفه دارند که مطالبه‌گری انجام دهند اما فردی این کار را انجام نمی‌داد.

تهیه‌کننده برنامه «پرسشگر» با اشاره به برنامه‌سازی در حوزه آموزش و پرورش بیان کرد: بسیاری از افراد تلاش کردند که وارد این حوزه شوند و در حوزه سیاست‌های نظام آموزشی برنامه‌سازی کنند. اما به دلیل اینکه سیاست نظام آموزشی بخش حاکمیتی کشور است و صحبت درباره این مسائل سخت است. برخی ممکن است که این مسائل را سیاسی کنند و قضیه را از جنبه آموزش نبینند و به ابعاد دیگر وارد کنند بنابراین توفیقی نداشتند.نوری آزاد اضافه کرد: مدیر شبکه، سه سال قبل برای ساخت این نوع برنامه تصمیم گرفتند. ما طرح برنامه را با مدیر شبکه در میان گذاشتیم و آن‌ها با این طرح موافقت کردند.

او اضافه کرد، در این برنامه ما اشکال نظام آموزشی کشور را با توجه به سند آموزشی تحول، خارج از مدرسه و کل بدنه آموزش و پرورش می‌دیدیم. آموزش و پرورش تنها ۱۰ یا ۲۰ درصد در سیاست نظام آموزشی نقش دارد. بیشترین تصمیم‌گیری در بیرون و با تعامل انجام می‌شود. ما این طرح را ارائه دادیم و از آنجا که مشکلات زیادی هم داشت، مدتی در اجرای کار ما وقفه افتاد و در نهایت یک سال است که به روی آنتن می‌رود.او با اشاره به مهمان‌های برنامه «پرسش‌گر» اظهار کرد: تا به حال سابقه نداشته از مسوولانی که در حوزه نظام آموزشی تصمیم می‌گیرند، دعوت شود که درباره سیاست نظام آموزشی سوال کنیم و آنها صحبت کنند. به همین دلیل ما در این راستا کمترین توان رسانه‌ای را داشته‌ایم. مهمانان ما همه تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان در حیطه آموزش بودند یا در بُعد اجرایی با چالش‌های جدی مواجه بودند که باید چالش‌ها را بازگو می‌کردند. توجیه کردن این افراد با توضیح و حرف امکان‌پذیر نبود به همین دلیل ما کار خود را شروع کردیم تا تأثیر کار ما را مشاهده کنند.

این تهیه‌کننده با اشاره به پاسخگو نبودن برخی مسوولان گفت: برای بسیاری از مسوولان پاسخگو نبودن، هزینه ندارد. گاهی برخی مسوولان دوست دارند که صحبت کنند و پشتوانه‌ محکمی هم دارند. اما در برخی بدنه‌های دیگر، اگر صحبت کنند برایشان بد خواهد شد زیرا دیگران صحبتی ندارند و انگار این فرد ساز ناکوک می‌زند بنابراین این فرد هم صحبتی نمی‌کند و یا مصاحبه‌های خنثی انجام می‌دهد. برخی مسئولان هم می‌گویند به شرطی در برنامه حضور پیدا می‌کنند که در برنامه تنها دعوت شوند اما ما قبول نمی‌کنیم. در واقع آن‌ها برنامه را یک تریبون می‌بینند.نوری آزاد به نقش رسانه‌ها در پاسخگو نبودن برخی مسوولان اشاره کرد و گفت: برخی رسانه‌ها واخواهی نمی‌کنند و برخی هم بداخلاقی انجام می‌دهند؛ بنابراین برخی مسوولان نسبت به برنامه‌ها ذهنیت پیدا می‌کنند و گارد می‌گیرند بنابراین پاسخی نمی‌دهند. این مسئله یک رفتار اجتماعی است، بخشی از این رفتار به برنامه‌ساز و مدیر رسانه برمی‌گردد و بخش دیگر به دولت. اگر دولت شرایطی را برای رسانه‌ها فراهم نکرده باشد تا راحت کار کنند، بنابراین به برخی بدهکار می‌شوند.

او اضافه کرد: رسانه مجبور است در همه حال کار کند و در مقابل برخی کوتاه بیاید همین مسئله باعث می‌شود که حنایش رنگ نداشته باشد. اگر رسانه بخواهد تندروی هم بکند به آن وصله‌هایی می‌چسبانند. همه این موارد رفتارهای اجتماعی است. برای مثال دولت فردی را برای بودجه معرفی نمی‌کند که پاسخ دهد، شاید عقلی پشت این کار است. بنابراین رسانه بدِ ماجرا خواهد شد زیرا نمی‌تواند از مسئول پاسخ بگیرد. رسانه دیوار کوتاهی دارد و از همه آسیب می‌بیند. البته رفتار نه چندان حرفه‌ای نیز در بین رسانه‌ها دیده می‌شود.نوری آزاد با اشاره به تخصصی بودن شبکه آموزش اظهار کرد: من برای انتقال برنامه به دیگر شبکه‌ها پیشنهاداتی داشتم اما به نظرم باید اخلاق حرفه‌ای داشته باشم و بدانم که باید صحبت تخصصی در جایگاه تخصصی گفته شود. بنابراین شبکه آموزش هم می‌تواند به این برنامه کمک کند.

او به تفاوت میان بیننده و مخاطب اشاره کرد و ادامه داد: دیدگاه اشتباهی که رسانه‌ها جا انداخته‌اند این است که مردم باید زیاد ببینند اما به نظر من زیاد دیدن مفید نیست بلکه باید خاص ببینند. برخی  در گذشته به من می‌گفتند که شبکه آموزش چقدر بیننده دارد و من به آن‌ها می‌گفتم، من باید این بیننده را ایجاد کنم. ما باید مخاطب خود را بشناسیم و بر روی آن تأثیر داشته باشیم. گاهی بیننده با مخاطب اشتباه گرفته می‌شود. بیننده در برابر رسانه منفعل است و تنها کانال را بالا و پایین می‌کنند اما مخاطب باید بداند که برنامه ما هفتگی پخش می‌شود و موضوع آن چیست. رسانه زمانی که بتواند موثر کار کند و هدف داشته باشد می‌تواند مخاطب هم جذب کند. اگر ما بتوانیم این برنامه را بین فرهنگیان توسعه بدهیم، موفق خواهیم بود.نوری آزاد با اشاره به اجبار به استفاده از اسپانسر در برخی برنامه‌ها اظهار کرد: من با مدیر شبکه قرار گذاشتم که برنامه من اسپانسر نداشته باشد به دلیل اینکه زمانی که اسپانسر گرفته می‌شود، به قشری بدهکار می‌شویم و نمی‌توانیم حرف خود را بازگو کنیم و رسالت رسانه‌ای خود را انجام دهیم. اگر هم کاری انجام دهید می‌گویند حتما برای اسپانسر خود کاری انجام می‌دهند.
او با اشاره به مجری نداشتن برنامه «پرسشگر» بیان کرد: ما در برنامه خود مجری نداریم به دلیل اینکه کسانی که در حوزه تعلیم و تربیت حرف می‌زنند حاضر نیستند جلوی کسی صحبت کنند که در این حوزه علمی ندارد. چالش بزرگ من برای شروع برنامه این مسئله بود و می‌خواستیم که مجری نداشته باشیم. بنابراین ساختار را عوض کردیم و اکنون در برنامه خود پرسش‌گر داریم که جایگاه و علمی دارد و می‌تواند در حوزه مشخصی از مسوولان سوال کند. ما ۱۰ نفر پرسش‌گر در برنامه داریم که تا به حال از چهار نفر آن‌ها استفاده کرده‌ایم و آقای عبداللهی پرسش‌گر اصلی ماست. برنامه «پرسشگر» جمعه هر هفته ساعت ۲۲ به روی آنتن شبکه آموزش می‌رود.
منبع: بهارنیوز

روایت واقعی آنچه در فیلم «عقابها» دیدید

به گزارش ایسنا، امیر سرتیپ خلبان عباس رمضانی، سال ۱۳۵۲ به خدمت نیروی هوایی درآمد و سال ۹۰ بازنشسته شد. وی اکنون در دفتر مطالعات نیروی هوایی به خدمت خود ادامه می‌دهد و روایت‌های فراوانی از دفاع مقدس و دلاورمردی خلبانان نیروی هوایی در دل دارد. برای این خلبان پیشکسوت در دوران دفاع مقدس حادثه‌ای پیش آمد که موضوع اصلی فیلم سینمایی «عقاب‌ها» قرار گرفت.
وی درباره عملیات ۲۳ مرداد ۱۳۶۵  و  چگونگی اسارتش روایت می‌کند: ۲۳ مردادماه ۱۳۶۵ بود. با این ‌که در صبح آن روز مأموریت‌های انهدامی مختلفی توسط خلبانان شجاع نیروی هوایی روی چندین نقطه از مواضع مهم نظامی و اقتصادی عراق انجام شده بود، اما با این حال در بعد از ظهر که از نظر دشمن زمان غیر معقولی به نظر می‌رسید، از طریق فرماندهی عملیات ماموریتی به ما محول شد.‌

امیر سرتیپ خلبان عباس رمضانی
من و سرهنگ خلبان «یوسف سمندریان» در قالب دو گروه پروازی، باند را به قصد بمباران اهداف از پیش تعیین شده در خاک عراق ترک کردیم. به نزدیکی مرز عراق رسیدیم. تا این لحظه هیچ برخوردی با هواپیماهای شکاری دشمن نداشتیم. طبق دستورات صادر شده از فرماندهی عملیات مأموریت داشتیم مخازن سوخت دشمن را در شمال سلیمانیه و در نقطه‌ای که از حساسیت خاصی برخوردار بود و توسط نیروهای بعثی به شدت محافظت می‌شد، بمباران کنیم.
هنوز به هدف نرسیده بودیم که در دید رادارهای دشمن قرار گرفتیم. نیروهای عراقی با ایجاد سدی از آتش می‌خواستند ما را متواری کنند. هنوز چند مایل با هدف فاصله داشتیم. از دور دکل‌ها و تأسیسات به وضوح مشخص بودند. در این حال به یکباره هواپیمای سمندریان را دیدم که توسط پدافند راداری و موشکی دشمن هدف قرار گرفته بود و چون من در سمت راست هواپیما پرواز می‌کردم وی قادر به گردش به سمت راست نبود. موقعیت خود را تغییر دادم و از طریق رادیو، سمندریان را در جریان آتش گرفتن هواپیمایش گذاشتم. وی در جریان سانحه بود و از من راهنمایی خواست. از سمندریان خواستم به سمت راست برگردد و وی را از مهلکه دور کردم.
ابتدا بدون از دست دادن فرصت، منطقه از پیش تعیین شده را به شدت بمباران کردم که یکی از بمب‌ها به پشت پادگان سلیمانیه اصابت و ۲۰۰ نفر از نیروهای عراقی را تلف کرد. پس از بمباران تمام افکارم را متوجه هواپیمای سمندریان کردم. دیدم هواپیمایش پایین و پایین‌تر رفت و با شیرجه‌ای محکم به زمین خورد و از دید من خارج شد. خیلی منقلب شدم چرا که از سرنوشت همکارم بی‌اطلاع بودم. بعدها متوجه شدم که وی به اسارت عراق درآمده و سال ۶۹ نیز به میهن اسلامی بازگشت.
به قصد ترک منطقه دشمن ارتفاع پرواز را کاهش دادم و بر سرعت خود افزودم، اما ناگهان هدف پدافند راداری و موشکی دشمن قرار گرفتم که از نوع پیشرفته‌ای بود و در اولین لحظه هواپیما را از کنترل من خارج کرد. هر دو موتور سمت چپ و راست هواپیما در آتش می‌سوختند.هواپیما آتش گرفته بود و چرخ‌ها هم بی‌موقع باز شده بودند. در چنین شرایطی که با مرگ دست و پنجه نرم می‌کردم توانستم خود را به آن سوی ارتفاعات مشرف بر منطقه سلیمانیه برسانم. بر روی دره عمیقی قرار گرفتم. هواپیما به کلی تعادل خود را از دست داد و از اختیار من خارج شد، ثانیه‌ای بعد نیز قفل کرد و به حالت شیرجه درآمد. دستی بر روی استیک زدم و همزمان در آخرین ارتباط رادیویی‌ام با رادار، اطلاع دادم که آماده ترک هواپیما هستم. لحظه‌ای بعد خود را در دل آسمان یافتم.
به سرعت در حال سقوط بودم. مکان فرودم دامنه‌ای جنگلی در کنار همان دره عمیق بود. چتر نجات به آرامی باز شد و در همین لحظه هواپیمای من به صخره‌ای برخورد کرد و به کوهی از آتش تبدیل شد. در حادثه سقوط از ناحیه گردن، چانه و دست و پا آسیب دیدم و اکنون جانباز ۵۴ درصد هستم. پس از سقوط که در مدت ۵۰ ثانیه رخ داد، بیهوش شده و وقتی به هوش آمدم متوجه شدم در لبه پرتگاه عمیقی قرار گرفته‌ام.
به جاده‌ای که در پایین دره قرار داشت خیره شدم، اتومبیل سفیدرنگی را دیدم که از فاصله تقریباً یک کیلومتری به سمت من می‌آمد. لحظه‌ای بعد به من رسید و توقف کرد. چند نفر از آن خارج شدند و با شتاب و هیجان از سینه‌کش کوه بالا آمدند. وقتی فهمیدند ایرانی هستم رفتارشان نرم‌تر شد و کمک کردند از خطر سقوط رها شوم. در شرایطی که عراق به دنبال اعدام به زعم خود انقلابی من بود و جایزه بسیاری را برای تحویل دادن من تعیین کرده بود،اتحادیه کُردهای مخالف صدام که مرا پیدا کرده بودند، به وسیله قاطر به نیروهای سپاه پاسداران که در کردستان عراق مستقر بودند، تحویل دادند و پس از چهار روز سالم به خاک ایران بازگشتم.
منبع: بهارنیوز

استقبال از آثار ترجمه، بیماری مزمن است

این داستان‌نویس در گفت‌وگو با ایسنا درباره استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه، با بیان مطلب بالا اظهار کرد: حتی مخاطبان ایرانی ترجیح می‌دهند یک فیلم خارجی تماشا کنند تا یک فیلم ایرانی یا هنرپیشه‌های خارجی را بیشتر از هنرپیشه‌های ایرانی می‌شناسند.او در ادامه بیان کرد: به نظرم دلیل استقبال از  کتاب‌های ترجمه این است که معمولا کتاب‌هایی ترجمه می‌شوند که در کشور خودشان مطرح شده‌اند و جوایزی مانند پولیترز و نوبل را برده‌ و مخاطب جهانی داشته‌اند. مخاطبان ایرانی ممکن است از کتاب خوش‌شان نیاید و کتاب مطابق سلیقه‌شان نباشد اما فکر می‌کنند کتاب‌های ترجمه ارزش یک بار خواندن را دارند. در ایران کتاب‌هایی که از طریق گرفتن جایزه مطرح شده‌اند مخاطبان عام پیدا نکرده‌ و مخاطبان به جوایز بدبین شده‌اند. از طرف دیگر،  مترجمان سراغ نویسنده‌ها و کتاب‌های گمنام نمی‌روند در نتیجه می‌توان گفت کتاب‌های ترجمه مخاطبان بیشتری پیدا می‌کنند. درباره فیلم هم همین‌طور است. معمولا مخاطبان فیلم‌هایی را نگاه می‌کنند که جایزه اسکار یا کن برده باشند یا حداقل یک نویسنده مطرح داشته باشند، و هر فیلمی را نگاه نمی‌کنند.

امیری تأکید کرد: استقبال از آثار ترجمه یک بیماری مزمن است؛ این موضوع از گذشته وجود داشته است. البته مخاطبان هم تا حدی حق دارند. ممکن است کتابی که ترجمه می‌شود مطابق سلایق ما نباشد اما حداقل دلیل دیده شدن آثار ترجمه، این است که در کشور خودشان مطرح شده‌ و مخاطبان زیادی آن‌ها را خوانده‌اند. البته در ترجمه زد و بندهایی وجود دارد و ناشران بر روی کتاب‌هایی سرمایه‌گذاری می‌کنند که مطرح شده باشند. 
این نویسنده درباره تأثیر جایزه‌های ادبی در استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه بیان کرد: من در بسیاری از داوری‌های جوایز حضور داشته‌ام. این‌طور نبوده است که در داوری‌ها زدوبندی وجود داشته باشد بلکه ممکن است بین داوران اختلاف نظر وجود داشته باشد. من نام کتاب را نمی‌برم، اما این کتاب چند سال پیش یک جایزه ادبی را برد که من در داوری آن جایزه در بخش دیگری حضور داشتم. بسیار از این موضوع خوشحال شدم اما این کتاب مخاطب عام پیدا نکرد. بعدها که سراغ این کتاب رفتم دیدم واقعا کتاب سنگینی است و مخاطب نمی‌تواند با آن ارتباط برقرار کند.او افزود: درواقع کتاب‌هایی جایزه می‌برند که مخاطب نمی‌تواند با آن‌ها ارتباط برقرار ‌کند. بنابراین  می‌گویند این جوایز اعتباری ندارند. بیشتر انتخاب‌های جوایز براساس سلیقه داوران است و به سلیقه مردم عادی کاری ندارند.

