آیا میزان حد و حدود هضم غذا مهم است؟

آیا میزان حد و حدود هضم غذا مهم است؟
خیلی مهم است که حد و حدود هضم غذایمان برایمان اهمیت داشته باشد. لازم است که ما برای دفع تفاله های سمی بدنمان انرژی آزاد کنیم. مراحل هضم غذا بیشتر از هر عملیات دیگری در بدنمان احتیاج به انرژی دارد. ترکیب صحیح مواد غذایی این انرژی را خود به خود مطابق نیاز بدن برای سم زدایی آزاد می کند. خوبی داستان اینجاست که گرسنه تان نمی شود. آیا دوست دارید از امروز تا ۱۰ روز دیگر ۵ کیلو وزن کم کنید آن هم با خوردن؟ خوب البته. هر کسی که اضافه وزن دارد این را دوست دارد.
فقط با استفاده از دانسته های جدیدتان راجع به ترکیب صحیح مواد غذایی این امر به راحتی میسر است.
ترکیب مواد غذایی کاری عملی است! اصلا چیزی نیست که برای باور آن به قول من نیاز داشته باشید. تنها کاری که باید بکنید این است که از امروز غذایتان را با هم درست ترکیب کنید، خودتان خواهید دید که تا چه حد این اطلاعات درست یا غلطند.
مهم این نیست که چیزی ثابت بشود یا نه! وقتی بتوانید به خوبی انرژی تان را بالا ببرید و درد و بلاهای معده تان را دور بریزید، وزن کم کنید و با ترکیب صحیح مواد غذایی هم کنار بیایید، آیا دیگر مهم است که چیزی به کسی ثابت بشود یا نه؟ معلوم است که نه! حرف من را باور نکنید! امتحان کنید.
ترکیب صحیح مواد غذایی زمینه را برای وزن کم کردن مساعد می کند. اگر بتوانید غذا بخورید و به جای ۸ ساعت ۳ ساعت در معده تان نگهش دارید از ۵ ساعت اتلاف انرژی جلوگیری کرده اید. ۵ ساعت در راه سم زدایی و وزن کم کردن جلو افتاده اید. در عین حال که انرژی بیشتری هنگامی که این غذا به راحتی وارد معده تان شد، بدست خواهید آورد.
بعضی از مردم به من گفته اند: این گفته ها کاملا به عقل جور در می آید، و ما آنها را کاملا می پذیریم، ولی من یک کارمندم و هر روز برای ناهار بیرون خانه هستم و این کار برای من عملی نیست. چرا نه؟ شما می توانید در هر رستورانی که بخواهید این قوانین را رعایت کنید.
تمام رستوران های خوب آن چیزی را برای شما آماده می کنند که می خواهید. شما مشتری هستید. شمائید که پول می پردازید. پس می توانید هر چه می خواهید بخورید. می توانید با همکارتان به رستورانی که همیشه می روید و کنار محل کارتان است بروید و بپرسید: غذای امروزتان چیست؟ امروز ماهی قزل آلای تازه داریم که خیلی عالی است.
بسیار خوب، من ماهی قزل آلا می خورم، ولی به جای برنجی که معمولا با ماهی می آورید چه سبزیجاتی آماده دارید؟
خوب، مارچوبه داریم و گل کلم.
عالی است، من قزل آلا با مارچوبه و گل کلم می خورم. لطفا ممکن است یک سالاد هم همراه آن برایم بیاورید؟
می بینید که می توانید در سفارش غذایتان به راحتی مداخله کنید و ناهارتان را کامل و صحیح بخورید. هیچ وقت هم همکارتان از شما نمی پرسد که چطور شده برنج نمی خوری؟ هیچ وقت هیچ کس چیزی نمی گوید. جالب اینجاست که وقتی شما و همکارتان از جا بر می خیزید شما احساس سبکی می کنید و قادرید بقیه روزتان را با انرژی فراوان به پایان برسانید و همکارتان معده ای پر از غذاهای فاسد و گندیده دارد، تا شب پدرش را در می آورد.
منبع: مه شو

چه زمانی شما احساس خستگی و یا سنگینی می کنید؟

چه زمانی شما احساس خستگی و یا سنگینی می کنید؟
می توانید با همکارتان به رستورانی که همیشه می روید و کنار محل کارتان است بروید و بپرسید: غذای امروزتان چیست؟ امروز ماهی قزل آلای تازه داریم که خیلی عالی است.
بسیار خوب، من ماهی قزل آلا می خورم، ولی به جای برنجی که معمولا با ماهی می آورید چه سبزیجاتی آماده دارید؟
خوب، مارچوبه داریم و گل کلم.
عالی است، من قزل آلا با مارچوبه و گل کلم می خورم. لطفا ممکن است یک سالاد هم همراه آن برایم بیاورید؟
می بینید که می توانید در سفارش غذایتان به راحتی مداخله کنید و ناهارتان را کامل و صحیح بخورید. هیچ وقت هم همکارتان از شما نمی پرسد که چطور شده برنج نمی خوری؟ هیچ وقت هیچ کس چیزی نمی گوید. جالب اینجاست که وقتی شما و همکارتان از جا بر می خیزید شما احساس سبکی می کنید و قادرید بقیه روزتان را با انرژی فراوان به پایان برسانید و همکارتان معده ای پر از غذاهای فاسد و گندیده دارد، تا شب پدرش را در می آورد
این گونه آدم ها احساس خستگی می کنند و می خواهند که این خستگی و کوفتگی را با یک قهوه یا چای یا مواد سمی دیگر و معتاد کننده های محرک جبران کند. چیزی که در مورد ترکیب مواد غذایی بسیار جالب است این است که یواش یواش میزان انرژی بدنتان را بالا می برید و در عین حال انرژی لازم برای دفع تفاله های سمی و اضافه که موجب سنگینی بدن می شود را خود به خود آزاد می کنید.
می دانم که به نظر ساده می آید، خوبی این رویه هم سادگیش است! فقط شما کمی فرق در رویه خودتان به وجود می آورید ممکن است به ۱۲، ۱۳ یا ۱۴ سال برای رفع ایرادات بدنتان وقت لازم داشته باشید ولی مهم نیست، وقت بسیار است. مهم اینجاست که بالاخره شروع کرده اید! همیشه وقتی این بحث را شروع می کنم هیجان زده و از خود بی خود می شوم چون می دانم که چقدر این اطلاعات ساده و عیان است، عملی بودن این روش را در مورد هزاران نفر دیده ام و می دانم که هزاران نفر دیگر-شما هم شامل آنهایید-می توانید این احساس خوب و عالی کنترل غذا را تجربه کنید. دانستن این که چطور می توان یک بدن برازنده داشت و کوشیدن در به دست آوردن آن لذت بخش است و احساس خوبی است. به نظرم هر کسی باید در پی به دست آوردن آن باشد و این موقعیت را روی هوا بقاپد.
در ضمن، مردم ایالات متحده امریکا هر سال ۳۰ بیلیون دلار در راه داروها و مخدرات خرج می کنند. به طور متوسط هر ساعت ۲۵ میلیون قرص قورت داده می شود! می دانید بیشترین دارویی که در امریکا تجویز می شود چیست؟
طبق گفته مجله وال استریت، داروی تاگامت است. می دانید تاگامت به چه درد می خورد؟ اختلالات معده ، آیا واقعا برای مردم که مجبورند با معده شان بالاخره به نحوی کنار بیایند قرص می تواند کاری انجام بدهد؟
آن زمان که روش ترکیب صحیح مواد غذایی را شروع کنید، تازه متوجه می شوید که این روش در راه وزن کم کردن وسیله خوب و موثری است.
به این ترتیب، به سومین وسیله سم زدایی از بدنمان می رسیم، این تنها بحثی است که بیشتر از هر چیز دیگری از آن لذت می برم. چرا که حول و حوش این محور دور می زند…
منبع: مه شو

حریری: سوریه جان مرا تهدید می‌کند

به گزارش سایت روسیا الیوم، سعد الحریری نخست وزیر مستعفی لبنان در جریان مراسم میلاد پیامبر در مسجد محمد امین بیروت که با حضور شیخ عبداللطیف دریان مفتی لبنان برگزار شد، عنوان داشت: تمام مسائل به صورت مثبتی در حال انجام است و چنانچه این روند مثبت ادامه پیدا کند. به لبنانی‌ها مژده می‌دهیم که طی هفته آتی استعفای خود را پس بگیرم.

وی در خصوص امکان برگزاری نشست کابینه طی هفته آتی عنوان داشت: باید ببینیم مسائل به چه صورت پیش می‌رود اما معتقدیم که این روند مثبت است.

سعد حریری در مصاحبه‌ای با یک مجله فرانسوی بار دیگر درباره تهدیدات علیه جانش سخن گفته و اعلام کرده است که زندگی‌اش از سوی نظام سوریه همچنان مورد تهدید است. حریری از سوی دیگر گفت: روسیه و ایران هر دو پیروز جنگ سوریه هستند نه بشار اسد. وی درباره اینکه آیا تهدیدی علیه زندگی‌اش وجود دارد، مدعی شد: تهدیدات همیشه هستند. من دشمنان زیادی دارم که برخی از آنها تندروها هستند و در میان دشمنان من نظام سوریه نیز است. نظام سوریه حکم اعدام من را صادر کرده است.
منبع: بهارنیوز

زلزله کرمان تااین لحظه بدون فوتی

کانون زلزله منطقه “هجدک ” از بخش کوهساران شهرستان راور در استان کرمان بود و در شهرهای زرند، سیرجان و کرمان نیز احساس شد.

****۹:۱۵
جمعیت هلال احمر اعلام کرد: تا کنون حدود ٣٠ باب منزل مسکونی دارای تخریب و بدون تلفات انسانی بوده است. هلال احمر از اعزام ۶ تیم ارزیاب، تیم های آنست ( سگ های تجسس)، اعزام تیم های اسکان اضطراری به منطقه و  اعزام بالگرد جهت ارزیابی هوایی خبر داد.

موسوی معاون عمرانی استانداری کرمان در ساعت ۹ صبح در گفت‌وگویی تلویزیونی با اعلام اینکه هم اکنون در منطقه زلزله زده حضور دارد و   با هلی‌کوپتر نیز از منطقه بازدید کرده است، گفت: در این منطقه ۵۰ روستا داری سکنه وجود دارد که ۸ روستا درگیر زلزله است.

وی با بیان اینکه تا این لحظه زلزله تلفات جانی نداشت، گفت: در این حادثه تعدادی نیز مصدوم شدند که برخی از آنها به صورت سر پایی درمان و برخی نیز به مراکز درمانی منتقل شدند. به گفته  موسوی،  این حادثه موجب تخریب و ویرانی برخی خانه‌ها خشتی منطقه شده است.

بنا  بر اعلام مرکز لرزه نگاری کشوری این زلزله در عمق ده کیلومتری زمین و با فاصله ۳۷ کیلومتر از هجدک کرمان به وقوع پیوست و تا ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه صبح امروز بیش از ۳۰ پس‌لرزه ثبت شده است. موسوی با  اشاره به اعزام اکیپ های ستاد بحران، نیروی انتظامی، بخشداری و دهیاری ها به منظقه تصریح کرد: در حال بررسی خسارات احتمالی در منطقه هستیم .

***گزارش های جدید مرکز لرزه نگاری حاکی است پس لرزه های ۴ و ۳٫۸ ریشتری به ترتیب در ساعت های شش و نوزده دقیقه و شش و بیست و یک دقیقه در این منطقه به وقوع پیوسته است.

***به گفته مقامات محلی تا این لحظه گزارشی از تلفات دریافت نشده است و تنها تعدادی از منازل خشتی و قدیمی در برخی از روستاها تخریب شده است.

***معاون عملیات امداد و نجات جمعیت هلال احمر از اعزام تیم‌های ارزیاب به مناطقی از استان کرمان که زلزله رخ داده است خبر داد. شاهین فتحی معاون عملیات امداد و نجات جمعیت هلال احمر در مورد دو زلزله‌ای که دقایقی قبل هجدک و شهداد در استان کرمان رخ داد اظهار کرد: تیم‌های ارزیاب برای بررسی‌های اولیه به منطقه اعزام شده‌اند .

***زلزله دیگری با بزرگی ۴٫۲ ریشتر هجدک را لرزاند. به گزارش ایسنا به نقل از مرکز لرزه نگاری کشوری این زمین لرزه در ساعت ۶:۲۷ در عمق ده کیلومتری از زمین به وقوع پیوست.

***جلسه ستاد بحران استان در محل استانداری کرمان به ریاست استاندار تشکیل شد.

***شاهین فتحی در مورد گزارش تکمیلی زلزله استان کرمان گفت:بر اساس گزارش دریافتی از مرکز ‎ کنترل و هماهنگی عملیات استان کرمان تا کنون حدود ٣٠ باب منزل مسکونی دارای تخریب و بدون تلفات انسانی بوده است.

***اعزام پنج تیم ارزیاب دانشگاه علوم پزشکی کرمان به محل وقوع زلزله هجدک کرمان
 بنا به اعلام مدیر مرکز حوادث و فوریت های پزشکی دانشگاه در پی وقوع زلزله ۶٫۱ ریشتری هجدک کرمان پنج تیم از پایگاههای چترود، هجدک، شهداد، گلباف و سیرچ به مرکز وقوع زلزله اعزام شدند. همچنین  مرکز مدیریت بحران(EOC) دانشگاه علوم پزشکی کرمان با حضور اعضا فعال شد و آمبولانس ها و چند دستگاه اتوبوس آمبولانس در حال آماده باش قرار گرفتند.

*** زلزله دیگری به بزرگی ۵٫۵ ریشتر در ساعت هفت و چهار دقیقه برای چندمین بار هجدک را لرزاند.

***رییس دانشگاه علوم پزشکی کرمان در پی وقوع زلزله ۶٫۱ ریشتری اعلام کرد: روستاهای هجدک، هروز، گورک، دوران، هرجند، ده قاضی، بخش کوهساران از توابع راور، کلیه روستاهای مناطق کوهپایه، اندو هجرد و روستاهای مناطق شهداد و گلبافت، همچنین شهرهای گلبافت و شهداد، توسط هشت تیم ارزیاب اعزامی به طور کامل بازدید شده و مصدوم یا فوتی تا این لحظه گزارش نشده است.

***دکتر “سید محمد صابری” در تشریح آخرین وضعیت مصدومان زلزله هجدک در شمال استان کرمان گفت: خوشبختانه تا کنون این زلزله هیچ خسارت جانی نداشته است. وی ادامه داد: تاکنون تنها خرابی دیوارهای قدیمی و تلفات دامی گزارش شده است. براساس این گزارش همچنین بنا بر اعلام ستاد بحران استانداری کرمان تاکنون  زلزله ۵٫۱ ریشتری شهداد، تنها یک مصدوم را داشته است.

*** زلزله  دیگری با بزرگی ۴ ریشتر هجدک را برای چندمین بار لرزاند.

*** هفدهمین پس لرزه با قدرت ۳٫۱ ریشتر استان کرمان را لرزاند.

***(۸:۲۵) مدیر کل امور روستایی استانداری کرمان با بیان این مطلب که تا کنون هیچ خسارت جانی نداشته ایم، اظهار کرد: خانه های روستایی که مستحکم نبوده اند خرابی دیوار داشته ایم اما خانه های قدیمی دو روستای گورک و هنک تخریب شدند و قطعی برق و تلفات دامی در این دو روستا گزارش شده است.

“هادی شهسوارپور”با اشاره به آخرین وضعیت زلزله گفت: از ابتدای وقوع زلزله شوراها و دهیاری های مناطق زلزله زده را مامور  بررسی میزان خسارات کردیم. مدیر کل امور روستایی استانداری کرمان با بیان این مطلب که تا کنون هیچ خسارت جانی نداشته ایم.

*** هیجدهمین پس لرزه با ۳٫۵ ریشتر در ساعت ۸:۲۶ دقیقه هجدک را لرزاند.

***(۸:۴۵) آخرین وضعیت زلزله از زبان استاندار کرمان
استاندار کرمان به تشریح آخرین وضعیت زلزله ۶٫۱ ریشتری هجدک کرمان پرداخت.

“علیرضا رزم‌حسینی” با اشاره به زلزله ۶٫۱ ریشتری صبح امروز دهم آذرماه در هجدک کرمان، گفت: همه شهرستان‌های استان کرمان این زلزله را احساس کردند.

وی از تشکیل ستاد  بحران استان در لحظات اولیه، خبر داد و عنوان کرد: بلافاصله پس از وقوع زلزله تیم‌های اجرایی، جمعیت هلال احمر و … برای رسیدگی به وضعیت زلزله بسیج شدند.

استاندار کرمان با بیان این مطلب که ستادهای بحران در سراسر استان فعال شده‌اند، اظهار کرد: خوشبختانه این زلزله تا کنون تلفات جانی در بر نداشته است، اما مقداری خسارات به دام‌ها و خانه های قدیمی وارد شده است که در حال برآورد کردن خسارات زلزله هستیم تا به ستاد بحران کشور اعلام کنیم.

وی با اشاره به تماس دکتر «نجار» رییس مدیریت حوادث غیر مترقبه‌ی کشور، تصریح کرد:گروهی متشکل از معاونت عمرانی و سایر مسئولین مربوطه توسط بالگرد به منطقه زلزله زده اعزام شدند، شایان ذکر است که علوم پزشکی کرمان و اورژانس استان هم آمادگی کامل برای امدادرسانی را دارند.
منبع: بهارنیوز

دستگاه قضایی ابزار کنترل نظام نیست

حجت‌الاسلام سیدحسن خمینی در مراسم اولین سالگرد درگذشت آیت‌الله موسوی اردبیلی عنوان کرد:  جلسه با شکوهی است که به یاد یکی ارکان جمهوری اسلامی شکل گرفته است. جا دارد سالگرد درگذشت آن مرحوم به مردم و بیت معزز آن بزرگوار تسلیت عرض کنم.

وی با بیان اینکه باید مقاطع مختلف حیات آیت الله موسوی اردبیلی را مورد بحث قرار داد، گفت: زندگی ایشان در اردبیل، قم و نجف و تهران بحث‌های زیادی دارد. ایشان وارد شورای انقلاب شدند و در راس قوه قضائیه با ریاست شهید بهشتی حضور داشتند. بعد از حضرت امام خمینی به قم مراجعه کردند و به کار در دانشگاه مفید مشغول شدند.

یادگار امام با تاکید بر اینکه مهمترین وجه زندگی آیت الله موسوی اردبیلی که بیشترین تاثیر  را در زندگی ما  دارد حضور ایشان در قوه قضاییه است، گفت: چندان به بحث فلسفه قضا نمی‌پردازیم. اما از دیدگاه آیت الله موسوی اردبیلی دستگاه قضایی تنها متصدی اجرای عدالت در جامعه نیست. اجرای عدالت وظیفه مجموعه قضایی هست، اما تنها وظیفه‌اش نیست. آنچه همدوش این وظیفه به همان اندازه اهمیت دارد آن است که جامعه ما قانع شود آنچه اجرا می‌شود عدالت است هم ثبوتا و اثباتا عدالت اجرا شود.

وی ادامه داد: بحران از آنجا شروع می‌شود که قاضی می‌گوید ما باید جواب خدا را بدهیم و باید عدالت را جاری کنیم. هم باید عدالت را جاری کرد و هم باید به گونه‌ای این کار را کرد که مردم قانع شوند؛ آنچه اجرا می‌شود عدالت است. امیر المومنین می‌دانست ابن ملجم می‌خواهد او را بزند چرا دستور نداد دستگیرش کنند، چون ممکن بود بعدا مردم بپرسند از کجا معلوم بود.

یادگار امام تاکید کرد: وظیفه متصدیان امر قضا این است که به‌گونه‌ای عمل کنند که مردم حکم را بپذیرند فلسفه تاسیس هیات منصفه همین است. این امر مهمی است که حکم دادگاه قابل پیش‌بینی باشد آیین دادرسی برای این است که حکم قابل پیش‌بینی باشد اگر در دادگاهی باشی که ندانی چه می‌شود، پسندیده نیست.

 وی افزود: اگر قانون گذاشته می‌شود کسانی هستند که با تسلط به قانون می‌توانند کلاه شرعی درست کنند، اینکه شما قانونی درست کنید که قابل پیش‌بینی باشد، مهم است. یکی از دلایلی که علم قاضی از حجیت خارج شده این است زیرا علم قاضی دست ما نیست. پیامبر به روش عقلایی اعتقاد دارد و به علم غیب خود عمل نمی‌کند.

سیدحسن خمینی خاطرنشان کرد: نظام قضایی در دید آیت‌اله موسوی اردبیلی بر این است که آیین دادرسی اعمال شود. حضرت امام در فرمان هشت ماده‌ای هم به این اشاره دارد. یکی از نقاط زندگی امام سندی است که منتشر نشده است. ابوی من از جلسه‌ای مکتوبی دارد که بر اساس آن قاضی نزد امام آمده می‌گوید از فردی شنودی کردیم و چیزی پیدا کردیم، امام می‌گوید این‌ها که می‌گویید نوار است ارزش ندارد اما آن فرد زیر بار نمی‌رود و می‌گوید من به فلانی و فلانی گفتم. مطابق گزارش ابوی ما امام آنقدر  عصبی شد که دستانش لرزید گفت حق این کار را نداشتید او باز زیر بار نمی‌رود. امام می‌گوید دستور دارید این شنود را امحا کنید. ابوی می‌گوید آنقدری که این فرد در آن جلسه به امام توهین کرد بنی‌صدر نکرد. ابوی ما نوشت آن فرد آمده بود امام را سکته دهد آن فرد بعدا مشغول خدمت شد و تا زمان بازنشستگی مشغول کار بود.

وی خاطر نشان کرد: این مکتوب، بسیار نامه تکان‌دهنده‌ای است و اشاره آن برای این است که آئین دادرسی و وحدت قانون وجود داشته باشد.

سیدحسن خمینی تاکید کرد: نکته بعدی این است که اگر احکام قابل پیش‌بینی باشد می‌توانیم جامعه را اقناع کنیم. از هر دو نفری که از دادگاه بیرون می‌آیند طبیعتا یک نفر ناراضی است. اگر درست اقناع شده باشند قطعا دو روز بعد به آن پی می‌برند لذا اگر می خواهیم از مرحوم اردبیلی درس بگیریم،این درس بر مدار همان چیزی است که مرحوم شهید بهشتی دستگاه قضایی ما را بنا نهاد و این بود که در کنار عدالت، اقناع جامعه هم صورت بگیرد.

یادگار امام گفت: دومین نکته از زندگی آیت‌الله موسوی  اردبیلی این است که ایشان معتقد بود، دستگاه قضایی حکم بین طرف دعوا است. حتی اگر حکومت باشد، دستگاه قضایی ابزار کنترل نظام نیست. زمانی  یک نامه آمد جماران که شاکی آقای فلانی است و خوانده آقای سید روح الله خمینی بود. جرم چه بود؟ زمان جنگ امام گفته بودند که خرمشهر را ترک نکنید ما ماندیم و خانه و زندگی خود را از دست دادیم، آقای خمینی باید پول ما را بدهد. دادگاه تشکیل شده بود و قاضی قضاوت کرد. عده ای می‌خواستند قاضی را عزل کنند امام گفتند حق ندارید دست به قاضی بزنید، آن آقا را بخواهید و پولش را بدهید اما به او بگویید به بقیه نگویید از فردا کل خرمشهر می‌آیند. مهم این است به گونه‌ای عمل شود که جامعه قانع شود من بی‌طرف هستم.

وی ادامه داد: احساس من از دوره مسئولیت آقای اردبیلی این است که ایشان قوه قضائیه‌ای را می‌خواست که بین طرفین دعوا حکم باشد و کنترلی نباشد. دورود خدا به روح پاک آقای موسوی اردبیلی که سال گذشته این روزها در میان بود، بیماری مانع از این نشد که جایگاه ایشان علمی خود را نشان دهد و از ایشان کتاب‌های بسیاری مانده است.

یادگار امام با تاکید بر اینکه آقای موسوی اردبیلی در دوره معاصر از شخصیت‌های به نام ما بود، گفت: سال گذشته دو رحلت سنگین بر جامعه ما وارد شد ، درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی و آیت الله اردبیلی.
منبع: بهارنیوز

شکوه وحدت در سایه احترام به کثرت

محمّد آزاد جلالی زاده

الف» در آستانه دوازدهم ربیع الاولی دیگر هستیم و آغاز هفته ای که در ایران، آن را  «هفته وحدت» می خوانند، چرا که اهل سنت برآنند که پیامبر گرانقدر اسلام دوازدهم ربیع الاول و شیعیان  برآن اعتقاد که زاد روز آن عزیز، هفدهم ربیع الاول است و بنیانگذار فقیدجمهوری اسلامی به پیشنهاد مرحوم آیت الله منتظری، برای آنکه تشتت و چندگانگی و تفرقت حاصل نشود و انقلاب و ایران و اسلام دچار درگیری های مذهبی نگردد، از ۱۲ تا هفدهم این ماه قمری را هفته وحدت به نماد یگانگی نام نهادند که در نوع خود امر مبارک، تأمل برانگیز و شایسته تقدیر و تحسین است.

ب » در ایام پیش تر و هنگامه گذشته ام، بر آن بودم که رمز ماندگاری و حیات و پویایی و توسعه و پیشرفت جهان اسلام، وحدت و »یکی بودگی» و همسان انگاری و همسان سازی ست و نماد آن را در آن اشارت حضرت ختمی مرتبت که مسلمانان را چونان دندانه های شانه موی سر هم قد و هم اندازه و یکسان دانسته بودند، می دیدم، اما بعدها با مطالعات بیشتر و تجربت اندوختن های افزون تر و سرک کشیدن ها، به قرائت و نگاه دیگری در مورد حیات و زندگانی و رسالت پیامبر رسیدم و چنان که رسم است، بدون آنکه اساساً بخواهم بین مرزهای اندیشه گی درون دینی و آموزه های نوینی چون پلورالیسم خلط مبحث ایجاد کنم، بدان باور گراییده ام که آموزه های پیامبر بسیار بیشینه تر از آنچه گمان می بریم در ساحت «تکثر» و «دیگرپذیری» قرار دارد.

ج » پیامبر اسلام، در عصری ظهور کرد که عصبیت و تکانشگری قبیله ای حاکم بود و هر قبیله ای بی آنکه خود آگاه باشد دچار «خودْحق ِمطلق پنداری» گشته و مرزهایی عمیق مابین خود و دیگری «ان» رسم کرده بود، چنان که هم و غم هر کس آن بود که به قبیله ای درآویزد تا در طبیعت خشک و وحشی و سوزان شبه جزیره عربستان و نگاههای بدوی انسانهاب دیگر دوام آورد و به دامان آموزه « وحدت قبیله ای» پناه برد.

