هواداری که به خاطر فرهاد مجیدی به خودش قمه زد

خبرآنلاین: علی فتح الله زاده مدیرعامل اسبق استقلال در مصاحبه ای که با خبرآنلاین داشت خاطره جالبی از یک هوادار عاشق فرهاد مجیدی تعریف کرد و گفت: « من یک روز نشسته بودم و نگهبان آمد و گفت: یک نفر آمده و یک شمشیر در دستش است. من گفتم مگر اینجا لیان شامپو است که او با شمشیر آمده؟ نگهبان گفت: ولی می گوید می خواهم فتح الله زاده را ببینم. من گفتم که بگذارید بیاید بالا. او بالا آمد و دیدم که خیلی آشفته است و یک قمه در دست اوست. گفتم آن که در دستت است چیست؟

گفت حاج آقا خیلی ناراحت هستم. به نگهبان گفتم برو بیرون. همین که نگهبان رفت بیرون دیدم که او پیراهن خود را پاره کرد و یک قمه به سینه خود زد. من شمشیر او را ازش گرفتم و یک سیلی به او زدم و گفتم مگر تو عقلت را ازدست دادی که این کار را می کنی. گفت حاج آقا درست است که فرهاد مجیدی می خواهد ازاستقلال برود؟ من درجواب گفتم فرهاد حالا برود یا نرود به تو چه ربطی دارد؟ گفت من نمی توانم تحمل کنم. من دیگر دیدم که نمی شود فرهاد را از دست داد. حالا نمی دانم خود فرهاد او را فرستاده بود یا نه… . به دلیل اینکه فرهاد سابقه همچین کارهایی را دارد. او با علی موسوی می خواست من را به هوای ماهیگیری در آب بیندازد و از من پول بگیرد و من هم پول ندادم.»


منبع: برترینها

دست‌آوردهای مثبتِ جنگ جهانی اول و دوم!

هفته نامه کرگدن – روناک حسینی: گفت و گو با علی بیگدلی، درباره جنگ های جهانی؛ او به نشانه های عوض شدن دنیای پس از جنگ می پردازد و معتقد است آرزوی نبود جنگ خیالی خام است. دویست و هفتاد و پنجه زبان همگانی، رهاورد جنگ های جهانی در قرن بیستم بود. قرنی که می گویند از سال ۱۹۱۴ با شروع جنگ جهانی اول آغاز شد و در سال ۱۹۸۹ با فروریختن دیوار برلین به آخر رسید. سال هایی که قدرت های جهانی تازه ای ظهور کردند، انگلیس ها تانک را اختراع کردند و آلمانی ها گاز ایپریت را. سال های «حل مسئله یهودیان»، ظهور کمونیسم، انقلاب های آزادی خواهانه، نسل کشی، بهسازی نژادی، دادائیسم، آنارشیسم، نظریه نسبیت و تجربه انفجار اتمی.

بعضی مورخان می گویند جنگ جهانی اول، جنگی در دفاع از ملیت و نبردی وطن پرستانه بود و جنگ دوم در دفاع از تمدن. آنچه از این جنگ ها در اذهان و کتاب ها و فیلم ها ثبت شده، داستان خرابی هاست. علی بیگدلی، کارشناس مسائل بین الملل و تاریخ اروپا، استاد تاریخ و پژوهشگر، معتقد است جنگ های جهانی اول و دوم، جدا از ویرانی ها، دست‌آوردهای مثبتی هم داشتند و البته تحولات اساسی در جامعه بشری ایجاد کردند. او می گوید در حال حاضر نشانه ای از جنگ سومی نیست، اما آرزوی از بین رفتن جنگ در دنیا، خیالی خام است.

برخی مورخان معتقدند قرن بیستم در سال ۱۹۱۴ با شروع جنگ جهانی اول آغاز شد. جنگی که آن را نبردی برای پایان دادن به همه جنگ ها می نامیدند و کشورهای برنده هم بعد از جنگ معتقد بودند صلح حاصل شده و دیگر جنگی رخ نخواهد داد، اما در عمل چنین اتفاقی نیفتاد و ظاهرا جنگ ها هم ادامه پیدا کردند و هم شکل عوض کردند. علت های تاریخی این پدیده چیست؟

تمدن بشر با جنگ شروع می شود. یعنی جنگ اولین پدیده ای است که وارد تمدن انسان می شود. مارکس معتقد است وقتی جنگ شروع می شود، دولت و طبقه به وجود می آید و این آغاز زندگی اجتماعی است. بنابراین انسان زندگی اجتماعی خود را با جنگ شروع کرده است. در وجود انسان یک فزون طلبی، تملک گرایی و توسعه طلبی هست که هیچ گاه از بین نمی رود. برای ارضای این خواسته ها هیچ راهی جز جنگ وجود ندارد. فزون طلبی موجب می شود که انسان همیشه با جنگ به آرزوها و خواسته هایش برسد. بنابراین وقتی گفتند جنگ جهانی اول به همه جنگ ها پایان می دهد، یک اظهارنظر ساده انگارانه بود. براساس یک سنت تاریخی و برپایه نظریه های ناظر بر روابط بین الملل، لازم است هر چند قوت یک بار حادثه ای مهم در بستر تاریخ رخ دهد و به حرکت تاریخ سرعت بخشد یا مسیر آن را عوض کند. مسیری که با گذشته تفاوت دارد.

این چیزی است که بارها اتفاق افتاده است. یک نمونه نزدیک چنین اتفاقی، واقعه یازده سپتامبر است و فروریختن برج های دوقلو. دنباله اش حمله امریکا به افغانستان و عراق و شمال آفریقا که بعد تشعشعاتش تا سوریه کشیده شد. آنچه امروز در منطقه ما در جریان است، در نتیجه همان حادثه برج های دوقلو است. در مورد جنگ جهانی اول هم می توان گفت که شاید نقطه شروع تمدن نوین برای جهان بود، نه فقط اروپا. چون جنگ از اروپا شروع شد، می توان گفت در آن زمان اروپا درگیر چنان بحران های لاینحلی بود که تنها از طریق جنگ می شد به آن ها سر و سامان داد.

دست‌آوردهای مثبتِ جنگ جهانی اول و دوم! 

چه جور بحران هایی؟

در آستانه جنگ جهانی اول دنیا بین چند قدرت سنتی مثل انگلیس و فرانسه تقسیم شده بود. از طرف دیگر در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که به درستی از ۱۹۱۴ شروع شد، سه قدرت نوظهور امریکا، ژاپن و آلمان وارد عرصه جهانی شدند که هم از نظر اقتصادی و هم نظامی، قدرت زیادی پیدا کرده بودند. این در وضعیتی بود که جایی برای فروش کالاهایشان نداشتند. یعنی از یک طرف دچار انباشتگی کالا و سرمایه بودند و از طرف دیگر دنیا در دست قدرت های سنتی بود و این ها در بازی به حساب نمی آمدند. بنابراین ترکیب سنتی باید عوض می شد.

این یکی از دلایل اساسی و منطقی وقوع جنگ جهانی اول است. وضعیتی که قدرت های سنتی درست کرده بودند باید به هم می خورد و قدرت های نوظهور هم باید سهمی از دنیا می گرفتند. می بینیم که در سال های پایانی جنگ جهانی اول و بعد از آن، نغمه های آزادی خواهی از کشورهای تحت استعمار بلند می شود؛ مثل مصر و هندوستان. این دلیلی بر صحت این ادعاست که لازم بود جغرافیای سیاسی دنیا تغییر کند. ما شاهد این هستیم که بعد از جنگ جهانی اول تغییرات استثنایی و عجیب و غریبی دنیا را به سمت و سوی متفاوت با گذشته اش می کشاند. برای اولین بار نظام بین المللی دوقطبی می شود. مارکسیسم بر روسیه حاکم می شود و اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قدرت نوظهور اعلام موجودیت می کند. قدرت شوروی، قدرت ایدئولوژیک است که در برابر کاپیتالیسم و امپریالیسم می ایستد و نظام دوقطبی کاملا جاافتاده ای به وجود می آید که سرنوشت دنیا را در دست می گیرد.

حزب ها کمونیسم و فاشیسم بعد از جنگ جهانی اول به وجود آمدند. سازمان های بشردوست و خیریه های ادبی راه افتادند. جنبش های ادبی و هنری به راه افتادند. بعد از جنگ جهانی دوم نهادهای صلح طلب و بناهای یادبود به وجود آمدند و… اگر این جنگ ها به وقوع نمی پیوستند، این تحولات در دنیا اتفاق می افتاد؟

جنگ های جهانی باعث تحولات بسیاری در دنیا بود. گفتیم هر چند وقت یک بار حادثه ای لازم است که به حرکت تاریخ سرعت دهد و تاریخ را به پیش ببرد. مثل جنگ جهانی اول و نزدیک تر به ما، حادثه برج های دوقلو. این قبیل اتفاقات به حرکت تاریخ سرعت بیشتری می دهد و موجب جهش تاریخ می شود.

در این جهش، ابزارها تغییر می کنند و درک انسان ها هم. چه بپسندیم چه نه، هر تحولی که اتفاق می افتد، کمی تاریخ را به جلو هل می دهد. هیچ جامعه ای متوقف نمی شود، چون حرکت در ذات تاریخ است. ممکن است در زمان هایی این حرکت کند و در زمان هایی تند باشد. جنگ جهانی اول، جامعه بشری را از خواب بیدار کرد و برای آدمی امتیازاتی به همراه داشت که او را از خفتگی و بی فرهنگی جدا کرد. مهاجرت روستاییان به شهرها افزایش پیدا کرد. عواطف و سنت ها در چرخ دنده های مدرنیته له می شدند و از طرف دیگر، انسان امتیازات دیگری چون آموزش، درمان و بهداشت به دست می آورد.

با این حساب وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و در کل انسان بعد از جنگ های جهانی را چطور می توان توصیف کرد؟

وضعیت زندگی انسان از جهت بهداشتی و آموزشی بهتر شد. امید به زندگی بالا رفت و شیوه زندگی مدرن تر شد. تا پیش از جنگ جهانی اول، در کشورهای اروپای شرقی مردم روی زمین می نشستند و با دست غذا می خوردند. بعد از جنگ ها، میزان مطالعه افزایش پیدا کرد، فرهنگ ها بالاتر رفت و سیستم زندگی مدرن تر شد. در برابرش، عواطف نسبت به قرن نوزدهم، رفته رفته کاهش پیدا کرد. زندگی های هسته ای به وجود آمد و اندازه خانواده ها کوچک تر شد.

حجم زندگی کوچک شد، اما محتوای آن زیاد. چهل سال پیش، یک دوست ژاپنی که همکلاس من بود، من را به خانه اش در توکیو دعوت کرد. بعد از آن که گردش همایمان را کردیم، به خانه رفتیم. دیدم خانه اش تنها بیست و پنج متر است. گفت ما فقط این جا می خوابیم. آن ها زندگی شان در جامعه است، برخلاف ما. جامعه در کشورهای پیشرفته فعال است. بعد از جنگ جهانی دوم، جامعه بشری به سرعت متحول شد و این امتیازات برجسته ای به همراه داشت. سرعت گردش اقتصادی، سرعت گردش نخبگان و مسائل علمی افزایش پیدا کرد. به خصوص در مسائل فرهنگی، پیشرفت زیادی اتفاق افتاد.

 دست‌آوردهای مثبتِ جنگ جهانی اول و دوم!

در کتاب های تاریخی نقل شده که در زمان جنگ حهانی اول، گفته می شد این جنگ می تواند ارزش های از دست رفته اخلاقی را بازگرداند. ارزش هایی که صنعتی شدن جوامع آن ها را کمرنگ کرده بود. توجیه اخلاقی برای جنگ چه معنایی دارد؟

اخلاق تابع شرایط زمان و مکان است و در بستر زمان تغییر پیدا می کند. بنابراین جنگ جهانی اول پدیده های جدیدی وارد زندگی ابزاری مردم کرد و عقل ابزاری را تغییر داد. به قول هابرماس، چیزهای جدیدی که وارد شد، هم عقل ارتباطی، هم ابزاری و هم عقل انتقادی را تغییر داد. اخلاق در قرن نوزدهم، معطوف به عاطفه بود، ولی بعد از جنگ، رفته رفته عوض شد. در نظام سرمایه داری، هر کس از خودش شروع می شود. یعنی دیگر به پدر، مادر، خانواده و ایل و تبار وابسته نیست. بنابراین اخلاق هم فردی می شود. وقتی مردم با هواپیما و قطار سفر کردند، لازم بود فرهنگ مسافرت با هواپیما و قطار داشته باشند. اخلاقی که در طول جنگ و بعد از آن بر دنیا حاکم شد، تابع شرایط زمانه بود. در تاریخ اروپا، دوره ای بین سال ۱۸۷۱ که آلمان تحت رهبری بیسمارک به استقلال رسید تا سال ۱۹۱۴ که جنگ جهانی اول آغاز شد، به دوران «صلح مسلح» شهرت دارد.

در این دوره دو تفکر وجود داشت؛ یکی این که جنگ کاری است عقب افتاده و غیرمدرن و غیرانسانی که باید تفکر جنگ از اروپا بیرون برود. این افکار روشنفکران بود. روشنفکران بحث مبادله استاد و شاگرد بین دانشگاه های اروپا، امریکا، کانادا و استرالیا را پیش کشیدند، جایزه صلح نوبل را ساختند و انسان را از وحشیگری های گذشته و آدم کشی ها و جنگ ها منزه کردند. گفتند انسان امروزی به دلیل فوران قدرت اندیشه ورزی، دیگر دست به این قبیل کارها نمی زند. طرف دیگر ماجرا، سیاستمداران و نظامیان بودند که برای به دست آوردن سهمی از قدرت، هم توان نظامی شان را افزایش می دادند و هم قراردادهای پنهانی امضا می کردند. بحثی وجود دارد به نام دیپلماسی محرمانه که در این دوران رایج بود. کشور شماره یک با کشور شماره دو، قراردادی امضا می کرد. بعد کشور دو با کشور سه قراردادی امضا می کرد علیه کشور یک. در آخر هم این تفکر دوم به پیروزی رسید و جنگ جهانی اول اتفاق افتاد. همین تفکر هم موجب شد جنگ جهانی دوم اتفاق بیفتد.

چه تحولات اخلاقی بعد از جنگ رخ داد؟

در انگلستان در سال ۱۹۲۸ زنان برای اولین بار از حقوق اجتماعی برخوردار می شوند. در آلمان زنان از سال ۱۹۲۰ به مشاغل اجتماعی روی می آورند و تعداد مردها کم می شود و روز به روز هم زندگی گسترش پیدا می کند و هم مسئولیت ها. بحث برابری زن و مرد در مسائل اجتماعی شکل می گیرد و این تغییراتی را در زندگی ایجاد می کند. در زمان جنگ جهانی اول، مرد به اندازه کافی برای نیروی کار نبود و زن ها حضور گسترده ای در بازار کار داشتند.

به زن ها امتیازات اجتماعی داده شد و اطاعت پذیری زن از مرد کاهش پیدا کرد. جدایی ها هم بیشتر شد. در سطح جهانی، در فاصله بین دو جنگ یک نهاد انسان دوستانه چون جامعه ملل یا مجمع اتفاق ملل به وجود آمد که خیلی در کارش ناموفق بود. آن زمان کشورهای هنوز زیاد دغدغه یکدیگر را نداشتند. حتی دولت ها زندگی تک یاخته ای داشتند. یعنی امریکا برای خودش، شوروی برای خودش و باقی هم برای خودشان زندگی جداگانه ای داشتند. بعد از جنگ جهانی دوم به این نتیجه رسیدند که خوشبختی و سعادت به تنهای حاصل نمی شود و نمی توان به تنهایی صلح را محقق کرد. اگر قرار باشد صلح بر جامعه انسانی حاکم شود، همه کشورها با توجه به تواناییشان باید در این راه قدم بردارند. بنابراین سازمان ملل جانشین مجمع اتفاق ملل شد. اگرچه امروز سازمان ملل توانایی لازم را ندارد، در هر حال نقطه امیدواری است.

دست‌آوردهای مثبتِ جنگ جهانی اول و دوم! (اسلایدشو)
 

بعد از جنگ جهانی اول، کشورهای برنده معتقد بودند جنگ دیگری رخ نخواهدداد، اما کسانی هم بودند که وقوع آن را پیش بینی می کردند. چه نشانه های در آن زمان خبر از وقوع جنگ دیگری می داد؟ و این که امروز هم نشانه هایی از نزدیک بودن یک جنگ جهانی دیگر وجود دارد؟

در آستانه جنگ اول، حس ناسیونالیستی قوی ترین حسی بود که کشورهای اروپای مرکزی را دربرگرفته بود؛ در کشورهایی مثل آلمان و اتریش. این حس قدرتمند همراه نوعی برتری طلبی بود که باعث شد جنگ اول اتفاق بیفتد. یعنی ترور آرشیدوک، ولیعهد اتریش، یک دلیل ظاهری برای شروع جنگ بود و درواقع حس ناسیونالیستی و حتی حسی شوونیستی جامعه اروپای مرکزی را فرا گرفته بود. این باعث شد یک نوع احساس شوالیه گری در پادشاهان به وجود بیاید و در اولین برخورد، دستشان را ببرند روی ماشه اسلحه. دلیل دوم نظام امپریالیستی بود. این نظام به دنبال تجزیه دنیا بود تا بتواند بازارهای  جدیدی به وجود بیاورد.

در پایان جنگ جهانی اول نتوانست به همه آرزوهایش برسد. بنابراین جنگ جهانی دوم دنبال جنگ جهانی اول بود در جهت پاسخ دادن کامل به انتظارات نظام های امپریالیستی- میلیتاریستی مثل ژاپن، امریکا و آلمان. آن زمان هنوز حس سلطه گرایی در کشورها وجود داشت. از جمله در ژاپن که سال های دهه سی شروع کرد به تجاوز به منچوری و کره. همچنین در فاصله دو جنگ، متفقین حس حقارتی در آلمان به وجود آوردند که از آن هیتلر سربرآورد.

بعد از جنگ جهانی دوم، تمدن های بزرگ مثل امریکا و اروپای غربی و اتحاد شوروی آن قدر روی بنیان های اولیه شان سرمایه گذاری کردند که دیگر حاضر نیستند تن به جنگ جهانی دیگری بدهند. آن ها برای اینکه بازار اسلحه شان گرم باشد، جنگ های منطقه ای راه انداختند. الان هم می بینید دنیا لبریز است از جنگ های منطقه ای، به خصوص در منطقه ما. امروزه، جنگ های جهانی جای خود را به جنگ های منطقه ای داده اند. البته حوزه تاثیرگذاریشان هم کم است و نمی تواند ارزش های جهان را دچار تحول کند.

البته جنگ متعلق به دنیای متمدن نیست، متعلق به دنیای عقب افتاده است. کشورهای درگیری باید تلاش کنند خودشان را از این عقب افتادگی نجات دهند. الان دولت ها عقلانی تر شده اند. البته عقلانی شدن به معنای اخلاقی شدن نیست. دولت ها تحصیلکرده شدند اما بعید نیست جنگ جهانی سومی هم به راه بیفتد. ولی الان نشانه هایی از چنین جنگی وجود ندارد. فرض کنید روزی امریکا و روسیه بخواهند جنگ هسته ای راه بیندازند، آن قوت دیگر چیزی از دنیا نمی ماند. حالا در منطقه بازار اسلحه گرم است و فضا متشنج.

