اس ام اس روز تربیت بدنی و ورزش

بر همه ما واجب است که ورزش را در تمام زمینه ها جدی بگیریم.(مقام معظم رهبری)

روز تربیت بدنی مبارک باد

________________________________

امام سجاد (ع) در رساله حقوق می فرمایند:

بدن تو بر تو حقی دارد. حق آنست که آنرا سالم نیرومند و مقاوم در برابر شداید و سختیها و در کمال نشاط نگهداری.

روز تربیت بدنی مبارک باد

__________________________________

روز تربیت بدنی روز اندیشیدن به روش های توسعه و رشد وجودی انسان و معرفی الگوهای انسانیت و پهلوانی است

__________________________________

ورزش به عنوان یکی از مهمترین ارکان تأمین شادابی و سلامتی جسم و روح و نیز شاخص اصلی اجتماعی و فرهنگی در زندگی امروز نقشی اساسی و بنیادی دارد و برهمین اساس نه تنها یک روز، بلکه تمام روزها و

ساعات زندگی را تحت الشعاع قرار میدهد

روز تربیت بدنی مبارک باد

____________________________________

انسان برای رسیدن به کمال انسانیت در مسیر الهی نیاز به تقویت و تربیت روح و وجود انسانی خود را دارد

و این امر میسر نمی شود مگر با تربیت بدن با ورزش ،که یکی از مکملهای غذایی بدن است

روز تربیت بدنی مبارک باد

______________________________________

ورزش عرصه توقف ناپذیری است که برای آن حد و مرزی به لحاظ توسعه و پیشرفت وجود ندارد و باید دو چندان بکوشیم تا از قافله رشد عقب نمانیم.

روز ورزش و تربیت بدنی مبارک باد

___________________________________

روز تربیت بدنی و ورزش که سرآغازی برای ایجاد انگیزه و روحیه ی شور و نشاط بیشتر در سطح جامعه ورزش است را به کلیه ی جامعه ورزشکاران و جوانان کشور تبریک عرض می نمایم.

______________________________________

ورزش به عنوان یکی از مهمترین ارکان تأمین شادابی و سلامتی جسم و روح و نیز شاخص اصلی اجتماعی و فرهنگی در زندگی امروز نقشی اساسی و بنیادی دارد و

برهمین اساس نه تنها یک روز، بلکه تمام روزها و

ساعات زندگی را تحت الشعاع قرار میدهد

روز ورزش و تربیت بدنی مبارک باد

_____________________________________

تربیت بدنی واژه ای است به وسعت رشد و تربیت و کمال انسان و مسیر الهی آن که با تقویت و تربیت تمامی

ابعاد وجودی انسان جسمانی، روحانی، تعقلی، اجتماعی و اعتقادی انسان را به کمال می رساند.

روز ورزش مبارک

___________________________________

ورزش، همان طور که بر جسم آدمی تأثیر می گذارد، بر روح و روان او هم تأثیر دارد

روز ورزش و تربیت بدنی مبارک باد

_______________________________________

حقّ فرزند بر پدرش این است که به او شنا کردن بیاموزد

روز ورزش مبارک باد

_________________________________________

ورزش در ایران باستان، با هدف سلامت، شادابی و آماده بودن برای دفاع از وطن پا گرفت و هدف اصلی آن، تربیت جوانان بود

روز تربیت بدنی مبارک باد


منبع: عصرایران

جدیدترین و قدیمی‌ترین کشورهای جهان (اینفوگرافیک)

فاین‌کامفورت تویوتا مدلی برای نمایش اطلاعات روی شیشه‌های جانبی آیت‌الله جنتی: زمینه دین‎داری مردم را فراهم کنیم/ دعوت از محققان برای اجرای فرمان رهبری به خبرگان جدیدترین و قدیمی‌ترین کشورهای جهان (اینفوگرافیک) تشییع پیکر اهورا کودک گیلانی (عکس) اس ام اس روز تربیت بدنی و ورزش انفجار خودروی بمب گذاری شده در پاکستان (فیلم) قاتل ستایش فردا اعدام می شود تصاویری زیبا از «غوغای رنگ ها» در فصل پاییز دروغ بزرگ ترامپ درباره اوباما (فیلم) مجتبی جباری از استقلال شکایت کرد

بزرگ ترین “پای گوشت” چرخ‌ شده (+عکس)  (۱ نظر)


منبع: عصرایران

شیدا فهیمی؛ دختری که مرزهای جنسیتی را کنار زد

روزنامه هفت صبح – هانیه درویش: پارک پردیسان با داشتن امکانات و تجهیزاتی که معمولا شامل یک یا چند میله ناقابل می شود، تنها پارک تهران است که قابلیت انجام و تمرین این رشته را به اهالی آن می دهد. در این رشته ورزشی که قدرت عضلانی بدن حرف اول را می زند اغلب شاهد حضور و فعالیت پسران هستیم اما در این بین دخترانی پا به این عرصه می گذارند تا نشان دهند هر چند به دلیل محدودیت های پوشش هیچگاه نمی توانند در عرصه رقابت های جهانی این رشته شرکت کنند اما میدان را خالی نکرده و همپای پسران فعالیت می کنند تا جایی که در حین انجام این فعالیت به علت عجیب و سریع بودن حرکات و همچنین نحوه لباس پوشیدن و پوشاندن موها، نشانی از دختر بودن وجود ندارد و اغلب تصور می شود که یک پسر در حال حرکت زدن است.

شیدا فهیمی؛ دختری که مرزهای جنسیتی را کنار زد

 
شیدا فهیمی ۳۱ ساله و دانشجوی رشته تربیت بدنی است. او سه ساله بود که به علت تماشای رشته ژیمناستیک از تلویزیون و همچنین شرکت یکی از اقوام شان در این رشته، به شدت جذب این شاخه ورزشی شد تا این که بعد از یک سال تلاش و وقتی تنها چهار سال داشت، خانواده اش او را در کلاس ژیمناستیک ثبت نام کردند. پیشرفت عجیب و استعداد فوق العاده او آینده درخشانش در این رشته را تضمین می کرد تا جایی که او از سنین ۱۰ تا ۱۵ سالگی همه ساله در رتبه های برتر کشوری قرار گرفته و اغلب صاحب مدال طلای مسابقات شده است.

او می گوید: «از کودکی دیدن حرکات قهرمان ژیمناستیک کار را می دیدم و آرزویم این بود مثل آنها شوم. کم کم احساس کردم در ایران به سطح قابل قبولی در این رشته رسیده ام اما با این وجود هیچگاه امکان شرکت در مسابقات جهانی در این رشته برای دختران ایرانی وجود ندارد اما این مشکلی نیست که باعث شود دوستداران این قبیل رشته ها قیدش را بزنند.»

دختر بودن با کلستنیک منافاتی ندارد

شیدا فهیمی از ۱۵ سالگی به سمت رشته ایروبیک ژیمناستیک که با قدرت بیشتری سروکار دارد، می رود. هم اکنون هشت سال است که در این رشته نیز فعالیت دارد و هر سال در مسابقات لیگ به صورت انفرادی و تیمی در کشور اول شده است. او در این راه از حمایت خانواده اش می گوید که برایش وقت گذاشتند و مدام تشویقش می کردند که تو باید برای خودت کسی شوی. او هم اکنون رشته های مختلف ورزشی را تدریس می کند و از ۱۷ سالگی تا به امروز مربی ژیمناستیک بوده است.

شیدا که به ورزش به قول خودش معتاد شده است و تمام روزش را با ورزش پر می کند، از رشته ای جدید می گوید: «ورزشی که دیدن یک دختر در آن باعث تعجب می شود.» ورزشی که معتقد است باید واردش می شد تا به همگان نشان دهد ورزش جنسیت نمی شناسند و حتی در ایران نمی توان کمبود امکانات را بهانه ای برای دوری از این گونه رشته های ورزشی دانست. او دختر  بودنش در این رشته را وجه تمایز و نقطه قوت می داند، نه نقطه ضعف. نام این رشته مدرن کلستنیک استریت ورک اوت است.

همپای پسران روی میله یا روی زمین حرکت می زنم

او در رابطه با این رشته خاص و جذاب می گوید از دو سال پیش با کلستنیک آشنا شدم. کلیپ هایش را می دیدم و راجع به آن از زبان پسرهایی که در این رشته فعالیت می کردند، می شنیدم. حدود شش ماه پیش بود که اتفاقی رفتم روی میله و حرکت زدم. از همان اولین تجربه متوجه شدم خیلی از حرکاتش برایم آسان است چرا که به دلیل ژیمناستیک کار بودنم، قدرت دست ها و بدنم به اندازه کافی بالا بود. دنباله این ورزش را گرفتم و به پارک پردیسان رفتم. در آنجا مورد تشویق اعضای تیم کلستنیک قرار گرفتم و از آن روز وارد تیم شده ام و در فضای باز که همان پارک پردیسان است، زیر نظر مربی تمرین و فعالیت می کنم.

از او می پرسم تو اولین دختری هستی که وارد این رشته شده ای و او می گوید: تعداد بسیار اندکی از دختران کلستنیک کار می کنند اما معمولا در باشگاه ها هستند و یا وارد تیم حرفه ای نشده اند. اما هدف اصلی من این بود که در فضای باز این کار را انجام دهم تا هم ثابت کنم دختران هم می توانند و هم این که اگر دختری به این رشته علاقه مند است اما تصور می کند فعالیت در این رشته در ایران امکان پذیر نیست، متوجه شود که در ایران هم می تواند خودش را نشان دهد. هر چند امکان شرکت در رقابت های جهانی وجود نداشته باشد.

 
اگر ورزشکار نبودم در تصادف سالم نمی ماندم

رشته کلستنیک استریت ورک اوت شاید کمتر از هشت سال است که وارد ایران شده است اما در این بین جوانان ایرانی از قافله هانی عقب نمانده اند و سال گذشته پیام حسن نژاد که سابقه قهرمانی آسیا را در کارنامه خود دارد، موفق به کسب قهرمانی جهان در رقابت های ۲۰۱۶ مسکو شد. ورزشکاران این رشته دارای بدن هایی عضلانی و قوی هستند. این رشته هیچ ربطی به پارکور ندارد و در واقع می توان آن را با بدنسازی و فیتنس مقایسه کرد چون هر دو رشته در جهت پرورش و رشد عضلانی پیش می روند و در کل هیچ نیازی به بلند کردن وزنه و کار با وسایل بدنسازی نیست بلکه تمام حرکات با وزن بدن انجام می شود.

ارتش آمریکا به نیروهایش تمرینات کلستنیکس را توصیه می کند و می گوید این تمرینات باعث افزایش قدرت عضلانی، استخوان ها و مفاصل شده و از آسیب دیدگی ها پیشگیری می کند و این دقیقا همان چیزی است که عاید این ورزشکاران و شیدا شده است. او به تازگی حادثه تصادفی را از سر گذرانده که می گوید هر کس جای او بود سالم بیرون نمی آمد اما او به خاطر بدن قوی و محکمی که دارد آسیب آنچنانی از این حادثه ندیده است.

*تصویر از صفحه اینستاگرام شخصی شیدا فهیمی*


منبع: برترینها

علی نصیریان: برای استقبال از مصدق تا مهرآباد دویدیم

بیست‌وسومین قسمت از برنامه «هزارداستان» با اجرای محمدرضا شهیدی‌فرد مجری تلویزیون روی آنتن شبکه نسیم رفت که به گفت‌وگو با علی نصیریان و داستان زندگی او از کودکی تا امروز اختصاص داشت.در ابتدای برنامه شهیدی‌فرد بیان کرد: هر کشوری با چیزهای مختلفی سنجیده می‌شود که یکی از مهم‌ترین چیزها سرآمدان آن کشور هستند و اینکه آنها چه مسیری را طی کرده‌اند تا به‌عنوان افراد درجه یک آن کشور شناخته شده‌اند. ممکن است در کشوری سرآمدان اهل علم باشند یا اهل سیاست یا هنر.

ما در ایران این شانس را داریم که مهم‌ترین و محبوب‌ترین افراد برای مردم این سرزمین اهل علم و هنر هستند. یعنی اگر کسی بخواهد ایران را با سرآمدانش تعریف کند به‌عنوان مهم‌ترین فاکتور هنردوست بودن این مردم را پیدا خواهد کرد به‌دلیل محبوبیتی که اهل هنرش دارند و البته اهل علم.

من امشب با افتخار تمام مشرف به حضور استاد علی نصیریان هستم. خیلی سال گذشته است تا آقای نصیریان با رنج بسیار راهی را طی کرده‌اند و حاصل آن کارهای مختلفی بوده که هم باعث ساخت دوباره تاریخ ما شده مثل «هزاردستان» که هم باعث تعلیم و هم باعث پیدا کردن دوباره خودمان در بحران‌ها شده است.

