روایتی از حاشیه‌های سفر مقام معظم رهبری به منطقه زلزله‌زده‌ سرپل ذهاب/ سوال مقام معظم رهبری درباره زمان تحویل کانکس‌ها: به من بگویید تا کی؟

روایتی از حاشیه‌های سفر رهبر انقلاب به منطقه زلزله‌زده‌ی سرپل ذهاب منتشر شد.

پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری نوشت:

خبر کوتاه است: زلزله آمد. اتفاق هم کوتاه است؛ فقط چند ثانیه ولی تبعات زلزله زیاد است؛ بیش از یک کتاب، شاید یک کتابخانه؛ طولانی است، شاید به اندازه‌ی یک عمر یا عوض شدن یک نسل. دیگر از این به بعد در خاطرات و قصه‌های سرپل ذهاب، زلزله‌ی ۲۱ آبان همیشه یک جای پا خواهد داشت؛ مثل زلزله‌ی رودبار و بم و ورزقان و …

یک نفر از دوستان KHAMENEI.IR زنگ زد و گفت: تهران هستی؟ هروقت این سؤال را می‌پرسد، می‌فهمم باید تهران باشم! کمی مکث کردم و خودم به تجربه فهمیدم قضیه چیست؛ پرسیدم: بازدید سرزده؟ جواب نداد. فقط گفت: پس اسمت را رد می‌کنم. گفتم: شاید نتوانم بیایم؛ گفت: اسمت قبلاً رد شده! و تماس قطع شد.

اولین بار در بم با پدیده‌ی زلزله رخ‌به‌رخ شدم؛ فردای زلزله با رفقا نشستیم به زنگ زدن و جمع کردن امکانات و دارو و لباس و بعد با اولین پرواز رفتیم بم. بارها را همانجا دادیم به هلال احمر و خودمان رفتیم که مثلاً کمک بکنیم به زلزله‌زده‌ها. آن روز فهمیدم از «امداد» هیچ نمی‌دانم و فقط باری هستم روی تلّ مشکلات امدادرسانان حرفه‌ای. همان شب با یک هواپیمای باری برگشتیم تهران و این تجربه‌ی سراسر شکست، چقدر تجربه‌ی گران‌بهایی شد.

یکشنبه صبح با هواپیمای آسمان پریدیم به سمت کرمانشاه. از بچه‌ها پرسیدم قیمت بلیط را؛ از ۹۰ تا ۱۱۰ هزار تومان بود. معلوم بود هرکس مسئول این کار است، تعداد پروازهای کرمانشاه و قیمت بلیطش را کنترل کرده. فردای زلزله، قیمت میلیونی را برای بلیط کرمانشاه دیدیم و بیشتر از این را هم شنیدیم. در هواپیما جستجوهای قبلی‌ام را نگاهی انداختم؛ آقا در امدادرسانی مناطق سیل‌زده و زلزله‌زده سابقه‌ی طولانی داشته‌اند. حدود پنجاه سال پیش در زلزله‌ی شهر فردوس و دشت بیاض یک گروه ۷۰ نفره تشکیل می‌دهند و با برپایی چادر اصلی امداد در میدان اصلی شهر فردوس و بعد فرستادن کمک‌ها به روستاهای اطراف و کمی بعدتر جورکردن پشم و نخ و دار قالی برای سرگرمی و اشتغال نسبتاً پایدار مردم، تجربه‌ای حرفه‌ای را در حدود ۳۰ سالگی از سر می‌گذرانند.

درست ۱۰ سال بعد و در اوج پختگی و البته در دوره‌ی مبارزات انقلاب و تبعید، امداد در سیل ایرانشهر و زلزله‌ی طبس را تجربه می‌کنند. بعد از انقلاب هم در زلزله‌های رودبار و بم و ورزقان حضور مستقیم داشتند و پیگیری‌های مجدّانه. همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد ایشان نسبت به مسئله‌ی بلایای طبیعی و تحمیلی، شناخت خوبی دارند. بعدتر در سخنرانی ایشان با مسئولین امداد و بازسازی کرمانشاه متوجه این شناخت شدم. شاید به همین خاطر هم هست که در حدود یک هفته بعد از زلزله‌ها، خودشان شخصاً برای سرکشی می‌روند و از منطقه بازدید می‌کنند. کسی که در زمان حکومت پهلوی با تمام توان در سیل و زلزله به مردم کمک می‌کرده، الان که مقدرات کشور را به دست دارد قطعاً نمی‌تواند بی‌تفاوت از کنار این حوادث بگذرد.

هواپیما نشست. بیرون سالن فرودگاه، جوانی آمد پیش ما دو سه نفر و پرسید: شما می‌دونید چطوری بروم سرپل ذهاب؟

شاید از حرف‌هایمان درباره‌ی زلزله، حس کرده بود راهمان به آن سمت است؛ گفتیم نمی‌دانیم و رفت. در انتظار آمدن ماشین، کنجکاوی‌ام گل کرد. رفتم سمت صف تاکسی‌های فرودگاه. زن جوانی داشت سؤالات کنجکاوی من را می‌پرسید. خلاصه اینکه تاکسی‌ها با ۱۰۰ هزار تومان می‌بردند تا سرپل ذهاب، و ترمینال شهر کرمانشاه حرکتی به سمت سرپل ندارد. زن جوان ترجیح داد برود تا دانشگاه علوم پزشکی. به نظرم پزشک آمد؛ از این پزشک‌هایی که داوطلبانه می‌خواهند بروند منطقه‌ی زلزله‌زده. هم پسر جوان و هم این زنی که به نظرم پزشک آمد، هر دو تنها بودند و معلوم نبود در یک سازماندهی قرار گرفته باشند. درست اشتباهی که ما در بم کردیم؛ وقتی رسیدیم آنجا هرکدام یک لباس فرم هلال‌احمر پوشیدیم و چون احساس گرسنگی می‌کردیم، اول نهار خوردیم و بعد با ماشینی رفتیم داخل شهر. اجساد هنوز کنار خیابان بودند؛ اجسادی که رویشان پتو کشیده شده بود. حال یکی دو تایمان به هم خورد. در یکی از جاهایی که خانه‌ها خراب شده بود، خیلی کور شروع کردیم به آواربرداری. بعد از یک ساعت فهمیدیم روی کوچه داریم آواربرداری می‌کنیم و اصلاً برای چه داشتیم آوار را حدود ۱۰ متر جابه‌جا می‌کردیم؟ دو ساعت که گذشت دست‌هایمان تاول زد و درد در پا و کمرمان پخش شد و خودمان تبدیل شدیم به کسانی که احتیاج به کمک و آب و… داشتند.

آدمی که می‌رود برای امداد باید بداند دقیقاً برای چه کاری می‌رود و در چه سازماندهی‌ای قرار است فعالیت کند. تازه آنجا فهمیدیم در چنین شرایطی بهترین جاها برای کمک، ستادهای نظامی‌هاست؛ چون منظم هستند، فرماندهی دارند، بیسیم و ارتباط دارند، برنامه‌ی مشخص دارند و…

آن موقع توی بم تلگرام وجود نداشت وَ اِلا ما هم بعد از آن دو سه ساعت اول تبدیل می‌شدیم به امدادگران بی‌تجربه‌ی این زلزله‌ی اخیر که وقتی مستأصل شدند، عکس و متن و صدای ناامیدکننده با لحن تضرّع گذاشتند و مردم را به هم ریختند. یکی از رفقای باتجربه‌ام بد و بیراه می‌گفت به این‌هایی که از این پیام‌ها فرستاده بودند؛ می‌گفت امدادگر حرفه‌ای مشکل را در صحنه حل می‌کند. زلزله‌زده روز اول زلزله سردش شده؛ خب یک پتو از زیر آوار دربیاور بینداز رویش، مسئله‌ی سرما را حل کن. چرا با اشک و آه، پیام در تلگرام می‌گذاری که مردم پتو بفرستید. گیریم مردم همان لحظه پتو بفرستند؛ یک روز طول می‌کشد لااقل تا پتو برسد. تکلیف چیست در این یک روز؟ زلزله‌زده‌ها تلف بشوند؟ از آن طرف هم مشکل جدید درست می‌شود که پتو زیاد می‌رسد و از اقلام دیگر غفلت می‌شود. این رفیق باتجربه‌ی ما می‌گفت در جاده‌ها باید ایست بازرسی بگذارند و بی‌تجربه‌ها را راه ندهند به منطقه. این‌ها مشکلات را بیشتر می‌کنند…

دور افتادم از ماجرا؛ قصه‌ی رفتن ما بود و آمدن آقا. در کرمانشاه، جایی جمع شدیم و منتظر خبر. من به رفقایی که رفته بودند زنگ زدم و احوال منطقه را جویا شدم. عملیات «نجات» که تمام شده بود و «امداد» هم به حد خوبی رسیده بود. شرایط تقریباً تحت کنترل درآمده بود. اصل خرابی و تلفات، در سرپل ذهاب بود و روستاهای اطرافش؛ حدود ۷۰ درصد تلفات مال آنجا بود. هواشناسی را چک کردیم، باران محتمل بود. عکاس‌ها نگران عکاسی در هوای بارانی بودند و من به فکر فرو رفتم باران با مردم بی‌خانمان چه می‌کند و شاید از معدود دفعاتی که دعا کردم باران نیاید.

در هفته‌ی گذشته هم شرایط بدجور بهم ریخته بود. فرماندهان ارتش و سپاه و برخی وزرا و رئیس‌جمهور و رئیس مجلس رفته بودند و بازدیدهایی کرده بودند و برگشته بودند. و البته میدان را باید سپرد به کسی که تجربه‌ی چندتا زلزله و حادثه را از سرگذرانده و می‌داند که رسیدگی به زلزله‌زده یک تخصص است و ساعت به ساعت اولویتش عوض می‌شود. ساعت‌های اولیه، اولویت «نجات» است. چند ساعت بعد دیگر نجات بی‌معنی است و رسیدگی به بازماندگان اولویت دارد. مسئول میدان باید بداند که به بازمانده‌ی شوک‌زده باید آب و غذا و لباس زیر برساند و بعد از ۴۸ ساعت باید اولویت را عوض کند به اسکان موقت با چادر. بعد از هفته‌ی اول هم باید بچه‌ها را دریافت که از حادثه، چیزی نمی‌دانند و می‌خواهند بازی کنند.

«امداد» تخصص است و باید توسط متخصص انجام شود. جمع کردن کمک‌های مردمی توسط افراد و گروه‌های خودجوش خوب است ولی دیگر بردن و دادن و حضور در صحنه، کاری غیرحرفه‌ای‌ست. امداد زلزله باید زمان‌بندی داشته باشد. هیجانِ بعد از روز اول، مثل سمّ است؛ مثلاً این‌هایی که سگ‌های تربیت‌شده و زنده‌یاب دارند، خودشان با هم گروه دارند و هروقت جایی حادثه‌ای پیش می‌آید داوطلبانه و با بیشترین سرعتی که ممکن باشد، به محل حادثه می‌روند برای عملیات نجات و زنده‌یابی. آن‌قدر حرفه‌ای هستند که روز دوم، خودشان برمی‌گردند چون می‌دانند که دیگر کارایی ندارند. در جمع‌آوری و توزیع کمک باید به یک صدا اقتدا کرد وَالا هرج و مرج در شرایط غیرعادی بعد از زلزله، خودش پس‌لرزه‌ای بدتر از زلزله می‌تواند باشد. شاید به همین دلیل مسئول ستاد بحران کشور و رئیس هلال‌احمر را باید افرادی کاملاً غیرسیاسی و باتجربه انتخاب کرد که با عوض شدن دولت‌ها عوض نشوند.

این‌ها چیزهایی بود که از تجربه‌ی حضور در زلزله‌ی بم و گفتگو با آدم‌های باتجربه‌ی بعد از زلزله به دست آورده بودم؛ تجربه‌هایی که استفاده نشده بود، لااقل در حدی که باید استفاده نشده بود.

از کرمانشاه حدود ساعت ۳ عصر راه افتادیم به سمت سرپل ذهاب. سعی می‌کردیم بتوانیم برنامه را حدس بزنیم. روی نقشه، فاصله‌ها را چک کردیم؛ حدود ۱۶۰ کیلومتر تا سرپل راه داشتیم، تعجب کردیم. بعید بود درحالی‌که امکاناتی در سرپل ذهاب نبود، قرار باشد برویم آنجا. شهرها و مناطق اطراف را نگاه می‌کردیم ببینیم جایی هست که آقا بخواهد با هواپیما تا نزدیکی سرپل ذهاب بیاید یا نه؛ به نتیجه‌ای نرسیدیم. می‌دانستیم برنامه‌ی بازدید، فردا خواهد بود و می‌دانستیم آقا سر صبح نخواهد آمد که مردم هنوز خواب هستند و می‌دانستیم زیاد در منطقه نخواهند ماند که کارها مختل شود و می‌دانستیم با توجه به تجربه‌ی ورزقان، سر زدن به روستاها هم در برنامه خواهد بود.

با این حدسیات نمی‌توانستیم سردربیاوریم برنامه چطور است. توی همین فکرها و حساب و کتاب‌ها، رسیدیم به شهری و در شهر به مدرسه‌ای؛ شهر سالم بود پس سرپل ذهاب نبود. پرسیدیم؛ گفتند کرند است، در حدود ۵۰ کیلومتری سرپل. آمده بودیم که راه صبح کوتاه شود. مدرسه کنار کوه‌های دیوارشکلی بود که بدون شیب سر بر آسمان گذاشته بودند. شهر، جان می‌داد برای لوکیشن فیلمی که در دهه‌ی شصت اتفاق می‌افتد؛ انگار در همان زمان مانده. خانه‌ها یک و دو طبقه، دیوارها آجری و بدون نما، انگار کوچه‌ی خودمان در زمان دبستان، سی سال پیش! شهر زنده بود ولی اینکه کرند غرب مثل سی سال پیشِ محله‌های پایین شهر تهران باشد، اصلاً چیز خوبی نبود، اصلاً.

وارد حیاط مدرسه شدیم. سرایدار درست در وسط حیاط مدرسه چادر زده بود و خانواده‌اش داخل آن بودند. معلوم بود مردم هنوز نگران زلزله هستند. ما البته وارد ساختمان مدرسه شدیم و در نمازخانه و کلاس‌ها جاگیر. دیوارها سالم بود و هیچ ترکی ندیدیم. قبل از اینکه همه‌جا تاریک بشود، گشتی اطراف مدرسه زدم. همه‌چیز سالم بود. زلزله از خود شهر کرند گویا تلفاتی نگرفته بود ولی همه جا همه درباره‌ی زلزله حرف می‌زدند: نانوایی، سوپرمارکت، حتی زن‌ها جلوی خانه‌ها؛ زنی که خانه‌اش کنار مدرسه بود گفت: آمدید کمک؟ هلال احمر که نیستید… هر چه هستید خدا به همراهتان. هر چه خواستید به من بگویید، بدهم؛ فرش، پتو، بخاری. مثل همه‌ی مردم ایران بود؛ گرم و با احساسِ مسئولیت و بسیار معتمد به ما که معلوم نبود که بودیم ولی حس کرده بود برای کمک می‌رویم سرپل.

