استاندار تهران: اگر زلزله اخیر مصدوم داشت، با توجه به ترافیک شدید، مشکل امدادرسانی جدی بود / بالگردی نداریم که بتواند در شب پرواز کند

 
استاندار تهران گفت: امدادرسانی در تهران در صورت بروز حادثه های مهم مثل زلزله نیازمند بازنگری و اصلاح جدی است.

به گزارش ایرنا، محمد حسین مقیمی پنجشنبه شب در نشست ستاد بحران استانداری تهران با بیان اینکه در صورت بروز حادثه امداد رسانی، کمک به مصدومان و انتقال آنان به بیمارستان با چالش جدی مواجه خواهد شد افزود: حادثه زلزله دیشب محک خوبی برای ستاد بحران و شناخت برخی مشکلات و چالش ها بود.

وی با اشاره به اینکه عملکرد دو کارگروه از ۱۴ کارگروه ستاد بحران در این نشست مورد ارزیابی قرار گرفت افزود: نقاط قوت و ضعف و نحوه عملکرد و نیازهای کارگروه امداد و نجات و درمان مورد بررسی قرار گرفت.

وی گفت: اورژانس هوایی، پد بالگرد، ایجاد شبکه های ریلی زیرزمینی ویژه انتقال مصدومان در هنگام وقوع زلزله اهمیت حیاتی دارد که در این زمینه مشکلات جدی داریم.

مقیمی با بیان اینکه در بخش هماهنگی های بین بخشی و نهادها با هم دچار مشکل هستیم گفت: خوشبختانه مصدومی در زلزله نداشتیم در غیر اینصورت با توجه به شلوغی و ترافیک شدید شهر مشکل امداد رسانی بسیار جدی بود.

وی گفت: بالگرد های موجود شب نمی توانند پرواز کنند و تامین نور آنان در شب نیاز به سرمایه گذاری دارد.

مقیمی گفت: برای برخی کارها دستور العمل و آموزش های لازم را نداریم ضمن اینکه مسائل روحی و روانی مواجهه با بحران هایی مثل زلزله نیز باید مورد توجه دانشگاه علوم پزشکی باشد.

وی با بیان اینکه باید برای مدیریت بحران در شهر یک دستور العمل جامع که مورد اتفاق و هماهنگی همه نهادهای مرتبط و مسئول باشد ایجاد شده و بدان عمل شود افزود: تقسیم شهر به محله های مختلف با کمک هیات های محلی و شورایاری ها یک راه کار مناسب است که به کمک این بخش بتوانیم امداد و نجات را در موقع لزوم عملیاتی کنیم.

زمین لرزه ای به بزرگی ۵٫۲ ریشتر ساعت ۲۳:۲۷ دقیقه چهارشنبه شب(۲۹ آذرماه) درعمق ۷ کیلومتری زمین در مرز استان تهران و البرز رخ داد.


منبع: عصرایران

گواردیولا در لیست مظنونان شورش!

خبرگزاری تسنیم و به نقل از نشریه مارکا نوشت: پلیس اسپانیا با انتشار گزارشی از آغاز یک‌سری تحقیقات و بازجویی‌ها در خصوص جنبش‌های سیاسی اخیر در ایالت کاتالونیا برای استقلال‌طلبی این ایالت و انتشار لیستی از افراد معروف مظنون به تبلیغ و فعالیت‌های غیرقانونی در این حوزه خبر داد که نام پپ گواردیولا، سرمربی کاتالان منچسترسیتی هم در آن قرار دارد.

گواردیولا در ایامی که فعالیت‌های تبلیغاتی برای همه‌پرسی استقلا‌ل ایالت کاتالونیا به اوج رسیده بود، بارها در مصاحبه‌هایش از مردم کاتالونیا دعوت کرد که در این همه‌پرسی شرکت کنند و در تاریخ ۱۱ ژوئن امسال هم بیانیه‌ای در موافقت با استقلال ایالت کاتالونیا منتشر کرد که همین فعالیت‌های سبب شده نام او در فهرست مظنونان پلیس اسپانیا قرار بگیرد.

در گزارش پلیس اسپانیا که نشریه ناسیونال آن را منتشر کرده، آمده است: فعالیت‌های انجام شده با هدف دفاع از همه‌پرسی و تبلیغ یک‌طرفه برای این همه‌پرسی بوده‌اند و پپ گواردیولا هم یکی از آن افرادی بود که بیانیه‌ای منتشر کرده است.

گواردیولا هرگز هیچ ابایی از حمایت از استقلال کاتالونیا نداشته و در هفته‌های اخیر به صورت علنی از این موضوع حمایت کرده است. او  دو هفته پیش در دربی منچستر نشانه‌ای زرد روی کاپشن خود قرار داده بود تا حمایت خود را از زندانیان سیاسی که به جرم تلاش برای جدا کردن کاتالونیا از اسپانیا دستگیر شده‌اند، نشان دهد.


منبع: برترینها

بخش‌هایی از بدن انسان که به حراج گذاشته شدند

برترین‌ها – ترجمه از الهام مظفری: در حراجی‌ها تقریبا هرچیزی برای خرید می‌توانید پیدا کنید. حتی چیزهای باورنکردنی مثل بقایای انسان هم در آن‌ها فروخته شده اند. این قطعات بدن شامل سر بریده شده، مغز، موی بافته، دندان، دست، انگشت، شست، پا، اسکلت کامل و … می‌شدند. هر چیزی قیمت خود را دارد و کسی در جایی مایل است آن را بخرد.

سر بریده

در ۲۹ مه ۲۰۱۱، سر بریده سنت ویتالیس، (۱۲۹۵ – ۱۳۷۰)  در ایرلند به حراج گذاشته شد. این یادگار وحشتناک توسط یک خانواده انگلیسی-ایرلندی فروخته شد. این سر به قیمت بین ۸۰۰ تا ۱۲۰۰ یورو به مزایده گذاشته شد. ویتالیس، راهب ایتالیایی که در فقر زندگی می‌کرد در سال ۱۳۷۰ درگذشت. اگرچه سال‌های اول زندگی او با فساد و هرزگی گذشت، اما در نهایت انسان پرهیزکاری شد و تصمیم گرفت با زیارت اماکن مقدس گناهان خود را جبران کند. هیچکس نمی‌داند که سر او چطور از ایرلند سر درآورد، اما مالکان سر آن را در قرن نوزدهم در یک تور بزرگ اروپایی به دست آوردند. یک بازیگر هالیوود این جمجمه را به قیمت ۳۵۰۰ یورو خرید، چهار برابر بیشتر از قیمت پیشنهاد شده. البته پیشنهادات بالاتری مثل ۱۰۰۰۰ یورو هم شد، اما پذیرفته نشد، چون خریداران قصد داشتند سر را از ایرلند خارج کنند.

بخش ها یی از بدن انسان که به حراج گذاشته شدند 


مغز

به گفته ادوارد جارد، مغز نویسنده مشهور و روشنفکر فرانسوی فرانسوا-ماری آروئه (۱۶۹۴ – ۱۷۷۸) که او را با نام ولتر می‌شناسند در یک حراج فروخته شده است. پس از اختلاف بین وارثان و دولت فرانسه در مورد قلب و مغز او، قلب نویسنده مشهور «کاندید» به کتابخانه ملی فرانسه اهدا شد.

خون و مغز دیکتاتور ایتالیایی «بنیتو موسولینی» (۱۸۸۳ – ۱۹۴۵) در حراج ای‌بی (eBay) به فروش گذاشته شد. پس از آنکه موسولینی در پایان جنگ جهانی دوم کشته شد، بدنش در بیمارستان میلان کالبدشناسی و از همان جا دزدیده شد. قیمت اولیه برای مغز و خون دیکتاتور ۲۲۲۹۰ یورو بود و قبل از اینکه ای‌بی آن را لغو کند به ۱۵۰۰۰ یورو رسید، چون فروش هرگونه اندام انسانی قوانین این شرکت را نقض می‌کند.

بخش‌هایی از بدن انسان که به حراج گذاشته شدند 


موی بافته

در هندوستان، زائران موهایشان را پیشکش خدایان می‌کنند. معبد بعد از اینکه مو‌ها تراشیده شد، آن‌ها را جمع و دسته بندی کرده و سپس می‌فروشد. آن‌ها در روز ۹۰۰ کیلوگرم مو را می‌فروشند که میلیون‌ها روپیه برای معبد سود دارد. موهای هندی یکی از پرطرفدارترین کالا‌ها در تولید کلاه گیس و اکستنشن مو هستند. هر هندو در طول عمرش حداقل یک بار موهایش را می‌تراشد. آن‌ها به عنوان راهی برای از بین بردن نفس، پاک شدن از گناهان و تعهد به خدایان این کار را می‌کنند.

اما موهای مشهوری هم فروخته می‌شوند. پس از آنکه وایلون جنینگز در سال ۲۰۰۲ درگذشت، لوازم خانه اش در حراجی ای‌بی فروخته شد. در میان این اقلام گیس‌های ستاره موسیقی کانتری، ویلی نیلسون هم قرار داشتند. او موهایش را قبل از مرگ و بعد از اینکه جنینگز اعتیادش را ترک کرد به عنوان هدیه به جنینگز داده بود. این گیس‌ها به قیمت ۳۷۰۰۰ دلار فروخته شدند.
 بخش‌هایی از بدن انسان که به حراج گذاشته شدند


مو

در سال ۲۰۱۲ یک بطری حاوی قسمت هایی از موی سلطان راک اند رول «الویس پریسلی» (۱۹۳۵ – ۱۹۷۷) در حراجی کالیفرنیا و به قیمت ۴۱۶۰ دلار فروخته شد. خریدار «هومر گیل جیل لند»، آرایشگر شخصی پریسلی بود. هومر طی سال ها، موی این خواننده افسانه‌ای را همراه با کارت ویزیتش به عنوان هدیه به دوستانش می‌داد. بقیه موهای این ستاره راک نیز در حراج‌های قبلی هزاران دلار فروخته شدند.

در یک حراج اینترنتی در سال ۲۰۰۲، یک تکه موی پریسلی به قیمت ۱۱۵۰۰۰ دلار به فروش رسید و رکورد گران‌ترین مو‌ها از جمله عضو بیتلز «جان لنون» به قیمت ۴۸۰۰۰ دلار، بتهوون به قیمت ۷۳۰۰ دلار و جان اف کندی به قیمت ۳۰۰۰ دلار را شکست. هم چنین موی پریسلی از موی سلبریتی هایی که قبلا فروخته شده بود هم گرانتر فروخته شد. از جمله ستاره بیسبال «میکی منتل» به قیمت ۶۹۰۰ دلار. فقط موهای انقلابی بزرگ «چه گوارا» توانست موهای پریسلی را شکست دهد، اما موهای چه گوارا همراه با اثر انگشت و عکس‌های جسدش به قیمت ۱۱۹۵۰۰ دلار فروخته شد.
بخش‌هایی از بدن انسان که به حراج گذاشته شدند 


دندان

کوری هایم (۱۹۷۱ – ۲۰۱۰) سعی کرد یکی از دندان های آسیابش را در سال ۲۰۰۱ به مزایده بگذارد. برای شیرین کردن این معامله دسته‌ای از موهایش را هم کنار آن قرار داد. اما eBay او را متوقف کرد، چون فروش اعضای بدن انسان مخالف سیاست هایش است. سپس هایم دندانش را در وبسایت دیگری به مبلغ نامعلوم فروخت.

بخش‌هایی از بدن انسان که به حراج گذاشته شدند

دست

در سال ۲۰۰۷ گالری «I.M. Chait» نمایشگاهی در نیویورک سیتی اجاره کرد تا حراج تاریخ طبیعی خود را برگزار کند. در میان اقلام فروخته شده دست یک مومیایی مصری هم وجود داشت. آندرس کارلسون، صاحب گالری در سانتا مونیکا، کالیفرنیا این دست وحشتناک را به قیمت ۴۵۰۰ دلار به عنوان یک دارایی خانوادگی خرید. قبل از خرید کارلسون، یک عتیقه فروش در نیوجرسی صاحب این دست بود که آن را از موزه بریتانیا گرفته بود.

بخش‌هایی از بدن انسان که به حراج گذاشته شدند 


انگشت، شست و دندان

گالیله، دانشمند ایتالیایی، که در سال‌های ۱۵۶۴ تا ۱۶۴۲ میزیست، بخش هایی از بدن خود شامل انگشت، شست و دندان را به جای گذاشت که در سال ۲۰۰۹ توسط یک کلکسیونر هنری پیدا شدند. تا ۹۵ سال پس از مرگش، کلیسای کاتولیک اجازه نداد بدنش به خاک سپرده شود، زیرا آموزه‌های او در تضاد با اصول کلیسا بود. سرانجام در سال ۱۷۳۷، در مراسم خاکسپاری دیرهنگام او، «جووانی تارگوینی توزتی» مورخ علمی، انگشت‌ها و دندان او را همراه با یک انگشت دیگر و یک مهره جدا کرد. اگرچه توزتی وسوسه شد جمجمه گالیله را هم بدزدد، اما منصرف شد. انگشت، دندان و شست قبل از اینکه در سال ۱۹۰۵ گم شوند بار‌ها معامله و پس از آنکه پیدا شدند در حراج مصنوعات ناشناخته به یک کلکسیونر فروخته شدند. انگشت دیگر و مهره او از سال ۱۷۳۷ به حالت مومیایی شده در موزه‌های فلورانس و پادووا نگهداری می‌شوند. بقایای گالیله هم در کلیسای سانتاکروچه فلورانس در کنار مقبره میکلانژ نگهداری می‌شوند.

بخش‌هایی از بدن انسان که به حراج گذاشته شدند

پا

جان وود در سانحه هوایی سال ۲۰۰۶ به شدت آسیب دید و پدرش که در کنار او نشسته بود جان خود را از دست داد. یک سال بعد به دلیل شدت جراحات وارده پای او قطع شد. او پای قطع شده خود را به یاد پدرش در یک کباب پز نگه داشت. این کباب پز همراه با پا، وقتی وود در کارولینای شمالی زندگی می‌کرد به مزایده گذاشته شد. یعد از اینکه شانون ویسنات پای مومیایی شده وود را خرید، قصد داشت آن را به عنوان جاذبه گردشگری به نمایش بگذارد، اما سروکله وود پیدا می‌شود و سعی می‌کند پایش را بازگرداند. تا مدت‌ها وود پایش را در جعبه گلفش نگه می‌داشت، اما بعدا آن را به کمدش انتقال داد.

بخش‌هایی از بدن انسان که به حراج گذاشته شدند 


اسکلت

دو اسکلت، یک مرد و یک زن، در حراج سال ۲۰۱۲ در پنسیلوانیا فروخته شدند. اسکلت‌ها متعلق به یک کلکسیونر «چیزهای عجیب» بودند که آن‌ها را در نیویورک سیتی خریده بود. هر دو اسکلت حداقل یک قرن قدمت دارند. عتیقه فروش اهل لانکستر اسکلت مرد را به قیمت ۹۰۰ و اسکلت زن را به قیمت ۹۵۰ دلار خرید.

 بخش‌هایی از بدن انسان که به حراج گذاشته شدند


منبع: برترنها

ماندگارترین خوراکی‌هایی که تا به حال شنیده اید

در ماه‌های سرد و زمستانی گرینلند، غذا بسیار کمیاب بود. مردم بومی یک راه حل نسبتا هوشمندانه برای این مشکل پیدا کردند که آن‌ها را از مرگ نجات می‌داد: کیویاک، غذایی که حتی اگر بیرون گذاشته شود یک سال قابل خوردن است. البته باید اشاره کنیم که کلمه غذا و خوراکی را در اینجا خیلی دست و دلبازانه به کار می‌بریم.

کیویاک آنقدر بوی بدی دارد که توصیه می‌شود هرگز آن را داخل خانه نگه نداریم، اما چاره رفع گرسنگی و قحطی بوده و به همین دلیل است که مردم آن را تحمل می‌کردند. برای تهیه این غذا، جسد یک فک تا حد ممکن با یک پرنده دریایی پر می‌شود، که حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ پرنده در آن جای می‌گیرد. سپس پوست فک دوخته و زیر سنگ‌ها انبار می‌شود. این پرندگان کوچک آب می‌شوند و به یک خمیر چسبناک تبدیل می‌شوند. این غذا خوشمزه نیست، اما وقتی چیزی برای خوردن نباشد و بدانید می‌توانید آن را یک سال در یک گودال نگه دارید مجبورید آن را بخورید.

به نظامیان معمولا غذاهای منجمد داده می‌شود، اما سربازان همیشه ترجیح می‌دهند یک ساندویچ ساده، ولی تازه بخورند. دانشمندان در ساخت یک ساندویچ ماندگار با دو مشکل روبرو هستند: نان فاسد می‌شود و مواد داخل آن، نان را نرم و خیس می‌کنند. اما همه چیز با اختراع یک ساندویچ جدید حل شد، ساندویچ ماندگاری که دو سال طول می‌کشید تا خراب شود. سازندگان می‌گویند هدف نهایی آن ایجاد یک ساندویچ ژله و کره بادام زمینی است. به نظر سربازان این ساندویچ‌ها بسیار خوب و خوشمزه هستند.


 

نانی که سال‌ها ماندگار است

وقتی ارتش نگران جزئیاتی مثل طعم و تازگی نباشد، یک خوراکی ساده‌تر با تکنولوژی کمتر تولید می‌کند که از هر ساندویچی ماندگارتر است. سربازان و ملوانان قرن‌ها از نوعی نان کراکر به نام «هاردتک» تغذیه می‌کردند. این کراکر فقط حاوی آب، آرد و نمک و تا حد ممکن خشک است که بیشتر دوام بیاورد. اگرچه از این نان بیشتر در جنگ داخلی آمریکا استفاده شد، اما قدمت آن اگر به هزار سال نرسد صد‌ها سال است.

ما دقیقا نمی‌دانیم که این نان چقدر دوام می‌آورد، اما سربازان به طور مرتب از نان‌های یک ساله در جنگ استفاده می‌کردند. حتی برخی از آنها به شوخی می‌گفتند حروف «BC» روی آن نشان دهنده سازندگان نیست بلکه زمان ساخت آن در قبل از میلاد است. به خاطر خشکی زیاد، این نان سال‌ها ماندگار بود و با آب، قهوه و نوشیدنی‌های دیگر خورده می‌شد. این نان آنقدر خشک بود که بدون آب قابل خوردن نبود و به همین دلیل به آن «دندان شکن» هم می‌گفتند. حتی شایعاتی هم هست که می‌گوید کراکرهایی که در جنگ داخلی آمریکا پخته شد، بعد‌ها در جنگ اسپانیا- آمریکا هم مصرف شد، یعنی ۳۵ سال بعد.

ماندگارترین خوراکی‌هایی که تا به حال شنیده اید 


کنسروهایی که ۴۰ سال ماندگار هستند

برخی جیره‌های نظامی ۳۵ سال یا بیشتر دوام می‌آورند. حتی برخی می‌گویند جیره هایی که در زمان جنگ جهانی دوم ساخته شدند ۷۵ سال بعد خورده شدند، اما ما نمی‌توانیم به این حرف استناد کنیم. سرهنگ ارتش آمریکا «هنری مائوک» قسم خورد که روزی که بازنشسته شده، کیکی را خورده که در جنگ ویتنام به او داده شده بوده است. طبق حرفش، او در جشن بازنشستگی خود در سال ۲۰۰۹، یک کیک ۴۰ ساله را خورده است.

ماندگارترین خوراکی‌هایی که تا به حال شنیده اید

مرغی که بعد از ۵۰ سال خورده شد

وقتی «لس لایلی» با همسرش بریل در سال ۱۹۵۶ ازدواج کرد، یک کنسرو مرغ به آن‌ها هدیه داده شد. لس به همسرش گفت که در پنجاهمین سالگرد ازدواجشان این مرغ را خواهد خورد. این کنسرو مرغ ۵۰ سال ناظر ازدواج آن‌ها بود و در نهایت در پنجاهمین سالگرد ازدواجشان در سال ۲۰۰۶، لس آن را باز کرد. او بیمار نشد تنها جای خالی کنسرو که ۵۰ سال همراه او بود، همیشه در زندگیش حس می‌شد.
ماندگارترین خوراکی‌هایی که تا به حال شنیده اید 


قوطی لارد ۶۴ ساله

لارد یک روغن حیوانی است که برای پخت و پز، یا به صورت خام یا با نان مصرف می‌شود. کارشناس غذای آلمانی، هانس فلدمایر، یک قوطی از این روغن را در سال ۱۹۴۸ از آمریکا دریافت کرد و تصمیم گرفت آن را برای روز مبادا نگه دارد. ۶۴ سال بعد هیچ موقعیت اورژانسی برای او پیش نیامد. اما یک روز هانس در مناظره‌ای درباره غذاهای کنسروی و تاریخ انقضا بود که به عنوان شاهدی برای ماندگاری غذاهای کنسروی به کنسروش اشاره کرد که هیچ تاریخ انقضایی روی آن نبود و ادعا می‌کرد که این یعنی هر زمانی قابل خوردن است. استدلال او هیچکس را قانع نکرد، بنابراین کنسروش را باز کرد و خورد. این کارش حرف او را ثابت کرد، ولی باعث بدبوترین نفسی شد که در تاریخ آلمان ثبت شده است.

ماندگارترین خوراکی‌هایی که تا به حال شنیده اید 


کیک ۱۲۵ ساله

کنسرو کیکی که جیره نظامیان امریکا بود و سرهنگ مائوک بعد از ۴۰ سال خورد، همه ما را تحت تاثیر قرار دارد. اما این کیک از آن هم عجیب‌تر است. قنادان و طرفداران کیک می‌دانند که کیک میوه‌ای که درست تهیه شده باشد می‌تواند ماه‌ها دوام آورد. اما دانشمندان می‌گویند کیک میوه‌ای تحت شرایط مناسب، می‌تواند همیشگی باشد.

در سال ۱۸۷۸ فیدلیا بیتس یک کیک میوه‌ای معمولی برای مراسم شکرگزاری درست کرد. او قبل از تعطیلات مرد و خانواده اش کیک را در یک پوشش پلاستیکی قرار دادند. در سال ۲۰۰۳ این کیک باستانی توسط مورگان فورد، نتیجه ۸۳ ساله فیدلیا را خورده شد و ظاهرا هیچ ضرری برای او نداشت.