یک اثر نمایشی در یک بحران و موقعیت ویژه اتفاق می‌افتد.آدمی یا آدم‌هایی که در یک موقعیت بحرانی گرفتار شده‌اند و اینکه چگونه خودشان را از آن رهانیده‌اند و مهم‌تر اینکه قبل از بحران در چه سطح و مرتبه‌ای قرار دارند و بعدش در چه جایگاهی هستند.

 برای استقبال از مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم

جناب استاد خیلی خوشحالم که امشب در محضر شما هستم. اسم این برنامه «هزار داستان» و شبیه به «هزاردستان» شماست. با فاصله حدود ۴۰ سال از ساخت این دو اثر. به نظرم از «هزار دستان» حال و احوال خوشی دارید، این به‌خاطر داستان است یا به‌خاطر مرحوم علی حاتمی؟ علی نصیریان در پاسخ پرسش شهیدی‌فرد، به مخاطبان برنامه و حاضران در استودیو، گفت: هم موضوع «هزاردستان» و هم شخصیت علی حاتمی برای من جذاب بود. یکی از خصوصیاتی که من از علی حاتمی دیدم این بود که علی حاتمی بسیار آدم صمیمی بود، حاتمی خودش بود، بی‌ادعا بود، این خود بودن بسیار مهم است که آدم ادا در نیاورد و هر چه هست خودش باشد. علی حاتمی مهربان بود بخصوص در مورد کارش آدم بسیار مهربان و آدم بسیار آرامی بود.

با عوامل کارهایش بسیار با محبت رفتار می‌کرد و بسیار دوست داشت هم دوره‌ای‌های خودش را دوست داشت. آثار تجسمی و اشایی که از قدیم در ایران بود بسیار دوست داشت و از آنها در صحنه‌های مختلفی که می‌خواست بسازد استفاده می‌کرد. از فضاها از معماری حتی از آجر، اشیا، گلدان، گل و… و. همه اینها را با یک نگاه و یک تعلق خاطری به ایران در آثارش استفاده می‌کرد.

این تعلق خاطر از کجا می‌آمد؟

از ریشه‌های زندگی که در آن زمان با زندگی جامعه خیلی عجین بود. محله بود،افرادمحله، بازارچه، افراد بازارچه، کاسب‌ها، اشیا و زندگی بود. همه اینها یک تعلق خاطری با ما ایجاد می‌کرد. ما در آن زمان این زیبایی‌ها را درک می‌کردیم و آنها را می‌دیدیم و تعلق خاطری به تمام این زندگی، فضا، معماری ایجاد می‌کرد.

شما کودتای ۲۸ مرداد را به یاد دارید؟

بله. خانه ما میدان شاپور بود. در آن روز من به‌همراه مرحوم اسماعیلداورفر که همکلاسی من بود پیراهن سفید پوشیده بودیم. گفته بودند چپی‌ها و طرفداران مصدق پیراهن سفید بپوشند و ما نمی‌دانستیم. افسری روی تانک نشسته بود و کلتش را سمت ما گرفت. ما فکر کردیم الان می‌زند اما نزد و فقط می‌خواست ما را بترساند.

خود آقای مصدق را یادتان است؟

وقتی از دادگاه لاهه آمد، ما پیاده به‌سمت مهرآباد می‌دویدیم تا به استقبال آقای مصدق برویم که نرسیدیم و در کنار خیابان ایستادیم و مرحوم مصدق را دیدیم. بعد از ۲۸ مرداد از اواسط دهه ۳۰ جامعه کمی به‌سمت هنر رفت و شروع به نقد جامعه از زبان هنر کردند. در همین سال‌ها من وارد تئاتر شدم. تئاتر جدید ما از اواسط دهه ۳۰ یعنی از سال ۳۵ به بعد شروع شد و من و کسانی که کلاس‌های تئاتر رفته بودیم و در هنرستان هنرپیشگی درس خوانده بودیم، جمع شدیم و شروع به‌کار کردیم یک فرد ارمنی به نام آقای سرکیسیان ما را جمع کرد و به‌صورت یک ورک‌شاپ شروع به تمرین و کار کردیم.

خانواده‌تان هم اهل تئاتر بودند؟

نه. در کودکی پدرم دست مرا می‌گرفت و به نقالی می‌برد. من تعزیه می‌دیدم. تعزیه یک نوع نمایش بود و نمایش برایم جذاب بود.

جریان روشنفکری که از اواخر دهه ۳۰ شکل می‌گیرد و رشد و اوجش در دهه ۴۰ است و یک نکته مهمش دوری از مردم است. چطور این اتفاق می‌افتد؟ یعنی فکر می‌کند که تفاخرش اصلا این است که از زندگی عادی مردم دور است و فکر می‌کند یک جور دیگری باید حرف بزند. چیزی که شما مقاومت کردید در مقابلش.

من کلاس تئاتر جامعه باربد که می‌رفتم یک استادی آمده بود و گلستان سعدی درس می‌داد. در کدام دانشکده تئاتر الان گلستان سعدی می‌خوانند. در کدام دانشکده ما الان بوستان یا فردوسی یا حکیم نظامی می‌خوانند. این کمبود از آنجا شروع شد که ما وارد دوران تجدد شدیم و گفتیم گلستان و امثال آن دیگر قدیمی شده، اما زبانی که الان حرف می‌زنیم، فردوسی به ما داده، یادمان رفته ما الان داریم به زبانی حرف می‌زنیم که فردوسی‌هزار سال پیش به ما داده است. حیف است که این گنجینه‌ها را از دست داده‌ایم.

مثلا لاله‌زار یکی از مراکز فرهنگی هنری همان دهه‌های ۳۰ و ۴۰ است.

بهترین سینماها و تمام تئاترها در خیابان لاله زار بود و فقط چند پارچه‌فروش در آن خیابان بود و یک مغازه بزرگی مثل شاپینگ سنترهای امروزی به اسم پیرایش و یک کافه لاله‌زار بود که هنرمندان در آنجا می‌نشستند و یک قهوه‌ای می‌خوردند و ۲تا از بهترین سینماها، رکس و ایرانکه با استانداردهای بین‌المللی ساخته شده بود روبه‌روی هم بودند و تئاترهایی مثل تهران، باربد، گیتی، شهرزاد و پارس در لاله‌زار بود و هر کدام کار خودشان را می‌کردند.

مثلا جامعه باربد کارهای تاریخی می‌ساخت. تئاتر تهران کمدی‌های اقتباسی از آثار فرنگی اجرا می‌کردند.یا در تئاتر فردوسی که آقای نوشین پایه‌گذاری کرده بود آقای محتشم و خانم ژاله علو نمایش‌های خیلی سنگین و جالب و زیبایی اجرا می‌کردند. مرکز فرهنگ و هنر آن دوران خیابان لاله زار بود.

یک چیزی شبیه براد وی در اندازه کوچک‌تر. موسس جامعه باربد اسماعیل مهرتاش بود که موزیسین بود و تار می‌زد و دستگاه‌های موسیقی می‌ساخت و استاد موسیقی بود. من ۴ سال زیر دست او موسیقی ایرانی یاد گرفتم. آقای ناصحی سلفژ درس می‌داد. آقای مهرتاش عاشق نمایش‌های ایرانی بود و تمام نمایش‌هایی که در آنجا اجرا می‌شد ایرانی بود. آقای حالتی می‌نوشت کارهایی مثل «پیر پاره دوز»، «خاقان می‌رقصد»، «قائم مقام الملک فراهانی» و… نمایش‌هایی که متن و شیوه اجرا ایرانی بود البته در اندازه‌ها و فرهنگ دوره خودشان، نه مثل الان.

شما این شانس را داشتید که با مجموعه‌ای از بهترین و بزرگ‌ترین آدم‌های اهل ادبیات، موسیقی، تئاتر و سینما، شاعران و نمایشنامه‌نویسان کار کنید. مهم است که یک شخص از چه معبری رد می‌شود از کنار چه کسانی، چه می‌بیند، چه می‌شنود و چه می‌خواند. این روزها خیلی افراد می‌گویند ای کاش من آقای نصیریان بودم و فکر می‌کنند که اگر آدم هیچ‌چیز نخواند، چندان تئاتر نبیند و چندان فیلم نبیند می‌تواند در ۲۱ سالگی آقای نصیریان شود. در حالی که این خون دل خوردن‌ها و آن آدم‌های مهم درجه یک تاثیرگذار هستند. درست است؟

یک هنرمند سوای تخصص خودش باید دارای یک فرهنگ باشد و این فرهنگ تماما آن چیزی نیست که در مدرسه و دانشگاه یاد می‌گیرد. فرهنگ چیزی است که از انسان‌های فرهیخته‌تر از خودتان از کسانی که استادند، هوشمندتر از شما هستند، کسانی که باسوادتر از شما و مسلط‌‌‌تر هستند از ادبیات مملکت خودمان و ادبیات جهانی باید یاد گرفت.

در دوره ما افرادی مثل فریدون رهنما، فرخ عفاری، منوچهر انور، خانم خجسته کیا و… بودند که ما پیش آنها می‌رفتیم، نمایشنامه می‌خواندیم، کار می‌کردیم، صحبت می‌کردیم و آنها برای ما از فردوسی و شاهنامه می‌گفتند، از ادبیات خارج، شعر فرنگی و تئاتر آوانگارد و مدرن می‌گفتند.

ما از اینها یاد می‌گرفتیم، تلمذ می‌کردیم. خواندن فردوسی و سعدی را آنهابه ما یاد می‌دادند و تذکر می‌دادند. در همان مدرسه هنرپیشگی کسانی مثل دکتر نامدار و حسن رهاورد کار مارا با عشق و علاقه دنبال می‌کرد. افرادی مثل حسین ناصحی، حسین خیرخواه، رفیع حالتی و گرمسیری اساتیدی بودند که به ما راه را نشان می‌دادند. گفتن یک کلمه از طرف آنها برای ما کافی بود تا برویم و آن را دنبال کنیم و درباره‌اش بخوانیم.

یکی از نکات مهم برای کسی که می‌خواهد هنرمند شود، خود آموزی است. خودت یاد بگیر. از دیگران یاد بگیر. یک کلمه و یک جمله یک سرنخ است برای آینکه آن را دنبال کنید. یکی از مهم‌ترین چیزها برای یادگیری و داشتن فرهنگ لازم است گرفتن سرنخ از آدم‌های کاربلد و خودآموزی است.

زحمت دارد آقای نصیریان.

هنر چیز سهل‌الوصولی نیست و سختی‌های زیادی دارد. برای موسیقی یک ابزار و آلت موسیقی لازم است اما بازیگری هیچ‌ابزاری ندارد. همه فکر می‌کنند کار ساده‌ای است اما این طور نیست. شما که اینجا نشسته‌ای اجرا می‌کنی کار ساده‌ای است؟ نباید خوانده باشی، نباید شعر و تئاتر و سینما را بشناسی؟ پس عرق ریختن و دنبال کردن می‌خواهد. زحمت دارد آقا، شما فکر می‌کنید که بازیگر راه می‌رود و حرف می‌زند همین راه رفتن، حرف زدن، صدا، جنبش، دست تکان دادن‌ها تمرین و قائده دارد.

جناب استاد نصیریان وجه مشخصه و ممیزه شما سینماست. یعنی مردم عموما شما را با سینما و تلویزیون می‌شناسند. در نیمه‌های دهه ۴۰ سینمای متفاوت ایران هم آرام آرام جریان خودش را پیدا می‌کند و از اولین شاخصه‌های آن که شما هم در آن حضور دارید فیلم «گاو» است. اینکه چطور سر از سینما در می‌آورید را بفرمایید البته روشن است کسی که در تئاتر کار می‌کند امکان حضورش در سینما خیلی ساده و راحت است.

 برای استقبال از مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم
در دهه ۴۰ اتفاقات خوبی در فرهنگ و خصوصا هنر سینما و تئاتر افتاد. سینمای جدید ما از اواسط دهه ۴۰ با فیلم گلستان و غفاری و… راه افتاد و اینها نمونه‌های متفاوت سینمای رایج ما بودند. در فیلم گاو با خلوص‌نیت تمام گروه رفتیم به روستایی اطراف شهرقزوین رفتیم. ۲ماه با زحمت و مرارت آنجا زندگی کردیم، با غذای بد و جای بد ساختیم، در تابستان گرم در ده بد آب و هوایی به نام بومیان در وسط بیابان و فیلم گاو را بازی کردیم و تحمل این سختی‌ها دلیلش عشق به سینما بود.