اگر مردم و مسئولین فقط برای یک نعمت بخواهند شکرگزاری کنند باید برای نعمت همدلی مردم ایران و ملت بودنمان شکر کنند. بگذریم.

صبح که داشتم از خانه می‌آمدم، فاطمه و نرگس -دخترهایم- پرسیدند کجا می‌روی؟ گفتم می‌روم کرمانشاه پیش زلزله‌زده‌ها. رفتند و در اتاقشان جلسه‌ای گذاشتند و با یک کیسه برگشتند. دو تا دفتر، یک بسته ماژیک رنگی، یک جامدادی پر از مداد رنگی، یک کیف کوچک دخترانه که داخلش یک ماشین کوچک بود و دو سه تا کتاب و یک دفترچه و یک سوت خروسی؛ آورده بودند که ببرم برای یکی از بچه‌های زلزله‌زده. خوب است مردم برای ارسال کمک از بچه‌هایشان در سنین مختلف سؤال کنند؛ گاهی بچه‌ها بهتر از ما مسائل را می‌فهمند. کیسه‌ی هدیه دخترها را کنار دستم گذاشتم و در مدرسه‌ی هاجر کرند غرب، در کلاس خانم سلطانی دراز کشیدم. دیدم روی تخته‌ی کلاس، موضوع انشاء نوشته‌اند: «در زمان زلزله کجا بودید و چه…!» و چه شد؟ یا چه کسی را از دست دادید؟ یا چه بر سرتان آمد؟… آن سه نقطه‌ی آخر موضوع، خوب بود. زلزله پایانش باز است؛ باز می‌ماند، بسته نمی‌شود. باید بلازده باشی تا معنی این سه نقطه را بفهمی.

ساعت سه و نیم صبح از خواب بلند شدیم. موبایل‌ها را که نگاه کردیم شوک‌زده شدیم. همه‌ی کانال‌های خبری پر بود از خبر بازدید سرزده و شبانه‌ی آقا از مناطق زلزله‌زده. خودمان هم نمی‌دانستیم خبر راست است یا دروغ. برای راستی‌آزمایی هم راهی نداشتیم. بعضی‌ها در تلگرام حتی قسم می‌خوردند که خودشان آقا را دیده‌اند و با ایشان گفتگو کردند! تا بخواهیم ته و توی ماجرا را دربیاوریم مجبور شدیم وسایل و موبایل‌ها را تحویل بدهیم و حرکت کنیم. نم‌نم باران می‌آمد، هوا سرد نبود آن‌چنان؛ مثل تهران، مثل پاییز تهران. جاده خلوت بود. ساعت حدود پنج و نیم بود که رسیدیم سرپل ذهاب.

اطراف بلوار اصلی پر بود از چادر؛ حتی جاهایی وسط بلوار. بعضی چادرها روشن بودند و بیشترشان خاموش. عجیب بود؛ شهر خراب شده بود و لابه‌لای ساختمان‌های کاملاً تخریب‌شده و درست کنارشان، بعضی ساختمان‌ها کاملاً سالم بودند! ماشین‌ها و موتورها کنار خیابان اصلی شهر یا لابه‌لای چادرها پارک بودند. دیدن این‌همه چادر خاموش، حال آدم را بد می‌کرد. این مردم چند سال باید با مسئله‌ی زلزله دست و پنجه نرم کنند تا دوباره زندگی‌شان به حالت عادی برگردد؟

ماشین پلیس بی‌صدا در بلوار اصلی می‌رفت و می‌آمد؛ لابد برای اینکه مردم احساس امنیت کنند. در ورودی شهر هم پلیس مستقر بود.

خوبی چادرها این بود که همه یک‌شکل بودند؛ لااقل بیشترشان. در بم یکی از مشکلات همین تفاوت چادرها بود و دعواهایی که سر نحوه‌ی توزیع پیش آمده بود. اینجا فقیر و غنی یک حال پیدا کرده بودند. خانه‌ها یا کامل خراب شده بود یا ایمنی سکونت نداشت. به خاطر همین، مردم در نزدیک‌ترین جا به خانه‌هایشان چادر زده بودند.

هوا ابری بود. نماز خواندیم و صبحانه خوردیم و مطمئن شدیم پیام‌های نصفه‌شب درباره‌ی بازدید آقا درست نبوده. ساعت حدود هشت صبح یک ماشین که رویش بلندگو نصب بود در شهر می‌چرخید و اعلام می‌کرد: مردم قهرمان سرپل ذهاب! مقام معظم رهبری تا دقایقی دیگر در کنار اداره‌ی برق سخنرانی می‌کند. معلوممان شد دیگر همه خبر دارند و به تجربه فهمیدیم آقا حدود ساعت ۹ تا ۱۰ خواهند آمد. ما آماده شدیم و مثل برنامه‌ی سفر سنندج و قم پشت وانت سوار شدیم. داخل وانت خبرنگارها و فیلم‌بردارها می‌نشستند و جلوی ماشین رهبر حرکت می‌کردند که بتوانند فیلم و عکس بگیرند. تجربه‌ی وانت‌سواری خبرنگارانه تجربه‌ی پردردی است. راننده باید خودش را با ازدحام و فرمان مسئول محافظین هماهنگ کند و ما هم پشت وانت باید خودمان را با قوانین استاتیکی و دینامیکی نیوتن هماهنگ کنیم!

ما زودتر سر خیابانی ایستاده و شاهد بیدار شدن مردم بودیم. به نظر نمی‌آمد مردم نسبت به اطلاعیه‌ای که از بلندگوی سیار پخش می‌شد، عکس‌العملی نشان می‌دهند. بیشترشان داشتند با چادرهایشان ور می‌رفتند که معلوم می‌کرد هنوز کامل به آن خو نگرفته‌اند. و چطور می‌شود به جایی کوچک و سرد و ناپایدار به این زودی خو گرفت. این اولین برنامه و سفر غم بود که با آقا می‌آمدم. تمام برنامه‌های قبلی برنامه‌ی دیدار و شادی و شور بود: کردستان، چالوس، بندرعباس، خوزستان، قم، خراسان شمالی و… در آن برنامه‌ها می‌دانستیم مردم خواهند آمد، لااقل به کنجکاوی. اینجا ولی مردم همه لااقل درد داشتند، حتی اگر داغ نداشتند.

جوان‌ها از کنار وانت ما رد می‌شدند و نگاهمان می‌کردند. یکی دو نفر جلو آمدند و سر گفتگو را باز کردند. زلزله هم مثل همه‌ی اتفاقات شبیه خودش، باب اغراق و افسانه‌سازی را باز می‌کرد. جوانی می‌گفت کنار سرپل ذهاب روستایی که ۱۷۰ سکنه داشته با خاک یکسان شده و همه‌ی ساکنینش مرده‌اند؛ درحالی‌که بیشترین آمار تلفات روستایی را که از قبل از یکی از دوستان امدادگرم گرفته بودم، مربوط به کوئیک‌های چهارگانه بود با حدود ۸۰ کشته؛ می‌گفتند چند لحظه قبل از زلزله‌ی اصلی، لرزشی پیش آمده و مردم هوشیار شدند. به همین دلیل با اینکه بعضی جاها تخریب زیاد بوده ولی آمار تلفات هماهنگ با تخریب نیست.

تعداد کسانی که لباس سربازی و نظامی داشتند در شهر کم نبود. شنیده بودم امداد و بازسازی سرپل ذهاب به ارتش، و روستاها به سپاه محول شده. به همین خاطر نظامی‌ها زیاد بودند. روی در و دیوار شهر هم کم نبود بنرهای «ارتش در خدمت مردم است» از طرف ارتشی‌ها و دیوارنوشته‌های «ارتش، سپاه، هلال‌احمر متشکریم»ِ مردم. شاید یکی از دلایل واگذاری امداد به نظامی‌ها شرایط منطقه بود؛ مرزی بودن و خطر ضدانقلاب و داعش.

یک جوان تپل و رفیقش دست در گردن هم انداختند و جلوی بچه‌های عکاس ایستادند. تپل گفت: چندتا عکس از ما بگیرید دستتان گرم بشود.
اهل خوزستان بودند، رامهرمز و دزفول؛ می‌گفتند از وقتی زلزله شده موکب‌هایشان را که برای اربعین زده بودند جمع کردند و آوردند اینجا. می‌گفتند ۱۲ روستا را تحت پوشش دارند. گفتم: الان در شهر چه کار می‌کنید؟ گفت: شما چه کار می‌کنید؟ و خندید. گفت بچه‌هایی که توی شهر بودند زنگ زدند و خبر دادند که آقا دارد می‌آید. گفتیم خب بروید سمت جایگاه. گفت: توی کتاب داستان سیستان خواندم هر کجا خبرنگارها باشند، آقا قرار است بیاید همانجا. همه‌ی بچه‌های عکاس و فیلم‌بردار برگشتند به من نگاه کردند که یعنی: هر چه می‌کشیم از دست شما می‌کشیم و دهان و قلم لقی‌تان. گفتم به من چه، رضا امیرخانی نوشته!

از پسر تپل پرسیدم: در کمک کردن بین شیعه و سنی و اهل حق اولویت‌بندی وجود داشت؟

تپل که از اول لبخند روی لبش بود جدی شد و گفت: بیشتر روستاها یا اهل‌سنت هستند یا اهل‌حق، ولی ما از هیچ‌کس نپرسیدیم شیعه است یا غیرشیعه؛ نپرسیدیم وقتی برای استقلال اقلیم کردستان همه‌پرسی شد، شما شادی کردید یا نه؛ از جوانمردی دور است این کار. ما همان کارهایی که برای زائران امام حسین علیه‌السلام می‌کردیم برای این‌ها انجام می‌دهیم. خدا شاهده این‌قدر غذای گرم دادیم که دیگر ازمان می‌پرسند غذا چیه؟ گاهی انتخاب می‌کنند.

دوست امدادگرم هم همین حرف را می‌زد؛ می‌گفت مردم جیره‌های خشک را کمتر استفاده کرده‌اند، چون غذا بهشان می‌رسد. توزیع امکانات را هم از روستاها شروع کرده‌اند. دوستم چیز دیگری هم می‌گفت؛ می‌گفت کمک‌های مردمی هم خیلی زیاد بوده، این‌قدر که بعضی از کمک‌های مردمی و دولتی دیگر احتیاج نشده و در جایی دپو کردیم برای روزهای آینده.

پسر تپل گفت: آقا حالا که این‌قدر رفیق شدیم بگذارید ما هم بیاییم روی وانت، آقا رو سیر ببینیم خستگیمون در بره. خودش می‌دانست نخواهیم گذاشت بیاید روی وانت؛ مخصوصاً که داستان سیستان را خوانده بود.

وانت راه افتاد سمت انتهای شهر. راننده را جو گرفت و دست‌انداز و هوا رفتن و پایین آمدن و فستیوال داد و بیداد ما. انتهای شهر کنار ساختمان‌های مسکن مهر ایستادیم؛ ساختمان‌هایی که بهانه‌ی تسویه حساب شده بود. ساختمان‌ها سرپا بودند، دیوارها نماریخته بود و شیشه‌ها شکسته. داشتیم همه‌ی دعواها و استدلال‌های قضیه‌ی مسکن مهر را مرور می‌کردیم که وانت باز با همان سرعت حرکت کرد و برگشتیم سر جای اولمان. شهر بزرگ نبود ولی خرابی زیاد بود. مردم داشتند آرام آرام می‌رفتند سمت جایی که اطلاع داده شده بود. بیشترشان دمپایی به پا داشتند. بیشتر مردم موبایل داشتند. وضعیت خنده‌داری بود: ما موبایل نداشتیم و همه‌ی مردم داشتند! این اولین سفری بود که برای موبایل‌های مردم هیچ برنامه‌ای وجود نداشت.

ساعت هنوز ۱۰ نشده بود که ماشین آقا رسید. به نظرم مردم از روی رفتارشناسی عمومی ماها فهمیدند آقا آمده‌اند، چون نفهمیدیم چه شد که یک‌دفعه شلوغ شد؛ همه‌چیز به هم ریخت. وانت راه افتاد و ماشین آقا پشت سر وانت. جوانی پرید جلو و دو سه بار محکم کوبید به شیشه‌ی ماشین، همان سمتی که آقا نشسته بود و چیزهایی می‌گفت با صدای بلند که ما نفهمیدیم. محافظی که با ما روی وانت بود نگران شد. جوان بعد از آن دست کوبیدن‌ها سرش را جلو آورد و شیشه را بوسید. محافظ خیالش راحت شد.

تیم همراه هنوز آرایش خودشان را پیدا نکرده بودند و دور ماشین مردم بودند فقط. وانت ما پیچید توی محله‌ی فولادی که بیشترین خسارت را دیده بود. کوچه‌های محله‌ی فولادی درست شبیه خرمشهری شده بود که در عکس‌ها و فیلم‌های مستند جنگ دیده بودیم. در پیاده‌روها آجر و نخاله ریخته بود. مردم اطراف ماشین آقا می‌آمدند و نمی‌آمدند. بعضی موبایل به دست روی تلّ آوار ایستاده بودند. گاهی محافظ‌ها برای کنترل آن‌هایی که روی بلندی ایستاده بودند و فیلم می‌گرفتند تلاش می‌کردند ولی مگر می‌شد از تلّ آوار بالا رفت؟ شیشه و کلوخ و میلگرد و… جایی ماشین آقا ایستاد، شاید پانزده ثانیه.

امکان نداشت راننده و محافظ‌ها ۱۵ ثانیه ماشین حامل ایشان را جایی نگه دارند مگر اینکه خود آقا بخواهند. مردم فرصت کردند جمع شوند. شعارها قر و قاطی شده بود؛ یکی می‌گفت جانم فدای رهبر، یکی می‌گفت نوکرتم، یک عده هم هول شده بودند و می‌گفتند صل علی محمد یاور رهبر آمد! کمی طول کشید که هم‌صدا شوند: دسته‌گل محمدی به شهر ما خوش آمدی… و کدام شهر!؟… درِ ماشین باز شد؛ آقا که توی آن شرایط، کمربند ایمنی بسته بود، با آرامش کمربند را باز کرد و پیاده شد. از روی وانت پایین پریدم و رفتم سمت ماشین. مردم ریختند جلو. دست بلند می‌کردند که سلام و علیک کنند.