ماندگارترین خوراکی‌هایی که تا به حال شنیده اید

عسل هزاران سال قابل خوردن است

عسل هیچ وقت خراب نمی‌شود و همیشه ماندگار است. به گفته موسسه اسمیتسونین عسل می‌تواند هزاران سال ماندگار باشد. این به خاطر ماهیت اسیدی عسل و خاصیت هیگروسکوپیک یا ذرات جاذب رطوبت آن است. عسل آنقدر بادوام است که در مقبره مصریان باستان، ظرف‌های عسلی پیدا شده که کاملا خوراکی بودند حتی با اینکه کنار مومیایی‌های ۵۰۰۰ ساله بودند.

ماندگارترین خوراکی‌هایی که تا به حال شنیده اید 


حیواناتی که بعد از ۵۰۰۰۰ سال خورده شدند

انسان‌ها واقعا غذاهایی خورده اند که از بیشتر تاریخ بشریت قدیمی‌تر است. اجساد ماموت‌ها با مقدار زیادی گوشت روی استخوان هایشان پیدا شده اند، زیرا بدن آن‌ها در زیر یخ‌های دائمی دفن شده بوده است. بخش از این گوشت‌ها واقعا خوراکی است. بسیاری از داستان‌های جالب، اما تایید نشده از کاشفان گرسنه‌ای می‌گویند، که از اجساد ماموت‌ها تغذیه کرده اند. همچنین موارد تاییدشده‌ای از افرادی وجود دارد که غذاهای ده‌ها هزارساله را خورده اند. مثل دیرینه شناسانی که مغز استخوان یک اسب ۵۰۰۰۰ ساله را پختند و خوردند. یا محققانی که یک قطعه گوشت ۳۶۰۰۰ ساله گاومیش کوهان دار را خوردند.


منبع: برترنها

ساخت شیشه ای که با اعمال فشار در ترک ها ترمیم می شود

اگر شما مانند اکثریت افراد باشید احتمالا این متن را از گوشی تلفن خود می خوانید و در این صورت ممکن است از صفحه ای با محافظ شیشه ای ترک خورده در حال خواندن متن باشید.

خوشبختانه به نظر می رسد که دیگر روزهای خیره شدن به صفحه نمایش های ترک خورده تلفن همراه رو به پایان است، چرا که تیمی از دانشمندان ژاپنی به تازگی شیشه ای را ساخته اند که تنها با اعمال کمی فشار خود را ترمیم می کند.

گویا آی‌تی –  پلیمر خود ترمیم شونده ی جدید که توسط محققانی از دانشگاه توکیو ساخته شده است، به طور کاملا تصادفی در هنگام مطالعه ی مواد چسبنده ی جدید کشف شده است.

در زمان تحقیقات، یکی از اعضای تیم متوجه شد که پلیمری که او به عنوان یک چسب در حال بررسی کردن آن بود می تواند در صورت جدا شدگی و بریدگی مجددا به لبه ی دیگر چسبیده و خود را ترمیم کند و برای اینکار تنها لازم است که دو لبه ی جدا شده به مدت ۳۰ ثانیه در دمای اتاق (۲۱ درجه سلسیوس، یا ۷۰ درجه فارنهایت) روی هم فشرده شده و نگاه داشته شوند.

پلیمر ترمیم شونده

یو یاناگیساوا، یکی از دانشجویان فارغ التحصیل در دانشکده ی شیمی و بیوتکنولوژی دانشگاه توکیو  برای اطمینان و تأیید نتیجه ی به دست آمده در مورد این شیشه ی خود ترمیم شونده مجموعه آزمایش هایی را انجام داده است.

طبق بیانیه ی تیم تحقیقاتی، این شیشه با استفاده از یک پلیمر سبک به نام “پلی‌اتر- تیو اوره” ساخته شده است که از ترکیب تیو اوره برای افزایش توانایی ایجاد پیوند هیدروژنی در ماده، در صورت جداشدگی یا شکستگی استفاده می کند.

این اولین باری نیست که دانشمندان موفق به ساخت مواد خود ترمیم شونده شده اند، اما موضوعی که این پلیمر جدید را از سایر مواد متمایز می کند آن است که ساختار این پلیمر، مانند شیشه بسیار محکم است و در عین حال از قابلیت خود ترمیم شوندگی برخوردار است؛ دو خاصیتی که معمولا به طور همزمان در ترکیبات شیمیایی و مهندسی یافت نمی شوند.

بعلاوه چیزی که این شیشه ی جدید را بی نظیر می کند، عملکرد آن از نظر چسبندگی در دمای اتاق است. این درحالی است که مواد خود ترمیم شونده اغلب برای القای رفتار چسبندگی و ایجاد پیوند به گرم کردن و افزایش دما نیاز دارند.

هم چنین ماده ی ساخته شده می تواند بسیار سریع تر از مواد خود ترمیم شونده ی پیشین، ایجاد چسبندگی کرده و ترمیم شود.

در ابتدای سال جاری نیز محققانی کالیفرنیا نیز ماده ای را به عنوان جایگزینی برای شیشه در ساخت محافظ نمایشگرهای موبایل ساخته بودند، اما ترمیم آن ماده تقریبا به یک روز کامل زمان نیاز داشت.

به جز صفحه نمایشگرهای موبایل، کاربرد دیگر مواد خود ترمیم شونده می تواند در زمینه ی پزشکی باشد و می توانیم امیدوار باشیم که روزی از مواد نرم و سازگار با بدن برای تقویت استخوان ها و کمک به مهندسی بافت در داخل بدن استفاده شود.

اما تا پیش از آن روز، این کشف تصادفی محققان ژاپنی می تواند از جنبه ی دیگری نیز برای انسان ها مفید و سودمند باشد: با استفاده از این ماده شما می توانید تا حدی در مخارج خود صرفه جویی کنید، زیرا در صورت شکستن یا ترک خوردن  محافظ صفحه گوشی، دیگر نیازی به تعمیر یا تعویض آن نخواهید داشت.

و البته که این روش در کاهش حجم زباله های الکترونیکی نیز که امروزه یکی از مسائل مهم مطرح شده در دنیا هستند موثر خواهد بود.

یاناگیساوا می گوید:” من امیدوار هستم این شیشه های ترمیم شونده به یک ماده ی سازگار با محیط زیست تبدیل شوند که نیاز به دور انداختن شیشه های شکسته را کاهش داده و از بین ببرند.”


منبع: گویا آی‌تی

پنج توپ طلا به نشانه پنج خصوصیت ویژه‌ی CR7

هفته نامه همشهری جوان – محمدحسین عباسی: بالای برج ایفل و در حضور اساطیر مادرید و رییس باشگاه، رونالدو به فرار همیشگی اش از فروتنی نمایشی ادامه داد. او خودش را کامل ترین و بهترین بازیکن تاریخ فوتبال نامید و توپ طلای پنجم را با بزرگ ترین فرزندش جشن گرفت. «مارادونا»، «کرویف»، «زیدان» و «لئو مسی» با نبوغ و ظرافت ذاتی شان ابرستاره شدند اما رونالدو، محصول تراش خوردن تمرین است؛ محصول سختکوشی و اراده ای که این «ماشین» را از هر فوتبالیست دیگری متمایز می کند. کریس این روزها کمتر گل می زند اما نیروگاه هسته ای او، همیشه غیرقابل پیش بینی و قابل انفجار خواهدبود.

از او بعدها به عنوان خستگی ناپذیرترین اسطوره این عصر یاد می شود؛ ستاره ای که همیشه گرسنه بازی کردن و درخشیدن بوده که هنوز هم اگر مصدوم شود و مسابقه ای را از دست بدهد، شکار اشک هایش برای دوربین ها کار سختی نیست. رونالدو، خودش را می پرستد، به همه عناوین و رکوردهای شخصی حمله می کند و این فردیت باشکوه، همیشه به نفع رئال مادرید تمام شده است. او هیچ وقت اهل کوتاه آمدن و تسلیم شدن نبوده و اگر قرار باشد برای برنده شدن زمین را به آسمان بدوزد و طول اقیانوس اطلس را شنا کند، حتما این کارها را انجام خواهدداد.

 نگاهی به پنج توپ طلا به نشانه پنج خصلت ویژه‌ی CR7

توپ طلای اول؛ جاه طلبی

وقتی آخرین پنالتی چلسی در فینال سال ۲۰۰۸ لیگ قهرمانان از دست رفت، دوربین های حاضر در ورزشگاه «لوژنیکی» برای لحظاتی به جای نشان دادن تصاویری از «فن درسار»، «فرگوسن» یا هواداران منچستریونایتد، روی بازیکنی زوم کردند که در حال شکستن رکورد جهانی اشک بر ثانیه بود. در ضربات پنالتی برای پسرک پرتغالی، معنایی فراتر از یک پیروزی خاص داشت. او پنالتی تیمش را از دست داده بود و اگر «جان تری» تعادلش را از دست نمی داد و قرمزها از قهرمانی دور می شدند تا مدت ها به عنوان مقصر اصلی شکست مورد هجوم سرزنش قرار می گرفت. رونالدو به دراماتیک ترین شکل ممکن نجات پیدا کرد و چند ماه بعد بالاتراز «لئو مسی» و «فرناندو تورس» توانست اولین توپ طلای زندگی اش را لمس کند.

قبل از فینال لوژنیکی، در انگلیس به طعنه گفته می شد که شاه‌مهره فرگی، مرد بازی های بزرگ نیست و فقط می تواند نفس رقبای کوچک را بگیرد. اما کریس راه سختی را طی کرده بود تا در این نقطه بایستد. هنوز جثه نحیفی داشت و کارهای نمایشی اش حدس زدنی به نظر می رسیدند. خیلی ها در انتظار شکست او بودند و خیال می کردند این خرید عاقبت خوشی نخواهد داشت اما کریستیانو، خداوندگار جاه طلبی روی زمین بود و به هیچ وجه نمی خواست «اولدترافورد» را به عنوان یک بازیکن شکست خورده ترک کند. رونالدو هرگز نمی خواست یک بازیکن معمولی باشد و توپ طلای اول، او را از فهرست بازیکن های معمولی دنیا جدا کرد، چرا که بازیکن های معمولی هرگز به توپ طلا دست نمی زنند. او حتی تمایلی به صبر کردن برای بردن این جایزه بزرگ نداشت و می خواست در اولین فرصت، اولین عکس یادگاری اش را با مهمترین عنوان فردی دنیای فوتبال را ثبت کند.

توپ طلای دوم؛ تسلیم ناپذیری

کریستیانو به مادرید رفت تا بهترین بازیکن دنیا شود اما بدشانسی بزرگ او، شروع پروژه «گواردیولا» در بارسلونا بود. «ژاوی»، «اینیستا» و «لئو مسی» در اوج قرار داشتند و به هیچ حریفی اجازه نفس کشیدن نمی دادند. تقریبا همه جملات ستایش آمیز در دنیای فوتبال، به مسی تعلق داشت و او با نمایش های باورنکردنی اش در زمین، حتی بهتر از بهترین اساطیر تاریخ فوتبال به نظر می رسید. لئو در فاصله سال های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲ ، چهار توپ طلای متولی را از آن خود کرد. در این سال ها رونالدو سه بار به عنوان نفر دوم پشت سر مسی ایستاد. او یک بار حاضر به شرکت در مراسم نشد و دو بار نیز با چهره ای کاملا ناراحتی و عصبی، به انتخاب رقیب آرژانتینی اش واکنش نشان داد. همه دنیا پذیرفته بودند که مسی، بازیکن بهتری است و کریس دیگر شانسی برای لمس توپ طلا ندارد.

نگاهی به پنج توپ طلا به نشانه پنج خصلت ویژه‌ی CR7 
سی آرسون هم می توانست با این واقعیت کنار بیاید و برای همیشه «نفر دوم بودن» را بپذیرد اما همه آن هایی که رونالدو را از نزدیک می شناختند، می دانستند او ابدا در مقابل افکار عمومی تسلیم نخواهد شد. افت نسبی مسی و اوج گیری رونالدو، اوضاع را کاملا تغییر داد تا در سال ۲۰۱۳ رونالدو با آرای بیشتر نسبت به رقیب دیرینه، مرد سال فوتبال جهان شود و توپ طلا را به دست بیاورد. وقتی مسی چهارمین توپ طلای پشت سر هم را دریافت کرد، یک رسانه کاتالونیایی کاریکاتوری از او در سال ۲۰۳۰ با تعداد بی شماری توپ طلا منتشر کرد. در سال ۲۰۱۷ اما به شکل کنایه آمیزی تعداد توپ های طلای مسی و رونالدو برابر شده و کریس در افتخارات فردی از لئو پیشی گرفته است. تردیدی وجود ندارد که رقابت با ستاره آرژانتینی از رونالدو بازیکن بهتری ساخته و همیشه انگیزه مضاعفی برای او ایجاد کرده اما تسلیم ناپذیری او، مهم ترین دلیل برای یکی از بزرگ ترین بازگشت های تاریخ فوتبال است.

توپ طلای سوم؛ خشم

برندگان توپ طلا در طول تاریخ، این جایزه را با لبخند و چند جمله کوتاه در ستایش از هم تیمی ها و هواداران جشن گرفته اند اما در سال ۲۰۱۴، کریستیانو رونالدو متفاوت ترین شیوه را برای جشن گرفتن انتخاب کرد. فریاد بلند او در لحظه تصاحب توپ طلا تا مدت ها سوژه اول شبکه های اجتماعی بود. حتی «فرانچسکو توتی» در چند ماه بعدی در همه ویدئوهایش از فریاد «سییییی» کریستیانو استفاده می کرد. ستاره پرتغالی تمام فشارهایی را که در طول سال تحمل کرده بود، روی استیج فریاد زد. سی آرسون روزهای سختی را پشت سر گذاشته بود و در طول سال، منتقدان زیادی داشت.

کمی قبل از برگزاری مراسم، موجی در حمایت از «مانوئل نویر» برای بردن توپ طلا به راه افتاد اما سرانجام این رونالدو بود که بیشترین رای را از رای دهنده ها گرفت و روی سکوی اول جایزه توپ طلا ایستاد. او با این فریاد، در مقابل همه مخالف خوانی ها ایستاد و یک تنه، به جنگ همه منتقدانی رفت که در طول سال برایش دردسر درست کرده بودند. تا قبل از توپ طلای سوم، رونالدو در بسیاری از استادیوم های اروپا هو می شد اما هواداران تیم های رقیب رئال مادرید نیز رفته رفته احترام گذاشتن به مرد خشمگین رئال را آغاز کردند؛ مردی که صاحب سهمگین ترین صدای دنیای فوتبال بود.

توپ طلای چهارم؛ غرور

تعویض به خاطر مصدومیت در فینال یورو ۲۰۱۶، اشک های کاپیتان پرتغال را جاری کرد اما در پایان همان مسابقه با فرانسه، جام روی دست های کریستیانو بالا رفت. این یکی از غرور انگیزترین لحظه های دوران فوتبال ستاره ای بود که تا آن روز هنوز نتوانسته بود افتخار ملی به دست بیاورد. این اتفاق فقط چند هفته بعد از قهرمانی اروپا با رئال مادرید رخ داد تا تابستان ۲۰۱۶ یک تابستان شگفت انگیز برای رئال مادرید باشد. کریستیانو هرگز علاقه ای به تواضع نداشت و غرور، بخش مهمی از دی.ان.ای این ستاره بود. در مراسم توپ طلای ۲۰۱۶ صحبت های او، نشان از شیفتگی اش برای خودش داشتند. این غرور واقعی به جای تواضع دروغین، به تک تک رفتارهای رونالدو اصالت می بخشد. او همان بازیکنی است که هنوز هم منتقدانش را متهم به حسادت به چهره و خودرو گران قیمتش می کند. او شایسته چنین غروری است، چرا که برای تک تک جملات ستایش آمیزی که درباره خودش می گوید، عرق ریخته است.

نگاهی به پنج توپ طلا به نشانه پنج خصلت ویژه‌ی CR7

توپ طلای پنجم؛ سختکوشی

در مراسم سال ۲۰۱۶ فرانس فوتبال، همه عکاس ها تصور می کردند آخرین تصویر از کریستیانو با توپ طلا را شکار می کنند. هیچ کس توقع نداشت ستاره سی و سه ساله رئال مادرید ظرف یک سال درست در همین نقطه بایستد و تعداد توپ های طلایی اش را به تعداد انگشتان یک دست برساند. رونالدو اما در طول این یک سال، بیشتر از همیشه تمرین کرد و بدنش را حتی از بازیکنان بیست و چند ساله آماده تر نگه داشت. گذر زمان انگار تغییری در تفکر او به وجود نیاورده بود. کریس هنوز همان بازیکنی بود که در «اسپورتینگ لیسبون» یک ساعت زودتر از هم تیمی ها تمرین را شروع می کرد و چند ساعت بعد از پایان تمرین، زمانش را به مرور ضربات ایستگاهی اختصاص می داد. او حالا یک سوپراستار بود و دیگر نیازی نداشت در جلسه های تمرینی رنج بکشد اما همچنان ساعت ها بیشتر از همه هم تیمی ها تمرین می کرد.

توپ طلای پنجم به کمک همین سختکوشی باورنکردنی به دست آمد. کریس بااستعدادترین بازیکن نسل خودش نبود اما به کمک مرارتی که به خودش تحمیل کرد، توانست از همه بازیکن های بااستعداد یک عصر عبور کند. حالا توپ طلای شماره پنج در دستان او جای گرفته و دیگر هیچ عکاسی به خودش جرئت نمی دهد تصور کنید آخرین تصویر از رونالدو با توپ طلا را به ثبت رسانده است. او تا زمانی که موهایش کاملا سفید شوند، شانس توپ طلا خواهدبود، چرا که تا آن روز، حتی برای لحظه ای از سختکوشی فضایی اش دست نمی کشد. می گویند مسی از سیاره دیگری آمده، چون کارهایی را انجام می دهد که انسان های معمولی هرگز نتوانسته اند در زمین فوتبال انجام بدهند. رونالدو نیز حتما از سیاره دیگری آمده است، چرا که این سطح از سختکوشی و استمرار را هرگز در فوتبالیست دیگری ندیده ایم.

نسل سوخته

در اولین فصل پیوستن «کریستیانو رونالدو» به رئال مادرید، کهکشانی ها در نیوکمپ تحقیر شدند و مسابقه را با پنج گل خورده به پایان رساندند؛ نمایی از دست «جرارد پیکه» که عدد «پنج» را به سکوهای ورزشگاه خانگی بارسلونا نشان می دهد، از همان شب نماد مدرن دشمنی کاتالان ها با پایتخت نشینان بود. «سی آرسون» به محض دریافت توپ طلا، عدد پنج را با دستانش به نمایش گذاشت تا در روزهای نه چندان امیدوارکننده در لالیگا، جایزه ای را به دست بیاورد که از مدت ها قبل منتظرش مانده بود.

•    ۱۳۰ کیلومتر: ضربه آزاد ستاره پرتغالی سال ۲۰۱۱ در دیدار مقابل مالاگا، ۱۳۰ کیلومتر سرعت گرفت. این محکم ترین ضریه رونالدو بود.

•    ۶۰ گل: کریس رونالدو تنها فوتبالیست تاریخ است که در چهار فصل متوالی فوتبالی موفق شده بیش از ۶۰ گل در هر فصل بزند؛ ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴

•    ۵۹ پنالتی: ستاره رئال مادرید استاد گل کردن ضربات پنالتی است و بعید است کسی به آمار پنالتی های گل شده او نزدیک شود.


منبع: برترینها

چطور سوپ ماهی فنلاندی درست کنیم؟

برترین‌ها – ترجمه از الهام مظفری: لوهیکیتو سوپ سنتی فنلاندی است که از ماهی، سیب زمینی و تره فرنگی تشکیل شده و در فنلاند و سایر کشورهای اسکاندیناوی سرو می‌شود. این سوپ به طور سنتی با شوید تزئین می‌شود.

مواد لازم برای ۶ نفر:

  • ۲ قاشق غذا خوری کره
  • ۲ عدد تره فرنگی خردشده
  • ۶ و نیم پیمانه آب
  • ۱. ۵ کیلوگرم سیب زمینی درشت خرد شده
  • ۱ عدد برگ بو
  • نصف قاشق چایخوری نمک
  • یک چهارم قاشق چایخوری فلفل سیاه
  • ۵۰۰ گرم فیله ماهی سالمون تازه
  • چهار و نیم پیمانه خامه پرچرب
  • ۳ قاشق غذاخوری شوید تازه خردشده

طرز تهیه:

یک قاشق غذاخوری کره را در یک قابلمه روی حرارت متوسط قرار دهید.

چطور سوپ ماهی ساده فنلاندی درست کنیم؟ 

تره فرنگی‌های خردشده را به مدت ۵ دقیقه تفت دهید تا نرم شوند و در این مدت با یک قاشق پلاستیکی هم بزنید.

 چطور سوپ ماهی ساده فنلاندی درست کنیم؟

آب را داخل قابلمه بریزید.

چطور سوپ ماهی ساده فنلاندی درست کنیم؟ 

سیب زمینی، نمک و فلفل را هم داخل قابلمه بریزید.

چطور سوپ ماهی ساده فنلاندی درست کنیم؟ 

وقتی جوش آمد به مدت ۱۵ دقیقه بپزید و گاهی هم بزنید.

چطور سوپ ماهی ساده فنلاندی درست کنیم؟ 

برگ بو، قطعات ماهی، خامه و شوید را اضافه کنید و ۵ دقیقه دیگر بپزید.

چطور سوپ ماهی ساده فنلاندی درست کنیم؟ 

یک قاشق کره باقی مانده را اضافه کرده و هم بزنید تا کره ذوب شود.

چطور سوپ ماهی ساده فنلاندی درست کنیم؟ 

برگ بو را پیدا کنید و از ظرف درآورید.

چطور سوپ ماهی ساده فنلاندی درست کنیم؟ 

سوپ را با کمی شوید تزئین کرده و میل کنید.

چطور سوپ ماهی ساده فنلاندی درست کنیم؟ 


منبع: برترینها

استقلال با شفر می‌تواند موفق باشد

خبرآنلاین: پیش بینی‌ها این طور است که استقلال در نیم‌فصل دوم می‌تواند نتایج بهتری بگیرد.