اما پیامبر با آغوشی باز «دیگران» را پذیرفت که نمونه آشکار آن ورود کسی همچون سلمان فارسی در حلقه  یاران و حواریون وی و پذیرشش از جانب پیامبر است، جالب تر آنکه بر خلاف گفته ها و مکتوبات بدخواهان، پیامبر هماره در مورد مسیحیان و یهودیان با قوانین خود آنها برخورد کرد و به قوانین دینی شان بی حرمتی نکرد، در زنانش چونان انسان نگریست و انسانی رفتار کرد، به جوانان بها داد و فرماندهی به آنان سپرد، هیچگاه در آنچه امروزه ما «حوزه شخصی» افراد می خوانیم، دخالت نکرد و حتی بر خلاف آنچه امروزه تبلیغ می شود، هیچگاه اخلاق را به قربانگه  فقه و احکام نبرد و فربهی فقهی و ورود بی واهمه اش به ساخت اخلاق محصول دوران های بعدی در تاریخ اسلام است و نه زمان حیات حضرت ختمی مرتبت.

د» در سرزمینی چون ایران امروز، فراتر از نگاه و انگاره هفته وحدت، نیاز به «هفته و ایام کثرت» داریم، نیاز به «تبلیغ مجدانه کثرت و پذیرش دیگری داریم»، نیاز داریم «تفاوت های روایتی» یکدیگر از تاریخ اسلام و ماوقع های آن را بپذیریم و فارغ از باورهامان همه در ایجاد ایرانی امن و آباد و آزاد بکوشیم. «برگزاری نمادین هفته وحدت» فایده‌تی ندارد، تا زمانیکه «کثرت» را در حوزه های مدیریتی کلان و خُرد کشور نپذیریم و اهل سنت را که هیچ بلکه دیگر اقلیت های دینی و فکری و دگراندیشان  وفادار به ایران و ایرانی را در اداره امور کشور سهیم نسازیم و «مدارا» را جایگزین نگاه های امنیتی فربه ننماییم، وحدت ها حاصل می نشود و ما همچنان گرد خودمان می چرخیم.
 
منبع: بهارنیوز

بیرحم‌ترین و خودکامه‌ترین دیکتاتورهای آفریقایی

به نظر می رسد که با تغییراتی که در سال های اخیر رخ داده و پیشرفت هایی که در زمینه ی تکنولوژی، حقوق بشر و آگاهی عموم مردم در آفریقا حاصل شده، می توانیم در دهه های آینده شاهد حکومت های بهتری در این قاره دوست داشتنی و پهناور باشیم که در طول قرن بیستم به میدانی برای تاخت و تاز دیکتاتوری های عمدتاً نظامی تبدیل شده بود. با شروع خیزش مردمی موسوم به «بهار عربی»، در سال های گذشته تعدادی از مردم کشورهای آفریقایی توانستند از یوغ حاکمان دیکتاتور خود خارج شوند که نمونه هایی از آن را در مصر و تونس شاهد بودیم.

 با ۵ تن از بیرحم ترین و خودکامه ترین دیکتاتورهای آفریقایی آشنا شوید

این روزها رهبران آفریقایی بیش از هر زمان دیگری دموکراسی خواه شده و در زمینه دادن آزادی های مدنی به شهروندان و دیگر گروه های سیاسی مخالف خود پیشرفت های ملموسی داشته اند. آن ها بیش از هر زمان دیگری به خواست های مردم خود اهمیت داده و به حقوق بشر و رفاه مردم خود اهمیت بیشتری می دهند. این روزها در آفریقا مهم ترین خبر این است که رابرت موگابه ۹۳ ساله بعد از دهه ها حکومت یکجانبه و دیکتاوری مآبانه بر زیمبابوه بالاخره در دهمین دهه از عمر خود از قدرت کناره گیری کرد، یا به عبارت بهتر ناچار به کناره گیری رضایت داد. با این وجود در آفریقا دیکتاتوری های زیادی وجود دارد که برخی از آن ها حضور راضی به کناره گیری از قدرت و دادن آزادی های بیشتر به مردم خود نشده اند.

 با ۵ تن از بیرحم ترین و خودکامه ترین دیکتاتورهای آفریقایی آشنا شوید

در ادامه ی این مطلب قصد داریم شما را با تعدادی از بدترین دیکتاتورهای آفریقا آشنا کنیم هر چند چنین مطلبی توان پوشش تمامی دیکتاتورهای سنگدل آفریقایی را ندارد. لازم به ذکر است که این دیکتاتورها با توجه به نظر سنجی ها بدترین دیکتاتورهای آفریقایی لقب گرفته اند.

۱-تئودور اوبیانگ انگوِما امباسوگو؛ رییس جمهور گینه استوایی

 با ۵ تن از بیرحم ترین و خودکامه ترین دیکتاتورهای آفریقایی آشنا شوید

تئودور اوبیانگ انگوِما امباسوگو بیش از هر دیکتاتوری دیگر در آفریقا حکومت کرده است و البته هنوز حکومت می کند. گینه استوایی کشوری کوچک با ذخایر فراوان نفت در غرب آفریقا است که امباسوگو از سال ۱۹۷۹ با کودتای نظامی خونین علیه عمویش، فرانسیسکو ماسیاس انگوما، کنترل آن را در دست دارد. گینه استوایی یکی از بزرگ ترین تولید کنندگان نفت در قاره آفریقا به شمار می آید و یکی از بالاترین نرخ های درآمد سرانه را در اختیار دارد اما این موضوع به معنای رفاه مردم این کشور نیست. این کشور در نمایه ی توسعه ی انسانی سازمان ملل در رتبه ی بسیار پایین قرار داشته و اکثر مردم این کشور به آب آشامیدنی سالم دسترسی ندارند.

 با ۵ تن از بیرحم ترین و خودکامه ترین دیکتاتورهای آفریقایی آشنا شوید

همچنین این کشور یکی از بالاترین نرخ های مرگ و میر در میان نوزادان را در اختیار دارد و ۲۰ درصد از کودکان در این کشور قبل از رسیدن به سن ۵ سالگی جان خود را از دست می دهند. اکثر ۸۰ درصد باقیمانده نیز به امکانات آموزشی و بهداشتی کافی دسترسی ندارند. در این میان، بزرگ ترین پسر رییس جمهور، تنودورین اوبیانگ که قرار است جانشین او باشد، میلیون ها دلار از سرمایه ملی را صرف هزینه های زندگی مجلل خود که شامل عمارت های مجلل بزرگی در مالیبو، یک جت گلف استریم، یادگاری هایی از مایکل جکسون و کلکسیونی از خودروهای گران قیمت کرده است که بسیاری از میلیاردرهای دیگر را به حسادت واداشته است.


۲- خوزه ادواردو دوس سانتوس؛ رییس جمهور آنگولا

 با ۵ تن از بیرحم ترین و خودکامه ترین دیکتاتورهای آفریقایی آشنا شوید

خوزه ادواردو دوس سانتوس در میان دیکتاتورهایی که بیشترین سال های حکومت در آفریقا را داشته اند در رتبه ی دوم قرار دارد. او در سپتامبر ۱۹۷۹ و پس از مرگ طبیعی رییس جمهور آگوستینو نتو به ریاست جمهوری آنگولا رسید. خوزه ادواردو کشورش را همواره مانند ملک شخصی خود رهبری و کنترل کرده است. پسر عموی او نقش معاونش را ایفا کرده و دخترش،ایزابل دوس سانتوس را برخی ثروتمندترین زن قاره سیاه می دانند. آنگولا از لحاظ منابع معدنی و زیرزمینی به شدت غنی است و دومین کشور تولید کننده نفت در صحرای آفریقا و دومین کشور صادر کننده بیشترین میزان نفت به ایالات متحده به شمار می آید. همچنین آنگولا دارای ذخایر الماس قابل توجهی بوده و در زمینه تولید الماس نتراشیده در جهان رتبه ی چهارم را در اختیار دارد.

 با ۵ تن از بیرحم ترین و خودکامه ترین دیکتاتورهای آفریقایی آشنا شوید

اما علی رغم این همه ثروت و منابع، اکثر مردم این کشور در شرایط نابسامان اقتصادی و اجتماعی زندگی می کنند. ۶۸ درصد از جمعیت این کشور زیر خط فقر با درآمد کمتر از ۱٫۷ دلار در روز زندگی می کنند و ۲۸ درصد نیز درآمدی کمتر از ۳۰ سنت در روز دارند. آموزش همگانی در این کشور رایگان است اما در عمل هیچ ارزشی ندارد. بسیاری از مدارس در ساختمان های ویران شده و در معرض تخریب قرار داشته و دانش آموزان به معلم های باتجربه و باسواد دسترسی ندارند. بر اساس گزارش های سازمان ملل بیش از ۳۰ درصد کودکان این کشور از سوء تغذیه رنج می برند. متوسط امید به زندگی در این کشور تنها ۴۱ سال است و میزان مرگ و میر در میان نوزادان و مادران باردار به شدت بالا می باشد. نرخ بیکاری نیز بسیار سرسام آور است.

 با ۵ تن از بیرحم ترین و خودکامه ترین دیکتاتورهای آفریقایی آشنا شوید

اما تمامی این مشکلات هیچ تاثیری بر خوزه ادواردو و شیوه حکومت او نداشته و وی به جای این که از این همه ثروت کشور برای تامین رفاه مردمش استفاده کند، انرژی خود را صرف ارعاب رسانه های محلی و انتقال سرمایه ملی کشور به حساب های شخصی خود و خانواده اش کرده است. خانواده ی دوس سانتوس بخش قابل توجهی از اقتصاد آنگولا را در کنترل خود دارند. دختر او، ایزابل دوس سانتوس با استفاده از قدرت ونفوذ پدر خود و رانت خواری ثروتی هنگفت جمع کرده و بخشی از منابع مالی فراوان خود را در بانک ها و کمپانی هایی در پرتغال سرمایه گذاری کرده است.


۳- رابرت موگابه؛ رییس جمهور زیمبابوه

با ۵ تن از بیرحم ترین و خودکامه ترین دیکتاتورهای آفریقایی آشنا شوید

برخی از مردم زیمبابوه بر این باورند که رابرت موگابه ۹۳ ساله در طول دوران حکومت طولانی مدت خود و به ویژه در سال های اخیر اقدامات قابل توجه و قابل تقدیری انجام داده است. زیمبابوه پس از سال ها رکود اقتصادی در سال های اخیر شرایط بهتری یافته و تولید ناخالص ملی این کشور در سال ۲۰۱۱ بیش از ۷ درصد رشد داشت و البته برای اولین بار پس از سال ۲۰۰۹ نرخ تورم در این کشور تک رقمی بود. پس از سال ها کمبود مواد غذایی در کشور که در نتیجه غصب کردن مزارع سفید پوست ها در این کشور توسط موگابه به وقوع پیوست، بخش کشاورزی این کشور در سال های اخیر رشد خوبی داشته است.

 با ۵ تن از بیرحم ترین و خودکامه ترین دیکتاتورهای آفریقایی آشنا شوید

علاوه بر این با آموزش بهتر معلمان و توسعه مدارس در زیمبابوه وضعیت تحصیلی و آموزشی شهروندان نسبت به گذشته بسیار بهتر شده است. نرخ سواد در این کشور بالای ۸۰ درصد بوده که یکی از بالاترین نرخ های باسوادی در صحرای آفریقا به شمار می آید.  اما با تمامی این موفقیت ها نمی توان بی کفایتی ها و ظلم های موگابه را نادیده گرفت. او هیچگاه نتوانسته مشکل اصلی این کشور که بیکاری است را حل نماید. سطح بالای باسوادی در کشور ضرورتاً به بالا رفتن فرصت های شغلی در کشور منتهی نشده و زیمبابوه با بیکاری فراتر از ۶۰ درصد، بالاترین نرخ بیکاری در میان کشورهای صحرای آفریقا را داراست.

علی رغم این که موگابه در سال های اخیر در توافقی با حزب مخالف دولت بخشی از مناصب دولتی کم اهمیت و کم نفوذ را به آن ها واگذار کرد اما همچنان توانسته از طریق خشونت و ارعاب مخالفان همچنان کنترل کشور و اقتصاد و سیاست آن را در دست داشته باشد. وی سرانجام پس از نزدیک به سه دهه حکومت به زیمبابوه در روزهای اخیر در توافقی با معاون خود و اعضای حزب متبوعش در سن ۹۳ سالگی از قدرت کناره گیری کرد.


۴- شاه مسواتی سوم؛ پادشاه سوازیلند

 با ۵ تن از بیرحم ترین و خودکامه ترین دیکتاتورهای آفریقایی آشنا شوید

آخرین جکومت تمام پادشاهی صحرای آفریقا که کنترل تمامی بخش های کشورش را در دست دارد، شاه مسواتی سوم، پادشاه سوازیلند است که بیش از ۳۵ درصد افراد بزرگسال در کشورش آلوده به ویروس اچ آی وی بوده و در این مقوله رتبه ی اول را در جهان در اختیار دارد. میانگین امید به زندگی در این کشور با ۳۳ سال کمترین میزان در بین تمامی کشورهای جهان به شمار می آید و بیش از ۷۰ درصد مردم این کشور با درآمدی کمتر از یک دلار در روز زندگی می گذرانند. در حالی نزدیک به ۴۰ درصد از جمعیت سوازیلند بیکار هستند، بنظر می رسد که شاه مسواتی سوم هیچ نگرانی از بابت مشکلات دردناک مردمش ندارد.

 با ۵ تن از بیرحم ترین و خودکامه ترین دیکتاتورهای آفریقایی آشنا شوید

او از سرمایه های ملی کشورش برای خرید خودروهای گران قیمت آلمانی، سفرهای متعدد به نقاط مختلف جهان و البته همسرگزینی استفاده می کند. نتیجه ی این همه ولخرجی بی حساب و کتایب از حساب ملت باعث شده که این کشور قبیله ای بدترین اقتصاد جهان را داشته باشد. بحران اقتصادی کشور و هزینه ی زندگی شاهانه مسواتی سوم باعث شده که دولت تحت نظر او از تامین حقوق کارکنان خود نیز باز بماند. به همین دلیل در سال های گذشته دولت این کشور بارها از آفریقای جنوبی درخواست کمک مالی برای رهایی از ورشکستگی کرده است. اوضاع اقتصادی در این کشور چنان نامساعد است که دولت از تامین هزینه ی سفرهای خارجی نیز عاجز می باشد.


۵- عمرالبشیر؛ رییس جمهور سودان

 با ۵ تن از بیرحم ترین و خودکامه ترین دیکتاتورهای آفریقایی آشنا شوید

عمرالبشیر، رییس جمهور سودان در سال ۱۹۸۹ و طی یک کودتای نظامی بدون خونریزی قدرت را در سودان در دست گرفت و حکومت نخست وزیر وقت، صدیق المهدی، که به شیوه ای دموکراتیک توسط مردم سودان انتخاب شده بود را ساقط کرد. تنها کمی پس از به قدرت رسیدن وی تمامی گروه های سیاسی و احزاب کشور را ملغی کرده و در ادامه با منحل کردن پارلمان و بستن تمامی بنگاه های رسانه ای شخصی و مستقل، قدرت مطلق را در کشورش بدست گرفت. در طول دوران حکومت او جنگ های داخلی بیش از یک میلیون نفر از جمعیت این کشور را به کام مرگ فرستاد و میلیون ها نفر نیز خانه و کاشانه خود را از دست دادند.

 با ۵ تن از بیرحم ترین و خودکامه ترین دیکتاتورهای آفریقایی آشنا شوید

بدین ترتیب دادگاه بین المللی کیفری به جرم جنایت علیه بشریت حکم دستگیری او را به جرم رهبری و تامین مالی کشتار مردم سودان جنوبی که در سال های اخیر از قسمت شمالی مستقل شده است صادر کرد. اگر چه وجود فساد در دولت عمرالبشر امری واضح است اما تنها در یک مورد و بر اساس اسناد منتشر شده توسط ویکی لیکس، عمرالبشیر بیش از ۹ میلیارد دلار از سرمایه ملی کشورش را به حساب هایی شخصی در بانک هایی در بریتانیا منتقل کرده است.


منبع: برترینها

رسوایی‌های بزرگ خانواده سلطنتی بریتانیا

برترین ها – ترجمه از حسین علی پناهی: شاید باورکردنی نباشد که یکی از قابل احترام ترین و پرطرفدارترین خانواده ها در جهان به همان اندازه نیز رسوایی داشته باشد. در طول سال ها خانواده سلطنتی بریتانیا رسوایی های بسیاری را به بار آورده اند که می توان از آن ها سریال های طولانی ساخت؛ از خیانت های رسوا کننده تا مهمانی های عریان در اتاق هتل ها. در ادامه ی این مطلب می خواهیم شما را با رسوایی های و ماجراهای جنجالی خاندان سلطنتی بریتانیا آشنا کنیم که این خانواده دوست دارند هیچ گاه در کتاب های تاریخ ثبت نشوند.

۱- شاهزاده هری معتاد به مهمانی های شبانه

امروزه همه او را به رابطه ی عاطفی بسیار زیبا و پرحرارتش با مگان مارکل می شناسند اما همین چند سال پیش در سال ۲۰۱۲ همه شاهزاده هری را به عنوان پسر وحشی خاندان سلطنتی بریتانیا می شناختند . در آگوست سال ۲۰۱۲، وقتی عکس هایی از شاهزاده هری نیمه عریان در حال رقص و پایکوبی در لاس وگاس منتشر شد دردسر بزرگی برای کاخ باگینگهام به وجود آمد. در رسانه ها گفته شد که شاهزاده هری به شدت به مهمانی های شبانه علاقه دارد و همه را به یاد سال ۲۰۰۵ انداخت که در آن هری جوان لباسی با نشان صلیب شکسته نازی ها در یک مهمانی حاضر شد. وی هر دو بار عذرخواهی کرد و اعلام کرد که با رفتارهای نسنجیده اش، به آبروی خود و خانواده اش لطمه وارد کرده است. البته از آن سال به بعد هنوز رفتارهای زننده مشابهی از او دیده نشده است.

 رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا


۲- رقص مضحک شاهزاده ویلیام

در مقایسه با برادر کوچکترش، شاهزاده ویلیام رسوایی های بسیار کمتر و خفیف تری دارد اما این بدان معنا نیست که این رسوایی ها شرم آور نبوده اند. برای مثال در مارس ۲۰۱۷، ویدیوهایی از او در حال رقصیدن در یک کلوب شبانه در سوییس منتشر شد که حرکات شرم آور او را به تصویر می کشید و خود شاهزاده ویلیام نیز از دیدن آن ها شرمسار شده بود. این مثال تنها یکی از مواردی بود که در آن شاهزاده ویلیام با دوستانش آبروریزی به راه انداخته بودند. همچنین روزنامه ی سان عکس هایی از او و دوستانش را در حال خوشگذرانی با یک مدل ۲۴ ساله استرالیایی منتشر کرد. به همین دلیل جای تعجب نداشت که بعدها یکی از رسانه ها اعلام کرد که کیت میدلتون از فرارهای آخر هفته همسرش به عنوان تفریح با دوستان اصلا خوشحال نیست.

 رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا


۳- عکس های نیمه عریان کیت میدلتون

در یک سفر تفریحی در ایام تعطیل به فرانسه در سال ۲۰۱۲، یک پاپاراتزی عکس هایی از کیت میدلتون را در حالی که نیمه عریان بود در ساحل گرفت. این عکس ها بعداً در مجله ای فرانسوی به چاپ رسیده و برخی عکس های دیگر از روزنامه های معروف فرانسه سر درآوردند. این ماجرا باعث ناراحتی خانواده سلطنتی شده و آن ها را به یاد موردی مشابه در دوران ملکه دایانا می انداخت. بدین ترتیب در سال ۲۰۱۳ تحقیقاتی در این باره توسط پلیس فرانسه به راه افتاده و تا سال ۲۰۱۷ حدود ۶ مرد در رابطه با این رسوایی به دادگاه فرا خوانده شدند.

در هنگام برگزاری دادگاه، خطابه ای از جانب شاهزاده ویلیام برای حاضرین در دادگاه قرائت شد که بدین مضمون بود:” من و همسرم فکر می کردیم که می توانیم برای چند روز کوتاه به فرانسه رفته و در ویلایی شخصی که به یکی از اعضای خانواده ام تعلق داشت از حریم شخصی خود لذت ببریم. ما فرانسه و فرانسوی ها را می شناختیم و می دانیم که آن ها بسیار مبادی آداب بوده و به زندگی خصوصی دیگران احترام می گذارند از جمله مهمانانشان. روش پنهانی که برای گرفتن این عکس ها اتخاذ شده برای ما بسیار شوکه کننده بوده زیرا حریم خصوصی ما را نقض کرده است”.

 رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا


۴- تماس تلفنی چارلز با معشوقه اش

چیزهای زیادی در مورد سقوط ازدواج شاهزاده چارلز و پرنسس دایانا نوشته شده و هنوز نیز نوشته می شود. اما چندین مورد بحث برانگیز همواره در خاطره ها باقی خواهد ماند از جمله تماس تلفنی که شاهزاده چارلز در دسامبر ۱۹۸۹ با معشوقه اش به نام کامیلا پارکر باولز داشته و در آن این دو در مورد مسایل شخصی شوخی های زننده می کنند. این نوار صوتی بعدها در سال ۱۹۹۳ به دست رسانه ها رسیده و رسوایی به بار آورد. چارلز و دایانا یک بار دیگر در سال ۱۹۹۲ با یک تماس تلفنی درز کرده به رسانه ها دچار دردسر شده و در نهایت در سال ۱۹۹۶ این دو از هم جدا شدند و تنها یک سال بعد دایانا در یک حادثه دلخراش رانندگی در پاریس کشته شد. اما چارلز و باولز از این رسوایی رهایی یافته و در سال ۲۰۰۵ با هم ازدواج کردند و تا به امروز نیز در کنار هم مانده اند.

 رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا


۵- روابط نامناسب فرگی

ازدواج سارا فرگوسن با شاهزاده اندرو با حواشی و رسوایی های بسیاری همراه بود به ویژه در ماه های پایانی زندگی مشترکشان که به جدایی این دو در سال ۱۹۹۲ انجامید. در میان روابط نامشروع و رسوایی های بزرگ فرگوسن می توان به رابطه ی او با یک تاجر نفتی اهل تگزاس به نام استیو وایت اشاره کرد که برای مدتی در مراکش و جنوب فرانسه با هم به تعطیلات رفته بودند آن هم تنها برای تهدید و ترساندن ملکه. بر اساس ادعاهای روزنامه نیویورک تایمز، عکس های زیادی از این دو در تعطیلاتشان در سال ۱۹۹۲ به رسانه های بریتانیایی راه یافت که باعث شد اندرو که آن زمان در یک ماموریت سلطنتی به سر می برد به شدت عصبانی شده و فرآیند جدایی این دو تسریع شود.

اما زمانی که هنوز پس لرزه های این رسوایی نخوابیده بود یک رسوایی دیگر در ماه آگوست رخ داد و آن زمانی بود که روزنامه دیلی میرور عکس هایی رسوا کننده از فرگوسن را در تعطیلات سنت توپاز با مشاور اقتصادی اش جان برایان و دو دخترش به چاپ رساند. با وجود تمامی این رسوایی ها، اندرو و فرگوسن تا سال ۱۹۹۶ از هم جدا نشدند و فرگوسن همچنان به حضور هر ساله خود در رسانه های زرد ادامه می دهد.

 رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا


۶- داستان رشوه دهی فرگی

در سال های اخیر، اعمال فرگوسن همواره تیتر اول رسانه های خبری بوده است؛ از تخلفات مالی گرفته تا داستان های تعجب برانگیز در مورد کشور ترکیه. اما بزرگ ترین رسوایی او در یک دهه اخیر در ماه می ۲۰۱۰ اتفاق افتاد که در آن ویدیویی از او در حال رشوه دادن به یک روزنامه نگار برای اطلاعاتی در مورد همسر سابقش در ازای ۷۵۰٫۰۰۰ دلار منتشر شد. البته ماه بعد از این ماجرا، فرگوسن در مصاحبه با اپرا وینفری این کار را احمقانه خوانده و به طور ضمنی محتویات ویدیو را تایید کرد و البته ادعا کرد که در هنگام ضبط این نوار ویدیویی در حالت مستی به سر می برده است.

 رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا


۷- رسوایی های بی پایان شاهزاده اندرو

حتی بدون درام های فرگی نیز زندگی شاهزاده اندرو، دومین پسر ملکه الیزابت، با فهرست بی پایانی از رسوایی ها روبرو بوده است. بر اساس گزارش روزنامه تلگراف روابط عاشقانه ی فراوان و زندگی مجلل او با پول مالیات دهندگان بریتانیایی باعث شده که القاب خاصی به این شاهزاده داده شود که هنوز نیز از آن ها در فضای عمومی این کشور استفاده می شود. از همه بدتر این که او با دیگر کشورهای جهان و دیکتاتورهای سایر کشورهای جهان ارتباطات دردسرسازی داشته است و رسوایی های اخلاقی او همواره تیتر اول روزنامه ها و مجلات معتبر بوده است.

اما یکی از بدترین رسوایی های او رابطه ی نزدیکش با جفری اپستین است که یک میلیاردر سرشناس و کسی بود که تجاوز جنسی او به اثبات رسیده و حتی در سال ۲۰۰۸ به خاطر ترویج فاحشه گری به ۱۸ ماه زندان محکوم شده بود. مدت کوتاهی پس از آزادی اپستین از زندان عکس هایی از او با شاهزاده اندرو در سنترال پارک منتشر شد.

حتی فاش شد که وی با یک دختر ۱۷ ساله که ادعا می شد برده جنسی اپستین بوده رابطه داشته است که این موضوع باعث شد شاهزاده اندرو از نمایندگی ویژه سازمان تجارت و سرمایه گذاری بریتانیا استعفا دهد. بعدها وی به آزار جنسی دختری ۱۷ ساله به نام ویرجینیا رابرتز متهم شده و البته کاخ باکینگهام در رد این ادعاها بیانیه ای را برای دادگاه ارسال نمود.

 رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا


۸- طلاق بحث برانگیز پرنسس آن

در آوریل ۱۹۸۹، پرنسس آن، تنها دختر ملکه الیزابت دوم با شایعاتی مواجه شد که باعث شد زندگی مشترک او با کاپیتان مارک فیلیپس در آستانه فروپاشی قرار بگیرد. ماجرا از این قرار بود که بر اساس گزارش روزنامه سان ۴ نامه عاشقانه توسط یکی از میرآخوران ملکه به نام تیموتی لارنس برای وی فرستاده شده بود. کاخ باکینگهام در نهایت مجبور شد وجود نامه ها را تایید نماید و در ماه آگوست همان سال آن و فیلیپ از هم جدا شدند. در سال ۱۹۹۱ مشخص شده که فیلیپ از یک رابطه ی خارج از ازدواج پسری با نام مستعار بانی دارد. سال بعد دادگاه طلاق آن و فیلیپ را به طور رسمی اعلام کرد. در سال ۲۰۱۲ گزارش شد که فیلیپ همسر دوم خود را به خاطر زنی که ۳۰ سال از خودش کوچک تر بوده رها کرده است. به نظر می رسد رسوایی در این خانواده پایانی ندارد.

رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا 


منبع: برترینها

توصیه‌های امنیتی برای خرید فروشگاه‌های موبایلی

با توجه به استفاده روزافزون از سامانه‌های هوشمند همراه در بین اقشار مختلف جامعه و قابلیت‌های بسیاری که دستگاه‌های تلفن همراه در اختیار کاربران قرار می‌دهند، تضمین امنیت سامانه‌های هوشمند همراه حائز اهمیت است. یکی از مواردی که امنیت سامانه‌های هوشمند همراه را به مخاطره می‌اندازد، درگاه‌های عرضه و توزیع برنامک‌ها (اپلیکیشن‌ها) است.

فروشگاه‌های برنامک نقش مهمی را در تضمین امنیت گوشی‌های هوشمند ایفا می‌کنند و در صورت رعایت توصیه‌های امنیتی می‌توانند از کاربران در مقابل توسعه‌دهندگان بدافزارها و برنامک‌های ناامن محافظت کنند. تهدید عامل بالقوه‌ای است که از آسیب‌پذیری‌های موجود در سامانه‌ها استفاده می‌کند تا بتواند مقاصد مورد نظر حمله‌کننده را برآورده کند. به همین دلیل ضروری است تا توصیه‌های امنیتی برای این بخش از زیست بوم برنامک‌ها شناسایی شوند.

در سندی که توسط مرکز ماهر از زیرمجموعه‌های سازمان فناوری اطلاعات منتشر شده است، توصیه‌های امنیتی به منظور مقابله با ریسک‌های امنیتی مطرح در زیست‌بوم برنامک‌ها و در جهت حفظ امنیت و حریم خصوصی استفاده‌کنندگان در حوزه بازارهای توزیع برنامک‌های گوشی‌های هوشمند تدوین شده‌ است. همچنین براساس توصیه‌های مطرح‌شده از سوی استانداردهای معتبر جهانی بررسی‌های لازم روی توصیه‌های امنیتی برای توزیع‌کنندگان برنامک‌های سامانه‌های هوشمند همراه صورت گرفته و متناسب با شرایط حاکم بر فضای مجازی داخل کشور ارائه شده است.

هدف از ارائه توصیه‌ها در این سند، کمک به حفظ امنیت و حریم خصوصی کاربران، ارتقای سطح حفاظت از اسرار کسب‌وکار سازمانی/حاکمیتی/ خصوصی، پیشگیری از مخاطرات در توزیع برنامک‌های سامانه‌های هوشمند همراه و انتظام‌بخشی و تقویت صنعت و ارائه خدمات در زیست‌بوم سامانه‌های هوشمند همراه است و ذی‌نفعان و مخاطبان آن، کاربران سامانه‌های هوشمند همراه، اپراتورهای تلفن همراه، توسعه‌دهندگان برنامک‌ها،‌ توزیع‌کنندگان برنامک‌ها، سیاست‌گذاران سازمانی و سازندگان سامانه‌های هوشمند همراه هستند.

در این سند، «فروشگاه برنامک» توزیع‌کنندگان یا بازارهایی هستند که برنامک‌ها را به صورت رایگان یا برای فروش به کاربران عرضه می‌کنند. فروشگاه برنامک فرصت مناسبی را در اختیار توسعه‌دهندگان قرار می‌دهد تا به بازار برنامک‌های گوشی‌های هوشمند ورود کرده و کسب درآمد کنند. توسعه‌دهندگان می‌توانند با استفاده از پنجره مخصوصی که فروشگاه در اختیار آنها قرار می‌دهد، برنامک‌های خود را منتشر، به‌روزرسانی و مدیریت کنند.

توصیه‌های امنیتی فروشگاه‌های توزیع برنامک

فروشگاه‌های برنامک باید در راستای اعتلای امنیت برنامک‌ها در کشور، با اعلام توافق روی مواردی از جمله حداقل سطح توصیه‌شده برای امنیت، به تشکیل ائتلاف و توافق با سایر فروشگاه‌ها مبادرت کنند. همچنین فروشگاه برنامک باید مکانیسمی را به کار گیرد که به کاربران اجازه دهد مشروعیت فروشگاه را شناسایی کنند.

لازم است کلیه فروشگاه‌های برنامک از مرکز توسعه تجارت الکترونیکی وزارت صنعت، معدن و تجارت برای وب‌سایت خود نماد «اعتماد الکترونیکی» اخذ کرده و از ارائه برنامک‌هایی که نیاز به محدودیت‌زدایی (Jailbreak کردن یا root کردن) سامانه‌های هوشمند همراه دارند و همچنین آموزش‌های مرتبط با آن خودداری کنند.

فروشگاه برنامک باید در بخش راهنمای نصب برنامک‌ها یا در صفحه اول وب‌سایت خود، کاربران را از خطرات امنیتی مربوط به نصب برنامک‌ها از منابع ناشناخته آگاه کرده و همچنین قبل از عرضه برنامک‌ها به کاربران نهایی، آنها را با استفاده از ابزارهای تحلیل امنیتی و براساس چک لیست مصوب و حداقل‌های امنیتی درنظر گرفته شده بررسی و مستند کند. به علاوه فروشگاه دستورالعملی مدون در خصوص رعایت حداقل‌های امنیتی لازم برای برنامک‌ها داشته باشد.

لزوم احراز اصالت توسعه‌دهندگان

لازم است فروشگاه برنامک نتایج تجزیه و تحلیل‌های امنیتی خود در مورد برنامک‌ها را با سایر فروشگاه‌های برنامک و محققین امنیتی به اشتراک بگذارد و همچنین توسعه‌دهندگان برنامک‌ها را از نظر امنیتی احراز اصالت کند تا توسعه‌دهندگان جعلی نتوانند از اسم و رسم و اعتبار توسعه‌دهندگان دیگر سوءاستفاده کنند. فروشگاه برنامک باید برای هر یک از توسعه‌دهندگان برنامک یک پروفایل امنیتی ایجاد کرده و ریسک‌های ایجادشده از سوی آنها را به دقت رصد و همچنین اعتبار توسعه‌دهندگان برنامک را بررسی کند.

فرآیند بررسی برنامک باید یک فرآیند مستمر باشد و فروشگاه باید برنامک را حتی پس از این‌که (توسط فروشگاه) مورد پذیرش قرار گرفت نیز به طور دوره‌ای  (۶ماهه) تحلیل یا رصد امنیتی کند. همچنین لازم است فروشگاه برنامک، به‌روزرسانی برنامک‌های به‌روز شده موجود در فروشگاه و تحلیل امنیتی مجدد آنها را حداکثر سه روز پس از دریافت آخرین نسخه یا وصله از توسعه‌دهندگان برنامک انجام داده و سپس به روزرسانی برنامک را به اطلاع مشتریان خود برساند.

فروشگاه برنامک توسعه‌دهندگان را ملزم کرده تا برنامک‌های خود را جهت پذیرش در فروشگاه به صورت دیجیتالی امضاء کنند و همچنین بررسی کند که مجوزهای دسترسی درخواست‌شده توسط هر برنامک با اهداف آن برنامک تناقضی نداشته باشد و تمامی برنامک‌ها لیست مجوزهای دسترسی مورد نیاز خود را در زمان نصب نمایش می‌دهند.

فروشگاه برنامک باید راهنماها و دستورالعمل‌های امنیتی را جهت کمک به توسعه‌دهندگان برای تولید و ارائه برنامک‌هایی مطابق با قوانین تعیین‌شده از سوی فروشگاه و نهادهای ذی‌صلاح، برای رعایت حداقل‌های امنیتی ارائه دهد و سیاست‌ها، قوانین و شرایطی را که در ارتباط با امنیت و حریم خصوصی وضع کرده است، به تایید نهادهای ذی‌صلاح برساند (در صورت وجود چنین نهادهایی) و پس ازاعلام عمومی قوانین در سایت فروشگاه، بدون تایید نهادهای مربوطه اقدام به تغییر آنها نکند.

هشدار برای استفاده غیرقانونی از برنامک‌ها

لازم است فروشگاه برنامک برای خدمات پرداخت‌های درون‌برنامکی یک کتابخانه تهیه کرده و آن را دراختیار توسعه‌دهندگان قرار دهد، یا استفاده از کتابخانه‌های مورد تایید نهادهای ذی‌صلاح بانکی را به آنها توصیه کند. همچنین باید بر تبلیغات درون برنامکی برنامه‌های فروشگاه، مطابق قوانین و سیاست‌های کشور نظارت داشته و دراین خصوص دستورالعمل داشته باشد و به‌علاوه در خصوص استفاده غیرقانونی از برنامک‌های موجود در فروشگاه، هشدارهایی را به کاربران اعلام کند. فروشگاه برنامک باید از انتشار برنامک‌هایی که از بستر USSD برای انجام تراکنش‌های مالی خود استفاده می‌کنند نیز خودداری کند.

فروشگاه برنامک باید آموزش‌ها و اطلاع‌رسانی‌های مرتبط با امنیت سیستم‌عامل، امنیت برنامک‌ها یا آلوده شدن سامانه‌های هوشمند همراه به انواع بدافزارها و برنامک‌های مخرب را در وب‌سایت یا ویترین خود قرار دهد. به علاوه لازم است پیش از انتظار برنامک‌ها آنها را از نظر وجود بدافزار، آزمون و ارزیابی و از انتشار برنامک‌های حاوی بدافزار جلوگیری کند. همچنین پس از کسب اطلاع از وجود بدافزار در برنامک‌ها سریعا آنها را از ویترین فروشگاه خارج کند.

فروشگاه برنامک باید پیش از انتشار برنامک‌هایی که نیاز به دریافت مجوز از نهادهای مربوطه دارند، از وجود این مجوزها اطمینان حاصل کند و مکانیسم‌هایی را جهت تعیین و نمایش اعتبار برنامک‌ها و توسعه‌دهندگان آنها در نظر بگیرد (دستورالعمل داشته باشند). به‌علاوه باید اعتبارسنجی مجزایی را در خصوص رتبه امنیتی و حریم خصوصی برنامک‌های عرضه‌شده در نظر بگیرد.

نمایش نظرات درباره برنامک‌ها با حفظ حریم خصوصی کاربران

فروشگاه برنامک باید نظرات و شکایات کاربران سامانه‌های هوشمند همراه در خصوص برنامک‌ها را با رعایت حفظ حریم خصوصی کاربران در تحلیل امنیتی برنامک‌ها دخالت داده، آرشیو کرده و یا به صورت عمومی نمایش داده و تبادل اطلاعات مرتبط با اعتبار برنامک با سایر فروشگاه‌های برنامک را مدنظر قرار دهد. بنابراین لازم است محرمانگی و حریم خصوصی اطلاعات دریافتی از سوی کاربران و توسعه‌دهندگان برنامک‌ها (همچون نام، نام خانوادگی، شماره تلفن همراه، شماره ملی و شماره حساب بانکی) از سوی فروشگاه حفظ شود.

لازم است فروشگاه برنامک به منظور عرضه کلیه خدمات خود، اقدام به پیاده‌سازی بستر ثبت‌نام و ایجاد حساب کاربری برای کاربران و توسعه‌دهندگان کرده و امکان مشاهده رتبه‌بندی، امتیازات و نظرات کاربران روی برنامک‌ها را برای توسعه‌دهندگان برنامک‌ها فراهم کند و همچنینر به منظور حفظ کیفیت نظرات ثبت‌شده از سوی کاربران، آنها را پس از بازبینی و تایید انسانی نمایش دهد.

فروشگاه برنامک جهت انجام تراکنش‌های مالی (دریافت هزینه از کاربران و توسعه‌دهندگان برنامک) باید تمامی جوانب یک پرداخت ایمن را در نظر بگیرد و برای آن دستورالعمل داشته باشد و همچنین مکانیسم امحاء برنامک را پیاده‌سازی کند (که به این روش switch-kill نیز گویند). لازم است فروشگاه با هدف تشخیص برنامک‌هایی که باید امحاء شوند یا از فروشگاه خارج شوند، نظرات و شکایات کاربران را به صورت مستمر تحت نظارت قرار دهد به علاوه از کارشناسان امنیتی برای مکانیسم امحاء برنامک‌ها در سطوح مختلف (فروشگاه، توسعه دهنده، مشتری، سامانه) استفاده کند.

فروشگاه برنامک باید کاربران خود را تشویق کند که به طور مستمر به‌روزرسانی‌های مربوط به برنامک‌های به‌روز شده و نصب‌شده روی سامانه هوشمند همراه خود را انجام دهند و خود فروشگاه تا حدی که امکان دارد، وصله‌ها و به‌روزرسانی‌های امنیتی برنامک‌ها را در اندازه‌های کوچک ارائه کند. فروشگاه باید در خصوص به‌روزرسانی برنامک‌ها و نحوه اطلاع‌رسانی به مشتریان دستورالعمل داشته و با توسعه‌دهندگان برنامک‌ها توافق‌نامه داشته باشد.

فروشگاه برنامک باید در صورت مشاهده تخلف توسط یک توسعه‌دهنده برنامک (همانند سوء‌استفاده از اطلاعات کاربران، کپی کردن برنامک یک توسعه‌دهنده دیگر، تقلب و دستکاری در امتیازدهی برنامک و ثبت نظرات خلاف واقع)، نسبت به حذف برنامک متخلف از ویترین فروشگاه اقدام کرده و جلوی کلیه دسترسی‌های داده‌شده به آن توسعه‌دهنده را بگیرد و یا در صورت لزوم موضوع را با سایر فروشگاه‌ها یا نهادهای ذی‌صلاح به اشتراک بگذارد. همچنین در صورت دریافت درخواست از سوی یک توسعه‌دهنده در خصوص حذف برنامک از ویترین فروشگاه، باید این کار را با تایید تیم امنیتی فروشگاه انجام دهد.


منبع: پول نیوز

ماجرای فرار اسپانسرها از زبان کفاشیان

خبرآنلاین: علی کفاشیان توضیحاتی درباره احتمال کنار کشیدن عربستانی‌ها و اماراتی‌ها از بازی‌های لیگ قهرمانان آسیا داده است.

این روزها خبرهای زیادی درباره احتمال کنار کشیدن نمایندگان عربستان و امارات به دلیل رای صادر شده از سوی AFC درباره میزبانی از رقابت‌های لیگ‌قهرمانان آسیا شنیده می‌شود.

در همین رابطه علی کفاشیان به عنوان نایب رئیس فدراسیون فوتبال و عضور کمیته اجرایی کنفدراسیون آسیا اینطور توضیح داده: ‹‹ کنفدارسیون فوتبال آسیا به فکر منافع مالی خود نیز است.

اگر عربستان و امارات کنار بکشند، اسپانسرها نیز بعید است که حاضر شوند. به همین دلیل کنفدراسیون می خواهد مشکل را حل کند. شابد جلسه دیگری نیز برگزار شود.

شاید تیم‌های امارات و عربستان با شرقی ها بازی کنند. این هم یک پیشنهاد است. ››


منبع: برترینها

رفتارهای زیرپوستی که رابطه را ویران می کنند!

برترین ها – ترجمه از پردیس بختیاری: داشتن یک رابطه عاطفی سالم کار ساده ای نیست. شاید شما رفتارهایی از خود نشان دهید که به خیال تان برای رابطه عاطفی مفیدند، اما واقعیت چیز دیگری است. بسیاری از کارهایی که ما انجام می دهیم در دراز مدت رابطه را ویران خواهند کرد. اگر شما هم دوست دارید بدانید که این رفتارها کدامند، در ادامه مطلب با ما همراه باشید. 

تلاش برای تغییر طرف مقابل

اکثر ما این اجازه را به خودمان می دهیم که در سبک زندگی و رفتار شریک زندگی مان دخالت کنیم و اگر چیزی به میل ما نباشد، آن را تغییر دهیم. تصور می کنیم که طرف مقابل باید قهرمان زندگی ما باشد و آنطور که ما می خواهیم رفتار کند، در حالی که این غیر ممکن است. جز برخی از رفتارهایی که برای رابطه عاطفی مخرب اند، شما نباید برای تغییر دادن شخصیت شریک زندگی تان تلاش کنید، بلکه احترام گذاشتن به او و طرز فکرش از ضروریات رابطه است.

 عاداتی که منجر به جدایی می شوند اما نمی دانید!

به او بیش از خود توجه کردن

مطمئنا شما باید شریک زندگی تان را در اولویت قرار دهید اما نباید در این کار افراط کنید، بدین معنی که خود و نیازهایتان را نادیده بگیرید و تنها به او توجه کنید. اگر قدرت تان را فدای شریک زندگی تان کنید، خیلی زود از چشم او هم خواهید افتاد. شما باید در هر زمینه ای تعادل را حفظ کنید، در غیر این صورت مانند برده ای خواهید شد که هیچ اراده ای از خود ندارد. بنابراین قبل از هر کسی به خودتان اهمیت دهید تا بتوانید فرد بهتری برای شریک زندگی تان باشید.

به سرعت زندگی مشترک را آغاز کردن

بسیاری از افراد، پس از چند بار قرار ملاقات، سریع تصمیم به ازدواج می گیرند در صورتی که شناخت کافی از هم ندارند. این باعث می شود که پس از مدتی از هم خسته شوند و به این نتیجه برسند که برای هم ساخته نشده اند.  آیا شما بعد از چندین دیدار به تمام رفتارها و عادات طرف مقابل تان شناخت پیدا کرده اید؟ آیا می دانید که او با چه افرادی در تماس است یا دوستان او چه کسی هستند؟ یا این که در مواقع سخت و ناراحتی چه عکس العملی از خود نشان می دهد؟… اگر می خواهید برای زندگی آینده تان انتخاب درستی داشته باشید، باید به طور کامل شریک زندگی تان را بشناسید که این احتیاج به زمان دارد. پس اگر می خواهید که پشیمانی به سراغ تان نیاید، زود تصمیم نگیرید.

کوتاه آمدن های مدام

سازش و توافق لازمه یک رابطه عاطفی سالم است اما این بدین معنی نیست که شما همیشه از خواسته ها و علاقمندی هایتان به خاطر طرف مقابل، بگذرید. اگر شما نیازهای خود را همیشه نادیده بگیرید، در واقع به خودتان خیانت کرده اید. بنابراین گاهی لازم است که خواسته های خود را به شریک زندگی تان ترجیح دهید، حتی اگر قرار است که چند ساعتی از او دور بمانید.

 عاداتی که منجر به جدایی می شوند اما نمی دانید!

تهدید به جدایی

درست است، ما از بسیاری از رفتارهای شریک زندگی مان راضی و خشنود نیستیم اما نباید او را توسط این رفتارها تهدید کنیم. به عنوان مثال اگر شما دوست ندارید که شریک زندگی تان با جنس مخالف در ارتباط باشد، نباید به او بگویید که اگر این کار را کردی، رابطه ما تمام خواهد شد. با این ترفند نه تنها او به شما وفادار نخواهد ماند بلکه برعکس، حقیقت را نیز از شما پنهان خواهد کرد. بنابراین برخلاف چیزی که شما تصور می کنید، تهدید در رابطه عاطفی اشتباه محض است.

به اشتراک گذاشتن جزییات رابطه در شبکه های اجتماعی

رابطه عاطفی شما جزیی از زندگی شخصی تان است، بنابراین لزومی ندارد که آن را با دیگران به اشتراک بگذارید. اگر شما هر لحظه از زندگی مشترک تان را در شبکه هایی چون فیسبوک، اینستاگرام و… به اشتراک بگذراید، در واقع هیچ رابطه شخصی با شریک زندگی تان نخواهید داشت، به علاوه دیگران نیز علاقه ای ندارند که از هر دقیقه زندگی شما باخبر باشند. آنچه برای شما جذاب است، شاید برای دیگران هیچ جذابیتی نداشته باشد، بنابراین زندگی خصوصی خود را برای خودتان نگه دارید.

 عاداتی که منجر به جدایی می شوند اما نمی دانید!

بحث نکردن

آیا شما هم جزو افرادی هستید که در زمان های ناراحتی از بحث کردن گریزانند؟ ممکن است در عصبانیت و ناراحتی گفتگوی شما حالت دعوا به خود بگیرد اما باز این شرایط بهتر از حرف نزدن است. بحث نکردن در دراز مدت شما را از شریک زندگی تان دور و دورتر خواهد کرد. حرف زدن، حتی اگر به دعوا منتهی شود، نشاندهنده این است که شما برای رابطه تان ارزش قائلید و برای بهبود آن تلاش می کنید، به علاوه به شریک زندگی تان نیز اعتماد دارید و مشکلات و ناراحتی های خود را با او در میان می گذارید. بنابراین بحث کردن خود یکی از علائمی است که نشان می دهد شما هنوز هم به رابطه عاطفی تان اهمیت می دهید.

او را یک انسان کامل و ایده آل فرض کردن

در ابتدای هر رابطه، ممکن است که ما آنقدر محو زیبایی و خوبی های طرف مقابل مان باشیم که نقض های او را نبینیم. اما هر چه که رابطه بیشتر پیش می رود متوجه می شویم که او هم مانند دیگران یک انسان معمولی است. بنابراین شما نباید طوری نشان دهید که شریک زندگی تان یک انسان کامل و بی عیب و نقص است زیرا این موضوع نه تنها بعدها توی ذوق خودتان می زند، بلکه ممکن است انتظارات طرف مقابل تان را هم بالا برده و برای او یاس و ناامیدی به همراه آورد.

 عاداتی که منجر به جدایی می شوند اما نمی دانید!

مطرح کردن کوچک ترین مشکلات

مطمئنا شما تمام رفتارهای شریک زندگی تان را نمی پسندید، اما آیا منطقی است که تمام آنها را مطرح کنید. برخی از رفتارها هستند که اهمیت چندانی ندارند. به عنوان مثال امروز شما رفتاری از شریک زندگی تان می بینید که ناراحت تان می کند اما اگر این رفتار او فردا صبح که از خواب بیدار شدید از یادتان رفته بود، بدین معنی است که اهمیت چندانی ندارد و مطرح کردن آن نیز غیر ضروری است. بنابراین رابطه خود را به خاطر مشکلات کوچیک متشنج نکنید.

در تلاش مدام برای شاد کردن او

زندگی پستی و بلندی های خود را دارد. مسلما شرایط همیشه آنطور که ما می خواهیم نخواهد ماند و وظیفه زوج ها این است که در این شرایط همدل و سنگ صبور هم باشند. اگر شما تنها به این علت که دوست ندارید شریک زندگی تان را ناراحت ببینید، از بیان مشکلات و نگرانی هایتان خودداری می کنید، در واقع دارید به رابطه خود آسیب می رسانید. یک رابطه زمانی موفق است که هر دو طرف در هر شرایطی، چه خوب و چه بد، کنار هم باشند، نه فقط در خوشی ها.  

 عاداتی که منجر به جدایی می شوند اما نمی دانید!

خود را مسئول شادی های او دانستن

زمانی که ما وارد یک رابطه عاطفی می شویم، در واقع مسئولیت فرد دیگری را نیز به عهده گرفته ایم اما این که خودمان را مسئول خوشحالی او بدانیم، کار اشتباهی است. هر کسی خود مسئول شاد کردن زندگی خود است. به بیان دیگر، شادی شخصی، انتخاب خودمان است. بنابراین اگر شما خودتان را مسئول شاد کردن شریک زندگی تان بدانید، بعد از مدتی نه تنها خودتان بلکه طرف مقابل تان نیز تبدیل به فردی افسرده خواهید شد. 

حسادت 

شاید حسادت در ابتدای رابطه برایتان رمانتیک باشد و به شما ثابت کند که برای طرف مقابل تان مهم هستید اما هر چه رابطه بیشتر پیش می رود، ممکن است که این حس رابطه تان را ویران کند. طبیعی است که هر دو طرف رابطه باید مراقب رفتارهای خود و افرادی که با آنها در تماس اند باشند اما حسادت بیش از حد نشاندهنده عدم اعتماد و احترام به طرف مقابل است که در دراز مدت رابطه شما را ویران خواهد کرد. بنابراین بهتر است که آن را کنترل کنید.

وابستگی بیش از حد

وابستگی در هر رابطه ای طبیعی است اما اگر در آن افراط شود، نه تنها شما را به شریک زندگی تان نزدیک تر نخواهد کرد، بلکه او را از شما نیز خواهد گرفت. اگر شما مرتب به عشق زندگی تان بگویید که بدون او نمی توانید زندگی کنید، در واقع این پیغام را به او منتقل می کنید که در زندگی هیچ استقلالی ندارید و اگر یک روز او در کنارتان نباشد، نمی توانید از پس خود و احساسات تان برآیید. این حرف شما مسئولیت های شریک زندگی تان را دو چندان می کند طوری که ممکن است برای جلوگیری از وابستگی بیشتر شما را ترک کند. بنابراین حتی اگر در رابطه ای عاطفی به سر می برید، باید استقلال داشته باشید.

 عاداتی که منجر به جدایی می شوند اما نمی دانید!

۲۴ ساعت با هم بودن

زمانی که شما کل روز را با شریک زندگی تان می گذرانید، در واقع هویت اصلی خود را از دست می دهید. به عنوان مثال دوست دارید کارهایی انجام دهید که او دوست دارد، یا دور دوستان و خانواده تان را خط بکشید یا حتی به باشگاه ورزشی نروید تا زمان بیشتری را در کنار او باشید… در واقع کل برنامه زندگی شما هول محور او می چرخد، در صورتی که ما باید یاد بگیریم که در کنار دیگری برنامه و هدف های زندگی خودمان را نیز پیش ببریم. بنابراین همه ما به زمان های تنهایی احتیاج داریم تا بتوانیم خود و آنچه به راستی دلمان می خواهد را پیدا و به آن عمل کنیم.