آقا با لبخند قدم برمی‌داشتند. عبای عسلی و قبای کرم قهوه‌ای و کفش سیاهی که تا خاکی و گلی شدن فاصله‌ای نداشت. ازدحام اطراف ایشان زیاد شد. اولین باری بود که مدیریت میدان را از دست خارج شده می‌دیدم. تکان جمعیت، آقا را تکان می‌داد و نمی‌شد مستقیم رفت. محافظ‌ها کم‌کم به خودشان آمدند و آرایشی گرفتند. جوانی زور می‌زد خودش را به آقا برساند، یکی از محافظ‌ها کنارش زد. آقا توی آن شلوغی ایستاد و به او اشاره کرد؛ محافظ‌ها مجبور شدند بیاورندش. جوان جلو آمد و چند ثانیه‌ای صحبت شد و دوباره راه افتادند. خیلی‌ها با صدای بلند سلام می‌کردند. جوانی بلند گفت: دمت گرم. زنی صدایش از بقیه متمایز بود؛ می‌گفت: جانم فدای رهبر. خیلی دوست داشتم زن را در آرامش ببینم و بپرسم زلزله با زندگیش چه کرده و اوضاعش چطور است که یک هفته بعد از آن حادثه می‌گوید جانم فدای رهبر. آقا با یک دست عصا و عبا را نگه داشته بودند و دست دیگر را برای مردم تکان می‌دادند. خاک بلند شده بود از شلوغی مردم. چند دقیقه‌ای به همین شلوغی گذشت که محافظ‌ها ماشین را جلو آوردند و آقا را سوار کردند. ما هم پریدیم پشت وانت.

ماشین دور دیگری در محله‌ی فولادی زد و وارد محوطه‌ای شد که جایگاه، جلوی در آن بود. پشت جایگاه همه پیاده شدیم. آقای خامنه‌ای از پله‌ها بالا رفت و صدای مردم بلند شد. خواستم از جایگاه بالا بروم که محافظی نگذاشت؛ گفت: تو کجا می‌روی؟ گفتم: پیک‌نیک… عکاس‌ها و فیلم‌بردارها کجا می‌روند؟ نگاهی به دست و بالم کرد و فقط خودکار و کاغذ دید. گفت: تو که دوربین نداری. یکی دیگر از محافظ‌ها گفت: بگذار بره، هماهنگه. بعد در گوشم گفت: باز هم کتاب‌های خوب بنویس! از میله‌های داربست گرفتم و گفتم: «سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این جوانک را!»

مردم پایین جایگاه موج می‌خوردند. من از نوشتن عقب افتاده بودم. یک عده ایستاده بودند روی تلّ آوار. بعضی‌ها هم روی مقواهای کارتن‌های کمک‌های مردمی و بسته‌های هلال‌احمر شعار نوشته بودند و روی دست بلند کرده بودند. بین جمعیت، سپاهی‌ها و ارتشی‌های امدادگر هم بودند، همین‌طور طلبه‌هایی که آمده بودند برای کمک به مردم سرپل. از دورتر هم مردم همچنان می‌آمدند. بعضی سلانه سلانه و بعضی به دو.

آقا سلام کردند و مردم بلندبلند جواب سلامشان را دادند. آقا این‌طور شروع کردند که: خیلی مایل بودیم که در وقتی به شهر شما بیاییم که دل‌های شما شاد باشد، زندگی شما خرم باشد؛ دوست نداشتیم در شرایطی به این شهر عزیز و میان شما مردم مهربان و باوفا بیاییم که دچار غم و حادثه و بلا و مصیبت شده‌اید، برای ما خیلی تلخ است. ما با یکایک دل‌های داغدار -چه در این شهر، چه در شهرهای دیگر، چه در روستاهایی که در سرتاسر استان آسیب‌دیده‌اند- و با غم شما همدردیم؛ برای ما دل‌های پُر از غم و فکرهای گرفتار به وجود می‌آید.

آقا از ایستادگی و پهلوانی مردم این دیار در زمان جنگ گفتند و توصیه‌شان کردند به استقامت در این اتفاق. از حرکت همدلانه‌ی مردم و مسئولین در مواجهه با زلزله‌ی کرمانشاه قدردانی کردند.

وسط همین صحبت‌ها بود که به فیلم‌برداری که جلوی دیدشان را گرفته بود، گفتند: کنار بایستید من این جمعیت را ببینم. بعضی از شنیدن این حرف حال کردند و صلوات فرستادند. آن بخشی از جمعیت که با کنار رفتن فیلم‌بردار در دید آقا قرار گرفتند، برایشان دست تکان دادند. به گمانم خطاب این جمله‌ی رهبر می‌تواند فقط این فیلم‌بردار نباشد؛ هر کسی است که در جمهوری اسلامی ایران بین مردم و رهبری قرار می‌گیرد!

صحبت‌ها طولانی نشد؛ اقتضای آن وضعیت هم بیشتر از این نبود. یک نفر نوزادی را در آغوش، بین جمعیت با زحمت جلو می‌برد سمت آقا که در ازدحام گیر کرد. روی جایگاه، پسرهای آقا را هم دیدم که گوشه و کنار ایستاده بودند. غیر از پسر ارشد، سه پسر دیگرشان بودند.

آقا از پله‌ها که پایین می‌آمدند یک نفر در هیئت یکی از بزرگان اهل‌سنت جلو رفت؛ خیلی برایم آشنا بود. از یک نفر پرسیدم کیست؟ گفت: ملّاقادر قادری. یادم آمد؛ ملّاقادر اهل پاوه بود. هم او که در زمان محاصره‌ی پاوه با آقا دیدار کرده بود؛ در سفر آقا به کردستان هم دیده بودمش. بعداً متوجه شدم از ابتدای زلزله آمده بوده کمک؛ آقا تنگ و گرم در آغوشش گرفت.

جلوتر، دخترکی با روسری سبزرنگ جلو رفت چیزی گفت و به گریه افتاد. آقا دست به سر دخترک گذاشتند و دخترک صورتش را در عبای آقا پنهان کرد. دخترک، پدر و مادرش مجروح شده بودند و بستگانش را در زلزله از دست داده بود. داغ دیده بود و وقتی دیدمش یاد بچه‌هایی افتادم که چندروزی است یتیم شده‌اند و انگار حالا به آغوش رهبر پناه آورده‌اند: الم یجدک یتیما فاوی؟ آقا ایستاد تا خود دخترک سرش را از عبا بردارد. یکی از عکاس‌ها به من تذکر داد که می‌خواهیم حرکت کنیم، جا نمانی! دویدیم سمت ماشین و راه افتادیم.

ماشین آقا از محوطه در آمد و از بلوار اصلی شهر رد شد. مردم دست تکان می‌دادند و آقا جواب می‌داد. از شهر درآمدیم و رفتیم توی دشت. می‌رفتیم سمت روستاها. چند کیلومتر جلوتر پیچیدیم داخل یکی از روستاهای چهارگانه‌ی کوئیک: کوئیک مجید. مردم روستا نمی‌دانستند چه خبر است که شلوغ شده. امداد روستاها دست سپاه بود. توی روستاها سپاهی‌ها و بسیجی‌ها هم بودند. آن‌ها که فهمیدند آقا آمده از مردم جلوتر افتادند. ماشین آقا جایی ایستاد.

آقا از دیوارهای خراب‌شده‌ی خانه‌ای رد و وارد محوطه‌ی خانه شدند. به یکی دو چادری که در حیاط بود سر زدند و احوالپرسی کردند؛ داخل چادرها نرفتند چون مرد داخلشان نبود. مردم روستا جمع شدند و ناباورانه آقا را به هم نشان می‌دادند. جوانی روی دیوار نیمه‌مخروبه ایستاده بود و با موبایل فیلم می‌گرفت. بلندگوی دستی آوردند. چند نفر گفتند بنشینید بنشینید. نشسته و ننشسته، آقا چند کلامی صحبت کردند. همین موقع زنی از جلویم رد شد؛ غرغر می‌کرد. گفتم: چی شده خانم؛ گفت: این‌ها همه‌اش شلوغی بیخود است، هیچ‌کس به درد ما نمی‌رسد. گفتم: مشکلتان چیه؟ بغض کرد و گفت: شوهرم مریضه، داروش را پیدا نمی‌کنم. اسم دارو و شماره تلفنش را در دفترم نوشتم و گفتم: نگران دارو نباش، از زیر سنگ هم که شده پیدا می‌کنیم. زن خوشحال شد و کُردی دعایم کرد. آن موقع نمی‌دانستم چه خواهم کرد ولی مطمئن بودم کسی را پیدا می‌کنم که خواسته‌ی زن را انجام دهد. (*)

بعد از صحبت آقا، حرکت کردیم. از آنجا رفتیم کوئیک حسن؛ در روستای دوم مردم هوشیارتر بودند. معلوم بود با موبایل خبردار شده‌اند. در این روستا ریش‌سفیدی جلوی ماشین دوید و گفت: رهبر عزیز وایس! البته نمی‌شد به‌راحتی ایستاد. ماشین در محوطه‌ی بازتری ایستاد. خانه‌های زیادی ویران شده بود. تیرک‌های چوبی از میان آوار بیرون زده بود. تک‌وتوک خانه‌ها و اتاق‌هایی که اسکلت داشتند سرپا بودند.

مردم در محوطه‌ی خانه‌هایشان چادر زده بودند؛ چادرهای هلال‌احمر و البته چادرهایی که با نِی، خودشان سرپا کرده بودند. آقا در میان ازدحام مردمی که جمع شده بودند، رفتند سمت یکی از چادرها؛ جلوی چادر به زنی که آنجا بودند گفتند: مردت کجاست؟ زن جواب داد: بیمارستان. موج جمعیت من را عقب راند و نشد حرف‌ها را بشنوم. در چادر بعدی، آقا وارد شد و لابد بعد از احوالپرسی بیرون آمد. مردی جلو آمد و گفت: شما را به خدا مواظب باشید، وسایل ما توی چادر است، زندگی‌مان از بین نرود. بچه‌های امدادگر سپاه که در روستا کمک می‌کردند و جمع شده بودند آقا را ببینند، حلقه زدند دور چادر مرد و فشار جمعیت را نگه داشتند تا وسایل و چادر روستایی، زیر دست و پا نماند. یکی از این بسیجی‌ها گریه می‌کرد؛ پشتش را کرده بود به جمعیت و فریاد میزد: دمت گرم آقا، دمت گرم.

گمانم در کوئیک سوم بود که لابلای جمعیت جوانی را دیدم که کاپشن قرمز پوشیده بود و دست و پا زد و خودش را به آقا نزدیک کرد و دست آقا را گرفت. می‌خواست حرف بزند آقا اشاره کردند که صبر کند تا اول خانمی که سن و سال هم داشت حرف بزند. وسط آن جمعیت زیاد و ازدحام سرسام‌آور، پیرزن به آقا نزدیک شد و گفت: خیلی خوش آمدی، محل سکونت نیاز داریم آقاجان، دستمان به دامنت به خانه نیاز داریم، اینجا شهید زیاد دادیم، بچه هامان، برادرزاده‌ام، خواهرزاده‌ام، شوهرم… دستتان درد نکند، خیلی زحمت کشیدید آمدید… آقا پاسخ دادند که خدا دل‌های شما را آرام کند. جمعیت زن را جابجا کرد.

آقا متوجه شد جوان کاپشن قرمز را محافظها دارند دور می‌کنند. اشاره کرد به جوان و گفت: آن لباس قرمز را بیاورید ببینم چه می‌خواست بگوید. جوان جلو آمد. تا رسید شروع کرد: چند سال جنگ زده بودیم، به خداوندی خدا حالا وضعمان از آن موقع بدتره، اول امیدمان به خدا بعد به شماست. آقا گفت: شما زمان جنگ یادته؟ جوان گفت: یادم نیست ولی چیزهایی شنیدم. آقا گفت: من آن زمان جنگ هم اینجا بودم. جوان ادامه داد: افتخاره برای دهستان ما که تشریف آوردید، از خدا می‌خواستیم یک وقت دیگر می‌آمدید جلوی پایتان قربانی می‌کردیم… فقط به خدا مردم ما زیر خط فقر هستند، همه بیکار داریم، جوان تحصیل کرده بیکار. توی این مجتمع کوئیک کلی کشته از زیر آوار بیرون کشیدیم… حالا تنها خواسته‌مان از شما به عنوان رهبر معظم انقلاب اینه که هرجا رفتید خیر و برکت داشتید، امیدواریم برای مجتمع کوئیکها هم خیر و برکت داشته باشید. آقا گفتند: ان شاالله؛ و دست کشیدند بر سر و صورت جوان. جوان هم مثل بقیه هم روستایی‌هایش که نشسته بودند منتظر صحبتهای آقا، نشست.

آقا صحبت کوتاهی کردند و کوئیک سوم هم مثل قبلی‌ها بازدید شد و بعد رفتیم روستای قلعه بهادری. توی راه صدای بیسیم مسئول وانت درآمد؛ محافظ آقا از پشت بیسیم می‌گفت روستای قبلی بعضی از عکاس‌ها با کفش رفتند داخل چادر مردم، تذکر بدهید که مراعات کنند. مسئول وانت بلند گفت ماجرا را. پشت بیسیم باز هم محافظ آقا گفت: این تأکید آقاست.

وارد روستای قلعه بهادری شدیم. جلوی یکی از خانه‌ها ایستادیم. آقا وارد حیاط خانه شد. وقتی آقا وارد حیاط شد، هنوز مردم روستا جمع نشده بودند. زن مسنّی از سر و صدا بیرون آمد. تا آقا را دید دست‌هایش را باز کرد و آمد سمت آقا. جوری آمد که می‌خواست آقا را بغل کند! آقا کمی خودشان را جمع کردند. زن فهمید که هیجانش را باید کنترل کند؛ یک قدمی آقا که رسید کوتاه آمد و عبای آقا را بوسید.

من رفتم جلوتر. توی یکی از چادرها مردی بود؛ اجازه گرفتم، کفشم را درآوردم و داخل شدم. حدس زدم چون مرد داخل چادر هست آقا وارد آنجا می‌شوند. اسم مرد را پرسیدم، کیومرث قوچانی بود. دو زن جوان هم داخل چادر بودند و زنی سن‌دار. چادر را خودشان علم کرده بودند، با نِی و نایلون. حدسم درست بود: آقا جلوی چادر ایستاد. به کیومرث گفتم: برو جلو تعارف کن. کیومرث دستپاچه بود، بچه را داد بغل یکی از زن‌های جوان و رفت جلوی ورودی چادر. کیومرث دست دراز کرد و دست داد. آقا دستش را نگه داشت و داخل شدند؛ سلام و علیک کردند. کیومرث گفت: نور آوردید. آقا با همه احوالپرسی کردند و بعد به نی‌ها اشاره کردند و چادر و پرسیدند: این‌ها را خودتان ساختید؟ زن‌ها جواب مثبت دادند. آقا دعایشان کردند؛ یک قدم جلوتر رفتند و با نوک انگشت‌ها لپ بچه‌ای که بغل یکی از زن‌ها بود را گرفتند و بعد همان نوک انگشتانشان را بوسیدند. خیلی زود هم از چادر خارج شدند. همراه آقا پسرشان هم داخل آمدند. وقت بیرون رفتن شنیدم که یکی از زن‌ها به دیگری گفت: چه شانسی داشتیم، بزرگترین افتخار نصیبمان شد.

