اثرات کمبود خواب بر رابطه زناشویی

برترین ها – ترجمه از هدی بانکی: لازم نیست مطالعه‌ی گسترده‌ای انجام دهید تا بدانید که کمبود خواب چه اثری روی توانایی‌های ادراکی‌تان می گذارد، اما به هر حال مطالعات زیادی در این زمینه وجود دارد. کمبود خواب می‌تواند هر چیزی را تحت تاثیر قرار بدهد؛ از ادراک گرفته تا تمرکز و توجه و تصمیم گیری. قرار نیست در این مطلب در مورد فواید خواب کافی حرف بزنیم چون مطمئنا مطالب زیادی در این مورد خوانده‌اید و احتمالا خودتان هم عوارض کمبود خواب را تجربه کرده‌اید. فقط یاد آوری می‌کنیم که کمبود خواب، یک مشکل اپیدمی است و مرکز کنترل و پیشگیری بیماری‌ها نیز این واقعیت را اعلام کرده است.

بدون تردید، اگر به اندازه‌ی کافی نخوابیده باشید، مهارت‌های تفکرتان فورا افت خواهد کرد. کاری که اغلب ما در برابر کمبود  خواب‌مان انجام می‌دهیم این است که در مصرف قهوه زیاده روی می‌کنیم، خواب آلوده به سمت محل کارمان می‌رویم و سعی می‌کنیم هشت ساعت با کلافگی و آشفتگی کار کنیم و خسته و کوفته و بیحال به خانه بر می‌گردیم.

سوالی که پیش می‌آید این است: آیا سر کلاس چیزی یاد گرفتید؟ در بیشتر موارد جواب منفی است.

بیشتر ما خواب را در الویت قرار نمی‌دهیم و این کار ما، تاثیر منفی در بسیاری از جوانب زندگی‌مان می‌گذارد از جمله روابط‌ مان.

 کمبود خواب چگونه رابطه‌تان را تحت تاثیر قرار می‌دهد

کمبود خواب، به ضرر عشق‌تان است

بسیاری از پژوهش‌ها، تاثیر مخرب کمبود خواب را بر جسم و روح تائید کرده‌اند. با توجه به اینکه روابط بخش بزرگی از زندگی ما را تشکیل می‌دهند، عجیب نیست که کمبود خواب به ارتباط‌هایی که با دیگران داریم نیز لطمه بزند.

۱. واکنش‌های ناگهانی‌تان بیشتر می‌شود

خود کنترلی بخشی از تصمیم‌گیری‌های روزمره‌ی ماست. مطالعات نیز نشان داده کمبود خواب، خود کنترلی را ضعیف می‌کند و پرخاشگری را در افراد افزایش می‌دهد که می‌تواند در محل کار و خانه، مشکلاتی ایجاد کند.

پرخاشگری در روابط، بسیار خطرناک است. لطفا سر همسر و فرزندان‌تان داد نزنید؛ دست کم هفت ساعت بخوابید!

۲. میل جنسی‌تان کم می‌شود

مطالعات انجام شده، کمبود خواب را به سطح پایین تستوسترون هم در زنان و هم در مردان، ربط داده‌اند. باید بدانید که کمبود خواب نه تنها از تمایل جنسی‌تان کم می‌کند بلکه موجب اختلال جنسی نیز می‌شود. تاثیر بالقوه‌ی کسر خواب داشتن شامل خستگی، کم انرژی بودن و خواب آلودگی می‌شود. که همه‌ی اینها از میل جنسی‌تان کم می‌کنند.

برا اینکه ریلکس باشید و جهت خوابیدن آماده شوید، ده دقیقه مدیتیشن کنید. توجه‌تان را معطوف دم و بازدم خود کنید و افکار تصادفی را که به ذهن‌تان خطور می‌کنند از سر بیرون کنید.

۳. از جذابیت‌تان کم می‌شود

همسر شما به دلایل مختلفی شما را دوست دارد که جذابیت ظاهری‌تان یکی از آنهاست. هر چند تمایل اولیه‌ی بشر برای پیدا کردن کسی که جذابیت ظاهری برایش داشته باشد، دیگر چندان قوی نیست اما اهمیت خود را از دست نداده. وقتی احساس سلامتی و انرژی می‌کنیم، جذاب‌تر و با اعتماد بنفس بیشتر به نظر می‌رسیم. در واقع این دو ویژگی، جدانشدنی هستند.

یافته‌های یک مطالعه‌ی سوئدی نشان داده افرادی که کمبود خواب دارند، کمتر جذاب و سالم و بیشتر خسته و بیحال به نظر می‌‌رسند. یعنی نوع بشر، نسبت به علامت‌های مرتبط با خواب در چهره، حساس‌تر است، که روی برداشت‌ها و رفتارهای اجتماعی اثر بزرگی می‌گذارد.

 کمبود خواب چگونه رابطه‌تان را تحت تاثیر قرار می‌دهد

۴. خود خواه‌تر می‌شوید

کمبود خواب می‌تواند ما را خودخواه‌تر کند، چون نیازهای خودمان را به نیازهای همسرمان ترجیح می‌دهیم. وقتی همسرتان کاری برای شما انجام می‌دهد، حتما از او تشکر کنید. کمبود خواب داشتن می‌تواند باعث شود تشکر کردن را فراموش کنید.

۵. آستانه‌ی تحمل‌تان کم می‌شود

هر رابطه‌ای طبیعتا اختلاف‌هایی نیز دارد و هر چقدر هم که خوب بخوابید، این اختلاف‌ها حل نمی‌شوند اما خوب و کافی نخوابیدن، تحمل‌تان را کم کرده و عصبی و پرخاشگر خواهید شد. وقتی کم می‌خوابید، مثل این است که دنیا را با عینک تیره می‌بینید. خلق و خوی‌تان نوسان پیدا کرده و زود عصبانی می‌شوید، در نتیجه رابطه‌تان تاثیر بدی از این رفتارها خواهد گرفت.


منبع: برترینها

سفر به منطقه جنگلی «سیاه رودبار» در علی آباد کتول

ماهنامه همشهری سرزمین من – مجید ابراهیمی: جنگل های وسیع گلستان، اگرچه همه زیر این نام جمع شده اند، اما بیشتر مناطق جنگلی این منطقه به واسطه نزدیکی به یک روستا یا جاذبه طبیعی، نامی خاص گرفته اند. منطقه جنگلی «سیاه رودبار» در فاصله تقریبا ۲۰  کیلومتری شهر «علی آباد کتول» نامش را از روستای همسایه اش گرفته. این منطقه که غیر از این روستا، چندین روستای دیگر در اطرافش دارد، در دامنه های ارتفاعات شرقی البرز قرار دارد و آب و هوایی معتدل و پوشش گیاهی بکر و متنوع دارد؛ از گیاهان و بوته های جنگلی مختلف گونه های کمیاب سرخدار و انجیلی است.

پیشنهاد ما این است که برنامه سفر خود را طوری تنظیم کنید که چند روزی را در این منطقه اقامت کنید و به قدر کافی زمان برای سرزدن به گوشه و کنار آن داشته باشید. جنگل گردی، دره نوردی، کوهنوردی، روستاگردی، دوچرخه سواری، تماشای آثار تاریخی و حتی سوارکاری از جمله کارهایی است که می توانید در سفر به این منطقه از جنگل های استان گلستان تجربه کنید.

 سفر به منطقه جنگلی «سیاه رودبار» در علی آباد کتول

کجا بمانیم؟ مهمان خانه و ارگانیک ها

اگر قصد اقامت در سیاه رودبار را دارید می تواند قبل از سفر با «فرهاد مسعودی» به شماره ۰۹۱۱۹۶۷۰۹۳۵ تماس بگیرید. در این روستا انواع غذاهای ارگانیک، گیاهان دارویی، عسل جنگلی و محصولاتی تهیه شده از میوه های جنگلی برای خرید مهیاست. از کارگاه های قالی بافی، عروسک دوزی یا پارچه بافی روستا هم بازدید کنید.

چطور برسیم؛ چند روستا تا جنگل

از بلوار امام رضا (ع) به سمت جاده زرین گل- شیرین آباد رفته، وارد مسیر جنگلی شوید. بعد از طی حدود ۱۸ کیلومتر به دوراهی سیاه رودبار می رسید. مسیر سمت راست به سمت روستای معرف «ابر» در استان سمنان می رود و مسیر سمت چپ با تابلوی روستای «میان رستاق» به سمت روستای سیاه رودبار می رود. فاصله روستا تا علی آباد کتول حدود ۲۰ کیلومتر و ارتفاع ان حدود ۷۰۰ متر بالاتر از سطح دریاست.

سفر به منطقه جنگلی «سیاه رودبار» در علی آباد کتول 

چه می بینیم؛ گلگشت در جنگل

مهم ترین جاذبه سفر به این منطقه گشت و گذار در جنگل های باستانی زیباست.

هم پیاده و هم با اسب می توانید به دیدن جاذبه های جنگلی روستا بروید.

مسیر جنگلی: با وارد شدن به جاده زرین گل- شیرین آباد چشم اندازهای زیبا شروع می شود؛ شالیزارهای برنج در کف دره در سمت چپ تان و جنگل های توسکا و افرا در سمت راست تان قرار دارد. صدای پرندگان و صدای جریان آب، در بیشتر بخش های مسیر شما را همراهی می کند. هر قدر بیشتر ارتفاع می گیرید، تنوع گیاهی مسیر بیشتر می شود و کم کم سر و کله درختانی مثل نمدار، بلوط، ملیچ، ون، انجیلی و داغداغان هم پیدا می شود.

 سفر به منطقه جنگلی «سیاه رودبار» در علی آباد کتول
 
یکی از مهم ترین گونه های جنگلی این منطقه درختان زیبا و قدیمی سرخدار هستند. می توانید در محل مناسبی در میانه جنگل از خودروی تان پیاده شوید و گشت و گذار جنگلی را شروع کنید. در این منطقه جنگلی گراز، شغال، روباه، راسو، سمور و جوندگان بیشتر از خرس و شوکا است. محلی ها در این جا پلنگ و گرگ هم دیده اند. هم به دلیل وجود این حیوانات و هم خطر گم شدن در جنگل به هیچ وجه بدون بلدهای محلی وارد جنگل نشوید.

روستای سیاه رودبار و تفرجگاه های تاریخی: روستای سیاه رودبار مهم ترین روستای هم نام این منطقه جنگلی است. خانه های قدیمی روستا، خشتی و گلی با سقف های چوبی هستند، اما خانه ها تازه تر سقف و بدنه تازه تری دارند. روستای بسیار باصفا و روی تپه سرسبزی شکل گرفته است و درختان، اطرافش را گرفته اند. اگر فرصت کردید، به روستاهای «چینو»، «میان رستاق» و «افراتخته» هم سربزنید.

از پایین دره هرچه به سمت ارتفاعات و ییلاق ها حرکت کنید، نوع مصالح به کاررفته در ساخت خانه ها نیز تغییر میکند. منطقه جنگلی سیاه رودبار به خاطر جنگل های بکر، راه های دسترسی به ارتفاعات و روستاهای قدیمی در آن، منطقه ای ایده آل برای سفر است. «افراتخته» در کنار رویشگاه طبیعی درختان سرخدار، یک اکو کمپ در دل جنگل قرار دارد. قلعه باستانی «سیاه چال» و «قلعه موران» هم محل هایی مناسب برای گشت و گذارند؛ در سایت باستانی سیاه چال هنوز هم می توانید آثار سفال های آبرسانی داخل قلعه را تماشا کنید.

 سفر به منطقه جنگلی «سیاه رودبار» در علی آباد کتول

یک پدیده زمین شناسی منحصر به فرد در این منطقه، چشمه آب شور با املاحی سرخ رنگ است. اگر فرصت داشتید، در مسیر رفت یا برگشت می توانید برنامه ای برای گشت و گذار از آبشار کبودوال و دریاچه سد مخزنی علی آباد کتول را هم داشته باشید.


منبع: برترینها

میدان مشق و هزاران خاطره!

هفته نامه کرگدن – مریم اطیابی: میدان مشق در زمین فتحعلی شاه قاجار، خارج از حصارهای شهر، کنار خندق شمالی در زمینی به مساحت حدود ۲۵ هکتار به ابعاد ۴۳۰ قدم در ۵۴۰ قدم ساخته شد.

«امروز نایب السلطنه (کامران میرزا امیرکبیر) زن های فقیر را در میدان مشق جمع  کرده، به این معنی که گفته بودیم، به هزار نفر از زن های فقیر بلیت بدهند، در میدان مشق حاضر شوند؛ هزار تومان ما پول می دهیم، نایب السلطنه به آن ها تقسیم کند. امروز نایب السلطنه پول را برده بود؛ میرزامحمدخان هم با نایب السلطنه بود. وقتی وارد میدان مشق شده بودند، دیده بودند زن ها از هزار تجاوز کرده، به سه هزار نفر رسیده اند؛ لابد هزار تومان را طوری تقسیم کرده بود که با کمال نظم به همه رسیده، پولشان را گرفته، خوشحال رفته بودند.»(نقل و تلخیص از روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه)

قرار است به موزه ملک بروم و این جا میدان مشق است؛ محدوده ای که از شمال به خیابان سوم اسفند (سرهنگ سخایی کنونی)، از شرق به خیابان علاءالدوله (فردوسی کنونی)، از غرب به خیابان قوام السلطنه (سی تیر کنونی) و از جنوب به خیابان باغشاه یا سپه (امام خمینی کنونی) محدود می شود و موزه ملک بعد از سردر باغ ملی سمت چپ این میدان چشم انتظار بازدیدکنندگان است.

 برسد به دست حاج حسین آقا ملک

از سردر باغ ملی که بگذری، میتوانی مردمان را از دوره قاجار تاکنون در میدان مشق تصور کنی؛ آن هنگام را که عباس میرزا برای نجات ایران از تجاوز روس ها به  مشق نظامی سربازان دلبسته بود، یا روزگاری را که نقاره زنان بر سر در این میدان می رفتند و صبح و عصر نقاره می زدند و عده ای مطرب با لباس های خاص طلوع و غروب را به پایتخت نشینان اعلام می کردند، یا زمانی را که ناصرالدین شاه با لباس نظامی و سردوشی و کلاهی که الماس «دریای نور» بر آن می درخشید، از ارتش سان می دید، یا جنازه میرزارضا کرمانی بر دار را که قاتل ناصرالدین شاه بود و اعدام شد.

صداهای دیگر هم می آید؛ صدای بازی الک دولک، تمرین دوچرخه سواری و موتور سیکلت سواری، فرود آمدن هواپیمای نوع بلریو با خلبان لهستانی اش در جنگ  جهانی اول که سه روز مردم تهران را به تماشا خود کشاند، مراسم روضه خوانی و عزاداری سردار سپه، توپ وسط میدان که هر روز ساعت ۱۲ ظهر و در ایام ماه رمضان در سحر و افطار شلیک می شد، شور مارگیران، شعبده بازان، قلندران و درویش ها آن هنگام که این جا باغ ملی بود و…

میدان مشق در زمان فتحعلی شاه قاجار در خارج از حصارهای شهر، کنار خندق شمالی، در زمینی به مساحت حدود ۲۵ هکتار به ابعاد ۴۳۰ قدم در ۵۴۰ قدم ساخته شده. جنگ های ۲۵ ساله پی در پی دوره فتحعلی شاه با روس ها، بی خانمانی، بدبختی و ویرانی عجیبی را بر ایران مستولی کرد. فتحعلی شاه و عباس میرزا چاره را در ارتقای توان نیروهای نظامی خود دانستند. از این رو ایران از فرانسه و انگلیس کمک خواست تا ارتش را که توان رویارویی با ارتش مدرن روسیه را نداشت، آموزش دهد و با فنون نظامی روز جهان آشنا کند.

در نتیجه دولت فرانسه هیئتی هفتاد نفره به فرماندهی ژنرال گاردان را به تهران فرستاد تا به تربیت پیاده نظام ایران در میدان مشق بپردازد. علت انتخاب میدان مشق نزدیکی آن به میدان توپخانه و ارگ سلطنتی بود.

در سال ۱۲۴۰ شمسی دیواری به دور میدان مشق کشیدند، محمدخان سپهسالار، وزیر جنگ دوره ناصرالدین شاه، در سال ۱۲۴۱ آن جا را تجدید بنا کرد و دیواری آجری به همراه طاق نما ساخت. حالا دیگر میدان مشق اصطبل، کالسکه خانه، باروخانه و… داشت و هفته ای یک بار شاه ایران و هر روز هم یکی از امرای ارتش مانند سپهسالار یا شاهزاده حمزه میرزا حشمت الله از نیروهای نظامی در حال تیراندازی با توپ و تفنگ و سایر تمرین های نظامی دیدن می کرد.

 برسد به دست حاج حسین آقا ملک

با گسترش تهران، میدان مشق در داخل شهر قرار گرفت. در همین ایام و در سفر دوم ناصرالدین شاه به اروپا، روس ها شاه را مجبور کردند تا یک فوج قزاق را برای آموزش ارتش راهی ایران کند، به این ترتیب جای مستشاران نظامی را قزاق های روسی گرفتند و قزاقخانه و عمارت کلاه فرنگی را در این میدان بنا نهادند. از سویی بخش هایی از زمین شمالی میدان مشق به هیئت امریکایی مبلغ دین مسیح برای احداث کلیسا و بیمارستان واگذار شد.

در اواخر حکومت احمدشاه با قدرت گرفتن سردار سپه به عنوان وزیر جنگ، میدان در سال ۱۳۰۱ به شکل مربع درآمد و دیوارهایی با طاق نماهای آجری گرداگرد آن ساخته و صاحب نقاره خانه ای به جای سردر ناصری شد. براساس عکس های پیشین، سردر قدیم در گوشه جنوب شرقی میدان و رو به میدان توپخانه بوده است. دو طرف بنای سردر دو اتاقک نگهبانی بود که با ساخته شدن بنای پست در شرق و کمپانی نفت ایران و انگلیس در غرب، احتمالا از بین رفت.

رضاخان دستور ساخت سردر جدید را برای یادبود کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و فتح تهران داد و استاد جعفرخان معمارباشی که سردر مجلس و مدرسه فیروز بهرام را ساخته بود، سردر میدان مشق را بنا نهاد. کاشیکاری و نقاشی روی کاشی های سردر هم اثر استاد حاج حسین کاشی پز (متولد قم) است که در حال حاضر فرزندانش به خاندان خاک نگار مقدم مشهورند. می گویند او برای طراحی نقش سربازان و قزاقان از مدل های زنده استفاده می کرد و کارگاهش درست مقابل سردر باغ ملی بود.

با به قدرت رسیدن رضاشاه، پادگان ها به خارج از شهر رفتند و در میدان مشق باشگاه افسران، زندان موقت شهربانی و وزارت جنگ شکل گرفت. در سال ۱۳۰۶ تصمیم بر این شد که بخشی از میدان مشق به باغی عمومی تبدیل شود و افزون بر ساختمان مهمانخانه بلدیه، بناهایی برای تئاتر، سینما، بوفه، زمین تنیس و فوتبال و… در قسمت آخر میدان که به خیابان سپه (امام خمینی) وصل می شد، جانمایی و دکان ها و مغازه هایی ساخه شود.