منبع: برترینها

خوب، بد، جلف فمینیسم مجازی

هفته نامه چلچراغ – مریم عربی و صدیقه ثنایی: اسمش را گذاشته اند کلیک تیویسم؛ یعنی اکتیویسم با یک کلیک! یعنی در خانه ات بنشینی و با یک کلیک به یک فعال حقوق بشر یا حوزه زنان یا هر حوزه پرچالش دیگری تبدیل شوی. این بلایی است که به باور بسیاری از کارشناسان بر سر فمینیست ها هم آوار شده. بسیاری از کمپین های دفاع از حقوق زنان حالا با سروصدای بسیار زیاد در فضای مجازی به راه می افتد و عده ای در گوشه و کنار دنیا برایش سر و دست می شکنند و غربی ها اظهار نگرانی و تاسف می کنند، اما در عمل هیچ نتیجه ای در کار نیست؛ همچنان در نقطه صفر؛ انگار روی دوچرخه ثابت با تمام قدرتت رکاب بزنی و یک قدم هم جلوتر نروی. اما این همه تلاش و تقلا واقعا هیچ نتیجه ای ندارد؟

 خوب، بد، جلف فمینیسم مجازی

عده ای هم هستند که می گویند کمپین های شبکه های اجتماعی وضعیت زنان را در دنیا نه یک پله، بلکه چندین پله ارتقاء داده اند و اصلا در این حوزه انقلاب کرده اند. در ادامه به خوب و بد فمینیسم مجازی و نمونه های کارآمد آن نگاهی انداخته ایم.

سوزان آنتونی یکی از صدها زنی بود که سال ها پیش به عنوان فعال حقوق زنان در آمریکا برای احقاق حقوق زنان تلاش می کرد. او ابزار چندان قدرتمندی در اختیار نداشت؛ همه آنچه می توانست انجام بدهد، این بود که سالانه به چندین سفر مختلف برود و بین ۷۵ تا ۱۰۰ سخنرانی را برگزار کند. وقت هایی هم عده ای را دور خود جمع می کرد و با پلاکاردهای اعتراضی، جنبشی را در خیابان ها به راه می انداخت. او هر چقدر هم که سفر می کرد، باز هم نمی توانست آن طور که باید، بر موانع جغرافیایی غلبه کند؛ هر چقدر هم که سخنرانی می کرد، باز هم عده ای بودند که فرسنگ ها از او فاصله داشتند و صدایش را نمی شنیدند.

اما حالا زمانه عوض شده است. اینترنت شکل تازه ای به فعالیت های مدنی از جمله جنبش های فمینیستی داده است. دیگر نیازی به سخنرانی های طولانی مدت و راه افتادن در خیابان ها نیست. یک عریضه اینترنتی که قدرت بیان خوبی داشته باشد، کافی است تا میلیون ها امضای مجازی پای آن ثبت شود و گروهی را تحت فشار قرار بدهد. حالا همه فعالان مدنی از جمله فمینیست ها دریافته اند که نیازی نیست برای به ثمر نشستن فعالیت های شان راه دوری بروند؛ کافی است در منزل یا محل کار، یک هشتگ برای دفاع از حقوق زنان بزنند و منتظر بنشینند تا کاربران توییتری آن را ترند کنند و غوغا به راه بیندازند. این روزها فصلِ فمینیسم اینترنتی است.

فعالان هشتگی

موج جدیدی از فمینیسم به راه افتاده که تنها یک سلاح دارد: «هشتگ»! تا همین یک دهه پیش آنها که می خواستند با جنسیت گرایی مبارزه کنند، راه های عمومی خیلی کمی برای ابراز خودشان داشتند. به ندرت در مجامع عمومی درباره ارزش های فمینیسم و فمینیست ها بحث می شد. مردم فعالان فمینیست را نمی شناختند و در نتیجه فعالیت برای این دسته از افراد دشواری های بسیاری داشت. پیش از آن که فیس بوک و توییتر قدم به دنیا بگذارند، کمتر کسی فرصت پیدا می کرد از کارش مرخصی بگیرد و به شهرهای مختلف برود تا ایده خودش را در میان عموم مردم گسترش بدهد اما حالا شیوه فعالیت های مدنی و جنبش های فمینیستی تغییر کرده و شکل تازه ای به خودش گرفته است. شکل «هشتگی»!

 خوب، بد، جلف فمینیسم مجازی

کنشگری فمینیستی به لطف شبکه های اجتماعی به شیوه ای دموکراتیک درآمده و هر کسی می تواند تنها با یک حساب کاربری در توییتر و تنها به کمک هشتگ در این جنبش مشارکت داشته باشد؛ البته باید میل به مبارزه نیز داشته باشد. یعنی اگر یک فمینیست واقعی باشد، دسترسی به همین شبکه های اجتماعی برای پیشبرد اهدافش کفایت می کند.

فیس بوک، توییتر، تامبلر و اینستاگرام مرزهای جغرافیایی و فاصله ها را به عنوان بزرگ ترین موانع در این راه از میان برداشته اند. فعالان از طریق این سکوها به راحتی اندیشه ها و افکار خود را با عموم مردم در میان می گذارند و در جهت آگاهی به بحث و گفتگوی مجازی می پردازند. حالا دیگر خبری از پلاکاردها و سخنرانی های آتشین در مجامع عمومی به اندازه گذشته نیست. هر کسی که نمی تواند در اعتراضات شرکت کند، کافی است به توییتر برود و با موج هشتگ ها همراه شود. این همراهی ها شکل جدیدی از ۱ی اجتماعی را ایجاد کرده و جنبش زنان بیشترین فایده را از آن برده است.

جنبش های فیس بوکی

تنها چیزهایی که رد و بدل می شود، چند لایک و در بهترین حالت چند کامنت است؛ گاهی هم هشتگ هایی دست به دست می شود و موجی به راه می اندازد. اینها همه اتفاقاتی است که در شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک رخ می دهد. اما این لایک های ساده چندان هم بی معنا و بی اعتبار نیستند. هر لایک نشانه یک عقیده و نوعی حمایت است.

 خوب، بد، جلف فمینیسم مجازی

فعالان مدنی، و کنشگران اجتماعی به خوبی پی به این قضیه برده اند. آنها از شبکه های اجتماعی و قابلیت های آن در جهت اهداف خودشان بهره می گیرند. شاید در گذشته کسانی که در اعتراض به یک جریان به خیابان می ریختند، چندان از سوی بقیه مردم حمایت نمی شدند. دلایلش هم بسیار بود؛ شاید افراد به موقع از فعالیت اعتراضی آگاه نمی شدند، یا به هر دلیلی نمی توانستند خودشان را به مکان اعتراض برسانند. اما به لطف شبکه های اجتماعی این موانع از میان برداشته شده و افراد می توانند از هر جای دنیا با فعالان مدنی همراهی کنند. یکی عریضه می نویسد و میلیون ها نفر به صورت مجازی و از طریق اینترنت آن را امضا می کنند. یکی هشتگ می زند و میلیون ها نفر آن را در توییتر دنبال می کنند تا ترند شود.

فیس بوک دیگر آن فیس بوکِ گذشته نیست؛ وسیله ای برای احقاق حق است. هر آنچه در آن به اشتراک گذاشته می شود، قابلیت این را دارد که به دادخواستی مدنی و بزرگ تبدیل شود و تغییراتی بزرگ ایجاد کند. فعالان حقوق زنان و فمینیست ها نیز جزو کسانی هستند که سعی دارند از این ظرفیت های فیس بوک نهایت استفاده را ببرند. آنها می دانند که همه به سلاحی مانند توییتر، اینستاگرام یا فیس بوک مجهز هستند و یک تلنگر کافی است تا از این سلاح برای دست یافتن به حق خود استفاده کنند. به این ترتیب تنها وظیفه ای که پیش روی خود می بینند، تلنگر زدن و آگاه سازی فعالان در شبکه های اجتماعی است. نمونه های این اتفاقات در سال های اخیر بسیار زیاد بوده است.

سال ۲۰۱۲ بود که سازمان زنان، فعالیت و رسانه (WAM) فیس بوک را هدف قرار داد و کمپینی راه انداخت. هدف از این کمپین، تحت فشار قرار دادن شرکت هایی بود که تصاویر خشونت علیه زنان را در تبلیغات خود به نمایش می گذارند. کسانی که از این کمپین حمایت می کردند، کافی بود تا از هشتگ Fbrape استفاده کنند. این هشتگ در فیس بوک علیه شرکت هایی استفاده می شد که تبلیغاتی با مضمون خشونت علیه زنان داشتند. کاربران با هشتگ های خود این شرکت ها را بمباران کردند و در نهایت اقدام شان ثمربخش بود. فیس بوک در مدتی کوتاه پاسخ داد که این شرکت ها قوانین خود را اصلاح خواهند کرد و این اصلاحیه ها به صورت عمومی منتشر خواهد شد. به این ترتیب هر فعالیت و تبلیغ ضدزنی در فیس بوک ممنوع شد. این تنها یک نمونه از صدها موردی است که انجام شده و نتیجه داده است.

آزارهای اجتماعی روی خط اینترنت

کنشگری هشتگی به زنان کمک کرده صدای خود را به گوش همه برساند. زنان در سال های اخیر موفق شده اند به کمک شبکه های اجتماعی، سایر افراد را از خشونت های مختلف که علیه شان صورت می گیرد، آگاه کنند. صدها هزار نمونه از هشتگ هایی وجود دارد که کمک کرده صدای گمنام ترین زن ها در کشورهایی مانند نیجریه به گوش همه مردم در سرتاسر جهان برسد. هشتگ BringBackOurGirls که به عنوان کمپین برای نجات دختران نیجریه ای به راه افتاد، بیش از چهار میلیون و ۵۰۰ هزار مرتبه در توییت دست به دست شد.

 خوب، بد، جلف فمینیسم مجازی

هنوز هم عده ای بر سر این موضوع بحث می کنند که ترند شدن چنین هشتگ هایی چه فایده ای دارد؟ می توان پاسخ هایی برای این مسئله پیدا کرد. «بحث درباره فمینیسم در توییتر در سه سال گذشته بیش از ۳۰۰ درصد افزایش پیدا کرده است.» این را مولی واندور، کارشناس توییتر، در گفتگو با گاردین می گوید. بررسی هایی که او داشته، نشان می دهد کاربرد واژه فمینیسم در شبکه های اجتماعی نظیر توییتر افزایش چشمگیری داشته است. اما این افزایش به چه کاری می آید؟ او می گوید: «به نظرم داریم به نقطه اوج ماجرا نزدیک می شویم. برخی افراد ارزشِ شبکه های اجتماعی را نادیده می گیرند و معتقدند آنجا فضایی است که همه در آن فقط حرف می زنند. اما من باور دیگری دارم.» او ادامه می دهد: «من معتقدم بحث کردن درباره فمینیسم در شبکه های اجتماعی اهمیت بسیار زیادی دارد. هر چه افراد بیشتر در این باره بحث می کنند، مردم بیشتر از ابعاد نابرابری جنسیتی آگاه می شوند و معنای آن را بهتر از گذشته درک می کنند. به این ترتیب دیگر نمی توانند مانند گذشته نسبت به آن بی تفاوت باشند.»

البته ماجرا فقط این نیست! بحث کردن درباره جنبش زنان و نابرابری جنسیتی در شبکه های اجتماعی کاربردهای بسیاری دارد و می تواند به ارتقای سطح این اندیشه نیز کمک کند. در حالی که در گذشته تنها عده ای متخصص امر در این باره صحبت می کردند، این روزها هر کسی که به اینترنت متصل باشد، می تواند در صورت تمایل در این باره ابراز نظر کند و همین تبادل افکار به بالا رفتن سطح اندیشه فمینیستی کمک کرده است.

دُر نایاب را دریاب!

ظاهرا همه به شبکه های اجتماعی دسترسی دارند اما واقعا این طور نیست. هنوز بسیاری از زنان از موهبت تکنولوژی بی بهره اند و عده ای نیز با موانعی مانند سد زبانی مواجه هستند. به همین خاطر نمی توانند بهره لازم را از شبکه های اجتماعی ببرند. در این بین بسیاری از دولت ها نیز کارشکنی می کنند. بررسی ها نشان می دهد بسیاری از وب سایت ها و وبلاگ های فعالان حقوق زنان به هر دلیلی توسط دولت ها و قدرت ها سانسور شده است. استل لویسی که در زمینه جنبش زنان و شبکه های اجتماعی فعالیت می کند، در گفتگو با گاردین می گوید: «چالش های بسیاری در این مسیر وجود دارد. برخی از آنها به درستی آموزش ندیده اند. برخی دیگر قدرت ارتباط گرفتن با سایر افراد را ندارند اما ما همگی می دانیم که شبکه های اجتماعی می توانند صدای زنان را به گوش هر کسی برسانند.»

البته همین شبکه های اجتماعی هم ممکن است محدودیت هایی داشته باشند و آن طور که باید در زمینه احقاق حقوق کارساز نباشند، اما به صورت کلی به ابزاری برای تحت فشار قرار دادن سیاستمداران یا شرکت ها تبدیل شده اند.

 خوب، بد، جلف فمینیسم مجازی

فشارهای مجازی

هشتگ ها به ظاهر بسیار بدنام شده اند، اما در باطن ابزاری مفید برای تحت فشار قرار دادن سیاستمداران و شرکت ها هستند. بسیاری از موسسه ها و شرکت ها دریافته اند که باید تمام هوش و حواس شان را روی شبکه های اجتماعی بگذارند و لحظه به لحظه اتفاقاتی را که در اینترنت رخ می دهند، رصد کنند. زمانی که بحث ها و گفتگوهای اینترنتی و مجازی به شکلی منفی علیه شرکت ها می شوند، آنها به خوبی می فهمند که باید اقدامی جدی داشته باشند تا هیجانات علیه آنها بیش از این تحریک نشود. در واقع آنها به چنین مسائلی به عنوان یک بحران روابط عمومی نگاه می کنند که باید خیلی زود برطرف شود. اخیرا نامزدهای مختلف سیاسی هم پی به قدرت شبکه های اجتماعی برده اند و در کمپین های خود، توجه ویژه ای به بحث ها در شبکه های اجتماعی می کنند.

کنشگری هشتگی گاهی به ابزار فشار تبدیل می شود. درست همین جاست که گاهی عده ای نگاه بد نسبت به موج هشتگ های مدافع حقوق زنان پیدا می کنند. این فشارها گاهی در جهت منفی به کار می رود و هدفش به جای بهبود وضعیت زنان، تحت فشار قرار دادن یک گروه سیاسی یا یک شرکتِ بخصوص است.

نسل تازه نفس اینترنتی

زنان بسیاری هنوز به خاطر فقدان زیرساخت های تکنولوژی و به دلایل مختلف سیاسی یا اقتصادی به شبکه های اجتماعی دسترسی ندارند و نمی توانند آن طور که باید در شبکه های اجتماعی فعالیت داشته باشند اما جنبش های مجازی فمینیستی مدتی است که راه افتاده و حسابی جنجال به پا کرده است. هر کسی می تواند در این مسیر همراه شود. برخی به زنان شیوه های فعالیت مدنی در شبکه های اجتماعی را آموزش می دهند، برخی دیگر در بحث ها و گفتگوهای مجازی مشارکت می کنند تا میزان آگاهی را افزایش بدهند و برخی دیگر کمپین های مجازی به راه می اندازند. بدون تردید نسل جدیدی از جنبش های فمینیستی در راه است که می تواند اثرگذارتر یا حتی مخرب تر از نسل اول باشد. نسل فمینیست های اینترنتی.


منبع: برترینها

تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است!

ماهنامه همشهری ۲۴ – سروش صحت: به عکس تولستوی نگاه کنید. چه کسی جز صاحب این عکس می توانست «جنگ و صلح» را بنویسد؟ بی شک فقط همینگوی با آن قیافه و هیبتش می توانست نویسنده «وداع با اسلحه» و «خورشید همچنان می دمد» باشد. قصه های کارور شبیه صورت کارور است و صورت چخوف شبیه داستان های چخوف است. عکس بوکوفسکی را که دیده اید؟ عینا شبیه داستان ها و شعرهایش نیست؟ صورت لوئیس بونوئل انگار یکی از شخصیت های فیلم هایش است و بی بروبرگرد صاحب این صورت باید خاطراتی شبیه به آنچه در با «آخرین نفس هایم» گفته، داشته باشد.

 تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است!

خیلی از نقاش ها، شعرا، مجسمه سازان و آهنگسازان شبیه آثارشان هستند یا آثارشان شبیه خودشان است. فیلم های سام پکین پا را کنار عکسی از پکین پا بگذارید. به عکس کارگردان پدرخوانده ها نگاه کنید. فیلم های اسکورسیزی و برگمان یا برادران مارکس را ببینید و بعد به عکس اسکورسیزی و برگمان و برادران مارکس نگاه کنید…

فیلم های وودی آلن هم مثل صورت وودی آلن است، به نظر ساده می آید. به نظر خودمانی می آید، به نظر خنده دار می آید. ولی آن چشم ها و ابروهای خنده دار از زیر عینک با وجود این که راحت با ما ارتباط برقرار می کنند، با وجودی که ساده و صمیمی به نظر می رسند، اما انگار حرفی یا رازی پنهان دارند که برای این که تلخی اش را بگیرند، قرار است به شوخی بگویند از کنار این چهره نمی شود آسان گذشت، نمی شود فراموشش کرد. صورتش از آن صورت هایی است که وقتی یک بار می بینیم دیگر یادمان نمی رود. هم خنده دار است، هم نافذ و حتی ترسناک، خود آلن در کتاب گفتگویش با اریک لاکس می گوید: «مخاطبان دوست دارند من را روی پرده سینما تماشا کنند. باورش برایم مشکل است. مردم می آیند که من را تماشا کنند اما به نظرم غیر قابل باور است.»۱

مردم می آیند وودی آلن را تماشا کنند چون فیلم هایش مثل صورتش ترکیبی از همه چیز است. سادگی و پیچیدگی، روزمرگی و خاص بودن، شادی و غم … در همان مصاحبه در مورد فیلمی می گوید: «خودم در این فیلم بازی می کنم. پس یک کمدی سبک خواهد بود.»۲ وودی آلن خودش را جدی نمی گیرد چون جدی است و چون جدی است بهتر از هر کسی می داند که هیچ چیز جدی نیست.

گمال گرای برعکس

همه چیز درباره نابغه بامزه ای که غرق اندوه است

ترجمه یحیی نطنزی : در طاقچه اتاق تلویزیون پنت هاوس دوبلکس پر از کتاب و گل وودی آلن در خیابان پنجم، نامه قاب گرفته ای از آرتور کانن دویل دیده می شود که اسم هودینی، شعبده باز بزرگ متخصص فرار، در آن آمده. نامه ای که یک هدیه کاغذی سالگرد ازدواج از طرف همسر دوم وودی آلن، لوئیز لاسرِ بازیگر است؛ اما برای آلن معنایی فراتر از یک چیز احساسی دارد. او کودکی اش را با شیفتگی به جادوگری گذرانده – پاییز امسال در خلال یک مکالمه چهار روزه به خودم گفت: «توانایی انجام شیرین کاری های کوچک آن قدر آدم را از خود بی خود می کرد که ارزش داشت برای یاد گرفتنش ساعت ها وقت بگذاری» – و به فرارهای بزرگ هم علاقه مند است؛ به خصوص فرار از خودش.

 تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است!

آلن مثل شخصیتش در برادوی دنی رز «کاملا در سطح پیش می رود» و تا مغز استخوان شهرنشین است. اما آپارتمان نورگیرش به یک کلبه روستایی شباهت دارد. با یک شومینه دیواری کاشیکاری شده، چراغ های گردسوز، سبدهای حصیری پر از هیزم، کفپوش های براق از جنس کاج و دیوارهایی پوشیده از آثار هنری بومیان اولیه آمریکا. حتی اتاق کارش هم کنج خلوت به هم ریخته و مینیمالیستی نیست که ممکن است از فیلم هایش در ذهن تان نقش بسته باشد، و به جایش یک تختخواب چهار ستونه دارد که آلن زیر سایه بان آبی از جنس چلوارش ولو می شود و می نویسد: رو به پاتختی که با قاب عکس هایی از کول پورتر، سیدنی بشه و فئودور داستایفسکی تزیین شده – با عکس کسانی که مثل خود آلن تکنسین هایی حواس پرت و خوشگذران بوده اند.

آلن را در نگاه اول به خاطر آرامش درونی اش به سختی می شود جدی گرفت. جثه بدون شک کوچکی دارد. لباس های معمولی پیچاری و مخمل کبریتی اش را پوشیده اما انبان ترفندهایش با انبان هودینیِ جادوگر فرق می کند. آلن لکنت ندارد. از چیزی که می گوید، مطمئن است. آدم شوخی نیست و بامزه بازی در نمی آورد و وقتی از چیزی خوشش می آید به جای این که بخندد صرفا می گوید: «بامزه است». مودب است اما حرف خودش را می زند. آدمی جدی و بیشتر عبوس است که کمتر پیش می آید صدایش را بلند کند. به دقت گوش می دهد و بدون این که دست و پا چلفتی به نظر برسد کارش را با ظرافتی تحسینی برانگیز و مصمم پیش می برد.

آلن حتی در سن رشدش آن قدر افتضاح بوده که اصلا دوست نداشته دیده شود. مخفی کردن ناتوانی، مثل فانتزی نامرئی شدن، به اندازه حس قدرتمند بودن برایش هیجان انگیز بوده: «به جای جان وین بودن می خواستم مشنگ به نظر بیایم. مردی که جذابیت های خودش را دارد.»

 تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است!

البته آلن تایید می کند که در واقع آن قدرها هم دست و پا چلفتی و پخمه نبوده که در استندآپ های اولیه اش به نظر می آید. حتی در مدرسه یک قهرمان ورزشی بوده و درست برعکس نقش حرص درآرش در آن استندآپ ها از آنهایی نبوده که «از زن ها بد می گویند». از این نظر تصویر سینمایی آلن خیلی بیشتر در ذهن مان جا خوش کرده. مردم نمی توانند او را بدون پرسونای سینمایی اش تصور کنند. خودش می گوید: «من آنقدرها هم شمایل ویژه ای ندارم. فاصله ام با این شمایل زیاد است.»

آلن واقعی خودش را خیلی بروز نداده. او، مثل همه آدم های بامزه بزرگ، غرق اندوه است. برای حفاظت خودش و اطرافیانش از حس فقدان اعتماد به نفسش، یک مرز دور خودش کشیده. شل دست دادنش، صدای آرام و چهره وارفته اش از نشانه های همین حس است. پادزهر آلن برای مقابله با تشویش، کار کردن است. انرژی اش را روی کاری می گذارد که او را از خودش غافل می کند. می گوید: «اواخر نوجوانی ام که یک نمایشنامه نویس جاه طلب بودم چندین و چند کمدین را دیدم و خیلی زود متوجه شدم همگی شان کلی مشغولیت دارند. چاره ای جز کار کردن ندارید. نمی توانید به خواند ریویوها اکتفا کنید. آرامش تان را حفظ کنید. با هیچ کس وارد بحث نشوید. مؤدب باشید و کاری را که دوست دارید انجام دهید و هیچ وقت از کار غافل نشوید.»

آلن روی پرده یک بازنده است با ضعف هایی آشکار. پشت پرده اما او کسی است که در طول این سال ها آثار به شدت متنوعی به جهان سرگرمی آمریکا اضافه کرده است. می گوید: «هیچ وقت خیال نکردم واقعیت چیز زیبایی است. همیشه فکر می کردم مردم فقط تا حدی تحمل واقعیت را دارند. دلم می خواهد در دنیای اینگمار برگمان باشم. یا دنیای لوئی آرمسترانگ. یا دنیای تیم بسکتبال نیویورک نیکز. چون دنیای شان با دنیای ما فرق می کند. کل زندگی تان دنبال راهی می گردید تا از دنیای خودتان خلاص شوید. تا گرفتار اُوردوز واقعیت نشوید که راستش چیز وحشتناکی است.» اضافه می کند که: «من همیشه علیه واقعیت جنگیده ام.» به همین دلیل توانسته از چنگ حواشی زندگی خانوادگی اش فرار کند. او در سال ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳ که سوژه اصلی نشریات زرد بود، در اتاق کارش حسابی پر کار بود. در همین دوران «شوهرها و زن ها» را به نتیجه رساند، و «گلوله ها بر فراز برادوی»، «معمای قتل منهتن» و «اَفرودیت توانا» را نوشت و کارگردانی کرد.

تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است! 

«شوهرها و زن ها» (۱۹۹۲)

در نسخه تلویزیونی اولین نمایش موفق خودش در برادوی – «آب نخور» – بازی کرد و حتی یک روز خودش را هم تلف نکرد؛ حتی «یکی از آن دوشنبه ها»یی که در پاب مایکل موسیقی جار می نواخت. سیدنی پولاک که بازی درخشانی در «شوهرها و زن ها» دارد در موردش می گوید: «او بی نهایت لجوج است؛ البته در مثبت ترین معنای ممکن. به نظرم وودی نه چندان مبادی آداب مثل شخصیت مستر پپرز همیشه آدمی قوی بوده.»

آلن در دل بحران ها خودش را در زیرزمین مخفی نکرد. پولاک می گوید: «زیر بار این نرفت که در خیابان ها دیده نشود. برایش مهم نبود آدم ها در موردش چه فکری می کنند. مسلم است که برایش سخت بود اما نباید در یک مکان و زمان متوقف می شد.» همان طور که خود آلن یک بار به شوخی گفته: «از واقعیت متنفرم؛ اما خودمانیم، در کجا غیر از واقعیت می توانی یک استیک خوب برای ناهار پیدا کنی؟!»

در «خاطرات استارداست» (۱۹۸۰) کارگردانی که نقشش را وودی آلن بازی می کند تصمیم می گیرد حرفه خنده دارش را متوقف کند: «دیگر دلم نمی خواهد فیلم های خنده دار بسازم. راستش … فکر نمی کنم دیگر خنده دار باشم. مخصوصا وقتی به گوشه و کنار دنیا نگاه می کنم و این همه رنج انسان ها را می بینم.»

آلن هم یک زمانی تصمیم گرفت خوراک جدی تری تحویل مخاطبان سینمارو بدهد. می گوید: «می خواستم فیلم هایی گزنده تر مثل «شوهرها و زن ها» بسازم. می شد همچنان فیلم هایی مثل «سایه ها و مه» ساخت اما نمی خواستم به آن قراردادم با مخاطب پایبند بمانم. می خواستم قرارداد را زیر پا بگذارم. امیدوار بودم آنها همچنان پا به پایم پیش بیایند. اما خب این طور نشد.»

تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است!

«معمای قتل منهتن» (۱۹۷۹)

ریچارد شیکلِ منتقد در جستاری درباره آلن نوشته که مخاطبان آلن را تنها گذاشتند اما آلن این را قبول ندارد. می گوید: «این من بودم که مخاطبانم را تنها گذاشتم. آنها من را ترک نکردند. آنها مثل همیشه کار خودشان را کردند. اگر من به ساخت فیلم هایی مثل «منهتن» یا «آنی هال» – از همین جور فیلم ها – ادامه می دادم هم قطعا مخاطبان خیلی زود تنهایم می گذاشتند.»

