کلماتی که زندگی شما را از این رو به آن رو می‌کنند

مجله پنجره موفقیت: «به مکالمات درونی ام گوش دادم و کنترل شان کردم، تا مطمئن شوم که این مکالمات هم برای خودم و هم دیگران مفید و امیدوار کننده هستند.» (لوئیس هی)

سه سال پیش شغلم را در کشوری خارجی از دست دادم. تقریبا افسرده شده بودم، چون نمی دانستم به کسانی که در مورد شغلم از من سوال می کردند، چه پاسخی بدهم. این که هیچ درآمدی نداشتم، مانند خوره ای به جانم افتاده بود و سیلی از نگرانی ها، ترس ها و دغدغه ها را روانه قلبم می کرد.

انگار گم شده یا جایی گیر کرده بودم و برچسبی که آن زمان به خودم می زدم، برچسب دردناک «بیکار و بی عار» بود. این برچسب نه تنها باعث می شد فکر کنم درگیر مشکل بزرگی شده ام، بلکه کم کم این فکر به سرم زد که من مشکل ندارم، من خود «مشکل»ام.

از لنزهای شخصی خودمان عبور می دهیم؛ از لنز توقعاتی که از خود یا دیگران داریم، یا از لنز باورهای شخصی مان. بیکار شدن برای عده ای از مردم فقط یک واقعیت است؛ نه خوب است و نه بد، نه طبیعی است و نه غیر طبیعی، نه درست است و نه غلط. اما برای من معنای منفی داشت. در دنیایی که معمولا عزت نفس افراد ارتباط زیادی به شغل شان دارد، بیکار بودن شکست بزرگی برای من محسوب می شد.

به لطف وین دایر، یکی از بزرگ ترین رهبران فکری دنیا که تفکراتش مرا به کسی که امروز هستم، تبدیل کرد. سعی کردم دیدگاهم را عوض کنم و اتفاقات را از دریچه چشم دیگری نگاه کنم. به خاطر دارم که او در یکی از ویدئوهایش می گفت: «تنها مشکل شما این است که باور دارید دچار مشکل شده اید. زمانی که طرز تفکرتان را تغییر می دهید، هر چیزی که به آن می نگرید نیز تغییر می کند.»

قدرت کلمات را دست کم نگیرید

کلمات او تاثیر شگرفی روی من داشت؛ مانند یک طوفان. کلماتی بیدار کننده که خیلی زود زندگی مرا تغییر داد. زمانی که تصمیم گرفتم از زاویه دیگری به موقعیتی که در آن بودم نگاه کنم، همه چیز تغییر کرد.

تصمیم گرفتم لغت «بیکار» را از دایره لغاتم حذف کنم و به جای آن کلمات قدرتمندتری را جایگزین کنم. از آن به بعد من «در جستجوی موقعیت شغلی بهتر»ی بودم.  آن احساس ناامیدی و ناراحتی که با حجم زیادی از احساس امیدواری و کنجکاوی برای کشف موقعیتی بهتر دادند.

با تغییر دیدگاه و زبانی که برای توصیف تجربه هایم به کار می بردم، دیگر احساس قربانی بودن نمی کردم. دیگر هیچ چیز به من تحمیل نمی شد و من قدرتمند بودم. ناگهان توانستم نیمه پر لیوان را ببینم. زمانی که مشغول به کار بودم، همیشه باید به این طرف و آن طرف می رفتم. بیش از حد کار می کردم تا به اهدافم برسم.

زمانی که بیکار شدم، زندگی را به «ناعادلانه» بودن متهم کردم، اما این طور نبود. متوجه شدم هر چقدر که دلم بخواهد، زمان دارم. زمان! چه موهبت گرانبهایی؛ زیرا این موهبت هیچ گاه به عقب باز نمی گردد. من به اندازه کافی پس انداز داشتم و همسرم هم حسابی از من پشتیبانی می کرد. من همیشه این رویا را داشتم که مردم را از لحاظ احساسی و ذهنی کمک کرده و دنیا را به جای بهتری تبدیل کنم. یک سال بعد توانستم مدرک مربیگری ام را دریافت کنم.

امروز می دانم که این ماجرای به ظاهر شر، سبب خیر در زندگی ام شد. «بیکاری» ضعف من نبود بلکه موقعیتی بود که از لحاظ حرفه ای پیشرفت کنم و کسب و کار شخصی خودم را بسازم. من همچنین آموخته ام که شکست خوردن دلیل نمی شود تا من خود آن «شکست» باشم. چون من بر اساس کاری که انجام می دهم، تعریف نمی شوم. نداشتن کار فقط یک تجربه بود و قرار نیست این شرایط مرا تحت تاثیر قرار داده یا عزت نفسم را کاهش دهد.

بار دیگر درستی حرف های وین دایر به من ثابت شد: «من یک انسانم و انسان بودنم تحت الشعاع شغلم قرار نمی گیرد.» می بینید که حرف ها و افکار ما، قدرت و تاثیر زیادی بر زندگی مان دارند. کلمات نوعی انرژی هستند و ارتعاشات آنها تاثیر به شدت زیادی بر نوع تفکر و احساسات ما دارند. آنها هم می توانند به ما قدرت ببخشند، هم خلع سلاح مان کنند.

دعوت به تمرین

من از شما می خواهم که این تمرین را انجام دهید: به موقعیتی در زندگی تان که به نظر می رسد مشکل ساز شده است، فکر کنید. چند لحظه به آن موقعیت فکر کنید و نسبت به احساسات تان خودآگاهی پیدا کنید. مسئله، ایده پردازی یا تفکر کرده یا آن را حل کنید. آیا متوجه تفاوت موجود و احساس بهتری که پیدا می کنید، شدید؟

شما کار دشواری انجام ندادید، فقط کلمه «مشکل» (با آن بار سنگین معنایی) را با کلمه «مسئله» (که بار معنایی سبک تری داشته و می توان برایش راه حلی پیدا کرد) جایگزین کرده اید. زمانی که کودک بودم، مادرم به من توصیه می کرد به کلماتی که به کار می برم، توجه کنم. او می گفت: «یک کلمه می تواند یک نفر را بکشد یا نجات دهد.» آن موقع متوجه حرف های با ارزش او نبودم، اما الان کاملا اینها را باور دارم.

وقتی به گذشته نگاه می کنم، متوجه می شوم که سال های زیادی را با استفاده از کلمات مخرب، صرف تنبیه خودم کرده ام. به این فکر می کرده ام که به اندازه کافی خوب نیستم. وقتی اشتباهی می کردم، خون خونم را می خورد. خودم را دست کم می گرفتم و نمی توانستم دستاوردهای خودم را به رسمیت بشناسم و طوری رفتار می کردم که انگار هر کسی می تواند کارهایی را که من کرده ام، انجام دهد، یا من هیچ کار خاص و بزرگی انجام نداده ام.

«من چقدر احمقم!»، «من به اندازه کافی خوب نیستم»، «من هیچ وقت نمی توانم موفق شوم»، «این کار خیلی برای من بزرگ است»، من آدم متوسطی هستم» و …، این صداها بارها و بارها در ذهنم تکرار می شد.

سال ها بعد، به لطف اثر زیبای لوئیس هی، یاد گرفتم که خودآگاهی نسبت به مکالمات درونی ام، یکی از بهترین شکل های مراقبت و احترام شخصی است.

«شما سال هاست که دارید خودتان را نقد می کنید و دردی از شما دوا نشده است. یک بار هم که شده خودتان را تایید کنید و نتیجه اش را ببینید.» (لوئیس هی)

من هیچ وقت به دوستان یا آشنایانم نمی گویم که کارهای احمقانه ای انجام داده اند یا حرف ناشایستی زده اند و اگر دوستی خود را زشت یا احمق قلمداد کند، به سرعت او را از این فکر منع می کنم و او را به بهترین شکل ممکن، که در توانم هست، یاری می کنم.

مدت ها طول کشید تا درک کنم که چقدر نسبت به خودم بی انصافی کرده ام. با دیگران با مهربانی حرف می زدم و بهشان روی خوش نشان می دادم ولی هر روز خودم را تحقیر می کردم. من نیز مانند هر کس دیگری، فرد ارزشمندی بودم و لیاقت این را داشتم که دیده یا شنیده شوم، مورد تحسین و تقدیر قرار بگیرم، درک شوم، بخشیده شوم، مورد احترام باشم، به رسمیت شناخته شوم و دوست داشته شوم.

روزی که کوچک شمردن خود را کنار گذاشتم، زندگی ام زیر و رو شد. من همان چیزی هستم که باور دارم. اگر فکر می کنم باهوش، زیبا، زشت یا احمق هستم، همین به واقعیت تبدیل می شود. همه ما باید داستان زندگی مان را با اعمال تغییری مثبت در فکر، احساس و عمل مان، تغییر دهیم.

کلماتی که در زندگی روزمره مان به کار می بریم، قدرت دارند. آنها می توانند رابطه مان با دیگران یا با خودمان را نابود یا بهتر کنند. خودآگاه شدن نسبت به گفتگوهای شخصی مان یکی از بهترین اشکال عزت نفس و احترام به خود است. بیایید نسبت به کلماتی که به کار می بریم، خودآگاه باشیم.

سارا فابیان، ترجمه شادی حسن پور 


منبع: برترینها

«مهدی اخوان ثالث»؛ اسطوره ای از خراسان

هفته نامه صدا – مصطفی توفیقی: شب از نیمه گذشته. خیابان احمد آباد مشهد هنوز شلوغ است. اینجا که من ایستاده ام و این روزها مرکز شهر به شمار می آید، زمین همان دهاتی است که مهدی اخوان ثالث خراسانی، عشق بزرگ خود را در آنجا تجربه کرده: «هرگز فراموشم نخواهد گشت، هرگز/ آن شب که عالم، عالم لطف و صفا بود/ من بودم و توران و هستی لذتی داشت/ وز شوق چشمک می زد و رویش به ما بود/ ماه از خلال ابرهای پاره پاره…/ چون آخرین شب های شهریور صفا داشت/ آن شب که بود از اولین شب های مرداد/ بودیم ما بر پشته ای کوتاه و خاکی/ در خلوتی از باغ های احمد آباد/ هرگز فراموشم نخواهد گشت، هرگز…»

یک خیابان بالاتر، جایی که اخوان درباره اش می گوید: «بینم درختان سپیدار گلشن را/ مانند سربازان به صف در آن خیابان». در آن سال ها و تا همین چند سال پیش، زیباترین خیابان وطن بوده، بهشت عدن، سپیدارهای سر به هم آورده، شهرداری مشهد آن سپیدارهای مشهور را از روی این زمین در آورد تا از زیر این زمین قطار شهری رد کند؛ مقارن با همان سال هایی که شورای شهر با نامگذاری خیابانی به نام «اخوان ثالث» مخالفت کرد و نام خیابان «ایرج میرزا» را با این توجیه که اشعار وی «نوع خاصی از پورنوگرافی» است به نام «جلال آل احمد» تغییر داد.

باری، لااقل این غول آهنی زیرزمینی، من را کمی زودتر از خیابان های پر رفت و آمد مشهد عبور می دهد و بهت محله «سراب» می رساند. محله کودکی و نوجوانی و جوانی امید توس؛ خانه اخوان در محله سراب بود، نزدیک مغازه پدرش و دبیرستان شاهرضا. عمویش نیز در همان منزل می نشست. این محله از طریق دو کوچه در دو طرفش به خیابان خمینی (پهلوی سابق) راه داشت. کوچه سمت چپ با یک پیچ تقریبا از روبروی دکان عطاری پدر اخوان سر در می آورد، همان جا که حالا ایستگاه سراب می نامند.

«مهدی اخوان ثالث»؛ اسطوره ای از خراسان

خانه پدری مهدی در دست چپ محله بود. دو سه پله می خورد و به حیاطی وسیع می رسید. انباری و طویله هم داشت. قناتی از میان خانه می گذشت. سال ها بعد که این محله خیابان کشی شد، نام سعدی بر آن نهادند. (قهرمان، ۱۳۸۹) هنوز هم دکان پدر مهدی اخوان ثالث در مشهد، یکی از مراکز رجوع مردم برای طب سنتی است و به دکان «آق علی عطار» شهرت دارد و تا چند سال پیش عموی اخوان آن را اداره می کرد و باز هم به همان نام آق علی عطار و الان هم افرادی از پسرعموهای او یا دیگر اقوامش آن دکان را با همان نام اداره می کنند.

روبروی این دکان عطاری، «کتابفروشی باستان» نیز، همچنان زنده است و نفس می کشد، با این تفاوت که آخرین نسخه کتاب های ادبی آن را مؤلف این مرقوم حدود پانزده سال پیش به قیمتی نازل خرید و کتابفروشی پس از آن، با همین نام به فروشگاه لوازم التحریر تغییر کاربری داد!

این کتابفروشی همان کتابفروشی است که نخستین کتاب های ادبی را به دست مهدی اخوان داد که خود قصه اش را چنین شرح می دهد: «وقتی (پدرم) جرقه هایی از شعر و شاعری را در کار می دید، به تشویقم برخاست و به کتابفروشی باستان سفارش کرد که مهدی هر ماه فلان مبلغ کتاب بیاید و بگیرد و حسابش را خودش (یعنی پدرم) خواهد پرداخت.» (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۱)

برای من که شعرهای اخوان را همچون حرزی معتبر، همواره در دل دارم، گشتن در کوچه پس کوچه های این طرف و آن طرف مشهد، گشتن در شعر و خاطر اخوان است؛ اخوانی که درک عاطفه بسیاری از شعرهای او، بدون گشتن در این خیابان ها، کاملا ممکن نیست. باری، تاثیر و تاثیر متقابل مشهد و «سوم برادران شوشیانت» به این کوچه و خیابان ها محدود نمی شود. اخوان البته زاده عصر دیگری است اما موقعیت زادگاه خود را آن گونه می بیند که فردوسی در زمان خود دیده بود. (دستغیب، ۱۳۷۳) «ملیت پرستی اخوان در یک حد جغرافیایی قدیمی تمرکز داشت.

ملیت پرستی اش شبیه این ماتوشکاهای روسی بود که یک عروسک، عروسک دیگری در شکم دارد و دومی به همین ترتیب تا چهارمی و پنجمی، و هر چه بیشتر، بهتر. ایران و بعد خراسان و بعد خراسان امروز، بعد مشهد و در آخر توس. کم کم شعر و شاعری را هم به صورت جغرافیایی داوری می کرد، با این تفاوت که هر خراسانی که او به هر علت نمی پسندیدش، بدترین ها بود.» (گلستان، ۱۳۶۹)

به همین جهات است که می توان مشهد (توس) و فرهنگ و ادبیات آن را در سطوح مختلف شعر اخوان جستجو کرد. در این نوشته، ابتدا نگاهی می اندازیم به «جاذبه و دافعه مشهد» برای اخوان و از این گذر، تعامل سیاسی، فرهنگی و مذهبی اخوان و شعر او را با محیط عمومی مشهد بررسی می کنیم.

«مهدی اخوان ثالث»؛ اسطوره ای از خراسان

جاذبه و دافعه مشهد

اخوان به عنوان انسانی حساس که صداقت لهجه از مشخصات هنر اوست (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۱) بنا به تأملات و تألمات خود از یک سو و اوضاع و احوال و اخبار مشهد از سویی دیگر، فراز و فرودهایی در رابطه عاطفی با محیط مشهد داشته است.

شاید اوج این تعارض را بتوان در دو نامه خصوصی او به محمد قهرمان مشاهده کرد؛ آنجا که در نامه ۱۲ تیر ۱۳۳۹ خود به قهرمان می نویسد: «خیلی دلم می خواهد که بتوانم سفری به خراسان بیایم.» و در نامه ۱۸ بهمن ۱۳۴۰ به او می گوید: «مخفی نماند که من مصمم شدم برخلاف دعوات محترمه، حالا حالاها به مشهد نیایم زیرا مشت نمونه خروار است.»

با این حال، دلیل اصلی هجرت طولانی مدت اخوان از مشهد به تهران را باید در نامه ای که سال ها پیش تر، در ابتدای هجرت شاعر، نوشته شده جستجو کرد: «روی هم رفته حال من خوب نیست… تقریبا در مشهد به من سخت می گذرد. نه دوستی، نه همدمی و تفریح خاطری، نه مشغولیتی، نه کتابی، نه فعالیتی، نه اجتماعی، با وجود این که اینجا از بعضی نظرها کاملا آسوده ام، باز هم همان اتاقک آلوده و نامرتب تهران و همان کیفیات و تنگدستی ها را ترجیح می دهم… تنگ نظری بعضی ها به قدری است که حتی قهرمان جان، به من لات آسمان جل از همه جا سر خورده هم حسادت می ورزند.»

۲۷-۱۳۲۶؛ سال های مشهد

به گفته رضا مرزبان، اخوان تا سال ۱۳۳۶ در مشهد بود و تا این زمان مشهد جزو یکی از کانون های فرهنگی و سیاسی روشنفکرانه ایران بود که چندین روزنامه داشت. (کاخی، ۱۳۷۰) نخستین سروده های اخوان در همین دوران در جریده آزادی که توسط گلشن آزادی طبع می شد، منتشر می شود (اخوان ثالث، ۱۳۷۵) سیمین بهبهانی، دوران شاعری اخوان را به سه بخش تقسیم می کند و می نویسد: «دوره نخست دوره کارهای ارغنون وار اوست… که جامعه سختگیر و متعصب ادبی و مفتخر به داشتن سوابق هزار ساله شعر خراسانی را به تحسین وا می دارد… [و همین] کافی بوده که همه سنت گرایان ادبی خراسان را به آینده این جوان نوخاسته امیدوار کند. در این دوره یعنی از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۹ اخوان همان کاری را می کند که اعضای این جامعه ادبی و تحسین و تمجیدشان بر او تحمیل کرده اند و از عهده آن نیز به خوبی بر می آید. (دستغیب، ۱۳۷۳)

همین جامعه سختگیر ادبی است که در وجوه مختلف شخصیت ادبی اخوان دخالت می کند و حتی تخلص او را بر می گزیند. اخوان خود در این باره می گوید: «در خراسان وقتی که تازه به شاعری رو کرده بودم، به یک انجمن ادبی دعوت می شدم که استاد کهن سالی به نام نصرت منشی در صدر آن بود. هر وقت شعر مرا می شنید، می پرسید تخلصت چیست؟ او واجب می دانست که هر شاعری تخلصی داشته باشد و من نام دیگری نداشتم. سرانجام یک روز خودش نام «امید» را به عنوان تخلص بر من نهاد.» (وزیری، ۱۳۵۲)

«مهدی اخوان ثالث»؛ اسطوره ای از خراسان

در این سال ها خبری از نگاه تند و تیز و انتقادی اخوان در «زمستان» نیست. اخوان، راوی صادق «خود» و «روزگار خود» است و چه بسا از همین روست که جغرافیای زیستن او، تاثیر مهمی بر خلق ادبیات وی دارد. شاید به همین جهت باید ارغنون را شعرهای مشهد اخوان نامید، همان گنه که خود عموم اشعار «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» را «خوزیات» (شعرهای خوزستان) می نامد. به طور کلی نیز توس (مشهد) در میان شهرها، از هر جهت بیشترین بسامد را در شعر اخوان دارد و پس از آن تهران و رشت (به اعتبار عشق توران که خاطره روزگار مشهد است) و سپس اهواز.

۳۲-۱۳۲۷؛ سال های ورامین

امید در سال ۱۳۲۷ برای معلمی به ورامین می رود و تا سال ۱۳۳۲ که به کلی به تهران کوچ می کند، مراودات خود با فضای عمومی و ادبی مشهد را حفظ می کند. دوران اصلی شاعری اخوان از همین زمان آغاز می شود. (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۱) و در همین سال هاست که نخستین تعارضات درونی اخوان در مواجهه با ادبیات کهن سالار و سنتی خراسان از یک سو و ادبیات مدرن از سویی دیگر شکل می گیرد؛ تعارضاتی که اگرچه در نهایت به ایجاد «راه میانبری از خراسان دیروز به مازندران امروز» – یعنی مسیری از شعر اصیل و کهن پارسی به شعر نو – ختم می شود (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۱)، اما بر محتوای ادبیات او، سایه ای از دوگانگی و دو دلی می اندازد.

این سال ها را باید سال های «اخوانیات» اخوان نامید. در این سال هاست که رفقای ادبی خراسان و آنهایی که دل در گرو مهدی خراسان بسته اند، مدام برای او نامه و اخوانیه می فرستند و جواب می گیرند؛ از جمله در سال ۱۳۳۷ وقتی که تازه به تهران آمده و «سوای مشقات و سختی های دیگر، اندوه غربت و دشواری زندگی در شهری ناآشنا و بی رحم نیز از جمله موجباتی است که بیشتر یاد یار و دیار خود کند.» (اخوان ثالث، ۱۳۷۵) اخوان جوان در سال های ابتدایی کوچ به تهران، خود را «افتاده در بلای عظیم می داند» و در قصیده «شکایت از ری» خطاب به «میر سید راعقیلی استرآبادی» می نویسد: «دورم ز شهر خویش، دریغا/ درد بدی، بلای عظیمی».

«مهدی اخوان ثالث»؛ اسطوره ای از خراسان

۶۱-۱۳۳۲؛ سال های تهران

آن طور که شفیعی کدکنی می گوید: «قدر مسلم این است که او در قضایای ۲۸ مرداد ۳۲ در مشهد بوده است… و بعد از آن واقعه تا سال ۴۱ احتمالا به مشهد نیامده است… و بهترین شعرهای او که از بهترین شعرهای معاصر است در خانه وی در خیابان ری، ایستگاه آبشار، کوچه دردار سروده شده است…  [در سال ۴۱ که برای مدتی کوتاه به مشهد آمده بود] باورش نمی شد که در مشهد – که پایگاه سنت های ادبی ایران همیشه بوده و هست – جوانانی باشند که تمام زمستان و آخر شاهنامه را در حفظ داشته باشند.» (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۱) رویکرد اخوان به مشهد اگر نگوییم رویکردی دوگانه، دست کم توأم با جاذبه و دافعه ای شاعرانه است.

شاعر ترک موطن کرده، عاشق شهر و دیار مادری، آن طور که ادبیات وی نشان می دهد تا آخر عمر دل در گرو «توس» داشت و با این حال، گاه برای سال ها، سراغی از دیار خود نمی گرفت.

از سوی دیگر، شعرهای اخوان به ما نشان می دهد که چه طور تغییر زبان ادبی اخوان از «زمستان» تا «آخر شاهنامه» تغییر تاریخ نوشتن شعرها از دهه سی تا دهه هفتاد؛ و نیز تغییر گفتمان سیاسی حاکم بر جامعه از شهریور ۱۳۲۰ تا جنگ هشت ساله ایران و عراق، تغییر گفتمان ادبی اخوان نسبت به مشهد را به دنبال دارد. رویکرد عمده اخوان به فضای اجتماعی مشهد در ارغنون «ستایش»، در زمستان «سرزنش» و در کتاب های بعدی «بی تفاوتی» است. شگفت آن که، گویی فرهنگ عمومی این کهن شهر، از همان سال ها، تحمل هنرمندانی از این دست را نداشته است.