ناتاشا امیری در ادامه درباره تأثیر نویسندگان بر استقبال مخاطبان از آثار ترجمه اظهار کرد: معمولا نویسنده‌های ما بعد از مدتی کم‌کار می‌شوند یعنی به صورت مستمر فعالیت ندارند. برخی نیز ممکن است سالی دو کتاب منتشر کنند و به نوشتن توجه نداشته باشند. برخی هم چشمه خلاقیت‌شان کور می‌شود که  گاهی فرد فکر می‌کند این نویسنده  زمینه لازم برای کار نویسندگی را نداشته است. البته این موضوع به جذب مخاطب چندان ربطی ندارد.
او همچنین خاطرنشان کرد: مخاطب‌سازی در کشور ما اتفاق نمی‌افتد که ریشه آن در نبود مطالعه است. کسانی که ترجمه می‌خوانند قشر محدودی در جامعه ما هستند. اغلب مردم ما کتاب نمی‌خوانند و ما بزرگ‌ترین لطمه‌های‌مان را در جامعه به خاطر همین موضوع دیده‌ایم. جوانان تاریخ کشورمان را نمی‌دانند،  یک‌سری چیزها شنیده‌اند و اطلاعاتی دارند که ممکن است منبع نداشته باشد. براساس آن، دیدگاه اشتباهی پیدا می‌کنند و آن را  اشاعه می‌دهند که این موضوع پیامدهایی را در زندگی شخصی آن‌ها دارد. البته بحث من فقط خواندن رمان نیست بلکه مردم ما باید کتاب فلسفی، تاریخی، روان‌شناسی و… بخوانند، اما نمی‌خوانند.  برخی از افراد طی سال‌های گذشته با برگزاری نمایشگاه‌ها و جشنواره‌های متعدد خواسته‌اند این‌ موضوع را ایجاد کنند که نتوانسته‌اند، و این نشان می‌دهد کسانی که داعیه داشته و خواسته‌اند این کار انجام دهند موفق نبوده‌اند.
ناتاشا امیری درباره نویسنده‌ها اظهار کرد: ما دو دسته نویسنده داریم؛ برخی از این نویسنده‌ها فکر می‌کنند مخاطب چه چیزی می‌خواهد و براساس نیازهای آن‌ها کتاب تولید می‌کنند. اما برخی برای خود و به صورت شهودی کتاب می‌نویسند و به فکر نیاز مخاطبان نیستند که این‌ها به مرور زمان مخاطب پیدا می‌کنند. تفاوت ظریفی وجود دارد. من جزو دسته دوم هستم و به صورت شهودی کتاب می‌نویسم و به نیاز مخاطبان توجه ندارم و بر اساس دید و برآیند خودم از جامعه می‌نویسم و ممکن است نکاتی را مطرح کنم.  توجه به مخاطب و یا تحت تأثیر آن‌ها قرار گرفتن می‌تواند نوعی سفارشی‌نویسی باشد؛ نه سفارشی صرفا سیاسی.این نویسنده ادامه داد:  به‌نظرم نویسنده‌هایی که در کتاب‌های‌شان تحت تأثیر مخاطب قرار می‌گیرند تعهد زیادی در کارشان ندارند، اما انکارشان هم نمی‌کنم و می‌گویم شاید دوست داشته باشند این‌گونه بنویسند. آثار پاورقی چنین ویژگی‌ای دارد و خیلی سریع می‌تواند مخاطب را جذب کند و مخاطب می‌خواند و لذتش را به صورت لحظه‌ای می‌برد. در جامعه‌مان به چنین آثاری نیاز داریم و منکر آن‌ها نیستم.
منبع: بهارنیوز

ساده‌سازی پدیده‌های پیچیده

روزنامه بهار: رویکرد صدا و سیما در بزنگاه‌های اجتماعی و سیاسی کشور در طی سال‌های اخیر متفاوت از رویکرد کلی جامعه و دیگر رسانه‌ها بوده است و به واسطه این انتخاب مسیر و عملکرد، واکنش‌ها و انتقادات بسیاری را به دنبال داشته است. در اعتراضات اخیر مردمی صدا و سیما به مانند همه این سال‌ها رویکردی را پیش گرفت که انتقاد برانگیز بود. این نوع رویکرد بی تفاوت به دغدغه‌های جامعه، آن هم برای رسانه ای همه گیر و سراسری که قرار است وفاق و همراهی در میان مردم ایجاد کند، دور از اهداف کلی آن بود. این رویکرد بی توجهی به اعتراضات مردمی در ادامه حاصلی جز انتقاد و گلایه هنرمندان و فعالان مدنی را نداشت.
***
شکست هر باره صدا و سیما در بزنگاه‌های اجتماعی
صدا و سیما برخلاف وظیفه سازمانی و ساختاری‌اش که رسانه ای جامع و همه گیر است و می‌تواند از شمال تا جنوب کشور را به هم پیوند بزند، در بزنگاه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی رویکردی سوای از مطالبات مردمی و جامعه را پیش گرفته و فرصت‌های بسیاری را در سال‌های اخیر برای همراهی با مردم و جلب اعتماد آنها از دست داده است. این رسانه‌ها در مقاطع مختلف کشور از انتخابات رسمی گرفته تا اعتراضات مردمی، قرائت خاص و یکسویه خود را داشته است و در اعتراضات اخیر هم که بی‌تفاوتی را پیشه گرفت. این نوع رویکرد بازتابی جز بی اعتمادی و دوری این رسانه جمعی از سطح جامعه و مردم را در بر نداشت و گواه این بود که چقدر مسئولان و تصمیم‌گیران این رسانه دور از جامعه فکر و عمل می‌کنند. این رویکرد، شکست دوباره ای بر پرونده صدا و سیما بود. واکنش این رسانه در جریانات اخیر سکوت مطلق بود و خاموشی. در حالی که این رسانه می‌توانست با انتشار اخبار به شفاف‌سازی و آرام‌سازی جامعه کمک کند. در چنین شرایطی مردم به سوی دیگر رسانه‌هایی چون شبکه‌های اجتماعی که برخلاف وعده‌ها در اتفاقات اخیر فیلتر شدند و دسترسی به آنها محدود، رفتند و در نهایت مجبور شدند برای کسب خبر به شبکه‌های ماهواره ای که همواره اخباری دست چندم و همراه با قرائت‌های خود خواسته شان است، روی بیاورند.

ناتوان در پاسخ به نیازهای مردم
 رویکرد صدا و سیما و بی واکنشی به اتفاقات اخیر کشور، انتقاد هنرمندان و همچنین نمایندگان مجلس شورای اسلامی را برانگیخت. علاوه بر هنرمندان، الهه کولایی، فعال سیاسی نیز از صداوسیما انتقاد کرد و اظهار داشت: در حوادث اخیر نتوانست نیازهای مردم را به خوبی پاسخ دهد. این فعال سیاسی درباره اتفاقات اخیر گفت: اگر صداوسیما نتواند این نقش را به درستی ایفا کند، آن‌گاه رسانه‌های دیگر که ملاحظات و منافع دیگری را دنبال می‌کنند، جایگزین آن خواهد شد. الهه کولایی درباره کمک صداوسیما در روشن‌سازی فضای پیش آمده و آرام کردن فضا در مورد اعتراضات اخیر، گفت: در شرایطی که انقلاب ارتباطات، دسترسی‌های گوناگونی را برای مردم فراهم کرده است، وظیفه صداوسیما بیش از هر زمان دیگر دشوار و سرنوشت‌ساز می‌شود. رسانه باید بتواند اعتماد مردم را از طریق ارائه دیدگاه‌ها و نقطه نظرهای متنوع جلب کند.وی با تاکید براینکه انتشار اخبار صحیح، واقعی و متناسب با مشاهدات و یافته‌های مردم بسیار مهم است،‌ اظهارکرد: اگر صداوسیما نتواند این نقش را به درستی ایفا کند، آن‌گاه رسانه‌های دیگر که ملاحظات و منافع دیگری را دنبال می‌کنند، جایگزین آن خواهد شد.
این استاد دانشگاه ادامه داد: متاسفانه با وجود تذکرهای بسیار، صداوسیما نتوانست این نقش را در پاسخ به نیازهای مردم ایفا کند.کولایی تاکید کرد: بسیاری از مسائل و مشکلات کشور را می‌توان از طریق صداوسیما به گونه‌ای به مردم اطلاع داد که آنان بتوانند براساس درک واقعیت‌های جاری در کشور قضاوت و رفتار کنند.نماینده مردم تهران در مجلس ششم افزود: وقتی صداوسیما نتوانست چنین رابطه‌ای را با مردم برقرار و اعتماد آنان را جلب کند نتیجه آن خواهد شد که مردم به سمت منابع دیگری می‌روند که ضرورتا منافع مردم ایران را دنبال نخواهد کرد.وی درباره منشا این اعتراضات و احتمال سازماندهی بودن آن در ابتدای امر، گفت: متاسفانه کسانی در کشور هستند که منافع خود را جای منافع مردم می‌نشانند و حاضر به درک منافع، ملاحظات و نیازهای اساسی آنان نیستند.این استاد دانشگاه تاکید کرد: ممکن است افراد و گروها براساس یک درک نادرست و محدود اقدام‌هایی را انجام دهند که نه تنها امنیت خود بلکه امنیت کشور را به خطر می‌اندازد.این فعال سیاسی اصلاح‌طلب با اشاره به وضعیت فعلی اقتصاد در کشور عنوان کرد: در شرایطی که فشارهای گوناگون اقتصادی از یکسو، فساد،‌ رانت خواری و تبعیض‌های ناروا از سوی دیگر مردم را به شدت تحت تاثیر قرار داده است، استفاده از این فرصت‌ها برای تسویه‌حساب‌های سیاسی بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد که می‌تواند کشور را به ورطه نابودی بکشاند و منافع مردم را به خطر بیاندازد.کولایی افزود: متاسفانه ما شاهد هستیم این نوع سوء استفاده‌ها از موقعیت‌های موجود دشواری‌های جدی را به وجود آورده است. در واقع نیازها و خواسته‌های مردم زمانی که به درستی مورد توجه قرار نگیرد و برای رفع آنان و تامین عدالت، سیاست‌های مناسب اجرا نشود؛ بدون تردید رفتارها از مسیر عقلانی خارج می‌شود و زمینه سوءاستفاده از منافع مردم را فراهم خواهد آورد.

مردم خودشان را در تلویزیون نمی‌بینند
علی اکبر قاضی زاده، روزنامه‌نگار درباره رویکرد صدا و سیما اظهار داشت: صدا و سیما شیوه خاص خودش را دارد و سال‌ها است این شیوه را دنبال می‌کند. گزارش‌ها و روایت‌های این رسانه با واقعیت‌های جامعه و رویداد‌ها نسبتی ندارد. این موضوع شاید به سیاستگذاری‌ها در این رسانه بازمی‌گردد و عملاً تلویزیون را در اختیار طیف خاصی قرار دادند. وی اضافه کرد: صدا و سیما بدل به محفلی شده که کار چندانی به مصلحت کلی جامعه ندارد و به جای توجه به مردم روی‌شان را به جای دیگر می‌کنند. مردم از تلویزیون دلخور هستند و به تدریج از این رسانه فاصله گرفته‌اند.

ساده‌سازی پدیده‌های پیچیده
ابوالحسن داوودی، کارگردان سینما نیز درباره بازتاب اخبار در صدا و سیما گفت: سال‌های زیادی است برای کسب اطلاع به‌تلویزیون مراجعه نمی‌کنم چون رسانه ملی سال‌ها است ارتباطش با مخاطب قطع شده است. این رسانه از وظیفه‌ای که دارد فاصله گرفته و عملاً در اختیار جریان خاصی قرار گرفته است. در حالی که بر سر مسائل ملی مرتبط با سرنوشت مردم باید نگاهی ملی داشته باشد و از فضاسازی جناحی پرهیز کند.وی تاکید کرد: این رسانه در همه این سال‌ها با مشی‌ای که پیش گرفته، عملاً تأثیرگذاری‌اش را از دست داده و مردم به گزارش‌های آن اعتنایی نمی‌کنند. من نمی‌دانم تعمدی است یا به سهو این کارها را می‌کند، اصل موضوع بی‌اعتنایی رسانه ملی به وظایف‌اش است. در چهار دهه پس از انقلاب عملکرد تلویزیون سال به سال بدتر شده است.

عملکرد یکسویه «جام جم»
بهروز غریب‌پور، کارگردان تئاتر اظهار داشت: تلویزیون در عرصه خبر و تحلیل واقعیت‌های اجتماعی کاملاً یک سویه عمل می‌کند و اصلاً منبع موثق و قابل اعتمادی نیست.وی تصریح کرد: تلویزیون آخرین جایی است که می‌توان ردی از اتفاق‌های خوب یا بد در آن یافت، رسانه‌ای ناکارآمد و یک سویه است. این رسانه خیلی‌ها را حذف کرده و نیروهای غیرمتخصص را به‌کار گرفته و این وضعیتی که شکل گرفته نتیجه عملکرد تلویزیون است. این رسانه معمولاً علیه آدم‌ها و افراد برنامه‌هایی را پخش می‌کند و فرصت پاسخگویی به آنها هم نمی‌دهد و اگر این فرصت هم در اختیارشان قرار گیرد، حرف‌های‌شان را گزینشی پخش می‌کنند. برخلاف تلویزیون، رادیو آگاهانه و منصفانه‌تر عمل می‌کند. جامعه مانند تن آدم است، نمی‌توان همه بیماری‌ها و عرضه‌ها را ناشی از ویروس‌های پراکنده در فضا دانست، ساختار بدن و مسائل معطوف به درون هم در ایجاد بیماری مؤثر است، رسانه ملی نباید همه چالش‌ها را به عوامل بیرونی و توطئه‌های دشمن ربط دهد و باید با دید و نگاه منصفانه و توجه به منافع ملی از رویدادهای مختلف گزارش دهد و مطالبات مردم را به درستی منتقل کند.این هنرمند تاکید کرد: وقتی یک تن بیمار و ناتوان شده، بی‌شک ویروس‌ها بر آن بیش‌تر اثر می‌گذارند، همواره توطئه‌های متعددی از سوی کشور‌های مختلف جهان علیه ایران در جریان است و در شرایط بحرانی توطئه‌ها بیش‌تر می‌شود، اما اینکه ریشه بحران را به بیگانگان ربط دهیم کار درستی نیست. مردم را نباید عامل بیگانه معرفی کنیم، باید خواسته‌ها و مطالبات آنها را طرح کرد.

زبان نامهربان «سیما»
سعید سهلی، کارگردان سینما تاکید کرد: از برنامه‌هایی که صدا و سیما درباره اعتراض‌های مردم می‌سازد و پخش می‌کند بُهت زده ام. مانده‌ام که صدا و سیما چه می‌کند؟ ۴۰ سال بعد انقلاب و سرنگونی نظام شاهنشاهی و این همه تجربه اندوزی، رفتار‌های صدا و سیما غیرحرفه‌ای و بسیار بد است.  کارگردان فیلم‌های «گشت ارشاد ۱ و ۲» در ادامه گفت: با وجود این همه امکانات و نیرو و برنامه ساز این نوع اطلاع‌رسانی و مواجهه با اعتراض‌های مردم بسیار مشکوک است و معلوم نیست کسانی که در صدا و سیما هستند، در فضا زندگی می‌کنند یا اینکه روی زمین قرار دارند؟! باید پرسید آنها در هپروت سیر می‌کنند یا آنکه در حال عادی خودشان هستند؟! برنامه‌هایی که می‌سازند، مصاحبه‌هایی که انجام می‌دهند و نوع گزارش‌هایی که از اعتراض‌ها می‌دهند، آدم را نگران و حیرت زده می‌کند. با دیدن گزارش‌های تلویزیون از اعتراض‌ها آدم احساس می‌کند دستی پشت پرده است تا بدتر مردم را عصبی و تحریک کند.  وی تاکید کرد: مردم اگر به رسانه‌های دیگر برای کسب اطلاع از رویدادها و وقایع اخیر مراجعه کنند، بیش‌تر برای‌شان عبرت آموز است تا اینکه بخواهند از رادیو و تلویزیون کسب اطلاع کنند. در وضعیتی که مردم عصبی و خسته هستند و کسانی هم از این عصبیت مردم سوء‌استفاده می‌کنند، صدا و سیما آنها را بدتر تحریک می‌کند آن هم در حالی که باید خیلی منطقی‌تر رفتار کند. سهیلی با تاکید بر شنیدن حرف مردم و چاره جویی اظهار داشت: در همه این سال‌ها تلویزیون صدای مردم را منعکس نکرد و به همین خاطر به خیابان آمدند تا صدای‌شان به جایی برسد. به اعتقاد من تلویزیون با گزارش‌ها و نوع اطلاع رسانی‌اش آب به آسیاب اختلاف‌ها می‌ریزد.

حق با مردم است
علیرضا عصار، خواننده موسیقی پاپ نیز به تازگی در آغاز برنامه کنسرت خود، در واکنش به اتفاقات اخیر در شهرهای مختلف به هواداران خود گفته است: بنا ندارم خیلی صحبت کنم؛ زیرا که همیشه در ترانه‌هایم درباره‌اش صحبت کرده‌ام. اما نظرم را نه به عنوان یک خواننده بلکه به عنوان یک شهروند ایرانی مطرح می‌کنم. من همانطور که همه شما هم حتما همین نظر را دارید، موافق برخی از اتفاقات مانند شیشه شکستن و آسیب رساندن به کسی و اموال عمومی نیستم؛ ولی نظر شخصی من این است و این را از اعماق جانم می‌گویم که حق با مردم است.
منبع: بهارنیوز

حاشیه‌های فیلمی که به فجر نرفت

به گزارش ایسنا، در بخشی از برنامه فرزاد موتمن که «سراسر شب» را برای جشنواره فرستاده و فیلم او انتخاب نشده بود، روی خط آمد و گفت: نه تنها در مورد فیلم من بلکه در سایر موارد نیز اتفاقات بدی افتاده است. «سراسر شب» یازدهمین فیلم من است و از بین فیلم‌های قبلی هشت فیلمم در بخش مسابقه شرکت داشته و پنج بار کاندید سیمرغ شدم و هیچ بار اعتراض نکردم.وی افزود: احساس می کنم «سراسر شب» فیلم خاصی است و برایم عجیب است که این فیلم در بخش مسابقه پذیرفته نشد. وقتی به فهرست فیلمهای انتخاب شده نگاه کردم، متوجه شدم انگار نوعی مهندسی در انتخاب فیلمها وجود داشته است.کارگردان «شبهای روشن» ادامه داد: دو فیلم وجود دارد که بر اساس آیین نامه امکان نداشت انتخاب شود. فیلم‌ها باید کامل به جشنواره ارائه میشد و البته اغلب فیلمها میتوانست صدا و موسیقی نداشته باشند، اما در مورد سه فیلم «تنگه ابوغریب»، «سوء تفاهم» و «لاتاری» تصمیم گرفتند که همچنان در حال فیلمبرداری بودند. همین طور نگاه کنید، پنج فیلم در بخش مسابقه بودند که بر طبق آیین نامه نمیتوانستند انتخاب شوند و این آدم را به فکر وادار میکند که چه اتفاقی میافتد؟

داروغه زاده دبیر جشنواره‌ی فیلم فجر پاسخ داد: فیلمهایی که در دوره‌ای، در جشنواره حاضر میشوند و هیأت انتخاب به دلیل ناقص بودن نسخه نتوانستند درباره آن نظر دهند، اگر تا سال آینده نمایش داده نشوند، می توانند دوباره ثبت نام کنند و به جشنواره ارائه شوند.وی افزود: امسال برای چهار فیلم این اتفاق افتاد که به دبیرخانه نامه نوشتند و گفتند به دلیل ناقص بودن امکان نمایش نداشتند. درباره نامه خزایی و شیخ طادی خودشان باید توضیح بدهند، اما هیأت انتخاب از آن ها پرسید چرا مدعی هستند، در صورتی که فیلمشان چندسال کار دارد. «امپراتور جهنم» به شیوه پرده سبز و خارج از کشور ساخته شده است. چیزی که به جشنواره نشان دادند هم پرده سبز بود و تمام بازیگران روبروی پرده کارمی کردند.دبیر جشنواره فیلم فجر تصریح کرد: آن زمان هیچکدام از کارهای تروکاژی و سی جی های این فیلم انجام نشده بود. «شعله ور» هم ناقص بود. ممکن است به لحاظ مضمونی با فیلم مشکل داشتند اما از طرف هیأت انتخاب قابل انتخاب نبود. هر فیلمی انتخاب نشود، دبیر می تواند برای آن تصمیم دیگری بگیرد.داروغه زاده اعلام کرد: آیین نامه ما مربوط به مسابقه است و هر دوی این فیلم‌ها از نظر هیأت انتخاب به شکلی نبود که بتوانند درباره آن اظهار نظر کنند و هیأت انتخاب تصمیم به خروج آنها گرفت. فیلمی اگر هیات را قانع کند که این نسخه قابل قبول است، پذیرفته میشود و اگر نباشد، کنار گذاشته میشود. باید بپذیریم هفت نفر از متخصصان جزو دوستان و همکاران موتمن هستند.