کفش‌هایم را پوشیدم و بیرون آمدم. همان موقع فهمیدم یکی از لنگه‌های کفشم عوض شده. با توجه به کسانی که داخل آن چادر بودند دیگر از مصادیق پا در کفش بزرگان محسوب می‌شدم!

آقا با بلندگوی دستی برای مردم این روستا هم صحبت کردند: …خدا لطف خودش را در عوض این مصیبتی که برایتان به وجود آمده شامل حالتان کند… خدا به ما هم توفیق بدهد وظیفه‌مان را به بهترین شکل انجام بدهیم…

روستای آخری که رفتیم اسمش سراب ذهاب بود. مردم روستا اهل‌حق بودند. مردها سبیل بلند داشتند. خانه‌ها با خاک یکسان شده بود. ماشین آقا درست وسط روستا ایستاد. آقا پیاده شد، درست وسط مردم. با آن‌هایی که دست به سمتش دراز می‌کردند، دست داد. بلندگوی دستی که رسید آقا صحبت کرد، چشم در چشمشان: خدمت برادران و خواهران عزیز سلام عرض می‌کنم. از خدای متعال متضرعانه درخواست می‌کنیم رحمت و فضل خودش را شامل حالتان کند… امیدوارم روزی در شادی‌هایتان شرکت کنم…

جوانی وقتی دید دارم توی دفترچه یادداشت می‌نویسم با لهجه‌ی کُردی گفت: داری نامه می‌نویسی؟ مادر من دیالیزی است؛ اسم من را هم بنویس، محسن احمدی هستم. گفتم نامه نمی‌نویسم ولی اسمت را می‌نویسم.

آقا مردم را دعا کرد و باز هم گروه راه افتاد. بازدیدها دیگر تمام شد. پرسیدم و فهمیدم داریم می‌رویم اردوگاه شهدای بازی‌دراز. در مسیرهایی که بین روستاها می‌رفتیم و حتی در خود روستاها می‌دیدیم که جاهایی لباس‌های ارسالی مردم روی زمین ریخته. هم معلوم می‌شد که لباس زیاد فرستاده شده، هم اینکه ارسال لباس بدون هماهنگی لازم باعث شده تا لباس‌های نامتناسب با نیاز زلزله‌زده‌ها بلااستفاده بماند؛ لباس‌هایی که می‌توانست برای کسانی در زمان و مکانی دیگر به کار بیاید.

در نمازخانه‌ی اردوگاه شهدای بازی‌دراز جمع شدیم. آقا روی صندلی گوشه‌ی سالن نشسته بودند و بقیه در صف نماز. منتظر اذان بودیم. ما حسابی خسته شده بودیم؛ حتما آقا هم این خستگی را درک کرده بودند.

آقا ساعتی را که با زنجیر به قبایشان متصل بود از جیب درآوردند و نگاه کردند. همه ساکت بودند. آقا به ملّاقادر قادری که در صف اول نشسته بود گفتند: یاد آن نماز سال ۶۰ در مسجد شما به خیر. بعد، از ملّاقادر راجع به خسارت و تلفات محلشان پرس‌وجو کردند. دوباره سکوت شد، این بار طولانی‌تر. آقا خیلی آرام گفتند: خیلی کار داره، روستاها خیلی کار داره… با خاک یکسان شده بودند.

صدای اذان بلند شد. صف‌ها مرتب شد و ایستادیم به نماز. بعد از نماز، ترکیب نشستن کمی عوض شد؛ صندلی آقا را گذاشتند کنار پرچم ایران و عکس امام(ره). فرمانده‌ها جلو نشستند و بقیه به‌شکل نیم‌حلقه. بغل‌دستی‌ام بخشدار مرکزی سرپل ذهاب بود؛ قبل از اینکه آقا شروع به صحبت کند کمی سؤال‌پیچش کردم. می‌گفت امکان دارد آمار تلفات بیشتر شود، چون مردم -مخصوصاً در روستاها- کشته‌شده‌ها را بدون اطلاع پزشکی قانونی دفن کردند. فرمانده ارتش و سپاه هم بودند. همین‌طور رئیس بنیاد مسکن و استاندار. آقا شروع کردند به صحبت کردن:

زلزله از آیات الهی است. زلزله‌های دنیایی که ما در برابرشان احساس عجز می‌کنیم، در برابر زلزله‌ی روز قیامت هیچ است. این زلزله باید ما را یاد آن بیندازد. اگر بخواهیم از حالت دهشتی که همه‌ی انسان‌ها در آن روز دارند نجات پیدا کنیم، امروز باید به بندگان خدا رحم کنیم. با نگاه عزت‌مندانه… ما چون مبتلا نیستیم ابتلا را نمی‌فهمیم… الان همه‌ی زندگی‌ها جمع شده توی یک چادر، این که زندگی نیست… من در گروه‌های امداد سیل و زلزله حضور داشتم؛ دو چیز لازم است: نجات و امداد… ستاد بحران همیشه باید آماده باشد. حوادث طبیعی که خبر نمی‌کند. ستاد بحران مثل مرزبانی همیشه باید آماده باشد… حالا کار نجات که تمام شده ولی امداد را بدانید یک کار تمام‌شدنی نیست… از همه‌چیز مهم‌تر، مسئله‌ی مسکن است، تخلیه‌ی نخاله‌ها و بازسازی. در این کار باید سرعت هم به خرج داده بشود. از خانمی در چادری پرسیدم پلاستیک داده‌اند؟ گفت بله.

بعد خودم از سؤالی که کردم شرمنده شدم، مگر پلاستیک معجزه می‌کند؟ سرمای هوا در این فصل در شب! چطور باید گرمای لازم تأمین بشود؟ باید یک مرکزیتی وجود داشته باشد. در تقسیم امکانات بین زلزله‌زدگان هم یک مرکزیتی لازم است… از یک‌جا کارها باید مدیریت بشود… تأمین مسکن و بازسازی، یک مدیریت واحد لازم دارد؛ سرعت عمل لازم دارد. دولت باید همه‌ی پشتیبانی‌های لازم را در این زمینه بکند… دستگاه‌های نظامی و غیرنظامی هرکدام به‌قدر توان خودشان مسئولیت بپذیرند و انجام دهند… کار را جهادی باید دنبال کنید… یکی از خصوصیت‌های جمهوری اسلامی باید کار جهادی باشد…

صحبت‌های آقا که تمام شد جمع صلوات فرستاد و آقا بلند شدند که از در بیرون بروند. جوانی از کنارم رد شد و به آقا گفت: آقا چفیه تان را بدهید به من. آقا به محافظ کنارشان اشاره کرد چفیه را بدهند به آن جوان. جوان دو سه ردیف عقب‌تر بود. آقا با انگشت نشانش داد. چفیه که از دور شانه آقا بیرون آمد، یک نفر دیگر گوشه‌اش را گرفت و کشید سمت خودش. آقا می خواستند راهشان را ادامه بدهند که متوجه شدند چفیه به آن جوان نرسیده و مانده بالای سر جمعیت بین یکی دو دست دیگر. ایستادند، برگشتند، نگاه کردند ببیند چفیه به دست جوان می‌رسد یا نه. آنهایی که چفیه را گرفته بودند، شرمنده رهایش کردند و محافظ آن را داد به همان جوانی که آقا گفته بود. آقا رفتند و ما هم کم‌کم از پی ایشان رفتیم.

در اتاق بزرگی کنار نمازخانه سه ردیف سفره انداخته بودند. آقا سر یکی از این سفره‌ها نشسته بودند؛ بقیه هم جاگیر شدند. مثل همه‌ی برنامه‌های نهار و شام، دیگران می‌آمدند پیش آقا و با ایشان طرح مسئله می‌کردند. من قیمه‌پلو را نیم‌خورده رها کردم و آرام خزیدم کنار صندلی آقا که ببینم چه حرف‌هایی رد و بدل می‌شود.

یک نفر داشت می‌گفت: آواربرداری و تخلیه‌ی نخاله‌ها مشکل است؛ به این زودی‌ها تمام نمی‌شود ولی به اندازه‌ای که در هر خانه یک کانکس بگذاریم انجام می‌دهیم.

آقا قاشقشان را پایین گذاشتند و گفتند: به من بگویید همین مقدار آواربرداری به اندازه‌ی کانکس و استقرار کانکس تا کی انجام میشه؟
کسی جواب نداد. یک نفر گفت: قرارداد ساخت کانکس‌ها با کارخانه بسته شده. آقا پرسید: کدام کارخانه؟ جواب دادند: کارخانه‌های مختلف. سردار جعفری گفت: من دو هزار کانکس آماده دارم، می‌گویم بیاورند. یک نفر گفت: هرکدام از آن کانکس‌ها یک کفی تریلی می‌خواهد؛ آوردن دو هزار تا خیلی طول می‌کشد اما ۵ تا کانکس پیش‌ساخته با یک تریلی ۱۰ تن جابه‌جا می‌شود و با سرعت هم نصب می‌شود. فرمانده ارتش گفت: این کار برای خانه‌های ویلایی و روستایی قابل انجام است ولی برای آپارتمان‌ها نمی‌شود. ما برای آپارتمان‌ها زمین‌هایی را مسطح می‌کنیم و به اهالی هر محله یک کانکس بزرگ در محوطه می‌دهیم.

آقا که داشتند به حرفشان گوش می‌داد باز گفتند: به من نگفتید تحویل این کانکس‌ها تا کی انجام میشه؟

یک نفرشان دل را به دریا زد و گفت: تا دو ماه. آقا آرام تکرار کردند: دو ماه!

همین موقع ملّاقادر قادری جلو آمد. دو دستش را گذاشت روی درجه‌های دو نفر از نظامی‌هایی که دور آقا نشسته بودند و گفت: آقا قربانت بشم، من مثل این عزیزان درجه روی شانه ندارم ولی روی ما به‌عنوان سرباز همیشه حساب کنید.

آقا لبخند زدند و از جا بلند شدند و با ملّاقادر باز هم روبوسی کردند. بعد هم یکی دیگر از علمای اهل‌سنت برای خداحافظی آمد. فرمانده‌های نظامی آرام با هم صحبت کردند و رفتند گوشه‌ی اتاق برای ادامه‌ی جلسه‌ی خودشان. جلسه مثل جلسات زمان جنگ بود، آن‌طور که در عکس‌ها و فیلم‌های مستند دیده‌ایم؛ گرد نشستند روی زمین و بحث درباره‌ی حل مسئله‌ی اسکان، دوباره داغ شد. آقا هم از اتاق بیرون رفتند و ماجرای ما با بازدید ایشان تمام شد.

من ذهنم درگیر لحن سؤال آقا بود: به من بگویید تا کی؟


منبع: عصرایران

گزارش زنده روحانی، امشب در تلویزیون

گزارش ۱۰۰ روزه رییس‌جمهور از عملکرد دولت دوازدهم شامگاه امروز (۷ آذر ماه) از طریق شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی به صورت زنده پخش می‌شود.

به گزارش ایسنا،  حسن روحانی سه‌شنبه (هفتم آذر ماه) از طریق شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی عملکرد ۱۰۰ روزه دولت دوازدهم را به صورت زنده به مردم گزارش می‌دهد.

بر این اساس صحبت‌های رییس جمهور پس از خبر ۲۱ شبکه، به صورت زنده از شبکه‌های یک، خبر و رادیو ایران پخش می‌شود.

اقتصاد به ویژه اشتغال، دیپلماسی، فرهنگ، جامعه و مسائل مهم روز از اصلی‌ترین محورهای گفت‌وگوی رییس‌جمهور با مردم عنوان شده است.


منبع: عصرایران

شهرهایی که قرار است در سیاره سرخ بنا شود (+تصاویر)

در طرح‌های ارائه شده باید مقاومت بالا، امکان ساخت آسان و همچنین حمل و نقل آسان از زمین به مریخ مورد توجه قرار بگیرد. تمام این سازه‌ها نسبت به اشعه‌های کیهانی، وضعیت محیطی مریخ و تغییرات شدید دما ایمن‌سازی شده‌اند. هر زیستگاه گنبدی می‌تواند ۵۰ نفر را در خود جای دهد و هر مجموعه کامل این سازه‌ها شامل ۲۰۰ گنبد برای ۱۰ هزار نفر است.

ایسنا – تیمی از محققان و مهندسان موسسه فناوری ماساچوست آمریکا(MIT) در مسابقات بین‌المللی طراحی شهر مریخی به مقام اول دست یافتند.

این مسابقات با حمایت سازمان فضایی آمریکا(ناسا) و آژانس فضایی اروپا انجام می‌شود که در آن طرح‌های مختلف برای رشد و نمو تمدن بشری در سیاره سرخ مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و طرح‌های برگزیده معرفی می‌شوند.

در طرح‌های ارائه شده باید مقاومت بالا، امکان ساخت آسان و همچنین حمل و نقل آسان از زمین به مریخ مورد توجه قرار بگیرد. تمام این سازه‌ها نسبت به اشعه‌های کیهانی، وضعیت محیطی مریخ و تغییرات شدید دما ایمن‌سازی شده‌اند. هر زیستگاه گنبدی می‌تواند ۵۰ نفر را در خود جای دهد و هر مجموعه کامل این سازه‌ها شامل ۲۰۰ گنبد برای ۱۰ هزار نفر است.

شهرهایی که قرار است در سیاره سرخ بنا شود (+تصاویر)

“والنتینا سومینی”(Valetina Sumini) محقق ارشد این پروژه گفت: در این سازه ما با استفاده از امکانات موجود در مریخ یک جنگل را شبیه‌سازی می‌کنیم که تمام امکانات لازم برای یک حیات انسانی را دارد.

هر کدام از واحدهای گنبدی در این مجموعه از انرژی خورشید برای فعالیت استفاده می‌کند و در آن سلول‌های‌هایی تعبیه می‌شود که با آب پر شده تا بتواند جان ساکنان و همچنین گیاهان موجود در آن را از تابش‌های کیهانی و تغییرات دمایی حفظ کند. همانند اکثر سازه‌های فضایی استفاده از انرژی خورشید بوسیله سلول‌های خورشیدی در دستور کار قرار دارد و از آن برای تصفیه آب، تامین انرژی و همچنین استخراج هیدروژن برای تولید سوخت موشک استفاده می‌شود.

شهرهایی که قرار است در سیاره سرخ بنا شود (+تصاویر)

اعضای این تیم تحقیقاتی اعلام کرده‌اند که چنین مجموعه‌ای را می‌توان در زمین ساخت و با استفاده از آن می‌توان در محیط‌هایی که زندگی‌ برای انسان مشکل است، به مدت طولانی اقامت نمود.

مکان‌هایی مانند کف اقیانوس‌ها و همچنین مناطق مرتفع از جمله این مکان‌ها هستند. در پایگاه اینترنتی این رقابت‌ها آمده است: در حال حاضر سفر به مریخ محدود به رسیدن و زنده ماندن در آن نمی‌شود و ما باید به راهکارهایی دست پیدا کنیم که بتوانیم در این سیاره بمانیم و تمدن بشری را در آن گسترش دهیم.