مرور روایت تند و تیز اخوان ثالث از این محیط اجتماعی در قطعه «نظاره» خالی از لطف نیست: «من نتوانم چون شما عنکبوت شد/ کولی شوریده سرم من، پرنده ام…» ریشه های فرهنگی گریز مهدی اخوان از مشهد اما، نمود مشخص تری نیز در ادبیات وی دارد. نشانه هایی که اخوان معترض «زمستان» را می سازد. او، در شعر بلند «به مهتابی که بر گورستان می تابید»، که دو سال پیش از واقعه شهریور ۳۰ نوشته شده، بارها و بارها با صفاتی همچون گورستان صفت، پژمرده، خاموش، ویرانه محزون و … به جامعه مشهد می تازد.

«مهدی اخوان ثالث»؛ اسطوره ای از خراسان

در اینجا اشاره ای به گفته فریدون تولی از قول فرخ خراسانی خالی از لطف نیست که البته باید با توجه به پیشینه روابط شخصی و ادبی تولی و اخوان خوانده شود. او در مجله یغما از قول فرخ خراسانی می گوید: «همه هفته جوانکی نونهال به این محفل می آمد و اشعار سخنوران را گوش می کرد و وقتی نوبت به او می رسید چنان چامه های نغز و پر مغزی می خواند که همه به اتفاق می گفتند: آینده را امید بدین نوجوان باید داشت که صد حافظ و سعدی اش، به نکته دانی غلام خواهند بود و صد فردوسی اش از دُرافشانی به سلام، اما بعد از رفتن اخوان از توس به ری و سرودن شعرهای نو، استاد می بیند که به جای آن فراید و قصاید قدیم، «اشعار نامطبوع و اباطیلی چند از آن جوان در مجله ها طبع می شود» و در حق اخوان می گوید که «چگونه ممکن است جوانی بدان شدت شوق و حدت ذوق، عمر عزیز به تدوین و طبع این اراجیف ضایع دارد؟»

* این مقاله خلاصه ای از مقاله مفصل نویسنده است درباره اخوان و مشهد که متن کامل آن در آینده در مجلات گروه هم میهن منتشر خواهد شد.


منبع: برترینها

تقویت اراده برای کاهش وزن

به گزارش آلامتو و به نقل از مجله تناسب اندام؛ رفتن به باشگاه، سخت ترین بخش تمرین کردن است. اگر نتوانید انگیزه تان برای وزنه زدن را پیدا کنید، چه کار می کنید؟ آیا تا به حال بعد از تعیین یک هدف جدید، حس کرده اید که انگیزه ای بسیار قوی دارید؟ مهم نیست که چقدر بزرگ باشند، اهداف جدید اغلب با این احساس قوی همراه هستند که شما می توانید با تمام دنیا بجنگید. شما شاداب و متعهد هستید و آماده اید با هر چیزی که سر راهتان قرار می گیرد، مقابله کنید.
تصمیم و اراده
اما همه ما درگیر گرفتاری های روزمره می شویم. انگیزه تان ناگهان ته می کشد و اراده شما سقوط می کند. آیا قادر بودید بدون برخورد به هیچ گونه مانع انگیزه ای، از نقطه A به نقطه B بروید؟ در واقع حفظ انگیزه بالا در درازمدت، کار سختی است. شما به احتمال زیاد، دست اندازهایی را در طول راه تجربه خواهید کرد. چه کاری می توانید انجام دهید؟ چگونه می توانید انگیزه تان را به اندازه روز اول، قوی نگه دارید؟
اول باید درک کنید که چگونه عادات تان بر طرز فکرتان تاثیر می گذارند. حلقه عادت شامل یک نشانه یا یادآوری، یک روال و یک پاداش است. هر عادتی که شما دارید، با چیزی شروع می شود که به شما یاداوری می کند یک رفتار را انجام دهید. هنگامی که به شما یاداوری شد به منظور دستیابی به پاداش، این عادت را از یک راه معمول به انجام می رسانید.
مثال ۱: زنگ ساعت شما در ساعت ۶ صبح برای تمرین صبحگاهی تان به صدا در می آید. حدود ساعت ۶:۳۰ شما برای یک تمرین سخت در باشگاه هستید. بعد از تمرین تان، شما باشگاه را با یک احساس عالی و پرانرژی ترک می کنید.
مثال ۲: شما بعد از یک روز طولانی در محل کار به خانه می رسید. به شدت گرسنه هستید. بلافاصله در آشپزخانه به دنبال یک غذای راحت و آسان برای خوردن می گردید و به راحتی پرخوری می کنید. احساس راحتی فوری ناشی از خوردن آن میان وعده، به عنوان پاداش شما عمل می کند. اما بعد از آن، احساس بسیار بدی پیدا می کنید. به نظرتان می توانید در کجای این حلقه مداخله کنید تا از مسیر اصلی تان منحرف نشوید؟
این کتابچه را بخوانید و همین حالا به سمت اندامی بهتر قدم بردارید: کتابچه الکترونیکی «تغذیه و استراحت»
هنگامی که این حلقه و هر یک از اجزای آن را درک کنید، می توانید هر یک از آنها را با استراتژی های خاصی هدف بگیرید تا خودتان را از نظر ذهنی با اهدافتان در یک راستا قرار دهید.
استراتژی = عمل
ما عاشق عمل کردن و رسیدن هستیم. توسعه استراتژی در جایی که بیشتر از همه به آن نیاز داریم، به نگه داشتن ما در مسیر دستیابی به آنچه شروع به انجامش کرده ایم، کمک می کند. هنگامی که شما متوجه عادات و رفتارهایتان باشید، می توانید استراتژی های موثری را ایجاد کنید.
آگاه بودن به این معناست که شما از افکار، احساسات و اقدامات تان آگاه هستید. زمانی را به بررسی کردن خودتان اختصاص دهید تا بتوانید از نیازهایتان، اینکه چگونه عمل می کنید و باید بعدا چه کاری انجام دهید، درک بهتری پیدا کنید. همانطور که شما خودآگاهی بیشتری ایجاد می کنید، یادآوری ها، روال ها و پاداش هایتان، بسیار واضح تر می شوند.
زمانی که سعی دارید بفهمید چرا انگیزه تان کم شده، اولین گام بعدی این است که کمی مکث کرده و قبل از ایجاد هرگونه تغییر یا تسلیم شدن به طور کامل، شرایط را ارزیابی کنید. برای به دست آوردن فهم بیشتر، سوالات زیر را از خودتان بپرسید.
۱. آیا عاداتی وجود دارند که لازم باشد تغییر دهید؟
یادآوری، روال، پاداش. آیا می توانید هر یک از این ها را در مورد رفتاری که باید تغییر دهید، شناسایی کنید؟ این کار به شما کمک خواهد کرد مشخص کنید که چگونه، چه زمانی و چرا عادات تان، شما را از مسیر اصلی منحرف می سازند.
۲. آیا در زندگی، استرس زیادی احساس می کنید؟
گاهی اوقات کار، اجتماع، خانواده و روابط، بسیار بیشتر از مقداری که فکر می کنیم، به انرژی جسمی و روانی ما نیاز دارند. اگر احساس ضعف و دستپاچگی می کنید، باید به یکی از این بخش های زندگی تان بیشتر توجه کنید، به خصوص اگر نیازمند آن باشید. اراده یک منبع محدود است و اگر تمام انرژی ذهنی شما به سمت یک رفتار معطوف شود، رفتارهای دیگر می توانند لطمه ببینند.
۳. آیا برنامه کار، زندگی، تغذیه و تمرین شما آنقدر شلوغ است که نمی توانید آن را متعادل کنید؟
آیا می دانید که چه زمانی از روز، بیشترین انرژی ذهنی یا بیشتری انرژی جسمی را برای تمرین کردن دارید؟ آیا می توانید تمرینات تان را طوری تقسیم کنید که زمان کمتری را در باشگاه بگذرانید؟ آیا می توانید وعده های غذایی تان را از یک روش کارآمد تر آماده کنید؟ برای به حداکثر رساندن زمان و به حداقل رساندن تلاش تان، بر روی مهارت های مدیریت زمان کار کنید.
۴. آیا تمرین شما در راستای اهدافتان است؟
آیا شما تمرین می کنید تا بدنتان را به شکلی پایدار برای تناسب اندام و سلامت طولانی مدت حفظ کنید؟ آیا خود را متعهد کرده اید که چربی بدنتان را کاهش دهید؟ تمرین شما می تواند بر این اساس که برای دستیابی به اهداف مختلف به چه مقدار انرژی ذهنی، انعطاف پذیری و استحکام نیاز دارید، تغییر کند.
۵. آیا زمان کافی برای ریکاوری و پیدا کردن حس خوب دارید و جلسات تمرینی تان، پربار هستند؟
آیا احتمال دارد که بیش از حد تمرین کنید یا به قدر کافی ریکاوری نشوید؟ اگر اینطور است، شاید عاقلانه باشد که به مدت یک هفته، تمرین تان را سبک کنید و حجم، شدت یا هر دو را کاهش دهید. همچنین باید برای مدتی به خوابتان الویت دهید و در مورد تمرینات سنگین تان نیز تجدید نظر کنید تا دوباره حس و حال دستیابی به اهدافتان را پیدا کنید.
۶. آیا از خودتان، انتظار بیش از حد دارید؟
آیا مکررا خودتان را شرمنده می کنید و به خودتان می گویید که بازنده اید یا به قدر کافی خوب نیستید؟ احتمال دارد که اهداف و انتظارات شما بسیار بلند پروازانه بوده و کاملا متناسب با سطح فعلی تان، زمان در دسترس یا هر تعداد از دلایل دیگر نباشد.
شاید ارزیابی واقعیت فعلی تان و تجدید نظر در آن اهداف، به نفعتان باشد. مضحک به نظر می رسد اما در نظر گرفتن چند هدف قابل دستیابی، عادت موفقیت را در شما ایجاد می کند. سطح را کمی پایین بیاورید تا در ۹۰% مواقع به هدفتان دست یابید، این تضمین می کند که شما در مسیر درستی قرار دارید و آنچه را که به خوبی انجام می دهید، به طور مثبت تقویت می کند. انجام کارهای کوچک در طول زمان، تاثیر بزرگی خواهد داشت.
۷. آیا با خودتان منفی صحبت می کنید؟
افکار به واقعیت تبدیل می شوند. روشی که شما در مورد خودتان فکر می کنید، صحبت می کنید و خودتان را می بینید، قطعا بر نتایجی که قادر به دستیابی به آنها هستید، تاثیر می گذارد. به جای تمرکز کردن بر چیزهای منفی، با تمرین کردن قدردانی و ستودن خودتان برای کارهایی که به خوبی انجام می دهید، یک طرز فکر مثبت را پرورش دهید.
۸. دلیل شما برای دستیابی به هدفی که تعیین کرده اید، چیست؟
درک عمیق این مسئله که چرا می خواهید تغییر کنید، به شما کمک خواهد کرد که بفهمید چرا تلاش می کنید و چرا این موضوع برای شما باارزش است. گاهی اوقات همه ما در مورد تعدادی از چیزها احساس ناامنی می کنیم. ظاهر ما، شغل هایمان، روابطمان و بخش های دیگر زندگی مان. کنکاش در مورد اینکه چرا برخی کارها را انجام می دهید، واقعا می خواهید به چه نتایجی برسید و فهمیدن اینکه چه چیزی سد راهتان است، به شما کمک خواهد کرد مهمترین هدف در افق فکری تان را در الویت قرار دهید.
۹. بررسی مجدد
پرسیدن چند پرسش دشوار از خودتان ممکن است بینشی را فراهم کند که می تواند به شما کمک کند در دراز مدت، با انگیزه بمانید. انگیزه و اراده کاسته خواهند شد و این کاملا طبیعی است. شما نمی توانید یک هدف تعیین کنید و به راحتی جلو بروید. انگیزه ها تغییر می کنند، حتی اهداف نیز می توانند تغییر کنند. چک کردن اهدافتان و ارزیابی مجدد هدف بعدی تان به طور مداوم، به شما کمک خواهد کرد در مسیر دستیابی به اهدافتان باقی بمانید.

۶ راه خانگی برای سفید کردن دندان‌ها
برترین جاهای دیدنی روسیه برای تفریح

منبع: آلامتو

نگویید سد، بگویید کارخانه تولید آب‌نمک

گروه جامعه- رسانه‌ها: روزنامه شهروند نوشت: سد اشتباهی «گتوند» هزینه سنگینی به اقتصاد ملی تحمیل کرده است. نابود‌کردن این سد مساوی است با ایجاد جریان سیل در خوزستان و خارج‌کردن آن از شبکه ١٢‌ سال زمان می‌برد و ١٠‌هزار ‌میلیارد تومان بودجه نیاز دارد.  حالا آب شیرین در سد گتوند ١٠ برابر شور می‌شود و تنها راه باقیمانده این است که این آب شور را با صرف هزینه‌های گزاف دوباره شیرین کنیم. این نتیجه پروژه اشتباهی است که در زمان محمود احمدی‌نژاد به بهره‌برداری رسیده است.

سد جنجالی گتوند سرانجام در زمانی که رضا اردکانیان سکاندار وزارت نیرو شد، تعیین تکلیف و بنا شد که راهکار آخر یعنی مدیریت مصرف و انتقال آب به حوضچه‌های تبخیری در دستور کار قرار بگیرد. رخدادی که به عقیده برخی کارشناسان دردی از مشکل این سد جنجالی دوا نمی‌کند. محمد‌حسین کریمی‌پور، رئیس پیشین کمیسیون کشاورزی اتاق ایران معتقد است که برنامه نجات منابع آبی اهواز و حل مشکل سد گتوند، در صحنه عمل بیشتر شبیه یک پروژه تبلیغاتی است.

او  می‌گوید: تنها راه نجات، خارج‌شدن این سد از شبکه است. به گفته او، ما با این کار تنها با یک ذخیره عظیم چند صد‌میلیون مترمکعبی آب شور که همانند یک بمب زیست‌محیطی غیر قابل کنترل است، مواجه خواهیم شد. عیسی کلانتری، رئیس سازمان محیط‌زیست و وزیر پیشین کشاورزی نظری متفاوت در این‌باره داشته و می‌گوید که چاره‌ای جز این کار نداریم.

او که گتوند را درد بی‌درمان می‌داند و  توضیح می‌دهد که برای خارج‌کردن این سد از شبکه به دو تونل با قطر ٩ متر نیاز داریم تا آب این سد را به جایی دیگر منتقل کنند. اجرای این طرح علاوه بر هزینه ٨ تا ١٠‌هزار میلیاردی که دارد حدود ١٢‌سال زمان می‌برد. نابودی سد گتوند راهکار دیگری است که وزیر سابق کشاورزی اجرای آن را ناممکن می‌داند. چرا که اگر قرار باشد این سد تخریب و منفجر شود کل خوزستان را آب خواهد گرفت. او ادامه داد: بر اساس مطالعاتی که در دانشگاه تهران صورت گرفته تنها چاره ‌کار در شرایط فعلی این است که سوراخ‌هایی را در زیر سد ایجاد کرده و آب شور را به حوضچه‌های تبخیری آب که در زمین‌های بایر ایجادشده انتقال دهند. بر اساس پیش‌بینی‌های انجام‌شده این طرح در مدت ٣ الی ۴‌سال به نتیجه می‌رسد.

نگویید سد، بگویید کارخانه تولید آب نمک
محمدحسین کریمی‌پور، رئیس سابق کمیسیون کشاورزی اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران به ماجرای «پدیده سدهای سیاسی» در ایران اشاره می‌کند و  می‌گوید: با وجود بررسی‌های انجام‌شده از سوی زمین‌شناسان و مشاوران زیست‌محیطی محل ساخت سد بر اساس یک تفاهم بین وزارت نیرو و پیمانکار چند کیلومتر تغییر کرد و گتوند روی بزرگترین سازه نمکی منطقه ساخته شد. سازه‌ای که قرار بود به محل ذخیره‌سازی منابع آبی باشد به دلیل جانمایی اشتباه به یک کارخانه آب نمک تبدیل شد.

او معتقد است: سد گتوند حالا به‌ عنوان بزرگترین کارخانه تولید آب نمک دنیا دارد زمین‌های مرغوب خوزستان را شور می‌کند. چهار دولت ‌هاشمی، خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی در تغییر جانمایی، ساخت، تکمیل و آبگیری و تداوم بهره‌برداری از این مایه ننگ مهندسی و مدیریت ملی، شریک و هم‌داستانند. گتوند به اندازه یک تهاجم نظامی‌، به خوزستان مظلوم آسیب می‌زند.
 
این فعال اقتصادی ادامه داد: مطالعاتی که ‌سال گذشته انجام شده بود، نشان می‌دهد که بخش بزرگی از پایین مخزن سد به انباشت فوق شور آب تبدیل شده است. طبق بررسی‌ها شوری آب در آن‌جا ٣ برابر آب خلیج فارس است. درواقع ما با این انتقال آب به حوضچه‌های تبخیر با یک ذخیره عظیم چند صد‌میلیون مترمکعبی آب شور که به یک بمب زیست‌محیطی غیر قابل کنترل تبدیل شده مواجه هستیم.

 
گتوند باید دادگاهی می‌شد
در حالی گتوند به معضل محیط‌‌زیست و منابع آبی مردمان اهواز تبدیل شده است که هیچ‌یک از دولتمردان خود را مجاب به پاسخگویی در رابطه با چرایی این اتفاق نمی‌دانند. عیسی کلانتری، رئیس سازمان محیط‌ زیست که سد گتوند را جنایتی در حق سرزمین ایران می‌داند معتقد است مجریان آن باید محاکمه شوند. کریمی‌پور، مشاور عالی سابق رئیس اتاق بازرگانی به نوعی گفته‌های وزیر سابق کشاورزی را تأیید کرده و می‌گوید: تا امروز که بیش از دو دهه از این اتفاق سپری می‌شود برای رسیدگی به این فاجعه ملی نه دادگاهی تشکیل شده و‌ نه حتی یک نفر، یک روز‌ به زندان رفته است. گتوند نشان می‌دهد حاکمیت ایرانی عمیقاً پوپولیست بوده و هست. برنامه نجات منابع آبی اهواز و حل مشکل سد گتوند، در صحنه عمل بیشتر شبیه یک پروژه تبلیغاتی است. کشور در حل بحران زیست‌محیطی و منابع آبی کشور جدی نیست.
آن‌گونه که مشاور سابق کمیسیون آب اتاق بازرگانی می‌گوید این مشکل تنها به سد گتوند محدود نمی‌شود، دریاچه ارومیه هم از همین مشکل رنج می‌برد. مرگ تالاب‌ها و جنگل‌ها و مراتع هم قصه پر‌غصه‌ای است که با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم و هیچ‌کس خود را در برابر این مشکلات مسئول نمی‌داند.

گتوند را حذف کنید، موزه عبرت بسازید
در حالی وزارت نیرو قصد دارد که با صرف هزینه‌های سنگین مشکل گتوند را حل و آن را دوباره آبگیری کند که بسیاری از کارشناسان این اقدام را بی‌فایده می‌دانند. کریمی‌پور با بیان اینکه سد گتوند باید از شبکه خارج شود و آبی وارد آن نشود که بعد به آب نمک تبدیل شود، ادامه داد: برای درمان کامل می‌توانیم یک استفاده دیگر برای سد در نظر بگیریم؛ مثلا می‌توانیم از هزینه‌هایی که انجام دادیم، بگذریم و سد گتوند را به یک مکان توریستی تبدیل کنیم یا این سد می‌تواند به یک مرکز آموزش علمی تبدیل شود تا برای همه و آیندگان درس عبرتی باشد که چنین اشتباهاتی تکرار نشود.

او تأکید کرد: بهترین راهکار حذف سد و تبدیل آن به یک موزه عبرت و مرکز گردشگری یا علمی‌-‌آموزشی است تا همه دانشجویان و استادان دانشگاه برای بازدید آن بروند. سدی که قرار بود کمک حال کشاورزان باشد و بخشی از تأمین منابع آبی آنها را عهده‌دار باشد حالا خود به بلای جان کشاورزان تبدیل شده است. آن‌گونه که کلانتری می‌گوید: سد گتوند و نمک‌های پشت گتوند کشاورزی در پایین‌دست این سد و به‌ویژه در شهرستان گتوند در آستانه نابودی قرار داده است.

به گفته او، هم‌اکنون در شهرستان گتوند بیش از ۳۶‌هزار هکتار زمین قابل کشت وجود دارد، اما همه ساله بخش زیادی از آنها به دلیل انباشت نمک از بین می‌روند. آن‌گونه که وزیر سابق کشاورزی توضیحی می‌دهد: سالانه بین ۶ تا ٧ تن نمک در هر هکتار از زمین‌های گتوند انباشت می‌شود. در حالی میزان انباشت نمک در حالت عادی ١٠٠ الی ١۵٠ گرم در هر مترمربع است که این رقم در اطراف این سد به ٨٠٠ تا ٩٠٠ گرم در هر مترمربع رسیده است. عیسی کلانتری، دبیر کارگروه احیای دریاچه ارومیه، بحران زیست‌محیطی سد گتوند را جنایتی در حق سرزمین ایران می‌داند که مجریان آن باید محاکمه شوند. کلانتری پیش‌ از این درباره ایرادات فنی در ساخت گتوند گفته بود: پیش از انقلاب، آمریکایی‌ها سد گتوند را از نظر زیست‌محیطی بررسی و محل احداث سد را ١۵ کیلومتر بالاتر تعیین کرده بودند.

بعد از انقلاب در بررسی‌های صورت‌گرفته، مسئولانی که طرح را بررسی کردند، گفتند آمریکایی‌ها می‌خواستند مخزن سد کوچک باشد به‌ همین ‌دلیل جای آن را نادرست تعیین و مکان سد را جابه‌جا کردند. قرار شد سد در جای جدید ساخته شود که جای جدید سد انتقادهای بسیاری را با خود همراه کرد؛ زیرا در نزدیکی آن گنبدی نمکی قرار داشت و شرکت زیرمجموعه وزارت نیرو در دولت احمدی‌نژاد اعلام کرد که روی تپه نمکی نزدیک سد پتوی رسی کشیده می‌شود تا مشکل حل شود.
منبع: بهارنیوز

فعلا هیچ خبری از برف و باران نیست!

معصومه احمدی درباره آخرین وضع شرایط جوی کشور افزود: ­در کلان شهرها و مناطق صنعتی مثل تهران،کرج، قم، قزوین، اراک، اصفهان و تبریز افزایش غلظت آلاینده ها پیش بینی می شود. وی گفت: وزش باد و ماندگاری هوای سرد را برای امروز در بیشتر مناطق نیمه شرقی بخصوص شرق و جنوب شرق کشور خواهیم داشتم بخصوص در برخی مناطق جنوب شرق ممکن است به خیزش گرد و خاک نیز منجر شود. کارشناس هواشناسی افزود: برای استان کرمان و مناطق زلزله زده در جنوب شرق کشور پیش بینی ما ماندگاری هوای سرد و وزش باد نسبتا شدید در برخی ساعات است.