فیلمهای انتخاب شده دولتی هستند
موتمن در این خصوص افزود: فیلم «سراسر شب» هم تروکاژ و سی جی زیادی دارد و مطمئنم اگر فیلم را تمام نکنم و سال دیگر بفرستم، با من طبق آیین نامه برخورد می‌شود و برای این بدبینی دلیل دارم. ۲۲ فیلم انتخاب شد و تقریبا هرچه با سرمایه دولتی ساخته شده، در جشنواره است و از بخش خصوصی فیلم هایی هستند که با کمک مالی بخش دولتی ساخته شدند.وی تصریح کرد: در واقع به لیستی مورد نظر مدیریت بخش فرهنگی فارابی رسیدند که ۲۷ پروژه من را رد کرده است و آخرین فیلمی که در آنجا رد شد، «سراسر شب» بود. مدیر بخش فرهنگی به من گفت با فیلمنامه ات موافق نبودند و بعدها شنیدم تنها یک رأی منفی داشت.تا حالا جشنواره را برای ما نگه داشت و حالا چندسالی است که آن را برای ما به خطر می‌اندازند. حالا فیلمهای بخش خصوصی خیلی کمرنگ است و «سراسر شب» فیلم خاص و عشقی است و رگه‌هایی از تخیل دارد و به جای توجه میخواهند آن را در نطفه خفه کنند.داروغه زاده در پایان گفت: به آقای موتمن و تمام فیلمسازان بخش خصوصی حق میدهم. ممکن است اگر هیأت انتخاب دیگری بود، تعداد کمی فیلمها انتخاب نمی‌شد. آن پنج فیلمی که بیرون ماندند استحقاق حضور داشتند و اگر برای ما امکان داشت اضافه میکردیم
منبع: بهارنیوز

چرا ایرانی‌ها آثار ترجمه را ترجیح می‌دهند؟

این نویسنده  و مترجم در گفت‌وگو با ایسنا درباره استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه به نسبت آثار تالیفی اظهار کرد: زمانی که اثری با موفقیت جهانی روبه‌رو می‌شود، مخاطب بیشتر مشتاق است آن را بخواند. معمولا اثر یک نویسنده‌ ایرانی گمنام یا حتی سرشناس در جغرافیای ایران محدود می‌شود و  شهرت بین‌المللی پیدا نمی‌کند.
او دلیل دیگر این‌ موضوع را این‌گونه بیان کرد: مخاطب ایرانی فکر می‌کند آثار خارجی الگو هستند و آثار ایرانی که نوشته می‌شوند کپی‌هایی از آن‌ها هستند، بنابراین مخاطبان ترجیح می‌دهند اثر الگو را بخوانند زیرا جهان‌بینی به‌روزتر و اصالت بیشتری دارد؛ البته این ذهنیتی است که یک مخاطب ایرانی دارد.یعقوبی در ادامه خاطرنشان کرد: مسئله دیگر سانسور است؛ مخاطب ایرانی فرض را بر این می‌گذارد که نویسنده خارجی خودسانسوری نمی‌کند و اگر اثرش دچار جرح و تعدیل شود دیگر کار اداره ممیزی ارشاد است اما نویسنده‌های ایرانی خودسانسوری بیشتری دارند.

این نویسنده افزود: آثار خارجی تنوع بیشتری  دارند و شیوه روایی که  نویسنده‌های خارجی به کار می‌برند جذاب‌تر از شیوه نویسنده‌های ایرانی است. نویسنده‌های ایرانی بیشتر در بند فرم و استفاده از نثری که به اصطلاح شکسته است، هستند؛ یعنی در آثار ایرانی غلبه نثر شکسته و فرم، مضمون اثر را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
او با تأکید بر این‌که توصیف‌ها و شیوه روایت داستان‌های نویسنده‌های خارجی نسبت به نویسنده‌های ایرانی جذاب‌تر است اظهار کرد: در حقیقت نویسنده‌های ایرانی به یکسانی رسیده‌اند، مضامینی که سراغش می‌روند و یا شیوه‌هایی که داستان را شروع می‌کنند و  به اوج می‌رسانند و خاتمه می‌دهند یکسان است. در برخی از کتاب‌ها اصلا اتفاقی نمی‌افتد و کل داستان از گزارش و توصیف تشکیل شده است.حسین یعقوبی افزود: زمانی که مخاطب ایرانی اثر چهار نویسنده ایرانی را می‌خواند  و می‌بیند شبیه هم هستند و جذابیت ندارند با خود می‌گوید چرا برای یک نویسنده ایرانی وقت بگذارم؛ بنابرین مخاطب وقتش را برای نویسنده خارجی که مطالب مختلفی درباره او و آثارش در اینترنت وجود دارد می‌گذارد.

او اظهار کرد: مشکل دیگر ما این است که ما نقد کتاب ایرانی کم داریم در حالی‌که از آثار ترجمه به کرات نقد وجود دارد. می‌توان درباره بیوگرافی‌ نویسنده‌های خارجی، سبک کاری  و کیفیت آثارشان مطالب زیادی به  زبان فارسی یا انگلیسی پیدا کرد. اما در مطبوعات و رسانه‌ها جای خالی‌ نقد آثار ایرانی دیده می‌شود.این نویسنده و مترجم با بیان این‌که جامعه ادبی از نویسنده، منتقد و مخاطب تشکیل شده است، گفت: جای خالی منتقد و تحلیل‌گر ادبی داخلی به شدت حس می‌شود. ما منتقدان سینمایی داریم که شهرت نسبی دارند، و افرادی که با سینما آشنا هستند می‌توانند نام‌شان را ببرند اما در حوزه ادبیات این‌شکلی نیست، یعنی ما منتقد و تحلیل‌گری نداریم که مثلا شهرت فراستی را داشته باشد، یا کسی را نداریم  که به صورت حرفه‌ای مرتب نقد بنویسد که مخاطب هم داشته باشد.

او در پاسخ به این سوال که چرا نویسنده‌های ما سراغ ژانرهای مختلف نمی‌روند، گفت: بخشی از این اتفاق به مخاطبان ما برمی‌گردد؛ برای خواننده‌های ایرانی داستان پلیسی و معمایی ایرانی باورپذیر نیست، اما اگر داستان برای یک نویسنده خارجی باشد برای‌شان باورپذیرتر است. فکر کنید نویسنده ایرانی اثر علمی-تخیلی، ترسناک و یا معمایی بنویسد، توفیق این اثر تقریبا نزدیک صفر است. تمام آثار ادبی که طی چند سال اخیر پرفروش شده‌اند درام‌های اجتماعی بوده‌اند، از «کافه پیانو» بگیرید تا «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم». در سطح پایین‌تر هم کتاب «قهوه سرد آقای نویسنده». به این‌ کتاب‌ها که هیچ‌کدام ژانر ندارند می‌گوییم درام اجتماعی. چند سال پیش کاوه میرعباسی مجموعه داستان ترسناکی نوشت که استقبال چندانی از آن نشد یا اسماعیل فصیح در دوره‌ای سراغ ادبیات پلیسی رفت که با اقبال محدودی روبه‌رو شد اما امتداد پیدا نکرد.

این ‌نویسنده خاطرنشان کرد: مخاطب ایرانی اگر بخواهد ابیات ژانر  بخواند ترجیح می‌دهد سراغ ادبیات ترجمه برود. این‌ موضوع هم نشان‌دهنده جای خالی منتقد و تحلیل‌گر است. اگر منتقدان درباره آثاری که خلق شده نقد می‌نوشتند و در جامعه جا می‌انداختند در طول زمان مخاطب پیدا می‌کردند.او درباره کتاب تازه خود نیز  گفت: اثر جدیدم با عنوان «تهران، دنیا، تمام‌وقت» قرار است در نشر چشمه منتشر شود. این کتاب یک اثر معمایی-جنایی و طنز است، در حقیقت رمان طنز است با موضوع  آدمی که احساس می‌کند درگیر ماجرای جاسوسی شده است که به چند قتل منتهی می‌شود. «تهران، دنیا، تمام‌وقت»  هم یک‌جور اثر کارآگاهی-جنایی است و هم تحلیل جامعه از اتفاقاتی است که در سطح فردی، جمعی و  ملی جریان دارند.یعقوبی درباره این‌که فکر می‌کند این کتاب با توجه به صحبت‌های خودش از استقبال نکردن مخاطبان ایرانی از آثار ژانر مورد توجه قرار می‌گیرد یا خیر، گفت: فکر می‌کنم به خاطر غلبه طنز،  مخاطبان بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. معمولا مردم از کارهای طنز استقبال می‌کنند و امیدوارم به خاطر طنز بودن کتاب، از آن استقبال شود.
منبع: بهارنیوز

وقتی ثبات نباشد کسی رمان نمی‌خواند

به گزارش ایلنا، محمدرضا گودرزی در پاسخ به این پرسش که چرا با وجود دوره‌های طلایی ادبی مثل دهه‌های ۴۰ تا ۷۰ امروزه شاهد پویایی در داستان ایرانی و جریان‌های ادبی کشور نیستیم، گفت: باید درنظر داشته‌ باشیم از دهه ۴۰ تاکنون جامعه و مردم آن تغییراتی داشته که در چنین تحلیل‌هایی از وضعیت جریان‌های ادبی کشور حتما باید آن‌ها را مدنظر داشته باشیم. درواقع جامعه ما از دهه ۴۰ تاکنون تغییر و تحولات بیرونی زیادی داشته و مسئله تنها به حوزه ادبیات مربوط نمی‌شود. به عنوان مثال وجود اینترنت و قرار گرفتن در عصر سرعت باعث شده خیلی‌ها به جای اینکه مطالعه مسقیم کتاب داشته باشند، حتی آن‌ها که تا حدی گرایش ادبی دارند، در این فضا به خواندن مطالب دیگری سرگرم شوند.گودرزی اضافه کرد: مسئله دیگر اینکه من شخصا افولی در ادبیات نمی‌بینیم بلکه آنچه امروز با آن مواجه هستیم تمرکززدایی است، یعنی اگر به دهه‌های ۳۰ و ۴۰ نگاه کنیم شاید ۵-۴ نویسنده‌ای داشتیم که مشهور بودند و همه آن‌ها را می‌شناختند اما امروز آنقدر نویسنده و عناوین کتاب‌های ما زیاد شده‌اند که این تمرکز گسسته شده است. اگر دهه ۴۰ تیراژ یک کتاب ۳۰۰۰ نسخه بود چند عنوان کتاب منتشر می‌شد؟ منتها امروز ۵۰۰ تا ۶۰۰ عنوان کتاب را شاهد هستیم که البته در تیراژ‌های ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ نسخه‌ای منتشر می‌شوند. یعنی از نظر تیراژ هم عملا شاهد چاپ کتاب چندین برابر دهه ۴۰ هستیم ولی خب این تیراژ متعلق به چند کتاب خاص از چند نویسنده مشخص نیست و عملا تکثیر شده است. در مورد نویسندگان خوب هم همین قضیه صدق می‌کند و ما امروز شاید نزدیک به ۲۰ نویسنده داشته باشیم که کم و بیش داستان و رمان قابل قبول منتشر می‌کنند ولی چون جهان؛ دیگر جهان تمرکزگرا نیست و هر کس در هر حوزه‌ای که کار می‌کند احتمالا از دیگری بی‌خبر است و افراد چندان معرفی و شناخته نمی‌شوند. بنابراین باید درنظر داشته باشیم از آن زمان تا امروز موقعیت جهان، جامعه و ذهن مردم کاملا تغییر کرده است.

این نویسنده ادامه داد: دومین دلیل هم اینکه نه تنها برای ما بلکه برای اغلب کشور‌ها رقابت در حوزه ادبیات با دیگر کشور‌ها بسیار دشوار است و البته وضعیت برای ما دشوار‌تر است و عملا نمی‌توانیم رقابتی از نظر ادبی با دیگر کشور‌ها داشته باشیم. دلیلش چیست؟ مثلا آمریکا آن طور که من شنیده‌ام در حال حاضر ۱۰۰ هزار داستان‌نویس در قید حیات دارد، از بین این تعداد نویسنده آثار نهایتا ۱۰ نفر نویسنده برجسته به انواع زبان‌ها ترجمه می‌شود. در مورد پرتغال، اسپانیا، فرانسه و… هم وضعیت همین طور است. یعنی از بین آثار غول‌های ادبی داستان‌ها و رمان‌های برگزیده ترجمه و در سطح جهانی شناخته می‌شوند نه آثار معمولی نویسندگان معمولیشان. اگر سه نویسنده مطرح آثارشان به دیگر زبان‌ها ترجمه می‌شود به این معنا نیست که داستان ایرانی قابل رقابت نیست و اصولا این موضوع که ادبیات کشورهای دیگر خیلی فروش بیشتری دارند.

او گریزی به وضعیت سرانه مطالعه در کشور و همچنین وضعیت معیشتی و اقتصادی مردم زد و بیان کرد: علاوه بر این‌ها در جامعه ما با توجه به جمعیتی که داریم گرایش به خواندن خیلی کم است و تعداد افراد کمی در ایران وجود دارند که کتاب می‌خوانند و کتاب می‌خرند که مسئله ناشی از وضعیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه است. یعنی مثلا اگر بحران اقتصادی که شاهد آن هستیم برطرف شود گرایش به کتاب قطعا بیشتر می‌شود. در وضعیت فعلی اقتصاد کشور و قیمت کتاب؛ فردی که می‌خواهد کتابی با حداقل قیمت ۲۰هزار تومان بخرد حساب و کتاب می‌کند و ترجیح می‌دهد این هزینه را در حوزه کالاهای ابتدایی زندگی مثل خوراک هزینه کند و مثلا با این پول دویست گرم گوشت بخرد. یعنی بحران اقتصادی حتی بر وضعیت ادبی کشور هم تاثیر می‌گذارد و در دهه چهلی که از آن نام بردید بحران اقتصادی به این شکل وجود نداشته و دست‌کم ثبات اقتصادی داشتیم. اساسا هر زمان ثبات در جامعه بیشتر باشد، گرایش به ادبیات هم بیشتر می‌شود و امروز عملا چندان ثباتی را هم دست‌کم در حوزه اقتصادی شاهد نیستیم. درواقع دلایل و عوامل آن‌قدر زیاد و وسیع هستند که به سادگی نمی‌توان حکم کلی برای چرایی شرایط داد.

خالق داستان «اگه تو بمیری» در توضیح چرایی انتخاب داستان خارجی به جای داستان ایرانی نیز یادآور شد: انتخاب اثر داستانی خارجی به جای داستان ایرانی طبیعی است. ماجرا مثل این می‌ماند که از بین ۱۰ میلیون نفر ۱۰ ورزشکار انتخاب کنی یا از بین ۱۰۰ ورزشکار ۱۰ نفر را انتخاب کنی. وقتی ادبیات جهان ترجمه می‌شود یعنی از بین هزاران اثر از هزاران داستان نویس بهترین‌ها را انتخاب کرده‌ایم. تمام ادبیات جهان که ترجمه نمی‌شود، اصلا نویسندگان ما از ۳۰ درصد نویسندگان آمریکایی بهتر و قوی‌تر می‌نویسید ولی خب آثار معمولی این ۳۰ درصد که ترجمه نمی‌شود. مترجمان همیشه بهترین‌های زبان‌های مختلف را ترجمه می‌کنند و طبیعی است که ادبیات داخلی ما نتواند با این آثار رقابت کند. حالا اینکه ادبیات ما نقایصی هم دارد و در جذب خواننده و البته نه سقوط کردن به گرایش‌های روزمره دچار مشکل است هم جای خودش را دارد ولی درکل بیشتر بودن میزان استقبال از داستان ترجمه به جای داستان تالیفی طبیعی است.

گودرزی سپس با اشاره به عدم تاثیری‌گذاری جوایز ادبی و عدم اعتماد مخاطب به این جوایز اظهار داشت: تمام مواردی که تا اینجا مطرح شد عوامل هستند و در مورد جوایز ادبی مشکل اصلی این است که داوران باید آگاهی همه‌جانبه به انواع داستان داشته باشند ولی ما چه کسانی را به عنوان داور انتخاب می‌کنیم؟ اغلب افرادی که مثلا نویسنده خوبی هستند، مترجم خوبی هستند و… منتها این فرد لزوما داور و منتقد خوبی نیست. درواقع گزینش‌ها عملا در کل جوایز ادبی ایران چه دولتی و چه خصوصی زیر سوال هستند که یک گروه خاصی با نگاه خاصی جریان ادبی خاصی را قبول دارند، جریانی که تازه الزاما مورد قبول عموم جامعه نیست که تمام افراد اثر برگزیده جایزه را قبول داشته باشند. مسئله دیگر در مورد جوایز ادبی این است که به دلیل‌‌ همان مشکلاتی که درباره ادبیات و جریان‌های ادبی اشاره شد طبیعتا جوایز ادبی هم نمی‌توانند آنطور که باید و شاید تاثیرگذار باشند. البته این جوایز چمدان هم بی‌تاثیر نیستد و با اینکه من شخصا در هیچ جایزه ادبی شرکت نمی‌کنم مخالف برگزاری جوایز ادبی هم نیستم. به هرحال همین حرکت‌های اندک از سکون و رکود بهتر است.