استقلال و افتادن روی نوار موفقیت.از زمانی که وینفرد شفر روی نیمکت این تیم نشسته روند نتایجی که این تیم گرفته صعودی بوده.این را هم آمار و نتایج می گویند و هم رضایتی که هواداران از عملکرد استقلالی ها دارند.شفر یک مربی کاربلد آلمانی است و نخستین کار بزرگی که در استقلال کرده پیاده کردن نظم آلمان ها در تیم تحت هدایتش بوده است.آنها برای هر بازی برنامه دارند و هرگز بدون تاکتیک و سراسیمه به دروازه حریف حمله نمی کنند.

دومین فاکتور مهمی که شفر توانسته در استقلال پیاده کند برقراری هماهنگی خوب خط دفاعی است.بازی گرفتن از روزبه چشمی،امید نورافکن،حسینی و نظمی که آنها در پاشنه آشیل فصل قبل استقلال ایجاد کرده اند باعث شده که حریفان برای زدن گل به این تیم سختی داشته باشند.در خط میانی استقلال سرور جباروف نقش یک رهبر را به خوبی بازی می کند.به خصوص اینکه او با امید ابراهیمی و فرشید باقری به بالاترین شکل هماهنگی رسیده است.

نکته اینجاست که جباروف به خوبی در حملات اضافه می شود و حالا بهترین هافبک گلزن آبی ها در این فصل است.این اتفاق در حالی افتاده است که جدا از طلسمی که برای خط حمله آبی ها وجود دارد و آنها نتوانسته اند در حد ایده آل باشند اما ظاهرا قائدی و قربانی به شرایطی رسیده اند که بشود با اضافه شدن یک مهاجم دیگر وضعیت را از اینی که هست بهتر کرد.

نقطه مشترکی که بسیاری از کارشناسان فوتبالی روی آن اتفاق نظر دارند این است که استقلال در نیم فصل دوم رقابت های لیگ برتر می تواند روزهای بهتری را تجربه کند.فاصله آنها برای بالا بردن جام قهرمانی با پرسپولیس،پارس جنوبی و سایر تیم های صدرنشین زیاد است به همین دلیل شانس آنها برای قهرمانی در لیگ برتر پایین است اما شاگردان شفر حالا در جمع ۴ تیم برتر جام حذفی هستند و قهرمانی در این رقابت ها،می تواند مرهمی باشد بر زخم هایی که هواداران در یکی دو فصل اخیر خورده اند.


منبع: برترینها

کار‌ها و رفتارهای روی اعصاب خانم‌ها!

برترین ها – ترجمه از پردیس بختیاری: در اوایل رابطه همه چیز زیبا و جذاب است، به این دلیل که هر دو طرف رابطه تلاش می کنند تا تاثیر مثبتی روی یکدیگر بگذارند، اما این شرایط معمولا دوام زیادی ندارد و با گذشت زمان شما رفتارهایی از خود نشان می دهید که موجب آزار طرف مقابل تان می شود و این در هر رابطه ای اجتناب ناپذیر است. به عنوان مثال برخی اوقات شما کلماتی را به زبان می آورید که دل عشق زندگی تان را می شکند. اگر دوست دارید بدانید که چه حرف ها و رفتارهایی بیش از همه موجب آزار مردها می شود، در ادامه مطلب با ما همراه باشید.

پرسیدن مدام این سوال: «آیا این لباس چاقم می کند؟»

اکثر آقایان از شنیدن این جمله که «آیا در این لباس چاق به نظر می رسم؟» گیج و عصبی می شوند. به راستی شما با مطرح کردن این سوال انتظار چه جوابی را از آنها دارید. مطمئنا او به شما نمی گوید که در این لباس چاق به نظر می رسید، زیرا می داند که عاقبت خوبی در انتظارش نیست. بنابراین جز این پاسخ که «نه! اصلا اینطور نیست. تو بسیار هم خوش هیکلی» چیز دیگری نخواهید شنید. بنابراین وقت خود و شریک زندگی تان را با این سوال ها که آیا فلان لباس به شما می آید یا نه، تلف نکنید. یا بهتر است که به جای سوال کردن، نظر خودتان را در مورد لباسی که به تن کرده اید، بیان کنید تا او هم در مورد عقیده شما نظر دهد.

او با دوستانش است و شما مدام به او پیغام می دهید

نه تنها شما بلکه مرد مورد علاقه تان نیز به زمان هایی که تنها با دوستانش بگذراند، احتیاج دارد. اما اگر در این شرایط شما مدام به او پیغام دهید، در واقع شب او را خراب کرده اید. چیزی که او احتیاج دارد فضای تنهایی است. شما باید به او این فرصت را بدهید تا هر از چند گاهی هر کاری که خودش دوست دارد را انجام دهد. اگر نمی توانید در این مواقع خودتان را نگه دارید و تا بازگشت او صبر کنید، بهتر است که شما نیز سر خودتان را به گونه ای گرم کنید.

 این رفتار خانم‌ها روی اعصاب آقایان است!

می گویید: «خوبم» اما در حقیقت نیستید

زمانی که مرد زندگی تان از شما احساس واقعی تان را می پرسد اما شما با وجود ناراحتی و عصبانیت در پاسخ می گویید: «خوبم، چیزی نیست» در واقع او را از خود رنجانده اید. شاید دلایل گوناگونی را برای عدم بیان ناراحتی تان داشته باشید، به عنوان مثال دوست دارید ببینید که آیا خود او علت این ناراحتی را می فهمد، یا این که می خواهید تلاش او را برای خوب کردن حال خود بدانید… اما در هر صورت چیزی که او در این شرایط از شما می خواهد، صداقت و روراستی است. بنابراین به جای این که از او بخواهید خودش علت ناراحتی شما را حدس بزند، هر چه سریع تر راز دلتان را فاش کنید تا او بتواند آن را برطرف و شما را بار دیگر شاد کند.

از پسرهای دیگر حرف می زنید

صحبت کردن از آدمهای زندگی تان مانند دوستان، همکاران یا خانواده، امری عادی است اما زمانی که شما پای پسرهای دیگر را وسط می کشید، همه چیز تغییر می کند. به عنوان مثال شما با بیان جمله ای چون «آن مرد به من گفت که چقدر زیبایم» او را می آزارید. طرف مقابل تان شاید حتی به روی خودش نیاورد اما با شنیدن این جمله احساس ناامنی پیدا خواهد کرد. در حقیقت، او می داند که شما زیبایید اما نباید این گونه جملات را مدام پیش او به زبان آورید.

 این رفتار خانم‌ها روی اعصاب آقایان است!

دیر سر قرار حاضر می شوید

بیایید صادق باشم. خانم ها وقت زیادی برای حاضر شدن می خواهند، آقایان نیز به این حقیقت واقفند اما اگر شما هر بار که با طرف مقابل تان قرار دارید، دیر کنید، در حقیقت به او ثابت کرده اید که احترام زیادی برایش قائل نیستید. زمان او نیز مانند زمان شما ارزشمند است بنابراین اگر یک ساعت برای حاضر شدن زمان می خواهید، بهتر است که برنامه ریزی تان به گونه ای باشد که در زمان مقرر بر سر قرار حاضر شوید. 

حرف او را قطع می کنید

هیچکسی دوست ندارد که حرف اش توسط دیگری قطع شود. در واقع زمانی که شما وسط حرف طرف مقابل تان می پرید، بدین معنی است که برای حرف های او ارزشی قائل نیستید. شاید دلیل این رفتار شما این باشد که قبلا حرف هایش را شنیده اید اما حتی این هم بهانه خوبی برای گسستن حرف های مرد زندگی تان نیست.  در نهایت دلیل تان هر چه باشد، این رفتار به دلیل این که نشاندهنده بی احترامی به طرف مقابل است، بسیار آزار دهنده می باشد.

 این رفتار خانم‌ها روی اعصاب آقایان است!

قدرت تصمیم گیری ندارید

برای هر آدمی سخت است تا با فردی برخورد کند که قدرت تصمیم گیری ندارد. زمانی که شما طرف مقابل تان را در انتظار گرفتن یک تصمیم نگه می دارید، در واقع همه چیز را در حالت تعلیق در آورده اید. به عنوان مثال زمانی که او از شما می پرسد «کدام فیلم را دوست دارید تماشا کنید» و شما در جواب می گویید که «نمی دانم» یا  «فرقی نمی کند» در واقع او را ناراحت کرده اید زیرا که او با پرسیدن این سوال خواسته تا طبق علاقه شما پیش رود اما شما با چنین جوابی بی تفاوتی خود را نسبت به او نشان داده اید. بنابراین سعی کنید که تا جای ممکن تصمیم گیری هایتان را به تاخیر نیاندازید.

می پرسید: «آیا هنوز هم مرا دوست داری؟»

حتما برای شما هم پیش آمده که از شریک زندگی تان بپرسید «آیا هنوز مرا دوست داری؟». با بیان این سوال انتظار چه جوابی دارید؟ حتی اگر طرف مقابل تان مانند قبل به شما احساس نداشته باشد، باز هم نمی گوید که «نه! کمتر از قبل دوستت دارم.». مطمئنا در جواب خواهید شنید: «معلوم که هنوز هم دوستت دارم» بنابراین پاسخی که برای این سوال خواهید شنید، ممکن است که پاسخ صادقانه ای نباشد. شما با این کارتان تنها نشان می دهید که در این رابطه احساس ناامنی دارید و همین امر ممکن است موجب دور شدن او از شما شود. بنابراین خودتان را با پرسش این سوال خسته نکنید و به دنبال راههای دیگری برای ثابت کردن عشق او نسبت به خودتان باشید.

 این رفتار خانم‌ها روی اعصاب آقایان است!

از رابطه تان در شبکه های اجتماعی صحبت می کنید

آقایان دوست ندارند که شما از رابطه عاطفی تان مدام در شبکه های اجتماعی صحبت کنید. مسائل خصوصی شما به هیچ کسی جز خودتان ربطی ندارد، به علاوه آنچه برای شما جذاب است، ممکن است که برای دیگران هیچ جذابیتی نداشته باشد، بنابراین از انتشار آنچه میان شما و شریک زندگی تان می گذرد، خودداری کنید. زمانی که شما مدام عکس عشق زندگی تان را منتشر می کنید یا هر روز درباره رابطه عاطفی تان می نویسید، در واقع حس ناامنی را به طرف مقابل تان انتقال داده اید. بنابراین از صحبت کردن در مورد رابطه عاطفی تان با دوستان مجازی، که امری بسیار شخصی است، پرهیز کنید.

زمانی که گوشی از دست شما نمی افتد

قبول داریم که شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام، توییتر، تلگرام یا فیسبوک اعتیاد آورند اما زمانی که پیش شریک زندگی تان هستید باید عادت گوشی تلفن به دست گرفتن را ترک کنید. شما مدام سرتان داخل گوشی تان است زیرا نمی خواهید هیچ پستی را از دست بدهید اما طرف مقابل تان چه می شود؟ او هم احتیاج به توجه شما دارد. به عنوان مثال زمانی که او با شما صحبت می کند اما شما در پاسخ می گویید: «چه گفتی؟» در واقع او را از خود رانده اید و در حقیقت این حس را به او منتقل کرده اید که هیچ اهمیتی برای شما ندارد. بنابراین اگر شریک زندگی تان برایتان مهم است، این عادت خود را ترک کنید.


منبع: برترینها

قضاوت تاریخی «هانا آرنت»

هفته نامه کرگدن – هومان دوراندیش: اگرچه در زندگی هانا آرنت وقایع و فراز و فرودهای زیادی دیده می شود که می توانند دستمایه یک درام باشند، مارگارته فون تروتا، درامش را مبتنی کرده است بر نقش آیشمن در زندگی آرنت. فیلم «هانا آرنت»، اثر مارگارته فون تروتا، به یکی از مهم ترین وقایع زندگی سیاسی هانا آرنت می پردازد: گزارش جنجال برانگیز آرنت از دادگاه آیشمن در اورشلیم. آدولف اتو ایشمن در سطوح بالای تشکیلات امنیتی رژیم آدولف هیتلر، مسئول «اداره مربوط به امور یهودیان» بود. از زمانی که هیتلر و یارانش به این نتیجه رسیدند که «راه حل نهایی مسئله یهودیان» نه تبعید آن ها به خارج از اروپا، بلکه سر به نیست کردن آن هاست، ابتدا یهودیان غیرآلمانی و سپس یهودیان آلمانی به دستور آیشمن روانه «اردوگاه های بیگاری و مرگ» شدند.

قضاوت تاریخی هانا آرنت 

آیشمن تا ۱۹۵۰ قاچاقی در آلمان زندگی می کرد و سپس با هویتی جعلی به آرژانتین رفت. او در آرژانتین همراه با همسر و فرزندانش روزگار می گذراند تا این که در ۱۹۶۰ توسط کماندوهای موساد ربوده شد. دادگاه آیشمن در ۱۹۶۱ در اسراییل برگزار شد و او گرچه گناهکار بودنش را نپذیرفت، به اتهام ارتکاب جرائمی چون «جنایت علیه قوم یهود» و «جنایت علیه بشریت» محکوم به اعدام شد. آیشمن را در ۱۹۶۲ دار زدند و خاکسترش را هم در دریا به آب دادند تا آیینه عبرتی باشد برای آیندگان. زمانی که آیشمن دستگیر شد، هانا آرنت فیلسوف سیاسی برجسته ای بود که کتاب مهم توتالیتاریسم را هم نوشته بود، اما اهمیت آیشمن در دی بود که آرنت از برج عاج فیلسوف بودن پایین آمد و به عنوان گزارشگر مجله «نیویورکر» به دادگاه آیشمن رفت. نتیجه حضور آرنت در دادگاه و تأملات وی در احوال آیشمن، گزارش فلسفی مفصلی از آب درآمد که انتشارش واکنش منفی یهودیان امریکا و اسراییل را برانگیخت. گزارش آرنت کمی بعد در قالب کتابی با عنوان «آیشمن در اورشلیم: گزارشی از ابتذال شر» منتشر شد.

اگرچه در زندگی هانا آرنت وقایع و فراز و فرودهای زیادی دیده می شود که می توانند دستمایه یک درام باشند، از رابطه عاشقانه اش با هایدگر تا رابطه دخترانه اش با یاسپرس یا رابطه شاگردانه اش با هوسرل یا حضورش در اردوگاه های مرکز رژیم هیتلر، مارگارته فون تروتا، که فیلمنامه «هانا آرنت» هم برای اوست، درامش را مبتنی کرده است بر نقش آیشمن در زندگی آرنت. البته هایدگر را هم در پنج سکانس فیلم می بینیم و حضورش پررنگ و محوری نیست، ولی در حکم نوعی دینامیسم برای درام است. در فیلم درباره حضور آرنت در یکی از اردوگاه های نازی ها در فرانسه اشغال شده نیز گفت و گوهایی بین آرنت با همسر و شاگردانش در می گیرد که نقش مهمی در شخصیت پردازی هانا آرنت در فیلم فون تروتا دارند (به ویژه گفت و گوی آرنت با همسرش).

به نظر می رسد فون تروتا شناخت عمیقی از هانا آرنت داشته است، چرا که هانا آرنت فیلمی بسیار باورپذیر است. آرنت در فیلم فون تروتا زنی محکم و متفاوت و مغرور و مردپسند است که از تلاطم های عاشقانه ایام جوانی عبور کرده و نگاهی لیبرال و عاقلانه به عشق دارد. هنگام حرف زدن از هایدگر یا یادآوری رابطه عاشقانه اش با او، طمانینه ای توام با خردمندی دارد. نزدیک ترین دوستش کنجکاوی غبطه آلودی دارد به عشق او و بزرگ ترین فیلسوف قرن بیستم؛ ولی هانا آرنت در مقام حرف زدن از هایدگر، درونگرا و بی تلاطم است. همچنین فون تروتا، آرنت را در کلاس درس نشان می دهد که در مقام یک فیلسوف سیاسی لیبرال، توتالیتریسم را برای دانشجویان نقد می کند؛ اما لیبرالیسم آرنت فقط محدود به حوزه اندیشه سیاسی نیست. او بوسه های شوهرش و یکی از زنان حاضر در میهمانی شبانه شان را به راحتی نادیده می گیرد و در پاسخ به واکنش متعجبانه نزدیک ترین دوستش، لبخندی می زند و شانه هایش را به نشانه بی اهمیت بودن این «تبادل تنانه» بالا می اندازد؛ گویی که «آزادی فردی» همسرش را مهم تر از هر چیز دیگری می داند و با به رسمیت شناختن این آزادی برای همسرش، شاملووار به او می گوید: «در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست می دارم/ در فراسوی مرزهای تنم تو را دوست می دارم.»

قضاوت تاریخی هانا آرنت 

هانا آرنت کتاب «ریشه های توتالیتریسم» را در ۱۹۵۱ نوشت؛ زمانی که هیتلر به تاریخ پیوسته بود و از استالینیسم هنوز بقیتی باقی بود. درواقع آرنت مهم ترین چهره نسل اول نظریه پردازان توتالیتریسم بود و همین موجب شد که او برخی از ویژگی های عرضی نظام های توتالیتر را ویژگی های ذاتی این نظام ها قلمداد کند. مثلا آرنت معتقد بود در حکومت های توتالیتر، «ارعاب» از طریق جوّ ایدئولوژیک و حضور پلیس مخفی در جامعه نقشی اساسی دارد؛ اما تحولات بعدی اتحاد جماهیر شوروی نشان داد که ارعاب استالینیستی، جزو ضروریات تداوم حکومت شوروی نبود. در دوران خروشچف و برژنف و آندروپوف و چرنینکو، میزان ارعاب مردم از طریق پلیس مخفی، در قیاس با دوران استالین به شدت کاهش یافت ولی حکومت شوروی همچنان ماهیت توتالیتر خودش را حفظ کرد. یعنی تک حزب حاکم بر جامعه با تکیه بر ایدئولوژی فراگیرش، درصدد خلق انسان و جامعه و جهانی تازه بود ولی برای رسیدن به این هدف، ارعاب وحشتناک دوران استالین را ضروری نمی دید.

دومین اشتباه آرنت در کتاب «ریشه های توتالیتریسم» این بود که می پنداشت حکومت توتالیتر پس از نابودی دشمنان آشکار و پنهان (مرحله اول) و دشمنان فرضی اش (مرحله دوم)، کار سلطه بر جامعه و کنترل شهروندان را به جایی می رساند که هر فردی خود جاسوس پلیس مخفی می شود (مرحله سوم یا مرحله کاملا توتالیتر)؛ اما در دهه های ۷۰ و ۸۰ میلادی، نتایج پژوهش های تاریخی درباره آلمان هیتلری و شوروی استالین نشان داد که کنترل این رژیم های توتالیتر بر جامعه و افراد- به خصوص بر ذهن افراد- به هیچ وجه فراگیر نبوده و میزان این کنترل حتی بر رفتار افراد- چه رسد به نگرش های آنان- به ویژه در مناطق روستایی، بسیار کمتر از آن چیزی بود که هانا آرنت تصور می کرد. همچنین آرنت توتالیتریسم را «حکومت قواعد کلی» می دانست اما در مقام تبیین جایگاه هیتلر و استالین در ساختار سیاسی آلمان و شوروی، نوعی «شخصی شدن قدرت» را در رژیم های توتالیتر پذیرفت؛ امری که البته مبتنی بر انگیزه های ایدئولوژیک بود، نه استبداد و خودکامی فردی.

تحقیقات مورخین سیاسی در دهه ۸۰ این واقعیت را هم آشکار ساخت که رهبران رژیم های توتالیتر، کنترل سیاسی مطلق و فراگیری بر اطرافیان خود و نهادها یا سازمان های حکومت نداشتند. درواقع باید گفت که هانا آرنت به علت تقرب زمانی به مهم ترین نمونه های توتالیتریسم در قرن بیستم، دچار نوعی «هراس و اغراق تئوریک» درباره سرشت و ساختار کارکرد رژیم های توتالیتر شده بود. تاکید آرنت بر این نکته که حکومت توتالیتر انسان را از انسان بودن به کلی تهی می کند، موجب این گرایش در روانشناسی سیاسی او شده بود که اکثریت مردم در حکومت های توتالیتر، قدرت تفکر را از دست می دهند و در نتیجه بدون این که شرارتی مبتنی بر انگیزه های خاص داشته باشند، اعمال شرورانه را به مثابه اعمالی عادی و معمولی مرتکب می شوند و این یعنی ابتذال شر.

قضاوت تاریخی هانا آرنت 

هانا آرنت در جریان دادگاه آیشمن، با دیدن سیما و رفتار کاملا نرمال و انسانی آیشمن، به چنین رایی رسید اما زمینه تئوریک این نتیجه گیری، پیشاپیش در اندیشه آرنت وجود داشت؛ زیرا او حکومت توتالیتر را حکومتی می دانست که بر رفتار و حتی افکار مردم عمیقا سلطه دارد. بدیهی است که در صورت تحقق چنین سلطه ای، حکومت قدرت «تفکر مستقل» را از مردم می گیرد، اما آن که می ترسد، لزوما قدرت تفکرش را از دست نداده است. فون تروتا در فیلمش آرنت را نشان می دهد که در مقام دفاع از گزارش منتشر شده اش در مجله نیویورکر، تاکید می کند که آیشمن نه برای رسیدن به منافعی ویژه و نه از سر انگیزه های ایدئولوژیک یا شخصی خاص، بلکه از سر اطاعت پذیری و تعهدی که ناشی از فقدان «قدرت تفکر» بود، دستور اعزام میلیون ها یهودی به اردوگاه های مرگ را صادر کرده است. مارک لیلا، روزنامه نگار و استاد علوم انسانی دانشگاه کلمبیا، در نقد دیدگاه آرنت درباره آیشمن به این نکته مهم اشاره کرده است که اسناد تاریخی به دست آمده از مناسبات درونی حکومت هیتلر در دهه های اخیر، نشان می دهد آیشمن برخلاف تحلیل آرنت، صرفا یک موجود مطیع و متعهد و بی فکر و بوروکرات صفت نبوده؛

بلکه منافعش اقتضا می کرد یهودیان را روانه اردوگاه های مرگ کند تا از این طریق، پا بر پله های بالاتر ساختار قدرت هیتلری بگذارد. این مدعا البته خلاف دفاعیات آیشمن است که مدعی بود اطاعتش از هیتلر در ماجرای نابودی یهودیان، به ارتقای موقعیت او در رژیم هیتلر منتهی نشده است. آیشمن دو روز پیش از اعدامش در نامه ای به رییس جمهور وقت اسرائیل نوشت: «اگر من، آن طور که قاضی ها گمان می برند، یکی از نیروهای محرکه در تعقیب یهودیان می بودم، می بایست به این دلیل ترقی می کردم و به گونه های دیگر ذی نفع می شدم اما به من هیچ گونه امتیازی تعلق نگرفته است.»