وی گفت: تا روز چهارشنبه با ورود یک سامانه بارشی از مناطق غربی کشورمان ابتدا در نیمه غربی شامل غرب، شمال غرب و دامنه جنوبی زاگرس به تدریج بخش های از مرکز و برای پایان هفته در بخش های شمالی کشورمان نیز شاهد بارش برف و باران، کاهش محسوس دما و وزش باد شدید خواهیم بود. احمدی افزود: روز چهارشنبه با تشکیل توده ای از گرد و خاک و انتقال ان به بخش غربی کشورمان خیلی دور از انتظار نیست که برای غرب و جنوب غرب آسمانی غبار آلود داشته باشیم. وی گفت: به لحاظ شرایط دمایی امروز ماندگاری هوای سرد را داریم، در بیشتر مناطق شمال و شرق کشورمان اما از فردا به تدریج روند افزایش دما را در بیشتر مناطق نیمه شمالی و شرقی کشورمان پیش بینی می کنیم که بخصوص در دو استان گیلان و اردبیل همراه با وزش بادهای گرم جنوبی خواهد بود. کارشناس هواشناسی افزود: امروز آسمان تهران صاف، گاهی نیمه ابری و همراه با غبار محلی است و دمای بیشینه در گرم ترین زمان به حدود ۱۱ درجه می رسد.


 






 
منبع: بهارنیوز

پاک‌کردن گوش برای‌سلامتی ضرر دارد

گروه علمی: سایت گجت نیوز نوشت: پاک کردن گوش مدتی‌ست که در میان مسائل بهداشتی، به موضوعی داغ و مورد بحث تبدیل شده است؛ اما چرا دانشمندان معتقدند که جرم گوش را نباید تمیز کرد؟

 

با توجه به بافت ماده مومی و زردرنگی که با گذشت زمان در داخل حفره گوش شکل می‌گیرد، تمیز کردن آن با استفاده از گوش پاک کن گاهی بسیار لذت‌بخش است؛ با این حال مدت‌هاست که در وب سایت‌ها و کانال‌های مختلف این صحبت مطرح می‌شود که تمیز کردن جرم گوش کار درستی نبوده و وجود این ماده چسب ناک و نسبتا چندش‌آور برای بدن مفید است.

متخصصان انجمن گوش و حلق و بینی آمریکا (AAO) هم به تازگی با انتشار بیانیه‌ای در این رابطه، مشخصا اعلام کرده‌اند که در صورتی که جرم ایجادشده در حفره‌ شنوایی، این بخش از بدن را مسدود نکرده و یا باعث بروز بیماری خاصی نشده باشد،‌ نیازی به تمیز کردن گوش نیست.

در میان جزئیات بیانیه اعلام شده که دلیل به وجود آمدن چرک گوش، به دام انداختن گرد و غبار و آلودگی‌های مختلف و جلوگیری از وارد شدن این کثیفی‌ها به قسمت‌های داخلی و حساس‌تر سیستم شنوایی بدن است؛ از طرف دیگر، حرکات خاصی مانند جویدن و حرف زدن در کنار رشد سلول‌های پوستی جدید، باعث خارج شدن جرم گوش اضافی از داخل مجرای شنوایی شده و در هنگام حمام کردن و شستشوی بدن، این مواد به طور کامل پاک می‌شوند.

بنابراین، همانطور که پزشک باتجربه،‌ مارک وان (Mark Vaughan) در مصاحبه اخیر خود اظهار کرده است، شستشوی گوش به وسیله سرنگ و یا وسایل دیگر کاملا غیرضروری بوده و همچنین، به‌کارگیری وسایل بهداشتی مانند گوش پاک کن برای این کار، نه تنها موم ایجادشده را از مجرا خارج نمی‌کند، بلکه باعث وارد شدن مقدار بیشتری جرم گوش به درون حفره شنوایی می‌شود.

البته در بیانیه AAO اشاره شده است که سیستم طبیعی بدن برای پاک کردن گوش ، در تمامی افراد به درستی عمل نمی‌کند و در ۱۰ درصد کودکان، ۵ درصد از بزرگ‌سالان و حدود یک سوم سالمندان، جمع شدن بیش از حد جرم گوش باعث تنگ شدن و مسدود شدن مجرای شنوایی می‌شود.

به طور دقیق‌تر، متخصصان معتقدند که در صورت بروز هر یک از علائم مسدود شدن گوش که شامل درد حفره شنوایی، خارش، زنگ زدن، احساس پر بودن مجرا، ضعیف شدن قوای شنوایی، وجود بوی نامناسب و یا سرفه‌های مداوم می‌شوند، بهتر است که فرد برای مشکل خود به پزشک مراجعه کند؛ اما همانطور که اشاره شد، ‌در صورت نبود این علائم نیازی به پاک کردن جرم گوش نیست.
منبع: بهارنیوز

هت‌تریک طلاییِ سهراب مرادی با شکستن رکورد جهانی

در پایان روز ششم مسابقات وزنه‌برداری قهرمانی جهان در آناهیم آمریکا وزنه‌بردار کشورمان موفق شد با کسب ۳ نشان طلای یکضرب، دوضرب و مجموع قهرمان دنیا در دسته ۹۴ کیلوگرم شود. مرادی بعد از ۱۷ سال رکورد دنیا را جا به جا کرد. موسوی دیگر وزنه‌بردار کشورمان نیز به ۲ نشان برنز دوضرب و مجموع دست پیدا کرد. سهراب مرادی که در حرکت یکضرب توانست با ۱۸۴ کیلوکرم صاحب طلا شود در حرکت دوضرب نیز در نهایت با ۲۳۳ کیلوگرم طلایی شد تا در مجموع نیز با ۴۱۷ کیلوگرم قهرمان این وزن شود. سید ایوب موسوی دیگر وزنه‌بردار کشورمان در این وزن عنوان پنجمی یکضرب و سومی دوضرب و مجموع را بدست آورد.


 

حرکت یکضرب:

سهراب مرادی در حرکت یکضرب ابتدا وزنه ۱۷۶ کیلویی را بالای سر برد. وی در حرکت دوم خود وزنه ۱۸۲ کیلویی را بالای سر کشید. قهرمان المپیک ریو ۲۰۱۶ در سومین حرکتش وزنه ۱۸۴ کیلویی را بالای سر برد تا طلای حرکت یکضرب را بدست آورد.

 

سید ایوب موسوی دیگر وزنه‌بردار کشورمان در حرکت اول خود وزنه ۱۶۶ کیلویی را نتوانست بالای سر ببرد. وی در حرکت دوم بار دیگر همین وزنه را انتخاب کرد و این‌بار به راحتی آن را بالا کشید تا برای حرکت سوم آماده شود. موسوی در سومین حرکتش وزنه ۱۷۱ کیلویی را انتخاب کرد و موفق شد آن را بالای سر ببرد. وی در حرکت یکضرب به عنوان پنجمی رسید. در این وزن سوبیروف از ازبکستان با ۱۸۳ کیلو به مدال نقره رسید. دیژبالیس از لیتوانی نیز در این وزن به مدال برنز دست پیدا کرد.

 

حرکت دوضرب:

در حرکت دوضرب سید ایوب موسوی ابتدا وزنه ۲۰۸ کیلویی را مهار کرد. وی در حرکت دوم خود توانست وزنه ۲۱۴ کیلویی را بالای سر ببرد. موسوی در سومین حرکتش نیز وزنه ۲۱۸ کیلوگرمی را انتخاب کرد که موفق به مهار آن نشد تا در حرکت دوضرب به مدال برنز دنیا دست پیدا کند. موسوی در مجموع با ۳۸۵ کیلوگرم به مدال برنز جهان رسید.

 

سهراب مرادی در حرکت دوضرب به عنوان آخرین وزنه‌بردار روی تخته ایستاد. وی ابتدا وزنه ۲۲۰ کیلویی را بالای سر قرار داد تا طلای دوضرب و مجموع را بدست آورد. مرادی در حرکت دوم خود وزنه ۲۳۳ کیلوگرم را بالای سر برد تا بعد از ۱۷ سال رکورد وزنه‌بردار لهستانی را بزند. مرادی در مجموع نیز با ۴۱۷ کیلوگرم طلا مجموع را بدست آورد و رکورد مجموع دنیا که در اختیار خودش بود را ۴ کیلو بهبود بخشید.

حذف ناباورانه کیانوش رستمی در آمریکا
در شبی که انتظار می رفت قهرمان المپیک اولین طلای ایران را به دست بیاورد اشتباهات مربیان کیانوش در انتخاب وزنه و یاری ندادن زانوی او تلخ ترین اتفاق ممکن را رقم زد.
رقابت های وزنه برداری قهرمانی جهان ۲۰۱۷ در آناهیم آمریکا برای ایران آغاز شد و دسته ۸۵ کیلوگرم اولین نمایندگان ایران به روی تخته رفتند. علی میری و کیانوش رستمی اولین وزنه برداران ایرانی هستند که استیج را تجربه می کنند و بامداد دوشنبه شب امیدوار کننده ای برای ایران محسوب می شود.

در ابتدا ورزشکاران این دسته معرفی شدند که تعداد ایرانی های سالن در همین دقایق مشخص شد. ورزشکاران سایر کشورها وقتی معرفی می شدند عکس العمل چندانی در سالن دیده نمی شد؛ اما زمانیکه گوینده سالن نام علی میری و کیانوش رستمی را صدا کرد تشویق ایرانی ها سالن را تحت تاثیر قرار داد. ایران ایران در کل سالن پیچیده بود و همین روند تا پایان رقابت امشب ادامه داشت.
علی میری اولین نماینده ایران بود که به روی تخته رفت. او در بازی های داخل سالن باکو موفق به مهار وزنه ۱۶۰ کیلوگرمی شده بود. او در اولین حرکت خود درخواست وزنه ۱۵۵ کیلوگرمی را داد؛ اما نتوانست آن را بالای سر ببرد. او در حرکت دوم هم ناکام بود تا اضطراب مهمی ایجاد شود، چرا که در صورت عدم موفقیت در یک ضرب باید قید مدال را می زد: اما علی میری موفق شد در حرکت سوم یک ضرب وزنه ۱۵۵ کیلوگرمی را مهار کند و برای ادامه مسابقه همچنان امیدوار باشد.
 
رقابت کیانوش رستمی و پرز مندز شیلیایی از همان اولین حرکات یک ضرب آغاز شد. کیانوش در اولین حرکت خود وزنه ۱۷۰ کیلویی را مهار کرد؛ اما فورا مندز یک کیلوگرم بالاتر از او را بالای سر برد. رستمی در دومین حرکت خود موفق نشد وزنه ۱۷۴ کیلویی را مهار کند تا کار برای او سخت شود. کیانوش فورا در حرکت بعدی ۱۷۴ کیلوگرم را به نام خود ثبت کرد؛ اما مندز ۱۷۵ کیلویی را بالای سر برد تا کیانوش در پایان حرکت یک ضرب دسته ۸۵ کیلوگرم به عنوان دومی این حرکت دست پیدا کند.
 
علی میری در حرکت دو ضرب کار خود را با وزنه ۱۹۳ کیلوگرمی آغاز کرد. او توانست بر خلاف حرکات دسته یک ضرب شروعی عالی و مسلط در دو ضرب داشته باشد و به راحتی اولین حرکت خود را با موفقیت پشت سر گذاشت. او در حرکت بعدی خود وزنه ۲۰۱ کیلوگرمی را انتخاب کرد؛ اما میری نتوانست این وزنه را در حرکات دوم و سوم خود بالای سر ببرد تا همان رکورد ۱۹۳ کیلوگرم در دوضرب را به نام خود ثبت کند. به این ترتیب میری با عملکرد ۳۴۸ کیلوگرم در مجموع به کار خود در این رقابت ها خاتمه داد.
 
اما اتفاق تلخ جایی رخ داد که کیانوش رستمی برای انجام حرکت دو ضرب به روی تخته آمد. مصدومیت زانو کار خود را کرد. کیانوش در اولین حرکت خود وزنه ۲۱۲ کیلوگرمی را درخواست داد در حالیکه مندز پرز قبلا از ۲۰۳ کیلوگرم را بالای سر برده بود. کیانوش ۲۱۲ را ۲ با در نیمه های راه به زمین انداخت تا نگرانی ها چند برابر شود. رستمی با توجه به درخواست ۲۱۴ کیلوگرمی مندز درخواست یک کیلوگرم وزنه بالاتر را داد تا هم مندز از بالا بردن وزنه خود ناکام بماند و هم کیانوش. به این ترتیب کیانوش رستمی قهرمان المپیک ریو از ثبت رکورد در دوضرب باز ماند تا امید اصلی ایران در شب اول بدون مدال بماند.
 
در نهایت مندز پرز شیلیایی به مهار ۱۷۵ کیلوگرم در یک ضرب، ۲۰۳ کیلوگرم در دوضرب و مجموع ۳۷۸ کیلوگرم به مدال طلای جهان در دسته ۸۵ کیلوگرم دست پیدا کرد. زاریکز لهستانی با بالابردن وزنه ۱۶۲ کیلوگرم در یک ضرب، ۱۹۷ کیلوگرم در دوضرب و مجموع ۳۵۹ کیلوگرم به عنوان دومی و پیزولاتو ایتالیایی با مهار وزنه ۱۶۲ کیلوگرم در یک ضرب، ۱۹۶ کیلوگرم در دوضرب و مجموع ۳۵۸ کیلوگرم به عنوان سوم جهان در مسابقات قهرمانی جهان ۲۰۱۷ و در دسته ۸۵ کیلوگرم رسیدند.
با توجه به مصدومیت کیانوش و غیبت ۱۰ کشور صاحب نام جهان رکوردهای قهرمانی بسیار ضعیف و دور از انتظار بودند و رقابت در وزن ۸۵ کیلوگرم را می توان یکی از سطح پایین ترین رقابت های ادوار رقابت های جهانی نام گذاری کرد.
منبع: بهارنیوز

هیچ موسسه غیرمجاز فعالی وجود ندارد

ولی‌اله سیف به مناسبت گزارش عملکرد صد روزه دولت، گفت: با توجه به رویکرد انضباط گرایانه دولت دوازدهم و پیش‌بینی‌های موجود از روند تحولات آینده، موفقیت‌های بازار پولی ادامه خواهد داشت. رئیس کل بانک مرکزی تاکید کرد: موفقیت کامل پولی و بانکی مستلزم ارتقای انضباط مالی و بودجه‌ای دولت است.

فعالیت موسسات اعتباری غیرمجاز به عنوان برجسته‌ترین مشکل دو دهه اخیر در نظام بانکی شناخته شده است، حضور مخرب اینگونه موسسات سبب شد بانک‌ها به‌منظور ادامه فعالیت، به رقابت غیر اصولی بر سرِ نرخ سود بانکی بپردازند. سیف افزود: این موضوع با ورود ابزار‌های بدهی دولت و انتشار بی‌رویه آن‌ها، ابعاد تازه‌ای به خود گرفت. برآیند این اثار موجب شد در درجه اول وضع سودآوری شبکه بانکی و پس از آن وضع شاخص‌هایی مانند کیفیت و کمیت سرمایه، تحت‌تاثیر قرار گیرد.

وی گفت: به همین دلایل بانک مرکزی برخورد قاطعانه و مبارزه با رشد و گسترش موسسات غیرمجاز را یکی از اهداف اصلی خود قرار داد و امروز در صدمین روز فعالیت دولت دوازدهم به جرأت می‌توان گفت: هیچ موسسه غیرمجاز فعالی در کشور وجود ندارد. رئیس بانک مرکزی اظهار کرد: اقدام شایسته دیگر بانک مرکزی ابلاغ بخشنامه هشت‌بندی کاهش نرخ سود به شبکه بانکی بود که با هدف انتظام‌بخشی به بازار پول، کاهش هزینه تجهیز بانک‌ها و به تبع آن کاهش هزینه‌های تامین مالی اقتصاد انجام شد و بانک‌ها و موسسات اعتباری با درک شرایط کنونی و التزام به این بخشنامه، جلوه‌ای از همدلی را در اجرای مصوبات بانک مرکزی نشان دادند و اکنون با اطمینان کامل به اطلاع می‌رسانم بازرسی‌های انجام شده در بیش از ۴۵۰۰ شعبه در سراسر کشور حاکی از عدم تخلف قابل توجه در این زمینه است.

سیف گفت: در حوزه اقتصادی و کنترل تورم امروز می‌توان اعلام کرد که دستاورد‌های تورمی این دولت از نظر ماندگاری تورم پایین، غیرقابل انکار است. این موضوع دستاوردی مهم برای بانک مرکزی در طول تاریخ انقلاب اسلامی تاکنون است و نمی‌توان نقش آن را در دستیابی به دیگر اهداف از جمله ثبات بازار ارز و کمک به رشد اقتصادی نادیده گرفت. به گفته سیف، در نتیجه اقدام‌های بانک مرکزی، نرخ تورم در سطوح تک‌رقمی پایدار ماند که مصداق آن در دستیابی به نرخ تورم متوسط ۹.۹ درصد و نقطه به نقطه به ۹.۶ درصد در آبان امسال است. وی تصریح کرد: در حوزه ارزی نیز باید تاکید شود سیاست ارزی بانک مرکزی ایجاد ثبات در بازار ارز است. آرامش در این بازار از یک طرف کارایی نظام قیمت‌گذاری را برای صادرکنندگان و واردکنندگان بهبود بخشیده و از طرف دیگر اعتبار بین‌المللی اقتصاد ایران را با هدف جذب سرمایه‌گذاری‌های خارجی ارتقاء می‌بخشد.

با تلاش و برنامه ریزی‌های اصولی در حوزه اعتباری بانک مرکزی دستاورد‌های قابل توجهی به دست آمده است که می‌توان به آغاز اعطای ۳۰۰ هزار میلیارد ریال تسهیلات در راستای اجرای دستورالعمل تأمین مالی بنگاه‌های کوچک و متوسط اشاره کرد. وی گفت:: ضمن آنکه اجرای طرح ضربتی اعطای تسهیلات قرض‌الحسنه ازدواج با همکاری ۱۱ بانک و اعطای بیش از ۷۸.۸ هزار میلیارد ریال تسهیلات قرض‌الحسنه ازدواج به بیش از ۷۵۳ هزار نفر در شش ماهه اول سال ۱۳۹۶ از دیگر دستاورد‌های بانک مرکزی با همکاری شبکه بانکی در بخش اعتبارات بوده است.

سیف گفت: در برخی حوزه هاست و مسلماً دستاورد‌های دیگری در زمینه‌های بین المللی و گسترش روابط بانکی در کنار اصلاح ساختار‌های بانکی منطبق با استاندارد‌های جهانی حاصل شده است که در این مجال اندک قابل بیان نیست، اما آنچه باید تاکید شود تلاش برای بهبود روش‌ها و کسب دستاورد‌های حوزه پولی و بانکی است که همچنان در دستور کار این بانک قرار دارد و امیدواریم با برنامه ریزی‌ها و تصمیم‌های صحیح همچون عملکرد چندسال اخیر شاهد رونق بیش از پیش فعالیت اقتصادی و بهبود فضای کسب و کار باشیم.
منبع: بهارنیوز

کدام سلبریتی‌ها بیشترین فالوور را در اینستاگرام دارند؟

اینستاگرام به تازگی لیستی از برترین‌های خود را در سال ۲۰۱۷ منتشر کرده و در آن، پر لایک ترین عکس های اینستاگرام، هشتگ های برتر و پر استفاده ترین فیلترها را معرفی کرده است. اما بیشترین افراد در لیست پرطرفدارترین های اینستاگرام را مدل‌ها و خواننده‌های مطرح جهان تشکیل می‌دهند. در این بین، یک فوتبالیست نیز دیده می‌شود.

سلنا گومز، محبوب ترین شخصیت اینستاگرام در سال ۲۰۱۷

پیج شخصی سلنا گومز (Selena Gomez)، خواننده و بازیگر مطرح آمریکایی، برای دومین سال پیاپی جایگاه اول را در لیست محبوب ترین پیج های اینستاگرام به خود اختصاص داد. در سال ۲۰۱۷، بیش از ۲۴ میلیون فالوور جدید به جمع دنبال‌کننده‌های این خواننده‌ جوان ۲۵ ساله اضافه شد. در ادامه، ۱۰ پیج پرطرفدار اینستاگرام در سال ۲۰۱۷ را مشاهده خواهید کرد. توجه داشته باشید که تعداد دنبال‌کننده‌ها تا لحظه‌ی انتشار خبر بوده و ممکن است در آینده تغییر کند.

۱۰- کندال جنر (Kendall Jenner)

کندال جنر، مدل ۲۲ ساله آمریکایی است که حساب اینستاگرام او ۸۵ میلیون فالوور دارد.

محبوب ترین پیج های اینستاگرام ؛ چه کسانی بیشترین فالوور را در اینستاگرام دارند؟ 


۹- جاستین بیبر (Jastin Bieber)

حساب اینستاگرام بیبر، خواننده و آهنگساز کانادایی، ۹۴٫۲ میلیون دنبال‌کننده دارد.

محبوب ترین پیج های اینستاگرام ؛ چه کسانی بیشترین فالوور را در اینستاگرام دارند؟ 

۸- دواین جانسون (Dwayne Johnson)

دواین جانسون، ملقب به صخره (The Rock)، بازیگر و ورزشکار مطرح آمریکایی است که فالوورهای او در اینستاگرام به ۹۶٫۴ میلیون نفر می‌رسد. جانسون به تازگی فعالیت‌های سیاسی خود را نیز برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ ایالات متحده آغاز کرده و با توجه به تعداد بالای دنبال‌کننده‌هایش در شبکه‌های اجتماعی، شانس خوبی برای رقابت با دونالد ترامپ دارد.

محبوب ترین پیج های اینستاگرام ؛ چه کسانی بیشترین فالوور را در اینستاگرام دارند؟ 


۷- کایلی جنر (Kylie Jenner)

 ۹۹٫۷ میلیون نفر در سرتاسر جهان، فعالیت‌های کایلی جنر را در اینستاگرام دنبال می‌کنند.

محبوب ترین پیج های اینستاگرام ؛ چه کسانی بیشترین فالوور را در اینستاگرام دارند؟

 


۶- تیلور سوئیفت (Taylor Swift)

تیلور سویفت، خواننده و آهنگسار ۲۷ ساله آمریکایی، توانسته ۱۰۴ میلیون کاربر اینستاگرام را متقاعد کند تا حساب شخصی او را دنبال کنند. بدین ترتیب، صفحه اینستاگرام تیلور سویفت، اولین ۱۰۰ میلیونی لیست محبوب ترین پیج های اینستاگرام ۲۰۱۷ است.

 محبوب ترین پیج های اینستاگرام ؛ چه کسانی بیشترین فالوور را در اینستاگرام دارند؟


۵- کیم کارداشیان (Kim Kardashian)

کیم کارداشیان، بازیگر تلویزیونی ۳۷ ساله اهل ایالات متحده است که ۱۰۵ میلیون دنبال‌کننده در اینستاگرام عکس‌های او را لایک می‌کنند.

محبوب ترین پیج های اینستاگرام ؛ چه کسانی بیشترین فالوور را در اینستاگرام دارند؟ 

۴- بیانسه (beyonce)

این خواننده و بازیگر اهل ایالات متحده نیز بیش از ۱۰۸ میلیون کاربر دنبال‌کننده را در پیج شخصی خود در اینستاگرام دارد.