این نویسنده البته سیاست‌های فرهنگی دولت و خود ناشران را در مهجور ماندن داستان ایرانی بی‌تاثیر ندانست و متذکر شد: در مورد دولت که می‌توان گفت عملا هیچ سیاست‌گذاری و سرمایه‌گذاری حمایتی برای ادبیات چه داخلی و چه خارجی صورت نمی‌گیرد و مثلا نمی‌بینیم قیمت کاغذ ارزان شود، ممانعت‌ها برداشته شود و… ناشران هم که بالاخره کاسب هستند و نشر محل کسب درآمد و گذران معیشت آن‌ها است و وقتی قرار است به پول فکر کنند طبیعی است به سمت کتاب خارجی بروند که سود و آورده بیشتری برایشان دارد چون بیشتر می‌فروشند. شما در حال حاضر می‌بینید که عملا تعداد محدودی مثلا دو یا سه داستان ایرانی هستند که احتمالا به دلایل خاصی به چاپ نهم و دهم می‌رسند ولی تعداد رمان و داستان خارجی که به چاپ متعدد در تیراژ بالا می‌رسند بیشتر است و فروش خوبی هم دارند، پس طبیعی است که ناشر روی داستان و رمان خارجی سرمایه‌گذاری کند.
او افزود: ناشر ما باید دید فرهنگی درستی باشد ولی در شرایط فعلی اگر دولت حمایتی نداشته باشد و ناشر اگر به فکر دخل و خرج خودش نباشد ورشکست می‌شود. یعنی ناشر به دلایل اقتصادی توانایی تمرکز و سرمایه‌گذاری بر داستان ایرانی را ندارد، دولت هم به دلایل سیاسی و فرهنگی و البته به دلیل وجود مشکلات و بحران‌های اقتصادی و اجتماعی متعدد که با آن مواجه است اصلا فرصت و بودجه‌ای برای پرداختن به ادبیات ندارد. متاسفانه همیشه اولین چیزی که کنار گذاشته می‌شود ادبیات و کتاب است.

خالق مجموعه داستان «به زانو در دنیا» در پایان درباره تاثیر محدودیت‌ها و ممیزی‌ها بر کشته‌شدن خلاقیت در ادبیات و طبعا افول استقبال از داستان ایرانی از سوی مخاطب گفت: همین مسئله هم عوامل متعددی دارد که باز یکی از آن‌ها سیاست‌های خود دولت است. سیاست‌هایی که محدودیت و ممنوعیت به وجود می‌آورد و به نویسنده می‌گوید چه بنویسد و چه ننویسد که همین خلاقیت نویسنده را می‌کشد. ناشر هم می‌داند اگر بخواهد روی یک نویسنده و داستان ایرانی سرمایه‌گذاری کند ممکن است اثری که برایش هزینه کرده اصلا امکان چاپ پیدا نکند، پس دوباره نویسنده مجبور می‌شود خودش را با موضوعاتی وفق دهد که این باز یعنی از بین رفتن خلاقیت. در این میان موضوع اقتصاد را هم نباید فراموش کنیم و نویسنده جدا از رعایت موارد ممیزی خودش را ملزم می‌کند اثری مطابق خواست بازار و به اصطلاح بفروش بنویسد که این هم به نوعی مخل خلاقیت او خواهد بود. تمام این موارد دست به دست هم می‌دهند تا اثر خلاقه توسط نویسنده ایرانی به محاق برود و خلاقیت فراموش شود.
منبع: بهارنیوز

پرستویی:دیگر رغبتی برای بازیگری ندارم

مهمترین بخشهای اظهارات پرستویی به شرح زیر است :

+ در دیدار با بهرام بیضایی از او پرسیدیم چرا نمی‌آیید؟ جواب داد چه تضمینی وجود دارد که کار کنم؟ این‌ها حالم را بد می‌کند.

+خیلی سینمای ما حقیر شده است. دیگر رغبتی برای بازیگری ندارم.

+من بلدم با فیش حقوقی‌ام زندگی کنم.

+بازیگر خوب بودن فقط بازی خوب نیست.

+من در بازیگری آمده‌ام خودم را پیدا کنم. بازیگری برای من وظیفه است.

+داریم تماشاچی را به ساده‌نگری سوق می‌دهیم.

+هر وزارت‌خانه‌ای برای خودش اختیاری دارد. تنها وزارت‌خانه‌ای که مستقل نیست و به همه جا باید جواب پس بدهد وزارت ارشاد است.

+الان رقابتی وجود دارد که چه کسی پر فروش است؟ آیا قبلا وضعیت کمدی ما این بود؟

+چه دلیلی دارد سالی ۱۰۰ تا فیلم بسازیم؟چه کمکی به سینمای ما می‌کند؟

+به روحانی نقد دارم اما می گویم توپ را نباید همیشه به زمین دولت بیندازیم

+مردم ایران نشان داده‌اند هر جا به آنها توجه نشان دادید و احترام گذاشتید به میدان آمده‌اند.

+به خاطر اتفاقات این روزها دل من به درد می‌آید. باید ببینیم مردم به کجا رسیده‌اند که این اتفاقات افتاده است.

+فیلم “خانه کاغذی” به خاطر همین اتفاقات قربانی شد. اینها حال من را بد می‌کند.

+همیشه یاد گرفته‌ایم خودمان را سانسور کنیم. اما این تکیه کلام من است که می‌گویم همیشه توپ را توی زمین دولت نیندازیم.هر چند این سوال را دارم که اصلا آقای روحانی خانه سینما و اهالی سینما را می‌شناسد؟

+داریم تماشاچی را به سمت و سویی هدایت می‌کنیم که انگار قرار نیست دیگر فیلم جدی ببیند.

+من پرکارترین و پرپیشنهادترین هنرپیشه‌ام اما کار نمی‌کنم. مخاطب برای من مهم است. و نمی‌گویم مخاطب کیلویی چند و پولم را بگیرم و بروم؟
منبع: بهارنیوز

فیلم‌سازی با کمترین امکانات

عاطفه محرابی
روزنامه بهار
«پناهگاه» نخستین مستند بلند عباس سندی است. سندی فارغ‌التحصیل انجمن سینمای جوانان بوده و ساخت فیلم کوتاه داستانی را از سال ۱۳۷۹ آغاز کرده است. او تاکنون کارگردانی و تصویربرداری چندین فیلم کوتاه و مستند را برعهده داشته که این آثار در جشنواره‌های مختلف به نمایش درآمده و جوایزی را نیز کسب کرده‌اند. مستند «پناهگاه» در سی وسومین جشنواره فیلم فجر حضور داشت و تاکنون نیز در چندین جشنواره جهانی چون جشنواره‌های سیدنی استرالیا، بیگ اسکای، نیو اورلئان، آناپولیس آمریکا و لچه ایتالیا حضور داشته است. این مستند درباره مکانی در حومه شهر رشت است که برای نگهداری و درمان حیوانات مختلف احداث شده و مدیریت آن را زنی جوان برعهده دارد. «پناهگاه» در حال حاضر در گروه سینمایی هنروتجربه در حال اکران است.
***
 درباره شیوه آشنایی‌تان با خانم محجوب و فعالیتی که دارند توضیح دهید.
آشنایی من با خانم محجوب، بسیار اتفاقی بود. سال ۱۳۹۰،در حال ساختن یک فیلم کوتاه داستانی بودم و برای چند سکانس کوتاه در آن فیلم نیاز به یک گربه خانگی داشتم. شخصی که خانم محجوب را می‌شناخت، ایشان را به من معرفی کرد و در نهایت موفق شدم آن چند سکانس را ضبط کنم. بعد از آن آشنایی کاملا ذهنم متوجه ایشان و فعالیت‌هایی بود که در زمینه حمایت از حیوانات انجام می‌دهند و مطمئن بودم که می‌خواهم فیلمی در این مورد بسازم. بعد از حدود یک سال، موضوع را با خانم محجوب در میان گذاشتم و ایشان با توجه به آنکه فعالیت خود را گسترش داده و به مکانی در حومه شهر رفته بودند اما با این کار موافقت کردند. در ادامه با کمترین امکانات تولید یعنی فقط یک دوربین و سه پایه شروع به کار کردم. آیا خانم محجوب به جز حضور در پناهگاه هیچ فعالیت دیگری ندارند؟ به این دلیل می‌پرسم که ما در طول فیلم ایشان را فقط در فضای پناهگاه می‌بینیم و او هیچ‌وقت در فیلم شما از این فضا خارج نمی‌شود. شخصا به عنوان مخاطب ترجیح می‌دادم که ایشان را در اجتماع و برخورد با افراد دیگری که در شهر حاضر هستند نیز ببینم.
در خود فیلم به این مساله اشاره می‌شود که او حتی شغل اصلی خود که فعالیت در یک دانشگاه بوده است را رها کرده تا بتواند امور مربوط به پناهگاه را با دقت بیشتری انجام دهد. حداقل در آن زمانی که مشغول تولید فیلم و تصویربرداری کار بودم، ایشان به‌طور تمام وقت و بدون حتی یک روز تعطیلی مشغول کار بودند. به همین دلیل بخش زیادی از روابط ایشان با دیگران از طریق تماس‌های تلفنی صورت می‌گرفت. البته قطعا خانم محجوب روابط معمولی و چهره به چهره هم با دیگران در خارج از فضای پناهگاه داشت اما چندان موضوعیتی نداشت که بخواهم آنها را در فیلم قرار دهم. از طرفی من با خودم و کاراکترهای فیلم قرار گذاشته بودم که به هیچ وجه حضورم تاثیری در فعالیت‌های آن‌ها نداشته باشد و اینکه آنها برای من و دوربین، کاری را انجام ندهند. آیا برای این مستند فیلم‌نامه‌ای تهیه شد یا صرفا جذابیت سوژه شما را به سمت ساخت و پیشبرد مسیر این مستند می‌کشاند؟
فیلم‌نامه دقیق و کاملی نداشتم چون بخش زیادی از روند فیلم را امور جاری خود پناهگاه تعیین می‌کرد اما واقعا تلاش کردم،خط داستانی مشخصی را برای روایت موضوع پیدا کنم که متاسفانه تا پایان زمان تصویربرداری و حتی تدوین، موفق به این کار نشدم. ولی فکر می‌کنم موضوعاتی که در فیلم مطرح می‌شود، جذابیت کافی برای مخاطب دارد تا بتواند فیلم را دنبال کند. ضمن این‌که در مرحله تدوین تلاش شده، روند کلی فیلم دارای نظم مشخصی باشد.

 چه میزان راش برای این مستند تهیه کردید؟
تصویربرداری این فیلم، یک سال و نیم طول کشید و در این مدت حدود ۲۵ ساعت راش تهیه شد که در نهایت به نسخه ۷۵ دقیقه‌ای فعلی رسیدیم. به نظرتان اگر این مستند در قالب مستندی کوتاه یا نیمه‌بلند ساخته می‌شد، نمی‌توانست موفق‌تر باشد؟ چون به نظر می‌آید سکانس‌هایی در فیلم شما وجود دارند که حذف آن‌ها آسیبی به کلیت فیلم نمی‌زند. مثل سکانس خاک کردن جسد اسب.البته با مثالی که زدید موافق نیستم؛ چون وجود سکانس دفن جسد اسب، نمونه‎ای برای نشان دادن مشکلات موجود در این پناهگاه است. خیلی از حیواناتی که در پناهگاه کارهای درمانی و مراقبتی روی آن‌ها انجام می‌شود، نمی‌توانند سلامتی خود را بازیابند و در پایان از دست می‌روند. به همین دلیل وجود آن سکانس در فیلم ضروری بود. اما این‌که فیلم می‌توانست کوتاه‌تر باشد، با شما موافقم. ولی نه در حد یک فیلم کوتاه مستند یا نیمه بلند، بلکه شاید تعدادی از سکانس‌ها و پلان‌های فیلم می‌توانستند چند ثانیه کوتاه‌تر بشوند. تاثیری که این ثانیه‌های اضافه روی برخی مخاطبان می‌گذارد، ممکن است آن‌ها را به این نتیجه برساند که فیلم حاضر مثلا ۲۰ یا ۳۰ دقیقه باید کوتاه‌تر شود در صورتی که خودم فکر می‌کنم مجموع زمانی که شاید می‌توانست از فیلم کم شود، کمتر از ۳ دقیقه است. ضمن این‌که من از مخاطبان، واکنشی که حاکی از طولانی بودن فیلم برای آن‌ها باشد را ندیدم و اکثرا با فیلم ارتباط خوب و کاملی برقرار کرده بودند.

 با توجه به نام فیلم و آنچه مستند شما بر آن تمرکز کرده، به نظر می‌رسد سوژه اصلی شما در این مستند خودِ مکانِ پناهگاه بوده است و نه خانم محجوب. آیا همین را مدنظر داشتید؟
بله، برای من مهم بود که ما با خود پناهگاه و فعالیت‌های مربوط به آن و افراد مختلفی که در آنجا مشغول به کار هستند آشنا شویم اما خانم محجوب به عنوان موسس این پناهگاه، حضور بیشتری در لحظات فیلم دارند.

 به چه دلیل قالب مستند مشاهده‌گر را برای فیلم‌تان مناسب‌تر دیدید؟
این سوال قبلا به شکل دیگری هم از من پرسیده شده است اما جوابی قانع کننده‌تر از علاقه شخصی خودم به این نوع از روایت، نداشته‌ام. می‌دانم این شیوه را نمی‌توان در هر موضوعی برای ساخت مستند به اجرا درآورد اما سوژه ما پتانسیلش را داشت که با این شیوه روایت شود.فیلم شما در جشنواره‌های بین‌المللی حضور داشته‌است. از بازخورد مخاطبان خارجی در این جشنواره‌ها بگویید.متاسفانه موفق به حضور در جشنواره‌های بین‌المللی نشدم اما از طریق فضای مجازی با برخی از مخاطبان خارجی در ارتباط بودم و آن‌ها ضمن آشنا شدن با این پناهگاه، علاقه‌مند بودند که از خانم محجوب و پناهگاهش حمایت کنند و تا جایی که اطلاع دارم این کار را انجام داده‌اند.

 درخصوص اکران در هنروتجربه و بازخوردهای داخلی بگویید.
طبیعی است که اکران هنروتجربه برای فیلم‌سازان مستقل امتیاز بزرگی است چون می‌توانند با مخاطبان ارتباط واقعی برقرار کنند و متوجه شوند که آیا فیلمی که ساخته‌اند به جز اکران‌های جشنواره‌ای هم پتانسیل دیده شدن دارد یا نه.اما بسیاری از فیلم‌هایی که در این گروه به نمایش در می‌آیند، اساسا مستقل نیستند! یعنی میزان هزینه تولید آن‌ها که یکی از نشانه‌های فیلم‌سازی مستقل است، بسیار بیشتر از حد این نوع از فیلم‌سازی و به اندازه سایر تولیدات سینمای ایران است و به هیچ وجه اکران‌های هنروتجربه – به غیر از معدود مواردی- منجر به بازگشت سرمایه آن‌ها نمی‌شود.
در مورد فیلم «پناهگاه» می‌توانم بگویم هزینه تولید و پخش جشنواره‌ای آن در مجموع کمتر از ۱۰ میلیون تومان بوده است و با توجه به این‌که این مبلغ را خودم تامین کرده‌ام، چنانچه فیلم موفق به بازگشت همین مقدار کم هزینه تولید هم در اکران نشود، مسئولیتی متوجه کسی غیر از خود من نخواهد بود.
منبع: بهارنیوز

تلخی جامعه از فیلم‌های من بیشتر است

کیانوش عیاری با اشاره به فیلم «بیدار شو آرزو» درباره تلخی و تاثیرگذاری فیلم هایش و دلیل توقیف آنها بیان کرد: عده ای هستند که همیشه نگران هستند و برای این نگرانی بهانه‌های گوناگونی دارند، اما باید توجه کنیم وقتی عارضه ای اجتماعی در یک فیلم مطرح می شود نمی توان تلخی آن عارضه را بهانه‌ای برای برخورد با فیلم کرد بلکه باید توجه داشت که بعضی عارضه های اجتماعی مثل فقر، فساد، فحشا و… می توانند تلخی های بسیار بدتری در جامعه داشته باشند.


 

وی ادامه داد: شکی نیست که در جامعه اتفاقات بسیار تلخ‌تری رخ می دهد و این دلواپسی باید به اجتماع بازگردد و متوجه جامعه ای شود که می تواند از فیلم من خیلی تلخ تر باشد.عیاری در بخش دیگری از سخنانش درباره فیلم هایی که از وی و یا دیگران توقیف می شود و گاهی فیلمی ممکن است بعد از سال‌ها دیگر ارزش اولیه خود را نداشته باشد، اظهار کرد: بعضی از فیلم ها بعد از سال ها همچنان تازه هستند و بسیاری از فیلم ها هم بیات می شوند و موضوعیت خود را از دست می دهند. گاهی هم ممکن است فیلمی توقیف نشود مثلا بسیاری از فیلم های خود من شاید توقیف نشده اند اما اتفاقات پیچیده ای شامل حالشان شده است که پایمال شده اند.

کارگردان فیلم «خانه پدری» عنوان کرد: به نظر من همین اکرانی که برای فیلم «خانه پدری» در گروه سینمایی «هنر و تجربه» در نظر گرفته اند نوعی توقیف کردن است. این فیلم را از سر خود باز کرده اند و اکران در این شرایط با توقیف تفاوت چندانی ندارد.عیاری در پایان گفت: چه تعداد از مخاطبان ممکن است به سینماهای «هنر و تجربه» بیایند و این فیلم را ببینند البته تماشاگرانی خیلی مصّر هستند و ممکن است فیلمی قله قاف هم نمایش داده شود و آن را ببینند اما «خانه پدری» یک فیلم کاملا عمومی است و صرفا برای مخاطب نخبه نیست.
منبع: بهارنیوز

رقابت نابرابر آثار تالیفی و ترجمه

این داستان‌نویس در گفت‌وگو با ایسنا درباره استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه به نسبت آثار تالیفی، اظهار کرد: معمولا آثار ترجمه گزیده انتخاب می‌شوند. مترجم و ناشر فیلترهای موثری هستند که از انبوهی آثار شاخص یک کشور تعدادی را گلچین، ترجمه و به بازار نشر عرضه می‌کنند، و این پالایش در درازمدت منجر به اعتماد مخاطبان شده است. نمی‌توانیم آثار داخلی را با همه محدودیت‌های چاپ و نشر با کیفیت این آثار دستچین‌شده مقایسه کنیم و بعد توقع داشته باشیم در این رقابت نابرابر دست بالا را هم داشته باشیم.او افزود: جدا از این نکته مهم‌، آشنایی با فرهنگ‌ها و داستان‌های ملل دیگر به خودی خود دارای جذابیت و کشش ذاتی است که در نهایت منجر به استقبال بیشتر مخاطب از آثار ترجمه در کشور ما و بسیاری از کشورهای دیگر جهان شده است.