حرف اصلی مارک لیلا این است که آیشمن در دفاعیاتش راست و دروغ را به هم آمیخت و نقش یک مامور معذور وفادار و خنگ را ایفا کرد تا دادگاه را فریب دهد، اگرچه او نتوانست دادگاه را بفریبد، دست کم موفق شد آرنت را گمراه کند و یکی از مهم ترین فیلسوفان سیاسی قرن بیستم را به وکیل مدافع خودش در «صحنه تاریخ» بدل سازد؛ وکیلی که البته با تحقیر آیشمن از او دفاع کرد. درواقع مارک لیلا معتقد است آیشمن نه تنها قدرت تفکر داشت، بلکه آن قدر فکور بود که می دانست ایفای نقش «مامور بی فکر» بهترین راه نجاتش است و با تن دادن به این بازی، آرنت را بازی داد. شاید تحلیل مارک لیلا از بازی خوردن آرنت درست باشد، ولی چنانکه گفته شد تحلیل کلان هانا آرنت از کارکرد توتالیتریسم، زمینه تئوریک لازم را در اندیشه او پدید آورده بود تا نقش آفرینی احتمالی آیشمن در دادگاه را باور کند.

قضاوت تاریخی هانا آرنت 

کتاب آیشمن در اورشلیم

برخی از منتقدان آرنت نکته ای روانکاوانه را هم در چرایی نگارش کتاب «آیشمن در اورشلیم» مطرح کرده اند: هانا آرنت دچار «خودبیزاری» بود. یعنی آرنت به علت تحقیر سیستماتیک و مستمر یهودیان در تاریخ اروپا، از یهودی بودن خودش بیزار بود و به همین دلیل به جای این که قصاب یهودیان (آیشمن) را بی رحم و قسی القلب ترسیم کند، او را ماموری معرفی کرد که از سر بی فکری به وادی معذوریت افتاده بود. مارک لیلا هم جزو کسانی است که موضوع خودبیزاری آرنت را پیش می کشد و احتمال می دهد رابطه عاشقانه او با هایدگر نیز اساسا برآمده از احساس منفی آرنت نسبت به «خود»ش بوده باشد. نقدهایی از این دست عموما آبشخوری یهودی دارند؛ به این معنا که خود این نقدها برآمده از بیزاری یهودیان نسبت به هانا آرنت است که در سال ۱۹۶۲ همرنگ جماعت نشد و به جای ترسیم تصویر یک غول بی شاخ و دم از آیشمن، درست یا غلط، تحلیل مستقل خودش از علل کار و کردار آیشمن را تحویل مجله نیویورکر داد.

جدا از منتقدین سیاسی آرنت، فیلم هانا آرنت هم از این حیث با انتقاد مواجه شده است که فون تروتا در فیلمیش به ورطه بزرگنمایی افتاده و آرنت را همانند یک «فمنیست ستایش ندیده» ترسیم کرده است، ولی این انتقاد از فیلم فون تروتا منصفانه به نظر نمی رسد؛ چرا که هانا آرنت قطعا شخصیت ممتازی داشت که توانسته بود سه تن از فیلسوفان بزرگان قرن بیستم را مجذوب خودش کند: هایدگر و هوسرل و پاسپرس. آرنت شاگرد و معشوق هایدگر و شاگرد ممتاز یاسپرس بود و با هوسرل هم رابطه شاگردانه ویژه ای داشت. عمق تفکر و برجستگی شخصیت آرنت در حدی بود که یاسپرس تا پایان عمر با او نامه نگاری عمیق و جدی داشت. متهم کردن فون تروتا به بزرگنمایی آرنت دقیقا شبیه این است که کسی فیلمی درباره زین الدین زیدان بسازد و زیدان را بزرگ نشان دهد و منتقدانش او را به بزرگنمایی زیدان متهم کنند!

هانا آرنت و جان رالز، احتمالا مهم ترین فیلسوفان سیاسی قرن بیستم بودند. بنابراین باید گفت پیش از این که فیلم فون تروتا کلید بخورد، شخصیت اصلی فیلمش اسباب بزرگی را آماده کرده بوده. هانا آرنت را حداکثر می توان به پیرپسندی متهم کرد! اما کدام زن اهل تأملی را می توان یافت که مجذوب «پیر دانا» یا «پدر خرمند» نشود؟ درباره میزان و عیار فمنیست بودن آرنت، ارائه نظر دقّی در صلاحیت فمنیست ها است اما آرنت قطعا از حیث سبک زندگی، از یک زندگی فمنیستی چندان دور نبود. اندرو هیوود در کتاب «سیاست»، فمنیست ها را به سه دسته مارکسیست و لیبرال و رادیکال تقسیم می کند. آثار و سلوک عملی هانا آرنت نشان می دهد که او دست کم با فمنیست های لیبرال و رادیکال قرابت هایی داشته است. از حیث سبک زندگی، لیبرال بود و نظراً هم با تفسیرهای مردسالارانه از اخلاق، که مدلولی جز سرکوب زنان ندارند، همدلی نداشت؛

اما برخلاف فمنیست های رادیکال، فاقد «همجنسگرایی سیاسی» بود. شباهت آرنت به فمنیست های رادیکال در رویکرد او به لیبرالیسم (یعنی شباهت از حیث «منظر نقد») بود. فمنیست های رادیکال، لیبرالیسم را از موضعی دموکراتیک و با هدف «بسط حداکثری دموکراتیزاسیون» نقد می کنند. آرنت هم لیبرالیسم یا دست کم جوامع لیبرال را از موضعی دموکراسی خواهانه نقد می کرد و به همین دلیل یکی از مهمترین نظریه پردازان «شوراها» در قرن بیستم بود. درواقع او با پیش کشیدن مفهوم «اقدام شورایی» خواستار دموکراتیک تر شدن جوامع لیبرال غربی بود. فیلم هانا آرنت، برخلاف نظر برخی از منتقدین غربی اش درصدد جذاب نشان دادن «یک زندگی روزمره به شیوه ای به شدت احساساتی» نبود. زندگی هانا آرنت البته آمیخته به وقایع جذابی بود که پیش تر ذکرش رفت؛ ولی مگر زندگی روزمره یک فیلسوف چگونه باید باشد؟ فیلسوف در گوشه اتاقش کتاب می خواند و فکر می کند. جذابیت های زندگی یک فیلسوف، معمولا خصلتی زیرپوست و دیریاب دارند. اتفاق فیلم فون تروتا برای کسانی جذاب است که اهل حوصله اند و مختصری هم آگاهی و علاقه تاریخی و سیاسی در چنته دارند. این فیلم مناسب تماشاگر هیجان خواهی نیست که اهل تأمل نیست.


منبع: برترینها

«تارانتینو»‌ی دیوانه و داستان‌های عامه‌پسند‌اش

در چند وقت اخیر بسیار درباره جدیدترین فیلم کوئنتین تارانتینو گفته و نوشته شده است. جدیدترین فیلم کارگردانی که با هر متر و معیاری شماری از بهترین و جذاب‌ترین فیلم‌های دو دهه اخیر را ساخته و جزو معدود کارگردانان دنیای سینماست که فارغ از ستارگان و بازیگران آثارش، خود بزرگترین ستاره و عامل جذابیت فیلم‌هایش به شمار می‌آید.

کارگردانی که از همان نخستین فیلمش سگدانی و سپس پالپ فیکشن یا همان داستان‌های عامه‌پسند شکل و زبان خاص خود را بنیان نهاد و بعد گرچه فیلم‌به‌فیلم از آن لحن و زبان آغازین فاصله گرفته و شروع کرد به پررنگ کردن فیلم‌به‌فیلم مایه‌های فانتزی در دل خشن آثارش؛ اما این تغییر و تفاوت یا تکامل هم دلیلی نشده برای دوری و رویگردانی طرفداران اولیه‌اش از فیلمسازی که هنوز که هنوز است با انتشار خبر ساخت یک فیلم می‌تواند ولوله‌ای در دنیای سینما ایجاد کند.

 داستان‌های عامه‌پسند آقای دیوانه!
تارانتینو چه می‌خواهد بگوید؟

از همان نخستین روزی که خبر آمد تارانتینو می‌خواهد فیلم جدیدی را جلوی دوربین ببرد، شایعات و گمانه‌های فراوانی درباره موضوع و داستان فیلم جدید این کارگردان در نشریات مطرح شد. بیشتر شایعات و گمانه‌زنی‌ها هم در این مورد با هم مشترک بودند که تارانتینو می‌خواهد درباره چارلز منسن، قاتل بدنام سریالی که شاید بتوان مهمترین و شناخته‌شده‌ترین جنایتش را قتل شارون تیت همسر رومن پولانسکی و مهمانانش در آخرین روزهای دهه شصت میلادی نامید، فیلم بسازد.

چارلز منسن سرکرده یک باند جنایتکار آمریکایی موسوم به خانواده منسن بود که به جرم ارتکاب قتل به حبس ابد محکوم شده و در زندان به سر می‎برد و اتفاقا همین روزها بود که خبر مرگ او در ۸۳ سالگی در بیمارستان منتشر شد. این موضوع می‌توانست اتفاقی جذاب برای دوستداران تارانتینو باشد که می‌توانستند روایت این کارگردان بزرگ را از یکی از حساس‌ترین و کنجکاو‌برانگیزترین رخدادهای مرتبط با سینما به تماشا بنشینند. اما گام‌به‌گام که پیش رفتیم و اطلاعات جدیدی که بیرون آمد، دوستان تارانتینو‌ فهمیدند که قرار نیست ساخته جدید استاد درباره چارلز منسن باشد…

در واقع حالا که به اخبار پرحجم این فیلم نگاه می‌اندازیم، می‌شود به این نتیجه رسید که سینمادوستان چندی است باخبر شده‌اند، داستان نهمین فیلم بلند کوئنتین تارانتینو در لس‌آنجلس اواخر دهه‌ ۱۹۶۰ می‌گذرد و قتل‌های منسن نه به‌عنوان مایه‌های اصلی روایت داستان که به‌عنوان پس‌زمینه‌ داستانی در نظر گرفته‌شده‎است. نخستین کسی هم که دراین‌باره هواداران را مطمئن کرد، خود کوئنتین تارانتینو بود که در جدیدترین گفت‌وگویش داستان فیلم تازه‎اش را از منسن جدا کرد و درباره‌اش چنین توضیح داد: این فیلم درباره چارلز منسن نیست، درباره‌ سال ۱۹۶۹ است.

اتفاقی که خود می‌تواند اتفاق جذابی در سینما باشد. اواخر دهه شصت به‌عنوان یکی از مهمترین، جنجالی ترین، پرآشوب‌ترین و مغشوش‌ترین دوران تاریخ معاصر هر گاه روی پرده سینما آمده حاصل کار فیلمی تماشایی و دیدنی بوده است که شاید یکی از به‌یادماندنی‌ترین فیلم‌های مرتبط با این روزها را بتوان دریمرز یا رویازدگان برتولوچی عنوان کرد. حالا روایت تارانتینو از آن دوران می‌تواند ورسیونی دیگر و البته دیوانه‌وار‌تر از مقطع پراغتشاشی باشد که نسخه روشنفکرانه‌اش را برتولوچی روایت کرده؛ نسخه متعهد و چپگرایانه‌اش را خیلی از اروپایی‌های سیاست‌زده ازجمله نسل موج نویی‌های فرانسه؛ نسخه‌ هالیوودی آن را البته با اندک تفاوتی در تاریخ وقوع رخدادها در دیترویت کاترین بیگلو شاهد بوده‌ایم و در این میان تارانتینو هم می‌تواند نسخه دیوانه‌وار خودش را از ماجراها روایت کند…

داستان چیست؟!

نیازی نیست فقط روی گفته‌های خود جناب کارگردان تکیه کنیم. رسانه‌ها و نشریات سینمایی گوناگون هم در این چند وقت هر کدام به سهم خود کوشیده‌اند در مورد جدیدترین فیلم تارانتینو اطلاعات و اخبار جدیدی را رو کنند؛ ازجمله ونیتی فیر که در جدیدترین شماره منتشر شده‌اش جزییات داستانی جدیدی از این پروژه سینمایی برملا کرده است. به‌عنوان مثال به لطف ونیتی فیر و به نقل از منبع آگاهی که این نشریه ادعا می‌کند فیلمنامه جدید کوئنتین تارانتینو را خوانده است، داستان قرار است در تابستان ۱۹۶۹ در لس‌آنجلس بگذرد و داستان یک بازیگر تلویزیونی مردی را روایت کند که روزگاری در سریالی پربیننده و معروف ایفای نقش کرده بود و حال در تلاش است به صنعت فیلمسازی راه پیدا کند.

وی از طریق دوست و همکارش که نقش بدل‌کار وی را نیز دارد، به پروژه‌ای ملحق می‌شود، ولی گویا دوست قدیمی این بازیگر فکرهای دیگری نیز برای خود در سر دارد. همان‌طور که پیشتر در اخبار اعلام شد، داستان قتل‌های چارلز منسن هم بخش فرعی و درواقع پس‌زمینه داستان را تشکیل خواهد داد و احتمالا شارون تیت، همسر رومن پولانسکی، این دو بخش داستانی را به یکدیگر مرتبط خواهد کرد.

با این‌که نشریات گوناگون نخستین سوال و نکته‌ای که پس از خواندن این داستان مطرح کرده‌اند، به شباهت خط اصلی این فیلمنامه به نقص ذاتی ساخته پل تامس اندرسن برمی‌گردد؛ فیلمی که داستانش در همان دوره با پس‌زمینه‌ای مشابه اما نامحسوس‌تر روی می‌دهد؛ اما کیست که این نکته را نداند که ویژگی و خصیصه فیلم‌های تارانتینو نه در انتخاب موضوع و خط داستانی که اتفاقا در حرکت ضدجریان در مواجهه با آن خط داستانی تعریف می‌شود.

درواقع اعتبار تارانتینو را داستان فیلم‌هایش رقم نمی‌زنند، بلکه نوع نگاه او به موضوع است که فیلمی را تارانتینویی می‌کند و گرنه اگر بسان بقیه سینماگران معمولی می‌شد او را با داستان‌هایش به تعریف نشست، با کدام متر و معیار می‌شد غش و ضعف دوستداران فیلم «بیل را بکش» را در مواجهه با فیلمی که انتقامی گام‌به‌گام و به غایت کلیشه‌ای را روایت می‌کند، توجیه کرد؟

 داستان‌های عامه‌پسند آقای دیوانه!
انتقام یا خشونت؟ مسأله این است!

سال‌هاست به فانتزی‌های انتقامی تارانتینو عادت کرده‌ایم و پس از جکی براون بارها به تماشای‌شان نشسته‌ایم: بیل را بکش، حرامزاده‌های گمنام، ضدمرگ، جانگوی زنجیرگسسته و هشت نفرت‌انگیز.
با این‌حال سینمادوستان و به‌خصوص علاقه‌مندان پروپاقرص تارانتینو هنوز هم به خاطر دارند که سه فیلم نخست تارانتینو چه آثار خوبی بودند؛ سگدانی یا سگ‌های انباری، داستان عامه‌پسند و جکی براون که هر سه فیلم‌های جنایی بسیار خشنی هستند، اما از عاملی بهره‌مندند که فیلم‌های بعدی تارانتینو آن را در خود ندارند: حس و مفهومی از واقعیت. به عبارت دیگر، پنج فیلم آخر تارانتینو همه چیز دارند، اما این طور به نظر می‌رسد که از دنیای واقعی گریزان هستند و در عوض، بر فانتزی‌های تمام‌عیاری تمرکز کرده‌اند که با وجود سرگرم‌کنندگی، ‌بشدت از حال‌وهوای آثار دهه۱۹۹۰ او فاصله گرفته‌اند.

 
آیا کوئنتین تارانتینو با فیلم نهم خود به سال‌های آغاز فعالیت‌های سینمایی‌اش برمی‌گردد؟ هرچه هست تا این‌جا که شواهد گویای حال‌وهوایی نزدیک‌تر به داستان عامه‌پسند است تا دیگر آثار متأخر تارانتینو. پس شاید این فیلمساز برجسته‌ ۵۴ساله دوباره می‌خواهد به اصل و اساس سینمای خود بازگردد و این دفعه قصد دارد چیزی جز آثار انتقامی خونین و آشنایی را به سینمادوستان عرضه کند که در این سال‌ها طرفدارانش را در آنها غوطه‌ور کرده بود.

اسکرین‌رنت در این مورد گزارش داده که طبق خبرها و شایعات زیادی که از نهمین ساخته کوئنتین تارانتینو منتشر شده بود؛ آخرین اخبار حکایت از این موضوع دارند که قرار است در فیلم جدید تارانتینو از قبل روایت داستانی در کنار اتفاقات‌ سال ١٩۶٩ و فرهنگ مرسوم آن دوره که داستانی درباره ‌هالیوود دهه ۶۰ را نیز شامل است، روایتی پالپ فیکشنی را شاهد باشیم که در وضع و حال امروز سینما خبری بهتر از این نمی‌تواند هواداران تارانتینو را سر شوق آورد…

ماجرای رسوایی پرهزینه‌ هاروی

بعد از رسوایی‌ هاروی واینستاین که تارانتینو تقریبا تمام فیلم‌هایش را در کنار او ساخته بود، بعد از گذر از سکوت ابتدایی تارانتینو درباره رسوایی که اتفاقا عکس‌العمل‌های منفی زیادی را هم موجب شد، تصمیم این کارگردان مبنی بر انتخاب تهیه‌کننده و پخش‌کننده‌ای جدید، ماراتونی عجیب را به‌وجود آورد و استودیوهای بزرگ در خط آغاز مسابقه‌ای حساس قرار گرفتند تا اگر بشود در پایان مسیر شانس همراهی تارانتینو را در سفر حساسش به دست آورند که به‌هرحال مسابقه هم برگزار شد و درنهایت نیز اعلام شد که سونی پیکچرز در جنگ سر تصاحب حقوق پخش فیلم پیروز شده و تولید فیلم را با بودجه‌ای صد‌میلیون دلاری شروع کرده ‌است.

در حقیقت در شرایطی که به دلیل رسوایی‌های اخلاقی‌ هاروی و باب واینستین، تارانتینو جدایی از استودیوی سابقش را اعلام کرد که تا امروز تهیه‌کننده‌ تمام فیلم‌های او بوده است؛ پس از اعلام این تصمیم فیلمنامه فیلم جدید به تمامی استودیوهای بزرگ فیلمسازی به‌جز استودیوی دیزنی که با فیلم‌های درجه سنی R سروکار ندارد، ارسال شد و تمام استودیوها نیز مایل و راغب به همکاری با تارانتینو بودند، اما درحالی‌که تا روزهای آخر هنوز تکلیف روشن نشده بود و سه کمپانی پارامونت، سونی و برادران وارنر به‌عنوان گزینه‌های نهایی باقی مانده بودند، ناگهان اعلام شد که این رقابت را کمپانی بزرگ سونی برنده شده که برای تامین بودجه و پخش این فیلم اعلام آمادگی کرده و آزادگی کامل را در تمام مراحل کار به تارانتینو اعطا کرده بود. بدین ترتیب ساخت نهمین فیلم بلند کارنامه‌ کوئنتین تارانتینو به‌عنوان نخستین فیلم او که خارج از کمپانی‌های میراماکس یا واینستین تولید می‌شود، رسما آغاز شد…

ستارگان تابناک تارانتینو

از این نظر نیز فیلم جدید تارانتینو پروژه‌ای جذاب برای مطبوعات و رسانه‌ها بوده است. درواقع از همان نخستین روزی که خبر تولید قریب‌الوقوع این فیلم منتشر شد، حجم فراوان اخبار و شایعات درباره بازیگرانی که می‌توانند در این فیلم حضور یابند مطبوعات را تسخیر کرد که بیشترشان نیز به کنجکاوی‌برانگیزترین کاراکتر مجموعه رخدادهای دستمایه این فیلم یعنی شارون تیت مربوط می‌شد؛ که در این مورد بسیار نوشته شد که بیشترش به حضور مارگو رابی در نقش شارن تیت می‌پرداخت؛ خبری که تقریبا قطعی می‌نماید که از همان نخستین روزی که خبر ساخت فیلم تارانتینو به بیرون درز کرد، مشخص شد که تارانتینو علاقه‌مند است مارگو رابی را به هر نحوی که شده است برای ایفای نقش شارون تیت، همسر رومن پولانسکی استخدام کند. در کنار مارگو رابی گفته شده که تارانتینو بسیار امیدوار است بتواند ستارگانی همچون لئوناردو دی‌کاپریو، برد پیت، جنیفر لارنس و رفیق دیرینه‌اش ساموئل ال.جکسون را نیز به پروژه جدیدش اضافه کند.

سایت ددلاین در گزارشی احتمال داده فیلم جدید کوئنتین تارانتینو دو نقش اصلی داشته باشد و یکی از این دو نقش برای تام کروز در نظر گرفته شده است. احتمالا نقش دیگر نیز به لئوناردو دی‌کاپریو یا برد پیت خواهد رسید. البته هنوز نمی‌توان با قطعیت از این موضوع سخن گفت و شاید در خوشبینانه‌ترین حالت شاهد حضور هر سه این بازیگران سرشناس در کنار یکدیگر باشیم. به هر شکل که چینش بازیگران این فیلم به نتیجه رسد، نمی‌شود انکار کرد که تکرار بی‌حدواندازه نام‌های جذابی چون تام کروز، برد پیت و لئوناردو دی‌کاپریو برای ایفای نقش‌ کاراکترهای مرد فیلم یک معنا بیشتر نمی‌تواند داشته باشد و آن این است که جذابیت این فیلم برای دوستداران تارانتینو و سینما صرفا به نام کارگردان یا ایده اصلی سناریو و موعد وقوع داستان و… خلاصه نمی‌شود و کوئنتین تارانتینو در این پروژه بی‌نام بسیار چیزها برای غافلگیرکردن هواخواهانش دارد.