محبوب ترین پیج های اینستاگرام ؛ چه کسانی بیشترین فالوور را در اینستاگرام دارند؟ 

۳- آریانا گرانده (Ariana Grande)

آریانا گرانده (یا آریانا گراندی)، خواننده و بازیگر محبوب آمریکایی، ۱۱۵ میلیون فالوور در صفحه اینستاگرامش دارد. اخیرا در حادثه تروریستی در یکی از کنسرت‌های این خواننده‌ی ۲۴ ساله، ۲۲ نفر بر اثر انفجار بمب، جان باختند.

محبوب ترین پیج های اینستاگرام ؛ چه کسانی بیشترین فالوور را در اینستاگرام دارند؟ 

۲- کریستیانو رونالدو (Cristiano Ronaldo)

تنها فوتبالیست فهرست محبوب ترین پیج های اینستاگرام در سال ۲۰۱۷، این ورزشکار پرتغالی است. ۱۱۶ میلیون نفر پیج اینستاگرام کریستیانو رونالدو را دنبال می‌کنند.

محبوب ترین پیج های اینستاگرام ؛ چه کسانی بیشترین فالوور را در اینستاگرام دارند؟ 

۱- سلنا گومز (Selena Gomez)

سلنا گومز ۲۵ ساله نیز آمریکایی است و بیش از ۱۳۰ میلیون فالوور در اینستاگرام دارد. بدین ترتیب، صفحه رسمی سلنا گومز را می‌توان پرطرفدارترین پیج اینستاگرام در جهان دانست.

محبوب ترین پیج های اینستاگرام ؛ چه کسانی بیشترین فالوور را در اینستاگرام دارند؟ 


منبع: برترینها

داماد ترامپ: رئیس‌جمهور هنوز تصمیمی درباره قدس نگرفته

مشاور ارشد کاخ سفید اعلام کرد، دونالد ترامپ هنوز تصمیمی در زمینه به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل نگرفته است.

به گزارش ایسنا، به نقل از سایت شبکه روسیا الیوم، جارد کوشنر، داماد دونالد ترامپ و مشاور ارشد کاخ سفید روز یکشنبه طی سخنرانی در اجلاس سالانه سابان در موسسه بروکینگز واشنگتن درباره سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه گفت: دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا تا به این لحظه تصمیمی در زمینه به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل و همچنین انتقال سفارت از تل‌آویو به قدس نگرفته است.

این مشاور ارشد آمریکایی گفت: ترامپ همچنان قبل از تصمیم‌گیری در این باره راهکارهایش را سبک و سنگین می‌کند.

وی بدون اینکه تاریخی مشخص کند، افزود: ترامپ تصمیمش را خواهد گرفت و در عین حال بسیاری از حقایق را بررسی می‌کند و زمانی که تصمیمش را بگیرد اوست که به شما آن را اطلاع خواهد داد، نه من.

این نخستین سخنرانی علنی کوشنر درباره تلاش‌هایش در زمینه ازسرگیری مذاکرات صلح میان اسرائیل و فلسطین است.

آسوشیتدپرس گزارش داد، رسانه‌های آمریکایی اخیرا اخباری را در زمینه تصمیم ترامپ درباره به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت ابدی اسرائیل منتشر کردند و گفتند، ترامپ احتمالا چهارشنبه جاری این تصمیمش را اعلام کند.

جارد کوشنر تصریح کرد، دونالد ترامپ طرحی را برای حل بحران مساله فلسطین و اسرائیل آماده کرده که اساس آن این است که بدون حل درگیری اسرائیل و فلسطین هیچ ثباتی در منطقه وجود نخواهد داشت.

وی در سخنرانی‌اش در اجلاس سابان که از سوی این موسسه تحقیقاتی برنامه‌ریزی‌ شده بود، گفت: بسیاری ترامپ را نصیحت کردند که این کار را نکند و وقتش را برای حل درگیری اعراب و اسرائیل هدر ندهد چون حل این درگیری را غیرممکن دانستند اما ترامپ بر آن مصر است.

کوشنر عنوان داشت، بسیاری از مشکلات در روابط اعراب و اسرائیل ناشی از نبود حل نهایی مناقشات اسرائیلی و فلسطینی است که نیاز به این راه حل به عنوان شرط ایجاد ائتلاف‌ها در آینده با کشورهای عربی دارد.

وی در پاسخ به سوال هایم سابان تاجر آمریکایی درباره انگیزه‌هایی که ترامپ را به تلاش برای تعیین تکلیف “توافق نهایی” سوق می‌دهد، گفت: ترامپ به نحوه برقراری صلح در منطقه و تقویت روابط آمریکا و اسرائیل که امری کاملا طبیعی برای کشور ما و همسو با ارزش‌ها شخصی اوست، فکر کرده است.

کوشنر افزود: ترامپ و تیمش در تلاش برای ایجاد راه حل نهایی برای مناقشه مذکور هستند و می‌خواهند این راه حل از داخل منطقه باشد نه اینکه بر آنها تحمیل شده باشد.

شاید اشاره او به عادی سازی روابط اعراب در راس آن عربستان با اسرائیل است که اخیرا فشارهایی را بر محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین در زمینه پذیرش “معامله قرن” وارد کرده‌اند.


منبع: عصرایران

کشف ۳۱ قبضه اسلحه در خیابان کریم خان تهران

پلیس آگاهی تهران بزرگ از کشف انواع سلاح در یکی از خانه های خیابان کریم خان در پایتخت خبر داد.

به گزارش مهر، این گزارش حاکی است ماموران با هماهنگی با مقامات قضایی به بازرسی از خانه ای در خیابان کریمخان تهران که محل دپوی انواع سلاح غیرمجاز بود، پرداختند.

بر اساس این گزارش، پس از بازرسی ها، ۳۱ قبضه سلاح از این مکان کشف و دو متهم در رابطه با این پرونده را نیز دستگیر کردند


منبع: عصرایران

اصغر فرهادی: قدرت مردان در سینمای جهان اجازه تغییر رفتار با زنان را نمی‌دهد

اولین نشست خبری اصغر فرهادی بعد از پایان فیلمبرداری فیلم همه می‌دانند برگزار شد.

به گزارش ایلنا به نقل از خبرگزاری افه اسپانیا در این نشست که شامگاه یک شنبه ۱۲ آذر در مادرید برگزارشد فرهادی طی سخنانی گفت : فیلمی که در آن فقط کارگردان دیده شود، کارکرد ندارد، بلکه کارگردان باید در اثر خود دیده نشود زیرا هر اندازه حضور کارگردان کمتر باشد، فضای بیشتری برای بیننده وجود دارد.

وی با اشاره به تجربه جدید همکاری با بازیگرانی همچون خاویر باردم گفت: خاویر باردم بازیگر خوب و با استعدادی است و او متعلق به دسته‌ای از بازیگران است که در هنگام بازی و ایفای نقش فاصله خود را با شخصیت کاملاً حذف می‌کند و هر ثانیه باید به آنچه که اجرا می‌کند، معتقداست.

فرهادی ادامه داد: فیلمبرداری فیلم همه می‌دانند ۱۴ هفته به طول انجامید و داستان فیلم زمانی به ذهن من رسید که ۱۲ سال پیش به جنوب اسپانیا سفر کردم و در یکی از روزها که در حال گردش در شهر بودم متوجه شدم خیابان‌ها پر از تصاویر یک دختر بچه گم شده بود که گروهی او را به گروگان گرفته بودند.

وی با اشاره به فیلم‌های که بر روی وی تأثیر گذاشته‌اند گفت: یکی از فیلم‌هایی که بیشترین الهام را از آنها گرفتم، فیلم راشومون اثر آکیرا کورو ساوا بود و آنچه از این فیلمها و تجربه شخصی خودم متوجه شدم این است که می‌توان همه مسائل را در دو کلمه خشونت و محبت خلاصه کرد.

فرهادی با تاکید براینکه کار گردان باید اهل مشورت باشد ادامه داد: کارگردانی به معنی دانستن بیشتر از دیگران نیست، من باید حرف دیگران را نیز گوش کنم. این نیست که ندانم کارم را چگونه انجام دهم، بلکه به صحبت با بقیه اعتماد دارم، اگر فقط یک متن را اجرأ کنیم، خسته کننده است.

وی در پاسخ به پرسشی پیرامون وضعیت زنان در ایران و سینمای ایران گفت:در ایران، وضعیت بسیار متفاوتی با بقیه جهان در این زمینه وجود دارد و زنان با وجود برخی کمبودها اما نتایج ویژه‌ای کسب کردند در ایران در برخی از بخشها زنان به نسبت مردان فعال‌تر هستند، ما عکاسان و کارگردانان زن بسیار خوبی داریم که حتی تعداد انها بیشتر از برخی کشورها است.

کار گردان فیلم فروشنده ادامه داد: به‌صورت کلی در جهان سینما به طور کلی، قدرت در دستان مردان است و همین مسئله اجازه نمی‌دهد تا رفتاربا زنان اغلب از کلیشه‌ها خارج نشود.


منبع: عصرایران

زنی که می گفت شوهرش در میدان جنگ با داعش است، قاتل او از آب درآمد

خراسان نوشت: دوازدهم بهمن سال ۱۳۹۲ بود که زن میان سالی ماجرای گم شدن همسر ۴۶ ساله اش را فاش کرد.

«م» که خود را وکیل دادگستری معرفی می کرد با مراجعه به اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی گفت: همسرم ساعت ۱۶:۳۰ هشتم بهمن (چهار روز قبل) به قصد عزیمت به یکی از شهرهای جنوبی خراسان رضوی از منزل خارج شد و دیگر اطلاعی از سرنوشت او ندارم! در پی اعلام این گزارش، پرونده در «دایره فقدانی ها» رسیدگی شد و بدین ترتیب استعلام از مراکز قانونی مانند زندان، بهزیستی، پزشکی قانونی، مراکز درمانی و … درحالی آغاز شد که تحقیقات میدانی غیرمحسوس کارآگاهان در اطراف محل زندگی مرد ۴۶ ساله، حکایت از وجود اختلافاتی بین او و برادران همسرش داشت.

حمله نقابداران

با این سرنخ، بررسی کارآگاهان ماجرای هولناکی را افشا کرد. تحقیقات نشان می داد یک ماه قبل و در تاریخ ۹۲٫۱۰٫۴ ، «پ» (مرد ۴۶ ساله) از بجنورد به مشهد بازگشت. ساعت حدود ۲۱:۳۰ بود که «پ» برای بازکردن در پارکینگ از خودرو پیاده شد در همین حال سه مرد نقابدار به وی حمله کردند و او را با ضربات چاقو هدف گرفتند. در حالی که مرد مجروح یکی از نقابداران مسلح به سلاح سرد را شناخته بود، در مرکز درمانی بستری شد و از ضاربان شکایت کرد. اما او فقط ۲۴ ساعت روی حرف خود ماند و بعد از آن با دست نوشته ای ادعای خود را پس گرفت و نوشت که در تشخیص ضاربان اشتباه کرده است! همین دست نوشته توسط همسر فقدانی که در امور وکالت فعالیت دارد ضمیمه پرونده شد، این درحالی بود که مرد مجروح، طی روزهای بعد از این ماجرا، با تهدیدهای ناشناسی مواجه شد که اگر شکایتی مطرح کند این بار او را می کشند!

پیگیری پرونده در دایره قتل

با مشخص شدن ماجرای تهدیدهای مرگبار که هفت بار از تلفن های عمومی شهری گرفته شده بود، این پرونده رنگ جنایی به خود گرفت و موضوع گم شدن مرد ۴۶ ساله وارد مرحله جدیدی شد بنابراین، پرونده مذکور به دایره قتل اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی ارجاع شد و کارآگاهان به تجزیه و تحلیل های کارشناسی پرداختند.

فرضیه قتل قوت گرفت

با مطرح شدن ماجرای حمله نقابداران به مرد ۴۶ ساله، تحقیقات گسترده کارآگاهان با صدور دستوراتی از سوی قاضی ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه، ادامه یافت و آن ها دو تن از برادران همسر مرد گم شده را احضار کردند اما هیچ سرنخ مستندی به دست نیامد! این گونه بود که مقام قضایی دستور آزادی بلاقید دو فرد مظنون را صادر کرد ولی کارآگاهان با تجزیه و تحلیل های اطلاعاتی و بررسی سرنخ های موجود، باز هم به نتیجه ای می رسیدند که نشان از قتل مرد ۴۶ ساله داشت.

مشاهده شدن مرد گم شده در کشورهای دیگر

درحالی که پلیس همچنان به تحقیقات خود درباره گم شدن مرد ۴۶ ساله ادامه می داد هر از چند گاهی، گزارش های همسر «پ» روند تحقیقاتی این پرونده را به سوی دیگری می کشاند. «م» که مدام پیگیر پرونده بود گاهی با دادن اطلاعاتی به کارآگاهان مدعی می شد که همسرش با شماره ناشناس از کشور پاکستان تماس گرفته است! گاهی ادعا می کرد با شماره ناشناسی از کشور سوئد تماس داشت! در برخی موارد نیز از مشاهده شدن همسرش در قم خبر می داد یا مدعی می شد که همسرش را در کشور سوریه و در حال جنگ با داعش دیده اند! و … گزارش اختصاصی خراسان حاکی است: بررسی هرکدام از ادعاهای این زن، موجب طولانی تر شدن رسیدگی به پرونده می شد و در نهایت نیز استعلامات مختلف از مراکز گوناگون قانونی، هیچ نتیجه ای دربرنداشت. با این وجود هنوز هم پیگیری پنهانی و غیرمحسوس سرنخ های اصلی پرونده به برادران همسر مرد ۴۶ ساله می رسید و نقش آن ها را در این ماجرا پررنگ‌تر می کرد.

ماجرای کارت ملی

بررسی های شبانه روزی با نظارت مستقیم رئیس پلیس آگاهی به عمق محتویات پنهان پرونده کشیده شد تا این که سرنخ های اختلاف خانوادگی، پای دو برادرزن و همسر مرد گم شده را به میان کشید. در همین زمان قاضی ویژه قتل عمد با صدور دستوری قاطع، از کارآگاهان خواست دو برادرزن مرد ۴۶ ساله را بازداشت کنند. در اثنای تحقیقات و بازجویی های گسترده، راز شش سیم کارت مخفی افشا شد که همه آن ها به نام فردی ناشناس بود. ادامه تحقیقات که گاهی به جلسات بامدادی با حضور قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب و رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی کشیده می شد نشان می داد که ردپای مردی به نام «س» در این ماجرا وجود دارد.

بعد از انجام تحقیقات گسترده «س» شناسایی شد و گفت: اواخر سال ۹۱ در بولوار وکیل آباد با راننده یک دستگاه پژو که خود را مامور آگاهی معرفی می کرد، تصادف کردم و چون خسارت آینه بغل بسیار جزئی بود او کارت ملی مرا گرفت تا خسارتش را پرداخت کنم! اما دیگر به تماس هایم پاسخ نداد. گزارش خراسان حاکی است کارآگاهان که دیگر به سرنخ های مهمی رسیده بودند با صدور دستوراتی از سوی قاضی میرزایی، راننده پژو را به آگاهی احضار کردند و بدین ترتیب مشخص شد که «ق» (راننده پژو) با استفاده از کارت ملی «س» چند سیم کارت تلفن همراه دریافت کرده است.

اعترافات هولناک

با افشای ماجرای سیم کارت های پنهانی و به کارگیری شیوه های تخصصی و فنی در پلیس آگاهی پرده از ماجرای ارتباط «ق» با همسر مرد گم شده برداشته شد و این گونه احتمال جنایت قوت گرفت. بنابراین گزارش پس از انجام یک سری تحقیقات گسترده فنی که با نظارت رئیس آگاهی و راهنمایی های مداوم مقام قضایی همراه بود، بالاخره راز این پرونده جنایی به گور مخوفی در گورستان جاده قدیم قوچان کشیده شد. اعترافات برادر زن «پ» حاکی از آن بود که آن ها به دلیل اختلافات خانوادگی نقشه قتل «پ» را با همدستی خواهرشان و همکاری «ق» کشیده اند. «ق» در بازجویی ها مدعی شد فقط ارتباط کاری با همسر مرد ۴۶ ساله داشته و برای او پرونده های وکالتی جور می کرده است اما در نهایت همسر «پ» نیز راز جنایت را فاش کرد و گفت: روز حادثه وقتی دخترانم را به مدرسه بردم به منزلم بازگشتم و قرص سمی خطرناکی را داخل یک لیوان شربت حل کردم و آن را به همسرم دادم. او بلافاصله بعد از خوردن شربت جان باخت و سپس با هماهنگی قبلی «ق» و یکی از برادرانم برای انتقال جسد آمدند.

راز گور سیمانی!

گزارش خراسان حاکی است: تحقیقات پلیس و مقام قضایی نشان داد که متهمان جسد مرد ۴۶ ساله را داخل پتو پیچیده و در زیر تخت داخل حیاط پنهان کرده اند و شب هنگام با خودروی «ق» به گورستانی در یکی از روستاهای اطراف جاده قوچان انتقال داده اند. سپس در تاریکی شب، جسد را دفن کرده و روی آن گالن بزرگ اسید را ریخته اند تا اثری از جسد باقی نماند و روی گور را سیمان کردند. گزارش خراسان حاکی است با اعترافات متهمان، دستور نبش قبر از سوی قاضی میرزایی صادر شد و بدین ترتیب بقایای جسد مرد ۴۶ ساله برای انجام معاینات در حالی به پزشکی قانونی انتقال یافت که بررسی ها برای کشف زوایای پنهان این پرونده جنایی همچنان ادامه دارد.


منبع: عصرایران

سوپی برای پیشگیری از سرطان، بیماری قلبی و دیابت

این سوپ عدس مواد غذایی و ادویه های ضد التهاب را با یکدیگر ترکیب می کند تا اکسیری بی نقص برای درمان سرماخوردگی و آنفلوآنزا، یا حتی آلرژی ها و آسم شکل بگیرد.

سوپ یکی از گزینه های مغذی و راحت برای تهیه است که می توانید در روزهای سرد پاییز و زمستان از فواید سلامت آن بهره‌مند شوید.

سوپی برای پیشگیری از سرطان، بیماری قلبی و دیابت 

به گزارش گروه سلامت عصر ایران به نقل از “لیو لاو فروت”، البته منظور ما سوپ های فوری یا نمونه هایی که در قوطی به فروش می رسند، نیست، بلکه درباره سوپ های خانگی که حاوی مواد غذایی تازه و مغذی هستند، صحبت می کنیم.

سوپی که قصد داریم در ادامه روش تهیه آن را آموزش دهیم حاوی زردچوبه است، که از ویژگی های ضد التهابی سود می برد و همچنین در آن از نارگیل که اندام ها را تغذیه می کند، زیره و هل که علاوه بر فواید سلامت، عطر و طعم خوبی به غذا می بخشند، استفاده می شود و البته عدس یکی از مواد تشکیل دهنده اصلی آن است.

چرا خوردن این سوپ مفید است؟

این سوپ عدس مواد غذایی و ادویه های ضد التهاب را با یکدیگر ترکیب می کند تا اکسیری بی نقص برای درمان سرماخوردگی و آنفلوآنزا، یا حتی آلرژی ها و آسم شکل بگیرد. اگرچه التهاب بخشی از روند طبیعی درمان بدن انسان است، اما زمانی که از کنترل خارج می شود، بدن حمله به بافت های خود را آغاز می کند.

التهاب مزمن یکی از عوامل زمینه ای برای بسیاری از بیماری ها مانند آرتریت روماتوئید، استئوآرتریت (آرتروز)، بیماری قلبی، دیابت، بیماری آلزایمر و سرطان است. با خوردن این سوپ عدس شما می توانید سطوح التهاب را در بدن خود کاهش دهید و از این رو خطر ابتلا به این بیماری ها را کاهش دهید و یا اگر به آنها مبتلا شده اید می توانید از این طریق علائم آنها را کاهش داده یا به بهبودی کلی کمک کنید.

همان گونه که احتمالا می دانید، زردچوبه یکی از قوی‌ترین مواد ضد التهاب موجود در جهان است. زردچوبه به سوخت و ساز چربی و مدیریت وزن کمک می کند، سرفه مزمن را کاهش می دهد، رباط ها را تقویت می کند، وضعیت پوست را بهبود می بخشد، روند بهبودی زخم را تسریع می کند، خون را پالایش می کند، از سرطان پیشگیری می کند، گوارش را بهبود می بخشد، کلسترول را کاهش می دهد، یک ضد ورم مفاصل قوی است و بسیاری موارد دیگر.

نتایج یک مطالعه نشان داده است که کورکومین (ماده فعال موجود در زردچوبه) خطر حمله قلبی را در بیمارانی که جراحی بای‌پس عروق کرونری داشته اند تا ۶۵ درصد کاهش می دهد.

همچنین، مطالعات امیدوارکننده بسیاری نشان داده اند که کورکومین یک ترکیب ضد سرطان قوی است. این ماده از تشکیل آنزیم های زمینه ساز سرطان پیشگیری می کند و از این رو خطر شکل گیری سلول های سرطانی و رشد سلولی را کاهش می دهد. یکی از مکانیسم های مبارزه با سرطان در زردچوبه شامل مهار فعالیت آنزیم توپوایزومراز می شود که برای تکثیر سلول های سرطانی ضروری است. از این رو، زردچوبه به معنای واقعی کلمه توانایی سلول های سرطانی برای گسترش به بخش های دیگر بدن را خنثی می کند.

شیر نارگیل یکی دیگر از مواد تشکیل دهنده فوق العاده ای است که در تهیه این سوپ به کار گرفته می شود. شیر نارگیل حاوی آهن، منیزیم، فسفر، پتاسیم، مس، منگنز، سلنیم، و اسیدهای چرب ضروری است. سلنیم برای عملکرد مناسب تیروئید و سیستم ایمنی ضروری است. همچنین، این ماده می تواند از بیماری قلبی، سرطان، آسم، و آرتریت روماتوئید پیشگیری کند.

از سوی دیگر، فیبر موجود در عدس سطوح کلسترول خون را بهبود می بخشد، فشار خون را تثبیت می کند، و خطر بیماری قلبی و سکته مغزی را کاهش می دهد. از این رو، عدس برای افراد مبتلا به دیابت و همچنین برای پیشگیری از دیابت نوع ۲ مفید است.

پیش از تهیه این سوپ میزان مورد نیاز عدس خود را مشخص کرده و سپس آنها را در یک کاسه بزرگ آب مالش دهید. این کار به خلاص شدن از شر نشاسته ها کمک می کند و از تشکیل حباب های کف روی سوپ هنگام پختن پیشگیری خواهد کرد. افزون بر این، به گوارش سوپ نیز کمک خواهد کرد و نفخ شکم را کاهش می دهد.

