جدال مجازی احمدی نژادی ها با رسایی/ رسایی: مفهوم زنبیل قرمز بقایی چه بود؟

روزگذشته که حمیدبقایی با زنبیل قرمز حاوی دفاعیاتش در دادگاه حاضر شد؛ این مسئله باعث جدال مجازی حمید رسایی با حامیان احمدی‌نژاد شد.

حمید رسایی در توئیتر خود نوشت: قرار دادن دفاعیات در زنبیل به معنای بی ارزشی دادگاه نیست بلکه بی ارزشی دفاعیات را تداعی می کنه! چطور این نکته را نفهمیدند!

جدال مجازی احمدی نژادی ها با رسایی/ رسایی: مفهوم زنبیل قرمز بقایی چه بود؟

دولت بهار نیز با انتشار تصویر توئیت رسایی خطاب به وی نوشت؛

اینکه رسایی هنوز دلیل استفاده حمید بقایی از زنبیل را درست نفهمیده از جنس همان نفهمیدنی است که می‎گفت چوب خشک هم در برابر حسن روحانی پیروز می‎شود!


منبع: عصرایران

ترشی لیته گوجه فرنگی

توی هوای سرد یک ترشی لیته کنار غذا خیلی میچسبه. هم سریعه هم خوشمزه!

مواد مورد نیاز

بادنجان: ۶۰۰ گرم
گوجه فرنگی: ۷۵۰ گرم
سرکه سفید: ۱ پیمانه
سرکه قرمز: ۱ پیمانه
هویج (نگینی خردشده): ۱ پیمانه
فلفل دلمه ای سبز (نگینی خردشده): ۱ عدد
فلفل تند (ریز خردشده): ۳ عدد
سیر (خردشده)ک ۳ حبه
زردچوبه: ۱ ق چ
سیاه دانه: ۱ ق س
نمک: سه و یک دوم ق س
آب: ۱ پیمانه

 ترشی لیته گوجه فرنگی

روش پخت

۱٫ پوست بادنجان را بگیرید و به همراه سرکه قرمز و آب داخل قابلمه ای روی حرارت ملایم قرار دهید تا بپزد. سپس ظرف را از روی حرارت برداشته و در صافی بگذارید تا خنک شود. بعد آن را ساطوری خرد کنید.

۲٫ هویج، فلفل دلمه ای، فلفل تند، بادنجان، سیر، زردچوبه و سیاه دانه را درون ظرفی ریخته و با هم مخلوط کنید.

۳٫ پوست گوجه فرنگی را بگیرید و پوره کنید. بعد پوره گوجه فرنگی، سرکه سفید و نمک را داخل ظرف دیگری ریخته با هم مخلوط کنید تا یکدست شود.

۴٫ مایه گوجه فرنگی را به مخلوط سبزیجات بیفزایید و داخل شیشه ای بریزید. بعد آن را ببندید و به مدت ۳ روز در دمای محیط و ۱۰ روز در یخچال قرار دهید. سپس نوش جان کنید.

منبع: سرآشپز


منبع: عصرایران

طرز تهیه چیزکیک بادام و عسل

این چیزکیک یک دسر بسیار خوشمزه و خاص است.

مواد لازم خمیر:

کره: ۱۲۵ گرم
شکر: ۱۲۵ گرم
تخم مرغ: ۱ عدد
آرد: ۲۵۰ گرم
بیکینگ پودر: ۱ ق چ
وانیل: یک هشتم ق چ

مواد لازم کره:

پنیر ماسکارپونه: ۵۰۰ گرم
شکر: ۱۵۰ گرم
پودر پودینگ وانیلی: ۱ بسته
تخم مرغ: ۲ عدد
روغن مایع: ۱۰۰ میلی لیتر
خامه صبحانه: ۲۰۰ میلی لیتر
شیر: ۱۰۰ میلی لیتر

مواد لازم رویه:

کره: ۲۵ گرم
عسل: ۵۰ گرم
شکر: ۱ ق س
خامه صبحانه: ۲ ق س
بادام پرک: ۱۰۰ گرم

 طرز تهیه چیزکیک بادام و عسل

طرز تهیه:

برای تهیه خمیر، کره نرم شده و شکر را با همزن خوب بزنید تا سبک و کرمی شود تخم مرغ و وانیل را اضافه کرده و یک دقیقه دیگر بزنید آرد و بیکینگ پودر را کم کم اضافه کرده و خوب ورز دهید تا خمیر جمع شده و بدست نچسبد ممکن است کمتر و یا بیشتر از آرد دستور استفاده شود، فقط دقت کنید خمیر نرمی حاصل شود، قالب کمربندی ۲۳ سانتی متری را انتخاب کرده و کف آن کاغذ روغنی بیندازید، نیمی از خمیر را کف قالب پرس کنید نیم دیگر خمیر را روی سطح آردپاشی شده به عرض حدود ۴ سانتی متر و طول حدود ۷۰ سانتی متر باز کنید سپس خمیر را رول کرده و دور قالب بیندازید و با فشار دست کف و دیواره خمیر را بهم بچسبانید قالب را نیم ساعت در یخچال بگذارید سپس کرم آماده را روی خمیر ریخته و در فر از پیش گرم شده با دمای ۱۷۵ درجه سانتی گراد به مدت ۵۰ دقیقه بپزید.

پس از سپری شدن این مدت قالب را از فر درآورده مواد رویه را روی چیز کیک ریخته و یک ربع دیگر در فر بگذارید سپس نیم ساعت در فر خاموش و بعد در دمای محیط خنک کرده و بعد یک شبانه روز در یخچال بگذارید.

برای تهیه کرم؛ پنیر به دمای محیط رسیده و شکر را با دور کند همزن حدود ۱۰ دقیقه بزنید تا شکر خوب حل شود تخم مرغ ها را دانه دانه اضافه کرده و یک دقیقه دیگر بزنید. روغن مایع، شیر و خامه صبحانه را نیز افزوده و همچنان با دور کند کمی بزنید. پودر پودینگ وانیلی را افزوده و با لیسک مخلوط کنید اگر گلوله هایی داخل کرم دیده شد می توانید یک دور به آرامی با همزن بزنید.

برای تهیه رویه؛ کره، عسل، شکر و خامه را داخل شیرجوش ریخته و روی حرارت متوسط بگذارید و یکی دو بار هم بزنید تا کره ذوب شده و شکر حل شود سپس از روی حرارت برداشته و بادام پرک را اضافه کنید.

نکته:

۱٫ در تهیه انواع چیزکیک دقت نمایید که حتما مواد با دور کند همزن زده شود در غیر این صورت حباب های درشتی در چیزکیک ایجاد خواهدشد.

۲٫ چیزکیک تنوری را بلافاصله از فر خارج ننمایید چون اختلاف دما باعث ایجاد ترک های عمیقی روی چیزکیک خواهدشد.

۳٫ بجای پودینگ وانیلی می توانید از طعم های مورد دلخواه پودینگ استفاده کنید.

۴٫ برای تهیه رویه کاراملی می توانید بجای شکر از شکر قهوه ای استفاده کنید.

منبع: ماهنامه کیک و شیرینی


منبع: عصرایران

سایه کی‌روش در بابل چه می‌کند؟

ورزش‌سه: کاپیتان اصلی دوران مربیگری کی روش که امروز به عنوان نخستین تجربه مربیگری خود تیم فوتبال خونه به خونه بابل را متحول و به عنوان یکی از مدعیان صعود به لیگ برتر معرفی کرده است.

رکورددار بازی ملی در فوتبال ایران بعد از چندین سال کار پیاپی چه به عنوان بازیکن و کاپیتان و چه به عنوان مربی این روزها مشغول رقم زدن روزهای بزرگ برای تحقق آرمان های یک شهر شمالی است تا پس از سالهای سیاه، بتواند فوتبال این شهر کوچک، اما مستعد را دوباره بر سر زبان ها بیندازد.

کاپیتان نکوی دیروز و آقا جواد امروز بدون آنکه خودش تیم را بسته یا آماده کرده باشد با دیسیپلین و البته نظم و انضباط مثال زدنی کار را در بابل آغاز کرده تا کم تجربگی اش به چشم نیاید.

از بخت نکو امسال مدیریت بودجه را هم کسر کرد و تا یک سوم سال های گذشته کاهش داد تا این مربی جوان و پرانگیزه دستش خیلی هم باز نباشد؛ با این حال نکونام تا اینجای کار توانسته جوانانی که عمدتا از رده امید به بزرگسالان تزریق شده اند را آماده حضور در میادین کند.

 سایه کی‌روش در بابل چه می‌کند؟

نکته مهم درباره خونه به خونه چنین است که این تیم به ندرت گل می خورد، تقریبا شکست را فراموش کرده و با نکونام تبدیل به یک تیم قدرتمند برای هر حریفی شده است. این امر حاصل نشده مگر در تمرینات سفت و سخت و البته اصولی که کادرفنی برای تیم در نظر گرفته اند.

نکونام حتی در انتخاب دستیاران نیز هوشمندی را به خرج داده و علاوه بر تداوم همکاری با دستیار سابق کی‌روش از حضور مربیانی مانند رجبی، هاشمی نسب و یک مربى اسپانیایى که سالها او را می‌شناسد و غبیشاوی بهره می برد تا به اهداف و چشم اندازهایی که برای خود و تیمش تعریف کرده، خیلی زود دست پیدا کند.

بهترین کاپیتان دوران مربیگری کارلوس کی‌روش پرتغالی(به گفته سرمربی تیم ملی) این روزها مو به مو کارهایی که در دوران حضورش در اسپانیا و کار کردن با سرمربی پرتغالی یاد گرفته را در بابل اجرا می کند. او رفاقت خوبی با بازیکنان خارج از زمین دارد و داخل مستطیل سبز با جذبه و شخصیت، خودش را به عنوان یک مربی آینده دار معرفی کرده است.

 سایه کی‌روش در بابل چه می‌کند؟

او حتی در کنار زمین نیز مثل کی روش جنگهای روانی را هم بلد بوده و رمز و راز موفقیت را به خوبی فرا گرفته است. نکونام برنامه دو ساله ای را برای لیگ برتری شدن تیمش در نظر گرفته؛ اما اگر امسال هم خونه به خونه صعود کرد، نباید متعجب شد.

خونه به خونه بعد از برد مقابل آلومینیوم اراک ۱۶ امتیازی شد و اکنون در رتبه پنجم جدول رده بندی لیگ دسته اول قرار دارد.


منبع: برترینها

انسان‌های مسمومی که باید همین حالا از آن‌ها دوری کنید

تفاوت بین شادی و بدبختی، معاشرت با آدم های درست است. ما روزانه با ۵ نوع انسان در ارتباط هستیم. دیگران خواه نا خواه روی زندگی ما تاثیر می گذارند. پس آگاهانه دوستان تان را انتخاب کنید و روابط سالم و مثبتی برقرار کنید.

برای داشتن یک زندگی پرمفهوم وقت زیادی نداریم پس سعی نکنیم با ارتباط برقرار کردن با آدم های نادرست زندگی مان را تلف کنیم.

هیچ کس به امید از بین رفتن شادی وارد یک رابطه نمی شود. اگر بیشتر دقت کنید متوجه می شوید که انسان های مسموم به زندگی شما نفوذ می کنند و از انرژی، صبر و شادی شما بدون این که متوجه شوید استفاده می کنند.

همه ما در زندگی با چنین آدم هایی رو به رو شده ایم. چنانچه متوجه شدید که با این ۵ نوع افراد منفی در ارتباط هستید هر چه سریع تر ارتباط تان را با آن ها قطع کنید.

انسان های مسمومی که باید همین حالا از آن ها دوری کنید
 خبرچین

خبرچین ها در هر مکانی دسیسه چینی می کنند. آن ها با اطلاعاتی که از دیگران به شما می دهند ذهن شما را درگیر می کنند. وقتی شخصی می خواهد دائم درباره دیگران با شماصحبت کند پس او یک انسان منفی و مسموم است. آن ها هیچ ارزشی به زندگی شما نمی دهند و اگر پشت سر دیگران نزد شما حرف می زنند مطمئن باشید که پشت سر شما هم همین کار را خواهند کرد.

این شخص در محیط کار از هر فرصتی استفاده می کند تا درباره همکاران دیگر و نحوه بد کار کردنشان بدگویی کند. وقتی به آن ها اجازه این کار را بدهید دائم این رفتار را تکرار می کنند. وقتی دیگران شما را همیشه با او ببینند به شما هم برچسب خبرچینی می زنند. همنشینی با یک خبرچین نه تنها برای شما هیچ سودی ندارد بلکه آسیب هم می رساند. به این فکر کنید که اگر بفهمید شخصی پشت سر شما بدگویی کرده چه احساسی به شما دست می دهد؟ تصور کنید اگر یک نفر وسط گفتگو مچتان را بگیرد چه اتفاقی می افتد؟

استثمارگر

اینگونه اشخاص می دانند که چه می خواهند و برای رسیدن به آن از شما استفاده می کنند. افکار و احساسات شما برای آن ها هیچ اهمیتی ندارد. هر چه بیشتر با آن ها وقت بگذرانید قدرت بیشتری را از دست می دهید. اگر به مدت طولانی با آن ها در ارتباط باشید به جای این که برای خودتان زندگی کنید هر چه که آن ها بخواهند انجام می دهید. همه ما هدف داریم و استثمارگرها از طریق اطرافیان شان به اهداف شان می رسند.

قاضی

کسانی که قضاوت می کنند هیچوقت خودشان را جای شما نمی گذارند و به تنها چیزی که دقت می کنند کاری که کرده اید و کاری که نکرده اید. هر چه بیشتر با آن ها وقت بگذرانید افسرده تر می شوید. شما هرگز نمی توانید این گونه افراد را خوشحال کنید و اگر دیدگاهشان درباره شما روی شما تاثیر بگذارد آدم بدبختی هستید.

دوستی داشتم که همسر پرتلاشی داشت. همسرش بیش از اندازه به او علاقه داشت اما متاسفانه او همیشه از همسرش انتقاد و او را قضاوت می کرد. اقتضای کار همسرش این بود که مدتی طولانی دور از خانه باشد و او دائم به خاطر این موضوع سرزنشش می کرد. هرگز به این فکر نمی کرد که اقتضای کارش است و همین تلاش های اوست که امنیت و زندگی آرامی را برای آن ها فراهم کرده است. مهم نبود همسرش چقدر تلاش می کند تا او را خوشحال نگه دارد و تنها دنبال ایراد کارهایش بود.

مبالغه گر

یک مبالغه گر نمی داند چگونه یک مشکل کوچک را کوچک نگه دارد. آن ها همیشه جملات را اینگونه بیان می کنند: تو هیچوقت نتوانستی، یا تو همیشه همین کار را کردی. آن ها هیچوقت وقت نمی گذارند تا به قدم هایی که برای حل مشکل برداشته اید فکر کنند. در مقابل یک مبالغه گر آماده برچسب خوردن باشید برای آن ها همه چیز مثل آخر دنیاست.

تصور کنید در یک گروه هستید و برای سخنرانی برنامه ریزی می کنید. شما برای یک بخش از سخنرانی تعیین شده اید اما ناگهان یکی از اعضای خانواده بیمار می شود و باید در بیمارستان بستری شود. بنابراین زمان تعیین شده برای وظیفه ای که در سخنرانی داشتید فراموشتان می شود. بیشتر مردم چنین موقعیت هایی را درک می کنند و حتی پیشنهاد کمک هم می کنند اما مبالغه گرها مثل بقیه مردم نیستند. آن ها انجام ندادن وظیفه در زمان مقرر را یک خطای ناگوار می دانند که نشان دهنده فقدان صلاحیت شما در گروه است. آن ها دائم این کم کاری را به شما گوشزد کرده و سرکوب تان می کنند.

افراط در بیان احساسات

بیان کردن احساسات در روابط ارزشمند است اما بعضی ها در این کار بیش از حد افراط می کنند. این افراد در جهت سازنده احساساتشان را بیان نمی کنند. آن ها دائما به شما درباره احساسشان می گویند اما هیچ تلاشی برای تغییر آن نمی کنند. برای آن ها گفتن راحت تر از عمل کردن است. اگر به مدت طولانی با این افراد در ارتباط باشید دیر یا زود شما هم مثل آن ها می شوید.

آن ها با یک مشکل شخصی که باید حل شود نزد شما می آیند. درباره رابطه ناموفقی و رئیس بدخلقی که دارند و خیلی موارد دیگر با شما صحبت می کنند اما هیچ تلاشی برای حل مشکل نمی کنند. ممکن نیست رابطه خود را با شخصی که به آن ها آسیب می رساند قطع کنند یا دنبال یک شغل جدید باشند. آن ها در مقابل هر پیشنهادی مقاومت نشان می دهند. “نمی توانم این کار را انجام دهم یا این کار را قبلا امتحان کرده ام.” این ها پاسخ هایی هستند که معمولا از چنین افرادی می شنوید.

وقتی به این گونه افراد اجازه دهید وارد زندگی تان شوند دیر یا زود افسرده خواهید شد. شاید حذف کردن چنین افرادی از زندگی کمی سخت باشد اما چنانچه تاثیر منفی روی زندگی شما می گذارند باید این کار را انجام دهید.

زمان و انرژی محدودی جهت به کار بردن در تمام کارهایی که قرار است در زندگی انجام دهید دارید پس اجازه ندهید که انسان های منفی آن ها را از شما بدزدد


منبع: برترینها

واپسین نسل نمکی‌های «طهران»

زین‌ها و مهره‌های رنگی را سیاه کنی و زمینه تصویر را سفید، «منوچهر نمکی» می‌شود مهدیقلی‌خان مجدالدوله که ٩٠‌سال پیش در خیابان علاءالدوله کالسکه ران ناصرالدین‌شاه بود و «مهدی اسبی» هم می‌شود کالسکه‌باشی که آذر ١٣٠۴، رضاشاه را برای تاجگذاری به مجلس موسسان برد. یوسف کثیری هم احتمالا بیات علی که نگهداری و تیمار اسب‌های کالسکه خانه شاهی را عهده‌دار بود و چرخ‌ها را روغن‌کاری می‌کرد و لباس فاخر اسب‌ها را می‌شست.

 واپسین نسل نمکی‌های «طهران»

حالا در مهر ١٣٩۶ خورشیدی، نه منوچهر، مهدیقلی‌خان خیابان علاء‌الدوله است و نه مهدی، اسبی کالسکه‌باشی مخصوص رضاشاه و نه حتی یوسف کثیری، کارگر کالسکه خانه شاهی. هر سه آنها رأس ساعت ٩ صبح، مثل هر روز دیگر، گاری‌های چوبی زهوار دررفته‌شان را پر از بسته‌های سفید و آبی نمک می‌کنند و زیر آفتابی که هنوز جان نگرفته، بسم‌اللهی می‌گویند و صدای درق‌درق سم اسبشان بر آسفالت خیابان، از طویله‌ای خسته در خُلازیل شروع می‌شود و صدای آهنگینش به گوش اهالی محله‌های فلاح و ‌هاشمی و سه‌راه آذری و… می‌رسد. این سمفونی هرروزه آخرین نسل گاری نمکی‌های تهران است؛ آخرین بازمانده‌های شهر قدیم.

