چطور در عکس‌ها ژست بگیریم؟

برترین ها: همه ما گاهی اوقات قربانی بلایی که به نام عکس نامطلوب شناخته است، شده ایم و در دنیای فعلی وابسته به رسانه اجتماعی ما، ندانستن اینکه چگونه در عکس ژست بگیریم جزء انتخاب های ما نیست. حتی اگر ما به طور کامل از چهره مان که در آینه می بینیم راضی باشیم، یک عکس بد می تواند تأثیر بسیار زیادی روی ما بگذارد به طوری که گاهی سبب می شود چند روز احساس ناامیدی کنیم. دانستن بهترین فیگورها و زوایای مان می تواند ما را از این مشکل برهاند.

گفتنی است برای جلوگیری از عکس های زشت و افتضاح در اینجا یک آموزش سریع نحوه ژست گرفتن در عکس ها داریم، به همراه ترفندهایی که هر دختری باید بداند.

از زبان خود استفاده کنید

این یکی از بهترین و عجیب ترینها ترفندها است. ممکن است که عجیب به نظر بیاید ولی فشار دادن زبانتان به سقف دهان در حالی که لبخند می زنید یک راه مؤثر برای جلوگیری از ایجاد غبغب زشت می باشد، زیرا این کار سبب کشیده شدن گردن و خط فک می شود. ما آنرا امتحان کرده ایم و جواب گرفتیم! همچنین برای هایدی کلوم و رنه زلوگر که از طرفداران این ترفند می باشند نیز مؤثر بوده است.

به چهره خود زاویه دهید

 چطور در عکس ها ژست بگیریم و همیشه خوب به نظر بیاییم: ده ترفند که هر دختری باید بداند

به جز مواقعی که با یک عکاس پرتره حرفه ای سروکار دارید، این کار کلید جلوگیری از شات های مستقیم می باشد. چرا؟ زیرا به دلیل عدم وجود سایه ها، که می تواند باعث شود که چهره شما پهن تر، بزرگتر، یا کمی بیرنگ تر به نظر بیاید. در عوض، کمی به بغل بایستید و چانه تان را کمی به سمت بالا یا پایین تکان دهید. از آنجا، اطمینان حاصل کنید که به چیزی بالاتر از خط دید طبیعی تان نگاه می کنید.

بدن خود را بچرخانید و به دستهایتان حالت دهید

آه، حقه قدیمی فرش قرمز: بدنتان را زاویه ۴۵ درجه بدهید و دست ها را به سمت دوربین روی پایین تنه قرار دهید. سپس یک پا را به آرامی جلوی پای دیگر قرارداده، شصت پای خود را به سمت دوربین نشانه بگیرید و وزنتان را روی پای عقب قرار دهید.

تا به حال توجه کرده اید که همه ستارگان با قراردادن دست روی کمر به سمت دوربین ژست می گیرند؟ به این دلیل است که این حرکت خاص تضمین می کند که قسمت بالای بازو بر روی تنه صاف نیست و سبب بزرگتر نشان دادن آن نمی شود. اگر احساس می کنید که قرار دادن دست بر روی کمر کمی مصنوعی است، سعی کنید کمی بازوان خود را از اطراف به آرامی بیرون بکشید.

 چطور در عکس ها ژست بگیریم و همیشه خوب به نظر بیاییم: ده ترفند که هر دختری باید بداند

مچ پاها را بچرخانید

اگر می خواهید از زاویه تمام رخ عکس بندازید (مثلا برای یک عکس خیابانی) پاهای خود را از قسمت ساق پا به پایین روی هم قرار دهید. این مدل ایستادن سبب می شود که باسن شما ظریف تر و پاهایتان کشیده تر به نظر بیاید، بعلاوه کمی طبیعی تر به نظر می رسد. شایان ذکر است که این ژست به صورت نشسته هم جواب می دهد. با وجود اینکه همیشه ارجحیت در عکس ها با ایستادن است، اگر پیش آمد که شما روی یک صندلی یا مبل نشسته بودید و کسی با دوربین به سمتتان آمد، راست بنشینید و پاهایتان را از قسمت مچ روی هم قرار دهید. این کار بسیار مناسبتر از آن است که با ساق هایتان کاری نکنید.

مثل اطرافیان ژست نگیرید

 چطور در عکس ها ژست بگیریم و همیشه خوب به نظر بیاییم: ده ترفند که هر دختری باید بداند

کلید یک عکس درخشان گروهی چیست؟ این است که همه مثل هم ژست نگیرند. نه تنها احساسی است بلکه هر کسی فرم متفاوتی دارد، بنابراین چشم بیننده ناخودآگاه به سمت کسی جذب می شود که در این ژست بهتر به نظر می رسد، نه در عکس. در عوض، بدون اینکه مستقیما از افراد کنارتان تقلید کنید، مطمئن شوید که خیلی راحت ایستاده اید.

یاد بگیرید که به دوربین لبخند بزنید

لبخند زدن یک ترفند در عکاسی به شمار می آید. زیادی بزرگید و احمق به نظر می رسید اما هرگز نمی تواند شما را عصبانی یا افسرده نشان دهد. راه حل چیست؟ لبخند طبیعی که شما بسیاری از اوقات موقعی که جلوی دوربین نیستید، می زنید.

خندیدن بیش از حد به عمد سبب می شود که صورت تان عریض تر، چشمانتان جمع تر و غبغب تان برجسته تر به نظر برسد، که هیچکدام از معیارهای عکس جذاب نیستند. در عوض، سعی کنید که صورت تان را آرام کرده و کمی دهانتان را باز کنید، به طوری که لب پایینی شما همسطح منحنی دندان های ردیف بالایتان قراربگیرد. این ژست همیشه جذاب است و به شما این اجازه را می دهد که تصمیم بگیرید چه اندازه از دندان هایتان را می خواهید در عکس نشان دهید. از طرفداران لبخند زدن با دندان نیستید؟ یاد بگیرید که با چشمتان لبخند بزنید.

یکی از چیزهایی که باید به آن توجه داشته باشید: هنگامی که به طور طبیعی لبخند می زنید، ناحیه اطراف چشمهایتان کمی به سمت جمع شدن تمایل دارند، باعث می شود که لبخندتان نسبت به لبخند زدن تنها با دهان، طبیعی تر و معصومانه تر به نظر بیاید.

 چطور در عکس ها ژست بگیریم و همیشه خوب به نظر بیاییم: ده ترفند که هر دختری باید بداند

ژست های خوب را تمرین کنید

شماهزاران بار آنرا شنیده اید، ولی واقعا صاف ایستادن فرق می کند. نه تنها باعث بلندتر جلوه کردن شما در عکسها می شود، بلکه یک حس توانمندی و اعتماد به نفس به شما می دهد، که طبیعتا فریبنده است.

موقعیت سنجی کنید

این یک قاعده اساسی می باشد: هر چیزی که به دوربین نزدیکتر باشد بزرگتر به نظر می رسد.

راحت باشید

به استثنای مدل های حرفه ای، بیشترعکس های شما در حالت سرگرمی، ناگهانی و با دوستانتان است. همان اندازه که شما فکر می کنید که ژست گرفتن برای این نوع عکس ها شما را بهتر نشان می دهد، حقیقت این است که راحت بودن و کمی بامزه بودن تقریبا اکثر مواقع باعث زیباتر شدن عکس می شود. به این دلیل که شما زیاد تلاش نمی کنید، در نتیجه احتمال خطا کمتر است.


منبع: برترینها

نقد «تهرانی‌ها»‌ی محبوب این روزهای کتاب فروشی‌ها

«فیلم پایان‌نامه رحمت حق‌وردی به خاطره کاترین مولر و پرنده‌هایش تقدیم شده است. در این فیلم سه‌دقیقه‌ای… دختر دوچرخه‌سواری در تمام طول فیلم از پشت‌سر تصویر شده است. طراحی ساده شخصیت فیلم همه بینندگان را به یاد کاترین مولر معروف می‌انداخت. دختر دوچرخه‌سوار از فضاهای جنگلی، شهری، اتوبان و… می‌گذرد و در تمام مدت دم‌اسبی‌اش تکان می‌خورد.

به‌تدریج نور روز تغییر می‌کند و حالت روحی و مود دخترک هم از طریق حرکات سر، موزیک و سرعت رکاب‌زدن تصویر می‌شود. پایان فیلم وقتی است که دختر روی پل توقف کرده است و به رودخانه و به جریان گذرای رود که رشته‌هایی شبیه موهایش دارد نگاه می‌کند. دست‌هایش را از روی فرمان دوچرخه برمی‌دارد و بالا می‌آورد و به خودش کش‌وقوس می‌دهد. از خارج کادر صدای نواختن سوت می‌آید. دختر به خنده می‌افتد و فیلم تمام می‌شود.»

 آرشه در دوات

ایتالو کالوینو، در سطرهای آغازین «اگر شبی از شب‌های زمستان مسافری» می‌نویسد: «پیداکردن حالت مطلوب برای خواندن، آسان نیست.» او به خواننده پیشنهاد می‌دهد: «راحت‌ترین حالت را انتخاب کن، نشسته، لمیده، چمباتمه، درازکش، به پشت خوابیده، به پهلو خوابیده، دمرو، توی مبل، نیمکت، مبل متحرک، راحتی، عسلی یا توی ننو». اما، خواننده ما، خواننده رمان «تهرانی‌ها»، در هر حالتی که باشد، باید تلاش کند تا رمان «‌تهرانی‌ها» را به جای دست، با پا، بله، دقیقا با پا بگیرد و سطرها و واژه‌ها را با پا لمس کند. با پا بخواند. باید با «پا» روی متن راه برود.

یوهان پلاسما، از «چشمان پوست» می‌گوید، از دیدن از راه پوست، از دیدن از راه لمس کردن. اگر چنین است، نقاد خوش دارد، از «گوش‌های پوست»، «از گوش‌های پا» سخن بگوید. رمان «تهرانی‌ها»، رمانی در ستایش موسیقی است. اما چیزی از آن نخواهیم شنید، مگر ابتدا «کر» شده باشیم. آن موسیقی که در جست‌و‌جوی آن هستیم، با پا، با رکاب‌زدن، با بافه مو، با موی دم‌اسبی، با سر، با تکان‌های سر نواخته شده است.

با جان. دقیق‌تر: با تن. با «نت»های «تن». در فیلمی که رحمت حق‌وردی به یاد کاترین ساخته است، کاترین مولر، دوست، همسایه و دانشجوی دانشگاه موسیقی که ویولن می‌نوازد، می‌نواخته است، ویولنی در کار نیست. کاترین ویولن نمی‌نوازد. حرکت دست روی دسته ‌ساز، روی تارهای ویولن دیده نمی‌شود. در «تمام مدت» این «دم‌اسبی‌اش است» که تکان می‌خورد. «حالت روحی» و «مود» او، با «حرکات سر»، با «موزیک» و با «سرعت رکاب‌زدن» تصویر شده است.

او با مو، با رکاب‌زدن می‌نوازد. اما، «بیک رادشم» چگونه ویولن می‌نوازد؟ «بیک ویولن را روی شانه می‌گذاشت و با چانه نگهش می‌داشت. بعد پنجه چابک دست چپ روی دسته ساز مثل خزنده فرزی بالا و پایین می‌دوید.» مساله حیوان‌شدن کافکایی، مساله قرائتی دلوزی از «حیوان‌شدن» نیست. دست‌کم صرفا این نیست. مساله خزیدن است.

لمس‌کردن تنانه موسیقی. با تمام تن نواختن. دقیق‌تر: مساله این است: به‌ناچار، تاکید می‌شود، به‌ناچار با تمام تن نواختن، وقتی هنرمند فلج می‌شود. وقتی «قطع ید» می‌شود، او که می‌نوازد. «حریرچی»ها، ساواکی‌های دربار آریامهر ، سگ‌های دله انگشت‌های بیک رادشم را می‌شکنند. خرد می‌کنند. «هنر افلیج». کورش اسدی، شیوا ارسطویی، امیرحسین خورشیدفر. «تهرانی»ها روی نمودار رمان‌ها و داستان‌هایی قرار می‌گیرد که «هنر افلیج» را طرح و مساله‌ساز می‌کنند. روی نمودار داستان کوتاه «برزخ» از کورش اسدی در مجموعه داستان «پوکه باز» و رمان «من و سیمین و مصطفی» از شیوا ارسطویی. در داستان «برزخ» مرد، «قهرمان مسابقه ماشین‌رانی» در پی دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی رخ‌داده، از راندن، بازمانده است. پیست، نیست.

«پیشانی‌اش را چسباند به جام خنک پنجره… ماشین کنار خیابان بود، قراضه و با در تو رفته طرف راننده و سقف مچاله… برگ‌های زرد سقف را پوشانده بود. در باک بنزین روی صندوق عقب بود.» در رمان «من، سیمین و مصطفی» بالرین، رقصنده، دیگر نمی‌رقصد. «بالرین‌ها دیگر نمی‌رقصیدند. پیانیست‌ها دیگر پیانو نمی‌زدند. دلم لک زده بود برای تمرین باله.» «هنر افلیج» دو راهکار ژنریک و پالتیک، بیش‌تر ندارد: یک: دست‌کشیدن از «فعل» هنری و بدل‌کردن هنر به ایده. دو: جانور شدن، خزیدن، بدل به ماشینی دیگرشدن، با پا نواختن. با پا نوشتن. به این بازمی‌گردیم. این‌جا، تابلوی «دنیای کریستینا» از «اندرو وایت» هم هست.

در آموزشگاه هنری مهین، سر کلاس شاپور صبری. کریستینا، زنی فلج و ازپاافتاده که بر ویلچر نمی‌نشیند، بر دست‌ها می‌جنبد و کشان‌کشان در دوروبر خانه‌اش، بر علف‌زار، می‌خزد. یک: نیروهایی که بدن را به‌سوی زمین می‌کشند. اصطکاک تن با زمین، خزیدن، با تن نواختن. دو: نیروهایی که بدن را از زمین جدا می‌کنند و به پرواز درمی‌آورند. دقیق‌تر: نیروهای خط پرواز. دلوز می‌گوید: «سر به زیر افتاده: پرتره- عکس، سر برافراشته: آوای موسیقی.»١ اینجا، رونویسی می‌کنیم. بدن فروافتاده، بدنی که می‌خزد و بدنی که بال درمی‌آورد، بدنی که پرواز می‌کند. بدن- خزنده و بدن- پرنده. «تهرانی‌ها»، سوای بدن‌هایی که می‌خزند یا میل فرورفتن در زمین و دریاچه را دارند، رمانی درباب «خط پرواز» نیز هست.

«چشم‌هایش را بست. بال درآورد و پرواز کرد. اول مثل مرغ خانگی می‌پرید و فرود می‌آمد تا این‌که بالاخره قوتی در بال‌هایش حس کرد و از زمین جدا شد… کاترین را دید که سوار بر دوچرخه در مسیر سنگفرش خیابان پیش می‌رفت. موهای طلایی‌اش به اهتزاز درآمده بود. رحمت… بر فراز سر کاترین بال می‌زد… به‌جای اسم کاترین صدایی شبیه آواز مرغان دریایی از حنجره‌اش خارج شد، کاترین را صدا می‌زد اما کاترین از آن صدا ترسیده بود. با خود گفت… من قوه ناطقه را از دست خواهم داد تا پرواز کنم.» شاپور صبری و بنیامین، پسر بیک رادشم، سوار پونتیاکی هستند. روی کاپوت پونتیاک تصویر یک پرنده، پرنده آتشین، پرنده‌ای گوییا، چون سیمرغ، حک شده است و انگار پونتیاک، پونتیاک- پرنده، پونتیاک- سیمرغ است. «صدای موتور پونتیاک مثل خرخر هیولا بود.

آرشه در دوات 

شاپور احساس کرد به‌تدریج از زمین جدا می‌شوند.» همه چیزی در یک ازجادررفتگی، با موج موسیقی رفتن و از خود کنده‌شدن، کشیده‌‌شدن به سوی خط پرواز. بارها و بارها، صدای بال‌بال‌زدن چیزها و آدم‌ها در این رمان شنیده می‌شود. اما مساله صرفا این نیست. چیز مهم‌تری در بین است. مساله، مساله «تا»خوردگی «خط پرواز» روی «خط خزیدن» است. آدم‌ها از سویی بال درمی‌آورند، اما از سوی دیگر می‌خزند. پرنده- آسمان، خزنده- زمین. مساله چیست؟

فرو رفتن در آسمان یا فرو رفتن در زمین؟ مساله این است: شیرجه‌زدن. دلوز در «کافکا، به سوی ادبیات اقلیت» می‌نویسد: «مساله، مساله حرکت عمودی راست و مستقیم سر به سمت آسمان یا در امتداد چشم‌ها نیست، مساله بیرون‌زدن سر از سقف نیست، مساله همان‌طور که میمون کافکا در گزارش به آکادمی، می‌گوید: با کله توی چیزی رفتن است.»٢ بنیامین، همکلاسی کاترین در دانشگاه موسیقی، گاه‌گاهی، وسوسه می‌شود تا با سر توی دریاچه شیرجه بزند. کاترین، در ثانیه‌های پایانی کنسرت، ناگهان دست از نواختن می‌کشد، از سالن بیرون می‌دود‌، می‌رود و با ماشین هنوز آن قدری نرانده، در دریاچه فرو می‌افتد، فرو می‌رود و غرق می‌شود.

سوای «خط پرواز»، میلی شدید و سوزان، کاترین، بنیامین و کریستینا را به شیرجه رفتن، به فرو رفتن در زمین، به خزیدن روی زمین می‌کشد. شیرجه: پریدن به سوی قوس صعودی و سپس با سر فرورفتن در قوس نزولی. در آنی، خط پرواز، با سر توی چیزی رفتن، انگاره‌های دلوزی با انگاره‌ای هایدگری، با انگاره «زمین» در «خاستگاه کار هنری» چفت‌و‌بست می‌شود. منوچهر ذبیحی، استاد بیک رادشم، در مصاحبه با مجله‌ای درباره این که موسیقی از کجا می‌آید می‌گوید: «منبع حقیقی موسیقی آسمان است. بله موسیقی از آسمان می‌آید.» این پاسخ هیچ ربطی به انگاره دلوزی–کافکایی «با سر توی چیزها فرو رفتن» و «خط پرواز» ندارد.