به این ترتیب بلدیه تهران دو کامیون شمشاد از رشت به میدان مشق آورد و درختان را غرس کرد و در ضلع غربی میدان باغی را احداث کرد که هر چند پنج سال بیشتر رونق نداشت، اما به باغ ملی شناخته می شد و تا امروز شب های این باغ و چراغ های روشن آن، جشن های اعیاد مذهبی، جشن صنوف مختلف، آتش بازی و موسیقی آن از ذهن ها پاک نشد. گواهش نام سردر میدان مشق است که همه به سردر باغ ملی می شناسندش. بعدها جای این باغ را ساختمان های موزه ملی، کتابخانه و وزارت امور خارجه گرفت.

اما موزه ملک از چه زمانی در میدان مشق خوش نشین شد؟ مرحوم حسین ملک متولد تهران در سال ۱۲۵۰ شمسی و درگذشته به سال ۱۳۵۱، فرزند ارشد حاج محمدکاظم ملک التجار بود. خانواده اش اصالتا تبریزی و مجتهدزاده بودند. خیریات و موقوفات حاج حسین آقا زبانزد خاص و عام است، تا آن جا که آستان قدس رضوی اداره ای به نام اداره موقوفات ملک دارد.

کتابخانه و موزه بزرگ ملک تهران هم از موقوفات او است. حاج حسین آقازاده تهران و ساکن مشهد، دو میلیون مترمربع زمین هم در مشهد به ساخت خانه برای فرهنگیان اختصاص داده و چند ده هزار متر زمین هم وقف ساخت پارک عمومی در مشهد کرده است.

مرضیه مرتضوی، کارشناس ارشد تاریخ و موزه دار موزه ملک، درباره او نوشته است: «مرحوم ملک در سال ۱۳۱۶ با وقف نامه ای شش دانگ عمارت پدری را به انضمام کلیه کتب و نسخ خطی، خطوط خوشنویسی، کتب ایرانی، فرنگی، عربی، تابلوهای نقاشی وقف کرد.

او کتابخانه اش را از مشهد به خانه پدری در تهران انتقال داد، اما چون این مسجد در دل بازار تهران، میان مسجد شاه و مسجد ملک و در بازار حلبی سازها قرار داشت و بیشتر محل رفت و آمد بازاریان بود، قطعه زمینی به متراژ ۶۰۰۰ مترمربع واقع در باغ ملی تهران را در مقابل املاکی که رضاشاه در جوار کاخ سعدآباد از او گرفته بود، از شهرداری وقت جهت تاسیس کتابخانه گرفت، اما چون زمین در قلب وزارت امور خارجه بود و این وزارتخانه از آن زمین برای فرود بالگرد استفاده می کرد تا زمان حیات حاج حسین آقا (۱۳۵۱ شمسی) کار احداث بنا عملی نشد.

 برسد به دست حاج حسین آقا ملک

پس از انقلاب با پیگیری های عزت ملک، ناظر استصوابی موقوفات ملک و دختر آن مرحوم، از امام خمینی (ره) این قطعه زمین از وزارت امور خارجه بازپس گرفته و به آستان قدس رضوی واگذار شد تا طبق وصیت مرحوم ملک در آن کتابخانه احداث شود.»

کار احداث بنا در سال ۱۳۶۴ آغاز شد و موزه و کتابخانه ملک به طور رسمی سال ۱۳۷۶ افتتاح شد. در مردادماه امسال در طبقه دوم کتابخانه و موزه ملی ملک، تالارهای جدید موزه ای با نام «مجموعه تمبرهای حاج حسین آقا ملک» و «تالار هزار داستان» افتتاح شده است.
حالا مجموعه ای از تمبرهای گنجینه حاج حسین ملک و گنجینه تمبرهای اهدایی به این مجموعه از قبیل مجموعه مرحوم ثابتی، مرحوم قوامی، بانو نسرین دستغیب بهشتی و… در این موزه به نمایش گذاشته شده اند. نخستین تمبر در سال ۱۸۴۰ میلادی در لندن از تکه کاغذ سیاه و کوچکی با تصویر ملکه الیزابت تهیه شد که چون یک پنس ارزش داشت، بعدها به تمبر پنی سیاه معروف شد.

نوزده سال بعد، ناصرالدین شاه پس از سفرش به اروپا در بازگشت به ایران، گروهی را مامور کرد تا ایران صاحب تمبر شود. این هیئت در سال ۱۲۴۴ شمسی به کوشش محسن خان سرتیپ (معین الملک) از طریق اداره پست فرانسه با طراح فرانسوی به نام «آلبرت بار» آشنا و وارد مذاکره می شود و از او می خواهد طرحی را برای تمبر ایران آماده کند. به این ترتیب از سال ۱۲۴۷ خورشیدی ایران هم صاحب تمبر شد.

سیستم پست نخستین بار به دستور کوروش کبیر و با راه اندازی چاپارخانه در ایران شکل گرفت. چاپارخانه ساختمان های بین راهی بودند که چاپارها (حاملان نامه ها و دستورات دولتی از مرکز به ایالات و برعکس) برای استراحت و تعویض اسب های خسته با اسب های تازه نفس به این امکان مراجعه می کردند.

جالب است بدانیم به گفته هرودوت، تاریخ نویس یونان باستان، این سخن داریوش هخامنشی درباره چاپارهای ایران است: «نه برف، نه باران، نه گرما، نه تاریکی شب نمی تواند این پیک ها را از انجام تند و تیز وظیفه شان بازدارد.» و حالا سردر اداره پست «جیمز فارلی» شهر نیویورک نوشته ای با این اقتباس تبدیل به شعار مشهوری برای این مرکز شده است: «باران یا آفتاب، برف یا بوران، ما پیغام های خود را خواهیم رساند!»

نشان تمبر رسمی ایران، معروف به «تمبر باقری»، در دوره قاجار با نشان رسمی دولت ایران، «شیر و خورشید»، منتشر شد؛ تصویر شیری ایستاده که شمشیری در دست راستش گرفته و خورشیدی از پشت آن پیداست؛ همچنین در چهار طرف آن عدد مربوط به بهای تمبر شامل ۸، ۴، ۲، ۱ شاهی نقش بسته بود.

سری تمبر سلاطین هم شامل چهره پادشاهان قاجار از ناصرالدین شاه تا دوره پهلوی است که البته این سری افزون بر چهره شاهان ایران، آثار تاریخی معماری ایران را هم به نمایش می گذارد.

سری تصویر ناصرالدین شاه در اتریش چاپ شده است، اما به طور کلی سری نخست تمبرها علاوه بر اتریش، بیشتر در هلند و فرانسه چاپ شدند. یکی از تمبرهای جالب در این دسته تمبری است که به مناسبت پنجاهمین سالگرد سلطنت ناصرالدین شاه چاپ شده که چون شاه زودتر از آماده شدن تمبر ترور شد، این تمبر دیگر مورد استفاده قرار نگرفت.

جالب این که در بین مجموعه تمبرها، تمبرهایی وجود دارد که در انتشار آن ها با روش چاپ سنگی یا لیتوگراف حتی در شیوه های نوین و با فیلم و زینک اشتباهاتی رخ داده است؛ اشتباهاتی مانند جا به جایی در رنگ (دپلاسه)، اشتباه وسط وارو، دو طرفه که گروه ویژه ای در تمبرها ایجاد کردند. وسیله ای به نام سورشارژ یا انگ هم وجود دارد که فلزی یا لاستیکی است با طرح، نام، تاریخ یا قیمت جدید که با جوهرهای رنگی روی تمبرها چاپ می شود؛ سورشارژ هم می تواند باعث ایجاد تمبرهای اشتباه شود.

سورشارژ به دلایل مختلفی روی تمبر قرار می گیرد؛ یکی از آن ها تغییر حکومت است. زمانی که حکومت قاجار به پهلوی و پهلوی به جمهوری اسلامی تغییر کرده، سورشارژها هم دگرگون شده اند؛ مثلا در موزه ملک تمبری هست که چهره احمدشاه را بر روی تمبر سیاه چاپ کرده اند. چهره محمدرضا شاه هم سیاه شده است.

 برسد به دست حاج حسین آقا ملک

فاطمه رازی پور، کارشناس موزه ملک و مسئول بخش تمبر این موزه، می گوید: «سری تمبرهای «ویکتور کاستین» هم برای مجموعه داران ایرانی حائز اهمیت است. در سال ۱۲۸۰ شمسی (۱۹۰۲ میلادی) به دلیل کمبود تمبر در ایران، دولت تمبرهایی به صورت موقتی منتشر کرد. در این بین برخی مراکز پستی بدون اجازه اقدام به چاپ تمبر در شهرستان ها کردند. از جمله رئیس بلژیکی پست و گمرک خراسان، ویکتور کاستین، که بعدها به همین دلیل از ایران اخراج شد. او یک سری تمبر با ذکر حروف مخفف اول نام و نام خانوادگی خود و به خط لاتین در وسط تمبر چاپ کرد که در پستخانه های مشهد، قوچان و بجنورد مورد استفاده قرار گرفت.»

در جنگ جهانی اول ایران هم به نوعی دیگری جنگ شد و کمشکش های سیاسی باعث شد نامه هایی که در کشورهای مختلف جا به جا می شود، مهر سانسور بخورد و محتوای آن چک شود تا در صورت لزوم این نامه ها معدوم شود و هرگز به مقصد نرسد.

در ویترین موزه ملک نامه ای هست که مهر سانسور جرج پنجم در فرانسه را خورده و بار دیگر مهر سانسور شهرستان برازجان بر آن نقش بسته است. تمبرهای انقلابی هم سری جذابی هستند. تمبرهای حکومت موقت آزادستان، تمبرهای حکومت میرزا کوچک خان و تمبرهای سری لار به رهبری عبدالحسین مجتهد که در لارستان چاپ شده است. در عرف و دیپلماسی سیاسی ضرب سکه و تمبر مستقل از دو نشان اعلام استقلال و خودمختاری هستند.

یکی از ویترین ها به راحتی همه را مسحور می کند. تا به حال فکر کرده اید یک تمبر می تواند با پوست ماهی، چوب پنبه و… تهیه شود؟ در موزه ملک تمبرهای یادبودی وجود دارد که از ابریشم، چرم، پوست ماهی کاد، چوب درخت غان (توس)، چوب پنبه، شماره دوزی و نقاشی پشت شیشه برای طراحی آن استفاده شده است. برخی تمبرهای یادبود و مناسبتی ایران هم جذاب است؛ مانند تمبر گفت و گوی تمدن ها، یادبود شهدا، روز کودک با عکس هایی از شهید فهمیده، روباه و زاغ، دختری سوار تاب و نوروزهای مختلف، کنگر بزرگداشت فردوسی، لباس محلی کردستان و…

جدیدترین تمبر یادبود هم تمبر مشترک ایران و ارمنستان است با تصاویر مسجد کبود ایروان و کلیسای وانک ایران که در تاریخ ۱۷ مرداد ۹۵ منتشر شده است. حتما به موزه ملک سر بزنید و قسمت های مختلف آن، به ویژه دو بخش تمبر و نمایشگاه هزار داستان، را ببینید. نمایشگاه هزار داستان هم گزیده ای است از قصه ها و روایت هایی که صدها سال سینه به سینه در میان ایرانیان نقل شده، گاه به نظم درآمده و گاه به نثر نوشته شده است. در این نمایشگاه افزود بر دیدن نسخ خطی مصور می توانید داستان ها را از طریق دستگاهی بشنوید یا صفحات آن را ورق بزنید و بخوانید.


منبع: برترینها

راههای کاهش نگرانی

نگرانی.
اول با یک فکر آزاردهنده شروع می‌شود.
که بعد فکرهای دیگری در سرتان ایجاد می‌کند.
و بدون اینکه بفهمید طوفانی از این نوع افکار در ذهنتان ایجاد می‌شود و باعث می‌شود شروع به غیرمنطقی اندیشیدن کنید و انرژی فکری و جسمی‌تان را به هدر می‌دهید.
حالا این دوست قدیمی‌تان برگشته است و غوغایی در درونتان ایجاد کرده است.
احتمالاً هیچکدام از ما با این حس و تاثیرات منفی بسیار قوی آن بر زندگی غریبه نیستیم.
به گزارش آلامتو به نقل از سایت مردمان؛ اما راه‌ها و عادت‌های مختلفی وجود دارد که کمکتان می‌کند این نگرانی‌ها را کم کنید و خیلی راحت‌تر با چنین افکاری کنار بیایید.
۱. بیشتر چیزهایی که بخاطر آن نگران می‌شوید، هیچوقت اتفاق نمی افتند.
به این جمله از چرچیل توجه کنید:

«وقتی به عقب به همه این نگرانی‌ها نگاه می‌کنم، داستان پیرمردی را به خاطر می‌آورم که در بستر مرگ خود گفت که مشکلات بسیار زیادی در زندگی خود داشته است که بیشتر آنها هیچوقت اتفاق نیفتادند.»

این داستان زندگی همه ماست.
پس وقتی می‌فهمید که نگرانی‌ها کم‌کم در حال نمود است، این سوال را از خودتان بپرسید:
چقدر از چیزهایی که از آن می‌ترسیدم در زندگی‌ام اتفاق بیفتد، واقعاً اتفاق افتاده است؟
اگر شما هم مثل اکثر افراد باشید، پاسختان به این سوال این خواهد بود: خیلی کم.
و آن تعداد کم اتفاقات بد هم به اندازه که انتظار داشته‌اید دردناک نبوده‌اند.
نگرانی‌ها دیوهایی هستند که خودتان در ذهنتان می‌سازید.
پرسیدن مرتب این سوال از خودتان و یادآور شدن به خودتان که چقدر این نگرانی‌ها کوچک هستند، آرام ماندن قبل از اینکه آن نگرانی به یک طوفانی از افکار منفی تبدیل شود، را بسیار ساده‌تر می‌کند.
۲. از گم شدن در ترس‌های مبهم خودداری کنید.
وقتی ترس‌ها در ذهنتان توام با ابهام هستند، خیلی راحت در آن نگرانی‌های افراطی و داستان‌های فاجعه‌آمیزی که برای خودتان می‌سازید، گم خواهید شد.
پس برای روشن کردن این افکار از خودتان سوال کنید:
صادقانه و منطقی، بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد چیست؟
وقتی به این سوال پاسخ دادید، زمانی را برای بررسی و فکر کردن به اینکه اگر آن اتفاق بیفتد، چه می‌توانید بکنید اختصاص دهید.
تجربه ثابت کرده است که بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد آنقدرها که فکر می‌کنید ترسناک نیست.
چند دقیقه وقت گذاشتن برای روشن و واضح کردن این افکار کمکتان می‌کند در زمان و انرژی بسیار زیادی از خودتان صرفه‌جویی کنید.
۳. سعی نکنید حدس بزنید در فکر دیگران چه می‌گذرد.
اینکه سعی کنید فکر کسی را بخوانید معمولاً خیلی درست از آب درنمی‌آید. درمقابل خیلی راحت یک داستان خیلی افراطی و فاجعه‌بار در ذهنتان می‌سازد.
بنابراین باید راهی انتخاب کنید که به نگرانی‌ها و سوءتفاهمات کمتری منجر شود.
حرف بزنید و چیزی که می‌خواهید بدانید را سوال کنید.
با اینکار آزادی بیشتری در روابطتان ایجاد خواهید کرد و با جلوگیری از بروز مشاجرات و منفی‌گرایی ارتباطات شادتری خواهید داشت.
۴. در موقعیتی که می‌دانید نمی‌توانید درست فکر کنید، دست از فکر کردن بکشید.
خیلی وقت‌ها وقتی گرسنه‌تان است یا می‌خواهید بخوابید، ذهنتان بسیار آسیب‌پذیر است. به همین دلیل نگرانی‌ها راحت‌تر در ذهنتان پدیدار می‌شود.
خیلی وقت‌ها بخاطر همین احساسات ساعت‌های دردناک زیادی را خواهید گذراند.
فقط کافی است که خیلی زود این افکار را بشناسید و به خودتان بگویید:
بعداً که ذهنم بازتر و سرحال‌تر بودم به این مسئله فکر می‌کنم.
البته این به کمی تمرین نیاز دارد اما مطمئن باشید که ارزشش را دارد و تفاوت بسیار زیادی در زندگیتان ایجاد خواهد کرد.
۵. یادتان باشد، آدمها آنقدرها که شما تصور می‌کنید به شما و درمورد شما فکر نمی‌کنند.
آنها خودشان بسیار مشغول فکر کردن به نزدیکانشان و به این فکر می‌کنند که دیگران درموردشان چه فکر می‌کنند.
پس لازم نیست غرق در نگرانی فکر کردن به این شوید که دیگران چه فکری درموردتان می‌کنند. اجازه ندهید این افکار شما را از زندگی‌تان عقب بیندازد.
۶. ورزش کنید.
هیچ چیز مثل ورزش کردن فشارهای درونی‌تان را تخلیه نمی‌کند و ورزش باعث می‌شود احساس قطعیت و تمرکز بیشتری هم داشته باشید.
بنابراین بااینکه ورزش کردن کمکتان می‌کند جسم قوی‌تری بسازید، اما انگیزه اصلی‌تان برای انجام آن باید فواید عالی و فوق‌العاده آن برای فکر و ذهنتان باشد.
۷. نگرانی‌تان را زیر روشنایی ببرید.
با زیر نور بردن آن نگرانی بزرگتان و حرف زدن درمورد آن با یکی از نزدیکانتان، دیدن واقعیت ماجرا برایتان خیلی راحت‌تر خواهد شد.
بیرون ریختن نگرانی‌ها تفاوت بزرگی در وضعیتتان ایجاد می‌کند و بعد از مدتی به این فکر خواهید کرد که چه بود که اینقدر برایش نگران شده بودید.
گاهی‌اوقات آن فرد فقط کافی است که به حرف‌های شما گوش کند و گاهی اوقات هم خیلی خوب است که از طرف‌مقابلتان کمک بگیرید تا یک راه‌حل عملی‌تر و مفیدتر پیدا کنید.
اگر در آن لحظه کسی را ندارید که با او دومورد نگرانی‌ که ذهنتان را درگیر کرده صحبت کنید، با نوشتن آن را بیرون بریزید. فقط کافی است که آن را به بیرون از ذهنتان بیاورید تا آرام‌تر شوید.
۸. زمان بیشتری را در زمان حال بگذرانید.
وقتی زمان زیادی را به زندگی کردن گذشته در ذهنتان سپری می‌کنید، بیشتر دچار نگرانی‌های مربوط به آینده خواهید شد. وقتی هم که زمان زیادی را غرق در آینده می‌شوید، راحت‌تر اتفاقات بد به ذهنتان خطور می‌کند.
بنابراین سعی کنید بیشتر وقت و تمرکزتان را صرف زمان حال کنید.
دو راه عالی برای ارتباط برقرار کردن با اتفاقاتی که در زمان حال می‌افتد عبارتند از:
سرعتتان را کم کنید. همان کاری که در زمان حال انجام می‌دهید را ادامه دهید اما کمی سرعتتان را پایین بیاورید. با اینکار آگاهی بیشتری درمورد اتفاقاتی که در آن لحظه و در اطرافتان می‌افتد پیدا می‌کنید.
قطع کنید، دوباره وصل شوید. اگر احساس می‌کنید نگرانی‌‌هایتان در حال پدیدار شدن است، با فریاد زدن این جمله در ذهنتان به خودتان آن فکر را قطع کنید: دست بردار! بعد با یک تا دو دقیقه وقت گذاشتن برای تمرکز بر اتفاقاتی که در همان زمان و مکان می‌افتد، دوباره با زمان حال ارتباط برقرار کنید. آن را با همه حس‌های خود در آغوش بکشید. آن را حس کنید، ببینید، ببویید، بشنوید و روی پوستتان لمسش کنید.
۹. دوباره روی قدم کوچکی که برای جلو رفتن می‌توانید بردارید تمرکز کنید.
برای بیرون ریختن نگرانی‌ها و خالی کردن ذهنتان خیلی خوب است که سریع وارد عمل شوید و برای حل مسائل و مشکلات مربوط به چیزی که باعث نگرانی‌تان شده است قدم بردارید.
پس از خودتان بپرسید:
آن قدم کوچکی که می‌توانم همین الان برای بهبود وضعیتم بردارم چه می‌تواند باشد؟
بعد روی آن کار متمرکز شوید. بعد از آن می‌توانید به قدم کوچک بعدی فکر کنید و باز وارد عمل شوید.