آفتاب روی سر شهر پهن شده و نشده که صدای زنگوله‌ها از عمق دشتی خشک و بی‌علف، چون بیابان درست در همسایگی دودکش ٨٠متری کوره پس‌خانه‌ای خواب رفته، بلند می‌شود. تو بگو گله‌ای بز و گوسفند، تن تپه را بالا می‌آیند که یکهو چشم به دیدن اسب‌های گردن گرفته و شاید هنوز کمی خسته، باز می‌شود. صدای زنگوله‌ها زودتر از «سانی» و «توردی» و «جیران» و «سالار» می‌آید و به نزدیک‌های خیابان اصلی که می‌رسد، با صدای هن و هن مردان قاطی می‌شود. چند قدم بالاتر یراق می‌شوند به گاری‌ها؛ گاری‌هایی که بدنه‌اش چوبی است و چرخ‌هایش نه مثل قدیم، از آهن است تا خوب بر تن خیابان‌های آسفالت‌شده شهر براند.

لجامشان رهاست، فکر عصیان ندارند. آنها را خوب تعلیم داده‌اند تا مشتری که آمد، میخکوب، پاها را ستون بدن کنند، دندان‌های درشت سفید و زردشان را نشان ندهند و کسی نوازششان کرد، سر کج نکنند. آنها شاید ندانند، اما یوسف و مهدی و منوچهر خوب می‌دانند که اگر آنها نباشند، نسل گاریچی‌های تهران که نمک به محله‌ها می‌برند، برچیده می‌شود. آنها میراث‌دار شغل آبا و اجدادی‌شان هستند.

منوچهر نمکی، گوشه گاری، جای خالی پیدا می‌کند و می‌نشیند و می‌رود در نقش مهدیقلی‌خان مجدالدوله با این تفاوت که به جای ٩٠‌سال پیش، برج هفت سال ٧١ بود که تصمیم گرفت برای همیشه گاریچی شود و گاریچی بماند. او حالا ۴٣ساله است.

«٢۵سالی می‌شود کارم همین است. آمده بودم این اطراف برای ضایعات‌فروشی دیدم افرادی هستند که گاری دارند و نمک می‌فروشند، یک‌نفر بود به اسم دادا. دادا صدایش می‌کردیم، او به من یاد داد چطوری گاریچی شوم. اسب برانم. گفت بیا بچه با این کار کن. منظورش گاری بود. خودم از این گاری‌ها زیاد ندیده بودم.

یادم هست که نمکی‌ها چرخ‌دستی داشتند. گاری مال قدیمی‌تر‌ها بود. آن‌موقع این‌طور نبود که کسی فقط نمک بفروشد، قبلا مردم پلاستیک کهنه می‌آوردند، نان خشک می‌آوردند و نمک می‌گرفتند یا شاید هم جای نمک، پلاستیکی، یک بطری ریکایی، چیزی می‌گرفتند. قبلا خودمان هم نمک فله‌ای بار می‌زدیم. الان باکلاس شدیم. چند سالی می‌شود که بهداشت ممنوع کرده، می‌گوید فقط نمک یددار. ما هم همین یددارها را می‌بریم محله‌ها تا دیگر زن و بچه مردم جای دور نروند برای خرید نمک. راحتشان کرده‌ایم. می‌خواهیم مردم راضی باشند، آنها راضی باشند، ما هم راضی هستیم. هر چند که الان مغازه‌ها همین نمک‌ها را دارد، چه کار کنیم دیگر. دست زیاد شده. چاره چی هست.»

بسته‌های سفید و آبی نمک از وانت سفید یوسف کثیری درحال بارگیری است، سفیدها ارزان‌تر است، ید ندارد، یک بسته ٢٠تایی‌اش می‌شود ۵‌هزار تومان. بازرس وزارت بهداشت ببیند جریمه می‌کند. آبی‌ها یددار است، از همان‌ها که در مغازه‌ها پیدا می‌شود، یک بسته ١٠تایی می‌شود ١۵‌هزار تومان: «برای شما ١٠‌هزار تومان.» منوچهر می‌خندد. خانه‌اش رباط‌کریم است و دوپسر دارد. میدان جلیلی نزدیکی‌های خیابان فلاح، خانه‌ آبا و اجدادی‌اش است.

«این نمک‌ها از بیرون ارزان‌تر است، مغازه‌ها گرانفروشند. مردم به خاطر ارزانی هم که شده، از ما می‌خرند. همین نمک‌ها را می‌بینید، دو سه‌ساعته تمام می‌شوند. کلا ۵نفر در تهران گاریچی هستند و نمک می‌فروشند. یکی منم، یکی یوسف کثیری، یکی هم مهدی اسبی. یکی هم هست به اسم جعفر و یکی دیگر هم مجید نامش است. هرکدام منطقه‌ای می‌رویم. مثلا من می‌روم جلیلی. یوسف می‌رود ‌هاشمی یا عبدل‌آباد. مهدی می‌رود سه‌راه آذری. مجید هم سمت ستارخان. ما خودمان راه دوری نمی‌رویم، نهایتش تا سه‌راه آذری. یکسره هم نمی‌رویم تا آنجا. زیاد می‌ایستیم برای مشتری. فردای آن روز، از همان‌جایی که روز قبل تمام کردیم، شروع می‌کنیم.»

منوچهر وقتی رفت خواستگاری، خیاط بود، بعدش آمد بیرون و رفت در فروشگاهی مشغول به کار شد. آن‌جا هم قرار نگرفت و مدتی شرکت نفت کارهای خدماتی می‌کرد. از آن‌جا هم بیرون زد تا رسید به برج هفت‌ سال ٧١ که تصمیمش را گرفت و سر تصمیمش ماند تا حالا که روزی ۶۵ تا ٧۵‌هزار تومان درآمد دارد. «کسی کاری به کارمان ندارد، قبلا ماموران گشت شهرداری به ما گیر می‌دادند، بعضی وقت‌ها از ما پول می‌گرفتند. چندباری هم چرخ گاری را کندند و با بیل شکاندند. همین پارسال پیارسال بود. کارمان ممنوع نیست اما به ما زور می‌گویند که چرا در این منطقه می‌آییم کاسبی. حالا دیگر زیاد گیر نمی‌دهند. خودمان از کنار خیابان می‌رویم تا ماشین و موتوری به ما نزند.

بعضی وقت‌ها راننده‌ها تیکه‌هایی به ما می‌اندازند. ما می‌خندیم. چه کنیم. هر جا می‌رویم، اگر اسب کثیف‌کاری کرد، جارو می‌زنیم تا اثری نماند. در روز چیزی به اسب‌ها نمی‌دهیم که کثیف‌کاری نکنند. شب تا صبح سیر بهشان غذا می‌دهیم. کاه، جو، یونجه. یونجه را بیشتر زمستان‌ها می‌دهیم.»

پدرش خیابان فلاح دستفروش بود. جوراب می‌فروخت. خودشان هم اهل همان محله هستند. می‌گوید؛ درآمدشان کم است، به یک‌میلیون تومان نمی‌رسد. شاید ماهی ٧۵٠‌هزار تومان. بیمه هم نیستند. «سانی» پشت به خیابان و رو به دیواری کهنه و آجری، پاهای سفت مثل سفالش را به زمین می‌کوبد و با آن چشم‌های درشت هسته خرمایی، بر‌و‌بر «منوچهر نمکی» را نگاه می‌کند و مگس می‌پراند. سانی فقط ۴سالش است و حالا تا ٢۵‌سال دیگر، می‌تواند هر روز با ٣٠٠کیلو، خیابان‌های تهران را بالاوپایین رود، اگر تا آن‌موقع نسل گاریچی‌ها منقرض نشود.

 واپسین نسل نمکی‌های «طهران»

«منوچهر نمکی» می‌گوید؛ صدای زنگوله که می‌آید، مردم خوششان می‌آید؛ مردم که می‌گوید، منظورش پیرمرد و پیرزن‌هایی است که به یاد درشکه‌های قدیم، چشمشان از دیدن گاری‌ها برق می‌زند. آنها سانی و توردی و سالار و جیران را که می‌بینند، یاد خاطرات پدرانشان می‌افتند. وقتی برایشان از درشکه‌های تک‌اسبه میدان توپخانه و سبزه‌میدان و خیابان‌های آسفالت‌نشده اطراف سفارت انگلیس و سرچشمه می‌گفتند که از بامداد تا سه‌ساعت بعدش، کالسکه‌ها را برای مسافرت کرایه می‌کردند یا خودشان یاد گاریچی‌هایی می‌افتند که اطراف لاله‌زار و توپخانه، هندوانه و… می‌فروختند. تا همین ١۵، ٢٠‌سال پیش، بیشتر محله‌های تهران، «نمکی» داشت. دوره‌گردهایی که نه با گاری بلکه با چرخ‌دستی، گونی‌های بزرگ نان خشک را داخل چرخ‌ها پهن می‌کردند و هرکس نان خشک می‌آورد، نمک فله‌ای می‌دادند و گاهی هم ظرف و ظروف پلاستیکی.

مردم خیلی تحویلشان نمی‌گیرند

انتهای خیابان پیروز جنوبی، ساکن آنچنانی ندارد اما همان چند خانواده هم از صدای زنگوله و سم اسب‌های گاریچی‌ها کلافه شده‌اند. هرچند که نمکشان را از همین نمکی‌ها می‌خرند. مردم فلاح اما دیگر به این صدا عادت کرده‌اند که هر روز صبح، سمفونی‌اش را می‌شنوند. یکی‌شان زن میانسالی است که سر صبح از خیابان می‌گذرد و از گوشه چشم نگاهی به گاری «مجید» که از خلازیل تا آن‌جا ١٠دقیقه بیشتر در راه نبوده، می‌اندازد. ٢٧‌سال است که فلاح زندگی می‌کند اما می‌گوید که خیلی از این نمکی‌ها خرید نمی‌کند، چون اطمینانی به نمک‌هایشان ندارد: «قبلا نان خشک می‌دادیم، نمک می‌گرفتیم، اما اینها فقط نمک می‌فروشند، دروغ چرا.

زیاد از آنها خرید نمی‌کنیم.» صاحب مغازه نبش خیابان، جوان است و هر روز گاریچی‌ها را می‌بیند که از جلوی مغازه می‌گذرند: «٢٠‌سال بیشتر است که این گاری‌های نمک‌فروش را می‌بینم، بچه که بودیم، دورشان جمع می‌شدیم، حالا دیگر خیلی تحویلشان نمی‌گیرند. ما هم همین نمک را در مغازه می‌فروشیم، رقیب‌مان نیستند، هرکس روزی خودش را دارد.» کمی آن‌طرف‌تر از فلاح، نزدیک ریل راه‌آهن، عمده‌فروشی نمک است. مجید، با موهای آب و جارو کرده، گاری زنگوله‌دارش را چند قدم بالاتر از مغازه نگه می‌دارد تا از این مغازه بار نمک بزند. مغازه‌دار خیلی خوشش نمی‌آید که وزارت بهداشت نسبت به مصرف نمک هشدار داده: «می‌گویند نمک فشار را می‌برد بالا، سرطانزاست و چه و چه. ما خوشمان نمی‌آید، دوست داریم مردم زیاد نمک بخرند.» مجید خیابان قزوین را بالا می‌رود تا برسد به ستارخان. کار و کاسبی‌اش آن‌جا رونق بیشتری دارد.

«مجید» فقط ٢٢سالش است موهای ژل‌زده‌اش زیر نور آفتاب برق می‌زند. او خودش را یک سر و گردن بالاتر از منوچهر و مهدی و یوسف می‌بیند، پدر و پدربزرگش حالا شرکتی دارند که برای عروسی کالسکه اجاره می‌دهند. او با این پوزیشن خودش را در نقش میرزا جوادخان، کارمند عالی‌رتبه وزارت امور خارجه می‌بیند که‌ سال ١٣٠٨ امتیاز ایجاد شرکت درشکه‌رانی را گرفت و شرکتی راه انداخت که همان دم ٣٠ دستگاه کالسکه از غازان وارد کرد؛ همان‌قدر خودش و پدرش را کارکشته می‌داند. «ما خودمان درشکه داریم، برای عروس و داماد. گوگل بزنید اولین تبلیغی که می‌آید مال ماست. در کار تشریفات عروس هستیم. پدرم هم واوان اسلامشهر، خرید و فروش اسبِ سواری دارد. این سالار را می‌بینید، ۴سالش است، دو‌ سال است که مال من است، خیلی کارم را دوست دارم، سنتی است، مشتری‌هایمان ثابت است.»

نخستین‌بار گاری در قشون‌کشی روس‌ها به ایران شناخته شد، درشکه مقام و منزلت بالاتری از گاری داشت و با فاصله زیاد، در رأس همه آنها کالسکه قرار می‌گرفت که خاص سلاطین و رجال طبقه اول بود. گاری وسیله‌ای سفت و سخت است که فنر ندارد، روکش چرخ‌هایش آهنی است و تسمه‌ای کلفت به جای لاستیک دارد که دور خودش می‌چرخد. قبلا گاری‌ها تا سه چهار خروار هم جای بارکشی داشتند، اول با آنها بار این طرف و آن طرف برده می‌شد و بعدها تبدیل به وسیله‌ای برای مسافرکشی شدند. گاری‌های مهدی و یوسف و منوچهر در همان مرحله بارکشی مانده‌اند. در زمان ناصرالدین‌‌شاه در تهران، حدود ٣٠ دستگاه کالسکه که از روسیه خریده شده بود، به کار افتاد. از این کالسکه‌ها ٢٣ تایش برای داخل شهر و ٧ تایش هم برای خارج شهر اختصاص داده شد که این جریان همزمان با ساخت خط تراموای اسبی یا همان واگن اسبی و خط ‌آهن تهران ـ عبدالعظیم بود. مردم عادی برای رفتن سر مزار از دست‌رفته‌هایشان یا برای زیارت درشکه کرایه می‌کردند.

گاری اسبی دیگر برای مردم جذاب نیست

«مهدی اسبی» چنان سرش گرم زنگوله‌گاری است که انگار گاری، کالسکه رضاشاه است و قرار است به استقبال ملکه الیزابت و فردریک نهم پادشاه دانمارک رود؛ به همان اندازه جدی.
«خودم نزدیک به ٣٠‌سال است که گاریچی هستم. ٣٨سالم است، شما بگو از بچگی در این کار بودم. سه سالم بود که پدرم فوت کرد، از همان موقع عاشق اسب‌ها بودم، صبح تا شب می‌رفتم جلوی طویله‌ها و اسب‌ها را نگاه می‌کردم، آخر سر با یکی از آنها آشنا شدم و رفتم و کار را یاد گرفتم. الان خیلی کارم را دوست دارم. هر چند که مردم دیگر مثل قبل ما را تحویل نمی‌گیرند، دیگر حتی برایشان مثل گذشته جذاب نیست، خیابان‌ها شلوغ شده. فقط قدیمی‌ها مانده‌اند که می‌گویند ایول، دستت درد نکند، خاطره ما را زنده کردی. جوان‌ها ولی استقبالی نمی‌کنند؛ چون خاطره‌ای با این اسب و گاری‌ها ندارند.»

مهدی خودش هم خاطره زیادی با گاری‌ها ندارد؛ فقط یادش هست که سرقلعه‌مرغی مردم را سوار می‌کردند، آن‌جا ایستگاه گاریچی‌ها بود، آن موقع بارشان هندوانه بود و بعد شد نمک؛ بعدش اما نیسان‌ها جایشان را گرفتند. مهدی بیشتر در محله‌های ‌هاشمی و آذری می‌چرخد. خیابان جی هم حوزه استحفاظی‌اش است. می‌گوید همه او را می‌شناسند. زنان خانه‌دار مشتری‌هایشان هستند. صدای شیهه اسب بلند می‌شود یعنی که دیگر بس است، برویم!

قسم خوردم

گاری‌ها یکی یکی از طویله بیرون می‌آیند. صدای زنگوله‌ها زودتر از صدای سم اسب‌ها می‌آید. اسب سنگین است، از هر جایش یک چیزی آویزان شده، مهره‌های رنگی و کمربندی که دور تا دورش را گرفته و یک زین‌ هزار‌رنگ که تزیینی است. یک مگس‌پران هم درست بالای پیشانیش، همان‌جا که طره موی سیاهش آویزان شده، نشسته. اسب مدام پایش را می‌کوبد. «برای این کار نرها بهتر از ماده‌ها هستند؛ جان‌سختند.»

طویله قبلا کوره آجرپزی بود، آقای فراهانی، صاحب ملک از ‌سال ٨٨ که قیمت گاز از ماهی ۵‌میلیون تومان رسید به ١٧‌میلیون تومان کار را تعطیل کرد. برایش صرف نداشت و حالا اجاره ماهانه همان کوره‌های تنگ و تاریک که بوی فضولات اسب می‌دهد، ١٠٠‌هزار تومان است و گاریچی‌ها هر کدام ۵٠٠‌هزار تومان هم پول رهن داده‌اند.

ساعت نزدیک ٩ است و یوسف کثیری هنوز مشغول جابه‌جایی بسته‌های نمک از روی وانت است. وانت سفید مال خودش است و می‌گوید آن‌قدر به این اسب‌ها عشق دارد که دوست دارد تا آخر عمر گاریچی باشد؛ نه از روی نیاز مالی که خودش با همان وانت سفید، مواد غذایی پخش می‌کند در بالای شهر. به خاطر قَسَمی است که خورده. یوسف ٣٠‌سال بیشتر ندارد.
«قسم خوردم تا وقتی نفس دارم در این کار بمانم؛ حتی اگر شده یکی از این اسب‌ها را برای خودم نگه می‌دارم جلوی خانه. از قدیم گفته‌اند جای اسب را گرم نگه‌دار، زیرش را نرم نگه‌دار، به خورد و خوراکش برس، خرج خودش و خودت و خانواده‌ات را درمی‌آورد. از قدیم گفته‌اند، اسب هم دعا می‌کند هم نفرین. می‌گویند اسب سم به زمین بکوبد، برایت طلا می‌آید، بهش برسی، خدا هم بهت می‌رسد، نفرینت کند، بلا سرت می‌آید؛ ٢٢سالی می‌شود اینکاره‌ام. از بچگی با پدرم می‌آمدم روی گاری کار می‌کردم؛ البته ما خودمان گاریچی نبودیم، هنوز هم نیستیم، گاری‌ها را اجاره می‌دهیم به کارگر. الان خودم روی گاری کار می‌کنم؛ چون کارگرهایم فعلا نیستند.»

«یوسف» هشت متری طوس در خیابان فلاح را مال خودش کرده. می‌گوید گاهی تا سه‌راه شریعتی هم می‌روند، مسیر دورشان، خیابان آزادی است؛ بیشتر از آن بروند، اسب اذیت می‌شود، راه هم نمی‌تواند برود، مخصوصا تابستان‌ها که هوا گرم است. زمستان‌ها هم که هوا آلوده است و اسب در این هوا و دود و دم ماشین‌ها، نفس برایش نمی‌ماند که بخواهد تهران را بالا برود. تهران دیگر برای این اسب‌ها تهران قدیم نیست. خیابان‌هایش آسفالت شده و پر از چاله‌چوله است.