این پاسخ، پاسخی استعلایی، بل، دقیق‌تر، متافیزیکی است که می‌پندارد موسیقی ره‌آورد گونه‌ای از عروج، والایش و قرارگرفتن در مدار قوس صعودی است و چیزی از پیوند موسیقی و هبوط، قرارگرفتن در مدار قوس نزولی، از آدمی بدل به حیوان شدن، از شیرجه‌رفتن و بیش‌تر از آن از خزیدن در آن به چشم نمی‌آید. این موسیقی هنوز موسیقی ارتعاشی-صوتی است، موسیقی لمسی نیست و کاری با موسیقی از ره‌گذر پوست، کاری با گوش‌های پوست ندارد.

آیا داریم، این‌چنین با آب‌و‌تاب، تردستانه، تفسیری من‌عندی روی رمان «تهرانی‌ها» سوار می‌کنیم؟ آیا، به طورکل، بر کردوکارهای ریتوریک، بلاغی و بوطیقای داستان چشم بسته‌ایم و کاری به کار چگونگی ساخته‌شدن آن نداریم؟ نخست، با نگاه‌داری به آموزه‌های دلوز، بیش‌تر در سودای این هستیم که «رمان چه می‌کند؟»، «رمان چه می‌تواند بکند؟» و در نسبت با این، چندان دغدغه‌دار و داغ‌دار چیستی رمان نیستیم.

اما اگر از منظر چیستی رمان نیز بنگریم، خرافه‌های ادبی پایتخت٣، از آن سلسله خرافه‌هایی که درباب «رمان شهری» ساخته و پرداخته شده است، اتفاقا، با آن همه کبکبه و دبدبه و هیمنه درباره عناصر داستان، روش‌های نوشتن داستان و… آن‌چنان چیزی در چنته ندارند تا درباب طرز تولید رمانی چون «تهرانی‌ها» بگویند. چرا؟ چون هیچ نمی‌توانند بگویند چگونه از دل همان عناصر داستان و روش‌های نوشتن که آموزش می‌دهند، رمانی چون «تهرانی‌ها» بیرون آمده است؟

آن‌ها شیفته شباهت‌ها و هم‌ارزی‌سازی‌های صوری‌اند. اما ما می‌گوییم، نه هر گردی همان گردو است. آن‌چه خرافه‌های ادبی پایتخت نمی‌دانند، «منطق تفاوت» است. چگونه یک رمان بدل به رمانی تکین می‌شود؟ چگونه ناگهان، رمان «تهرانی‌ها»، چون پتک، چون رمانی تکین، به‌مثابه درخشان‌ترین رمان دهه نود تاکنون، بر سر سپاه سیاه‌مشق‌نویس‌های ادبی دهه فرود می‌آید و آن‌ها هاج‌و‌واج می‌پرسند: چه‌طوری این‌طوری شد؟

مساله این است: این «چه طوری این‌طوری شد؟» را «منطق تفاوت»، «نقد درون‌ماندگار» اثر ادبی و فلسفه ادبیات توضیح می‌دهد. ما با شیوه‌های تکین ساخته شدن اثر ادبی کار داریم و اگر از عناصر داستان هم چیزی بگوییم، با سویه تکین آن‌ها کار خواهیم داشت، نه با سویه آموزشی آن. کارکرد «موزه هنرهای معاصر» در رمان تهرانی‌ها چیست؟ آیا تهرانی‌ها‌، رمانی در باب شهر تهران، دقیق‌تر، رمانی شهری است؟

پرسش این است: موزه هنرهای معاصر، مساله «شهر» را در پیش می‌گذارد یا مساله «زمین» را؟ مساله، مساله چشم‌چرانی، دیدزدن مکان‌ها و گونه‌ای از پلکیدن (الف- پلکیدن با لام ساکن: پلک زدن ب- پلکیدن با لام مکسور: چرخیدن دور و ورِ جایی) است یا گونه‌ای حفاری خزنده‌وار و فرورفتن در دل زمین؟ خرافه‌های ادبی پایتخت، پاسخ را آماده در جیب دارند: موزه، شهرواره است. اما، این‌جا، موزه بیش از آن‌که چارچوبی برای قرائتی جامعه‌شناسانه فراهم کند، چارچوبی برای گونه‌ای از «جامعه‌شناسی شهری»، میانجی است برای یورش به «اقتصاد سیاسی» و «صنعت فرهنگ» منضم به آن.

درواقع، تهرانی‌ها بیش از آن‌که رمانی شهری باشد، رمانی در باب «اقتصاد سیاسی» و «صنعت فرهنگ» است. در باب بدل‌شدن «صف اقتصادی» به «صف فرهنگی». در فصل اول، در جشنواره فیلم فجر، هنگام اکران «سلام سینما»، آدم‌ها را می‌بینیم ایستاده در صف سینما. در صف طولانی سینما، در قحط بلیط جشنواره. گوییا، صف‌های اقتصادی طویل دهه شصت، در نخستین سال‌های دهه هفتاد، جای خود را به صف‌های فرهنگی داده‌اند. مساله، مساله «جیره‌بندی فرهنگی» است.

اما ما فعلا، این هردو را به سود گونه‌ای از فلسفه ادبی کنار می‌گذاریم. باید پرسید دالان پیچ‌درپیچ، راهروی پیچ‌در‌پیچ، دقیق‌تر، رمپ موزه هنرهای معاصر که دور خود پیچ می‌خورد و به دل موزه، به دل زمین فرو می‌رود، چه پیوندی با دریاچه‌ای دارد که بنیامین می‌خواهد با سر توی آن شیرجه برود؟ چه چیزی شاپور صبری را که از رمپ موزه فرو می‌رود، با کاترین و بنیامین که میلی سوزان برای شیرجه‌رفتن در دریاچه دارند پیوند می‌دهد و چه چیزی، هرسه را با کریستینا که بر روی زمین می‌خزد تا این اندازه به سوی زمین، به سوی خزیدن و فرورفتن می‌کشاند؟ «از مارپیچ شیب‌دار پایین رفت. …مارپیچ بی‌انتها و ابدی.

سکوت ابتدای نوار کاست نگهبان را به اشتباه انداخت. حالا بعد از بی‌صدایی طولانی و بدون خلل، بلندگوهای موزه صدای عجیب و ممتدی را به گوش شاپور رساند که به تدریج و نامحسوس اوج می‌گرفت. هوهویی مثل لبریزشدن حوض وقتی که هر رخنه و جای خالی پر شده باشد. آن‌گاه وقتی هیچ نقطه بدون صدا باقی نمانده بود توامان صدای دیگری که یادآور رپ‌رپ‌زدن و روشن‌شدن لامپ‌های لوله‌ای دراز بود، با تن سرخوش و زخمه‌های فرار، توقع شکل‌گیری ملودی را ایجاد کرد… نقطه‌های ساده ضرباهنگ منظم و بی‌شیله‌پیله‌ای مثل نبض را سر دادند… نبض بود، بزرگ‌تر و ژرف‌تر. طنین قلب شاپور صبری؟

صدایی که مثل رعد از برق جدا شده؟ طنین قلب موزه یا قلب زمین؟…. ضرباهنگ موزیک تمام تنش را می‌لرزاند… احساس کرد تنش مثل لامپ بزرگی می‌درخشد. نوری که از تن او ساطع می‌شد به دیوارهای بتونی موزه برخورد می‌کرد و تغییر مسیرهای سریع می‌داد…». نخست، آن‌چه شنیده می‌شود، بیش از آن‌که صدا باشد، طنین سکوت است. شاپور صبری، موسیقی نمی‌شنود، غیاب موسیقی را می‌نیوشد.

این موسیقی موسیقی‌ای نیست که با گوش‌کردن عادی شنیده شود. باید به آن گوش جان سپرد. گوش تن. باید سراپا گوش بود. اول باید کر شد تا بعد، کلا گوش شد. دوم این‌که، این موسیقی نیست که ساده به گوش برسد، چون بیش از آن‌که ارتعاشی صوتی باشد، شبیه ضربان زیرپوست است و مانند نبض که زیرپوست می‌زند، باید آن را لمس کرد. اگر نتوانیم بگوییم، شاپور صبری در فضای موسیقی درون موزه شیرجه زده است و با سر توی آن فرورفته است، می‌توانیم بگوییم دارد در موسیقی شنا می‌کند. موسیقی او را دربر گرفته است. او دارد موسیقی را لمس می‌کند. گوش جان‌سپاری، تن– گوش شدن، سراپا گوش شدن و با گوش‌های پوست، صدا را لمس کردن، در این‌جا، به هیچ‌روی، قرائتی من‌عندی نیست.

 حتی چیزی نیست که آنی در گوشه‌ای از رمان درخشیده باشد و سپس در زیر لایه‌های رمان گم شده باشد. القصه، از کلاه شعبده‌بازی منتقد بیرون نیامده است. «کوه‌های دوردست یکدست سفید بودند. دشت‌ها سفید. همه‌چیز سفید بود. تنها چیزی که آن سفیدی بی‌پایان را خدشه‌دار می‌کرد خطوط سیاه عمودی نازکی بود که از تنه چنارهای بلند اطراف جاده پیدا بود. حریرچی خیره شده به بیرون و احساس کرد مرسدس بنز سر جایش ثابت است. کوه‌ها روی ریلی حرکت می‌کنند و از کنارشان می‌گذرند. تا آن روز، سکوت را چیزی جز بی‌صدایی نمی‌دانست، اما یک‌دفعه احساس کرد در عمق سکوت و عدم فرو می‌رود… سکوت قابل لمس بود. در استخری از سکوت فرو رفت…». یک: سکوت صرفا بی‌صدایی نیست، بل حالتی چون فرورفتن و دربرگرفته‌شدن است.

دو: سکوت قابل لمس است. اما در پاره‌هایی که از فیلم رحمت حق‌وردی درباره کاترین، فرورفتن شاپور صبری در رمپ موزه و فروشدن حریرچی در سفیدی قابل لمس سکوت نقل شد، چیز دیگری نیز سوسو می‌زند. بل، شدتی کورکننده دارد: «تصویر صدا». صدا بدل به تصویر صدا شده است. مهم‌ترین دقیقه رمان تهرانی‌ها، دست‌یازی به سوی «تصویر صدا» است. پیش‌نیاز تجسم «تصویر صدا» تفکیک صدا از تصویر است.

مساله به هیچ‌روی بر سر ادغام تصویر–صدا نیست. مساله «حک‌کردن» صدا در تصویر نیست، مساله «فک‌شدگی» صدا از تصویر است. مانند «فرم» یک «محتوا». تنها وقتی می‌توان از «فرم» یک «محتوا» سخن گفت که پیشاپیش این دو از هم منفک شده باشند. پاره فروشدن شاپور صبری در رمپ موزه‌، از این زاویه اگر بنگریم، نیز، از پاره‌های بسیار مهم این رمان است. «صدایی که مثل برق از رعد جدا شده؟». بازنویسی می‌کنیم: صدایی که مثل تصویر (برق) از صدا (رعد) جدا شده. «شاپور گفت قطعه الکترونیک گل‌های عشق جوئل فاجرمن را باید بتواند از تصویر برنامه دیدنی‌ها جدا کند.

باید هر طور شده آن را به خلاء ببرد و در محیطی از هیچ شناور کند.» تنش صدا–تصویر در این پاره بیش از این‌ها «شدت» دارد. این‌ها که گفته شد، صدای شاپور صبری است، ضبط‌شده روی پیام‌گیر تلفن پوران شعاع. تنش صدا–تصویر مدام باز می‌گردد. سینک صدا–تصویر. تصویر باسمه‌ای صدا: «موزیک برنامه تقلیدی از باران عشق چشم‌آذر… تصاویر دور آهسته از جزئیات برداشته شده است.

شبنم روی گلبرگ، جنبش شاخه درخت… تعدادی پرنده، تعدادی اشخاص سالخورده… فواره چرخان شادی‌بخش و خیال‌انگیز…». یک: تصویر ناب صدا. دو: تصویر باسمه‌ای صدا. نام رمان تهرانی‌ها می‌توانست این باشد: «در جست‌وجوی تصویر ناب صدا». اما، آیا تصویر ناب صدا چیزی چون بخار است؟ یا چیزی چون نور؟ «ورسیون آندره از این آهنگ با… سبکی و معلقی و بخار (مثل جایی در پیاده‌رو مقابل خشک‌شویی که ناگهان بخار با شدت بیرون می‌پاشد) قطعه‌ای را که سبز آبی یا صورتی کثیف بود از نور کورکننده روشن کرد… روزنامه‌ها اسمی بر آن نگذاشتند. مثلا نگفتند: نور زمستانی.» جایی دیگر می‌نویسد‌: «بعد صدای جیغ را شنید.

جشممم صدای جیغ نوری از خود ساطع کرد.» زیباتر، دقیق‌تر و با شدت هرچه تمام‌تر این «تصویر ناب صدا» در گفت‌وگوی کاترین و رحمت دیده می‌شود. کاترین به رحمت می‌گوید: «سوت فالش است اما من خوشم می‌آید. چون سوت از درون سینه و گرما بیرون می‌آید احساس دارد و زیباست. چون در سرما سوت می‌زنی بخار از لبت بیرون می‌آید و فکر می‌کنم این بخار شکل حقیقی موزیک است.» مساله چیست؟ گرمای صدا؟ هرم صدا؟

آیا سکوت و سرما، آیا فضاهای یخ‌زده، چون هرم صدا را بدل به بخار می‌کنند و به آن شکل می‌دهند، روشنگاه «شکل صدا» هستند؟ در فصل پایانی، فرامرز نامی هست که نقاش است و نشانه‌ها حاکی است، او فرامرز پیل آرام‌، نقاش مکتب سقاخانه و نقاش «نقاشی–خط» است. روایت چرخ می‌خورد، به سوی نقاشی–خط پرتاب می‌شود و در آنی رمان بدل به ستایش از نقاشی–خط و نقاش «نقاشی–خط» می‌شود. اما به‌راستی نقاشی–خط چیست؟ جز نقاشی از «تصویر صدا». آیا واج، واژه و کلمه نوشته شده، آری خط، فی‌نفسه، چیزی غیر از «تصویر صدا» است؟

اما این یک تله است. تصویر ناب صدا، شکل حقیقی موزیک، همان سوت فالش رحمت حق‌وردی، همان بخار دهان او است. رضا براهنی: «چندصدایی». محمد مختاری: «چشم مرکب». براهنی: ترکیب–تکثیر صداها. مختاری: ترکیب–تکثیر تصویرها. دهه شصت دهه سکوت است. دهه ایماژیسم. دهه مراقبه، دهه پاییدن خاموش تصویرها. محمد مختاری در «سحابی خاکستری» می‌نویسد: «صدا که حذف شده است از گلوی اجسام.» محمدعلی سپانلو در «خانم‌زمان» می‌گوید: «صدا هست، اما دهان نیست.» براهنی دچار جنون موسیقایی می‌شود. مختاری مجنون تصاویر می‌شود. براهنی: فوران اصوات. مختاری:

 فوران تصاویر.

در دهه شصت تفکیک و تنش بین «صدا – تصویر» شدت می‌یابد. اما هنوز مانده است تا دست‌یازی به سوی «تصویر صدا» و «صدای تصویر». رضا قاسمی. امیرحسین خورشیدفر. نموداری دیگر در حال شکل گرفتن است. رضا قاسمی: «صدای تصویر». امیرحسین خورشیدفر: «تصویر صدا». رضا قاسمی، پیش‌تر در «همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها» به دیدار «صدای تصویر» رفته است و آن را طرح و مساله‌ساز کرده است. همسایه راوی، شب‌ها، مدام، روی دیوار، شیئی را می‌کشد، می‌مالد و چنان صدای خشی‌خشی درمی‌آورد که خواب را به چشم او حرام می‌کند. خش‌خشی شبیه کشیدن جارو روی دیوار. چیزی چون سمباده‌زدن دیوار، حتی. بعدتر، راوی درمی‌یابد، همسایه جوانش نقاش است و شب‌ها روی دیوار نقاشی می‌کند. «- این را تازه کشیده‌ام. – ولی مدت‌هاست سروصدایش را می‌شنوم. اوایل گمان می‌کردم دیوار اتاق‌تان را گردگیری می‌کنید. – چیزهای قبلی را پاک می‌کنم و به جایش چیزهای تازه می‌کشم.» این صدا، صدایی نیست که روی تصویر چفت شده باشد. سینک شده باشد.

این صدا، صدای خودِ خود تصویر است. ماتریالیستی‌ترین صدای تصویر. «صدای ناب تصویر». پیش از آن‌که چشم تصویر را دیده باشد، گوش آن را شنیده است. مساله این است: الف– خورشیدفر: تصویر صدا، لامسه‌ای‌کردن صدا. ب– رضا قاسمی: صدای تصویر: صوتی‌کردن نقاشی. دقیق‌تر: ارتعاشی‌کردن تصویر. امیرحسین خورشیدفر: «تهرانی‌ها». رضا قاسمی: «وردی که بره‌ها می‌خوانند». این دو روی نمودار دیگری از رمان‌هایی که درباب موسیقی هستند نیز قرار می‌گیرند. هرچند «وردی که بره‌ها می‌خوانند» بیش از آن‌که درباب موسیقی باشد، درباب «آلات موسیقی»، در باب ساختن ساز است.

اما مهم‌ترین تفکیک–تنش رمان تهرانی‌ها، مربوط به جدایی هنرمند از ابزار کار هنری، مربوط به جدایی ایده هنرمند از امکان اجرای اثر هنری و مربوط به فاصله تئوری–عمل و توانش–کنش، بالقوگی و فعلیت است.

رحمت حق‌وردی انیمیشن‌سازی که در آلمان انیمیشن خوانده، به ایران آمده، فیلم‌نامه‌ای با عنوان «منطق‌الطیر» به اداره «ساختمان» ارائه کرده و سال‌ها است که در عطش ساختن این انیمیشن می‌سوزد. بیک رادشم ویولن‌نوازی که حریرچی‌ها، ساواکی‌ها، انگشت‌های دستانش را شکسته‌اند، خرد کرده‌اند و نمی‌تواند بنوازد. حریرچی بازجویی که می‌خواسته شاعر شود اما بازجویی قریحه شاعری‌اش را از بین برده است و پوران شعاع که می‌خواهد داستان بنویسد.