تقریبا همه شما در آن فیلم حضور اولتان در سینما بود. چطور آن متن را با این همه سختی پذیرفتید؟

به‌دلیل اینکه متن معنا داشت و حرفی که در فیلم زده می‌شد، بیان آن استحاله‌ای که یک آدم می‌شود، آن وضعی که پیش می‌آید، آن ده، آن فضاحت و گرفتاری‌ها و سختی‌هایی که در آن ده وجود دارد، برای ما جذاب بود. «گاو» فیلمی بود که آقای خمینی از آن تمجید کردند و به فیلمسازان توصیه کردند که فیلم‌هایی مثل آن بسازند و دستور داد که در تلویزیون پخش شود.

فیلمبرداری فیلم «گاو» چقدر طول کشید؟

برای فیلم گاو نزدیک ۲ماه درگیر کار بودیم ودر آن زمان صدا سر صحنه نداشتیم و بعد از فیلمبرداری مدتی را هم برای صداگذاری آن وقت گذاشتیم.

همه شما به‌جای خودتان حرف زدید؟

بله. اصلا آقای مهرجویی به دوبله اعتقاد نداشت و معتقد بود بازیگر باید جای خودش حرف بزند. بر خلاف علی حاتمی که خیلی به دوبله اعتقاد داشت ولی آقای مهرجویی و آقای تقوایی مطلقا به دوبله معتقد نبودند. دوبلورهای خوبی در آن زمان داشتیم و من به دوبله ایراد نمی‌گیرم. نگاه آقای مهرجویی این‌گونه بود.

حق است که بگویم آقای مهرجویی برای بازی در فیلم «گاو» برای ما تمرین گذاشت. با اینکه ما کاراکترها را می‌شناختیم و آن را بازی کرده بودیم، تمرین گذاشت و مدیوم سینما را به ما یاد داد. مهرجویی ما را با سینما، لنز، فاصله و جای دوربین، تراولینگ، نور، حرکت دوربین و نوع اکتینگ در تئاتر و مقابل دوربین آشنا کرد و سر هر صحنه کار کرد و با همان متدی که ما در تئاتر با کاراکتر مواجه می‌شدیم، و شخصیت را می‌فهمیدیم و می‌ساختیم و تصویر می‌کردیم شروع به‌کار کردیم. از همان‌جابود که کارهای سینمایی ما شروع شد.

بین این دو جریان تئاتر و سینما، این دو نحوه تماشای جهان و این دو طرز تفکر شما همیشه در این سمت فیلم‌ها و تئاترهای خاص متفاوت، موج‌نو و همراه با جریانی که نامش جریان روشنفکری است، بودید. هیچ‌وقت وسوسه نشدید که به‌سمت سبک دیگر رایج در آن زمان بروید؟

ممکن بود در فیلم‌های تجاری وضع مالی بهتری باشد اما در خودم نمی‌دیدم که آن کارها را انجام دهم و از من بر نمی‌آمد.

در آن سال‌ها ازدواج کرده بودید؟

بله حوالی سال ۳۶ ازدواج کرده بودم و به پول هم احتیاج داشتم اما علاقه‌ای به حضور در فیلم‌های تجاری نداشتم.

دستمزدی که سر فیلم «گاو» دریافت کردید به یاد دارید؟

اصلا دستمزدی نگرفتیم. هیچ‌کدام از ما برای بازی در فیلم «گاو» هیچ‌دستمزدی نگرفتیم. فقط در آن زمان مهرجویی ۴۰۰۰تومان از یک جشنواره‌ای برنده شده بود که آن را به من داد. هیچ‌یک از ما هیچ‌قراردادی نداشتیم.

می‌دانستید که پولی نخواهید گرفت؟

بله. عشقمان بود. ما دلبسته این قصه و کار بودیم و دوست داشتیم یک فیلم سینمایی بازی کنیم و برایمان خیلی ارزشمند بود.

مایل هستید کمی درباره «سربداران» صحبت کنیم؟

بله.

خیلی مقطع ویژه‌ای است و بسیار سریال ویژه‌ای در تاریخ تلویزیون ایران است. یعنی در سال‌هایی که انقلاب اسلامی پیروز شده و البته ساختارهای حاکمیتی به‌هم ریخته و به‌نوعی ساختارهای فرهنگ و هنر به‌هم ریخته است. طبیعتا آن بخشی از نحوه نگاه تحت تاثیر انقلاب است ولی جریان تولیدش برای من مهم است. یک سریال بزرگ شلوغ پرخرج. درمورد شکل‌گیری این کار بفرمایید.

نجفی یک فرد انقلابی بود و در حسینه ارشاد فعالیت‌های هنری مذهبی داشت. نجفی از شاگردهای دکتر شریعتی بود. یک روز یک نفر از طرف دکتر شریعتی به من تلفن زد و گفت آقای دکتر شریعتی گفته تو و آقای والی امشب بیایید حسینیه ارشاد و نمایشی به نام «ابوذر» که ما داریم اجرا می‌کنی مرا ببینید. وقتی به آنجا رسیدیم دیدم تا وسط خیابان شریعتی مردم ایستاده‌اند.به در کتابخانه رفتیم و گفتیم آقای دکتر شریعتی به ما پیغام داده که بیاییم این نمایش را ببینیم. آن آقا رفت و با آقای دیگری بازگشت که محمدعلی نجفی بود. ما را به‌داخل بردند و جایی نشاندند.

تئاتر را دیدیم بعد رفتیم با آقای شریعتی سلام و علیکی کردیم و بعد آقای شریعتی یک سخنرانی کرد که بسیار جذاب بود و در واقع تمام آن مردم برای آن سخنرانی آمده بودند. رفتیم پشت صحنه آقای شریعتی از ما پرسید نظرتان چیست؟

و من گفتم آقای دکتر اگر بخواهم صادقانه بگویم سخنرانی شما از نمایش برای من جذاب‌تر بود.این اولین و آخرین باری بود که من دکتر شریعتی را دیدم. مدتی بعد آقای نجفی زنگ زد، خودش را معرفی کرد و گفت می‌خواهم این نقش را بازی کنید. فیلمنامه را خواندم خوشم آمد. قاضی شارع نقش یک واعظ و قاضی شرعی بود سخنور و صاحب نفوذ بود باید مثل یک دریل محکم جدی می‌بود. گفتم این کار با یک رئالیزم ساده در نمی‌آید.

این یک آدم سیاس پرابهتی است که باید استیلیزه شود و بیاید در استیل یک واعظ مثل آقای فلسفی که تنها یک سخنور نبود بلکه آن را اجرا می‌کرد و کلام را زنده می‌کرد. خیلی هم به من ایراد گرفتند که چرا این گونه حرف زده و دست‌هایش را حرکت می‌دهد؟ اما نفوذ کرد و مردم هم نقش را قبول کردند.

با همه نقش‌ها این‌گونه رفتار کردید؟

هر نقشی را که یک بازیگر قبول می‌کند باید برود سر نیمکت کلاس اول بنشیند و از نو بیاموزد. این طور نیست که من استادم. استادی نداریم. استادی یک کلمه خیلی کلیشه‌ای ظاهری به معنای داشتن تجربه زیاد است ولی تجربه‌ها باید دوباره تکرار شود.

شما در هنگام توضیح نقش انرژی زیادی می‌گذارید و در هنگام اجرای آن چه انرژی مضاعفی گذاشتیه‌اید.

اجرای نقش و بازیگری انرژی زیادی از انسان می‌گیرد. هم از لحاظ ذهنی، درونی، عواطف و احساسات و هم از لحاظ جسمی. کار بازیگری بعد از کار معدن دومین کار سخت دنیاست. بنابراین بازیگر باید انرژی‌اش را ذخیره کند، نباید شب زنده‌داری داشته باشد، نباید غذای زیادی بخورد، نباید سیگار بکشد، نباید مخدر استفاده کند. یعنی یک نوع ریاضت. نباید چاق و لاغر شود، وزن خود را ثابت نگه دارد. باید همه اینها را رعایت کند، باید از خودش مراقبت کند دست و پایش نشکند، زخمی نشود. نباید در ماشین جلو بنشیند که اگر تصاوف شد زخمی نشود.

شما واقعا این گونه زندگی کردید؟

من این‌طور زندگی نکردم مثلا من خودم رانندگی می‌کنم اما بهترین شکل این است و باید این موارد را رعایت کرد. در دنیا وقتی برای کاری میلیون‌ها دلار سرمایه‌گذاری می‌شود، از بازیگر نگهداری و مراقبت می‌شود که اتفاقی برایش نیفتد. باید غذا، استراحت، مراقبت از خود و همه چیز درست باشد.

این گونه زندگی کردن شور زندگی را از آدم نمی‌گیرد؟

نه. نوعی ریاضت است اما عشق به کار و لذتی که از اجرای خودت می‌بری، جواب تمام ریاضت‌ها را می‌گیری.

آیا جریان تولید سینما و تلویزیون این اجازه را به شما می‌دهد؟ شما سر کار می‌روید و گاهی ناچارید ساعت‌های خیلی طولانی کار کنید.

وضع سینمای ما غلط است. در دنیا این طور نیست. کار صبح‌ها از یک ساعت مشخصی شروع می‌شود و در ساعت مشخصی هم تمام می‌شود. شب کاری ندارد شب و روز را درست می‌کنند. ما را با بقیه دنیا مقایسه نکنید. شرایط ما بسیار دشوار است و بسیار باعث تحلیل بازیگر می‌شود. من این شرایط را اصلا قبول ندارم کار باید ۸ساعت باشد و بیشتر از آن اشتباه است. بازیگر رادر نهایت خستگی و فرسودگی جلو دوربین می‌فرستند. با این شرایط ما کار می‌کنیم یک نوع رنج و درد اضافی داریم اصول کار این نیست.

آیا تا به حال شده که در قرارداد قید کنید که من فقط روزی ۸ ساعت کار می‌کنم؟

خیر. بیرونم می‌کنند. می‌گویند برو آقا ما با تو کار نمی‌کنیم.

آیا این حرف‌هایی که گاهی درباره ماندگاری و تاثیر نقش در روح و ذهن بازیگر زده می‌شود درست است؟

یک مورد درباره نمایش «اتوبوسی به نام هوس» می‌گویند برای بازیگر زن نمایش قدری مشکل پیش آمده ولی من این چیزها را زیاد باور ندارم. بازیگری یعنی تظاهر به نقش. همه چیز تحت کنترل بازیگر استیک چشم سومی باید داشته باشید. پس این میزانسن‌ها و کیوهایی که می‌دهند چیست؟ جزئیاتی و توضیحاتی که سر صحنه داده می‌شود و بازیگر باید در حین بازی حواسش به همه آنها باشد پس چطور ممکن است در نقشش غرق شود؟ ولی بازیگر باید آن‌قدر ماهرانه تظاهر کند که کنترل‌ها پوشیده شود.

پشیمان نیستید از اینکه این همه عاشق این کار بودید؟

من خیلی بازیگری را دوست دارم، خیلی درد و رنج دارد اما در عین حال خیلی برای من جذاب است. اینکه می‌توانم با نقش بازی کردن درباره انسان فکر کنم و انسان را تجزبه و تحلیل کنم و انسان را مقابل خود انسان‌ها تصویر کند، خیلی جذاب است.

همسرتان می‌آمدند کارهای تئاتری و سینمایی شما را ببینند؟

تا زمانی که درگیر بیماری نشده بود و می‌توانست خوب راه برود تمام کارهای مرا می‌دید. همسر من یک منتقد تمام عیار است و من هم به حرف‌هایش خیلی خوب گوش می‌دهم. این سریال‌هایی که بازی می‌کنم را با دقت می‌بیند و ضعف و قوت کارها را می‌گوید. سال‌های زیادی است که با من زندگی می‌کند و در این سال‌ها تمام زیر و بم‌های سینما را خیلی خوب درک کرده و در نتیجه خودش یک منتقد شده است.

خودشان هیچ‌وقت دوست نداشتند که بازی کنند؟

نه. آن اوایل ازدواجمان یک نقش کوتاهی بازی کرد ولی بعد گفت دوست ندارم ادامه بدهم.

در سال‌های میانی زندگی که همه جا مورد توجه بودید برای همسرتان دشواری نداشت؟

همسرم خیلی درک خوبی از کار من دارد و خیلی خوب با من مدارا کرده است و در تمام این سال‌ها مواقعی بود که بیشتر از خانواده در کنار گروه بودم همسرم تحمل می‌کرد. بسیار زن خوبی است و من بسیار از او راضی هستم. خدا ان‌شاءا… شفایش بدهد. اگر من توفیقاتی داشتم بخشی از آن به‌خاطر صبر و تحمل همسرم بوده است.

آشپزی می‌کنید؟

بله به تازگی یاد گرفته‌ام. چون همسرم توانایی آشپزی ندارد. ایشان می‌نشیند دستور می‌دهد و من انجام می‌دهم. شاگرد آشپز هستم. کم کم یاد گرفته‌ام.