۶ راه خانگی برای سفید کردن دندان‌ها
برترین جاهای دیدنی روسیه برای تفریح

منبع: آلامتو

روش های سحرخیز بودن

به گزارش آلامتو به نقل از مجله تندرستی؛ زمستان! فصل برف و باران و هوای تاریک! فصل شب های بلند و و روزهای کوتاه! اشتباه نکنید، این یک شعر نو نیست! این علت خوابیدن بیش از حد شماست! علت عشق ورزیدنتان به گرمای بالش و پتو! علت تنفرتان از زنگ ساعت که بیدارباش اعلام می کند! دلتان برای روزهای پر انرژی بهار و تابستان تنگ شده؟ دلتان دیدن طلوع خورشید می خواهد! ما به شما راه و روش بیدار شدن در این روزهای زمستانی را یاد می دهیم!
۱٫ قهوه ممنوع
همه ما می دانیم خوردن قهوه باعث می شود بتوانیم بیشتر بیدار بمانیم. بنابراین وقتی می گوییم قهوه نخورید تا بتوانید صبح ها راحت تر از خواب بیدار شوید ممکن است تعجب کنید! مگر قرار نبود قهوه بیدارمان کند؟ پاسخ شما این است: در کوتاه مدت این روش جواب می دهد اما با طولانی شدن مدت استفاده از قهوه یا سایر نوشیدنی های کافئین دار نتیجه ای کاملا برعکس می گیرید! حتی ممکن است بی خوابی های مداوم را هم به دنبال داشته باشد.
برای توجیه این اتفاق باید بدانید وقتی قهوه می نوشید در بدنتان چه می گذرد: غدد فوق کلیوی شروع می کنند به آزاد کردن هورمون کورتیزول، هورمونی وابسته به استرس که باعث می شود بدنتان احساس کند اتفاقی در جریان است و باید بیدار بماند اما به مرور زمان وقتی بدن به این مقدار از کورتیزول عادت کند مشکل خواب آلودگی شما هم شروع می شود. خستگی غدد فوق کلیوی از این دریافت مکرر مشکل خیلی از آدم هایی است که سرشان شلوغ است و خودشان را به قهوه مهمان می کنند!
برای حل این مشکل مصرف کافئین را کم کنید و کم کم قطع نمایید تا بدنتان به روال عادی خودش برگردد. اگر برایتان خیلی سخت است از قهوه یا نسکافه بگذرید، نوشیدنی های بدون کافئین یا انواع چای گیاهی را جایگزین کنید تا بدنتان به شرایط جدید عادت کند.
۲٫ رژیم غذایی تان را اصلاح کنید
تحقیقات دانشمندان نشان داده اگر رژیم غذایی شما کربوهیدرات کمتر و چربی مفید بیشتری داشته باشد می تواند باعث سحرخیز شدنتان شود. خوراکی هایی مثل آووکادو، برنج قهوه ای، موز و گوشت بوقلمون مقدار زیادی تریپتوآن دارند، آمینو اسیدی که به ترشح سروتونین کمک می کند. حالا سروتونین چیست؟ هورمونی که برای خوب خوابیدن کاملا ضروری است. وقتی که خوب بخوابید می توانید راحت هم بیدار شوید! سروتونین باعث می شود ترافیک نرون های عصبی کاهش پیدا کندن و ذهنی آرام را به شما هدیه خواهد داد. رژیم های غذایی اصطلاحا مدیترانه ای رژیم های مناسبی هستندکه شامل مقدار کمی کربوهیدرات و مقدار بیشتری چربی های ضروری می شود.
۳٫ این اتاق چقدر گرمه!
دل کندن از تختخواب گرم و نرم در یک صبح زمستانی حکم کندن کوه بیستون را پیدا می کند! دلیل این امر به دمای اتاق خوابتان برمی گردد. بهترین دما برای ساعاتی که خوابیده اید بین ۱۶ تا ۱۸ درجه سانتیگراد است. اگر دما بیشتر از این مقدار باشد شب نمی توانید به راحتی بخوابید و صبح هم به سختی از جایتان بلند خواهید شد. اگر کمتر از این مقدار باشد هم دل کندن از خواب خیلی سخت خواهد شد. این بار قبل از اینکه بخوابید دمای اتاق را چک و تنظیم کنید.اگر صبح روز بعد به راحتی از خواب بیدار شدید تعجب نکنید لطفا!
۴٫ معجزه آب
فرض کنیم شما مرحله اول را به خوبی پشت سر گذاشته اید و چشم هایتان را باز کرده اید. حالا برای ایکه بتوانید از تخت دل بکنید و با حسرت به پشت سرتان نگاه نکنید بد نیست یک لیوان آب تازه نوش جان کنید.  تحقیقات نشان داده اند نوشیدن آب باعث جریان پیدا کردن اکسیژن می شود و در عین حال مواد سمی و زائد را دفع می کند. مرحله بعدی برای سرحال شدن چیست؟ دوش بگیرید! تغییر دما باعث می شود جریان خون هم تغییر پیدا کند و انرژی شما رو به افزایش بگذارد، طوری که خواب از سرتان بپرد.
اگر دوش گرفتن صبحگاهی برایتان سخت است پاشیدن چند مشت آب خنک به صورت و گرفتن مچ دست ها زیر شیر آب را فراموش نکنید که کارگشا خواهد بود. مرحله آخر را هم به آنهایی معرفی می کنیم که هنوز در مرحله اول مانده اندو نمی توانند زود از خواب بلندشوند: قبل از خوابیدن یک لیوان آب میل کنید، ساعات اولیه صبح خود به خود بیدار می شوید!
۵٫ شکم پر نباشید
قدیمی ها می گفتند اگر با شکم پر بخوابید، شب خواب های بد می بینید. گویا قدیمی ها با دانشمندان امروزی سر و سری داشته اند چون امروزی ها هم به این نکته اعتقاد دارند. در عین حال توصیه هات هم بر این هستند که نباید با شکم خالی خوابید. به چه نتیجه ای می رسیم؟ باید حد وسط را نگه داشت.
برای این کار می توانید وعده غذایی ناهار را بزرگتر و حجیم تر از همیشه بگیرید و در عوض شام را به ساعت های اولیه شب موکول کنید، آن هم شامی که شامل مقدار کمی هیدروکربن باشد. بعضی از دانشمندان می گویند برای شام غذایی هایی را انتخاب کندی که هضم شدنشان آسان است و بعضی ها می گویند بهتر است غذاهایی بخورید که برای هضم شان زمان بیشتری صرف شود، اینطوری با مشکل افت قند خون در طول شب روبرو نمی شوید و می توانید تا صبح راحت بخوابید. آدمی که شب راحتی را گذرانده می تواند به جمع سحرخیزان اضافه شود!
۷٫ پیاده روی تند و مزایای آن
تحقیقات نشان داده اند راحت خوابیدن در طول شب رابطه مستقیم با راحت بیدار شدن صبحگاهی دارد، بنابراین یکی از توصیه های محققان این است که در طول روز حداقل سی دقیقه پیاده روی تندت داشته باشید یا به ورزش دیگری بپردازید. این کار باعث می شود انرژی اضافه شما به صورت بالفعل دربیاید و تخلیه شود. وقتی انرژی تخلیه شود استرس هم کم خواهد شد و آرامش بدنتان بیشتر. همه اینها به شما کمک می کنند خواب خوبی در طول شب داشته باشیدو صبح هم به راحتی از تخت بیرون بپرید.
۸٫ به خودتان انگیزه بدهید
هیچ چیزی به اندازه انگیزه داشتن نمی تواند به سحرخیزی و کامروایی و اینجور مسائل کمک کند! برای صبح ها بهانه داشته باشید. مثلا درست کردن یک صبحانه تازه و خوشمزه را یاد بگیرید و برای آماده کردنش زودتر بیدار شوید. ممکن است به تازگی کرم یا ماسکی خریده باشید، همین بهترین انگیزه را به شما می دهد تا خیلی زود بیدار شوید و آن را امتحان کنید. رسیدگی کردن به خودتان را در اولویت قرار بدهید تا متوجه معجزه زود بیدار شدن شوید. امتحان کردن ست های مختلف لباس می تواند انگیزه دیگری برای شما به حساب بیاید.
۹٫ ساعت جدیدی تهیه کنید
ساعت های قدیمی را یادتان هست؟ همان هایی که دوتا قابلمه رویشان نصب کرده بودند و چنان زنگ می زدند که انگار آخرالزمان رسیده است! تکنولوژی به درد همین وقت ها می خورد دیگر. ساعت های جدید امکانات جدیدی هم دارند. یک مدل از این ساعت ها مجهز به تعدادی لامپ است که رأس ساعت کوک شده شروع به روشن و خاموش شدن می کند و شبیه نور خورشید عمل خواهد کرد. همین کار دل کندن از رختخواب را آسانتر می کند. ساعت های دیگری هم هستند که موزیک هایی ملایم و شاد دارند یا حتی رأس ساعت مورد نظر صدایی از طبیعت، حتی صدای خروس را پخش می کنند! تهیه این ساعت ها شاید هزینه بر باشد، در این صورت معجزه گوشی تلفن همراهتان را دست کم نگیرید. آهنگ مورد علاقه تان را به عنوان آهنگ بیداری تنظیم کنید و صبح را با موزیک دلخواه تان شروع کنید.
۱۰٫ توی تخت نمانید
بعضی ها عادت دارند صبح ها بعد از بیدار شدن توی تخت بمانند و شروع به فکر کردن کنند. نتیجه ای که اغلب بعد از این فکرها به دست می آید تنفر از نگاه کردن به ساعت و عشق ورزیدن به بالش محترم است! در مواردی دیده شده افراد دوباره به خواب شیرین فرو رفته اند! این دفعه بعد از اینکه چشم هایتان را باز کردید و ذهن تان هشیار شد به جای ماندن توی تخت اراده کنید و بلند شوید.همین که از تخت بلند شدید کافی است تا انرژی مهمانتان شود و به کمک تان بیاید.

برترین جاهای دیدنی روسیه برای تفریح
۶ راه خانگی برای سفید کردن دندان‌ها

منبع: آلامتو

نهاد صادق زیبا کلام یا نهاد هلال احمر

جلال جلالی زاده نماینده مجلس ششم استان کردستان در کانال تلگرامی خود درباره زلزله کرمانشاه نوشت: این زلزله اخیر خیلی از مساٸل پنهان را  آشکار وخیلی از ناگفته هارا برملا وخیلی از واقعیات را روشن نمود. هم ضعف مدیریتی مارا آشکار کرد وهم شخصیت فرهیخته ایرانیان را بروز داد. منطق سرپل ذهاب ودیگر مناطق زلزله زده به سبب محرومیت ومصیبت زدگی دردشان مضاعف شد ورنج ومشقتشان چند برابر.

اما همدردی ایرانیان وهمت بلند شخصیت های مانند صادق زیبا کلام وعلی دایی غبار درد وناله وبلا ر ا از چهره های ماتم زده آنان پاک کرد . سخاوت وگشاده دستی  ایرانیان وشوروشوق زاید الوصف مردمان فداکار وبااحساس و ومسۇول در این ایام امداد رسانی چنان چشم هارا خیره وذهن هارا متحیر ودل هارا دچار شگفتی نموده است. در این ایام   همه چیز عجیب است .روحیه  زلزله زدگان، علاقه های انسانی ،مهربانی ها ی سرشار ،عواطف جوشان ،باران بخشش ونسیم های  رحمت وزیدن گرفته است .

هم به تکاپو افتاده اند، به حرکت افتاده اند، همه خودرا صاحب عزا می دانند. نگا ه مذهبی و ملی رخت بر بسته است. تنها  نگاه، نگاه انسانی است، نگاه ملی است. واقعا باید به این ملت افتخار کرد، به ویژه کوردها که همبستگی و وحدت و تعهد خود را نشان دادند که جای افتخار دارد. اما چرامردم به صادق زیبا کلام اعتماد می کنند و به نهادهای دولتی اعتماد نمی کنند؟ چرا باید چنان بی اعتمادی  در بین  مردم و دولت حاکم شود که در چنین شرایط سختی نهادهای دولتی مورد بی اعتمادی قرار بگیرند. چرا باید سرمایه اجتماعی یک شخصیت دانشگاهی بیشتر از یک نهاد و یا یک دولت باشد؟ این زنگ خطر و عبرتی است برای همه از دولت تا مردم. از محرومیت تا مظلومیت، از توسعه نیافتگی تا خسارت های مادی و بشری، همه ی این  ها را باید زنگ خطری دانست و از این عبرت ها استفاده کرد و باز هم این سوال را تکرار می کنم چرا باید مردم به دکتر صادق زیبا کلام اعتماد بکنند اما به نهادهای دولتی اعتماد نکنند؟
منبع: بهارنیوز

احتمال افزایش جان‌باختگان به ۵۰۰ نفر

اسماعیل نجار (رییس سازمان مدیریت بحران کشور)  در تشریح آخرین وضعیت مناطق لزله‌زده، اظهار داشت: خوشبختانه با اعزام اکیپ‌های ویژه، در حال حاضر مشکل آب و برق در تمامی شهرها و روستاهای کرمانشاه رفع شده است.

نجار با اشاره به اینکه در حال حاضر مشکلی در خطوط تلفن ثابت و همراه در مناطق زلزله‌زده وجود ندارد، گفت: ما تا پایان بازتوانی و بازسازی در خدمت مردم آسیب‌دیده، خواهیم بود. با توجه به حوادثی که در کشور داریم، باید در بحث پیش‌بینی و پیشگیری تلاش کنیم و در این زمینه مردم باید پیشگام باشند.

رییس سازمان مدیریت بحران با بیان اینکه براساس اعلام پزشکی قانونی، آمار جانباختگان زلزله کرمانشاه، ۴۳۶ نفر است، اظهار داشت: احتمال افزایش فوتی‌ها به ۵۰۰ نفر وجود دارد؛ البته به این معنا نیست که کسی زیر آوار مانده باشد؛ چراکه در ۱۴-۱۵ ساعت اول حادثه، تخلیه از زیر آوار صورت گرفت و مصدومان به مراکز درمانی منتقل شدند.

وی اضافه کرد:‌ با توجه به اینکه احتمال دفن اجساد بدون مجوز پزشکی قانونی در روستاها وجود دارد، قرار است آمار دقیقی در این رابطه اخذ شود.

نجار ادامه داد: براساس آماری که در اختیار داریم، تعداد مصدومان حادثه ۷ هزار و ۸۱۷ نفر است که از این تعداد بالای ۱۵۰۰ نفر تاکنون ترخیص شده‌اند. البته ممکن است آمار بهداشت و درمان بیش از اینها باشد.

نجار با بیان اینکه ۵۵ هزار تخته چادر در مناطق زلزله‌زده توزیع شده است، اما همچنان نیاز به چادر و پتو وجود دارد، گفت: البته در برخی مناطق میزان تخریب کم بوده اما به دلیل پس لرزه‌ها، مردم احساس خطر می‌کنند و زیر سقف نمی‌روند.

معاون وزیر کشور ادامه داد: با توجه به برودت هوا، از هلال احمر درخواست کردیم که وسایل گرمایشی و پوشش‌های نایلونی را در اختیار زلزه‌زدگان قرار بدهند.
منبع: بهارنیوز

سنت اگزوپری؛ زندگی در آسمان، مرگ در زمین

هفته نامه کرگدن – امید توشه: سنت اگزوپری نویسنده ای تحسین شده در تاریخ ادبیات فرانسه است، اما بیش از آن خلبانی جسور بود، مردی که تا فرودش در قعر مدیترانه، داستان های ناگفته بسیاری را در زندگی اش خلق کرد.

آنتوان دو سنت اگزوپری مانند «شازده کوچولو» پایش روی زمین نبود. با قوانین و زندگی آدم ها جور نشد و تنهایی اش را در آسمان بیش از همه چیز دوست داشت. با معیارهای خودش خوب زندگی کرد، اما دلش مدام از این جهان و آدم هایش می شکست. گل سرخی که او دوستش داشت، مجبورش کرد تنهای سفر کند.

هوانورد جسوری  که هذیان های حین پروازش را روی زمین می نوشت و خوب هم می نوشت. کتاب هایش مانند «زمین انسان ها»، «پرواز شبانه» و «شازده کوچولو» حسابی قدر دیدند. مرگ اسرارآمیزش در انتهای جنگ جهانی دوم باعث شد تا به افسانه سنت اگزوپری اضافه شود. اگزوپری معتقد بود: «آنچه مرد را زنده نگه می دارد، قدم برداشتن و به جلو رفتن است. حتی اگر به پرتگاه ختم شود. پس یک قدم دیگر لازم است برای قدم های دیگر. همیشه قدم هایی برای برداشتن هست، فقط باید به پیش بروی»؛ آخرین قدم او سقوط در دریایی بود که هیچ گاه جسد او را پس نداد.

 زندگی در آسمان، مرگ در زمین

۱۱۷ سال از تولد پسرکی که همکلاسی هایش دماغش را به خاطر سوراخ های بزرگش به شیپور تشبیه و او را مسخره می کردند، گذشته است. «آنتوان ماری ژان باپتیست روجر سنت دو اگزوپری» تنها شش ماه بعد از آغاز قرن بیستم در خانواده ای اصیل و اهل مرکز فرانسه به دنیا آمد. «تونیو کوچولو» آن طور که پدر و مادرش صدایش می کردند، پسر اول و سومین فرزند این خانواده بود. پسرکی کنجکاو و اهل سوال.

ریشه خانواده سنت اگزوپری به اشراف میان قرن هجدهم می رسید. او در یک قلعه روستایی بزرگ شد. مرگ پدر چهل و یک ساله اش در حالی که او تنها چهار سال داشت، زندگی مرفه آن ها را برای همیشه تغییر داد. مادر بیست و هشت ساله اش باید پنج فرزند قد و نیم قدش را بزرگ می کرد. مرگ پدر اولین مواجهه مستقیم تونیو کوچولو با مرگ بود. مادرش او را به مدرسه نخبه های کاتولیک فرستاد و تلاش کرد تا جای خالی پدر برای فرزند وسطش احساس نشود.

سال ها بعد برای مادرش نوشت: «دنیا را گشته ام، روزهای سختی را گذرانده ام، اما تمام آن سال ها و شادی ها ارزش یک نوازش مادرانه تو را نداشت.»

خیلی زود شیفته کتاب ها و اختراع جدید آن روزگار، هواپیما شد. در مدرسه محبوب نبود. علاقه اش به خوردن صبحانه و سوراخ های گشاد دماغش مایه تمسخرش می شد و در عوض او تنهاتر می شد و بیشتر به نوشتن، کتابخانه و رویای پرواز علاقه مند می شد.