«چاله‌های شهر، خیلی دست و پای اسب‌ها را اذیت می‌کند، خیلی وقت‌ها شده که استخوانشان را شکانده. به ‌هر حال باید گاری را خوب راند؛ مثلا نباید در بزرگراه‌ها رفت تا یک وقت ماشینی، موتوری به آنها نزند. به‌ هر حال ما سنت را نگه داشتیم، بعضی‌ها می‌گویند این دیگر چیه؟ اما من عشق به اسب دارم، کسانی که در این کار مانده‌اند از روی عشق و علاقه است. بعضی از مردم منتظرمان می‌مانند؛ صدای زنگوله که می‌آید، می‌فهمند آمده‌ایم، می‌آیند و از ما نمک می‌خرند. جوان‌تر‌ها اگر نذر نمک داشته باشند، از ما می‌خرند.»

خودشان را نمکی نمی‌دانند، گاریچی هستند، کسی هم ازشان پرسید کارتان چیست؟ می‌گویند آزاد!

«حالا جز ما ۵ نفر، هیچ‌کس در تهران گاریچی نیست. مردم هم به ما عادت کرده‌اند. بچه‌ها به هوای همین اسب‌ها دورمان جمع می‌شوند، یک وقت‌هایی هم سوارشان می‌کنیم؛ چه کنیم دیگر. خودمان هم محله جدیدی نمی‌رویم.»

از خیابان‌های شهر خاطره زیاد دارند، مثل همان روزی که گاری یوسف، یک جایی گیر کرد و اسب با همه وزنش از روی زمین بلند شد، گاری ماند و دست و پای معلق اسب در هوا. یوسف اینها را که تعریف می‌کند، می‌خندد. دلش برای اسبش سوخته بود. یوسف کثیری، هر یک اسب را ۵ میلیون تومان خریده و با گاری روی هم شده ١٠‌میلیون تومان. یوسف صاحب دو اسب است، جیران سه سالش است و توردی سه ‌سال‌و‌نیم. توردی دست مهدی اسبی است و ماهانه اجاره‌اش را می‌دهد. خرج اسب‌ها بالاست، ماهی ۶٠٠، ٧٠٠‌هزار تومان. اسب‌ها را از کاشان و قزوین خریده‌اند. اسب‌های گاری، با سوارکاری فرق دارند. اسب گاری، نباید رم کند و بارکش خوبی باشد.

پدرم آب‌فروش بود، خودم نمک‌فروش

«رضا» هم از گاریچی‌های قدیمی است، پدرش قبل از انقلاب آب‌فروش بود؛ روی همین گاری‌ها.

«آن موقع چرخِ گاری‌ها چوبی بود، حالا این جدیدی‌ها آهنی است، تانکر آب را که چند شیرآب داشت می‌گذاشتند روی گاری و در محله‌ها می‌چرخیدند.‌ سال ۴٧ پدرم در گود معصومی باغ آذری، پاچال داشت. هر اسبی یک جا پاچال داشت و دیگر کسی حق نداشت آن‌جا کار کند. آن موقع در تهران آب کم بود و مردم از گاری آب می‌خریدند. بعدها روی همین گاری‌ها، سیب‌زمینی و پیاز و هندوانه هم می‌فروختند. خودمان تا‌ سال ٧٠ کارمان همین بود. بعدا دیگر شهر شلوغ شد و این اسب‌ها بو می‌دادند و شهرداری ایراد می‌گرفت، رفتیم و نیسان خریدیم. حالا هم زیر پل بعثت میوه می‌فروشیم؛ اما خودم تا همین پارسال گاری داشتم، اجاره داده بودم.

به‌ هر حال این پیرمرد، پیرزن‌ها خوششان می‌آید ما را می‌بینند، یاد قدیم می‌افتند.»او می‌گوید که این گاری‌ها می‌تواند برای تهران جاذبه توریستی داشته باشد:«نمک حرمت دارد، مهریه حضرت فاطمه زهراست، مردم هنوز هم نمک نذر می‌کنند، محرم‌ها، مردم برای هیأت نمک می‌خرند. حالا در شهرستان‌ها هم نمک‌فروش نیست، اگر هم گاریچی باشد، آجر و مطالح ساختمانی و سیمان جابه‌جا می‌کند، مثل مشهد و کاشان.»

آقا جعفر هنوز درگیر اسبی است که از طویله بیرون آمده؛ آن روز خیال کار کردن نداشت.

«نمک‌فروشی شغل پدرم بود، ٣٠‌سال است که کارم همین است. امروز به خاطر بچه‌ام نرفتم؛ اما معمولا فلاح و امامزاده حسن و قلعه‌مرغی می‌چرخم.» جعفر، خرید و فروش اسب هم می‌کند؛

اسب گاری، اسب سواری.

منوچهر جلوتر با گاری رنگی‌اش راه می‌افتد و زنگوله را به صدا در می‌آورد، پشت سرش، مهدی اسبی است که تند می‌راند و یوسف از پی آنها می‌رود. مجید اما جلوتر از همه اینها راهش را می‌گیرد و تا اینها تکان بخورند، بار نمکش را در یکی از فرعی‌های محله فلاح بسته و می‌راند به ستارخان. گاری نمکی‌های تهران می‌دانند که هیچ‌کدام‌شان مهدیقلی‌خان مجدالدوله یا کالسکه‌باشی یا حتی بیات علی و میرزا جوادخان نمی‌شوند که ٩٠‌سال پیش، برای خود ابهتی داشتند و همه با دست نشانشان می‌دادند، آنها می‌دانند که شاید عمر کارشان به پنج شش‌ سال دیگر هم قد ندهد. برای آنها خداحافظی از این گاری‌ها سخت است و جانکاه.

حضور پررنگ نمکی‌ها در تهران تا ٣٠‌سال پیش

احمد محیط‌طباطبایی، عضو شورای فنی میراث فرهنگی استان تهران|

از گذشته یکی از بهترین راه‌های نگهداری و حفاظت از غذا، استفاده از نمک بود. در کشورهای اروپایی به دلیل نبود یا کمبود نمک، نمک از اهمیت بالایی برخوردار بود و حتی خیلی از جنگ‌ها بر سر نمک شکل گرفته است. در ایران به دلیل وجود کویر و دشت لوت، ما به میزان قابل ‌توجهی از نمک و سنگ‌نمک برخوردار بودیم که هم در مواد غذایی و هم در سایر خدمات زندگی مورد استفاده قرار می‌گرفت. در گذشته نمک را با قاطر جابه‌جا می‌کردند؛ بعد هم گاری به میان آمد.

این‌طور نبود که نمکی‌ها تنها نمک بفروشند، آنها وسایل استفاده شده مردم را می‌گرفتند و به جای پول به آنها نمک می‌دادند؛ مثلا کاسه و بشقاب‌ها را می‌گرفتند و نمک می‌دادند. این یک رفتار و یک شیوه بسیار سنجیده بود که منجر می‌شد مردم وسایلی که استفاده نمی‌کردند را با کالای دیگری معامله کنند. با این همه با گذشت زمان و تولید بسته‌های نمک، استفاده از سنگ‌نمک و نمک کم شد.

همان موقع‌ها بود که موضوع استفاده از نمک یددار اهمیت پیدا کرد؛ در حالی ‌که قبلا از نمک‌های طبیعی استفاده می‌شد و معضلی به نام کمبود ید وجود نداشت. البته نمکی‌ها از گذشته تا حدودی به یک شکل کار کرده‌اند و تنها وسیله جابه‌جایی نمک متفاوت بود؛ یعنی اول با اسب و گاری نمک به محله‌ها می‌آوردند و بعد گاری تبدیل به چرخ‌دستی شد. تا همین ٣٠‌سال پیش هم این نمکی‌ها حضور پررنگی در زندگی شهری داشتند و حتی در زمان جنگ هم آنها را می‌شد به وفور در محله‌ها دید.


منبع: برترینها

چه خبر از فیلم‌های روی پرده‌ی سینماها؟

روند اکران فیلم ها در یکی دو ماه اخیر سرعت عجیبی گرفته. فیلم ها روی پرده می آیند؛ نمایشی نصفه نیمه و کوتاه را تجربه می کنند؛ فروشی معمولی را به ثبت رسانده؛ و به سرعت جای خود را به فیلمی دیگر می دهند تا آن هم بیاید و تمام این مراحل را یکی یکی به تکرار نشیند؛ و آمار فیلم های نمایش داده شده امسال را از رکورد قبلی و رکوردهای قبل تر بالاتر ببرد؛ و کسی هم کاری ندارد که این رویه چه آسیب هایی به فیلم ها و فیلمسازان و روند طبیعی رشد و بالیدن فیلمسازان در یک فضای نرمال اقتصادی می زند…

تا چشم باز می کنی این روزها؛ نام فیلم جدیدی را می بینی که بر پرده ها آمده و این یعنی که تا چشم باز می‌کنی می بینی فیلمی دیگر بی سر و صدا از پرده ها پایین آمده و سراغ سرنوشت محتومش رفته است؛ و مگر معنای ترکیب فیلم سوزی جز این است؟ جز این که فیلم فقط به نمایش درآید؛ بی توجه به بهره وری از داشته‌ها و استعدادهای بالقوه اش؟…

آن چه در مطلب زیر آمده اشاره ای است به چند فیلم که نمایش شان در این یکی دو هفته اخیر آغاز شده. جالب این است که در فاصله میان نوشته شدن و انتشار این مطلب چند فیلم دیگر از جمله خفه گی، آزاد به قید شرط و… نیز به چرخه اکران اضافه شده؛ که طبیعی است بگوییم نوشتن درباره آن ها بماند برای زمانی دیگر که درباره فیلم های روی پرده می نویسیم…

ملی و راه‌های نرفته‌اش

داستان تلخی است…

 فیلم سوزی؛ برداشت هزارم!

جدیدترین فیلم اکران‌شده تهمینه میلانی بسان دیگر آثار کارنامه این فیلمساز اجتماعی‌نگر داستانی دارد درباره مسائل و مصایب زندگی به‌عنوان یک زن در جامعه مردسالار امروز. ملی و راه‌های نرفته‌اش که در ادامه نگاه منتقد تهمینه میلانی این‌بار روی خشونت خانگی متمرکز شده؛

داستان دختری جوان و کم‌تجربه به نام ملیحه است که با ازدواجی نادرست و بدون رضایت خانواده با جوانی به نام سیامک با بازی میلاد کی‌مرام با آشکارشدن تفاوت دیدگاه و اختلاف فرهنگی بین این دو دچار مشکلاتی حاد می‌شود. ملی و راه‌های نرفته‌اش فیلم پرستاره‌ای است و بازیگران شناخته‌شده‌ای چون میلاد کی‌مرام، ماهور الوند، السا فیروزآذر، جمشید ‌هاشم‌پور، افسر اسدی، جمشید جهانزاده، فرزانه نشاط‌خواه، ستاره اسکندری، تورج منصوری، فلور نظری و مسعود فروتن در این فیلم ایفای نقش کرده‌اند، به همین دلیل هم است که فروش نزدیک به یک‌میلیاردو٣٠٠‌میلیون تومانی فیلم در پنج‌هفته‌ای که از اکرانش می‌گذرد، چندان موفقیت‌بار به نظر نمی‌رسد.

ملی و راه‌های نرفته‌اش به سیاق دیگر فیلم‌های تهمینه میلانی در ارتباط با منتقدان چندان راضی‌کننده جلوه نکرده و نقدهای منفی تندوتیز زیادی درباره آن نوشته شده که البته با توجه به موقعیت همیشگی میلانی در مواجهه با منتقدان طبیعی به نظر می‌رسد.

تهمینه میلانی درباره فیلمش و برخوردهایی که با ملی… صورت گرفته است، می‌گوید: مَلی و راه‌های نرفته‌اش یکی از معدود فیلم‌های مستقل امسال است. من و همسرم با پول خودمان این فیلم را ساخته‌ایم. البته ناگفته نماند که هزاران سنگ سر راه ما انداختند که اصلا فیلم را نسازیم. خود من زجرکش شدم تا این فیلم ساخته شد. هر شب با کابوس می‌خوابیدم. وسط فیلمبرداری دادگاه می‌رفتم. این استعدادکشی و نقدکشی از کجا می‌آید؟ جریانی تعدادی فیلم می‌سازد و برای تبلیغ سیاست‌های خود تاریخ دوره‌ای از ایران را وارونه جلوه می‌دهد، حالا برای درخشش فیلم‌هایش عرصه را خالی می‌خواهد و بهترین زمان اکران را از آن خود می‌کند. داستان تلخی است.


 

قهرمانان کوچک

حمایت از تولید ملی

 فیلم سوزی؛ برداشت هزارم!

ششمین فیلم کارنامه حسین قناعت بعد از فیلم‌های من و نگین دات کام، ماجراهای اینترنتی، زخم شانه حوا، دزد و پری و دو دزد و دو پری؛ داستان چهار کودک و نوجوان ٧ تا ١١ ساله تکواندوکار است که بعد از این‌که می‌فهمند پدران‌شان که کارگران یک کارخانه تولید لوازم‌التحریر در شرف تعطیلی هستند، قرار است کارشان را از دست دهند، برای جلوگیری از بیکاری پدران‌شان و گیر انداختن قاچاقچیان این کالا که درواقع عاملان اصلی این تعطیلی هستند، به تعقیب آنها می‌پردازند و ماجراهایی شاد، اکشن و سرگرم‌کننده رقم می‌زنند…

قهرمانان کوچک علاوه بر این‌که در نمایش عمومی‌اش بازتاب رسانه‌ای و انتقادی خاصی نداشته و درحالی‌که حدود ٢٠ روز از آغاز نمایشش می‌گذرد، در سکوت روی پرده است؛ در گیشه سینما نیز فیلمی تاکنون شکست خورده قلمداد می‌شود و تا لحظه نوشته‌شدن این مطلب در شانزدهمین روز اکرانش کمتر از ۵٠‌میلیون تومان فروخته است که در سینمای موسوم به سینمای کودک و نوجوان سال‌های اخیر اتفاقی شگفت‌انگیز نیست. در قهرمانان کوچک برزو ارجمند، بیژن بنفشه‌خواه، بهنوش بختیاری، آناهیتا همتی، ارژنگ امیرفضلی، نادر سلیمانی، شهرام قائدی، عباس محبوب، یوسف کرمی، افشین سنگ‌چاپ و بازیگران خردسال یاس نوروزی، پارسیا شکوری‌فر، عرفان برزین، کامیار محمدی، امیرکیان عبدی و ایمان امیری ایفای نقش کرده‌اند.

حسین قناعت درباره قهرمانان کوچک گفته: ابتدا که ساخت این فیلم با موضوع حمایت از تولید ملی و ایران پیشنهاد شد، با عمق فاجعه‌ و مضرات عدم توجه به کالای ایرانی هنوز آشنا نشده بودم، اما پس از مدتی که اطلاعات کسب کردم و سراغ خانواده‌هایی رفتم که در اثر ورود محصولات قاچاق به ایران و تعطیلی کارخانه‌های تولیدات محصولات داخلی آسیب‌دیده بودند، از شدت آسیب این امر به جامعه و اقتصاد آگاه شدم.

قناعت ادامه می‌دهد: این فیلم سفارش هیچ ارگان یا نهادی نیست، در طول فیلم هم سعی کرده‌ایم از شعار دادن دوری کنیم و یک فیلم کمدی سرگرم‌کننده ویژه کودکان و نوجوانان و خانواده‌ها بسازیم؛ اگر علاوه بر پیشنهاد سرمایه‌گذاران فیلم بخواهیم عامل دیگری را برای نوشتن و ساخت این فیلمنامه دخیل بدانیم، باید عرض کنم که سفارش نوشتن این فیلمنامه را از دختربچه بیماری گرفتم که از تعطیلی کارخانه‌ای در ایران و بیکارشدن پدرش آسیب‌ دیده بود.


مالاریا

دنباله‌ای بر نفس عمیق و دربند

 فیلم سوزی؛ برداشت هزارم!

ششمین فیلم کارنامه پرویز شهبازی در خلاصه داستانش نوشته شده و داستان دختر و پسری است که در تهرانگردی‌های خود با مردی برخورد می‌کنند که مشکلی دارد و آنها سعی می‌کنند راه‌حلی برای این مشکل پیدا کنند.

 این فیلم که برخلاف نمایشش در دوره سی‌وچهارم جشنواره فیلم فجر در فستیوال‌های خارجی موفقیتی نسبی به دست آورد و توانست در هفتادوسومین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز در بخش رسمی مسابقه افق‌ها پذیرفته شود و منتخب جشنواره‌های ورشو لهستان، بوسان کره‌جنوبی، شیکاگو و… بوده؛ تصاویری ملموس از تهران معاصر و واقعیت جوانان ایرانی در معرض خطر ارایه می‌کند و از این منظر در راستای فیلم‌های جوانانه کارنامه شهبازی چون نفس عمیق و دربند قرار می‌گیرد.

مالاریا که از بازی بازیگرانی چون ساعد سهیلی، ساغر قناعت و آذرخش فراهانی در نقش‌های اصلی بهره‌مند بوده؛ تاکنون کمتر از ٢٠٠‌میلیون تومان فروخته و به عبارت بهتر در رقابت گیشه به موفقیت چندانی نرسیده، البته از نظر انتقادی نیز با برخورد دوگانه منتقدان مواجه شده و در عین این‌که برخی از سینمایی‌نویس‌ها آن را یکی از آثار ناموفق سازنده‌اش ارزیابی کرده‌اند، در نوشته‌هایی نیز یکی از بهترین فیلم‌های پرویز شهبازی نامیده شده است.

پرویز شهبازی در گفت‌وگو با اسکرین دیلی درباره مالاریا می‌گوید: من ۱۳‌سال است که درباره جوانان ایرانی فیلم می‌سازم. این فیلم از نظر فرمی دنباله‌ای بر فیلم قبلی من نفس عمیق و دربند است که هر دو درباره جوانان ایرانی هستند. من با جوانان زندگی و بر رفتارهای‌شان تمرکز می‌کنم. الهام‌بخش من جامعه ‌اطراف خودم بوده و برخی از جزییاتی که می‌بینید از شخصیت‌های واقعی در زندگی واقعی آمده‌اند.


زرد

نمایش روابط انسانی!

 فیلم سوزی؛ برداشت هزارم!