گوهری درباره تأثیر نویسندگان بر استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه نیز اظهار کرد: نویسنده ایرانی با همه محدودیت‌ها و کاستی‌ها اثرش را تولید می‌کند و به ناشر می‌سپارد. به نظر می‌رسد رسانه‌ها و بنگاه‌های نشر تاثیر بیشتری می‌توانند روی مخاطب داخلی داشته باشند تا نویسنده‌ای که مهمترین رسالتش نوشتن است و بس. اگر این بده و بستان فرهنگی به تعادل برسد جای نگرانی ندارد. متاسفانه جامعه محدود کتاب‌خوان ما بیشتر به یک بازار یک‌طرفه تبدیل شده است و عملا ما در ترجمه آثار داخلی توفیق چندانی نداشته‌ایم.
 
او در ادامه اضافه کرد: مهم‌ترین مشکل مولفان در ترجمه و پیوستن به این شاهراه جهانی نبود زیرساخت و بسترسازی مناسب برای معرفی به مخاطبان خارجی است. در یک جامعه امن و سالم نویسنده توانمند این امکان را پیدا می‌کند که تولید و اثر خود را به بهترین شکل ممکن به مخاطب عرضه کند و از منافع مادی و معنوی اثر هنری خود بهره‌مند شود. بعد از چهره‌سازی و رسیدن به جایگاه درخور مولف در کشور خودش، اگر اثر پتانسیل و ظرفیت مطرح شدن را داشته باشد مترجمان و بنگاه‌های نشر خارجی برای ترجمه و معرفی آثار نویسنده صاحب‌نام اظهار تمایل می‌کنند و آن‌چه باید، در یک پروسه گام به گام و منطقی اتفاق می‌افتد.این نویسنده خاطرنشان کرد: متاسفانه این بسترسازی به دلایل اجتماعی و سیاسی در کشور ما کمتر مهیا بوده است. البته سانسور و مشکلات چاپ و نشر و نبود فرم‌های روایی جذاب و …. تکمیل‌کننده این پازل هستند.

گوهری درباره تأثیر رسانه‌ها بر این موضوع نیز گفت: رسالت یک رسانه بی‌طرف و موثر، معرفی بهترین‌های نشر داخلی است. یکی از عوامل مهم در ایجاد بسترسازی مناسب برای جهانی شدن ادبیات یک کشور که پیش از این ذکر شد، معرفی آثار شاخص و مهم ادبی به مخاطب سرگردان و بلاتکلیف است.او اضافه کرد: ظهور و جلوه کار رسانه‌ای فراگیر باید منجر به فروش و جذب مخاطب بیشتر و در نهایت رونق چرخه بازار نشر شود. یکی از آسیب‌های کار رسانه‌ای نگاه خودی و ناخودی به نویسندگان و تبعیض در معرفی آثارشان است.
منبع: بهارنیوز

اعلام برندگان جوایز گلدن گلوب ۲۰۱۸

به گزارش ایسنا، در این مراسم که با اجرای «ست مایرز» در هتل بورلی‌ هیلتون لس‌آنجلس برگزار شد در نهایت فیلم «سه بیلبورد» موفق به کسب چهار جایزه از جمله بهترین فیلم درام،‌ بازیگر زن دارم، فیلمنامه و بازیگر مرد نقش مکمل شد و فیلم «لیدی برد» نیز جایزه بهترین فیلم کمدی یا موزیکال را به خود اختصاص داد.
امسال «شکل آب» به کارگردانی «گیلرمو دل‌تورو» با نامزدی در هفت شاخه بیشتاز نامزدها بود اما در نهایت تنها به دو جایزه بهتری کارگردانی و موسیقی متن اکتفا کرد و «پُست» ساخته جدید «استیون اسپیلبرگ» نیز که در شش شاخه نامزد کسب جایزه بود دست خالی مراسم گلدن گلوب ۲۰۱۸ را ترک کرد.
در بخش تلویزیونی نیز سریال «دروغ‌های کوچک بزرگ» موفق به کسب جایزه بهترین مینی‌سریال یا فیلم تلویزیونی و سه جایزه بازیگری شد.
فهرست کامل نامزدها و برندگان هفتادوپنجمین دوره جوایز سینمایی و تلویزیونی گلدن گلوب (۲۰۱۸) به شرح ذیل است:
* بهترین فیلم درام
نامزدها: مرا به نامت صدا کن، دانکرک، پُست، شکل آب، سه بیلبورد خارج از اِبینگ میزوری
برنده: سه بیلبورد خارج از اِبینگ میزوری

*بهترین فیلم کمدی یا موزیکال  
نامزدها: هنرمند فاجعه، برو بیرون،‌ من، تونیا، برترین شومن، لیدی برد
برنده: لیدی برد
* نامزدهای بهترین کارگردانی
نامزدها: گیلرمو دل‌تورو (شکل آب)، مارتین مک‌دونا (سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری)، کریستوفرنولان (دانکرک)، ریدلی اسکات (تمام پول دنیا)، استیون اسپیلبرگ (پُست)
برنده: گیلرمو دل‌تورو (شکل آب)

*بهترین بازیگر مرد درام
نامزدها: تیموثی شلمی (مرا به نامت صدا کن)، تام هنکس (پُست)، دنیل دی‌لوئیس (موضوع فانتوم)، گری اُلدمن (تاریک‌ترین ساعت)، دنزل واشنگتن (رومن جی)
برنده: گری اُلدمن (تاریک‌ترین ساعت)

*بهترین بازیگر زن درام
نامزدها: جسیکا چستین (بازی مالی)، سالی هاوکینز (شکل آب)، فرانسس مک‌دورماند (سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری)، مریل استریپ (پُست)، میشله ویلیامز (تمام پول دنیا)
برنده: فرانسس مک‌دورماند (سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری)
*بهترین بازیگر مرد (کمدی یا موزیکال)
نامزدها: استیو کارل (نبرد جنس‌ها)،‌ آنسل الگورت (بچه راننده)، جیمز فرانکو (هرمند فاجعه)، هیو جکمن (بزرگترین شومن)،‌ دنیل کالویا (برو بیرون)
برنده: جیمز فرانکو (هرمند فاجعه)

*بهترین بازیگر زن (کمدی یا موزیکال)
نامزدها: جودی دنچ (ویکتوریا و عبدول)، هلن میرن (لذت طلب)، مارگت روبی (من، تونیا)، سیرشا رونان (لیدی برد)،‌ اما استون (نبرد جنس‌ها)
برنده: سیرشا رونان (لیدی برد)

* بهترین فیلم خارجی
نامزدها: یک زن شگفت‌انگیز (شیلی)، اول پدم را کشتند (کامبوج)،‌ در محو شدگی (آلمان)، بی‌عشق (روسیه)، میدان (سوئد)
برنده: در محو شدگی (آلمان)

* بهترین انیمیشن
نامزدها: بچه رئیس، نان‌آور، کوکو، فردیناند،‌ وینسنت دوست‌داشتنی
برنده: کوکو
* بهترین بازیگر نقش مکمل زن
نامزدها: مری جی.بلایژ (مادباند)، هونگ چائو (کوچک‌سازی)، الیسون جنی (من، تونیا)، اوکتاویا اسپنر (شکل آب)،  لاری میت کالف (لیدی برد)
برنده: الیسون جنی (من، تونیا)
* بهترین بازیگر نقش مکمل مرد
نامزدها: ویلم دفو (پروژه فلوریدا)،‌ آرمی هامر (مرا به نامت صد کن)، کریس پلامر (تمام پول دنیا)، سم راکوِل (سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری)
برنده: سم راکوِل (سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری)

* بهترین فیلمنامه
نامزدها: مارتین مک‌دونا (سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری)، گیلرمو دل‌تورو (شکل آب)، گرتا گرویگ (لیدی برد)، جاش سینگر و الیزابت هانا (پُست)، آرون سورکین (بازی مالی)
برنده: مارتین مک‌دونا (سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری)
* بهترین موسیقی اصلی متن
نامزدها: شکل آب، سه بیلبورد خارج از ابینگ میزوری، ماجرای فانتوم، پست، دانکرک
برنده: شکل آب (الکساندر دسپلات)
* بهترین ترانه
نامزدها: خانه( فردیناند)،‌ رودخانه قدرتمند (مادباند)، مرا به یاد بیاور(کوکو)، ستاره (ستاره)، این منم (برترین شومن)
برنده: این منم (برترین شومن)
******بخش تلویزیونی*****
* بهترین مجموعه تلویزیونی (درام)
نامزدها: تاج، بازی تاج و تخت، سرگذشت ندیمه،‌ چیزهای عجیب، این ما هستیم
برنده: سرگذشت ندیمه

* بهترین مجموعه تلویزیونی (کمدی یا موزیکال)
نامزدها: سیاه طور،‌ خانم میزل شگفت‌انگیز، استاد هیچ، اسمیلف،‌ ویل و گریس
برنده: خانم میزل شگفت‌انگیز
*بهترین بازیگر مرد (سریال درام) 
نامزدها: استرلینگ کی. براون (این ما هستیم)،‌ فردی هایمور (دکتر خوب)،‌ باب اودندیک (بهتره به سول زنگ بزنی)،‌ لیو شریبر (روی داناوان)،‌ جیسون بتمن (اوزارک)
برنده: استرلینگ کی. براون (این ما هستیم)

* بهترین بازیگر زن (سریال درام)
نامزدها: کاتریونا بالف (بیگانه)،‌ کلر فوی (تاج)،‌ مگی جیلنهال (شیطان)، کارتین لانگفورد (۱۳ دلیل)، الیرابت ماس (سرگذشت ندیمه)
برنده: الیرابت ماس (سرگذشت ندیمه)

* بهترین بازیگر مرد (سریال کمدی یا موزیکال)
نامزدها: آنتونی اندرسون (سیاه‌طور)، عزیر انصاری (استاد هیچ)،‌ کوین بیکن (من عاشق دیک هستم)، ویلیام اچ. میسی (بی‌شرم)، اریک مک‌کورماک (ویل و گریس)
برنده: عزیر انصاری (استاد هیچ)

*بهترین بازیگر زن (سریال کمدی یا موزیکال)
نامزدها: پاملا ادلون (چیزهای بهتر)،‌ الیسون بری (تابش)، ایسا را (ناامن)، راشل براسنان (خانم میزل شگفت‌انگیز)، فرانکی شاو (اسمیلف)
برنده: راشل براسنان (خانم میزل شگفت‌انگیز)
* بهترین بازیگر مرد در یک مینی سریال یا فیلم تلویزیونی
نامزدها: رابرت دنیرو (جادوی دروغ‌ها)، جود لا (پاپ جوان)، کایل مک‌لاکلن (توئین پیکس)، ایوان مک‌گروگر (فارگو)، جفری راش (نابغه)
برنده: ایوان مک‌گروگر (فارگو)

* بهترین بازیگر زن در یک مینی سریال یا فیلم تلویزیونی
نامزدها: جسیکا بیل (گناهکار)،‌ نیکل کیدمن (دروغ‌های کوچک بزرگ)، جسیکا لانگ (دشمنی: بت و جوآن)، سوزان سراندون (دشمنی: بت و جوآن)،‌ ریس ویترسپون (دروغ‌های کوچک بزرگ)
برنده: نیکل کیدمن (دروغ‌های کوچک بزرگ)

* بهترین بازیگر مرد نقش مکمل در یک سریال، فیلم تلویزیونی یا مینی‌سریال  
نامزدها: دیوید هاربر (چیزهای عجیب)، آلفرد مولینا (دشمنی: بت و جوآن)، الکساندر اسکارسگارد (دروغ‌های کوچک بزرگ)، کریستین اسلاتر (آقای روبات)، دیوید تولیس (فاگو)
برنده: الکساندر اسکارسگارد (دروغ‌های کوچک بزرگ)
* بهترین بازیگر زن نقش مکمل در یک سریال، فیلم تلویزیونی یا مینی‌سریال
نامزدها: لارا درن (دروغ‌های کوچک بزرگ)،‌ آن داد (سرگذشت ندیمه)، کریسی متز (این ما هستیم)، میشل فایفر (جادوی دروغ‌ها)، شایلین وودلی (دروغ‌های کوچک بزرگ)
برنده: لارا درن (دروغ‌های کوچک بزرگ)
*بهترین مینی سریال یا فیلم تلویزیونی
نامزدها: دروغ‌های کوچک بزرگ، فارگو، دشمنی: بت و جوآن، گناهکار، بالای دریاچه: دختر چینی
برنده: دروغ‌های کوچک بزرگ
منبع: بهارنیوز

گزارش تصویری از گلدن گلوب ۲۰۱۸

گروه فرهنگی: هفتاد و پنجمین مراسم گلدن گلوب در هتل بورلی هیلتون با حضور هنرمندان مطرح برگـزار شد. در ادامـه تصاویر فرش قرمــز و مراســم اهدای جوایــز را مشاهده می کنید.


 

 


 

 


 

 


 

 


 

 


 

 


 

 


 


 

 


 

 


 

 


 

 



 

 


 

 


 

 


 

 


 


 

 



 

 



 

 


 

 


 

 
منبع: بهارنیوز

اکران جن زیبا در ایران و ترکیه

به گزارش ایلنا، مهرداد فرید (تهیه‌کننده فیلم سینمایی جن زیبا) با اشاره به آخرین وضعیت این فیلم و حضور نداشتن آن در سی و ششمین دوره جشنواره فیلم فجر گفت: ما اصلا فیلم جن زیبا را به جشنواره فیلم فجر ارائه نکرده‌ایم. البته فرم جشنواره را تکمیل کرده بودیم اما هیچ نسخه‌ای به فجر ارائه نکردیم زیرا فیلم آماده نمایش نبود.
 
فرید با اشاره به آخرین وضعیت فیلم افزود: مراحل فنی فیلم بسیار طولانی است. فیلم در آخرین مراحل تدوین است و جلوه‌های ویژه کامپیوتری فیلم نیز انجام نشده است.وی با اشاره به اینکه فیلم جن زیبا برای مردم و اکران ساخته شده، افزود: تلاش داریم بعد از جام جهانی فوتبال روسیه در سال آینده فیلم را به صورت همزمان در ایران و ترکیه اکران کنیم. البته نسخه‌ای که در ایران به نمایش درمی‌آید هیچ تفاوتی با نسخه‌ای که در ترکیه اکران می‌شود، ندارد.فیلم سینمایی جن زیبا به کارگردانی و فیلمبرداری بایرام فضلی و تهیه‌کنندگی مهرداد فرید با حضور نورگل یشیل چای، فرهاد اصلانی، محرم زینال زاده، لیلا زارع، لیلا موسوی، علی جعفری، میثم پویان‌فر و غزل فرید ساخته شده است.این فیلم محصول مشترک ایران و ترکیه است و شرکت آلتینای ترکیه به عنوان سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده ترکیه‌ای در این فیلم حضور دارد.فرید درباره سایر فعالیت‌های خود نیز گفت: در حال نگارش فیلمنامه‌ای به نام “ملاقات با جرجیس” هستم که یک فیلمنامه اجتماعی و کمدی است و قصد دارم آن را بهار سال ۹۷ بسازم.فرید که فیلم “دعوتنامه” را از جشنواره سال گذشته در نوبت اکران دارد، افزود: پخش این فیلم با حوزه هنری است و در حال برنامه‌ریزی هستم تا فیلم را بعد از پایان جشنواره فیلم فجر اکران کنیم البته برای اکران تغییراتی نیز در فیلم اعمال شده است.
منبع: بهارنیوز

وضعیت استاد شجریان از زبان همایون

یورو نیوز نوشت: «محمدرضا شجریان موسیقیدان، آهنگساز و خواننده شهیر ایرانی است که به دلیل بیماری مدت‌ها از صحنه اجرا دور مانده است. همایون شجریان، فرزند او در گفت‌وگو با یورونیوز از آخرین شرایط و وضعیت سلامت پدرش خبر داد: «اگر شرایط ایشان (محمدرضا شجریان) به گونه‌ای باشد که بتوانند و بخواهند که به صحنه بازگردند، من در مقابل ایشان و روی صحنه خاک‌ پای ایشان را تمیز می‌کنم. در کنار ایشان نشستن همیشه افتخار من بوده است.»وی همچنین در خصوص آخرین وضعیت جسمی پدرش این طور گفت: «سال گذشته و به دلیل بیماری که پدر دچارش بودند، مجبور شدند که پرتودرمانی را در ناحیه سر داشته باشند که این باعث می‌شود بافت‌های سالم هم آسیب ببیند. پرتو درمانی ضمن این که مریضی را کنترل می‌کند موجب یک سری اشکالات می‌شود. الان نسبت به آن روزهای اول وضعیت ایشان خیلی بهتر شده است.»

او در ادامه با اشاره به این که پس از ثابت شدن شرایط جسمی پدرش در مقطعی قرار گرفتند که دو راه بیشتر پیش روی نداشتند در توضیح شرایط گفت: «یا این که ایشان باید با فیزیوتراپی به سمت بهتر شدن شرایط جسمی می‌رفتند یا این که مریضی پیشرفت کند و ایشان را به سمت بدتر شدن پیش ببرد. متاسفانه به سمت بهبود نرفته‌ایم اما در عین حال خوشبختانه الان ۷-۸ ماه است وضعیت بدتر نشده و ما هنوز سر آن دوراهی مانده‌ایم. یعنی وضعیت ایشان نه بدتر شده است و نه بهتر.»همایون شجریان با ابراز نگرانی از این که ممکن است بیماری دوباره فعالیتش را در بدن پدرش آغاز کند، گفت: «بخشی که ما دوست داشتیم با فیزیوتراپی بهتر شود، متاسفانه برای ۷-۸ ماه هست که در همان مرحله‌ مانده و ما را مقداری ناامید کرده است اما حضور و وجود ایشان برای ما نعمت است و هنوز ایشان مثل همیشه هوشیاری‌های خاص خودشان را دارند و گاهی اوقات سوالاتی از من می‌کنند که با خودم می‌گویم بابا چطور این‌ها را هنوز به خاطر دارند.» او در پایان گفت: «آرزو می‌کنیم و امیدواریم که ایشان بهتر شوند و مردم هم همواره لطف دارند و دعا می‌کنند.»
منبع: بهارنیوز

این تماشاگران حیرت‌آورند!