می گویند هیچ جنگی تمام نمی شود، بلکه فقط شکل و صورت عوض می کند. با این حساب می توان گفت بشر در یک جنگ دائمی به سر می برد؟

اولا جنگ در ذات انسان است، چون انسان فزون طلب و زیادی خواه است و با جنگ می تواند به آرزوهای غیرمنطقی اش برسد. بنابراین تجاوز که یکی از شاخه های جنگ است، امروز دنیا را فراگرفته است. جنگ تابع قدرت است و ممکن است صورت عوض کند، اما هدفش غالبا یکی است. به قول هگل این هدف، انگیزه اقتصادی است. جنگ هیچ وقت در جامعه بشری از بین نمی رود. جنگ به معنی تجاوز هیچ وقت از بین نمی رود.

نمی شود امیدی داشت؟

اصلا، اصلا. هر قدر انسان معقول می شود، جنگ هم معقول می شود، یعنی ابزارها معقول می شوند. تاکید می کنم که معقول به معنای انسانی بودن نیست. زمانی شکل جنگ، تن به تن بود. جنگ چالدران اولین تجربه تاریخی ما از شکست موج انسانی در برابر اسلحه بود. عقل از زمانی حکم کرد به مسلح بودند. در امریکا نمی توانند مانع مردم برای حمل سلاح شوند. با اطمینان به شما می گویم، جنگ هیچ وقت از جامعه انسانی رخت نخواهدبست. ممکن است کاهش پیدا کند یا شکلش عوض شود، ولی اصالت جنگ که تجاوزگری است از بین نمی رود.


منبع: برترینها

اختراعاتی که پشیمانی به بار آوردند

برترین ها – ترجمه از حسین علی پناهی: همه ما در طول زندگیمان کارهایی را انجام می دهیم که بعدها از انجام آن ها پشیمان خواهیم شد. اما برای بسیاری از ما این کار به منزله یک سرمایه گذاری بد، تصمیمی نابخردانه یا حتی رفتاری نامناسب است. برخی دیگر از افراد جامعه در شرایطی هستند که اعمال آن ها عواقب بسیار بزرگتری، چه خوب و چه بد، دارد. دانشمندان معمولاً  آرمان گرا بوده و قابل درک است که روی بهترین چیزها در مورد اختراعاتشان متمرکز می شوند.

اما گاهی اوقات در این راه خیرخواهانه ظرفیت های انسان برای استفاده از اختراعات آن ها برای بدست آوردن چیزهای ناخوشایند و حتی شیطانی را نادیده می گیرند. در ادامه این مطلب می خواهیم شما را با ۷ اختراعی آشنا کنیم که مخترعانشان در ابتدا با منظور گسترش صلح یا  آرمان هایی خیر آن ها را ساختند اما وقتی استفاده های مخرب از اختراعشان را دیدند از اختراع خود پشیمان شدند.

۱-دینامیت

 7 اختراع بزرگی که مخترعان خود را پشیمان کرده اند

کاملاً خنده دار به نظر می رسد که فردی که اسم او روی جایزه صلح نوبل است برای مدت زیادی از زندگی خود مشغول ساختن سلاح های مرگبار و از همه معروف تر دینامیت بوده است.آلفرد نوبل دینامیت را با یک انگیزه کاملاً آشنا و قابل درک ساخت. او بر این باور بود که اگر وی بتواند موثرترین سلاح موجود در جهان را بسازد می تواند به طور کامل از وقوع جنگ خودداری کند. هدف او از ساخت سلاح های متعدد در واقع برقراری صلح از طریق از بین بردن انسان های بد و پرهزینه کردن آن بود.

نوبل نیز مانند بسیاری از همکارانش در قرن نوزدهم فکر می کرد که اختراعش بسیار خنثی بوده و کسانی که از اختراع او برای جنگ استفاده می کنند باید مورد سرزنش قرار گیرند. وقتی که در نهایت نوبل اثرات مخرب اختراع فوق العاده اش را در میدان نبرد دید، دریافت که ایده های او برای پایان دادن به جنگ و خونریزی اشتباه بوده است.


۲-اسپری فلفل

 7 اختراع بزرگی که مخترعان خود را پشیمان کرده اند

کامران لقمان عضو تیمی از پژوهشگران بود که در دهه ۱۹۸۰ برای توسعه اسپری فلفل به عنوان یک اسلحه غیرکشنده توسط سازمان اف بی آی استخدام شدند. مانند بسیاری از کسان دیگری که سلاح های جدید اختراع می کنند او یک انتظار بسیار آرمانی از اختراع خود داشت.

لقمان زمانی که استفاده از اختراع خود برای متفرق کردن دانشجویان دانشگاه کالیفرنیا در سال ۲۰۱۱ را دید دریافت که رویایش رنگ باخته است. اسپری فلفل سلاح بسیار موثری برای نیروهای ضد شورش بود زیرا بدون این که نیاز باشد به سلاح های مرگبار متوسل شد افراد بسیاری متفرق می شدند. اما خیلی زود از این سلاح در حکومت های دیکتاتوری بر علیه تظاهرات مسالمت آمیز استفاده شد. اکنون لقمان در تلاش برای کاهش سوء استفاده از اختراع خود، برای بهبود بخشیدن دستورالعمل های پلیس و افزایش آموزش استفاده درست از اسپری فلفل فعالیت می کند.


۳- شکافت هسته ای

 7 اختراع بزرگی که مخترعان خود را پشیمان کرده اند

معادله مشهور آلبرت انیشتین،E=mc²، بود که راه را برای ساخت بمب اتمی هموار ساخت، واقعیتی که انیشتین که خود صلح طلب شناخته شده بود را شاید پشیمان کرده باشد. اگر چه او خود روی بمب اتمی کار نکرد اما در واقع به طور غیرمستقیم در ساخت آن مشارکت داشت. در اوایل جنگ جهانی دوم بسیاری بر این باور بودند که آلمان در حال کار بر روی ساخت بمب اتمی است و در این شرایط بود که انیشتین نامه ای به پرزیدنت روزولت در ایالات متحده نوشت و از او خواست که در ساخت این سلاح پیشدستی کند.

در انتهای جنگ جهانی دوم وقتی مشخص شد که آلمان یپشرفت بسیار کمی در زمینه تحقیقات هسته ای داشته است، انیشتین از مشارکت خود در ساخت بمب اتمی ایالات متحده که اثرات ویرانگری بر روی شهرهای ژاپن داشت اظهار ندامت کرد.


۴- اسلحه آ کا-۴۷

7 اختراع بزرگی که مخترعان خود را پشیمان کرده اند 

به عنوان سلاح محبوب کسانی که برای آزادی می جنگند و همچنین تروریست ها، آ کا-۴۷ که بیشتر با نام سازنده اش کالاشنیکوف شناخته می شود برای بیش از ۷۵ سال مورد استفاده قرار گرفته و این استفاده گسترده در جهات منافع جنگ طلبانه باعث رنجش و پشیمانی میخاییل کالاشنیکوف از اختراع خود شد. وی این سلاح را در انتهای جنگ جهانی دوم به امید اینکه بتواند به دفاع از کشورش کمکی کرده باشد ساخت اما خیلی زود مشخص شد که رژیم اتحاد جماهیر شوروی استفاده های دیگری جز دفاع از کشور از آن می کند.

این سلاح وارد مرحله تولید انبوه شده و به مرگبارترین سلاح قرن بیستم تبدیل شد. کالاشینکوف خود یک کاتولیک بسیار معتقد بود و احساس گناه در مورد جنایاتی که با استفاده از اختراع او صورت گرفته بود باعث شد که در سال ۲۰۱۰ به کلیسای ارتودوکس روسیه نامه ای نوشته و از آن ها جواب بخواهد که آیا وی نیز در این جنایات سهیم است یا خیر.


۵- لابرادودل

 7 اختراع بزرگی که مخترعان خود را پشیمان کرده اند

لابردادول نوعی نژاد سگ است که از ترکیب نژادهای لابرادور و پودل به وجود آمده است و در واقع توسط یک محقق سگ شناسی استرالیایی به نام والی کورنون به وجود آمد. وی که در یک موسسه تحقیقاتی مربوط به تولید و پرورش سگ های راهنما کار می کرد با درخواستی از یک زن نابینا برای یک سگ راهنمای غیرآلرژیک مواجه شد که به دلیل حساس بودن شوهرش دنبال سگ راهنمایی می گشت که حساسیت زا نباد. وی بعد از سال ها تلاش نژاد لابرادودل را ساخت و مشکل این زن نابینا را حل کرد اما مشکل دیگری به وجود آمد.

خیلی زود تقاضا برای این نژاد سگ جدید افزایشی سرسام آور گرفته و باعث شد که تولید غیرقانونی این نژاد فراگیر شود. افراد فعال در این حوزه بدون این که امکان ترکیب نژادها را در نظر بگیرند سعی کردند که هر نژادی را با نژاد دیگر ترکیب کنند که در بسیاری از موارد به تولد سگ هایی عجیب و ناقص الخلقه منتهی می شد.


۶- اکستازی

 7 اختراع بزرگی که مخترعان خود را پشیمان کرده اند

الکساندر شولگین شکل مدرن اکستازی را در اواخر دهه ی ۱۹۷۰ تولید کرده و آن را روی خود آزمایش نمود. او بعدها مقاله ای منتشر کرده و در مورد استفاده های روان درمانی از داروی کشف شده اش صحبت نمود. اما زیاد طول نکشید که قرص ساخته او از کلینک های درمانی بیرون رفته و باعث غوغا در میان جوانان خوشگذران شد. بدین ترتیب استفاده گسترده از این قرص در کلوب های شبانه و مهمانی ها باعث شد که استفاده از آن ممنوع شود.

به زودی تولید قانونی این قرص سرخوش کننده متوقف شده و نمونه های جعلی و بسیار خطرناکی از آن توسط سود جویان تولید شد. بدین ترتیب دارویی که شولگین برای درمان بیماران دچار افسردگی ساخته بود به ماده مخدری برای سرخوش کردن و نشئگی تبدیل شد.


۷- تزریقات مرگبار

 7 اختراع بزرگی که مخترعان خود را پشیمان کرده اند

مرگ با جوخه اعدام، صندلی الکتریکی، به دار آویختن یا اتاق های گاز گزینه هایی بود که در سراسر دهه ۱۹۷۰ در ایالات متحده برای کشتن محکومین به اعدام وجود داشت اما عموم مردم دیدگاه خوبی به آن ها نداشتند. دکتر جی چاپمن، بازرس ارشد پزشکی ایالت اوکلاهاما، روشی جایگزین برای اعدام محکومان به مرگ را پیشنهاد کرد که شامل تزریقاتی مرگبار و بدون درد و شکنجه بود.

او بر این باور بود که اگر شیوه ی اعدام انسانی تر شود، مخالفت ها با مجازات اعدام در دادگاه ها کاهش یافته و محکومین به اعدام نیز مدت زمان کمتری را در انتظار اعدام به سر خواهند برد اما این هدف او مسجل نشد. هنوز هم محکومان سال ها باید منتظر اعدام باشند و این موضوع باعث شده که چاپمن از اختراع خود اظهار پشیمانی کند.


منبع: برترینها

جیمی پیج و گروه لِدزپلین؛ تنیدن سبک‌های راک، فانک و آفریقایی

ماهنامه هنر موسیقی – محسن گلتاش: در نیمه دوم دهه ۶۰ میلادی، نام سه نوازنده گیتار عالم گیر شد. جیمی پیج۱، جف بک۲ و اریک کلاپتون که اتفاق هر سه آن ها در فاصله ۱۹۶۴ عضو یک گروه انگلیسی به نام «یارد بردز» (پرندگان خانگی) بودند و به شدت به موسیقی بلوز گرایش داشتند. کلاپتون در سال های ۱۹۶۴ و ۱۹۶۵ گیتاریست این گروه بود. بعدتر در سال های ۱۹۶۶ و ۱۹۶۷ جیمی پیج و جف بک هم زمان در آن گروه بودند؛ اما در سال ۱۹۶۹ هیچ کدام از این سه نفر در یارد بردز نبودند و فعالیت گروه به حالت تعلیق درآمده بود. کلاپتون به گروه «جان مایال» پیوست، جف بک اقدام به ضبط آلبوم تک نوازی کرد و جیمی پیج به اتفاق یک خواننده خوش صدا (رابرت پلنت)، یک نوازنده گیتاربیس (جان پل جونز۳) و یک طبال (جان بونهام۴) گروه «لد زپلین»۵ را شکل داد.

جیمی پیج و گروه لِدزپلین؛ تنیدن سبک های راک، فانک و آفریقایی

 
کلاپتون، پیج و جف بک هر کدام جداگانه در کارهای خود موفق بودند و آینده درخشان تری در انتظار آن ها بود؛ البته ناگفته نماند که بعدها کلاپتون و پیج پرطرفدارتر از جف بک بودند. گواینکه ریشه موسیقی هر سه نفر بلوز بود، ولی هر کدام راهی منحصر به خودشان را در پیش گرفتند. نحوه نواختن کلاپتون، شباهت به گیتاریست های دلتای رود می سی سی پی داشت، جف بک، بلوز را با راک اندر ول درهم آمیخت ولی پیج، طرز نواختنش سنگین و انواع اصوات را مبتکرانه از لا به لای سیم های گیتار خارج می کرد، سبکی که هاردراک نام گرفت.

در ادامه همین روش بود که در سال ۱۹۷۰، عرصه رو به گسترش موسیقی موجی تازه را تجربه کرد. تونی آیومی، روش نواختن پیج را از طریق گیتار فاز سنگین تر کرد و از این رو سبک گروه تازه تاسیس وی، «بلاک سبث»، با برچسب هوی متال شناخته شد؛ شروع حرکتی تازه که تا امروز متوقف نشده است.

جیمی پیج با همه مهارتش در گیتار، با گروه «یارد بردز» به شهرت نرسید. ولی دلیلش را این گونه توضیح می دهد: «تا دو سال [یارد بردز] در بریتانیا هیچ کنسرتی نداشت، بنابراین ما میان مردم محبوبیتمان را از دست دادیم ولی قبل از اینکه گروه منحل شود، سه یا چهار کنسرت در کالج های اجرا کردیم که خیلی مورد استقبال واقع شد.

برنامه ها به خوبی پیش می رفت تا اینکه ناگهان کیت رِلف۶ (خواننده گروه) اشتیاقش را از دست داد و پافشاری ها برای رو به راه کردن وی به جایی نرسید. میانگین سن اعضای گروه ۱۹ سال بود و مملو از شور و شوق موسیقی بودیم. مطلع شدم که سه نفر انگلیسی به نام های رابرت پلنت، جان پل جونز و جان بونهام گروهی با عنوان [یارد بردز جدید] را در دانمارک شروع کرده اند. با آن ها تماس گرفتم. به لندن آمدند و به اتفاق [لد زپلین] را شکل دادیم.»

جیمی پیج درواقع شبکه اعضا و خواننده اش از نخبه ترین ها بودند. در آن برهه، بیش از هر زمان دیگر راک اندر ول به دنبال چیز متفاوتی بود و هنرمندان روز و شب تلاش می کردند تا کارهای تازه خلق کنند. پیج قصد آزمودن مسیری را در سر داشت که قبل از وی تجربه نشده بود. او شروع به نوشتن آهنگ های خود کرد، به خصوص وقتی فهمید آهنگ هایی که وارد فهرست پرفروش ها می شوند، سودهای سرشار برای سازندگانش می آورند؛ انگیزه اش دوچندان شد.

بروس کیولیک۷ یکی از گیتاریست ها و موسیقی شناسان عصر حاضر، در مجله «کلاسک راک»، شماره ۱۳۶، اکتبر ۲۰۰۹، در تعریف از خلاقیت هنری جیمی پیج می گوید: «الهام بخش من دورانی بود که به اریک کلاپتون، جف بک و البته جیمی هندریسک تعلق داشت. اگر بخواهیم آن دوره را تقدیر کنیم، بدون تردید نام جیمی پیج با استادان یادشده در صدر قرار می گیرد.

نبوغ پیج تنها به شیوه نواختنش محدود نمی شد. او در طرح، تنظیم و خلق هر اثر، یک موسیقی دان تمام عیار بود. گیتارهای او کوک استاندارد نداشت، بلکه به فراخور حال هر آهنگ، کوگ گیتار یا به زبان ساده میزان شل و سفت کردن سیم ها را با سلیقه خود وفق می داد.

با تماشای جنب و جوش و خلاقیتش می توان پی برد که چرا او منبع الهام گیتاریست های بی شماری از جمله خود من شده بود. با [لدزپلین]، پیج جایگاه مستحکمی یافته بود تا بتواند به آنچه سال ها در حافظه اش ذخیره کرده بود، جان ببخشد. [زپلین] یک گروه کاملا بی عیب و نقص بود؛ هر عضو گروه از عالی ترین ها بودند، به همین دلیل آثار زپلین ماندگار و ابدی خواهند بود.

من در سال های پیش دو بار با پیج رو به رو شدم. بار نخست سال ۱۹۸۵ که من در گروه [کیس] بودم و از او امضا و عکس گرفتم. یک هفته بعد از آن هم دوباره او را در همان کلوپ دیدم. این بار با هم بیشتر صحبت کردیم. به او گفتم که تا چه حد [لد زپلین] بر گروه کیس تاثیرگذار بوده است و ما هنگام تمرین ها، آهنگ [یک عالمه عشق]۸ را به طور خودمانی اجرا می کنیم. جیمی پیج بسیار مودب و یک جنتلمن به تمام معنی است».

کریس وِلش و نخستین آلبوم زپلین

یکی از نویسندگان بزرگ و سرشناس موسیقی، کریس ولش است. ولی در سال ۱۹۶۹ مفسر برجسته هفته نامه ملودی میکر بود؛ باکیفت ترین مجله موسیقی انگلیس در آن سال ها. کریس ولش در شماره ۱۳۰ مجله کلاسیک راک، آوریل ۲۰۰۹، می نویسد: «یکی از روزهای ماه مارس ۱۹۶۹ در دفتر مجله بودم که یکی از نویسندگان با خود صفحه ای آورد از گروهی تازه کار به نام «لد زپلین»؛ آلبوم اولشان بود.

وقتی سوزن گرام را روی تراک اول صفحه گذارد و صفحه پخش شد، از جا پریدم. ترکیبی نوظهور از موسیقی و کلام که قبلا شنیده نشده بود؛ یک نقطه عطف بزرگ در موسیقی راک پدید می آمد. ماه ژانویه در آمریکا منتشر شده بود و در نقدی که جان مِندلسون در مجله رولینگ استون نوشت، جیمی پیج در آهنگ سازی ضعیف، در تنظیم آهنگ ها کم تجربه و صدای رابرت پلنت «فریادهای غیرقابل تحمل» است و اضافه کرد که از نقایص آهنگ ها نمی توان به سادگی عبور کرد.

اما برخلاف یاوه گویی های مندلسون، «لد زپلین ۱»، دنیای موسیقی را در دو سوی آتلانتیک مجذوب و چهره موسیقی راک را کاملا دگرگون کرد. پیج در هنگام انتشار آلبوم نخست «لد زپلین»، ۲۴ سال داشت. او قبل از تشکیل «زپلین»، بین سال های ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۶ در نواختن گیتار برای نیمی از آهنگ هایی که در جدول تاپ تن می آمدند، سهم داشت. جیمی در غرب لندن متولد و بزرگ شده بود. مدرسه را نیمه تمام گذارد تا گیتاریست شود. تنها شانس پیج، جداشدن اریک کلاپتون از «یارد بردز» بود که بلافاصله وی را جایگزین کردند.

از ویژگی های سمبلیک پیج که وی را از تمام گیتاریست های برجسته جهان مستثنا می کند، مهارت وی در تغییر سبک ها است. او قادر است از راک به فولک، جز، بلوز و باروک برود. حتی تبحر او در موسیقی شرقی و آسیایی تحسین برانگیز است. مقالاتی که در کارنامه هنری جیمی پیج قرار دارد اگر در کتاب جمع آوری شود، حجمش به بیش از یک هزار صفحه می رسد؛ گو اینکه تاکنون کتاب های متعددی درباره وی چاپ شده است.»