نخستین فیلم مصطفی تقی‌زاده در مقام کارگردان و نویسنده را کامران مجیدی تهیه کرده؛ فیلمی که با توجه به سروشکل متفاوت و جوان‌پسندش از همان ابتدای کار یکی از آثار بالقوه پرفروش سینمای ایران قلمداد می‌شد که فروش ٢‌میلیاردواندی این فیلم در مدت زمان نه‌چندان زیادی که از اکرانش می‌گذرد، مبین صحت این پیش‌بینی‌هاست…

زرد یک داستان جوان‌پسند اجتماعی دارد که در فضایی شهری روایت منحصربه‌فردی از داستان زندگی چند جوان دارد. خلاصه داستانی که در زمان جشنواره گذشته فجر از سوی روابط عمومی فیلم چنین آمده بود: آدم‌های عجیبی هستیم… امروزمون با فردا خیلی فرق می‌کنه. این جملات که ظاهرا می‌تواند ترجمان حال‌وهوای فیلم باشد، با این‌که در ظاهر گنگ به نظر می‌رسد، اما حداقل تا این‌جای اکران فیلم توانسته است در ایجاد کنجکاوی و کشاندن جوانان به سالن‌های سینما موثر افتد…

کارگردان فیلم زرد، مصطفی تقی‌زاده که نامش را پیش از این در آثاری همچون محرمانه تهران، مادر پاییزی و چند متر مکعب عشق به‌عنوان بازیگر، نویسنده فیلمنامه، دستیار دوم کارگردان، برنامه‌ریز و… شنیده بودیم، در این فیلم از حضور بازیگرانی چون بهرام رادان، ساره بیات، مهرداد صدیقیان، شهرام حقیقت‌دوست، بهاره کیان‌افشار، آناهیتا درگاهی، حسین مهری، امیرعلی نبویان، متین ستوده، حسین نائینی، علیرضا استادی و… بهره جسته و از این نظر یکی از پرستاره‌ترین فیلم‌های ‌سال را شکل بخشیده؛

به پاس نگاه جوان‌پسند و کست پرستاره‌اش در مواجهه با مردم نیز موفق عمل کرده است؛ به نحوی که در دومین هفته اکران نیز فروش ٢‌میلیارد تومان را پشت سر گذاشته است که برای فیلمی غیرکمدی در اوضاع امروز سینمای ایران فروش قابل قبولی به نظر می‌رسد. این فیلم که‌ سال گذشته برای حضور در جشنواره فجر درخواست داد، اما در این رقابت پذیرفته نشد، در مسابقه‌ جشنواره بین‌المللی فیلم هنر روسیه حضور داشت و توانست دو جایزه اصلی جشنواره در بخش بهترین فیلم و فیلمنامه را از آن خود کند. زرد همچنین در جشنواره شانگهای هم جایزه بزرگ هیأت داوران و جایزه بهترین بازیگر زن را دریافت کرده است.

مصطفی تقی‌زاده درباره زرد گفته: نمایش روابط انسانی که قبلا در فیلم‌های کوتاهم نیز وجود داشت، مهمترین چیزی است که در زرد دنبالش بودم. در زندگی روزمره هم در فهم روابط آدم‌ها خیلی فوکوس می‌کنم، روابط افراد با یکدیگر را می‌سنجم و تحلیل می‌کنم.

روابط انسانی خیلی برایم پیچیده و عجیب است، به علت این‌که الان من و شما این‌جا در کنار هم نشستیم و خیلی مسالمت‌آمیز داریم با هم گفت‌وگو می‌کنیم و بیرون از این دفتر ممکن است نوع روابط‌مان تغییرات زیادی پیدا کند. فیلم زرد هم این شکلی است و در آن دغدغه‌های انسان امروز، نوع ارتباط‌گیری افراد با یکدیگر و ری‌اکشن آدم‌ها در شرایط مختلف نمایش داده می‌شود. این روابط برآمده از وضعیتی است که به شکل نسبی تحت‌تأثیر شرایط پیرامونی بوده و متغیر است.


خانه دختر

بازگشته از توقیف!

 فیلم سوزی؛ برداشت هزارم!

فیلم تازه از توقیف درآمده شهرام شاه‌حسینی که با بازی حامد بهداد، باران کوثری، پگاه آهنگرانی و رعنا آزادی‌ور و فیلمنامه‌ای از پرویز شهبازی ساخته شده؛ نه‌تنها بهترین فیلم کارنامه شاه‌حسینی است، بلکه می‌توان از آن به‌عنوان یکی از بهترین و جسورانه‌ترین فیلم‌های سال‌های اخیر یاد کرد که به بهانه داستانی درباره ناپدیدشدن و مرگ یک دختر در آستانه ازدواج نقبی می‌زند به اخلاقیات حاکم بر جامعه امروز و علل و عواملی که پنهان‌کاری را در چنین جوامعی اپیدمی می‌کنند…

شهرام شاه‌حسینی که پیش از خانه دختر فیلم‌های کلاغ پر، زن‌ها فرشته‌اند، آقای هفت رنگ و کلاف را جلوی دوربین برده؛ در این فیلم که داستان دو دختر دانشجو است که به دنبال کشف راز مرگ هم‌دانشگاهی خود، درست در روز پیش از مراسم عروسی‌اش هستند؛ از ریتمی جذاب و پرتحرک برای روایت داستانش بهره برده است. در ادامه می‌بینیم که پدر دختر فوت‌شده قصد دارد خانه کوچک‌شان را زیر قیمت بفروشد تا زودتر از محله و نگاه سنگین مردمانش فرار کند و داماد که در جست‌وجوی فهمیدن گذشته دختر فوت‌شده است، درنهایت می‌فهمد که چرا دختر جوان کشته شده است.

شاه‌حسینی در زمان نمایش جشنواره‌ای درباره فیلمش گفته بود: من معتقدم قصه را باید جدی بگیریم و فکر نکنیم که اگر با یک ایده یا حادثه مثل سنگسارکردن یک زن یا تجاوز به یک شخص مواجه شده‌ایم، پس با موضوعی جذاب روبه‌رو هستیم. خیر! این موضوعات بیشتر برای تلویزیون جذاب است، آن هم نه برای سریال بلکه برای این‌که مورد تحلیل و بررسی قرار بگیرد و کارشناسان و روانشناسان درباره آن صحبت کنند. به نظرم سینما پس از این ماجراهاست و حالا قبل از این‌که بخواهیم به تفاوت این فیلم با آثار قبلی‌ام بپردازیم، باید درباره این فیلمنامه بگویم و این‌که پرویز شهبازی آن‌قدر روان با این فیلمنامه برخورد کرده است که گویی شخصیت‌ها خودشان دیالوگ‌های خود را نوشته‌اند.

دکوپاژ، میزانسن و… همه چیز به شکلی مشخص بود و به‌طور مثال من هر چه فکر می‌کردم که دکوپاژ باید چگونه باشد، به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسیدم، چون همه جزییات در وضوح کامل بود و هیچ جای دومی برای چیزی متصور نبود جز همان چیزی که در فیلمنامه آمده بود.

پ.‌ن: توصیه این فیلم برمبنای نسخه نخست فیلم صورت گرفته و نگارنده هنوز نسخه جدید خانه دختر را ندیده است.


ایتالیا ایتالیا

یک موضوع موقت

 فیلم سوزی؛ برداشت هزارم!

نخستین فیلم کاوه صباغ‌زاده در مقام کارگردان که در خلاصه داستانش آمده: من دوستت دارم و این به تو هیچ ربطی نداره! خلاصه داستانی بی‌ربط به این کمدی پرتحرک و جذاب درباره روابط فردی یک زوج روشنفکر و البته درونیات و رویاهای این زوج که یکی از متفاوت‌ترین فیلم‌های‌ سال را پیش چشم مخاطبان آورده است.

ایتالیا ایتالیا داستان نادر را روایت می‌کند که در جریان زندگی با برفا که یک دستیار کارگردان باانرژی و شاد است، آشنا می‌شود. ازدواج نادر و برفا با مشکلاتی روبه‌رو می‌شود که این مشکلات در ادامه، زندگی آنها را با تلاطماتی روبه‌رو می‌کند، اما نادر عاشق‌تر از این است که افسار زندگی‌اش را به دست امواج خروشان مشکلات بدهد…

ایتالیا ایتالیا که نخستین بار در جشنواره فیلم فجر رونمایی شد و توانست موفقیتی نسبی را در مواجهه با مخاطب و به‌خصوص منتقدان به دست آورد؛ در اکران عمومی‌اش اما نتوانسته آن تجربه را تکرار کند و آمار فروشش در پایان دومین هفته نمایش حدود ۶٠میلیون تومان است.

در ایتالیا ایتالیا بازیگرانی چون حامد کمیلی، سارا بهرامی، رضا سخایی، جهانگیر میرشکاری، فرید سجادی‌حسینی، دانش اقباشاوی، ناصر سجادی‌حسینی، همایون ارشادی، علی ملاقلی‌پور، حسن زاهدی، مصطفی احمدی، محمدعلی جناب، امین قوامی، مهدی فهیمی، پریناز کنگاوری، آیدا اورنگ، افشین رضایی، سپیده راستی‌فر و شمار دیگری از دست‌اندرکاران سینمای ایران حضور دارند.

بازتاب فیلم در میان منتقدان نیز خوب بوده و منتقدان سرشناس در نوشته‌های‌شان از این فیلم تعریف کرده‌اند. نیما حسنی‌نسب این فیلم را فیلمی سرحال و گرم اما نامنسجم نامیده و کیوان کثیریان نیز از توصیف فیلمی که حالش خوب است، در رابطه با آن سود جسته است.

کاوه صباغ‌زاده درباره فیلمش می‌گوید: همیشه به اقتباس ادبی علاقه داشتم. دلم می‌خواهد همیشه فیلمنامه اقتباسی بنویسم. درباره‌اش تحقیق می‌کنم و اطلاعات بیشتری نسبت به فیلمنامه‌نویسی اورژینال دارم. اصولا ترجیح می‌دهم داستان‌های خوبی را که می‌خوانم به فیلم تبدیل کنم، علاقه‌ای به ساخت فیلمنامه‌های غیراقتباسی ندارم. وقتی هم داستان موضوع موقت جومپا لاهیری را خواندم، اول از همه روح شرقی داستان بود که توجهم را به خود جلب کرد و بعد از آن سادگی، ظرافت، نکته‌سنجی و صمیمیت داستان خانم لاهیری باعث شد این داستان نزدیک به ١٠‌سال در ذهنم بماند تا روزی برسد که احساس کنم زمان ساختنش فرا رسیده است. از همان دفعه اولی که داستان را خواندم، می‌دانستم که یک روزی آن را می‌سازم.


منبع: برترینها

گفت و گو با «دارا خسروشاهی»؛ مدیر عامل اجرایی شرکت اوبر

مجله پنجره خلاقیت: دارا خسروشاهی که در سال ۱۳۴۸ شمسی در تهران متولد شده، از سال ۲۰۰۵ مدیرعامل سایت مشهور مسافرتی اکسپدیا بوده است. سرمایه گذاران اکسپدیا به خاطر عملکرد خوب خسروشاهی ۹۰ میلیون سهم این شرکت را به عنوان هدیه به او دادند. حقوق او در سال مالی ۲۰۱۶ بالغ بر ۲٫۵ میلیون دلار بوده است.

دارا خسروشاهی همچنین عضو هیات مدیره نیویورک تایمز نیز هست. خسروشاهی یکی از سه کاندیدای نهایی هیات مدیره اوبر برای تصدی این پست بود. جفری ایملت مدیرسابق جنرال الکتریک که او نیز یک کاندیدای مدیرعامل اوبر بود، از نامزدی برای این پست کناره گرفت. دو منبع نزدیک به موضوع به نیویورک تایمز گفتند او پس از آن که دید از حمایت کافی برای تصدی این پست برخوردار نیست کناره گیری کرد.

گفت و گو با «دارا خسروشاهی»؛ مدیر عامل اجرایی شرکت اوبر

مگ ویتیمن مدیرعامل Hewlett Packard Enterprise نیز از حمایت کافی برای این پست برخوردار بود اما در آخرین لحظات او و هیات مدیره اوبر به توافق نرسیدند و کاندیدای سوم یعنی خسروشاهی از سوی هیات مدیره معرفی شد. آنچه شاید در دارا خسروشاهی برای سرمایه گذاران اوبر جالب بوده، تجربه مشابهی بوده که او در سایت مشهور مسافرتی اکسپدیا با آن مواجه بوده است.

خسروشاهی همچنین از سال ۲۰۱۵ عضو هیات مدیره روزنامه نیویورک تایمز نیز هست. او پیش تر در شرکت IAC/InterActive نیز مسئولیت هایی داشت. خسروشاهی از جمله معترضان قانون ممنوعیت مسافرتی دولت ترامپ بود که به خصوص ایرانیان را هدف می گیرد. شرکت وی اکسپدیا و آمازون از نخستین شرکت های تکنولوژی بودند که اقدام حقوقی علیه آن قانون انجام دادند. هیات مدیره اوبر و همچنین اکسپدیا هنوز به طور رسمی موضوع مدیرعاملی خسروشاهی را تایید نکرده اند. در ادامه گفتگویی با او را می خوانید که بر محور مفاهیم موفقیت در زندگی متمرکز است.

از نگاه مدیریتی و مهارتی، کدام یک از استعدادهای مهم و کلیدی را در دهه بیست زندگی ات تقویت کردی؟

– وقتی در دهه بیست زندگی ام بودم، یاد گرفتم فقط سخت کار نکنم. در مورد اهمیت تمرکز در کار چیزهای زیادی فهمیدم. کارم را با بانکداری سرمایه گذاری در Allen & Company در سال ۱۹۹۱ شروع کردم. خیلی سرمان شلوغ بود. شما باید از ایده ها و نکته های خاصی که در اولین فعالیت خود به عنوان یک فرد حرفه ای جوان به دست می آورید، برای آینده استفاده کنید. من از همان ابتدا اهمیت تمرکز داشتن روی اهداف و پرورش دادن فرهنگی را یاد گرفتم که باید از موانع غیر ضروری اجتناب کند.

فکر می کنی از نظر احساسی و انسانی، مهم ترین قابلیت هایی که در این مقطع سنی تجربه کردی کدام بودند؟

– یاد گرفتم که انعطاف پذیر بودن تا چه اندازه حیاتی و مهم است. یادگیری رقابت با تقاضاهای بی پایان در سن پایین، شما را برای رشد و پیشرفت هر چه بیشتر آماده می کند. هر چه پیشرفت می کنید، مشکلات بیزینسی غیر منظم تر شده و سیستم ها غیر قابل پیش بینی تر به نظر می رسند.

یک شیوه برخورد یکسان و مشابه برای حل مشکلات کافی نیست و بنابراین مجبور هستید که با مسائل به شیوه های مختلف و با انعطاف پذیری فراوان مواجه شوید. یادم می آید که هربرت آلن در همان سال های اوایل کارم یک مهارت مهم به من آموخت. او نگران بود که یکسری محصولات به بمب ساعتی تبدیل شوند.

وظیفه تحقیق موضوعی و ارائه گزارش به هربرت آلن بدون کمترین راهنمایی و آموزشی به من سپرده شد. شرایط کاری در خیلی از کمپانی های تازه تاسیس شده به همین منوال است و شما باید به این شرایط عادت کنید و با آن راحت باشید. همان طور که اشاره کردم هر چه رو به جلو می روید، برنامه و استراتژی منظم یا سوابق ساختاری کمتری در اختیار دارید.

گفت و گو با «دارا خسروشاهی»؛ مدیر عامل اجرایی شرکت اوبر

وقتی در دهه بیست زندگی بودی، اغلب به چه چیزی فکر می کردی؟ چطور نقاط ضعف و قوت خودت را شناختی؟

– وقتی حرف۶ه کاری ام را شروع کردم، از نظر موفقیت مالی خیلی به وال استریت فکر می کردم. سپس Expedia به من یاد داد که شور و هیجان و ماموریت خیلی بیشتر از پول انگیزه بخش تر هستند.

اگر بتوانی به عقب برگردی و تصمیم متفاوتی بگیری، چه کار می کنی؟

– اگر بتوانم عقب برگردم و تصمیم دیگری بگیرم، بیشتر سفر می کنم. ولی شما می دانستید که من این جواب را می دهم.

خدمت کردن به عنوان مدیر یک شرکت از چه نظر با آنچه عموم مردم تصور می کنند، تفاوت دارد؟

– خیلی زا مردم فکر می کنند که مدیریت فقط به ارتباطات، معرفی محصولات، سخنرانی کردن و ایجاد انگیزه خلاصه می شود. این که شما در برقراری ارتباط با دیگران موفق باشید قطعا خیلی مهم است ولی من فهمیده ام که یکی از مهم ترین مهارت های یک مدیر این است که شنونده خوبی باشد. هر چه شما در یک زنجیره مدیریتی در جایگاه بالاتری قرار داشته باشید، فهمیدن این که چه اتفاق هایی در حال رخ دادن هستند، سخت تر است.

بنابراین باید این اطلاعات را از افرادی که برای تان کار می کنند دریافت کنید. باید در خواندن زبان بدن و پرسیدن سوالات، فوق العاده باشید. باید اعتماد ایجاد کنید تا به چیزهای واقعی برسید. مدیرانی که با واقعیت ارتباط ندارند، آنهایی هستند که شکست می خورند.

با نگاهی به گذشته، اگر بخواهی به خود ۳۰ ساله ات چیزی بگویی یا توصیه کنی، چه چیزی به ذهنت می آید؟

– بدون تردید می گویم که شکست خوردن ایرادی ندارد. وقتی جوان تر بودم، خیلی از این که اشتباه کنم، دیر به جایی برسم یا این که جواب منفی بگیرم، می ترسیدم. از شکست خوردن می ترسیدم. اما موضوع این است که شکست در زندگی خیلی اهمیت دارد. نه فقط از نظر یادگیری بلکه از نظر ریسک پذیر بودن.

چه در بیزینس و چه زندگی شخصی. باور کنید، زمین خوردن اصلا جالب نیست، ولی این اتفاق رخ می دهد، شما از جای تان بلند می شوید، خودتان را تکان می دهید و به حرکت ادامه می دهید. یک زندگی بدون ترس اساسی از شکست خیلی هیجان انگیزتر از این است که تمام عمر مواظب باشید اتفاقی نیفتد.

منبع: التروپروتر 


منبع: برترینها

برون‌گرا یا درون‌گرا، کدام یک مدیرعامل بهتری هستند؟

کامل‌ترین و دقیق‌ترین تحقیق موجود در دنیا به‌نام “پروژه ژنوم مدیرعامل” اخیرا تکمیل شد. تیم تحقیق در طی بررسی‌های خود چهار ویژگی مهم و اصلی یک مدیرعامل را شناسایی کردند. علاوه بر این، یافته‌های دیگر این پروژه، تصورات پیشین در خصوص مدیریت و رهبری را به‌چالش می‌کشد.

تکمیل این تحقیق گسترده ده سال به‌طول کشید و دیتابیس آن شامل اطلاعات ۱۷ هزار مدیر ارشد اجرایی و بیشتر از ۲ هزار مدیرعامل می‌شود. برای تجزیه و تحلیل این اطلاعات، یک تیم ۱۴ نفره از محققان خبره که در زمینه روان‌شناسی، اقتصاد، امور مالی و علوم داده تخصص دارند تشکیل شد. وظیفه آن‌ها، تحقیق و بررسی تمام مدیران عامل صنایع مهم بود. این پروژه عظیم نتیجه همکاری محققان دانشگاه شیکاگو، مدرسه کسب‌وکار کپنهاگ، NYU و SAS Inc است.