منبع: عصرایران

طرز تهیه سالاد با میوه های پاییزی

یکی از محبوبترین سالادها، سالاد میوه است، قبول دارید؟ همان طور که سالادهایی که با سبزیجات و گوشت و مرغ تهیه می شوند خیلی متنوع هستند سالاد های میوه هم با توجه به فصل و نوع میوه هایی که داخلشان استفاده می کنیم و حتی سس های مختلف شان خیلی متنوع و البته خوشمزه و مفید هستند. در این مطب هم براتون طرز تهیه یک سالاد پاییزی مفید با سس خامه پرتقالی را برایتان می گذارم که تا فصل این میوه هاست آن را درست کنید و از آن لذت ببرید.

مواد لازم برای تهیه سالاد میوه پاییزی :









پرتقال   ۲ عدد
کیوی   ۲ عدد
 سیب  ۱ عدد
 انار ۱ عدد 
گریپ فروت ۱ عدد
نارنگی ۱ عدد
خامه ۳ قاشق غذاخوری
شکر ۱ قاشق غذاخوری سرخالی

مراحل تهیه سس سالاد میوه پاییزی :

برای تهیه سس کافی است خامه، شکر و آب یکی از پرتقال هایی که داشتیم را داخل یک کاسه بریزیم. آب پرتقال را کم کم اضافه کنید و هم بزنید تا سس خیلی رقیق نشود.

همه مواد را خوب با هم مخلوط می کنیم تا یک سس یکدست و لطیف بدست بیاید ممکن است به همه آب پرتفال احتیاج نباشد وقتی سس به غلظت مناسب رسید دیگر آب پرتقال نریزید.

مراحل تهیه سالاد میوه پاییزی :

نکته مهم در تهیه این سالاد فقط ترتیب خرد کردن میوه هاست که باید رعایت شود تا میوه ای مثل سیب بدرنگ نشود و میوه ای مثل گریپ فروت تلخ نشود. پس اول از همه انار را دون می کنیم.

بعد کیوی را پوست کنده و خرد می کنیم. من برای این سالاد از دو نوع کیوی زرد و سبز استفاده کردم تا سالاد خوش رنگ تر شود.

نارنگی را هم پوست کنده حلقه حلقه کرده و بعد تکه تکه می کنیم.

مرحله بعد خرد کردن سیب است فقط دقت کنید تا هسته ها را خوب جدا کنید.

در نهایت نوبت پرتقال و گریپ فروت است پس اول مثل دو تصویر زیر پوستشان را می کنیم طوری که قسمت سفیدشان کاملا جدا شود.

حالا آن ها را حلقه حلقه کرده و دو نیم می کنیم.

به همین راحتی کل مراحل آماده سازی تمام شد پس همه میوه ها را داخل ظرف سرومان می ریزیم.

حالا سالاد را با سس خامه ای پرتقالی خوشمزه مان نوش جون می کنیم.


منبع: عصرایران

هر تیمی مقابل استقلال ناچار به دفاع ۱۱ نفره است

محمد نوری در خصوص پیروزی آبی پوشان مقابل گسترش فولاد تبریز گفت: الان استقلال به حدی در فوتبال رسیده که هر تیمی مقابل آن ناچار به دفاع یازده نفره است. ضمن این که شاگردان شفر به هیچ تیمی موقعیت گل نمی دهند.

عضو کمیته فنی آبی پوشان بیان داشت: در فاز تهاجمی پیشرفت کرده و بهتر شدیم. اما هنوز ایده آل نیستیم و باید از این بهتر شویم. در این بازی هم عملا هافبک ها جور مهاجمان را کشیدند. اما در فاز تدافعی در حال حاضر بهترین تیم ایران هستیم. یک گل خورده آن هم از روی نقطه پنالتی در ۵ بازی آخر آماری است که نشان می دهد استقلال به اوج بلوغ در فاز دفاعی رسیده است.

وی افزود: البته از بدن بازیکنان هم نباید بگذریم. شرایط بدنی بازیکنان به گونه ای است که به حد مطلوب رسیده است و این هم به روند رو به جلوی تیم کمک می کند. الان تیم های مقابل در بسیاری از دقایق بازی تحت تاثیر بدن های آماده بازیکنان استقلال قرار می گیرند.

بازیکن سابق آبی پوشان گفت: سرمای هوا و غیبت هواداران در نیمه اول روی عملکرد تیم ما تاثیر گذاشته بود اما بازیکنان در نیمه دوم تمرکزشان را بالا بردند تا در یک ورزشگاه خالی بر سرمای هوا غلبه کنند.

نوری در خصوص مهاجمان این تیم گفت: در بازی مقابل گسترش فولاد موقعیت های زیادی به دست آوردیم اما فقط دو بار به گل رسیدیم. مهاجمان ما هنوز قدری استرس دارند و تحت تاثیر فشار روانی هستند. کم دقتی هم چاشنی کار آنها می شود تا موقعیت های زیادی را از دست بدهند. قربانی روی گل دوم عملکردی استثنایی داشت و پاسی را به دهانه دروازه فرستاد که فرشید چاره ای جز گل کردن آن توپ نداشت.

پیشکسوت آبی پوشان بیان داشت: شفر نیمه مربیان را از کریمی برد و یکی از نقاط مثبت نیمه دوم بازی تعویض خوبی بود که شفر انجام داد. به نظرم حضور علی قربانی باعث شد تا ورق بازی به نوعی برگردد و فشار بازی بر گسترش بیشتر و موثر تر شود. ضمن این که باید بگویم اسماعیلی هم به روزهای خیلی خوبش رسیده و در این فرمی که قرار گرفته می تواند به تیم کمک کند.

مدافع و هافبک سابق آبی پوشان با اشاره به عملکرد سرور جباروف در مرکز زمین گفت: این درست که اسماعیلی دو گل زد، نورافکن و قربانی هم هرکدام یک پاس گل دادند، اما به نظر من بهترین بازیکن استقلال به خصوص در نیمه دوم سرور جباروف بود. او بهترین بازیکن ما بود و به خوبی توانست نقش یک هافبک بازیساز و با تجربه را ایفا کند. جباروف ابتکار عمل در مرکز زمین را در اختیار هافبک های استقلال قرار داده بود و به اعتقاد من از مهمترین عوامل پیروزی برابر گسترش بود.

عضو کمیته فنی آبی پوشان در خاتمه گفت: بهرحال باید بپذیریم که این پیروزی با همه شیرینی اش به پایان رسیده و دیگر هیچ یک از ما نباید به آن فکر کنیم. الان باید به بازی پیش رو که یک بازی بسیار مهم و حساس مقابل پیکان است فکر کرده و روی این بازی تمرکز داشته باشیم.


منبع: برترینها

حوصله‌تان در این فرودگاه‌ها سر نمی‌رود

برترین ها – ترجمه از حمید پاشایی: فرودگاه های بزرگ جهان امروز دیگر فقط سلول هایی پر از آدم نیستند. این فرودگاه ها جایی برای رقص و آواز به همراه بهترین رستوران ها، کتابخانه ها، کلوب ها و سالن های اسپا هستند.

اگر پرواز شما کنسل شود یا هواپیمای شما تأخیر پیدا کند، این ها فرودگاه هایی هستند که از گیر کردن در آن ها استقبال هم خواهید کرد!

۱٫ فرودگاه مونیخ، آلمان

مونیخ یکی از بهترین ترمینال های VIP جهان را دارد، ولی شما لازم نیست حتماً یک مسافر کلاس درجه یک باشید تا عاشق این فرودگاه شوید. تنوع و گستردگی رستوران ها و کافه های فرودگاه باورنکردنی است. این فرودگاه همچنین برای رویدادهای خاص هم تدارکات ویژه ای می چیند؛ در سال های اخیر، جشن های کریسمس در فرودگاه مونیخ شامل دو میدان یخی و ۴۵۰ درخت واقعی کریسمس بوده است. Surf & Style، بزرگترین فضای موج سواری آبی درون یک فرودگاه، تابستان گذشته افتتاح شد.

10 فرودگاهی که توقف بین راه در آن ها بسیار لذتبخش است


۲٫ فرودگاه بین المللی هنگ کنگ

مکان های شگفت انگیز بسیاری برای غذا خوردن در هنگ کنگ وجود دارد، ولی برخی از بهترین رستوران های آن را درست داخل فرودگاه می توان یافت. انواع غذا از هر گوشه از جهان در آنجا وجود دارد. همچنین امکانات فوق العاده ای مثل سینمای آی مکس و اتاق خواب نیز در آنجا یافت می شود. زمان جابجایی در این فرودگاه بسیار کوتاه است، به طوری که فقط ۲۴ دقیقه زمان می برد تا از فرودگاه به مرکز هنگ کنگ برسید.

10 فرودگاهی که توقف بین راه در آن ها بسیار لذتبخش است


۳٫ فرودگاه بین المللی دوبی

کافی است وارد فرودگاه دوبی شوید تا آن را با هتلی پنج ستاره اشتباه بگیرید: مسیرهایی از درخت های نخل، دکورهای درخشان نقره و دستگاه های مه ساز برای خنک نگه داشتن مسافران وجود دارد. اگر مسافرت برایتان استرس زا بوده، از باغ Zen Garden فرودگاه دیدن کنید. اصلاً نگران ازدحام جمعیت نباشید. فرودگاه به اندازه کافی بزرگ است، و پایانه سه آن بزرگترین مساحت هر ساختمانی در جهان را دارد. جای تعجب نیست که فرصت های زیادی در آنجا وجود دارد که شاید شما باقیمانده پول سفرتان را همانجا خرج کنید. فرودگاه دوبی تنها فرودگاهی در جهان است که دارای فروشگاه شمش طلا است.

10 فرودگاهی که توقف بین راه در آن ها بسیار لذتبخش است


۴٫ فرودگاه فرانکفورت، آلمان

فرودگاه فرانکفورت یکی از شلوغ ترین فرودگاه ها در جهان است که حدود ۶۰ میلیون مسافر در سال در آن رفت و آمد می کنند. قسمت City Mall فرودگاه تمام ملزومات را دارد تا خستگی سفر را از تن شما در بیاورد، از جمله مرکز خشکشویی و سالن زیبایی. همچنین اتاق بازی پر از کنسول های گیمینگ نیز وجود دارد. این فرودگاه تنها فرودگاهی است که تورهای مسافری ارائه می دهد.

10 فرودگاهی که توقف بین راه در آن ها بسیار لذتبخش است


۵٫ فرودگاه بین المللی اینچئون، کره جنوبی

انجمن بین المللی فرودگاه ها اخیراً جایزه بهترین فرودگاه جهان را برای دوازدهمین سال پیاپی به اینچئون داده است. چه چیزی آن را تا این حد خاص کرده است؟ برای شروع، این فرودگاه جایی عالی برای یادگیری در مورد کره جنوبی است. پرفورمنس های فرهنگی مداوم و همچنین موزه ای فرهنگی از کره وجود دارد.

چمدان شما کمترین احتمال گم شدن را در فرودگاه اینچئون دارد. نرخ گم شدن چمدان در این فرودگاه ۰٫۰۰۰۱ درصد است، که یعنی احتمال اینکه صاعقه به شما اصابت کند بیشتر است. علاوه بر هفت باغ، دوش های حمام رایگان، دو سینما، یک میدان یخی و یک کازینو نیز در آنجا وجود دارد. اگر توقف بین راهی شما خیلی طولانی باشد، تورهای جابجایی زیادی نیز در فرودگاه ارائه می شود که مسافران را قادر می سازد برخی از محبوب ترین جاذبه های توریستی کره جنوبی را ظرف چند ساعت ببینند.

10 فرودگاهی که توقف بین راه در آن ها بسیار لذتبخش است


۶٫ فرودگاه بین المللی پیرسون تورنتو، کانادا

این حقیقت که این شلوغ ترین فرودگاه کانادا است وقتی تعجب برانگیزتر می شود که بدانید وقتی در سال ۱۹۳۸ افتتاح شد، تنها یک باند فرودگاهی داشت و ترمینالی کوچک به شمار می رفت. هنر و غذا زمینه هایی هستند که در این فرودگاه به بهترین شکل نمایان است. کلکسیون هنری دائمی فرودگاه شامل شاهکارهایی نادر از برخی از بهترین هنرمندان کانادایی است، و تعدادی فضاهای نمایشگاهی موقت نیز وجود دارد. رستوران های آن فوق العاده است، که شامل غذاها و خوردنی هایی از تمام نقاط جهان است.

10 فرودگاهی که توقف بین راه در آن ها بسیار لذتبخش است


۷٫ فرودگاه بین المللی سن فرانسیسکو، آمریکا

از پرواز با هواپیما ترس دارید؟ این فرودگاه مخصوص شماست. فرودگاه سن فرانسیسکو جوخه نجات مخصوص خود را دارد؛ تیمی از حیوانات آماده که مسافرانی که ترس از پرواز دارند را آرام می کنند. بیشتر این حیوانات، سگ ها هستند. اگر آرامش حیوانات برایتان کافی نیست، اتاق استراحتی برای مسافرانی وجود دارد که به مقداری زمان برای آرامش احتیاج دارند. بخش کودکان نیز بدون شک مورد استقبال مسافران جوانتر قرار خواهد گرفت.

علاوه بر تجهیزات مخصوص برای بالا رفتن، نمایشگاه هایی مناسب کودکان وجود دارد که موزه کودکان اکسپلوراتوریوم سن فرانسیسکو آن ها را ترتیب داده است. موزه هوانوردی در تالار اصلی پایانه بین المللی نیز جذابیت بسیاری دارد، که در آن هواپیماهای کلاسیک از سقف آویزان هستند.

10 فرودگاهی که توقف بین راه در آن ها بسیار لذتبخش است


۸٫ فرودگاه چانگی، سنگاپور

فرودگاه چانگی به خاطر تنوع امکانات موجود در آن در این فهرست قرار می گیرد. باغ های خیره کننده آن شامل باغ مخصوص کاکتوس و باغ پروانه ها است، و همچنین استخری روباز و اسپای پدیکور ماهی وجود دارد. کلکسیون هنری فرودگاه راهی عالی برای سپری کردن چند ساعت است. اگر به پروازتان دیر رسیده اید و در ترمینال سه قرار داشته باشید، جایی برای نگرانی وجود ندارد چرا که خیلی راحت می توانید از تونل سرسره ای که طبقات بالا و پایین را به هم متصل می کند به پایین سر بخورید.

10 فرودگاهی که توقف بین راه در آن ها بسیار لذتبخش است


۹٫ فرودگاه اسخیپول آمستردام، هلند

دلایل زیادی برای دوست داشتن شلوغ ترین فرودگاه اروپا وجود دارد. مسافرانی که به یادگیری راجع به هلند علاقه داشته باشند عاشق «بلوار هلند» خواهند شد، جایی که می توانند نسخه ای مینیاتوری از موزه ملی آمستردام را ببینند. همچنین موزه علمی Nemo و کتابخانه ای پر از کتاب، آیپد و دیگر دستگاه های لمسی وجود دارد. اگر می خواهید خستگی بعد از پرواز را از تن خود در بیاورید، به XpresSpa که یکی از بزرگترین سالن های اسپا داخل فرودگاه است سر بزنید. درمان های زیادی برای انتخاب شما در آنجا وجود دارد، از جمله ماساژ عمیق بافت های بدن و ماساژ انرژی بخش صورت.