 داستان‌های عامه‌پسند آقای دیوانه!
دوباره شهر فرشتگان دوباره داستان‌های عامه‌پسند

کوئنتین تارانتینو مدت زیادی است که به لس‌آنجلس سر نزده است و سه ساخته اخیرش یعنی فیلم‌های حرام‌زاده‌های لعنتی، جانگوی رها شده و هشت نفرت‌انگیز همگی در فضایی متفاوت از نخستین فیلم‌هایش به تصویر کشیده شده بودند.
با احتساب این‌که فیلم جدید کوئنتین تارانتینو نهمین فیلم این کارگردان به حساب می‌آید و او قبلا گفته بود که با رسیدن شمار فیلم‌هایش به عدد ۱۰، باید شاهد خداحافظی تارانتینوی بزرگ از سینما باشیم؛ برخی از رسانه‌های دوستدار این کارگردان از این زاویه به جدیدترین فیلم تارانتینو نگاه کرده و نوشته‌اند که چه پایانی بهتر از این‌که فیلم یکی مانده به پایانی او همچون دو فیلم نخستش، یعنی فیلم‌های سگ‌های انباری یا سگدانی و پالپ فیکشن یا داستان‌های عامه‌پسند بازگشت دوباره‌ او باشد به لس‌آنجلس که این می‌تواند مقدمه‌ای باشد بر این اتفاق ارزشمند که شاید حتی فیلم آخر تارانتینو نیز در این شهر
روایت شود.

به هرحال با توجه به این‌که کمپانی سونی برای ساخت و پخش فیلم جدید کوئنتین تارانتینو انتخاب شده است، انتظار می‌رود از اواسط ‌سال ۲۰۱۸ میلادی کار فیلمبرداری آغاز شود و به نظر شاهد اکران آن در ‌سال ۲۰۱۹ میلادی خواهیم بود و بعید نیست که نخستین نمایش این فیلم در جشنواره کن دو‌سال بعد باشد. این ماه‌ها قطعا برای دوستداران این کارگردان به سرعت نخواهد
گذشت!

بهترین‌های کارنامه تارانتینو در یک نگاه

نخستین فیلم بلند کوئنتین تارانتینو ساخته شده در ‌سال ۱۹۹۲؛ با بازی ‌هاروی کایتل، تیم راث، استیو بوشمی و… ماجرای قبل و بعد از یک سرقت مسلحانه و داستان ۶سارق را که از طرف گنگستری به نام جو کپت و پسرش ادی برای سرقت از یک فروشگاه الماس‌فروشی اجیر می‌شوند، روایت می‌کند. فیلمی بشدت موفق…

موفق‌ترین فیلم تارانتینو که عمده شهرتش به دلیل به نمایش درآوردن ترکیبی کنایه‌آمیز از خشونت و شوخ‌طبعی، داستان غیرخطی، اشاره‌های سینمایی، ارجاعات آن به فرهنگ عامه و دیالوگ‌های آن است. این فیلم که نخل طلای جشنواره کن و نامزدی هفت جایزه اسکار را به دست آورد، با بازی‌های به‌یاد‌ماندنی بازیگرانی چون اوما تورمن، جان تراولتا و بروس ویلیس به یاد می‌آید…

بعد از فیلم نه‌چندان موفق جکی براون، بیل را بکش حماسه‌ای انتقام‌جویانه و دراماتیک است درباره عروسی که توسط داماد و مهمانان یک مراسم عروسی هدف قرار ‌رفته، اما زنده می‌ماند و سپس در چهار ساعت و دو فیلم پرتحرک شاهد انتقام او هستیم که چگونه گام‌به‌گام به داماد یا درواقع همان بیل نزدیک می‌شود. اوما تورمن در این فیلم بی‌نظیر است.

فیلم تاریخی تارانتینو حوادث و ماجراهایی کاملا خیالی را در بستر تاریخ جنگ جهانی دوم در پاریس اشغال‌شده به تصویر می‌کشد و راوی تلاش یک گروه شگفت‌انگیز برای ترور هیتلر است. تارانتینو که خود نویسندگی فیلم را هم برعهده داشته، گفته است که ایده ساخت این فیلم را از مدت‌ها پیش در سر داشته و فقط ۱۰‌سال روی شخصیت آلدو (برد پیت) در فیلم فکر می‌کرده…

آخرین فیلم به نمایش درآمده تارانتینو وسترنی سیاه با مایه‌های کمیک است به نویسندگی خود تارانتینو؛ که با حضور بازیگرانی چون ساموئل ال.جکسون، کرت راسل، جنیفر جیسن‌لی، تیم راث و مایکل مدسن داستانی را در دوران پس از جنگ داخلی آمریکا روایت می‌کند. داستان هشت فرد که مجبور می‌شوند برای مدتی در یک مهمانسرا در کنار هم بمانند…


منبع: برترینها

تغییر ذهنیت از کارمندی به کارآفرینی

مجله پنجره خلاقیت – ترجمه شادی حسن پور: هزاران نفر در دنیا در آرزوی روزی هستند که شغل شان را رها کنند و از زندگی کارمندی راحت شوند. در واقع بر اساس نظرسنجی که موسسه گالوپ انجام داده است، ۸۷ درصد کارمندان در سراسر دنیا علاقه ای به شغل کارمندی شان ندارند. اما رها کردن این شغل و شروع کسب و کار شخصی تان، فقط نیمی از ماجراست.

شما باید آماده کارآفرین شدن شوید. علاوه بر سروسامان دادن به مسائل مالی و داشتن برنامه کاری مشخص، باید ذهن تان را نیز آماده این تغییر بکنید.

عادات شما موفقیت تان را شکل می دهند و اگر هنوز درگیر ذهنیت کارمندی باشید، اقدامات تان با شکست مواجه خواهند شد. شما باید ذهنیتی کارآفرینانه داشته باشید و طوری فکر کنید که رهبران بزرگ دنیا می اندیشند.

کارآفرینی کاملا با کارمندی متفاوت است و طرز نگرش تان در این مورد ممکن است کاملا اشتباه باشد. در ادامه به پنج تغییری که باید در ذهنیت تان اعمال کنید تا خود را برای واقعیت های دنیای کارآفرینی آماده سازید، اشاره می کنیم.

ذهنیت کارمندی را با نگرش کارآفرینی عوض کنید 
۱٫ ذهن تان را طوری تربیت کنید که تفکری ورای تفکر معمول داشته باشد.

زمانی که شغل کارمندی تان را رها کنید، دیگر زندگی معمولی نخواهید داشت. این بدان معناست که شما باید ذهن تان را به سوی احتمالات و شرایط جدیدتری که ممکن است در گذشته با آنها مواجه نشده باشید، بکشانید.

وارن بافت، در مقاله ای که برای مجله تایم نوشته بود، گفت که «اگر بخواهید کار غیر معمولی را انجام دهید، همه می خواهند شما را از آن منع کنند». به عبارت دیگر، مردم از ذهنیت شما باخبر نیستند، اما نباید اجازه دهید این موضوع باعث متوقف شدن شما بشود. اگر می خواهید موفق شوید، باید کسب و کار خلاقانه ای داشته باشید، چیز جدیدی ارائه کنید و متفاوت باشید.

۲٫ هم ذهنیت کوتاه مدت داشته باشید و هم بلندمدت

آلبرت اینشتین گفته است: «اگر بشریت می خواهد زنده بماند و به سطوح بالاتری دست یابد، باید نوع تفکر دیگری را پیش بگیرد.»

این نوع تفکر جدید باید بر اهداف استراتژیک متمرکز شود. شما باید ذهنیت خاصی برای کسب و کارتان داشته باشید و بدانید که دقیقا می خواهید به کجا برسید و چگونه می خواهید این مسیر را طی کنید. شما، به عنوان یک کارآفرین، رهبر کسب و کارتان هستید و اعضای تیم تان به شما چشم دوخته اند تا مسیر موفقیت را به آنها نشان دهید.

برنامه تان چیست؟ شما باید هم هدف بزرگ تان را مد نظر داشته باشید و هم از تک تک مراحلی که باید طی کنید، باخبر باشید؛ سپس باید این ذهنیت را به اعضای تیم تان منتقل کنید و مطمئن شوید که همه آنها از نقش فردی شان در گروه آگاهی دارند.

۳٫ اجازه دهید همه چیز بر عهده شما باشد.

کارآفرین شدن ممکن است کار ترسناکی باشد. موفقیت شما فقط و فقط به کاری که انجام می دهید، بستگی دارد. دیگر نمی توانید به حقوق ماهیانه یا مزایای شغلی تان تکیه کنید.

وقتی هنوز کارمند بودید، حتی اگر روز خوبی را نیز پشت سر نمی گذاشتید، می دانستید که حقوق آن روز را می گیرید، اما به عنوان یک کارآفرین این طور نیست. اگر کسب و کارتان موفق نباشد، شما هم پولی به دست نخواهید آورد.

علاوه بر این، افراد دیگری نیز هستند که برای امرار معاش شان به شما وابسته اند. همچنین کارآفرینی این معنا را در خود دارد که این شما هستید که باید به خودتان انگیزه بدهید. دیگر رئیسی در کار نیست که از ترس او کاری را انجام دهید. باید منظم و متمرکز باشید و به سختی و به مدت طولانی تری کار کنید.

۴٫ باید همه نوع کاری را بلد باشید.

شما به عنوان یک کارآفرین نمی توانید بگویید «این کار مناسب من نیست» یا «این وظیفه من نیست». همه چیز وظیفه شماست، هیچ کس دیگری قرار نیست باری را از روی دوش شما بردارد.

این شمایید که باید مطمئن شوید همه چیز به خوبی پیش می رود و این ممکن است به معنای انجام دادن کارهایی باشد که قبلا انجام نمی دادید. شاید مجبور شوید گاهی وظایف گروه های حسابداری، فناوری و اطلاعات، بازاریابی و فروش را نیز بر عهده بگیرد.

کارآفرینان معمولا از پس کارهای زیادی بر می آیند و همیشه در حال یادگیری چیزهای جدید و سخت کوشی هستند. اگر فکر می کنید کارآفرینی به معنای پشت میزنشینی و کار نکردن است، بهتر است به همان شغل کارمندی تان برسید.

همان طور که رابرت کیوساکی، نویسنده و سرمایه گذار، در توئیتر خود نوشته است: «ما کارآفرینان وقتی خسته ایم از کار دست نمی کشیم، بلکه زمانی کار را کنار می گذاریم که تمام شده باشد.»

۵٫ انعطاف پذیر، متمرکز و مثبت نگر باشید

رویکرد شما نقش زیادی در کسب و کارتان دارد. نباید اجازه دهید مشکلات مانع کارهای تان شوند. کارآفرینان باید مثبت نگر باشند و روی اهداف شان تمرکز کنند. شور و شوق تان باید به شما انگیزه کافی بدهد.

همان طور که استیو جابز در مصاحبه اش با موسسه اسمیتسونین گفته است، «هر کسی در دنیای کارآفرینی زنده نمی ماند، مگر آن که شور و اشتیاق بسیار زیادی داشته باشد. خیلی زود تصمیم می گیرید تسلیم شوید. پس باید ایده یا مشکلی داشته باشید که با جان و دل بخواهید انجامش داده یا حل و فصلش کنید؛ در غیر این صورت، مقاومت زیادی در برابر مشکلات دنیای کارآفرینی نخواهید داشت.»


منبع: برترینها

نکات طلایی برای رسیدن به هدف‌هایمان

یکی از بزرگترین مشکلات برای پیگیری و پیش برد اهداف این است که آن‌ها را به صورت پیوسته و ممتد دنبال نمی‌کنیم، اکثر مردم با توجه به غفلتی که برای اجرای اهداف به سراغ‌شان می‌آید، از هدف‌ها و آرمان‌های خود دور می‌مانند.

 کلیدهای طلایی برای رسیدن به موفقیت
در این مقاله سعی شده است که شما را با روش‌های مختلف پیگیری و پیش‌برد اهداف آشنا کنیم تا با پیروی از آن بتوانید با زحمت کمتری به هدف خود برسید. توجه داشته باشید، شما برای رسیدن به هدف باید چیزی برای پیگیری و ردیابی داشته باشید تا بتوانید با توجه به خواسته‌های خود اهداف خود را پیش ببرید. سعی کنید قبل از اجرای اهداف خود درباره سود و یا زیان آن‌ها به اندازه کافی تفکر و تامل کرده باشید و پس از مطمئن شدن از نتیجه آن برنامه خود را برای رسیدن به اهدا‌‌فتان پیاده کنید.

استفاده از روش‌های جدید

یکی از دلایلی که باعث می‌شود مردم نتوانند اهداف خود را دنبال کنند، این است که ما تمایلی برای امتحان کردن یک روش جدید برای پیاده کردن هدف خود نداریم و به طور معمول از رفتار دیگران کپی برداری می‌کنیم و با توجه به تجربه آن‌ها سعی می‌کنیم مسیرمان را ادامه دهیم. شاید هدفی که شما در ذهن دارید به آسانی قابل دستیابی باشد اما استفاده از روش‌های نادرست برای رسیدن به این چنین هدفی باعث می‌شود تا از مسیر اصلی‌تان گمراه شوید و در نهایت به هدف خود نرسید.

یادتان باشد برای رسیدن به هر هدفی ابتدا باید برنامه ریزی داشته باشید و سپس این برنامه ریزی را به طور منظم و مستمر اجرا کنید. یادتان نرود راه‌های زیادی برای رسیدن به اهداف‌تان وجود دارد، فقط کافی است قبل از اقدام، کمی درباره آن راه‌ها و روش‌ها فکر کرده باشید و با توجه به شرایط خود هدف‌تان را پیگیری کنید.

اهداف خود را منظم مرور کنید

سعی کنید به صورت روزانه درباره کاری که انجام می‌دهید، فکر کنید و زمان خاصی از طول شبانه روز را برای بررسی اهداف خود قرار دهید. این کار باعث می‌شود تا بتوانید بهتر در مورد کاری که انجام می‌دهید، تمرکز داشته باشید. حتما پیگیر اهداف‌تان باشید. سعی کنید تمامی اهدافی که دوست دارید طی زمان خاصی پیاده کنید را درون یک دفترچه و یا در سیستم کامپیوتری خود ثبت کنید و در روزهایی که زمان کافی در اختیار دارید، اهدافی را که یادداشت کرده‌اید بخوانید و از خودتان بپرسید که این اهداف چگونه می‌توانند در آینده روی زندگی‌تان تاثیر گذار باشند. دانستن این موضوع به شما کمک می‌کند تا با رغبت بیشتری پیگیر اهداف‌تان باشید.

درباره هدف‌هایتان فکر کنید

سعی کنید عملکرد خود را برای پیش‌برد هدف‌تان بسنجید، تا با استفاده از جوابی که به دست می‌آورید بتوانید زمان باقی مانده تا رسیدن به هدف‎تان را حدس بزنید. به طور مثال اگر کم کاری کرده‌اید، زمان بیشتری برای پیش برد اهداف‌تان در نظر بگیرید و یا اگر از برنامه خود جلو افتاده‌اید، شاید بتوانید یک هدف جدید را در برنامه روزانه خود لحاظ کنید.

با این کار از هدر رفت وقت خود در طول شبانه روز جلوگیری می‌کنید و همین امر نشانه آن است که شما برای رسیدن به هدف‌تان کاملا جدی هستید. در ضمن فکر کردن بر روی اهداف می‌تواند مسیرهای دیگری را پیش روی‌تان باز کند که با پیروی از ‌آن‌ها راحتر به مقصودتان برسید. چنین رفتارهایی به مرور زمان باعث می‌شوند تا ذهنتان به طور خودکار روش‌های جدید و تازه‌ای را برای پیش برد اهداف‌تان در اختیارتان قرار دهد.

زمانبندی درستی داشته باشید

دیده شده که بسیاری از مردم تمام وقت‌شان را برای رسیدن به یک هدف صرف می‌کنند و به دیگر هدف‌های ضروری زندگی کاری ندارند. برای رسیدن به یک هدف بزرگ ابتدا باید آن هدف را به اهداف کوچکتر تقسیم کرد و به مرور زمان به تمامی اهداف که در اصل یک هدف بزرگ است، دست یافت.

چرا که دست یابی به اهداف کوچک خیلی راحت تر است تا دست یابی به یک هدف خیلی بزرگ. برای مثال برای شروع یک کسب و کار، کارهای زیادی وجود دارد که باید انجام گیرند. لزومی ندارد که شما حتما در یک مقیاس بزرگ کسب و کار را شروع کنید. برای کسب و کار شما با موارد بسیار زیادی همچون؛ تهیه مواد اولیه، خدمات پس فروش، لیست اقلام مورد نیاز، نیاز بازار و غیره… روبه‌رو می‌شوید. این کار اگر قرار باشد در یک فروشگاه بزرگ صورت گیرد بدون شک از عهده یک نفر چه از نظر توانایی جسمی و چه از نظر زمانی بر نخواهد آمد. اگر هم شخصی بتواند از عهده این گونه کارها در حجم بزرگ بر بیاید بدون شک ظرف مدت کوتاهی خسته شده و مجبور می‌شود یا کار را رها کند و یا با دیگران تقسیم کند.هر کاری اصول خاص خود را دارد، شما نمی‌توانید با اعتماد به نفس بالا تمام کارها را پیش ببرید.

اگر در انجام چنین کارهایی ممارست کنید، در نهایت شکست خواهید خورد. توجه داشته باشید وقتی شما بخشی از کار را که توانایی انجام آن را دارید انجام می‌دهید، بدون شک به مرور زمان در آن کار خبره خواهید شد. لزومی ندارد که ما از تمام کارها و حرفه‌ها سر در بیاوریم، مهم این است؛ کاری که از ما خواسته می‌شود را به نحو احسن انجام دهیم. این کار در کل به نفع ما خواهد بود. البته کمی مطالعه درباره کارهای غیر تخصصی چیزی از ارزش ما کم نمی‌کند. بلکه بر دانسته‌ها و ارزش ما نیز می‌افزاید. یادتان نرود برای رسیدن به هر هدفی که دارید، ابتدا باید قدم‌های کوتاه و مطمئن بردارید تا بتوانید به مرور زمان پیشرفت کنید.

هدف‌تان را به نتایج تبدیل کنید

سعی کنید هدف‌تان را قابل اندازه گیری کنید و آن را به صورت یک عدد در بیاورید. به عنوان مثال اگر هدف شما کم و یا زیاد کردن وزن‌تان است، تعداد کیلو گرم‌های کم و یا زیاد شده وزن‌تان را در طول یک هفته یادداشت کنید و یا اگر قصد کتاب‌خواندن دارید، تعداد صفحاتی که می‎توانید در طول یک شب بخوانید را در گوشه‌ای یادداشت کنید و اما اگر هدفتان صرفه جویی در مخارج منزل و یا مخارج شخصی است، سعی کنید مقدار پولی که در طول یک ماه خرج می‌کنید را یادداشت کنید و یا از یک کارت اعتباری استفاده کنید و پرینت خرج کرد را نزد خود نگه دارید.

این اعداد به شما کمک می‌کنند تا بتوانید راحت‌تر بفهمید که به صورت عرف در هدف‌تان پیشرفت کرده‌اید یا پس رفت. چنین داده‌هایی پس از گذشت چند ماه می‌توانند سندهای ارزشمندی از کارهای شما، به خودتان ارائه دهند، با این همه داده با ارزش می‌توانید در صورت نیاز، رویکرد خود برای انجام هر چه بهتر به ثمر رساندن هدف‌تان تغییر دهید. چرا که خودتان از عملکرد و کارایی خودتان بیشتر از هر شخصی اطلاعات کافی در اختیار دارید. این مقدار داده به راحتی نشان می‌دهد که روش شما برای به ثمر رسیدن هدف‌تان مفید است یا باید روش خود را تغییر دهید.

پیگیری هدف

اهدافی در زندگی وجود دارند که نمی‌توان آن‎ها را با استفاده از اعداد اندازه گیری کرد. چرا که چنین اهدافی با توجه به‌ساختاری که دارند معمولا با روش عددگذاری قابل اندازه گیری نیستند. اهدافی مانند تغییر در رفتار شخصی، داشتن یک ذهنیت مثبت، نمی‌توانید از اعداد برای محاسبه پیشرفت در انجام آن‌ها استفاده کنید. در چنین مواردی باید از میزان زمان صرف شده استفاده کرد تا بفهمید که به چه میزان برای رسیدن به آن هدف خاص وقت صرف کرده‌اید.


منبع: برترینها

حس گرم دکوراسیون با استفاده از رنگ نارنجی

برترین ها – ترجمه از پلاد ناصری: طبیعت پر از نمونه های مختلف و زیبایی از رنگ نارنجی است که در خودش جای داده است. رنگ نارنجی را گاهی با عنوان رنگ پرتقالی می شناسیم و گاهی آن را تداعی کننده فصل پاییز، و نور درخشان آفتاب می دانیم. اما رنگ نارنجی هم طیف گسترده ای دارد و همین وسعت طیفی، همراه با انرژی و گرمای دلچسبی که منتقل می کند، باعث می شود که آن را به عنوان رنگی مناسب برای دکوراسیون فضاهای داخلی نیز بشناسیم.

در این مطلب با هم نمونه هایی از کاربردهای رنگ نارنجی در دکوراسیون اتاق ها و نحوه به کارگیری این رنگ در کنار دیگر ترکیبات رنگی، برای گرم تر جلوه دادن فضا را خواهیم دید.

برای اینکه طراحی دکوراسیون را با رنگ نارنجی شروع کنیم، باید اولین چیزی که در نظر می گیریم، ترکیبات رنگی متناسب با نارنجی باشد. نکته حائز اهمیت در مورد این طیف رنگی این است که برای شروع طراحی با نارنجی، لازم نیست که تمام المان های دکوراتیو اتاق و فضای داخلی مورد نظرتان را تغییر دهید. رنگ نارنجی می تواند در کنار ترکیباتی از قهوه ای، خاکستری، بژ و کرم، جلوه بسیار خوبی داشته باشد. این رنگ ها تقریبا در اکثر فضاهای دکوراتیو، جزو رنگ های اصلی هستند و به راحتی با هر سلیقه ای قابل تطبیق می باشند. اضافه شدن نارنجی به این ترکیبات رنگی باعث می شود که انرژی بیشتری به محیط وارد شود. اما به هیچ وجه لازم نیست که کل وسایل و المان های طراحی دکوراسیون را به رنگ نارنجی انتخاب کنید. کافی است تنها چند تکه از این وسایل را به رنگ نارنجی دربیاورید و از تاثیر حسی که این رنگ ایجاد می کند بهره ببرید.