 برون‌گرا یا درون‌گرا، کدام یک مدیرعامل بهتری هستند؟

هدف از تحلیل این اطلاعات پاسخ به پرسش‌هایی مانند موارد زیر بود:

  •  آیا ویژگی‌های خاصی برای پیش‌بینی این‌که یک فرد می‌تواند مدیرعامل شود وجود دارد؟
  •  آیا این خصوصیات مشابه مدیران ارشد اجرایی است یا با آن‌ها تفاوت دارد؟
  •  هیأت‌های مدیره برای انتخاب یک مدیرعامل چه ویژگی‌هایی را مدنظر قرار می‌دهند و آیا این ویژگی‌ها می‌تواند موفقیت مدیرعامل را پیش‌بینی کند؟

نتایج حاصله از این تحقیق به‌اندازه‌ای جالب و تأمل‌برانگیز است که برخی تصورات پیشین در خصوص مدیریت و رهبری را به‌چالش می‌کشد.

اول از همه، نظریه مربوط به یک مدیرعامل برون‌گرا و کاریزماتیک است. هیأت‌های مدیره به‌دنبال مدیران عاملی هستند که شخصیت اجتماعی خوب و دوستانه‌ای داشته باشند و از آرامش و اعتماد به‌نفس بالایی برخوردار باشند اما افراد درون‌گرا فراتر از سطح انتظارات هستند.

یکی دیگر از نتایج جالب این تحقیق مربوط به تعداد اشتباهاتی می‌شود که یک مدیرعامل در ابتدای حرفه کاری خود مرتکب شده است. این تحقیق نشان داد تقریبا نیمی از این افراد به‌جای این‌که پیشینه عاری از خطا و اشتباه داشته باشند  اشتباهات بسیار بزرگی داشته‌اند که در پایان به‌قیمت از دست دادن شغل‌شان تمام شده است.

با این وجود، مهم‌ترین بخش این تحقیق مشخص کردن چهار ویژگی و خصوصیت فردی خاص بود که در مدیران خیلی موفق دیده شد. البته، این‌گونه نبود که تمام این مدیران عامل در هر چهار خصوصیت بالاترین امتیاز را کسب کرده باشند، اما تقریبا بیشتر آن‌ها در بیش از یک مورد فوق‌العاده بودند.

نقش این ویژگی‌ها در موفقیت شما چیست؟

پس، اگر در حال حاضر مدیرعامل هستید یا در تلاش برای رسیدن به سطح یک مدیر ارشد اجرایی هستید به این ۴ ویژگی توجه خاصی داشته باشید و هر روز آن‌ها را مدنظر قرار دهید:

۱ – به‌سرعت و با قاطعیت تصمیم می‌گیرند: تصمیم‌گیری سریع و اعتقاد داشتن به‌آن یکی از فاکتورهای مهم یک مدیرعامل خوب است. قدرت اجرایی این مدیران عامل ۱۲ برابر بهتر از سایرین بود. یک مدیرعامل خوب می‌داند که یک تصمیم‌گیری بد خیلی بهتر از تصمیم‌نگرفتن است.

۲ – برای تأثیرگذاری آماده هستند: یک مدیرعامل خوب وقتی یک برنامه و هدف جدید تنظیم می‌کند خیلی سریع از سوی کارکنان و سهام‌داران پذیرفته می‌شود. هم‌چنین، آن‌ها به‌خوبی به نیازها و انگیزه‌های سهام‌داران واقف هستند. این امر موجب تصمیم‌گیری خوب و همراه داشتن پشتیبانی تشکیلات می‌شود.

۳ – سازگاری سریع و آنی: یکی از خصوصیات یک رهبر و مدیر بزرگ واکنش مناسب در برابر چالش‌ها و فرصت‌های دیده نشده است. وقتی از مدیران عامل سئوال می‌شد این ویژگی در رأس سایر موارد قرار داشت. مدیران عاملی که خیلی سریع با شرایط سازگار می‌شوند ۶٫۷ برابر بیشتر از سایرین احتمال موفقیت دارند.

۴ – انتقال حس اطمینان‌پذیری: رسیدن به نتیجه و هدف یکی از فاکتورهای کلیدی یک مدیرعامل خوب است. هم کارکنان و هم سهام‌داران به یک رهبر و مدیر اثبات شده که وعده‌های‌اش را عملی می‌کند و به اهداف‌اش می‌رسد اعتماد می‌کنند. احتمال موفقیت مدیرانی که می‌توانند به نتایج قابل قبول و قابل اطمینان برسند ۱۵ بار بیشتر از سایرین است.

یکی از چالشی‌ترین پست‌ها در کسب‌وکار پست مدیرعاملی است.  اگر بتوانید در این ۴ ویژگی به درجه بالایی برسید می‌توانید در رقابت با سایرین عملکرد بسیار بهتری داشته باشید.


منبع: برترینها

پاراگراف کتاب (۱۳۹)


 

۱۰_ بودایی این چنین می گوید: استاد سر شاگرد را مدتی طولانی زیر آب نگه می دارد؛حباب های روی آب ، رفته رفته، کم تر و کم تر می شوند؛ دم آخر ، استاد سر شاگرد را بیرون می کشد، جان دوباره به او می بخشد: اگر چنین که در تمنای هوا هستی در تمنای حقیقت شدی، آن گاه در می یابی که “حقیقت” چیست.

غیاب دیگری(در عشق) همان حسی است که سر مرا زیر آب نگه می دارد؛من کم کم به حال خفگی می افتم، هوای اندوخته ام تمام می شود: با این خفقان است که من “حقیقت” خود را باز می یابم، مهار ناپذیری عشق را به نمایش می گذارم.

سخن عاشق | رولان بارت

پاراگراف کتاب (139) 


۱۱_ ارتباطتان را در وهله اول در درجه اهمیت قرار دهید و در انجام آنها دقت و تمرکز داشته باشید. گذراندن  بخشی از زمان در کنار همسر و فرزندانتان را قبل از هر اولویت دیگری قرار دهید.

زمانی که برای میل کردن غذا پشت میز می نشینید، همه امور را کنار بگذارید و در حین صحبت کردن با افراد مهم زندگیتان هرگز این اجازه را به خودتان ندهید که تلویزیون و رادیو را روشن کنید.

در حفظ سلامتی جسمیتان نهایت دقت را به خرج دهید. غذاهای مناسب و با رژیم غذایی خود میل کنید و در خوردن و آشامیدن هرگز افراط نکنید. زیاد آب بنوشید،به خصوص زمانی که در لحظات حساس و بحرانی قرار دارید.

 
مدیریت بحران | برایان تریسی

پاراگراف کتاب (139)


 
۱۲_ اگر نمی توانیم چنان خویشتنداری و متانتی داشته باشیم، اگر تنها پس از شنیدن چند کلمه تند درباره شخصیت یا دستاوردهایمان به گریه می افتیم، دلیل آن ممکن است این باشد که تایید دیگران بخش مهمی از قابلیت ما برای اعتقاد به حقانیت خودمان را تشکیل می دهد. ما احساس می کنیم که حق داریم عدم محبوبیت را نه فقط به خاطر دلایل عملی، و به دلیل پیشرفت یا بقا، بلکه مهم تر از آن به این دلیل جدی بگیریم که مورد تمسخر قرار گرفتن نشانه روشنی از گمراهی ماست.

البته سقراط می پذیرفت که گاهی اوقات در اشتباه هستیم و باید به دیدگاه های خود شک کنیم، ولی نکته مهمی را اضافه می کرد تا ارتباط درک ما از حقیقت با عدم محبوبیت را اصلاح کند: اشتباهات فکری و نادرستی شیوه زندگی ما را در هیچ موردی و به هیچ طریقی هرگز نمی توان صرفا با این واقعیت اثبات کرد که با مخالفت روبه رو شده ایم.

تسلی بخش های فلسفه | آلن دوباتن

پاراگراف کتاب (139) 


۱۳_ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺑﻌﺪ، ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﻭﺍﻟﺘﺮ، ﮔﺮﻡ، ﺳﻴﺮ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ، ﺭﻭﻯ ﺗﺨﺘﺶ ﺑﻮﺩ . ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺁﺗﺶ ﺑﺨﺎﺭﻯ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﻳﮏ ﻟﻴﻮﺍﻥ ﺷﻴﺮ ﺩﺍﻍ ، ﻳﮏ ﺗﮑﻪ ﻧﺎﻥ ﺗﺴﺖ ، ﻭ ﻳﮏ ﺑﺸﻘﺎﺏ ﺷﻴﺮﻳﻨﻰ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻭﺍﻟﺘﺮ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺑﻌﺪ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﻭﻯ ﺗﺨﺘﺶ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﻳﮏ ﮐﻴﺴﻪ ﺁﺏ ﮔﺮﻡ ، ﮐﻨﺎﺭ ﭘﺎﻳﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭﺿﻤﻦ!، ﺑﻪ ﺯﺍﻧﻮﻯ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺁﺳﻴﺐ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﺵ ﻣﺮﻫﻢ ﻣﺎﻟﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ.. ﭼﻪ ﻟﺬﺗﻰ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺪﺍﻧﻰ ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺗﻮﺳﺖ ، ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻣﻬﻤﻰ!

آنه شرلی در اینگل ساید | لوسی ماد مونتگمری

پاراگراف کتاب (139) 


۱۴_ التماس میکنم مارال
التماس میکنم
خودت را بر پا نگه دار
بدول تزلزل
بدون انکه کمرت قدری دوتا شده باشد
بدون آنکه خم به ابرو، غم به چهره، و نم به دیدگان بیاوری
به عصا، به دیوار و حتی به دست های دیگران _که تکیه گاه تمام عمر من و تو بود_ هم تکیه نکن
من و تو قصه ی خوبی بودیم مارال
قصه ی خوبی بودیم
اما حال؛ این واقعیت را بپذیر که هر قصه، سرانجام، ناگزیر، در نقطه ای به پایان میرسد
و این واقعیت را هم، اگر قصه ای به پایان نرسد قصه ی تازه ای آغاز نمیشود…

آتش بدون دود | نادر ابراهیمی

پاراگراف کتاب (139)


۱۵_ با استفاده از دعای حقیقت، می‌توانی درک خود را در زیبایی تمام مخلوقات، از جمله زیبایی مخلوقی که تو هستی، افزایش دهی. تو همین گونه هم زیبا هستی و وقتی زیبایی خود را درک کنی، واکنش احساس تو واکنشی از روی عشق است و می‌توانی در شادی غرق شوی. تو با درک زیبایی خودت می‌توانی خود را در میان گل‌ها، آسمان، ابرها، آب و اقیانوس‌ها ببینی. اما از همه مهم‌تر، می‌توانی خود را در انسان‌های دیگر، به خصوص عزیزانت، پدر و مادرت، فرزندانت، و در هر کسی مشاهده کنی.

لطفاً یک لحظه چشمانت را ببند، دریچه‌ی قلبت را بگشا و تمام عشقی را که از قلبت جاری است، حس کن. بیا با هم دست به دعایی برداریم که در واقع درددلی با خالق ماست.

با خدای خودت درددل کن | میگل روئیز

پاراگراف کتاب (139)


منبع: برترنها

حیواناتی که بدن شفاف و شیشه ای دارند

برترین ها: دنیا پر از موجودات عجیب و غریب و در عین حال زیباست. اما به نظر جذاب‌ترین آن‌ها شفاف‌ترین هایشان هستند، حیوانات تقریبا نامرئی و سحرآمیز که با بدنی مثل شیشه می‌توانید آن طرفشان را ببینید. نامرئی شدن تقریبا رویای همه ماست، اما در مورد برخی حیوانات تبدیل به واقعیت شده است و از آن برای امنیتشان استفاده می‌کنند. این مزیتی است که این حیوانات را از شکارچیان حفظ می‌کند و هم چنین به آن‌ها کمک می‌کند با زیستگاهشان درآمیزند. این حیوانات به سادگی از دید ما پنهان هستند بنابراین می‌توانید در این مطلب ان موجودات شفاف و شیشه‌ای را ببینید که در اطراف ما کمین کرده اند.

قورباغه شیشه‌ای (Centrolenidae)

قورباغه شیشه‌ای دوزیست شفافی است که عمدتا در جنوب و مرکز آمریکا یافت می‌شود. آن‌ها سبز لیمویی هستند و شکم شفافی دارند که اندام‌های داخلی، استخوان‌ها و رگ‌های آن‌ها را آشکار می‌کند.

حیوانات شفاف و عجیبی که می‌توان داخل بدنشان را دید

عروس دریایی ماه (Aurelia aurita)

این موجود نسبتا نامرئی به خاطر چهار اندام نعل اسبی که در بخش بالایی بدنش دیده می‌شود، چتر دریایی ماه نام گرفته است.

این اندام‌های قابل مشاهده اندام‌های تولیدمثل هستند که در مردان به رنگ سفید و در زنان به رنگ صورتی کمرنگ مشاهده می‌شوند. چتردریایی ماه یکی از شناخته شده‌ترین حیوانات شفاف است که در سواحل زیاد دیده می‌شود.
حیوانات شفاف و عجیبی که می‌توان داخل بدنشان را دید 

اختاپوس شیشه‌ای (Vitreledonella richardi)

این اختاپوس یکی از اسرارآمیزترین موجودات است که در آب‌های عمیق جهان زندگی می‌کند. تنها بخش غیرشفاف بدن آن چشم‌ها و اندام‌های گوارشی هستند. آن‌ها مانند ارواح در آب‌های عمیق سرگردانند.

حیوانات شفاف و عجیبی که می‌توان داخل بدنشان را دید

گردوی دریایی (Mnemiopsis leidyi)

این موجود نیز مانند به خاطر شباهتش به ۸ گردو این نام را گرفته است. آن‌ها چشم و مغز ندارند و به آهستگی حرکت می‌کنند. آن‌ها مانند آن‌ها شبیه شانه هستند از این رو ژله‌های شانه‌ای نیز نامیده می‌شوند که از شانه هایشان برای به دام انداختن طعمه استفاده می‌کنند. تصور می‌شود آن‌ها شکارچیان حریصی هستند که حتی حیوانات بزرگتر را از غذا محروم می‌کنند.

حیوانات شفاف و عجیبی که می‌توان داخل بدنشان را دید 

پروانه شیشه‌ای (Greta oto)

پروانه‌ها اغلب موجودات رنگارنگ و پر زرق و برقی هستند که با ظاهر چشمگیرشان برجسته می‌شوند. اما پروانه شیشه‌ای بال‌های شفافی دارد و به وضوح می‌توان آن سوی بال هایش را دید. این پروانه عمدتا در مکزیک و پاناما یافت می‌شود.

حیوانات شفاف و عجیبی که می‌توان داخل بدنشان را دید 

میگوی روح ((Palaemonetes)

میگوهای روح به خاطر ظاهر شفافشان بسیار محبوب هستند. آن‌ها آنقدر شفاف هستند که حتی می‌توانید غذای موجود در شکمش را ببینید. در میگوهای ماده تخم‌های ریز ریز سبز رنگ قبل از تخم ریزی قابل مشاهده هستند. هم چنین آن‌ها حیوانات خانگی پرطرفداری هستند که با خوردن مواد زاید آکواریوم را تمیز می‌کنند. زیستگاه طبیعی آن‌ها آب بدمزه زمین‌های مرطوبی است که در آنجا لاشخورهای ماهری هستند.

حیوانات شفاف و عجیبی که می‌توان داخل بدنشان را دید

پروانه دریایی (Thecosomata)

پروانه‌های دریایی اساسا حلزون‌های دریایی هستند که با گسترش شبکه مخاطی روی بال هایشان برای به دام انداختن طعمه تغذیه می‌کنند. بعد از به دام انداختن غذا شبکه مخاطی را دوباره داخل دهانشان می‌مکند که موادمغذی که از آن برای ساخت شبکه استفاده می‌کنند را بازیابند.

حیوانات شفاف و عجیبی که می‌توان داخل بدنشان را دید

سوسک لاکپشتی طلایی (Charidotella sexpunctata)

آن‌ها عموما حشره طلایی نامیده می‌شوند، زیرا مانند طلا می‌توانند بدرخشند. هم چنین شبیه آفتاب پرست هم هستند زرا می‌توانند رنگشان را به قرمز تغییر دند. آن‌ها یکی از ریزترین موجودات شفاف ذروی زمین هستند که ۰. ۵ تا ۰. ۷۵ سانتیمتر طول دارند.

حیوانات شفاف و عجیبی که می‌توان داخل بدنشان را دید

ماهی یخی قطب جنوب (Notothenioidei)

ماهی یخی قطب جنوب بی شک یکی از شگفت انگیزترین موجودات شفاف است. آن‌ها هم چنین خیلی خوب با محیط اطرافشان سازگار می‌شوند که حتی یک گلیکوپروتئین ضدیخ در خونشان دارند که مانع به وجود آمدن هرنوع کریستال یخ در بدنشان می‌شود. آن‌ها مشخصا گونه غالب در آب‌های قطب جنوب هستند.

 حیوانات شفاف و عجیبی که می‌توان داخل بدنشان را دید

فرشته دریایی (Gymnosomata)

این‌ها نرم تنان بومی اقیانوس منجمد شمالی هستند. آن‌ها هرمافرودیت (نرماده) هستند و از سایر نرم تنان بالدار تغذیه می‌کنند. آن‌ها با بال‌های شفافشان شبیه روح و جادویی هستند.
حیوانات شفاف و عجیبی که می‌توان داخل بدنشان را دید 

 

آمفی پود شفاف (Hyperia Macrocephala)

آن‌ها در کاوش‌های دریایی عمیق در اقیانوس اطلس شمالی یافت شدند و یکی از عجیب‌ترین گونه هایی هستند که تا به حال کشف شده است.

حیوانات شفاف و عجیبی که می‌توان داخل بدنشان را دید 


منبع: برترنها

Beijing Daxing، بزرگ‌ترین فرودگاه ۱۲ میلیارد دلاری جهان

شهر پکن چین در حال آماده شدن برای راه‌اندازی بزرگ‌ترین فرودگاه جهان است. فرودگاه Beijing Daxing در ۴۲ مایلی (۶۸ کیلومتری) جنوب پایتخت چین ساخته شده است. این فرودگاه جدید از زیرساخت‌های فولادی بزرگ و عظیمی بهره می‌برد تا فشار زیاد روی فرودگاه فعلی پکن را کاهش بدهد.