10 فرودگاهی که توقف بین راه در آن ها بسیار لذتبخش است


۱۰٫ فرودگاه زوریخ، سوئیس

حسی واقعاً افسرده در مورد فرودگاه هایی وجود دارد که چندن کیلومتر از نزدیک ترین شهر فاصله دارند. ولی در مورد فرودگاه زوریخ که در فاصله تقریباً ۱۳ کیلومتری از مرکز شهر قرار دارد، این طور نیست. اگر به خاطر توقفی طولانی در آنجا گیر بیفتید، فعالیت های زیادی برای انجام وجود دارد. کارکنان فرودگاه می توانند تورهایی از موزه سوئیس حمل و نقل در شهر لوتسرن ترتیب دهند، و همجنین می توانید اسکیت ها و دوچرخه هایی کرایه کنید تا در پارکی که در اطراف فرودگاه وجود دارد گشت و گذار کنید. به لطف مسیر خاصی که به سمت سکوی بازدید وجود دارد، این تنها فرودگاهی در جهان است که می توانید خلبانان را در کابینشان مشغول کار ببینید.

10 فرودگاهی که توقف بین راه در آن ها بسیار لذتبخش است


منبع: برترینها

گروه های غذایی کدامند؟

گروه های غذایی کدامند؟
گروه های غذایی

آیا می دانید بدن شما در طول یک شبانه روز به چه مواد غذایی نیاز دارد ؟
به نظر شما گروه های اصلی غذایی کدامند ؟
برای هریک از گروه های اصلی غذایی فهرستی از مواد غذایی تهیه کنید.شما باید بدانید که به طور کلی در طول شبانه روز نیازهای غذایی ما شامل کربوهیدرات ها، پروتئین، چربی، ویتامین ها، مواد معدنی و آب است.برای سهولت کار مواد غذایی در چهار گروه اصلی غذایی طبقه بندی می شوند :

گروه های اصلی غذایی فهرستی از مواد غذایی هستند که از نظر مواد مغذی باهم تشابه دارند و برای تأمین نیازهای غذایی، هر روز باید از آنها استفاده شود. مواد غذایی هر گروه تقریباً ارزش یکسانی دارند و می توانند به صورت جانشین هم به کار برده شوند. هیچ گروهی به تنهایی تمام موادمغذی را در برندارد و باید همه گروه ها استفاده شود.
آنچه باید بدانید :

گروه نان و غلات و مواد نشاسته ای
گروه گوشت، حبوبات، تخم مرغ و مغزها
گروه شیر و لبنیات
گروه میوه ها و سبزیجات

فهرست مواد غذایی موجود در هر گروه
گروه نان و غلات و مواد نشاسته ای
موادغذایی مانند نان، ماکارونی، گندم، جو و ذرت در این گروه قرار می گیرند مواد غذایی این گروه بیشترین سهم را در تأمین انرژی بدن دارند همچنین حاوی فیبر و انواع ویتامین ها از جمله ویتامینهای گروه B هستند.
گروه گوشت، حبوبات، تخم مرغ و مغزها
انواع گوشت های قرمز (گوسفند و گوساله)،گوشت های سفید (مرغ و ماهی)، اعضای داخلی بدن (جگر، دل، قلوه، زبان و مغز)، تخم مرغ، حبوبات (نخود، لوبیا، عدس، لپه، ماش) و مغزها (گردو، فندق، بادام، پسته و تخمه ها) در این گروه قرار دارند. این گروه مهم ترین نقش را در تأمین پروتئین مورد نیاز بدن دارند و به علاوه، منابع مهمی برای تأمین آهن و روی و ویتامین ها برای خون سازی محسوب می شوند.
گروه شیر و لبنیات
شیر، ماست، کشک، پنیر و بستنی از نمونه های غذاهای این گروه هستند. غذاهای این گروه، منبع اصلی تأمین کلسیم و فسفر بدن هستند و مصرف آنها برای رشد و استحکام استخوان ها (جلوگیری از پوکی و نرمی استخوان) و دندان ها ضروری است. علاوه بر کلسیم و فسفر، غذاهای این گروه حاوی ویتامین های B و A نیز هست و در سلامت بینایی و پوست نیز موثرند.
گروه میوه ها و سبزیجات
سبزی های برگی، اسفناج، هویج، کدو حلوایی، گوجه فرنگی، طالبی، زرد آلو، آلو، هلو، شلیل و انبه از نمونه های این گروه هستند و علاوه بر میوه های تازه، کمپوت ها (میوه های کنسرو شده) و خشکبار (میوه های خشک شده) و آب میوه را نیز می توان جزء این گروه به حساب آورد. میوه ها و سبزی ها منابع اصلی تأمین فیبر، ویتامین و مواد معدنی بدن ما محسوب می شوند. این مواد علاوه بر این که برای رشد و ترمیم بافت ها لازم اند، به علت خاصیت آنتی اکسیدانی خود در پیشگیری از ابتلا به سرطان نقش مهمی دارند.
منبع: مه شو

هرم غذایی چیست ؟

هرم غذایی چیست ؟
روش انتقال مطالب
با استفاده از تصویر، در مورد هرم غذایی و گروه های غذایی که در آن جای می گیرند در حوزه و پایگاه صحبت نمایید و به سوالات زیر پاسخ دهید.

سهم روزانه از هر گروه مواد غذایی به چه صورت است ؟
کدام گروه های غذایی باید بیشتر مصرف شوند ؟
کدام گروه های غذایی را باید کمتر مصرف نمود ؟

آنچه باید بدانید :
هرم غذایی
این هرم یک طرح کلی از الگوی غذایی روزانه و شامل تمام موادی است که در یک شبانه روز مورد نیاز انسان است. به این ترتیب که در قاعده هرم، موادی قرار دارند که نیاز بدن به آنها بیشتر است. به تدریج با نزدیک شدن به رآس هرم، میزان مورد نیاز غذاهای مختلف کمتر می شود. به عبارت دیگر نیاز بدن به موادی که در رأس هرم هستند، کمتراست.
قاعده هرم (قسمت انتهایی) شامل غلات است که در کشور ما نان و غلات قوت غالب مردم است به طوری که بخش اصلی انرژی روزانه خود را از نان و غلات تأمین می کنند. (این گروه شامل گندم، جو، برنج، ماکارونی، رشته آش و …. است)
پله بعدی شامل گروه میوه ها و سبزیجات است.
پله بعدی شامل گروه گوشت، حبوبات و مغزها و گروه شیر و لبنیات است.
رأس هرم (قسمت فوقانی) شامل گروه چربی ها، نمک، روغن ها، قند های ساده، شیرینی و شکلات است که بخش بسیار کوچکی را نسبت به سایر گروه ها اشغال می کند و باید آنها را به مقدار کم باید مصرف نمود.
مقیاس سنجش مقدار مورد نیاز مواد غذایی «سهم» یا واحد است و دارای اندازه تعریف شده معینی است که در ادامه به آن بیشتر خواهیم پرداخت.
دانستن مقدار مصرف توصیه شده روزانه (سهم) هرگروه و اینکه هر واحد این گروه شامل چه مواد غذایی است اهمیت دارد.
آشنایی با نیازهای یادگیری

در محل زندگی شما مردم، روزانه از کدام یک از گروه های غذایی بیشتر و از کدام یک کمتر استفاده می کنند ؟
کدام گروه غذایی در بین افراد محله شما مصرف نمی شود؟ چرا ؟
عوامل اجتماعی مثل باورها و سنت ها رایج در منطقه شما که بر سلامتی و تغذیه سالم تأثیر می گذارند چیست ؟
فلینظره الانسان الی طعامه (آدمی باید به دقت در غذای خویش بنگرد) آیه ۲۴ سوره عبس

منبع: مه شو

گروه نان و غلات را روزانه به چه میزان مصرف نمائیم ؟

گروه نان و غلات را روزانه به چه میزان مصرف نمائیم ؟
روش انتقال مطالب

به نظر شما روزانه چه میزان از گروه غذایی (نان و غلات) مورد نیاز بدن است ؟
کدام یک از مواد غذایی این گروه را بیشتر مصرف می کنید ؟
آیا قوت غالب شما نان و غلات است ؟ بیشترین نوع نانی که در محله شما پخت می شود چیست ؟

آنچه باید بدانید :
گروه نان و غلات و مواد نشاسته ای تأمین کننده انرژی ، پروتئین، ویتامین و املاح هستند ولی اهمیت عمده آنها تأمین انرژی است. مصرف روزانه ۱۱-۶ واحد (سهم) از این گروه توصیه شده است هر کدام از موارد زیر یک واحد (سهم) از این گروه تلقی می شود.

نصف لیوان برنج، انواع ماکارونی و رشته.
لیوان غلات خام (باید توجه داشت که غلات خام و پخته سهم های متفاوتی دارند)
۳ الی ۴ عدد بیسکویت ساده
یک برش نان (تافنون، سنگک و بربری) به اندازه کف دست (۳۰ گرم) و برای نان لواش ۴ کف دست با همان وزن.

میزان مورد نیاز از این گروه بستگی به میزان فعالیت روزانه و وزن شما دارد، ولی به طور کلی توصیه می شود در طول یک روز حداقل ۶ مورد از موارد فوق را در برنامه روزانه خود داشته باشید.
به عنوام مثال:
سه کف دست نان سنگک + نصف لیوان برنج پخته + یک لیوان ماکارونی پخته
یا
سه کف دست نان تافتون + یک لیوان برنج پخته + نصف لیوان جو پخته شده به صورت سوپ یا آش
یا
۸ کف دست نان لواش + یک لیوان برنج پخته + یک لیوان ماکارونی پخته
بهتر است نان و غلات مورد نیاز روزانه را در چهار وعده غذایی میل کنید.
مصرف غلات به همراه حبوبات مثل عدس پلو، لوبیا پلو، آش جو و همچنین غلات به همراه لبنیات مثل شیر برنج، سوپ جو با شیر، ماکارونی با پنیر ، نان و پنیر مجموعه پروتئینی کاملی را برای بدن فراهم می کنند.
آشنایی با نیازهای یادگیری

در گروه شما به چه میزان از گروه غذایی غلات و نان استفاده می کنند ؟
کدام مواد غذایی از گروه غلات بیشتر مورد استفاده شماست ؟
چه تعدادی از افرادی که می شناسید میزان سهم مصرف مواد این گروه را رعایت می نمایند ؟
چند نفر از افراد که می شناسید کمتر از سهم تعیین شده استفاده می نمایند؟

منبع: مه شو

گروه سبزیها و میوه ها را روزانه به چه میزان مصرف نمائیم ؟

گروه سبزیها و میوه ها را روزانه به چه میزان مصرف نمائیم ؟
روش انتقال مطالب

به نظر شما مصرف سبزی ها و میوه ها چه اهمیتی دارد ؟
مقداری مصرف مورد نیاز روزانه سبزی ها و میوه ها چقدر است ؟
آیا کسانی را می شناسید که غذای غالب آنها از گروه سبزیجات و میوه ها باشد؟گروه سبزی ها امروزه بر مصرف سبزی های سبزتیره و سبزی های برگدار مثل اسفناج، کاهو و کلم تأکید می شود.از مواد غذایی موجود در گروه سبزی ها روزانه ۵-۳ واحد توصیه شده است.

هر کدام از مواد زیر یک واحد (سهم) از این گروه تلقی می شود:
سبزی ها از بیماری های قلبی- عروقی و برخی از سرطان ها پیشگیری می کنند
مواد غذایی این گروه به دلیل تأمین فیبر و ویتامین ها و املاح اهمیت زیادی دارند.
آنچه باید بدانید :

یک لیوان سبزی های خام برگدار مانند اسفناج و کاهو
نصف لیوان از سبزی های پخته
نصف لیوان نخود سبز، ذرتف کلم، لوبیا سبز، هویچ خرد شده و قارچ پخته،
نصف لیوان آب سبزی ها مثل آب هویج
۱ عدد گوجه فرنگی متوسط
۱ عدد سیب زمینی متوسط

گروه میوه ها
مواد غذایی این گروه به دلیل تأمین فیبر و ویتامین ها و املاح اهمیت زیادی دارند.
میوه ها از بیماران های قلبی- عروقی و برخی از سرطان ها پیشگیری می کنند.
مصرف روزانه ۴-۲ واحد از این گروه توصیه شده است.
هر کدام از مواد زیر یک واحد (سهم) از این گروه تلقی می شود:
یک عدد میوه به اندازه متوسط مثل سیب، پرتقال، هلو، لیموشیرین و مرکبات
لیوان توت (و سایر میوه های ریز مانند انگور و دانه های انار و …. )
۱ برش هندوانه (۲۰۰ گرم)
طالبی (حدود ۲۰۰ گرم)
لیوان میوه جات خشک شده (انواع برگه، کشمش، توت، انجیر خشک)
من اقتصد فی اکله کثرت صحته وصلحت فکرته
(کسی که در خوردن میانه روی پیشه کند، سلامت او زیادتر خواهد شد و اندیشیدن او اصلاح می شود.) حضرت امیرالمومنین (ع)
منبع: مه شو

حزب‌الله در درگیری‌های منطقه مداخله نکند

به گزارش خبرگزاری رویترز، سعد حریری حضور حزب‌الله در کشورهایی از جمله سوریه و عراق را در ادامه تاثیرات ایران دانسته و گره‌گشایی از این مساله را به ارائه «راه‌حلی سیاسی در منطقه» منوط کرده است. نخست وزیر لبنان همچنین از عدم تمایلش نسبت به دخالت احزاب سیاسی سهیم در دولت لبنان در امور کشورهای عرب علیه یکدیگر خبر داد. حریری گفت: در انتظار تحقق سیاست بی‌طرفی مورد توافق در دولت هستم. نمی‌شود حرفی زد و عمل دیگری انجام داد. او گفت که اگر حزب‌الله وفاداری به سیاست دولت لبنان را پذیرفته و از ناآرامی‌های منطقه‌ای کنار بکشد، در سمت نخست‌وزیری این کشور باقی خواهد ماند. اما اگر تغییر وضعیت کنونی را نپذیرد استعفا خواهد کرد.

نخست‎وزیر لبنان مدعی شد: حزب‌الله در امور همه کشورهای عربی دخالت دارد و ما خواستار بی‏‎طرفی آن در درگیری‌های منطقه هستیم. سعد حریری اضافه کرد: من دوست دارم به عنوان نخست‎وزیر باقی بمانم و آنچه بر من در عربستان گذشت، پیش خود نگه خواهم داشت. نخست‌وزیر لبنان تصریح کرد: شوک ایجاد شده پس از استعفای من مثبت بود.  حریری در اولین مصاحبه بعد از بازگشتش به لبنان با شبکه CNEWS فرانسه گفت: “توازن دولتی” بنا بر رایزنی‌های آینده احتمالا تغییر کند. من آماده انتخابات پارلمانی زودهنگام هستم.  وی افزود: حزب‌الله با ما وارد مذاکره جدی مثبت می‌شود و مساله آن مرتبط به حل سیاسی منطقه‌ای است. من نمی‌خواهم حزبی سیاسی در دولت من در امور کشورهای عربی علیه دیگر کشورهای عربی مداخله کند.