به گزارش ایسنا، مدتی قبل چند مدیر فستیوال تئاتری از اروپا به ایران آمدند و ضمن دیدار با مدیران اداره کل هنرهای نمایشی به تماشای چند نمایش از جمله «این یک پیپ نیست» محمد مساوات، «فرق اَ وسط» رسول کاهانی، «آبجی» مهدی شاه‌پیری، «الیور توییست» حسین پارسایی، «گم‌وگور» امیر مهندسیان، «دو دلقک و نصفی» جلال تهرانی و «آکواریوم» سیامک احصایی نشستند.
درباره حضور این هفت مدیر اروپایی گزارش‌هایی پیش از این منتشر شده است، اما ایسنا هم با دو تن از آن‌ها یعنی «لو کلمبانی» از جشنواره Parallèle مارسی در فرانسه و «سسک کاسادسوس» از جشنواره Grec اسپانیا گفت‌وگویی انجام داد و نظرات آن‌ها را درباره نمایش‌هایی که دیده‌اند و نیز تئاتر ایران جویا شد.
این دو مدیر که در صحبت‌هایشان از تنوع آثاری که دیده بودند ابراز تعجب و شگفتی می‌کردند، از ارتباط پیدا کردن با گروه‌ها و تمایل برای دعوت از برخی از آن‌ها جهت اجرا در جشنواره‌های خود هم سخن گفتند. مدیر فرانسوی یکی از این فستیوال‌ها نیز از اینکه برخی هنرمندان تئاتری ایران همزمان در حوزه تصویر و فیلمسازی و سینما هم فعالیت داشتند ابراز تعجب کرد چرا که آن را در کشورش خیلی مرسوم نمی‌دانست.
همچنین در این گفت‌وگو که بیشتر سسک کاسادسوس مدیر اسپانیایی در آن اظهارنظر می‌کرد، درباره راه‌های جذب مخاطب بیشتر و راه‌های بهتر برای حضور تئاتر ایران در محافل بین‌المللی هم بحث شد.  
شروع این گپ‌وگفت از شناخت کلمبانی و کاسادسوس درباره ایران آغاز شد و اینکه با توجه به تجربه اول سفر به ایران چقدر با تئاتر ما آشنایی داشتند.
شناخت تئاتر ایران از طرق پیتر بروک
کاسادسوس دراین‌باره بیان کرد: ما اطلاعاتی را از اساطیر و داستان‌های کلاسیک ایرانی در گذشته داشتیم و چیزهایی هم درباره تئاترهای سنتی ایران به واسطه کارهایی که پیتر بروک روی تعزیه انجام داده بود، شنیده بودیم. خود من هم تعدادی کارگردان از نسل جوان تئاتر ایران را که در اروپا شناخته شده هستند، می‌شناختم و نمایش‌هایی را در جشنواره‌ها از آن‌ها دیده بودم. همین اطلاعات باعث شده بود کنجکاوی‌ام زیاد شود تا ایران و تئاترش را بیشتر کشف کنم، بویژه درباره نسل جوان تئاتر که جذابیت زیادی برایم دارد. ضمن اینکه خیلی دوست داشتم به ایران بیایم و در اینجا تئاتر ببینم، چون اگرچه قبلا آثاری از ایران را در اروپا دیده بودم اما چگونگی خلق تئاتر برایم جذابیت بیشتری داشت.
 لو کلمبانی هم با تایید بخشی‌از حرف‌های کاسادسوس اضافه کرد که پیش از این فقط نمایش‌های امیررضا کوهستانی را دیده و خیلی مشتاق بوده که بیشتر از تئاتر ایران بداند و دانش خود را نسبت به آثار تولید شده ایرانی‌ها زیاد کند.

سسک کاسادسوس ـ مدیر فستیوال اسپانیایی
تنوع تئاتر در ایران یک امتیاز بزرگ است
در این بخش مدیر جشنواره Grec اسپانیا به علاقه و شناختی که به سینمای ایران دارد اشاره و اظهار کرد: فکر می‌کنم امروز، سینما سفیر بزرگی برای ایران است و خودم مجموعه زیادی از فیلم‌های ایرانی را دارم چون خیلی به آن علاقه‌مندم. مخصوصا اینکه فکر می‌کنم وقتی قرار بر شناخت هنر یک کشور باشد اولین قدم برای رفع این کنجکاوی سینما است، چون هم راحت‌تر اطلاعات می‌دهد و هم قابل دسترس‌تر است؛ تئاتر خیلی سخت‌تر از سینماست و هزینه زیادی هم برای تماشای آن باید پرداخت کرد اما سینما این‌طور نیست.
در ادامه، سوالات به نمایش‌هایی رسید که این گروه در هنگام حضور در تهران تماشا کرده‌اند؛ نمایش‌هایی که بیشترشان رضایت آن‌ها را به همراه داشته است و به گفته لو کلمبانی «کارهایی بود که متفاوت و متنوع بودند.» او معتقد است آنچه برایش در این اجراها پررنگ بوده انرژی و انگیزه زیاد هنرمندان جوان بود که زیبایی‌شناسی صحنه را ارتقاء می‌دادند.
در این باره سسک کاسادسوس گفت: پیش از هر چیز فکر می‌کنم یک امتیاز بزرگ برای تئاتر ایران وجود دارد و آن هم نمایش‌های متفاوتی است که در صحنه‌های کوچک و بزرگ شهر مثل تئاترشهر، تالار وحدت و سالن‌های خصوصی اجرا می‌شوند. ما نمایش‌هایی را دیدیم که خیلی عالی سازمان‌دهی شده بودند و این شانس و امتیاز را داشتیم تا چیزهایی را ببینیم که یک توریست معمولا در تهران نمی‌بیند.
تماشاگران حیرت‌آور با تئاترهای اوریجینال
او افزود: یک نکته جالب توجه دیگر برای من تماشاگران این تئاترها بودند که بسیار حیرت‌آور هستند، برایم تعجب‌آور بود که این‌ تماشاگران چطور نسبت به رویدادها واکنش دارند و چطور مردم به خلاقان جوان هنر تئاتر احترام می‌گذارند، چون کارگردان‌های جوانی این روزها در تئاتر ایران مشغول به کار هستند و توجه به کارشان جالب است.
این مدیر جشنواره اسپانیایی خاطرنشان کرد: یک مسئله مهم دیگر برایم این بود که نمایش‌هایی را در تهران دیدم که هر کدام صدایی اوریجینال برای خود داشتند، یعنی تکرار یکدیگر یا حتی تکرار تئاترهای اروپایی مثل شکسپیر و مولیر نبودند. اینجا هر اجرا یک صدای مشخص و متمایز دارد و آنچه من از تمام این‌ کارایی که دیدم با خود به کشورم می‌برم اطلاعات بسیار غنی و ارزشمندی است.
کاسادسوس افزود: البته این موقعیت خوب را هم داشتیم که کارگردان‌ها را نیز در کنار مردم ببینیم و درباره شیوه کارشان با آن‌ها گفت‌وگو کنیم. ما متوجه شدیم  یک نسل جوان برای یک گروه تماشاچی جوان کار می‌کند و درباره مسائل روز صحبت می‌کنند که همین صحبت درباره جامعه امروز برای نسل جوان جذاب است و تماشاگر زیادی را جذب می‌کند.
لو کلمبانی نیز در این باره گفت: ما خیلی توسط تماشاگران سوپرایز شدیم چون در سالن‌ها تماشاگران جوان زیادی را دیدیم در حالی که در اروپا تعداد تماشاگران مسن برای دیدن تئاتر بیشتر است. در برخی اجراها انرژی زیادی از سوی تماشاگران به گروه اجرایی تئاتر نشان داده می‌شد و این بسیار هیجان‌انگیز بود.
وقتی محدودیت خلاقیت می‌آورد
در ادامه این صحبت‌ها کاسادسوس درباره دیگر ویژگی هایی که از تئاتر ایران درک کرده است با اشاره به نمایش «فرق اَ وسط» توضیح داد: یک نکته قابل توجه در تئاترهای ایرانی خلاقیت‌هایی است که به دلیل وجود یکسری محدودیت‌ها بروز می‌کند و این خلاقیت در حرکت و متن دیده می‌شود. مثل آنچه در کار «فرق اَ وسط» دیدیم. این حرکت که در این نوع آثار رقص نیست، گاهی جزیی از واقعیت می‌شود و همین برایم جذاب بود که خلق این‌ها به خاطر همان محدودیت‌هاست. این زمانی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که بگویم ما در اینجا دنبال کپیِ تئاترهای غربی نیستیم و آثاری که امضای شخصی داشته باشند برای من مهم هستند.
هویت تئاتری ایران باید حفظ شود
او با بیان اینکه گاهی درک برخی مسائل به دلیل تفاوت‌های فرهنگی سخن می‌شود، ادامه داد: در کل به نظرم تئاترهایی که در اینجا و در قالب تئاتر ایران دیدیم بسیار با پیشرفت بالاست و مشابه آنچه در خارج از ایران اجرا می‌شود نیستند. نمی‌دانم چه تعداد کمپانی بین‌المللی تئاتر به ایران سفر می‌کند اما فکر می‌کنم آنچه جذاب است این باشد که این هویت تئاتری در ایران حفظ شود و بهتر است برای انتقال این هویت و نمایش آن یکسری کمپانی یا افراد تئاتری به ایران بیایند و تبادلاتی برای بهتر شدن و اجرای کارها صورت گیرد.
این مدیر فستیوال  Grec اسپانیا با اشاره به برخی ویژگی‌هایی که باید روی آن‌ها بیشتر کار شود گفت: مثلا حرکت و کروگرافی که در برخی تئاترهای ایران دیدم خیلی جالب بودند، اما در عین حال به پیشرفت و ترقی هم نیاز دارند چون انگار در بعضی موارد از نظر یک طراح حرکت درست اجرا نمی‌شوند. ضمن اینکه ما در داستانِ نمایش‌هایی که دیدیم خیلی چیزها را ممکن بود متوجه نشویم چون ماهیت‌شان ایرانی و ترجمه‌اش برای ما سخت بود به همین دلیل استفاده از حرکت برای ارتباط بهتر است.
لو کلمبانی نیز در ادامه افزود: من هم موافق نظر سسک هستم و فکر می‌کنم باید حرکات در هر دو روش داستان و اجرا پیشرفت کند. ما خیلی دوست داریم در اروپا کارهای ایرانی بیشتری ببینیم و خوشحال می‌شویم که از آن‌ها برای حضور به اجرا دعوت کنیم.
ضعف‌های تئاتر ایران از نگاه یک مدیر فستیوال اروپایی 
ادامه این گفت‌وگو به دلایلی که سبب شده تئاتر ایران خیلی در دنیا معرفی نشده باشد، رسید و از آن جمله به نبود یک سایت بین‌المللی برای ارتباط با کمپانی‌ها و جشنواره‌های خارجی اشاره شد.
در این‌باره سسک کاسادسوس گفت: پیش از اینکه بخواهیم به نبود سایت اشاره کنیم باید به آنچه سبب رشد کیفی تئاتر ایران می‌شود بپردازیم و یکی از کارها برای ارتقاء آن همان پیشرفت در مقوله «حرکت» است، ضمن اینکه استفاده بهتر از فضاها در اجرا و استفاده از المان‌های بیشتر هم به این ارتقاء کمک می‌کند. در میان کارهایی که اینجا دیدم بازیگری‌ها خوب بود و دراماتورژی‌های انجام شده هم برایم خیلی خاص بودند، چون تعلیق‌هایی در کارها دیده می‌شد یا تایم‌لپس‌هایی به کار رفته بود که سبب شده بودند آثاری متفاوت از آنچه بیشتر در اروپا دیده‌ایم را مشاهده کنیم.
وی بیان کرد: البته در این میان بین‌المللی کردن یک نمایش هم مسئله مهمی است و جدا از ویژگی‌هایی که باید یک نمایش داشته باشد تا خارج از کشور به اجرا برسد، باید معمولا یکسری افراد به عنوان سفیر فرهنگی یا تئاتری باشند تا به کشورهای دیگر بروند و آثاری را که قابلیت اجرا در کشوری دیگر دارند، معرفی کنند. با این حال راه‌اندازی سایت هم یک راه دیگر برای معرفی کارها و گروه‌ها است، اما به تنهایی کارگر نیست. قبل از آن احتیاج به تولید تئاتر است. وقتی تئاتر تولید شود سایت هم ارزش راه اندازی پیدا می‌کند.
خیلی از نمایش‌های ایران برای اجرای بین‌المللی مناسب نیستند 
کاسادسوس در ابن باره گفت: نکته مهمی که باید اشاره کنم این است که کارهایی که من در اینجا دیدم برای اجرای بین‌المللی تولید نشده بودند، بلکه برای مخاطب ایرانی آماده شده‌اند. در حالی که وقتی بحث بین‌المللی شدن را مطرح می‌کنیم باید به یکسری فاکتورها توجه کنیم، چون مثلا خواندن ترجمه در پایین نمایش‌های وقتی روی صحنه هستند معمولا سخت است و اینکه آثاری بر پایه تصویر یا حرکت باشند خیلی می‌توانند برای نمایش در خارج از کشور جذاب باشند. در کنار این‌ها هویت و داستان هم اهمیت زیادی دارد، همچنین موزیک. در این چند روز نمایش‌هایی را دیدم که موسیقی آن‌ها خیلی به اثر کمک کننده بود اما با وجود تمام این‌ها تأکید می‌کنم که مهم‌ترین مسئله این است که هنرمندان جوان ایرانی از کارهای خارجی تقلید نکنند و کار خودشان را به اجرا برسانند.
تئاتر اروپا هم دغدغه جذب مخاطب دارد؟
در ادامه درباره یکی از دغدغه‌های بزرگ تئاتری‌های امروز ایران یعنی جذب مخاطب بحث شد؛ دغدغه‌ای که باعث شده بسیاری از تولیدکنندگان تئاتر برای فروش بیشتر و جذب مخاطب از ستاره‌های سینما یا چهره‌های مطرح دیگر استفاده کنند و همین مسئله با انتقادات زیادی از سوی تئاتری‌ها بویژه آن‌هایی که از پیشکسوتان این حوزه هستند روبرو شده است.
 در این باره سسک کاسادسوس با اشاره به اینکه خودش متخصص افزایش ارتقاء مخاطبان تئاتر است و این موضوع یک دغدغه و مسئله مهم برایش محسوب می‌شود، گفت: برای جذب مخاطب در اروپا چند راه وجود دارد؛ یکی استفاده از وسایل بازاریابی مثل فروش بلیت اینترنتی است که فکر می‌کنم در ایران هم باشد، این مسئله بویژه  در مواجهه با تماشاگرانی که نسبت به یک گروه تئاتری وفادار هستند اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. 
او افزود: استفاده از ستاره‌های مطرح و بزرگ یک راه قوی دیگر است که البته معتقدم این راه در طول زمان تماشاگری را نگه نمی‌دارد و بیشتر برای تئاترهای تجاری خوب است مثل تئاترهای خصوصی تجاری و از نظر من تئاترهای غیرجذاب. این‌ها معمولا کارهایی هستند که به خارج از ایران نمی‌توانند بیایند چون ستارگان ایرانی در اروپا شناخته شده نیستند.
این مدیر تئاتری ادامه داد: برای من جذاب‌ترین و مهمترین راه جذب مخاطب راهی است که به آموزش آن‌ها ارتباط دارد و فرانسوی‌ها این کار را خیلی خوب انجام می‌دهند به طوری که افراد ماهری در این کشور برای انجام این کار وجود دارند و فعالیت‌های زیادی را برای مخاطبان جدید انجام می‌دهند. روشی که آن‌ها پی می‌گیرند به نوعی «حساس‌ کردن مردم» نام دارد. در این روش شما به عنوان یک گروه تئاتری که نمایشی را قرار است اجرا کنید، همان تماشاگران همیشگی را نمی‌خواهید بلکه به دنبال تماشاگران بیشتر و متفاوت‌تر هستید. در فرانسه برای این مسئله کارهای زیادی برای مخاطبان تازه انجام می‌شود مثل برگزاری ورکشاپ، کنفرانس، ارائه آموزش و انجام راه‌هایی که به هر طریقی مخاطبان تازه‌ای در آن تربیت می‌شوند. برای من این راه جذاب‌ترین روش در اروپاست که البته بحث‌های زیادی هم درباره آن وجود دارد.
کاسادسوس گفت: یک راه جذاب دیگر هم برای من دخالت و درگیر کردن هنرمندان در جامعه است؛ به این ترتیب که هنرمندان یکسری پروژه‌های هنری در همان جامعه خلق می‌کنند. درواقع گاهی این طور است که هنرمند می‌تواند تئاتر خود را با یک گروه غیرحرفه‌ای تولید کند. خلق این پروسه هنری بویژه اگر با یک گروه غیرحرفه‌ای باشد به تنهایی جذابیت‌هایی دارد که می‌تواند تماشاگرانی را برای آینده تئاتر بسازد. البته تأکید می‌کنم هر چه کار هنری‌تر و مدرن‌تر باشد باید دنبال راه‌های متفاوت‌تری هم برای جذب مخاطب گشت و در آنجا دیگر فقط مارکتینگ جواب نمی‌دهد. وقتی شما یک کار هنری متفاوت دارید قطعا برای بالا بردن مخاطب خود هم باید از راه‌های متفاوت‌تری استفاده کنید تا کارتان معرفی شود. به همین دلیل معتقدم مسئله مخاطب امری است که باید طولانی مدت به آن نگریست و برایش برنامه‌ریزی کرد.
تاثیر نقد و شبکه‌های اجتماعی بر مخاطبان تئاتر
ادامه این بحث به تاثیر نقد تئاتر در تئاترهای اروپایی رسید که چقدر در جذب مخاطب اثرگذار هستند؛ نقدی که آن‌طور که باید در ایران جدی گرفته نشده و لااقل برای تماشاگران تئاتر تاثیر خاصی ندارد.
در این‌باره سسک کاسادسوس بیان کرد: این روزها افراد زیادی در وبلاگ‌های خود درباره تئاترها مطلب می‌نویسند و مردم به آن مطالب ستاره می‌دهند یا نظرات خود را منتشر می‌کنند. در این باره نکته مهمی که وجود دارد این است که اگر قرار باشد فقط از شبکه‌های اجتماعی استفاده کنیم خیلی از نظرات و واکنش‌ها هیجانی خواهند بود و به نوعی ممکن است خالی از محتوای عمیق باشند، در نتیجه برای تماشاگران قابل اعتماد نخواهند بود، اما اگر افراد متفاوتی نظرات متفاوتی بنویسند می‌توان از آن‌ها بهره بیشتری برای اعتماد کردن برد. همچنین نباید فراموش کنیم که نوشتن نقد درباره تئاتر خیلی سخت است ولی شنیده‌ام که اینجا دانشگاه‌های زیادی وجود دارد و نقدهایی بر پایه تحصیلات و سواد دانشگاهی و آکادمیک بیشتری نوشته می‌شود، چیزی که در خیلی از کشورها وجود ندارد و حتی در کشور ما (اسپانیا) نیز این طور نیست که تئاتر در سطح دانشگاه باشد به همین دلیل منتقدان معمولا در سطح بالایی نیستند.
او افزود: همچنین اطلاع دقیق ندارم که فعالیت شبکه‌های اجتماعی در ایران چطور است، اما در اسپانیا تماشاگران در این شبکه‌ها و صفحات تئاتری نظرات خود را می‌نویسند و در برخی از آن‌ها چند منتقد مقالات خود را درباره یک اثر منتشر می‌کنند و بقیه هم نظراتی را اضافه می‌کنند. 
تاکید بر ارتباط میان تئاتر ایران و اسپانیا 
 گفت‌و گو با بحث درباره امکان فعالیت مشترک میان تئاتر ایران با هر کدام از این کشورها و جشنواره‌هایی که کاسادسوس و کلمبانی مدیرشان هستند به پایان رسید.
لو کلمبانی دراین باره گفت: در این روزهایی که در ایران بودم از میان نمایش‌هایی که دیدم آثاری بودند که دوست دارم حتما از این پس کارهای آن گروه‌ها را دنبال کنم و برخی هم برای دعوت و اجرا در اروپا قابل بحث هستند تا ببینیم چطور به لحاظ زیژبان و اجرا امکان حضور ان‌ها در خارج از ایران وجود دارد.
سسک کاسادسوس هم اضافه کرد:‌ من بیشتر براین معتقدم که باید یک ارتباطی میان تئاتر ما و ایران برقرار شود و این کار برای من از چند طریق میسر است، مثلا خوب است که برخی نمایشنامه‌نویسان ایرانی را دعوت کنم تا با نویسندگان دیگر تبادل نظر کنند و حتی می‌توان نویسندگان اسپانیایی را به ایران فرستاد تا نمایشنامه‌های مشترکی نوشته شود و پس از آن نمایش‌هایی متفاوت و براساس داستان‌هایی که به اینجا هم تعلق دارد تولید شوند.
منبع: بهارنیوز