مواد لازم:

۳ فنجان آب

۱٫۵ فنجان شیر نارگیل

۱ قاشق چایخوری پودر زردچوبه

۱٫۵ قاشق چایخوری دارچین

۲ فنجان عدس قرمز

۱ فنجان گوجه فرنگی خرد شده

۱ قاشق چایخوری روغن نارگیل

۱ قاشق چایخوری زیره سبز

۴ تا ۵ عدد هل

۱ پیاز بزرگ، به خوبی ریز شده

۱ حبه سیر، ریز شده

۱ قاشق چایخوری نمک دریایی

مقداری فلفل سیاه

روش تهیه:

عدس قرمز را با آب سرد بشورید (برای کسب بهترین نتیجه در یک کاسه آب مالش دهید)، تا زمانی که آب شفاف شود.

اجازه دهید عدس به طور کامل خشک شود.

روغن نارگیل را در یک ظرف اندازه متوسط ذوب کرده و پیاز را در آن تفت دهید تا زمانی که نرم و طلایی شود.

سپس، زردچوبه و سیر را اضافه کرده و دو دقیقه دیگر به تفت دادن ادامه دهید، در شرایطی که مرتب مواد را به هم می زنید.

آب را اضافه کرده و حرارت زیر ظرف را زیاد کنید.

زمانی که آب به جوش آمد، حرارت را در حد متوسط قرار داده و عدس و هل را اضافه کنید. در ظرف را گذاشته و اجازه دهید به مدت حدود ۱۵ دقیقه به آرامی بجوشد.

سپس شیر نارگیل، گوجه فرنگی، دارچین، زیره سبز، نمک دریایی و فلفل سیاه را اضافه کنید. تا زمانی که عدس نرم شود – حدود ۱۰ تا ۲۰ دقیقه – به پختن ادامه دهید. برای این که سوپ بافت نرم‌تری داشته باشد می توانید مدت زمانی بیشتری – حدود یک ساعت – به پختن ادامه دهید.

سوپ را در شرایطی که گرم است سرو کنید و با دانه های کدو تنبل و نارگیل خرد شده تزیین کنید.


منبع: عصرایران

فواید هوای سرد را بشناسید

تحقیقات‌ نشان داده است که تغییرات فصل در دریافت کالری روزانه، ترکیب رژیم غذایی و فعالیت فیزیکی ما موثر است و انجام ورزش‌های هوازی در محیط‌های سرد موجب گرسنگی و تحریک اشتهای ما می‌شود و جالب اینکه این پرخوری ما را چاق نمی‌کند. زیرا بدن به دنبال روش‌هایی برای گرم نگهداشتن خود است و شروع به سوزاندن چربی برای تهیه سوخت کافی می‌کند.

تحقیقات نشان داده که هوای سرد نیز می‌تواند فواید سلامتی گوناگونی داشته باشد. از فواید سرما که بنابر بررسی‌های محققان ثابت شده، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

افزایش کیفیت خواب

کم‌خوابی می‌تواند صدمات بسیاری به بدن ما از جمله اختلالات در عملکرد شناختی، خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی، کلیوی و دیابت، بزند. بررسی‌ها نشان داده ما وقتی به خواب می‌رویم، درجه حرارت بدن‌مان شروع به کاهش می‌کند و در بدن افرادی که به بی‌خوابی مبتلا هستند، این تنظیم حرارتی به درستی انجام نمی شود. محققان می‌گویند این افراد بهتر است در محیطی با دمای ۵/۱۵ تا ۱۹ درجه بخوابند تا خواب عمیقی تجربه کنند.

بالا بردن اشتها و چربی سوزی

تحقیقات‌ نشان داده است که تغییرات فصل در دریافت کالری روزانه، ترکیب رژیم غذایی و فعالیت فیزیکی ما موثر است و انجام ورزش‌های هوازی در محیط‌های سرد موجب گرسنگی و تحریک اشتهای ما می‌شود و جالب اینکه این پرخوری ما را چاق نمی‌کند. زیرا بدن به دنبال روش‌هایی برای گرم نگهداشتن خود است و شروع به سوزاندن چربی برای تهیه سوخت کافی می‌کند.

اثرات مثبت روان‌شناختی

متاسفانه فصل سرد بسیاری از افراد را دچار افسردگی می‌کند اما تحقیقاتی نشان داده است که روزهای سرد سال به اندازه ای که تصور می‌شود نامطلوب نیستند. در تحقیقی مشخص شد که روزهای سرد سال باعث می‌شود افراد کمتر از مکان‌های بسته بیرون بیایند و وقت خود را با تماس تلفنی با دیگران پر‌کنند و تعامل با افراد، جای فعالیت‌های دیگر را می‌گیرد و بدین ترتیب مردم را به هم نزدیکتر می‌کند. همچنین هوای سرد قوه تفکر و درک استعاره‌ها را در افراد افزایش می‌دهد و انعطاف‌پذیری و خلاقیت آنها را بالا می‌برد.

محققان می‌گویند از هوای سرد پرهیز نکرده و از فواید آن بهره‌مند شوید.

منبع: طبنا


منبع: عصرایران

بوگاتی در گذر زمان (عکس)

عیسی کلانتری: اگر بخواهیم گتوند را نابود کنیم، برای خوزستان سیل ایجاد کرده‌ایم طرح رعد ۵ پلیس پیشگیری تهران بزرگ (عکس) زنی که می گفت شوهرش در میدان جنگ با داعش است، قاتل او از آب درآمد ۱۰ شخصیت منفور فوتبال جهان را بشناسید خواب مادر شهید و بازگرداندن مدال علیرضا کریمی! ⁣بلژیک نورانی‌ترین شب‌ها را دارد (عکس) حاج رضایی: ایران در گروه “زندگی ” است عالیشاه : باید از جام‌جهانی لذت ببریم فواید هوای سرد را بشناسید دخیا: احساس می کردم شکست ناپذیر هستم


منبع: عصرایران

بیانی: قرعه تیم ملی بدتر از این نمی‌شد!

خبرگزاری مهر: شاهرخ بیانی درخصوص همگروهی ایران با دو تیم پرتغال و اسپانیا گفت: بدتر از این نمی شد. ما در گروه مرگ قرار گرفته ایم و با دو تیمی هم گروه شده ایم که هر دو مدعی قهرمانی جام جهانی هستند. اسپانیا و پرتغال دو تیم پرافتخار اروپا هستند که بعید می دانم در نهایت خوشبینی از سد آنها بگذریم.

وی افزود: البته بازی با این دو تیم بر تجربیات بازیکنان ما می افزاید و می تواند کمک کند که راحتتر لژیونر شوند.

پیشکسوت استقلال در ادامه خاطرنشان کرد: البته نباید از مراکش هم به سادگی بگذریم، آنها تیم  خطرناکی هستند و چند بازیکنان دارند که در تیم های اروپایی توپ می زنند و نباید از پیش خود را برنده بدانیم.

وی درخصوص اختلافات این روزهای فدراسیون فوتبال و سرمربی ایران گفت: فکر می کنم دوستان بدترین زمان را انتخاب کردند. حالا وقت کشمش و اختلاف نیست بلکه باید دست در دست یکدیگر بدهیم و برای موفقیت تیم ملی تلاش کنیم نه اینکه آب به آسیاب دشمن بریزیم.

شاهرخ بیانی درخصوص عملکرد استقلال در لیگ برتر هم گفت: مقابل پیکان بازی خوبی از خود ارائه ندادیم. شاید دلیل اصلی آن ضعف مهاجمان استقلال است که این روزها صدای همه را درآورده اند. نمی دانم مهاجمان استقلال در چه شرایط روحی قرار دارند که حتی ساده ترین توپ ها را به گل تبدیل نمی کنند.

پیشکسوت استقلال تصریح کرد: به نظرم شفر باز هم باید برای آنها تمرین های اختصاصی برگزار کند تا شاید بتوانند در بازی های آینده عملکرد قابل قبولی داشته باشند.

بیانی در پایان و درخصوص دیدار روز چهارشنبه استقلال برابر سپاهان اصفهان گفت: به پایان نیم فصل اول رسیدیم و این آخرین دیدار آبی پوشان است، آنها باید در ورزشگاه آزادی و مقابل هوادارنشان عملکرد قابل قبولی از خود ارائه داده و پیروز شوند اما با شرایط بد و ضعیفی که مهاجمان استقلال این روزها دارند باید چشم و امیدمان به مدافعان و هافبک ها باشد که برای استقلال گلزنی کنند.


منبع: برترینها

درحال سقوط آزاد در موسیقی هستیم!

آن روزهایی که هنوز موسیقی فیلم در ایران جانی نگرفته بود، نام‌هایی بودند که در تلاش برای زنده‌کردن آن، برای وجودبخشیدن به آن و برای نزدیک‌ترکردن آن به فضای واقعی موسیقی فیلم در دنیا تلاش می‌کردند؛ کامبیز روشن‌روان یکی از همان‌هاست.

هرچند  فعالیت‌های او در این‌ سال‌ها هرگز محدود به موسیقی فیلم نبوده‌اند، اما از آنجایی که او هم در زمینه ساخت موسیقی مجموعه‌های تلویزیونی و هم فیلم‌های سینمایی از پرکارترین و بهترین آهنگ‌سازان نسل خود بود و نامش در تیتراژ این آثار می‌آمد، به موسیقی فیلم شهره شده است. در کارنامه او می‌توان به خلق انواع سمفونی‌ها، سونات‌ها، پوئم‌سمفونی‌ها، سوئیت‌ها، پرلودها و کنسرتوها اشاره کرد و البته ساخت بیش از صد موسیقی فیلم و سریال.

به اینها می‌شود اضافه کرد حضور او را در انواع‌ شوراهای موسیقی که بخش عمده‌ای از حضور اجتماعی اوست. حالا او چندسالی است که ماه‌هایی از سال را در ونکوور سپری می‌کند و این آزادی از جلسات به او این امکان را می‌دهد که در این ماه‌ها قطعاتی که یک عمر آرزوی نوشتنشان را داشته،  بنویسد. او در سرزمینی دیگر هم پیوسته دغدغه موسیقی ایران را داشته و دارد تا آنجا که قرار است ژانویه امسال شب آهنگ‌سازان ایرانی را در ونکوور با استفاده از قطعات و البته حضور برخی از آهنگ‌سازان ایرانی برگزار کند. با او به گفت‌وگویی بلند نشسته‌ایم؛ گفت‌وگویی که در آن حرف‌هایی از روزهای دور زده است که تا پیش از این نگفته بود.

 درحال سقوط‌ آزاد در موسيقي هستيم

قرار است شب آهنگ‌سازان ایرانی را در ژانویه در ونکوور برگزار کنید؟

بله، همین‌طور است. بعد از دو سال تلاش بی‌وقفه خدا را شکر این اتفاق افتاد. قطعه اول قطعه‌ای است از آقای هوشنگ کامکار به نام کنسرتینو برای کمانچه و ارکستر که آقای اردشیر کامکار سولیست آن است. همچنین سوئیت بیژن و منیژه استاد حسین دهلوی اجرا خواهد شد و همین‌طور دو قطعه از شهداد روحانی که خودش رهبری ارکستر را هم بر عهده دارد. قطعه «همه ایرانم» که ساخته خودم است هم در پارت دوم برگزار می‌شود و یک قطعه از آقای چکناواریان. قسمت دوم برنامه هم که کلا کار بنده است.

این ایده از کجا آمد و چطور این اتفاق افتاد؟

حداقل دو سال برای این کار برنامه‌ریزی کردم اما چون تعداد ارکسترها خیلی کم است و ارکستری که در حد اجرای چنین کارهای سنگینی باشد کم بود، طول کشید. دو ارکستر یعنی ارکستر سمفونیک ونکوور و ارکستر اپرا در این شهر وجود دارند و ما محدود بودیم به اینکه از بین این دو، یکی را انتخاب کنیم که ارکستر سمفونیک ونکوور تا چهار سال کاملا برنامه‌اش پر بود. ارکستر اپرا هم تمام سال درگیر هستند منتها اینها چون فقط اپرا اجرا می‌کنند، باید فاصله بین دو اپرا را پیدا می‌کردیم که این اپرا تمام شود و تا اپرای بعدی معمولا یک هفته تا ۱۰ روز زمان آزاد دارند که این زمان را در هفتم ژانویه ۲۰۱۸ پیدا کردیم.

به خاطر تعطیلات ژانویه حاضر به همکاری هستند؟

بله، چون تعطیلاتشان از کریسمس شروع می‌شود و به اول ژانویه می‌رسد و مشکلی ندارند.

چند نفر هستند؟

حدود ۶۰  نفر به‌اضافه سازهای ایرانی که حدود ۷۰ نفر ارکستر ما خواهد شد.

قطعات باکلام هستند؟

بله و اجرای آن بر عهده علیرضا قربانی است.

اشعار متعلق به چه کسانی است؟

یکی از اشعار مربوط به درویش‌خان است. یک قطعه هم از آثار آقای ابتهاج است. یک مجموعه از اشعار کار شده. چهار سال نوشتن قطعه «همه ایرانم» طول کشید و برای آن طراحی ویژه‌ای انجام شده است که در آن تاریخ ایران از زمان مشروطیت تابه‌حال به شکل موسیقی درآمده است.

پس درواقع تاریخ معاصر را بررسی کرده‌اید.

بله ۱۱۰ سال اخیر را.

چند دقیقه است؟

۵۰ دقیقه در یک بخش. کار خیلی سنگینی است.

برای ارکستر هم باید خیلی سخت باشد.

بله، به‌ویژه اینکه با موسیقی ما آشنایی ندارند ضمن اینکه باید ربع‌پرده را هم بنوازند.

تمرینات را شروع کرده‌اید؟

خیر، تمرین با سازهای ایرانی را احتمالا از اوایل دسامبر شروع خواهیم کرد. ارکستر در دو تمرین باید این همه قطعه را تمرین و آماده اجرا کند.

شما در زمان تمرین‌ها حضور دارید؟

خیر شهداد یک هفته قبل از اجرا خواهد آمد. من از قبل قطعات را به شهداد می‌دهم که آماده شود. کار بسیار سنگینی است که در دو تمرین این حجم برنامه به‌خوبی دربیاید. حدود ۱۰۸ دقیقه برنامه است.

نمی‌توانستید تمرین‌های بیشتری داشته باشید؟

نمی‌شود چون هزینه فوق‌العاده بالاست. برای اینکه بتوانیم این برنامه را ساماندهی کنیم لازم بود اسپانسرهای قدرتمندی را پیدا کنیم و چون این نوع کار برای اولین‌بار است که آنجا اتفاق می‌افتد هیچ سرمایه‌گذاری آماده نیست که روی چنین کاری سرمایه‌گذاری کند چون نمی‌داند چه بازتابی در جامعه ایرانی خواهد داشت. اما برای موسیقی پاپ و افرادی که از لس‌آنجلس می‌آیند شرکت‌های بزرگ سرمایه‌گذاری می‌کنند چون می‌دانند که حتما بازگشت مالی دارد.

برای اسپانسر اقدامی کرده‌اید؟

کسی که نفر اصلی این کار است یک ایرانی است و تمام این سرمایه را می‌گذارد آقایی است که عزمش را جزم کرده که این کار به هر صورت انجام شود. خودش مایل  و علاقه‌مند است، البته ساز هم می‌نوازد و موسیقی ایرانی را به‌خوبی می‌شناسد. با چند نفر دیگر هم صحبت شده که باید رقم‌های بالا را تأمین کنند چون برآورد اولیه ما برای این اجرا بیش از صد هزار دلار بود. حدود ۵۰، ۶۰ هزار دلار دستمزد ارکستر است.

در کدام سالن اجرا می‌شود؟

کوئین الیزابت که به نظرم دوهزارو ۷۰۰ نفر با احتساب بالکن‌ها گنجایش دارد. اگر قرار بود تمرین اضافه داشته باشیم برای هر تمرین باید ۱۵ هزار دلار هزینه می‌کردیم. به کسی که سرمایه‌گذاری کرده تا حدی می‌توانیم فشار بیاوریم که هزینه‌ها را بیشتر کند، ضمن اینکه ارکستر امکانش را نداشت به دلیل فاصله دو اپرا و تعطیلی کریسمس تا ژانویه و محدودیت سالن تمرین؛ به‌همین‌دلیل هیچ راهی نبود جز اینکه دو تمرین داشته باشیم. یکی در سالن اپرا و دیگری در سالنی که قرار است اجرا کنیم. به‌همین‌دلیل برنامه بسیار سنگینی است و کار بسیار فشرده‌ای باید انجام شود. خوشبختانه نوازنده‌ها همه حرفه‌ای هستند و آنچه نوازندگان اپرا اجرا می‌کنند خیلی سخت است و باید حرفه‌ای باشند.

و عادت به ساززدن‌های طولانی‌مدت داشته باشند.

بله اجراهایشان حدود سه ساعت است. به‌هرحال این کار بعد از چند سال تلاش انجام می‌شود.

پکیج درجه‌یکی است. امیدوارم بلیت‌فروشی‌اش هم موفق باشد. در زمینه نوشتاری هم فعالیت دارید؟

بله، در این زمینه خیلی فعال هستم. مرتب کار جدید شروع می‌کنم. هم کارهای جدید را می‌نویسم و هم مقاله‌نویسی دارم. وقتم به بطالت نمی‌گذرد و تمام مدت کار می‌کنم.

آخرین کارتان به جز این پروژه چیست؟

کاری که ویرایش آخرش انجام می‌شود و به‌زودی همین‌جا ضبط خواهیم کرد. احتمالا ۲۰ روز آینده ضبط را آغاز خواهیم کرد. آقای بیژن بیژنی خوانندگی را برعهده دارند.

بعد از سال‌ها سراغ ایشان رفتید به یاد همه آلبوم‌های قدیم.

دیگر یک تیم شده‌ایم و مشکلی با هم نداریم. قطعه دیگری هم آماده است که برای تار و کوآرتت زهی است که ضبط آن شروع شده است.

تار را چه کسی می‌نوازد؟

هنوز مشخص نیست اما کوآرتتش از بهترین نوازنده‌ها هستند چون  قطعه سختی است.

نامش چیست؟

«تم واریاسیون برای تار و کوآرتت ذهنی».

 درحال سقوط‌ آزاد در موسيقي هستيم

الان دنبال نوازنده تار هستید؟

خیر، نوازنده هست اما هنوز قطعی نشده است. کسی که باعث و بانی این کار شد شاید خودش بنوازد. باید ببینیم در تمرین چه خواهد شد. باید اجرای ایشان را ببینم که در حد سازهای زهی هست یا نه. اگر بود که چه بهتر اما اگر نبود باید کسی دیگر را انتخاب کنیم.

این کارها را منتشر می‌کنید یا برای اجرا نگه می‌دارید؟

ضبط و منتشر خواهد شد.

مایه خوشحالی است که این‌قدر پویا کار می‌کنید.

به نتیجه رسیدم که اگر خودمان کار نکنیم کسی نیست به ما بگوید بیا کار کن. از جایی به ما پیشنهادی نمی‌شود. اگر هم پیشنهادی هست برای آدم‌های خاص و مناسبت‌های ویژه است که من هم جزء این برنامه‌ها نبوده و نیستم و نخواهم بود. بنابراین باید کار خودم را انجام دهم. از زمانی که به کانادا رفتم همّ‌وغمم را در تمام‌کردن کارهای نیمه‌تمام گذاشته‌ام. دو سال قبل کتاب هارمونی جامع کاربردی را منتشر کردیم که ۱۰ سال نوشتنش طول کشید چیزی که من ۴۰ سال تدریس می‌کردم. اولین کتاب تألیف‌شده هارمونی در ایران است و کامل‌ترین و جامع‌ترین کتاب هارمونی است که در دنیا نوشته شده و اگر این کتاب را به انگلیسی ترجمه می‌کردیم امروز کتاب روز تمام دانشگاه‌های جهان بود.

چرا این کار را نمی‌کنید؟

کار من نیست. خیلی وقت‌گیر است. باید کسی باشد که زبان مادری‌اش انگلیسی  و آهنگ‌ساز خوبی باشد و هارمونی و اصطلاحات را به‌خوبی بشناسد و بتواند ترجمه کند.

چند صفحه است؟

حدود ۹۰۰ صفحه است. کار بسیار بزرگی است. دو سال قبل هم شایسته تقدیر شناخته شد و جایزه دادند. من مرتب در حال نوشتن هستم. الان کتاب سازشناسی و ارکستراسیون موسیقی ایرانی را می‌نویسم. اینها کتاب‌های مرجع است.

بعد از کتاب آقای منصوری که خیلی هم کتاب نحیفی است،  مورد دیگری نداریم.

در این زمینه واقعا چیزی نداریم. اینها کتاب‌های مرجع خواهد شد برای دانشجویان و محققان خارج از کشور که می‌خواهند در مورد سازها و موسیقی‌های ایرانی تحقیق کنند.

فقط در حوزه موسیقی ایرانی است؟

سازشناسی و ارکستراسیون موسیقی ایرانی است.

یعنی با کار آقای درویشی متفاوت است.

آن سازهای محلی است. این فقط سازهایی است که در اجراهای گروه‌نوازی کاربرد دارد و در آنسامبل موسیقی ایرانی استفاده می‌شود. برای این کار سال ۶۳، سه سال موسیقی نوشتم و ضبط کردم و هنوز روی زمین مانده. به دلیل مشغله زیاد و جلسات بی‌خودی که از صبح تا شب درگیرش بودیم، تدریس خیلی زیاد و آهنگ‌سازی فراوان اجازه تمام‌کردن این کارها را نداشتم. الان روی تک‌تک این کارها کار می‌کنم که این قدم بعدی است و امیدوارم برای سال‌آینده بتوانم تمامش کنم. چون این کتاب هم خیلی کار برده و تا اینجا شیره جان من را کشیده. چون هیچ چیزی از این سازها نداریم. مثلا راجع به سنتور چه چیزی داریم؟ یک کتاب داریم که من نوشته‌ام. سال ۶۶ یا ۶۷، که در فصل‌نامه هنر منتشر شد. بعد دو نفر از کسانی که می‌خواستند لیسانس بگیرند به نام خودشان استفاده کردند. چون چیزی در این زمینه نیست و کار پژوهشی بسیار سنگینی بود.

در حوزه ارکستراسیون در این کتاب بیشتر منظورتان چیست؟

مثلا ساز سنتور خودش به‌تنهایی چه امکانات و توانایی‌هایی دارد. با سنتور دیگری اگر ترکیب شود چه کار می‌شود با آن کار. سه، چهار سنتور شود یا داخل گروه‌نوازی موسیقی سنتی باشد چه کارهایی می‌توان کرد. با ارکستر بزرگ قرار باشد اجرا شود چطور خواهد شد.

یعنی درباره قابلیت‌های ساز است.

و ترکیب‌های مختلفی که می‌توانند با هم داشته باشند. خیلی کار سخت و دشواری است اما لازم است. آقای دهلوی شاید ۱۰، ۱۲ سال است هر وقت ایشان را می‌بینم، اولین سؤالش این است که این کتاب تمام شده یا نه. گفتم نه. گفت هر چه زودتر این کتاب را تمام کن. چون ایشان هم معتقد است این کتاب‌ مهم‌ترین کتابی است که درحال‌حاضر می‌تواند در موسیقی ما چاپ شود. تا این حد اهمیت دارد که ایشان اصرار به چاپش دارد. تا حدی که سلامتی‌ام اجازه دهد مشغول به کار هستم.