تهرانی‌ها از سویی دیگر پایی در توصیف «اقتصاد سیاسی» و «صنعت فرهنگ» منضم به آن نیز دارد و از این ره‌گذر به‌خوبی جدایی هنرمند از «ابزار کار هنری» را هم صورت‌بندی می‌کند. هنرمندان رمان تهرانی‌ها، این گروه «افلیج»، «هنر فلج» را بدل به ایده می‌کنند.

آن‌ها از «لمس‌کردن» اثر هنری ناتوانند و تنها ایده آن را در سر می‌پرورانند. اما، این خود رمان‌نویس، خود رمان است که پیش‌روی «رمان افلیج» فارسی، پیش‌روی رمان ابتر و سترون فارسی طرحی نو در می‌اندازد و به‌جای پناه‌بردن به ایده رمان، امکانات ژنریک رمان و امکانات ژنریک موسیقی را سرهم‌بندی، ترکیب و ادغام می‌کند و «آرشه در دوات» می‌زند و به جای آن‌که با قلم بنویسد، با «آرشه» می‌نویسد. این رمان نوشته نشده است، نواخته شده است.

مثل نقاشی که دست ندارد و با پا می‌کشد، رمان‌نویس نیز، هرگاه نتواند با امکانات رمان، رمان بنویسد، چون هنرمندی افلیج، چون هنرمندی جداشده از ابزار کارش، چون نویسنده‌ای بی قلم، باید ریشه، آرشه یا مته به دست گیرد. جلال ‌آل‌احمد در آغاز مجموعه داستان «زن زیادی» متنی را «به عنوان مقدمه» افزوده است: «رساله پولوس رسول به کاتبان». در این متن کاتب به بند کشیده شده است و دست‌هایش در «کند» و «زنجیر» است و گوییا نمی‌تواند تا بنویسد. اما کاتب از پای نمی‌نشیند و کلام حقیقت را با پا بر ریگ می‌نویسد: «دیوارها بر پا بود و خورشید می‌تافت و می‌دید که آن جلیلی دیگر کلام را به نوک پای خویش بر ریگ نوشت.» مساله این است: با «پا» نواختن. با «پا» نوشتن. با «پا» خواندن. آیا زمان آن نرسیده است تا «حس‌آمیزی» را از مداری رمانتیک وارد مداری ماتریالیستی کنیم؟


منبع: برترینها

من پرویز شاپورم، مبدع کاریکلماتور

هفته نامه صدا – بابک توانایی: پرویز شاپور ۱۸ سال پیش در نیمه مردادی گرم در بیمارستان عیوض زاده درگذشت؛ بیمارستانی در خیابان شیخ هادی که نزدیک محل سکونتش بود. او چندین دهه از عمرش را در کوچه پس کوچه های محله جامی و شیخ هادی و جمهوری گذرانده بود. خانه ای در خیابان کسری که تنها چند کوچه از خانه اردشیر محصص بالاتر بود و حالا خانه ای است فراموش شده.

پرویز شاپور کارمند وزارت دارایی بود. از آن وزارتخانه ثروتمند ماهانه مقرری اش را می گرفت ولی دلش با طنز و کاریکاتور و طراحی و در یک کلمه دلش با مطبوعات بود. مطبوعاتی که از قبلِ آن چیز دندانگیری نصیبش نمی شد و ظاهرا در آغاز با یک جور کنجکاوی پایش به آن باز شد و دیگر نتوانست از آن دل بکند و خودش را خلاص کند. تا پایان عمر رابطه مستمرش را با مطبوعات و مجلات طنز حفظ کرد و در همان مطبوعات توانست طنزنویسی صاحب سبک شود و مهر قالبی را به نام خود بزند.

پرویز شاپور زندگی غم انگیزی داشت. با آن که طنزهایی با نام کاریکلماتور می نوشت در تار و پود اغلب شان غمی نهفته بود که خیلی زود خنده را بر لب مخاطب می خشکاند. یکی از کاریکلماتورهایش این بود که «غم، کلکسیون خنده ام را به سرقت برد»؛ جمله ای به شدت تصویری که بارها سابقه اش را در شعرها و رمان ها و داستان های ادبیات جهان شاهد بوده ایم.

من پرویز شاپورم، مبدع کاریکلماتور (اسلایدشو)

بدون شک جدایی او از فروغ فرخزاد چنان آواری به مرور زمان بر جسم و روح او فرود آورد که هیچ گاه نتوانست از زیر آن آوار تاریخی رها شود و خودش را بیرون بکشد. نام او گره خورده بود به نام فروغ فرخزاد، شاعری که با مرگی غم انگیز در دهه سی زندگی از دنیا خداحافظی کرد. شاپور همه تلاشش را کرد که از کنجکاوی مطبوعات و رسانه خودش را در امان دارد و از پرسش های آنها فرار کند.

در همه ۳۳ سالی که بعد از مرگ فروغ زندگی کرد، بارها مطبوعات دست به بزرگداشت و ستایش زندگی و شعر شاعری زدند که ادبیات معاصر خودش را به او مدیون می داند اما در همه این صفحه ها که سال به سال روی هم بیشتر تلنبار می شدند، جایی برای پرویز شاپور ظاهرا نبود و این به خاطر تاکتیکی بود که شاپور در سال های بعد از مرگ فروغ در پیش گرفته بود: سکوت. سکوتِ شاپور، در یک دهه پایانی عمرش انگار او را بیش از پیش منزوی و کم رمق کرد و در یک کلام می توان گفت او از تاکتیک خودش خسته شده بود و به چیزهایی پناه برده بود برای آرامش و فراموشی. خودش گفته بود: «همه مردم جهان به یک زبان سکوت می کنند.»

اما اینها همه فقط حاشیه ای است بر زندگی مردی که بیش از چهار دهه جمله های قصار و حکیمانه ساخت و قالبی را ابداع کرد که پیشنهاد تازه ای بود برای ژرف اندیشیدن.

گفتگو با کامیار شاپور درباره زندگی پدرش؛ پرویز شاپور

پدرم طرفدار عشق افلاطونی شد

مجید حسینی: پرویز شاپور ۱۸ سال پیش از دنیا رفت و برای پسرش، کامیار یا آن طور که خودش صدا می زد کامی، تصویری که از او باقی مانده تصویر مردی است طناز و البته غمگین. پرویز شاپور بعد از جدایی از فروغ فرخزاد به تنهایی خو گرفت و طرفدار عشق افلاطونی شد. او مبدع کاریکلماتور بود و در تاریخ طنز معاصر فارسی نیز او را با همین لقب می شناسند.

وقتی پرویز شاپور از دنیا رفت شما بزرگ شده بودید و سال ها با او زندگی کرده بودید. الان که به گذشته نگاه می کنید چه تصویری از او در ذهن دارید؟

– پدرم در ذهن من خیلی حضور دارد. مدام یادش می کنم و در رابطه با خیلی کارها به یاد می آورم که پدرم چه رفتاری می کرد. الان هم دارم کتابی می نویسم که خاطرات من از اوست و همین طور حرف ها و کارهایی که از او به ذهنم می آید. بعضی از این خاطرات خیلی خنده دار است و البته وقایعی هم در این خاطرات بلندمدت هست که حزن آلود و غمگین است. حدود ۲۰۰ صفحه از این کتاب را نوشته ام و خب دِینی است که به پدرم دارم. نامه هایی که پدرم به من – زمانی که انگلیس بودم – نوشته بود شهریور بیرون می آیند و توی این نامه ها متوجه شدم او چه حمایت های مالی بی دریغی از من کرده بود.

گفتید خاطرات طنز آمیزی از او توی ذهن تان هست، خب مثل چی؟

– بعضی از اینها جذابیت شان به خاطر لحن پدرم است. مثلا با لحن خاصی تعریف می کرد که دو نفر از گاوی شیر می دوشیدند. یکی شان که رئیس بود هی می گفت بدوش بدوش و آن یکی که کارگرش بود هی می گفت من می گم نر است و شما هی می فرمایید بدوش! خب این خاطره فکاهی نیست ولی خصوصیتی مخصوص به پرویز شاپور دارد. این طنزها از تجربه زندگی با او در ذهن من مانده.

یا مثلا در ایام قدیم که حمام عمومی و خزینه بود پدرم می گفت وقتی من بچه بودم دایی ام یک بار مرا به حمام برد و آنجا نمره ای گرفتیم و وارد شدیم. آنجا دایی ام به حمامی گفت «بستن بیاور». من فکر می کردم منظورش بستنی است و ذوق کردم اما بعد دیدم حمامی دو سه تا لُنگ آورد و شروع کرد به بستن آنها دور ما. اینها ماجراهای خنده دار خاطرات من از پدرم است. اما صحنه های حزن آلود و غم انگیز فراوانی هم در زندگی پدر بود.

من پرویز شاپورم، مبدع کاریکلماتور (اسلایدشو)

تصویر سیاه و سفیدی از پدر در ذهن شما هست که هم شادی دارد هم غم، اما این غم و اندوه ها از کجا می آمد؟

– خب کلا زندگی همین طور است، اما غم های پدرم منشأهای مختلفی داشت. احساس می کنم که شاید این غم ها به خاطر فقدان فروغ بوده باشد یا به خاطر مسائل اقتصادی. ولی عمده اش به نظرم اقتصاد بود. پدرم کارمند وزارت دارایی بود و دوره ای که از انگلیس برگشتم او بازنشسته بود. او چندان علاقه ای به درست کردن اقتصادش نداشت و عمده علاقه اش به کارهاش بود.

می خواهید بگویید سر مسائل اقتصادی ناراحت بود؟

– نه ناراحت نبود. برداشت من این بود که او غمگین است. به خصوص سال های آخر عمرش احساس غمگینی می کرد ولی درباره اش حرف نمی زد. گاهی در شرایطی قرار می گرفتیم که سخت بود و غمگین می شد.

هویت پرویز شاپور گره خورده به کاریکلماتور؛ این کاریکلماتورها چطور به ذهنش می آمدند؟

– کارش سیر خاصی داشت. پدرم بعد از ازدواج با فروغ به اهواز رفت و دو سه سالی زندگی مشترک داشتند. تابستان وقتی هوا گرم می شد فروغ مرا به تهران می آورد ولی پدرم اهواز می ماند و کار می کرد. از همان زمان که در اهواز بود برای مطبوعات محلی طنز می نوشت. وقتی تهران آمد توی مجله توفیق نوشت و جزو هیئت تحریریه شد و بعضی از مطالبی که آنجا نوشت، برعکس کاریکلماتورهاش طولانی بودند.

در همین مجله مطالب طنزی مثل «یادداشت های دختر حوا» نوشت درباره دخترهای شیک و پیک آن دوران که جمله های کوتاهی بودند. در واقع جنین کاریکلماتورها آنجا شکل گفت. بعد از سال ها که توی توفیق بود با کسانی مثل اردشیر محصص و بیژن اسدی پور و عمران صلاحی آشنا شد و با محصص خیلی دوستی کرد. محصص بود که پدرم را تشویق کرد به طراحی کردن. محصص قناسی هایی را که در کار پدرم بود دیده بود دوست داشت. این بود که هم طراحی می کرد هم طنز می نوشت و بعد هم کاریکلماتور نوشت که آقای شاملو این اسم را روی کارهاش گذاشت. کسان دیگری هم می نوشتند مثل جواد مجابی یا منشی زاده. البته من از سابقه تاریخی قضیه خبر ندارم.

ولی کار آنها قبل از کار پرویز شاپور احتمالا نبوده.

– من استناد می کنم به نامه های خودش که به من نوشته بود. طبق آن نامه ها که شهریور منتشر می شوند شاملو به جواد مجابی حمله کرده بود سر همین قضیه کوتاه نویسی. ظاهرا احساس کرده بود مجابی تقلید کرده و شاملو به او حمله کرده.

خُب وقتی به دوران پختگی رسید و فرم را پیدا کرده بود کاریکلماتورها چطور به ذهنش می آمد؟

– پدرم وقتی درگیر این کار شده بود و حرفه ای شده بود به کافه ای می رفت به اسم کافه آنوش که نزدیک خانه ما، یعنی خیابان جامی بود. می رفت آنجا و در ازدحام کافه کار می کرد اما نمی دانم آنجا کاریکلماتور می نوشت یا نه. من ندیدم. اما میدانم آنجا زیاد طراحی کرد. ما در خانه دو طبقه ای زندگی می کردیم که پایین اش مادربزرگ و عمویم بودند و طبقه بالا هم من و پدرم بودیم. پدر اتاق ساکتی داشت رو به باغ.

از وقتی یادم می آید پدرم به خاطر کمردرد روی تخت دراز می کشید و دفتر و قلم را دست می گرفت و چیزهایی را که به ذهنش می رسید بلندبلند می خواند تا خوب چکش کاری کند. همانطور درازکش توی دفترچه اش می نوشت. البته سال آخری دیگر نمی نوشت. روی تخت دراز می کشید و من قلم و کاغذ به دست می گرفتم و او می گفت و من می نوشتم. الان از پدرم دوتا کتاب توی بازار است که اولی کتاب قطوری به نام «قلبم را با قلبت میزان می کنم» است که حاصل چند دهه کاریکلماتورنویسی اوست و یکی هم کتابی به اسم «پایین آمدن درخت از گربه» که کم حجم است و یادگار سال های آخر است.

بعد از فوت مادربزرگم که طبقه پایین زندگی می کرد گاهی من و عموخسرو پایین می نشستیم، پدرم از پله ها پایین می آمد و می گفت «کار جواب کرده.» گاهی نمی توانست تمرکز کند و می گفت هر چه زور می زند دیگر چیزی به ذهنش نمی آید.

من پرویز شاپورم، مبدع کاریکلماتور (اسلایدشو)

پرویز شاپور با مطبوعات همکاری زیادی کرد. درست است که خودشان کارمند وزارت دارایی بودند ولی چیزی از مطبوعات نصیب شان می شد؟

– مطبوعات تریبون پدرم بود و هر کاری که می کرد از طریق مطبوعات ارائه می شد. مطبوعات ستون عمده ای بود در کارش و تمام زندگی با مطبوعات سرش را گرم می کرد.راجع به درآمد از راه مطبوعات می گفت همین که پول قلم و کاغذ را از طریق آنها در بیاورد راضی است اما این درآمد خیلی ناچیز بود. وقتی برای توفیق کار می کرد گاهی برادران توفیق چیزی به او می دادند که اصلا قابل توجه نبود. در دوره جدید هم فقط برای گل آقا می نوشت که پول خیلی ناچیزی هر ماه یا دو ماه یکبار به او می دادند.

پس درآمدی نبود که بتواند به آن اتکا کند؟

– اصلا. مردم فکر می کنند کسی که شهرت دارد درآمد هم دارد اما این طور نبود. پدرم با آن که شهرت زیادی پیدا کرده بود، از نظر مالی چیزی نداشت. کسانی مانند پدرم و اردشیر محصص کارهای ژورنالیستی زیادی کردند ولی درآمد ناچیزی داشتند. مطبوعات تریبون شان بود و برای شان اهمیت داشت، توی مطبوعات پدرم آشنا زیاد داشت و گاهی از طریق همین مطبوعات کمپین هایی برای کمک به کسانی راه می انداخت که یک نمونه اش احقاق حق عموی ام بود که شرکت نفت در حقش ظلم کرده بود.

گفتید  مطبوعات برای پدرتان اهمیت داشت و به آن زیاد فکر می کرد. هیچ وقت شده بود درباره آینده صفحه های طنز در مطبوعات حرفی بزند؟ که ممکن است کاریکلماتور یا طنز مطبوعاتی سطحی شود و به ابتذال کشیده شود.

– پدرم بارها در نامه هایش نوشته بود که کارهایش تا وقتی در مطبوعات چاپ نشوند نمی تواند آنها را ارزیابی کند. این طوری قوت و ضعف کارها را می دید و آنها را برای کتابش انتخاب می کرد. او راجع به کار خودش مطمئن بود و به آن ایمان داشت. مدعی بود که قالب کاریکلماتور را خودش به وجود آورده و می گفت خیلی از کسانی که علوم می خوانند آن دانش را فقط پس می دهند، ولی معتقد بود خودش چیزی را به اسم کاریکلماتور خلق کرده. بنابراین به نوآوری خودش اطمینان داشت.

اما مسئله ابتذال و لودگی در طنز مطبوعاتی مسئله جدیدی نیست و حتی در دوره سابق هم بود. کار پدرم و اردشیر محصص کارهای سنگین و فاخری بودند. یادم می آید آن موقع اردشیر محصص صفحه ای گرفته بود در مجله زنان و کاریکاتور می کشید ولی کارش دوام نیاورد و بعد از سه چهار نوبت آن صفحه را بستند چون با ذائقه ها جور نبود. راجع به آینده طنز باید بگویم چنین نگرانی همیشه بوده و مختص به ایران هم نیست. اما درباره پدرم می توانم بگویم کتاب های او ریشه گرفتند و الان هم مدام تجدید چاپ می شوند. البته محبوبیت کارهایش از شعرهای فروغ کمتر است و سیر تجدید چاپ کتاب هایش هم کمتر است از شعرهای فروغ.

از فروغ صحبت کردید. آن جدایی تاثیر زیادی روی زندگی پدر شما گذاشت، هیچ وقت درباره آن جدایی با شما صحبت کرد؟

– خیلی کم. پدرم تودار نبود ولی راجع به این موضوع خیلی کم صحبت می کرد. گاهی حرف می زد و چیزهایی می گفت. تا آنجا که خودش به من گفت علت جدایی شعر «گناه» بوده است.