کریس ولش، صفحاتی از نشریه را اختصاص به شرح فعالیت های پیج قبل از تشکیل «زپلین» می دهد و می نویسد: «جیمی پیج، نوازنده مجلسی بود. به این معنا که عضوی از ارکسترهای استودیوها بود و برای خوانندگان و گروه های پاپ گیتار می زد. با اینکه آن آهنگ ها گیتارمحور نبودند، همه آن ها به صدر فهرست های می رسیدند».

ولش در تفسیر آلبوم نخست «لد زپلین» این طور ادامه می دهد: «”زپلین”، سی ساعت را در استودیو برای ضبط، میکس و مسترسازی وقت صرف کرد، سپس مستر به کارخانه ارسال شد تا روی صفحات ۱۲ اینج (۳۳ دور) پرس شد. هزینه تهیه آلبوم به طور کل ۱٫۷۸۲ پوند استرلینگ شد که این مبلغ شامل جلد آلبوم نیز می شود. نخستین آهنگ «اوقات خوش، اوقات ناخوش»۹ آهنگی ریتمیک و به قدری قدرتمند است که وقتی در مغازه های فروش صفحه پخش می شد، مشتریان به جلوی پیشخوان می آمدند و از فروشنده می پرسیدند: نام این آهنگ چیست و نوازنده اش کیست؟

تراک دیگری از آلبوم که برای «زپلین» اعتبار و افتخار آفرید «شکستن ارتباط»۱۰ است. این آهنگ نشان از آن دارد که آهنگ های «زپلین»، گذشت از گیتار مسحورکننده پیج، حاصل کار گروهی است و نقش سه عضو دیگر را نمی توان دست کم گرفت».

استحکام «زپلین» محدود به تشکل می شد. آن ها ستون های یک سقف بودند؛ به طوری که اگر یکی از اعضا در جلسه تمرین حضور نداشت، سه عضو دیگر دست به کار نمی شدند. پیج طی گفت و گویی در سال ۱۹۹۰ اظهار داشت: «به خاطر صرفه جویی در هزینه، ما آهنگ ها را از قبل تمرین و آماده کردیم. ما با آهنگ هایمان که روی نوار (ریل) ضبط شده بود به شرکت آتلانتیک آمدیم. واکنش احمد ارتگان (مدیرعامل) و دیگر مدیران پس از شنیدن نوار بسیار مثبت بود».

مجله رولینگ استون که بعد از انتشار آلبوم در آمریکا، نسنجیده به آن تاخته بود، در شماره ۹۳۷، دسامبر ۲۰۰۳، شماره ویژه ای که اختصاص به «۵۰۰ آلبوم برتر همه زمان ها» داشت، طبق رای گیری از موسیقی دان های برجسته، آلبوم اول «لد زپلین» را در رتبه ۳۹ قرار داد.

لد زپلین ۲ (۱۹۶۹)

آلبوم نخست زپلین هنوز در جدول ها بود که در اواخر سال ۱۹۶۹، دومین صفحه آنان به فروشگاه ها آمد. نخستین تراک «یک عالمه عشق» نام داشت و ریف مسحورکننده گیتار پیج، هر شنونده ای را مجذوب می کرد. جیمی پیج به ستون نویس مجله رولینگ استون گفت: «هویت واقعی گروه در آلبوم دوم به گوش مخاطب می رسد». در تفسیر این جمله گفته شده که منظور پیج افسون موسیقی بلوز سفیدپوستان است که راهش را از بلوز سیاهان جدا کرد.

جیمی پیج و گروه لِدزپلین؛ تنیدن سبک های راک، فانک و آفریقایی (اسلایدشو) 

منتقد دیگری در تایید آلبوم و تعریف از جان بونهام نوشت: «دست های بونهام آن قدر سنجیده و حساب شده و بدون نقص، طیف ها را به صدا در می آوردند که گویی نه دست های انسان بلکه دست های خدا است». درباره ترانه سرایی و صدای رابرت پلنت۱۱، آهنگ «متشکرم» را به دقت گوش دهید و البته کی برد و گیتاربیس جان پل جونز در آهنگ های «لیمو»، «قلب شکن» و «جهش»؛ همه ویژگی های یک ارکستر را یکجا به شنونده انتقال می دهند.

مفسر مجله بلوز، شماره ۲۰، مارس ۲۰۱۵، طی مقاله ای با عنوان «شهرت و عظمت» می نویسد: «هنگام ملاقات با جیمی پیج، دست دادن با وی برای من افتخارآمیز بود. انگشتانی که من با اشتیاق در دست فشردم، انگشتان یک آدم معمولی نیست، بلکه گنجینه ای ملی است. این همان دستی است که آرشه ویلن را با سیم های گیتار آشتی داد تا ملودی های «یک عالمه عشق» و «قلب شکن» خلق شوند. همان دستی است که با گیتار دوقلو، آهنگ جاودانی «پلکان بهشت» را می زند. او هنرمند معبود تمام گروپی های سالن های کنسرت بود.»

لد زپلین ۳ (۱۹۷۰)

آلبوم سوم «زپلین»، طرفداران دو آلبوم قبلی گروه را کمی گیج کرد. پیج به پیتر گرانت، مدیر برنامه و دوستان گروهی اش گفته بود که قصد دارد با این آلبوم دریچه تازه ای از طریق گونه ها و سبک ها به راک اندر ول باز کند؛ ولی انگار گفتن این کار راحت تر از انجام آن بود. با این حال نمی توان از آهنگ هایی شاخص چون «آهنگ مهاجر»۱۲ چشم پوشی کرد. پیج برای اغلب تراک ها از گیتار آکوستیک با کوک غیراستاندارد استفاده کرد؛ ولی بهترین ها از جمله آهنگ آرام و رمانتیک «از زمانی که تو را دوست داشته ام»۱۳، با همان الگوهای سابق ساخته شده اند.

مجله ملودی میکر در نقد این آلبوم نوشت: «شاید بهتر بود به جای راک اندر ول نام «راک اند سول» برای سبک آلبوم استفاده می شد؛ زیرا اگر «زپلین» را نمی شناختید، چنین تصور می کردید که یکی از نوازندگان کلوپ های سیاهان فیلادلفیا آن را اجرا کرده است». همین نشریه در پاراگراف بعدی اش می نویسد: «باید نسبت به «زپلین» تعصب داشته باشید تا در مقابل منتقدان مشکل پسند بتوانید از «لد زپلین ۳» دفاع کنید».

تفسیر متفاوت تری هم از آلبوم سه نوشته شد مبنی بر اینکه قصد پیج کنار گذاردن بلوز آمریکایی و جایگزینی آن با فرم تازه ای از موسیقی بلوز بوده تا در آن با تزیین سنت، شور و احساس انگلیسی نغمه های ناشنیده ای خلق کند که شباهتی به بلوز اصیل (آمریکایی) نداشته باشد. آلبوم یادشده بعد از انتشار، دوستداران گروه را مایوس کرد و با سنجش معیارهای امروزی هم نه در راک و نه در بلوز جاذبه ای ندارد.

آلبوم چهار و نمادهای چهارگانه (۱۹۷۱) (دیو لوییس، کلاسیک راک، شماره ۱۶۱، جولای ۲۰۱۱)

جیمی پیج از زمره هنرجویان بااستعداد در هنرستان موسیقی بریتانیا بود. او در طراحی و گرافیک هم بسیار مستعد بود. او برای چهارمین آلبوم «زپلین» به جای آنکه نامی انتخاب کند چهار شکل هندسی را الگو قرار داد که زُسُ۱۴ خوانده می شود و در ظاهر هیچ مفهومی را نمی رساند. جیمی پیج: «ابتدا یک الگو به خاطرم رسید، بعد با توجه به اینکه این طرح برای چهارمین آلبوم ماست و دیگر اینکه ما چهار نفر هستیم، منطق و استدلال حکم می کرد که از چهار نماد استفاده کنیم. من آنچه را که مربوط به خودم می شد طراحی کردم و سه عضو دیگر را آزاد گذاردم تا هرکدام نشان های سمبولیک خود را انتخاب کنند.

این نمادها در ظاهر بسیار ساده، اما اگر با دقت به آن ها توجه شود دارای ابعاد چندوجهی هستند و می توان برداشت های متفاوت از آنان کرد.» جان پل جونز، نماد خود را از کتاب علائم (یا نشانه ها) که توسط رادلف کُچ طراحی شده بود، پیدا کرد؛ یک دایره که داخل آن سه نیم دایره ترسیم شده نشانه اعتماد به نفس و کارایی است. نماد جان بونهام که باز هم از کتاب علائم برداشته شده، سه حلقه تو در تو است و نشان از یک جمع سه نفره شامل پدر، مادر و فرزند دارد.

الگویی که رابرت پلنت انتخاب کرد از کتاب نمادهای مقدس۱۵ کاری از کلنل جیمز چرچ وارد است، یک پر داخل دایره. پر، علامت «الهه عدالت» و مظهر چیزی است که تمام فلسفه ها تئوری ها بر آن متکی اند. پر، در میان ملت های کهن مهم ترین سمبول عدالت بود، جنگاوران مشرق زمین روی کلاه‌خودهای خود نصب می کردند و سرخ پوستان آمریکا هم آن را نشان بی باکی می دانستند.

جیمی پیج: «الگوی پیج یعنی زُسُ، القاکننده نظریه های متعددی است که نخستین آنان در سال ۱۵۵۷ در کتاب های نجوم به آن پرداخته شد و منظور ستاره زحل بود. در کتاب علائم، زُسُ الگوی مشترک ستارگان مریخ، عطارد، مشتری و زحل است و باز در کتاب دیگری که در قرن نوزدهم منتشر شد و بسیار نایاب است. الگوی مورد بحث را به همان ستارگان نسبت داده اند». بعد از فروپاشی «زپلین»، سه عضو باقی مانده یعنی پیج، پلنت و جونز در کارهای منفردشان هرکدام از الگوی خود همچون علامت اختصاری روی کاور و لیبل هایشان استفاده کرده اند. در بهار ۱۹۷۱ نوار مستر چهارمین آلبوم «زپلین» به آتلانتیک تحویل داده شده و درکاخانه در حال پرس صفحات آن بود.

پیتر گرانت (مدیر برنامه زپلین)، عکس روی جلد را در اختیار احمد ارتگان (مدیر آتلانتیک) گذارد و پیامی را از جانب جیمی پیج آورد مبنی بر اینکه هیچ نوشته ای نباید روی جلد و پشت آن چاپ شود، نه اسم گروه و نه عنوانی برای آلبوم. ارتگان این ایده را برای اقتصاد کمپانی، ویرانگر و زیان آور دانست و اظهار داشت: چگونه می توان روی جلد یک صفحه موسیقی نه اسم گروه و نه نام آلبوم را چاپ نکرد!

حتی نماینده آتلانتیک در انگلستان این قضیه را دیوانگی خواند و گفت: «شرط می بندم که آلبوم  فروش نکند» و گرانت در جواب گفت: «گوش کن، ما اگر این آلبوم را در یک پاکت قهوه ای رنگ هم بگذاریم، فروش خود را خواهدکرد.» تصویر روی جلد، پیرمردی است با پشت خمیده که کوله باری از ترکه های درخت را حمل می کند. این تصویر در قاب عکس، روی یک دیوار رنگ و رو رفته آویخته است.

مجله رولینگ استون، شماره ۹۳۷، دسامبر ۲۰۰۳، آلبوم چهارم «زپلین» را در رده ۶۶ بهترین تاریخ موسیقی آورد و نوشت: «رابرت پلنت طی گفت و گویی که در سال ۱۹۷۵ با این مجله داشت، درباره آلبوم چهار گفت: من خیلی زیاد روی اشعار ترانه ها کار کردم و تا مدت ها در هر کدام تجدیدنظر می کردم «سگ سیاه» اشعاری بی پرده دارد، «پلکان به بهشت» یک اسلوی پرشکوه است. «وقتی سدّ می شکند» و «نبرد همیشگی» ویژگی های استثنایی خود را دارند».

جیمی پیج و گروه لِدزپلین؛ تنیدن سبک های راک، فانک و آفریقایی (اسلایدشو) 

۲۰ سال پس از انتشار، جیمی پیج به استیون راسن، خبرنگار مجله گیتار ورلد در جواب اینکه چرا این آلبوم عنوانی نداشت گفت: «ما می خواستیم ثابت کنیم مردم صفحات ما را به خاطر «لد زپلین» نمی خرند.» طبق آمار مجله رولینگ استون تا سال ۱۹۹۰ از آلبوم چهار «زپلین»، ۳۲ میلیون نسخه فروش رفت. آلبوم چهار پرفروش ترین آلبوم «زپلین»بوده و اکنون در رتبه دوازدهمین آلبوم پرفروش تاریخ موسیقی محسوب می شود. منافع تجاری در آن سال ها برای گروه های تاپ روی فروش انبوه آلبوم ها بود: از این رو گروهی مثل «زپلین» توجه چندانی به انتشار تک آهنگ نداشت.

یک نکته جالب درباره آلبوم یادشده ناگفته ماند. جیمی پیج از وجود یک خانه اعیانی متروکه در همپشایر مطلع بود. شایعات زیادی در حوالی آن منطقه مبنی بر وجود ارواح در آن خانه دورافتاده بر سر زبان ها وجود داشت و پیج با اشتیاق فراوان به نیت دمخور شدن با ارواح و اجنه، آنجا را برای تمرین و ضبط آهنگ ها به مکان های لوکس و مجلل ترجیح داد. سه عضو دیگر از اقامت در آن خانه ناراضی بودند و پیج طبقه فوقانی را که می گفتند محل اجتماع ارواح است برای خواب و استراحت خودش انتخاب کرد.

خانه های ساخته شده از درخت خاس۱۶ (۱۹۷۳)

این آلبوم دارای هشت آهنگ است. به طور معمول هر یک از صفحات (گرامافون) استودیویی «زپلین» هشت تراک دارند. اگر بخواهیم تفسیر جامعی از آلبوم ارائه کنیم، حتما باید هر یک از آهنگ های این آلبوم را جداگانه (آن طور که منتقدان نوشته اند) بررسی کنیم.

همان طور که ارزیابی هنری یک آلبوم موسیقی از هنرمندان شایسته امروزه دشوار است، سنجش قابلیت یک آلبوم هارد و آرت راک در آن سال ها هم چندان آسان نبود. مثلا نقد آلبوم «خانه های ساخته شده…» در سالیان اخیر که این آلبوم با کیفیت عالی در فرمت سی دی پخش شده، در نشریات موسیقی چاپ شده، متفاوت از نقدی است که ستون نویسان در سال ۱۹۷۳ نوشتند.

هشت آهنگ مورد بحث در تمپوی سنگین و ضرب بالا مشترک اند؛ گواینکه به یکدیگر شباهت ندارند. دومین تراک «آهنگِ باران» نام دارد کاری است مستقل توسط جیمی پیج. رابرت پلنت همه جا گفته که «آهنگِ باران» یکی از آهنگ های مورد علاقه وی است.»

«روز رقص» آهنگی است که پیج و پلنت در سفرشان به هند هنگام حضور در مراسم عروسی یک زوج هندی و با الهام از موسیقی هند آن را نوشتند. «آن سوی تپه ها و در دوردست» با الهام از موسیقی سنتی ایرلند ساخته شده و در سالیان اخیر ریتم و ملودی زیبای آن توسط شماری از گروه ها از جمله «نایت ویش» کاور شده است.

«اقیانوس» هشتمین تراک این آلبوم، آهنگی گیتارمحور است که این یکی هم از سوی بسیاری از جمله اِمینم۱۷ تقلید شد. گویا جرج هریسون به «زپلین» یادآوری کرده بود که آن ها بیشتر به اسلوهای رمانتیک در آلبوم هایشان نیاز دارند و جیمی پیج این توصیه را جدی گرفته و «آهنگ باران» را ساخته بود. آلبوم یادشده در خانه روستیای میک جَگر ضبط شد و بعد از انتشار در فهرست بیلبورد شماره یک شد. از این آلبوم ۱۱ میلیون کپی فروش رفت.

جیمی پیج و گروه لِدزپلین؛ تنیدن سبک‌های راک، فانک و آفریقایی 

دست نوشته های فیزیکی۱۸ (۱۹۷۵)

درباره این آلبوم، جیمی پیج به گزارشگر مجله ملودی میکر گفت: «مضمون آهنگ و ترانه های آلبومی که در دست تهیه داریم کاملا متنوع است. یکی از تراک ها بلوز خالص است و بقیه آن ها از راک اند رول سرراست فاصله دارند». شاید هدف پیج این بود که آلبوم هایشان تا تاریخ انقضای مشخصی در ذهن ها بماند؛ ولی بر این نکته واقف نبود و تصور نمی کرد که معدودی از آلبوم هایشان در جریان اصلی موسیقی پا برجای خواهندماند.

«در هنگام مرگ من» با مدت زمان ۱۲ دقیقه همان بلوزی است که پیج درباره آن صحبت کرد. اما «کشمیر» متفاوت ترین آهنگ در کارنامه «زپلین» و به دور از هاردراک است. تراک هایی از آلبوم که یادآور سبک گروه است «در روشنایی» و «ده سال گذشته» نام دارند و پر از ریف های گیتار و ریتم های هماهنگی بیس گیتار و طبل هستند.

جان پل جونز: «طی ۱۲ سال که من در گروه با بونهام کار می کردم، برای تنظیم هر آهنگ ما سعی می کردیم تا دینامیک ترین ریتم ها را متفاوت از آنچه در آهنگ های گذشته مان استفاده شده بسازیم و این فرایند برای ما هیجان انگیز بود؛ ولی برای شنوندگانی که نمی دانند شما چه  کرده اید فقط بافت، پی رنگ و نیروی جنبشی آهنگ در ذهنشان می ماند.»

مجله رولینگ استون، شماره ۹۳۷، دسامبر ۲۰۰۳، درباره آن نوشت: «”دست نوشته های فیزیکی” آخرین آلبوم بزرگ “لد زپلین” است، اما مانند اغلب آلبوم های دوصفحه ای نمی توانست بهترین باشد؛ سنگین ترین آلبوم سال های هفتاد که ابدعات و مهارت های جان پل جونز، جاذبه آن را دوچندان کرده است. رابرت پلنت درباره “کشمیر” که آهنگش به مارش های عربی شباهت دارد، گفت این پیشرفته ترین اثر “زپلین” بوده و نشان از پیشرفت موسیقایی گروه دارد.»

کشمیر

رابرت پلنت: «آرزو دارم، مردم در آینده بیش از “پلکان به بهشت”، ما را به خاطر “کشمیر” به یاد آورند». «کشمیر» آخرین تراک آلبوم «دست نوشته های فیزیکی» بود؛ یک شاهکار بی زمان چه در کلام و چه در موسیقی و در تمام فهرست های راک و موسیقی پیشرو در خلال ۴۰ سال گذشته تحسین همگان را برانگیخت. تک آهنگ هایی چون «کشمیر» در آرشیو آثار «زپلین»، آینه تمام نمای استعداد جیمی پیج بوده اند؛ نوعی استثنا؛ نوعی حادثه موسیقایی که در موسیقی عادی نمی تواند وجود داشته باشد. نام اولیه آهنگ «راندن به سوی کشمیر» بود.

رابرت پلنت، کشمیر را در سال ۱۹۷۳ تحت تاثیر سفری که مبدا آن جنوب مراکش بود و البته ارتباطی با منطقه کشمیر در شمال هند نداشت، سرود. رابرت پلنت هویت ترانه را برای کامرون کرو۱۹ این طور تشریح کرد: «خط روایی ترانه درباره یک سفر جاده ای است، نه درباره یک موقعیت جغرافیایی. جاده ای که از میان صحرا می گذشت، خراب و ویران بود و هرچه ما می راندیم به جایی نمی رسیدیم.