ارکستر ملی و سمفونیک از شما قطعه‌ای در دست دارند؟ به‌ویژه اینکه جشنواره موسیقی فجر در پیش است.

نمی‌دانم در فکر آقای شهبازیان چیست. ولی صحبت‌هایی از قبل با من شده بود که چند کار را می‌خواهند اجرا کنند گفتم نت‌ها و پارتیتورها همه هست نهایتا اینکه نت‌نویسی کامپیوتری می‌کنیم که استفاده کنیم و من مشکلی با اجرای اینها ندارم. یادم هست از زمانی که در ارکستر ملی آقای فخرالدینی شروع به کار کردم، من جزء شورای فنی ارکستر بودم، در همان جلسه به آقای فخرالدینی گفتم از امروز به بعد هر اثری که بسازم و هر چیزی که بنویسم مطمئن باشید برای ترکیب ارکستر ملی است که به لحاظ قطعه هیچ‌وقت کم نیاورید.

آن زمان هم خیلی از کارهایتان اجرا شد و همیشه در رپرتوارها بود.

اما در ارکستر ملی آقای فخرالدینی هیچ‌گاه از کارهای من اجرا نشد با اینکه عهد کردم هرچه بنویسم تماما برای ترکیب ارکستر ملی است. اما انگار قرار نیست کارهای من در کشور خودم اجرا شود.

اما من کارهای شما را با ارکستر ملی شنیده‌ام.

آقای شهبازیان اجرا کرد اما قبل از آن اجرا نشده بود.

در جشنواره سال قبل کارهای شما را اجرا کردند.

بله، آقای شهبازیان باعث شد کار من در کشور خودم اجرا شود. همیشه به کسانی که مدیر موسیقی ارشاد بودند و در شوراهای مختلفی که آن زمان می‌رفتم و الان نمی‌روم، می‌گفتم مدام به ما می‌گویید استاد، چه جور استادی هستیم که کارمان در کشور خودمان اجرا نمی‌شود؟ چرا کار من به عنوان آهنگ‌ساز باید در خارج از کشور اجرا شود اما در داخل ایران نه. هیچ دلیلی هم وجود ندارد. در هر شورایی که بودم به‌خصوص در ارکستر سمفونی گفته‌ام در هر کنسرت باید یک اثر از آهنگ‌ساز ایرانی باشد.

اگر هم کم داریم سفارش دهید، شش ماه بعد یا یک سال بعد کاری به شما تحویل دهند. اگر به آهنگ‌سازانی که کارشان نوشتن برای ارکسترهای بزرگ است سفارش دهید، بعد از چند سال رپرتوار عظیم موسیقی دارید. اینها همه برای فرهنگ این کشور است. تا کی چایکوفسکی و راخمانینف؟ اینها هم به جای خودشان اما در هر ارکستر چیزی از آهنگ‌ساز این مملکت هم داشته باشید.

الان در شورای هیچ‌کدام از ارکسترها نیستید؟

خیر نیستم چون به این نتیجه رسیدم که همه‌شان وقت تلف‌کردن است. چون حرف را می‌زنیم اما گوش شنوایی نیست. چند بار باید یک حرف گفته شود؟ نتیجه‌اش این است که انگیزه کار از آدم گرفته می‌شود. با خودم فکر می‌کنم چرا برای ارکستر سمفونی بنویسم. اجرا در خارج از کشور که با هزار و یک مصیبت ممکن است انجام شود که هزینه‌های بالایی دارد، باید ارکستر پیدا کنیم و آیا وقت داشته باشند یا نه، اسپانسر داشته باشد یا نه. چرا بنویسم؟

وقتم را صرف نوشتن کتابم می‌کنم. یا کارهایی می‌نویسم که می‌خواهم در کتابخانه‌ام بگذارم. چرا برای جایی بنویسم که می‌دانم اجرا نمی‌شود. مشکل ما زیربنایی است. آهنگ‌سازانی که می‌توانند برای ارکستر بنویسند همه مأیوس هستند نه اینکه توان نوشتن نداشته باشند. اگر هم سفارشی به کسی داده شود بنا به مناسبت‌هایی است. اجازه نمی‌دهند شخص چیزی را که می‌خواهد بنویسد. وقتی شما را محدود و وارد خط ویژه می‌کنند و می‌گویند چیزی که من می‌خواهم با شعری که من می‌دهم، دست شما بسته است. مشکل یکی، دو تا نیست. کارکردن با این مجموعه در اینجا خیلی سخت است و تا زمانی که گوش شنوا نباشد مشکل سر جایش است.

الان که بیشتر زمانتان را در خارج از ایران هستید از تصمیمتان راضی هستید؟

بله، چون کاری را در آنجا انجام می‌دهم که سال‌ها قبل باید انجام می‌شد و نشد. بنابراین در فراغ بال و آرامش کارها را یکی‌یکی درست می‌کنم. ضمن اینکه آثار جدید می‌نویسم. کتاب و مقاله می‌نویسم. آنجا دائم در حال کار هستم، کاری که در ایران هیچ‌وقت فرصت انجامش را نداشتم.

یعنی اگر در ایران می‌ماندید باز هم نمی‌شد این کارها را انجام دهید؟

باز هم نمی‌شد. مجموعه کارهایی که در خارج از ایران انجام می‌دهم را به اینجا می‌آورم و ضبط یا چاپ یا ویرایش می‌کنم.

با توجه به کیفیت ضبط در خارج از کشور باز هم ترجیح می‌دهید در ایران این کار را انجام دهید.

بله، چون کارهای من رنگ‌وبوی ایرانی دارد. فاصله‌های ربع‌پرده ایرانی در کارهای من حذف‌نشدنی است. خیلی‌ها حذفش می‌کنند اما من نه. نوازنده در خارج از ایران هر چه تلاش کند حس‌وحال ایرانی‌اش درنمی‌آید بنابراین باید اینجا ضبط شود. بخشی را شاید بتوان در خارج ضبط کرد اما بقیه باید در داخل ایران انجام شود و اینکه اکولایز آنها با اینجا و فضای آن نوع موسیقی با اینجا به هم بچسبد و یکسان شود کار سختی است و ترجیح می‌دهم همه کار در داخل انجام شود.

موسیقی فیلم را کلا کنار گذاشته‌اید؟

تقریبا بله. اگر نگویم هر روز شاید یک روز در میان یک فیلم می‌بینم هر جا که باشم به موسیقی‌ها هم خیلی دقت می‌کنم. موسیقی فیلم در کشور ما عملا از بین رفته و چیزی به نام آهنگ‌ساز فیلم یا آهنگ‌سازی برای فیلم نداریم. اگر نمی‌توانید از صد موسیقی‌ای که برای صد فیلم ساخته می‌شود یک پارتیتور پیدا کنید که نت‌ها را نوشته و در استودیو ضبط کرده باشند. وجود ندارد. آنچه امروز به عنوان موسیقی فیلم در سینمای ما وجود دارد ادیت افکت‌های مختلفی است که در مولدها و بانک‌های صوتی است. تعبیری که دوستان می‌گویند تکنیسین صداست. آهنگ‌سازی دیگر وجود ندارد که کسی به ملودی فکر کند. بارها شاهد بوده‌ام موسیقی یک فیلم دقیقا روی فیلم بعدی رفته اما چون دقیقا افکت است… این را هرجا بگذاریم جواب می‌دهد.

افکت صوتی و خنثی است، فضای موزیکال به شما می‌دهد و در هیچ‌جا برای ذهن مخاطب، خارج از فیلم اثرگذار نیست و همه‌اش از بین می‌رود. بنابراین کسانی که در مورد موسیقی فیلم کار می‌کنند کسانی هستند که بانک‌های صوتی را دارند و افکت‌ها را دارند، فیلم را می‌بینند و صدا را در کامپیوتر تغییر می‌دهند. درواقع الان مونتاژ است نه آهنگ‌سازی. به‌همین‌دلیل آن‌قدر کیفیت نازل شده و همه مثل هم شده چون همه همان افکت‌ها را دارند.

یک‌سری کپی‌کردن است.

نتیجه این می‌شود که آدم با خودش فکر می‌کند با چه کسانی همکار است. اگر اینجا به خانه سینما می‌آیم به خاطر این است که ساماندهی کنیم و بتوانیم به آهنگ‌سازان فیلم بقبولانیم که کمی دانشتان را بالا ببرید.

یا حداقل این‌قدر کپی کارهای خارجی را به خورد کارگردان و مردم ندهید آن هم در روزهایی که اصل کپی‌ها درمی‌آید.

یکی از دوستان مجموعه‌ای را برای من فرستاد؛ آثار موسیقی فیلم خارجی که عینا در فیلم‌های ما با همان ساز و ملودی کپی شده بود. این کار درست نیست. شما وقتی قرار است برای هشت فیلم در سال موسیقی بسازید باید از جایی این مواد را به دست بیاورید.

گاهی هم ممکن است نیازی به ملودی داشته باشید اما آن زمان دیگر نمی‌شود به آن رسید چون کسی که درگیر مونتاژ می‌شود، نمی‌تواند ذهن خلاقی داشته باشد و به ملودی فکر کند. نمی‌تواند حتی چهار نت را روی کاغذ سرهم کند و بنویسد. بنابراین برای ملودی هم باید از بین چیزهایی که هست انتخاب کند. از ملودی استفاده می‌کند و جایزه هم می‌برد و بعد از مدتی مشخص می‌شود مربوط به فیلم دیگری بوده. مثلا خودم برای امروز در داوری‌های خانه سینما برگه‌ام همه‌اش سفید است چون همه را شنیده‌اند. همه موسیقی‌ها عین هم است. صداها و تونالیته‌ها. حداقل تونالیته را عوض کنید. این سُل است شما برو از لا بزن تا این حد هم به خودشان زحمت نمی‌دهند.

 درحال سقوط‌ آزاد در موسيقي هستيم

به عنوان داور کار شما هم سخت می‌شود.

بله، بعد می‌گویند حسادت است. اصلا حسادت نیست. واقعیت است. بیایند در جلسه‌ای به صورت مستند بگویم که این موسیقی‌ها را از کجاها استفاده کرده‌اند چون من فیلم زیاد می‌بینم و اگر حرفی در مورد این اتفاق می‌گویم مستند است. الان آقای انتظامی، شهبازیان و پژمان چند سال است که موسیقی فیلم کار نکرده‌‌اند؟

آقای انتظامی بیشتر از ۱۰ سال است که کار نکرده‌اند. همین‌طور آقای درویشی، علیزاده و خیلی‌های دیگر.

آن نسل دیگر تمام شده. نسلی که امروز در سینما کار می‌کند متأسفانه نسلی برآمده از بی‌سوادی است. باورتان نمی‌شود اینجا برای عضویت بازبینی می‌کنیم، مهم‌ترین شرط برای عضویت این است، کسی که می‌گوید من آهنگ‌ساز هستم بتواند دو پارتیتور به ما بدهد که هیچ‌کس ندارد. می‌گوییم چرا پارتیتور را نیاورده‌ای، می‌گوید پارتیتور چیست؟ یعنی چه؟ می‌گوییم شما موسیقی فیلم را چطور می‌سازید؟ می‌گوید صداها را می‌زنم. بدبختی این است که نوازنده هم نیست.

مونتاژ می‌کنند. خلاصه اینکه کلا با موسیقی غریبه هستند. مواردی می‌بینیم که باید از آنها فیلم ساخته شود. چقدر اینها را راهنمایی و کمک کنیم که یک چیز بنویسید و بیاورید که بتوانید عضو و بیمه شوید. کسانی که در این سطح از دانش موسیقی که ندارند، عضو می‌شوند، در مقابل آقای انتظامی، علیقلی و پژمان هم عضو می‌شوند. اینها با هم همخوانی ندارند. اصلا می‌توان اینها را کنار هم در یک جلسه نشاند؟

که وقتی درباره موسیقی سؤال می‌کنی انگار زبان چینی صحبت می‌کنی. اصلا اصطلاحات را هم نمی‌شناسند. فرق گیتار و کمانچه را نمی‌دانند. باید کسانی که زیر صفر هستند را رد کنیم که وقتی آماده بودید بیایید. بعد که می‌روند علیه ما جوسازی می‌کنند که انتظار دارند ما دکترا داشته باشیم. تو اسم سازها را هم نمی‌دانی چطور جرئت می‌کنی بگویی من آهنگ‌سازم؟ وقاحت از حد گذشته. همه همه‌کاره هستند. هیچ‌کس سر جای خودش نیست. آقای انتظامی چرا باید موسیقی فیلم کار کند که در کنار چنین افرادی کاندیدا شود؟

که عموما یکی از همان کپی‌کارها هستند.

بله. چرا باید این کار را بکند؟ نیازی هم ندارد. من هم که نیستم. ولی این اصلا درست نیست.

واقعا اجحاف است در حق شما و نسل شما. آقای انتظامی به من گفتند کارگردان جوانی آمده، کست خوبی بسته و من گفته‌ام اصلا پول نمی‌گیرم و کار را برای شما می‌سازم. گفتم چرا؟ گفت واقعا دلم تنگ شده و می‌خواهم برای تصویر موسیقی بسازم. واقعا دگرگون شدم مجید انتظامی که زمانی به نام آقای جایزه‌های موسیقی فیلم شناخته می‌شد برای کسی که فیلم اولش است رایگان موسیقی می‌سازد چون این کار را دوست دارد. اتفاق حسرت‌برانگیزی است که آهنگ‌ساز قَدَری مثل ایشان به چنین حسی برسد. خدا را شکر که این افراد نیازمند نیستند. آن‌قدر این بحث تلخ است که بقیه سال‌ها درباره کپی‌کردن و بحرانی که ملودی را کنار گذاشتند زیرسؤال می‌رود چون کسانی که مصنف بودند آنها را کنار گذاشتند. معلوم است که محتوای مهمی کنار می‌رود.

نمی‌دانم واقعا به کجا می‌رویم. به قول شفیعی‌کدکنی «به کجا چنین شتابان» نمی‌دانم به کجا می‌خواهیم برسیم. وقتی دهه ۶۰  سینما را می‌بینم؛ اعتباری که موسیقی فیلم داشت و هر اثر موسیقی فیلم به عنوان هنر مطرح بود. الان ضدهنر است مثل ماشین است. تمام پارت‌های آن زمان را دارم. گاهی یکی را در جلسات به بچه‌ها نشان می‌دهم که چطور می‌نوشتیم، حیرت می‌کنند. الان اصلا وجود ندارد و کسی به فکرش خطور نمی‌کند می‌شد این‌طور هم نوشت. چقدر غریبه شده و پسرفت کرده‌ایم. متأسفانه بدجور در حال سقوط‌کردن هستیم. سقوط آزاد می‌کنیم. در این دوره برزخ همان بهتر که کنار باشیم مگر اینکه موردی استثنایی  و فیلم خوبی باشد.

کارگردانش هم فهیم باشد که نخواهد فقط چیزی ساخته شود.

من با همه جور کارگردان کار کرده‌ام؛  از مرحوم کیارستمی تا خانم درخشنده،  راعی و قویدل. با کسانی کار کرده‌ام که وقتی با هم صحبت می‌کردیم، می‌گفتند نمی‌فهمیم موسیقی فیلم یعنی چه می‌خواهیم وزوزی کنار فیلم‌مان باشد. با این قبیل افراد هم کار کرده‌ام. ریزودرشت سینمای ایران را می‌شناسم.

می‌دانم چه کسی چطور فکر می‌کند. از کجا به کجا رسیده‌ایم. امیر نادری به موسیقی فیلم چطور نگاه می‌کرد. لحظه به لحظه فیلم را توضیح می‌داد که چه می‌خواهد. مرحوم فریبرز صالح، که تمام فیلم‌هایش را من کار کرده‌ام. باورتان نمی‌شود، این آدم صحنه به صحنه فیلم را می‌دانست موسیقی باید چه باشد. می‌گفت ما هم عمل می‌کردیم. خواسته‌اش را برآورده می‌کردیم. الان چنین چیزی وجود ندارد. ۹۰ درصد فیلم‌ها واقعا حیف وقت است که بگذاریم. در هیئت داوری فیلم‌هایی هستند که ارزش دیده‌شدن ندارند. چطور روی این فیلم‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنند و مردم پول می‌دهند و به سینما می‌روند. این همه هم فروش بالایی دارند.

از بی‌چیزی است. ضمن اینکه آن‌موقع فروش‌ها اعلام نمی‌شد و اگر بازار داغ دنیای مجازی بود چه‌بسا بیش از اینها بود. مگر ما در کودکی صف نمی‌ایستادیم؟ حرف شما بسیار منطقی است اما بسیار خوشحالم که به کار خودتان می‌رسید.

بهترین کار را می‌کنم. این ایده را از برامس گرفتم. سرگذشتش را خواندم که نوشته بود من بعد از سال‌ها که در آلمان پیانو زدم و قطعه نوشتم و…  به این نتیجه رسیدم که اینجا این‌قدر گرفتاری دارم که نمی‌توانم به کار اصلی خودم برسم و چیزی که دلم می‌خواهد را بنویسم. بنابراین تصمیم گرفتم از این تاریخ به بعد بهار و تابستان را به اتریش بروم در یکی از جنگل‌ها که رودخانه‌ای رد می‌شود، کلبه‌ای بگیرم و آنجا زندگی کنم و فقط بنویسم. برگردم به آلمان و اینها را اجرا کنم.

همان کاری که شما می‌کنید.

و دقیقا همه آثار برجسته برامس همان‌هایی است که آنجا نوشته. برامس از آنجا به وجود آمد و تمام آثار ماندگارش مربوط به  جنگل و رودخانه و آن کلبه است. این فکر در این سن‌وسال که خیلی دیر است به ذهن من رسید. شاید باید ۳۰ سال قبل این کار را می‌کردم که ذهن و توانایی بیشتر بود که الان یک‌سری آثار ارزشمند داشتم و اجرا شده بود. اما هنوز هم ناراضی نیستم. همین که این شیوه را شروع کرده‌ام خیلی خوب است.

شروعی توفانی هم داشتید. هیچ‌وقت به فکر انتشار مجموعه آثارتان نبودید؟ به‌ویژه آثار موسیقی فیلم؟

یکی، دو بار به این فکر افتادم. آثار مربوط به قبل از انقلاب به صورت صفحه منتشر می‌شد و تمام صفحه‌ها از بین رفته. بعد از آن شد کاست که آنها هم از بین رفته. بعد شد نوار ریل که آن هم از بین رفته. تمام ریل‌هایی که دارم که نوار مادر است، روی دستگاه می‌گذارید تمام براده‌ها بیرون می‌ریزد چون نوار ریل بعد از مدتی چسبندگی پیدا می‌کند و حداکثر هر ماه باید روی دستگاه اجرا شود. ۳۰ سال از این اتفاق گذشته. از دو سال قبل شروع کردم که اینها را روی سی‌دی کار کنم.

تعدادی که از بین رفته و جایی هم ندارم. اما پارتیتورها هست و می‌شود دوباره اجرایشان کرد. تقریبا از سال ۶۴  کارهایم قابل استفاده است. قبل از آن تاریخ همه‌چیز از دست رفته. از دو سال قبل شروع کردم کارهایم را به استودیو بردم که به خاطر من دستگاه ریل نو از خارج خریدند و در حال تبدیلشان به سی‌دی هستیم که از بین نرود و بعد بتوانیم فکری به حالشان بکنیم.

به نظرتان در دانشگاه‌ها هم پارتیتورنویسی خوب به دانشجویان آهنگ‌سازی آموزش داده نمی‌شود.

چرا، کسانی که در رشته‌های آهنگ‌سازی هستند معلم‌های خوبی دارند و هم پارتیتور می‌نویسند. اما همه آنها در موسیقی معاصر افتاده‌اند؛ موسیقی آوانگارد؛ چیزی که من سال ۵۰  پرونده‌اش را بستم و کنار گذاشتم. همه اینها را تجربه کرده‌ام. این نوع موسیقی که این بچه‌ها کار می‌کنند عملا از دهه ۸۰ دیگر در دنیا وجود ندارد. فقط در دانشگاه‌ها به عنوان کلاس درس است که بچه‌ها اتود کنند که این شکلی هم بوده و این نوع موسیقی هم وجود داشته.

آن نوع موسیقی دیگر خریدار و شنونده و مورد استفاده‌ای ندارد. من خودم همه مدل این کار را نوشته بودم اما از سال ۵۸ که به ایران برگشتم، دیدم آن نوع موسیقی هیچ کاربردی در اینجا ندارد اما من می‌توانم از تکنیک‌هایش در جهت فکری‌ای که دارم استفاده کنم. خیلی هم خوب استفاده کردم. اما الان بچه‌ها همه آوانگاردیست شده‌اند.

یک‌جورهایی راحتی بیشتر هم هست. شلختگی و به‌هم‌ریختگی که این موسیقی دارد به شما این آزادی را می‌دهد که نیازی نیست تنها در یک چارچوب خلاق باشید.

به‌همین‌دلیل بچه‌ها نمی‌توانند یک قطعه خیلی ساده را بنویسند. فقط باید از این تکنیک‌ها استفاده کنند که همه‌اش هم مشابه است. یک کنسرت در سال گذشته دیدم از بچه‌هایی که موسیقی معاصر کار می‌کنند. ۹۰ دقیقه زمان کنسرت بود و همان قطعه اول را با دو ساز از شش، هفت آهنگ‌ساز از ابتدا تا آخر تکرار کردند. چون متریال‌هایی که دستشان آمده، مشخص بود. برای ویلن و ویلنسل بود. اصلا مشخص نبود که قطعه مربوط به چه آهنگی است همه مشابه هم بود.

اواسط اجرا نیمی از افراد از سالن خارج شدند. الان بچه‌ها چیزی جز آنچه خودشان می‌کنند را قبول ندارند. می‌گویند ما هستیم که موسیقی روز را کار می‌کنیم و از شما گذشته. درحالی‌که ما بارها گفته‌ایم اگر پشتوانه تاریخ موسیقی را نداشته باشید و از نیمه دوم قرن بیستم شروع کنید،  مطمئن باشید به مشکل برمی‌خورید همین‌طور که همه‌شان مشکل دارند و نمی‌دانند چه کنند. دانش پایه را هم که ندارند.

هنوز ساز می‌زنید؟

بله، پیانو می‌زنم. برای فلوت‌زدن نفسی نیست.

دلتان تنگ شده؟

خیلی. پیانو را هم به‌سختی می‌زنم چون انگشتانم خشک شده، جان و سرعت لازم را ندارد. زمانی که در دانشگاه بودم با مرحوم اصلانیان پیانو کار می‌کردم ایشان معلم پیانو تخصصی من بود. هفته‌ای یک اتود فهرست را می‌زدم که اگر از پیانیست‌های حرفه‌ای بپرسید در چند وقت باید این کار انجام شود، چه برسد به خوبی، می‌گویند حداقل دو تا سه ماه برای هر اتود. من در یک هفته این کار را می‌کردم آن هم با آقای اصلانیان که مو را از ماست می‌کشید.