حریری ادامه داد: می‌خواهم ثبات لبنان اولویت همه باشد و ما در حال حاضر در مرحله حل مشکلات هستیم و تمایل دارم در نخست وزیری بمانم. وی تاکید کرد: در دورانی که در ریاض بودم همه چیز خوب بود. حریری تصریح کرد: لبنانی‌ها نیاز به کسی دارند که آنها را جمع کند. من در طول یک سال گذشته این کار را کردم و وظیفه من بر من القا می‌کند که ثبات لبنان را محقق کنم. حرف‌های سید حسن نصرالله را باور می‌کنم وی درباره اوضاع یمن گفت: حرف‌های سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان را درباره حضور نداشتن اعضای این حزب‌ در یمن را باور می‌کنم. حریری، محمد بن سلمان،‌ ولیعهد عربستان را “اصلاح‌گر بزرگ” خواند و افزود: او شخصی است که می‌داند از کشورش چه می‌خواهد و می‌خواهد جوانان نماینده کشورش باشند و “اسلام میانه‌رو” را برقرار کند. نخست وزیر لبنان فاش کرد، امانوئل ماکرون، رئیس‌جمهوری فرانسه مارس آینده به لبنان سفر می‌کند.
منبع: بهارنیوز

ترامپ استفاده از موبایل را ممنوع می‌کند

به گزارش خبرآنلاین، منابع متعدد در کاخ سفید تایید کردند رئیس جمهور قصد دارد با این کار جلوی نشت اطلاعات را بگیرد. اینکه با این کار تا چه حد جلوی لورفتن اطلاعات گرفته می‌شود، سوال بعدی است چرا که اخبار کاخ سفید به گفته کارشناسان از یک منبع لو نمی‌رود که با بستن آن مانع از انتشار اخبار محرمانه شد.کارکنان بدین ترتیب از داشتن ارتباط با خانواده، مدرسه فرزندان و پزشکان خود محروم می‌شوند. با دستگاه‌های ارتباطاتی در کاخ سفید نمی‌توان پیام فرستاد. حتی برخی کارکنان نگرانند که نتوانند تماس شخصی هم با بیرون داشته باشند.سیستم کاخ سفید طوری تعریف شده است که در بخش سرویس اینترنتی، نمی توان از جی میل، آتلوک، اسکایپ و گوگل هنگ آوتس استفاده کرد. سرویس اینترنتی کاخ سفید داشتن هر نوع ایمیل شخصی را منع کرده و تماس ویدئویی نیز نمی‌توان داشت. شون اسپایسر، مدیر سابق رسانه‌ای کاخ سفید دستور داده بود تا کارکنان نتوانند از پیام رسان‌های موبایلی مانند سیگنال و Confide استفاده کنند. گفته می‌شود برخی اطلاعات اورفته از کاخ سفید با پیام رسان Confide ارسال شده است.در این گزارش اشاره نشده است که آیا قانون جدید شامل حال خودِ رئیس جمهور هم می‌شود یا نه؟ و آیا ترامپ از توئیتر و موبایلش جدا می‌شود یا نه؟
منبع: بهارنیوز

فیلم مالاریا در استانبول غوغا کرد

به گزارش ایرنا، مالاریا از فیلم‌های ایرانی حاضر در بخش رقابتی جشنواره بین‌المللی فیلم بوسفور بود.احسان خاطر نیز به عنوان بهترین بازیگر مرد برای بازی در فیلم ‘پشت ابرها’ ساخته مجید مجیدی در مراسم اختتامیه این جشنواره انتخاب و معرفی شد.این بازیگر جایزه خود را به مادرش و نلیما اعظم بازیگر و مجید مجیدی کارگردان فیلم اهدا کرد و از او به عنوان استادی شگفت انگیز و یک اسطوره تمام عیار یاد کرد.این فیلم جایزه بهترین تدوین را نیز برای تدوین حسن حسن دوست دریافت کرد.’روتوش’ ساخته کاوه مظاهری نیز جایزه بهترین فیلم کوتاه بین‌المللی این جشنواره را دریافت کرد.بیش از ۳۴۰۰ فیلم از ۱۰۲ کشور در این جشنواره شرکت داشتند.پنجمین دوره جشنواره فیلم بوسفور از ۱۷ تا ۲۶ نوامبر در استانبول ترکیه برگزار ‌شد.
منبع: بهارنیوز

چرا رسانه‌ها مسوولان را به پاسخگویی وادار نمی‌کنند؟

سید وحید عقیلی در گفت‌وگو با ایسنا به یکی از مسائل با اهمیت حوزه رسانه‌ اشاره و بیان کرد:  یکی از جدی‌ترین، مهمترین و با اولویت‌ترین مسائلی که در حوزه رسانه‌های جمهوری اسلامی مطرح شده، این است که چرا در دوره کنونی روزنامه‌نگاران، خبرنگاران و رسانه‌ها نمی‌توانند آن‌طور که شایسته است، مشکلات جامعه را کشف و تحلیل کنند و تا جایی که ممکن است راه‌حل ارائه دهند. به نظرم این مساله برای بررسی، تحلیل و آسیب شناسی توسط دانشگاهیان و روزنامه‌نگاران حرفه‌ای الویت دارد.او با اشاره به دلیل اینکه چرا رسانه‌ها نمی‌توانند برای مشکلات راه‌حلی ارائه دهند، اظهار کرد: در حال حاضر روزنامه‌نگاران، خبرنگاران و رسانه‌ها استقلال ندارند؛ متاسفانه اگر شما در جامعه رسانه‌ای نگاه کنید، اغلب روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها به نوعی به یک سازمان و نهاد وابسته هستند. همچنین اگر به نوع مالکیت برخی خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها دقیق نگاه کنیم، متوجه می‌شویم در این شرایط روزنامه‌نگاران و خبرنگارانی با استقلال کامل و دارای اخلاق حرفه‌ای که در خدمت کشف حقیقت به طور عینی و واقع بینانه باشند، تربیت نخواهند کرد. 

رییس دانشکده ارتباطات و مطالعات رسانه دانشگاه آزاد به تعریف روزنامه‌نگار حرفه‌ای اشاره کرد و گفت: به نظرم مساله کلیدی این است که بدانیم روزنامه‌نگار مستقل و حرفه‌ای در کشور ما چگونه تعریف می‌شود. آیا ما تعریف نسبی و جامعی از اینکه روزنامه‌نگار کیست، داریم؟ آیا ما روزنامه‌نگار حرفه‌ای داریم یا خیر؟ وقتی این تعریف وجود ندارد، نمی‌توانیم از روزنامه‌نگاران انتظار داشته باشیم که به بیان و کشف حقیقت و ارائه راهنمایی جهت حل مشکلات جامعه در حوزه‌های زیست محیطی، حقوقی، قضایی، اقتصادی، مالی، آموزشی، فرهنگی و … بپردازند.
عقیلی درباره‌ی مساله آموزش روزنامه‌نگاران و خبرنگاران اظهار کرد: متاسفانه تعداد زیادی از روزنامه‌نگاران و خبرنگارانی که در رسانه‌ها فعالیت می‌کنند به دلیل فقدان بعضی آموزش‌های لازم به شکل آگاهانه و ناآگاهانه تضاد جامعه را تشدید می‌کنند.

رییس دانشکده ارتباطات و مطالعات رسانه دانشگاه آزاد با اشاره به وظایف روزنامه‌نگاران ادامه داد:  روزنامه‌نگار نسبت به تضادهای موجود در جامعه نباید بی‌تفاوت باشد و تضادهای موجود در جامعه را تشدید نکند. همچنین در راستای حل تضادهای جامعه تلاش کند. متاسفانه در میان روزنامه‌نگاران و خبرنگاران ما، چنین افرادی کم هستند.
او به پاسخگو نبودن برخی مسوولان در کشور اشاره و بیان کرد: به دلیل این مشکلاتی که در حوزه روزنامه‌نگاری و خبرنگاری وجود دارد حضور چنین مسوولانی در کشور طبیعی است. اگر روزنامه‌نگاران و خبرنگاران جامعه مطبوعاتی به عنوان افرادی که درباره مشکلات جامعه بحث و مطالب منتشر می‌کنند، کارکرد حرفه‌ای و مستقل داشتند، احتمال وجود مسوولانی که پاسخگو نیستند را کمتر می‌کردند.وحید عقیلی اضافه کرد: اگر برخی مسوولان و مدیران پاسخگوی مردم نیستند و رسانه‌ها و مردم درخواست‌های به حق خود در حوزه‌های مختلف را نمی‌توانند طلب کنند به دلیل این است که روزنامه‌نگاران وظیفه خود را به درستی انجام نداده‌اند.
منبع: بهارنیوز

خودروی جیمز باند به تولید انبوه رسید

استون مارتین این هفته نسل جدیدی از پرفروش‌ترین مدل خود، ونتج (Vantage) را رونمایی کرد. مدل جدید بسیار به مدل DB10 این کارخانه شبیه است که از آن تنها ده دستگاه برای جیمز باند در فیلم اسپکتر ساخته شد.
به گزارش بی‌بی‌سی، کارخانه بریتانیایی که بعد از هفت سال دوباره به سوددهی رسیده، می‌خواهد با نسل جدید ونتج مشتریان بیشتری جلب و موقعیتش را در بازار تثبیت کند. برای رسیدن به این هدف استون مارتین محافظه‌کاری را کنار گذاشته و ونتج را با شخصیتی جدید طراحی و آن را با فن‌آوری آلمانی مجهز کرده است.
 
در مدل جدید از جلوپنجره همیشگی استون‌ مارتین خبری نیست و به جای آن، فرمی مشابه روی سپر جلو دیده می‌شود. ماشین با خطوط ساده طراحی شده و طراحان استون مارتین می‌گویند آن را با الهام از حیوانات شکارچی طراحی کرده‌اند.موتور هشت سیلندر چهار لیتری توربوی ونتج با همکاری مرسدس بنز ساخته می‌شود. ۵۱۰ اسب بخاری که این موتور دست‌ساز تولید می‌کند، کافی است تا سرعت ماشین را ظرف ۳.۶ ثانیه از صفر به صد کیلومتر در ساعت برساند. حداکثر سرعت ونتج ۳۱۴ کیلومتر در ساعت اعلام شده است.همکاری با مرسدس بنز به موتور محدود نیست. بخش‌های الکترونیکی ونتج هم از کارخانه آلمانی گرفته شده است.
 
میانگین سنی خریداران مدل کنونی ونتج پنجاه سال است. اما استون مارتین می‌خواهد بهار آینده که مدل جدید به بازار عرضه می‌شود، این میانگین را به چهل سال کاهش دهد و امیدوار است بتواند با این ماشین جای پایش را در بازار چین محکم کند.رسیدن به این هدف ساده نخواهد بود. قیمت ۱۵۰ هزار دلاری ماشین آن را در محدوده خودروهایی نظیر پورشه‌ ۹۱۱ GTS و مرسدس-ای‌ام‌جی GT R قرار می‌دهد که پشتوانه‌ای به مراتب قوی‌تر از کارخانه بریتانیایی دارند
منبع: بهارنیوز

ازدواج شاهزاده هری با مگان مارکل

آنطور که بی بی سی خبر داده، کاخ سلطنتی بریتانیا اعلام کرد: شاهزاده هری بزودی با مگان مارکل ستاره ۳۶ ساله سریال «سوئتس» که مدل و هنرپیشه سینماست ازدواج می کند.بر اساس گزارشها از کاخ سلطنتی بریتانیا ازدواج این دو در بهار سال آینده برگزار خواهد شد.
منبع: بهارنیوز

آسیب های فضای مجازی، واقعی است

به گزارش ایرنا، آخرین آمار تعداد کاربران اینترنت در ایران براساس اعلام وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات، ۴۷ میلیون و ۳۲۲ هزار و ۵۵۵ مشترک است.تعداد سیم کارت های فعال تلفن همراه، ۸۵ میلیون و ۶۰۴ هزار و ۴۶ خط است این در حالیست که تعداد کل خط های تلفن همراه ۱۵۶ میلیون و ۵۴۸ هزار و ۵۵۱ سیم کارت اعلام شده است.با تحلیل آمار و ارقام موجود و در نظر گرفتن هرم جمعیتی کشور، می توان دریافت که بیشتر کاربران ایرانی، جوانان هستند و در فضای مجازی فعالیت می کنند.آذری جهرمی وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات نیز درباره سلامت فضای مجازی و کنترل کودکان و نوجوانان و آگاه سازی خانواده ها از آسیب های فضای مجازی گفته است که این موضوع به صورت جدی، در دستور کار وزارت ارتباطات قرار گرفته است.در این راستا، سیم کارت درسا و سیم کارت انارستان با همکاری وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات و اپراتور همراه اول برای مجموعه دانش آموزان ایرانی و در پاسخ به نیازها و خواسته های آنان طراحی شده که با فراهم آوردن برخی امکان ها تا حدودی موفق به کاهش نگرانی های خانواده ها می شود.از سویی دیگر معاونت علمی و فناوری ریاست‌جمهوری نیز برای اجرای شتاب‌دهنده طرح کودک و نوجوان درسا اعلام کرده است که حمایت از محصولات کودک و نوجوان و پشتیبانی از تمام افرادی که حرفی برای گفتن دارند و می‌توان روی آنها سرمایه‌گذاری کرد، یک رویکرد در معاونت علمی و فناوری است و این معاونت از این گونه اقدامات حمایت می‌کند.

در کنار همه تدابیری که از سوی دستگاه های متولی در حال پیگیری است، نقش پررنگ خانواده ها همواره انکارناپذیر است و همانگونه که خانواده ها به زعم خود برای تربیت فرزندان از هیچ چیز دریغ نمی کنند و همواره سعی بر فراهم آوردن همه نیازهای کودکان دارند، در زمینه نظارت بر فعالیت فرزندان در فضای مجازی نیز باید هوشیارانه با آنان همراهی داشته باشند زیرا همان طور که هیچ والدینی فرزند خود را در خیابان رها نمی کند، نباید در فضای مجازی او را تنها بگذارد.حسن عماری، روانشناس خانواده و نوجوان اظهار کرد: معمولا زمانی که وسیله جدیدی وارد زندگی می شود، فرهنگ استفاده از آن را در اختیار ندارد و در مورد فضای مجازی نیز همین طور است همچنین خانواده ها در مورد نحو استفاده از فضای مجازی حساسیت زیادی ندارند، مقاومت کمتری نشان می دهند، محدودیت قائل نمی شوند و فکر می کنند که محدودیت می تواند آسیب زا باشد و از تجدد و فرایند مدرن شدن، دور بمانند.وی خاطرنشان کرد: رویکردهای نوین تربیتی، تاکید بر اعمال محدودیت در هر سنی دارد و این محدودیت ها در همه جای دنیا هم وجود دارد اما فضای مجازی در کشور ما نسبت به کشورهای دیگر بی محابا در اختیار همه افراد جامعه قرار گرفته است و به دلیل ناشناخته بودن این محیط که خود، دنیای گسترده و قابل دسترسی را برای هر مخاطبی می گشاید.