پلنت در ابتدای ترانه می خواند: «خورشید به چهره من می تابد… و ستاره های مرا لبریز از رویا می کنند». از نظر موسیقی، جیمی پیج گوشه های یاز سبک های راک، فانک و آفریقایی را در هم تنیده بود. پیج: «تنها من و بونزو (اسم خودمانی جان بونهام) بودیم. او شروع به طبل زدن کرد و من با گیتار یک ریف ثابت را همراهی می کردم. بعد قطعات دیگری را اُورداب۲۰ کردیم و بعدتر ارکستر بزرگ آهنگ را به پایان رسانید».

«کشمیر» طولانی ترین آهنگ «زپلین» و در جهتی بود که هواداران هیچ شناختی از آن نداشتند. گویا پیج در پی آن بود که به اثبات برساند «زپلین» یک گروه هاردراک از نوع متداول آن نیست. «کشمیر» در فیلم سینمایی «۱۲ یار اوشن» و شوهای تلویزیونی «تخت گاز» و «ایسک فکتور» شنیده می شود.

حضور۲۱ (۱۹۷۶)

بعد از ظهر گرم چهارم آگوست ۱۹۷۵، هسمر رابرت پلنت در رُدز آیلند، یک اتومبیل آستین کرایه می کند. او و رابرت در پشت راننده و دختر شش ساله شان کاراک با دوستش (دختر چهار ساله جیمی پیج) روی تشک های پشت می نشیند. ساعتی بعد، اتومبیل دچار سانحه می شود. غافل از این حادثه، سه عضو «زپلین» آهنگ های آلبوم تازه را آماده می کردند و فقط باید کلام اضافه می شد.

رابرت پلنت را روی صندلی چرخ دار از روی تخت بیمارستان رُدز آیلند به استودیوی موزیک لند در مونیخ آوردند و بعد از ۱۸ روز ترانه ها میکس و رکورد شد. به جز معدود تراک های اصلی که بهترین آنان «هیچ کسی مقصر نیست به غیر از من» است، بقیه آهنگ های فیلر هستند. اگر بخواهیم به طور ساده آن را ارزش گذاری کنیم، از پنج امتیاز، ۲٫۵ امتیاز به آن تعلق می گیرد.

از آنجا که بی بی سی به طور مستقل و بدون اتکا به شرکت های ضبط و نشر موسیقی، بزرگ ترین و حجیم ترین آرشیو موسیقی را از خوانندگان، ارکسترها و گروه ها از بدو تاسیس این بنگاه و شبکه عظیم جهانی با فراخوانی آن ها در استودیوهای خود کلکسیون کرده است، «لد زپلین» نیز برنامه زنده ای حدود دو ساعت را در بی بی سی اجرا کرد که در سال ۱۹۹۷ به صورت سی دی منتشر شد.

جیمی پیج و گروه لِدزپلین؛ تنیدن سبک های راک، فانک و آفریقایی (اسلایدشو) 
در این کنسرت، «زپلین» علاوه بر معروف ترین آثار خود، آهنگ هایی از دیگران را مانند «چیزی دیگر» از خواننده آمریکایی، اِدی کوچران۲۲ بازخوانی کرده است.

ورود از درِ بیرونی۲۳ (۱۹۷۹)

انفجاری که از میانه دهه ۶۰ تا میانه دهه ۷۰ در موسیقی راک و پاپ روی داده بود، در واپسن سال های ۷۰ رو به ضعف می رفت. این قضیه خواسته یا ناخواسته شامل «لد زپلین» هم می شد؛ مزید بر اینکه بونهام و پیج در بحران روحی بودند و پلنت غم از دست دادن فرزندش در اثر تصادف و فشار وزارت دارایی برای اخذ مالیات هم، به استیصال اعضای گروه می افزود.

در چنین شرایطی گروه به آمریکا نقل مکان کرد (نه مهاجرت) تا در آنجا آلبوم تازه ای بسازند و موقتا اعصابشان از شر مالیات چی های بریتانیایی تسکین یابد. در چنین شرایطی واضح و مسلم است که نتیجه کار چیزی مانند آلبوم «ورود از درِ بیرونی» می شود و انصافا نباید بیش از این توقع داشت. آلبوم دارای دو سرآهنگ پذیرفتنی با اسامیِ «تمام عشق من» و «هنگام عصر» است. بقیه تراک ها فیلر و شرح ندادنی هستند. منتقدان حرفه ای نشریات معتبر موسیقی فهمیدند که بدین ترتیب ارائه آثار تحسین برانگیز گروه همانند گذشته، تکرار شدنی نیست. نکته دیگری که موجب تضعیف روحیه راکترهای حرفه ای شده بود، روی صحنه آمدن سبک پانک بود.

رادیوها بیشترین پخش آهنگ هایشان، پانک بود و به نظر می رسید که گروه های خوب دهه هفتادی را به فراموشی سپرده اند. این بی توجهی موجب دلسردی شده بود و تلاش گروه های بزرگی چون «زپلین»، «پرپل» و «بلاک سبث» تقریبا به صفر رسیده بود و نمی توانیم در سال های ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ که پانک راک، غوغایی در بریتانیا به راه انداخته بود، به نسبت قبل آثار درخور توجهی پیدا کنیم. در همین برهه زمانی، در آمریکا گروه های مطرحی چون «ون هلن»، «بوستن» و «کانزاس» به دور از سر و صدای پانک ها به پیش می تاختند.

کُدا (قطعه پایانی)۲۳ (۱۹۸۲)

این عنوان گویای آن است که این آخرین آلبوم استودیویی یا رسمی «زپلین» است. «کُدا»، هشت تراک دارد که دو آهنگِ آن در کنسرت های گذشته گروه ضبط شده بود و چهار آهنگ، بازمانده از آلبوم قبل بودند. با انتشار این آلبوم کارنامه استودیویی «زپلین» برای همیشه بسته شد. فروش «کُدا» در آمریکا یک میلیون نسخه و در بریتانیا ۶۰ هزار نسخه بود. این ارقام در مقایسه با فروش پنج تا ۱۰ میلیونی آلبوم های قبلی گروه در آمریکا، بسیار ناچیز بود.

درواقع سپتامبر ۱۹۸۰ وقتی تشخیص داده شد که بیماری جان بونهام مداواشدنی نیست، سرگذشت «لد زپلین» به پایان رسید. مرگ بونهام، شکافی را که از هر جهت در گروه پدید می آمد، کاملا تاثیرگذار می کرد. بونهام تنها یک درامر درجه یک نبود؛ او در ساختن تمام آهنگ ها و گهگاهی ترانه ها مشارکت داشت و پس از مرگ او، سه عضو دیگر متوجه شدند که بدون بونهام، قادر به همکاری مشترک با نام «لد زپلین» نیستند.

در کتاب فروشی های جهان به راحتی می توان کتاب های بسیاری درباره «لد زپلین» یافت. در میان این آثار دو مجموعه درخور ذکرند. یکی از آن ها «دربند اما رها»۲۵ عنوان دارد که سه بار در سال منتشر می شود و دیگری کتابی است با نام «پر در باد»۲۶ درباره آخرین روزهای «زپلین» و شرح کنسرت های گروه در اروپای ۱۹۸۰ شامل ۲۵۰ عکس رنگی که قبلا دیده نشده بود.

زپلین در دهه های ۷۰ و ۸۰

با احتساب میزان تورم، هنوز هم می توان گفت دهه ۷۰ پررونق ترین سال های موسیقی بود. طبق آمار رسمی، آمریکایی ها در دهه ۷۰ هر سال دو میلیارد دلار برای موسیقی هزینه می کردند. این مبلغ ۷۰۰ میلیون دلار بیش از کل فروش بلیت های سینما در سراسر ایالات متحده (در یک سال) بود و سه برابر بیش از کل پولی بود که تماشاچیان ورزش می پرداختند.

رقابت های هنرمندانه و درآمدهای کلان، گروه هایی چون «زپلین» را تشویق می کرد تا بهترین کارهایشان را ارائه دهند. «لد زپلین» با فروش سرسام آور صفحات، کاست ها، لوگو، تی شرت و سوئی شرت های گروه، به خصوص بلیت های کنسرت که یکی بعد از دیگری پیش فروش می شد، تبدیل به غول موسیقی و از هر جهت صاحب اختیار بود.

به هر حال گروه، تابعیت بریتانیا داشت و مالیات های سنگین به آن ها تعلق می گرفت؛ ولی پول ها باید به طریقی خرج می شد. «زپلین» صاحب یک فروند هواپیمای ۷۰۷ شد؛ همان مدلی که ریچارد نیکسون (رییس جمهور وقت آمریکا) در اختیار داشت؛ تنها با این تفاوت که هواپیمای نیکسون، اُرگ، آینه پنج متری، بار، اتاق پذیرایی و یک اتاق فانتزی با دو تختخواب و شومینه (مخصوص جیمی پیج و همراهانش) نداشت.

ضمن مصاحبه ای رابرت پلنت گفت: «از اینکه یک میز بیلیارد داخل هواپیما نداریم کمی ناراحتم؛ غیر از آن، این هواپیما بهترین وسیله برای سفرهای ماست». به هر حال در نتیجه پذیرش از سوی مخاطب عام، در رای گیری مجله انگلیسی ملودی میکر در اواسط دهه ۷۰، محبوب ترین گروه راک بریتانیا «لد زپلین» در مقام نخست و «بیتلز» در رده دوم قرار گرفت (البته با توجه به اینکه پنج سال از انحلال «بیتلز» می گذشت).

«زپلین» از سال ۱۹۶۸ که رسما وارد حیطه موسیقی شد، یک قرارداد پنج ساله با کپانی آتلانتیک منعقد کرد. مهلت این قرارداد در پایان سال ۱۹۷۳ منقضی شد و «زپلین» تصمیم گرفت با استفاده از شهرت جهانی اش یک لیبل مخصوص به خود داشته باشد و منافع فروش صفحات و محصولات موسیقایی گروه به نفع خودشان باشد و علاوه بر آن انتشار موسیقی هنرمندان دیگر را از طریق همین لیبل به عهده گیرند.

گروه برای لیبل، عنوان «سوآن سانگ» (آهنگ قو) را انتخاب کرد؛ نقاشی مردی در حال پرواز با دو بال مانند فرشته ها. معنا و مفهوم این لوگو، مطالب مجزا و جالبی را می طلبد. کوتاه آن که پیج به مسائل ماوراءالطبیعه علاقه داشت (و دارد). او فرشته یادشده را به پدیدآور جادوی سفید ربط می دهد؛ کسی که آن گونه که در کتاب ها نوشته شده یکی از مرشدان آن شخص آلیستر کرولی۲۷ بود. در ادامه توضیح کوتاهی درباره اش خواهیم نوشت.

جیمی پیج و گروه لِدزپلین؛ تنیدن سبک‌های راک، فانک و آفریقایی 

پیج در ۱۱ ژانویه ۱۹۷۴ به مجله هیت پَرِیدر۲۸ گفت: «”سوآن سانگ” محفلی است فرهنگی برای کشف هنرمندان مستعد که مایل اند آثارشان به گوش مردم برسد؛ ما از آن ها حمایت می کنیم». «سوآن سانگ» به طور رسمی طی ضیافتی هنرمندانه در هفتم ماه می ۱۹۷۴ در نیویورک افتتاح شد. نخستین آلبوم «زپلین» با لیبل «سوآن سانگ»، «دست نوشته های فیزیکی بود که به رتبه نخستین جدول تاپ تِن رسید. نختسین قرارداد این لیبل نیز با گروه «بدکمپانی» بود که همین آلبوم برایشان شهرت ناگهانی را به ارمغان آورد و جالب تر اینکه در جدول پرروش ها با «دست نوشته های فیزیکی» رقابت می کرد.

در همان زمان آۀبوم مُگی بل۲۹، خواننده مشهور انگلیسی، باز هم از انتشارات موفقیت آمیز «سوآن سانگ» بود. از سال ۱۹۸۰ بخت با «زپلین» یار نبود و بدتر از همه مرگ جان بوهام بود که ضایعه تاسف باری برای «زپلین» به خصوص برای جیمی پیج بود. دنیای موسیقی هم در شرف تغییر اساسی بود تا جایی که دوگونه موسیقی در برتانیا به سوی طرفداران پابرجا پیش می رفت: اول موسیقی تجاری و پاپ که اغلب از آمریکا می آمد، دوم موج نوی هوی متال انگلیسی از قبیل گروه هایی چون «آیرُن میدن» و «دِف لپارد».

پیح به فروش های اندک قانع نبود و به عبارتی نمی خواست شیپور را از دهانه گشاد آن بدمد. «زپلین» دست از کار کشیده بود تا اینکه به آن ها پیشنهاد شد در جشنواره جهانی لایو اید (سال ۱۹۸۵) فقط برای یک برنامه در فیلادلفیا به روی صحنه بروند. «زپلین» که طبال گروه را از دست داده بود برای نیمی از کنسرت فیلادلفیا از درامر گروه «شیک» استفاده کرد و از اواسط برنامه فیل کالینز۳۰ پشت سِتِ طبل ها نشست. دیسک های تصویری موجود گواهی می دهند که جمعت ۲۰ هزار نفری چه استقبال کم نظیری از گروه به عمل آورد و فریادهای تشویق آمیز موجب شد تا گروه بدون بهانه برای اجرای انکور به روی صحنه بازگردد.

در نیمه دوم دهه ۸۰ تغییرات بیشتری دیده می شد؛ موی بلند برای راکرهای قدیمی از مدافتاده بود؛ اما شماری از گروه های تازه با چهره های دخترانه و موهای بلند سبک های نمایشی با عناوین «استادیوم راک و هِیر راک»۳۱ را به روی صحنه می آورند که تماشاگران آنان غالبا دخترهای نوجوان بودند.

این وضعیت برای «لد زپلین» که عملا فعالیتی نداشت تحمل ناپذیر بود؛ از این رو هرکدام از سه عضو گروه به طور جداگانه راه های موسیقایی متفاوتی را برای خود در نظر گرفتند. جیمی پیج سفارش ساخت موسیقی برای فیلم «آرزوی مرگ» (قسمت دوم) (۱۹۸۲) و «آرزوی مرگ» (قسمت سوم» (۱۹۸۵) و بعد از این ها موسیقی یک فیلم مستقل با نام «شیطان بر می خیزد» را پذیرفت که فیلم آخری به موضوع شیطان و خرافات می پردازد؛ لذا تماشای آن برای افراد زیر ۱۸ سال ممنوع شد و مجوز برای اکران در سینماهای زیرزمینی دریافت کرد. پیج با اطلاع از اینکه «شیطان بر می خیزد» از فیلم های کالت در رده بی۳۲ است، بخش عمده ای از موسیقی آن را نوشت.

جیمی پیج به شدت از مریدان مکتب آلیتسر کرولی بود. ریاضت های کرولی حدود پنج سال در هند و مطالعاتش در مصر بود. او با ماهیت نیروهای فوق طبیعی آشنا شد و در این زمینه کتابی منتشر کرد.

طبق آنچه نقل شده، قابلیت وی در انرژی درمانی فوق العاده بود و قدرت پیشگویی داشت. همین ویژگی ها در میان مردم از او یک بت ساخته بود. کرولی در یکم دسامبر ۱۹۴۷ از دنیا رفت. پیج در اواسط دهه ۹۰، خانه مسکونی آلیستر کرولی را به قیمت هنگفتی خرید. قبل از او سازمان میراث فرهنگی بریتانیا قصد داشت این خانه را بخرد و در اختیار داشته باشد.

همان طور که پیش تر گفته شد، در میانه دهه ۸۰، سبک های اصیل از جریان اصلی موسیقی فاصله گرفتند؛ اما پیج هنوز وابسته به بلوزراک بود. او در سال ۱۹۸۶ به اتفاق یکی از خوانندگان پراحساس بلوز پل راجرز (عضو سابق گروه «بدکمپانی»)، گروه «فِرم» را با انتشار آلبوم «مین بیزنس»۳۳ تشکیل داد و همچنین یک آلبوم با عنوان «کاوردیل- پیج»۳۴ را ضبط کردند که از نظر کارشناسان موسیقی شاخص ترین اثر جیمی پیج بعد از انحلال «لد زپلین» محسوب می شود.

شش آهنگ ممتاز لد زپلین (مجله بلوز، شماره ۲۰، مارس ۲۰۱۵)

۱٫ «نمی توانم تو را ترک کنم عزیزم» از آلبوم «لد زپلین ۱» (۱۹۶۹)۳۵

این آهنگ توسط ویلی دیکسون۳۶ یکی از آهنگ سازان بلوز در سال ۱۹۵۶ ساخته شد و توسط شماری از خوانندگان و نوازندگان این سبک اجرا شد؛ ولی آنچه آن را بر سر زبان ها انداخت اجرای «لد زپلین» بود. جیمی پیج در جایی گشفته بود که «نمی توانم تو را ترک کنم» با تمپوی متفاوت تر می توانست بهتر از آنچه هست اجرا شود. به هر حال تفاوت چندانی ندارد؛ زیرا من اشتباهات دیگری هم داشته ام. آهنگ یادشده در آلبوم نخست «لد زپلین» گنجانده شد و هم به صورت تک آهنگ بیرون آمد و خیلی خوب جواب داد.

۲٫ «آن را به خانه بیاور» از آلبوم «لد زپلین ۲»، (۱۹۶۹)۳۷

اِسلش۳۸ گیتاریستی که از مریدان پیج است، در توصیف «آن را به خانه بیاور» می گوید: «آهنگی است ساده و فوق العاده سنگین» اصلیت آهنگ متعلق به یکی دیگر از هنرمندان سیاه پوست بلوز، سانی بوی ویلیام سون۳۹ ساخته شده در سال ۱۹۶۶ بود. شروع آهنگ همانند اجرای اصلی آن است، ولی بخش میانی آهنگ را گروه به سلیقه خود آرایش کرده است. گروه در دادگاهی که به شکایت آهنگ ساز علیه «لد زپلین» اقامه دعوی کرده بود، مبلغی را پرداخت کرد. رای دادگاه پیج را خشمگین کرد؛ وی اظهار داشت: «تنها بخش خیلی کوچکی از آهنگ به آنچه سازنده آن ادعا می کند سرقت شده شباهت دارد».

۳٫ «از زمانی که عاشق تو بودم» از آلبوم «لد زپلین ۳»، (۱۹۷۰)۴۰

آهنگی است آرام، رومانتیک و مسحورکننده که مدت زمان آن روی صفحات موسیقی هفت دقیقه و ۲۴ ثانیه است، ولی اجرای زنده آن روی صحنه بیش از این مدت بود. اجرای این آهنگ روی صحنه های کنسرت، جولانگاه قابلیت های فوق حرفه ای پیج در نواختن گیتار بود. تشویق از جانب جمعیت چنان گرم و هیجان انگیز بود که گویی تنها برای شنیدن آن به سالن آمده اند. مضمون ترانه دوپهلو با مفاهیم مشابه است. اول، مردی که روی صحبتش با معشوقه اش است وبه او می گوید از زمانی که عاشق تو شدم با چه چالش هایی در زندگی مواجه بوده ام. دوم، معبود مواد مخدر است و مرد همان شکوه و شکایت ها را از آشنایی با مخدر می گوید.