از شانزده سالگی تلاش کرد به ارتش و نیروی دریایی فرانسه بپیوندد، اما موفق نشد. چند ترم مهندسی معماری خواند، اما توجهش به این رشته جلب نشد. در نهایت در زمانی که تنها بیست و یک سال داشت به عنوان مکانیک هواپیما به خدمت نیروی هوایی فرانسه درآمد تا دوران سربازی اش را بگذراند. پیوند او با این پرندگان آسمانی هیچ گاه تا زمان مرگش به پایان نرسید و همین رفاقت نامانوس در نهایت موجب مرگش شد.

بزرگمنشی به نام آنتوان دو سنت اگزوپری

«پرواز رفتاری مردانه است؛ عظمت حرفه خلبانی در این است که مردان را به یکدیگر پیوند می دهد و به ایشان می آموزد که نعمت حقیقی در زندگی، داشتن رابطه با انسان هاست، نه تملک اشیای مادی»؛ این تصوری بود که آنتوان از پرواز در آسمان داشت. البته او عاشقانه خلبانی را می پرستید. جایی نوشته بود: «از فراز آسمان آدم ها چنان کوچکند که همه به یک شکل در می آیند.» خطرپذیری او با آن هواپیماهای ابتدایی باعث شد تا جزو اولین نسل خلبانان باری جهان قرار گیرد.

 زندگی در آسمان، مرگ در زمین

مسیرهای طولانی از اروپا به قاره های دیگر با پرنده های ناامنی که حتی از ارتباط های رادیویی ساده هم بی بهره بودند، باعث شد تا خمیرمایه آثاری مانند «پیک جنوب»، «پرواز شبانه» و حتی «شازده کوچولو» در ذهنش شکل بگیرد. خلبانی در آن ایام شغلی بسیار خطرناک بود. خلبانان معمولا مکانیک هم بودند و اگر در میانه مسیرهای طولانی مشکلی پیش می آمد، باید خودشان آن را حل می کردند.

کتاب «پیک جنوب» جزو اولین آثار اوست. او در این کتاب به دورانی می پردازد که به عنوان خلبان ارتش فرانسه مدتی را میان قبایل مراکش زندگی کرده بود. هنگامی که در بیست و سه سالگی به فرانسه بازگشت، نوشتن را به شکل جدی آغاز کرد. در سال ۱۹۲۵ داستان کوتاهی از او به نام «مانون» به چاپ رسید، اما نوشته ای میان مایه بود و کسی به آن چندان توجه نکرد. «پیک جنوب» بود که توجه برخی از بزرگان ادبیات آن روز فرانسه را برانگیخت، اما در حقیقت این «پرواز شبانه» بود که نام آنتوان دو سنت اگزوپری را به عنوان استعدادی جوان در حوزه ادبیات تثبیت کرد.

وقتی «پیک جنوب» را به ناشران بزرگ پاریسی ارائه کرد، برخی آن را مناسب چاپ تشخیص ندادند، اما در نهایت یکی از ناشران با او قرارداد بست  ابتدا «پیک جنوب» و سپس «پرواز شبانه» به چاپ رسید. مقدمه ای که آندره ژید بر «پرواز شبانه» نوشت، ناگهان نام نویسنده سی ساله اش را بر سر زبان ها انداخت. ژید در جایی از این مقدمه نوشت: «با این که کتاب نخست سنت اگزوپری را بسیار دوست می دارم، اما این یکی را سخت بدان ترجیح می دهم.

در پیک جنوب که از تجارب یکی هوانورد استفاده و جذاب و گیرا توصیف شده، رگه ای از احساس وجود دارد که باعث نزدیکی قهرمان داستان به خواننده شده است. ولی قهرمان پرواز شبانه با وجود این که به معنای تمام کلمه آدم است، ما به اوج خصیصه بزرگمنشی می رسد.» گویی آندره ژید در حال توصیف شخص آنتوان دو سنت اگزوپری است. مردی که سفرهای متعددش به نقاط مختلف جهان، به او بینشی عمیقی در مورد ماهیت زندگی و وجوه انسانی بخشیده بود.

بحثی بی فایده بر سر ایدئولوژی

در اروپای دهه سی میلادی که برخورد ایدئولوژی های بشرساخته به اوج خود رسیده بود و جهان آبستن خونین ترین جنگ تاریخ می شد، آنتوان از انسان هایی می گفت که با وجود تفاوت های فرهنگی و ظاهری در اصول اساسی با یکدیگر تفاوتی ندارند. معتقد بود: «بحث کردن بر سر ایدئولوژی بی فایده است، چون می شود ثابت کرد که همه ایدئولوژی ها به اعتقاد گویندگان آن ها درست هستند، در عین حالی که همه آن ها مخالف یکدیگرند و این بحث ها امید نجات و رستگاری انسان را به یاس تبدیل می کند؛ در حالی که آدمی همه جا نیازهای یکسان دارد.» اگزوپری به هیچ ایدئولوژی معین سیاسی گرایش نداشت، او عاشق زندگی و البته انسانیت بود.

«پرواز شبانه» در ۱۹۳۱ انتشار یافت و استقبال شایانی از آن شد. شاید اوج دوران زندگی آنتوان همین سال ۱۹۳۱ باشد. علاوه بر این که کتابش قدر می دید با «کونسوئلو» ازدواج کرد. بیوه ای که از او چند ماهی بزرگتر بود و در لوندی و عشوه گری تا نداشت. او برخلاف آقای نویسنده خلبان، روابط عشقی آتشینی را پشت سر گذاشته بود و با همسر عاشقش، بسیار تندخو و عصبی رفتار می کرد.

چند ماه بیشتر طول نکشید تا آنتوان بفهمد که درگیر عشقی پرماجرا و یک طرفه شده و همسرش او را دوست ندارد. با این حال روح ناآرام آنتوان که از شکستی عشقی هم بر می گشت، باز هم هوای پرواز داشت. دلش می خواست در آسمان گم شود؛ اما دوباره حادثه ای تازه و این بار در اسپانیا باعث شد بار دیگر روی تخت بیمارستان بیفتد.

اندکی که بهتر شد به نیویورک رفت و کتاب «زمین انسان ها» را نوشت که در سال ۱۹۳۸ منتشر شد و «خلبان جنگ» را که در ۱۹۴۲ نوشت، خاطراتش از حضور در نبردهای سال ۱۹۴۰ بود. شعله رو شدن جنگ دوم جهانی و مهم تر از آن اشغال فرانسه دوست داشتنی اش توسط آلمانی ها باعث شد تا با وجود مشکلات جسمی ناشی از حوادث و سن بالا، بار دیگر به اصرار به خدمت ارتش و نیروی هوایی درآید. او پیش از آغاز جنگ دوم در سفری به آلمان با تبلیغات نازی ها آشنا شده بود و سخت با اندیشه آن ها احساس بیگانگی می کرد. در بازگشت از آلمان نوشت: «حکومت هیتلر، آدم پرورش نمی دهد، از انسان ها عروسک های فرمانبردار می سازد.»

زندگی در آسمان، مرگ در زمین

آرامش نیویورکی

آنتوان دو سنت اگزوپری در دسامبر ۱۹۴۰ در ایالات متحده از هواپیما پیاده شد. بار دیگر به مامن امریکا بازگشت تا دوباره بنویسد. دور از هیاهوی اروپا، در سواحل غربی اقیانوس اطلس  بهتر می نوشت. چمدانش را بست و در طبقه پنجم آپارتمان یک روزنامه نگار نیویورکی به نام سیلویا همیلتون در منهتن ساکن شد.

سیلویا اندکی فرانسه دست و پا شکسته بلد بود و آنتوان هم به همین مقدار، انگلیسی. سنت اگزوپری رفته بود امریکا تا دوران نقاهتش را طی کند؛ اما در همین ایام بود که بهترین شاهکارهایش را خلق کرد؛ «قلعه»، «خلبان جنگی» و «شازده کوچولو» را در آخرین سفرش به نیویورک نوشت.

روزهای سختی بود. از عشقش به کونسوئلو سرخورده بود. همسرش او را دوست نداشت و این واقعیت در تصویری که از شخصیت گل سرخی که در کتاب «شازده کوچولو» موجود است به راحتی قابل فهم است.

در نامه ای نوشت: «حتی یک پیراهن سالم بدون سوراخ هم ندارم. نه جوراب، نه کفش، نه هیچ چیز و سپس تو که با آن لباس های نو راه می روی. فکر می کنم بدون من شادتر خواهی بود و من هم آرامش را در مرگ می یابم.»

ابتدا رمان «قلعه» را نوشت که در سال ۱۹۴۸ و پس از مرگش به چاپ رسید. پس از آن نوبت «خلبان جنگ» بود و در آخر، «شازده کوچولو» را خلق کرد. می گویند یک روز در تابستان ۱۹۴۲ در کافه معروف آرنولد نیویورک توجه ناشر آثارش «اوژن رینال» و همسرش الیزابت به شخصیت کوچکی جلب شد که آنتوان موقع ناهار روی دستمال سفره کشیده بود.

آن ها پیشنهاد کردند که از این چهره به عنوان شخصیت اصلی کتابی برای کودکان استفاده کند. اگزوپری کار را آغاز کرد و در پایان سال کتاب «شازده کوچولو» خلق شد. درست قبل از ترک امریکا با هدف پیوستن به ارتش فرانسه، اگزوپری به میزبانش یک کیسه کاغذ مچاله شده داد. آن کیسه حاوی دست نوشته ها و نقاشی های کتاب «شازده کوچولو» بود، پر از لکه قهوه و سوراخ های کوچک ناشی از آتش سیگار.

این داستان در آوریل ۱۹۴۳ در انتشارات رینال و هیچکاک، به زبان انگلیسی و فرانسه منتشر شد. نسخه فرانسوی آن را انتشارات گالیمار در سال ۱۹۴۶ منتشر کرد. این درحالی بود که نویسنده اثر که در سال ۱۹۴۴ در اوج آسمان ناپدید شد، هرگز چاپ کتاب خود را در فرانسه ندید.

شازده کوچولو که بود؟

نوشته های پیشین آنتوان دو سنت اگزوپری مخصوص بزرگسالان بود. به قهرمانان خلبانی که در اوج آسمان به تنهایی مشکلاتشان را حل می کنند؛ اما این بار قهرمان شازده کوچولویی بود که از سیارکی دورافتاده به زمین آمده بود. این بار خلبان هم بود، اما تنها برای روایت داستانی که شهریار کوچولو را از چه کسی الهام گرفته، اختلاف زیاد است. برخی به برادر کوچکش اشاره می کنند که در چهارده سالگی بر اثر بیماری فوت کرد. پسرکی که قبل از مرگ گفته بود: «بعد از مرگ، زندگی از بین نمی رود؛ این جسم تنها مثل یک پوسته است.»

 زندگی در آسمان، مرگ در زمین

اما نقل قولی دیگر وجود دارد که آنتوان سنت اگزوپری هنگام سفر به مسکو در قطار کودک موطلایی لهستانی را در آغوش پدر و مادرش می بیند و می نویسد: «میان زن و شوهر کودکی بود که با روحی سبک به خواب رفته بود. به چهره دوست داشتنی او که به خواب فرورفته بود خیره شدم. او همچون یک میوه طلایی از آن زن و مرد پدید آمده بود. سرشار از جذابیت و پیروزی بود. به صورت و لب های او خیره شدم و با خودم گفتم: این چهره یک موسیقیدان است؛ صورت فرزند موتسارت. او تصور راز زندگی است. تمام شازده کوچولوهای دنیای ما آن چنان تفاوتی با او ندارند.» و در همان جا شخصیت اصلی داستان نام می گیرد.

شازده کوچولو هر که بود، میوه زندگی هنری آنتوان دو سنت اگزوپری محسوب می شد. جهان بینی و فلسفه او به مفاهیم زندگی را در جملات و شخصیت های او می توان دید؛ البته بیش از همه عاشقانه او و کونسوئلو بود. گل سرخ مانند همسرش که اسم داشت، سرفه می کرد و با نامهربانی عاشقش را از خود می راند.

او در امریکا مشتاق دیدار همسری بود که در فرانسه به زندگی خودش مشغول بود و چندان همسر نویسنده اش را تحویل نمی گرفت. البته بعد مرگ نویسنده، کونسوئلو نامه های پرشماری از همسرش به خود را منتشر کرد که ردی کی از آن ها آنتوان نوشته بود: «می دانی، گل سرخ تو هستی. شاید هرگز نتوانستم دریابم چگونه از تو مراقبت کنم. اما همیشه تو را جذاب و دوست داشتنی یافته ام.»

البته برخی معتقدند این نامه ها واقعی نیستند، اما در کتاب نشانه های این که شازده کوچولو بخشی از وجود آنتوان باشد و گل سرخ، همسر بی محبتش، کم نیست.

سنت اگزوپری در شازده کوچولو تنها همسرش را تصویر نکرده بود. بره گوسفند، از سگی سیلویا الهام گرفته شده بود. روباه هم همان روباهی بود که آنتوان سال ها پیش در صحرای آفریقا هنگام یکی از سقوط های پرتعدادش آن را رام کرده بود مرد چاق پول پرست هم یکی از اولین ناشرهایش در فرانسه بود.

نقاشی های سردستی کتاب را خود آنتوان کشید. البته قرار بود یکی از دوستانش این کار را انجام دهد. «برنار لاموت» که پیش از این خلبان جنگ را تصویرگری کرده بود برای شازده کوچولو هم انتخاب شده بود، اما سیلویا رینهارت تمام تلاشش را کرد تا آنتوان راضی شود، خودش نقاشی های کتاب را بکشد. نتیجه چنان دوست داشتنی شد که تبدیل به مهم ترین کتاب فرانسوی زبان در جهان شود.

رویا دیدن در آب

دوستان امریکایی اش می دانستند دیگر برگشتنی در کار نیست. آن هایی که او را پیش از ترک امریکا در ۱۹۴۳ دیدند نوشتند که «دیگر نمی خواست زنده بماند» و «خداحافظی هایش را کرده بود»؛ در آغاز سال ۱۹۴۴ به دوستی نوشت: «من زندگی ام را تلف می کنم، هرگز چنین احساس خفت و بیهودگی نداشته ام و این وحشتناک و بی رحمانه است.» این نقل قول ها باعث شد زمانی که هواپیمایش در یک روز تابستانی در مدیترانه سقوط کرد، بسیاری آن را یک جور خودکشی تصور کنند تا شصت سال بعد که لاشه های هواپیمایش کشف شد.

کشف لاشه هواپیما هم از ابهام ها کم نکرد و با این که روی بدنه آن نشانی از گلوله نبود، اما تصور بر این است که به دلیل مشکل فنی، سقوط کرده است. چند شب پیش از مرگش در آسایشگاه خلبانان از تختش چمدان کوچک رمزداری را به دوستش می دهد تا پس از مرگش آن را باز کند. هر دو گریه شان می گیرد. بعدها در آن چمدان، آثار منتشر نشده او یافت شد.

 زندگی در آسمان، مرگ در زمین

قرار نبود، آن شب او پرواز کند. نامش در لیست خلبانان پشتیبان بود. وقتی یکی از آن ها به مرخصی می رفت، دیگری جایش را می گرفت؛ اما او آن بدن فرسوده از سقوط های متعدد و قلبی شکسته از ازدواجی ناموفق را در کابین هواپیمای لاکهید پی- ۳۸ جا داده و روی فرانسه محبوبش پرواز کرده بود.

می گویند در راه برگشت اسیر آلمانی ها شده بود. قرار نبود آن روز هوا صاف باشد. هواشناسی گفته بود آسمان ابری می شود و به همین دلیل هنگام بازگشت مشکلی برای او به وجود نخواهدآمد. اما روز ۳۱ جولای ۱۹۴۴ حتی یک لکه ابر هم در آسمان شمال مدیترانه دیده نمی شد.

در یکی از کتاب های بیوگرافی قهارترین خلبان نویسنده تاریخ ادبیات، یک خبرنگار نقل کرده است: «هنگامی که اواسط دهه سی از اگزوپری پرسیدم بهترین راه مردن چیست؟ جواب داد سقوط در آب، چون درون آب احساس مردن نمی کنید به دیدن رویا می روید.»

سال ۱۹۸۸ یک ماهیگیر در نزدیکی مارسی دست بندی را از درون آب بیرون کشید که نام همسر اگزوپری- کونسوئلو- روی آن نقش بسته بود و در سال ۲۰۰۴ لاشه هواپیمایش از آب گرفته شد، بی آن که اثری از جسد او در آن باشد. توصیفش از مرگ در شازده کوچولو هم یک جور رهایی بود: «به جز یک برق زردرنگ که نزدیک قوزک پایش درخشید، اتفاقی نیفتاد. لحظه ای بی حرکت ماند. آهسته بسان درختی که آن را بریده اند، بر زمین غلتید و چون زمین شنی بود، صدایی از افتادنش برنخاست.»


منبع: برترینها

آزیتا حاجیان: زیاد اهل اینستاگرام و تلگرام نیستم

ماهنامه دنیای زنان – احمد محمد اسماعیلی: آزیتا حاجیان دارای مدرک تحصیلی لیسانس در رشته بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر است. او فعالیت هنری خود را با تئاتر از دهه پنجاه خورشیدی و ایفای نقش در نمایش «خورشید خانم آفتاب کن» آغاز کرد. از دیگر نمایش های او می توان به «بهرام چوبینه»، «ژاندارک»، «نسل آواره»، «نمایش بی کلام» و «دایره گچی قفقازی» اشاره کرد.

این بازیگر فعالیت بازیگریش را در سینما با فیلم «دزد عروسک ها» شروع و به خاطر بازی در فیلم «روبان قرمز» بهترین بازیگر بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر شد. اوج دوران کاری حاجیان در دهه هشتاد بود که با ابراهیم حاتمی کیا، داوود میرباقری، بهرام بهرامیان و پوران درخشنده همکاری کرد.

حاجیان در این دوران نقش های خوب و عجیب و غریب کم بازی نکرد. در «دزد عروسک ها» شد عجوزه بدجنس، در «ساعت شنی» شد یک زن چرک و کثیف جنوب شهری، در «روبان قرمز» شد یک زن آواره که در میان عشق دو مرد ایرانی و افغانی محصور شده بود و در «موج مرده» شد همسر مقاوم و صبور سردار راشد.

 گفت و گو با «آزیتا حاجیان» درباره تازه ترین فعالیت های بازیگری اش
حاجیان سوای تبحرش در ایفای نقش های جدی و درام، در نقش های کمدی هم مثل آنچه در فیلم «معادله» ارائه داد، درخشش داشته است. حاجیان در این سه دهه با اغلب بزرگان بازیگری از قبیل رضا کیانیان، پرویز پرستویی، اکبر عبدی، داریوش ارجمند و خیلی های دیگر همبازی بوده است. این بازیگر باتجربه بعد از مدتی فترت و کم کاری که شاید دلایل شخصی داشته باشد با بازی در سریال «کیمیا» در کنار دخترش مهراوه شریفی نیا دوباره استارت حضور موثرش را در بازیگری زد و اخیرا هم یک ملودرام با محوریت طلاق عاطفی با نام «زیر سقف دودی» را روی پرده داشت. حاجیان درباره بازی ها و فعالیت های بازیگریش با ما گفت و گو کرده است.