** چهار سبک فرزند پروری
عماری به چهار سبک فرزند پروری اشاره کرد و افزود: سبک فرزند پروری مقتدر که در این نوع سبک، نظارت و کنترل والدین بر فرزند زیاد است اما مشورت با فرزند نیز انجام می شود. سبک فرزندپروری سلطه جویانه که در این سبک، نظارت و کنترل شدید اعمال می شود اما مشورت با فرزند وجود ندارد. سبک فرزندپروری سهل گیرانه که در این سبک، نظارتی وجود ندارد اما مشورت و اختیار به فرزندان داده می شود و سبک فرزندپروری بی توجه که نه نظارت و نه اختیار عمل وجود ندارد و در واقع فرزند و والدین در دو قطب جدا از یکدیگر عمل می کنند و انسجام رفتاری ندارند.این روانشناس اظهار کرد: خانواده ها متناسب با سبک زندگی و روش فرزندپروری، فرزندان متفاوتی را تربیت می کنند و بیشتر خانواده ها در مورد فضای مجازی چندگانه عمل می کنند و به دلیل نو بودن و ناشناخته بودن پیامدهای فضای مجازی، خانواده ها سبک برخورد مشخصی ندارند و براساس طبقه اجتماعی برخوردهای متفاوتی نشان می دهند.

** بار آموزشی بازی ها در سنین ۵ تا ۱۱ سال بیشتر باشد
متخصصان روانشناسی خانواده و نوجوان در مورد بازی در فضای مجازی گفت: بازی از جمله نیازهای اصلی کودکان است و سرگرمی و آموزش دو مولفه بسیار مهم در بازی های کودکانه به شمار می آید و در سنین ۵ تا ۱۱ سال بهتر است بار آموزشی بازی ها بیشتر باشد.عماری خاطرنشان کرد: خانواده ها باید برای زمان های بازی کودکان کنترل هایی داشته باشند اما کنترل بدین معناست که والدین، عاملانه اقدام کنند یعنی علاوه بر وضع محدودیت برای استفاده از فضای مجازی یا بازی های رایانه ای، برای دیگر ساعات فرزندان نیز برنامه ریزی داشته باشند.
وی با انتقاد از خانواده های امروزی گفت: معمولا خانواده ها برای فرزندانشان به بهانه مشغله های فراوان، وقت نمی گذارند هرچند ممکن است هزینه های بسیاری برای اوقات فراغت آنان صرف کنند اما باید بدانند که پرورش کودکان به عنوان ثمره زندگی در هر خانواده ای در گرو توجه به آنان است.
عماری توصیه کرد، خانواده ها از دوران کودکی فرزندان را آموزش دهند تا برای گذران فراغت، انتخاب های هوشمندانه داشته باشند مثلا هنگام خرید بازی به توانمندی هایی اشاره کنند که از بازی های پیشنهادی والدین بدست می آید و یا زمانی که می خواهند به کودک جایزه بدهند و او را تشویق کنند، بازی های آموزشی هدیه دهند.

** آسیب های فضای مجازی معلول علت های اجتماعی است
مصطفی اقلیما، آسیب شناس اجتماعی و رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران از منظر اجتماعی به موضوع فضای مجازی و استفاده از بازی های رایانه ای پرداخت و گفت: فضای مجازی در همه جای دنیا استفاده می شود و اگر می گوییم فضای مجازی اشکال دارد به دلیل این است که محیط اجتماعی نامطلوب است و در واقع آسیب های فضای مجازی معلول علت های اجتماعی است که باید آن علل را بیابیم و رفع کنیم.وی با تاکید بر تاثیر محیط اجتماعی بر وقوع آسیب ها، افزود: برای بررسی موضوعات مختلف اجتماعی باید به ریشه ها و علت پدیدار شدن آن پرداخت؛ شرایط زندگی، فشارها و آسیب های اجتماعی که خانواده فرد متحمل می شود، شرایطی که فرد در محیط مدرسه تجربه می کند همه و همه زمینه ساز بروز مشکلات است.اقلیما اظهار کرد: اگر زمانی رسانه ها محدود بود، اکنون هر آنچه که فرد بخواهد می تواند بیابد و دنبال کند و در واقع دلخواه افراد مبتنی بر نیازی است که در جامعه تعریف می شود و اگر واقعیت اجتماعی براساس آسیب ها شکل بگیرد، آنگاه در فضای مجازی مشکلات صد چندان می شود.وی ادامه داد: به عنوان نمونه اگر امروز در جامعه افراد زیادی معتاد می شوند بدین معنا نیست که مواد مخدر زیاد است بلکه براساس بررسی های آسیب شناختی، علت این است که فشارهای اجتماعی و شرایط زندگی نامطلوب، زمینه سو مصرف مواد مخدر را برای افراد فراهم می کند بدین ترتیب مواد مخدر افراد را به سوی خود جذب نمی کند بلکه شرایط نامطلوب باعث می شود که افراد به سمت مصرف مواد مخدر گرایش پیدا کنند.اقلیما با تاکید بر متن اجتماعی اظهار کرد: به عنوان یک آسیب شناس، زمینه های اجتماعی را موثر می دانم و تمام علل و عواملی که باعث می شود فردی دچار آسیب شود، اجتماعی است.
این آسیب شناس اجتماعی درباره نقش اطلاعات و آگاهی گفت: اگر اطلاعات و آگاهی که به افراد داده می شود، نادرست باشد، نتیجه درستی هم بدست نمی آید و ما حرف های زیادی می زنیم اما واقعیت های اجتماعی که فرزندان ما می بینند، ملاک عمل برای آنها قرار می گیرد.رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران با تاکید بر اینکه اصلاح سبک زندگی چاره کار است، خاطرنشان کرد: مردم با واقعیت ها زندگی می کنند و متاسفانه رواج ضد ارزش هایی مثل دروغ باعث می شود تا این مساله فراگیر شود و قبح آن هم از بین برود و واقعیت این است که ما در فضای مجازی مشکلی نداریم بلکه در رفتارهایمان با فرزندان، آنان را به سمت جور یا ناجور سوق می دهیم.
منبع: بهارنیوز

کاهش ۳۱ درصدی بارش در کشور

شاهرخ فاتح در گفت‌وگو با ایسنا، وضعیت بارش کشور را از ابتدای سال آبی جدید تشریح کرد و گفت: از اول مهرماه ۹۶ تا پایان ۴ آذرماه در کل کشور ۲۰.۷ میلی‌متر بارش دریافت شده است، این در حالی است که بارش بلندمدت کشور در این بازه زمانی ۳۰ میلی‌متر برآورد شده است، بنابراین بارندگی امسال در مقایسه با بارش بلندمدت، ۳۱ درصد کاهش دارد.وی همچنین با اشاره به میزان بارش سال گذشته کشور اظهار کرد: در سال گذشته در همین بازه زمانی دو ماهه؛ بارش کل کشور ۱۵.۳  میلی‌متر بود؛ بنابراین بارش امسال نسبت به سال گذشته ۳۶ درصد افزایش را تجربه کرد.

با وجود بارش‌های خوب روزهای گذشته هنوز ۳۱ درصد کاهش بارش نسبت به میانگین بلندمدت داریم
رئیس مرکز ملی خشکسالی سازمان هواشناسی در مورد تاثیر بارش‌های چند روز اخیر کشور تاکید کرد: بارش‌های روزهای اخیر قطعا در کاهش کمبود بارشی کشور اثرگذار بوده است اما نباید فراموش کنیم که بارش‌های رگباری با حجم وسیع، آن هم در بازه زمانی کوتاه بیشتر باعث وقوع حوادثی مانند سیلاب و آبگرفتگی می‌شود، بنابراین بهتر آن است بارش‌ها به‌ موقع و به تدریج باشد و توزیع زمانی مناسبی داشته است. با وجود بارش‌های خوب روزهای گذشته هنوز ۳۱ درصد کاهش بارش نسبت به میانگین بلندمدت داریم.
کاهش ۷۴ درصدی بارش تهران نسبت به میانگین بلندمدت
فاتح در ادامه به شرایط بارشی استان تهران اشاره کرد و گفت: تهران از ابتدای مهر تا تاریخ ۴ آذرماه، ۱۰.۳ میلی‌متر بارش دریافت کرده و با توجه به اینکه بارش این استان در سال گذشته؛ ۱۸.۸ میلی‌متر و بارش بلندمدت؛ ۳۹.۶ میلی متر است؛ نسبت به سال قبل ۴۵.۲ و نسبت به میانگین بلندمدت ۷۴ درصد کاهش بارش داشته است.

در دوماه اول پاییز ۵ استان بیشتر از ۸۰ درصد کمبود بارش داشتند
وی همچنین با اشاره به استان‌های کم بارش کشور طی دو ماه گذشته، اظهار کرد: از ابتدای مهر تا تاریخ ۴ آذرماه، پنج استان قم، اصفهان، خراسان جنوبی، مرکزی و یزد بیشتر از ۸۰ درصد کمبود بارش داشتند.
رئیس مرکز ملی خشکسالی سازمان هواشناسی در پایان تاکید کرد: دو ماه ابتدایی پاییز امسال در فقر بارشی شدید سپری شد. امیدواریم در یک ماه باقی مانده این فصل، کم‌بارشی‌ها تا حدی جبران شود. البته بر اساس پیش بینی‌های پژوهشکده اقلیم‌شناسی صورت گرفته بارش‌های آذر، دی و بهمن، مجموع بارش کشور را به سمت نرمال نزدیک خواهد کرد اما بعید است بارش‌ها به حدی باشد که کل کم‌بارش‌های کشور جبران شود.
منبع: بهارنیوز

انتشار تصویر کهکشانی به شکل مار

به گزارش ایسنا، آژانس فضایی اروپا تصویری از یک کهکشان شبیه به یک مار را منتشر کرده است که بوسیله تلسکوپ فضایی هابل گرفته شده است.در توضیحات این تصویر آمده است که این کهکشان در پشت یک خوشه کهکشانی موسوم به MACSJ1206.2-0847 قرار گرفته است اما به خاطر استفاده از تکنیک لنز گرانشی ما قادر به رصد آن شده‌ایم.فاصله این کهکشان تا زمین بیش از ۴٫۵ میلیارد سال نوری است.یکی از ابزارهای طبیعی منجمان برای رصد کهکشان‌های دوردست استفاده از نور یک ستاره یا کهکشان نزدیک برای رصد اهداف دورتر است که به آن لنز گرانشی می‌گویند.این پدیده، که به “همگرایی گرانشی” نیز معروف است، با آنچه که لنزها بر روی پرتوهای نور تولید می‌کنند، قابل مقایسه بوده و به عنوان نوعی ذره‌بین عمل کرده و بزرگی تصویر شیء اصلی را تغییر می‌دهد.

همگرایی گرانشی هنگامی روی می‌دهد که نور یک چشمه درخشان بسیار دور(مانند یک اختروش) در مسیرش تا رصدگر، از کنار جسم پرجرم دیگری(مانند یک خوشه کهکشانی) بگذرد و مسیرش خمیده شود. جسم میانی عدسی گرانشی نامیده می‌شود. این پدیده یکی از پیش‌بینی‌های نظریه نسبیت عام اینشتین است.با اینکه این تکنیک بسیار کمک‌کننده است اما یافتن منابع نوری که بتوان از آنها به عنوان لنز گرانشی استفاده کرد کار ساده‌ای نیست و محققان همواره در تلاشند تا تعداد این منابع را افزایش داده و از آنها برای افزایش کیفیت رصدها استفاده کنند.
منبع: بهارنیوز

تنهایی می‌تواند باعث افزایش خلاقیت شود

به گزارش ایسنا و به نقل از تک‌تایمز، محققان طی سال­‌ها مطالعه نشان دادند که انزوای اجتماعی یا فقدان ارتباط اجتماعی با همسالان دارای اثرات مخرب بر سلامت روحی و حتی جسمی است. برآورد شد بیش از ۴۲٫۲ درصد افراد بالای ۴۰ سال در آمریکا از تنهایی مزمن رنج می­‌برند که این مسئله به “اپیدمی تنهایی” معروف است.محققان در یک بررسی با مطالعه انگیزه­‌های فردی ۲۹۵ نفر برای کناره­‌گیری­ اجتماعی پرداختند. همچنین خلاقیت، علائم افسردگی، اضطراب و پرخاشگری در این افراد مورد بررسی قرار گرفت. این مطالعه با تمرکز بر سه نوع انزوای اجتماعی صورت گرفت. نوع اول احساس خجالت است، که در آن انزوای اجتماعی ناشی از احساس ترس است. نوع دوم اجتناب است که علت آن اینست که فرد تعامل اجتماعی را دوست ندارد. نوع سوم غیراجتماعی بودن است که به نوعی انزوای اجتماعی غیرترسناک محسوب می­‌شود. نتایج نشان داد که اگرچه این سه نوع انزوای اجتماعی در برخی موارد همپوشانی نشان می­‌دهند اما نتایج مربوط به سه نوع مختلف آن با هم فرق دارند.

محققان برآورد کردند که افراد خجالتی در واقع از تنهایی خود لذت نمی­‌برند و نمی­‌توانند از زمان خود به طور مفید استفاده کنند. این در حالی است که افراد غیراجتماعی می­‌توانند از تنهایی خود لذت ببرند و از آن به شکلی مفید و خلاقانه بهره بگیرند.در مقایسه با افراد خجالتی و مردم گریز، افراد غیر اجتماعی زمان بیشتری را به تنهایی می­‌گذرانند اما به طور خاص از ارتباط  با همسالان خود کمتر اجتناب می­‌کنند. بنابراین این افراد به اندازه­‌ای که لازم دارند از روابط اجتماعی بهره برده  و در عین حال از تنهایی خود لذت می­‌برند.دید کلی درباره افراد منزوی این است که این افراد با تنهایی و پیامدهای منفی آن مواجه هستند. با این­ حال محققان معتقدند که به منظور درک مضرات و مزیت­‌های انزوای اجتماعی در افراد خاص، باید انگیزه­‌های این افراد برای کناره­‌گیری از اجتماع مشخص شود. مطالعات اخیر نشان داد غیر اجتماعی بودن همان نتایج منفی مربوط به خجالتی بودن و انزوا را به همراه ندارد. نتایج تحقیقات جدید نیز موید این مطلب است.بنا به گفته محققان یافته­‌های جدید غیراجتماعی بودن با خلاقیت رابطه دارد و غیر اجتماعی بودن می­‌تواند شکلی سودمندی از انزوای اجتماعی باشد.
 
منبع: بهارنیوز