یعنی این شعر این اندازه برای پرویز شاپور گران آمده بود؟

– بله، تاثیر زیادی گذاشت و البته عجیب هم نبود. وقتی به آن دوران و خصوصا ایران آن دوران نگاه کنیم، ماجرای جدایی آنها که پیش آمد، اوایل دهه ۵۰ میلادی بود. بیتل ها دهه ۶۰ میلادی آمدند و برای این که به شما نشان دهم مردسالاری در انگلیس دهه ۶۰ چطور بوده به آهنگی اشاره می کنم که بیتل ها بعدا سعی کردند آن را از سابقه کارشان حذف کنند. بیتل ها آهنگی دارند که در بخشی از ترانه اش می گویند «معشوقه ام، من بیشتر ترجیح می دهم تو را مُرده ببینم تا با مرد دیگری.» این را گفتم که بگویم نباید پدر را خیلی هم مقصر بدانیم. البته نمی خواهم پدرم را تبرئه کنم، اما به هر ترتیب من آن موقع نمی توانستم روی این ماجرا تاثیری داشته باشم.

من پرویز شاپورم، مبدع کاریکلماتور (اسلایدشو)

وقتی بزرگ تر شدید سعی نکردید درباره تصمیم پدر قضاوتی کنید؟

– پدرم نگذاشت من فروغ را ببینم اما کی می دانست این طور می شود؟ کی می دانست فروغ در ۳۲ سالگی تصادف می کند و می میرد. سرنوشت بود. پدرم نشریاتی را که راجع به فروغ نوشته بودند آرشیو کرد تا همه آنها را تحویل من بدهد و من خودم بخوانم و قضاوت کنم. حاصل آن آرشیو شد کتاب «جاودانه زیستن، در اوج ماندن» که انتشارات مروارید چاپشی کرده. اینکه پدرم چرا آن کار را کرد به خودش مربوط است ولی این رفتارش را محکوم می کنم که اجازه نمی داد من فروغ را ببینم.

کار درستی نکرد. استدلال پدرم این بود که من «دو هوائه» می شو. خُب من با این که فروغ را ندیدم کلا «دو هوائه» هستم. وقتی ۱۸ سالم شد کم کم شروع کردم به معاشرت با خانواده مادرم و آن موقع هم دیگر فروغ رفته بود.

تا ۱۸ سالگی اجازه نداشتید؟

– مسئله اجازه نبود. از آن طرف هم کسی سراغی از ما نمی گرفت. یادم هست دبستانی بودم که دوستم با خانواده اش ما را با خانواده به شمال دعوت کرده بود. خانواده دوستم از خانواده های مقامات بالا و ثروتمند بود. ما را بردند در مُتلی در شمال فریدون، دایی من، آنجا برنامه داشت. من او را روی سِن دیدم.

روز بعد وقتی داشتیم توی ساحل قدم می زدیم ناگهان دیدم فریدون رد شد ولی هیچ آشنایی نداد و اشاره ای نکرد. خود فروغ یک بار وقتی کلاس هشتم بودم آمد دم مدرسه که دیدمش. پدرم موافق نبود من ارث مادرم را بگیرم. خب چه عرض کنم؟ چیزی هم نمانده بود که به من برسد. البته من از کتاب های فروغ چیزهایی می گیرم ولی بقیه چیزها را خدا می داند که کجا رفتند.

وقتی بزرگ شدید پدرتان تفسیر خودش را از شعر «گناه» به شما نگفت؟

– نه. اما مطمئنم که یکی دو بار پدرم گفت علت جدایی آنها سر شعر «گناه» بود؛ ولی هیچ وقت آن را برای من تحلیل نکرد.

شما چطور؟ کنجکاو شدید که این شعر را بخوانید و تفسیرش کنید؟

– البته که کنجکاو شدم و رفتم خواندم اما این فقط یک شعر است و چیز مستندی در کار نیست و من اطلاع بیشتری هم ندارم. کارهای هنری زیادی را می بینیم که تنها یک ادعا هستند و طبیعتا عملی را هم بر نمی انگیزند. پدرم یک بار از فروغ صحبت کرد و گفت فروغ شعر را به نشریه ای داد و آن نشریه به جای شعر فروغ شعر پریای شاملو را منتشر کرده و البته فروغ خیلی هم خوشحال شده بود. یا مثلا پدرم می گفت یک روز با فروغ به بازار رفته بودند تا از حجره آقای گل نراقی یک دست فنجان گلسرخی بگیرند.

یکی از مسیرها را با درشکه رفته بودند و فروغ از درشکه خوشش نیامده بود. من بر اساس این حرف ها از مادرم تصویر ساختم، نه بر اساس شعرهایش. دو نفر بودند که درباره فروغ حرفی نزدند. یکی پدرم بود و یکی هم ابراهیم گلستان. گلستان، سکوتش را اخیرا شکست ولی پدرم برای همیشه سکوت کرد و با مطبوعات درباره فروغ حرفی نزد.

پرویز شاپور امیدی داشت آن زندگی دوباره شکل بگیرد؟

– فکر نمی کنم. اما آن جدایی روی پدرم تاثیر بدی داشت. پدرم یک پسردایی داشت به نام دکتر ضرابی، ایشان می گفتند پرویز بعد از آن جدایی بود که به الکل پناه برد و دیگر هیچ وقت ازدواج نکرد. اواخر عمر البته عقایدش هم تغییر کرده بود. توی طرح ها هم این را می شد دید که به سمت عشق افلاطونی رفته و طرفدار این عشق شده است.

من پرویز شاپورم، مبدع کاریکلماتور (اسلایدشو)

کاریکلماتور بعد از پرویز شاپور به کدام سمت و سو رفت؟

رؤیا صدر – طنزنویس و پژوهشگر: می گویند زمانی که پرویز شاپور همکار روزنامه توفیق بود نوشته هایش را روی کاغذهای بسیار کوچکی به اندازه دو بند انگشت برای ستون هایی چون «برخورد عقاید و آرا» و «دارالمجانین» می نوشت. این نوشته ها بنا بر چیزی که مسعود کیمیاگر آن را «ناآشنایی و نبودن زمینه ذهنی لازم» میان مسئولین وقت نشریه می خواند اکثرا از سبد نوشته های غیر قابل چاپ سر در می آورد!

شاپور بعدها گفت که فشار روی او برای نوشتن به سبک های معمول آن روزها به نتیجه ای نرسید، چرا که قلم موجز و نگاه شاعرانه و بازیگوشانه شاپور، در قالب های مرسوم نمی گنجید. پس از آن این گونه نوشته ها از او در «خوشه» منتشر شد و توسط احمد شاملو «کاریکلماتور» نام گرفت. آن روزها کمتر کسی فکر می کرد که این جملات کوتاه به عنوان سبکی مستقل در طنز به رسمیت شناخته شود، که اگر این گونه بود شاید وسواس بیشتری برای نامگذاری خوش آهنگ تر آن صورت می گرفت!

در این میان برخی کاریکلماتور را شیوه شخصی و خصوصی شاپور می دانند که با او شروع و با او تمام شده است. شکی نیست که کاریکلماتورهای شاپور علیرغم تمام تمامی فراز و فرودهایش به خاطر برخورداری از شاعرانگی و ظرافت، یکه و بی مانند است، ولی این امر تداوم نوع ادبی «کاریکلماتور» را پس از او نفی نمی کند.

هنر شاپور بازتعریف قالبی است که جسته و گریخته جای پای آن را در آثار ادبی دیده ایمن و بر بیان دریافت های شاعرانه، شوخ طبعانه و تصویری استوار است. چندی پیش در «دایره اتفاق نویسندگان تاجیک» شاعری این شعرش را برایم خواند: «حیران اندیشه بادم/ که گیاه را می بوسد؟ و به خاک می افکند». این اثر را می توان به خاطر برخورداری از بازی های زبانی که گفتنی ها را به شکلی موجز و شوخ طبعانه در ذهن، دیدنی می کند، کاریکلماتور خواند.

از این دست نمونه ها در آثار آدبی کلاسیک و مدرن ایران و جهان می توان یافت. از این رو آثار شاپور نه آغازگر کاریکلماتور است و نه نقطه پایان آن، بلکه تعریف دوباره و تعیین محدوده آن به عنوان یک نوع ادبی است. آثار او با همه فراز و نشیب هایش راهی را پیش روی طنز فارسی گشود که در جهان رسانه ای شده امروز بیش از هر زمان دیگر روز آمد است. بی سبب نیست که برخی گفته اند شاپور ده ها سال از زمان خود جلوتر بود.

رویکرد به پست های مینیمال، در ابتدا موجی بود که وبلاگستان با خود آورد و فضای رسانه ای را تحت تاثیر قرار داد. بعدها با گسترش رسانه ها و رویارویی مخاطب با حجم عظیمی از پیام و انتقال پیام به کوتاه ترین شکل ممکن بیش از پیش اهمیت یافت و بر ذائقه مخاطب اثر گذاشت و به همین نسبت طیف گسترده کاربران فضای مجازی را به استفاده از قالب کاریکلماتور کشانید. تا آنجا که مهدی فرج اللهی سال ها پیش در یادداشتی خبر از شناسایی بیش از ۳۰۰ کاریکلماتورنویس داد.

شک نیست که تعداد زیادی از آثار این افراد از ارزش ادبی لازم برخوردار نبوده و چه بسا با تعریف کاریکلماتور (که مبتنی بر حضور همزمان سه مولفه ایجاز، نزدیک ساختن وجه نوشتاری زبان به وجه دیداری و طنز است) فاصله گیرد ولی نمی توان از حضور نویسندگانی در کاریکلماتور امروز چشم پوشید که به تناسب فضای ذهنی و یا زبان زمانه به نوآوری و یا ارائه سبک جدید دست زده اند، مثل سهراب گل هاشم که مضمون اجتماعی و سیاسی به آن داده، و یا مثل نجیب الله دهزاد (نویسنده افغان) که کابوس افغانستان جنگ زده را با تلخ ترین زبان در کاریکلماتورهایش تصویر کرده است. اگرچه در این میان کاریکلماتور در سایه رشد تعداد کاربران فضای مجازی و روز آمدیش «هاله کمیابی» خود را از دست داده و در این میان آثاری به تولید انبوه می رسد که ممکن است اکثر آنها از حداقل ارزش نیز برخوردار نباشد.


منبع: برترینها

گفت و گو با «بهنام بانی»، ستاره‌ی این روزهای موسیقی پاپ

ماهنامه دیده بان – مریم ناظران: بهنام بانی از خواننده های خوش صدایی است که به تازگی وارد عرصه موسیقی مجاز شده و با آهنگ هایش بر سر زبان ها افتاده است. او مهر ۶۶ در شهر دامغان به دنیا آمده و امسال در فضای موسیقی گل کرده است. فعالیت های خود را با برگزاری کنسرت شروع کرده و اولین سری کنسرتش با استقبال خیلی گسترده مواجه شده است. با او گفتگویی ترتیب دادیم تا از رازهای موفقیت و حال و هوای این روزهایش بیشتر باخبر شویم.

هر سال شاهرود کنسرت می گذاشتیم.

آقای بانی، چه چیزی باعث شد که وارد عرصه موسیقی شوید؟ آیا به خاطر پدرتان که نوازنده هستند به کار در این زمینه تشویق شدید یا دلایل دیگری داشت؟

– صددرصد به خاطر پدرم که نوازنده بودند گرایش به موسیقی پیدا کردم ولی کلا به موسیقی علاقه داشتم. از همان دوران کودکی وقتی می خواندم با استقبال روبرو می شد و من هم ترغیب به ادامه این کار شدم و الان هدفم کلا این است که به بالاترین درجه موسیقی برسم. من از ۹-۸ سالگی آواز می خواندم. البته ابتدا با تلاوت قرآن شروع کردم و بعد از ۱۰ سالگی در کنار پدرم می خواندم و پدرم با من تمرین می کردند.

 گفتگو با بهنام بانی، ستاره این روزهای موسیقی پاپ
از ۱۶-۱۵ سالگی به صورت حرفه ای نزد اساتید موسیقی چند جلسه کلاس آواز رفتم. از ۱۹ سالگی که دانشجوی شاهرود شدم با یک بند به نام گروه «روژان» آشنا شدم که با آنها همکاری می کردیم. در ابتدا مهدی یغمایی خواننده آنها بود و پس از این که مهدی از این گروه بیرون آمد، من خواننده این گروه شدم. هر سال در شاهرود کنسرت می گذاشتیم و با استقبال هم روبرو می شد. از همان سال های اول احساس می کردم تا یک سال دیگر من معروف خواهم شد.

اولین باری که روی استیج رفتید را خاطرتان هست؟

– بله.

چند سال تان بود؟

– ۱۹ سالم بود و در شهر شاهرود این کنسرت برگزار می شد.

گویا شما در رشته مهندسی درس خواندید. چه شد که از رشته عمران به سمت موسیقی حرفه ای کشیده شدید؟

– هم خودم، هم مادرم و هم کلا خانواده ام دوست داشتند به غیر از رشته موسیقی یک رشته دیگر را در دانشگاه بخوانم. من به خوانندگی علاقه داشتم و می خوانم و آنها علاقه نداشتند که من در رشته موسیقی ادامه بدهم، چون هم خیلی سخت بود و هم این که مهندس بودن را کلا دوست داشتند و خودم هم داشتم.

آن زمان مهندس بودن خیلی خوب بود، الان هم خوب است البته… مهندسی عمران را انتخاب کردم و قبول هم شدم چون خودم اصالتا دامغانی هستم و شاهرود هم با دامغان ۶۰ کیلومتر بیشتر فاصله ندارد، برایم آنجا راحت تر بود. یک سری از اقوام ما هم در شاهرود زندگی می کنند.

سنتی را دوست دارم، پاپ را ترجیح می دهم

مردم با چه آهنگی بهنام بانی را شناختند؟ اولین آهنگی که در فضای مجازی از شما هیت شد، چه بود؟

– اولین آهنگی که هیت شد، آهنگ «علاقه خاص» بود ولی آهنگ «من یه دیوونم» مورد اقبال بیشتری قرار گرفت. موزیکی هم که من را خیلی بیشتر با آن شناختند «عاشقم کرده» بود.

معمولا اول آهنگ را می سازید و بعد ترانه می گویند یا…؟ خودتان که ترانه نمی گویید، نه؟

– نه، من ترانه نمی گویم. خانم عاطفه حبیبی که به نظر من یکی از بهترین ترانه سراها هستند برای من ترانه سرایی می کنند که ترانه هایشان خیلی با موزیک های من چفت می شود. ما اول ملودی را می سازیم، یعنی حامد برادران ملودی را می سازد. حالا یکسری دستکاری می کنیم، درستش می کنیم بعد برای خانم عاطفه حبیبی می فرستیم ایشان روی ملودی شعر می گویند، بعد حامد تنظیم می کند و من می خوانم.

گفتگو با بهنام بانی، ستاره این روزهای موسیقی پاپ

ساز خاصی هم می زنید؟

– بله، پیانو، کیبورد و گیتار ولی به صورت حرفه ای ساز نمی زنم.

خودتان دوست داشتید در فضای پاپ بخوانید؟ هیچ وقت به سمت موسیقی سنتی نرفتید؟

– چرا، در همان زمان که به یکسری کلاس ها می رفتم برای این که یک کم اصولی تر کار کنم، پنج شش جلسه هم نزد یک استاد کلاس سنتی رفتم ولی آنقدر گسترده و وسیع بود که دیدم خیلی با روحیات من سازگار نیست و خودم فضای پاپ را بیشتر ترجیح می دادم.

البته در آن چند جلسه خیلی چیزها یاد گرفتم و الان هم خیلی به من کمک می کند ولی خیلی وسیع بود و احساس کردم در پاپ نسبت به سنتی راحت تر می توانم فعالیت کنم. مدت خیلی محدودی هم نزد مرحوم استاد محمد نوری تمرین کردم. تقریبا چهار جلسه که در همان چهار جلسه هم خیلی چیزها را از ایشان یاد گرفتم. آواز سنتی را هم نزد استاد تولایی کار کردم.

آن زمان که هنوز وارد عرصه خوانندگی نشده بودید، خواننده مورد علاقه تان چه کسی بود؟ آیا به خواننده خاصی علاقه داشتید که دل تان بخواهد راه او را دنبال کنید؟

– دو، سه تا خواننده آن زمان بودند که من همیشه کارهای شان را دنبال می کردم؛ زنده یاد ناصر عبداللهی، استاد دکتر محمد اصفهانی و حمید حامی.

هیچ وقت هیچ کس در موزیک بهترین نیست

اولین بار که اولین آهنگ تان در فضای مجازی شنیده شد چه حسی داشتید و خاطرتان هست کجا و مشغول چه کاری بودید؟

– بله، موزیک «علاقه خاص» موزیکی بود که نسبت به بقیه موزیک هایم اتفاق های خوبی برایش افتاد. این موزیک خیلی بیشتر شنیده شد و استقبال از طرف دوستان و اقوام هم خیلی شد که معتقد بودند: «این کارت چقدر خوب بود! بالاخره اون آهنگ خفن را خواندی؟! آفرین.» این استقبال باعث شد که انرژی بگیرم تا این که بچه ها گفتند ما در خیابان داریم همه کارهای شما را می شنویم.

در خیابان، مرکز خریدهای مختلف، همه جا آهنگ هایت هست. ولی خودم نمی شنیدم و فکر می کردم الکی می گویند، تا این که خودم در مرکز خرید پالادیوم، با خانواده خودم وارد یک مغازه شدیم خواستیم خرید کنیم دیدم موزیک من پلی است. فروشنده هم من را نمی شناخت. آمدیم داخل و بعد از این که خرید کردم گفتم نمی خواهید به ما تخفیف بدهید؟! گفت برای چه؟ گفتم موزیک ما را دارید گوش می دهید.

بعد گفت چقدر خوب است و ما خیلی این کار را دوست داریم و هر روز در مغازه گوش می دهیم و … این انرژی را به من داد. خیلی انرژی خوبی است وقتی تو می دانی کاری که انجام دادی به ثمر نشسته است. یک فیلم، یک نمایشنامه، یک تئاتر و … کلا هر کاری که فرد انجام می دهد اگر مورد استقبال واقع شود برای صاحب آن اثر فوق العاده لذت بخش اسم.

چقدر روند ساختن ملودی و خواندن آن طول می کشد؟

– بستگی به حس دارد. ببینید مثلا یک وقتی هست ما پای یک ملودی می نشینیم آن را بالا پایین می کنیم، هفت هشت ساعت عوض می کنیم. یک وقت ها هم هست که ترجیع بند آن را عوض می کنیم؛ یک وقت هایی هست که درهمان بار اول آنقدر شیرین به دل مان می نشیند که آن را می سازیم.