بعد از مدتی دوری از سطح اول بازیگری با سریال «کیمیا» حضور موفقی را در تلویزیون تجربه کردید و اخیرا هم «زیر سقف دودی» را روی پرده داشتید که به اندازه خود مورد توجه قرار گرفت. آیا بعد از بازی در سریال «کیمیا» وارد دوران جدید کاری شده اید؟

نه، همان مسیر گذشته را ادامه می دهم. نه گزیده کار شده ام و نه تغییری در انتخاب ها داشته ام.  دلیل وقفه کاریم به دلیل سفر به خارج از ایران بود که باعث شد کمتر فرصت بازیگری را پیدا کنم. ساخت سریال «کیمیا» هم چند سالی طول کشید و در زمانی که در آن بازی داشتم چند پیشنهاد کاری داشتم که نتوانستم قبولشان کنم.

گفت و گو با «آزیتا حاجیان» درباره تازه ترین فعالیت های بازیگری اش

در «کیمیا» نقش مادری به نام «مهری» را بازی کردید که انگار قرار بود زنان ایرانی را در چهار دهه نمایندگی کند.

به نظر من سریال «کیمیا» نمی خواست ماکت و الگویی از زن ایرانی را نشان بدهد و بگوید باید مادران این طوری باشند. همان طوری که در سریال دیدی در جاهایی مادر بنا به مصلحت حفظ جان دخترش دروغ هم گفت و از شوهرش خیلی از مسائل را مخفی کرد و در رفتارهای مخفیانه دخترش با او مشارکت داشت تا شوهرش بویی از قضیه نبرد. بنابراین آدمی خاکستری بود و به هیچ وجه نمی تواند الگو باشد و شخصیت معمولی و عادی دارد و در جاهایی دچار چالش هم می شد و حتی کارهایش هم باعث به خطر افتادن خانواده می شد. تعریف الگو هم در کشور ما کلیشه ای است و آدمی معصوم و بیگناه الگو محسوب می شود. در کلیت «مهری» زن تلاشگر و فعالی بود!

به نظر شما تصویری که از زن ایرانی در سینما و تلویزیون نشان داده می شود منطبق بر واقعیت وجودی زن امروز ایرانی است؟

در تصویرسازی زنان چنان که باید به سمت واقع گرایی نرفته ایم. اغلب تصویر غیرواقعی ارائه می شود و دلیل ریزش مخاطب تلویزیون در سال های اخیر همین غیرواقعی بودن شخصیت زن در سریال های تلویزیونی است و شاید برای همین است که اغلب زنان خانه دار ایرانی مشتری پر و پا قرص سریال های ترک هستند.

آیا جذب ماهواره شدن و دیدن سریال های ترک توسط زن خانه دار ایرانی به دلیل رنگ و لعاب سریال ها است یا سیر اتفاقات داستان ها؟

هر دوی اینها تاثیر دارد. موقعی که در یک سریال فرم جذابی ارائه می شود، به تدریج محتوا هم برای مخاطب جذاب می شود. مردم اگر به طور حقیقی انعکاسی از زندگی شان را به طور واقعی در سریال ها ببینند با کار ارتباط برقرار می کنند منتها در آثار این سال ها و به خصوص در تلویزیون آن قدر این زندگی با محدودیت و ممیزی ارائه می شود که مخاطب از دیدن فیلم و یا سریال عصبانی می شود و می گوید: «نه بابا اینها اصلا زندگیشان مثل زندگی ما نیست یا اینها یک مشت آدم قهرمان و مثبت خیالی هستند.»

اگر بخواهید از میان نقش هایی که در دوران بازیگریتان بازی کرده اید انتخاب هایی داشته باشید به چه کارهایی اشاره خواهیدکرد؟

همه نقش هایم را دوست دارم و بازیگر خوش شانسی هستم که نقش های خوب زیاد به من پیشنهاد می شود و یکی از زیباترین هایش «مش دریا»ی «ساعت شنی» است. نقشم در سریال «آپارتمان» را هم دوست دارم. نقش هایم در «تا ثریا»، «دبیرستان خضرا»، «آوای فاخته» و «سفر سبز» هم عالی و متفاوت بودند.

گفت و گو با «آزیتا حاجیان» درباره تازه ترین فعالیت های بازیگری اش

شما و هم نسلانتان در دهه هفتاد و هشتاد در سینما پرکار بودید اما این اتفاق در دهه نود متوقف ماند. آیا وجود روابط خاص در پشت صحنه سینما باعث این مسئله شده است؟

نه، قبول ندارم. شما «جین فوندا» را بعد از دوران باشکوهش در دهه هفتاد و هشتاد در نظر بگیرید. در این سال های اخیر در چند فیلم بازی کرده است؟ خب این مسئله نسبت مستقیمی با افزایش سن بازیگران دارد. در برآیند نقش های فراگیر، این نوع نقش ها برای جوان ها و میانسال ها در فیلم ها وجود دارد و طبیعی است تعداد اندکی فیلم ساخته می شود که قهرمانشان آدم های پا به سن گذاشته هستند. الان «رابرت دنیرو» و «جک نیکلسون» و «مریل استریپ» هم کم کارتر از سال های قبلشان هستند.

برخلاف شما که به این قضیه مثبت و طبیعی نگاه می کنید خیلی از بازیگران هم دوره شما به وجود مافیا و آشنابازی در سینما تاکید دارند.

من همچنان که سنم بالا رفته نقش هایی خوب را هم بازی کرده ام و به همین دلیل اهل اعتراض کردن نیستم. با روند طبیعت و بالا رفتن سن که نمی شود مقابله کرد. خدابیامرز نیکو خردمند تعریف می کرد که روزی دوستی او را دیده بود و گفته بود نیکوجان چقدر پیر شده ای و خردمند در جوابش گفت که ترجیح می دادی من جوانمرگ بشوم؟!! من دوست دارم فیلم های جوانانه ای ساخته شود که مشکلات جوان ها در آنها مطرح و شاید هم در ادامه حل شود و در این بین نقش های مناسب بازیگران همسن و سال من هم در آثار گنجانده شود.

خیلی از بازیگرانی مثل «جیز دین» و یا «مریلین مونرو» در جوانی فوت کرده اند و یک حالت اسطوره ای و ابدی و ازلی برای هوادارانشان پیدا کرده اند…

بازیگران دو زندگی دارند. یکی زندگی برای مخاطبان و هوادارانشان و دومی زندگی شخصی. بازیگران سرشناس اگر جوانمرگ شوند برای هواداران حالت نوستالژی پیدا می کنند. ورای این وجه بازیگر به عنوان انسان دارای یک زندگی شخصی است و تمام انسانیتش در بازیگری که خلاصه نمی شود؛ زندگی شخصی بازیگر پر از تجربیات عجیب و غریب است.

گفت و گو با «آزیتا حاجیان» درباره تازه ترین فعالیت های بازیگری اش

در این سال ها کمتر اهل گفت و گوهای تفصیلی بوده اید و در شبکه های اجتماعی هم حضور پررنگی ندارید. چرا؟

زیاد اهل فضای مجازی و شبکه های اجتماعی نیستم و تا شخصی را نشناسم و یا پیامک برایم ندهد تا از دلیل تماسش مطلع شوم جواب گوشیم را نمی دهم. ترجیح می دهم به دور از فضای حاشیه ای و پرتنش اینستاگرام و تلگرام زندگیم را ادامه بدهم و در آرامش به کارهای مورد علاقه ام برسم.


منبع: برترینها

آیا می توان سیگار بی‌خطر تولید کرد؟

مضرات سیگار عوارض سیگار سیگار بی خطر سیگار

متاسفانه افرادی که از سیگار استفاده می کنند با علم به اینکه می دانند تنباکو ماده ای کشنده است، همچنان به استعمال سیگار اصرار دارند. حتی تنفس دود سیگار نیز مضرات فراوانی برای سلامتی انسان به‌ همراه خواهد داشت و زمینه را برای ابتلا به بیماری‌ های خطرناکی مانند سرطان، بیماری‌های قلبی، سکته، آمفیزم و دیگر مشکلات تنفسی ایجاد می کند.

اما آیا آگاهی از این موارد مانع از استعمال سیگار شده است؟ یا آیا راهی برای تولید سیگار بی‌خطر وجود دارد که هیچ کدام از ضررهای یادشده را نداشته باشد؟ «استفان هچ»، محققی از مرکز سرطان‌شناسی دانشگاه مینه‌سوتا که در زمینه سرطان‌زا بودن تنباکو تحقیق و مطالعه می کند در پاسخ به سوال دوم گفته: «چنین امری تقریبا غیرممکن است».
دود سیگار حاوی از دست‌کم ۴ هزار ماده شیمیایی است که مشخص شده حداقل ۷۰ نوع آن‌ها سرطان‌زا هستند. «هچ» در این رابطه افزوده: «تاکنون هیچ سیگاری تولید نشده که این مواد شیمیایی را در خود نداشته باشد و مردم همچنان دلشان بخواهد که آن را استعمال کنند. حدود ۵۰ سال است که دانشمندان به دنبال تولید سیگار غیرمضر هستند، اما تاکنون چنین امری میسر نشده است». البته این بدین مفهوم نیست که هیچ کارخانه‌ای در راستای کاهش مضرات سیگار تلاش و تحقیق نکرده باشد. از قرار دادن فیلترهای انسداد مواد سرطان‌زا گرفته تا راهکارهای دیگری همچون حرارت دادن به تنباکو به جای سوزاندن آن، همگی راه‌حل‌هایی است که برای کاهش میزان ضرر سیگار اعمال شده‌اند. اما هیچ کدام کارساز نبوده است.
مشکل اصلی اینجاست که بسیاری از مواد مضر تنباکو در برگ‌های آن موجود است. این گیاه قادر است مواد سمی همانند آرسنیک یا کادمیوم را از کودهای شیمیایی و خاک جذب کند. برگ‌های چسبناک آن نیز مواد سمی را از هوا جذب می‌کنند که شامل رادیواکتیو و پلونیوم ۲۱۰ است. برگ‌ها پس از چیده شدن، نگهداری و خشک می‌شوند و مواد موجود در آن‌ها به نیتروسامین مخصوص تنباکو تبدیل می‌شود که یک ماده مشهور و شناخته شده در تولید سرطان است. هنگامی که فرد سیگار را روشن می‌کند، واکنش شیمیایی حاصل از سوختن برگ‌ها مونوکسید کربن، سیانید هیدروژن و کوکتلی از مواد سرطان‌زا همچون پلی سایکلیک اروماتیک هیدروکربن و بنزن تولید می‌کند. به محض سوختن برگ‌ها و استشمام دود حاصله، مقدار زیادی مواد سرطان‌زا وارد ریه فرد می‌شود. در علم سم‌شناسی، این دوز مواد مصرفی است که مضر بودن یا نبودن‌شان را تعیین می‌کنند. بنابراین، وجود یک یا چند ماده نمی‌تواند تعیین‌کننده سمی یا خطرناک بودن مواد باشد. اما پرواضح است که بسیاری از مواد تشکیل‌دهنده سیگار که شامل ‌TSNAها و PAHها هستند در بدن افراد سیگاری و کسانی که در معرض دود سیگار قرار دارند، پیدا شده است. یعنی حتی تنفس دود دست دوم هم به اندازه کشیدن سیگار می‌تواند خطرناک و مضر باشد. منبع مواجهه با برخی از مواد سمی هم اهمیت بالایی دارد. برخی از مواد مضر سیگار در غذاها هم یافت می‌شوند. اما نحوه دریافت آن‌ها با هم متفاوت است و در نتیجه، اثرات نابرابری هم در بدن خواهند داشت. مثلا اگر یک ماده سمی که در غذا و سیگار مشترک است را در قالب خوراکی مصرف کنید، چون به معده وارد شده و آنزیم‌ها روی آن اثر می‌کنند، ضرر زیادی در پی نخواهند داشت. اما کشیدن سیگار باعث می‌شود تا دود مستقیما وارد جریان خون شده و به ریه‌ها برسد. البته باید گفت که برای کاهش مواد سرطان‌زا در سیگار راهکارهای گوناگونی وجود دارد. از جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: تغییر دادن ترکیبات تنباکو، بازنگری در روند پخت برگ‌ها، اضافه کردن فیلترهای ذغالی برای جذب مواد فرار و ….اما هیچ مدرکی دال بر موفقیت‌آمیز بودن هیچ کدام از این روش‌ها وجود ندارد. به ادعای محقق یاد شده در بالا، هیچ کدام از این روش‌ها قادر به حذف خاصیت سرطان‌زایی تنباکو نیستند. وی همچنین بیان داشته که در حال حاضر ما همه تمرکز خود را روی عناصری گذاشته‌ایم که سمی بودن آن‌ها ثابت شده است. این در حالی‌ست که سیگار حاوی ۴ هزار عنصر شیمیایی است و امکان دارد به غیر از ۷۰ ماده شناخته شده، بقیه هم خطرات گسترده‌ای به دنبال داشته باشند که هنوز کشف نشده است!
همچنین باید به نیکوتین اشاره کرد. ماده اصلی سیگار که خاصیت سرطان‌زایی ندارد، اما این ماده اعتیادآور خیلی هم بی‌خطر نیست. نیکوتین موجب افزایش ضربان قلب، انقباض عروق و رگ‌ها شده و موجب افزایش کلسترول در خون می‌شود. به‌علاوه، شواهدی وجود دارد که ثابت می‌کند نیکوتین از خودتخریبی سلول‌های سرطانی جلوگیری کرده و حتی به رشد رگ‌های خونی که وظیفه اکسیژن‌رسانی و تغذیه تومورها را به عهده دارند نیز کمک می‌کند. البته این ادعا در نتیجه یک تحقیق آزمایشگاهی بیان شده که روی سلول‌های رشدیافته در خارج از بدن انجام شده بود. اما چیزی که کاملا واضح است، خاصیت اعتیادآوری نیکوتین است که باعث می‌شود یک فرد معتاد سیگار شده و به راحتی قادر به ترک آن نباشد.
ویژگی اعتیادآور بودن نیکوتین همه تلاش‌ها در راستای تولید سیگار غیرمضر را نفی می‌کند. از دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی، کارخانه‌های تولید سیگار در تلاش برای تولید سیگارهایی با قطران پایین هستند و با عناوینی همچون لایت، نرم یا سبک آن‌ها را عرضه می‌کنند. در فیلتر این سیگارها دریچه‌های ریزی تعبیه شده که هوای تازه قابلیت ورود به سیگار را داشته باشد تا در ترکیب با قطران از مضراتش کاسته شود. آزمایشاتی که برای تعیین قطران صورت می‌گیرد، در دستگاه تست می‌شود. اما باید گفت، از آنجا که انسان ربات نیست پس حتی مصرف سیگارهای لایت هم راه چاره به حساب نخواهد آمد زیرا یک فرد سیگاری، یا کام‌های خود را عمیق‌تر می‌کند، یا انگشتان را روی سوراخ‌های فیلتر گذاشته و مانع خروج هوا می‌شوند. یا تعداد سیگارهای‌شان را افزایش می‌دهد تا به میزان دلخواه نیکوتین و قطران برسد.

گزینه های بی خطر کدام هستند؟

تنباکوهای بدون دود گزینه‌های بهتری به‌شمار می روند. اگرچه همچنان همه نمونه‌های آن، چه آن‌هایی که اسنیف می‌شوند یا جویدنی‌های که هرگز با آتش و دود همراه نیستند هم همچنان حاوی همان موادسرطان‌زا بوده و به دلیل اینکه با فضای دهان در تماس‌اند، احتمال ایجاد سرطان را خواهند داشت.
اما یکی از گزینه‌های قابل اعتماد، نوعی انفیه (هر دارویی را که به بینی کشند) به نام snus است. این محصول که تولید کشور سوئد است، همانند چای کیسه‌ای عرضه می‌شود و فرد آن را زیر لب قرار می‌دهد. این انفیه نیاز به نیکوتین را در فرد از بین می‌برد. البته این ماده نیز به نوبه خود مضراتی به دنبال خواهد داشت. در تحقیقات اخیر ثابت شده کسانی که اسنوس مصرف می‌کنند، در معرض خطر ابتلا به سرطان پانکراس قرار دارند و ممکن است در اثر سرطان جان خود را از دست بدهند.
همچنین لازم است به سیگارهای الکترونیکی اشاره کنیم که برخلاف ادعای سازنده‌ها، کاملا بی‌خطر نیستند و آن‌ها نیز عوارض خاص خود را خواهند داشت. اما به طور کلی از سیگار واقعی بهتر بوده و خطرات کمتری را متوجه بدن انسان می‌کنند.

منبع: ابتکار


#سیگار#سیگار بی خطر#عوارض سیگار#مضرات سیگار


۵
۱۰۰۰

ارسال شده در ۲۷ آبان ۱۳۹۶ توسط خانم انیسی با موضوع مواد مخدر


منبع: دکتر سلام

سالادهای مختلف ایرانی و خواص آن ها

سالاد جوانه گندم سالاد برگهای چغندر سالاد برگ یونجه سالاد برگ کاسنی

یکی از موثرترین و بی ضررترین راه ها برای درمان بیماری‌ ها و پیشگیری از ابتلا به امراض استفاده از طب سنتی ایرانی اسلامی است. استفاده از سالادها در طب ایرانی از اهمیت بسیاری برخوردار است. در این مطلب قصد داریم شما را با انواع سالادهای ایرانی و خواص آن ها آشنا نماییم.

سالاد برگ یونجه:

  • خونساز
  • چاق کننده
  • ضد ریزش موها
  • استخوان‌ساز
  • رفع کننده بواسیر

سالاد ژل برگ آلووراء:

  • چاق کننده
  • رفع کننده جوش صورت
  • درمان و ترک اعتیاد به شیشه و کراک
  • درمان کننده پولیپ روده
  • دفع کننده سنگ کیسه صفرا

سالاد دارواش:

  • ضد سرطان خون
  • درمان کننده سرطان سینه
  • چاق کننده و رفع لاغری
  • افزاینده شیر مادران شیرده

سالاد کرفس:

  • ضد روماتیسم
  • لاغر کننده
  • تقویت مفاصل
  • استخوان یاز و غضروف ساز
  • کاهنده فشار خون بالا
  • کاهنده چربی خون

سالاد کدو خورشتی:

  • کاهنده چربی خون
  • کاهنده قند خون
  • تقویت کننده مغز
  • کاهنده بلغم مغز
  • تقویت حافظه

سالاد جوانه گندم:

  • چاق کننده
  • لطیف کننده پوست
  • رفع ریزش مو و تقویت مژه ها
  • تقویت بینایی
  • افزایش قد در کودکان

سالاد برگ کاسنی:

  • دفع کننده سنگ کلیه و مثانه
  • دافع سنگ کیسه صفرا
  • موثر در تولد مولود پسر
  • موثر در درمان جوش صورت و بدن
  • خونساز
  • ضد سرطان کبد و استسقاء

سالاد برگهای چغندر:

  • بهترین خونساز
  • بهترین استخوان ساز
  • تقویت کننده طحال و کبد
  • مغذی و مشهی (اشتها آور )
  • تصفیه کننده خون
  • تقویت سیستم ایمنی بدن
  • مقوی مغز قرمز استخوان

در تهیه تمامی انواع سالادهای فوق؛ مخلوط کاهو + گوجه + خیار بوته‌ای غیر گلخانه‌ای -کلم + هویج جزو ترکیبات این سالادها می‌باشند.

برای مصرف سالادهای فوق می‌توانید از سکنجبین یا سس ایرانی که مخلوطی از روغن زیتون + شیره انگور+ آبلیمو یا آبغوره +نمک و فلفل به مقدار لازم استفاده کنید.