فرودگاه فعلی پکن در سال ۲۰۰۸ پیش از بازی‌های المپیک افتتاح شده است. فرودگاه جدید می‌تواند در سال ۱۰۰ میلیون مسافر را جابه‌جا کند. پروازهای جنوب و شرف چین از روی باندهای این فرودگاه انجام می‌شوند. در ادامه نگاهی به تصاویر و مراحل ساخت این فرودگاه می‌اندازیم:

کلنگ‌زنی این فرودگاه در سال ۲۰۱۴ توسط رییس‌جمهور فعلی چین؛ Xi Jinping زده شد:

 نگاهی به بزرگ‌ترین فرودگاه جهان در پکن که با هزینه‌ای ۱۲ میلیارد دلاری ساخته شده است

این فرودگاه در ۶۸ کیلومتری جنوب پکن است و از طریق بزرگراه‌ها و قطارهای سریع‌السیر در دسترس قرار می‌گیرد. از نظر مکانی و جغرافیایی بیشتر در استان هبی است ولی به خاطر نزدیکی به پکن پایتخت چین؛ فرودگاه بزرگ این شهر محسوب می‌شود:

 نگاهی به بزرگ‌ترین فرودگاه جهان در پکن که با هزینه‌ای ۱۲ میلیارد دلاری ساخته شده است

این فرودگاه از غالب فرودگاه‌های دنیا بزرگ‌تر است. از نظر ترافیک مسافر در مقایسه با آمار سال ۲۰۱۶؛ کمی کمتر از فرودگاه بین‌المللی هارتسفیلد جکسون آتلانتا است:

 نگاهی به بزرگ‌ترین فرودگاه جهان در پکن که با هزینه‌ای ۱۲ میلیارد دلاری ساخته شده است

فرودگاه بین‌المللی آتلانتا شلوغ‌ترین فرودگاه جهان با میانگین ۲۷۵ هزار مسافر در روز است. این فرودگاه دارای ترمینالی به مساحت ۶.۸ میلیون فوت مربع است:

 نگاهی به بزرگ‌ترین فرودگاه جهان در پکن که با هزینه‌ای ۱۲ میلیارد دلاری ساخته شده است

فرودگاه داکسینگ پکن می‌تواند به آمار فرودگاه آتلانتا برسد. در سال اول، ۴۵ میلیون مسافر را خدمت‌رسانی می‌کند اما در نهایت می‌تواند به مرز ۱۰۰ میلیون مسافر در هر سال برسد:

 نگاهی به بزرگ‌ترین فرودگاه جهان در پکن که با هزینه‌ای ۱۲ میلیارد دلاری ساخته شده است

مساحت این فرودگاه با احتساب باندها ۱۸ کیلومتر مربع است. در ساخت آن ۵۷ هزار تن فولاد استفاده شده است:

 نگاهی به بزرگ‌ترین فرودگاه جهان در پکن که با هزینه‌ای ۱۲ میلیارد دلاری ساخته شده است

هزینه ساخت این فرودگاه حدود ۱۲ میلیارد دلار شده است:

 نگاهی به بزرگ‌ترین فرودگاه جهان در پکن که با هزینه‌ای ۱۲ میلیارد دلاری ساخته شده است

دو شرکت هواپیمایی مطرح از سه شرکت هواپیمایی چینی از این فرودگاه استفاده خواهند کرد. هنگامی که بازگشایی شود؛ خطوط هواپیمایی جنوب و شرق چین به سوی آن سرازیر می‌شوند:

 نگاهی به بزرگ‌ترین فرودگاه جهان در پکن که با هزینه‌ای ۱۲ میلیارد دلاری ساخته شده است
طبق برنامه‌ریزی‌ها؛ فرودگاه داکسینگ در سال ۲۰۱۹ راه‌اندازی می‌شود:

نگاهی به بزرگ‌ترین فرودگاه جهان در پکن که با هزینه‌ای ۱۲ میلیارد دلاری ساخته شده است


منبع: برترینها

درد دل های «اسدلله یکتا»، غریب آشنایی که دلش را شکستند

وقتی چند هفته پیش در جشن خانه‌ سینما از او به‌عنوان یک پیشکسوت سینماتقدیر نشد، همایش را با چشم گریان ترک کرد. بعد از این اتفاق تصمیم گرفتیم که خودمان دست به کار شویم. همین شد که در تحریریه‌ کوچک‌مان به قدر وسع خودمان، برایش بزرگداشت برگزار کردیم؛ کیک خریدیم و با او عکس انداختیم. او با تمام بچه‌های تحریریه به گپ و گفت پرداخت و از خاطرات شیرین و دور خود گفت.

آری، از اسدا… یکتا سخن می گویم؛ غریبه آشنایی برای مسئولان این سینمای بی رحم که دلش را شکاندند و اشک را بر چشمانش سرازیر کردند. از پیرمردی که سال‌های عمرش را در راه یگانه معشوقش؛ یعنی سینما صرف کرده است. یکتا؛ مردی که شب و روزش خاطرات کوچه پس کوچه‌های لاله زار است، هنوز قبر فردین با دستان او شسته می شود و هنوز گمان می کند که سینمای ایران، عاری از هر گونه غل و غش است.

خواسته من احتر ام به قدیمی‌های سینمای ایر ان است 

این را برای کسانی می‌نویسم که خود را پشت ژست‌های روشنفکرانه پنهان می‌کنند و تقدیر را تنها برای هنر متعالی می‌دانند و چندان برای‌شان اهمیت ندارد که یک انسان که شاید راه را برای ادامه مسیر دیگران باز کرده است، در گوشه‌ای از این دنیا در محنت به سر می‌برد.

اگر در اردیبهشت سال۹۵، اسدا… یکتا با ما به گفت و گو نمی‌پرداخت و اگر امروز در این تحریریه از او تجلیل نمی‌شد، شاید اکنون مانند خیل بسیار کسانی که در سکوت و ناامیدی جان می‌دهند، از دست می‌رفت و سکان داران سینما با بادی در گلو، محبت می کردند و برایش فاتحه‌ای می‌خواندند! همچنین شاید برخی سینماگرهایی که این چندروز دنیا بر وفق مرادشان می چرخد، با سیگاری بر گوشه لب، شأن‌شان را اجل از سخن گفتن از یکتایی می دانستند که سال ها رنج این سینما را متحمل شده است. بگذریم از هنر.

حرمت، کرامت و جان یک انسان ایجاب می‌کند که دلش شکسته نشود، در فقر زندگی نکند و روزگار بر او سخت نگیرد. شاید این مفاهیم رنگ و بویی از شعارزندگی و کهنگی را با خود به همراه داشته باشد اما ای کاش دست‌کم شعارش داده شود. در حاشیه این بزرگداشت صمیمی و بی تکلف، با اسدا… یکتا یک بار دیگر به گفت و گو نشستیم تا حال این روزهایش را جویا شویم.

روزگار اسدا… یکتا با فراز و نشیب‌های بسیاری همراه بوده است. در دوره‌ای شما با مشکلات مالی شدیدی رو به رو شدید اما به نظر می‌رسد که اکنون روزگارتان بهتر شده است و در آرامش بیشتری زندگی می‌کنید. قدری از حال امروزتان بگویید.

بله درست است. روزگار بر من سخت گرفت. هیچ وقت آن روزهای تلخ و مشقت بار را فراموش نمی کنم. تنگدستی از یک‌سو و زخم زبان های دوستان و همکاران از سوی دیگر، رنج عظیمی بر دوش من گذاشته بود. برخی با طعنه و کنایه یا با لحن ترحم آمیزی می گفتند که یکتا سیگار فروش شده است. شاید به گمان خودشان می خواستند برای من قدمی بردارند اما نمی دانستند که آبروی من را می برند. همان زمان نیز می گفتم که برای تامین معاش زن و بچه، فروختن سیگار هیچ ایرادی ندارد. می‌دانید که در جامعه امروز اگر راه هم بروید، باید پول خرج کنید. بدون پول ادامه زندگی میسر نیست.

من هیچ‌گاه حق کسی را نخوردم، از دیوار خانه کسی بالا نرفتم و با جان و دل برای آسایش خانواده‌ام کار کردم. وقتی عده‌ای مدام سیگار فروشی من را به رخم می‌کشیدند، غمگین می‌شدم. ناراحت می‌شدم که چرا یکی از آن ها نمی آید و بگوید برایت در سینما کاری مهیا کرده‌ام. اگر کسی از سر دلسوزی حرفی می‌زند، باید دست به کار شود. من پول را به هر نحوی به دست می‌آوردم اما نیاز آن روزهای من کار بود.

وقتی کسی به فکر معاش همکار قدیمی خود نبود، خودم دست به کار شدم و برای شادی خانواده ام فعالیت کردم. بله به قول شما آن روزهای سخت گذشت و اکنون به شکرانه خدا، وضعیتم بهتر است. کم و بیش کار پیشنهاد می شود اما همه می‌خواهند نسیه حساب کنند. می‌گویند آقای یکتا با ما کمتر حساب کن، پول نداریم. نمی‌دانم چرا هر کس به من می‌رسد پول ندارد؟ از ابتدای فعالیتم در سینما، همه می‌گفتند پول نداریم. این جمله مثل نوار ی تکراری آزارم می‌دهد.

این روزها در کارهای متعددی ایفای نقش کرده‌اید. از پیشنهادهای اخیر راضی هستید؟

خدا را شکر. من انسان طمع کاری نیستم و به روزی مقرری که خدا تعیین کرده است، راضی هستم. بعد از مصاحبه‌ای که با روزنامه قانون در اردیبهشت سال۹۵ داشتم، بسیاری از افراد یادشان آمد که اسدا…یکتایی نیز وجود دارد.

خیلی بازتاب خوبی داشت و آن مصاحبه در زندگی‌ام سبب خیری شد تا کارهای متعددی پیشنهاد شود. البته در روند کارهایی که به من پیشنهاد شد، مشکلاتی نیز به وجود آمد. اما به هر حال خوب و رضایت بخش بود. نخستین کاری که بعد از آن مصاحبه به من پیشنهاد شد، سریال «معمای‌شاه» به کارگردانی آقای ورزی بود. در ابتدا تصور کردم که از پس معمای شاه اوضاع مالی خوبی نصیبم خواهد شد اما واقعیت این‌طور نبود. برای گرفتن پول خیلی اذیت شدم. آن دوره با ازدواج پسرم مصادف شده بود و من به پول نیازداشتم.

درحقیقت بحث من تنها میزان پول نبود، مساله احتیاج زمانی من به دستمزد آن پروژه بود که بتوانم برای پسرم مراسم ازدواجی برپا کنم. چندبار به سازمان سینمایی مراجعه کردم و به طرح شکایت پرداختم که به نتیجه‌ای نرسید و در نهایت خداوند باعث شد که پولم را از این پروژه بگیرم. پس از آن، سر کار «گشت ارشاد۲»، به کارگردانی سعیدسهیلی رفتم. مشکل مالی در آن کار وجود نداشت اما نقش رسمی من، تبدیل به یک پلان بی‌مفهوم شد. بیش از این وارد این قضیه نمی‌شوم زیرا نمی‌خواهم در خانواده سینما تفرقه افکنی کنم. بعد از گشت ارشاد، افتخار همکاری با سامان مقدم را داشتم.

سامان در سکانس فوق‌العاده‌ای از «نهنگ عنبر۲»، پیوندی میان پیشکسوتان و جوانان سینمای ایران برقرار کرد. آن بازی در آن سکانس یکی از شیرین‌ترین خاطرات کاری طول زندگی من است و خوشحالم که در یکی از محترم‌ترین کارهای سینمایی ایفای نقش کردم که نتیجه‌اش نیز با استقبال بی‌نظیر مخاطبان همراه شد.

سامان مقدم همیشه می‌گوید قدیمی ها برکت کار من هستند. با افتخار در سریال «دیوار‌به‌دیوار» نیز با آقای مقدم همکاری کردم. سپس کار «دارکوب» به کارگردانی بهروز شعیبی عزیز را انجام دادم. فیلم برجسته‌ای که هنوز اکران نشده است. بهروز از بچه‌های فوق‌العاده سینمای ایران است که آینده بسیار درخشانی خواهد داشت.

 خواسته من احتر ام به قدیمی‌های سینمای ایر ان است

بعد از دارکوب قرارداد فیلمی به نام دخمه را امضا کردم اما بعد از جلسه اول فیلمبرداری و دریافت قسط اول کار، دیگر با من تماس نگرفتند. همه این ها گذشت تا از دفتر آقای جیرانی با من تماس گرفتند و پیشنهاد کار در فیلم «خفه‌گی» را ارائه دادند. به دفتر استاد جیرانی مراجعه کردم و تمام توافق‌های مرتبط را به صورت شفاهی انجام دادیم. فردای آن روز، حضور من در فیلم آقای‌جیرانی بازتاب گسترده‌ای در فضای مجازی داشت.

خفه‌گی کلید خورد اما روز فیلمبرداری با من تماس نگرفتند. حتی در سایت‌های مختلف نیز اسم من جزو بازیگران این فیلم نوشته شده است. حتی بازی در این فیلم در سابقه کاری من ثبت شده است اما گویا عوامل فیلم، تمایلی به همکاری با من نداشتد. گله‌ای از آقای جیرانی عزیز ندارم زیرا هر گونه همکاری با ایشان افتخار بزرگی محسوب می‌شود. بی‌مهری دیگری که در حق من رخ داد، بازی در فیلم« مصادره» به کارگردانی مهران‌احمدی بود. سه هفته پیش با من تماس گرفتند و به دفتر مهران رفتم.

صحبت‌های مالی انجام شد و حتی تاریخ ارائه پاسپورت برای ضبط سکانس‌های خارج از کشور نیز اعلام شد اما ناگهان هیچ یک از عوامل فیلم پاسخ تلفنم را ندادند و خبردار شدم که همه از کشور خارج شده‌اند. در آن فیلم نیز قرارداد ما شفاهی بود و شایدبه دلیل مسائل مالی تمایل به همکاری نداشتند. در نهایت با آقای مصطفی کیایی فیلم «چهارراه‌استانبول» را در کنار بهرام رادان و محسن کیایی کار کردم. امروز هم یک جلسه کاری دارم که امیدوارم با نتیجه مثبت همراه شود.

آنچه از صحبت‌های شما می‌توان نتیجه گرفت، این است که کارتان به نسبت رو به راه شده است. قدری کلی‌تر صحبت کنیم. موضوع مهمی که این روزها پیشکسوتان سینما از آن گلایه دارند، رعایت نشدن حقوق سینمایی‌شان است. به نحوی که سازمان‌های متولی، اعم از وزارت فرهنگ و ارشاد، سازمان سینمایی و خانه سینما معاش دوران بازنشستگی فعالان عرصه سینما را تامین نمی کنند. موضوعی که درکشورهای دیگر از جمله هند و کشورهای غربی به شدت مورد توجه است. نظر شما در این خصوص چیست؟

سینما، بی‌پناه‌ترین عرصه هنری است. به یاد دارم که چندی پیش در مراسمی می‌گفتند اگر پیشکسوتی کار ندارد، به کم سوادی او باز می‌گردد. به نظر من پیشکسوت به کسی می گویند که عمرش را فدای یک حرفه مشخص کرده و در زمان اوجش، خوش درخشیده و راه را برای نسل‌های آینده باز کرده باشد. شخصی که اکنون سکان اداره هنر این مملکت را به دست گرفته است، وظیفه دارد که چنین هنرمندانی را دریابد و به آن ها احترام بگذارد.

بگذارید پاسخ شما را با ذکر خاطره‌ای بدهم. وقتی من به فیلمبرداری فیلم «مرداد و لاله» به کارگردانی مرحوم صابررهبر در سال۱۳۴۳ رفتم، سکانسی را بازی کردم که در آن باید چندبار به صورت تند از تیرچراغ برقی بالا و پایین می‌رفتم. آن زمان مانند اکنون دوربین‌های رِد و تدوین‌های حرفه ای وجود نداشت که همه چیز را پوشش دهند. ۸۰درصد کار به عهده بازیگر بود. دومین باری که از تیر چراغ برق بالا رفتم، پایم سر خورد و چانه‌ام شکست که هنوز جای شکستگی اش بر صورتم باقی مانده است.

قرار بود وقتی از تیر به پایین می آیم، چرخی بزنم و یک دیالوگ را بگویم تا صحنه کات شود. از تیر به زمین افتادم و بدون اینکه رو به دوربین شوم، دیالوگ را گفتم. صابر رهبر عصبانی شد که چرا به سمت دوربین برنگشتی. وقتی کات اعلام شد و صورتم را چرخاندم، رهبر صورت خونین من را دید و گفت تو از چه کسی یادگرفته‌ای که در این سکانس نباید کات اعلام شود؟ پس اینکه می گویند دانش نداری سخن منصفانه‌ای نیست.

من در حد خودم، فوت و فن‌های بازیگری را بلد بودم و هستم. اصلا در آن دوران حرفه بازیگری چندان با تحصیلات آکادمیک همراه نبود. دانشگاه هنرهای زیبا در آن سال ها تاسیس شد و برخی سینماگران از جمله چنگیز‌جلیلوند در آن مشغول به تحصیل شدند. ورود من به سینما بر اساس شانس و اقبال نبود. شاید بتوان گفت که ورودم به عرصه تئاتر شانسی بود اما در مورد سینما هرگز این‌گونه نبوده است. روزی که عموی خود را از دست دادم، از سر بی‌حوصلگی در خیابان لاله زار به تماشای تئاتری نشستم. صاحب تئاتر از جسته کوچک من خوشش آمد و به بازی در تئاترش دعوتم کرد.

بعد از حدود سه ماه، نفر اول آن تئاتر به حساب می‌آمدم. صابر رهبر شنیده بود که بازیگری در این ابعاد بدنی، در تئاتری در لاله زار ایفای نقش می‌کند. روزی آمد و گفت که چرا فیلم سینمایی بازی نمی‌کنی؟ گفتم بلد نیستم. گفت تو که تئاتر را به این خوبی بازی می کنی، در سینما موفق خواهی شد. پس ورود من به عرصه سینما با بی‌دانشی و بر مبنای اقبال نبوده است. از این رو توقع دارم که مسئولان ذی ربط، من را به عنوان پیشکسوت سینما قلمداد کنند.

قدری از اتفاق چند شب پیش بگویید. چه اتفاقی افتاد که از شما به عنوان یک پیشکسوت تقدیر نشد؟ چه شد که با چشم گریان، مراسم را ترک کردید؟ درد دل شما از چه شخص یا نهادی است؟

چند روز گذشته با من تماس گرفتند و گفتند که روز سه شنبه برای تجلیل از پیشکسوتان بدلکاری به خانه سینما بیایید اما اطلاعات کافی را پیرامون چرایی دعوت من نگفتند. بعد از آن یکی دیگر از دوستان زنگ زد و گفت که اسم تو نیز در لیست ۱۵نفره وجود دارد. برداشت من این بود که قرار است برای ۱۵نفر از بدلکارهای سینمای ایران مراسم تجلیلی برگزار شود. وقتی وارد خانه سینما شدم، حتی برای ورود یا نشستن نیز با مشکل مواجه شدم.

به هر حال در میان جمعیت یک صندلی خالی پیدا کردم و نشستم. در طول مراسم متوجه شوم که از سه گروه ۶نفره تجلیل خواهد شد. یک گروه، عوامل خود خانه سینما بودند؛ کسانی که در این سال ها در خانه سینما زحمت کشیده اند.

گروه دیگر افرادی بودند که در عرصه بدلکاری کار کرده‌اند. از آن‌ها نیز تجلیل به عمل آمد و هیچ مشکلی وجود نداشت. چون هنوز ناراحتی برایم به وجود نیامده بود، در جلسه نشستم. تا آنکه گروه سوم متشکل از کسانی بودند، که به دلیل یک عمر فعالیت هنری از آن ها تجلیل می‌شد. باور کنید که تحت عناوینی چون ۳۰سال فعالیت در نقش های منفی، ۲۰سال فعالیت در نقش های مثبت و ۴۰سال فعالیت در نقش های مثبت و منفی کسانی را صدا می‌کردند و به آن ها جایزه می دادند.