مثلا خاطرم هست که در کار «عاشقم کرده» – اگر اغراق نکنم – در ۱۰ دقیقه حامد ملودی اش را ساخت و بعد برای خانم حبیبی فرستادیم. عاطفه حبیبی هم آنقدر کار را دوست داشت تا شب شعر را به ما داد، بعد من خواندم که خیلی هم خوب در نیامد اما در شب عید هم پخش شد و خدا را شکر مردم هم خیلی این کار را دوست داشتند.

اصلا تصمیم تان برای آینده چیست؟

– تصمیم در وهله اول ماندگار شدن است.

به نظرتان یک خواننده با چه چیزی ماندگار می شود؟

– هر وقت مغرور نشوید، هر وقت فکر نکنید که شما بهترین هستید می توانید ماندگار شوید. هر وقت فکر کنید بهترین هستید، شک ندارم که احتمال افتادن شما هست چون هیچ وقت هیچ کسی در موزیک بهترین نیست. ما اصلا بتهوونی داشته ایم که ناشنوا و بهترین بوده است، اثراتی ساخته است که شما اصلا نمی توانید تصور کنید. موزیک انتها ندارد و شما هر چقدر هم که خوب باشید، بهترین نیستید. باید برایش تلاش کنید.

هدف من ماندگار شدن است و اصلی ترین آن محبوب بودن است، چون معروف شدن کار آسانی است. هر کس مخصوصا الان با صفحات مجازی می تواند به هر نحوی معروف شود اما این که شما محبوب باشی و این محبوبیت باقی بماند و مردم شما را دوست داشته باشند، کارهایت شنیده و کارهایت ماندگار شود و اینچنین نباشد که تاریخ انقضا داشته باشد، چیز دیگری است.

الان مثلا شما با یک کار خیلی ارتباط برقرار می کنید، یک ماه آن را گوش می دهید، بعد از یک ماه دل تان را می زند و ترک های بعدی که می آیند دیگر آن را گوش نمی دهید. این اصلا خوب نیست ولی این که شما یک موزیک را بعد از پنج سال هم گوش می دهید و لذت می برید.، این به نظر من یک اتفاق خیلی خوب است.

گفتگو با بهنام بانی، ستاره این روزهای موسیقی پاپ

عاشقم کرده به زودی می آید

چه اتفاقی می افتد که بعضی از موزیک ها آنقدر ماندگار می شوند، که بعد از ۱۰ سال همچنان پلی می شوند؟

– واقعا نمی دانم و این اصلا قانون ندارد. یکهویی یک اتفاقی هست می آید همه جوره به دل مردم می نشیند. به نظر من اگر خدا بخواهد این اتفاق می افتد، یعنی به پتانسیل کار ربط دارد اما همه چی به قسمت است. یکهو یک کاری که شاید خودت باورت نمی شود ماندگار می شود و ۱۰ سال آن کار را گوش می دهند و همه لذت می برند. الان یک ذره ماندگار شدن موزیک سخت شده است. یکسری موزیک های قدیم مان و موزیک های ۵۰-۴۰ سال پیش هستند که ماندگار شده اند. مثلا موزیک های استاد بنان را همین الان هم گوش کنید هنوز دلچسب است و موهای تن تان سیخ می شود. آن کارها را بازخوانی هم می کنیم ولی باز آن قبلی بیشتر به دلت می نشیند.

آیا برای آینده قرار است تک تراک یا آلبوم به بازار عرضه بدهید؟

– آلبوم مان را داریم تولید می کنیم و مرحله تولیدش تمام شده است.

چند ترک دارد؟

– ۱۳ یا ۱۴ ترک دارد.

برایش اسمی هم انتخاب شده است؟

– احتمالا «عاشقم کرده» اسم آلبوم مان است و انشاءالله تا قبل از محرم و صفر آن را پخش خواهیم کرد.

تنظیم و ترانه های آن بر عهده چه کسانی بوده است؟

– اغلب شعرها را خانم عاطفه حبیبی گفته است. تنظیم هم بر عهده حامد برادران بوده به جز یک یا دو قطعه که تنظیمش را هومن آزما انجام داده که ترانه آن با حمیدرضا یوسفی و ملودی هم بر عهده قاسم بایرامزاده بوده است.

عاشق انتقاد هستم

بدترین استعدادتان چیست؟

– اصلا آشپزی ام خوب نیست و در واقع باید بگویم افتضاح است.

بهترین استعدادتان چیست؟

– بازیگری را خیلی دوست دارم.

دوست داشتید به جای این که خواننده شوید بازیگر شوید؟

– نه، خوانندگی را خیلی دوست دارم ولی در کنارش خیلی وقت ها می گفتند اگر می خواستی بازیگر شوی می توانستی موفق باشی چون خیلی اکتم خوب است. البته خیلی تمرین می کنم در یکسری جمع ها که می روم.

الان اگر کسی بهتان پیشنهاد بدهد دوست دارید بازی کنید؟ چرا؟

– در حال حاضر نه. گم می شوم و آنچه الان دارم از من دور می شود. سعی می کنم روی آنچه که دارم تمرکز کنم و خودم را به جایی که قانعم می کند و آدم را راضی نگه می دارد برسانم. الان فعلا در تلاش هستم به بهترین شدن برسم.

بدترین نقدی که از شما شده است چه بوده است؟ اصلا آدم نقدپذیری هستید؟

– فوق العاده زیاد. من عاشق انتقاد هستم. یعنی دوست دارم که از من انتقاد شود. خیلی اهل این نیستم که خودم را توجیه کنم ولی آن چیزی که خودم احساس می کنم درست است را انجام می دهم.

آیا هیچ وقت نخواسته اید با کسی آهنگ فیت بزنید؟ آیا اصلا به نظرتان فیت زدن کار خوبی است؟

– ببینید، اتفاقا فیت زدن کار خوبی است و در کل دنیا هم رواج دارد ولی ما متاسفانه جامعه مان دیدگاه خوبی نسبت به موزیک فیت ندارد و هنوز این موضوع جا نیفتاده است. در صورتی که فیت اتفاق خیلی جالبی است. شما می آیید دوتا خواننده محبوب را کنار هم قرار می دهید و دوتا فضای محبوب و دوتا فضای مطلوب را در یک ترک می آورید و این کار، آن ترک را خیلی دلنشین تر می کند.

مثلا کار فیت آهنگ «بارون» بابک جهانبخش و رضا صادقی که اتفاق خوبی هم برایش رخ داده است. دوتا صدای مختلف در یک ترک آمدند و این ترک آنقدر دلنشین شد که فکر می کنم یکی از بهترین کارهای جفت شان بوده است. وقتی می خواهیم موزیک فیت کار کنیم، هم آن خواننده ای که می خواند و هم آن کسی که می خواهد با او فیت بخواند باید خیلی اوکی باشند.

جفت شان هم همدیگر را قبول داشته باشند. هیچ رقابتی در کار نباشد و بیشتر رفاقت باشد. رفاقت باعث می شود که خیلی اتفاقات بهتری برای موزیک فیت بیفتد، تا این که شما بخواهید در این کار خودتان را نشان دهید.

گفتگو با بهنام بانی، ستاره این روزهای موسیقی پاپ

کدام یک از آهنگ های تان را بیشتر دوست دارید؟

– من «یه دیوونه ام» را خیلی دوست دارم. همه را دوست دارم ولی «یه دیوونه ام» را یک جور دیگر دوست دارم.

در کلامی که منتشر می شود، آن آهنگی که منتشر می کنید خودتان چند درصد سهیم هستید؟

– مطمئنا. اولا شما باید از کار خوش تان بیاید که آن را اجرا کنید. در حال حاضر تعاملی بین من و حامد به وجود آمده است که خیلی خوب است. بیشتر می توانم نامش را اعتماد بگذارم. دو طرفه است. یعنی یک جایی من به حامد می گویم که حامد به نظر من اینجای کار را اینچنین بخوانیم خیلی بهتر است یا یک جا حامد می گوید اینجا را خیلی تحریر نزن و ساده بخوان و این باور وجود دارد.

ما یک کار به نام «عشق پاییزی» قبل از کار «من یه دیوونه ام» آماده کردیم. قرار بود در پاییز این کار پخش شود. چند روز مانده به پخش کار، حامد به من زنگ زد و گفت این کار را پخش نکنیم و «من یه دیوونه ام» را پخش کنیم. شاید هر کس جای من بود می گفت برای چه؟ ما کاور را زده بودیم و برای کار تیزر هم ساخته بودیم.

همه کارهایش را کرده بودیم ولی چون خیلی اعتماد داشتیم به همدیگر و خیلی او را باور داشتم گفتم هر چه تو می گویی مطمئنا خودت می دانی. چون حامد بسیار آدم باهوشی است. قبول کردم و آن کار پخش شد و خیلی از کار استقبال شد و به قولی ترکید و خیلی اتفاقات خوبی رقم خورد.

ما با همدیگر خیلی متحد هستیم و به همدیگر خیلی اعتماد داریم و مطمئنا از لحاظ فکری سعی می کنیم بهترین خروجی را داشته باشیم. این همفکری و اعتماد باعث می شود که بتوانیم چیزی که از نظر خودمان بهترین است را ارائه بدهیم.

من یک قانون دارم، وقتی من می خوانم و حامد یک اتود به من می دهد، من شاید روزی که آن کار را می شنوم ۱۰۰ تا ۱۵۰ بار بدون اغراق پشت سر هم گوش می دهم. اگر دلم را بزند یعنی یک جای کار می لنگد. اگر اوکی باشد و بعد از ۱۰۰ بار باز هم دوست داشته باشم آن کار را گوش بدهم، مطمئنم که می تواند اتفاق خوبی برایش بیفتد. تازه باز هم این چیزی را تضمین نمی کند تا وقتی که منتشر شود.

اگر بخواهید خودتان را در یک خط روایت کنید چه می گویید؟

– … در حال حاضر هر چه دارم از مردم دارم. یعنی مردم خواستند که صدای من شنیده شود، مردم حمایتم کردند که بهترین اتفاق ها دارد برایم می افتد. ۳۰ سال است که دارم برای این روزها زحمت می شکم، تلاش می کنم و بنابراین دست تک تک شان را می بوسم. آنهایی که حمایتم کردند و آنهایی که حمایتم خواهند کرد.

همه اینها چون واقعا اینها هستند که می توانند به هر هنری هدف بدهند، سوق بدهند، انرژی بدهند و وقتی این انرژی بر می گردد واقعا خیلی برای من لذت بخش است و باز هم دست همه شان را می بوسم.

من آدم آدم نقدپذیری هستم ولی مثلا تا خودم به آن نتیجه نرسم تغییرش نمی دهم. مثلا یک زمانی خیلی از اضافه وزنم انتقاد می شد و الان به این نتیجه رسیده ام که کاملا درست است و اصلا به سلامتی ام لطمه می زند و تلاش کردم و خدا را شکر به آن چیزی که می خواستم دارم می رسم.

زندگی راحت در فرهنگ لغت نامه بهنام بانی به چه معنی است؟

– به نظرم بستگی دارد شما زندگی را چگونه ببینید. من می گویم اول از همه سلامتی داشته باشید. شما وقتی که سلامت باشید همه چیز دارید. من یک جمله در یک کتاب خواندم که می گفت اگر لباس داشته باشی بپوشی، اگر یک سقف داشته باشی که زیر آن زندگی کنی، اگر غذا داشته باشی که بخوری، از ۷۵ درصد مردم دنیا خوشبخت تری.

یعنی ۷۵ درصد مردم دنیا این چیزها را ندارند. پس این یک راحتی، یک خوشبختی و یک اتاق خوب می شود. ولی ما همه اینها را داریم و قدر نمی دانیم. همین که یک دندان درد بگیری، یک سردرد بگیری، خدای نکرده یک اتفاق ناگوار برای سلامتی بیفتد بعد بگویی وای چرا اینجوری شد.

آخرین بار که از ته دل گریه کرده اید کی بوده است؟

– آخرین باری که از ته دل گریه کردم… فکر می کنم سر حادثه پلاسکو بود… یک موزیک ویدئو پخش شد که من را خیلی اذیت کرد ولی آن گریه، گریه ناراحتی بود. ولی این که از ته دل برای کسی گریه کنم برای از دست دادن عزیزم خیلی گریه کردم.


منبع: برترینها

محمدرضا شفیعی کدکنی، بازمانده از نسلی بی‌تکرار

استاد محمدرضا شفیعی کدکنی را می‌توان به استناد کارنامه کاری‌اش در ابعادی گوناگون به بررسی و تحقیق نشست، اگرچه این تحقیق و بررسی بسیار دشوار می‌نمایاند، و محققی مردافکن می‌خواهد که دست‌کم، از نگاه انتقادی و اندیشه ادبی، هم‌سنگ و هم‌طراز خالق شاهکارهای بی‌پایانی همچون «صور خیال در شعر پارسی»، «موسیقی شعر»، «شعر معاصر عرب»، «با چراغ و آینه»، «زبان شعر در نثر صوفیه» و… باشد.

با این همه استاد را بی‌تردید و بدون مبالغه می‌توان نگین انگشتری ادبیات پارسی در روزگار ما دانست، که روحش غوطه‌ور در تاریخ پرفرازونشیب ادبیات کلاسیک فارسی و جسمش آمیخته به ادبیات نوین است و همین حضور عمیق در دو اقلیم کلاسیک مدرن از او شخصیتی ادبی با دقت، وسواس، ظرافت و نگاهی ژرف ساخته است.

در کنار این همه، شعر استاد نمایان‌گر اندیشه‌ اوست و اجتماعی بودن یکی از ویژگی‌های مهم آن. با این همه استاد، در سال‌های اخیر به‌خصوص، به واسطه نظریات انتقاد ادبی‌اش، بیشتر از هر زمان دیگر مورد نقد و نظر قرار گرفته است.

شاید اگر استاد، شیوه گفت‌وگو نکردن بیش از چهار دهه‌شان را کنار می‌گذاشتند و شخصا به برخی پرسش‌ها پاسخ می‌دادند، بسیاری موارد روشن، و مشخص می‌شد، اما چه می‌توان نوشت که ایشان روزی ۱۷ ساعت کار تحقیقی را به گپ‌وگفت ترجیح داده و می‌گویند سخنشان در آثارشان است و نه چیزی بیشتر.

به هر روی در این فرصت و به بهانه همین مصایب کوچک بر آن شدم تا با علی دهباشی، ادب‌پژوه، نویسنده و سردبیر مجله «بخارا» که سال‌هایی طولانی است که با استاد همراه و هم‌نشین‌اند، درباره ایشان، به گفت‌وگو بنشینم. دهباشی خود اقلیم اندیشه است و به بهانه سال‌ها کار دقیق ادبیات اندیشه انتقادی مرجعی دارد. با او از شفیعی کدکنی و زیست ادبی و انسانی‌اش سخن گفتم و پرسیدم، که جایگاه اساسی کدکنی را چگونه ارزیابی می‌کند؟

بازمانده از نسلی بی‌تکرار 

کارنامه‌کاری استاد شفیعی کدکنی را می‌توان به سه بخش تقسیم نمود، نخست استادی دانشگاه زبان و ادبیات فارسی، دوم کارهای پژوهشی بلند، آکادمیک و نفس‌گیر که اغلب در حوزه تصحیح متون کهن یا پژوهش در آن‌ها قلم زده شده است و دست آخر شاعری ایشان. شما به‌عنوان شخصی که سال‌های طولانی با استاد هم‌زبان و هم‌قدم بوده‌اید، این سه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

من تصور می‌کنم کارنامه‌کاری ایشان بیش از این سه بخشی باشد که شما برشمردید. دکتر شفیعی از زمره آخرین نسل استادانی است که کارنامه فرهنگی و پژوهشی و حرفه‌ای و تالیفی‌شان چندوجهی بوده؛ مانند استاد بدیع‌الزمان فروزان‌فر، استاد ملک‌الشعراء بهار، استاد پرویز ناتل خانلری، استاد عبدالحسین زرین‌کوب و استاد غلامحسین یوسفی؛ این بزرگان، نسلی بودند که در چندین وجه و بعد می‌توانستیم به‌درستی «استاد» خطابشان کنیم. امروز شما می‌بینید که مثلا یک دکتر ادبیات تنها در یک رشته تخصص دارد و در همان تخصص صاحب‌نظر و قلم است. اما نسلی که دکتر شفیعی از آن است، این‌گونه نیست. کدکنی نتیجه و محصول و به عبارتی بازمانده از نسلی است بی‌تکرار.

و شعر استاد کدکنی، که احتمال می‌دهم اغلب توده‌ها او را بیشتر به‌عنوان یک شاعر بشناسند.

شاعری ایشان خودش یک فصل بسیار گسترده و جدایی دارد. به نظرم اگر امروز قرار باشد سه، یا دو نفر شاعر مهم زبان فارسی را در حوزه تمدن فرهنگی زبان فارسی نام ببریم، به قطع ایشان اولین نباشند دومین هستند. هم‌چنین در استادی دانشگاه، امروز به جرئت می‌توان گفت که سه نسل از بهترین استادان فعلی دانشگاه‌های ما در داخل و خارج از دانشجویان ایشان بوده‌اند.

به نکته خوبی اشاره کردید، می‌خواهم بپرسم با توجه به تاریخ تجدد در ادبیات و گذراندن یکی دو دهه گذشته و تجربه نحله‌های گوناگون شعری، جایگاه دکتر کدکنی به‌عنوان یک شاعر چگونه می‌تواند تفسیر شود؟

دکتر شفیعی کدکنی از زمره شاعران معاصری است که از همان آغاز یعنی کتاب شعر« زمزمه‌ها» که در سال ۱۳۴۴ منتشر شد، خود را به‌عنوان شاعری قابل و مستعد و آینده‌دار به جامعه معرفی کرد. «در کوچه‌باغ‌های نیشابور» که در سال ۱۳۵۰ منتشر شد، شفیعی را به‌عنوان یک شاعر محبوب و مقتدر در زمینه شعر نیمایی معطوف به جامعه تثبیت کرد. او شاعری بزرگ و موفق است. استاد ما زرین‌کوب شعرش را نمونه بارز و عالی شعر بی‌دروغ و بی‌نقاب خوانده است.