منبع: فارس نیوز


#سالاد برگ کاسنی#سالاد برگ یونجه#سالاد برگهای چغندر#سالاد جوانه گندم


۵
۱۰۰۰

ارسال شده در ۲۷ آبان ۱۳۹۶ توسط خانم انیسی با موضوع طب سنتی و گیاهان دارویی


منبع: دکتر سلام

افزایش ۳ میلیارد دلاری صادرات ایران به چین

پول‌نیوز -آمار تجارت خارجی چین در ۹ ماه ابتدایی سال ۲۰۱۷ بیانگر افزایش سه میلیارد دلاری صادرات کشورمان به چین در این بازه زمانی نسبت به مدت مشابه سال گذشته است.
افزایش 3 میلیارد دلاری صادرات ایران به چین
 میزان تجارت دو کشور در ۹ ماه اول سال جاری میلادی بالغ بر ۲۷ میلیارد دلار بوده که تراز تجاری ۵۴۰ میلیون دلار به نفع ایران است. در این دوره ۱۳.۸۸ میلیارد دلار کالا به چین صادر شده که نسبت به مدت مشابه سال گذشته حدود ۳ میلیارد دلار افزایش داشته است.

همانطور که از ارقام فوق بر می‌آید چین همچنان بزرگترین خریدار کالای ایرانی و بزرگترین صادرکننده کالا به کشورمان است. همچون سال‌های گذشته، نفت از مهمترین کالاهای صادراتی کشورمان به چین بوده و سهم نفت از کل صادرات کشورمان به چین ۸.۷۴ میلیارد دلار است. چین روزانه حدود ۶۳۳ هزار بشکه نفت از کشورمان نفت وارد می کند و بزرگترین خریدار نفت ایران محسوب می شود.

در راستای تحقق افزایش صادرات غیرنفتی لازم به ذکر است در این دوره ۹ ماهه ۵.۱۴ میلیارد دلار کالای غیر نفتی با وزن ۲۲.۷۴ میلیون تن به چین صادر شده است که از لحاظ ارزشی شاهد افزایش ۲۷.۸ درصدی و از لحاظ وزنی شاهد افزایش ۲۸.۱ درصدی آن هستیم.


منبع: پول نیوز

برندگان غیرمنتظره افزایش قیمت نفت

پول‌نیوز -در حالی که منطق می‌گوید بزرگترین برندگان افزایش قیمت یک کالا، بزرگترین تولیدکنندگان آن خواهند بود اما دانستن نام برخی از برندگان افزایش قیمت‌های نفت مایه تعجب خواهد بود.
برندگان غیرمنتظره افزایش قیمت نفت
شرکت نومورا در گزارش اخیری اعلام کرد که افزایش قیمت نفت، پنج برنده واضح دارد. این برندگان علاوه بر روسیه و عربستان سعودی، شامل مالزی، نیجریه و کلمبیا هستند. این سه برنده آخر در میان بزرگترین تولیدکنندگان و صادرکنندگان نفت نیستند اما مجموعه‌ای از عوامل شامل وضعیت اقتصاد هر کشور، عوامل غیرمعمول و دامنه واکنش‌های سیاستی در انتخاب این برندگان تعیین کننده بوده است.

به عنوان نمونه، مالزی در مارس امسال ۶۶۰ هزار بشکه در روز نفت صادر کرد که در مقایسه با میزان صادرات روسیه در چند سال گذشته، چندان زیاد نبوده است اما به مالزی کمک کرد موقعیت خود را به عنوان یک صادرکننده بزرگ نفت حفظ کند. طبق گزارش نومورا، صادرات نفت ۰.۳ درصد در تولید ناخالص داخلی مالزی سهم داشت که میزان اندکی محسوب می‌شود با این‌همه صنعت نفت داخلی بین ۲۰ تا ۳۰ درصد در تولید ناخالص داخلی مشارکت دارد. بعلاوه مالزی LNG نیز صادر می‌کند که ۲.۶ درصد در تولید ناخالص داخلی سهم دارد. از آنجا که قیمت‌های LNG به بازارهای نفت مرتبط است، هر گونه افزایش قیمت‌های نفت با تاخیر چند ماهه به افزایش قیمت‌های LNG منجر می‌شود.

کلمبیا مورد متفاوتی است. این کشور از ریزش قیمت نفت در سال ۲۰۱۴ آسیب شدیدی دید و مانند بسیاری از تولیدکنندگان دیگر با کسری بودجه مواجه شد و موفقیت کمتری در برخورد با آن داشت. این کشور ذخایر توسعه نیافته زیادی دارد و قیمت‌های بالاتر نفت، آغاز توسعه آنها را ممکن ساخته و روند کاهش مستمر تولید نفت در دو سال گذشته را معکوس می‌کند.

این برای هر تولیدکننده نفت دیگری غیرمعمول نیست اما کلمبیا مشکلات بیشتری شامل کاهش ذخایر نفت و عدم اکتشافات جدید از سال ۱۹۹۲ دارد. زمانی که قیمت‌ها پایین بود، اکتشافگران تمایل داشتند سرمایه‌گذاری‌های بسیار گزینشی انجام دهند اما اکنون برنت بالای ۶۰ دلار در هر بشکه معامله می‌شود. کلمبیا این فرصت را دارد تا سرمایه‌گذاری‌های جدید را در ذخایر نفت خود جذب کند که بخش قابل بهره‌برداری آنها در پایان سال گذشته ۱.۶۷۳ میلیارد بشکه برآورد شد.

و اما نیجریه، زمانی که اوپک سال گذشته به منظور حمایت از افزایش قیمت‌ها برای اعضای خود سهمیه تولید معین کرد، از مشارکت در محدودیت تولید معاف شد و اکنون که قیمت‌ها افزایش یافته است، نیجریه احتمالا به توافق کاهش تولید ملحق می‌شود که اکثر ناظران صنعت انتظار دارند تا پایان سال ۲۰۱۸ تمدید شود.

نیجریه ماه گذشته ۱.۷۳۸ میلیون بشکه در روز نفت تولید کرد. رقم مذکور نزدیک به سطح ۱.۸ میلیون بشکه در روز است که این کشور برای ثابت نگه داشتن تولید خود هدف‌گذاری کرده است.

اکنون عمده تولید نفت نیجریه در منطقه نیجر دلتا، به خارج صادر می‌شود. این کشور دومین صادرکننده بزرگ نفت آفریقا پس از آنگولا است اما با چالش‌هایی روبرو شده که اصلی‌ترین آنها هزینه‌های بسیار بالای تولید است و دولت موفق نشده است کاهش قابل توجهی در آنها صورت دهد. به همین دلیل نیجریه برنده واضح افزایش اخیر قیمت‌های نفت است زیرا مانند همه تولیدکنندگان پرهزینه، رشد تولیدش به دلیل قیمت‌های پایین متوقف شده بود.

بر اساس گزارش اویل پرایس، در میان بازندگان، واردکنندگان هستند که با افزایش هزینه وارداتشان روبرو شده‌اند.


منبع: پول نیوز

حقایق جالب درباره تالار اپرای سیدنی(+عکس)

پول نیوز-سیدنی از مهم‌ترین شهرهای کشور استرالیا به شمار می‌رود که یکی از زیباترین و متمایزترین بناهای قرن معاصر را نیز در میان هم‌همه‌های خود جای داده است. تالار اپرای سیدنی ویژگی‌های منحصربه‌فرد بسیاری دارد که در نتیجه توانسته است به عنوان نماد منطقه قد علم کند.

با این مقدمه به سراغ برخی از حقایق و نکات جالب این بنا می‌رویم.
۱٫ تالار اپرای سیدنی با نام «سیدنی اپرا هاوس» (Sydney Opera House) یکی از جذاب‌ترین بناهای جهان است که در سیدنی استرالیا به عنوان مهم‌ترین نماد و همچنین جاذبه‌ی گردشگری اصلی منطقه قرار دارد.

۲٫در ژانویه سال ۱۹۵۷ بود که طرح «یورن اوتزان» (Jorn Utzon) از میان ۲۳۲ طرح دیگر برای تالار اپرا برگزیده شد. به همین مناسبت این طراح دانمارکی جایزه‌ی ۵ هزار پوندی را از آن خود کرد.

۳٫  پیش از آغاز ساخت تالار اپرا هزینه‌ی تخمینی آن ۷ میلیون دلار استرالیا برآورد شده بود؛ با این وجود در زمان اتمام پروژه بیش از ۱۰۰ میلیون دلار صرف ساخت آن شد.

۴٫ساخت این سازه در سال ۱۹۵۹ با ۱۰ هزار کارگر شروع شد.

حقایق جالب درباره تالار اپرای سیدنی

۵. کار ساخت و ساز این بنا پس از ۱۴ سال در سال ۱۹۷۳ پایان یافت. این در
حالی است که بر اساس بازه‌ی زمانی مقرر شده، ساخت آن می‌بایست ۱۰ سال به
طول می‌انجامید.

۶. پس از افتتاح تالار اپرا توسط ملکه الیزابت، یورن اوتزان مدال طلای سلطنتی معماران استرالیا را کسب کرد.

۷. اولین نمایش اپرایی که در این تالار صورت گرفت، در سپتامبر سال ۱۹۷۳ بود.

۸. معماری نوآورانه و مدرن تالار اپرای سیدنی بود که این بنا را به عنوان نمادی برای سیدنی و استرالیا مطرح کرد.

حقایق جالب درباره تالار اپرای سیدنی

۹. کل مساحت محوطه‌ی این مجموعه نزدیک به ۶ هکتار است.

۱۰. این سازه از ۱۸۵ متر طول و ۱۲۰ متر عرض برخوردار است.

۱۱. بخشی از سقف داخلی این بنا از ۲۱۰۵ قطعه بتون پیش‌ساخته تشکیل شده است.

۱۲. سقف بیرونی این سازه مجموعا بیش از ۱ میلیون کاشی را شامل می‌شود.

حقایق جالب درباره تالار اپرای سیدنی

۱۳. در ساخت تالار اپرا در مجموع از ۶۲۲۵ متر مربع شیشه و ۶۴۵ کیلومتر کابل برق استفاده شده است.

۱۴. شیشه‌های به کار رفته در این سازه از نوع مخصوصی هستند که از فرانسه وارد شده‌اند. از طرفی بسیاری از کاشی‌های این بنا نیز ساخت کشور سوئد هستند.

حقایق جالب درباره تالار اپرای سیدنی

۱۵.
از دیگر ویژگی‌های برجسته‌ی این بنا ساز بادی آن است که در سالن اصلی قرار
دارد. این ساز متشکل از ۱۰۲۴۴ لوله‌ی بادی است که از این حیث بزرگ‌ترین
نوع حساب می‌شود.

منبع: کجارو


منبع: پول نیوز

سوغات آذربایجان شرقی چیست؟(+عکس)

پول نیوز- سوغات شهر تبریز مانند شهرهای دیگر ایران شامل انواع مواد خوراکی و شیرینی‌ها و صنایع دستی می‌شود. این شهر دیدنی و خوش آب و هوا مرکز استان آذربایجان شرقی و یکی از مقاصد گردشگری محبوب در ایران است.

تبریز مرکز استان آذربایجان شرقی و یکی از شهرهای بزرگ ایران و از نظر جمعیت، پنجمین شهر پرجمعیت کشور است. تبریز از سابقه‌ی تاریخی ویژه‌ای برخوردار است، این شهر که بنای اولیه‌ی آن مربوط به دوران‌های اشکانی و ساسانی است، در حکومت‌های زیادی پایتخت ایران بوده است که از شناخته‌شده‌ترین آن‌ها می‌توان به خوارزمشاهیان، ایلخانان و صفویان اشاره کرد.

سوغات آذربایجان شرقی چیست؟

اوج شکوفایی شهر تبریز مربوط به دوره‌ی ایلخانان و سپس صفویان است. به نحوی که در ابتدای قرن شانزدهم میلادی و هم‌زمان با پایتخت بودنش در حکومت صفوی به عنوان پنجمین شهر بزرگ جهان شناخته می‌شده است. شهر تبریز در دوره‌ی قاجار نیز به دو دلیل از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده است؛ یکی این‌که شهر ولیعهدنشین دوره‌ی قاجار بوده و دیگر این‌که نهضت مشروطه از این شهر آغاز شده است.

سوغات آذربایجان شرقی چیست؟

این شهر به لحاظ جغرافیایی یک جلگه‌ی نسبتا بزرگ بین کوهی است که از شمال، جنوب و شرق به کوهستان ختم می‌شود. عبور رودخانه‌ی تلخه‌رود از شمال غربی شهر تبریز و رودخانه‌ی قوری‌چای از داخل آن از ویژگی‌های بارز جغرافیایی این جلگه است. تبریز، زمستان‌ها تحت تاثیر جغرافیای کوهستانی‌اش جزو مناطقی است که سرمای بیشتری را تجربه می‌کند. نزدیکی کوه سهند و وجود باغ‌های فراوان پیرامون شهر در تابستان‌های گرم موجب تعدیل هوا می‌شود و به همین دلیل شهر تبریز بیشتر روزهای تابستان دمای بسیار بالایی ندارد.

تبریز علاوه بر سابقه‌ی ویژه‌ی تاریخی، پیشینه‌ای درخشان در زمینه‌های فرهنگی و هنری دارد. این شهر که خاستگاه یکی از مکتب‌های نگارگری ایران به نام مکتب تبریز است، در کنار شخصیت‌های سیاسی برجسته، مشاهیر زیادی در زمینه‌های گوناگون علمی، ادبی و هنری دارد؛ شعرایی همچون پروین اعتصامی و شهریار، علمای بزرگی مانند علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان و شخصیت‌های سیاسی مهمی نظیر باقرخان و ناصرالدین شاه قاجار.

شهر تبریز با توجه به سابقه‌ی تاریخی خود، اماکن تاریخی زیادی داشته است که بسیاری از آن‌ها بر اثر درگیری‌های نظامی بی‌شماری که در این شهر به وقوع پیوسته و حوادث طبیعی به ویژه زلزله‌های ویرانگر شهر تبریز، یا به صورت کامل از بین رفته‌اند یا جز مخروبه‌ای، از آن‌ها اثری برجای نمانده است. اما هنوز در جای جای این شهر، ابنیه‌ی تاریخی بی‌نظیری وجود دارد که مشهورترین آن‌ها مجموعه‌ی ایل گلی است که در واقع نماد شهر تبریز است.

سوغات تبریز مانند بسیاری از شهرهای دیگر ایران یا از محصولات تولیدی صنایع دستی است یا از مواد غذایی. برترین صنایع دستی شهر تبریز، یکی کفش‌های چرمی معروف آن است و دیگری فرش تبریز که شهره‌ی عام و خاص است.

سوغات آذربایجان شرقی چیست؟

البته در سفر به شهر تبریز امکان خرید صنایع دستی شهرهای اطراف آن که در بازار تبریز به فروش می‌رسند نیز وجود دارد؛ صنایع دستی زیبایی مانند روسری‌ها و پارچه‌های اسکو، سفال و سرامیک زنوز و سوزندی‌های ممقان.

سوغاتی‌های خوراکی شهر تبریز، شیرینی‌ها و آجیل‌های نام‌آشنای تبریزی هستند. در ادامه سوغاتی‌های شهر تبریز را جهت آشنایی علاقمندان به تبریز و مسافرانی که مقصد سفرشان این شهر دیدنی است، معرفی می‌کنیم.

سوغات آذربایجان شرقی چیست؟

منبع: کجارو


منبع: پول نیوز

لحظه های وحشت زیر آوار

معجزه باشد یا نه، آنها حالا زنده هستند. بعد از ساعت‌ها ماندن زیر آوار، نفس کشیدن زیر خرابه‌های خانه‌ای که یک روز سقف بالای سرشان بود. ناامید نشده‌اند و حالا اینجا هستند، روی زمین، آن طرف ویرانه‌های سنگین خانه‌های‌شان. خودشان هم باور ندارند که زنده مانده‌اند و نفس می‌کشند اما بعد از خدا قدردان کسانی هستند که آنها را از زیر آوار بیرون کشیده‌اند اما سوگوار عزیزانی که زیر آوار خانه‌های‌شان جان داده‌اند.

معجزه باشد یا نه، آنها حالا زنده هستند. بعد از ساعت‌ها ماندن زیر آوار، نفس کشیدن زیر خرابه‌های خانه‌ای که یک روز سقف بالای سرشان بود. ناامید نشده‌اند و حالا اینجا هستند، روی زمین، آن طرف ویرانه‌های سنگین خانه‌های‌شان. خودشان هم باور ندارند که زنده مانده‌اند و نفس می‌کشند اما بعد از خدا قدردان کسانی هستند که آنها را از زیر آوار بیرون کشیده‌اند اما سوگوار عزیزانی که زیر آوار خانه‌های‌شان جان داده‌اند.

اینجا در میان خرابه‌ها، با تمام سختی‌ها زندگی جریان دارد و مردم به انتظار کمک‌هایی هستند که مانند معجزه نجات، آنها را از بلاتکلیفی و سرگردانی‌ نجات دهد. مردم مصیبت دیده اما نگرانند. نگران سوز سرمای شبانه و برف و بارانی که در راه است. پای یکی ازمجتمع‌های مسکن مهر که انگار از درون منفجر شده است، ویرانه‌ای از خانه مریم و خانواده‌اش به چشم می‌خورد؛ دختری که پدر و مادرش حالا در قبرستان آبادی خفته‌اند. مرا که در حال عکاسی می‌بیند می‌گوید: «باز هم خدا را شکر. اگر برادرهایم در خانه بودند آنها هم با پدر و مادرمان زیر آوار دفن می‌شدند. آن وقت من با این همه غم چه می‌کردم. دیروز جسد اعضای خانواده‌ام را از خرابه‌های خانه‌ بیرون کشیدند.»

می‌پرسم، چرا لباس مشکی نمی‌پوشی؟ می‌گوید: همه زندگی‌مان زیر آوار مانده جز پیراهنی که بر تنم بوده چیزی ندارم که بپوشم.‌ ای‌کاش مسئولان هم حواسش‌شان به ما بیش از اینها بود. یک چادر و پتو که چیز زیادی نیست. مردم کمک می‌کنند اما خب آنها نمی‌دانند که این طرف خرابه‌های شهر چه خبر است و کامیون‌های امداد از خیابان‌های اصلی رد می‌شوند ولی به علت نابسامانی در امدادرسانی وتوزیع امکانات به ما چیزی نمی‌رسد.

سه چرخه‌ای که سرپناهمان بود

ماشین سه‌چرخی که با پارچه‌های کهنه و مندرس، اطرافش را پوشانده‌اند در سوز سرمای شبانه برای بانو فاطمه الماسی و خانواده‌اش پناهگاهی شده بود تا اینکه یکی از دوستانشان برای آنها یک چادر مسافرتی برپا کرد و حالا فاطمه و خانواده‌اش شب‌ها را داخل این ماشین سه‌چرخ نمی‌خوابند. می‌پرسم: چطور چهار نفری داخل این ماشین سه‌چرخه می‌خوابیدید؟

پتویی را که به در این ماشین آویخته است کنار زده و می‌گوید: شب‌ها همه وسایل را بیرون می‌گذاشتیم و داخل آن می‌خوابیدیم. خیلی سخت بود، اما چاره دیگری مگر داشتیم؟مادر دختر جوان زیر آوار مانده بود و مردم امدادرسان شهر با دستان خالی به کمک رفته و مادرش را نجات داده بودند.