۴٫ «وقتی سدّ می شکند» از آلبوم «بی نام» (۱۹۷۱)۴۱

«زپلین»، ایده های تازه را تجربه می کند. رابرت پلنت از ساز چنگ استفاده کرده که به آهنگ حالت سایکه دلیک داده است. صدای طبل جان بونهام نوعی تازه و ناشنیده است. علاوه بر این، آرانژمان و تنظیم آهنگ در نوع خود کاملا تازگی داشت. اندی جانز، مهندس صدابرداری طی گفت و گویی با مجله توتال گیتار گفت: «جیمی هنگام آرانژمان، هدفش روح بخشیدن به الگوهای بدیع بود و از کاری که می خواست انجام دهد، درک درستی داشت. او با زمان بندی دقیق وُکال (صدا) و تدوم ضربات طبل در میانه آهنگ که یکی از ایده های من بود و همچنین دست کاری چنگِ رابرت، آهنگی استثنایی پدید آورد».

۵٫ «نوکوآرِتر» از آۀبوم «خانه های ساخته شده…» (۱۹۷۳)۴۲

هسته مرکزی پنجمین آلبوم «زپلین» که آهنگ یادشده را هم شامل می شود، بلوزفیوژن و حاصل تلاش جان پل جونز با فازودن پیانو توسط وی است. جان پل جونز طی گفت و گویی با مجله گیتار وُرلد توضیح داد: «می خواستم نشان دهم که گیتاریستمان خواب نیست؛ لذا پیج را وادار کردم تا طنین گیتار را در طیف ها و پرده های مختلف در لایه های هر آهنگ جای دهد. آنچه حاصل شد، مجموعه ای بود که هر آهنگش ویژگی هایی جدا از دیگر آهنگ ها داشته باشد؛ اما در یک خط عمودی با هم در ارتباط باشند. نمونه مشخص این عمل نوکوآرتر است».

۶٫ «هنگام مرگ من» از آلبوم «دست نوشته های فیزیکی» (۱۹۷۵)۴۳

این آهنگ در سال ۱۹۲۸ توسط ویلی جانسون خوانده شد و بعدها هنرمندان دیگری از جمله باب دیلان آن را خواندند. مدت آن یازده دقیقا و در مایه سرودهای سنتی کلیسایی است که در بعضی اجراها عنوان را به «مسیح، خوابگاه مرگ مرا آماده می سازد» تغییر داده اند. تا حد زیادی باید موفقیت «دست نوشته های فیزیکی» را که هم خریداران آلبوم را راضی کرد و هم منتقدان را جلب کرد، مدیون همین آهنگ داشت. جیمی پیج به مجله آنکات گفت: «آلبوم یک اثر کاملا گروهی بود و هر یک از اعضا با درک درست از ماهیت هر آهنگ نهایت سعی خود را به عمل می آورد».

آلبوم های زنده

«لد زپلین» در خلال ۱۲ سال فعالیت، ۱۱ آلبوم ضبط کرد که سه آلبوم از این تعداد، در کنسرت های گروه ضبط شده بود و سه آلبوم دیگر در استودیو، «زپلین»، از بزرگ ترین رگوه های روی صحنه بود و سه آلبوم کنسرتی آنان، نشان از قابلیت گروه در مقاطع زمانی مختلف دارد.

جیمی پیج و گروه لِدزپلین؛ تنیدن سبک های راک، فانک و آفریقایی (اسلایدشو)

۱٫ آهنگ به همان صورت می ماند۴۴

این عبارت یک اصطلاح رایج بین موسیقی دان ها و کاربرد آن معمولا در استودیوهای ضبط است که نوازنده، خواننده یا تهیه کننده مایل نیستند از نظر میکس یا تدوین، تغییری در آنچه ضبط شده ایجاد شود؛ از این رو نوار ضبط شده در سالن کنسرت را بدون دست کاری روی صفحات واینیل و سی دی منتقل می کنند. شنیدن آلبوم و تماشای دی وی دی آن می گوید که آنچه جیمی پیج و دوستانش اجرا می کنند تبدیل خمیرمایه موسیقی پیشگامان به چیزی کاملا متفاوت و بدیع در موسیقی بلوز مدرن است.

۲٫ چگونه غرب تسخیر شدن۴۵

کِوین شرلی (مهندس صدابرداری) می گوید: «سال ۲۰۰۲ بود، یک روز من و جیمی (پیج) به اتاقی که پر از کارتن نوارهای ضبط شده در کنسرت «زپلین» بود، رفتیم. جیمی و من تقریبا تمام نوارها را گوش دادیم و آن هایی را که از نظر کیفیت، شاخص تر بود جداکردیم. یکی از نوارها توجه ما راج لب کرد؛ دو کنسرت «زپلین» در لانگ پیج کالیفرنیا عالی بود؛ ولی متاسفانه فیلم برداری نشده بود.

نوار را به استودیو بردیم و آنرا برای رایت روی سه سی دی آماده کردیم. جیمی پیج در محور هر یک از آهنگ ها هنرنمایی می کند و سه عضو دیگر زمینه ساز درخشش هنر او هستند. این کنسرت یادآوری می کند که زپلین نه تنها غرب، بلکه قلب ها را تسخیر کرد. اجرای طولانی مدت آهنگ «موبی دیک» (۱۹ دقیقه) و «مات و مبهوت» (۳۵ دقیقه) در این مجموعه شنیده می شوند».

۳٫ روز گرامیداشت۴۶

احمد ارتگان، آمریکایی ترک تبار، موسس و مدیر آتلانتیک رکوردز، دیدگاه دقیق و بدون اشتباهی در شناخت افرادی که می خواستند وارد عالم موسیقی شوند، بسیار کسانی بودند که هیچ یک از شرکت های نشر صفحات گرامافون پذیرای آنان نبودند، ولی احمد آن ها را کشف می کرد و چهره های مستعدی به دنیای موسیقی تحویل می داد. او کاشف استعدادهای برجسته ای چون کان کلِ تِرین، ری چارلز، «رولینگ استونز» و «لد زپلین» بود.

ارتگان در هشت جولای ۱۹۲۳ متولد شد و در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۶ درگذشت. یک سال بعد از مرگ او، «زپلین» بعد از ۲۲ سال غیبت به منظور بزرگداشت این مرد بزرگ به روی صحنه بازگشت. تاریخ کنسرت ۱۰ دسامبر ۲۰۰۷ بود و بلیت ها در کمتر از یک ساعت از طریق اینترنت به فروش رسید.

در جایگاه میهمانان ویژه، بیش از یکصد هنرمند جای داشت و رسانه ها هنگام ورود به سالن انتظار با اغلب آنان گفت و گوهای کوتاه داشتند. به جای جان بونهام درامر گروه که از دنیا رفته بود، فرزند او جیسون پشت طبل ها نشست. وی جوان ترین عضو گروه بود. با وجود که سه عضو دیگر میان سالی عمر را تجربه می کردند، از توانمندی آن ها از حیث قابلیت هنری در اجرای آهنگ هایی که همگی به گوش جمعیت آشنا بود، هیچ چیز کم نشده بود.

کنسرت یادشده در دو سی دی با مجموعه ۱۷ تراک ضبط و به مارکت های موسیقی ارسال شد. شماری از هنرمندان که به تماشای «زپلین» آمده بودند با خوشحالی این کنسرت را یک حادثه مقبلو و نوستالژیک می دانستد؛ ولی معدودی هم بودند که می گفتند بعد از گذشت ۲۲ سال به روی صحنه آمدن یک گروه محبوب با چهره هایی که نمودار سن آن هاست، کار درستی نبود و بهتر بود مردم همان تصویری رار که از جوانی و شادابی گروه در ذهن داشتند، همچنان حفظ می کردند.

گفت و گو با جیمی پیج توسط پل آلیوت (ویژه نامه شماره ۲۰۰ مجله کلاسیک راک، آگوست ۲۰۱۴)

دهه ۵۰ میلادی که سال های طلایی راک اند رول بود، شما مدرسه می رفتید. فهرمانان شما چه کسانی بودند؟

وقتی دوازده یا سیزده سال داشتم، آنچه از الویس پریسلی، لیتل ریچارد و جری لی لوئیس می شنیدم برایم شعف انگیز و فرح بخش بود؛ البته تنها من نبودم که آن ها را دوست داشتم.

آیا در عرصه موسیقی بریتانیا هم کسانی بودند که همان قدر بر شما تاثیر گذاشته باشند؟

من لانی دانگام و تمام آهنگ های اسکیفل۴۷ را دوست داشتم. کسانی که گیتار ساز مورد علاقه شان بود، همین چیزها را گوش می دادند.

آیا در آن سال ها، سن شما این اجازه را می داد که متوجه تاثیر راک اند رول بر فرهنگ عامه شوید؟

البته؛ زیرا مخاطب راک اند رول فقط نسل جوان بود. وانگهی چهره های گوناگون راک اند رول نمونه های شاخص آداب و فرهنگ جوانان بودندو به همین خاطر گرایش به این سبک شدید بود و من هم از این قضیه مستثنا نبودم.

جیمی پیج و گروه لِدزپلین؛ تنیدن سبک‌های راک، فانک و آفریقایی

آیا راک اند رول دخترها را هم تحت تاثیر قرار داده بود؟

فقط دوست داشتند با ریتم آن برقصند.

و شما از طریق راک اند رول، کنجکاو شدید تا به ریشه های آن پی ببرید؟

دقیقا همین طور است. شما وقتی به الویس و لیتل ریچارد گوش می دادید، از خود می پرسیدید، اسلیپی جان کیه؟ آرتور کراداپ کیه؟ و ما توسط الویس با سبک کانتری بلوز آشنا شدیم.

شخص شما و دو عضو دیگر «زپلین»، رابرت پلنت (خواننده) و جان بونهام (طبال گروه) در سال ۱۹۷۴ برای تماشای کنسرت الویس به تالار فاروم لس آنجلس رفتید. آن موقع «زپلین» بزرگ ترین گروه موسیقی جهان بود والویس سلطان راک اند رول. بعد از اتمام کنسرت هم با الویس ملاقات کردید. آیا این دیدار برای شما هیجان انگیز بود؟

به طور قطع. این مرد نقطه پرگار پدیده های فرهنگی بود و در زمان ملاقات به این نکته واقف بودم که وی موسیقی سیاهان را با موسیقی پاپ سفیدها درهم آمیخت.

از صحبت هایی که با الویس داشتید، چیزی را به یاد می آورید؟

بله. او بیشتر راجع به خاطرات سال های اولیه فعالیتش برای ما حرف زد. خودش می دانست که چه تحول بزرگی به وجود آورده و خوشحال از این بود که موسیقی در گذر زمان ترقی کرده است.

«زپلین» آهنگی دارد به نام «راک اند رول». آیا این آهنگ رجعت به سال های ۵۰ است؛ سال هایی که شما عاشق موسیقی شدید؟

درست است. ریف این آهنگ با آنچه شما می گویید مطابقت دارد. درواقع ادای احترامی است به بزرگان موسیقی سال های ۵۰٫

به نظر شما به غیر از «راک اند رول»، کدام یک از آهنگ های «زپلین» با الهام از موسیقی سال های ۵۰ ساخته شده اند؟

آهنگ «راکِ فروشگاه کندی» که تقدیر از اسکاتی مور (گیتاریست الویس پریسلی) است.

درباره آهنگ «سگ سیاه» نظرتان چیست که حال و هوای راک اند رول های قدیمی را دارد و رابرت مثل الویس می خواند.

این آهنگ جدی نبود. ترانه ای طنزآمیز داشت و هیچ کس شوخی بودن آن را نفهمید.

کیت ریچاردز در جایی گفته بود راک بدون رول هیچ چیز نیست. آیا شما هم نظر او را تایید می کنید؟

راک و رول منسوبین یکدیگرند و هر هنرمندی به شیوه خود از آن بهره می برد. مثلا ما صدا را قوی تر و موسیقی مان را سنگین تر کردیم.

چند سالی است که شما مشغول مسترسازی دوباره آلبوم های «زپلین» هستید. وقتی آرشیو را مرور می کردید آیا با چیزی مواجه نشدید که موجب تعجبتان شود؟

می دانستم در پی چه چیز هستم و می دانستم چه خواهم شنید. البته به آهنگ هایی رسیدم که سال ها بود آنان را نشنیده بودم؛ ولی حافظه من درباره همه آن ها درست کار می کرد و برای من اعجاب انگیز بود که تمام نت ها و مشخصات هر تراک را با جزییات آن در خاطر داشتم.

با شنیدن موسیقی ضبط شده در سال های دور، چه احساسی داشتید؟

برایم واقعا هیجان انگیز بود؛ به خصوص روی باندی که مختص درامز (طبل ها) بود، یاد بونز و (جان بونهام، طبال گروه) در من زنده شد و برای از دست دادن چنین دوست و همکار شایسته ای اندوهگین شدم.

گقته اند که شما قطعات زیادی را آماده کرده اید که برای گیتار آکوستیک نوشته اید؟

قطعات تازه ای نوشته ام. ولی نه آن قدر زیاد. اگر فرصت پیدا کنم آنان را ضبط می کنم.

این جواب شما حاکی از بی میلی است. ضمن اینکه درباره شما شایعات فراوان است.

حرف شما را تصدیق می کنم. آدمی مثل من، زمانی می تواند برای کارهای تازه انگیزه داشته باشد که حداقل تعدادی نوازنده قابل پیدا کند. برنامه این است که گروهی درست کنم که زبان موسیقایی من را درک کنند و بتوانند با من کار کنند. فراموش نکنید که من هم انرژی ۴۰ سال قبل را ندارم. با این حال خیلی مایلم عضلاتم را برای موسیقی دوباره ورزیده کنم.

پی نوشت ها:

۱٫ Jimmy Page.
2. Jeff Beck.
3. John Paul Jones.
4. John Bonham.
5. Led Zeppelin.
6. Kieth Relf.
7. Bruce Kubrick.
8. Whole Lotta Love.
9. Good times, bad times.
10. Communication breakdown.
11. Robert Plant.
12. Immergrant song.
13. Since I’ve been gone.
14. ZOSO.
15. Sacred symbols.
16. Houses of holly.
17. Eminem.
18. Phisical Graffitie.
19. روزنامه نگار مجله رولینگ استون در دهه ۷۰ و کارگردان فیلم های هالیوودی در بیست سال اخیر.
۲۰٫ آهنگ های سرهم بندی شده یا ضبط چندلایه.
۲۱٫ Presence.
22. Eddy Cochran.
23. In Through the outdoor.
24. CODA.
25. Tight but free.
26. Feather in the wind.
27. Alister Crowly: آزی آزبورن هم ترانه ای درباره این شخص خوانده بود.
۲۸٫ ملودی میکر و هیت پَریدر قبل از انقلاب در ایران در دسترس بود.
۲۹٫ Maggie Bell.
30. Phil Collins.
31. Stadium rock- Hair rock.
32. Cult… B movies.
33. Mean business.
34. Covedale Page.
35. I Can’t quit you baby.
36. Willy Dixon.
37. Bring it on home.
38. Slash.
39. Sonny boy Williamson.
40. Since l’ve been loving you.
41. When the levee breacks.
42. No quarter.
43. In my time of dying.
44. The song remains the same.
45. How the west was won.
46. Celebration day.
47. Skiffle.


منبع: برترینها

کارولین کراسکری؛ یک ارتباط امریکایی-ایرانی در ادبیات

هفته نامه کرگدن – محمد بادپر: پای صحبت های بسیاری از نویسندگان ایران که بنشینی به راحتی می توانی بفهمی که یکی از مهم ترین حسرت هایشان، دیده نشدن کارهایشان در عرصه های جهانی است. جدای از همه دلایلی که این دیده نشدن می تواند داشته باشد، پیداکردن مترجمی دقیق و آگاه که هدف اصلی اش هم شناساندن ادبیات ایران به دنیا باشد، چندان راحت نیست و احتیاج به کمی شانس دارد که به راحتی در خانه هر کسی را نمی زند؛ شانسی که البته به بعضی از نویسنده های ما رو کرده است.

«کارولین کراسکری» فارغ التحصیل رشته «ایران شناس» از دانشگاه «یو سی ال ای» آمریکاست. او در بیست و یک سالگی به ایران آمده و سیزده سال در ایران زندگی کرده است. پس از بازگشت به کشور خودش تصمیم به ترجمه آثاری از ادبیات ایران می گیرد.

«هوشنگ مرادی کرمانی»، «احمد دهقان»، «احمد اکبرپور»، «سید مهدی شجاعی»، «عرفان نظرآهاری»، «سعید رمضانی» و چند تن دیگر از نویسنده های ایرانی جزو آن دسته از نویسندگانی بودند که خانم کراسکری آثاری از آن ها را به انگلیسی ترجمه کرده است. وی که تاکید زیادی بر ترجمه آثار منتشرشده در خود ایران دارد، معتقد است ادبیات داستانی ایرانی یکی از محورهای مهمی است که می تواند فاصله ایجادشده بین ملت های ایران و امریکا را کمتر کند. کارولین کراسکری از این فاصله دور شوخ طبعی های ایرانی ها را خوب یاد گرفته است. او مثل خیلی ها به کار در دقیقه نود اعتقادی ندارد و از آن متنفر است، اما با مهربانی گفت و گو با ما را می پذیرد.
 ارتباط امریکایی ایرانی

شما مدت زیادی در ایران زندگی کردید، اما چند سالی بیشتر نیست که شروع به ترجمه آثاری از ادبیات داستانی ایران کرده اید. چه شد که به فکر ترجمه آثاری از نویسندگان ایرانی افتادید؟

بله، درست است که من امریکایی هستم، ولی سیزده سال در ایران زندگی کرده ام. از ابتدای ورودم به ایران علاقه مند شدم؛ علاوه بر خود ایرانی ها، فرهنگ، ادبیات، هنر، زبان، تاریخ و خیلی چیزهای دیگر آن جا هم برایم جذابیت های زیادی ایجاد کردند. بعد از این که به کشور خودم برگشتم، چون می خواستم به نحوی فارسی را فراموش کنم، سعی کردم به طور مداوم ارتباطم را با زبان فارسی حفظ کنم. به همین خاطر به محض برگشتنم به امریکا شروع به تحصیل در رشته «ایران شناسی» در دانشگاه «یو سی ال ای» کردم.

آن جا هم همیشه مترجم بودم و متن هایی را ترجمه می کردم. تا سه سال پیش که تصمیم گرفتم آثاری از ادبیات داستانی ایران را از فارسی به انگلیسی ترجمه کنم. از طرفی دلم می خواست سهمی در معرفی ایران داشته باشم و به نوعی صدای ادبیات معاصر ایران را در عرصه های جهانی به گوش دیگران برسانم و از طرفی دیگر هم می دیدم که در سایتی مانند آمازون بیشتر کتاب هایی که از ایران در دسترس است، متعلق به ژانرهای کلاسیک و مسائل سیاسی است و از ادبیات داستانی معاصر ایران چیزی وجود ندارد.

درواقع نه تنها برای سایر ملت ها چیزی درباره ادبیات داستانی ایران وجود نداشت، بلکه برای همان ایرانی های زیادی هم که در امریکا بزرگ شده بودند این کمبود وجود داشت؛ آن ها با وجودی که با زبان فارسی بزرگ می شوند، اما هیچ گونه آشنایی با ادبیات ایران ندارند. جدای از این ها من متوجه بودم که ترجمه آثار داستانی از این ادبیات، مخاطب خاص خود را دارد و به نوعی نیاز آن را احساس می کردم.

شما کتاب های مختلفی از نویسندگان ایرانی در ژانرهای مختلف ترجمه کردید از «خمره» هوشنگ مرادی کرمانی تا «من قاتل پسرتان هستم» احمد دهقان و کتاب هایی از احمد اکبرپور. چرا این همه شاهد طیف های مختلف هستیم. دلیل انتخاب شما برای ترجمه این کتاب ها چیست؟

تمام کتاب هایی که من تاکنون ترجمه کردهام، متعلق به نویسندگان معاصر ایرانی است. چرا که تنها ملاکی که باعث می شود من از ژانرهای مختلفی انتخاب کنم، این است که آن کتاب در خود ایران نوشته و منتشر شده باشد. چون من می خواهم نمونه های مختلفی از ادبیات داستانی معاصر ایران را معرفی کنم و خیلی کاری به نویسندگان فارسی خارج از ایران ندارم. به همین دلیل هم هست که در کتاب هایی که من ترجمه کرده ام همه نوع کتابی از کتاب کودک و نوجوان گرفته تا ادبیات جنگ، طنز سیاسی، داستان کوتاه از نویسندگان خانم و حتی رمان علمی- تخیلی وجود دارد.