دکوراسیون اتاق خواب با وسایل نارنجی و آجری

 حس گرم دکوراسیون با استفاده از رنگ نارنجی

یکی از بهترین روش ها برای آنکه از رنگ های پاییزی الهام بگیرید و دکوراسیون اتاقتان را کمی گرم تر کنید، استفاده از چند وسیله جزئی به رنگ نارنجی یا آجری است. می توانید اتاق خوابتان را با تغییر جزئیاتی، به طور کامل متحول کنید. برای این منظور پس از انتخاب ترکیب رنگ غالب در اتاق از طیف خاکستری، کرم، یا قهوه ای، می توانید جزئیاتی از وسایل همچون بالش های روی تخت، پتوها، یا مبل کوچکی که کنار تخت خواب می گذارید را به رنگ نارنجی دربیاورید. تغییر رنگ این وسایل هزینه زیادی در بر ندارد و به این ترتیب می توانید با بودجه مختصری، به فضای اتاق خوابتان را گرما ببخشید.

 حس گرم دکوراسیون با استفاده از رنگ نارنجی


تغییر دکوراسیون با کاغذ دیواری نارنجی

 حس گرم دکوراسیون با استفاده از رنگ نارنجی

از آنجایی که رنگ های نارنجی و آجری، تاثیر عمیقی در ترکیب بندی رنگ ها دارند و استفاده از آنها می تواند تحول زیادی در دکوراسیون داخلی ایجاد کند، بایستی در انتخاب کاغذ دیواری هایی که از این رنگ ها تشکیل شده اند جوانب لازم را در نظر بگیریم.

با توجه به ویژگی هایی که این رنگ ها دارند، بهتر است تمام دیوارهای اتاق را با کاغذ دیواری های نارنجی رنگ نپوشانید، و تنها یکی از دیوارهای اتاق را به این رنگ اختصاص دهید. با این کار می توانید نقطه کانونی بسیار مناسبی در دکوراسیون ایجاد کنید و دیگر المان های دکوراتیو اتاق را بر اساس این رنگ بچینید.

 حس گرم دکوراسیون با استفاده از رنگ نارنجی


انتخاب کفپوش نارنجی رنگ

 حس گرم دکوراسیون با استفاده از رنگ نارنجی

می توانید با یک کفپوش نارنجی یا آجری رنگ، که روی زمین می اندازید، فضای اتاق را گرم کنید. این کفپوش ها با رنگ های خنثی و روشن موجود در محیط هماهنگی بسیار خوبی برقرار می کنند. کفپوش های نارنجی رنگ به تنهایی برای به کارگیری چنین رنگ هایی ایده آل هستند و تاثیرگذاری این رنگ ها را به اندازه کافی در دکوراسیون فراهم می کنند.

 حس گرم دکوراسیون با استفاده از رنگ نارنجی


شخصی سازی اتاق با به کارگیری پرده های نارنجی رنگ

 حس گرم دکوراسیون با استفاده از رنگ نارنجی

یکی از سریع ترین روش ها برای تغییر دکوراسیون اتاق، عوض کردن رنگ پرده ها است. اگر دوست داشته باشید در روزهای گرم و تابستانی، پنجره ها را باز بگذارید و پرده ها را کنار بزنید تا نور درخشان آفتاب، فضای اتاق را پر کند، پس حتما به استفاده از رنگ نارنجی در دکوراسیون داخلی هم علاقه مند خواهید بود. برای اینکه چنین حسی را همیشه و در تمام فصول سال در محیط حفظ کنید، می توانید از پرده های نارنجی رنگ استفاده نمایید. علاوه بر اینکه استفاده از پرده ها به گرم شدن فیزیکی اتاق ها کمک می کند، داشتن رنگ گرمی همچون نارنجی نیز به ایجاد این حس گرما بخش کمک بیشتری می کند و در ضمن محیط را نیز صمیمانه تر می سازد.

 حس گرم دکوراسیون با استفاده از رنگ نارنجی


رنگ آمیزی دیوارها به رنگ نارنجی

 حس گرم دکوراسیون با استفاده از رنگ نارنجی

طیف های گسترده ای از رنگ نارنجی وجود دارد که می تواند برای رنگ آمیزی دیوارها مناسب باشد. بهترین رنگی که از طیف گرم نارنجی می توان برای این منظور استفاده کرد، نارنجی های روشن و پرانرژی هستند که تا حدودی مایل به قهوه ای و خاکی باشند. اما از به کارگیری نارنجی هایی که بیش از اندازه روشن هستند، پرهیز کنید زیرا آن حس گرمی که انتظار دارید را به خوبی در محیط ایجاد نمی کنند و تا حدودی حالت گچی و کدری را به وجود می آورند.

بهتر است تمام دیوارها را به رنگ نارنجی رنگ آمیزی نکنید و تنها به داشتن یک دیوار گرم و پر انرژی اکتفا کنید. در عوض از وسایل دیگر و سایر المان های دکوراتیو همچون مبلمان، صندلی ها، و لوازم جانبی به رنگ نارنجی در اتاق استفاده کنید تا از حسی که این رنگ ها ایجاد می کنند، بیشتر بهره بگیرید.

 حس گرم دکوراسیون با استفاده از رنگ نارنجی


استفاده از وسایل منزل به رنگ نارنجی

 حس گرم دکوراسیون با استفاده از رنگ نارنجی

برای اینکه رنگ نارنجی را در جاهای مختلف اتاق به گردش دربیاورید و از پتانسیل گرمابخش این رنگ بیشتر استفاده کنید، می توانید وسایل مختلف اتاق را به رنگ نارنجی انتخاب کنید. به عنوان مثال صندلی های نارنجی رنگ، مبلمان نارنجی و حتی وسایل کوچک و جزئی اتاق برای استفاده در دکوراسیون ایده آل شما مناسب هستند.

در صورتی که وسایل اتاق را با تم رنگی گرم و متمایل به نارنجی انتخاب می کنید، سعی کنید بخش های اصلی اتاق مانند رنگ دیوارها، پرده ها، کفپوش اتاق و… را به رنگ های سرد و خنثی و بعضا روشن دربیاورید تا ترکیب رنگی مناسبی در فضا ایجاد شود، و وجود رنگ نارنجی، شما را بیش از اندازه خسته نکند.

حس گرم دکوراسیون با استفاده از رنگ نارنجی


منبع: برترینها

طاهر احمدزاده؛ استانداری که سوار دوچرخه می شد

ماهنامه اندیشه پویا: از فعالان ملی – مذهبی و از موسسان «کانون نشر حقایق اسلامی» در مشهد بود و از دوستان استاد محمد تقی شریعتی و فرزندش علی. در سال های پیش از انقلاب به واسطه فعالیت های سیاسی و حضورش در نهضت مقاومت ملی، چند بار بازداشت و روانه زندان شد. پسران او مسعود و مجید از پایه گذاران و اعضای چریک های فدایی بودند که هر دو تا پیش از انقلاب اعدام شدند.

 طاهر احمدزاده؛ استانداری که سوار دوچرخه می شد

پس از انقلاب سمت استانداری خراسان را عهده دار بود و با استعفای دولت موقت، او نیز از سمت خود کناره گرفت. با درگذشت آیت الله طالقانی، او که در مواضع سیاسی و اقتصادی بسیار به ایشان نزدیک بود، سخنرانی کرد که به نوعی هم جهت با موضع گروه های چپ مذهبی همچون جنبش مسلمانان مبارز و جاما بود. در این سخنرانی گفت: «امام تنهاست، اما چگونه امام تنهاست در حالی که امام هست و خلق هست. توده مستضعف هست. پس چگونه امام تنهاست.»

امام که چندان با مواضع سوسیالیستی افرادی چون آیت الله طالقانی، احمدزاده و کاظم سامی همسویی نداشت، در یک سخنرانی پاسخی داد و اشاره کرد که تنها نیست… طاهر احمدزاده که در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی در سال ۱۳۵۸ از حوزه خراسان نامزد شده بود، مورد حمایت ائتلاف گروه های چپ مذهبی از جمله سازمان مجاهدین خلق و جاما نیز قرار گرفت اما موفق به ورود به مجلس نشد.

او که انقلابی بود و پس از انقلاب به یک انقلاب دوباره اعتقاد داشت، خیلی زود از فعالیت های انقلابی کنار گذاشته شد. به جلسات مذهبی – سیاسی روی آورد و تفسیر قرآن و سخنرانی در خانه ها؛ به همان محافلی که از دهه بیست با آنها خو گرفته بودم. نهم آذر ماه امسال او در ۹۶ سالگی درگذشت. طاهر احمدزاده در گفتگویی که یک دهه پیش با او انجام شده و بخشی از آن را در ادامه می خوانید، تصویری از زندگی سیاسی خود، تاسیس کانون نشر حقایق اسلامی، آشنایی اش با استاد شریعتی و حضورش در استانداری خراسان پس از انقلاب اسلامی به دست می دهد.

آقای احمدزاده شما در سال ۱۳۰۰ در مشهد به دنیا آمده اید، کمی از خانواده و کودکی تان بگویید.

– پدر من تاجر بود، تاجری با اصلیت افغانی و متولد افغانستان. بعدها پدر ما به مشهد آمد و در اینجا ازدواج کرد. ما سه برادر بودیم و دو خواهر و من فرزند ارشد خانواده بودم. خانه ما در محله چهارباغ مشهد بود. در زمان رضاشاه، امان الله خان، پادشاه افغانستان به فرانسه رفت و از طریق شوروی به ایران و مشهد آمد. پدر ما در آن زمان هنوز شناسنامه افغانی داشت و چون در ایران چهره ای محوری در میان افغانی های مقیم ایران بود، یادم هست که پادشاه افغانستان را به خانه مان دعوت کرد. پدر ما بسیار کارگشا بود و به مردم بسیار کمک و کارگشایی می کرد. پدرم در یک تصادف رانندگی فوت کرد و من هم در آن تصادف بودم که زنده ماندم. مقبره ای هم در صحن حرم امام رضا (ع) داشت که آنجا دفن شده بود اما آن مقبره بر اثر تغییراتی در صحن حرم، تخریب شد.

بعد از فوت پدر، مسئولیت اداره خانه با شما بود؟

– من همیشه شاگرد اول دبیرستان بودم و درسم را تا دیپلم ادامه دادم. سال ۱۳۱۳ بود که دوره متوسطه را در مدرسه فردوسی تمام کردم و چون باید در نبود پدر عهده دار مسئولیت اداره خانواده می شدم، از ادامه تحصیل باز ماندم و به دانشگاه نرفتم. ما در غیاب پدر مشکلات زیادی داشتیم. مادر ما بعد از فوت، روی پشت بام می رفت و رو به حضرت رضا دعا می خواند و گریه می کرد و می گفت که خدایا من بچه هایم را به تو می سپارم. ما با دعا و نظارت مادرمان درس خواندیم و تربیت پیدا کردیم.

از چه سالی و با چه زمینه ای وارد فعالیت سیاسی و فرهنگی شدید؟

– پدر ما تا زنده بود، روی حیاط خانه چادر می کشید و مرتب مراسم روضه در خانه برگزار می کرد و همه وعاظ را برای سخنرانی دعوت می کرد. بعد از شهریور بیست در همین نشست های مذهبی با مرحوم محمد تقی شریعتی آشنا شدم. جریان هم این بود که برادرانم که دانش آموز دبیرستان بودند گفتند که ما از یکی از معلمان مان به نام شریعتی خواسته ایم تا جلساتی برای ما دانش آموزان دبیرستان بگذارد و حالا این هفته جلسه باید در خانه ما برگزار شود. من هم موافقت کردم و آن روز خودم هم در جلسه شرکت کردم. سخنان آقای شریعتی، با آن کلاه شاپو و کراوات، برای من بسیار تازگی داشت و جالب بود. در جلسات روضه خوانی خانه ما که پدرم برگزار می کرد، خیلی حرف ها زده می شد که برای من غیر قابل قبول بود اما صحبت های استاد شریعتی خیلی متفاوت بود. وقتی آن جلسه تمام شد، من از ایشان اجازه گرفتم که در جلسات آینده در خانه های دیگران هم شرکت کنم. استاد شریعتی خیلی متعجب شد از این توجه من و قبول کرد.

طاهر احمدزاده؛ استانداری که سوار دوچرخه می شد 

آشنایی و رابطه شما با آقای محمد تقی شریعتی از چه زمانی خاص تر شد؟

– چند بار شب های جمعه در مجلس آقای شریعتی شرکت کردم تا این که این برنامه ها مصادف شد با محرم. سال ۱۳۲۱ بود. زمستان بسیار سختی هم بود و ارتش سرخ، شمال ایران را اشغال کرده بود. پیشنهاد کردم که در دهه محرم، جلسات سیار نباشد و یک جا برگزار شود. با این پیشنهاد و موافقت استاد شریعتی، جلسات دهه محرم در منزل ما در چهارباغ برگزار شد. اطلاعیه ای پخش کردیم تا برنامه به اطلاع مردم برسد؛ اینکه در این جلسات استاد شریعتی تفسیری از قرآن و سپس تحلیلی از تاریخ عاشورا ارائه می کنند. همچنین در اطلاعیه آمده بود که جلسات با تلاوت آیات قرآن و سپس ترجمه آن آغاز می شود. شاید باور نکنید اما در آن زمان برای اولین بار در ایران بود که یک جلسه مذهبی با تلاوت و ترجمه آن آیات آغاز می شد. این جلسات ساختار نو و جدیدی داشت و انعکاس وسیعی پیدا کرد و افراد و اقشار مختلف در آن شب های دهه محرم به خانه ما می آمدند. جالب است که بدانید از جمله افرادی که هر شب در جلسات خانه ما شرکت می کردند، رهبران حزب توده در مشهد بودند.

چرا می آمدند؟

– چون از جلسات استقبال شده بود می خواستند ببینند که چه حرف هایی گفته می شود.

از توده ای ها چه کسانی می آمدند؟

– مثلا برادر خلیل ملکی که از رجال حزب توده در مشهد بود به آن جلسات می آمد. بعد از آن که جلسه تمام می شد و مردم می رفتند هم آنها شروع به بحث ایدئولوژیک با استاد شریعتی می کردند. شب های زمستان بود و از ساعت یازده شب نه تاکسی پیدا می شد و نه درشکه. این بحث های حاشیه ای تا ساعت یازده شب طول می کشید و آقای شریعتی مجبور می شد در خانه ما بخوابد. صبح که صبحانه را می خورد به دبیرستان می رفت. بعد از دهه محرم روزنامه ارگان حزب توده در مشهد به شدت به این جلسات حمله کرد و نوشت که انگلیسی ها از طریق افغانستان پول می فرستند تا این جلسات دایر شود و جلوی آگاهی توده ها را بگیرند.

واکنش نیروهای سنتی در مشهد به این جلسات چگونه بود؟

– برخی روضه خوان های سنتی هم در مجالس خود به شدت به این جلسات حمله می کردند و می گفتند یک کسی پیدا شده کلاه شاپو سرش می گذارد و کراوات می زند. می گفتند در دهه عاشورا که باید سینه زنی و عزاداری صورت بگیرد او می آید و تفسیر قرآن می گوید.

همین جلسات بود که به تشکیل «کانون نشر حقایق اسلامی» در مشهد انجامید؟

– آن جلسات طرفداران زیادی در میان اصناف گوناگون پیدا کرد. نمایندگان اصناف نزد آقای شریعتی آمدند و گفتند حاضریم هزینه لازم را بدهیم تا یک محل ثابتی تدارک دیده شود و مردم هم غیر از دانش آموزان در این جلسات شرکت کنند.

این نمایندگان اصناف چه کسانی بودند؟

– آقای قاضی، آقای صیرفی و حاج آقای مرشد که از تجار معروف و صاحب نام مشهد بود.

 طاهر احمدزاده؛ استانداری که سوار دوچرخه می شد

طاهر
احمدزاده درکنار علامه سید محمدحسین طباطبایی، آیت‌الله سید محمود طالقانی
و تنی چند از اعضای انجمن اسلامی مهندسین در حال صرف نهار (درکه تهران –
۱۳۳۸)

همان حاج آقای مرشد که بعدا کارخانه کوکاکولا را در ایران راه اندازی کردند؟

– بله، ایشان بودند که این افراد در همان کوچه چهارباغ ساختمانی را که قبلا کارخانه سیگار بود و به آستان قدس تعلق داشت اجاره کردند و آقای شریعتی در آنجا شب های جمعه تفسیر قرآن و شب های شنبه سخنرانی داشت. به مرور افرادی در آنجا عضو شدند و ماهانه حق عضویت پرداخت می کردند. در این مرحله بود که آقای شریعتی عنوان «کانون نشر حقایق اسلامی» را برای آن جلسات انتخاب کرد و هیات مدیره ای هم برای کانون مشخص شدند.

هیات مدیره کانون چه کسانی بودند؟

– آقای شریعتی، آقای ممکن، مرحوم حاجی مرشد، آقای قاضی، آقای صیرفی، حاجی عامل زاده، مرحوم آسایش، آقای حکیمی و بنده از اعضای هیات مدیره و هیات امنای کانون بودند.

گویا آقای بروجردی هم توجه خاصی به استاد شریعتی داشتند؛ درست است؟

– بله! در سال ۱۳۲۶ آیت الله بروجردی به مشهد آمدند. من و مرحوم شریعتی به اتفاق به دیدن ایشان رفتیم. همه استادان حوزه علمیه و علما در محضر ایشان جمع بودند. در خیابان چهارباغ خانه ای بود متعلق به آقای کوزه کنانی از تجار معروف مشهد که آقای بروجردی هم در آنجا سکونت گزیده بودند. ما به دیدن آقای بروجردی رفتیم و در آن مجلس، حاج شیخ کاظم دامغانی که استاد آقای شریعتی در حوزه هم بود، آقای شریعتی را به آقای بروجردی معرفی و از خدمات ایشان تجلیل کرد. ایشان به آقای بروجردی گفت که ایشان با همین لباس و همین هیات بهتر از ما می تواند جوانان را ارشاد کند.

آیا در کانون نشر حقایق اسلامی غیر از تفسیر قرآنِ شب جمعه برنامه دیگری هم برگزار می شد؟

– استاد شریعتی شنبه شب ها هم یک سخنرانی داشتند. گاهی شخصیت هایی از تهران می آمدند و آنجا صحبت می کردند که البته این به سال های بعد بر می گردد. یادم می آید که در دوران نهضت ملی و ملی شدن نفت علاقه مندان به کانون آرمی را به سینه می زدند که از تهران فرستاده شده بود و نشانه ای برای ملی شدن نفت بود. در این دوره در سخنرانی های مذهبی کانون هم اشاراتی به مسائل اجتماعی و سیاسی روز جامعه می شد.

آیا به شاه و دستگاه هم در سخنرانی ها نقدی وارد می شد؟

– اوایل نه. در اساسنامه کانون آمده بود که دین از سیاست جدا نیست اما این به معنای آن نبود که آقای شریعتی مسئولیت سیاسی بپذیرد بلکه به معنی آن بود که مردم در جامعه مسئولیت اجتماعی خود را باور کنند و این گونه نباشد که افراد دیندار مطابق رسم آن زمان اصلا به سراغ سیاست نروند. در اساسنامه آمده بود که افراد کانون در کانون در چارچوب نظام نامه کانون باید عمل کنند ولی در خارج از کانون می توانند عضویت در احزاب سیاسی داشته باشند. برای همین مثلا دکتر کاظم سامی هم عضو جاما بود و هم عضو کانون نشر حقایق اسلامی. بدین ترتیب کانون به یک پایگاه مهم برای نهضت ملی تبدیل شد و پس از کودتا هم نقش عمده ای در نهضت مقاومت ملی ایفا کرد به طوری که وقتی اعضای نهضت مقاومت ملی را بازداشت کردند، بیشتر بازداشت شده ها از مشهد و کانون نشر حقایق اسلامی بودند؛ که استاد شریعتی و دکتر شریعتی و من هم از جمله بازداشت شدگان بودیم.

 

طاهر احمدزاده؛ استانداری که سوار دوچرخه می شد
از راست: آیت‌الله سید علی خامنه‌ای، آیت‌الله سید کاظم اخوان مرعشی و طاهر احمدزاده در صف نخست یکی از راهپیمایی های انقلاب (مشهد – ۱۳۵۷)
آقای کاشانی هم گویا بعد از انتخاب به نمایندگی مجلس، سفری به مشهد داشتند و شما و استاد شریعتی در آن زمان دیداری هم با آقای کاشانی داشتید، می خواستم شرح آن دیدار را بدانم.

– بله! آقای کاشانی به مشهد آمد و به منزل آیت الله اردبیلی وارد شد. خانه آیت الله اردبیلی در بازارچه «حاج آقاجان» بود. من و مرحوم شریعنی به دیدن ایشان رفتیم. به هر حال کاشانی از زعمای نهضت ملی بود. بعد از آن ایشان برای پس دادن بازدید ما، به کانون آمد. آقای شمس قنات آبادی هم در آن جلسه بود. استاد شریعتی در آنجا سخنرانی کرد و بعد از ایشان هم شمس قنات آبادی سخنرانی کرد. آن زمان شبهه ای نسبت به آقای قنات آبادی وجود نداشت اما حوزه علمیه مشهد و حاج میرزا احمد کفایی پسر مرحوم آیت الله کفایی که حوزه علمیه را اداره می کرد، به شدت علیه کاشانی بودند. همان طور که بعدها، پس از شهریور بیست، مرحوم آقای راشد را هم، چون روشنگری دینی می کرد، به بهایی گری متهم کردند. او مثلا می گفت که دختران باید باسواد باشند و از زاویه اسلام به مشکلات روز مردم می پرداخت ولی برخی از علما دیدگاه های ایشان را بدعت آمیز تلقی می کردند. می گفتند چرا او با زنش به حرم می رود یا با زنش در کالسکه می نشیند. حال آن که آقای راشد آن قدر مورد توجه مردم بود که در انتخابات مجلس هفدهم در زمان مصدق، توسط مردم تهران انتخاب شد و به مجلس رفت.

کاظم سامی در کانون چگونه فعالیتی داشت؟

– او هم جزو مستمعین کانون بود که وقتی برای دوره دکترا به تهران رفت، همانجا ماندنی شد.