زن میانسال سرش شکسته است اما حرف که می‌زند لبخندی از سر شکرگزاری زده و می‌گوید: زیر آوارمانده بودم و پله‌ها روی من افتاده بود و اصلاً باورم نمی‌شد که با شوهر و بچه‌هایم نجات پیدا کنم. زلزله که شد فرار کردیم به سمت در خروجی اما من و شوهرم زیر آوار ماندیم. او را خیلی زود از زیر آوار بیرون آوردند. ولی می‌گویند ساعتی زیر آوار بودم اما کسی در آن گیر و دار ساعت نداشت که بداند چند مدتی زنده‌بگور بوده‌ام.

محمد رسولی، مرد ۸۰ ساله‌ای که از مرگ نجات یافته بساطش را که یک پتو و چند تکه پارچه است زیرش پهن کرده و با دست به طبقه چهارم یکی از ساختمان‌های مسکن مهر اشاره می‌کند. ما طبقه چهارم می‌نشستیم، زلزله که آمد زیر آوار ماندم. یک ستون روی من فرود آمده بود. با خودم گفتم دیگر زنده نمی‌مانم. نه صدایی می‌شنیدم و نه توان فریاد داشتم که کمک بخواهم.

نمی‌دانم چند ساعت زیر آوار بودم. در آن لحظه‌ها مرگ در کنارت نشسته و تو باید جانت را تسلیمش کنی، تصورش هم وحشتناک است. ترسیده بودم، هیچ‌چیز را نمی‌دیدم، نمی‌توانستم براحتی نفس بکشم تا اینکه صداهایی نزدیک شدند و چند نفر با بیل و کلنگ و چنگ زدن به خاک نجاتم دادند. هیچ وقت فکر نمی‌کردم که باز هم دنیا را ببینم.اما خدا را شکر که به زندگی دوباره برگشتم.در کوچه‌ای که سراسر ویران شده یک مادر میانسال روی فرشی که از زیر آوار بیرون کشیده، نشسته و با صدایی پر از سوز ناله سر می‌دهد. حرف‌های کردی‌اش را متوجه نمی‌شوم اما سوز صدایش برایم آشناست؛ چون طی چند روزی که در خیابان‌ها وکوچه‌های مناطق زلزله‌زده راه رفته‌ام چه بسیار به گوشم رسیده است.

زنان دیگری هم که ساکن این کوچه بوده‌اند در کنارش نشسته‌اند و دلداری‌اش می‌دهند. عروس و پسر و نوه‌اش همه با هم زیر آوار رفته‌اند. خانه خودش چند کوچه آن طرف‌تر بوده که از زیر آوار نجاتش داده‌اند. زن جوانی به ویرانه خانه‌ای در روبرو اشاره کرده و می‌گوید: در این خانه سه نفر می‌نشستند اما خبری از آنها نیست. اقوام‌شان در خارج از کشور هستند و کسی هم پیگیر سرنوشت ساکنانش نیست. البته چند باری مردم محل به نیروهای امدادی گفته‌اند اما فعلاً که می‌بینید خبری از کسی نیست.

تلخ‌ترین صحنه از جشن تولد

در میان وسایلی که از ویرانه‌ها بیرون آورده‌اند یک تلفن همراه به چشم می‌خورد. گوشی تلفنی که آخرین فیلم از یک شادی کودکانه را ضبط کرده است. آرزو، زن جوانی است که می‌گوید: این زلزله حتی اجازه نداد کودکی در اوج خوشحالی کیک تولدش را ببرد. دخترک می‌گفت زود باش ببر. کیک را ببر. دوربین زوم شده بود روی کیک تولد اما زلزله همه را با هم برد.هم ۲۵ میهمان بزرگ و کوچک و هم ساکنان خانه را.

هنوز زلزله دست از سر مردم برنداشته است و هرچند دقیقه یکبار زمین زیر پاها به لرزه درمی‌آید و بسیاری جرأت نمی‌کنند وارد خانه‌های نیمه ویران شوند تا وسایل مورد نیازشان مثل پتو، تشک و لباس را بیرون بیاورند. عده‌ای هم از دوردست‌ها آمده‌اند تا چیزی از خانه‌های نیمه ویران نصیب‌شان شود. آقای مرادی، مرد جوانی که خانه او هم در زلزله نیمه ویران شده می‌گوید: با این وضعیت، پس‌لرزه‌هایی که تکرار می‌شود هراس را در دلمان زنده می‌کند.

دراین شرایط که ما مصیبت زده وگرفتار و بی خانمان هستیم یکسری افراد هم آمده‌اند دزدی کنند. باورتان می‌شود؟! از ترس آنها، از خانه‌های‌مان نوبتی مراقبت می‌کنیم و بازداشتگاه موقتمان پر شده از دزد‌هایی که یا ما گرفته‌ایم یا ارتشی‌ها و نیروهای انتظامی وسپاه. خدا خیرشان بدهد اگر آنها نبودند معلوم نبود چه بلاهای دیگری غیراز زلزله سرمان می‌آمد. متأسفانه برخی افراد هم آمده‌اند که از آب گل‌آلود ماهی بگیرند. نه تنها به جای ما زلزله‌زده‌ها چادر می‌گیرند و آنها را می‌فروشند، بلکه به خانه‌هایمان می‌آیند و وسایل‌مان را نیز به سرقت می‌برند. تازه شنیده‌ام به دو راننده کامیونی که کمک برای مردم می‌آوردند حمله کرده‌اند و کامیون‌های آنها راهم به سرقت برده‌اند. نمی‌دانم با چه وجدانی این کار را انجام می‌دهند. ما در بدترین وضعیت هستیم و آنها به ما دستبرد می‌زنند و…

روستایی با بیشترین قربانی

بسیاری «کوئیک» را می‌شناسند، از سرپل ذهاب که می‌گذری در میان روستاهایی که هر کدام به تلی از خاک تبدیل شده «کوئیک» قرارگرفته که انگاربیشترین آمار تلفات را داشته است. خبرنگاران زیادی پای در آن گذاشته‌اند تا درد دل مردم این روستا را بشنوند. بیل‌های مکانیکی سپاه نیز از دو روز قبل راهی این روستا شده‌اند و به کمک زلزله‌زدگان شتافته‌اند. چهار روستای کوئیک حسن، کوئیک حاتمی، کوئیک عزیز و کوئیک مجید خسارت‌های زیادی دیده‌اند و برآورد می‌شود حدود ۱۲۵ تا ۱۳۰ نفر از اهالی این مجموعه روستاها در زلزله جان خود را از دست داده‌اند. برخی هم می‌گویند این مجموعه روستا‌ها ۱۷۰ کشته داده است.

یکی از ریش‌سفیدان محلی می‌گوید: این ۱۷۰ نفر افرادی هستند که خبری از آنها نداریم. ضمناً ممکن است بعضی از آنها در شهر بستری شده باشند یا بعضی احتمالاً برای کمک به مردم دیگر رفته باشند.کریم، پسر جوانی که ۶ نفر از اعضای خانواده‌اش را یک شبه از دست داده به همراه مردان روستا، قربانیان را از خرابه‌ها بیرون آورده‌اند و در گورستان قدیمی کنار هم به سینه خاک سپرده‌اند.

مرد ریش سفید روستا می‌گوید: اگر جنازه‌ها را دفن نمی‌کردیم بوی تعفنشان نمی‌گذاشت لحظه‌ای زندگی کنیم. آبی نبود که بخواهیم مراسمی را رعایت کنیم. تازه روز سوم به یاد روستاها افتاده‌اند و هنوز چادر در میان خیلی از روستاها توزیع نشده. حالا چطوری می‌توانستیم بمانیم تا کسی بیاید و جواز دفن برایمان صادر کند. تنها کاری که از دستمان برمی‌آمد این بود که افراد هر خانواده را در یکی از این قبرها در کنار هم دفن کنیم. البته در آن لحظات چاره‌ای نبود، نمی‌توانستیم در آن شرایط برای هر کدام قبری جداگانه بکنیم. برق رفته بود و آب هم نداشتیم و هر لحظه هم هوا گرم‌تر و گرم‌تر می‌شد.

حسرت‌های برآورده نشده

البته«کوئیک» تنها این شرایط را ندارد، مردم بسیاری از روستاهایی که زلزله یک شبه زندگی‌شان را ویران کرد و عزیزانشان را گرفت همین کار را انجام دادند. مرد میانسالی با صورتی آفتاب سوخته و غمی سنگین در چشم‌هایش به ماشینی تکیه داده که از زلزله در امان مانده است. می‌گوید: زلزله زنم؛ پسر ۵ ساله‌ام؛ دختر ۵ ماهه برادرم؛ پدرم، مادرم؛ برادرم و هم‌روستایی‌هایم را با خود برد. هیچ‌کسی هم تاکنون برای کمک به ما نیامده.

موقع زلزله زن و بچه‌هایم در اتاق بودند، زلزله که آمد دیوارهای خانه پشتی آوار شد روی خانه و زندگی من. خودم جنازه‌های آنها را از زیر آوار بیرون آوردم.دست‌هایش را نشان می‌دهد و ادامه می‌دهد: با همین دست‌ها، جنازه‌ها را از زیر خاک بیرون آوردم و اگر کسی برای کمک به من می‌آمد کسی چه می‌داند شاید چند نفر از آنها زنده مانده بودند. جسد پدرم را که پیدا کردم دم در افتاده بود. برادرم را که بیرون آوردیم بدنش هنوز گرم بود. ما جسدها را با دست خالی و بیل و کلنگ بیرون آوردیم.

امیر، پسر ۱۰ ساله‌ای که در تمام این گفت‌وگو کنار ما ایستاده می‌گوید: «خیلی زنگ زدیم و درخواست کمک کردیم اما کسی نیامد. هنوز هم نیامده‌اند. تا دیروز چادر نداشتیم و تازه امروز چند تا چادر برایمان آورده‌اند. از اینکه مدرسه تعطیل شده خوشحالم اما اگر می‌خواستم بروم مدرسه با چه کیف و کتابی باید می‌رفتم. تا الان هم اگر دوام آورده‌ایم به خاطر کمک‌های مردمی است وگرنه از گرسنگی و تشنگی مرده بودیم.

دخترک مو بوری به سراغ پدربزرگش می‌رود. سر بر زانوی او می‌گذارد.پیرمردی که شب زلزله همسر و دخترش را از دست داده است و از من می‌خواهد خانه‌اش را ببینم که جز تلی از آجر، خاک و چوب چیزی از آن باقی نمانده است. با لهجه کردی می‌گوید: زندگی‌ام نابود شده. زنم، دخترم زیر آوار مانده‌اند و من نتوانسته‌ام کاری بکنم. بنویسید خانواده‌های حیدری و مرادی در این زلزله آسیب زیادی دیده‌اند.

پیرمرد ادامه می‌دهد: از صبح لودرهای ارتش وسپاه آمده و لاشه‌های حیوانات را جمع‌آوری می‌کنند. خود من ۵۰ تا گوسفند داشتم که همه آنها تلف شده‌اند. از بوی لاشه‌ها نمی‌توانیم نفس بکشیم، روزها که گرم است آفتاب روی این لاشه‌ها می‌افتد و نمی‌گذارد نفس بکشیم، شب‌ها هم که سرما تا مغز استخوانمان نفوذ می‌کند. باز هم ارتشی‌ها و سپاهی‌ها هر روز به ما سر می‌زنند و برایمان نان و آب و سیب‌زمینی می‌آورند.عده‌ای از مردم روستاهای مسیر سرپل ذهاب به ثلاث باباجانی در کنار جاده به انتظار ایستاده‌اند، درحالی که هرچند لحظه یکبار خودرویی می‌آید و در جلوی آنها توقف می‌کند و سرنشینانش وسایلی را دراختیارشان قرار می‌دهند.

 خودروهایی با پلاک‌های شخصی از کامیون و وانت گرفته تا خودروهای سواری که تا سقفشان را وسایل بار کرده‌اند از راه می‌رسند و به کمک زلزله‌زده‌ها می‌روند. حالا دیگر در جاده‌های کرمانشاه فقط خودروهای با پلاک کرمانشاه و ایلام و خوزستان را نمی‌بینید. بلکه خودروهایی از تهران و شیراز و اصفهان و بندرعباس و سیستان و بلوچستان، اصفهان، کرج، کرمان، گیلان، مشهد، قم، لرستان، کردستان و سایرنقاط کشور صف به صف می‌رسند و همراه با پوشاک و آذوقه و وسایل بهداشتی عشق و محبت را از سراسر ایران با خود به همراه می‌آورند.

در میان این خودروها، یک خودروی شخصی با پلاک کرج می‌بینی که دو مرد و یک زن که سرنشینانش هستند، روستا به روستا می‌روند و سراغ مجروحان را می‌گیرند. ساک کوچکی با خود دارند که داخل آن باند و وسایل پانسمان و درمان هست. زن جوان می‌گوید: وقتی از رسانه‌ها خبرها را شنیدم که به روستاها کمکی نشده است تصمیم گرفتیم که خودمان وارد عمل شویم. ما پیراپزشک خانواده‌ایم و اطلاعات درمانی داریم.

روستا به روستا می‌رویم و مردم را درمان می‌کنیم. اگر هم حالشان خیلی وخیم باشد آنها را یا خودمان به شهر و بیمارستان می‌بریم یا اینکه برایشان ماشین می‌گیریم. این هم کاری است که از دست ما برمی‌آید.آرام آرام شب سرد دیگری از راه می‌رسد. مردمان زلزله زده هرکدام به‌ شکلی درفکرگرم کردن چادرهایشان هستند.

 بچه‌ها از سرما می‌لرزند. زنان و مردان سالمند هم همین‌طور. جوان ترها هم سعی می‌کنند به خاطرحفظ روحیه سایرین خم به ابرو نیاورند.هرچند سرما شوخی وتعارف ندارد. مادر با چند سیب زمینی آب پز و نان‌های اهدایی مردم، سفره‌ای داخل چادر می‌چیند. حالا چند نفری دور سفره نشسته‌اند. اما آنها می‌دانند که شب‌های سرد دیگری با باران و برف در راه است. آنها نگران آن شب‌ها هستند اگرسرپناهی امن وخانه‌ای گرم نداشته باشند. زندگی درمناطق زلزله زده کرمانشاه جریان دارد. اما با سختی و دشواری‌های فراوان. زلزله زدگان را تنها نگذاریم. آنها همچنان نیازمند حمایت‌های مردم مهربان کشورمان هستند که با عشق فراوان به هموطنان زلزله زده ثابت کردند که تنها نیستند.

منبع: روزنامه ایران


منبع: فرادید

زندگی لا‌به‌لای خرابه‌ها

درد، تنهایی، ماتم و بی‌کسی از لابه‌لای خرابه‌هایی که خودشان آن را کنار می‌زدند. آجر به آجر سقف و خشت به خشت دیواری که روزی برای آنها سرپناه بود را برمی‌داشتند تا زودتر پیکر عزیزانشان را به آغوش خاک بسپارند. خانه‌هایی که تا همین چند روز پیش روشن گرم اهالی دشت را در بر می‌گرفت، حالا به تلی از خاک تبدیل شده بود. خاکی به سردی هوای پاییزی دشت ذهاب. حالا گوشه‌گوشه این دشت هرجا که روزی خانه و چراغی داشت، صدای ناله‌ای از آن بلند است.

 زندگی لا‌به‌لای خرابه‌ها

درد، تنهایی، ماتم و بی‌کسی از لابه‌لای خرابه‌هایی که خودشان آن را کنار می‌زدند. آجر به آجر سقف و خشت به خشت دیواری که روزی برای آنها سرپناه بود را برمی‌داشتند تا زودتر پیکر عزیزانشان را به آغوش خاک بسپارند. خانه‌هایی که تا همین چند روز پیش روشن گرم اهالی دشت را در بر می‌گرفت، حالا به تلی از خاک تبدیل شده بود. خاکی به سردی هوای پاییزی دشت ذهاب. حالا گوشه‌گوشه این دشت هرجا که روزی خانه و چراغی داشت، صدای ناله‌ای از آن بلند است.

مویه و شیون زنان کرد از بین خرابه‌ها از داخل سیاه چادر و از کنج دیوارهای فروریخته به وسعت این دشت در هوا می‌پیچد و در آسمان گم می‌شود. مردان که روزی از سرزمین یا چرای گوسفند و میش با چهره‌ای خسته اما دلخوش به گرمای تنور بوی خوش فطیر به خانه باز می‌گشتند، حالا چند روزی است که تنها و حیران بین آوارها حاصل یک عمر زندگی را جست‌وجو می‌کنند. زندگی که آوار آن را با خود برد. زن و اولاد و سرنوشت آنها نگرانی این روزهای مردان این دشت است. همان‌ها که شبانه بی‌آن‌که منتظر کسی شوند، آستین بالا زدند و با دست خالی عزیزانشان را یکی پس از دیگری از زیر آوار بیرون کشیدند و در گوشه‌ای به خاک سپردند.

طعم تلخ بی‌سرپناهی

حالا زن، مرد و کودکان زیادی از اهالی این دشت چند روزی است که در دل خاک سرد این دشت آرام گرفتند. آنها یک‌شبه بی‌خبر از همه‌جا گورستان‌های کوچک دشتشان را وسعت بخشیدند و ماتمی بزرگ را برای مردمان ذهاب به جای گذاشتند. ماتمی که بیش از همه در چهره کودکان دشت نمایان بود، این کودکان بیش و پیش از آن‌که زلزله و آوار و خانه خرابی را بفهمند، طعم تلخ بی‌مادری و ترس یتیمی و بی‌سرپناهی را چشیدند.

آنها خیلی زودتر از سنشان فهمیدند که زلزله چقدر می‌تواند بی‌رحم باشد برای مردم بی‌دفاع. درست مثل کاوه پسر ١١ساله‌ای که پدرش را در این زلزله از دست داده است. او که اهل روستای الیاس نادر است، از بلایی که زلزله بر سر خانواده و هم‌ولایتی‌هایش آورد، می‌گوید: «من و پدرم در خانه نشسته بودیم، مادر و خواهر به خانه دایی‌ام رفته بودند که ناگهان صدایی عجیبی از زمین بلند شد، دیوار خانه تکان می‌خورد، پدرم فریاد زد کاوه فرار کن فرار کن، زلزله، اما من نمی‌توانستم روی پایم بایستم، زمین بشدت می‌لرزید، من بر هر زحمتی بود، خودم را از خانه به بیرون انداختم، وقتی به خودم آمدم، پشت‌سر را که نگاه کردم، دیدم سقف خانه خراب شده. همه جا تاریک شده بود، کل روستا را سکوت گرفته بود.

به سمت جایی که پدرم نشسته، هر چقدر صدایش کردم، هیچ صدایی نشنیدم، کم‌کم صدای جیغ و شیون اهالی روستا بلند شد، محمد یکی از همسایه‌ها به سراغ من آمد، به او التماس کردم که پدرم این‌جا زیر آوار گیر کرده، او همراه با چند نفر دیگر با بیل و کلنگ آمدند و بعد از حدود یک‌ساعت پدرم را از زیر آوار بیرون کشیدند، اما او دیگر نفس نمی‌کشید. تا صبح کار من و سایر اهالی روستا همین بود. به خانه‌های آوارشده می‌رفتیم و جنازه‌ها را بیرون می‌کشیدیم. تا صبح که هوا روشن شد، ١۴نفر را از زیر آوار درآوردیم، چند نفری که هنوز زنده بودند را با خودرو به سرپل فرستادیم. پدرم را همراه بقیه جنازه‌ها صبح زود در گورستان میرصفی دفن کردیم.»