کافی بود انگشت را یک مقدار اشتباهی می‌گذاشتید، با چوب می‌زد و شوخی نداشت. زمان آموزش هم بسیار بداخلاق بود. اما در زمانی که من ساز می‌زدم، فقط گوش می‌کرد و تمام که می‌شد نگاهی می‌کرد و می‌گفت بعدی را بزن. چنین تکنیکی در نوازندگی داشتم. الان ناراحت می‌شوم که دیگر آن توانایی جسمی نیست و انگشتانم خشک شده. نت را که می‌خواهم بنوازم با عینک نزدیک‌بین بزنم نصفی را نمی‌بینم، با عینک دوربین که اصلا نمی‌بینم.

اما یک خوشبختی بزرگ دارم که همه بچه‌هایی که اینجا به‌ویژه در شورای مرکزی انجمن آهنگ‌سازان فیلم هستند،  می‌دانند من هیچ نیازی ندارم قطعه‌ای که می‌خواهم برای ارکستر بزنم حتی یک نتش را با پیانو بزنم، چون همه ارکستر را در مغزم می‌توانم بشنوم. هیچ‌کس هم تا امروز ندیده قطعه‌ای که می‌خواهم بنویسم را با پیانو بزنم بعد بنویسم. حتما جایی می‌نویسم که پیانو نیست.

مجموعه صداها، هزاران هزار ترکیب مختلف به وجود می‌آید که هر کدام با دیگری فرق دارد. در کلاس هارمونی که با بچه‌ها داشتم، اشتباهات را می‌گرفتم و می‌رفتم و بعد که قیافه‌ام عوض می‌شد می‌فهمیدند مشکلی پیدا شده. که می‌گفتم این تکه مشکل دارد. برو در خانه تمرین کن تا بدانی چقدر مشکل دارد. در بعضی شوراها که بودم، مدت محدودی به شورای ارکستر سمفونیک رفتم، رئیس هیئت‌مدیره کانون آهنگ‌سازان خانه موسیقی بودم، آن زمان پارتیتور می‌آوردند.

در شورا پیانو بود، هیچ‌کس به پارتیتورها دست نمی‌زد و فقط ورق می‌زنند که ببینند شلوغ است یا نه. اما من که نگاه می‌کردم روی یک نقطه انگشت می‌گذاشتم که آهنگ‌ساز باید توضیح دهد که این بخش را خودش نوشته یا از جایی برداشته. اینجا من مچ کسانی را گرفته‌ام که همه حیرت کردند. به‌همین‌دلیل در جلسه‌ای که من بودم همه مراقب بوده و هستند. این بزرگ‌ترین شانس من است.

چطور به این مرحله رسیده‌اید؟

تکنیک به وجود آوردم. یک تابستان هنرستان موسیقی که بودم کلاس نهم بودم. تا کلاس نهم در هنرستان هم درس‌های هنرستانی می‌خواندیم و هم درس‌های بیرون. کلاس دهم فقط تخصصی موسیقی بود. کلاس نهم به دهم را باید تصمیم می‌گرفتیم که در هنرستان بمانیم و موسیقی‌دان حرفه‌ای شویم یا به مدارس دیگر برویم و ساز هم بلد باشیم. آن سال تصمیم گرفتم خودم را بسازم.

در ۱۵سالگی.

بله، که مصادف شد با کنسرت ارکستر سمفونیک که مرحوم سنجری در تالار رودکی رهبری می‌کرد. آن کنسرت بود که من را از‌این‌رو به آن‌رو کرد. صدای ارکستر سمفونیک حجم عظیم آن صداها من را دگرگون کرد. تا قبل از آن با آقای پورتراب سولفژ داشتیم و فقط به من دو می‌داد. این‌قدر ضعیف بودم. گفتم اول از همه باید این را درست کنم. کمد دیواری در منزل ما بود که در آن می‌نشستم و سه‌ماهه تابستان را تمرین می‌کردم و می‌خواندم. فاصله‌های موسیقی را می‌خواندم، فاصله‌های کنار هم، بعد با فواصل بزرگ‌تر و بزرگ‌تر. بعد از سه ماه طوری شد من چیزهایی را می‌خواندم که در وسعت صدای من نبود. در محدوده پیانو می‌توانستم بخوانم در نتیجه می‌شنیدم و می‌خواندم.

یا در ذهنم می‌خواندم مغزم این صدا را می‌شنید و زمزمه می‌کردم. چیزهایی که می‌شنیدم دقیقا با اسم نت می‌خواندم. در سه ماه این اتفاق افتاد. شاید روزی ۱۰، ۱۲ ساعت این کار را می‌کردم. اول مهر سر کلاس آقای پورتراب رفتم هرچه پای تخته نوشت من خواندم. وقتی دست بلند کردم که بخوانم تعجب کرد. هرچه نوشت خواندم. از آن به بعد فقط نمره‌ام بیست بود. نتیجه این شد که به سولفژ و دیکته موسیقی غریبی دست پیدا کردم که همه‌چیز را می‌توانستم بشنوم بدون اینکه با ساز بزنم. بعد که به دانشگاه رفتم آقای علیرضا مشایخی معلمم بود. گفت شنیده‌ام هوش خوبی داری. گفت رو به پنجره بایست.

پشت پیانو نشست کج‌ومعوج می‌نواخت و من همه را گفتم. تعجب کرد. بعد دوصدایی می‌زد بازهم گفتم. سه‌صدایی زد… هرچه زد من درست گفتم. گفت شما خارق‌العاده هستید ما با شما کاری نداریم. گروه خونی شما با بچه‌های دیگر فرق دارد. زمانی که به کالیفرنیا رفتم، در محوطه دانشگاه زیر درختی نشسته بودم و پارتیتور می‌نوشتم که به معلمم تحویل دهم. احساس کردم کسی بالای سرم ایستاده. دیدم همان استادی است که یک ساعت بعد با او کلاس دارم.

گفت این‌طور می‌نویسی، نمی‌نوازی؟ چطور متوجه می‌شوی درست است؟ گفتم همه صداها را می‌شنوم. گفت امکان ندارد. آهنگ‌سازی نداریم که بدون نوشتن، بنوازد. امکان ندارد. گفتم من همه کارهایم را این شکلی می‌نویسم. یک ساعت بعد سر کلاس رفتیم. تماس گرفت دو، سه نفر از استادان آهنگ‌سازی آمدند. پارتیتور من را شروع به نواختن کرد. ماجرا را برای دیگر استادان تعریف کرد. گفتم اینکه چیزی نیست، اینکه ارکستر مجلسی بود، من با همین شیوه قطعه ارکستر سمفونیک می‌نویسم.

 درحال سقوط‌ آزاد در موسيقي هستيم

چندساله بودید؟

تقریبا ۲۳ساله بودم. چون اینجا سربازی رفته بودم. امتحان ورودی آنجا همه را شوکه کرد و از آنجا فهمیدند با فردی خارق‌العاده روبه‌رو هستند. بخشی از امتحان ورودی سولفژ و دیکته موسیقی بود. تعداد شرکت‌کنندگان برای ورود به این دانشگاه در رشته موسیقی ۷۰، ۸۰ نفر از بهترین دانشگاه‌های اروپا و آمریکا و حتی ژاپن بودند.

کدام دانشگاه بود؟

دانشگاه USC در جنوب کالیفرنیا که آن زمان در موسیقی رتبه سوم را داشت. به هر کدام ورقه نت داده بودند و استاد قرار بود سه قطعه در سه سبک مختلف آهنگ‌سازی بنوازد و ما بنویسیم. استاد گفت قطعه اول به شیوه باخ، هشت میزان، چهارصدایی با تمپوی خودش و سه بار هم بیشتر نمی‌نوازم. باید بنویسید.

خیلی کار سخت و عجیبی است.

اگر به شما بگویند همین هشت میزان را پاک‌نویس کنید حداقل نیم‌ساعت زمان نیاز دارید. تصور کنید در زمان نواختن باید بنویسید. ضمن اینکه در استیل موسیقی باخ بنوازید. قطعه بعدی هشت میزان، با سرعت خودش، سه بار با سبک برامس که به لحاظ هارمونی و ریتم پیچیده‌تر است. قطعه بعد سبک شوئنبرگ. سه بار هشت میزان. همه همان‌طور با دهان باز حیران مانده بودند. ورقه‌ها سفید مانده بود و کسی ننوشته بود. تنها کسی که نوشت من بودم.

به‌خاطر همان تکنیکی که خودم درست کرده بودم. ورقه‌ها را جمع کردند و برگه من را که دیدند تعجب کردند. چک کردند و دیدند درست است. به من گفت شما به دفتر بیایید. در دفتر همه استادها جمع شده بودند و می‌گفتند در سابقه ۱۱۰ساله این دانشگاه کسی نتوانسته دیکته موسیقی ما را بنویسد. شما اولین کسی هستید که توانستید این کار را انجام دهید. ما تصور می‌کنیم شما تقلب کرده‌اید. یا قطعات را می‌شناختید و تا نواخته‌اند، متوجه شده‌اید.

یا موقع اجرا نت‌های پیانو را دیده‌‌اید یا استاد به شما از قبل تقلب رسانده است. گفتم نه استادهای اینجا را می‌شناختم و نه قطعات را بلد بودم و پیانو را هم ندیدم. قرار شد یک بار دیگر از من امتحان بگیرند. یک نفر از استادان شروع به نواختن کرد و من روی تخته نوشتم. همه حیران مانده بودند. رئیس دانشکده گفت شما کجا کار کرده‌اید؟ گفتم ایران. گفت ایران که موسیقی ندارد. واقعا هم کسی ایران را به‌عنوان کشوری که صاحب موسیقی است، نمی‌شناسد. گفتند معلمت چه کسی بوده؟ گفتم خودم. تکنیکی خاص خودم را ابداع کرده‌ام که نتیجه‌اش این شده. هرچه می‌نویسم به پیانو نیازی ندارم. کسی باور نکرد تا اینکه استادی که من را در محوطه حیاط در حال نوشتن دید، باور کرد.

کسی نمی‌توانست چنین چیزی را باور کند. آنجا بود که فهمیدند با کسی روبه‌رو هستند که با هیچ‌کدام از معیارها همخوانی ندارد و متفاوت است. وقتی در حال نوشتن پایان‌نامه‌ام درباره ۱۷ شهریور تهران بودم، پارتیتورم را آن‌قدر تا کرده بودم که سه برابر کوچک شده بود، ۱۶۰ خط برای ۱۶۰ نوازنده و خواننده و تک‌خوان، یعنی هر نفر یک خط جدا برای خودش داشت، که این کاغذها را سفارش داده بودم برایم ساخته بودند. قد کاغذها ۱٫۵ متر بود با پهنای ۸۰ سانتی‌متر که سه تا از این کاغذها را کنار هم می‌چسباندم و یک صفحه من می‌شد.

وقتی می‌‌خواستم این را به استادم برای پایان‌نامه نشان دهم بزرگ‌ترین اتاق دانشکده را خالی می‌کردند من کاغذها را مثل فرش روی زمین پهن می‌کردم (با خنده) کفش‌هایم را درمی‌آوردم و تعجب می‌کردند که من چه کار می‌کنم. می‌گفتند خب اینها چه صدایی می‌دهد؟ می‌گفتم من می‌دانم چه صدایی دارند.

این کار اجرا نشد؟

چرا سال ۵۸ با ارکستر سمفونیک به رهبری خودم اجرا شد.

همان سال‌ها برگشتید؟

آذرماه ۵۸ برگشتم، بهمن همان سال ازدواج کردم.

از برگشتتان خوشحال هستید؟

بله.

هیچ‌وقت دلتان نمی‌خواست در آن فضا بمانید؟

خیر، آن زمان که آمدم در دانشگاه یوسی‌ال‌ای موسیقی ایرانی تدریس می‌کردم.

چند سال آنجا بودید؟

پنج سال در آمریکا بودم، سه سال در دانشگاه یوسی‌ال‌ای موسیقی تدریس کردم. پیشنهاد آنها به من این بود که بعد از گرفتن دکترایم در یو‌اس‌سی، رئیس دپارتمان شرق دانشگاه شوم. همسرم و تمام بچه‌هایی که در آینده خواهیم داشت تا بالاترین مدارج دانشگاهی در هر رشته‌ای که مایل باشند بورسیه یوسی‌ال‌ای شوند. این پیشنهاد را به من داده بودند که بمانم که قبول نکردم. به‌محض اینکه پایان‌نامه‌ام را دادم و شاگرد اول شدم، روز بعد سوار هواپیما شدم و برگشتم.

با چه عشق و ذوقی برگشتم که در کشورم خدمت کنم. گفتم این‌همه سال خارج از کشورم درس خوانده‌ام که به موسیقی کشور خودم کمک کنم. چون در آنجا موسیقی‌دان زیاد بود اما آمدم که در ایران خدمت کنم. درحالی‌که اگر آنجا می‌ماندم قطب بزرگ هنری برای موسیقی‌دانان ایرانی در آمریکا بودم و می‌توانستم خیلی کمک کنم، اما برگشتم و اینجا باعث و بانی خیلی کارهای اساسی شدم. اگر نمی‌آمدم این اتفاق‌ها نمی‌افتاد.

مثل چه کارهایی؟

موسیقی فیلم بعد از انقلاب با من شروع شد. هزینه‌های دو، سه موسیقی فیلمی که اول انقلاب نوشتم، خودم پرداخت کردم و دستمزد هم نگرفتم. فقط خواستم این چرخ بچرخد.

چه فیلم‌هایی بود؟

برنج خونین؛ موسیقی این فیلم را در استودیو ضبط کردیم، دستمزد نوازنده‌ها را هم خودم پرداخت کردم، ‌بعد که دیدند چقدر با فیلم همخوانی دارد، به ارشاد رفتند که برای دستمزد من و نوازنده‌ها هزینه بگیرند اما گفتند که قراردادبستن با آهنگ‌ساز معصیت دارد. پرسیدند چرا استفاده از موسیقی اشکالی ندارد؟ گفتند ما اصلا نمی‌دانیم چه کسی موسیقی را ساخته، مگر ما گفتیم موسیقی بسازید. می‌خواستید این کار را نکنید.

 بااین‌حال من این کار را کردم. تا تقریبا دو، سال فقط من بودم. فیلم هم خیلی کم ساخته می‌شد و تمام موسیقی‌های فیلم‌ها را من ساختم. ۲۲ سال قبل بانی کانون آهنگ‌سازان خانه سینما بودم و همه را دور هم جمع کردم و اساسنامه نوشتم. من جزء بنیان‌گذاران خانه موسیقی هستم. به منزل تک‌تک افراد می‌رفتم و خواهش می‌کردم عضو خانه موسیقی شوند. عضو مؤسس خانه هنرمندان هستم. شاید بیش از هزارو ۲۰۰ دانشجو در دانشکده‌های مختلف داشتم.

تا سال‌ها موسیقی در نمایش در رشته‌های هنری را فقط من تدریس می‌کردم بعد کم‌کم جایگزین کردیم. باعث و بانی تأسیس آموزشگاه آزاد موسیقی من بودم و اساسنامه‌اش را من نوشتم. تا زمانی که در خانه موسیقی بودم همه با امضای من انجام می‌شد. این‌طور بوده، بنابراین چرا ناراضی باشم؟ خوشحال هستم چون قدم‌های بزرگی برداشته‌ام. شاید جاهایی به انحراف کشیده شده باشد اما در شروع خیلی خوبی بودند ان‌شاءالله همیشه سربلند باشید.


منبع: برترینها

خانم مارپل، پیردختری با نماد هویت‌طلبی زنانه

هفته نامه کرگدن – الهام فلاح: پیردختر شصت و پنج ساله تنهایی که روی صندلی راحتی می نشست و هیچ قتل و جنایتی آرامشش را خدشه دار نمی کرد.

«خانم مارپل» را ممکن نیست کسی ندیده یا نخوانده باشد؛ همان خانم بورژوای با دیسیپلین، شیک و مرتب که نه چروک می شود و نه لک، با آن کلاه و سنجاق یقه و آن تربیت اصولی که در باب آداب چای نوشی های انگلیسی داشت. پیردختر شصت و پنج ساله تنهایی که روی صندلی راحتی می نشست و هیچ قتل و جنایتی آرامشش را خدشه دار نمی کرد.

 خانم مارپل، پیردختری با نماد هویت‌طلبی زنانه

خانم مارپل مخلوق یکی از موفق ترین زنان نویسنده ژانر پلیسی، آگاتا کریستی، در دوره طلایی داستان های کلاسیک این ژانر است. این که بخواهم همان حرف های تکراری را بزنم که اصلا ژانر پلیسی چیست و ادبیات بدنه چرا به ژانر پلیسی نیاز دارد و خانم کریستی به کمک پوآرو و همین خانم مارپلش توانست بعد از شکسپیر صاحب پرفروش ترین کتاب های جهان باشد، مسلما نه در حوصله من می گنجد و نه شما.

بیایید این بار از زاویه دیگری به خانم مارپل نگاه کنیم؛ پیردختر روستایی که هیچ گروهی را ناگشوده رها نمی کند. آگاتا کریستی پیش از نوشتن رمان های خانم مارپل با آن مرد کوتاه و نسبتا چاق و وسواسی، خودش را در قد و قواره یک پلیسی نویس کارکشته به جهان کتاب و داستان معرفی کرده بود، پس چه نیازی داشت به خلق جهان پلیسی و معمولی با محوریت یک زن؟ آن هم نه یک زن باسواد و مدرن که دوست دارد ادای مردها را دربیاورد، لباس و ظاهر مردانه داشته باشد و همه کارهای دشوار دنیا را یک تنه بر دوش بکشد. خانم مارپل پیر و تنهاست و ازدواج نکرده است.

زنی روستایی است که و حتی حوصله حرص و جوش خوردن و جیغ و داد کردن هم دارد. ضعف جسمانی را پنهان نمی کند و از زندگی مدرن بیزار است. آموزش های متداول و آکادمیک را برای کارآگاه و پلیس بودن از سر نگذرانده و بالعکس عاشق بافتنی و باغبانی با دست است؛ این یعنی محدودیت و نقصان جنسیتی و غیرجنسیتی ای نیست که در این زن نباشد، اما همین زن حل کننده تمام معماهای قتل و جنایت داستان های آگاتا کریستی است. زنی که اگر نباشد، پلیس در کشف عامل جنایت ناتوان و شکست خورده است. اولین بار خانم مارپل در داستان کوتاهی که در مجله the sketch به چاپ رسید، متولد شد؛ سال ۱۹۲۶٫

درست پنج سال بعد از اینکه برای اولین بار یک سوم زنان بریتانیا در رای گیری شرکت کردند. بریتانیا، کشوری که تحت سلطنت زنانه تاریخ خود را سپری کرده، پیش از این حتی برای زنان حق رای قائل نبوده است. وقتی در سراسر اروپا مبارزات برای تحقق حق رای زنان در آن سال ها اوج گرفته بود، آیا پرداختن به قدرت و هوش مردان در داستان های آگاتا کریستی به واقع شنا کردن خلاف مسیر رود نبود؟ آگاتا کریستی خود آسیب دیده ازدواجی نابسامان بود که بعد از تکرر خیانت های همسرش از هم پاشید و در نهایت مجبور به ازدواج با باستان شناسی شد که البته این ازدواج هم ابدا شکل معمول ازدواج ها و روابط زناشویی را نداشت. مسلما قدرت قلم چنین زنی متعهد به خلق زنی مثل خانم مارپل خواهدشد.

خانم مارپل و دنیای حول و حوش او همان اتوپیایی مورد نظر زنان آن سال ها بوده است. زنانی آرام و موقر و اشرافی منش که زیر ظاهر آرام و متین خود هم می توانند فاشیست یا نژادپرست باشند و هم می توانند بدون تحرک اضافی و حرص زدن و تقلای زیاد مشکلات عدیده ای مثل قتل های مرموز را به تنهایی رفع و رجوع کنند. زنانی که برای همه این ها نیازی به مردان ندارند؛ نه در جوانی و سرزندگی و نه در پیری و درماندگی.

خانم مارپل نماد هویت طلبی زنانه است، از سوی یکی از بزرگ ترین زنان نویسنده بریتانیا و در همان زمانی که رمان های پلیس اش را به رشته تحریر در می آورد، کماکان زنان و دنیایشان گرفتار محدودیت های جنسی بوده اند. تقلیل جاذبه های جنسی به رفتار هیجانی و بی فکرانه منجر به خشونت های افراطی شبیه به قتل در برخی از سری رمان های خانم مارپل به خوبی مشهود است. خانم مارپل از همان کلیشه اشراف زادگی مورد پسند انگلیس آن سال ها تبعیت می کند، اما در لایه های زیرین خود در حال شکل دهی به سطح جدید از هویت زنانه است که لازمه رسیدن به آن داشتن امتیاز خاص نیست.

هر زنی با هر شرایطی می تواند خانم مارپل باشد، با همان چشمان آبی و آرامش بی نظیر که شکل حل معماهای جنایی اش درست برگرفته از همان الگوی معروف است: معما چو حل گشت آسان شود.


منبع: برترینها

استراتژیِ بازاریابی در شرکت‌های بزرگ دنیا

برترین ها – ترجمه از حمید گنجی: دسترسی مستقیم داشتن به استراتژی‌های بازاریابی شرکت‌های بزرگ و معتبر جهانی قطعا برای هرکسی خوشایند است. البته به دلیل سیاست‌‌های محرمانه برخی شرکت‌ها، این دسترسی ممکن است به‌صورت کامل حاصل نشود و فقط برخی از جزئیات استراتژی‌های بازاریابی به بیرون درز کند.

کاری که ما انجام داده‌ایم، مطالعه، تحقیق و آنالیز روی کمپانی‌های برتر جهان در حوزه‌های مختلف بوده است تا ببینیم چه چیزی این شرکت‌ها را از سایرین متمایز می‌کند. برخی از این شرکت‌ها، یک رهبر قدرتمند را پشت خود می‌بینند و برخی دیگر نیز بودجه‌های عظیمی را صرف کارهای تبلیغاتی و بازاریابی خود می‌کنند. برخی نیز گاها با تکیه بر کمپین‌های ویروسی نام خود را جاودانه می‌کنند.

اما بعد از بررسی تمام این شرکت‌ها، ما متوجه شدیم که برخی عناصر در بین تمامی آن‌ها مشترک است. این عناصر عبارت‌اند از: روشی که برندها خودشان را معرفی می‌کنند، روشی که برند به مشتریان پاسخ می‌دهد و روشی که برند بر سر ارزش‌ها و ماموریتش پابرجا می‌ایستد.

نکته جالب دیگر در مورد این عناصر مشترک آن است که این عناصر می‌توانند توسط تمامی شرکت‌ها، اعم از بزرگ و کوچک، مورد استفاده قرار گیرند. در واقع، این تکنیک‌ها فقط به شرکت‌هایی با بودجه‌های تبلیغاتی میلیون دلاری تعلق ندارند. البته قطعا بسته به بودجه و توانایی‌ها، مقیاس استفاده از این تکنیک‌ها متفاوت خواهد بود.