آشنایی شما با دکتر علی شریعتی چگونه آغاز شد؟

– وقتی ما با مرحوم استاد شریعتی آشنا شدیم، علی شریعتی تقریبا نه ساله بود. گاهی که به خانه استاد شریعتی می رفتیم، علی برای ما چایی می آورد. به ظاهر خیلی هم خجالتی بود. او با دوستانش به تمام جلسات کانون می آمد و اولین فعالیت سیاسی او هم در سی تیر بود که با دوستانش به بازار رفت تا مردم را به دعوت فراکسیون نهضت ملی مجلس برای تعطیلی عمومی بازار، تشویق کند. در آنجا او با یکی از بازاری های دربار درگیر شده و به دادسرا رفته بود. دادسرا هم یک قرار منع تعقیب برای او صادر کرد و بازداشت نشد. اما در سال ۱۳۳۶ به همراه پدر و جمعی از هیئت مدیره کانون، از جمله من، بازداشت شد. تجربه بعدی زندان او هم در سال ۱۳۴۳ بود که از اروپا بازگشت، در مرز ایران بازداشت و به تهران آورده شد که بعد از مدتی آزاد شد و به مشهد آمد و معلم مدرسه ای در طرق شد.

بعد از کودتای بیست و هشتم مرداد فعالیت های کانون متوقف نشد؟

– نه اما در چارچوب نهضت مقاومت به فعالیت مان ادامه دادیم و اعلامیه های مخفی پخش می کردیم که در نهایت در سال ۱۳۳۶ به صورت دسته جمعی بازداشت شدیم. سال ۱۳۳۶ جزوه ای را نهضت ملی مقاومت درباره ملی کردن نفت آماده کرده بود و برای افراد مختلف می فرستاد، برای شاه هم فرستاده بودند. بختیار در آن زمان رئیس ساواک و فرماندار نظامی بود. شاه بختیار را احضار می کند و می گوید کار به جایی رسیده که این جزوه افشاگرانه را برای من هم فرستاده اند و تو چگونه مسئولیت ریاست ساواک را بر عهده داری؟ این گونه بود که بختیار تصمیم به دستگیری اعضای نهضت مقاومت در شهرهای مختلف گرفت.

یادم هست آقای افصح المتکلمین که یک روحانی حامی آیت الله کاشانی بود و تحت فشار مجبور به همکاری با ساواک شده بود هم همراه ما بازداشت و به تهران فرستاده شد. او در بازجویی ها گفته بود که در یکی از جلسات خانه احمدزاده، علی شریعتی به شاه توهین کرده و گفته است که این گلدان را به فلان جای شاه حقنه باید کرد. شریعتی در بازجویی ها گفته بود اگر من می خواستم توهین بکنم هم این تعبیر در ادبیات من نیست. من از شاه انتقاد کردم اما سخن معقول گفته ام.

 
یکی از علل بازداشت ما هم به کارت تبریکی باز می گشت که اول سال ۱۳۳۶ برای افراد فرستاده بودیم و در آن اشاراتی به مصدق و جمال عبدالناصر شده بود. این کارت را در اتاق حاج عامل زاده که از اعضای هیات مدیره کانون بود پیدا کرده بودند. در زندان، علی شریعتی در سلول مقابل من بود. ماجرا به او گفتم و از او خواستم که توجیهی اگر می تواند برای من بسازد. علی شریعتی به شعری از قرن سوم اشاره کرد که چنین بود؛ فردا چو کاوه آهنگر برپا کند بساط بهاران را/ از تخت ظلم و جور فرود آرد ضحاک مار دوش زمستان را. شریعتی گفت این شعر را برای بازجوها بخوان و به این وسیله نوشته های ظاهرا سیاسی آن کارت تبریک را توجیه کن؛ چون در آن کارت تبریک واژه هایی مثل «ناصر اسلام و پیروان محمد» آمده بود که به مصدق و حامیانش باز می گشت. من در بازجویی آن شعر را خوانم و گفتم ما نباید هر تحلیلی که می خواهیم روی یک جمله بگذاریم و اگر در آن کارت تبریک من این بیت شعر شاعر چند قرن پیش را که به مناسبت بهار سروده بود آورده بودم باز هم شما می گفتید که منظور از کاوه، مصدق است و منظور از ضحاک هم اعلاحضرت هستند. آن بازجو هم به من گفت که برادرم، من که می فهمم تو چه کار می کنی، نکن این کارها را!

طاهر احمدزاده؛ استانداری که سوار دوچرخه می شد 

استقبال
از طاهر احمدزاده پس از آزادی از زندان و ورود به مشهد. در تصویر شهید
حجت‌الاسلام والمسلمین سید عبدالکریم هاشمی‌ن‍ژاد و آیت‌الله شیخ ابوالحسن
شیرازی دیده می‌شوند. (مشهد – ۱۳۵۷)

چه زمانی از زندان آزاد شدید؟

– ما در شهریور ۱۳۳۶ بازداشت شده بودیم و در چهارم آبان ماه بعد از حدود چهل روز مرحوم دکتر شریعتی و استاد شریعتی را آزاد کردند. ما در بازداشت ماندیم و مدت ها بعد آزاد شدیم.

پس از آزادی شما فعالیت کانون از سر گرفته شد؟

– نه! کانون بسته بود تا سال ۱۳۳۹ و روی کار آمدن کندی در آمریکا که فضای سیاسی در ایران هم بازتر شد و ما رفتیم و کانون را مجددا بازگشایی کردیم و جلسات خود را ادامه دادیم.

در این مدت که کانون تعطیل بود چه می کردید؟

– جلسات مان را در خانه های دوستان کانونی ادامه می دادیم. آیت الله میلانی در سال ۱۳۳۳ از نجف به مشهد آمد. ایشان در نجف سمپات نهضت ملی بودند. وقتی به مشهد آمدند ما به ایشان نزدیک شدیم و ایشان هم به جلسات کانونی ها می آمد و ما را تشویق می کرد که ادامه دهیم.

چطور شد که آیت الله میلانی بعدها منتقد جدی شریعتی شد؟

– عده ای نزد ایشان می رفتند و جمله ای را می خواندند و می گفتند که کسی اگر این جمله را گفته باشد آیا با اسلام جور در می آید یا نه و به این طریق به مقابله ایشان و شریعتی دامن زده شد ولی همین آقای میلانی از ابتدا طرفدار نهضت ملی بودند. حتی در سال ۱۳۳۳ که مهندس بازرگان را در تهران بازداشت کردند، ما نزد آیت الله میلانی رفتیم و ایشان نامه ای به نخست وزیر وقت نوشتند که چنین مردی با این خدمات را چرا بازداشت کرده اید. من در این زمان به نوعی مشاور سیاسی آیت الله میلانی بودم. وقتی به خانه ایشان می رفتم، به خلوت می رفتیم و در اندرونی صحبت می کردیم و حتی پسر ایشان هم وارد اتاق نمی شد.

شما غیر از آن تجربه بازداشت دسته جمعی، چند بار دیگر قبل از انقلاب بازداشت شدید؟

– در سال های ۱۳۴۰، ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ سه بار بازداشت شدم. یک بار به خاطر قصد برگزاری نماز عید فطر، شب فطر بازداشت شدم و امکاناتی را که برای برگزاری نماز تدارک دیده بودیم بردند. یک بار دیگر هم به خاطر جزوه ای بود که منتشر کردم با عنوان «بیایید فرصت ها را غنیمت شماریم». یک بار هم به خاطر راهپیمایی عاشورا در مشهد بازداشت شدم و به زندان رفتم.

قبل از انقلاب و پس از آزادی از زندان گویا شما قصد سفر به پاریس و دیدار با امام هم داشتید که عملی نشد. در ست است؟ چرا در نهایت به پاریس نرفتید؟

– بله! مرحوم طالقانی در جریان تصمیم من بود و به من گفت که لازم است بروی و صحبت کنی و نظرات خودت را منتقل کنی. من تدارک سفر دیدم و به مشهد آمدم تا خانم را همراه خودم ببرم اما وقتی وارد مشهد شدم، دیدم شهر سوت و کور است. تعجب کردم و به خانه آمدم و از یکی از دوستان پرسیدم چه خبر است؟ گفتند که در نهم و دهم دی، میان مردم و نیروهای نظامی درگیری صورت گرفته و چند نفر کشته شده اند و شرایط غیرطبیعی در شهر حاکم است.

سراغ آقای هاشمی نژاد و طبسی و دیگر دوستان سیاسی را گرفتم که گفتند آنها هم مخفی شده اند. به مخفیگاه آنها در خانه ای در خیابان خواجه ربیع رفتم تا قبل از رفتن به پاریس با آنها مشورت کنم و در سفر به پاریس حامل نظرات آنها هم باشم. آقایان طبسی و هاشمی نژاد، چشم شان که به من افتاد تعجب کردند و گفتند کجا بودی؟ گفتم که تهران بودم و می خواستم به پاریس بروم که برای همراه کردن همسرم به مشهد آمدم و با این صحنه مواجه شدم. به آنها گفتم که می خواستم قبل از رفتن به پاریس شما را هم ببینم تا اگر شما هم پیامی دارید، منتقل کنم و با بصیرت بیشتری از اوضاع خراسان به ملاقات امام خمینی بروم.

یکی از دوستان به من گفت که تو الان نباید به پاریس بروی، باید بمانی و این مشکلاتی را که پیش آمده حل کنی. ما هم اگر تماسی با پاریس داشتیم می گوییم که آقای احمدزاده می خواست بیاید ولی ما از او خواستیم که بماند و مشکلات را حل کند. من هم پذیرفتم و از مسافرت صرف نظر کردم. گفتم حالا مشکلات چیست که من باید حل شان کنم. گفتند که اولا با این وضعی که پیش آمده اصلا کسی به راهپیمایی نمی آید. باید کاری کنیم که دوباره مردم به صحنه بیایند. دوم این که عده ای از نیروهای سیاسی روز راهپیمایی بازداشت شده اند که باید آزاد شوند. سوم این که زندانیان عادی شورش کرده و زندان وکیل آباد را آتش زده اند و زندانیان سیاسی را هم به گروگان گرفته اند که باید این مشکل هم حل شود. من گفتم که چطور می توانم این مشکلات را حل کنم، گفتند که از دیروز دکتر بختیار از اعضای جبهه ملی نخست وزیر شده و شما بنا بر ارتباط تان، از فرصت می توانید استفاده کنید و این مشکلات را حل کنید.

طاهر احمدزاده؛ استانداری که سوار دوچرخه می شد 

گفت وگوی طاهر احمدزاده با آیت‌الله العظمی سید عبدالله شیرازی پس از نماز جماعت ایشان در آستان قدس رضوی (ع) (مشهد – ۱۳۵۸)

شما در قدم اول چه کاری کردید؟

– با دکتر بختیار تماس گرفتم و او هم برعکس، گفت که از دیروز دنبال تو می گشته ام. برای او توضیح دادم که در مشهد چه اتفاقی افتاده. او هم گفت که من سریع دستور می دهم تا کمیسیون امنیت در مشهد تشکیل شود و شما را هم به کمیسیون امنیت دعوت کنند تا در آنجا مطابق تصمیم شما عمل شود. سر شب، زنگ خانه ما به صدا درآمد و همسرم در را باز کرد. گفت که یک جیپ ارتش و یک مامور آمده اند تا شما را ببرند. فکر کرد که می خواهند ما را بازداشت کنند. وقتی دم در رفتم متوجه شدم آنها برای جلسه امنیت استان به دنبال من آمده اند. من سوار جیپ شدم و به پادگان رفتم و ماشین جلوی دفتر فرماندهی لشکر ایستاد. در کمیسیون امنیت، مسئولان استان بودند و در آنجا دادستان ارتش به من گفت که من الان خجالت می کشم مقابل شما نشسته ام چون سال ۱۳۵۰ که شما بازداشت شدید، من بودم که برای شما قرار توقیف صادر کردم. من هم گفتم که شما به تکلیف آن روزتان عمل کردید ولی ما امروز به دنبال نجات کشور از یوغ استبداد و استعمار بیگانه هستیم و مهم نیست که آن روز شما چه کرده اید.

فرمانده لشکر از من پرسید نظر شما درباره بحران جاری و راه حل آن چیست؟ گفتم که من سه پیشنهاد دارم. اول آن که آنهایی را که روز درگیری بازداشت شدند آزاد کنید. دوم آن که باید زندانیان سیاسی از گروگان زندانیان عادی خارج شوند و فعلا به جای دیگری منتقل شوند. سوم هم آن که راهپیمایی مردم بدون حضور ارتش و پلیس در خیابان انجام شود.

فرمانده ارتش گفت که در روز درگیری تعدادی از اسلحه های ما به دست مردم افتاده و آنها این تسلیحات را به خانه آقای قمی برده اند که ما گفته ایم در ازای پس دادن تسلیحات، ما هم بازداشت شده ها را آزاد می کنیم. علاوه بر این ما زندان را صرفا محاصره کرده ایم تا کسی فرار نکند وگرنه در آنجا کاری از دست ما ساخته نیست. در مورد راهپیمایی هم گفت که باز در آنجا شعارهایی داده می شود که منجر به درگیری می شود.

من در پاسخ گفتم که اگر شما به من قول دهید که زندانیان عادی را که جرایم کوچکی دارند آزاد کنید، شخصا می روم و در زندان با آنها صحبت می کنم و گروگان ها را بیرون می آورم. در مورد اسلحه ها هم گفتم که من در واقعه نهم و دهم دی در مشهد نبودم و نمی دانم اسلحه های شما کجاست و بهتر است شما بدون قید و شرط بازداشت شده ها را آزاد کنید.

در مورد راهپیمایی هم تضمین دادم که اگر ارتش و پلیس در راهپیمایی مردم دخالت نکند، خونی از دماغ هیچ کس نخواهد ریخت. گفتم اگر این پیشنهادهای من را می پذیرد که تشکر می کنم وگرنه با دکتر بختیار از همین جا تماس بگیرم و بگویم که من آنچه از دستم بر می آمد می خواستم انجام دهم که مخالفت شد. به این ترتیب آنها پیشنهادهای مرا پذیرفتند و بازداشت شده ها را آزاد کردند و من هم برای مذاکره با زندانیان رفتم و با آنها صحبت کردم و مسئله گروگانگیری در زندان حل شد. به دوستان هم پیغام دادم که اعلام راهپیمایی کنند و راهپیمایی عظیمی بدون دخالت پلیس انجام شد.

آیا بعد از این که این کارها را انجام دادید دوباره به فکر سفر به پاریس نیفتادید؟

– چرا، به دوستان هم گفتم که جلسه ای بگذاریم تا نظرات آنها را جویا شوم. جلسه ای در مسجد کرامت مشهد گذاشتیم و دوستان بودند. گفتم که من می خواهم به پاریس بروم و شما هم اگر می خواهید نظرات تان را مکتوب کنید تا من ببرم و بگویم که اینها، نظرات روحانیت مبارز مشهد است و صحبت های خودم را هم مستقلا ارائه کنم اما این نظر من با سکوت مواجه شد و من متوجه شدم که نباید خودم را نماینده آن دوستان معرفی می کردم اما در آنجا آقای هاشمی نژاد گفت که سوءتفاهم شده است و قبل از آزادی شما از زندان در چهارم آبان ۱۳۵۷ صحبت هایی می شد ولی روزی که شما وارد مشهد شدید و ما به استقبال شما در راه آهن آمدیم تا شما لب به سخن گشودید، فهمیدیم که احمدزاده ما همان احمدزاده ای است که قبلا می شناختیم. ما نگران بودیم که شما با شعار مجاهدین صحبت تان را آغاز کنید، یعنی «به نام خدا و به نام خلق مسلمان ایران» اما برخلاف شایعات، شما گفتید «به نام الله، این پر جاذبه ترین و پرمحتواترین واژه فرهنگ بشریت» و ما فهمیدیم شما عضو مجاهدین نشده اید.

آیت الله طبسی هم چنین صحبتی کردند، آیت الله خامنه ای هم گفتند که من شخصا اگر دوستان هم نخواهند، نظرام را می نویسم تا شما به پاریس ببرید. به هر حال، من خانم را برداشتم و به تهران آمدم تا به پاریس برویم. شبی که وارد تهران شدم، رادیو بی بی سی گفت که امام خمینی تصمیم به مراجعت گرفته اند. من به مرحوم بهشتی تلفن زدم و پرسیدم که آیا خبر بی بی سی صحت دارد. ایشان خبر را تایید کردند و گفتند شما هم به پاریس نروید و بمانید تا امام بیایند. اواخر دی ماه ۱۳۵۷ بود. ما هم به پاریس نرفتیم. من دیدم تنها کاری که می توانم بکنم این است که پیامی برای امام بفرستم. تحقیق کردم و فهمیدم پیام های تلفنی را ضبط می کنند و آنها را برای امام پخش می کنند. من آن زمان در دفتر مرحوم طالقانی بودم و آن پیام را برای مخابره کردن نوشتم و به آقای طالقانی دادم که بخوانند. ایشان خواندند و در حق من دعا کردند و گفتند که خدا به تو خیر بدهد که در این شرایط حساس به فکر چنین مسائل ظریفی هستی. من از دفتر آقای طالقانی دفتر نوفل لوشاتو را گرفتم و پیام را خواندم. من این پیام را نه یک بار که چهار بار مخابره کردم تا در هر شرایطی این پیام به امام برسد. در یکی از این تماس ها هم آقای طالقانی گوشی را از من گرفت و به ضبط کننده پیام گفت که سلام من را به امام برسان و بگو که پیام احمدزاده مورد تایید من است.

طاهر احمدزاده؛ استانداری که سوار دوچرخه می شد 

تصویری از استقبال طاهر احمدزاده از مهندس مهدی بازرگان در دوران استانداری خراسان (مشهد – ۱۳۸۶)

شما بعد از انقلاب عهده دار استانداری خراسان شدید. چه شد که این سمت به شما پیشنهاد شد؟

– بعد از انقلاب، در تهران بودم و می خواستم برای ملاقات با خواهرم که در زمان انقلاب و دوران زندان ما زحمت زیادی کشیده بود، به افغانستان بروم. یک دفعه پیشنهاد استانداری خراسان از طرف مرحوم بازرگان و وزیر کشور به من شد. نپذیرفتم چون می خواستم به سفر بروم و آن سفر برای من یک تکلیف بود و علاوه بر آن، چون تجربه کار اداری نداشتم. اما آقای ابوالحسن شیرازی به تهران آمد و گفت که چرا استانداری را نمی پذیری؟ من هم از دلایل شخصی خودم درباره مشغولیت هایم و تصمیم به سفر خارج گفتم. آقای شیرازی با آن ریش سفیدش شروع به گریه کرد و اشک از ریش های او سرازیر شد و گفت که اگر تو نپذیری، من هم نپذیرم، پس چه کسی باید این مسئولیت ها را عهده دار شود. این صحنه من را منقلب کرد و استانداری را پذیرفتم. اما فردای آن روز امام تولیت آستان قدس رضوی را به آقای طبسی دادند. خوشحال شدم، با آیت الله خامنه ای تماس گرفتم و گفتم که مصلحت مردم استان در این است که این دو سمت را یک نفر عهده دار شود و تجربه پنجاه سال گذشته این را اثبات کرده است. گفتم که چون امام تولیت را به آقای طبسی واگذار کرده اند و بازرگان هم استانداری را به من سپرده، از طرف من به امام سلام برسانید و بفرمایید که از آقای طبسی بخواهند استانداری را هم قبول کنند. ایت الله خامنه ای هم صحبت من را تایید کردند و با امام صحبت کردند. امام هم به احمد آقا گفته بودند که به آقای طبسی تلفن بزند و ایشان استانداری را هم بپذیرند اما آقای طبسی قبول نکردند. من به مشهد آمدم و به آقای طبسی گفتم که به مصلحت مردم و استان بود که هر دو سمت را می پذیرفتید. ایشان گفتند که به هر حال نپذیرفتم. من هم گفتم که بنابراین خوب است که ما با هم به صورت هفتگی یک جلسه خصوصی داشته باشیم و در آنجا مشکلات شهر را با مشورت همدیگر به نفع انقلاب و مردم پیش ببریم. آقای طبسی صلاح ندانستند و گفتند که در این صورت نتیجه کار هر یک از ما را به پای دیگری می نویسند. من آنجا چیزی نگفتم و در ملاقاتی با امام این مسئله را در میان گذاشتم. امام به من گفتند که این پیشنهاد خوبی بوده و قرار شد مسئله را پیگیری کنند، به مشهد آمدم و دو روز بعد مرحوم بهشتی تماس گرفت و گفت که امام در رابطه با آن شورای مشورتی گفته اند که احمدزاده و طبسی به تهران بیایند و با وساطت شما این شورا تشکیل شود.

قرار شد که ما و آقای طبسی به تهران بیاییم و شب را در خانه آیت الله خامنه ای بمانیم و صبح آقای بهشتی بیایند تا در آن باره صحبت شود. ما و آقای طبسی به اتفاق با هواپیما به تهران آمدیم و شب را در خانه آیت الله خامنه ای خوابیدیم و صبح اول وقت آقای بهشتی این بحث را مطرح کرد و گفت که پیشنهاد می کنم این شورا پنج نفره باشد. سه نفر را اسم برندند که من و آقای طبسی و آقای هاشمی نژاد دبیر وقت حزب جمهوری در مشهود بودیم. انتخاب دو نفر دیگر را به من واگذار کردند و من گفتم که همین سه نفر کافی است. غرض مشورت است و خدمت بهتر به مردم. آقای بهشتی هم گفتند که این سه نفر کافی است. ما به مشهد آمدیم ولی متاسفانه آن شورای سه نفره هم تشکیل نشد.

علت خاصی داشت؟

– نه! چیزی نمی گفتند.

طاهر احمدزاده؛ استانداری که سوار دوچرخه می شد 

طاهر احمد زاده (چپ)، مهدی بازرگان (وسط)، ابراهیم یزدی (راست) و جمعی دیگر از اعضای «نهضت آزادی»

در همان جلسه تهران نزد آقای بهشتی، آقای طبسی مخالفتی با شورا نداشتند؟

– نه! در آنجا سکوت کردند. به هر حال تشکیل شورا دستور امام بود.