در شعر او ویژگی‌هایی است که او را ممتاز کرده. او را در گستره‌ای که نام بردید، با دیگران نمی‌توان یکسان دانست. ایشان از این جهت بسیار استثنا هستند، و در حال حاضر تنها می‌توان افرادی چون آقای «سایه» (هوشنگ ابتهاج) را در کنارشان قرار داد، آن وجه استثنایی این است که او ریشه در ۱۲۰۰ ساله سابقه شعر فارسی ایران دارند و با استفاده از همین سابقه اما هم‌سو با جهان مدرن اثر آفریده‌اند.

بازمانده از نسلی بی‌تکرار 

یعنی با توسل به همین ریشه داشتن در تاریخ ادبیات کلاسیک ایران، می‌توانیم مدعی استثنا بودنشان حتی در میان شاعران متجدد باشیم.

اجازه دهید یک نکته را بگویم. بی‌تردید تنها شخصی در دوران مدرن می‌تواند شعر فارسی خوب بگوید، که حتما در شاهنامه، مثنوی، سعدی، حافظ و ادبیات گذشته غوطه خورده باشد. بدون درک عمیق این سرچشمه‌های زبان فارسی، هرگز نمی‌توان شعر نو حتی شعر مدرن گفت.

برای این‌که گنجینه واژگان آن‌جاست، من باید اول بتوانم این گنجینه را بشناسم، این تاریخ را بشناسم، تا امروز بتوانم با شکلی تازه‌تر، تاریخ خودم را رقم بزنم. دکتر شفیعی با تجربیاتش در شعر نو فارسی، توانایی‌هایش را خود نشان داده است. به قول شما مردم امروز که در دوران تجدد زندگی می‌کنند بیشتر او را با شعرش می‌شناسند، این یعنی در آمیختن معرفت و شناخت از گذشته با مفاهیم فرهنگ ایرانی امروز. به عبارتی زمانه برتری شعر ایشان را گواهی داده است.

دکتر کدکنی هم خودشان مکرر گفته‌اند که برای البته یک پرسش است، اما بگویم شخصا از زبان سعدی و تصویرپردازی او بسیار سود برده‌ام و معتقدم سعدی سخن از زبان و زمانه ما می‌گوید و هرگز این‌طور فکر نمی‌کنم.
بله، اما پرسشی است که شاید جوان‌ترها مطرح کنند، اما چون نمی‌خوانیم، درک نمی‌کنیم که از این مدرن‌تر که در ۷۵۰ سال پیش سروده شده می‌شود:

خبرت خراب‌تر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری، که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی

از این مدرن‌تر می‌شود سرود؟ ما به علت آموزش غلط ادبیات کلاسیک فارسی در مدارس و دانشگاه و به علت تمام شیوه‌هایی که جریانی راه انداخته است از افرادی که نمی‌خواهند زحمت بکشند، مطالعه و پژوهش کنند، باعث شده است درک درستی از این ادبیات نداشته باشیم. حتی شاملو هم از این گنجینه سود جسته، مثلا به شعر «مه» او که می‌گوید: «بیابان را سراسر مه گرفته ست» و در ادامه می‌آورد: «بیابان خسته، لب بسته، نفس بشکسته، در هذیان گرم مه، عرق می‌ریزدش آهسته از هربند» دقت کنید. یا در ترجمه‌ای که از فدریکو گارسیا لورکا انجام می‌دهد، عنوان یک شعر را می‌گذارد «تخته بند تن» که از حافظ وام گرفته.

می‌توان گفت هرکدام از شعرهای مهم زبان فارسی در دوران معاصر شعرهایی هستند که همه از این گنجینه ادبیات کلاسیک سود برده‌اند. وقتی شما این ادبیات کلاسیک را می‌خوانید، واژگان و نوع برخورد شاعران بزرگ با واژگان به صورت خیلی پنهانی در ذهن می‌نشیند و در زمان آفرینش اثر یک‌باره می‌بینید چیزی به شما می‌گوید که من را بنویس. متاسفانه در شعر معاصر و شعر نسل جوان به علت بی‌توجهی و قدری تنبلی در آموزش، البته زحمتی که مطالعه دقیق دارد، یک بیگانگی با سرچشمه‌های زبان فارسی ایجاد شده که نتیجه‌اش شعرهای سستی است که این روزها می‌بینیم. و بنابراین ما شاهد شاعران برجسته نیستیم.

به نقد شعر معاصر رسیدیم، از استاد کدکنی دور نشویم و با همین موضوع به ایشان بپردازیم. دکتر هم گویا با چنین رویکردی به ادبیات نسل جدید می‌نگرد، به‌طور مثال مقاله «شعر جدولی» ایشان که اگر اشتباه نکنم نخستین بار شما آن را در مجله «بخارا» منتشر کردید. در این مقاله ایشان از هم‌نشینی‌های ناهم‌خوان صحبت می‌کنند و نظر دارند که مثلا سطوری مثل «چند رکعت باران» اشتباه است، چراکه واحد اندازه‌گیری باران «رکعت» نیست. اما ما می‌بینیم که این شیوه مثلا در شعر شاگردان ایشان مثل زنده‌یاد قیصر امین‌پور هم متبادر است و اصلا امروزه به‌عنوان شیوه‌ای برای شاعرانه کردن متن به کار می‌رود. این نوع برخوردها با ادبیات متجدد از سوی استاد کدکنی را شما چگونه ارزیابی می‌کنید؟

این مقاله را همان‌طور که گفتید، ۱۸ سال پیش برای نخستین بار در شماره اول مجله «بخارا» منتشر کردیم. و اگر قرار باشد به من بگویند در تاریخ یکصد سال اخیر ۱۰ مقاله مهم نقد ادبی در حوزه شعر معاصر را نام ببرید، حتما این مقاله جایگاه نخست را دارد. به علت این‌که ایشان با این مقاله درواقع شعر یک دوره را فرمول‌بندی و تئوریزه کردند. آن مقاله آسیب‌شناسی چند نسل از استعدادهای خلاق شعری بربادرفته است. چون استاد زبان و ادبیات فارسی هستند، در موضع زبان‌شناس و ادیب و منتقد آشنا به مبانی نقد ادبی سنتی و مدرن، ایشان معیاری عرضه کردند که شعر کلاسیک و نو و سپید و غیره را به نوعی می‌توان بر مبنای آن بررسی و تحلیل و هم‌چنین آسیب‌شناسی کرد.

کشف هوشمندانه اداهای شاعران جدولی و فرمول‌بندی همه‌فهم آن حاصل یک عمر تجربیات ایشان است. این مقاله می‌تواند یک کتاب ۴۰۰ صفحه‌ای شود که ایشان به صورت فشرده در ۳۰ صفحه بیان کردند. و هیچ منتقدی به صورت مکتوب تا امروز نیامده است درباره آن نظری ارائه کند یا نقدی بنویسند. تنها اخیرا یک کتابی منتشر شده است فکر کنم با نام «دکتر شفیعی چه می‌گوید؟»

فکر کنم کتابی را که «نشر بوتیمار» چاپ کرده است، می‌گویید؟

بله. من می‌توانم بگویم از این ساختمان خوشم نمی‌آید، ولی وقتی که بخواهم این ساختمان را نقد کنم، باید معماری بدانم. پس من می‌توانم آقای دکتر شفیعی را بگویم شعرشان را خوشم نمی‌آید، اما اگر بخواهم دکتر شفیعی را نقد کنم، باید هم‌سطح ایشان به‌علاوه یک بدانم.

بازمانده از نسلی بی‌تکرار 

آیا شما معتقدید که نقدهای استاد کدکنی همان‌قدر که در فضای ادبیات کلاسیک راه‌گشا بوده‌اند، برای فضای ادبیات مدرن هم نسخه‌ای چشم‌گیر و کارآمد هستند؟

ایشان حداقل ۳۰ سال از زمان خودش جلوتر است. اگر یحیی آرین‌پور بعدی بیاید و غربال را به دست بگیرد، همان کاری را خواهد کرد که دکتر شفیعی انجام می‌دهد. نگاهی که به ادبیات دارند، نگاه به آینده است و او افق را می‌بینید و من در گودی می‌بینم، بنابراین آن‌که در قله نشسته است، تپه‌ها، رودخانه‌ها و… را می‌بیند. یک‌باره یادم افتاد که تعبیر بسیار زیبایی ایشان به کار برده‌اند: «عده‌ای در سی‌سی‌یو مطبوعات ادامه حیات می‌دهند.» یعنی اگر این دستگاه را بکشی، حیات از میان می‌رود.

نگاه انتقادی دکتر کدکنی برخی مواقع گویی بسیار تند است. هم در لحن و هم در مضمون برخی نقدها. مثلا در مقدمه‌ای که بر گزیده اشعار زنده‌یاد خانلری نوشتند، نقدهایی بر نیما یوشیج داشتند که مثلا شعرش را از خانلری برداشته و غیره.

آقای دکتر شفیعی در کتاب «چراغ و آینه» تفکر انتقادی خود را اعلام کرده است. او می‌گوید شعر معاصر فارسی در بستر ترجمه شکل گرفته است. زادگاه شعر معاصر و ضرورتش ترجمه آثار غربی بوده است. نیما هم همین‌طور و یکی از درخشان‌ترین حاصل‌های این تاثیر از ترجمه شاملو بوده است. نیما یوشیج در یک شرایط ویژه تاریخی حضور پیدا کرد؛ شرایطی که حزب توده اندیشه‌های متجدد را تبلیغ می‌کرد و زمینه سیاسی‌ هم داشت و طبیعی بود که در مقابل صف کلاسیسم دنبال آدم‌هایی می‌گشتند مانند نیما. خود جلال آل‌احمد در مقاله «پیرمرد چشم ما بود» به‌صراحت نوشته است که نیما را چگونه به شکلی که در دهه ۱۳۵۰ مطرح شد، مطرح کردند.

ارزش‌های نیما جای خودش، ولی ویترین کردن و عرضه کردن و تبلیغ کردن چیز دیگری است که خود نیما از این کار حیرت کرده بود. خود آل‌احمد می‌گوید: «او نمی‌دانست که ما او را علم کرده‌ایم.» آل‌احمد، نیما را به حزب توده معرفی کرد. بنابراین نیما با همین نقدهای موشکافانه که دکتر شفیعی به‌دقت انجام داده است، درواقع جایگاه واقعی خود را پیدا می‌کند. نیمای دهه ۱۳۵۰ اسطوره بود، رویکرد دکتر شفیعی به شعر رویکرد تاریخی است. ایشان به شعر فارسی نگاه تاریخی دارد و آن‌چه در آینده ادبیات گفته خواهد شد، او امروز می‌گوید و طبیعی است که خیلی‌ها برآشفته شوند.

اجازه دهید دست‌آخر کمی از این مباحث فاصله بگیریم. خواهشمندم به واسطه سال‌ها هم‌نشینی با استاد کدکنی کمی از شخصیت انسانی ایشان برایمان بگویید.

من استادان خیلی زیادی را در زندگی‌ام دیده‌ام و شاید کمتر کسی این بخت را داشته است در زندگی. سیدمحمدعلی جمال‌زاده، صادق چوبک، بزرگ علوی، تقی مدرسی، سیمین بهبهانی، ابراهیم گلستان، مهرداد بهار، دکتر زرین‌کوب، انجوی شیرازی، غلامحسین یوسفی، دانشور و همه این‌ها را درک کرده‌ام و رابطه‌ام در حد امضای کتاب نبوده و عمیق‌تر از این مباحث بوده است. اما در این میان آقای دکتر شفیعی شبیه هیچ‌کدام نیست. یکی از شخصیت‌هایی است که لابه‌لای تاریخ فرهنگی را بسیار دقیق می‌شناسد.

بازمانده از نسلی بی‌تکرار 

انسانی بسیار اصولی در زندگی شخصی، در عین حال که بسیار مدرن است، در سنتی‌ترین شکل ممکن که تصور می‌کنیم، زندگی می‌کنند. اهل موسیقی است و بسیار موسیقی را خوب می‌شناسد. در حوزه فیلم و تئاتر هم برگزیده برگزیده برگزیده‌ها را می‌بیند. شما کافی است منزل ایشان را بروید و ببینید، خانه‌ای که چهار میز تحریر در آن وجود دارد و روی هرکدام یک پروژه در حال انجام است.

در این خانه اگر دزد بیاید، هیچ چیزی برای بردن ندارد، یک یخچال و یک گاز و مقداری کتاب و زندگی که با روزی ۱۷ ساعت کار گره خورده است در هفتاد و چند سالگی. حتی ایشان ساعت چای خوردنش مشخص است. انضباط ایشان در غذا خوردن و خوابیدن بسیار مثال‌زدنی است. ملاحظات بسیار خاصی دارد که یک وجودی را ساخته به نام استاد شفیعی کدکنی.


منبع: برترینها

حذف ناباورانه آمریکا و صعود پاناما

وبسایت نود: منطقه آمریکای شمالی یا کونکاکاف نیز در شب پایانی مرحله مقدماتی جام جهانی، شگفتی هایی به دنبال داشت.

 در گروه ۶ تیمی این منطقه، امشب ۳ بازی پایانی برگزار شد و تکلیف ۴ تیم صعود کننده از منطقه کونکاکاف نیز مشخص شد که آمریکا جزو آنها نیست!

در دیدار نخست، تیم ملی آمریکا در زمین ترینیداد و توباگو با نتیجه ۲-۱ شکست خورد؛ تک گل آمریکایی ها را کریستین پولیشیچ، ستاره تیم دورتموند به ثمر رساند که کافی نبود و آمریکا با ۱۲ امتیاز در رده پنجم قرار گرفت و حذف شد.

کاستاریکا که پیش تر صعود خود را قطعی کرده بود، با نتیجه ۲-۱ مقابل پاناما شکست خورد تا این تیم ۱۳ امتیازی شده و با تفاضل گل بهتر نسبت به هندوراس در رده سوم قرار بگیرد و راهی جام جهانی شود. در بازی آخر هم هندوراس با نتیجه ۳-۲ از سد مکزیک عبور کرد تا راهی مرحله پلی آف شود.

لازم به ذکر است که هندوراس در دیدار پلی آف باید به مصاف تیم استرالیا برود.

جدول منطقه کونکاکاف:


منبع: برترینها

۱۰ سخن الهام بخش مرتبط با فروش برای اینکه متمایز باشید

فروشندگی یکی از حرفه های حساس و ظریف است که به دلیل نقش مهمی که روابط انسانی در آن بازی می کنند مستلزم تخصص و تجربه فراوانی است. در این میان، تعداد فروشندگان کالاها و خدمات مختلف روز به روز افزایش پیدا کرده و چیزی که اهمیت دوچندانی پیدا می کند تمایز و متفاوت بودن است. توسل به روشهای قدیمی دیگر آنچنان به مذاق مصرف کنندگان خوش نمی آید و حتی اگر دو شرکت مشابه محصولی را تولید کنند که از لحاظ کیفیت یکسان هستند، مشتری محصولی را خریداری خواهد کرد که فروشنده بهتری داشته باشد. ما در این مطلب از مجموعه مطالب آموزش فروش چند جمله ارزشمند را نقل قول می کنیم که می تواند الهام بخش فروشندگان باشد تا بتوانند به شیوه متفاوت و موثری فروش محصولات یا خدمات خود را به سرانجام برسانند.

  1. «پیش از آنکه مجبور شوید، تغییر کنید.» -جَک وِلش
  2. «فرآیندهای از پیش تعیین شده را کنار بگذارید و خودتان را به عنوان یک متخصص بهبود کسب و کار در نظر بگیرید.» -جیل کُنرات
  3. «بهترین ابزار فروش در جهان محتوای خارق العاده است.» -مارکوس شِریدان
  4. «هنر فروشندگی در به چشم نیامدن فروشندگی است.» -جَک کارول
  5. «رقیب درجه یک شما وضعیت کنونی است!» -برِنت آدامسون
  6. «امروزه باید برای مشتری خود نسخه بپیچید، نه اینکه به دنبال بروکراسی و کاغذبازی باشید.» -برِنت آدامسون
  7. «این روزها دیگر رویاپردازی اهمیت ندارد، بلکه باید واقعیت پردازی کنید.» -جیم فارلی
  8. «درست به مانند همه رابطه ها، بازار آنهایی را ترجیح می دهد که بیش از آنکه چیزی بخواهند منفعت ارائه می کنند.» -لِزلی برادشا
  9. «برای اینکه یک شرکت موفق و ماندگار را بنا کنید، در آن هنگامی که فروش به سرانجام نمی رسد یک رابطه ایجاد کنید.» -پاتریشا فریپ
  10. «کردار خوب از گفتار خوب بهتر است.» -بِنجامین فرانکلین

و یک نقل قول اضافی هم به عنوان پاداش شما برای وقتی که برای خواندن این مطلب گذاشتید:

«هدف این نیست که با همه افرادی که به آنچه که شما دارید نیاز دارند کار کنید. هدف این است که با آنهایی کار کنید که باورهای شما را باور دارند.» -سایمون سینِک


منبع: گویا آی‌تی

اولین گوشی هوشمند ضد پشه در جهان (+عکس)

پول‌نیوز – دفع کنندگی پشه نیز به لیست ویژگی‌های مفید گوشی‌های هوشمند اضافه شد. ال جی اخیرا اولین گوشی هوشمند دافع پشه در جهان را عرضه کرده است که از امواج مافوق صوت برای دور نگه داشتن این حشرات مزاحم استفاده می‌کند. نوآوری «LG K۷i» در کنگره موبایل هند معرفی شد و قرار است یکی از پرفروش‌ترین محصولات در کشورهایی باشد که پشه فراوان است. هرچند این گوشی به عنوان یک گوشی مقرون بصرفه با ویژگی‌های تکنیکی نسبتا غیرقابل پیش بینی معرفی شد، اما یک مزیت منحصربفرد دارد.