 خواسته من احتر ام به قدیمی‌های سینمای ایر ان است

وقتی من در هیچ یک از این تقسیم بندی ها جا نداشتم، به شدت ناراحت شدم و همایش را با حال منقلبی ترک کردم. اگر بحث فعالیت هنری برای آقایان مطرح است، من عمرم بوی فعالیت هنری می‌دهد و در راه سینما هرآنچه داشتم از دست داده‌ام.

من ۹۸ فیلم فارسی بازی کرده‌ام اما بعد از تمام این سال‌ها به این نتیجه رسیده‌ام که پرکارترین‌ها، بی‌صداترین‌ها هستند. شاید در گوشه‌ای از کشور فردی زندگی کند که بیش از من عمرش را صرف هنر این مرزوبوم کرده باشد اما وقتی در خیابان راه می‌رود، هیچ‌کس او را نشناسد و به وی اعتنایی نکند. وا… که حق هنرمندان این کشور، برخورد قهری و سلبی آقایان نیست.

به نظرم اکنون شما حتی بیشتر از کار به احترام نیاز دارید. در گفت و گوی قبلی گفتید که سینما جنون فراموشی دارد. شاید از حیث مالی قدری شرایط برای‌تان بهتر شده باشد اما هنوز از بی‌توجهی رنج می‌برید. خواسته مشخص اسدا… یکتا از مسئولان و اهالی سینما چیست؟

خواسته من به‌طور حتم احترام است؛ احترام به خودم و تمام قدیمی‌های سینمای ایران. در مسیر که به روزنامه شما می‌آمدم، به این فکر کردم که در کنار دلخوری از مسئولان خانه سینما، برخی خبرگزاری‌ها نیز بر اساس سلیقه شخصی خودشان رفتار کردند.

بهتر است اگر اتفاقی برای یکی از اهالی سینما رخ می‌دهد، آن خبر فارغ از تمایلات شخصی پوشش داده شود. چون من اکنون ستاره سینمای ایران نیستم، نباید فراموش شوم. خانه‌سینما نظام‌مندی‌اش بی‌بندوبار است و از مسئولان این نهاد انتظاری نیست. انتظار من از رسانه هایی است که کارمندان‌شان جوان‌های بااستعداد و خلاق هستند. آن‌ها باید به فکر قدیمی‌ها باشند.

در پایان امیدوارم همیشه سلامت باشید و زندگی‌تان سرشار از رزق و روزی باشد. اگر نکته ای مانده است که نپرسیدم، بفرمایید.

در پایان به مخاطبان عزیز می‌گویم که سینما اخبار خوب نیز دارد. از جمله آن خبرهای خوب، به دنیا آمدن فرزندیکی از بازیگران عزیز سینماست که به او تبریک می‌گویم.

همچنین به تمام سینماگرهایی که موفقیت‌های بزرگی کسب می‌کنند، از اعماق جانم تبریک عرض می‌کنم. جا دارد یک تبریک ویژه به نوید محمدزاده عزیز بگویم که در این چندوقت با کسب جوایز درخشان بین‌المللی، دل مردم ایران را شاد کرد. نوید یکی از بااستعدادترین بازیگران ایران است و آینده روشنی برای او پیش‌بینی می‌کنم. پس من همین‌طور که به اتفاقات تلخ سینما واکنش نشان می‌دهم، روشنی‌های سینمای ایران را نیز می‌بینم.

اجازه می‌خواهم که از همین تریبون اعلام کنم که در سالروز تولدم، یعنی ۲۳آذر، جشنی را تحت عنوان «جشن خانواده پیشکسوتان» برگزار خواهم کرد و امیدوارم این جشن تا سال ها بعد نیز ادامه داشته باشد. سعی من این است که از تمام کسانی که عمرشان را صرف سینمای ایران کرده‌اند، تقدیر به عمل آید. به‌دلیل آنکه پناهی در خانه سینما ندارم، آرزو دارم که اسپانسرهای خوبی برای این جشن پیدا شوند.

در نهایت از روزنامه قانون و به ویژه شما ممنونم که باعث تغییر شرایط زندگی من شدید و بسیار تشکر می‌کنم که یک‌بار دیگر فرصتی ایجاد کردید که دوباره پرتاب خبری بی‌نظیری داشته باشم. امیدوارم نوبت بعدی که بر صندلی روزنامه قانون می‌نشینم، حال سینمای ایران، بهتر از امروز و دیروز باشد.


منبع: برترینها

زیباترین شهرهای شناور روی آب در جهان

برترین ها – ترجمه از حمید پاشایی: برای بیشتر ما، مفهوم شهر روی آب بیشتر با تصاویر ونیز و قایق های گوندولا که در کوچه های این شهر توریستی پرطرفدار ایتالیایی شناور هستند مرتبط است. ولی شاید تعجب کنید که شهرهای روی آب دیگری نیز در جهان وجود دارند که مثل ونیز (و یا حتی بهتر از آن) دارای منظره های تماشایی هستند. اگر به دنبال مکانی زیبا هستید تا تعطیلات بعدی خود را در آنجا سپری کنید، پس بد نیست نگاهی به این شهرهای آبی زیبا بیندازید:

۱٫ واتر تاونز (شهرهای آبی)، چین

شهرهای آبی چین یک ساعت با شانگهای فاصله دارد. ترکیبی از مناظر طبیعی و تاریخی گذرا از معماری چینی، این شش شهر یکی از اصلی ترین جاذبه های توریستی چین به شمار می روند. اگر تصمیم می گیرید که به شهرهای آبی چین سفر کنید، بدون شک از پل های سنگی شکوهمندی که در دوره حکومت دودمان مینگ ساخته شدند لذت خواهید برد. در هنگام عبور از دلتای رود یانگ تسه، از منظره فانوس های قرمز معروف چینی و معبدهای تاریخی دیدن خواهید کرد.

زیباترین شهرهای شناور روی آب در جهان


۲٫ ونیز، ایتالیا

ونیز معروف ترین نمونه مفهوم شهرهای روی آب است. به عنوان یکی از جاذبه های توریستی محبوب در ایتالیا، این شهر روی آب در فهرست سفر هر کسی قرار دارد که عاشق مسافرت است. با وجود ساختمان های تاریخی که با آرامش آب های شناور آن همراه شده است، اشتباه نیست که بگوییم ونیز یکی از رمانتیک ترین مکان ها در جهان به شمار می رود.

زیباترین شهرهای شناور روی آب در جهان


۳٫ کیپ کورال، فلوریدا، آمریکا

این شهر که درخت های نخل در آن بسیار دیده می شود، محل سکونت ۱۵۰ هزار نفر است و به خاطر طراحی برنامه ریزی شده اش کمی با دیگر شهرهای روی آب متفاوت است. کیپ کورال در سال های دهه ۱۹۵۰ و ۶۰ میلادی طراحی شد و شامل شبکه هایی از کانال های آبی در مساحتی بیش از ۶۵۰ کیلومتر است.

زیباترین شهرهای شناور روی آب در جهان


۴٫ الجونه، مصر

هر وقت در مورد مصر صحبت می شود معمولاً تصاویر اهرام به ذهن ما خطور می کند. به همین خاطر تعجبی هم ندارد که مکانی دیدنی مثل الجونه تقریباً مقصد مسافرتی ناشناخته ای در مصر است. الجونه که در دهه نود میلادی ساخته شد، مقصدی رویایی برای همه عاشقان ساحل است. کانال های آبی از دریای سرخ، جزایر را به هم متصل می کنند و نفس زندگی را به دل شن های صحرا می تپند. این منطقه دارای تسهیلات هتل برای گردشگران است.

زیباترین شهرهای شناور روی آب در جهان


۵٫ انسی، فرانسه

جذابیتی سحرآمیز در مورد شهرهای فرانسوی وجود دارد. با این که پاریس عموماً به عنوان جایی شناخته می شود که عشق در آن شکوفه می دهد، مکان هایی مثل انسی تعریف جدیدی از زیبایی های مربوط به فرهنگ فرانسه ارائه می دهد. وقتی در کانال های آبی انسی سفر کنید، عاشق خوراک لذیذ رستوران های این شهر بندری خواهید شد. زمانی که در انسی هستید حتماً از Palais de l’Isle دیدن کنید، مکانی که نقش خانه، زندان، دادگاه و اخیراً موزه را داشته است.

زیباترین شهرهای شناور روی آب در جهان


۶٫ سن پترزبورگ، روسیه

تاریخ روسیه به خاطر فراز و نشیب های پر اهمیت خود شناخته می شود، و سن پترزبروگ گواهی بر تمامی آن هاست. این شهر روی آب تاریخی در کنار رود نوا قرار گرفته و محل تعدادی از کلیساهای قرن نوزدهم و همچنین موزه ارمیتاژ است. بسته به بودجه تان، می توانید یکی از انواع مختلف کشتی ها و قایق ها را انتخاب کنید تا آب های پیرامون سن پترزبورگ را اکتشاف کرده و همچنین به کاخ معروف پترهوف سر بزنید.

زیباترین شهرهای شناور روی آب در جهان


۷٫ کرالا، هند

این شهر آبی در جنوب هند نمایانگر عجیب و غریب بودن هندوستان به معنای واقعی کلمه است. کرالا در اوج حکومت بریتانیا در آسیای جنوبی ساخته شد و هدف اولیه شبکه کانال های آبی آن هموار ساختن تجارت و حمل و نقل مواد خام بود. در دوران امروزی، شما می توانید در طول این کانال ها سفر کنید و از مزارع برنج به همراه لباس های بسیار رنگارنگ مردم محلی دیدن کنید.

زیباترین شهرهای شناور روی آب در جهان


۸٫ بروژ، بلژیک

این شهر بلژیکی که الهام بخش فیلم سینمایی «در بروژ» در سال ۲۰۰۸ بود، جذابیتی معنوی دارد که به وسیله هنرهای سبک گوتیک که شخصیت آن را تعریف می کند، شناخته می شود. به نظر می رسد سیستم کانال های آبی بروژ به شکل خندقی ساخته شده که مناطق این شهر قدیمی را احاطه می کند. هر یک از کانال ها جذابیت های خود را دارد، که ممکن است علفزار سبز پیرامون کلیسای «بانوی ما»، گروئن رِی و یا مغاره های فروش سوغاتی در دیوِر باشد.

زیباترین شهرهای شناور روی آب در جهان


۹٫ بانکوک، تایلند

اگر روشنایی های پر زرق و برق یک کلانشهر پر هیاهو چیزی است که شما به دنبالش هستید، پس پایتخت تایلند می تواند مقصد مسافرتی بعدی شما باشد. بانکوک که به خاطر غذاهای خوشمزه و معابد عارفانه خود مشهور است، دارای شخصیتی است که به وسیله شبکه گسترده کانال های آبی آن که در قرن نوزدهم ساخته شد تعریف می شود. واقع شده در قسمت مرکزی تون بوری، این کانال ها دارای قایق های گوندولا هستند که محصولات متنوعی از لباس گرفته تا صنایع دستی را به فروش می رسانند.

زیباترین شهرهای شناور روی آب در جهان 


منبع: برترینها

اردک آبی، رستورانی لوکس با منظره کوه های شمال تهران

اسم رو شاید خیلی از شما شنیده باشید، رستورانی که اولین صبحانه رستورانی را ۱۲ سال پیش به ایران معرفی کرد و البته که ماهها زمان برد تا این فرهنگ خوشمزه در میان ما نهادینه شود و همچنان هم در بین مردم با صبحانه های خوش طعمی که دارد، معروف است. اینبار اما به جنبه ای دیگر از این رستوران شناخته شده می پردازیم؛ رستورانی که علاوه بر بوفه صبحانه، منویی متنوع از نهار و شام، سالاد، نوشیدنی و دسر را برای شما فراهم کرده است، آن هم در فضایی جذاب و فراموش نشدنی ، بنابراین با ما همراه باشید …

اردک آبی، رستورانی لوکس با منظره کوه های شمال تهران

کمی بیشتر درباره رستوران اردک آبی

رستوران اردک آبی که در منطقه تجریش تهران و در طبقه اول مجتمع تجاری تندیس قرار گرفته است، این روزها علاوه بر صبحانه های شاهانه، وعده های غذایی نهار و شام خود را طبق معمول همیشه به صورت مفصل برگزار می کند با این تفاوت که به میزبانی بی رقیب برای برگزاری مهمانی ها و جشن های شما تبدیل شده است. بدین نحو که رستوران اردک آبی برای افرادی که میز را برای مناسب هایی مانند تولد، سالگرد ازدواج و جشن عقد رزرو کنند، به صورت رایگان با شمع، گل، بادکنک و کیک با نوشته مورد علاقه شما تزئین می کند. هرچند که تمامی فضای رستوران برای مهمانان جذاب است اما سالن VIP مجموعه با ظرفیت ۶۵ نفر و دکوراسیونی که ترکیبی از فضای مدرن و سنتی است، محیطی جذاب و دلنشین را برای مهمانی و جشن های خاص شما فراهم کردهاست. خاص ترین میز سالن VIP نیز ” میز حوض ” است که پذیرای ۱۴ میهمان می باشد و در طراحی آن از حوض در باغ های ایرانی الهام گرفته شده تا در کنار صدای آب و منظره دلپذیر شمیرانات، یک خاطره زیبا را برای عزیزان شما رقم زند. در ادامه با قسمت های مختلف مجموعه و منوهای متنوع بوفه هایش بیشتر آشنا خواهیم شد.

اردک آبی، رستورانی لوکس با منظره کوه های شمال تهران
اردک آبی، رستورانی لوکس با منظره کوه های شمال تهران
اردک آبی، رستورانی لوکس با منظره کوه های شمال تهران

بوفه ی صبحانه

بوفه صبحانه گرم را بیشتر از همه به کارمندان، دانشجویان و افرادی که به دنبال شروع روزی پر انرژی هستند، پیشنهاد می کنیم. بنابراین برای امتحان هم که شده یک روز صبح سری به اردک آبی بزنید و از بوفه ی صبحانه ی گرم نوش جان کنید تا لذت خوردن یک صبحانه ی گرم را تجربه کنید منوی بوفه ی صبحانه گرم رستوران اردک آبی با بیش از ۲۰ غذای متنوع مانند حلیم، خوراک لوبیا، رولت مکزیکی، بادمجان لبنانی، هش براون، مرغ عسلی، بوروک، سوسیس بندری، گراتن، انواع املت و … آماده پذیرایی از شماست. صبحانه سرد رستوران اردک آبی با تنوعی نزدیک به ۵۰ ماده ی غذایی شامل انواع پنیر، ارده، مربا، کمپوت، ماست میوه ای و ژامبون، بارکورن فلکس، میوه و سبزی تازه، شیرینی تر و … هست.

اردک آبی، رستورانی لوکس با منظره کوه های شمال تهران

بوفه ی نان

تنوع قابل توجه نان و شیرینی های صبحانه در رستوران اردک آبی ! شیرینی هایی که صرف آنها با چای و قهوه بسیار دلنشین است. اگر هم طرفدار نان سنتی هستید، نان تافتون داغ را از تنور نانوایی اردک آبی سر میزتان ببرید. یک پیشنهاد ویژه هم سبزیجات و روغن محلی است که روی تافتون می زنند.

فهرست نان های اردک آبی به شرح زیر است :

۱-کراسان

۲-سینامن 

۳-مافین ساده و شکلاتی

۵- نان تست سفید و جو

۴-دونات شکری و شکلاتی

۶-پوچا کره و پنیر

۷-نان زنجبیلی

۸-نان دارچینی

۹-نان شیرمال

۱۰-نان عروسکی

۱۱-نان لقمه ای

۱۲-نان اتریشی

۱۳-نان تافتون تنوری ( داغ و تازه )

۱۵-برد پودینگ

۱۴-کیک صبحانه انگلیسی

۱۶-نان روگن

اردک آبی، رستورانی لوکس با منظره کوه های شمال تهران

بوفه سالاد اردک آبی

هر رژیمی که دارید چاقی یا لاغری، بوفه سالاد بار اردک آبی برای شما سالادهای خوشمزه ای دارد و به خاطر بسپارید که سالاد بار جزء جدا ناپذیری از تجربه صرف غذا در اردک آبی می باشد.

بوفه ی سالاد اردک آبی با تنوعی فوق العاده به شرح زیر است:

۱- سالاد سیب و گردو

۲- سالاد یونانی با پنیر لیقوان

۳- سالاد تبوله عربی 

۴- سالاد اندونزی

۵-سالاد جوانه ماش

۶-سالاد سبزیجات

۷- سالاد اسفناج

۸- سالاد آلو و گردو

۹- بورانی اسفناج 

۱۰- سالاد روسی

۱۱- بورانی بادمجان

۱۳-سالاد شیرازی

۱۵سالاد نودل

۱۷-سالاد بچه ذرت

۱۹-زیتون

۲۱-ماست چکیده

۱۲- سالاد کدو و ماست

۱۴-سالاد لبو و انار

۱۶-ترشی یونانی

۱۸-سالاد مکزیکی

۲۰-سالاد فصل

۲۲-ماست و خیار

اردک آبی، رستورانی لوکس با منظره کوه های شمال تهران
اردک آبی، رستورانی لوکس با منظره کوه های شمال تهران

بوفه ی دسر

بوفه دسر را شاید جذاب ترین قسمت تجربه میل کردن یک وعده غذایی در این رستوران می توان دانست که به طور معمول دارای شیرینی جاتی مانند موس شکلاتی، کرم کارامل، روکوکو، برد پودینگ و … هست.

اردک آبی، رستورانی لوکس با منظره کوه های شمال تهران

نهار و شام به سبک اردک آبی

هر روز هفته منوی خاص خودش را دارد. برای مثال منوی شنبه دارای پیش غذای سبزیجات فصل، سیب زمینی سوخاری وکشک و بادمجان است. سوپ مینسترون و آش جو،غذای اصلی هم لازانیا، فاهیتای مرغ با برنج مکزیکی، مرغ کنتاکی، ته چین، باقالی پلو با گوشت بره بخارپز، سبزی پلوبا ماهی، کباب کوبیده ، جوجه کباب ترش و زعفرانی و .. هست. گریل ظهر هم کاسادیای مرغ با سس سالسا هست و گریل شب هم میگو با سس تاتار، این منوی جذاب به تعداد روزهای هفته متنوع هست و ادامه دارد.

اردک آبی، رستورانی لوکس با منظره کوه های شمال تهران
اردک آبی، رستورانی لوکس با منظره کوه های شمال تهران

اردک آبی، رستورانی لوکس با منظره کوه های شمال تهران

چنانچه مایلید در لیست انتظار منتظر نمانید، لطفا جهت رزرو تماس بگیرید دفتر مرکزی رزرواسیون رستوران از ساعت ۹:۰۰ الی ۲۲:۰۰ پاسخگوی شما هستند.