اواخر بازی در «سربداران» علی حاتمی «هزاردستان» را پیشنهاد داد

نصیریان در ادامه درباره نحوه پیوستنش به سریال «هزاردستان» توضیح داد: سر سریال «سربداران» در همین شهرک غزالی کار می‌کردم که یک روز علی حاتمی مرا صدا زد و گفت یک کاری دارم و نقشی هست به نام ابوالفتح که از سوسیال دموکرات‌های سمت قفقاز است. کمیته مجازاتی وجود دارد و او تحت عنوان صحاف آمده که ترور کند. نقش جالبی است و دلم می‌خواهد شما بازی کنی. گفتم من سر سریال «سربداران» هستم. گفت خب هماهنگ می‌کنیم با آقای نجفی. «سربداران» هم اواخر کار است.

پرسیدم چقدر طول می‌کشد. گفت دو ماه و واقعا هم کار من دو ماه طول کشید. مجموعه سریال از قبل از انقلاب شروع شده بود و چندین سال طول کشید چون در اواسط کار متوقف شد.

حالتان با آن سریال چگونه است؟

خیلی خوب است. علی حاتمی فیلمنامه کامل با دیالوگ و جزئیات کامل نداشت. فقط سیر قصه را داشت. فقط سیناپس بود. سیناپس را برای من توضیح داد. من دیدم این کاراکتر از سوسیال دموکرات‌های خارج از ایران است که نمی‌خواهد بگوید. آمده برای کمیته مجازات ترور کند. پس دو نکته مخفی دارد و تحت عنوان صحاف آمده با تزویر خودش را کس دیگری جلوه می‌دهد.

پس آدم تودار و مرموز و در خودی است. زیاد حرف نمی‌زند تا چیزی را بروز ندهد. حتی احساساتش نسبت به زنش و بمیاری‌اش را پنهان کرده است. بر این اساس این ادم را بازی کردم. به حاتمی گفتم که من سرم را برای سریال «سربداران» می‌تراشم گفت اشکالی ندارد کلاه‌گیس می‌گذاریم. پیش آقای اسکندری و آقای معیریان رفتیم. کلاه‌گیس‌های مختلف را امتحان کردیم هیچ‌کدام خوب در نمی‌آمد. کلاه را برداشتم و با همان سر تراشیده روی سرم گذاشتم.

برای استقبال از مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم 
دیدم نقش ابوالفتح با همان سر تراشیده خوب است. به علی حاتمی گفتم و او هم پذیرفت. بعد ردا را پوشیدم و عینک را زدم و آن وقت معیریان با قلم روی صورتم سایه روشن کار کرد و دیدیم چهره مورد قبول در آمد. بخشی از رفتن ما به سمت و سوی شخصیت از ظاهر شروع می‌شود. گریم و لباس خیلی کمک می‌کند که این آدم چطور آدمی باید بشود و به بازیگر ایده و فکر می‌دهد. در نتیجه این توداری را نقطه عطف و ستون اصلی این شخصیت قرار دادم.

نقش ابوالفتح به شما نزدیک است و آن سکانس خداحافظی جیران؟

بله. خیلی زیاد. آن سکانس خیلی برایم حسی بود، زیرا خیلی دلگیر بود. آن دلگیری جدایی، مرگ و جدا شدن از زنی که عاشقانه دوستش داری در من ایجاد شد. الان که صحبتش را می‌کنم اشک در چشم‌هایم جمع می‌شود.

دیالوگ‌ها را به یاد دارید؟

خیر.

علی حاتمی نزدیک به کدام یک از شخصیت‌های فیلم‌ها و سریال‌هایش بود؟

من در «دلشدگان» حضور نداشتم اما به آن هنرمندان بیشتر شبیه بود. خیلی آدم هنرمند و وارسته و رهایی بود. ساز زن ضربی‌ها و خواننده‌هایی که در کافه‌های لاله زار و استانبول بودند، آورد و آنها را سیاهی لشکر کرد. هر روز صبح یک ماشین از میدان امام حسین(ع) این‌ها را که حدود ۷۰ نفر بودند سوار می‌کرد و می‌آورد سر صحنه فیلمبرداری. با زن و بچه‌هایشان می‌آمدند و در آن رفت و آمد بازار و خیابان به عنوان سیاهی لشکر کار می‌کردند، مزدشان را می‌گرفتند، ناهارشان را هم می‌خوردند و می‌رفتند. این کار خیلی قشنگی بود حدود یک سال به اینها روزی رساند در حالی که آنها نان شب هم نداشتند.


منبع: برترینها

طرز تهیه فلافل خانگی

ریشه فلافل به کشور های عربی برمیگرده و وقتی به جنوب ایران رسیده به خاطر طعم خوب، قیمت ارزون، مفید و مقوی بودنش و در آخر طرز تهیه نسبتا آسونی که داره در تمام ایران شناخته شده و الان هم کمتر کسیه که یا اسمشو نشنیده باشه یا اینکه نخورده باشدش. در ایران فلافل با مواد اولیه مختلفی درست میشه و من در این مطلب ساده ترین دستورش رو براتون میگم.

مواد لازم برای تهیه فلافل

  •     ۱۵۰ گرم نخود خام
  •     ۱ حبه سیر خام
  •     ۱ قاشق غذاخوری آرد نخودچی
  •     ۱/۲ قاشق چایخوری دارچین
  •     ۱/۲ قاشق چایخوری زرچوبه
  •     پودر فلفل قرمز به مقدار لازم
  •     نمک به مقدار لازم
طرز تهیه فلافل خانگی مرحله به مرحله
طرز تهیه 

۱- خیس دادن نخود برای فلافل

۲ – فلافل با نخود خامی که کاملا خیس خورده باشه تهیه میشه و احتیاجی به پختن نخود ها نیست. پس از یک روز قبل نخودها رو خیس کرده و چند بار هم آبشون رو عوض میکنیم تا نفخشون بره و آب رو به خودشون بکشن و کمی نرم بشن. بعد از یک روز هم نخود هارو داخل صافی میریزیم تا آب اضافیشون کاملا بره.

۳- حالا نخود و یک حبه سیری که داشتیم رو داخل غذاساز میریزیم و با هم مخلوطشون میکنیم تا کاملا پودر بشن.

۴- بعد از اینکه سیر و نخود رو با هم پودر کردیم داخل یه کاسه میریزیمشون و آرد نخود چی، زرچوبه،دارچین، نمک و به مقداردلخواه با توجه به تندی که میپسندیم فلفل قرمز رو هم اضافه کرده و مواد رو با قاشق مخلوط میکنیم.

۵- مقدار فلفل کاملا سلیقه ای ولی در کل فلافل به عنوان یه غذای تند معروفه.

۶- حالا برای بار دوم مخلوط رو داخل غداساز ریخته و یکبار دیگه غذاسازو روشن میکنیم تا مخلوط حالتی تقریبا شبیه به یه خمیر با خورده های قابل مشاهده نخود به خودش بگیره و انسجام پیدا کنه.

۷- حالا یه مقدار از مخلوط رو برمیداریم و اول گوله اش میکنیم و بعد کمی فشارش میدیم تا یکم صاف بشه.

۸- وقتی تمام مواد رو شکل دادیم روی کاغذ روغنی میذاریمشون و برای مدت یک ربع الی نیم ساعت داخل فریزر میذاریم تا موقع سرخ شدن منسجم بمونن و وا نرن.

۹- بعد از نیم ساعت فلافل هارو داخل روغن داغ با حرارت ملایم سرخ میکنیم تا علاوه بر مغز پخت شدن طلایی هم بشن.

۱۰- در نهایت بعد از سرخ شدن روی دستمال میذاریمشون تا روغن اضافیشون هم بره.

۱۱- این فلافل ها به دلیل خام بودن نخودی که داخلشون استفاده میشه پوک و ترد میشن و روغن کمی هم به خودشون میکشن در صورتی که ترجیح میدین فلافلتون لطیف تر باشه میتونین یک عدد سیب زمینی پخته رو با مابقی مواد داخل غذاساز بریزین و در صورتی که انسجام مواد کم شد از یک عدد تخم مرغ خام هم استفاده کنین در اینصورت فلافلتون نرم و لطیف میشه و روغن بیشتری هم به خودش میکشه.

۱۲- حالا فلافل های خوشمزه ما حاضرن و آماده سرو کردن


منبع: برترینها

"ترامپ"،"لاگارد" و وامی که ایران هیچ‌وقت نخواست!

پول‌نیوز – گرچه رئیس جمهور آمریکا در اقدامی دستور مخالفت با پرداخت وام از سوی صندوق بین‌المللی پول به ایران را صادر کرد، اما مساله اینجاست که ایران هیچ گاه تقاضای دریافت وام از صندوق نداشته است.

در روزهای اخیر ترامپ در اقدام ضد ایرانی خود به نمایندگان آمریکا در صندوق بین المللی پول(MIF) دستور داد تا به درخواست ایران برای دریافت وام از این صندوق و البته سایر بانک‌های توسعه بین‌الملل رای منفی دهند تا مانعی باشد برای استفاده ایران از منابع بین‌المللی.

در ادامه کریستین لاگارد – رئیس فرانسوی صندوق بین‌المللی پول – در واکنشی اعلام کرد که هیچ تغییری در سیاست این وام دهنده در خصوص وام دهی به ایران با توجه به اظهارات رئیس جمهور آمریکا وجود ندارد و دلیلی نمی‌بیند که در شیوه نامه هیات مدیره صندوق بین المللی پول تغییری ایجاد شود؛ از این رو رابطه با ایران به روال سابق خواهد بود.

گرچه ترامپ و لاگارد درباره پرداخت وام به ایران از سوی صندوق بین المللی پول کنش و واکنش‌هایی نسبت به یکدیگر داشتند و تصمیمات خود را اعلام کردند، اما مساله اینجاست که ایران هیچ گاه درخواستی برای اخذ وام از صندوق نداشته است.

پیگیری موضوع درباره جریان وام‌های دریافتی ایران از صندوق بین‌المللی پول با توضیحاتی از سوی حسین یعقوبی میاب – مدیرکل بین‌الملل بانک مرکزی – همراه شد. وی تاکید کرد که نه تنها ایران تاکنون درخواستی بابت دریافت وام از صندوق بین‌المللی پول نداشته، حتی در صندوق کاهش فقر و افزایش رشد اقتصادی (PRGT) نیز سهم دارد و براساس ضوابط به کشورهای فقیر کمک کرده است.

در این شرایط به نظر می‌رسد دستور ترامپ برای عدم پرداخت وام از سوی صندوق بین‌المللی پول به ایران و حتی حمایت لاگارد برای این پرداخت چندان منطقی نبوده است.

مدیرکل بین‌الملل بانک مرکزی یادآور شد که به طور معمول کشورهایی که دارای مشکل تراز پرداخت بوده و از حد پایینی برای تامین مالی برخوردار هستند تقاضای دریافت وام از صندوق را مطرح می‌کنند و صندوق نیز طبق ضوابط خاص خود به آنها وام‌هایی را پرداخت خواهد کرد.

به گفته یعقوبی میاب، با این حال ایران همواره به عنوان یکی از اعضای صندوق از خدمات مشاوره‌ای و مطالعاتی آن استفاده کرده است.

صندوق بین‌المللی پول یکی از موسسات تخصصی وابسته به سازمان ملل متحد است که در سال ۱۹۴۴ (۱۳۲۳هـ. ش.) در کنفرانس برتون وودز و با شرکت ۴۴ کشور شکل گرفت و کار خود را در ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۵ (۱۳۲۴ هـ. ش.) آغاز کرد. به طور معمول هر ساله صندوق بین‌المللی پول اجلاس‌های پاییزه و بهاره ای دارد که مقامات اقتصادی و بانکی ایران نیز در آن شرکت می کنند.

در این اجلاس نمایندگان نهادهای پولی و مالی کشورها گردهم آمده و از آن برای فرصتی برای تبادل دیدگاه‌ها و همچنین ایجاد راهکارهایی برای گسترش روابط بانکی و رفع موانع موجود استفاده می‌کنند. علاوه بر آن هرسال نمایندگانی از صندوق تحت ترتیبات ماده(۴) به ایران آمده و مذاکراتی با مقامات اقتصادی و بانکی کشور داشته‌اند.

ارتقای ثبات سیستم مالی و پولی بین‌المللی، کمک به جلوگیری از بحران و کمک به حل آن در صورت وقوع و ارتقای رشد و کاهش فقر فعالیت‌های عمده و همچنین پیشبرد رشد جهانی و ثبات اقتصادی از اهداف اصلی صندوق بین‌المللی پول است.