اما آلن به وضوح تصمیم گرفت مسیر دیگری در پیش بگیرد. در اواخر «خاطرات استارداست» روی این تصمیم تاکید می شود وقتی که یک مخاطب ناراضی از سالن نمایش فیلمی از سندی بیتس بیرون می آید و می گوید: «از این راه پول در می آره؟ من ملودرام دوست دارم. یه کمدی موزیکال که پیرنگ داشته باشه.» شانزده سال بعد آلن با «همه می گویند دوستت دارم» این کمدی موزیکال را ساخت.

دنیای تجملی موزیکال با نداری و فقدان بیگانه است، اما آلن که بچگی اش را در محله فلتبوش نیویورک گذرانده و موقع تولد اسمش آلن کونینزبرگ بوده، خیلی زود به چیزی دست یافت که خودش جایی در موردش گفته بود: «بارقه ای از غم». آلن با خانواده اش خیلی شوخی می کند. آنچه از خانواده «بسیار پایین تر از طبقه متوسط»اش به یاد می آورد درگیری و والدین متخاصم است که «از وقتی چیزی می فهمیده» با حس های ناخوشایند همراه بوده (او بچه اول بوده. خواهر دوست داشتنی اش لتی اندرسون هشت سال از او کوچک تر است و در سال ۱۹۴۳ متولد شده) پدر و مادرش «جزو نجات یافته ها بودند. بقایای دوران رکود آمریکا. وقتی برای تلف کردن نداشتند»؛ پدر و مادری که خیلی او را تحول نمی گرفتند و آدم حساب نمی کردند.

البته این حس دو طرفه بوده. آلن می گوید: «وقتم را در اتاقم می گذراندم. هیچ وقت فکر نمی کردم پدر و مادرم آدم هایی اند که بتوانند ذره ای سرگرمم کنند.» او به ندرت پدر و مادرش را مخاطب ترفندهای جادویی اش یا شوخی هایش توصیف می کند: «انجام این کارها برای آنها مثل بازی کردن تنیس در اقیانوس بود! پدر و مادرم را دوست داشتم اما خیلی تحویل شان نمی گرفتم. در سن و سال جوانی توپ هایم را توی سبد دیگری می گذاشتم. همیشه همین طور بود. تا همین اواخر که من را می دیدند می گفتند: «اه! بی خیال، یه شونه به موهات بزن. ظاهرت افتضاح شده.» به گفته آلن مادرش بتی «خیلی سختگیر» بوده. آلن در مستند زندگینامه اش که اریک لاکس سال ۱۹۹۱ ساخته می گوید که «یادم می آید در بچگی هر روز از دست مادرم کتک می خوردم.» در همین مستند، مادرش در جواب می گوید: «خیلی سختگیر بودم و حالا هم به خاطرش پشیمانم. سختگیری تا حدی لازم است اما نه تا حدی که دیگر تحمل چیزی را نداشته باشید… گاهی لازم است کمی ملایم تر و گرم تر باشید.»

  تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است!

 
علاقه آلن به چاپلین خیلی تعجب برانگیز نیست و جای چاپلین هم در اتاق آلن با عکسی کمتر دیده شده از او در دوران نمایش های وودویل پر شده. چاپلین مثل آلن جذابیت را از دل موقعیت های به غایت تک افتاده خلق می کرد. شخصیت چارلی او مثل شخصیت وودیِ آلن استعاره ای برای دوران خود بود. رفتار آنها از جهات زیادی به هم شباهت دارد. هر دو خود آموخته، گوشه گیر، افسرده و نکته سنج هستند. هر دو نوابغی در کمدی هستند که بدون این که زندگی را دوست داشته باشند به آن جان بخشیده اند. اما تفاوت های آن دو هم آموزنده است. آلن با این بحث موافق نیست که کمدی های صامت چون کمدین ها در آنها باید بدون استفاده از صدا خنده می گرفتند، کار سخت تری بودند. می گوید: «هیچ وقت زیر بار این حرف نرفته ام که فیلم های صامت چون فقط با تصویر سروکار داشتند کارهای متفاوتی بوده اند اما قبول دارم که وقتی وجه بصری و صوتی کنار هم قرار بگیرد خاصیت انتزاعی کار کمتر می شود و با واقعیت نزدیکی بیشتری پیدا می کنید. حتما شنیده اید که کلمات کمدین هایی مثل کیتون یا چاپلین الزاما خنده دار نبوده. وقتی پای کلام وسط می آید کارتان سخت می شود.»

آلن اولین بار در اکتبر سال ۱۹۶۰ تلاش کرد کلمات خودش را روی صحنه به زبان بیاورد؛ آن هم در یک تست یک شنبه شب در کافه بلو انجل نیویورک. می گوید: «ترس عجیبی از صحنه داشتم، بالا نیاوردم، اما ساعت ده شب قرار بود روی صحنه بروم و آن روز هیچ چیزی نتوانستم بخورم.» آلن از هفده سالگی برای یک خبرگزاری ستون شایعات می نوشت و طرح هایش در کنار آثار بزرگانی مثل دنی سیمون، لری گلبارت و مل بروکس کار می شد. آن شب قرار بود آلن فقط جوک هایش را برای بقیه تعریف کند. مدیر برنامه هایش در آن زمان، جک رولینگز (که کسان دیگری مثل مایک نیکولز و الن مری را هم کشف کرده بود) آلن را صدا کرد و گفت وقتی شوخی هایش را بیان می کند باید «از خنده ریسه برود». گفت: «اگر خشکت بزند کارمان ساخته است.» اضافه کرد که جوک ها وقتی جذاب بیان می شوند که شخصیت داشته باشند و این کاری است که آدم روی صحنه انجام می دهد. رولینگ حالا می گوید: «آلن هیچ تجربه ای در اجرا نداشت. مثل بچه ای بود که تازه حرف زدن یاد گرفته. مکانیکی، فارغ از زندگی، بدون حس و حال و تک لحنی بود اما متریالش فوق العاده بود.»

 تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است!

آلن در سال ۱۹۵۴ که نوزده ساله بود در همان کافه بلو انجل تحت تاثیر سبک مکالمه ای مورت سال قرار گرفته بود. می گوید: «اجراهایش بهترین چیزی بود که تا آن زمان دیده بودم. مردم فکر می کردند او یک نویسنده بزرگ است و نه یک اجرا کننده خوب. اما کاملا اشتباه می کردند. آن قدر در کارش مهارت داشت که خیال می کردید کاری جز حرف زدن نمی کند.»

سال خالق چیزی بود که آلن اسمش را گذاشته «توهم طبیعی بودن». آلن هم توهم بخت برگشته بودن را خلق کرد. در اولین شبی که اجرا داشت، جلوی میکروفن آمد و با صدای تودماغی اش شروع کرد به بسط دادن خاطرات اقامت کوتاه مدتش در دانشگاه نیویورک؛ دانشگاهی که آلن در درس زبان نمره «F» و نمره «C» در تولید سینمایی گرفته بود.

می گوید: «در زندگی شخصی ام اتفاق های مهمی افتاده بود که به نظرم رسید می شود در آن شب عیار جذابیت شان را سنجید. من خوره فلسفه بودم. در دانشگاه تمام دوره های عجیب و غریب فلسفه را گذراندم. دوره هایی با اسم هایی مثل واقعیت و زیبایی، واقعیت پیشرفته، زیبایی و واقعیت میانجی، و مقدمه ای بر خداشناسی. در همان سال اول از دانشگاه نیویورک دل زده شدم. در امتحان ریاضی پایان ترم هم تقلب کردم. تمام برگه را از روی دست پسری نوشتم که کنارم نشسته بود.»

آلن حالا درباره شوخی نویسی به زبان شاعرانه هم حرف می زند: «با گوشتان پیش می روید. درست مثل شعر که به سیلاب های مشخصی نیاز دارد تا به وزن درستی دست پیدا کند؛ به مکث، تکرار، تکرارها تلاشی غریزی برای رسیدن به ریتم مناسب اند.» اما او در آن زمان حتی با اجرای سطح اول پایینش هم به چیز باارزشی رسیده بود. آلن با ترکیب هوش و بخت خوب (چیزی که اسمش را گذاشته «ضربه شانس») به یک پرسونا رسید؛ پرسونایی که چاپلین یا چارلی به آن رسید. آلن می گوید: «کیتون و چاپلین تحت تاثیر دورانی بودند که تشویش های آدم ها و واژه های آنها شکل فیزیکی داشت. آن دوران همه چیز فیزیکی بود. دوران تِرن ها بود و ماشین ها. اما سر و کله من بعد از فروید پیدا شد. دورانی که زمین بازی در اختیار «ذهن» بود. آدم ها می خواستند بدانند توی سرت چه می گذرد.»

 تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است!

در ابتدای قرن بیستم ولگردهای جسمی چاپلین به اسطوره پویایی تبدیل شد اما در اواخر این قرن وودیِ ناتوانِ مخلوقِ آلن نقش اسطوره دفاع را بر عهده گرفت. می پرسد: «سایز پیراهن و اندازه مچم را ببین؛ در این دنیای متناهی از آدمی مثل من چه کاری ساخته است؟» شوخی های آلن دنبال معنا می گشتند و با کنش فیزیکی بیگانه بودند، یک جور عقب نشینی تمام عیار سایه سنگین خودش را بر امیدواری می انداخت. شانه بالا انداختن جایگزین سکندری خوردن شد.

کار آلن در فیلمساز شبیه نوشتن کتاب است تا ساختن فیلم. در این مسیر به رستگاری رسیده و به معنای واقعی آن را تجربه کرده است. می گوید: «رستگاری نتیجه انکار موفقیت است. فیلمسازی ذهن شما را از آن خودش می کند که واقعا نعمت بزرگی است. اگر وقت خود را صرف آن نکنید و ذهن تان درگیر نشود، در خانه می نشینید و به مسائلی فکر می کنید که هیچ راه حلی برای شان ندارید.»

آلن تقریبا کنترلی کامل روی کارش دارد. یک روز بعدازظهر در تاریک – روشنای اتاق نمایشش بهم گفت: «همه چیز را کنترل می کنم. همه جیزها را! هر فیلمی دلم بخواهد می توانم بسازم. هر سوژه ای؛ کمدی یا جدی. از هر بازیگری که بخواهم استفاده می کنم تا وقتی بودجه ام کفاف می دهد هر نمایی را که دلم بخواهد دوباره می گیرم. روی تبلیغات هم کنترل دارم. همین طور روی آنونس ها و موسیقی.»

این هم یکی دیگر از شباهت های آلن با چاپلین است: در صنعت سرگرمی سازی سینمای آمریکا او تنها کمدینی است که در میزان کنترل و میزان هنرمندی با چاپلین برابری می کند. چاپلین استودیوی خودش را داشت و کلی آدم برایش کار می کردند و آن طور که یک تبلیغات چی در جایی نوشته وقتی از در استودیو وارد می شد «به صف می شدند و گوش به فرمان بودند». آلن استودیوی واقعی ندارد و با این جور اداها بیگانه است، با این حال راهی پیدا کرده تا همیشه در حال تولید باشد. ازش می پرسم چه می شد اگر نمی توانست تا این حد روی فیلم هایش کنترل داشته باشد. جواب می دهد: «دست از کار می کشیدم.» البته به نظر آلن این میزان آزادی هنری یک جور موهبت دوگانه است: «اگر در کارتان شکست بخورید و نتیجه بد از آب در بیاید، هیچ کس را غیر خودتان نمی توانید مقصر بدانید. به همین دلیل معمولا می گویم تنها چیزی که بین من و یک اثر بزرگ فاصله انداخته خودم هستم!»

 تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است!

با این حال آلن بعد از این که فیلم هایش را تمام می کند، هرگز آنها را دوباره نمی بیند. خودش بهتر از هر کسی امتیازها و ضعف های شان را می شناسد. با اسم بردن از «دزد دوچرخه»، «راشومون»، «همشهری کین» و «توهم بزرگ» آنها را منطبق بر استانداردهای عالی اش می داند. اضافه می کند که «هنوز در حال جستجو هستم و این جستجو من را به کار وا می دارد. اگر تیرم به هدف بخورد قطعا تصادف در آن نقش داشته. چون در جستجو نمی شود از نتیجه مطمئن بود.»

البته برای آلن ف۶یلم ها بابت کمک به فراموش کردن واقعیت بیشتر اهمیت دارند تا ماندگاری شان. سبک زندگی هرکولی آلن – او شب ها هفت ساعت می خوابد، یک ساعت را به نواختن کلارینت اختصاص می دهد: «برای این که مثل من نوازنده سطح پایینی بمانید باید هر روز تمرین کنید!» و بقیه روز را تقریبا کار می کند – برای کسانی که می دانند فیلمسازی چقدر میزان تحمل آدم را به چالش می کشد تعجب برانگیز است.

سیدنی پولاک می گوید: «کاری که آلن می کند هم به شدت افسرده ام می کند و هم هیجان زده. فکر کردن به آن واقعا سرم را درد می آورد. آدمی مثل من اگر شانس بیاورد در بهترین حالت در هر سه سال می تواند یک فیلم بسازد. نمی دانم آلن چطوری این همه فیلم می سازد.»

آلن درباره کارنامه پر تعدادش می گوید: «اولین اثرش این است که ترس تان می ریزد.» برای آدمی مثل آلن که نسبت به محدودیت هایش «بیش از حد خودآگاه» است، ابزار سینما امکانات بی رقیبی دارد. فیلم ها فقط زمان را متوقف نمی کنند یا از یاد نمی برند؛ آن را قابل تحمل می کنند.

نوشتن کمدی برای آلن فقط یک ماه وقت می برد. درام هم حدود سه ماه. آلن که نوشتن را حتی قبل از این که بتواند بخواند یاد گرفته، به این قابلیت نمی بالد. اما در میان فیلمسازان معاصر آمریکا به خاطر توانایی عجیبش در خلق آثار متنوع و شخصیت های زن ممتاز، موقعیت منحصر به فردی دارد. بازیگران زن فیلم هایش به شکل قابل ملاحظه ای جایزه اسکار برده اند (دایان کیتون، میرا سوروینو، دایان وست [دو بار]) یا نامزد آن شده اند (جنیفر تیلی و جودی دیویس). می گوید: «از همان جوانی نسبت به زن ها کنجکاو بودم. وقتی کلاس پنجم بودم مادرم را صدا می کردند و بهش می گفتند پسرت همیشه با دخترها سر جنگ دارد. انگار کار دیگری بلد نیست.»

تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است! 

دایان کیتون

باربارا هرشی که نقش تاثیرگذاری در «هانا و خواهرانش» بازی کرده می گوید: «خدا را شکر که وودی آلن از زن ها نمی ترسد.»

دایان وست می گوید: «او قصد و غرضی ندارد. زن ها را بیشتر ستایش می کند. رفتار پیچیده ای دارد. وقتی در مورد زن ها صحبت می کند لحنش تغییر می کند. شاهد همکاری اش با کیتون بوده ام. شاهد این که چطور به کیتون گوش می دهد. چطور او را به خنده می اندازد. چطور به او افتخار می کند.»

آلن در میان مردها هم دوست های خوبی دارد. کسانی مثل تونی رابرتزِ بازیگر و مارشال بریکمن و داگلاس مک گرات نویسنده. اما وقتی حرف به تاثیرگذاری زن ها در فیلم هایش می رسد، اسم وست و فارو را هم به بقیه اضافه می کند: «آنها کاری کرده اند که من شبیه قهرمان ها به نظر می آیم.» نظر وست این است که «در میان کسانی که با آنها کار کرده ام هیچ کس به اندازه وودی آلن از توانایی هایم آگاه نبوده.» اما گاهی اوقات هم موقعیت عوض شده است. مثلا میا فاروی سرسخت بلوند با کلاه گیس در «برادوی دنی رز» نقشی نبود که آلن تصور کند فارو مناسب آن به نظر می رسد تا این که خانم روآ، کارمند رستوران روآ در نیویورک، به آلن می گوید: «این همان زنی است که دوست دارم نقشش را بازی کنم.»

 تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است!

«برادوی دنی رز» (۱۹۸۴)

آلن می گوید: «وقتی تازه نوشتن را به شکل حرفه ای شروع کرده بودم اصلا و به هیچ وجه نمی توانستم از نقطه نظر زن ها بنویسم. اما آشنایی ام با کیتون و شخصیت قوی و خصلت های منحصر به فردش کمک کرد تصویرم عوض شود.» کیتون به آلن یاد داد چطور زیبایی چشم اندازهای شهرهای صنعتی و چهره آدم های پیر و رفتارهای غیرعادی شان را درک کند. آلن می گوید: «چیزهای زیادی از او یاد گرفتم و با کمک همان ها شروع کردم به نوشتن چیزهایی که به دایان فرصت می دادند خصوصیاتش را بروز دهد. تا این که نوشتن از نقطه نظر زن ها برایم بامزه شد. این کاری نبود که قبلا انجام داده باشم و تازگی خودش را داشت. این کار با گذاشتن همه بار روی یک کمدین محوری فرق داشت که باید دائما مخاطب را سرگرم می کرد. هیچ کس نمی تواند به اندازه دایان کیتون من را بخنداند. کیتون یک بار من را برد دیدن مامان بزرگ هایش. همین طوری صدای شان می کرد. روز شکرگزاری بود. نشستم کنار این مامان بزرگ ها. از خنده روده بر شدم. بعد از شام قرار شد با هم بازی کنیم. خیلی حواس شان بهم بود. انگار منتظر بودند تقلب کنم تا مچم را بگیرند. این همان صحنه ای بود که بعدها در «آنی هال» ازش استفاده کردم.»

آلن با وجود همه چیزهایی که از این شخصیت های زن یاد گرفته حواسش به یک ترفند دیگر هم بوده: «چیزی را می نویسم که به نظرم به ساخت شخصیت های واقعی کمک می کند. طوری که اگر فیلم را ببینید – و با فلان شخصیت زن ارتباط برقرار کنید – خیال کنید که در مورد او بیشتر از زنی که می شناسید اطلاعات دارید. این یک چیز شهودی است که مسیرش از شناخت بازیگر و شناخت شخصیتی می گذرد که می خواهم در موردش بنویسم. اگر کار بکند، ناخواسته به حقایقی در مورد آن شخصیت می رسید. اگر چیزی را از ته دل بنویسید، به حقایقی می رسید که با حساب و کتاب اصلا به دست نمی آید. ممکن است کسی کارتان را ببیند و بگوید: خدای من! چطور این سوژه را این قدر خوب می شناسی؟ در حالی که آن قدرها هم آن را خوب نمی شناسی!»

تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است!

انتخاب بازیگر حوزه دیگری است که روش آلن در آن «کاملا غریزی» است. انتخاب هایش در طول این سال ها حرفه خیلی ها را از این رو به آن رو کرده است. مثلا در «همه می گویند دوستت دارم» آلن به گلدی هاون فرصت می دهد تا بهتر و متفاوت تر از همه نقش هایش به نظر رسد. هاون می گوید: «هیچ وقت نقش مادری را بازی نکرده بودم که این همه بچه داشته باشد. فکر نمی کردم بتوانم روی پرده از عهده [ارتباط با بچه های بزرگ] بربیایم.»

کل فرآیند تست گرفتن و انتخاب بازیگر برای آلن خیلی خجالت آور است. این طور توضیح می دهد که «اغلب به شدت معذب می شوم. دلم برای آن بازیگرهای بیچاره می سوزد.» به گفته جولیت تیلور، مسئول انتخاب بازیگرش، او در طول این سال ها «در معاشرت آدم راحت تری شده.» حالا دیگر بازیگرها را می بیند و از آنها می خواهد فیلمنامه ها را «بخوانند». تا همین چند وقت پیش اصلا دلش نمی خواست صدای بازیگرها را موقع تست بشنود. اما آلن هنوز هم این ملاقات ها را به شدت «خجالت آور» توصیف می کند.

مراسم های انتخاب بازیگر آلن در عرصه سینما حسابی معروف است. این مراسم ها در اتاق نمایش اتفاق می افتد و آلن که معمولا موقع تست گرفتن نمی نشیند، سعی می کند پیش از این که بازیگران توی صندلی غرق شوند جلوی آنها در ورودی اتاق نمایش ظاهر شود. تیلور قبل از این مراسم هم توصیه هایی به بازیگرها می کند: «نباید احساس کنید به تان توهین شده، با همه همین کار را می کند، خیلی هم طول نمی کشد.» این قدر کوتاه که این طور در موردش نطق می کند: «حوالی ماه سپتامبر انجامش می دهیم. معمولا هم برای چند نقش به بازیگر نیاز داریم. مثلا تیلور فکر می کند تو ممکن است برای فلاان نقش مناسب باشی. من هم تصمیم می گیرم ببینمت. به عکس ها کاری ندارم و می خواهم ببینم از نظر جسمی در چه وضعیتی هستی. بعد هم تشکر می کنم و می گویم با هم در تماس خواهیم بود.» چیزی که تعریف می کند شاید فقط سی ثانیه طول بکشد. وقتی قرار بود تیلور و آلن از بازیگرهای انگلیسی مثل سر یان مک کلن و سم جان نویل در «اَفرودیت توانا» استفاده کنند تیلور به آلن گفته: «باید بگذاری روی صندلی بنشینند. برای خودشان شوالیه هستند!» اما آلن حرفش را جدی نگرفت.

 تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است!

آلن همیشه به دنبال چیزی است که اسمش را گذاشته «قابلیت هیجان»، «هنرمندهای بزرگ – به خصوص نوازنده های جاز – در یک جیز با هنرمندهای کمتر بزرگ فرق دارند؛ آنها با تغییر یک جمله می توانند شما را به هیجان بیاورند. در بازیگری هم همین طور است. هیچ وقت نمی دانید دایان کیتون، دایان وست یا مارلون براندو دقیقا چه کار می خواهند بکنند. جودی دیویس هم همین طور است. اگر ده برداشت با او ضبط کنید، در هر کدام یک جور بازی می کند.»

آلن در کار بازیگران به مرگ مولف اعتقاد دارد: با فاصله از آنها می ایستد و تماشا. قضاوت و براندازشان می کند و بعد مثل رمان نویسی که ممکن است یک فصل از کتابش را دور بریزد ممکن است تلاش بازیگر را به کلی نادیده بگیرد و صحنه را دوباره بگیرد. پولاک می گوید آلن از آدم هایی نیست که گوشه صحنه بایستند و ازتان خواهش کنند درست بازی کنید. فقط نگاه می کند و اگر نتیجه درست از کار در نیاید اخراج می شوید.» (این فرآیند در طول این سال ها کلی تلفات داده.)

آلن با بازیگر زیاد هم حرف نمی زند. این کارش از دید گروه شاید یک جور بی اعتنایی یا بی اخلاقی تعبیر شود. آلن می گوید: «اگر کار اشتباهی انجام دهند به شان می گویم.» این روش کلی زمان برای آلن خریده و باعث شده حوصله اش سر نرود: «سر و کله زدن با بازیگرها می تواند کسل کننده باشد؛ این که بازیگرها جلوت بنشینند و مجبور شوی کلی برای شان فک بزنی. طرف به هر حال فیلمنامه را خوانده و نقش را قبول کرده. فرضم این است آن قدر عقل و شعور دارد که بداند قرار است در چه موقعیتی قرار بگیرد.»

این روش ممکن است برای خیلی از بازیگران دلسرد کننده باشد اما آزادی عمل زیادی هم به آنها می دهد. آلن آلدا – بازیگر سه فیلم وودی آلن – می گوید: «او شما را داخل یک مخلوط کن می اندازد و آن را روشن می کند. به همین دلیل بازیگرها جوری به نظر می آیند که انگار برای نقش آماده نیستند و همین باعث می شود جوری بازی کنند که انگار اصلا نقش بازی نمی کنند. فایده دیگرش این است که بازیگرها مجبور می شوند خوب گوش بدهند. چون نمی دانند طرف مقابل شان قرار است چه جمله هایی را به زبان بیاورد. اصل موضوع را می دانند اما آلن عمدا رسمی و غیر محاوره ای می نویسد و از شما می خواهد آن را به زبان محاوره تبدیل کنید.»

 تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است!

با این حال کار کردن با آلن برای بازیگران اصلا راحت نیست. برای خود آلن هم سختی دارد. وست می گوید: «آدم شیرینی است، اما به موقع کار، همکاری با وودی ممکن است خون و خونریزی راه بیندازد. چون اگر یک نت را درست نزنید خیلی زود متوجه می شود.» وست که در «گلوله ها بر فراز برادوی» مجبور شده سی بار از یک پله برقی بالا و پایین برود، این وجه از آلن را به خوبی می شناسد. چیزی که اسمش را گذاشته «انزجار ملایم و مؤدبانه!» دایان کیتون می گوید: «اگر کارتان را درست انجام بدهید، ممکن است به فکر بازی متفاوتی بیفتد. اما اگر نتوانید از عهده اش بر بیایید کارتان ساخته است.» آلن این رفتارش را به حساب بی رحمی نمی گذارد: «من درست در نقطه مقابل کمالگرایی پیش می روم. من یک کمالگرای برعکسم. ممکن است سر چیزی که می خواهم به آن برسم پافشاری کنم اما بی رحم نیستم، که ای کاش بودم. در آن حالت شاید فیلم هایم بهتر از کار در می آمدند.»

هیچ کس از زندگی جان سالم به در نمی برد اما آخرین غافلگیری در مورد آلن این است که بی اعتنا نسبت به موقعیت افسانه ای اش، از زندگی لذت می برد و برای رسیدن به آن زحمت زیادی کشیده. او هنوز هم از زندگی در منطقه لوکس نیویورک «به هیجان» و سر ذوق می آید (جایی که خودش به آن می گوید «منطقه»). این طور ادامه می دهد: «خانواده هایی را می بینم که بچه های شان را به مدرسه های خصوصی می برند و راننده های شان برای شان پارک می کنند. مردهای تاکسیده پوش را می بینم و زن های برازنده آنها و دربان هایی که برای شان تاکسی می گیرند.» این همان دنیای «سرخوش کننده»ای است که آلن وقتی در جوانی بعدازظهرهای کسالت بار تابستانی اش را در خانه های سرد و درندشت بروکلین می گذراند درباره اش رویاپردازی می کرد.

چند هفته بعد از مکالمه مان، در یک دوشنبه ای قبل از این که آلن مجبور شود نوازندگی اش را در پاب مایکل شروع کند، برای خوردن شام دور هم جمع شدیم. آلن معمولا فقط یک دور می نوازد و چون معمولا کلی آدم جلوی پاب صف کشیده اند از در پشتی وارد می شود و موقع رفتن هم از آشپزخانه خودش را به بیرون می رساند. آن شب هم چیزی حدود صد نفر ورودی ۳۵ دلاری شان را داده بودند تا مثلا شنونده آن گروه موسیقی باشند اما بیشترشان می خواستند به آلن زل بزنند.

 تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است!

آلن یک کلارینت آنتیک در سبک یوجین آلبرت می نوازد؛ همان طور که موزیسین های جاز قهرمان زندگی اش این کار را می کرده اند. نوازندگانی مثل بشه، جرج لوئیس، جانی دادز و آلبرت بربنک، یک کلارینت برند Buffet دارد که خودش در انتهای اتاق رو به محل ایستادن نوازندگان آن را سر هم می کند. می گوید: «فکر نمی کنم موسیقی جاز به سبک نیواورلئان خیلی طرفدار داشته باشد. اما برای خود ما که تعدادمان هم زیاد نیست ماجرا فرق می کند.» برای آلن «گرما و سادگی» این موسیقی مسحور کننده است: «هر چقدر ابتدایی تر باشد برایم بهتر است. لذتش سریع تر منتقل می شود. حسی که به آدم می دهد پیچیدگی ندارد و با اندک هوشی قابل درک است. ساده تر از این نمی شود. گاهی فقط سه کورد دارد اما آدم هایی که آن را می نوازند و تعدادشان هم زیاد نیست آن قدر کارشان را زیبا انجام می دهند که به حیرت می افتید.»

آلن روی سن می رود. خودش را بین یک بانجوی بزرگ و یک ترومپت ظریف جا می کند. شروع می کند به نواختن رپرتوار گروه و غرق لذت می شود. تقریبا تمام مدت اجرا چشم هایش بسته است و با پای چپی که جلو گذاشته مثل یک پیستون ضرب می گیرد. ادعا می کند عاشق موسیقی است اما «استعدادی در آن ندارد»؛ که البته حرف چندان درستی نیست. چیزی که کم دارد نفس است تا هر وقت لازم باشد یک نفس بنوازد. وقتی که گروه می خواهد برنامه اصلی اش را از سر بگیرد، انگشتان ظریف آلن و بدنش به خوبی با آنها همراه می شود. روی صندلی وول می خورد، شانه ها و سرش را به جلو خم می کند تا صدای ناهنجار کلارینت را در بیاورد. انگار ناگهان پوست می اندازد و از شر بدنش و همه غم و غصه هایش خلاص می شود.

 تنها «وودی آلن» شبیه «وودی آلن» است!
 
آلن گاهی اوقات اوایل صبح اتاق خوابش در طبقه بالای خانه را به محل تمرینش تبدیل می کند و تا شب همانجا می ماند. روش کارش این طور است که صفحه ای از بانک جانسون پخش می کند و همراه گروه او می نوازد. می گوید: «بدون این که آن نوازنده های بزرگ را دیده باشم برای خودم کنارشان ساز می زنم. برای من که حس واقعی دارد. از خود بی خودم می کند. مثل خوابیدن در یک وان پر از عسل».

آلن در موسیقی، در فیلم – و راستش در هر کاری که انجام داده – دنیایی فانتزی ساخته که آن قدر بی عیب و نقص بوده که بعضی از رویاهای باورنکردنی خودش هم رنگ واقعیت گرفته. اسم خودش را گذاشته «شاهزاده بدبینی». «ای کاش چندتا حرف مثبت هم داشتم که موقع خداحافظت بهت بگویم. اما چیزی در چنته ندارم. می شود دوتا حرف منفی تحویلت بدهم؟ وقتی داری از کمدین ها یا فیلم ها لذت می بری متابولیسم بدنت را کاملا با آن تطبیق می دهی. برای همین ممکن است نتوانی غذای دیگری مصرف کنی. ممکن است بعدا به خودت بیایی و متوجه شوی این چیزها به بخشی از وجودت تبدیل شده است.» آلن حتی در مسیر جستجوی لذت هم ردپای اندوه را دنبال می کند. دایان کیتون می گوید: «گاهی اوقات اگر چشم هایم را ببندم و وودی را تصور کنم او را فقط در حال تماشای «فریادها و نجواها» می بینم. متوجه منظورم می شوید؟ یک وودی به شدت متاثر. این حس را در چهره اش دیده ام حسی که من را هم تحت تاثیر قرار داده است.»

 

پی نوشت

۱و۲٫ گفتگو با وودی آلن، اریک لاکس، ترجمه مازیار عطاریه، نشر شورآفرین


منبع: برترینها

حسام الدین سراج: شجریان به اشعار جان می دهد

ماهنامه تجربه: روایات بسیار است؛ می گویند تعداد افرادی که دوره آواز را نزد او گذرانده اند به اندازه انگشتان یک دست هم نیست اما شمار مدعیان حضور در محضرش شاید از مرز صد نفر نیز عبور کند! صحبت از خسرو آواز ایران است، محمدرضا شجریان چندی است به دلیل بیماری دم فروبسته و نوایی تازه از او نه به صورت اثری صوتی و نه روی صحنه به سمع دوستدارانش نمی رسد.

یکی از خوانندگانی که نزد محمدرضا شجریان تلمذ کرده، حسام الدین سراج، آوازخوان نام آشناست. او که نوازنده سنتور و سه تار نیز به شمار می رود ابتدا قطعاتی را نزد محمدرضا شجریان می برد تا شاید با صدای خسرو آواز ایران ضبط و منتشر شود اما این خواننده پرآوازه به سراج جوان توصیه می کند خود در راه آواز گام بردارد.

حسام الدین سراج: شجریان به اشعار جان می دهد 
به بهانه هفتاد و ششمین سالروز تولد محمدرضا شجریان به سراغ حسام الدین سراج رفتیم و درخصوص ویژگی هایی که این هنرمند نامدار را از دیگران متمایز کرده، گفت و گو کردیم. ماحصل این گفت و گو را در ادامه می خوانید:

با وجود این که نام های متعدد و گاه عجیب و غریبی تحت عنوان شاگردان محمدرضا شجریان مطرح می شود در غالب مطالبی که دیده ایم نام شما به عنوان یکی از شاگردان استاد شجریان ذکر شده است. قصه شاگردی شما در محضر استاد شجریان از کجا آغاز شد؟

آقای شجریان پش از انقلاب کارهایی با آقای مرحوم فرامرز پایور انجام داده بودند. بعضی از کارهای ارکسترال ایشان که توسط آقای شهبازیان یا حسن و حسین یوسف زمانی انجام شده بود نظرم را جلب می کرد. حسن و حسین یوسف زمانی دو برادر بودند که هرکدام صاحب اثر محسوب می شدند ولی آن زمان حسن یوسف زمانی بیشتر فعال بود.

حسن یوسف زمانی بیشتر در دهه ۷۰ با آقای شجریان همکاری می کرد. درست است؟

بله، انتخاب شعر آقای شجریان و سوز و گدازی که در صدای او بود را بسیار دوست داشتم. قبل از آقای شجریان بسیار به صدای آقای ایرج علاقه مند بودم. البته الان هم به هر دوی این عزیزان علاقه دارم.

صدای ایرج یک صدا بانشاط مردانه بود ولی فکر می کنم انتخاب شعر شجریان بجاتر و مناسب تر بود. به همین جهت گرایشم به استاد شجریان زیاد شد. من سنتور می نواختم و نزد مرحوم سیروس ساغری در اصفهان سنتور می زدم. بعد به تهران نزد استاد فرامرز پایور آمدم.

من اوایل انقلاب مجموعه ای را به نام «باغ ارغوان» کار کرده بودم که شاید شنیده باشید. یک بار استاد شجریان را در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی دیدم. قرار گذاشتیم و من به منزل ایشان رفتم. سازم را نیز با خودم برده بودم و در منزل ایشان ساز زدم. همچنین مقداری شعر برده بودم که آن شعرها را به استاد شجریان نشان دادم.

چرا می خواستید نظر محمدرضا شجریان را در مورد شعرها بدانید؟

گفتم «استاد، اگر امکان دارد و البته اگر دوست دارید این شعرها را بخوانید.» ایشان گفتند «من دوست دارم این قطعات را بخوانم ولی دوستانی دارم که ممکن است به من ایراد بگیرند چرا با جوان ترها کار می کنی. راهنمایی ات می کنم تا خودت بخوانی.»

استاد کلاسی در رادیو داشتند که من به آنجا رفتم و به صورت رسمی شاگرد ایشان شدم و از محضرشان بهره بردم. بعد من آن مجموعه که «باغ ارغوان» نام گرفت را کار کردم. مدتی بعد استاد با آقای مشکاتیان به استودیو بل آمدند.

هر دو وقت ضبط داشتیم. این تقارن باعث شد که من از راهنمایی های استاد بهره ببرم. در حال میکس کار بودیم که استاد کار را شنید و راهنمایی هایی انجام داد که در مورد آواز و تصنیف اول مجموع «باغ ارغوان» لحاظ شد.

 

فکر می کنید چرا محمدرضا شجریان چهره ای خاص در موسیقی ایران محسوب می شود؟

به هر حال استاد شجریان ویژگی هایی دارد که او را از دیگران متمایز می کند. ویژگی اول او محقق بودن است. یعنی وقتی می خواهد کاری انجام بدهد زمان زیادی برای کار می گذارد و با همت و پشتکار تمام می رود تا جزییات کار را دربیاورد.

خیلی از چیزهایی که ما از ایشان درس گرفتیم را استاد از نوارهای طاهرزاده، سید رحیم و قدما در آورده بود. خودش زحمت کشیده، نوارها را گوش کرده و کار می کرد و به ما تعلیم می داد. همین روحیه تحقق ایشان را بسیار متمایز می کند.

کلاس های ایشان به نحوی بود که ما بیش از آن که درس آواز بگیریم درس اخلاق می گرفتیم. ایشان به همه هنرجویان بدون استثناء احترام می گذاشت. با ادب کامل و رعایت حریم ها چیزهایی که بچه ها دوست داشتند را مراعات می کرد. استاد دروس مورد نظر خود را با مهربانی به بچه ها می آموخت.

حسام الدین سراج: شجریان به اشعار جان می دهد 

بنابراین ورود جدی شما به مقوله آواز و نه موسیقی ایرانی را باید از همان زمانی بدانیم که شما پس از حضور در مرکز حفظ و اشاعه با استاد شجریان قراری گذاشتید و ایشان به شما گفت که خودت این قطعات را اجرا کن…

بله ما به کلاس آواز ایشان رفتیم و بعد همان کار «باغ ارغوان» را ضبط کردیم. بعد هم کارهای دیگری مانند شمس الضحی و مجموعه نینوا را انجام دادیم.

اگر امکان دارد کمی از قالب حسام الدین سراج بیرون بیاییم و کلی تر به ماجرا نگاه کنیم. می خواهیم یک نگاه انطباقی و تحلیلی به موسیقی قبل و بعد از انقلاب داشته باشیم. استاد فرهاد فخرالدینی در کتابی که درباره همسر خود نوشته اند اشاره ای به همکاری با استاد شجریان در ارکستر ملی داشته اند. البته دیگران نیز بسیار به این موضوع اشاره کرده اند که محمدرضا شجریان روحیه تلاشگری داشته و برای خواستن تلاش می کرده است…

کلا همین طور است. ماجرای تحقیقی که به آن اشاره کردم کاملا در مورد ایشان صادق است. او فردی است که در خراسان زندگی می کرده و اتفاقاتی می افتد و تلاش هایی انجام می دهد.

مسافرت ها، آمد و رفت ها، رفتن به کلاس خوشنویسی و اخذ مدرک دوره ممتاز و اتفاقاتی از این دست نشان می دهد که ما با فردی رو به رو هستیم که بسیار خوانده و تلاشگر است. شجریان زحمت زیادی کشیده است و نمی توان این مسئله را انکار کرد.

به نظر شما فارغ از مسائل فنی و تخصصی آیا عوامل دیگری هم در فراموشی برخی از صداها یا به اوج رسیدن برخی از دوستان دخیل بودند یا این مسئله یک توهم است؟

برخی از آهنگسازان معتقدند استاد شجریان هنرمند بسیار توانمندی است و تلاش های زیادی هم انجام داده، ولی ما صداهای دیگری هم داشتیم که پس از انقلاب به دلایل مختلف اجازه حضور در عرصه هنر را پیدا نکرد.

این عده اعتقاد دارند که بنابراین طبیعی است نسل های پس از انقلاب اسلامی با نوع ارائه صداهای این دوستان و حضورشان در عرصه موسیقی آشنایی نداشته باشند تا بخواهند خاطره سازی کرده و این نوع از موسیقی را دنبال کنند.

به عنوان نمونه می توان از آقای شهیدی، آقای گلپا و آقای ایرج نام برد. ما در عرصه رسمی هنر پس از انقلاب حضور برخی از آنها را بسیار کمرنگ دیدیم و بعضی از آنها را اصلا دیگر ندیدیم. به عنوان کسی که هم در محضر استاد شجریان حضور داشته و هم با توجه به این که به نظر می رسد بسیار اهل مطالعه هستید چون با وسواس واژه ها را انتخاب می کنید، فکر می کنید چه عواملی دست به دست هم دادند تا ما استاد محمدرضا شجریان را به زعم برخی از دوستان، تمامِ موسیقی ایرانی بدانیم؟

من فکر می کنم استاد شجریان استاد بسیار بزرگی است اما اگر این جمله را بگوییم شاید خود استاد هم رضایت نداشته باشد، چون خیلی های دیگر هم بودند که شما تعدادی از آنها را هم است بردید مثل استاد ایرج، استاد خوانساری، استاد گلپایگانی و استاد گلچین که بسیاری از آنها رنگ صدای خیلی زیبایی دارند.

من فکر می کنم به دلیل اینکه استاد شجریان قاری قرآن و بعد خطاط بوده، انتخاب های خاصی هم داشته است. او در همه عرصه ها ورود نکرده و به همه فضاها وارد نشده است. یعنی حرکت هایی بسیار انتخاب شده و گلچین شده داشته است. به همین خاطر بعد از انقلاب هم خواهان زیادی داشته است.

به هر حال افرادی که در عرصه قرآن بودند آقای شجریان را دوست داشتند. کسانی که به ربنا علاقه مند بودند دوستدار آقای شجریان بودند و کسانی نیز که به خط علاقه نشان می دادند آقای شجریان را دوست داشتند.

آقای شجریان یک سلوک هنری داشته است و همین موضوع سبب شد بعد از انقلاب هم مشکلی برای فعالیت او ایجاد نکنند.

صداهای دیگری هم وجود داشت اما علت اینکه به  جایگاه شجریان ختم شد فکر می کنم دلایلی بود که ذکر کردم. ایشان به راحتی اجازه فعالیت پیدا کرد و کنسرت ها، نوارها و سی دی های خود را منتشر کرد اما دیگران نه. شاید این عده به جهت سابقه های قبلی که مورد قبول رژیم فعلی نبود نتوانستند اجازه فعالیت پیدا کنند.

اگر به کسانی که امروز فعالیت می کنند نگاه کنیم مثل سالار عقیلی، علیرضا قربانی و همایون شجریان، می بینیم که آنها معمولا هر دهه با یک گروه کار می کنند. این جا به جایی ها توسط محمدرضا شجریان به نظر شما به دلیل تغییر نگاه به هنر بود یا قصه دیگری دارد؟

قبل از انقلاب یک تغییر شکل دیگر در سراسر دنیا و نه تنها ایران اتفاق افتاده بود که موسیقی هم توانست در این میان بازار خود را داشته باشد. مردم هم طبیعتا به دنبال تنوع بودند ولی ما از آقای شجریان یک وسواس را سراغ داشتیم که همیشه در شعر باید خودش را نشان می داد.

حسام الدین سراج: شجریان به اشعار جان می دهد 

به نظر شما این جا به جایی ها و رفت و آمدها به دست آمدن یک صدای متفاوت بود یا دلایل دیگری داشت؟

ببینید، تغییر صرفا همیشه برای داشتن یک صدای متفاوت نیست. امکان دارد که افراد به دلایلی خودشان تصمیم بگیرند. دیگر با همدیگر کار نکنند. مثلا خواننده تصمیم گرفته با گروه دیگری کار کرند و نوازنده و آهنگساز هم تصمیم به همکاری با فرد دیگری گرفته اند. این تنوع کمک می کند که خواننده رپرتوارهای مختلف بخواند و رنگ های مختلف صدایی داشته باشد.

مثلا یک زمان استاد شجریان با مرحوم محمدرضا لطفی کار می کرد. این دو همکاری های زیادی در قالب گروه شیدا و عارف داشتند. بعد یک دوره با مرحوم مشکاتیان همکاری کرد، بعضی از کارهای ایشان هم با آقای علیزاده و کیهان کلهر است.

این مجموعه سبب می شود تنوع فکر در ملودی صورت بگیرد. و تنوع سونوریته هم باشد. همچنین تنوع ارکستراسیون داشته باشند و همه اینها کمک می کند که خواننده بیشتر و بهتر دیده شود.

در عین حال تنوع سبب می شود که کارها بهتر به گوش مردم برسند. برای خواننده اصولا لازم است که هر چند وقت یک بار با گروه ها و آهنگسازها و نوازنده های مختلف کار کند.

بعد یک تغییراتی رخ داد که فکر می کنیم از دهه ۸۰ بود. آنجا که دوباره یک همکاری شکل گرفت و با آقای لطفی مجددا همکاری هایی انجام شد. بعد از آن هم آقای درخشانی آمد که در دهه های ۸۰ و ۹۰ برخی از کارهای خود آقای شجریان را تنظیم می کرد، مانند کار «تفنگت را زمین بگذار» که سال ۱۳۸۸ منتشر شد.

بله، حقایق را باید گفت تا مردم مسائل را شفاف ببیند. فکر می کنم این گونه بهتر است.

سپس دوره ای فرا رسید که برخی دوستان معتقد بودند توانایی صوتی استاد شجریان مانند گذشته نیست. همان طور که لطفی هم دیگر لطفی گذشته نبود. نظر شما چیست؟

اگر فرض بگیری که استاد شجریان از ۲۰ سالگی کار هنری را آغاز کرده باشد نزدیک به ۵۰ سال در اوج بوده است. ما هیچ وقت نباید این اوج را فراموش کنیم چون نکته بسیار مهمی است. یک نفر هم تصانیف بسیار خوبی اجرا کرده و هم همه کارها را ژورست، دقیق و روی ریتم خوانده است.

آواز بسیار خوبی هم خوانده و همه را مناسب با دستگاه های ایرانی اجرا کرده است. یعنی شعر را متناسب با دستگاه خوانده است و ملودی کلام و تلفیق ها را نیز بسیار درست اجرا کرده است که هنر بسیار بزرگی است. همه آدم ها در طول زندگی بیمار می شوند، همه آدم ها سن شان بالا می رود و تغیر می کنند.

ما نباید این دو سال اخیر را به زعم دوستان با پنجاه سال دوران اوج او مقایسه کنیم. اصلا این طور نیست. ما باید آن ۵۰ سال در اوج را در نظر بگیریم. بهتر هم این است که ما اسوطره های هنری خود را همیشه در اوج تصور کنیم تا از صدای آنها و از کارهایشان بیشتر لذت ببریم.

ما همیشه دوست داریم اسطوره ها در اوج باشند که شناخت مثبت از هنرمند و ارزش گذاشتن به او به حساب می آید و سبب می شود بیشتر از صدای او لذت ببریم.

به نظر من آقای شجریان به دو دلیل یک اسطوره است. اول به دلیل هنرش و دوم به دلیل هوشیاری اش در مبارزه هنری که این موضوع اهمیت زیادی دارد. یعنی اگر شما یک آمار از طرفداران آقای شجریان بگیرید، فکر می کنم نزدیک به ۵۰ درصد یا حتی بیشتر طرفدارانی هستند که به خاطر مبارزه هنری آقای شجریان او را دوس دارند.

الان در تلویزیون ما ساز نشان داده نمی شود. سازی که متعلق به ایران است چرا نباید نشان داده شود؟ یعنی جوان ما اگر بخواهد موسیقی ایرانی کار کند باید از کجا منبع و مأخذ بگیرد؟ ما که الان داریم موسیقی ایرانی کار می کنیم ساز آقای شهناز را از تلویزیون دیده ایم، ساز آقای کسایی، ساز ورزنده و ساز پایور را هم دیده ایم. اینها در حقیقت الگوهای ما بودند. موزیسین هایی که کار موسیقی ایرانی انجام می دهند همه یک الگو داشتند. درواقع از آن الگوها این موسیقیدان ها تربیت شدند.

حسام الدین سراج: شجریان به اشعار جان می دهد 

وقتی چاووش شماره ۲ منتشر شد آقای ناظری و آقای شجریان هر کدام به ترتیب یک طرف کاست را خواندند. آقای شجریان در آن زمان عنوان می کند که من سیاسی نبودم اما دوستانی داشتم که در این جریان بودند و فعالیت سیاسی داشتند. بعد هم کم کم از این قضیه کنار کشید و تا مدت ها از این فضا دور بود. شما گونه الان از یک مبارزه صحبت می کنید؟

من اسم این مبارزه را مبارزه سیاسی نمی گذارم بلکه در حقیقت یک نوع مبارزه هنری است. قبل از دوره ای که آقای پایور، گروه شیدا و گروه لطفی بیایند متاسفانه نگرشی در ایران رایج بود که موسیقیدانان را مثل مطرب می دیدند.

یعضی فضایی که در شأن موسیقی نبود را برای موسیقیدان قائل بودند اما آقای عبادی، شهناز، کسایی و دیگر بزرگان موسیقی ما آمدند. آرام آرام با رفتار خودشان به دیگران اثبات کردند که موسیقی شأن دارد.

حالا در این دوره چه اتفاقی افتاده است؟ ظاهرا در این دوره برای آقایان، خواننده، مداح، خواننده پاپ و خواننده راک هم در یک عرض قرار داشتند. من این برخوردها را گاهی اوقات دیده ام. یعنی هیچ تفاوتی بین خواننده ای که سال ها زحمت کشیده و ریاضت کشیده تا به این نقطه رسیده، با خواننده ای که دو ماه است خواننده شده قائل نیستند، چه بسا به خواننده ای که تنها دو ماه است خواننده شده و اصلا موسیقی ایرانی هم کار نمی کند و در پاپ یا راک فعالیت دارد بیشتر پر و بال می دهد.

این کار در نهایت موسیقی و فرهنگ ما را به کجا می برد؟ ۱۰ مسیقیدان باید باشند که بگویند شأن ما خیلی فراتر از آن چیزی است که شما تصور می کنید و آقای شجریان این کار را انجام داد.

فکر نمی کنید مخاطب ما هم به این ماجرا دچار شده و برخوردی که با فلان خواننده پاپ می کند، با برخوردی که با حسام الدین سراج می کند یکی است؟

این موضوع تقصیر مخاطب نیست. ببینید جوان یا نوجوان آن چیزی را که می بیند، می شناسد. وقتی برود در یک فروشگاهی که همه برند هستند، تمام برندها را می شناسد.

گاهی اگر به بازار اصفهان برود و فضا و معماری قدیمی و مغازه هایی که هرکدام یک جنسی دارند و می شود راجع به هر کدام یک کتاب قطور نوشت را ببیند، آرام آرام آشنا می شود ولی جوان ما اصلا آشنایی ندارد چون مسئولان ما هنر را درست معرفی نمی کنند.

با توجه به این که شما در آن دوران مستمع کارهای ایشان بودید و بعد هم همان طور که اشاره کردید در اوایل انقلاب در مرکز حفظ و اشاعه دیداری داشتید و بعد هم قرار شد در کلاس ایشان شرکت کنید، فکر می کنید ویژگی اولین کاری که باعث شد ایشان خودش را در موسیقی ایران تثبیت کند، چه بود؟

من ترتیب کارها را نمی دانم ولی یکی از کارهای شاخصی که ایشان داشت «به یاد عارف بود که با مرحوم محمدرضا لطفی کار کردند. این اواخر هم کار «دیدار» بود که خیلی مورد استقبال واقع شد و تاثیرگذار بود. یکی کاری هم خود ایشان به نام «پیغام اهل راز» منتشر کرد که دو کاست با همدیگر در یک جلد بود.

ببینید، من یک تفاوتی را بین موسیقی الان و موسیقی قدیم می بینم. موسیقی قدیم طعم داشت. مثلا وقتی آن موقع نوار لطفی- شجریان در می آمد با اشتیاق می رفتیم و می خریدیم. وقتی جلوی دانشگاه تهران می رفتیم تمام کتاب فروشی ها آن جول پخش گذاشته بودند و اسپیکر داشتند و همه اثر جدید ایشان را پخش می کردند.

یک حس و حال عجیبی بود. حس می شد این کاری که بیرون آمده، رویش کار شده و برایش زحمت کشیده شده است. وقتی هم گوش می دادید چون از سابقه شجریان و لطفی هم خاطره خوبی در ذهن داشتی باز کار برایت طعم ویژه ای داشت و یا خودت می گفتی «حالا در این اثر چه کار جدید کرده اند؟ انتخاب شعرش ویژه است؟ تصنیفش خاص است؟ چهار مضرابش منحصر به فرد است؟ کارهای بی کلامش ناب است؟» در حقیقت این مجموعه شما را به دنبال خودش می کشاند.

حسام الدین سراج: شجریان به اشعار جان می دهد 

فارغ از آنچه که بیرون از تخصص، توانمندی صدا، تکنیک اجرایی، انتخاب شعر و… باشد، فکر می کنید تفاوت و تمایزی که می توانیم میان صدا و تکنیک در قیاس با دیگرانی که در آن دوره فعالیت می کردند، بیابیم در چه بود؟ چون ما جملات معروفی داریم که البته هیچ گاه منبع مشخصی نداشته اند. مثلا نقل می شود که آقای شجریان در جایی گفته بودند: «اگر من صدای ایرج را داشتم کاری می کردم مردم پرواز کنند» یا «فلانی بهترین خواننده است.»

خوانندگی فقط صدا نیست. یعنی مردم عادی فکر می کنند خواننده یعنی کسی که صدا دارد و فردی که شش دانگ می خواند. البته این اصطلاح هم اصطلاح اشتباهی است چون هر کسی در محدوده خاص صدای خودش، شش دانگ است. یک نفر باریتون است، یک نفر تنور است و یک نفر باس است.

مردم ما فکر می کنند آن کسی که تنور می خواند، شش دانگ است و کسی که پاریتون می خواند شش دانگ نیست. مثلا می گویند استاد بنان شش دانگ نیست، در صورتی که استاد بنان در محدوده صدای خودش شش دانگ است.

یعنی آن بندی را که استاد بنان می خواند آقای بسطامی یا آقای شجریان نمی توانند بخوانند، چون فقط جای صدای اوست. بعضی از اصطلاحات در میان مردم اشتباه است و تلقی اشتباهی صورت می گیرد.