تجربه استانداری چطور بود؟

– الان که به آن زمان فکر می کنم واقعا خدا را شاکرم. گویا سرنوشت این بود که من استانداری را بپذیرم و در بوته امتحان قرار بگیرم. وقتی به استانداری رفتم تمام مدیران را دعوت کردم و گفتم که تجربه کار اداری ندارم و سخت محتاج مشورت شما هستم. گفتم که این مردم انقلاب کرده اند و اکنون ما باید پاداش فداکاری های این مردم را بپردازیم و پاسخگوی فداکاری های آنها باشیم. سعی می کردم که کارها بدون پاسکاری سریع انجام شود. مثلا کارخانه های قند در مشهد مشکل مالی داشتند، از آنها خواستم تنخواهی را که لازم دارند بگویند. صورت دادند و جمعش در آن زمان حدود ۱۶۰ میلیون تومان شد. من هم بلافاصله در حضور نماینده آن کارخانه ها با رئیس بانک ملی استان تماس گرفتم و گفتم که اینها به این مبلغ به عنوان تنخواه احتیاج دارند و شما یک حساب با امضای من به نام استانداری باز کنید و من چک می کشم و شما این حساب را بدهکار کنید و پول به آنها بدهید و پول شکر که آمد به این حساب واریز می شود.

رئیس بانک ملی استان اجازه خواست تا به رئیس کل بانک ملی هم این مسئله را اطلاع بدهد. ۱۰ دقیقه بعد تماس گرفت و گفت که رئیس گفته است در مورد فلانی، تعلل لازم نیست. پول آمد و رؤسای کارخانه ها بهت زده شدند که آیا می شود در عرض نیم ساعت، ۱۶۰ میلیون پول به آنها داده شود؟

خاطره ای دیگر از دوران استانداری برای تان بگویم. رئیس بانک ملی با من تماس گرفت و گفت که ساختمان های ششصد دستگاه مشهد متعلق به بانک ملی است اما همه این خانه ها پس از انقلاب تصاحب شده و عده ای در آنجا سکونت گزیده اند. گفت که چه کار کنیم؟ گفتم باید با آنها صحبت کرد تا خانه ها را تخلیه کنند. به ساکنان پیغام دادم که چند نفر را به نمایندگی به استانداری بفرستند. آمدند و با آنها صحبت کردم و گفتم این ساختمان متعلق به بانک ملی است و بانک ملی هم سرمایه خود شما مردم است و شما هم در این انقلاب سهم داشته اید و من هم در پی همین انقلاب در این مسئولیت نشسته ام تا به شما خدمت کنم. گفتم شما هم اگر به آنجا رفته اید نیاز داشته اید و مسکن نداشته اید اما تقاضای من این است که آنجا را تخلیه کنید تا بعد راجع به سکونت شما تصمیم بگیریم. آنها هم گفتند که هفته آینده در فلان روز ساختمان را تخلیه می کنیم. به رئیس بانک ملی ماجرا را گفتم و او باور نکرد. گفت آنها در موعد مقرر خالی نمی کنند اما هفته بعد آنها ساختمان را تحویل گرفتند. گفتند این اتفاق شبیه به معجزه بود اما من گفتم وقتی با انسان مثل انسان برخورد شود و منزلت انسانی او را باور داشته باشید، او هم انسانی برخورد خواهد کرد.

 

گویا در دوران استانداری با دوچرخه سر کار می رفتید، درست است؟

– روز سیزدهم فروردین سال ۱۳۵۸، صدا و سیما از مردم دعوت کرد تا در بهشت رضا بر سر مزار شهدای انقلاب جمع شوند. قرار بود من هم در این مراسم سخنرانی کنم. با ماشین استانداری راه افتادم تا ساعت ۱۰ آنجا باشم. از شهر که خارج شدیم متوجه شدیم اداره راهنمایی و رانندگی هم جاده را تا بهشت رضا یکطرفه کرده. گویی تمام جمعیت برای آمدن به بهشت رضا بسیج شده بودند و جاده بسیار شلوغ بود. دیدم که تا عصر هم به آنجا نمی رسم. از ماشین پیاده شدم و سوار موتوری شدم که به سمت بهشت رضا می رفت. دست تکان دادم و ایستاد و از او خواستم که مرا سوار کند و تا بهشت رضا ببرد. در مسیر که می رفتیم دیدم که ترافیک چه مصیبتی است و فکر این که با دوچرخه به محل کار بروم، از همانجا در ذهنم نقش بست و همین نکته را در سخنرانی ام در بهشت رضا هم گفتم.

گفتم که ما سازنده ماشین نیستیم و حداکثر موتتاژگر هستیم. گفتم چرا ما باید سرمایه مان را به یک جنس وارداتی بند کنیم و رد نهایت محیط را هم با دود ماشین آلوده کنیم و ترافیک تولید کنیم. پیشنهاد کردم که مردم پیاده یا با دوچرخه به محل کار خود بروند و گفتم که خودم از فردا با دوچرخه به استانداری می روم. این صحبت را کردم و از فردا با دوچرخه به استانداری می رفتم مگر آن که ضرورتی پیش می آمد که با ماشین بروم. کار من البته یک کار سمبولیک بود و گاهی هم با تاکسی یا اتوبوس به استانداری می رفتم و در راه با راننده تاکسی و مسافران درباره مشکلات شان صحبت می کردیم.

 طاهر احمدزاده؛ استانداری که سوار دوچرخه می شد

مراسم سالگرد دکتر شریعتی (۱۳۸۵)

آیا این عملکرد شما بازتاب های منفی هم داشت؟

– بله! مثلا نشریه ای به مسخره نوشته بود که او دوچرخه سوار می شود و دو بنز آخرین سیستم از عقب و جلو او را اسکورت می کنند ولی برای من مهم نبود چون این حرف ها و کنایه ها همیشه هست. بعدها در اوایل دوران اصلاحات هم یک بار آقای قرائتی در صحبت هایش گفته بود که اوایل انقلاب، استانداری بود که برای عوام فریبی دوچرخه سوار می شد. من اتفاقا این صحبت را از تلویزیون شنیدم. ناراحت شدم که چرا موضوعی را که نسبت به آن اطمینان پیدا نکرده بود، اعلام می کرد. دوستان به من گفتند که جواب بده ولی من گفتم اهمیتی نمی دهم. آقای دعایی از تهران با من تماس گرفت و گفت ما می دانیم چنین صحبتی درست نیست و شما جوابی بنویس تا ما در روزنامه منعکس کنیم. من از آقای دعایی تشکر کردم و گفتم ما بدتر از اینها را هم شنیده ایم و دیده ایم و حالا صحبت این یک نفر، مهم نیست.

چه مدت استاندار خراسان بودید؟

– حدود یازده ماه. کمی بعد از استعفای بازرگان، ما هم که از سفر حج بازگشتیم، کنار رفتیم و به این ترتیب فعالیت دولتی من پایان یافت.


منبع: برترینها

کسی در این شهرهای مدرن زندگی نمی‌کند!

هر سال شهرهای جدیدی در سرتاسر دنیا ساخته می شود. اما بعضی از آن ها خالی از سکنه باقی می مانند و هزاران مجتمع مسکونی خالی که شهر را بیشتر تبدیل به شهر ارواح کرده اند. و اما دلیل خالی ماندن این شهرها چیست؟ جواب این سوال را در بدونیم بخوانید.

کانگ باشی، چین

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

چین یکی از کشورهایی است که ساختمان های زیادی در آن در حال ساخت و ساز است. آنجا هر سال شهرهای جدید ساخته می شود اما به دلیل تراکم جمعیت بالا بیشتر آن ها خالی از سکنه باقی می مانند.

یکی از دلایل خالی بودن این شهرها بالا بودن قیمت املاک است. دلیل دیگر می تواند جنگ باشد. اگر به شهرهای پرجمعیت حمله هوایی شود بازسازی آن شهرها هزینه بسیار بالایی را به همراه خواهد داشت بنابراین منتقل کردن نجات یافته ها به شهر جدید هم هزینه کمتری در بر دارد و هم آسان تر است.

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

یکی از بزرگ ترین شهرهای ارواح چین در منطقه اوردوس قرار دارد. منطقه ای که ذخایر ذغال سنگ در آن جا کشف شده است. در شهر کانگ باشی هزاران ساختمان با پارک، سینما، فرودگاه و مجسمه های زیبا ساخته شده است.

ساخت این ساختمان از سال ۲۰۰۱ شروع شده و برای حدود ۱ میلیون نفر برنامه ریزی شده است. اما هم اکنون تنها ۲ درصد از این جمعیت در شهر زندگی می کنند.


 

روستای Cirueña، اسپانیا

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

Cirueña در سال ۲۰۰۰ فقط یک روستای ساده و کوچک بود اما چند سال بعد به عنوان یک شهر بزرگ برای جمعیت ۱۰ هزار نفر طراحی شد.

بیش از ۱۰۰ خانه ویلایی و آپارتمان چند طبقه و به علاوه رستوران، فروشگاه، استخر، و حتی زمین گلف در این شهر ساخته شده است. اما در سال ۲۰۰۸ دچار یک بحران مالی جهانی شد.

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

اکنون بیش از ۱۰۰ شهروند در این شهر زندگی می کنند و تمام سازمان های ضروری مورد نیاز نیز کار می کنند.

این شهر هرگز خالی نخواهد ماند زیرا مسیر عبور مسافران شهر Santiago de Compostela است.


 

تیاندوچنگ، چین

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

در شرق چین شهری ساخته شده که نمونه کپی برداری شده پاریس است. حتی کپی برج ایفل به ارتفاع ۱۰۸ متر نیز در آن ساخته شده است.

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

این شهر در سال ۲۰۰۷ برای جمعیت ۱۰۰ هزار نفر به منظور تغییر شیوه زندگی روستایی آن ها ساخته شده است.

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

هم اکنون کمتر از نیمی از جمعیت برنامه ریزی شده در این شهر زندگی می کنند زیرا مثل شهرهای دیگر چین هزینه املاک در آن بسیار بالاست.


 

کیلامبا، آنگولا

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

شهر جدید کیلامبا  توسط یک شرکت سرمایه گذاری چینی در ۳۰ کیلومتری لوآندا پایتخت آنگولا ساخته شده است.

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

ساخت این شهر در سال ۲۰۱۲ به پایان رسید و در آن حدود ۷۵۰ آپارتمان چند طبقه برای جمعیت نیم میلیون نفر ساخته شد. بیش از ۱۰۰ مرکز خرید و چندین مدرسه در این شهر ساخته شده است.

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

هزینه کلی ساخت این شهر ۳٫۵ بیلیون دلار تخمین زده شده است.

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

جمعیت کنونی شهر ۱۰۰۰ نفر است و اکثر جمعیت زیر خط فقر هستند که با درآمد روزانه ۲ دلار زندگی می کنند. آن ها حتی با وام هم توانایی خرید مسکن را ندارند.


 

تیمز تاون، چین

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

یکی دیگر از شهرهای ارواح چینی تامس تاون شهر کپی برداری شده از لندن است که برای ۱۰ هزار نفر ساخته شده است. در این شهر رودخانه تیمز، خانه های ویکتوریا، کلیسای گوتیک، و مجسمه های هری پاتر و جیمز باند ساخته شده است و هزینه ساخت آن حدود ۸۰۰ میلیون دلار بوده است.

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

این شهر به دلیل بحران مالی سال ۲۰۰۸ خالی از سکنه باقی مانده است. کمتر کسی استطاعت زندگی در این شهر زیبا را دارد بنابراین شهر به شهر ارواج تبدیل شده است.

هم اکنون از این شهر به عنوان زمینه عکاسی های عروسی استفاده می شود.


 

ماسدار، امارات

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

شهر ماسدار در ۱۷ کیلومتری ابوظبی پایتخت امارات متحده عربی ساخته شده است. هزینه ساخت این پروژه ۲۲ بیلیون دلار تخمین زده شده است. این شهر یکی از شهرهای اکوسیتی است که از منابع تجدیدپذیر انرژی فراهم می کند، انتشار دی اکسید کربن و به هدر رفتن سیستم های تجدیدپزیر را کاهش می دهد.

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

این شهر برای ۵۰ هزار سکنه برنامه ریزی شده است اما تنها ۳۰۰ نفر در این شهر زندگی می کنند که بیشتر آن ها دانشجویان موسسه علم و تکنولوژی ماسدار هستند.

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

ورود ماشین به این شهر به کلی ممنوع است و تنها یک فروشگاه ماشین دارد که برای سفر بین شهری از آن ها استفاده می شود.

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

این پروژه مدت هاست تکمیل شده اما هنوز خالی از سکنه است و یکی از دلایل آن بحران اقتصادی است. به علاوه کسانی که عادت به زندگی لوکس دارند نمی توانند طبق قوانین این شهر زندگی کنند.


 

کیجونگ دونگ، کره شمالی

شهرهای مدرنی که کسی حاضر نشده در آن ها زندگی کند

کیجونگ یونگ در نزدیکی یک منطقه غیرنظامی در مرز بین کره شمالی و جنوبی ساخته شده و تنها مکانی است که از کره جنوبی قابل مشاهده است. این شهر در سال ۱۹۵۰ ساخته شده و هدف آن ایجاد استانداردهای خوب زندگی برای جنوبی هایی است که از مرز می گذرند. برخلاف گفته های صاحب منصبان خانه های این شهر کاملا خالی هستند. چراغ های این شهر در قسمت های مشخص و زمان مشخصی روشن و در زمان مشخصی خاموش می شوند تا وانمود کنند که ساختمان ها خالی نیستند.


منبع: برترینها

وزیر امور خارجه انگلیس به روسیه رفت

وزیر امور خارجه انگلیس برای رایزنی با همتای روسی خود به مسکو رفت.

به گزارش ایسنا، بوریس جانسون، رییس دستگاه دیپلماسی انگلیس در صفحه توییتر خود نوشت، برای مذاکرات مهمی با سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه وارد این کشور شده است.

وی خاطرنشان کرد: ممکن است ما اختلافات بسیاری داشته باشیم اما در عین حال همکاری بسیاری درباره موضوعات سوریه، ایران و کره شمالی داریم.


منبع: عصرایران

پوتین خواستار حل و فصل مسالمت آمیز بحران یمن شد

ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه در گفت وگوی تلفنی با سلمان بن عبدالعزیز پادشاه عربستان سعودی خواستار حل و فصل مسالمت آمیز مساله یمن شد.

به گزارش ایرنا، مذاکره تلفنی پوتین و سلمان شامگاه پنجشنبه به ابتکار طرف عربستانی انجام گرفت و دو طرف در مورد مسائل مهم خاورمیانه ازجمله اوضاع یمن گفت وگو و تبادل نظر کردند.

دفتر مطبوعاتی کاخ کرملین خاطرنشان کرد که پادشاه عربستان سعودی نسبت به پرتاب موشک بالستیک از سوی رزمندگان یمنی به سوی ریاض ابراز نگرانی جدی کرد.

ولادیمیر پوتین با محکوم کردن این گونه اقدامات بر اهمیت تحقیقات در باره این حادثه تاکید کرد و در همین حال گفت که بحران یمن باید صرفا از راههای مسالمت آمیز و گفت وگوهای ملی حل و فصل شود.

دوطرف در تبادل نظر در باره اوضاع سوریه بر لزوم افزایش تلاش ها برای دستیابی به راهکار سیاسی تاکید کردند.

در ادامه گفت وگوی تلفنی برخی موضوعات همکاری های روسیه و عربستان سعودی ازجمله در عرصه انرژی مطرح و مورد بررسی قرار گرفت و دو طرف بر همکاری بیشتر دو کشور و هماهنگی اقدامات خود تاکید کردند.

عربستان و متحدانش از ششم فروردین سال ۹۴ اقدام به تجاوز نظامی به یمن و محاصره زمینی، دریایی و هوایی این کشور با هدف بازگرداندن ‘عبدربه منصور هادی’ رئیس جمهوری مستعفی یمن به قدرت کرد.

این تجاوز نظامی تاکنون نتیجه ای جز کشتار و زخمی شدن هزاران یمنی و همچنین آواره شدن میلیون هان تن و ویرانی زیرساخت های این کشور نداشته است.


منبع: عصرایران

تعداد مصدومان زلزله کوهبنان به ۴۲ نفر رسید

رئیس مرکز فوریت‌های پزشکی کرمان با بیان اینکه تعداد مصدومان زلزله کوهبنان به ۴۲ نفر رسید گفت: ۵ نفر مصدوم مستقیم و ۳۷ نفر مصدوم غیر مستقیم، زلزله کوهبنان تا این لحظه است.

سید محمد صابری در گفت‌وگو با تسنیم در کرمان، با اشاره به وقوع زلزله ۵٫۲ ریشتری در منطقه کوهبنان کرمان اظهار داشت: ۷ اکیپ فوریت‌های پزشکی از شهرستان‌های زرند و راور به منطقه اعزام شدند.

وی با بیان اینکه بیمارستان‌های راور، زرند و کوهبنان در آماده باش هستند گفت: تعداد مصدومان زلزله کوهبنان به ۴۲ نفر رسید.

رئیس مرکز فوریت‌های پزشکی کرمان گفت: ۵ نفر مصدوم مستقیم که زیر آوار مانده بودند و ۳۷ نفر مصدوم غیر مستقیم آمار مصدومان زلزله کوهبنان تا این لحظه است.

وی از آماده‌باش تعداد ۱۰ تیم فوریت‌های پزشکی و تیم DMAT دانشگاه علوم پزشکی کرمان در پی زلزله ۵ و ۲ دهم ریشتری کوهبنان خبر داد.


منبع: عصرایران

هجوم بنیانگذار فیس‌بوک به ورزش

مارک زاکربرگ قصد جالبی برای ورود به ورزش و فوتبال داشته است.

هجوم بنیانگذار فیس‌بوک به ورزشپول‌نیوز – برخلاف استیو جابز، بیل گیتس و بسیاری از نوابغ دنیای کامپیوتر و دیجیتال، شاید مارک زاکربرگ از لحاظ شخصیتی، چهره‌ای جذاب محسوب نشود اما از جنبه هوش و ذکاوت، قطعاً یکی از جذاب‌ترین چهره‌های تاریخ معاصر است. شخصی که با راه‌اندازی شبکه اجتماعی مشهور Facebook، دنیا را تسخیر کرد و اکنون، بجای درجا زدن همانند گزینه‌های قبل از خود همانند Gazzag و Orkut، با سرعت بالا به پیش می‌رود.
نقطه شروع؛ همکاری با رئال مادرید

چندی پیش بود که ماجرای همکاری فیسبوک با باشگاه رئال مادرید، حسابی خبرساز شد. مسئولان دیجیتال باشگاه رئال مادرید با هدفِ تحت‌تاثیر قرار دادن نسل نوجوان و جوان، با همکاری فیسبوک و کمپانی دیجیتالی «GoPro»، سریال‌های فوتبالی در ۸ قسمت را تولید کردند که در مورد زندگی جذاب در باشگاه رئال مادرید بود. سریالی ۸ قسمتی که در صفحه رسمی باشگاه رئال مادرید در فیسبوک منتشر شد و به حدی مورد توجه مخاطبین هدف قرار گرفت که مادریدی‌ها را به فکر ادامه این پروژه در سطحی وسیع‌تر انداخت.

علاوه بر این پروژه، مسئولان رئال مادرید، پروژه تصویری جدیدی را نیز در فیسبوک آغاز کردند که به کمک این سرویس، مخاطبین جدیدی را به ویژه از ایالات متحده آمریکا به خانواده بزرگ طرفدارانشان افزودند. رافائل دو سانتوس در رابطه با پروژه‌های ویدئویی جدید قوهای سپید گفت: «هدف باشگاه این بود که با استفاده از پروژه‌های جدید، نه تنها هواداران پیشین خود را به وجد بیاورد، بلکه میلیون‌ها انسان که روزانه در فیسبوک مشغول فعالیت هستند را نیز به سمت خود جذب کند.»

گام بلند فیسبوک در ورزش

پروژه ساخت سریال برای رئال به حدی توجه مدیران ورزشی را به خود جلب کرد که بسیاری از آنها از جمله سران باشگاه منچسترسیتی نیز، با مسئولان فیسبوک پای میز مذاکره نشسته و قرارداد امضا کردند.

در این بین بد نیست بدانید سال گذشته، توئیتر با ۱۰ میلیون دلار، حق پخش دیجیتال مسابقات NFL را خریداری کرد و از این طریق سود قابل توجهی بدست آورد. این در حالی‌ست که فیسبوک نیز در همان مقطع با خرید حق پخش مسابقات کریکت هند به مبلغ ۶۰۰ میلیون دلار، موفق به کسب درآمد ۲٫۶ میلیارد دلاری شد.

حال، مارک زاکربرگ با بیش از ۲ میلیارد عضو فعال به صورت ماهانه در فیسبوک، تصمیم دارد پروژه بلندپروازانه جدیدی را کلید بزند. فیسبوک که اکنون مالکیت توئیتر و اینستاگرام را نیز در اختیار دارد، در صدد است که به صورت ویژه به موضوع «حق پخش مسابقات ورزشی» ورود کند و در این راه با مدیران بازرگانی ۵ لیگ معتبر دنیا (سری‌آ ایتالیا، لالیگا اسپانیا، بوندسلیگا آلمان، لیگ برتر انگلیس و لیگ یک فرانسه) وارد مذاکره شده و باید دید در نهایت با کدام لیگ به توافق می‌رسد. جالب اینجاست که فیبسوک در صورت موفقیت در این امر، تمام بازی‌ها را به صورت رایگان در دسترس عموم قرار خواهد داد و تنها از طریق تبلیغات و میزان کلیک، درآمد کسب خواهد کرد.

نسخه ایرانی و قرارداد با لالیگا

روز سه‌شنبه اتفاقی بسیار مهم نیز در ایران روی داد. ایرانسل، بزرگ‌ترین اپراتور دیتای کشور با داشتن بیش از ۴۹ میلیون مشترک، طی مراسمی که با حضور فرناندو مورینتس، بازیکن سابق رئال مادرید و سفیر کنونی این تیم در کنار مدیرعامل لالیگا در تهران برگزار شد، به صورت رسمی همکاری خود با لالیگا اسپانیا را آغاز کرد. بر اساس اطلاعات ارائه‌شده توسط ایرانسل، در آغاز این همکاری قرار است کانال جدیدی به نام «اسپرت پلاس» به اپلیکیشن لنز (که متعلق به ایرانسل است) اضافه شود که در این تلویزیون اینترنتی، برنامه‌های اختصاصی با محوریت لالیگا، همچون کلیپ‌های اختصاصی ورزشی، مصاحبه‌ها و کنفرانس‌های مطبوعاتی فوتبالی با زیرنویس فارسی، تاریخچه فوتبال، گفتگوی طرفداران ایرانی با لالیگا، برگزاری مسابقات گوناگون با جوایز متنوع و همچنین کلیپ‌های ویدئویی آموزشی آکادمی فوتبال در دسترس علاقمندان قرار گیرد.


منبع: پول نیوز