 

اولین گوشی هوشمند ضد پشه در جهان (+عکس)

بهترین چیز درمورد تکنولوژی دافع پشه که اکنون در سایر گجت‌های ال جی مثل تلویزیون و تهویه هوا هم وجود دارد این است که از هیچ ماده شیمیایی استفاده نمی‌کند و نیاز به پر کردن ندارد. بلکه امواج مافوق صورت ۳۰ کیلوهرتزی را از طریق اسپیکرهای پشت گوشی پمپاژ می‌کند که پشه‌ها را دور نگه دارد. این امواج برای انسان کاملا بی خطر هستند.
 

اولین گوشی هوشمند ضد پشه در جهان (+عکس)

اگر از این خبر خوشحال شده اید یک خبر بد برایتان داریم. اگر در هند زندگی نمی‌کنید باید مدتی صبر کنید تا گوشی به دستتان برسد. ال جی اعلام کرده که این گوشی در آینده‌ای نزدیک تنها در هند موجود خواهد بود و بعد در کشورهای دیگر عرضه خواهد شد. هم چنین طبق گزارش سی ان ان، در ۱۵ سال گذشته ۱۰ تحقیق انجام شده که نشان می‌دهد این امواج تاثیری بر پشه ندارند. با این حال‌ای جی ادعا می‌کند که تکنولوژی دافع پشه اش از آزمایش هایی که توسط موسسه بین المللی بیوتکنولوژی و سم شناسی هند گرفته شده سربلند بیرون آمده است و توانسته ۷۲ درصد از پشه‌ها دور کند. در هند سالانه ۷۰۰ میلیون دلار هزینه حشره کش‌ها در خانه‌ها می‌شود. به نظر می‌رسد مردم اندونزی و تایلند هم به این گوشی جدید علاقمند خواهند شد.

منبع: برترین ها


منبع: پول نیوز

زنگنه: برنامه‌ای برای سهمیه‌بندی بنزین نداریم

وزیر نفت، توضیحاتی درباره برندینگ جایگاه‌های سوخت ارائه کرد.

به گزارش خانه ملت، بیژن نامدار زنگنه وزیر نفت با بیان اینکه مقصود این وزارتخانه از تشکیل شرکت‌های نشان‌دار یا برندینگ جایگاه‌های سوخت این است که با اعمال روش‌های تشویقی، جایگاه‌داران تشویق شوند که تحت پوشش شرکت‌های برندینگ قرار گیرند، گفت: البته این به این معنا نیست که این شرکت‌ها از خارج از کشور می‌آیند، بلکه جایگاه‌داران می‌توانند این شرکت‌ها را تشکیل دهند و افراد دیگر نیز می‌توانند تحت ضوابط خاصی، این شرکت‌ها را تشکیل دهند که بخشی از این ضوابط، مالی و بخشی از آن، فنی است.

وی هدف از تشکیل برندهای جایگاه‌های سوخت را استفاده مردم از خدمات بهتر از لحاظ کیفیت فرآورده، کیفیت ایمنی در جایگاه‌ها و اطمینان از کمیّت جایگاه‌ها دانست و افزود: یکی از اهداف دیگر این بوده که تصدی دولت در امر حمل و نقل فرآورده کم شود، که این کار با روش تشویقی انجام می‌شود؛ یعنی پرداخت‌های بیشتری به این شرکت‌ها توسط نفت صورت می‌گیرد تا خدمات بیشتری از لحاظ ایمنی ارائه دهند.

وزیر نفت با اشاره به اینکه جایگاه‌های سوخت در بسیاری از نقاط دنیا، متعلق به یکسری از برندها است، ادامه داد: البته چون زنجیره بالادستی نمی‌تواند خصوصی شود، از پالایشگاه‌ها به پایین می‌توانند به یکدیگر زنجیره داشته باشند که در این راستا پالایشگاه‌ها تشویق شده‌اند که شرکت‌های برندینگ را تشکیل دهند و در حال حاضر بیشتر پالایشگاه‌های غیردولتی پای کار آمده و این شرکت‌ها را تشکیل داده‌اند، که این موضوع برای ارائه خدمات به مردم مفید است.

وی با بیان اینکه در برندسازی جایگاه‌های سوخت، به مالکیت جایگاه‌ها ورود نمی‌شود، یادآور شد: شرکتی که جایگاه را تشکیل می‌دهد یا توافقی که جایگاه با یکی از شرکت‌ها انجام می‌دهد، سبب می‌شود که خدمات بهتری به مردم ارائه شود و مردم با اطمینان بیشتری بتوانند انتخاب کنند که اگر یک برند، خدمات بهتری به آنها ارائه می‌دهد، بتوانند از آن استفاده کنند.

وزیر نفت درباره ابقای کارت سوخت، تصریح کرد: کارت سوخت ابقاء شده اما در حال حاضر برای سهمیه‌بندی بنزین، برنامه‌ای نداریم و نرخ CNG در حال حاضر مناسب است، اما برای کاهش آن، دولت باید مصوبه داشته باشد و آثار مالی آن را بپذیرد.


منبع: عصرایران

کی‌روش: نشان دادیم بهترین تیم آسیا هستیم

این یک کلاس درس خوب برای ما بود و ما از این مسابقه تجربیات لازم خود را به دست آوردیم. ما به تمرین برای نمایش موفق در جام جهانی ۲۰۱۸ ادامه خواهیم داد.

کارلوس کی روش سرمربی تیم ملی فوتبال ایران در نشست مطبوعاتی پس از مسابقه از نمایش شاگردان خود تجلیل کرد.

به گزارش “ورزش سه”، کی روش که با رضایت کافی از مسابقه امروز ایران مقابل خبرنگاران و رسانه های روس قرار گرفته بود، از فضای ورزشگاه کازان و نمایش تیم ملی ایران ابراز رضایت کرد. به نوشته خبرگزاری تاس روسیه، کی روش گفت: این یک کلاس درس خوب برای ما بود و ما از این مسابقه تجربیات لازم خود را به دست آوردیم. ما به تمرین برای نمایش موفق در جام جهانی ۲۰۱۸ ادامه خواهیم داد. من از این مسابقه کاملا راضی هستم و همچنین از استقبال تماشاگران و فضای استادیوم.

او ادامه داد: در نیمه اول کمی عصبی و تحت تاثیر جو بودیم؛ اما در نیمه دوم بازیکنان من هجومی تر و قابل قبول بازی کردند. امروز نشان دادیم که بهترین تیم آسیا هستیم.


منبع: عصرایران

سرمربی روسیه: می توانستیم ایران را ببریم

در نیمه دوم، ما برخلاف جریان بازی گل خوردیم. ما به درستی به دنبال استفاده از توپ های مرده رفتیم. بازیکنان تعویضی فشار را روی دروازه ایران بیشتر کردند و توانستیم گل مساوی را بزنیم و شاید اگر بازی چند دقیقه بیشتر ادامه پیدا می کرد، می توانستیم به پیروزی برسیم.

استانیسلاو چرچسف، سرمربی روسیه، معتقد است که تیم ایران برای دیدار امشب به خوبی آماده شده بود، اما تاکید کرد که اگر بازی برای دقایق بیشتری ادامه پیدا می کرد، می توانستند به گل برتری برسند.
به گزارش “ورزش سه”، روس ها امشب در کازان میزبان ایران بودند و بعد از تساوی بدون گل در نیمه اول، ابتدا این ایران بود که با گل سردار آزمون پیش افتاد؛ اما در ادامه پولوز توانست گل تساوی را برای روسیه به ثمر برساند تا بازی با تساوی ۱-۱ به پایان برسد. اما چرچسف اعتقاد دارد که تیمش می توانست در این دیدار به نتیجه بهتری دست پیدا کند.

او به خبرنگاران گفت:” در نیمه دوم، ما برخلاف جریان بازی گل خوردیم. ما به درستی به دنبال استفاده از توپ های مرده رفتیم. بازیکنان تعویضی فشار را روی دروازه ایران بیشتر کردند و توانستیم گل مساوی را بزنیم و شاید اگر بازی چند دقیقه بیشتر ادامه پیدا می کرد، می توانستیم به پیروزی برسیم.

از هواداران متشکریم که از ما حمایت کردند. ما در اولین دیدارمان در جام کنفدراسیون ها در کازان شکست خوردیم (۲-۱ مقابل مکزیک) اما امروز هر کاری لازم بود برای پیروزی انجام دادیم.

فکر نمی کنم در نیمه اول بد بودیم. در چنین سطحی، هیچ تیمی نمی تواند از همان لحظه اول تا پایان بر بازی مسلط باشد. بازی از نظر تاکتیکی بسیار پرفشار بود. ما به خوبی یکدیگر را پیدا می کردیم. از همان ثانیه ابتدایی مشخص بود که تیم ایران برای بازی آماده است. برخلاف دیدار مقابل کره. هرچند این بهانه و عذری برای این نتیجه نیست.”


منبع: عصرایران

پدری اعضای خانواده اش را به آتش کشید

 پدر یک خانواده اقدام به خودسوزی خود و سه عضو دیگر خانواده اش در کلارآباد کرد.

زکریا اشکپور سخنگوی مرکز فوریت های پزشکی مازندران در گفتگو با مهر با بیان اینکه حادثه سوختگی در شهر کلارآباد چهار مصدوم برجای گذاشته است گفت: در این حاثده که در کلارآباد رخ داد، پدر خانواده اقدام به آتش زدن خود، همسر و دو فرزندش با بنزین کرده است.

وی افزود: در این حادثه پدر ۵۵ ساله دچار سوختگی ۹۵ درصد، مادر سوختگی بالای ۹۰ درصد، دختر ۱۰ ساله سوختگی ۱۰۰ درصد و دختر ۱۶ ساله دچار سوختگی حدود ۷۵ درصد شده اند و پس از اقدامات اولیه توسط پایگاه سلمانشهر و عباس اباد به شهید رجایی تنکابن منتقل شدند.


منبع: عصرایران

مرد در بجنورد زنی را آتش زد/ پلیس در پی متهم

فرمانده انتظامی شهرستان بجنورد از آتش زدن زنی توسط یک مرد در این شهرستان خبر داد.

به گزارش ایلنا، سرهنگ علی پاکدل اظهار کرد: ساعاتی پیش در پی تماس با مرکز فوریت‌های پلیسی مبنی بر یک فقره آتش‌سوزی، بلافاصله مأموران انتظامی به محل اعزام شدند.

سرهنگ پاکدل افزود: در بررسی‌های اولیه مشخص شد فردی باریختن بنزین اقدام به آتش زدن خانمی کرده که با توجه به سوختگی سریع خانم به مرکز درمانی منتقل و به علت سوختگی به مشهد اعزام شد.

وی عنوان کرد: متهم پس از آتش زدن از صحنه متواری شده و مأموران پس از شناسایی در پی دستگیری وی هستند.

فرمانده انتظامی بجنورد اظهار کرد: با هماهنگی مقام قضایی اقدامات و تحقیقاتی اولیه در این باره انجام‌شده و پرونده تحت بررسی قرار گرفت و علت و انگیزه آن تاکنون مشخص نیست.


منبع: عصرایران

مهاجرانی: طارمی حرفه‌ای باشد موفق می‌شود

ایسنا: تیم ملی فوتبال ایران در دیدار دوستانه با تیم ملی روسیه که شب گذشته در ورزشگاه شهر کازان برگزار شد، به تساوی یک بر یک مقابل میزان جام جهانی دست یافت. در این بازی سردار آزمون برای ایران و پولوز برای روسیه گلزنی کردند.

حشمت مهاجرانی سرمربی تیم ملی ایران در جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین در گفت‌وگو با ایسنا با تمجید از بازی ملی‌پوشان ایران گفت: تیم ملی ایران بازی مدرن و پیشرفته‌ای را ارائه داد. ایران در این بازی نسبت به گذشته پیشرفت خوبی داشت و در تمام زمینه‌ها بسیار خوب ظاهر شد. ما نشان دادیم می‌توانیم مقابل تیم‌های اروپایی خوب بازی کنیم. تنها مشکل ما کمبود بازی دوستانه است و برای حضور موفق در جام جهانی روسیه نیازمند بازی‌های دوستانه بیشتر هستیم. بیش از همیشه به صعود این تیم به مرحله دوم جام جهانی امیدوار هستم.

او با بیان اینکه روسیه در حد و قواره مدعی جام جهانی نیست، خاطرنشان کرد: همواره تیم‌های میزبان جام جهانی به فکر قهرمانی در این رقابت‌ها هستند اما روسیه در حد و اندازه‌ای نیست که بتواند قهرمان این رقابت‌ها شود. آنها در بازی برابر ایران مشکلات خود را نشان دادند. این تیم نسبت به شوروی سابق بسیار افت کرده و دیگر بازیکن مطرحی ندارد. آنها از نظر فیزیکی و تکنیکی ضعیف هستند و نمی‌توانند دردسری برای مدعیان قهرمانی این رقابت‌ها به وجود بیاورند.

سرمربی سابق تیم ملی ایران در پاسخ به این سوال که آیا تیم ملی می‌تواند در جام جهانی مقابل رقبای خود به گل برسد و با کسب پیروزی به مرحله بعد صعود کند، تاکید کرد: شرایط هر مسابقه‌ای با مسابقه دیگر فرق دارد. این موضوع به بررسی و آنالیز حریفان بستگی دارد. باید دید سرمربی تیم ملی چه روش‌هایی را اتخاذ می‌کند. کی‌روش یکی از بزرگترین آنالیزورهای دنیاست که به خوبی رقبای خود را شناسایی می‌کند. به موفقیت ایران با کی‌روش و تدابیری که می‌اندیشد امیدوار هستم.

مهاجرانی با بیان اینکه تیم ملی از نظر نیروی انسانی و بازیکنان مستعد کم و کاستی ندارد، گفت: ما فقط باید بازی‌های تدارکاتی بیشتری داشته باشیم تا نقاط ضعف‌مان را از بین ببریم. بازیکنان ما نیاز به انجام بازی مقابل تیم‌های حرفه‌ای جهان دارند تا بتوانند با شرایط جام جهانی تطبیق پیدا کنند.

او درباره نقش موثر مهدی طارمی در این بازی و اشتباهاتی که او خارج از میدان مسابقه انجام می‌دهد و منجر به لطمه زدن به خودش می‌شود، گفت: طارمی را از زمان حضور در بوشهر می‌شناسم. او در تیم‌ جوانان ایران‌جوان بوشهر حضور داشت و از یک خانواده فوتبالی می‌آید. او مدتی هم در لیگ برتر شاگرد حمید استیلی بود و در شاهین بوشهر به میدان رفت. مهدی طارمی نیاز دارد که اصلاحاتی در رفتار و کردار خود انجام دهد. شرایط طارمی بسیار خوب است و می‌تواند در فوتبال به جایگاه خوبی دست پیدا کند. او بهتر است مراقب خودش باشد و با رفتار خود به آینده‌اش لطمه نزند.

مهاجرانی درباره پایان قرارداد کی‌روش در تیم ملی و اینکه آیا موافق تمدید قرارداد با اوست یا موافق انتخاب مربی جدید با اندیشه‌های جدید است، گفت: انتخاب مربی بستگی به نتایجی دارد که تیم ملی در جام‌جهانی کسب می‌کند. نتایج ما در جام جهانی نشان می‌دهد که آیا ادامه همکاری با کی‌روش مناسب است یا نه. اگر کی‌روش با تیم ملی موفق شود فدراسیون فوتبال به دنبال ادامه همکاری با او خواهد بود و این بهترین تصمیم است.


منبع: برترینها

برگ برنده پرسپولیس در CAS رو شد!

وبسایت نود: درخواست باشگاه پرسپولیس برای تعلیق حکم فیفا مبنی بر محرومیت این باشگاه در ماجرای قرارداد با مهدی طارمی در دادگاه ثبت خواهد شد.

از مهلت ۲۱ روزه فیفا برای اعتراض به CAS دو روز دیگر باقی مانده و پرسپولیسی ها با استخدام وکیل سوئیسی اعتراض خود را امروز به ثبت می رسانند.

پرسپولیس دفاعیه خود را برای رفع محرومیت طارمی و محرومیت باشگاه از دو پنجره نقل و انتقالات و جریمه ۷۸۹ هزار دلاری به CAS ارائه خواهد کرد.

براساس اطلاعات به دست آمده باشگاه پرسپولیس مدعی می شود که ۲۴ فروردین ۹۵ با طارمی توافق نامه ای را امضا کرده که این بازیکن پذیرفته به مدت دو فصل دیگر در اختیار تیم پرسپولیس باشد و ۳۰ خرداد نیز بر سر جزییات قرارداد مذاکره شده است.

باشگاه پرسپولیس در فیفا مدعی شده بود ۳۰ خرداد با طارمی قرارداد بسته و این بازیکن هشتم تیرماه با ریزه اسپور قرارداد بسته است. فیفا این ادعا را نپذیرفت و استناد آنها این بود که چرا پرسپولیس پس از پیوستن طارمی به ریزه اسپور هیچ شکایت یا اعتراضی نداشته است.

پرسپولیس می خواهد قرارداد ۲۴ فروردین را رو کند و به همین خاطر است که طاهری در مصاحبه های اخیرش نسبت به رفع محرومیت و شکسته شدن حکم فیفا ابراز امیدواری کرده است.

مسئولان باشگاه به قدری نسبت به مستند بودن این قرارداد و اثبات واقعی بودن آن امیدوار هستند که حتی حاضرند دادگاه CAS از طریق کارشناسان بررسی کند که اثر انگشت و امضای طارمی مربوط به چه تاریخی بوده است.

طارمی هم با ارسال دفاعیه ای خواهان رفع محرومیت و کاهش جریمه شده است. بعید است که با درخواست رفع محرومیت طارمی موافقت شود چراکه طارمی چه با ریزه اسپور ابتدا قرارداد بسته باشد و چه با پرسپولیس، در هر دو حالت تخلف کرده و با دو تیم قرارداد بسته است.


منبع: برترینها

عوامل تشدید کننده حمله‌های آسم

علائم آسم حمله های آسم بیماری آسم استرس و آسم آسم در کودکان

آسم و تنگی نفس به دلیل آلودگی هوا و عوامل مختلفی ممکن است پدید آید،یکی از دلایل عمده بروز آسم در عصر کنونی افزایش استرس و فشارهای روانی ناشی از کار و تنش های خانوادگی است که موجب تشدید تنگی نفس می شود.