ترامپ، قصد تحریم صدا و سیما را دارد

روزنامه گاردین نوشته صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران از سال ۲۰۱۳ مشمول تحریم‌های آمریکا بوده، اما هم دونالد ترامپ و هم باراک اوباما، روسای جمهور فعلی و سابق آمریکا با امضای معافیت‌های تحریمی هر ۱۸۰ روز یکبار، اجرایی شدن این تحریم‌ها را معلق کرده‌اند.گاردین متوجه شده ترامپ قصد دارد در موعد تمدید معافیت‌های تحریمی برای صدا و سیما در پایان ماه ژانویه، آن را امضا نکند و تحریم‌ها علیه این سازمان را فعال کند.یک منبع آگاه به فرایند تصمیم‌گیری‌ها درباره تحریم صدا و سیما گفت ترامپ متقاعد شده از اعمال محدودیت‌های جدید برای بانک مرکزی ایران خودداری کرده و سازمان‌های خاص مانند تلویزیون دولتی ایران را هدف قرار دهد.منبع مورد استناد گاردین گفت: «این یک اقدام نمادین است و پیام قدرتمندی به ایران ارسال خواهد کرد، بدون اینکه مانند سایر تحریم‌ها مشقت‌های بیشتری برای مردم ایران ایجاد کند.»وی اضافه کرد: «عدم امضای این معافیت‌ها به معنی آن خواهد بود که فعالیت‌های دفاتر صدا و سیما، توان این سازمان برای خرید محتوای بین‌المللی و مخابره‌های زنده ماهواره‌ای محدود خواهد شد.»این منبع گفت: «این احتمال هم وجود دارد که تمامی وابستگان داخلی صدا و سیما در داخل ایران هم تحت تأثیر این قانون قرار بگیرند و حساب‌های بانکی آنها معلق شوند.»
منبع: بهارنیوز

بازی نکردن در «روزی روزگاری» اشتباه بود

به گزارش ایسنا، در اختتامیه هشتمین جشنواره مردمی فیلم عمار، با حضور خانواده شهدای مدافع حرم و دفاع مقدس و چهره هایی مانند محمد فیلی، صدرالدین حجازی، هوشنگ توکلی، محمدحسین نیرومند، عباس سلیمی نمین و بیژن نوباوه از امرالله احمدجو، کارگردان آثار ماندگاری مثل «روزی روزگاری»، «تفنگ سرپر» و… پاسداشت انجام شد.محمود پاک‌نیت از بازیگرانی است که در سریال «روزی روزگاری» و «پشت کوه های بلند» احمدجو ایفای نقش داشته است. به همین بهانه با او گفت‌وگویی انجام شده است که می‌خوانید.

لطفاً بفرمایید ­چطور به تیم «روزی روزگاری» اضافه شدید و همکاری کردید؟ قبل از آن آقای احمدجو را می‌شناختید؟
من آقای امرالله احمدجو را از سال شصت و هفت می‌شناسم. ایشان یک فیلم سینمایی داشتند به نام «شاخه‌های بید». از ما دعوت کردند که در آن کار بازی بکنیم. ما تئاتری داشتیم و به جشنواره دهه فجر آورده بودیم. ما از شیراز به تهران آمده بودیم. ایشان آمده بود تئاتر را دیده بود و پشت صحنه با ما صحبت کرد. سال شصت و شش. صحبت کرد که من می‌خواهم یک فیلم بسازم به نام شاخه‌های بید. یک شخصیتی دارم و دوست دارم شما بازی بکنید. من اصلاً ایشان را نمی‌شناختم. عرض کردم که من کارمند ارشاد هستم و اگر توفیقی بود و توانستم در خدمت‌تان باشم، چشم. خلاصه یک موقعی به من زنگ زد که کار ما دارد شروع می‌شود. شما بیا تهران که قرارداد بنویسیم.در آن کار هم شخصیت خیلی خوبی مثل آقای مقبلی بازی داشتند. مثلاً آقای مشایخی بودند. خانم گوهر خیراندیش بودند. خیلی از اساتید بودند. آقای جمشید لایق بود که در روزی روزگاری هم بودند. آقای هادی اسلامی بودند. خدا رحمت‌شان بکند. ایشان هم تهیه‌کننده‌ی کار بودند و هم بازی می‌کردند. خلاصه تیم بسیار خوبی بود.
آشنایی ما با آقای احمدجو با این کار شروع شد. سه ماهی با هم بودیم. کار تمام شد و ما راهی شیراز شدیم. ضمن کار گفت من دارم یک کاری به نام پسرخاله‌ها می‌نویسم. یک شخصیتی دارم و دوست دارم شما بازی بکنی. من باز همان جواب را دادم که من کارمند هستم. اگر بتوانم، در خدمت‌تان هستم. بعداً متن روزی روزگاری را برای من فرستاد. خواندم و دیدم اگر بازی نکنم خیلی اشتباه کرده‌ام. بعد مستقیم از شیراز به میمه اصفهان آمدیم. آن جا آموزش سوارکاری می‌دادند. دیگر دوستانی که در تهران بودند، در تهران رفته بودند سوارکاری را آموزش دیده بودند. من و آقای محمد فیلی از شیراز آمدیم. ما در خود میمه آموزش سوارکاری را شروع کردیم.

میمه شهر و روستای خود آقای احمدجو است. به نظرتان این مساله در کار تاثیر داشت؟ کیفیت کار را تغییر داد؟
آقای احمدجو شخصیت خاصی دارد که واقعاً می‌گویم من کمتر نویسنده و کارگردانی دیدم که این­قدر به مردم نزدیک باشد. یعنی این­قدر در بین مردم جایگاه داشته باشد. چون وقتی شما آن جایگاه را دارید و آن خواسته‌های مردم را می‌دانید، به ­هر­ حال خود به خود کارهایت به توده‌ی مردم ربط پیدا می‌کند. یعنی وسط آن‌ها می‌روید و درد آن‌ها و مسائل آن‌ها را می‌بینید. با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کنی و موضوعاتی که در ارتباط با آن‌ها است، خیلی راحت می‌توانی برای‌شان بیان بکنی و به دیگران هم منتقل بکنی.مسائلی را که ایشان در روزی روزگاری عنوان می‌کرد و مسائلی که بود، همان چیزهایی بود که پدران ما از زمان قدیم برای ما تعریف کرده بودند. اگر می‌خواستند جایی بروند یا زیارتی بروند. مثلاً به سفر مشهد بروند یا به مکه بروند. توی راه یک اتفاق‌هایی برایشان می‌افتاد. این واقعیتی بود که پدر من راجع به پدر خودش که به مشهد رفته بود صحبت کرد که چطور غارت­گران ریختند و زندگی‌اش را بردند و همه چیزش را بردند و این‌ها با پای برهنه رفتند. یعنی حتی کفش‌هایشان را هم بردند. ما در روزی روزگاری هم چنین صحنه‌هایی را داشتیم.یکی هم کار آقای احمدجو است. یعنی اشراف داشتن بر دوربین و بر موقعیت سینما و تصویر. من یادم هست. آقای صبا که فیلم‌بردار ما در روزی روزگاری بود، می‌گفت وقتی آقای احمدجو می‌گوید دوربین را این­جا بگذار دیگر نمی‌آید بگوید حالا یک وجب این طرف‌تر بیا یا ۲۰ سانت آن طرف‌تر برو یا یک کم عقب‌تر برو. وقتی می‌گوید این جا بگذار، من مطمئن هستم که دیگر جای آن درست است. دیگر تغییرش نمی‌دهد. حالا من نمی‌دانم چطوری این زاویه را به دست می‌آورد. وقتی که پشت دوربین می‌روم، می‌بینم همه چیز آنی است که باید باشد و این آدم چه‌جوری این قدر راحت تشخیص می‌داد که می‌گفت دوربین را این­جا بگذار و دیگر تکان نمی‌داد. خب این به من که فیلم‌بردار هستم دلگرمی می‌دهد که این آدم کارش را خوب بلد است. نسبت به کاری که دارد انجام می‌دهد آگاه است.و همین طور نسبت به متنی که دارد می‌نویسد. آقای احمدجو دیالوگ‌نویس بسیار خوبی است.

ساخت روزی روزگاری چقدر طول کشید؟
شش ماه.

شما کل شش ماه را در میمه و در آن فضا بودید؟
نه. من چهار ماه بودم. چون از یک جایی به بعد دیگر شخصیت حسام­‌بیک نیست. توی روستا می‌رود.

گویا اولین سکانسی که فیلم­برداری شده، همان ورود شما بوده.
بله. در قسمت دوم کار را با من شروع کردند. ما چهار ماه کار کردیم. بعد لابه‌­لایش آن قسمت‌ بازرگان که قسمت اول است. ورود بازرگان به گروهی که دارد پارچه می‌برد و بعد به آن‌ها شبیخون می‌زند، لابه­‌لای کار من آن­ را گرفتند و بعد هم کار من تمام شد و رفتم و قسمت روستا را گرفتند.شاید یکی از دلایلی که ما دیگر از این­جور آثار نمی‌بینیم، سختی‌هایش است. یعنی واقعاً این تیم را شش ماه توی روستا یا بیابان بردن لانگ‌شات‌های عجیب و غریب کاروان با این همه آدم و سیاهی‌لشگر. اصلاً چهارپایی که شاید خیلی قابل کنترل نباشد. واقعاً مدیریت این فضا در این تصاویر باز خیلی سخت است. حتماً آقای احمدجو در این مسائل توانا بودند دیگر.من همیشه گفتم که روزی روزگاری کار بسیار سختی بود ولی بازده بسیار خوبی داشت. یعنی وقتی کار به مرحله پخش رسید، آدم تمام آن خستگی‌ها و تمام آن مشکلاتی که در آن بیابان‌ها و در آن خاک و خل و سرمای شب­اش و گرمای روزش داشت را فراموش می‌کند. چرا؟ چون می‌بیند بازده خوبی داشته. یعنی تأثیرگذار بوده. تماشاگر آن را خوب دید و هنوز هم که هنوز است بعد از بیست ­و­ شش سال دارد می‌بیند و این برای من لذت­بخش است. برای منی که کار کردم، اصلاً فکر نمی‌کنم آن موقع چه سختی‌هایی داشتیم ولی واقعاً سخت بود.مدیریت کردن این مسأله بسیار کار سختی بود. من یادم هست آقای احمدجو سه، چهار تا دستیار داشتند که یکی‌شان آقای علیرضا افخمی بود که الان خودشان کارگردان بسیار خوبی هستند و نویسنده‌ی خوبی هم هستند. ایشان هر شب ساعت ده، یازده که می‌شد، می‌آمد سکانس‌ها را به بچه‌ها تحویل می‌داد که فردا این سکانس‌ها را می‌گیریم. ما که تغییر لهجه داشتیم، می‌نشستیم و روی آن لهجه می‌گذاشتیم. به هر حال آن جملات، جملات فارسی عادی بود و ما لهجه‌گذاری می‌کردیم که برای صبح حفظ بکنیم.حالا به این جمع اضافه کنید بازیگرهایی که اهل همان روستا بودند را! آدم‌هایی که از دل خود روستا بودند. به جز یک تعداد از سیاهی لشگرهایی که از تهران آمده بودند، همه روستایی بودند. آن هفت‌تا برادران، هفت‌تا آموزش‌دهنده‌ی سوارکاری بودند.

هفت برادران؟
بله. خودشان مربی سوارکاری بودند. به ما سواری را یاد دادند. این‌ها جزو هفت برادران بودند. خب آن‌ها بازیگر نبودند. تعلیم‌دهنده‌ی سوارکاری بودند ولی آقای احمدجو از این­ها بازی گرفت و خوب هم بازی کردند. دیالوگ نداشتند ولی بازی کردن در سکوت خیلی سخت‌تر است تا با دیالوگ ولی آقای احمدجو از این‌ها بازی گرفت و خیلی هم خوب بود.تمام آدم‌هایی که با من بودند یعنی در دار و دسته حسام ­بیگ بودند، از خود میمه اصفهان بودند. ۹۰ درصدشان از بچه‌های خود میمه بودند. خب هماهنگ کردن این‌ها خیلی سخت بود. واقعاً سخت بود. فقط آقای احمدجو می‌توانست این کار را انجام بدهد. چرا؟ چون خودش از دل این مردم بیرون آمده بود. توی این آدم‌ها بود. خودش میمه‌ای بود. مال میمه اصفهان بود. وقتی که ما یک چیزی را برای صحنه نیاز داشتیم مثلاً یک خورجین می‌خواستیم یا چیزی می‌خواستیم به مدیر تولید نمی‌گفت که برود خورجین را از اصفهان بیاورد. می‌گفت آقا، ما یک خورجین می‌خواهیم. یک دفعه بیست‌ تا خورجین می‌آمد از خود اهالی. یعنی اگر می‌خواستند بروند این خورجین را از اصفهان یا از یک جای دیگر تهیه بکنند، خیلی زحمت داشت. یعنی کار یک روز عقب می‌افتاد، تا بروند یک خورجین پیدا بکنند ولی وقتی او می‌گفت، بیست‌تا خورجین می‌آمد، نوع‌های مختلف. بعد تازه او از توی آن‌ها انتخاب می‌کرد. یکی که به دردش می‌خورد را انتخاب می‌کرد.می‌گویم که فقط آقای احمدجو می‌توانست این کار را بکند. برای همین هم آقای احمدجو کلاً مردم میمه را دوست دارد و دوست دارد هر کاری می‌کند در آن لوکیشن باشد. در آن فضا باشد.

«پشت کوه‌های بلند» را هم به همان جا رفتید؟
بله. ما تقریباً هفت ماه باغ بهادران بودیم. هفت ماه بعدش اهالی میمه اعتراض کردند که چطور روزی روزگاری و تفنگ سرپر را تو این جا ساختی. حالا رفتی باغ بهادران؟ احمدجو هم گروه را کوچ کرد و آورد. بقیه‌اش را در میمه گرفتیم. یعنی ما هفت ماه هم در میمه بودیم.این آدم واقعاً یک آدم خاصی است. یعنی اول این­که خیلی شهرش را دوست دارد. میمه را خیلی دوست دارد. مردم زیادآباد، مردم اذان، رضوان، این­ها روستاهایی هستند که اطراف هم هستند. خود میمه. مردم آن‌جا را خیلی دوست دارد و آن‌ها هم خیلی برای این آدم احترام قائل هستند. چرا؟ چون می‌بینند بین آن‌ها یک آدم فرهنگی هست که هم هنرمند بسیار خوبی است و هم آدمی است که دارد برای­شان کار فرهنگی می‌کند. دارد موقعیت میمه را به مردم ایران نشان می‌دهد. آداب و رسوم‌شان، سنت‌هایشان و فرهنگ‌شان را منتقل کرده.

کمی درباره خود شخصیت «حسام­ بیگ» صحبت کنیم. داشتم فکر می‌کردم وقتی حسام­ بیگ و مرادبیگ را کنار هم می‌گذاریم، تکلیف مراد­بیگ معلوم است. می‌آید و بعد متحول می‌شود و عاقبت بخیر می‌شود. در واقع می‌رود و به میرزا کوچک خان می‌پیوندد اما حسام­ بیگ انگار یک مقداری …
 ـ (با خنده) خرده شیشه دارد.