ارتباط امریکایی ایرانی

جدای از این دلایلی که گفتید، چه چیز ادبیات داستانی ایران برای مخاطی امریکایی جذاب تر بوده است؟

هر جایی که کتاب ها را معرفی می کنم، می بینم مخاطبان به دلایل گوناگونی آن ها را دوست دارند مسلم است که یک ملاک برای دوست داشتن آن ها وجود ندارد. برای برخی از مخاطبان جنبه سیاسی مهم است، برای برخی جنبه مردم شناسی و بعضی هم به خود رمان یا داستان کوتاه علاقه دارند. البته طبیعی هم هست، چون هر کسی نظری دارد و این اصلا عجیب نیست، اما چیزی که برای من جذاب است این است که همه آن ها در یک دلیل مشترک هستند و آن این که کتاب ها متعلق به ایران هستند؛ یعنی همین که از ایران است، خودش دلیلی برای مورد توجه قرار گرفتن کتاب ها بوده است.

دلیل این هم واضح است؛ خیلی وقت است امریکایی ها از ایرانی ها دور افتاده اند. خودشان هم اعتراف می کنند که اطلاعات کمی درباره ایران دارند و من می دانم که اکثر آن ها علاقه مند و مشتاق اند که بیشتر درباره ایران بدانند. من فکر می کنم ادبیات و به خصوص داستان این توانایی را دارد که یکی از آن محورهایی باشد که فاصله ها را کم می کند.

اما علیرغم این تلاش شما ادبیات داستانی امروز ایران هنوز آن چنان در جهان شناخته شده نیست. شما به عنوان کسی که سعی در معرفی آن دارید، دلیل این را که ادبیات ایران هنوز آن طور که باید و شاید نتوانسته در عرصه جهانی مخاطب پیدا کند در چه می دانید؟

راستش تا چند سال پیش افراد کمی مشغول به ترجمه آثار نویسندگان ایرانی بودند، اما الان خیلی ها هستند که مشغول به این کارند و سعی دارند ادبیات امروز ایران را معرفی کنند. علاوه بر این خیلی از نویسندگان ایرانی نیز وجود دارند که بیرون از ایران بزرگ شده اند و حتی به زبان انگلیسی می نویسند. هر چند من خوشبینم، اما این ضعف وجود دارد.

به همین خاطر هم هست که اصولا کتابی از ایران را ترجمه می کنم که در همین کشور چاپ شده باشد. کتاب هایی که من ترجمه می کنم حتما باید در ایران موفق بوده باشند، چرا که من می خواهم سلیقه ایرانی ها را نشان بدهم. راستش من خیلی با متن هایی که بیرون از ایران نوشته می شود، کاری ندارم. کتاب هایی که من دوست دارم ترجمه کنم، حتما باید انعکاس ادبیات امروز ایران باشد.

ارتباط امریکایی ایرانی

همان طور که می دانید محصول «ترجمه ادبی» یک «اثر ادبی» است و محصول «ترجمه علمی» یک «اثر علمی». تفاوت میان فرایند ترجمه ادبی و غیرادبی قدری پیچیده است. شما این تفاوت را در چه می دانید؟ اصلا آیا تا به حال کاری غیرداستانی از زبان فارسی هم ترجمه کرده اید؟

بله، قطعا ترجمه داستان و غیرداستان متفاوت است. در ادبیات داستانی قلم و نثر مترجم خیلی مطرح است. هر چند من عقیده دارم حتما به اصل نثر و نویسنده وفادار باشم، اما گاهی اوقات به جاهایی می رسیم که کانسپت هایی وجود دارد، فکرهایی هست، مسئله ای و تشبیه هایی هست که به زبان دیگر باید طوری دیگر بیان بشود؛ این جاست که من سعی می کنم هر جا اصطلاحی به کار رفته، معادن همان اصطلاح را به کار ببرم. به اعتقاد من فرق بین این دو ترجمه فقط در نوع بیانش است. در ترجمه کتب تاریخی و علمی حتما تاکید بر نثر نیست، بلکه بر اطلاعات است، ولی در ترجمه داستان و رمان، این قلم و نثر مترجم است که اهمیت پیدا می کند.

در همه دنیا برخی از مترجمان به دنبال کار اقتصادی هستند و به سفارش ناشران آثار را انتخاب می کنند. همین مسئله باعث شده تا این نوع مترجمان هیچ خط فکری مشخصی در انتخاب آثارشان نداشته باشند. آیا به این اعتقاد دارید که مترجم باید در پی بیان و ارائه یک خط فکری مستقل باشد و به اصطلاح از این شاخه به آن شاخه نپرد؟

من درباره ترجمه دیگر نمی توانم صحبتی کنم یا نسخه ای بپیچم. بالاخره هر کسی برای خودش راهکاری دارد، حتی طرز انجام کار هر کسی هم فرق دارد. اعتقاد من این است که انسان باید کاری انتخاب کند که لااقل برای خودش حاوی معنی باشد. من درباره خودم فقط می تواند بگویم کتاب هایی را انتخاب کردم که نه تنها ترجمه کردنشان لذتبخش بوده است، بلکه فکر می کنم جزو آن دسته از آثاری بوده اند که در بلندمدت هم ماندگار خواهندبود.

ملاک های من همان هاست که قبلا بهتان گفتم. وقتی کسی هدفش مالی است، اگر به هدفش برسد خوب است دیگر. اما هدف من چیزی  دیگری است. چرا که علاوه بر این که تلاش کردم در معرفی ادبیات ایران موفق باشم، دوست دارم باعث نزدیکی هر دو ملت نیز بشوم.

ترجمه کدام یک از این کتاب ها برای شما لذتبخش تر بوده است؟

یکی از ویژگی های کار من که اتفاقا خیلی هم به خاطرش خوشحال هستم، ارتباطی است که با خود نویسنده ها برقرار می کنم. می شود این طور گفت که الان این قضیه به یکی از شرایط کاری من تبدیل شده است. یعنی من باید با نویسنده در ارتباط باشم، چون عقیده دارم هر جا در متن و نثر اصلی سوالی برای من پیش بیاید که در زبان مادری خودم نیست، بهترین فرد خود نویسنده است که می تواند به من کمک کند.

برای خود من موارد زیادی از این دست اتفاق افتاده است. حتی خود ایرانیانی که در این جا هستند نیز جواب برخی سوالات را نمی دانستند. این گونه سوالات هم معمولا برای من خیلی زیاد پیش می آید. من هم عادت دارم دقیق بدانم منظور نویسنده چه چیزی است، چرا که می دانم پشت این کلمات حتما چیزی هست که باید بیان شود. راستش من خیلی خوشحالم که می توانم با خود نویسنده در ارتباط باشم، زیرا از این طریق این امکان به وجود می آید که یک ترجمه کامل و دقیق به وجود بیاید که مطابق اثر اصلی باشد. درواقع همین نکته راز موفقیت من بوده است و بدون شکسته نفسی باید بگویم مورد توجه قرار گرفتن کتاب ها صرفا به خاطر من نبوده، بلکه به خاطر همین ارتباط دوسویه بوده است. من از همه آن ها لذت می برم.

ارتباط امریکایی ایرانی

به این فکر هم افتاده اید که اثری از ادبیات امریکا را به فارسی ترجمه کنید؟

خیر، من به هیچ وجه به فکر ترجمه اثری از انگلیسی به فارسی نیستم و برای این کارم هم دلیل دارم. کسانی که دوزبانه هستند، همیشه یک زبان قوی تر دارند. خیلی ها وجود دارند که دوزبانه یا سه زبانه و حتی چهارزبانه هستند، ولی آن زبانی که می توانند خیلی روان بنویسند، معمولا زبان مادری شان است، چرا که با آن صحبت کردند را یاد گرفته اند و با آن زبان تحصیل کرده اند. من اعتقاد دارم صحبت کردن به یک زبان نمی تواند دلیل کافی باشد که شما بخواهید چیزی را از آن زبان ترجمه کنید.

خود من صبح تا شب ایمیل می نویسم و کاملا هم در زبان فارسی روان هستم، ولی می دانم این روان بودن دلیلی نیست بر این که بتوانم به زبان فارسی چیزی را بنویسم. درست است که من طوری روی کتاب هایی که از فارسی به انگلیسی ترجمه می کنم، کار می کنم که به اصل متن وفادار باشم، اما در درجه دوم برایم مهم است که قلم و نثر زیبایی نیز داشته باشم. یعنی باید طوری کار کنم که معلوم نشود ترجمه است. به نظر من این یک نکته کلیدی برای کسانی است که می خواهند در ترجمه موفق باشند.

ما می دانیم در دنیای امروز نویسنده های خوبی وجود دارند که امکان چاپ آثارشان را پیدا نمی کنند یا به سختی این امکان برایشان به وجود می آید. وقتی این همه نویسنده خوب وجود دارد که کارشان به سختی راه خود را پیدا می کند، پس مسلم است که کارهای بد به هیچ وجه نمی توانند راه به جایی پیدا کنند. من اعتقاد دارم مترجم باید به زبان مادری خود کاری را ترجمه کند و تنها در این صورت است که می تواند انتظار موفقیت داشته باشد.


منبع: برترینها

زیباترین کتابفروشی‌های جهان (۱)

برترین ها – ترجمه از حمید پاشایی: کتابفروشی ها جزء الهام بخش ترین مکان ها در جهان هستند. در میان قفسه های کتاب ها و زیر نور تاریک، می توانید با آرامش بنشینید و اجازه دهید که قوه تخیل تان به پرواز درآید. در اینجا برخی از جالب ترین کتابفروشی ها در جهان را معرفی می کنیم.

۱٫ کتابفروشی Livraria Ler Devagar – لیسبون، پرتغال

این کتابفروشی بسیار مدرنی است که در محل سابق انبار پارچه صنعتی قرار دارد. این ساختمان همچنین محل آژانس های تبلیغاتی، فروشگاه های طراحی و گالری های هنر هم است. می توانید از قهوه لذت ببرید و محیط عجیب آن را تحسین کنید، مثل مجسمه زنی که سوار بر دوچرخه ای پرنده است. این مکان روزهای یکشنبه تبدیل به بازار فروش وسایل عتیقه و صنایع دستی می شود. چه چیز بیشتری را از یک کتابفروشی می توان انتظار داشت؟

زیباترین کتابفروشی‌های جهان (1)


۲٫ کتابفروشی Barter Books – انیک، انگلیس

این کتابفروشی کتاب های دسته دوم (که در آن هم می توانید کتاب بخرید و هم بفروشید) در ایستگاه قطاری مربوط به دوره ویکتوریا در روستایی کوچک در انگلیس قرار دارد و یکی از بزرگترین کتابفروشی ها از نوع خود است که در سال ۱۹۹۱ افتتاح شد. این کتابفروشی مدعی است که پوسترهای معروف Keep Calm and Carry On مربوط به جنگ جهانی دوم را در جعبه ای قدیمی از کتاب ها دوباره کشف کرد و حالا شما این شعار نمادین را همه جا می بینید!

زیباترین کتابفروشی‌های جهان (1)


۳٫ کتابفروشی Librería Acqua Alta – ونیز، ایتالیا

مغازه ای شبیه به این تنها در ونیز می تواند وجود داشته باشد. در میان صدها هزار کتاب جواهرات مخفی بسیاری وجود دارد، ولی برای یافتن آن ها باید درون قایق ها، حمام ها، و حتی قایق گاندولا (فقط در ونیز!) بگردید. لویس فریتزیو صاحب این کتابفروشی پیرمردی ۷۰ ساله ای اهل ونیز است که عاشق ملاقات با مشتریانش است. این فروشگاه بالای یکی از کانال های آب معروف ونیز قرار گرفته و گربه های زیادی هم در آنجا زندگی می کنند. آیا از این حیرت انگیزتر هم می شود؟

زیباترین کتابفروشی‌های جهان (1)


۴٫ کتابفروشی Cook and Book – بروکسل، بلژیک

کوک اند بوک ترکیبی جالب (و زیبا) از کتابفروشی و رستوران است. این مکان در قلب بروکسل واقع شده، هم اندازه یک سوپرمارکت است و به هشت اتاق از جمله بخشی برای موسیقی تقسیم می شود که هر کدام طراحی مختلفی دارد و یک بخش غذاخوری نیز به آن متصل است. از فیات ۵۰۰ کلاسیک در بخش آشپزی گرفته، تا ماشین کاروانی در بخش سفر، تا ۸۰۰ کتابی که در بخش داستانی از سقف آویزان هستند، شما به قدری عاشق این مکان خواهید شد که نمی خواهید آن را ترک کنید!

زیباترین کتابفروشی‌های جهان (1)


۵٫ کتابفروشی Atlantis Books – سانتورینی، یونان

در زیر آسمان های آبی جزایر یونان، کتابفروشی آتلانتیس به تازگی دهمین سال خود به عنوان پروژه ای را جشن گرفته که توسط گروهی از دوستان از کشورهای قبرس، انگلیس و آمریکا آغاز شد. اگر به جزیره سانتورینی سفر می کنید، در این مکان دلپذیر توقفی داشته باشید، کتابی بردارید و برای ماجراجویی بعدی خود الهام بگیرید.

زیباترین کتابفروشی‌های جهان (1)


۶٫ کتابفروشی Livraria Lello e Irmao – پورتو، پرتغال

ساختمان این فروشگاه به خودیِ خود اثری هنری و پر از تاریخ است. این فروشگاه در سال ۱۸۶۹ تأسیس شد و از آن به عنوان یکی از زیباترین کتابفروشی ها در جهان یاد می کنند، ولی احتمالاً بیشتر به خاطر این معروف است که لوکیشن صحنه های زیادی از فیلم های هری پاتر بوده است. چشمگیرترین ویژگی در مورد این ساختمان، راه پله چوبی زیبا و پنجره های شیشه رنگی در سقف است که در سرتاسر اتاق دیده می شود.

زیباترین کتابفروشی‌های جهان (1)


۷٫ کتابفروشی Ateneo Grand Splendid – بوینس آیرس، آرژانتین

این احتمالاً تنها کتابفروشی در جهان است که داخل یک تئاتر قرار گرفته است. چندین ردیف قفسه کتاب بین گنبد رنگ شده و بالکن های اولیه سالن وجود دارد. حتی پرده های مخملی اولیه سالن نیز حفظ شده اند. استیج تئاتر نیز تبدیل به رستورانی شده که یک نوازنده پیانو حسی از موسیقی را به فضای تئاتری آن اضافه می کند. هیچ جایی شبیه به این مکان وجود ندارد.

زیباترین کتابفروشی‌های جهان (1)


۸٫ کتابفروشی The Last Bookstore – لس آنجلس، آمریکا

ابن قطعه از بهشت بزرگترین کتابفروشی مستقل در کالیفرنیای جنوبی است و در مکان سابق بانکی واقع شده که معماری آن حفظ شده است. ستون های مرمری و درب های بزرگ آن در میان صدها هزار کتاب قرار گرفته است.

زیباترین کتابفروشی‌های جهان (1)


۹٫ کتابفروشی Shakespeare and Co – پاریس، فرانسه

این روزها این مکان علاوه بر کتابفروشی، جاذبه ای توریستی نیز است. این مکان کوچک و شلوغ (به ویژه زمانی که پر از توریست است) در کنار کلیسای نوتردام قرار گرفته و بسیار اغوا کننده است. در طبقه پایین کتابفروشی، چاه آرزویی وجود دارد که خیلی ها سکه های خود را در آن می اندازند.

زیباترین کتابفروشی‌های جهان (1)

۱۰٫ کتابفروشی Librería El Péndulo – مکزیکو سیتی، مکزیک

این کافه / کتابفروشی موفق شده کتاب ها و قهوه را با هم به خوبی ترکیب کند، بدون اینکه از کیفیت هیچ کدام بزند. علاوه بر جستجو در میان قفسه ها، شما می تواند صبحانه، ناهار یا شام بخورید و از موسیقی، شعر و استندآپ کمدی لذت ببرید. شما به سادگی می توانید برای ساعت ها در این مکان بمانید.

زیباترین کتابفروشی‌های جهان (1)


منبع: برترینها

چگونه تابولی و سبزیجات بخارپز شده را در زمان کوتاه حاضر کنیم؟

چگونه تابولی و سبزیجات بخار پز شده را در زمان کوتاه حاضر کنیم؟
تابولی                          ۴۵ دقیقه
-گندم پرک شده                            ۱ پیمانه
-آب                                           ()۱ تا ۲ پیمانه
-جعفری تازه خرد شده                     پیمانه
-پیازچه خرد شده                          قاشق غذاخوری
-نعنای تازه خرد شده                     ۲ قاشق غذاخوری
–روغن زیتون                               ۲ قاشق غذاخوری
-آب لیموی تازه                            ۲ قاشق چایخوری
–نمک دریا                                    قاشق چایخوری
-فلفل سیاه                              (دلخواه)
-گوجه فرنگی خرد شده               ۱ عدد
طرز تهیه:
به مدت نیم ساعت تا ۱ ساعت گندم و آب را با هم بپزید تا تمام آب به خورد گندم رود. سپس جعفری و پیازچه و نعنا و روغن زیتون و آب لیموی تازه و نمک و فلفل را به آن اضافه کنید. خوب به هم بزنید. دست آخر گوجه فرنگی را در آن بریزید و به آرامی مخلوط کنید. وقتی حرارت غذا به اندازه حرارت اطاق شد آن را میل کنید. برای ۴ نفر کافی است.
سبزیجات بخارپز شده با سس کره و لیمو           ۲۰ دقیقه
-هویج خرد شده                            ۴ تا ۶ عدد
-کدوی متوسط                             ۲ عدد
-کره آب شده                               ۲ قاشق غذاخوری
-آب لیموی تازه                            ۲ قاشق چای خوری
طرز تهیه:
هویج ها را به مدت ۱۰ دقیقه در ظرف بخارپز سبزیجات با در بسته بپزید، سپس کدوها را درسته به آن اضافه کنید و ۵ تا ۷ دقیقه دیگر بپزید تا کدوها ترد و نرم شوند. سپس سبزیجات را در ظرفی ریخته و به صورت اوریب همان طور که در ظرف هستند ببرید. کره و آب لیمو را با هم خوب مخلوط کنید و روی تمام سبزیجات بریزید. برای ۴ نفر کافی است.
منبع: مه شو