صرف‌نظر از تمامی این موارد، اگر آمادگی رویارویی با موارد بزرگ و کارهای بزرگ را نداشته باشید، چگونه انتظار دارید که شرکت شما به یک شرکت بزرگ تبدیل شود؟

در ادامه، برترین عادات بازاریابی شرکت‌های بزرگ جهان در حوزه‌های مختلف ذکر شده است و ما عقیده داریم که این عادات به‌راحتی می‌توانند در هر کسب‌وکاری، صرف‌نظر از بزرگ یا کوچک بودن، باهدف سلطه بر بازار و متمایز بودن مورد استفاده قرار گیرند.

به یاد داشته باشید که یک شرکتِ بزرگ بودن فقط در فروش خلاصه نمی‌شود. بلکه، تاثیرگذاری و پایداری این تاثیر در ذهن مشتری است که شما را یک شرکت بزرگ جلوه می‌دهد.

 6 استراتژی بازاریابی شرکت های بزرگ

۱٫ کوکاکولا: تداوم برند

مطالعات صورت گرفته در سرتاسر جهان نشان داده است که کوکاکولا یکی از شناخته‌شده‌ترین نام‌های تجاری در جهان است. لوگوی قرمز و سفید آن‌ها در تمامی کشورهای جهان شناخته شده است و افراد برند کوکاکولا را با احساس خوب و سرحال بودن می‌شناسند.

اما کوکاکولا چگونه توانسته است چنین برند شناخته شده‌ای را خلق کند؟ پاسخ ساده است. کوکاکولا هویت برند و تداوم محصول خود را در طول ۱۳۰ سال حفظ کرده‌ است. درحالی‌که سالیان زیادی از تاسیس کوکاکولا می‌گذرد، اما لوگو این شرکت همان لوگو اولیه باقی مانده است و شعارها و متون بازاریابی این شرکت نیز یک پیام واحد را ترویج می‌دهند. در واقع، این سطح از تداوم و مداومت در طول ۱۳۰ سال است که کوکاکولا را به یکی از بزرگترین برندهای جهان تبدیل کرده است. امروزه کوکاکولا سهم عظیمی از بازار نوشیدنی‌ها را در اختیار دارد و محصولات متنوعی را تحت عنوان نام‌ها و برندهای مختلف روانه بازار می‌کند. اما مشهور‌ترین و محبوب‌ترین محصول این شرکت یعنی Coke در طول این سال‌ها تقریبا دست‌نخورده باقی مانده است. کوکاکولا به خوبی تاییدکننده این نظریه است که اگر می‌خواهید یک برند محبوب و شناخته شده را توسعه دهید، تداوم تنها راه این کار است.

کوکاکولا تقریبا سالیانه مبلغ ۴٫۳ میلیارد دلار را روی بازاریابی و تبلیغات صرف می‌کند. کوکاکولا این قدرت را دارد که تمامی شیوه‌های بازاریابی در جهان را به کارگیرد. اما تداوم چیزی است که کوکاکولا انتخاب کرده است و این دقیقا همان عنصری است که این شرکت آمریکایی را از سال ۱۸۸۶ تا به امروز سرپا نگه داشته است. یکی از اشتباهاتی که ممکن است توسط بازاریابان و مالکان کسب و کارها صورت بگیرد، فقدان تداوم در بازاریابی و توسعه برند است. عوض کردن لوگو، برندینگ مجدد و پیروی کردن از ترفندهای جدید ممکن است وسوسه‌کننده باشد. اما آیا این موارد در طولانی‌مدت برایتان منفعتی خواهند داشت؟

۲٫ اپل: ایجاد یک جنبش

شرکت اپل موفقیت‌هایش را یک‌شبه به دست نیاورده است. برای هرکسی که داستان این شرکت را دنبال کرده است می‌داند اپل در مسیر تبدیل شدن به یکی از بزرگترین شرکت‌های جهان، چه موانع و سختی‌هایی را پیش روی خود دیده است. یکی از مواردی که در این رقابت به اپل کمک کرد، توانایی این شرکت در ایجاد یک جنبش بود. این جنیش به برند کمک کرد تا به نوعی یک مکتب فکری را پایه‌ریزی کند. در تمامی تلاش‌های بازاریابی، اپل تنها به نمایش محصولاتش بسنده نمی‌کند، بلکه اپل این تصور را بوجود آورده است که محصولاتش چشم‌اندازی از آینده و تغییردهنده زندگی هستند.

 
مطمئنا شرکت اپل تکنولوژی‌های پیشرفته و خارق‌العاده‌ای را توسعه داده است، اما برای هیجان زده کردن افراد معمولی از این طریق، اپل گجت‌های زیبایی را ساخته است که فقط به نردهای فناوری اختصاص ندارد. بازاریابی اپل کمک کرده است تا این تفکر بین افراد جا بی‌افتد که آن‌ها برای ارتقای زندگی خود به محصولات اپل نیاز دارند. اپل برای جذب مشتریانش سخت کار کرده و مجموعه‌ای از دنبال‌کنندگان را بوجود آورده است که دائما در مورد محصولات و معرفی‌های جدید هیجان‌زده هستند.

درحالی‌که برندهای رقیبی مانند سامسونگ و مایکروسافت با فناوری‌های مشابه در میدان رقابت نیز حضور دارند، اما این محصولات اپل هستند که افراد از شب تا صبح برای خرید آن‌ها جلوی اپل استورها صف می‌کشند. این محصولات اپل هستند که سرتیتر تمامی اخبار را به خود اختصاص می‌دهند. قطعا عوامل مختلفی باید در کنار یکدیگر قرار گیرند تا این حجم از طرفداری بوجود بیاید، اما استفاده و تقلید از این ترکیب برای تمامی شرکت‌ها امکان‌پذیر است.

در ابتدا، برند شما باید یک محصول نوآورانه و عالی داشته باشد که بتواند در زندگی افراد ادغام شود. حتی اگر این محصول یک محصول جدید است، اهمیتی ندارد. شما می‌توانید این محصول جدید را به گونه‌ای بازاریابی کنید که افراد و کسب و کارها به این نتیجه برسند که زندگی بدون این محصول ممکن نیست. بعد از اینکه دریافتید چه چیزی محصول یا سرویس شما را عالی می‌کند، باید این محصول را به شیوه‌ای ساده و گیرا بازاریابی کنید. برای مثال به تبلیغات اپل نگاهی بیاندازید. هیچ عنصر فانتزی در آن‌ها وجود ندارد. این تبلیغات ساده و واضح هستند و این حس عضویت در چیزی فرا مدرن و فرا خلاقانه را به شخص منتقل می‌کنند.

علاوه بر این موارد، شما باید یک تجربه استثنایی را به مشتری ارائه دهید. به یاد داشته باشید که برای ایجاد طیفی از افراد برای دنباله‌روی از برند، باید کاری کنید که آن‌ها عاشق و دلباخته محصولات و سرویس‌های شما شوند. برای این کار، توصیه‌های زیر را مدنظر داشته باشید:

  • اطلاعاتی ارزشمند و رایگان را در اختیار افراد قرار دهید.
  • با گوش دادن به مشتریان، از رقبایتان متمایز شوید.
  • محصولات و سرویس‌های خود را از طریقی جذاب و زیبا به مشتریان معرفی کنید.
  • برای چیزی تلاش کنید که افراد موافق شما بتوانند آن را دنبال کنند.
  • تجربه‌ای بی‌نظیر از سرویس‌دهی را به مشتریان خود ارائه دهید. (مانند اپل و جنیوس بار‌های این کمپانی)
  • اصیل و پایدار باشید.
 6 استراتژی بازاریابی شرکت های بزرگ

۳٫ کولگیت: ایجاد اعتماد

 به جای فروش صرف محصولات، شرکت کولگیت در طول این سال‌ها رویکرد متفاوتی را در پیش گرفته و انتخاب کرده است تا به مشتریانش آموزش دهد. این استراتژی به کولگیت کمک کرده است تا نه تنها بتواند خمیر دندان بفروشد، بلکه به یکی از برندهای معتبر و قابل اعتماد خمیرندان در جهان تبدیل شود. در بازاریابی، روش‌هایی برای ترویج اعتماد وجود دارد، اما هیچ روشی به اندازه آموزش دادن به مشتریان و فهماندن اینکه محصول شما چگونه می‌تواند مشتریان را منتفع کند مثمرثمر نیست.

به عنوان بخش از استراتژی بازاریابی، شرکت کولگیت یک مرکز مراقبت‌های دهانی را راه‌اندازی کرد که اطلاعات و فیلم‌های آموزشی در مورد مراقبت از دهان و دندان در آن قرار داده شده است. آن‌ها همچنین اطلاعات ارزشمندی در مورد چگونگی مسواک زدن و نخ دندان کشیدن صحیح و پیشگیری از بیماری‌های دهان و دندان را با مشتریان به اشتراک می‌گذارند. این استراتژی ممکن است برای یک برند خمیردندان واضح به نظر برسد، اما هر کسب و کاری می‌تواند از چنین استراتژی استفاده کرده و از مزایای آن بهره‌مند شود.

اکثر مشتریان عاشق دریافت اطلاعات رایگان و یادگیری در مورد چیزهایی هستند که می‌تواند روی زندگی‌ خود آن‌ها و یا زندگی افراد اطرافشان تاثیرگذار باشد. برای تکرار این استراتژی در کسب و کارتان، به این فکر کنید که مشتریانتان واقعا چه می‌خواهند بدانند و چه اطلاعاتی می‌تواند زندگی آن‌ها را ساده‌تر کند. همچنین به این فکر کنید که محصولات شما چگونه می‌توانند مشکلات مشتریان را حل کنند و چگونه می‌توانید این راه‌حل‌ها را به اطلاعات ارائه شده گره بزنید. بررسی‌ها نشان داده است که وقتی شما چیزی ارزشمند را به صورت رایگان به مشتری ارائه می‌کنید، تمایل مشتریان به سفارش از شما در آینده و همچنین تمایلشان به پیشنهاد کردن برند شما بیشتر می‌شود. شرکت کولگیت ممکن است که یک بودجه بازاریابی میلیون‌دلاری برای ساخت ویدئوها و ایجاد محتوا داشته باشد، اما تمام کاری که شما باید انجام دهید این است که به درون ذهن مشتریانتان نفوذ کنید و آن چیزی که دقیقا خواسته‌شان است را به آن‌ها ارائه دهید.

حتی با کمتری بودجه، شما می‌توانید وبلاگ، کتاب الکترونیکی، ویدئو، ایمیل و حتی دوره‌های آموزشی بسازید که تمامی این موارد در آموزش دادن به مشتریان، ایجاد روابط بلند مدت و ایجاد اعتماد موثر هستند.

۴٫ استارباکس: استراتژی اجتماعی

۸۰ درصد از شرکت‌های حاضر در لیست Fortune 500 در توییتر فعال هستند؟ این آمار به شما چه می‌گوید؟

اگر می‌خواهید کسب و کارتان را به سطح جدیدی ارتقا دهید، حضور قدرتمند در شبکه‌های اجتماعی یک ضرورت است. شبکه‌های اجتماعی از آنجایی مهم هستند که کمک می‌کنند تا هویت برند، اقتدار و اعتماد ایجاد شود. شبکه‌های اجتماعی همچنین به مشتریان کمک می‌کنند تا در سطحی صمیمی‌تر با برند تعامل برقرار کنند که در نهایت به ایجاد روابطی قدرتمند‌تر در طول زمان منجر می‌شود. استارباکس نمونه بارز کسب و کارهایی که به خوبی از ظرفیت شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند. استارباکس دقیقا نیازهای مخاطبانش را می‌داند و حساب‌های کاربری فیسبوک، توییتر و اینستاگرام خود را در نهایت موفقیت مدیریت می‌کند. دلایلی پشت پرده این موفقیت‌های استارباکس در شبکه‌های اجتماعی نهفته است. از جمله این دلایل عبارتند از:

آن‌ها به طرزی هوشمندانه از ویدئوها، گیف‌ها و تصاویر در فید خود استفاده می‌کنند.

آن‌ها همراه با هر توییت یک تصویر سفارشی نیز ارسال می‌کنند.

استارباکس، به خصوص در توییتر، به مخاطبانش پاسخ می‌دهد.

آن‌ها با وقایع روز آپدیت هستند و از آن‌ها به عنوان مزایای بازاریابی خود استفاده می‌کنند.

استارباکس هشتگ‌های منحصر به فرد خود را ایجاد می‌کند و این هشتگ‌ها به صورتی ویروسی پخش می‌شوند.

استارباکس همچنین از طریق شبکه‌های اجتماعی، مسابقات و تبلیغاتی را ترتیب می‌دهد و بسیاری از این مسابقات به صورتی ویروسی در سرتاسر وب پخش می‌شوند.

استارباکس به طور قطع درصد بالایی از بودجه تبلیغاتی خود را به شبکه‌های اجتماعی اختصاص می‌دهد و تیم‌هایی را در اختیار دارد که همه عناصر را سازماندهی و هماهنگ می‌کنند، اما هنوز مواردی وجود دارند که کسب و کار کوچک شما می‌تواند چیزهایی را از آن یاد بگیرد.

مدیریت کردن موفق شبکه‌های اجتماعی فقط در فکر کردن در مورد برخی طرح‌های بزرگ برای جلب توجه افراد خلاصه نمی‌شود. بلکه مدیریت موفق شبکه‌های اجتماعی یعنی ایجاد ارتباط با طرفداران و ارائه دادن چیزهایی فراتر از آنچه مشتریان انتظارش را دارند. بعد از اینکه به برند خود سروسامان دادید، اکنون می‌دانید چه مواردی عامل موفقیت برند هستند و همچنین دقیقا می‌دانید که مشتریانتان به دنبال چه می‌گردند. باید از این مورد به عنوان یک مزیت بازاریابی استفاده کنید و فید شبکه‌های اجتماعی خود را به گونه‌ای بچینید که حمایت و تعلق خاطر شما به طرفداران و همچنین دانش شما در صنعت را نشان دهد. این کار را می‌توانید از طریق به اشتراک‌گذاری مقالات، تصاویر و پاسخ دادن به پیام‌ها و توییت‌های مشتریان انجام دهید. تمامی این موارد را با یک چاشنی سرگرم‌کننده ارزشمند و تبلیغات مکرر آمیخته کنید.

 6 استراتژی بازاریابی شرکت های بزرگ

۵٫ Whole Food Market: ایده‌ای به خصوص را ترویج دهید

وقتی که Whole Food Market پا به بازار گذاشت، هیچ شرکتی مشابه آن وجود نداشت. استراتژی آن‌ها این بود که فقط یک چیز را ارائه دهند و ارائه این یک چیز به بهترین نحو صورت بگیرد. برخی از بازاریابان و مالکان کسب و کارها بر این عقیده‌اند که تمامی افراد باید محصولات آن‌ها را خریداری کنند و یا باید همه چیز بفروشند. اما این استراتژی در نهایت می‌تواند به یک فاجعه ختم شود و برند شما را بدون نقشه جلوه دهد. هدف از ایجاد Whole Food Market این بود که غذاهایی پاک و ارگانیک را به دست مشتریان برساند و آن‌ها هرگز از این وعده تخطی نکردند. امروزه Whole Food Market با برندهای زیادی که استراتژی‌ها و مکتب فکری این شرکت را در پیش گرفته‌اند رقابت می‌کند، اما یکی از دلایلی که باعث پایداری Whole Food Market شده است، فلسفه عمیق این شرکت است.

Whole Food در مورد منابع تامین مواد غذایی خود به مشتریان قول داده و معیارهایی را بوجود آورده است که بسیاری از رقبا از ایجاد آن ناتوان‌اند. فرقی نمی‌کند که چه محصولی را از Whole Food خریداری می‌کنید، افراد به طور ناخودآگاه و به دلیل تصویری که این برند از خود بوجود آورده است، بعد از خرید از Whole Food احساس می‌کنند که یک انتخاب سالم را انجام داده‌اند.

برای تکرار این استراتژی در کسب و کارتان، برند شما باید ایده‌ای به خصوص را ترویج دهد. این ایده ممکن است غذای پاکیزه، امانت‌داری و یا خدمات‌رسانی بی‌نقص به مشتریان باشد. هرچیزی که هست، برند شما باید آن را ترویج دهد و نباید از آن تخطی کند. استفاده از اهداف بشردوستانه نیز یکی از روش‌های خوب برای جلب توجه مشتریان و انتقال احساسی خوب به آن‌ها برای خرید محصولات و سرویس‌های شماست. بررسی‌های اخیر نشان داده است که مشتریان هزاره مایل به خرید از شرکت‌هایی هستند که از یک دلیل خوب پشتیبانی می‌کنند و به نوعی این دلیل خوب را به جامعه تسری می‌دهند. برای مثال، Whole Food از کشاورزان محلی و تعهدنامه تجارت عادلانه پشتیبانی می‌کند که به نوعی برای جامعه مفید است. برند شما نیز برای بهبود وجهه خود جهت جذب مشتریان بیشتر می‌تواند از همین استراتژی بهره بگیرد.

۶٫ نایکی: یک داستان بفروشید

همانند شرکت کولگیت که اطلاعات ارزشمند را در اختیار مشتریانش قرار می‌دهد، شرکت نایک نیز از همین استراتژی به گونه‌ای متفاوت استفاده می‌کند. برای هر جفت کفش دوندگی جدید، برای هر بایت جدید فناوری، نایک یک داستان را ارئه می‌دهد و نه فقط مشخصات محصول را. حتی در صفحه اصلی وب‌سایت، نایک داستانی در مورد برخی از کفش‌های مشهور خود و مسیری که این کفش‌ها از ایده تا تولید طی کرده‌اند را به تصویر کشیده است. نایک داستان می‌فروشد، که این داستان فروشی به فروش محصولات نیز کمک می‌کند و برند شما نیز می‌تواند همین کار را انجام دهد.

هر محصول و سرویسی که شما ارائه می‌دهید، داستان مخصوص به خود را درد و اگر به اندازه کافی خلاق باشید، می‌توانید این داستان را به چیزی قدرتمند برای خود تبدیل کنید. در مورد جالب‌ترین ابعاد برند خود و آن چیزی که ممکن است به نظر مخاطبان جالب بیاید فکر کنید. این موارد جالب ممکن است عکس‌های پشت صحنه و یا حتی یک پست وبلاگی با این موضوع باشد که شما چگونه به مشتریانتان و سایر برندها کمک کرده‌اید. این داستان لازم نیست که خیلی بزرگ یا بیش از حد خنده‌دار باشد. مشتریان فقط می‌خواهند چیزی را در محصول یا سرویس شما پیدا کنند که قابل اعتماد و قابل تکیه کردن باشد.

هرچیزی که انتخاب می‌کنید فرقی ندارد، مهم این است که بدانید خلق یک داستان از فروش یک محصول بسیار قدرتمند‌تر است. نوشتن پست‌های وبلاگی یا استفاده از سرویس‌هایی مانند اینستاگرام یک راه عالی دیگر برای نمایش یک داستان بصری در مورد برندتان است. در میان تمامی شرکت‌های حاضر در لیست فورچون ۵۰۰، نایکی قوی‌ترین حضور را در اینستاگرام دارد و آن‌ها از این پلتفرم به شیوه‌ای هوشمندانه استفاده می‌کنند.

نایکی در اینستاگرام مواردی مانند قدرت بدنی و تناسب اندام، سلامتی و مواردی از این دست را ترویج می‌دهد. نایکی چیزی را ترویج می‌دهد که از یک جفت کفش دوندگی بزرگتر است. این استایل غیر مستقیم از بازاریابی دقیقا آن چیزی است که مصرف‌کنندگان در مورد یک برند یا محصول به آن علاقه دارند و باعث می‌شود که آن‌ها تا پایان با داستان همراهی کنند. در نهایت، این تاکتیک باعث تازه ماندن نام برند شما در ذهن مخاطب می‌شود.

 6 استراتژی بازاریابی شرکت های بزرگ

نتیجه‌گیری

همانطور که راجر مارتین در مجله کسب و کار دانشگاه هاروارد اشاره می‌کند: «بازاریابی خوب و استراتژی خوب یعنی انتخاب گزینه‌هایی است که مجموعه خاصی از قابلیت‌ها را ایجاد و نگهداری می‌کنند که شرکت را قادر می سازد که از رقبا پیشی بگیرد»

شما ممکن است که بودجه تبلیغاتی کوکاکولا یا اپل را در اختیار نداشته باشید، اما وقتی با نقاط قوت خود کار می‌کنید و یک استراتژی بازاریابی را در دست دارید که سازگار، نوآورانه و هم راستا با برند است، هیچ دلیلی وجود ندارد که شما هم نتوانید در لیست فورچون ۵۰۰ جای بگیرید. موفقیت در بازاریابی تماما با داشتن یک استراتژی منحصر به فرد که پشتیبان رشد و توسعه کسب و کار است، آغاز می‌شود. در مورد نقاط قوت خود و آن چیزی که واقعا می‌توانید به مشتریان ارائه دهید فکر کنید. چگونه می‌توانید زندگی آن‌ها را غنی کنید و چگونه می‌توانید کاری کنید که آن‌ها عاشق محصولات و سرویس‌های شما شوند؟ با دنبال کردن ردپاهای شرکت‌های برتر فورچون ۵۰۰ که در بالا ذکر شده‌اند، برند شما نیز به آسانی می‌تواند یک استراتژی قدرتمند بازاریابی را توسعه دهد که به کسب نتایج مثبت ختم می‌شود.

فکر کنید که در کجا می‌توانید:

در فعالیت‌های برندینگ خود یکپارچگی را حفظ کنید تا لوگو و پیام‌های خود را قابل شناسایی کنید.

از طریق برند خود یک جنبش بسازید و این کار را می‌توانید از طریق ایجاد فرصت برای مشتریان جهت عضویت در چیزی نوآورانه و تغییر دهنده زندگی انجام دهید.

با ارائه اطلاعات ارزشمند و چیزهایی فراتر از محصولات و سرویس‌ها، با مشتریان خود اعتمادسازی کنید. این اعتمادسازی را می‌توان از طریق رقابت‌ها، کتاب‌های الکترونیکی، ویدئوها و… انجام داد.

شبکه‌های اجتماعی را در استراتژی بازاریابی خود ادغام کنید و روی توسعه حضور قدرتمند در شبکه‌های اجتماعی کار کنید.

مطمئن شوید که کسب و کارتان ایده‌ای به خصوص را ترویج می‌دهد و سعی کنید که نقشی فعال در جامعه داشته باشید.

با استفاده از شبکه‌های اجتماعی یا پلتفرم‌های وبلاگنویسی، بجای فروش مشخصات محصولات یا سرویس‌های خود، یک داستان بفروشید.

کسب‌وکار شما می‌تواند چیزهای زیادی را از شرکت‌های بزرگ و معتبر جهانی بیاموزد. می‌توانید همین الان نام تعدادی از برندهای مورد علاقه خود را در گوگل جستجو کنید و ببینید که آیا می‌توانید از استراتژی‌های آن‌ها تقلید کنید یا خیر.

در نهایت جالب است بدانید که ۴۲۹‌تا از کمپانی‌هایی که در سال ۱۹۵۵ در لیست فورچون ۵۰۰ قرار گرفتند اکنون دیگر وجود ندارند. این خود اثبات می‌کند که برای موفق کردن کسب و کار و استراتژی بازاریابی در طولانی مدت، این دو باید انعطاف‌پذیر و همراه با بازار تغییرپذیر نیز باشند.


منبع: برترینها