بر این اساس جلوگیری از بحران‌های اقتصادی از طریق تشویق کشورها به پذیرش سیاست‌های مناسب از اهمیت برخوردار خواهد بوده و در این زمینه فعالیت صندوق در سه زمینه مهم نظارتی، کمک‌های فنی و وام‌دهی موجبات دسترسی به اهداف تعیین شده را فراهم می‌آورد.


منبع: پول نیوز

بحرین ۱۶ فروند اف-۱۶ از آمریکا می خرد

بحرین طی قراردادی ۳.۵ میلیون دلاری ۱۶ فروند جنگنده اف-۱۶ از آمریکا خریداری می کند.

به گزارش مهر به نقل از شینهوا، رژیم آل خلیفه ۱۶ فروند جنگنده اف-۱۶ به ارزش ۳.۵ میلیون دلار از شرکت لاکهید مارتین آمریکا می خرد.

این قرارداد در دومین روز برگزاری نمایشگاه بین المللی دفاعی در بحرین به امضای دو طرف رسید.

بر این اساس قرارداد خرید ۱۶ فروند جنگنده مذکور با حضور شیخ حمد بن عبدالله آل خلیفه فرمانده نیروی هوایی بحرین و ریچارد امبروز معاون اجرایی شرکت آمریکایی لاکهیدمارتین در منامه منعقد شد.

به گفته مقامات بحرین خرید این جنگنده های پیشرفته با هدف توسعه و نوسازی ناوگان هوایی این کشور صورت گرفته است.

مسئولان لاکهید مارتین نیز ضمن ابراز خرسندی از روابط گسترده و دراز مدت با پادشاهی بحرین بر تعهد و مسئولیت های خود در حمایت از دولت آمریکا و بحرین تاکید کردند.


منبع: عصرایران

درخواست رئیس پارلمان کردستان عراق برای استعفای بارزانی

رئیس پارلمان اقلیم کردستان عراق از رئیس این اقلیم خواست از قدرت کناره‌گیری کند.

به گزارش ایسنا، به نقل از خبرگزاری واع عراق، یوسف محمد، رئیس پارلمان اقلیم کردستان عراق درباره اوضاع کرکوک گفت: ما همگی اسیر دست نخبگان سیاسی هستیم که برای سیطره بر ثروت‌ها و منابع کشور به خاطر گسترش دایره قدرت خود تلاش می‌کنند. این نخبگان سیاسی با خون شهدا و فداکاری‌های مردم تجارت می‌کنند.

محمد افزود: قهرمانی‌های پیشمرگ‌ها تصویر زیبایی از مقاومت و فداکاری را ترسیم کرد. ما متأسفیم که این فداکاری‌ها را به عنوان پایه و اساس حکمرانی مشروع و قانونی قرار ندادند.

وی خطاب به مسعود بارزانی، رئیس اقلیم کردستان عراق گفت: باید به شکست اعتراف کنی و مردم ما را بگذاری که خود سرنوشت‌شان را تعیین کنند نه اینکه براساس تمایل خودت آن را مشخص کنی.

وی از بارزانی که از ۱۲ سال پیش به صورت قانونی و غیرقانونی در رأس قدرت بوده، خواست از طریق تقدیم استعفایش خدمت بزرگی به مردم کند.

حیدر العبادی، نخست وزیر عراق روز سه شنبه به خبرنگاران گفت که همه پرسی استقلال اقلیم کردستان به پایان رسیده است.

وی گفت: من به رهبران کرد گفتم که همه‌پرسی به منافع شهروندان کرد آسیب می‌زند و من هرگز وارد جنگی داخلی نخواهم شد.

نیروهای عراقی روز دوشنبه توانستند کنترل شهر کرکوک را در دست بگیرند.


منبع: عصرایران

ممنوعیت صادرات دام سبک ادامه دارد

ایران در شش ماهه نخست سال جاری بیش از هفت میلیون دلار انواع گاو و گوسفند صادر کرده است.

به گزارش ایسنا، بر اساس تازه‌ترین آمار گمرک جمهوری اسلامی ایران از تجارت خارجی ایران در شش ماهه نخست سال جاری، ۱۳۳۳ تن انواع گاو به ارزش بیش از چهار میلیون دلار از ایران به خارج از کشور صادر شده است.

صادرات انواع گاو به چهار کشور افغانستان، ترکمنستان، عراق و کویت انجام شده که در این میان عراق با حدود دو میلیون و ۳۰۰ هزار دلار بیشترین میزان واردات گاو از ایران را به خود اختصاص داده است. همچنین در همین مدت حدود سه میلیون و ۲۰۰ هزار گوسفند زنده به جز گوسفند مولد نژاد خالص از ایران صادر شده است.

صادرات گوسفند زنده در این مدت تنها به کشور عمان و با وزن ۶۴۲ تن بوده است. این در حالی است که بر اساس اعلام وزارت جهاد کشاورزی برای تنظیم بازار داخلی و در جهت تامین گوشت گوسفند موردنیاز کشور، صادرات دام سبک زنده از سال گذشته ممنوع شده و این ممنوعیت کماکان ادامه دارد.

به این ترتیب به نظر می‌رسد این میزان از صادرات، مربوط به محموله‌هایی بوده که پیش از ممنوعیت صادرات ثبت سفارش شده بودند.

کاهش محسوس صادرات دام سبک زنده ایران در حالی با کاهش چشم‌گیری همراه بوده که به گفته رئیس مجمع ملی صادرکنندگان دام زنده ایران و شورای تامین دام کشور در سال ۱۳۹۳ یک میلیون و ۴۵۲ هزار راس، در سال ۱۳۹۴، یک میلیون و ۲۳۲ هزار راس و در ۹ ماهه سال ۱۳۹۵ یک میلیون و ۳۶۲ هزار راس دام سبک به ارزش ۳۷۵ میلیون دلار صادر شده است.

پیش از این، دام زنده ایران به طور مستقیم به کشورهای عمان، قطر و امارات و به صورت غیرمستقیم به کشورهای بحرین و عربستان صادر می‌شده است که در حال حاضر این صادرات تنها به عمان انجام شده است.


منبع: عصرایران

اظهارات مردمشهدی که پسر۹ساله اش را از ارتفاع ۳۰متری پل عابر به خیابان پرت کرد

خراسان نوشت:ساعت ۱۰ صبح روز دوشنبه گذشته جلسه رسیدگی به پرونده مردی آغاز شد که پسر ۹ ساله اش را از بلندترین نقطه پل کابلی مشهد به وسط بزرگراه پرت کرده بود.

ابتدا نماینده دادستان به قرائت کیفرخواست صادره، از دادسرای عمومی و انقلاب مشهد پرداخت و ضمن تشریح جنایت هولناک متهم ۳۱ ساله، از رئیس دادگاه خواست تا او را به اشد مجازات قانونی محکوم کند. سپس اولیای دم درحالی که تصویری از کودک بی گناه را در دست داشتند، شکایت خود را مطرح کردند.

در ادامه جلسه «افخم شعرا» (وکیل اولیای دم) به دفاع از «قربانی کوچک» پرداخت و گفت: این جنایت آن قدر بی رحمانه است که در بیان و زبان نمی گنجد با این وجود متهم (پدر مقتول) به قصد آزار و انحراف دستگاه قضایی و روند رسیدگی به پرونده دست به تناقض گویی و داستان‌سرایی زد. بنابراین نه تنها اشد مجازات را برای این متهم از محضر دادگاه خواستارم بلکه تقاضای پرداخت دیه را با درنظر گرفتن ارتکاب جرم قتل عمد در ماه حرام داریم. وکیل «قربانی کوچک طلاق» ادامه داد: متهم به صراحت در مراحل دادسرا و همچنین هنگام بازسازی صحنه قتل، به جرم خود اقرار کرده است. وی اضافه کرد: همان طور که در متن کیفرخواست نیز قرائت شد، متهم مذکور در تاریخ ۹۵٫۶٫۲۹، فرزند خود را از بالای پلی که حدود ۳۰ متر ارتفاع دارد به طرز بی رحمانه ای پایین انداخت و او را به قتل رساند.

پس از اظهارات وکیل مدافع اولیای دم، مرد ۳۱ ساله در جایگاه متهمان ایستاد و با معرفی کامل خود به سوالات قاضی علیزاده پاسخ داد.

آیا اتهام قتل عمدی پسرت (علی) را قبول داری؟ بله! اتهام را قبول دارم! کاری را که انجام داده ام چرا دروغ بگویم! اشتباهی بود که مرتکب شدم!

چرا فرزندت را کشتی؟ از زمانی که داماد این خانواده شدم با همسرم اختلاف داشتم. در واقع ما مدت بسیار کمی را با یکدیگر زندگی کردیم از آن به بعد و در طول حدود هفت سال که از ازدواجمان گذشت، مدام یا حکم جلب مرا می گرفتند یا به خاطر مهریه شکایت می کردند!

حضانت فرزند بعد از طلاق با تو بود؟ بله! وقتی بعد از یک سال از زندان آزاد شدم از طریق دادگاه حضانت فرزندم را گرفتم ولی در هفته دو روز «علی» را به آن ها تحویل می دادم.

چرا او را کشتی؟ وقتی از زندان آمدم معتاد شدم، بیکار هم بودم! از سویی بچه از نظر روحی به هم ریخته بود! حال مناسبی نداشت! همواره بهانه گیری می کرد که چرا از مادرم طلاق گرفتی! می گفت: تو مرا بدبخت کردی! هر غذایی را نمی خورد، همیشه برایش کباب می گرفتم! یعنی چیزی برای او کم نگذاشتم! اما مادرزنم او را کتک می زد! با وجود این اشتباه کردم و از محضر دادگاه تقاضای عفو و بخشش دارم.

قبلا هم قصد کشتن فرزندت را داشتی؟ نه! این ها دروغ می گویند در واقع به دنبال دیه هستند من با پدر و مادرم زندگی می کنم و فرزندم نزد من بود.

یعنی او را به کنار دریا نبردی؟ نه! من خودم به شهرستان رفتم ولی پسرم را نبردم! اما او (مقتول) خیلی لجباز شده بود. از نظر روانی به هم ریخته بود به اندازه ای که دیگر خسته شده بودم. همیشه تکرار می کرد که چرا طلاق گرفتی! البته قبول دارم کاری که من کردم در شأن یک انسان نبود، خودم قبول دارم!

نحوه قتل پسرت «علی» را توضیح بده. آن روز بعدازظهر در خانه بودم ابتدا تصمیم گرفتم پسرم را با موتورسیکلت به سمت هسته مرکزی شهر ببرم اما به طور اتفاقی از بزرگراه صدمتری فجر حرکت کردم.

با قصد قبلی که پسرت را به قتل برسانی او را سوار کردی؟ بله! می خواستم او را سر به نیست کنم! گفتم که از نظر روحی خیلی به هم ریخته بود و من نمی توانستم بهانه گیری هایش را تحمل کنم! وقتی میدان کابلی را دور زدم به سمت خیابان خواجه ربیع و میدان شهدا ایستادم. موتورسیکلت را روی جک گذاشتم و به پسرم گفتم پیاده شو و آن‌طرف نرده های پل، حرکت خودروها را ببین! او هم میله ها را با دست گرفته بود که در یک لحظه از پاهایش گرفتم او را بلند کردم و به وسط بزرگراه انداختم! ولی من پسرم را دوست داشتم در واقع نمی خواستم او را بکشم!

چرا پل بزرگ کابلی را برای این کار انتخاب کردی؟ چون قبلا آن را دیده بودم!

پس نقشه قتل را از قبل طرح کرده بودی؟ بله! از حدود ۲۴ ساعت قبل تصمیم به قتل پسرم گرفتم و راه های متفاوتی برای کشتن او به ذهنم رسید ولی در نهایت او را به میدان کابلی بردم و پایین انداختم!

لباس های بسیار شیک و تمیزی به فرزندت پوشانده بودی؟ چرا؟ نزدیک مهر بود و او باید روز بعد به مدرسه می رفت. خیلی شوق رفتن به کلاس درس را داشت. من هم چیزی از او دریغ نمی کردم لباس های تمیزش را با جوراب سفید به او پوشاندم.

آیا به قصد انتقام از همسرت یا خانواده اش این کار را کردی؟ نه! آن ها خیلی مرا آزار دادند ولی من قصد انتقام‌جویی نداشتم.

بعد از ارتکاب قتل چه کردی؟ وقتی او را پایین انداختم و دیدم حرکت نمی کند سوار موتورسیکلتم شدم و به خانه رفتم. سپس ماجرای گم شدن فرزندم را به پلیس گزارش کردم!

آیا مواد مخدر هم مصرف می کنی؟ بله! من معتاد بودم!

روز حادثه هم مواد مصرف کردی؟ بله! سه یا چهار قرص ترامادول ۲۰۰ خوردم.