صبح خود را با میوه شروع کنید

صبح خود را با میوه شروع کنید
صبحانه:
آب میوه تازه
ناهار:
آب میوه تازه و سالاد میوه دلخواهتان و یک میوه کامل دیگر و اگر می خواهید نارنگی یخ زده میل کنید.
شام:
معجون خرما یا توت فرنگی (روز شانزدهم)
روز میوه خوری بهترین یار و یاور شما در زیباسازی و مراقبت از بدنتان است. یک بار که این راه را در وزن کم کردن امتحان کنید دیگر هیچ راه دیگری را انتخاب نخواهید کرد.
مصرف پروتئین های سنگین و نان هایی مثل نان تست در اول صیح مثل یک آجر در معده دیر هضم و سخت خواهد بود و به شما احساس خستگی در طول روز رو منتقل میکنه. کافیه که تنها یک هفته صبحانه با میوه های شیرین و آبدار رو تجربه کنید. اونوقته که تغییر سطح انرژی و نشاطتون رو در طول روز کاملا متوجه خواهید شد.
افزایش قدرت سم زدایی بدن
حدود ساعت ۷-۱۱ بدن انسان سنگین ترین مراحل سم زدایی رو انجام میده که خوردن میوه ها به انرژی بیشتر و انجام بهتر سم زدایی کمک میکنه. مصرف مواد غذایی سنگین و دیرهضم مانع انجام درست فرآیند سم زدایی در بدن خواهد شد.
تقویت گوارش با میوه ها
مصرف میوه ها به صورت ناشتا و به عنوان صبحانه با رساندن قند طبیعی به بدن میتونه به سوخت و ساز بهتر بدن کمک کنه و همچنین با فعال شدن آنزیم های مفید٬ فیبر و پروبیونیک به تحریک گوارش کمک میکنه و باعث پاکسازی روده از مواد مانده ی روزهای پیشین میشه.
نیاز مغز به قند میوه
قند میوه تنها نیاز طبیعی بدن برای بیدار شدن است. پس توصیه میشه به جای تدارک دیدن چای یا قهوه برای شروع روز به تهیه یک اسموتی خوشمزه از میوه های شیرین و آبدار بپردازیم. دونستن این نکته خیلی مهمه که مغز برای تمرکز و انجام فعالیت های روزانه به قند طبیعی احتیاج داره و میوه ها این نیاز رو کاملا رفع میکنند.
کاهش وزن با میوه خواری
برای افرادی که خواستار کاهش وزن هستند خوردن میوه به عنوان صبحانه باعث دفع بهتر مواد زائد و زباله از روده ها میشه که در نهایت منجر به کاهش وزن بهتر میشه. همچنین ثابت شده افرادی که صبحانه رو با مواد غذایی سنگین میل میکنن در طول روز هم به مصرف غذای بیشتر و سنگین تر تمایل دارن در صورتی که میوه ها باعث ایجاد حس سبکی و نشاط میشن و باعث میشن در طول روز هم تمایل به مصرف مواد غذایی مناسب تر داشته باشن.
منبع: مه شو

آشنایی با یک برنامه غذایی در یک روز

آشنایی با یک برنامه غذایی در یک روز
صبحانه:
آب میوه
ناهار:
میوه تازه و آب هویج (دلخواه)، دست پیچ رومی
شام:
کوکتل آب سبزیجات تازه (در صورت تمایل)، بولیتو میستو (BollitoMisto) یا آرتیشو بخارپز با سالاد سزار (روز چهارم)، سالاد ذرت کاری
دست پیچ رومی                  ۱۵ دقیقه
سالاد انگشتی بسیار لذیذ در عین حال کاملی است. مواد را در برگ کاهو می پیچید توی کاهوها را می توانید با آووکادو یا هر صیفی و سبزی که مایل بودید پر کنید.
-آووکادو بزرگ                              ۱ عدد
-گوجه فرنگی خرد شده                   ۱ عدد
-خیار کوچک خرد شده                   ۲ عدد
-پیاز خرد شده                              ۱ قاشق چایخوری
-لوبیا سبز یا جوانه گندم یا هر دو       ۱ تا ۲ پیمانه
-خردل                                      ۱ قاشق چایخوری
-آب لیموی تازه                           ۱ قاشق غذاخوری
-کاهو                                     ۱ عدد
طرز تهیه:
آووکادو را از طول خلال کنید. هسته آن را بیرون آورید و کنار بگذارید. پوستش را کنده و در کاسه ای متوسط با چنگال له کنید. گوجه فرنگی و خیار را به آن بیفزایید سپس پیاز و خردل و آب لیمو را به آن بیفزایید و با جوانه گندم خوب مخلوط کنید. برگ های کاهو را در ظرفی مثل گل بچینید. مخلوط آووکادو را در وسط برگ ها ریخته و برگ ها را دور آن بچینید. برای ۲ نفر کافی است.
منبع: مه شو

چگونه بولیتو میستو را در ۴۵ دقیقه حاضر کنید؟

چگونه بولیتو میستو را در ۴۵ دقیقه حاضر کنید؟
بولیتو میستو              ۴۰ دقیقه
-چغندر                              ۳ تا ۴ عدد
-سیب زمینی یا شلغم            ۴ عدد پوست نکنده
-هویج متوسط                     ۴ عدد
–ساقه براکلی با گل               ۳ عدد
-کلم متوسط                        عدد
-کدوی کوچک                    ۴ عدد
یا هر سبزی و صیفی که مایلید
-کره آب شده                     پیمانه
-لیمو ترش تازه                (دلخواه)
 
طرز تهیه:
چغندرها و سیب زمینی یا شلغم را تمیز کنید و هویج ها را پوست کنید و در ظرف بخارپز سبزیجات برای ۲۰ دقیقه با در بسته بپزید تا صیفی ها نرم شوند از آتش دورشان کنید و در صورت تمایل پوست سیب زمینی ها و چغندرها را بکنید. و کنار بگذارید.
ساقه های براکلی را ببرید ولی به قسمت گل آن که رسیدید دسته ای کوتاه باقی بگذارید، کلم را به ۴ قسمت تقسیم کنید براکلی و کلم و کدو را درسته در ظرف بخارپز قرار دهید و ۱۰ دقیقه آنها را بپزید. از روی آتش بردارید و آنها را به صورت اوریب ببرید. چغندر و سیب زمینی و هویج را خرد کنید.
صیفی های سبزی را در وسط ظرف بریزید. چغندر و سیب زمینی و هویج را دور آن قرار دهید. روی آنها را کره و لیمو ترش ریخته و سر میز بگذارید. برای ۳ تا ۴ نفر کافی است.
صیفی های پرآب بخارپز شده در وزن کم کردن به شما کمک می کنند و حتما باید در فهرست غذایی شما موجود باشند.
منبع: مه شو

طرز تهیه سه غذای مناسب برای وعده شام

طرز تهیه سه غذای مناسب برای وعده شام
آرتیشو بخارپز شده              ۵۰ دقیقه
آرتیشو هم بسیار خوشمزه است و هم آماده کردنش بسیار آسان است در عین حال اصلا غذای سنگینی نیست و با خوردنش کاملا سیر می شوید. آرتیشو را از این به بعد جزئی از غذایتان کنید. آن آرتیشویی را بخرید که پره هایش کاملا از هم باز است. هر چه پره هایش به هم فشرده تر و پرتر باشد یعنی تازه تر است.
-آرتیشو                             ۴ عدد
-برگ بو (دلخواه)                 ۱ عدد
-سیر                                ۱ دانه
–ساقه کرفس (دلخواه)           چند ساقه باریک
طرز تهیه:
انتهای ساقه آرتیشو را ببرید. آنها را خوب بشویید و مطمئن شوید که آب زیادی در بین برگ هایش نیست. آنها را در ظرف بخارپز سبزیجات قرار دهید. وقتی آب کاملا جوش آمد، برگ بو و سیر و ساقه کرفس را در آب بریزید و ۳۵ تا ۴۵ دقیقه آنها را بپزید. آرتیشو وقتی پخته است که یکی از برگ های بیرونیش به راحتی جدا شود. برگ بو و ساقه کرفس و سیر را کنار بگذارید و کمی کره روی آرتیشو ریخته و میل کنید. برای ۲ تا ۴ نفر کافی است.
سس کره با سبزیجات        ۷ دقیقه
این سس با آرتیشو بسیار خوشمزه می شود.
-کره                                    پیمانه
-پیازچه خرد شده                 ۱ عدد
-خردل                              ۱ قاشق چایخوری
-جعفری خرد شده               ۱ قاشق غذاخوری
-پونه تازه خرد شده             ۱ قاشق غذاخوری
-گشنیز تازه خرد شده          ۱ قاشق غذاخوری
–نمک دریا                         قاشق چایخوری
طرز تهیه:
کره را آب کنید و پیازچه را در آن بریزید و تفت دهید. مخلوط پیازچه و کره را در مخلوط کن خوب مخلوط کنید و به آن خردل و سبزیجات و نمک را اضافه کنید و دوباره به هم بزنید و گرمش کنید و روی سبزیجات بریزید.
سالاد ذرت و کاری              ۲۰ دقیقه
–روغن آفتابگردان                        ۱ قاشق غذاخوری
-پیاز قرمز خرد شده                      پیمانه
-فلفل قرمز خرد شده                   پیمانه
-فلفل سبز خرد شده                  پیمانه
-پودر کاری                            قاشق چایخوری
-آویشن خشک                       قاشق چایخوری
-زردچوبه                             قاشق چایخوری
-ذرت پخته                        ۴ پیمانه
زیتون سبز خلال شده            پیمانه
-مایونز                     پیمانه
-نمک دریا               قاشق چایخوری
طرز تهیه:
روغن را در آبگردانی داغ کنید و پیاز را در آن تفت دهید. فلفل قرمز و سبز را به آن بیفزایید و سرخ کنید تا وقتی که رنگشان به سفیدی بزند. پودر کاری و آویشن و زردچوبه را در آن بریزید و در کاسه ای بزرگ با ذرت و زیتون سبز و مایونز و نمک خوب مخلوط کنید. برای ۳ نفر کافی است.
منبع: مه شو

دوروف: تلگرام را نمی‌فروشم

خبرنگار بلومبرگ در طبقه بیست و سوم آسمانخراش مدیا سیتی و در مراسم افتتاحیه دفتر جدید از پاول دوروف درباره پیشنهاد واتس‌اَپ و اسکایپ برای خرید تلگرام به طور غیر مستقیم پرسید که وی با صراحت اعلام کرد تلگرام فروشی نیست. وی ارزش فعلی تلگرام را بین ۳ تا ۵ میلیارد دلار اعلام کرد اما تاکید کرد حتی اگر ۲۰ میلیارد دلار هم پیشنهاد دهند، آن را نمی‌فروشم. وی دلیل نقل مکان کردن به دبی را آزاد بودن کمپانی از پرداخت مالیات اعلام کرد، هرچند وی تلاش کرده است تا شهروند کارائیب نیز شود. دوروف افزود برایش بسیار جالب است که می بیند ایرانی‌ها چقدرعلاقمند به این پیام رسان هستند. به گفته بلومبرگ بیش از ۴۰ میلیون کاربر از ۱۸۰ میلیون کاربر تلگرام، ایرانی هستند و بیش از نیمی از ترافیک اینترنت در ایران به دلیل بسته بودن فیس‌بوک و توئیتر، در اختیار این شبکه پیام رسان موبایلی است.
منبع: بهارنیوز

ترافیک تهران از داعش خطرناک‌تر است

به گزارش ایسنا، محسن هاشمی، رئیس شورای شهر تهران در جلسه‌ای که با حضور استاندار، فرمانداران و بعضی از اعضای شورای شهر تهران در ساختمان استانداری برگزار شد، اظهار کرد: جذابیت تهران باعث شده که جمعیت کثیری به سمت آن بیایند و بسیاری از این افراد در خود تهران اقامت نمی‌کنند.با در نظر گرفتن این موضوع جمعیت تهران براساس اسناد بالادستی باید هشت‌ونیم میلیون نفر باشد و در حال حاضر نیز اینگونه است. زیرساخت‌های تهران نیز عمدتاً متناسب با این جمعیت است ولی جذابیت تهران باعث شده این افراد نتوانند در خود تهران اقامت کنند و به شهرهای اقماری رفته‌اند.از همین رو جمعیت اقمار و تهران حدود ۱۵ میلیون شده است. ضمن اینکه پیش‌بینی می‌شود تا سال ۱۴۰۹ جمعیت اقمار تهران از خود آن بیشتر شود.
 
رئیس شورای شهر تهران اضافه کرد: اگر به این مساله توجه کنیم می‌بینیم که باعث شده تهران دچار هجمه ویژه‌ای شود و مسائل مختلفی مانند حمل‌ونقل، آموزش و بیمارستان از جمله مواردی است که در شهرهای اطراف تهران باید به آن توجه شود و فلش این مساله به سمت دولت است. بنابراین اگر امروز بخواهیم به مشکلات بپردازیم باید تهران را با فرض جمعیت ۲۰ میلیونی و مشکلات اطراف آن در نظر بگیریم.هاشمی در ادامه گفت: مواردی در این جلسه مطرح شد که خیلی از آنها در اختیار شورا نیست و فقط درخصوص امکانات ورزشی علی‌رغم اینکه شهرداری نباید امکانات را ایجاد می‌کرد با این حال ۸۰ درصد امکانات توسط شهرداری ساخته شده و ۲۰ درصد از امکانات ورزشی تهران توسط دولت تدارک دیده شده است.
 
وی به حمل‌ونقل حومه شهر تهران اشاره کرد و گفت: با وجود ریل دولت وظیفه دارد در این حوزه کارهایی را انجام دهد و این در شرایطی است که در حال حاضر بیش از ۷۵۰ هزار خودرو روزانه وارد شهر می‌شود و پیش‌بینی می‌شود که این میزان به سه تا چهار میلیون برسد. تنها ریلی که ساخته شده است ریل تهران- کرج است و به نظر می‌رسد که دولت وظایف خود در زمینه ترافیک و حمل‌ونقل تهران را به خوبی انجام نداده است.رئیس شورای شهر تهران ادامه داد: در حال حاضر در تهران نزدیک ۲۰۰ کیلومتر مترو داریم که ظرفیت ۷ میلیون سفر را دارد ولی در حال حاضر ۲ میلیون سفر انجام می‌شود زیرا تجهیز نشده و این مربوط به دولت است که وظیفه خود را انجام نداده است. ضمن اینکه به خاطر حمل‌ونقل ریلی شهرداری بدهی‌هایی را متحمل شده است و اینها در بخشی صورت گرفت که دولت باید آن را تجهیز می‌کرد.
 
هاشمی به مساله ترافیک تهران اشاره کرد و گفت: به نظرم مشکل اصلی شهر ترافیک است که در حال تبدیل شدن به یک مساله امنیتی است و گاهی به شوخی می‌گویم که ترافیک برای امنیت تهران از داعش نیز خطرناک‌تر است. ماندن در این ترافیک کلافگی‌های زیادی را ایجاد می‌کند. ما نمی‌توانیم این ترافیک را حل کنیم بنابراین باید به یک آلترناتیو توجه کنیم و آن هم مترو است.وی به مساله بافت فرسوده اشاره کرد و افزود: برای حل این مساله باید از طریق روش‌های نوین تصمیم‌گیری کنیم.رئیس شورای شهر تهران در مورد عوارض شهری نیز گفت: در حال حاضر عوارض به قیمت منطقه‌ای ۱۰، ۱۲ سال پیش محاسبه می‌شود و این مساله باید تغییر کند.
منبع: بهارنیوز

آخرین جزئیات پرونده جنایی رَپِر معروف

عسگر قاسمی آقباش وکیل مدافع حمید صفت در خصوص آخرین وضعیت پرونده حمید صفت اظهار کرد:ما منتظر تشکیل جلسه کمیسیون پزشکی قانونی هستیم تا علت فوت مقتول بررسی شود.وی افزود: حمید صفت همچنان در بازداشت موقت به سر می برد.لازم به ذکر است؛ حمیدصفت ، ۲۸ مرداد ماه سال جاری به‌اتهام قتل همسر مادرش بازداشت شد. وی در اظهارات اولیه با قبول درگیری و رد هرگونه ضربه به سر متوفی به سید سجاد منافی‌آذر بازپرس گفته بود که من به‌‌هیچ‌وجه ضربه به سر هوشنگ همسر مادرم نزدم و اصلاً قصد کشتن او را نداشتم، فقط می‌خواستم او را بترسانم که مادرم را مورد ضرب‌وشتم قرار ندهد، احتمال می‌دهم سر هوشنگ حین کِشمکش با من به دیوار یا کمد کنار مبل خورده باشد، چون در آن لحظات هوشنگ تلاش می‌کرد که مادرم را کنار بزند و با من درگیر شود.بنابر اعلام کارشناسان پزشکی قانونی علت مرگ پدرخوانده حمید صفت «خونریزی و آسیب مغزی در اثر اصابت جسم سخت به آهیانه راست متوفی» اعلام شده است
منبع: بهارنیوز

ری، کلکسیون مشکلات تهران

به گزارش ایسنا، جلسه‌ای با حضور استاندار تهران، فرمانداران و بعضی از اعضای شورای شهر شب گذشته برای بررسی و هم‌اندیشی در مورد مشکلات تهران برگزار شد و  در این نشست عزت‌الله خانمحمدی فرماندار شهرستان شمیرانات نیز به طرح مباحثی پرداخت و یکی از مشکلات اساسی این شهرستان را ترافیک آن عنوان کرد و همچنین با اشاره به موضوع حریم شهر گفت: یکی دیگر از مشکلات ما مساله روستای پس‌قلعه است که هم طرح هادی دارد و هم دهیار اما نه امکان استفاده از فضای گردشگری آن وجود دارد و نه حتی بازسازی می‌شود.فرماندار شمیرانات در این جلسه در مورد مرتفع‌سازی‌های تجاری در خیابان‌های ۶ و ۸ متری نیز صحبت کرد.

ری، کلکسیون مشکلات تهران
هدایت‌الله جمالی‌پور فرماندار ری در ادامه این نشست به مسائل مربوط به این شهرستان اشاره کرد و گفت: ری آلوده‌ترین نقطه تهران است و بسیاری از مشکلات در این بخش وجود دارد. یکی دیگر از آنها بافت فرسوده است که مشکلات اساسی در مرکز شهر ایجاد کرده است. همچنین وضعیت ترافیکی ری بغرنج است و دسترسی به مرکز شهر مشکل است.فرماندار ری در ادامه صحبت‌هایش به کم‌توجهی به آثار تاریخی و همینطور نمای شهری نامناسب اشاره کرد و گفت: به نوعی تمام معضلات تهران در ری سرازیر شده است و هر مشکلی که وجود دارد نمونه‌ای از آن در ری قابل مشاهده است.

سرمایه اجتماعی تهران در حال افت است
سیاوش شهریور مدیرکل امور اجتماعی و فرهنگی استانداری تهران که در این نشست حضور داشت در مورد آموزش صحبت کرد و گفت: واقعیت این است که شهرداری تهران به عنوان شریک مردمی دولت در شهر تهران باید بخش زیادی از آموزش را به عهده بگیرد.وی اضافه کرد: در هر منطقه از تهران حدود ۱۵۰۰ بی‌سواد وجود دارد و انتظار می‌رود که شورای شهر در این حوزه کمک کند.شهریور همچنین به مساله بهداشت در تهران اشاره کرد و گفت: دولت به تنهایی نمی‌تواند بار تامین بهداشت را به عهده بگیرد و یکی از اولویت‌های اساسی آینده تهران بیمارستان‌های فرسوده است. با توجه به اینکه بخشی از فعالیت‌های شهرداری تهران در حوزه بهداشت و درمان است انتظار می‌رود که شورای شهر در این زمینه مساعدت بیشتری داشته باشد.

مدیرکل امور اجتماعی و فرهنگی استانداری تهران همچنین با بیان اینکه در زمینه ورزشی نیز مشکلاتی وجود دارد و شهرهای تهران، ری و تجریش کمترین سرانه‌ها را در این زمینه دارند، اظهار کرد: انتظار می‌رود بخشی از سرانه ورزشی را شهرداری تهران به ویژه در حوزه مدارس جنوب شهر به عهده بگیرد.آسیب‌های اجتماعی از جمله مساله متکدیان، معتادان، حاشیه‌نشینی و… از جمله مواردی بود که شهریور به آن اشاره کرد و گفت که در این زمینه باید هم‌افزایی بیشتری صورت بگیرد.وی یکی از مهمترین معضلات آینده تهران را سرمایه اجتماعی خواند و هشدار داد: شهر تهران در آینده در این زمینه دچار افت خواهد بود.