اردک آبی، رستورانی لوکس با منظره کوه های شمال تهران

تماس مستقیم

۲۴۵۱۲ – ۰۲۱۲۲۷۳۰۰۴۹

اردک آبی، رستورانی لوکس با منظره کوه های شمال تهرانآدرس : تهران، میدان تجریش، مجتمع تجاری تندیس، طبقه اول


منبع: برترینها

تب استقلال طلبی به ایتالیا رسید

به گزارش ایرنا به نقل از رویترز، روز یکشنبه میلیون ها رای دهندگان در دو منطقه «ونتو» و «لمباردی» برای تصمیم گیری در مورد افزایش خودمختاری به پای صندوق های رای رفتند. طبق نتایج اولیه، ۹۰ درصد از رای دهندگان به افزایش خودمختاری رای «آری» دادند.این دو منطقه توسط حزب «لیگ شمالی» که زمانی علنا جدایی طلب بود، اداره می شود. این حزب خواستار برگزاری یک همه پرسی درباره مذاکره با رم برای کسب موقعیت مالی بهتر شده بود.میزان مشارکت در لمباردی بیش از ۴۰ درصد و در ونتو ۵۷ درصد بود. این همه پرسی بر خلاف همه پرسی کاتالونیا، مطابق قانون اساسی برگزار شد. اما این همه پرسی الزام آور نیست.شهر میلان که هاب مالی ایتالیاست، در لمباردی قرار دارد. این منطقه ۲۰ درصد از اقتصاد ایتالیا را شامل می شود. ونتو ده درصد از اقتصاد این کشور را در بر می گیرد. ونیز که قطب گردشگری ایتالیاست در این منطقه قرار دارد.مردم هر دو منطقه می گویند که دولت مرکزی ایتالیا مالیات آنها را هدر داده و خدمات عمومی ضعیفی به آنها ارائه می دهد و پول آنها را به جنوب فقیرنشین می فرستد.در حالی که اسپانیا سعی دارد مانع از استقلال منطقه کاتالونیا شود، همه پرسی در ایتالیا می تواند به تنش های منطقه ای در سایر بخش های اروپا دامن بزند.
منبع: بهارنیوز

برای مقابله با کره‌شمالی آماده شده‌ایم

به گزارش ایسنا، دونالد ترامپ، ردر گفت‌وگو با شبکه فاکس‌نیوز با اشاره به تهدیدهای کره شمالی اعلام کرد: شما شگفت زده می‌شوید اگر بدانید که آمریکا چگونه خود را در برابر تهدیدهای کره شمالی آماده کرده است.وی در پاسخ به سوالی درباره اینکه آیا احتمال وقوع درگیری میان کره شمالی و آمریکا وجود دارد، گفت: آیا این درگیری اتفاق می‌افتد؟ خدا می‌داند.ترامپ در بخش دیگری از اظهاراتش با اشاره به روابط چین و کره شمالی، از پکن به دلیل کمک به آمریکا برای اعمال تحریم‌ها علیه کره شمالی تقدیر کرد.

وی درباره شی جینپینگ، رییس جمهوری چین افزود: او برای چین است و من برای امریکا اما در کل ما روابط خوبی با یکدیگر داریم من می‌توانم بگویم که روابط ما منحصر به فرد است. چین درباره کره شمالی واقعا به ما کمک می‌کند.  چین کشور بزرگی است و شی اقدامات قابل توجهی درباره کره شمالی انجام داده است.این اظهارات در حالی بیان شد که جیمز ماتیس، وزیر دفاع آمریکا در سفر یک هفته‌ای خود به آسیا که از امروز (دوشنبه) آغاز شده، قرار است با سران دفاعی کشورهای عضو مجمع جنوب شرق آسیا موسوم به آ.سه.آن در فیلیپین دیدار کند.

این سفر از سوی وزیر دفاع آمریکا در بحبوحه افزایش تنش در شبه جزیره کره و منطقه آسیا به دلیل اقدامات تحریک‌آمیز و بی‌پروای کره شمالی و تحرکات آمریکا صورت می‌گیرد.ترامپ با کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی وارد جنگ لفظی شده و رهبر کره شمالی را “مرد موشکی” خطاب کرده است. کیم جونگ اون هم ترامپ را “دیوانه” خواند.رئیس جمهوری آمریکا در سخنرانی ماه گذشته خود در سازمان ملل تهدید کرد که اگر لازم باشد تا از کشور و متحدانش دفاع کند، کره شمالی را “نابود” می‌کند.
منبع: بهارنیوز

نابودی سریال‌سازی را جدی بگیرید

این کارگردان سینما و تلویزیون که سریال «سر دلبران» را در دست ساخت دارد، در گفت‌وگو با ایسنا با اشاره به کیفیت آثار نمایشی در تلویزیون و عوامل تاثیرگذار بر آن، بیان کرد: من با صداقت می‌گویم که قبل از سریال «سر دلبران» در دو یا سه کار اخیر خود بسیار اذیت شدم به دلیل اینکه ۲۰ یا ۲۵ سال گذشت تا مسؤولان در جلسات صداوسیما به این نتیجه برسند که در سریال الف ویژه بالای دو یا سه دقیقه و نیم در روز فیلم گرفتن با کیفیت نخواهد شد؛ بنابراین در کار الف و ب بالای چهار دقیقه و نیم نباید فیلم گرفت. اما به دلیل مشکلاتی که از زمان احمدی‌نژاد به وجود آمد و هنوز تبعات خود را دارد، این نتیجه‌گیری را فراموش کردند.

او ادامه داد: البته مشکل دولت و صداوسیما، مشکل من نیست. مساله من، مردم هستند که می‌گویند چه اتفاقی افتاد که دیگر مثل قبل سریال نساختی؟ اینجاست که دل من خون است چون می‌گوییم بودجه نداریم.
لطیفی با اشاره به بودجه تلویزیون برای ساخت سریال گفت: در حال حاضر تلویزیون بودجه‌ای را معین کرده که بتواند سریال بیشتری بسازد و ما می‌دانیم که کیفیت و کمیت با هم رابطه مستقیم دارند. ما سر سریالی یک بار ۹ دقیقه در روز فیلم گرفتیم، اما من آن زمان ۴۰ سال سن داشتم و همچنین فیلمنامه حدود دو سال و نیم قبل از شروع کار آماده بود. اما قرار نیست که این اتفاق را به همه پروژه‌ها تعمیم دهیم.کارگردان سریال «دودکش» افزود: ما فیلم سینمایی «روز سوم» را در دو ماه و نیم بدون فیلمنامه، فیلمبرداری کردیم و برخی این کار را مثال می‌زنند و می‌گویند پس امکان دارد با این شرایط فیلم ساخته شود اما خود من هم دیگر نمی‌توانم این کار را انجام دهم.
او درباره استاندارد تصویربرداری یک مجموعه تلویزیونی اظهار کرد: استاندارد می‌گوید که شما اگر ۱۰۰۰ دقیقه کار می‌خواهی، ۲۰۰ روز حداقل زمان می‌برد تا تصویربرداری سریال تمام شود.

کارگردان سریال «صاحبدلان» با بیان اینکه مسؤولان دستمزد بازیگران را نجومی کرده‌اند، اضافه کرد: من به آقای ضرغامی با تاخیر این نکته را یادآور شدم که چهار یا پنج شبکه سریال می‌سازند و مدیران تلویزیون با هم به گونه‌ای که انگار دشمن هستند، رقابت می‌کنند. عده‌ای از آن‌ها می‌گویند اگر برای مثال یک بازیگر قدیمی محبوب برای بازی در یک پروژه انقدر پول می‌گیرد، ما بیشتر پول می‌دهیم تا بیاید در پروژه‌ای که می‌گوییم، بازی کند. بنابراین مسؤولان قیمت‌ها را در بازیگری نجومی و غیرمعقول کردند. زمانی که قیمت‌ها در تلویزیون بالا رفت، سینما هم افزایش قیمت پیدا کرد و حتی بر سر همین ماجرا سینما زمین خورد. او با اشاره به مشکلات سریال‌سازی ادامه داد: در گذشته نصف بودجه سریال برای بازیگران و نصف دیگر برای عوامل پشت صحنه و مسائل دیگر هزینه می‌شد اما در حال حاضر ۶۵ تا ۷۰ درصد بودجه برای بازیگر است اما عوامل پشت صحنه و کیفیت سریال چه می‌شود؟ مسؤولان صداوسیما هم می‌گویند ما چهار ماه بیشتر نمی‌توانیم حقوق بدهیم بنابراین تولید سریال در چهار ماه باید تمام شود  و ۱۰ دقیقه در روز باید فیلم بگیرید این به معنی نابودی سریال‌سازی در ایران است. هر فردی این مسیر را می‌رود من از قبل می‌گویم که ممکن است یک یا دو سال دوام بیاوری اما بعد از این مدت مردم تلویزیون را کامل خاموش خواهند کرد.

کارگردان مجموعه نمایش خانگی «قلب یخی» با اشاره به ایفای نقش خود در سریال «سر دلبران» و نمایش خانگی«پیکسل» بیان کرد: من در مجموعه نمایش خانگی «پیکسل» به خاطر حامد عنقا آمدم و یکی از نقش‌های اصلی را بازی کردم.  اما در سریال «سر دلبران» قصد بازیگری نداشتم و ابتدا قرار بود نقشی را بازی کنم که بازی نکردم. در حال حاضر فقط صدای من در سریال پخش خواهد شد و به جای شخصیتی که صدای او پخش می‌شود زمان بسیار کمی به عنوان بازیگر در سریال حضور دارم تا برای بیننده منطقی شود که اگر صدای لطیفی را می‌شنود چهره او را هم ببیند.

کارگردان سریال «پادری» با بیان اینکه محتوای سریال «صاحبدلان» و «سر دلبران» با هم تفاوت دارند، اظهار کرد: این دو سریال با هم بسیار تفاوت دارند اما گذر در دل مسائل مذهبی در خانواده‌های مختلف در این دو سریال مشترک است. «صاحبدلان» بر اساس قصه‌های قرآن جلو می‌رفت که آن را به‌روز کرده بودیم اما در «سر دلبران» یکسری اخلاقیات وجود دارد که برگرفته از نهج البلاغه است.او درباره لوکیشن سریال «سر دلبران» و سختی کار در شهرستان، اظهار کرد: شهر یزد را به دلیل رنگ تفت دیده‌اش انتخاب کردم. به نظرم تهران مرده و بی‌هویت شده است؛ بنابراین نمی‌توانیم این نوع قصه‌ها را در تهران فیلمبرداری کنیم البته من تلاش کردم که لوکیشن ما در تهران و اطراف تهران باشد، اما نشد. بنابراین به شهر یزد آمدیم و بسیار اذیت شدیم اما از تک تک عوامل سریال تشکر می‌کنم چون شش ماه است که در این شهر هستیم و تنها ۱۵ روز تعطیل بوده‌ایم.

محمد حسین لطیفی در پایان گفت: زمانی که ۲۰ یا ۲۵ روز از شروع فیلمبرداری ما گذشته بود، فردی گفته بود که عوامل سریال «سر دلبران» در شرایط مفرحی کار می‌کنند اما چه شرایط مفرحی؟!سریال «سر دلبران» به کارگردانی محمد حسین لطیفی و تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی در شهر یزد در حال تولید است. این سریال که محصول سازمان فرهنگی و هنری اوج است، قرار است ماه رمضان سال ۹۷ به روی آنتن تلویزیون برود.
منبع: بهارنیوز

کوروش، یکی از صلح‌طلب‌ترین پادشاهان

با نزدیک شدن به هفتم آبان‌ماه که به روز «کوروش کبیر»  نامیده شده، همانند سال‌های قبل شائبه‌هایی درباره‌ی تعطیلی پاسارگاد و همچنین آرامگاه کوروش مطرح شده است. در چند روز گذشته نیز اطلاعیه‌هایی با لوگوی استانداری و اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان فارس، در فضای مجازی دست به دست می‌شود که در آن‌ها اعلام شده؛ « با توجه به سوء استفاده‌های سیاسی و امنیتی گروهک‌های ضد انقلاب، مجموعه توریستی پاسارگاد از پنجم تا هشتم آبان‌ماه تعطیل است. همچنین مسیرهای ورودی به این مجموعه به این مجموعه توسط راهداری و نیروی انتظامی مسدود خواهد بود. هموطنان عزیز برای ادای احترام به شخصیت کوروش کبیر و بازدید از این مجموعه ارزشمند، روزهای دیگری را انتخاب کنند. »

این در حالی است که فاطمه رضایی ـ مدیر روابط عمومی اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان فارس ـ براساس استعلامی که از استانداری فارس و پایگاه میراث فرهنگی پاسارگاد گرفته، به ایسنا گفت: محتوای این اطلاعیه‌ها نادرست است و پوسترهایی با متن تعطیلی مجموعه پاسارگاد در تاریخ مذبور که با لوگوی استانداری و این اداره منتشر شده، فاقد اعتبار است.او ادامه داد: ‌هنوز درباره‌ی فعالیت پاسارگاد و آرامگاه کورش در تاریخ پنجم تا هشتم آبان‌ماه از سوی سازمان و یا نهاد رسمی اعلام موضع نشده است. قطعا اگر قرار باشد اطلاعیه‌ای رسمی صادر شود از سوی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری خواهد بود تا مردم از کانال مطمئن‌تری در جریان وضعیت این مجموعه قرار گیرند نه این‌که پوستر چاپ و در فضای مجازی منتشر شود.رضایی تاکید کرد: ‌موضع استان فارس و همچنین برنامه‌ریزی برای مناسبت آبان‌ماه هنوز مشخص نشده و بهتر است در این‌باره فرافکنی صورت نگیرد.
 
روز کوروش و نگاه ملی



محمدرضا نسب‌عبداللهی در یادداشتی در روزنامه‌ی شرق با عنوان «روز کوروش و نگاه ملی» نوشت: چندسالی است که شماری از ایرانیان، هفتم آبان به پاسارگاد می‌روند و با گردآمدن در اطراف آرامگاه کوروش، یاد این پادشاه بزرگ ایرانی را‌ گرامی ‌می‌دارند. در سال‌های اخیر این مراسم با برخی برخوردها مواجه شده است. ظاهرا این تصور وجود دارد که ریشه نام‌گذاری روز کوروش در خارج از کشور بوده، اما برخلاف این تصور، ریشه نام‌گذاری روز کوروش از داخل ایران بوده و نه خارج از کشور.
در سال ۱۳۸۴ که بحث آبگیری سد سیوند مطرح شد، شماری از ملی‌گرایان و باستان‌شناسان در ایران، از جمله دکتر پرویز ورجاوند با همراهی برخی افراد دیگر کمیته‌ای را به نام «کمیته نجات پاسارگاد» با هدف جلوگیری از آبگیری سد سیوند راه‌اندازی کردند.
سد سیوند روی رودخانه پلوار در محل تنگه بلاغی در شمال شیراز ساخته شده است. تنگه بلاغی محل عبور جاده باستانی پادشاهی هخامنشی به طول ۱۸ کیلومتر است که پاسارگاد را به تخت‌جمشید و شوش متصل می‌کرده. دکتر ورجاوند و سایر فعالان و دوستداران میراث فرهنگی معتقد بودند که آبگیری این سد باعث ازبین‌رفتن این مسیر تاریخی و همچنین پاسارگاد می‌شود. به همین منظور جمع پیش‌گفته برای جلب توجه دنیا به پاسارگاد و خطر آبگیری، در سال ۱۳۸۴ هفتم آبان را «روز کوروش بزرگ» نامیدند. کوروش زعیم، عضو جبهه ملی ایران، دراین‌باره می‌گوید که کمیته نجات پاسارگاد به پیشنهاد دکتر پرویز ورجاوند تأسیس شده است. او می‌گوید در هفتم آبان ١٣٨۶ به درخواست دکتر ورجاوند به آرامگاه کوروش رفته و درخصوص لزوم ملی‌شدن روز کوروش سخنرانی کرده است. درواقع پیشنهاد روز کوروش از سوی سلطنت‌طلبان نبوده، بلکه از سوی ملی‌گرایان داخل کشور، از جمله دکتر ورجاوند در سال ١٣٨۴ بوده است.
برهمین‌اساس ریشه نام‌گذاری هفتم آبان به‌عنوان روز کوروش، اولا داخلی است و دوما ارتباطی به سلطنت‌طلبان هم ندارد. هرچند ممکن است سلطنت‌طلبان در این سال‌ها از مراسم روز کوروش سوءاستفاده کرده باشند، همچنان که از خیلی از مراسم‌های دیگر هم ممکن است به‌نفع خودشان استفاده کنند. سلطنت‌طلبان از نوروز و چهارشنبه‌سوری و روز حافظ و … هم برای مطرح‌کردن خودشان استفاده می‌کنند، اما هیچ‌گاه نمی‌توان گفت چون سلطنت‌طلبان از این مراسم به نفع خودشان استفاده کرده‌اند، باید با نگاه دیگری این مراسم‌ها را به چالش کشید.
از سال ۱۳۸۷ به‌بعد شمار شرکت‌کنندگان در مراسم هفتم آبان به‌تدریج افزایش پیدا کرد تا اینکه در سال ۱۳۹۵ این رقم افزایش چشمگیری یافت. نخستین‌بار در سال گذشته شماری از شرکت‌کنندگان در این مراسم به دلیل سردادن برخی شعارها بازداشت و به حبس از شش ماه تا هشت سال محکوم شدند. راه برون‌رفت از این وضعیت چیست؟ آیا باید مانع ابراز علاقه ایرانیان به پیشینه تاریخی‌شان شد؟
به نظر می‌رسد ایرانیان باید بتوانند به پیشینه تاریخی خود افتخار کنند و یاد کوروش، یکی از صلح‌طلب‌ترین پادشاهان ایرانی، را ‌گرامی ‌بدارند.



 
منبع: بهارنیوز

گلشیفته در نقش جاسوس موساد

داستان فیلم درباره‌ی نائومی(نتا ریسکسین)  مامور موساد است که دو سال را در عزا و سوگواری همسرش گذرانده. همسری که جلوی گلوله‌ای را گرفته که قرار بوده به نائومی اصابت کند. پس از گذشت دو سال بازنشستگی او دوباره به کار بازمی‌گردد. او را به هامبورگ به خانه‌ی امنی می‌فرستند تا از دارایی مهمی محافظت کند. این دارایی مونا(گلشیفته فراهانی) است. مونا که همسر سابق رهبر حزب‌الله، نایم است پس از پشت کردن به همسرش و برای رسیدن به زندگی جدیدی در کانادا که قولش را به او داده‌اند چهره‌اش را تغییر می‌دهد و فرار می‌کند. اما همه‌ی این‌ها تنها زمانی می‌تواند اتفاق بیافتد که او بتواند به مدت دو هفته  از دست دوستان قدیمی‌اش که حالا قصد گرفتنش را دارند قسر در برود.


 

فیلم در واقع اقتباسی است از روی کتابی به نام «ارتباط» و توسط اران ریکلیس سرشناس ساخته شده  است.«پناهگاه» طی هفته‌های آینده در جشنواره ویرجینیای آمریکا به نمایش در خواهد آمد. ندا ریسکین دیگر بازیگر این تریلر جاسوسی است. هم‌چنین فیلم با توجه به نمایش‌های محدودی که داشته، تاکنون امتیاز پایینی را در IMDBدریافت کرده است.
منبع: بهارنیوز