متخصص بیماری‌های کودکان با تأکید بر اینکه هوای‌آلوده‌ می‌تواند سبب بروز حمله‌های آسم و تشدید آن شود‌، گفت: استرس و فشارهای‌روانی، دستگاه دفاعی بدن را ضعیف می‌کند و از این راه سلامت فرد را مختل‌ می‌کند.

آزاده فهیمیان در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان خبرگزاری فارس، در ارتباط با آسم کودکان اظهارداشت: آسم یک بیماری التهابی مزمن مجاری هوایی است که با نشانه‌هایی مانند تنگی‌نفس‌، همراه با خس‌خس و سرفه مشخص‌می‌شود‌.

وی با اشاره به آخرین پژوهش های انجام شده در این باره گفت: پژوهش‌ها نشان‌می‌دهد که عوامل‌ژنتیک و فاکتورهای محیطی در بروز بیماری آسم دخالت دارند‌. در آسم آلرژیک درجه‌ای از اتوپی مطرح می‌شود که به‌علت آن افرادی با زمینه‌ی ارثی و مساعد گرفتار بیماری‌هایی مانند کهیر‌، درماتیت‌اگزمایی‌، رینیت آلرژیک و آسم می‌شوند. دانشمندان ژن این بیماری را در کروموزم‌های مختلف بدن ردیابی کرده‌اند که از آن جمله می‌توان به کروموزم‌های شماره ۵ و ۱۱ اشاره‌کرد.

فهیمیان با تاکید بر اینکه هوای‌آلوده‌ی شهرهای بزرگ و صنعتی می‌تواند سبب بروز حمله‌های آسم و یا تشدید آن شود‌ گفت: استرس‌های هیجانی و خستگی نیز می‌تواند سبب بروز و یا تشدید‌کننده‌ی حمله‌های آسم باشد‌.

این متخصص بیماری‌های کودکان اضافه کرد: پژوهش‌های متعددی که در خصوص عوامل روان‌شناختی در آسم انجام‌شده، تأثیر استرس و فشارهای روانی را در بروز آسم نشان‌داده است‌. بررسی‌های متعدد در مراکز دانشگاهی نشان داده است که استرس را می‌توان یک محرک شایع آسم به‌شمار آورد. بسیاری‌ از افراد با استرس و فشارهای روانی احساس تنگی‌نفس، اضطراب، ترس و نگرانی می‌کنند و در‌صورت وجود زمینه‌ آسم در آنها‌، با حمله‌ی آسم رو‌به‌رو می‌شوند.

فهیمیان گفت: استرس‌ها سبب بروز اختلال‌هایی به‌نام بیماری‌های روان‌تنی می‌شوند. اختلال‌های روان‌تنی، بیماری‌های جسمی هستند که استرس و فشارهای روانی و هیجانی در بروز و شدّت آنها تأثیر دارند‌.

این متخصص بیماری‌های کودکان بیان داشت: دستگاه‌های تنفسی، قلبی ـ عروقی، گوارشی‌، پوست و غدد‌درونی از جمله دستگاه‌های بدن هستند که در‌ برابر عوامل روانی و استرس‌های شدید آسیب‌پذیر هستند. آسم‌، نیز یکی‌از بیماری‌های دستگاه تنفس است که می‌تواند با استرس و فشارهای روانی بروز کند و یا تشدید شود‌.

وی افزود: بدیهی است کسانی‌که قدرت سازگاری کافی ندارند و یا از آگاهی لازم برای سازش مناسب در زندگی بر‌خوردار نیستند، بیشتر گرفتار بیماری‌های روان تنی می‌شوند‌.

این پزشک متخصص خاطرنشان کرد: استرس و فشارهای‌روانی، دستگاه دفاعی بدن را نیز ضعیف و از این راه سلامت فرد را مختل‌می‌کند. پژوهش‌هایی که نقش عوامل محیطی، ژنتیک و استرس‌های هیجانی را در بروز آسم بررسی‌کرده‌اند.

فهیمیان گفت: عوامل روان‌شناختی نقش بسیار مهمی در بروز و تشدید بیماری آسم دارند و با ایجاد دور معیوب‌، آسم نیز اختلالات‌روانی مانند: اضطراب و افسردگی را دامن می‌زند. بدون تردید فشارهای زندگی و استرس‌های هیجانی، حمله‌های آسم را در بسیاری‌از افراد ایجاد و تشدید می‌کند.

فهیمیان در پایان اضافه کرد: پژوهش‌ها بیانگر این است که اگر چه ایجاد بیماری آسم به عوامل مختلف بستگی دارد‌، اما بدون تردید عوامل روانی و هیجانی و عاطفی‌ نیز عوامل بسیار مهم شروع حمله‌های آسمی به‌شمار می‌آیند.

منبع/فارس نیوز


منبع: دکتر سلام

زمان تفکیک اتاق دختر و پسر در خانه

فرزند دختر و پسر حریم خصوصی دختر تفکیک جنسیتی بچه ها تفاوت جنسیتی بلوغ جنسی

تفاوت جنسیتی دختر و پسر و زمان بندی به بلوغ رسیدن آن ها باید در خانواده و حریم آن مورد توجه قرار گیرد و والدین با برنامه ریزی منظم زمان تفکیک اتاق ها و حریم خصوصی دختر و پسر را مشخص نمایند.

بسیاری از خواهر و برادرها سال‌ها به طور موفقیت آمیز از یک اتاق خواب مشترک استفاده می‌کنند. اما این کار بعد از اتمام دوران ابتدایی اصلا کار درست و عاقلانه‌ای نیست. والدین باید توجه کنند که پسرها و دخترها بعد از دوران ابتدایی به خوبی از تفاوت‌های جنسی یکدیگر با خبرند. این درست همان زمانی است که به خصوص دخترها دوست دارند، برای خود حریم خصوصی داشته باشند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس،وقتی فرزاندان دختر و پسر در سنین خردسالی هستند، راحت‌تر می‌توان به کارهای روزانه آنها پرداخت. کارهایی همچون حمام کردن، پوشاندن لباس، غذا دادن، استفاده از اتاق خواب مشترک و غیره… این چنین کارها را می‌توان به صورت مشترک برای خردسالان در نظر گرفت. اما اشکال کار درست جایی است که تفاوت سنی برادر و یا خواهر زیاد باشد و به اصطلاح خواهر و یا برادر خوب و بد را از هم تشخیص می‌دهند. این درست زمانی است که پدر و مادر دچار تردید می‌شوند که آیا زمان آن رسیده است که کارهای مشابه خواهر و برادر را جدا کنند یا نه؟ گرچه پدر و مادر حق دارند، برای دختر و یا پسر خود اتاق خواب مشترک ایجاد کنند و یا شرایط به نحوی باشد که مجبور به این کار باشند. حال اگر جدا نکردن خواهر و برادر برای پدر و مادر نگرانی ایجاد کند، چه باید کرد. در ادامه این مطلب شما را با شیوه جدا کردن خواهر و برادر از هم و چگونگی برخورد با آنها آشنا می‌کنیم.

۱. جداسازی جنسیت درهنگام حمام کردن

بیشتر پدر و مادرها مخالف آن هستند که خواهر و یا برادر هر چقدر هم کوچک باشند با هم به حمام بروند. گر چه بیشتر والدین بر این باورند که به هیچ وجه نباید خواهر و برادر با هم به حمام بروند اما عده‌ای تصور می‌کنند که چنین چیزی مشکلی ایجاد نمی‌کند. البته تا زمانی که خودشان خوب و بد را تشخیص دهند. به طور کلی در جامعه ما سعی می / کنند که کودکان را از همان زمان خردسالی از کارهای مشابه همچون حمام کردن دور کنند. باید توجه داشت، کودکانی که مدرسه می‌روند، دیگر می‌توانند خوب و یا بد را از هم تشخیص بدهند، چرا که آنها به اندازه کافی بزرگ شده‌اند و می‌توانند به تنهای حمام کنند.

۲. به فکر زمان حمام کردن کودکان خود نباشید

برخی از والدین برای اینکه زمان زیادی را برای حمام کردن کودکان خود صرف نکنند، سعی می‌کنند فرزندان خود را با هم حمام کنند. این گونه والدین باید بدانند که وقتی شما به طور جداگانه برای حمام کردن فرزند دختر و پسر خود وقت می‌گذارید، در واقع می‌توانید پیوند عاطفی بین خود و فرزندتان را بیشتر کنید. برای اینکه در طول حمام کردن فرزندتان خسته نشود، سعی کنید در مورد اتفاقاتی که در طول روز افتاده صحبت کنید و یا برایشان داستان‌هایی که علاقه دارند را بگویید. آب بازی نیز می‌تواند برای کودکتان بسیار جذاب باشد. در حین حمام کردن می‌توانید، شیوه شستن صحیح موها و بدن را به کودک خود آموزش دهید اما اگر شما و فرزندتان با هم حمام می‌کنید و به بسیاری از این نکات توجه نمی‌کنید، این کار نه به نفع شماست و نه به نفع فرزندتان.

۳. جداسازی جنسیت در اتاق‌های خواب

بسیاری از خواهر و برادرها سال‌ها به طور موفقیت آمیز از یک اتاق خواب مشترک استفاده می‌کنند. اما این کار بعد از اتمام دوران ابتدایی اصلا کار درست و عاقلانه‌ای نیست. والدین باید توجه کنند که پسرها و دخترها بعد از دوران ابتدایی به خوبی از تفاوت‌های جنسی یکدیگر با خبرند. این درست همان زمانی است که به خصوص دخترها دوست دارند، برای خود حریم خصوصی داشته باشند. چرا که دخترها اغلب به دنبال حریم خصوصی برای خود هستند. اگر فضای کافی برای در اختیار دادن اتاق خواب برای فرزندان خود ندارید، صرف نظر از سن‌شان، بیشتر احتیاط کنید و روحیاتشان را در نظر داشته باشید.

فرزند دختر و پسر حریم خصوصی دختر تفکیک جنسیتی بچه ها تفاوت جنسیتی بلوغ جنسی

۴. چگونه کودکان را با اتاق خواب جدید وفق دهیم

کودکان ممکن است از اینکه اتاق خواب‌شان را جدا کنید، ناراحت شوند. چون آنها این موضوع را درک نمی‌کنند. در چنین مواردی به آن‌ها یادآور شوید که اتاقشان طراحی جدیدی دارد. همچنین شما با استفاده از مبلمان و لوازم جدید می‌توانید کودک خود را ترغیب کنید که از اتاق خواب مشترک فاصله بگیرد. برای هرکدام از خواهر و برادرها یک میز مهمان تهیه کنید، این کار باعث می‌شود تا اعتماد به نفسشان بالا برود. در صورت امکان سعی کنید، هر چیزی را که برای یک فرزند می‌خرید، نمونه مشابه آن را برای فرزند دیگر خود نیز تهیه کنید تا دچار اختلاف نشوند.

۵. به صورت جداگانه با فرزندانتان درباره تفاوت‌های جنسیتی‌شان صحبت کنید

وقتی زمان آن رسیده است، که حمام کردن فرزندنتان را از هم جدا کنید و برای هر کدام یک اتاق خواب جدا تهیه کنید، از قبل باید در این باره با فرزندان خود صحبت کرده باشید. سعی کنید در مورد تفاوت جنسیتی فرزندان خود هیچ چیزی را مخفی نکنید. صادقانه و آشکار درباره تفاوت جنسیتی به شکل پسندیده با فرزندانتان صحبت کنید. اطمینان حاصل کنید که وقتی درباره آناتومی بدنشان صحبت می‌کنید از اصطلاحات عامیانه استفاده نکنید. شما می‌توانید خود و همسرتان را مثال بزنید. لزومی هم ندارد زیاد وارد جزئیات شوید. به آنها این اطمینان را بدهید که هر سوالی برای‌شان پیش آمد، می‌توانند جوابش را نزد شما بیابند. بهتر است مسائل مربوط به دخترها را مادر و مسائل مربوط به پسرها را پدر مطرح کند. با کودکان خود درباره حریم خصوصی صحبت کنید و به آنها آموزش دهید که هر کس برای خودش حریم خصوصی دارد و نباید بدون اجازه وارد حریم خصوصی دیگری شوند. والدین نباید یادشان برود که فرزندشان در مدارس و دیگر جاهایی که با دوستان خود جمع می‌شوند، درباره مسائل خصوصی بیشتر بحث می‌کنند.

۶. مراقب جواب سوال‌های فرزندانتان باشید

پدر مادرها باید خود را در برابر هر گونه سوال فرزندان خود از جمله چرا خودشان اتاق خواب مشرک دارند، آماده کنند. در هر صورت پدر و مادر باید یکسری فرهنگ سازی‌ها را برای کودکان خود در نظر داشته باشند تا در هنگام پرورش آنها دچار مشکل نشوند. والدین پیش از پاسخ دادن به هر سوالی باید کمی فکر کنند، چرا که فرزندان جواب والدین خود را حجت فرض می‌کنند و این می‌تواند در جامعه آن‌ها را دچار مشکل کند.

مشرق


منبع: دکتر سلام

استفاده از فایرفاکس در ویندوزهای ایکس پی و ویستا غیرممکن می‌شود

استفاده از فایرفاکس در ویندوزهای ایکس پی و ویستا غیرممکن می‌شودپول‌نیوز – بنیاد موزیلا طراح مرورگر فایرفاکس می‌گوید قصد دارد عرضه وصله‌های امنیتی به روزرسان را برای رایانه‌های شخصی مجهز به ویندوزهای ایکس پی و ویستا متوقف کند.
این امر به معنای عدم عرضه نسخه های تازه فایرفاکس برای ویندوزهای قدیمی ایکس پی و ویستا است.

این شرکت با صدور بیانیه ای تصریح کرده که از ژوئن سال ۲۰۱۸ دیگر از ویندوزهای ایکس پی  و ویستا پشتیبانی نمی کند و نسخه های جدید فایرفاکس با این دو سیستم عامل سازگاری نخواهند داشت.

مایکروسافت ویندوز ایکس پی را در آوریل سال ۲۰۱۴ یعنی بیش از سه سال قبل و ویندوز ویستا را در آوریل سال ۲۰۱۷ بازنشسته کرده بود. این امر به معنای عدم انتشار وصله های به روزرسان برای سیستم عامل های نامبرده است.

گوگل نیز از مدتی قبل به روزرسانی کروم را برای استفاده در ویندوز ایکس پی و ویستا متوقف کرده بود. بررسی های Net Applications نشان می‌دهد دو ویندوز یاد شده به ترتیب دارای ۵٫۷ و ۰٫۴ درصد کاربر در سراسر جهان هستند.


منبع: پول نیوز

هوش مصنوعی کورتانا به کاربران اسکایپ پاسخ می‌دهد

هوش مصنوعی کورتانا به کاربران اسکایپ پاسخ می‌دهدپول‌نیوز – بسیاری از برنامه‌های گپ از هوش مصنوعی برای بهینه سازی خدمات استفاده می کنند، اما دستیار صوتی کورتانا به گونه‌ای هوشمندسازی شده که پاسخ های مناسبی به کاربران اسکایپ بدهد.
پیش از این گوگل از هوش مصنوعی خود برای هوشمند سازی برنامه گپ الو استفاده کرده بود و حالا مایکروسافت تغییراتی در دستیار صوتی کورتانا ایجاد کرده تا در جریان استفاده از برنامه اسکایپ در محیط اندروید و آی اواس کاربران بتوانند سوالاتی را مطرح کرده و اطلاعاتی در مورد مسیر مناسب حرکت برای رسیدن به مقصد، پروازها یا آب و هوا پیدا کنند.

پاسخ های هوشمندانه اسکایپ بر مبنای محتوای گپ های شما با دیگران و همین طور فعالیت های شما در ارتباط با رویدادهای مختلف نیز ارائه می شود. همچنین کورتانا رویدادهای ضروری را به شما در اسکایپ یادآوری می کند و برای انتخاب رستوران یا مطالعه نقدهایی در مورد فیلم های سینمایی به آنها کمک خواهد کرد.

مایکروسافت می گوید امیدوار است از طریق این خدمات تازه کاربران راحت تر بتوانند برای انجام امور شخصی و حرفه ای خود برنامه ریزی کنند.


منبع: پول نیوز

وزارت خارجه آمریکا: آی‌کیوی تیلرسون بالاست!

سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در کنفرانس مطبوعاتی خود در پاسخ به اولین پرسش مطرح شده که درباره ضریب هوشی رییس دستگاه دیپلماسی این کشور بود، گفت: آی‌کیوی تیلرسون بالاست!

به گزارش ایسنا، پیش‌تر گزارش شده بود که دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، رکس تیلرسون، وزیر خارجه کشورش را به چالش آزمون هوش دعوت کرده است.

شبکه خبری ان‌بی‌سی، پیشتر گزارش کرده بود که تیلرسون پشت سر دونالد ترامپ، او را “کودن” خوانده بود. فردای انتشار این گزارش، تیلرسون یک جلسه خبری گذاشت و به سوال‌های گوناگون خبرنگاران پاسخ داد؛ به جز این که آیا واقعا چنین اظهارنظر تندی درباره ترامپ کرده یا نه.

مجله فوربز با ترامپ به تازگی گفت‌وگویی انجام داده و از جمله درباره همین موضوع از او پرسیده است. ترامپ در پاسخ همان جواب همیشگی‌ خود را داد که اینها به نظرش “خبر دروغند” اما در عین حال گفت: اگر واقعا گفته باشد، باید یک آزمون هوش بین ما برگزار شود. بعد خواهم گفت چه کسی برنده می‌شود.

سارا سندرز، سخنگوی کاخ سفید در واکنش به این مسأله گفت: این دعوت شوخی بوده و شما باید حس شوخ‌طبعی داشته باشید.

پیشتر هم گزارش‌هایی از اختلاف نظرهای رئیس جمهوری و وزیر خارجه آمریکا منتشر شده بود و صاحب نظران سیاسی در آمریکا گاهی دولت را متهم کرده بودند که با یک صدا صحبت نمی‌کند.


منبع: عصرایران