در ادامه این نشست تعدادی از اعضای شورای شهر نیز در مورد مسائل مختلف مربوط به تهران صحبت کردند و حسن رسولی یکی از آنها بود که ابتدای صحبت‌هایش به مدیریت بحران در پایتخت اشاره کرد و همچنین گفت: ما در آینده با کمک استانداری و همچنین دولت باید تصمیمات مهمی برای شهر بگیریم و در این زمینه یکی از مسائل مربوط به عوارض شهری است.وی در این رابطه اضافه کرد: هر کسی که در تهران زندگی می‌کند باید به میزان خدماتی که دریافت می‌کند هزینه اداره شهر را بدهد و این مساله برای کسی که در منطقه یک زندگی می‌کند باید با فردی که در منطقه ۲۰ ساکن است، متفاوت باشد. اجرای این کار زنده‌باد و مرده‌باد دارد ولی باید با شجاعت یک تصمیم مهم با کمک همدیگر در این رابطه بگیریم.بهاره آروین از دیگر اعضای شورای شهر در مورد آسیب‌های اجتماعی تهران صحبت کرد و تاکید او بر این مساله بود که باید برای طرح‌هایی که در این زمینه تدوین می‌شود از نظرات سازمان‌های مردم‌نهاد که بدون واسطه با بدنه جامعه در ارتباط هستند و معضلات بیشتر می‌شناسند استفاده کرد.این عضو شورای شهر تهران در این زمینه اضافه کرد: ما نمی‌توانیم پشت میز برای آسیب‌های اجتماعی تصمیم بگیریم و بعد آنها را پیش ببریم.به گزارش ایسنا، شهربانو امانی یکی دیگر از اعضای شورای شهر در این نشست گفت: قرار بود دولت ملی و محلی و مجلس ملی و محلی چهار رکن اساسی تصمیم‌گیری برای تهران، ری و تجریش باشند و دست به دست هم دهند تا برای شهر کارهایی کنیم و در نهایت در یک دوره چهار ساله ببینیم که از کجا به کجا رسیده‌ایم. ما باید تصمیم بگیریم که برای شهر تهران چه باید بکنیم.
او همچنین گفت: اگر قرار است مشکلات تهران حل شود باید چنین جلساتی به صورت مستمر برگزار شود و موضوعات در دستور کار قرار بگیرد.

۱۹ بیمارستان بزرگ پایتخت فرسوده هستند
زهرا نژادبهرام عضو دیگر شورای شهر در این نشست به صحبت‌های چند روز اخیر سردار یزدی فرمانده سپاه تهران در شورا اشاره کرد و گفت: فرمانده سپاه تهران مطالبی را در مورد راهکارهایش برای تهران مطرح کرد و همچنین ما باید ببینیم که دولت چه کارهایی می‌تواند بکند و نظراتش را بدهد. در مورد آسیب‌های اجتماعی تهران و مسائل پایتخت ما انتظار داریم که طرح استانداری تهران را هم ببینیم همچنین علاوه بر آنها بدانیم نیروی انتظامی و فرمانداری چه پیشنهاداتی دارد.لایحه مدیریت واحد شهری از دیگر مسائل مورد اشاره نژادبهرام بود و وی در این رابطه اظهار کرد: امیدواریم نسبت به تسریع در ارسال لایحه مدیریت واحد شهری به مجلس مساعدت شود.
این عضو شورای شهر در رابطه با بافت فرسوده به وضعیت بیمارستان‌های تهران اشاره کرد و گفت: ۱۹ بیمارستان بزرگ تهران فرسوده هستند و اغلب بیش از ۴۰ سال سن دارند و همچنین حدود ۱۰۰۰ مدرسه فرسوده داریم. اینها خارج از حوزه شورای شهر و شهرداری است و نمی‌شود دولت مسوولیت را واگذار کند و از طرف دیگر خود مدیریت را به عهده بگیرد.این عضو شورای شهر تهران خطاب به استاندار تهران گفت: از شما می‌خواهیم به عنوان نماینده عالی دولت پیگیری کنید تا به وضعیت این بیمارستان‌ها و مدارس رسیدگی شود.

به گزارش ایسنا، در این جلسه احمد مسجدجامعی، حسن خلیل‌آبادی، مرتضی الویری، علی اعطا و محمدجواد حق‌شناس از دیگر اعضای شورا بودند که دقایقی صحبت کردند.مسجدجامعی به موضوع پایتخت بودن شهر تهران اشاره کرد و گفت: تهران را باید به عنوان شهر تهران و همینطور پایتخت ایران در نظر بگیریم و هزینه اداره پایتخت را باید با هزینه اداره شهر تهران جدا کنیم و در زمینه هزینه‌ای که مربوط به پایتخت بودن تهران است دولت باید کمک کند.

 ۴۵۰ هزار واحد مسکونی خالی در تهران وجود دارد
علی اعطا نیز به این مساله اشاره کرد که تراکم فروشی هم دیگر در شهر تهران درآمدزا نیست و گفت: ۴۵۰ هزار واحد مسکونی خالی در تهران وجود دارد و این به معنی این است که عرضه و تقاضا دیگر وضعیت سابق را ندارد و باید به موضوع درآمد پایدار برای اداره شهر تهران توجه کرد.به گزارش ایسنا، در این جلسه محمدحسین مقیمی استاندار تهران در مورد موضوعات مختلف مربوط به استان صحبت کرد و مسائلی از جمله آلودگی هوای تهران، ترافیک، بافت فرسوده و موارد دیگر را به عنوان اولویت‌های موردنظر تهران مطرح کرد و عنوان کرد که این جلسه برای هم‌افزایی در راستای حل این مشکلات برگزار شده است.محسن هاشمی رئیس شورای شهر تهران نیز ضمن ارائه آمار و ارقام و نکاتی در مورد وضعیت فعلی شهر تهران در خصوص اقدامات لازم برای بهبود شرایط فعلی صحبت کرد.در این جلسه عیسی فرهادی اظهار کرد: فعالیت شورای شهر جدید در حال ۱۰۰ روزه شدن است و این شورا شروع خوبی داشته است و تقریبا در جامعه نیز مقبول واقع شده است که این مساله قابل تقدیر است.
منبع: بهارنیوز

پدری که پسرش را قطعه قطعه کرد و …!

جسد پسرجوانی که توسط پدرش به قتل رسیده بود دیروز توسط مامورین آتش نشانی در روستای سوگلی تپه میاندوآب پیدا شد. پدر مقتول به این قتل اعتراف کرده و گفته جسد فرزدنش را بعد از قتل، قطعه قطعه کرده و داخل چاهی با عمقی بیش از ۱۵ متر انداخته است. که با اطلاع پلیس آگاهی به ۱۲۵ سازمان آتش نشانی و با نظارت نیروی انتظامی جسد وی توسط مامورین آتش نشانی از داخل چاه بیرون کشیده شده و تحویل پلیس آگاهی شد.تحقیقات برای کشف علت این قتل ادامه دارد .
منبع: بهارنیوز

آنزیمی که شاید مانع پیری شود!

به گزارش ایسنا و به نقل از گیزمگ، دانشمندان با مهار یک آنزیم در بدن مگس‌ها و کرم‌ها توانستند طول عمر آنها را افزایش دهند. این آنزیم در انواع پستانداران از جمله انسانها نیز وجود دارد.محققان یک هدف جدید را در تلاش برای گسترش طول عمر پستانداران کشف کرده‌اند. مهار یک آنزیم رایج در همه پستانداران از جمله انسان، طول عمر مگس‌ها و کرم‌ها را افزایش می‌دهد و این نشان می‌دهد که این مکانیسم می‌تواند نوید دهنده درمان‌های ضد پیری جدید باشد.”Pol lll” آنزیمی است که برای رشد سلول‌ها ضروری است و تقریبا در تمام سلول‌ها در میان تمام پستانداران وجود دارد.محققان کالج دانشگاهی لندن، دانشگاه کنت و دانشگاه خرونینگن پس از آنکه داروی مهارکننده ایمنی تحت عنوان “راپامایسین” شناخته شده برای مهار Pol lll، طول عمر چندین مدل حیوانی از جمله موش‌ها را افزایش داد، شروع به بررسی نقش این آنزیم در پیری کردند.

Pol lll با استفاده از تکنیک‌های مختلف ژنتیکی در چندین اندامگان مختلف مگس‌ها و کرم‌ها مهار شد. این اهداف به این دلیل انتخاب شده‌اند که نزدیک نیستند، اما با وجود این، زمانی که فعالیت Pol III در اندامگان بالغ شدیدا کاهش یافت، افزایش طول عمر حدود ۱۰ درصد به طور متوسط در آزمایشات مشاهده شد.”دنی فیلر” اولین نویسنده این مطالعه می‌گوید: ما یک نقش اساسی برای Pol III در مگس بالغ و کرم‌ها کشف کرده‌ایم؛ فعالیت آن منعکس کننده عملکرد سلول‌های بنیادی، سلامت روده و بقای حیوانات است.وی افزود: وقتی که ما فعالیت آن را مهار می‌کنیم، می‌توانیم همه این‌ها را بهبود ببخشیم. از آنجایی که Pol III ساختار و عملکرد مشابهی را در بین گونه‌های مختلف دارد، ما نقش آن را در پستانداران و انسان‌ها بررسی می‌کنیم، زیرا ممکن است به درمان‌های مهم منجر شود.
گام بعدی برای تحقیق این است که به طور کامل درک کنیم که چگونه مهار Pol III طول عمر حیوانات را افزایش می‌دهد.محققان خاطرنشان می‌کنند که این مکانیسم یک هدف امیدوار کننده برای درمان‌های ضد پیری در آینده است.دکتر “جنیفر تولت” از دانشگاه کنت می‌گوید: شگفت انگیز است که ما می‌توانیم یک تنظیم ژنتیکی داشته باشیم و بر سلامت روده و افزایش طول عمر تاثیر مثبت داشته باشیم. درک بیشتر مولکول‌های زمینه‌ای در اینجا وعده راه‌های جدید برای درمان‌های ضد پیری را می‌دهد.
منبع: بهارنیوز

خروج پدرخوانده‌ها از ورزش

به گزارش ایسنا، با تصویب قانون عدم بکارگیری بازنشستگان، گام موثری در استفاده از نیروهای جوان در پست های مدیریتی برداشته شده است. به دنبال اجرایی شدن این قانون، پدرخوانده‌های ورزش ایران که حکومت‌هایی چند دهه‌ای داشتند و هیچ قدرتی نمی‌توانست آن‌ها را برکنار کند بالاخره صندلی ریاست را رها کردند. حال این زمینه فراهم شده تا تفکرات جوانتر و مدرنتر همچون خون تازه در شریان های حیاتی ورزش ایران تزریق شود. حال باید دید موضع وزارت ورزش در بکارگیری مدیران جوان چگونه است.احمد ناطق نوری از سال ۱۳۶۸ و همزمان با راه‌اندازی مجدد ورزش بوکس پس از انقلاب، ریاست این فدراسیون را بر عهده داشت و پس از حکومت ۲۸ ساله، مردادماه سال جاری از سمت خود کنار رفت.پس از ناطق نوری، مصطفی میرسلیم دومین رییسی بود که او نیز پس از ۲۸ سال حضور در نجات غریق نتوانست برای دوره جدید انتخابات ثبت نام کند. نجات غریق نیز از سال ۶۸ فعالیتش در ایران آغاز شده بود و میرسلیم از ابتدا بر مسند ریاست حضور داشت. ناطق نوری و میرسلیم به دلیل داشتن سن بیشتر از ۷۰ سال نتوانستند بر اساس آئین نامه جدید انتخاب روسای فدراسیونها، کاندیدای ریاست شوند.

محمود مشحون سومین پدرخوانده بسکتبال ایران بود که پس از ۱۴ سال ریاست در این فدراسیون از سمتش کناره‌گیری کرد تا قانون عدم‌ بکارگیری بازنشستگان اجرایی شود.هر جند این اتفاقات اخیر در ورزش خوب بوده، اما هم‌چنان هستند افرادی که باید صندلی ریاست خود را طبق قانون رها کنند و راه را برای جوانان باز بگذارند. طبق قانون، افراد بازنشسته در صورت داشتن کارت ایثارگری می‌توانند در پست خود باقی بمانند. بهرام شفیع رئیس فدراسیون هاکی یکی دیگر از روسای بازنشسته است که با کارت ایثارگری مشغول است اما شائبه دو شغله بودن بهرام شفیع مطرح است و او در حالی که کارمند صدا و سیما است، بار دیگر  برای حضور در انتخابات هاکی هم ثبت نام کرده است.وزارت ورزش و جوانان در ادامه برنامه‌هایش برای اجرای قانون باید موضع اجرایی خود را در قبال تمام افراد یکسان اعمال کند. حال باید دید آیا وزارت از مدیران جوان برای حضور در مجامع انتخاباتی حمایت خواهد کرد یا خیر؟ در واقع آیا پدرخوانده های ورزش ایران رفتند تا مدیران جوان جایگزین شوند؟امید است که وزارت ورزش و جوانان و در راس آن معاونت قهرمانی این وزارتخانه تلاش کند تا با جایگزینی مدیران جوان ورزشی زمینه تحول مدیریتی در ورزش را رقم بزند.
منبع: بهارنیوز

الان زمان تعامل تیم ملی و باشگاه‌هاست

مهدی مهدوی‌کیا در گفت‌وگو با ایسنا درباره‌ی وضعیت این روزهای تیم ملی و همین طور قرعه‌کشی جام جهانی و البته صحبت‌هایی که کارلوس کی‌روش پیرامون برنامه‌های آماده‌سازی تیم ملی مطرح کرده بود به صحبت پرداخت. او بر این باور است که در حال حاضر که اختلافی ایجاد نشده، بهتر است باشگاه‌ها با تیم ملی جلسه‌ای برگزار کرده تا به یک تعامل مناسب برسند.
در ادامه گفت‌وگوی ایسنا را با مهدی مهدوی‌کیا می‌خوانید.
* ابتدا درباره حضور ایران در گروه B جام جهانی و هم‌گروه شدن با مراکش، اسپانیا و پرتغال صحبت کنید.
واقعیت این است که ما در گروه بسیار سختی قرار گرفته‌ایم. پرتغال یکی از تیم‌های قدرتمند اروپاست و اسپانیا هم که همه بازیکنانش طراز اول هستند. البته مراکش هم تیم قدرتمندی است و تیم ملی برای رویارویی با این تیم‌ها کار سختی پیش رو دارند اما قاعدتا بازی کردن با تیم‌های بزرگ تجربیات زیادی به فوتبال ایران می‌دهد.
* خیلی‌ها بر این باورند اگر در گروه ساده‌تری قرار می‌گرفتیم شانس صعود داشتیم اما حالا که اسپانیا و پرتغال در گروه ما هستند شاید شانس صعود نداشته باشیم. چقدر این موضوع را قبول دارید؟
باید نگاه واقع‌گرایانه‌ای داشته باشیم و توقع‌مان بالا نباشد. اسپانیا تیم بسیار قدرتمندی است. پرتغال هم همین طور و قاعدتا بازی کردن برابر این تیم‌ها کار ساده‌ای نیست. اما در فوتبال هیچ چیز قابل پیش‌بینی نیست و نمی‌توانیم از پیش بازنده وارد زمین شویم.
* با توجه به برنامه کی‌روش برای در اختیار داشتن بیشتر بازیکنان ملی‌پوش فکر می‌کنید چه تعاملاتی باید بین فدراسیون و باشگاه‌ها صورت بگیرد؟
الان تیم ملی در اولویت است چرا که جام جهانی بزرگترین رویداد ورزشی است اما باید بپذیریم باشگاه‌ها هم برای بازیکن خود هزینه می‌کنند و می خواهند در کموقع نیاز از آنها استفاده کنند. بنابراین در این شرایط بهترین راه یک تعامل واقعی میان باشگاه‌ها و تیم ملی است که با کمک فدراسیون فوتبال باید محقق شود.
* پرسپولیس هم این روزها شرایط بسیار خوبی را در لیگ سپری می‌کند. وضعیت این تیم را چطور ارزیابی می‌کنید؟
واقعا شرایط این تیم خوب است و تیم بسیار خوبی را می‌بینیم. باید از کادر فنی، بازیکنان و مدیریت باشگاه به خاطر ایجاد چنین تیم و شرایطی تشکر و قدردانی کنیم.
* گفته شده قرار است به عضویت هیات مدیره پرسپولیس درآیید. آیا با شما برای عضویت در هیات مدیره صحبت شده است؟
تا به امروز که هیچ صحبتی با من نشده خودم هم قصد ندارم به فوتبال ایران برگردم چرا که با باشگاه هامبورگ قرارداد دارم و باید در آلمان بمانم.
* مدتی است صحبت‌های زیادی پیرامون فساد در فوتبال می‌شود. علی کریمی هم در این باره مسائل زیادی را مطرح کرد. نظر شما درباره صحبت‌هایی که علی کریمی مطرح کرده چیست؟
سال‌هاست که درباره فساد در فوتبال صحبت می‌کنیم و هیچ وقت اتفاقی رخ نداده است. اگر قرار است با این موارد مبارزه شود باید گام‌های موثری برداشته شود. با صحبت کاری حل نمی‌شود.
* اگر بخواهید در یک کلام بگویید که ایران شانس صعود در گروهش را دارد یا خیر چه پاسخی می دهید؟
واقعا کار سختی است اما اگر تلاش‌مان را انجام دهیم می‌توانیم به صعود امیدوار باشیم.
منبع: بهارنیوز

شجاعی در AEK؛ حاج‌صفی درسالونیکا

به گزارش “ورزش سه”، با نگاهی به صفحات روی جلد روزنامه های ورزشی صبح امروز آتن بیش از نیمی از این روزنامه ها تصاویر و گزارش های جالب توجهی از ستاره های ایرانی شاغل در فوتبال یونان منتشر و در خصوص آینده این بازیکنان دست به پیش بینی های جالبی زدند از جمله انتقال زمستانی دو بازیکن ایرانی پانیونیوس به باشگاه های محبوب و در عین حال مدعی قهرمانی این فصل از یونان. روزنامه SporTime امروز روی جلد خود هم به مسعود شجاعی پرداخت هم به احسان حاج صفی و مدعی شد پانیونیوس خود را برای جدایی هر دو بازیکن ملی پوش ایرانی آماده کرده است. این روزنامه شجاعی را به باشگاه AEK صدرنشین حال حاضر سوپرلیگ لینک کرد و مدعی شد مانوئل خیمنز ستاره ۳۳ ساله ایرانی را برای پر کردن جای خالی مانوئل پندا مصدوم در نیم فصل دوم در نظر گرفته است.
 

همچنین در خصوص احسان حاج صفی هم این روزنامه دست به افشاگری جالبی زد و برخلاف بقیه رسانه ها که از پیشنهاد المپیاکوس برای ستاره چپ پای ایرانی خبر داده بودند مدعی شد باشگاه پائوک سالونیکا در تلاش است به هر نحوی شده این بازیکن را برای تقویت جناح چپ خود به خدمت بگیرد که مذاکرات در این راه نیز آغاز شده و قرار است تا چند روز دیگر طرفین به جمع بندی برسند.
در عین حال روزنامه LiveSport هم با انتشار تصویری از مسعود شجاعی روی جلد خود همچنان به ماجراهای رقم خورده میان این بازیکن و سران باشگاه پانیونیوس پرداخت و این روزنامه هم کاپیتان سابق تیم ملی ایران را یکی از سوژه های اصلی بازار زمستانی یونان نامید که تا یکی دو هفته دیگر حضور او در یکی از تیم های بزرگ این کشور از جمله AEK می تواند سرو صدای زیادی به راه بیاندازد.
 

 
 



 
منبع: بهارنیوز