زمانی که فرزندت را به قتل رساندی از نظر روحی و روانی سالم بودی؟ بله! کاملا بر اعمال خودم کنترل داشتم.

چرا راه مناسب و درستی را انتخاب نکردی؟ من می‌توانستم او را تحویل بهزیستی بدهم یا فرزندم را به کسی هدیه کنم اما آن زمان به این موارد اصلا فکر نمی‌کردم.

پس از دفاعیات متهم و اقاریر صریح او در جلسه دادگاه وکیل تسخیری وی نیز به دفاع از او پرداخت و گفت: موکل من (متهم) به خاطر حکم جلب های متفاوت و تحمل زندان به خاطر مهریه و همچنین اعتیاد، تعادل روانی نداشت و به طور مسلم این عمل به صورت غیراختیاری رخ داده است و علت تناقض‌گویی های او در مراحل رسیدگی به پرونده نیز ناشی از همین فشارهای روانی است. بنابراین تقاضای تخفیف مجازات را از محضر دادگاه دارم.

متهم که گاهی دستانش را روی صورتش می گرفت و گریه می کرد ،در آخرین دفاع از خود نیز گفت: تقاضای بخشش دارم هیچ حیوانی با فرزندش چنین کاری نمی کند که من کردم! می دانم کار درستی نبود!

با پایان یافتن اظهارات وکلای مدافع، قاضی مجتبی علیزاده رئیس شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی، دستور پایان جلسه محاکمه را صادر کرد و گفت: پس از آن که وکلای مدافع، لایحه دفاعیات خود را به دادگاه ارائه دادند در مهلت قانونی، رای دادگاه نیز در این پرونده صادر خواهد شد.

حرفهای مادر علی

زن جوان بعد از آن که به همراه وکیل مدافعش به دفاع از خون کودک بی گناهش پرداخت در تشریح ماجرای تلخ زندگی‌اش گفت: پدرم کارگری زحمت کش بود که با نان حلال فرزندانش را بزرگ کرد و من در یک خانواده اصیل در کنار خواهر و چهار برادر رشد کردم. زندگی شیرین و به دور از دغدغه ما ادامه داشت تا این که مقطع راهنمایی را به پایان رساندم و با شور و شوق خاصی در دبیرستان ثبت نام کردم به تحصیل علاقه داشتم و از درس خواندن لذت می بردم اما هنوز چند ماه از آغاز سال تحصیلی سپری نشده بود که یک روز مادرم کنارم نشست و از زنی سخن گفت که مرا برای پسرش خواستگاری کرده بود. از تعجب چشمانم گرد شد چرا که من ۱۴ سال بیشتر نداشتم و اصلا از ازدواج و خانه داری چیزی نمی فهمیدم از سوی دیگر هم من «مرتضی» را دوست نداشتم و نمی خواستم با او ازدواج کنم ولی آن زن که دوست یکی از آشنایان مادرم بود با رفت و آمدهای زیاد اصرار به این ازدواج داشت.

هر چه گریه کردم و گفتم قصد ازدواج ندارم فایده ای نداشت چرا که آخرین فرزند خانواده بودم و مادرم فکر می‌کرد آن جوان مرا خوشبخت می کند. مادر داغدار آه سردی کشید و ادامه داد، یک سال قبل از ازدواج من، پدرم به دلیل بیماری ریوی فوت کرد و من برخلاف میل باطنی ام با مرتضی ازدواج کردم ولی هنوز یک هفته بیشتر از زندگی مشترک ما نگذشته بود که اختلافاتمان آغاز شد. او مردی بی مسئولیت بود و مدام با دوستانش به تفریح و گشت و گذار می پرداخت و مرا در خانه تنها می گذاشت گاهی مدت های زیادی از خانه دور می شد و به شهرهای دیگر می رفت. وقتی اعتراض می‌کردم پاسخم این بود که من زود ازدواج کردم هنوز باید خوش می‌گذراندم و …

اختلاف های ما هر روز بیشتر شدت می گرفت چرا که او اخلاق دوگانه ای داشت و به زندگی اش توجهی نمی کرد زمانی که علی (مقتول) را باردار بودم او با دوستانش به شهر دیگری رفت و بعد از تولد فرزندم به منزل بازگشت دیگر چاره ای نداشتم جز آن که برای رهایی از این شرایط به قانون متوسل شوم از آن زمان به بعد در واقع ما با هم زندگی نکردیم او نه حاضر به طلاق بود و نه مخارج زندگی را تامین می کرد. هفت سال در کشاکش دادگاه و پاسگاه گذشت تا این که قانون رای به طلاق غیابی صادر کرد ولی در نهایت او پس از مدت ها فرار در چنگ قانون گرفتار شد و مدتی را در زندان سپری کرد ولی بعد از آزادی از زندان، حضانت فرزندم (علی) را به عهده گرفت. من هم با جوانی شرافتمند ازدواج کردم و تازه طعم خوشبختی را می چشیدم که مرتضی برای انتقام از زندگی آبرومندانه من و در یک عمل شیطانی و بی رحمانه فرزندم را به قتل رساند و مدعی شد که قرص های مخدر استفاده کرده است در حالی که او حتی لب به سیگار هم نمی‌زند.


منبع: عصرایران

مایکروسافت در تلاش حل مشکل امنیتی در ویندوز

بر اساس اعلامیه مایکروسافت، این شرکت در آخرین بروزرسانی سیستم عامل ویندوز، ضعف امنیتی WPA۲ را برطرف کرده است.

به گزارش ایسنا، به نقل از وب سایت neowin، بر اساس گزارش ها و اخبار منتشر شده، نگرانی‌ها در خصوص وجود یک ضعف امنیتی و آسیب پذیری بالای ویندوز که موسوم به WPA۲ است، در چند روز گذشته به اوج خود رسیده است. اما طی اطلاعیه ای که توسط شرکت مایکروسافت منتشر شد، این شرکت اعلام کرد که با ارایه نسخه بروزرسانی شده سیستم عامل ویندوز، این ضعف امنیتی موسوم به WPA۲ برطرف شده است. در واقع مایکروسافت با این اطلاعیه، موجب فروکش کردن نگرانی میلیون ها کاربر ویندوز شد.

اخبار منتشر شده‌ای که موجب این نگرانی‌ها شده بود، از وجود یک حفره یا ضعف امنیتی در WPA۲ و WPA خبر می داد که بدین وسیله مجرمان اینترنتی و هکرها قادر خواهند بود از طریق ترافیک اینترنت کاربران ویندوز، محتویات وب سایت ها را دستکاری کرده و یا اطلاعات آنها را به سرقت ببرند. در واقع می توان گفت این حملات جاسوسی و سایبری که به نام KRACK شناخته می‌شوند، هر گونه دستگاه متصل به اینترنت وای فای را می‌توانند هک کرده و تحت تاثیر قرار دهند.

پس از آن، مایکروسافت به سرعت با انتشار اطلاعیه‌ای اعلام کرد که این مشکل با به روز رسانی سیستم عامل ویندوز کاربران قابل حل است و کسانی که حالت بروزرسانی خودکار و اتوماتیک ویندوز شان فعال باشد، خطری آنها را تهدید نخواهد کرد. اما این شرکت تاکنون جزئیات بیشتری را در این خصوص منتشر نکرده است.

حدود یک هفته‌ پیش بود که شرکت مایکروسافت نسخه جدید به‌روزرسانی شده‌ای را برای ویندوز عرضه کرد که البته ظاهرا فایل مربوط به رفع این مشکل، در همان به‌روزرسانی وجود داشته است. در توضیحات مربوط به این به‌روزرسانی جدید، به نقص امنیتی مذکور اشاره‌ای نشده بود که البته چون تا آن زمان، وجود نقص امنیتی در پروتکل WPA۲ افشا نشده بود، این کار منطقی بنظر می رسد.


منبع: عصرایران

۱۰ راهبرد برای افزایش بهره‌وری مغز

گلوکز به عنوان سوخت مغز عمل می کند. از این رو، برای حفظ عملکرد ذهنی بهینه نیازمند حفظ سطح قند خون پایدار هستید. در طول روز مصرف سه وعده غذایی و دو میان وعده کوچک را فراموش نکنید، که هر یک باید ترکیبی از پروتئین و کربوهیدارت های پیچیده باشند.

برخی افراد در زندگی خود بسیار موفق هستند. اگرچه آنها به طور معمول افرادی باهوش، باانگیزه و موفق هستند، اما همواره با تمام توان و در بهترین شرایط خود کار نمی کنند. آنها نیز همانند انسان های دیگر گاهی اوقات خستگی، ناتوانی و دشواری در تمرکز را تجربه می کنند.

10 راهبرد برای افزایش بهره‌وری مغز 

به گزارش گروه سلامت عصر ایران به نقل از “رودال ولنس”، آنچه این افراد را متمایز می سازد، راهبردهای موثری است که برای بهینه سازی عملکرد ذهنی خود به کار می گیرند. این راهبردها به تغذیه و تحریک مغز کمک می کنند، از این رو می توانید تمرکز و عملکرد خود را بار دیگر به اوج بازگردانید.

مغز خود را تغذیه کنید

10 راهبرد برای افزایش بهره‌وری مغز 

گلوکز به عنوان سوخت مغز عمل می کند. از این رو، برای حفظ عملکرد ذهنی بهینه نیازمند حفظ سطح قند خون پایدار هستید. در طول روز مصرف سه وعده غذایی و دو میان وعده کوچک را فراموش نکنید، که هر یک باید ترکیبی از پروتئین و کربوهیدارت های پیچیده باشند. کربوهیدارت های پیچیده که حاوی فیبر هستند، مانند غلات کامل، میوه ها، و سبزیجات، در مقایسه با کربوهیدارت های پالایش شده در غذاهایی سرشار از قند و آرد سفید، گلوکز را به تدریج و به طور پیوسته آزاد می کنند. با استفاده از کربوهیدارت های پیچیده و پرهیز از قند پالایش شده، مغز به منبع سوخت پایدار در طول روز دسترسی دارد.

به احساس خود پس از وعده های غذایی توجه داشته باشید

10 راهبرد برای افزایش بهره‌وری مغز 

اگر پس از خوردن یک وعده بزرگ پاستا احساسی ناخوشایند دارید، مصرف آن را به حداقل برسانید. اگر یک ساعت پس از خوردن یک تکه کیک احساس گرسنگی می کنید، زمانی که نیاز دارید از نظر ذهنی هوشیار و متمرکز باشید، میوه را به عنوان دسر انتخاب کنید. با واکنشی بدن خود به غذاهای مختلف آشنا شوید و انتخاب های غذایی را برای بهینه سازی عملکرد ذهنی خود تنظیم کنید.

چربی های مصرفی خود را تغییر دهید

10 راهبرد برای افزایش بهره‌وری مغز 

از آنجایی که مغز عمدتا از چربی تشکیل شده است، شما باید آن را با چربی ها و روغن های سالم در رژیم غذایی خود تغذیه کنید. با مصرف چند باره ماهی های چرب مانند سالمون، خالمخالی و شاه ماهی در هفته می توانید از فواید تقویت کنندگی مغز روغن ماهی بهره‌مند شوید و یا مکمل های اسیدهای چرب امگا-۳ را مصرف کنید.

نوشیدنی خود را هوشمندانه انتخاب کنید

10 راهبرد برای افزایش بهره‌وری مغز 

هنگامی که شرایط سلامت خود را مد نظر قرار می دهیم، بیشتر روی مواد غذایی مصرفی متمرکز می شویم و توجه کمتری به نوشیدنی ها داریم. اگر قهوه یا نوشیدنی های کافئین‌دار مصرف می کنید، میزان آنها را به حداقل برسانید. تامین آب مورد نیاز بدن برای تقویت سطح انرژی و هوشیاری عاملی کلیدی است. آب تصفیه شده بهترین گزینه محسوب می شود. از نوشیدنی های حاوی قند و شیرین کننده های مصنوعی پرهیز کنید. برای حفظ تمرکز خود مصرف الکل را نیز فراموش کنید.

به میزان کافی بخوابید

10 راهبرد برای افزایش بهره‌وری مغز 

کمبود خواب موجب کاهش تمرکز، حافظه، و خلاقیت می شود. اگر خواب خوب و کافی را به یک اولویت تبدیل کنید، در حقیقت به مغز برای ارائه عملکرد بهینه کمک می کنید.