و آخر هم انگار باید خود بیننده بفهمد که او چی شد؟
حسام ­بیگ شخصیتی است که به ­هر­حال اصلاح‌شدنی نیست. یعنی در آخرین سکانسی هم که دارد و بعدی‌اش دیگر تیر می‌خورد. این آدم برمی‌گردد به او می‌گوید این بیچاره‌ها می‌خواهند زندگی بکنند. یک زن و شوهری هستند. عروسی دارند. بیا اموال‌شان را غارت کنیم و ول‌شان کنیم بروند. به مراد­بیک می‌گوید. وقتی او می‌گوید تو بلد هستی فلان کار را بکنی؟ بلدی جارو بکنی؟ بلدی لباس بشویی؟ نمی‌دانم بلدی لباس بدوزی؟ بلدی خار بکنی؟ همه این­ها را می‌گوید.‌ می‌گوید التماس نکن. این حرف را نزن. بیا اجناس‌شان را ببریم و رهایشان کنیم بروند. گناه دارند. یعنی تا این­جا هم جلو می‌آید. بعد آن درگیری به وجود می‌آید. عین درگیری‌ای که برای خود مراد­بیگ در قسمت اول و دوم به وجود می‌آید و تیر می‌خورد. این آدم با همان پلانی دنبال می‌شود که با مخور، آن شخصیتی که دنبال مراد­بیگ می‌رود که او را بکشد. در آن لحظه مراد­بیگ چشم‌هایش را باز می‌کند و این می‌ترسد و نمی‌کشد.همان آدم به دنبال این هم می‌آید که این را هم بکشد. منتها نویسنده این را تعلیق گذاشت که بالاخره سرنوشت این چه خواهد شد. زیبایی کار هم به همین است. آیا این را هم یک نفر مثل خاله پیدا می‌شود و می‌برد آدم‌اش می‌کند یا نه. این همان آدم باقی می‌ماند یا با این تیری که خورده می‌میرد. یک شخصیتی است که معلق گذاشته می‌شود و این را به اختیار تماشاگر می‌گذارد که هر جور خودش می‌خواهد از این قضیه برداشت بکند و به نظر من خیلی هم خوب بود.

تکه‌کلام‌های حسام­ بیگ از قبل مشخص بود یا مثلاً حین کار و در تعامل به ­دست آمد؟
عرض کنم که تماماً مشخص شده بود. یعنی همه نوشته شده بود، منتها فرض کن آن التماس نکن در کل کار چهار پنج‌ دانه بود. یک جاهای خاصی بود. بعد من خودم به آقای احمدجو پیشنهاد دادم که این چون تکیه‌کلام این آدم است، این را در جاهای مختلف استفاده بکنیم. گفت لوث می‌شود. خراب می‌شود. نمی‌خواهیم زیاد باشد. گفتم من استفاده می‌کنم. اگر یک وقت شما احساس کردی که زیاد است، همان­جا قطع‌اش بکنید. گفت باشد. ما دیگر می‌گفتیم. خودمان هم حواسمان بود که زیاد از حد نشود که تماشاگر از این مسأله بدش بیاید.

یعنی شما بداهه‌هایی هم در کار داشتید؟
اصلاً؛ یعنی آقای احمدجو اجازه نمی‌داد که شما یک جمله اضافه بکنید ولی ما از نظر لهجه داشتیم. مثلاً من چهار تا لهجه را قاطی کرده بودم.

همین لهجه اصلاً لهجه کجا است؟
یکیش میمه اصفهان است. توی میمه‌ای‌ها بودیم. مشخص است. کازرونی بود. چون من خودم متولد کازرون هستم. شیرازی بود. لری اطراف فارس بود. مثلاً کاکا سگ و فلان و اینها مال لری‌ها است. یا قاچانک مال میمه است. قاچانک یعنی پدرسوخته. مرتیکه‌ی قاچانک یعنی مرتیکه‌ی پدرسوخته. وقتی می‌گفتیم قاچانک، ممکن بود تماشاگر اول نفهمد ولی بعد که مرتیکه‌اش را می‌گفتیم، مشخص بود که این دارد به این آدم فحش می‌دهد. مرتیکه‌ی قاچانک.

یعنی درواقع لهجه از قبل مشخص نبود؟
نه.

خودتان ساختید؟
لهجه مشخص نبود. آقای احمدجو آمد گفت چون این آدم راه‌زن است و من نمی‌خواهم به یک شهر خاصی وصل باشد و بعد مشکل‌ساز بشود. بیا یک کاری بکن که این معلوم نشود مال کجا است. ما نشستیم با آقای فیلی فکر کردیم. به این نتیجه رسیدیم که بیاییم این را با لهجه‌های مختلف قاطی کنیم که هیچ کس نیاید بگوید این شیرازی حرف زد یا این اصفهانی حرف زد یا این میمه‌ای بود. نه. قاطی است. یا این لری است و لرها را زیر سؤال برده که راه‌زن هستند. نه. اصلاً همچین چیزی نیست.آمدیم این را قاطی کردیم و خوب هم جواب داد. به­ طوری­ که من فکر می‌کردم مردم معانی آن را نفهمند. یعنی که خیلی از جملات معلوم نشود چی است اما آقای فخرالدینی که آمده بود روی این موسیقی کار بگذارد. یک سکانس را برای ایشان گذاشتند که ببیند. ماها داشتیم دوبله می‌کردیم. یعنی داشتیم روی کار صدا می‌گذاشتیم. وقتی ایشان دید. من گفتم ببخشید، شما فهمیدید این چی گفت؟ گفت بله جانم. برگشت گفت من فهمیدم این آدم دارد چه می‌گوید. گفتم این چندتا لهجه قاطی است. گفت بله. متوجه شدم. ما می‌خواهیم در موسیقی هم همین کار را بکنیم. یعنی من نمی‌خواهم برای این یک ملودی خاصی بگذارم. می‌خواهم یک چیز ایران شمولی باشد. یعنی همه موسیقی ایرانی، آن­هایی که مشخص است در این کار باشد و این را استفاده کرده بود.یک جایش هست که آقای فیلی می‌گوید میت‌های ما را همه را «تون به تون» کرد؛ یعنی «گور به گور».یعنی مرده‌های ما را از گور کشید بیرون و این­ها را گور به گور کرد. ببین، شاید آدم در قسمت اول و دوم معانی خیلی چیزها را نفهمد ولی وقتی در قسمت‌های بعد تکرار می‌شود، تماشاگر خود به خود با آن ارتباط برقرار می‌کند و مفهوم این جملاتی که این‌ها به کار می‌برند، مشخص می‌شود.

شاید اصلاً یکی از دلایل موفقیت فیلم هم همین بود. یعنی جهانی داشت که نمی‌توانستی بگویی این الان این­جا است.
بله. واقعاً همین­طور بود. این یک تز بود که آقای احمدجو داد و خیلی خوب بود. به نظر من اگر ما فارسی عادی حرف می‌زدیم، کیفیت خوبی نداشت. چون این آدم‌ها به­هر­حال آدم‌های شهری نبودند که رفتند راه‌زن شدند. آدم‌هایی بودند که توی کوه‌ها زندگی می‌کردند. توی روستاها بودند. به آن‌ها فشار مادی آمده. بلند شدند رفتند این کارها را می‌کنند. فرض کن آدم‌هایی نبودند که از توی شهر شیراز بلند شوند و بروند راه‌زنی بکنند یا از توی شهر اصفهان بلند شوند بروند این کار را بکنند. ممکن است در شهر اصفهان و شیراز هم دزد بوده که حتماً بوده. شب می‌رفتند خانه مردم را می‌زدند ولی آن‌ها خانه‌های مردم را می‌زدند. راه‌زنی بیابانی نبودند.یکی از مشکلاتی که فیلم‌سازی تاریخی ما دارد همین است که شما از یک زمانی قدیم‌تر می‌روید، همه‌ی حرف زدن‌ها یک­ جور می‌شود. یک حالت کتابی قدیمی است؛ یعنی این زحمتی که فیلم‌ساز باید بکشد، برای این که لهجه‌ی خاصی درست بکند، کلمات خاصی بگذارد، یک فضایی درست بکند که خاص باشد، این اتفاق نمی‌افتد. مثلاً یکی از فیلم‌های تاریخی را داشتیم می‌گفتیم. می‌گفتیم این پادشاه همان جوری حرف می‌زند که مثلاً تلخک دربار هم حرف می‌زند. ولی در روزی روزگاری واقعاً یک اتمسفری وجود دارد، یک فضایی می‌سازد که آدم آن را باور می‌کند. با این که نمی‌داند کجا است ولی باور می‌کند که این آدم واقعاً الان راهزن است. مثلاً آن شخصیت آدم یا خاله لیلا و همه این‌ها را آدم باور می‌کند که این‌ها شخصیتی هستند با تمام ابعادی که یک شخصیت باید داشته باشد.این به همان شناخت آقای امرالله احمدجو برمی‌گردد که نسبت به این قضایا شناخت داشت. یعنی کاملاً به فضای کار آشنا بود. وقتی می‌گفت باید این بوته‌ها را بکنی، این‌ها را برای سوخت زمستان‌شان می‌برند. بلد بود چه جور یاد بازیگر بدهد که این را بکند.

خودش می‌کرد و یاد می‌داد؟
بله. خودش می‌کرد. فرد دیگر که بلد نبود. یا بچه‌های میمه بلد بودند یا ایشان. مثلاً من یادم هست که به آقای شکیبایی یاد می‌داد که چجوری خار بکند. وسیله‌ای بود که دو سرش چوب بود و وسط آن زنجیر بود. مثلاً چیزی شبیه لانچیکو. این را به گردن این بوته می‌انداخت و این دوتا را پایه می‌کرد و این را از زمین می‌کشید. سر آن­ را به زمین پایه می‌کرد و ته آن را می‌گرفت می‌کشید و این خار از زمین کنده می‌شد و بیرون می‌آمد. خب اگر این یک کارگردان عادی بود و نسبت به این فضایی که دارد کار می‌کند شناخت نداشت، مطمئناً این طبیعی درنمی‌آمد. چون می‌دیدیم که همه‌ی مردم میمه همین طوری از زمین خار می‌کندند. یعنی او دقیقاً آن کاری را که آن­ها می‌کردند به ما یاد می‌داد که انجام بدهیم.یک­‌بار می‌گفت من تمام این قصه را زیر این درخت نشستم نوشتم. در میمه یک درختی بود. می‌گفت من با موتور سیکلتم به این جا می‌آمدم. توی بیابان بود. خلوت بود. می‌نشستم. یک ماری هم بود که هر روز می‌آمد آن بغل می‌نشست. من کاری به آن نداشتم. او هم با من کاری نداشت. تا این که سر فیلم­برداری آن مار. آن مار آمده بود و بچه‌های تولید این را کشته بودند.آقای احمدجو خیلی ناراحت شده بود. گفت این مار چندین ماه می‌آمد و بغل دست من می‌نشست. داشت زندگی‌اش را می‌کرد. من هم داشتم کارم را می‌کردم. به من کاری نداشت. شما چرا این را کشتید؟ بچه‌ها گفتند آقا، ترسیدیم بچه‌ها را بزند و از این چیزها. یعنی یک آدمی بود که طبیعت را خوب می‌شناخت.

کمی از سختی‌­های کار بگویید. کار در آن شرایط حتماً متفاوت است از کار در محیط­‌های شهری، یا حتی کار در شهرک­‌های سینمایی.
توی بیابان‌های میمه، آن اواخر که دیگر هوا سرد شده بود، اصلاً نمی‌شد یک لحظه ایستاد. بچه‌های میمه‌ای چندتا از این حلبی‌ها آتش درست می‌کردند و می‌آوردند. یک چادری بود که آن جا چایی می‌خوردند و استراحت می‌کردند. فقط یک چادر وجود داشت که تدارکات توی آن بود. یعنی آن بچه‌هایی که غذا می‌آوردند. چایی می‌دادند. بقیه که کار نداشتند، از سرما به آن‌جا می‌رفتند. سرمای آن وحشتناک بود. چون آن قسمت کویر هم هست. واقعاً سرمای آن وحشتناک بود. گرمای آن هم بی‌نظیر. ظهر که می‌شد. مثلاً آن‌جا تابستان بود و ظهر می‌شد، کلافه می‌شدیم ولی بچه‌ها تحمل می‌کردند.حمام هم یک حمام عمومی برای همه بود. یعنی شب که کارمان تمام می‌شد. از ساعت نه به­بعد تا صبح مال ما بود. چون از صبح مردم استفاده می‌کردند. شب تا صبح هم یارو کلیدش را بالای در گذاشته بود. ما می‌رفتیم برمی‌داشتیم. گروهی به حمام می‌رفتیم.

آقای احمدجو برای پشت کوه‌های بلند چند سال بعد به سراغ شما آمد؟
عرض کنم که «روزی روزگاری» سال هفتاد بود. هشت سال بعد «تفنگ سرپر» بود که باز قرار بود من بازی کنم. بنا به دلایلی نشد. من در تفنگ سرپر نقش شعبان را داشتم. دوازده سال بعد که تقریباً بیست سال بعد از روزی روزگاری می‌شد پشت کوه‌های بلند بود.

در آقای احمدجو تفاوتی احساس کردید؟ یعنی در این فاصله بیست ساله دوتا کار انجام دادید. به نظرتان آقای احمدجو تغییری کرده بودند؟ می‌شود در این­ باره نکته‌ای گفت؟
چون آدم‌های این­طوری هیچ وقت شخصیت‌شان را که از دست نمی‌دهند، تو بگویی مثلاً یک موقعیتی پیش آمد و شخصیتش را از دست داد، نه؛ این آدم همان آدمی است که من سال شصت و هفت دیدم. آمد پشت صحنه و سلام علیک کردیم. بعد از من درخواست کرد که یک فیلم دارم، بیا بازی کن. یعنی از شصت و هفت تا الان یک چیزی حدود بیست و هشت سال پیش می‌شود.هنوز هم چند وقت پیش که من این آدم را در تهران دیدم. این آدم همان آدم است. فقط پیرتر شده. مثل همه‌ی ما. یعنی سن و سال که بالا می‌رود، خب آدم یک کم افتاده‌تر می‌شود. حرکات‌اش کندتر می‌شود ولی محافظه‌کار نه. معمولاً آدم‌هایی که در روستا زندگی می‌کنند، هیچ وقت محافظه‌کار نمی‌شوند. چون هیچ وقت دیوار اطراف این آدم‌ها نیست. من اعتقادم بر این است. ماها که توی چهاردیواری هستیم، معمولاً محافظه‌کار می‌شویم ولی کسانی که در فضای باز زندگی می‌کنند، مثل عشایر و مثل روستایی‌ها، کسانی که روی زمین‌ها زراعت می‌کنند، جلوی این‌ها همیشه باز است. دیدشان باز است.
همان طور که کلام‌شان غرّا است و با صدای بلند صحبت می‌کنند. چون می‌دانند آن یارو در فاصله یک متری ما نیست. مثلاً ۳۰ متر فاصله دارد. مجبور است بلندتر صحبت بکند. در زندگی هم همین طور هستند. در رفتار و اخلاق و کردارشان هم همین هستند.در حیطه­‌ی فعالیت حرفه‌ای چطور؟ مثلاً کسی در سال هفتاد یک کاری با ابعاد روزی روزگاری انجام داده. ۲۰ سال بعد بگوید دیگر برای من در این سن و سال یک همچین کاری انجام دادن سخت است، برویم یک کار جمع ­و ­جورتری انجام بدهیم.نه. شما ببین، روزی روزگاری ۱۶ قسمت بود ولی پشت کوه‌های بلند چهل و خرده‌ای قسمت بود. بیشتر هم طول کشید و فضاهای متفاوتی بود.
بله. تازه ما آن موقعیت‌هایی که در روزی روزگاری داشتیم، نداشتیم. یعنی از نظر بودجه‌ای در مضیقه بودیم. از نظر لوکیشن در مضیقه بودیم. لوکیشن باید ساخته می‌شد. آن فضایی که برای پادشاه بود، تفرج‌گاهی که در کنار رود زاینده‌رود در باغ بهادران گرفته بودند؛ خب زدن آن چیزها. باد می‌آمد و وسائل می‌افتاد. مشکلات زیاد بود. پشه‌های بسیار بدی بود. چون آن جا شالیزار برنج‌کاری بود. وقتی این پشه‌ها می‌زد، صورت بچه‌ها یک هفته زخم می‌شد.
ما که بازیگر بودیم، نفس می‌کشیدیم، پشه تو حلق‌مان می‌رفت. عذر می‌خواهم. تا بالا نمی‌آوردیم راحت نمی‌شدیم. یعنی کار کردن در آن­جا این‌قدر وحشتناک بود. خب این‌ها توی کار یک مقداری تحلیل به وجود می‌آورد. زمان می‌برد ولی از کیفیت کار امرالله احمدجو کم نکرد. هرچند که به نظر من صدا و سیما، بعد به این کار خیلی لطمه زد، پشت کوه‌های بلند قصه‌اش را از دست داد و باعث شد که مردم آن­ طوری که باید و شاید این کار را نبینند و خوب نگرفت.

اگر درباره آقای احمدجو و روزی روزگاری چیزی مانده، بفرمایید.
من فقط می‌خواهم همین قدر بگویم که عزیزانی که این مرد بزرگ که واقعاً در جامعه‌ی هنری ما این جور آدم‌ها کم هستند را می‌شناسند و کیفیت کار او را می‌دانند، این‌ها باید دست به دست هم بدهند و از این آدم، من نمی‌گویم تجلیل بکنند، یک کاری بکنند که این آدم بتواند کار بکند. یعنی به نظر من کار نکردن برای یک هنرمند مثل مرگ است.جوانی و پیری وجود ندارد. تازه وقتی آدم پیر می‌شود، می‌تواند تجربیات گذشته را به کار بگیرد. بنابراین در کار ما پیری وجود ندارد. این است که من از اهالی هنر، از کسانی که تهیه‌کننده هستند، سرمایه‌گذار کار هستند می‌خواهم که از این آدم استفاده بکنند. از نوشته‌هایش، از خودش به عنوان یک کارگردانی که آگاهانه کار می‌کند استفاده بکنند. من هر وقت می‌روم ایشان را می‌بینم، در حال مطالعه است و کتاب‌ها دورش ریخته و دارد می‌خواند. برای همین است که آقای میرباقری به او اعتماد می‌کند و می‌گوید سلمان را شما بنویس. چون این آدم قلم بسیار خوبی دارد. شاعر بسیار خوبی است. من سر «پشت کوه‌­های بلند» نمی‌دانستم ایشان شعر هم می‌گوید. یک دفعه دیدم پلان تمام شد. تا جابه‌­جایی دوربین خب زمان می‌برد. ایشان شروع می‌کرد به حرف زدن. یک نفر هم داشت می‌نوشت. منشی صحنه بود که یک خانم اصفهانی بود. بعد از آن پشت صحنه سؤال کردم که آقای احمدجو چی می‌گوید؟ تو چی می‌نویسی؟ گفت من شعر می‌نویسم. او می‌گوید و من می‌نویسم. راجع به همان موقعیت که آن موقع داشت می‌گذشت شعر می‌گفت. در لحظه آن اتفاقی که داشت می‌افتاد، آقای احمدجو به صورت شعر می‌گفت و او می‌نوشت. حیف است.
منبع: بهارنیوز