همان طور که گفتم خوانندگی فقط صدا نیست بلکه یکی از ارکان خوانندگی، صداست و رکن های دیگری دارد. مثلا در شیوه اصفهان می گویند مناسب خوانی. این مناسب خوانی خیلی حرف بزرگی است. یک جایی به یک خواننده ای می گویند بخوان بعد تازه متوجه می شود چه اتفاقی افتاده است.

پدرم تعریف می کرد که استاد تاج یک روز به تکیه آمد و پدرش فوت شده بود. تکیه هم بسیار شلوغ بود. استاد پای منبر نشست که به او گفتند بخوان. این بیت را خواند که «یک پسر گم کرد یعقوب و دو چشمش کور شد/ چو نگریم من که یک عالم پدر گم کرده ام» همین یک بیت را خواند و از منبر پایین آمد.

این یعنی مناسب خوانی. ببینید این شعر چقدر کار کرده است. حالا انتخاب شعر و سپس ملودی کلام در مراحل بعدی قرار می گیرند. شعر را اگر خواننده نفهمیده باشد، هیچ وقت نمی تواند اجرا و ارائه خوبی داشته باشد.

بارها باید شعر را خوانده روی معنی شعر فکر کرده باشد تا وقتی می خواند و دهن باز می کند، ملودی کلام را درست بخواند.

به همین جهت است که بعضی از خوانندگان جوان وقتی می خوانند، حس می کنید اصلا شما را درگیر نمی کند و متوجه نمی شوید که چه می گوید. البته نباید فراموش شود که تلفیق هم نکته مهمی است. اگر آکسان ها عوض شود، معنی شعر تغییر می کند.

یک بار من راجع به زیبایی شناسی آواز در جایی صحبت کردم و در مورد کلمه «بیا» حرف زدم. مثلا شما به دوست تان می گویید «فردا بارون میاد.» و فردا باران می بارد و به دوست تان می گویید «بیا».

این «بیا» به معنای «دیدی گفتم باران می بارد» است. «بیا» گاهی به نحوه ادایش معنای «دید گفتم» می گیرد اما گاهی مثلا می گویید «بیا» یعنی یک نت کشیده بالا و یک نت کشیده پایین، یعنی «ناز نکن، بیا».

در واقع یک کلمه است اما وقتی آکسان ها تغییر می کند دچار تغییر معنایی می شود. یک بار هم می گویید «بیا ساقی.» یا «بیایید» یعنی یک بیان حماسی از «بیا». این «بیا» یعنی بیا تا کار مهمی انجام دهیم.

آقای شجریان در جایی می گوید «بیا بنشین بگو بشنو» که منظورش این است «کوتاه بیا»…

البته آن «بیا» هم نحوه ادایش فرق دارد. یعنی اگر نت اول پایین باشد، نت بعدی بالا باشد، نت اول چنگ باشد، نت دوم کشیده باشد، حالت حماسی دارد.

اگر هر دو مثل هم باشند، می شود «دیدی گفتم». تمام شعر ایران آمیخته با این تلفیق هاست. یعنی اگر خواننده آکسان ها را عوض کند معنی عوض می شود و خیلی ها این کار را انجام داده اند و شما لذت نمی برد. تنها خواننده ای که تسلط دارد می تواند چنین کاری را انجام دهد.

حسام الدین سراج: شجریان به اشعار جان می دهد 

فورتو پیانو کجا نمود پیدا می کند؟

فورتو پیانو از نظر شدت است. ما الان در مورد فرکانس صحبت می کنیم. یعنی کلمات با فرکانس پایین یا بالا ادا می شود. از سوی دیگر جامعه شناسی یکی از عناصری است که به خواننده مرتبط است.

برخلاف برخی که می گویند اصلا این طور نیست، اگر شما به داخل جامعه بروید و مناسب طبقه اجتماعی یک شعر را انتخاب کنی و بخوانی، مطمئنا مورد استقبال می گیرد و مردم تحت تاثیر قرار خواهندگرفت اما اگر جامعه در یک خط دیگر حرکت کند و شما به سوی دیگری بروی شکست می خوری.

مثلا وقتی مردم در حال کشته شدن هستند و بعد شما «بالابلند عشوه گر نقش‌باز من» بخوانی، قشنگ است ولی چه ربطی به جامعه دارد؟ بچه های مردم در حال کشته شدن هستند و شما می گویید «بالابلند عشوه‌گر»؟!

همچنین کار شما باید با دتسگاه تناسب داشته باشد. یعنی شما مضمونی که انتخاب می کنید باید با دستگاهی که می خواهی بخوانی تناسب داشته باشد. این پارامترها زیاد است که یکی دیگر از آنها سونوریته است. یعنی جنس صدای خواننده نیز اهمیت زیادی دارد.

بعضی از خوانندگان مثل ایرج و گلچین جنس صدایشان زیباست و اصلا دهان باز کنند آدم لذت می برد.

گلپا در این دسته قرار نمی گیرد؟

چرا، صدای ایشان هم زیباست. من برای مثال گفتم. محمودی خوانساری هم همین طور است. مجموعه مواردی که گفتم جمع شده و طرف خواننده می شود. کسی که این پارامترها را رعایت کند، خواننده لقب می گیرد.

اسم نمی برم ولی شعری را از خواننده ای خیلی خوش صدا شنیده ام که کاملا متوجه شده ام این بیت را متوجه نبوده و خوانده است. خوانده چون فقط گفته اند بخوان ولی آکسان ها و ملودی کلام درست نیست.

این که می گویید آقای شجریان چه ویژگی خاصی دارد، باور کنید هنگام گوش دادن به بعضی از چیزهایی که ایشان خوانده، بدنم لرزیده است. یک بار به آرامگاه حافظ رفته بودم و سی دی صدای آقای شجریان در حال پخش بود. شعری از حافظ «شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد/ دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود» یعنی حافظ می گوید من از آن عالم خبر داشتم.

شجریان می خواند و زانوهای من سست شده بود. یک خواننده می تواند به بعضی از اشعار جان بدهد و شجریان این کار را انجام داده است. واقعا من خارج از هرگونه حب و بغض می گویم. هرچند ایشان را بسیار دوست دارم.

اما این که بعد از اقبال السلطان و طاهرزاده و تاج اصفهانی باشد طبیعتا از هر گلستانی، شاخه گلی برچید و این موضوع هم موثر بود. با این ماجرا موافقید؟

اگر آقای شجریان صد سال پیش هم به دنیا می آمد با آن ماجرای تحقیق و تفحص قطعا به همین اندازه مورد توجه قرار می گرفت و ماندگار می شد. آقای شجریان باهوش و اهل تحقیق بوده و بعد هم در برهه زمانی خاصی ظاهر شده است.

در آن دوره هم او را به عنوان خواننده می شناختند و در این دوره هم او را به عنوان خواننده می شناسند. این وضعیت با شرایط ما فرق دارد. ما در این دوره به عنوان خواننده شناخته شدیم ولی ایشان چون در دو دوره به عنوان خواننده شناخته شده، مطرح بوده و قاعدتا قابلیت استادی او بالاتر می رود.


منبع: برترینها

سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟

هفته نامه صدا – سید ابوالحسن توفیقیان: سید حسن مدرس یکی از شخصیت های برجسته تاریخ تحولات سیاست اجتماعی ایران است که همگان با نام او آشنا هستند. در این نوشتار سعی شده تصویری موجز از ابعاد وجودی ایشان در سه عرصه علم سیاست، عملکرد سیاسی و اندیشه سیاسی ارائه شود.

 سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود)

سید حسن طباطبایی قمشه ای، ملقب به «مدرس» فرزند سید اسماعیل در سال ۱۲۴۹ در سرابه اردستان به دنیا آمد. بر حسب اسناد تاریخی و نسب نامه ای که حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره) تنظیم کردند، «مدرس» از سادات طباطبایی زواره ای است که نسبش پس از سی و یک پشت به حضرت امام حسن مجتبی (ع) می رسد.

زمانی که مدرس شش سال بیشتر نداشت به خاطر برخورد ظالمانه یکی از خان های آن منطقه به همراه «سید اسماعیل» به قمشه یعنی جایی که پدربزرگش «میر عبدالباقی» آنجا بود مهاجرت کرد. مدرست تحصیلات خود را در قمشه آغاز کرد و در اصفهان ادامه داد و در حوزه نجف به پایان رساند.

وی پس از اتمام تحصیلات به ایران بازگشت و عملا در دو عرصه علم و سیاست به فعالیت خود ادامه داد. ایشان پس از درگیر شدن با رضاخان، در حوادثی که ذیلا به آنها اشاره خواهد شد، شبانه توسط شهربانی تهران دستگیر و به قلعه خواف تبعید شد. پس از ۹ سال زندان در خواف، او را روانه کاشمر کردند. غروب روز دهم آذر ۱۳۱۶ ش. سه جنایتکار به نام های «جهانسوزی»، «خلج» و «مستوفیان» نزد مدرس آمده و چای سمی را به اجبار به او دادند و چون دیدند از اثر سم خبری نیست، عمامه سید را در حین نماز از سرش برداشته، بر گردنش انداختند و آن فقیه بزرگوار را در ۶۷ سالگی به شهادت رساندند.

مدرس در عرصه علم

مدرس مدت ده سال در قمشه، مقدمات ادبیات عرب و فارسی را فراگرفت. سپس برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و حدود سیزده سال در آن شهر اقامت گزید. پس از آن راهی نجف اشرف شد و هفت سال در آن مکان مقدس به تحصیل علم پرداخت و به درجه اجتهاد رسید.

مدرس پس از این که به درجه اجتهاد رسید، برای ارشاد و تدریس به اصفهان مراجعه کرد. نکته جالب این که ایشان به خاطر سابقه طولانی در امر تدریس، ملقب به «مدرس» شد. ذیلا به صورت فهرست وار به شماری از اساتید، شاگردان و آثار علمی وی اشاره خواهد شد.

 سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود)

حسن مدرس در کنار علمای اصفهان در مدرسه صدر

اساتید

مدرس در دوران تحصیل از محضر اساتید زیادی استفاده کرد. از جمله اساتید مشهور وی می توان به آقامیرزا عبدالعلی هرندی، میرزا جهانگیرخان قشقایی، آخوند ملامحمد کاشانی، شیخ مرتضی ریزی، سید محمد باقر درچه ای، میرزای شیرازی، آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و سید محمدرضا طباطبایی یزدی اشاره کرد. عمده تحصیلات مدرس در محضر آخوند خراسانی و طباطبایی یزدی بود.

شاگردان

از جمله شاگردان ایشان می توان به سید علی اصغر سدهی، صدر کوهپائی، شیخ محمود مفید، شیخ محمدباقر نجفی، محمدباقر الفت، مهدی الهی قمشه ای و حسام الواعظین اشاره کرد.

آثار

از شهید مدرس، آثار متعددی بر جای مانده است که می توان آنها را به این صورت دسته بندی کرد:

الف: مجموعه سخنان ایشان در مجلس شورای ملی از اواسط دوره دوم تا دوره ششم که مدرس در مجلس حضور داشت (در دو جلد). این مجموعه سخنرانی که بیانگر هوش و ذکاوت سیاسی شهید مدرس است را آقای محمد ترکمان در دو جلد گردآوری کرده است.

ب: آثاری در زمینه فقه، اصول و تفسیر قرآن، حاشیه بر رسائل شیخ انصاری، اصول تشکیلات عدلیه، خاطرات خواف، رساله فی سهم الامام و الماموم، رساله فقی قضاءالفوائت، رساله فی الضمان الغاصب المغضوب الفائت و رساله فی بعض مسائل العده، تدوین تفسیر جامع برای قرآن.

ج: کتاب زرد؛ که مهم تر از دو مجموعه آثار قبلی است. ایشان در سخنان و مذاکرات مجلس به مناسبت های مختلف از این کتاب نام برده که بعد از مرگ او چاپ و در دسترس قرار خواهد گرفت، اما متاسفانه چنین اثری تا به حال یافت نشده است.

مدرس در عرصه سیاست و اندیشه سیاسی

بر اساس فصل دوم متمم قانون اساسی، برای نظارت بر قوانین مصوب مجلس شورای ملی و تشخیص مغایرت و عدم مغایرت مصوبات مجلس با احکام شرع، مراجع نجف اشرف بیست نفر از مجتهدان طراز اول را به مجلس معرفی کردند تا پنج نفر از میان آنها برگزیده شوند. شهید مدرس در سال ۱۳۲۸ ه.ق به عنوان یکی از ۵ عالم طراز اول، برای دوره دوم مجلس شورای ملی انتخاب شد و تا دوره ششم یعنی به مدت ۵ دوره در این سمت بود.

سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود) 

شهید آیت‌الله سید‌حسن مدرس در میان گروه اقلیت مجلس. درتصویر ملک الشعرای بهار و سید ابوالحسن حائری زاده دیده می شوند.

مدرس در سومین، چهارمین، پنجمین و ششمین دوره مجلس شورای ملی علاوه بر وظیفه نظارتی، سمت نمایندگی مردم را در مجلس نیز به عهده داشت. از نکات برجسته رفتاری مدرس در مجلس شورای ملی این بود که با هر گونه خودکامگی، استبداد، قانون شکنی و نفوذ بیگانه مخالفت می کرد و به ایراد نطق می پرداخت که در ادامه به شرح برخی از آنها خواهیم پرداخت.

مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹

دولت میرزاحسن وثوق الدوله به دلیل امضای قرارداد ۱۹۱۹با دولت انگلستان شخم و نفرت شخصیت های مذهبی و ملی را برانگیخت. ایشان قرارداد مذکور را کوششی از سوی دولت انگلستان برای برقراری تحت الحمایگی دولت ایران با سیطره انگلیس می دانستند. مدرس در رأس مخالفان این قرارداد قرار داشت. مخالفت مدرس و دیگر شخصیت های ملی و همچنین مقاومت احمدشاه قاجار برابر قرارداد یاد شده، دولت انگلستان را کاملا از سلسله و شاه قاجار ناامید کرد و آنها را به فکر جانشینی مناسب برای احمدشاه انداخت. انگلیسی ها خیلی زود فرد مورد نظر خود را یافتند و او کسی نبود جز رضاخان میرپنج سوادکوهی. صبح روز کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، مدرس و تعدادی از شخصیت های سیاسی – مذهبی به دستور سید ضیاءالدین طباطبایی دستگیر و روانه زندان شدند.

مخالفت با جمهوری رضاخانی

رضاخان که پس از کودتای ۳ اسفند همواره رویای حکومت مطلقه ایران را در سر می پروراند با تصدی پست ریاست وزرا گام بلندی به سوی تحقق آرزوهایش برداشت. اولین طرحی که برای طرد قاجار از صحنه سیاسی ایران به ذهن رضاخان و هواداران او خطور کرد موضوع تغییر رژیم سلطنتی به حکومت جمهوری بود. به همین منظور درصدد بر آمد تا با تصویب طرحی در مجلس شورای ملی، نظام سلطنت را ملغی و جمهوری را جایگزین آن کند.

 سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود)

به همین جهت با دستکاری در انتخابات «مجلس پنجم» افرادی را از صندوق رأی بیرون آوردند که تعهد خدمت به رضاخان کرده بودند. آیت الله مدرس مصمم بود در مقابل رضاخان و افکار او محکم بایستد. به همین جهت به همراه یارانش که در این مجلس اقلیت بودند تصمیم گرفتند ابتدا با تصویب اعتبارنامه وکلای فرمایشی مخالفت کنند و عده ای را از مجلس خارج کنند. به همین جهت مباحثات در مجلس بالا گرفت.

در پایان یکی از جلسات «حسین بهرامی» که حسابی از دست مدرس ناراحت بود سیلی محکمی به صورت مدرس نواخت. خبر این واقعه به سرعت میان مردم پخش شد و خشم و نفرت آنان را برانگیخت. لذا پس از بستن بازار با برپایی تظاهراتی به نفع مدرس؛ علیه جمهوری رضاخانی شعار دادند. رضاخان نیز به همراه گروهی از نیروهای قزاق خود را به جمعیت رساند و ضمن درگیر شدن با آنان عده ای را به شهادت رساند و گروهی دیگر را دستگیر کرد. سرانجام رضاخان از موضوع تغییر رژیم منصرف شد و همه بازداشت شدگان را آزاد کرد.

مخالفت با تغییر سلطنت

رضاخان و هواخواهانش پس از آن که در طرح استقرار جمهوری شکست خوردند، تصمیم گرفتند با احتیاط کامل زمینه را برای خلع قاجاریان از سلطنت مهیا سازند. مدرس نیز با شناخت صحیح از شرایط روز، عزم خود را جزم کرد تا با جدیت برابر طرح تغییر سلطنت بایستد. بدین جهت «رحیم زاده صفوی» را به نمایندگی از خود به پاریس فرستاد تا احمدشاه را برای بازگشت به ایران ترغیب کند.

بدیهی است که مخالفت مدرس نه به خاطر تمایل به سلسله قاجاریه بلکه به خاطر مقابله با سیاست استعماری انگلیس و همچنین خنثی کردن جریانی بود که سعی داشت مبانی و اصولی که موجب مصونیت اجتماعی و سیاسی ملت ایران و قوام بخش استقلال و تمامیت ایران بود را از بین ببرد. مدرس این تغییر و تبدیل را صرفا جابجایی فرد یا خانواده تلقی نمی کرد، بلکه انقلابی تصور می کرد که تمامی ارکان اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه ایران را دگرگون می سازد.

سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود) 

شهید آیت‌الله سید‌ حسن مدرس در میان برخی تفنگداران ایل بختیاری

مخالفت با ماده واحده خلع قاجاریه

اوایل آبان ۱۳۰۴ به یکباره مخالفت علیه قاجاریه به طور علنی بروز کرد. در تهران تظاهراتی برگزار شد که خواستار خلع احمدشاه بود و تلگراف های زیادی از شهرستان ها در مخالفت با قاجاریه به مجلس شورای ملی مخابره شد. در همین زمان داور، تیمورتاش و عده دیگری از نمایندگان طرح انقراض قاجاریه را تهیه و تدوین کردند.

روز نهم آبان ۱۳۰۴ مجلس به ریاست تدین تشکیل شد تا ماده واحده خلع قاجاریه را بررسی کند. ماده واحده با قید دو فوریت خوانده شد. مدرس با این جمله که «خلاف قانون اساسی است، صدهزار رأی هم بدهید خلاف قانون است، هزار رأی هم بدهید خلاف قانون است.» جلسه را ترک کرد.

مقابله با رضاخان

مدرس پس از انتقال سلطنت به رضاخان نه منزوی شد و نه دست از مبارزه برداشت بلکه مجدانه کوشید تا مانع قوام و ثبات حاکمیت رژیم پهلوی شود. بر این اساس با رو در رو قرار گرفتن رضاخان، عرصه را بر رضاخان تنگ می کرد. رضاخان با لب فروبستن مدرس نه تنها قانع، بلکه بسیار خشنود و خرسند می شد و حتی حاضر بود در ازای آن نیز امتیازهای زیادی به مدرس بدهد. در مقابل مدرس بارها بر این مسئله تاکید می کرد که رضاخان به درد سلطنت نمی خورد.

همین موضع گیری ها سبب شده بود تا رضاخان درصدد حذف مدرس برآید. بدین جهت پس از آن که نتوانست مانع ورود مدرس به مجلس ششم شود، درصدد ترور ایشان برآمد. زمانی که مدرس از ترور جان سالم به در برد، رضاخان که در مازندران بود به وسیله تلگراف از مدرس احوالپرسی کرد و مدرس در پاسخ گفت: «به کوری دشمنان نمرده ام و هنوز زنده ام.»

سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود) 

شهید آیت الله سید حسن مدرس پس از ترور نافرجام رضاخان در بیمارستان

بالاخره این تقابل به آنجا رسید که رضاخان و هوادارانش با دستکاری در انتخابات مجلس هفتم مانع از این شدند که اسم مدرس از صندوق رأی بیرون بیاید. مدرس نیز در راستای افشای این دستکاری گفت: «اگر هیچ کس از مردم تهران به من رأی نداده باشد ولی خود که یک رأی به خودم داده ام، پس این یک رأی که به نام مدرس در صندوق بود چه شد و چرا خوانده نشد؟»

بدین ترتیب مجلس هفتم بدون حضور مدرس در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ افتتاح شد. دو روز بعد از افتتاح مجلس، ماموران نظیمه به منزل مدرس هجوم آوردند و شبانه وی را از تهران خارج کردند و به سمت مشهد بردند. ابتدا ایشان چند روزی در یکی از دهات مشهد و سپس به مدت ۹ سال به شهر خواف منتقل شد. پس از ۹ سال به کاشمر انتقال یافت و در دهم آذر ۱۳۱۶ به شهادت رسید.

سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود) 

حجت‌الاسلام سید علی اکبر مدرس برادر و دکتر سید عبدالباقی مدرسی فرزند
شهید آیت‌الله سید حسن مدرس، بر بنای اولیه مزار او در گورستان کاشمر
ایستاده‌اند.

عدالت

یکی از مفاهیم مهم در اندیشه سیاسی آیت الله مدرس «عدالت» است. ایشان عدالت را به قرار گرفتن هر چیزی سر جای خود تعریف کرده است. بر اساس همین مبنا، مخالفت خود را با در رأس امور قرار گرفتن رضاخان اینگونه بیان می کند که «اینکه من با رضاخان مخالف هستم نه از باب وزیر جنگ بودن است بلکه به خاطر این که ایشان لیاقت پادشاه بودن را ندارد وگرنه برای وزیر جنگ بودن هم خیلی مفید است و حتی اگر ایشان بخواهد وزیر جنگ بشود، بنده هم طرفدار ایشان می باشم.»

او اجرای عدالت را مبنای نظم، پیشرفت و امنیت در جامعه می داند. در این ارتباط ضمن توصیه دولتمردان به رعایت عدالت می گوید: «اگر این عمل (اجرای عدالت) در جامعه بشود، هرگز به مملکت نه در حوزه اقتصاد و نه در حوزه های دیگر ضرری نخواهد رسید.»

حاکم، حکومت و قانون اساسی

بهترین شکل حکومت در نظر مدرس که در حقیقت بر آمده از تفکر اسلامی ایشان است، شکل «جمهوری» است. «من با جمهوری مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم تقریبا بلکه تحقیقا حکومت جمهوری بوده است.» بر همین اساس می گوید که حاکم در عصر غیبت مشروعیت خود را از مردم می گیرد و مادامی که حاکم بر آمده از ملت باشد و از طرف ملت انتخاب شده باشد و مطابق با قانون اساسی که تجلی رأی ملت است رفتار کند، مشروعیت دارد وگرنه حاکمی غاصب و ظالم خواهد بود که حق حکومت بر مردم را ندارد و می توان علیه او شورش و او را سرنگون کرد.

مدرس در این سیستم حکومتی اصل را «قانون اساسی» عنوان می کند و می گوید: «حاکم ما قانون اساسی است، هر چه قانون او حکم کرد متبع است.» مدرس همه را در برابر قانون مساوی می داند و میان پادشاه و مردم در مقابل قانون هیچگونه تفاوتی قائل نمی شود و همه را یکسان می بیند.

سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود) 

شهید آیت الله سید حسن مدرس در دوران مختلف عمر

قوای سه گانه و مسئله تفکیک قوا

مدرس قائل به سه رکن مستقل برای دولت یعنی قوه مجریه، مقننه و قضاییه بود. ایشان اصرار داشتند بر این که در مملکت همه قوا باید بر اساس قانون و در چارچوب قانون روی کار بیایند و هیچ یک از آنها نباید مسلط بر قوه دیگری باشد. برای هر کدام از این قوا به طور مستقل کارویژه هایی قائل بود که ذیلا به آنها اشاره خواهد شد.

قوه مجریه: مدرسه وظیفه قوه مجریه را اجرای قوانینی می داند که مجلس تصویب کرده است. قوانینی که مخالفتی با اسلام نداشته باشد. «دولت نباید برخلاف قانون قدمی بردارد. دولت غیر از اجرای قوانینی که مجلس شورای ملی تصویب کرده است، هیچ کار و وظیفه ای ندارد. هر کاری غیر از این بکند بر خلاف وظیفه کرده است.» این بیان نشان می دهد که ایشان به تفکیک قوا کاملا آگاهی داشته و رشد جامعه را در این می بیند که هر یک از قوا در جایگاه خاص خود قرار داشته باشد.

قوه مقننه: مدرس ضمن اعتقاد به نظام تفکیک قوا، اعتقاد به در رأس بودن مجلس داشت. عظمت و سرافرازی ملت را در گروی داشتن مجلس قوی و با عظمت می دانست. ایشان مهم ترین کارویژه مجلس را قانونگذاری می داند. آن هم نه هر قانونی بلکه اولا قانونی که مناط و ملاک اسلامی داشته باشد و ثانیا در جهت آسایش خلق و امور معایشه مردم باشد.

قضاییه: مدرس مهم ترین کارویژه های قوه قضاییه را در این دو امر می داند؛ اول: دقت در احکام صادره که بر اساس قوانین قضایی اسلامی و منطبق بر قواعد مذهبی مان باشد. دوم: اجرای این قوانین منطبق بر قوانین دنیا و حتی پیشرفته تر از آنها؛ بدین معنا که «باید برای قوانین قضایی از قواعد مذهبی خودمان اخذ کنیم و کیفیت اجرایش را از قوانین کلیه عالم.»

سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود) 

مقبره شهید حسن مدرس در کاشمر


منبع: برترینها

اقامت ارزان در اروپا

بسیاری از کشورهای جهان برای دادن اقامت به شهروندان سایر کشورها در صورت انجام سرمایه گذاری و یا خرید ملک شرایط خوبی را فراهم کرده اند و پس از این کار و طی مراحلی شخص می تواند شهروند کشور مذکور به شمار آید. با توجه به بحران مهاجرت و رأی بریتانیایی ها برای خروج از اتحادیه اروپا در ماه ژوئن گذشته، بدون شک درخواست ها برای اقامت در کشورهای اروپایی دیگر افزایش یافته و اکنون نیز شاهد این موضوع هستیم.

در مطالعه ای که توسط موسسه ی مشاوره اقامت و شهروندی «هنلی و شرکا» صورت گرفته تمامی پیشنهادات شهروندی و اقامت در کشورهای جهان و به خصوص کشورهای غربی بررسی شده و این کشورها بر اساس ارزش، کیفیت و اعتبار پیشنهادها و شرایطشان برای ارائه ی اقامت به شهروندان دیگر کشورها رده بندی شده اند. در ادامه ۱۲ کشور اروپایی که در این فهرست راحت ترین و کم هزینه ترین روش ها را برای دادن اقامت به مهاجران و شهروندان سایر کشورها فراهم کرده اند به شما معرفی خواهیم کرد.