سارا تنها بازمانده

چند کیلومتر بالاتر بعد از چند پیچ جایی که دیگر جاده در میان کوه‌ها گم می‌شود، روستای دیگری به نام الیاس احمدی در دامنه کوه جا خوش کرده است. از جاده اصلی تا ابتدای این روستا حدود ٨٠٠متر جاده خاکی است که با یک پل باریک فلزی وارد روستا می‌شود. روستایی با ۶٠٠نفر جمیعت که ٣نفر از اهالی آن در زلزله کشته شدند.

وقتی زلزله آمد، من و همسرم و سه تا از بچه‌هایم در خانه بودیم. وقتی زلزله آمد، من زنم را صدا زدم، زهرا، آرزو را به خودش چسباند، من هم عمران، اشکان را بغل کردم و به سرعت از خانه خارج شدیم. پشت سر ما خانه خراب شد. اگر چند لحظه دیرتر جنبیده بودیم، الان رخت سیاه تن ما بود. اینها را جلال الیاسی می‌گوید. این مرد تعدادی از اقوامش را در این زلزله از دست داده است: «۴نفر از خانواده عمه من در این زلزله کشته شدند. فرهاد یکی از پسرعمه‌های من همراه زنش و سحر دختر ۴ساله‌اش در این زلزله کشته شدند. از خانواده او فقط یک دختر ۴ساله به نام سارا زنده مانده است. پسرعمه دیگرم جلال هم در این زلزله کشته شد. عمه و دخترش هم الان در بیمارستان کرمانشاه بستری هستند.

همه اینها ساکن روستای الیاسی پایین بودند.» او ادامه می‌دهد: «در روستای ما هم یک زن و مرد پیر زیرآوار کشته شدند. آنها هیچ‌کس و کاری نداشتند، همه زندگی آنها یک دختر بود که ازدواج کرده و چند روستا بالاتر در بانی‌هاوون زندگی می‌کند. یک کرد عراقی به نام محمد هم در روستای ما کشته شد. خودم جنازه این سه‌نفر را از زیر آوار بیرون آوردم و به خاک سپردم.

زندگی لا‌به‌لای خرابه‌ها 

جلال زنده‌بودن همه اعضای خانواده‌اش را یک معجزه می‌داند. با این حال، هنوز هم نگران است، نگران از سرنوشت خانواده و سرمای هوایی که بچه‌هایش را مریض کرده است: «عمران و آرزو سرما خوردند، تب دارند، دکترها برای ما دارو آوردند، اما الان سه‌روز است که ما بی‌سرپناه هستیم، این‌جا هوا خیلی سرد است. پولی هم ندارم تا زن و بچه‌ام را برای مدتی به سرپل ببرم. خانه من ۵٠متر بود، اما الان همان هم خراب شده است. این‌جا اکثرا بیکارند. کارگری می‌کنند. بعضی‌ها زمینی دارند و چند گوسفند و گاو، درآمد اهالی این‌جا خیلی کم است.»

ما هیچ نداریم

بهاره الیاسی ٢١ساله، یکی دیگر از ساکنان این روستاست؛ زن بارداری که از زلزله جان سالم به در برده است: «من داخل خانه بودم که زلزله آمد؛ خواستم از خانه خارج شوم، اما چندباری زمین خوردم؛ با هر زحمتی بود خودم را از خانه بیرون کشیدم. هنوز پاهایم درد می‌کند؛ نگران بچه‌ام هستم؛ من ۶ ماهه باردارم؛ اولین بچه‌ام است.

از آن شب تا الان کمتر تکان می‌خورد. تا الان هیچ پزشکی من را معاینه نکرده است؛ من هم نمی‌توانم به شهر بروم. هیچ آمبولانسی هم این‌جا نیامده است. الان دو شب است که من داخل ماشین یکی از اهالی روستا می‌خوابم که خیلی برایم سخت است، کمر و پایم درد می‌کند. همه زندگی ما نابود شد. این‌جا خانه پدری ما بود. من و برادرم با هم در این خانه زندگی می‌کردیم. اما الان همه آن نابود شده است. برادر و همسرم درآمدی ندارند. ما هیچ چیز نداریم.»

داغدار فرزند

کاروان یکی دیگر از اهالی روستای الیاس هم داغدار مرگ سه نفر از اقوامش است. دو برادرزاده و زن برادرش در این زلزله کشته شدند. برادر کاروان هم آوار روی سرش ریخته و به دلیل خونریزی مغزی در بیمارستان بستری است: «حسام ٩‌سال داشت، هستی ١٣ساله بود و سهیل مادرشان چند روز پیش تولد ٣٠سالگی‌اش بود. آنها آن شب میهمان بودند.

برادرم همراه با خانواده‌اش به خانه خواهر زنش در کوییک رفته بودند که زلزله آمد و آنها کشته شدند. بیچاره برادرم، همه خانواده‌اش را از دست داده. خودش هم هنوز خبر ندارد. او خیلی سختی کشیده. او کارگر بازار مرزی پرویزخان بود. باربری می‌کند، هر روز صبح قبل از طلوع آفتاب از این‌جا می‌رفت تا مرز، برای روزی ٣٠‌هزار تومان، تازه اگر باری خالی می‌کرد. نمی‌دانم چطور به او بگویم زن و بچه‌اش مرده‌اند. اول برادرم را از زیر آوار بیرون کشیدیم. حدود یک ساعتی زیرآوار بود. بعد جنازه این سه نفر را در زیر آوار پیدا کردیم. وقتی آنها را داخل قبر می‌گذاشتیم هنوز از زخم‌هایشان خون می‌آمد. آنها را همراه با ۶ نفر دیگر بدون هیچ مراسمی و بی‌کفن خاک کردیم.»

خنده‌هایش هنوز به یادم است

کفروی بابااعظم در ۴٠ کیلومتری سرپل، روستایی که زلزله جان ۴ نفر از اهالی آن را گرفته است. پروانه یادگاری دختر ٢۵ساله از شب حادثه و جان‌باختن اعضای خانواده‌اش می‌گوید: «آتنا یک سالش بود، آرزو وقتی فهمید که باردار است، اول از همه به من خبر داد. همیشه به من می‌گفت که دوست دارد اگر بچه‌اش دختر شد، اسم او را آتنا بگذارد. او به آرزویش رسید، شهریور پارسال بود که فارغ شد. هنوز خنده و شوقی که در چشمانش بود را به یاد دارم. اما زلزله او و آتنا را از ما گرفت. دلم برای برادرم خیلی می‌سوزد. از آن شب که این اتفاق افتاد و جنازه زن و بچه‌اش را با دست‌های خودش از زیر آوار بیرون کشید؛ تا الان یک قطره اشک هم نریخته است. حالا باید تنهایی دختر ٧ساله‌اش را بزرگ کند. نه پولی دارد و نه کاری، برادرم بیچاره شد. می‌ترسم غم‌باد بگیرد، با هیچ‌کس حرف نمی‌زند. فقط به دنبال پتو و چادر برای ماست.»

این خرابه‌ها همه زندگی ماست

روستای ما دیگر خان ندارد، پدرم زیر آوار جان داد، شب زلزله او با عمویم تنها در خانه بود. عمویم او را از زیر آوار بیرون کشید. اینها را پسر کمال صفری می‌گوید. ما ١١ بچه هستیم، ٣ تا پسر و ٨ تا دختر. پدر من یکی از ملاکین و خان‌های روستای کفرو بود. اصلا اسم روستا به احترام جد ما بابا اعظم نام گرفته است. این زلزله همه ما را خانه خراب کرد.

پدرم ۶٣ سالش بود. این‌جا چندبار لرزید، اما تکان شدید آن حدود ساعت ٩:٣٠ بود. بعد از آن همه جا تاریک شد، هیچ جا برق نداشت. عمویم برای ما تعریف کرد که با تکان اول، همراه پدرم از خانه خارج شدند، آنها به طرف حیاط می‌رفتند که دیوار آغل گوسفند‌ها روی پدرم آوار شد. وقتی زمین آرام گرفت؛ عمویم به سمت خرابه‌های آغل رفت، اما او هم پیر و ناتوان است. من و یکی از برادرم‌هایم وقتی به این‌جا رسیدیم و چهره گریان عمویم را دیدیم، دنیا روی سرمان خراب شد. الان دو روز است که عزیزخان، خان روستای کفرو را به خاک سپرده‌ایم. خانه ما نصف و نیمه مانده، اما همه دام‌هایمان از بین رفته است. درآمد ما از راه دامداری است. ما از دولت می‌خواهیم که به ما وام بلاعوض بدهد، توان پرداخت اقساط را هم نداریم، این خرابه‌ها همه زندگی ماست.


منبع: فرادید

تصاویر/ خطرناک‌ترین کشورهای جهان کدامند؟

تروریسم طی این سال‌ها خسارات جانی و مالی زیادی به جهان وارد کرد و زیرساخت‌های کشور‌هایی چون سوریه و عراق و افغانستان را از بین برده و جان بسیاری از انسان‌ها را در این کشورها گرفت.

فرادید|تروریسم طی سال‌های گذشته خسارات جانی و مالی زیادی به جهان وارد کرد و زیرساخت‌های کشور‌هایی چون سوریه و عراق و افغانستان را از بین برد و جان بسیاری از انسان‌ها را در این کشورها گرفت. 

براساس آمار دهه اخیر، در سال ۲۰۱۵ تعداد کشته‌شدگان عملیات‌های تروریستی ۱۰ درصد کاهش یافت و به ۲۹۳۷۶ نفر رسید. 

تعداد کشته‌شدگان در چهار سال قبل از ۲۰۱۵ روندی رو به افزایش داشت و از این جهت کاهش تعداد کشته‌ها قابل توجه بود. در این سال تعداد تلفات در عراق و نیجریه به طور قابل توجهی کاهش یافت که نتیجه عملیات‌های نظامی موفقیت‌آمیز علیه بوکوحرام و گروه داعش بود. 

چهار گروه داعش، بوکوحرام، طالبان و القاعده به تنهایی مسوول ۷۴ درصد از کشته‌شدگان تروریستی یک دهه اخیر در جهان هستند.

داعش، فعال‌ترین گروه تروریستی فعلی جهان در سال ۲۰۱۵ در ۱۵ کشور عملیات تروریستی انجام داد و تعداد کشورهایی که از سوی این گروه صدمه دیدند به ۲۸ کشور می‌رسد. 

آماری که در ۲۰۱۶ و اوایل سال ۲۰۱۷ بیشتر شد و ایران هم بعد از چند سال مقابله با داعش در نهایت شاهد انجام عملیات تروریستی از سوی این گروه شد. 

طبق اطلاعات منتشر شده توسط متخصصان امنیت بین المللی SOS، عراق رتبه اول خطرناک‌ترین کشورهای جهان را دارد.

عکس‌ها: Getty Images

عراق

عراق

افغانستان

افغانستان

نیجریه

نیجریه

سوریه

سوریه

پاکستان

پاکستان

یمن

یمن

سومالی

سومالی

هند

هند

ترکیه

ترکیه

لیبی

لیبی

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

تصاویر/ بحران آلودگی هوا در "دهلی نو"

شهر دهلی نو، پایتخت کشور هندوستان در روزهای اخیر درگیر بحران آلودگی شدید هوا شده است و در پی این بحران حرکت اتومبیل‌ها کاملا در این شهر محدود شده و ساخت و ساز هم به طور کامل ممنوع اعلام شده‌است.

فرادید|شهر دهلی نو، پایتخت کشور هندوستان در روزهای اخیر درگیر بحران آلودگی شدید هوا شده است و در پی این بحران حرکت اتومبیل‌ها کاملا در این شهر محدود شده و ساخت و ساز هم به طور کامل ممنوع اعلام شده‌است.

برای کاهش آلودگی دهلی نو بنا بود چندین بالگرد در ارتفاع ۱۰۰ متری بر روی ساختمان‌های این شهر پرواز کنند تا شاید ذرات معلق هوا حرکت کرده و پخش شوند. 

اما شرکت هلی‌کوپترهای دولتی هند اعلام کرد توانایی پرواز برفراز آسمان دهلی را نخواهد داشت، مگر این‌که آلودگی هوا کمتر شود و یک میدان دید مطلوب برای پرواز تا ارتفاع ۱۰۰ متری سطح زمین ایجاد شود. 

محققان می‌گویند که سطح آلایندگی موجود در شهر “دهلی نو”، چیزی حدود ۱۰ برابر بیشتر از سطح آلودگی پکن (رتبه نخست آلوده‌ترین شهر جهان) است. 

طبق اعلام منابع خبری دلیل اصلی آلودگی هوای دهلی نو اقدام اخیر کشاورزان هندی است  که در حرکتی اعتراضی مزارع خود را در اطراف این شهر به آتش کشیدند.

با شروع آلودگی شدید هوا در پایتخت هندوستان، هزینه‌های پارکینگ در این شهر ۴ برابر شده است و همچنین قانونی جدید به تصویب رسیده تا برخی از اتومبیل‌ها تنها در روزهای مشخص وارد خیابان‌های شهر “دهلی نو” شوند.

عکس‌ها: reuters

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

سرما سبب چربی‌سوزی می‌شود!

محققان دانشگاه استکهلم سوئد در بررسی‌های خود متوجه شدند که قرار گرفتن در معرض سرما می‌تواند سبب چربی‌سوزی شود.

به گزارش ایسنا و به نقل از تایم، دمای ۱۰ درجه در فصل پاییز باعث می‌شود احساس سرما کنید؛ در حالی‌که همین دما در فصل بهار، موجب گرما می‌شود. دلیل این موضوع، خو گرفتن بدن به هوای سردتر است؛ مهارتی که با پژوهش پیشگامانه دانشمندان در سال ۱۹۶۱ تشخیص داده شد.

در این پژوهش که یک ماه به طول انجامید، یک محقق ارتش، ۱۰ مرد برهنه را به مدت هشت ساعت در معرض دمای زیر ۱۰ درجه قرار داد. لرزیدن، روش فوری بدن برای تولید گرما بود اما پیش از روز چهاردهم، این لرزش متوقف شد و به نظر می رسید بدن، راه‌های دیگری را برای تولید گرما پیدا کرده است.

امروزه، متخصصان فهمیده‌اند که سلول‌های چربی تولیدکننده گرما که با نام “چربی قهوه‌ای” شناخته می‌شوند، توانایی ما را برای خوگرفتن، تضمین می‌کنند. “باربارا کنون” (Barbara Cannon)، استاد علوم بیومدیکال دانشگاه استکهلم سوئد می‌گوید: در حالی‌ که سلول‌های “چربی سفید”، انرژی ناشی از غذای مصرفی را ذخیره می‌کنند؛ سلول‌های چربی قهوه‌ای، برای تولید گرما انرژی می‌سوزانند.

به گفته “کانون” که این پژوهش را در مورد چربی قهوه‌ای و فواید آن برای سلامتی منتشر کرده‌ است، قرار گرفتن در معرض سرما، میزان چربی قهوه‌ای موجود در بدن را افزایش می‌دهد.

“کانون” توضیح می‌دهد: بنابراین هنگامی که بدن در واکنش به سرما شروع به لرزیدن می‌کند، چربی قهوه‌ای کافی را برای تولید گرما، فعال می‌کند. به عبارت دیگر، فوایدی در مورد وزن بدن به همراه خواهد داشت. تا زمانی‌که برای جبران انرژی مورد استفاده بدن در سرما پرخوری نشود، بدن در واکنش به گرما، چربی‌های اضافی را می‌سوزاند. در این صورت شک نکنید، در واکنش به سرما مقداری وزن از دست خواهید داد.

در این میان، فواید دیگری هم وجود دارد. “اسون انربک” (Sven Enerbäck) استاد زیست‌شناسی سلولی در دانشگاه گوتنبرگ سوئد که در پژوهش خود معتقد است با بالا رفتن سن، ذخایر چربی قهوه‌ای تغییر می‌کند و اغلب کاهش می‌یابد.

وی می‌گوید: ما در میان افرادی با سطح بالاتر چربی قهوه‌ای، میزان حساسیت انسولین بیشتر، سطوح پایین‌تری از اسیدهای چرب و همچنین سطوح پایین‌تری از تری‌گلیسیرید می‌بینیم.

انربک افزود: تغییرات متابولیک مربوط به چربی قهوه‌ای در برخی موارد دقیقا برعکس آن چیزی است که در افراد مبتلا به دیابت نوع دو رخ می‌دهد. در میان دانشمندان این نظر وجود دارد که شاید بتوان از قرار گرفتن در معرض سرما و تشکیل چربی قهوه‌ای، برای مقابله و پیشگیری از دیابت، اضافه وزن و دیگر اختلالات متابولیک استفاده کرد.

البته در این بین برخی بیماران مخصوصا کسانی که از بیماری قلبی رنج می‌برند یا در خطر عارضه یا سکته قلبی هستند باید از قرار گرفتن در معرض سرمای شدید اجتناب کنند.

“شینگو کاجیمورا”(Shingo Kajimura) استاد زیست شناسی سلولی و لایه‌ای دانشگاه کالیفرنیا، سن فرانسیسکو معتقد است بدن هنگام قرار گرفتن در معض سرما سعی می‌کند با لرزاندن رگ‌های خونی از کمبود گرما پیشگیری کند؛ بنابراین فشار خون و ضربان قلب بالا می‌رود.

نوسانات فشار خون سرمازده می‌تواند موجب حمله یا سکته قلبی درافرادی شود که در معرض این خطرها قرار دارند. کاجیمورا می‌گوید: همین موضوع، دلیل تماس‌های بسیار با اورژانس در ساعت سه صبح در اواسط زمستان است. افراد مسن‌تر برای رفتن به حمام بلند می‌شوند و قرار گرفتن آن‌ها روی زمین سرد، به انقباض رگ خونی و سکته می‌انجامد(تحقیقات نشان داده است کاهش تقریبا پنج درجه‌ای دمای محیط، خطر سکته را تا ۱۱ درصد بالا می‌برد).

کاجیمورا می‌گوید که براساس پژوهش‌های اخیر، گذراندن دو ساعت از روز در اتاقی با دمای ۱۸ درجه درحالیکه لباس به تن دارید موجب می‌شود که احساس سرما کنید، اما سرمازده نشوید که برای افزایش ذخایر چربی قهوه‌ای کافی است.

حتی در صورتی‌ که توان ایستادن در سرما و افزایش ذخایر چربی سالم بدن را دارید، باید به خاطر سوزاندن چربی یا فواید متابولیک، خود را در معرض هوای خنک قرار دهید. به گفته کنون: وقتی در محیط گرمی زندگی می‌کنید، ایجاد چربی قهوه‌ای زیاد با ماندن در سرما به لاغر ماندن شما کمکی نمی‌کند.

مشخص نیست که آیا کم کردن وزن و تغییرات متابولیک مربوط به چربی قهوه‌ای، سلامتی طولانی مدت به همراه دارند یا خیر. بسیاری از مطالعات در زمینه رژیم‌های غذایی نشان داده‌اند که تقریبا هر مداخله‌ای به افت وزن در طولانی مدت کمک می‌کند اما بدن تمایل دارد به هم‌ایستایی یعنی حفظ شرایط پایدار در محیط داخلی بازگردد.

به گفته کاجیمورا همین شرایط دلیل مشکل بودن کاهش وزن است. وی در ادامه می‌افزاید: فکر می‌کنم قرار گرفتن در معرض سرمای مزمن، برای سلامتی متابولیک افراد مبتلا به دیابت نوع دو خوب باشد اما بررسی‌های بیشتری در زمینه آزمایشات بالینی انسان مورد نیاز است.


منبع: عصرایران