تحرک داشته باشید

10 راهبرد برای افزایش بهره‌وری مغز 

تمرینات ایروبیک جریان خون به مغز را افزایش می دهند، از این رو گلوکز و اکسیژن بیشتری در اختیار مغز قرار می گیرد. حتی اگر نمی توانید به صورت حرفه ای ورزش کنید، می توانید پیاده روی سریع هنگام صبح یا در زمان ناهار را برای افزایش هوشیاری و بهره‌وری در بعد از ظهر مد نظر قرار دهید. اگر به فضای بیرون دسترسی ندارید، می توانید یک پیاده روی طولانی در داخل ساختمان داشته باشید. اگر مجبور هستید مدت زمان زیادی را در حالت نشسته سپری کنید، گاهی اوقات از جای خود برخاسته و بدن را حرکت دهید.

از این که کار خود را چه زمانی باید متوقف کنید، آگاه باشید

10 راهبرد برای افزایش بهره‌وری مغز 

بهره‌وری بیشتر افراد ۶۰ تا ۹۰ دقیقه پس از تمرکز پایدار کاهش می یابد. به جای مواجهه با خستگی ذهنی، اندکی به خود استراحت دهید. وظایف بزرگ را به بخش های کوچک‌تر تقسیم کرده تا بتوانید آن را به طور بهینه انجام دهید.

عوامل حواس پرتی را از بین ببرید

10 راهبرد برای افزایش بهره‌وری مغز 

هرگونه عامل حواس پرتی را حذف کنید. به عنوان مثال، زنگ اعلان پیامک ها یا ایمیل ها را قطع کنید، پنجره های مرورگر که استفاده نمی کنید را ببندید، و یا رادیو و تلویزیون را خاموش کنید. رسیدگی به این قبیل موارد را به زمان های استراحت موکول کنید. با حفظ تمرکز بدون عوامل حواس پرتی در بازه های کوتاه و با کارایی بالا بهره‌وری شما نیز افزایش می یابد.

آگاه باشید

10 راهبرد برای افزایش بهره‌وری مغز 

مدیتیشن آگاهانه نشان داده است که تمرکز، توجه و حافظه را تنها چند روز پس از انجام تمرینات افزایش می دهد. با گذشت زمان، این کار به واقع ساختار مغز را تغییر می دهد. این پادزهری برای کمبود توجه ما محسوب می شود.

راهبردی عمل کنید

10 راهبرد برای افزایش بهره‌وری مغز 

از ریتم های خاص مغزی خود برای کسب بهترین مزایا استفاده کنید. آیا هنگام صبح از هوشیاری بیشتری برخوردار هستید؟ پس از ورزش یا مدیتیشن این گونه هستید؟ در صورت امکان، انجام وظایفی که بیشترین توان را می طلبند به این زمان ها که قدرت تمرکز شما در اوج خود قرار دارد، موکول کنید. اگر هنگام بعد از ظهر با افت تمرکز مواجه می شوید، می توانید با یک چرت کوتاه یا پیاده‌روی انرژی خود را باز یابید، یا وظایفی که کمتر به قدرت مغز نیاز دارند را پس از ناهار انجام دهید.


منبع: عصرایران

۸عادت غلط که موجب کمردرد می‌شوند!

کار کردن در منزل به ویژه اگر در حالت نشسته روی مبل و کاناپه یا درازکش روی تخت با رایانه کار کنید.

برای پیشگیری از ابتلا به کمردرد که گاهی حتی انجام کارهای عادی روزانه را برای فرد دشوار می‌سازد همواره بر اهمیت حفظ سلامت بدن تاکید می‌شود اما چرا برخی افراد با وجود آنکه سالم و فعال به نظر می‌آیند بازهم دچار کمردرد می‌شوند.

هشت عادت غلط معمول که موجب بروز کمردرد می‌شوند که آگاهی از آنها برای برطرف کردن یا حتی کاهش این عوامل ضروری است. این هشت عادت عبارتند از:

۱- اگر در طول روز زیاد بنشینید.

۲- کار کردن در منزل به ویژه اگر در حالت نشسته روی مبل و کاناپه یا درازکش روی تخت با رایانه کار کنید.

۳- اگر از کیف دستی سنگین استفاده کنید.

۴- در صورتی که در طول روز ورزش نکنید.

۵- اگر فرد مضطربی باشید.

۶- اگر سیگار بکشید.

۷- درصورتی که از بالش مناسب به هنگام خواب استفاده نکنید.

۸- در صورتی که رژیم غذایی صحیح و سالم نداشته باشید.

منبع: ایسنا


منبع: عصرایران

سرنوشت جهانگیری‌ها

پدر خانواده، حسن جهانگیری، کارگر معدن کرومیت آبدشت بود. زندگی در اسفندقه و کار در معدن اما تا پیش از تولد اسحاق و چهار برادر دیگرش تمام شده و خانواده جهانگیری به سیرجان کوچ می‌کنند.

از ‌شمالی‌ترین ‌مرکز شهرستان استان هرمزگان یعنی حاجی‌آباد باید به سمت شمال رفت و از ارزوئیه، یکی از شهرستان‌های جنوبی استان کرمان به سمت جنوب، جایی در حدود مرزی استان‌های کرمان و هرمزگان، جایی بین شهرستان‌های بافت و جیرفت، در میان کوه‌های معدنی و در میان درختان بادام تلخ و زیتون، کوهی روستایی است با نام کوهشاه.

به گزارش عصر ایران، شرق ادامه داد: منطقه‌ای محروم با راهی همچنان صعب‌العبور برای رفت‌وآمد. روستایی که با وجود اتصال نامش به انتهای نام‌خانوادگی معاون اول رئیس‌جمهور، محل تولد اسحاق جهانگیری‌کوهشاهی نیست. اصالت خانوادگی اسحاق را جایی بین بافت، جیرفت، هرمزگان و سیرجان روایت می‌کنند.

نامه‌ای برای پدر ٢شهید

پدر خانواده، حسن جهانگیری، کارگر معدن کرومیت آبدشت بود. یکی از معادن توابع اسفندقه. زندگی در اسفندقه و کار در معدن اما تا پیش از تولد اسحاق و چهار برادر دیگرش تمام شده و خانواده جهانگیری به سیرجان کوچ می‌کنند. حسن جهانگیری پس از انتقال از معدن آبدشت تا پایان بازنشستگی کارمند اداره کشاورزی سیرجان ماند.

پدر خانواده جهانگیری تا همین چند سال پیش در سیرجان زندگی می‌کرد و درگذشت او در تیرماه سال ٨٩ یکی از مرگ‌هایی بود که مقام معظم رهبری برایش پیام تسلیت نوشتند. ایشان در این پیام که حجت‌الاسلام محمدی‌گلپایگانی آن را ابلاغ کرد، درگذشت پدر دو شهید را تسلیت گفتند. اسحاق جهانگیری درباره پدرش این‌طور می‌گوید: «زمانی که مسئول جهاد کرمان بودم، مسئولیت جنگ جهاد را برعهده داشتم و مدام باید به جبهه می‌رفتم. مادرم نگرانم بود که پس از یعقوب و محمد من هم به شهادت برسم.

اما پدرم تحمل بیشتری داشت. برادر عزیزم حاج‌قاسم سلیمانی چند بار به من گفت خانواده شما به اندازه کافی داغدار شده است و شما دیگر نباید در جنگ شرکت کنید». رابطه نزدیک دو هم‌استانی – اسحاق جهانگیری و قاسم سلیمانی- برای سال‌های طولانی ادامه داشته اما این نزدیکی زمانی بیشتر خودش را نشان داد و رسانه‌ای شد که «حاج‌قاسم» در اولین روز سال ٩۶ به دیدار مادر خانواده جهانگیری رفت و تصویر آن در شبکه‌های اجتماعی بارها و بارها بازنشر داده شد. دیداری که اسحاق آن را در اینستاگرامش صمیمانه توصیف کرد و نوشت: «از مادرم پرسیدم؛ مادر چقدر سردار را دوست داری؟ با لحنی مهربان و مادرانه گفت: خیلی. رفتار مادرم با سردار مثل فرزند خود بود و به ایشان عیدی هم داد».

اولین شهید سیرجان

خانواده جهانگیری پنج پسر داشت. منهای دو پسر نسبتا مشهورتر خانواده جهانگیری یعنی اسحاق و مهدی و ابراهیم که شهرت کشوری کمتری دارد، این خانواده دو پسر شهید دارد. یکی در روزهای ابتدایی جنگ به شهادت رسید و دیگری در سال ۶٣ و در عملیات بدر. اسحاق شهادت برادرش محمد را این‌طور روایت می‌کند: «اوایل جنگ بود که برادرم به هویزه رفت و به همراه شهید چمران در جنگ‌های نامنظم شرکت کرد و در آبان همان سال ۵٩ در سوسنگرد شهید شد.

زمانی که خبر شهادت محمد را برای من آوردند، من مسئول جهاد جیرفت بودم و خودم را بلافاصله به کرمان رساندم اما جسد محمد نیامد. ۴٠٠ روز طول کشید تا سوسنگرد آزاد شد و جسد محمد به دست ما رسید». روایت مشابه همین را هم ابراهیم جهانگیری، دیگر برادر خانواده دارد. ابراهیم که سال ١٣٩۴ رد صلاحیت مانع از حضورش در رقابت انتخاباتی برای مجلس شورای اسلامی شد، در فیلم تبلیغات انتخاباتی‌اش می‌گوید: «برادرم اولین شهید سیرجان بود.

به نوعی که برای کسانی که می‌خواستند مراسم شهدا را برگزار کنند هم تازگی داشت که چطور باید این مراسم را برگزار کنند. در پاریز، مدیر دبستان باستانی‌پاریزی بودم که خبر شهادت برادرم را به من دادند. از طریق ژاندارمری سیرجان اطلاع دادند که شما باید به سیرجان بیایید. ما هم وقتی به همراه جمعی از دوستان به سیرجان آمدیم خبر شهادت برادرم را دریافت کردیم». آن سال‌ها هنوز لشکر ۴١ ثارالله تأسیس نشده بود و رزمنده‌های کرمان مانند قاسم سلیمانی در گردانی تحت عنوان گردان کرمان در جبهه حضور داشتند. محمد جهانگیری در قالب همان گروه در جبهه حضور یافته بود و شهید شد. محمد فرزند چهارم از خانواده جهانگیری‌ها بود. متولد ۴١ و سه سال کوچک‌تر از دیگر برادر شهید خانواده یعنی یعقوب که متولد سال ٣٨ بود و در سال ۶٣ شهید شد.

ابراهیم در آتش

فرزند اول خانواده اما ابراهیم است. متولد سال ٣۶ و کمتر از یک سال بزرگ‌تر از اسحاق. ابراهیم جهانگیری تا همین دو سال پیش شهرت چندانی نداشت و پیش از سال ٩٢ به ندرت کسی او را می‌شناخت. جزء اولین مدیرانی بود که پس از ریاست‌جمهوری حسن روحانی در استان کرمان پست گرفت. در دولت اصلاحات معاون اداره کل آموزش‌وپرورش کرمان بود و در زمان دولت‌های نهم و دهم بازنشسته شد. تنها چند ماه پس از ریاست‌جمهوری حسن روحانی و حتی پیش از معرفی استاندار جدید استان کرمان، از او دعوت به کار کردند و مدیرکل آموزش‌وپرورش استان کرمان شد. ابراهیم جهانگیری که به شهادت اطرافیان در میان برادران جهانگیری آرام‌ترینشان است، در یک صحنه دیگر هم خیلی زود حضورش را قطعی کرد. سال ٩٣ و یک سال و چند ماه زودتر از انتخابات مجلس دهم به‌عنوان کاندیدای رسمی اصلاح‌طلبان سیرجان در انتخابات مجلس از سوی شورای اصلاح‌طلبان سیرجان معرفی شد. ابراهیم درباره دلیل معرفی زودهنگامش برای کاندیداتوری به ماهنامه محلی عصرانه می‌گوید: «زیاد مایل به ورود آنچنانی به عرصه انتخابات نبودم.

دوستان اصلاح‌طلب سیرجانی در جلسه‌ای رأی‌گیری کرده بودند و این‌طور که خودشان می‌گویند بنده بالاترین رأی را برای کاندیداتوری در انتخابات مجلس آورده بودم. خودم از طریق شبکه‌های مجازی از این تصمیم مطلع شدم و بعد اعتراض کردم که بهتر بود خودم را هم در جریان می‌گذاشتید». ماجرای کاندیداتوری ابراهیم که با این غافلگیری آغاز شد با غافلگیری ردصلاحیت او خیلی زود به پایان رسید. داستان رفت‌وآمد و رد صلاحیت او هم قصه پرفرازونشیبی بود. آن‌طور که خود ابراهیم جهانگیری می‌گوید هنوز خودش نفهمیده چرا صلاحیتش برای حضور در مجلس شورای اسلامی مورد تأیید قرار نگرفته است. رد صلاحیت ابراهیم برای انتخابات مجلس گره کوری بود که چند بار تا آستانه بازشدن پیش رفت. به نوعی که تا یک روز پیش از انتخابات همچنان شایعه تأیید صلاحیت ابراهیم جهانگیری دهان‌به‌دهان چرخید و در نهایت اصلاح‌طلبان سیرجان از معرفی کاندیدای جایگزین غفلت کرده و رقیب جهانگیری بر صندلی‌های سبز بهارستان تکیه زد.