۱۲- بلغارستان

 12 کشور اروپایی که ارزان ترین و ساده ترین راه ها برای گرفتن اقامت را دارند

خرید اوراق قرضه از دولت بلغارستان به ارزش حدود ۵۰۰٫۰۰۰ یورو به مدت ۵ سال برای گرفتن اقامت در این کشور کافی خواهد بود.


۱۱- یونان

 12 کشور اروپایی که ارزان ترین و ساده ترین راه ها برای گرفتن اقامت را دارند

بعد از دریافت ویزای موسوم به «ویزای دی» (D) سرمایه گذاران می توانند برای دریافت اقامت در این کشور بعد از خرید املاک با ارزش کل ۲۵۰٫۰۰۰ یورو اقدام کنند.


۱۰- قبرس

 12 کشور اروپایی که ارزان ترین و ساده ترین راه ها برای گرفتن اقامت را دارند

این جزیره مدیترانه ای تنها ۱۲٫۵ درصد از کسب و کار کسانی که در این کشور اقامت دارند مالیات اخذ می کند و برای دریافت اقامت باید ملکی به ارزش دستکم ۳۰۰٫۰۰۰ یورو در این کشور خریداری نمایید.


۹- موناکو

 12 کشور اروپایی که ارزان ترین و ساده ترین راه ها برای گرفتن اقامت را دارند

ساکنان این کشور برای درآمد خود هیچ مالیاتی پرداخت نمی کنند و مالیات تنها به سرمایه یا ثروت تعلق می گیرد و دارندگان اقامت این کشور می توانند بدون ویزا به تمامی کشورهای عضو حوزه ی شینگن سفر نمایند.

 
۸- جرسی

 12 کشور اروپایی که ارزان ترین و ساده ترین راه ها برای گرفتن اقامت را دارند

این جزیره به دلیل مالیات ناچیز اعمال شده بر درآمد و آب و هوای خود بسیار مورد توجه قرار گرفته است. حداقل میزان سرمایه گذاری مورد نیاز برای گرفتن اقامت در این جزیره ۱۲۵٫۰۰۰ پوند در سال بوده و تنها برای کسانی امکان پذیر است که سالانه درآمدی بالغ بر ۶۲۵٫۰۰۰ پوند داشته باشند.


۷- بریتانیا

 12 کشور اروپایی که ارزان ترین و ساده ترین راه ها برای گرفتن اقامت را دارند

شاید بریتانیا کشور ارزانی نباشد اما بدون شک یک مقصد جذاب برای خانواده های ثروتمندی خواهد بود که به سیستم آموزشی و مدرسه ای خصوصی علاقه دارند. برنامه ی ارائه ی اقامت در این کشور درجه بندی شده و به ۲،۵ و ۱۰ میلیون پوند سرمایه گذاری نیاز خواهد داشت.


۶- لیتوانی

 12 کشور اروپایی که ارزان ترین و ساده ترین راه ها برای گرفتن اقامت را دارند

برای بدست آوردن اقامت موقت لیتوانی باید ملکی به ارزش دستکم ۲۵۰٫۰۰۰ یورو در این کشور خریده و ۵ درصد نیز مالیات پرداخت نمایید.


۵- اسپانیا

 12 کشور اروپایی که ارزان ترین و ساده ترین راه ها برای گرفتن اقامت را دارند

اسپانیا و پرتغال سیستم ارائه اقامت یکسانی دارند و با خرید یک ملک به ارزش ۵۰۰٫۰۰۰ یورو یا خرید ۲ میلیون یورو اوراق قرضه دولتی می توان اقامت این کشور را دریافت کرد.


۴- مالت

 12 کشور اروپایی که ارزان ترین و ساده ترین راه ها برای گرفتن اقامت را دارند

مالیات در این کشور برای افراد دارای اقامت دائمی در این کشور ۱۵ درصد است و با خرید ملکی به ارزش ۲۷۵٫۰۰۰ یورو می توان اقامت این کشور را دریافت کرد.


۳- پرتغال

 12 کشور اروپایی که ارزان ترین و ساده ترین راه ها برای گرفتن اقامت را دارند

برای دریافت اقامت در کشور پرتغال می توان کسب و کاری راه انداخته و ۱۰ مورد شغل ایجاد کرد، یا مبلغ۱ میلیون یورو در بانک مرکزی این کشور سرمایه گذاری کرد و یا ملکی به ارزش ۵۰۰٫۰۰۰ یورو خریداری نمود.


۲- بلژیک

 12 کشور اروپایی که ارزان ترین و ساده ترین راه ها برای گرفتن اقامت را دارند

دریافت اقامت در کشور بلژیک تنها دو ماه طول خواهد کشید و یافتن کار در این کشور خود به منزله ی دریافت اقامت خواهد بود بدون این که نیازی به سرمایه گذاری باشد.


۱- اتریش

 12 کشور اروپایی که ارزان ترین و ساده ترین راه ها برای گرفتن اقامت را دارند

اتریش ۱۰ نوع متفاوت از اقامت را ارائه می دهد که به سرمایه گذاری نیاز نداشته و دارندگان اقامت این کشور می توانند آزادانه به کشورهای عضو حوزه ی شینگن سفر کنند.


منبع: برترینها

روحانی و ۱۰۰ روزِ خنثی اول

روزنامه بهار: حالا صد روز از آغاز دولت دوازدهم می‌گذرد و رییس‌جمهور روحانی از گزارش عملکرد صد روزه دولتش با مردم سخن می‌گوید. مردمی که در خرداد۹۶ با غلبه بر ناامیدی‌ها و با امید به بهبود شرایط کشور نام حسن روحانی را «تَکرار» کردند. وقتی به چند ماه پیش بازمی‌گردیم شاهد آن هستیم که محبوبیت روحانی در روزهای انتخابات با شیب ملایمی افزایش پیدا می‌کرد و در نهایت در روزهای پایانی با بیشتر شدن وجوه اصلاح‌طلبانه گفتار روحانی و البته حمایت قاطع بزرگان جریان اصلاحات از او رای قابل توجه حدود شصت درصدی نصیب او شد.

این رای بالا بسیاری از رای دهندگان را امیدوار کرده بود که منتخبشان در دولت جدید با قدرت و توانی مضاعف‌ به میدان می‌آید و نقاط ضعف و انفعال‌های موجود در کارنامه دولت اول روحانی جای خود را به قاطعیت و سرعتی بیشتر برای حل مشکلات خواهد داد. با نگاهی به نظرسنجی‌ها شاهد آن هستیم که محبوبیت روحانی به همان میزان که در همین چند ماه پیش و روزهای انتخابات۹۶ اندک اندک افزایش می‌یافت حالا رو به افول می‌رود و نشانه‌هایی از نارضایتی در جامعه نمود پیدا می‌کند. در ادامه به دلایل بروز این نارضایتی‌ها از کارنامه صد روزه دولت اعتدال می‌پردازیم. شاید بتوان دلیل اصلی نارضایتی به وجود آمده در میان حامیان روحانی را با بی توجهی رییس‌جمهور نسبت به محدودیت‌های موجود مرتبط دانست.

روحانی به شکل بی محابایی در زمان انتخابات انتظارات را بالا برد و پس از برگزیده شدن از جانب اکثریت و در هنگام عمل با موانع گوناگون و قابل پیش بینی مواجه شد. به عنوان مثال رییس‌جمهور روحانی در روزهای انتخابات به گونه‌ای سخن گفت که همگان مطمئن بودند که حضور وزیر زن در کابینه امری قطعی است اما در عمل شاهد بودیم که نه تنها این اتفاق نیفتاد بلکه روحانی حاضر به توضیح و شفاف‌سازی دلایل عدم موفقیتش در اجرای این وعده هم نشد و با تک جمله «خواستم اما نشد» از کنار این موضوع که یکی از خواسته‌های اصلی از روحانی بود گذشت.

این مثال و نمونه‌های دیگری از این دست نشانگر آن است که آقای روحانی در هنگام انتخابات یا به طور عمدی و یا سهواً وعده‌هایی را به مردم داده است که تنها نتیجه آن جلب توجه رای دهندگان بوده است و ظاهرا هنوز فشارهای خارج از دولت اجازه اجرایی شدنش را نمی‌دهد. این قصه آنگاه غم‌انگیزتر می‌شود که به یاد بیاوریم که حسن روحانی هنگامی که با مطالبه گسترده حامیانش در خصوص رفع حصر (به عنوان یکی دیگر از انتظارات حامیان دولت از منتخبشان) مواجه می‌شد از این می‌گفت که بعضی کارها با رای بالای ۵۱ درصد شدنی است اما امروز و با وجود داشتن رای حدود ۶۰درصد خبری از ارائه یک گزارش شفاف در این باره هم نیست.  از دیگر دلایل نقدهای حامیان روحانی نسبت به عملکرد صد روزه او را می‌توان در تفاوت‌های تابستان۹۲ و تابستان۹۶ یافت.
 
در تابستان۹۲ و هنگام آغاز به کار دولت اول روحانی شاهد وضعیتی اسف‌بار در بخش‌های مختلف بودیم. از تورم ۴۰درصدی و نرخ رشد منفی۷درصد در اقتصاد تا تحریم‌های مختلف و تاثیرگذار بر معیشت مردم و احتمال وقوع برخورد نظامی علیه کشورمان در حوزه سیاست خارجی و. . .  در چنان وضعیتی که می‌توان نام آن را «حالت بدتر» گذاشت روحانی سکان اداره قوه مجریه را در دست گرفت و توانست با تمرکز بر روی همین دو بخش که وضعیت کلی آن ذکر شد به آن‌ها سر و سامانی دهد و وضعیت کشور در بخش اقتصادی و سیاست خارجی را از «حالت بدتر» به «حالت بد» تغییر دهد. اما حالا و در دولت دوم روحانی ماموریت سخت و پیچیده تغییر «حالت بد» به «حالت خوب» بر عهده روحانی و تیم همراهش است. بدیهی است که تغییر وضعیت هر سیستمی از «بدتر» به «بد» با همه سختی‌هایش کار ساده‌تری از تغییر «وضعیت بد» به «وضعیت خوب» است. شاید بتوان بخشی از سختی کار روحانی در دولت دوم را در همین جا جستجو کرد.

 الان دیگر خبری از تورم ۴۰ درصدی و یا نرخ رشد منفی۷ درصد نیست که بتوان با تغییر محسوس آن از موفقیت دولت سخن گفت یا دیگر از پرونده هسته‌ای که با بی کفایتی مسئولان وقت جز تحریم نتیجه‌ای نداشت خبری نیست که مختومه شدن آن به واسطه برجام سبب موفقیتی بزرگ برای دولت شود. امروز به پوسته سخت تورم رسیده‌ایم و به این انتظار که نرخ رشد باید ملموس باشد. اکنون و با مختومه شدن پرونده هسته‌ای نگاه‌ها به سمت سایر پرونده‌های اختلافی میان ایران و غرب رفته است و بسیاری از روحانی و تیم سیاست خارجی‌اش مطالبه رفع تحریم‌های باقی مانده را دارند.

تحریم‌هایی که رفع آن‌ها در قدم اول نیازمند ایجاد اجماعی در داخل کشور است. اجماعی که در پرونده هسته‌ای حداقل از تابستان۹۲ به این سو به طور نسبی وجود داشت اما در خصوص سایر پرونده‌ها اثری از آن یافت نمی‌شود.  صد روز اول دولت اعتدال در دور تازه فعالیت‌هایش کاملا خنثی گذشت و به جز چند اقدام جزیی اثر ملموسی از تلاش برای اجرایی شدن وعده‌های رییس‌جمهور روحانی به مردم مشاهده نمی‌شود. این اتفاق که سبب افزایش نارضایتی‌ها خواهد شد می‌تواند در آینده دولت را دچار مشکلاتی کند و راه را بر اجرای برنامه‌های دولت مسدود سازد. دولتمردان هیچگاه نباید این امر مهم را از خاطر ببرند که برای اجرای هر برنامه‌ای در هر حوزه‌ای ابتدا باید رضایت مردم را جلب کرد و به مطالباتشان توجهی ویژه نشان نداد نه آنکه با بی تفاوتی از کنارش عبور کرد.
منبع: بهارنیوز

تصویب تمدید کاهش تولید اوپک تا پایان ۲۰۱۸

اوپک در نشست رسمی خود که روز پنج شنبه در وین برگزار شد، برای اینکه هدف حذف مازاد عرضه جهانی به طور کامل محقق شود، با تمدید کاهش تولید نفت تا پایان سال ۲۰۱۸ موافقت کرد.

به گزارش ایسنا، روسیه که تولیدکننده غیرعضو اوپک است و امسال برای نخستین بار در همراهی با این سازمان، تولیدش را به میزان قابل توجهی کاهش داده، خواستار یک پیام واضح درباره چگونگی خروج از توافق شده است تا ضمن اینکه بازار با کمبود شدید عرضه مواجه نشود و قیمت‌ها رشد سریعی پیدا نکنند و شرکت‌های شیل آمریکا به افزایش بیشتر تولیدشان ترغیب نشوند.

در توافق کنونی که تولیدکنندگان تولیدشان را مجموعاً حدود ۱.۸ میلیون بشکه در روز کاهش می دهند، مارس سال میلادی آینده به پایان می‌رسد.
دو نماینده اوپک به رویترز گفتند این سازمان همانطور که بازار انتظار داشت، با تمدید کاهش تولید به مدت ۹ ماه دیگر تا پایان سال ۲۰۱۸ موافقت کرده است.

همچنین اوپک تصمیم گرفت تولید نیجریه را در حدود ۱.۸ میلیون بشکه در روز محدود کند اما هنوز درباره سقف تولید برای لیبی توافقی صورت نگرفته است. هردو کشور پیش از این به دلیل ناآرامیهای داخلی و حجم تولید پایین تر از حد معمول، از مشارکت در کاهش تولید معاف شده بودند.
کشورهای صادر کننده نفت اوپک تا لحظه انتشار این خبر هنوز با روسیه دیدار نکرده بودند.

خالد الفالح، وزیر انرژی عربستان پیش از این‌که نشست اوپک در مقر این سازمان در وین آغاز شود، گفته بود هنوز صحبت درباره خروج از کاهش تولید حداقل به مدت چند سه ماهه زود است و این گروه پیشرفت توافق را در نشست بعدی خود در ژوئن بررسی خواهد کرد.

فالح گفت: زمانی که بخواهیم از توافق خارج شویم این اقدام به شکل بسیار تدریجی انجام می شود تا اطمینان حاصل کنیم که بازار را شوکه نمی کنیم.

وزیران نفت عراق، ایران و آنگولا نیز اظهار کردند احتمال بازبینی توافق در ژوئن در صورتی که بازار با محدودیت عرضه بالایی رو به رو شود، وجود دارد.

نفت برنت روز پنج شنبه بیش از یک درصد افزایش یافت و حدود ۶۴ دلار در هر بشکه معامله شد.

افزایش قیمت‌های نفت سبب شده روسیه نسبت به اینکه تمدید کاهش تولید باعث افزایش تولید آمریکا شود که در این توافق حضور ندارد، ابراز نگرانی کند. روسیه نسبت به عربستان سعودی به قیمت نفت پایین‌تری نیاز دارد تا بودجه خود را متعادل نگه دارد در حالی که عربستان آماده می شود سهام غول انرژی دولتی آرامکو را سال آینده در بازار سهام عرضه کند و به این ترتیب از نفت گرانتر سود خواهد برد.

کاهش تولید اوپک از ابتدای سال ۲۰۱۷ آغاز شده و کمک کرده مازاد ذخایر جهانی به بیش از نصف کاهش پیدا کند با این‌همه ذخایر جهانی همچنان با ۱۴۰ میلیون بشکه بالاتر از میانگین پنج ساله قرار دارد.


منبع: عصرایران

جشن تولد علی معلم در «فرمول یک»

خانواده و دوستان زنده یاد علی معلم در برنامه «فرمول یک» با اجرای علی ضیا دور هم جمع شدند و با بیان خاطراتی از این هنرمند فقید سینمای ایران، یاد او را در ماه تولدش زنده کردند.

سیدعلی ضیا مجری «فرمول یک» شامگاه چهارشنبه ۸ آذر در برنامه «فرمول یک» میزبان آذر معماریان همسر و امید و ایمان معلم فرزندان زنده یاد علی معلم و سپند امیرسلیمانی، رسول نجفیان، کوروش تهامی و علی اوجی از دوستان این تهیه کننده سینما بود تا به رسم چهارشنبه ها که در این برنامه برای چهره ها تولد برگزار می شود، از مدیر مسئول و سردبیر فقید ماهنامه «دنیای تصویر»، یاد کنند.

به گزارش مهر، ابتدای گفتگوی ضیا با این چهرها با شوخی او با امیرسلیمانی آغاز شد: ممکن است مردم تو را با علی اوجی اشتباه بگیرند. قیافه ات سپند است اما ابعادت علی اوجی است.

بعد از ۲۰ سال سیگار را ترک کردم

امیرسلیمانی در این باره توضیح داد: خوشحالم که چاقم. چون ۲۰ سال بود که سیگار می کشیدم و حالا یک سال است سیگار نمی کشم و این چاقی لذت دارد.
وی ادامه داد: جای آقای علی معلم در زندگی ما که چند سال اخیر با او معاشرت می کردیم خیلی خالی است. بعضی آدم ها هستند که اگر حتی یک بار در زندگی ببینی شان، اثری در شما می گذارند که ممکن است سال ها درباره آن ها حرف بزنید و آقای معلم چنین ویژگی داشت‌. لبخند او همیشه در ذهن ما می ماند و اخم او وقتی اتفاقی برای سینما می افتاد ماندگار است. او به معنای واقعی دلسوز سینما بود و برای سینما حرص می خورد.

وی همچنین با بیان اینکه در تولد سال پیش معلم، عارف لرستانی هم حضور داشته و حالا جای اش خالی است، تأکید کرد: از وقتی آقای معلم از بین ما رفته، دیگر ما دور هم جمع نشده ایم.

رابطه مان مثل مرید و مراد بود

در ادامه آذر معماریان نیز در سخنانی گفت: رابطه من و همسرم مثل مرید و مراد بود. من همیشه به او به عنوان یک استاد نگاه می کردم. چون انسانی کامل و والا و مملو از عشق به میهن، سینما و خانواده اش بود. رابطه ما کاملا عاشقانه به ازدواج انجامید. ما از ۲ فرهنگ مختلف بودیم اما همسایه شدن مان باعث آشنایی مان شد. از روزهای اول زندگی مان همدیگر را دوست داشتیم و همه چیز را با هم شروع کردیم.

وی با اشاره به سواد بالای همسرش افزود: علی وقتی ابتدایی را در دامغان تمام می کند و به تهران می آید تا تحصیلاتش را در کنار خواهران اش ادامه بدهد، یک نامه از سوی کتابخانه شهرشان برای کتابخانه تهران می آورد که در آن نوشته شده بود او تمام کتاب های کتابخانه شهر را خوانده است، لطفا او را عضو کنید تا بتواند کتاب های بیشتری بخواند.

معماریان با بیان اینکه معلم سینما را به خاطر چپ یا راست دوست نداشت، درباره خلقیات او اظهار کرد: او وقتی وارد خانه می شد، مطلق عاشق خانواده بود. تمام مشغله هایش را بیرون می گذاشت و وارد خانه می شد و از تمام لحظات زندگی پسرهای اش لذت برد. در طول مدت زندگی ام هیچوقت او را به شکلی جدی ندیدم که مثلا عصبانی باشد. او همیشه در چهره اش لبخند داشت و کسی اگر او را نمی شناخت، فکر می کرد دارد می خندد و حرف می زند. اما ما می دانستیم که او یک لبخند تلخ دارد.

امید معلم فرزند ارشد تهیه کننده فقید سینما نیز درباره آخرین تولد پدرش توضیح داد: هر سال سعی می کردیم موقع تولد بابا را سوپرایز کنیم. پارسال هم تولد خوبی برای او گرفتیم که خیلی از بچه های سینما و تلویزیون در آن جمع شدند و حس و حال خوبی بود. اصولا وقتی همه چیز خوب می شود آدم فکر می کند بعدش چه اتفاقی می افتد و سرانجام یک اتفاق شوکه کننده رخ داد.

دل پدر همیشه برای سینما می تپید

وی افزود: پدر ۲ شخصیت داشت، یک شخصیت جدی که با نگاه درست به سینما و مطالعه بالای اش همراه بود، کسی که همیشه دلش برای سینما می تپید. بخش دوم شخصیت او، کودکانه و ناشی از ذوق و شوقی بود که برای دیدن فیلم های روز دنیا داشت.

امید معلم تأکید کرد: بابا گاهی اوقات روز جدی اش بود و گاهی روز خنده و شوخی اما در جدی ترین حالت ممکن هم می توانستید با تعریف یک چیز بانمک فضایش را عوض کنید. آرزو می کنم روح پدرم در آرامش باشد و قدر ظرفیت های فرهنگی کشورمان دانسته شود.

رسول نجفیان نیز با بیان اینکه تولد این مرد بزرگ و نازنین را تبریک عرض می کنم، اظهار کرد: علی معلم را از زمانی که در تلویزیون برنامه ادبی و هنری داشت می شناختم و به او ارادت داشتم. ازآن موقع همدیگر را خیلی دوست داشتیم. آخرین بار من با گروه مدرن جاز، یکی از اشعار حافظ را در جشن حافظ او خواندم.

چخوف های قصه ننوشته و کوروساواهای فیلم نساخته

وی ادامه داد: او را همه دوست داشتند چون به فکر هنر بود. بیشترین چیزی هم که او را رنج می داد این بود که چرا بی سوادی اینقدر بین هنرمندان حاکم شده است و از برخی هنرمندان با عنوان «چخوف های قصه ننوشته، کوروساواهای فیلم نساخته» نام می برد. او با وجود سختی های زیادی که داشت همیشه می ایستاد تا مراسم حافظ را برگزار کند. او همیشه شمع محفل بود و سرکار خانم معماریان و فرزندان شان هم راه او را ادامه می دهند.

نجفیان با بیان اینکه امیدوارم هموطنان عزیزمان در کرمانشاه هم شاد باشند و می دانم روح علی به یادشان است، در پایان درباره کارهای تازه اش گفت: ۱۶ آذر با گروه مظلوم ۴۰ دف همکاری می کنم. در تئاتر آقای مرزبان هم راهم داده اند و قرار است یک نقش کوچک داشته باشم.

کوروش تهامی بازیگر سینما و تلویزیون با اشاره به اینکه درباره معلم از فعل های گذشته استفاده نمی کند، چون احساس می کند او همیشه هست، بیان کرد: آقای معلم از آن دسته شخصیت هایی است که بسیار در سینما تاثیرگذار بوده و هست.

معلم به کوچه پس کوچه های سینمای ایران آشنا بود

وی افزود: حضور فیزیکی ایشان را دیگر نداریم و جای شان همیشه خالی است؛ چون او شاید جزو معدود کسانی است که به کوچه پس کوچه های سینمای ایران آشنا است. به نحوی که یادم است گاهی وقتی درباره اثری صحبت می کردند، از کسانی که در آن اثر بودند هم بهتر درباره اش حرف می زدند. پر از اطلاعات عجیب و غریب بودند.

بازیگر «رگ خواب» ادامه داد: ما همیشه دوست داشتیم فرصتی پیش بیاید و با هم کار کنیم. آقای معلم در صدد کار کردن تئاتر «دشمن مردم» ایبسن بودند و همیشه به من می گفتند پاییز چه کاره هستی؟ قرار بود پاییز با هم تئاتر کار کنیم.

تهامی در پایان گفت: در روزگاری هستیم که به دلیل سرعت زندگی از افراد بی مهری هایی می بینیم حتی کسانی که از آنها توقع نداریم اما آقای معلم به شدت اهل جمع کردن افراد بود. در هنر به دلایلی برخی دوست ندارند خیلی افراد دور هم جمع شوند اما او دقیقا خلاف این نظر را داشت.

علی اوجی هم که آخرین نفر در استودیو حاضر شد، بیان کرد: اسم علی معلم که آمد، با سر و جان برای آمدن به برنامه شتافتم. خوشحالم که در این قسمت از «فرمول یک» حاضر هستم.

لحظه لحظه بودن با او خاطره بود

وی افزود: مخالف گفتن یک خاطره از علی معلم هستم. لحظه لحظه بودن با او، خاطره بود و آموختن. من سفرهای زیادی با او رفتم و همواره آموختم.

این بازیگر ادامه داد: او به دلیل کارش، به زیباترین نقاط دنیا می رفت اما تا برمی گشت می گفت هیچ جا خانه آدم نمی شود. او خیلی اهل ابراز احساساتش نبود، اما با نگاهش حرف می زد.

اوجی یادآور شد: برای فوت مادر او به آقای نجفیان زنگ زده بودم که بیاید و «عجب رسمیه» را بخواند. علی که همیشه سرشار از زندگی بود در مراسم جمله عجیبی به من گفت و خواست که نجفیان برای مراسم خودش هم این شعر را بخواند.

در پایان این قسمت از برنامه رسول نجفیان با اشاره به اینکه معلم لطف خاصی به شعر «عجب رسمیه» او داشته است، این قطعه را اجرا کرد. سپس با حضور مهمانان کیک تولد علی معلم بریده شد.

«فرمول یک» با اجرای سیدعلی ضیاء به تهیه کنندگی افشین حسین خانی، شنبه تا چهارشنبه ها حوالی ساعت ۱۷:۴۵ از شبکه یک سیما روی آنتن می رود.


منبع: عصرایران

ورود ناو هواپیمابر آمریکا به خلیج فارس

ناو هواپیمابر «تئودور روزولت» برای آنچه موسسه نیروی دریایی آمریکا «پیوستن به عملیات ضدداعش» دانسته، وارد آب‌های خلیج‌فارس شد.

به گزارش فارس، ناو هواپیمابر «تئودور روزولت» برای آنچه موسسه نیروی دریایی آمریکا «پیوستن به عملیات ضدداعش» دانسته، وارد آب‌های خلیج‌فارس شد.

این ناو که هفت هزار و پانصد نفر خدمه، دارد، در ماه اکتبر سواحل سن‌دیه‌گو را به همراه ۴ رزمناو اسکورت خود به مقصد آب‌های خلیج‌فارس ترک کرد.

در حال حاضر گروه رزمی آبی خاکی ارتش ایالات متحده (متشکل از ۳ شناور هاورگرافت رزمی) و واحد ۱۵ تفگنداران دریایی این کشور هم در خلیج‌فارس حاضر هستند که البته گفته شده در عملیات ضدداعش شرکت ندارند.


منبع: عصرایران