از معیت مرعشی تا صدارت روحانی

پس از ابراهیم، اسحاق دومین فرزند خانواده است. کسی که وقتی برای تحصیلات دانشگاهی از سیرجان به کرمان می‌رود، زندگی کاری و تحصیلی‌اش به‌کلی تحت‌الشعاع فعالیت‌های سیاسی‌اش قرار می‌گیرد. تحصیل در رشته فیزیک در دانشگاه کرمان، او را به جمع دانشجویان فعال سیاسی دانشگاه کرمان وارد می‌کند. جمعی که تحت عنوان تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دور هم جمع شده و پیش از انقلاب به مبارزات سیاسی مشغول بودند. جمعی متشکل از جوانان مذهبی که چهره‌هایی همچون سیدحسین مرعشی، یدالله اسلامی، محمدعلی کریمی و اسحاق جهانگیری در میان آنهاست. ارتباط فکری و تشکیلاتی اعضای این تشکل با استاندار وقت کرمان یعنی حمید میرزاده، حسین مرعشی را به صندلی معاونت سیاسی-‌امنیتی استانداری کرمان در اولین سال‌های پس از پیروزی انقلاب می‌رساند.

پس از حضور مرعشی در این جایگاه و پس از آن، تصدی کرسی استانداری کرمان، یک‌به‌یک اعضای تشکل جامعه اسلامی سرنوشت سیاسی تازه‌ای پیدا می‌کنند. کریمی به سپاه رفت، یدالله اسلامی، نماینده مردم بافت، در مجلس شورای اسلامی شد و اسحاق راه جهاد سازندگی جیرفت و نمایندگی در مجلس شورای اسلامی را طی کرد. هفت سال در مجلس شورای اسلامی ماند و وقتی غلامحسین کرباسچی از استانداری اصفهان به شهرداری تهران رفت، اسحاق استاندار دولت اول هاشمی‌رفسنجانی در اصفهان شد. وزارت صنایع و معادن در دولت اصلاحات دیگر تجربه اجرائی او پیش از به‌قدرت‌رسیدن محمود احمدی‌نژاد بود. اسحاق، در میان دیگر برادران جهانگیری، سیاسی‌ترینشان است. کسی که همین حالا و در مقام معاون اولی رئیس‌جمهور از شرکت در کنگره حزب کارگزاران سازندگی ابایی ندارد. او که از اولین مؤسسان کارگزاران بود، از اعضای بنیاد باران نیز‌هست.

از مهدی جهانگیری تا م. ج

مهدی جهانگیری یا م. ج، این روزها، آخرین فرزند خانواده حسن جهانگیری‌کوهشاهی است. او در بین همه برادران جهانگیری از همه اقتصادی‌تر، جوان‌تر و پرحاشیه‌تر است. یکی از مهم‌ترین تصاویری که از مهدی در کنار اسحاق وجود دارد به سال ٩۴ و در حاشیه نشست مشترک اتاق بازرگانی تهران و معاون رئیس‌جمهور برمی‌گردد. هفته‌نامه اقتصاد کرمان از صحبت‌های درگوشی اسحاق و مهدی در این نشست مشترک که زیر نور متعدد فلاش دوربین عکاسان رخ داد به‌عنوان مهم‌ترین اتفاق آن نشست یاد می‌کند که رئیس کل بانک مرکزی و وزیر وقت صنعت، معدن و تجارت هم در آن حضور دارند. آن سخنان درگوشی از آن جهت اهمیت دارد که برادر بزرگ‌تر نماینده دولت است و برادر کوچک‌تر نایب‌رئیس اتاق بازرگانی تهران.

ارتباط مهدی جهانگیری با مشایی به زمان ریاست اسفندیار رحیم‌مشایی بر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری برمی‌گردد. وقتی که مهدی اقتصادی‌ترین سمت سازمان میراث فرهنگی، یعنی معاونت سرمایه‌گذاری این سازمان را بر عهده داشت و پس از یک اتفاق مجبور به استعفا شد. در جریان مراسم افتتاح همایش «فرصت‌های سرمایه‌گذاری در صنعت گردشگری ایران» بود که ۱۲ خانم با لباس محلی، دف‌زنان بر روی سن ظاهر شدند و درحالی که قرآن را در سینی گذاشته بودند آن را به قاری تحویل دادند.

این نمایش با اعتراض دو نفر از مراجع همراه شد و در نهایت مهدی جهانگیری را در آبان‌ماه سال ٨٧ مجبور به استعفا از سمت خود کرد. استعفایی که شروع ترقی اقتصادی او بود. او پس از استعفا، گروه مالی گردشگری را ایجاد کرد و پس از آن شرکت خصوصی «سمگا» (سرمایه‌گذاری میراث فرهنگی و گردشگری ایران) را تأسیس کرد و توانست زیرمجموعه‌های فراوانی برای آن ایجاد کند، زیرمجموعه‌هایی مانند: بانک گردشگری، شرکت سرمایه‌گذاری میراث فرهنگی و گردشگری ایران (سمگا)، مجتمع فولاد صنعت بناب، شرکت سرمایه‌گذاری نگین، هلدینگ صنایع و معادن ماهان، توسعه امید افق گردشگری، شرکت افق گردشگری ایرانیان، مرکز آموزشی علمی کاربردی کاراد، شرکت باشگاه گردشگری ایرانیان، شرکت کارت گردشگری پارس، شرکت توسعه فناوری اطلاعات گردشگری ایران، شرکت توسعه مجتمع‌های خدماتی و رفاهی پارس زیگورات، شرکت توسعه گردشگری آریا زیگورات و تجارت بین‌الملل هموطا آریا.

این اندوخته مالی در کنار انتساب خانوادگی او به دولت تدبیر و امید کم‌کم انتقاداتی را در بین اصولگرایان برانگیخت. ابتدا وب‌سایت الف متعلق به احمد توکلی و پس از آن روزنامه کیهان و این اواخر علیرضا زاکانی از برادر معاون اولین رئیس‌جمهوری گفتند. «الف» مدعی رانت‌خواری مهدی جهانگیری با کمک مشایی و بقایی و البته مرتضی تمدن (استاندار وقت تهران) شد و زاکانی اردیبهشت امسال گفت: «در پتروشیمی دست دارند، بانک گردشگری برای چه کسی است؟ برای برادر محترم آقای جهانگیری است که در دولت قبل آن را گرفته است». این مواضع علیه مهدی جهانگیری در نهایت به خبر بازداشت او در کرمان منجر شد که غلامعلی ابوحمزه، فرمانده سپاه کرمان، اعلام کند جهانگیری را سپاه ثارالله کرمان بازداشت کرده است.

اسحاق غیرمنتظره

اسحاق جهانگیری مشهورترین برادر در بین برادران جهانگیری است. او از اول انقلاب در سمت‌های متعددی نقش ایفا کرد از جمله نمایندگی مجلس، استانداری اصفهان و و بعدتر با وزارت صنایع در دولت اصلاحات در سطح ملی مطرح شد. هرچند اسحاق جهانگیری برای مردم نامی آشنا بود اما وقتی در اولین مناظره تلویزیونی انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۶ با او روبه‌رو شدند، یکه خوردند؛ کمتر کسی فکر می‌کرد این سیاست‌مدارِ آشنا و کم‌حاشیه این‌چنین در اولین مناظره توانمند ظاهر شود و از اصلاحات دفاع کند.

درخشش معاون‌اول در مناظره‌ها، او را به یکی از چهره‌های اصلی اصلاح‌طلبان تبدیل کرد؛ به‌نحوی‌که بعد از مناظره‌ها چشم‌انداز ۱۴۰۰ با جهانگیری ترسیم شد. اسحاق تنها برادر از خانواده جهانگیری نبود که نامش در مناظره‌ها مطرح شد. پای سه برادر دیگر اسحاق جهانگیری نیز هر کدام به‌نحوی به مناظره‌ها باز شد. زمانی که محمدباقر قالیباف به اسحاق جهانگیری حمله کرد و به برادران شهید جهانگیری اشاره کرد، اسحاق جواب داد: «من نگفتم خانواده شهید هستم یا نیستم. به‌جای خود اگر لازم شد می‌گویم چه کسی ارزشی است و چه کسی نیست».

در مناظره سوم بود که قالیباف به مهدی جهانگیری برادر سرمایه‌دار معاون‌اول اشاره کرد و او را بر سر زبان‌ها آورد. انتخابات تمام شد و معاون‌اول دولت یازدهم در دولت دوازدهم به کار خود ادامه داد. اما مدتی بعد از دستگیری برادر رئیس‌جمهور، برادر معاون‌اول هم دستگیر شد اما برخلاف مورد اول تا الان موفق نشده است با قید وثیقه آزاد شود. اسحاق جهانگیری در واکنش به این اتفاق در حساب توییتر خود نوشت: «اطلاع دقیقی از دلیل، چگونگی دستگیری، اتهام، ضابط و شاکی برادرم ندارم، البته وی هیچ‌گونه مسئولیت و فعالیت دولتی ندارد. مسئله قابل پیش‌بینی بود و باید صبر کرد. امیدوارم سوءاستفاده سیاسی نباشد و عدالت، مبارزه با فساد و حاکمیت قانون برای همه یکسان اجرا شود». باید تأکید کرد مهدی جهانگیری برخلاف برادر خود که با پایان دولت اصلاحات از عرصه دولت دور شد، در دولت نهم و دهم به دولت نزدیک و بعد از آن به بخش خصوصی رفت و به یکی از سرمایه‌داران بزرگ تبدیل شد.

آخرین خبر اینکه روز گذشته سخنگوی حزب کارگزاران گفت که هیچ ارتباطی بین مهدی جهانگیری و کارگزاران وجود ندارد. به گزارش ایسنا حسین مرعشی افزود: آقای مهدی جهانگیری نه عضو کارگزاران است و نه هیچ‌وقت عضو کارگزاران بوده، نه با هیچ‌کدام از مؤسساتی که در کرمان ازسوی مؤسسه مولی‌الموحدین احداث شدند ارتباطی دارد. بین مهدی جهانگیری و این مجموعه هیچ ارتباط سهامی یا تخصصی یا کاری وجود نداشته است. آقای مهدی جهانگیری در تهران با جمعی از دوستان خود بانک گردشگری را تأسیس کرده و هیچ ارتباطی هم بین مجموعه‌هایی که تحت مدیریت مؤسسه مولی‌الموحدین است، با ایشان وجود ندارد.


منبع: عصرایران

ناطق نوری: برخی در کشور با ترامپ همصدا شده‌اند

استوار ماندن در دفاع از منافع ملی، الزاماً با محترمانه رفتار کردن در صحنه جهانی و با زبان بین‌المللی سخن گفتن در تضاد نیست.

 حجت‌الاسلام علی اکبر ناطق نوری با اشاره به سخنان ترامپ علیه ایران که آن را نشان دهنده نامتناسب بودن شخصیت فردی وی با موقعیت ریاست جمهوری یک کشور دانست، از همنوایی برخی داخلی‌ها با رئیس جمهوری امریکا انتقاد کرد.

به گزارش عصر ایران، وی در گفت‌و‌گو با جماران، افزود: ترامپ در مورد ایران و موضوع برجام تصور می‌کرد امکان به وجود آوردن اجماع علیه ایران را دارد که این هم منجر به شکست و باعث شکاف در جامعه امریکا شد.

ناطق نوری در پاسخ به سؤالی درباره چگونگی پاسخ ایران به این سخنان تصریح کرد: سیاست مسئولان کشور در مواجهه با این موضع گیری‌ها بسیار هوشمندانه و آمیخته با شکیبایی و اقتدار بود و امیدواریم این تدبیرها برای اجرای برجام ادامه یابد. البته باید مراقبت کرد که در ادامه مسیر، بهانه‌ای هم به‌دست دشمن داده نشود.

از طرفی ضرورت دیپلماسی عمومی و روشنگری افکار عمومی جهان و حتی در جامعه امریکا، بار دیگر به اثبات رسید و در کل باید هر چه بیشتر روی منزوی کردن جریان ترامپ و این دیدگاه‌های افراطی و بی‌منطق، سرمایه‌گذاری کرد.

ناطق نوری افزود: مایلم در اینجا نقدی هم بر مواضع کسانی داشته باشم که در داخل کشور ناخواسته و در قالب دلسوزی، هم صدا و هم جبهه با ترامپ شدند که باید در تحلیل‌ها و نگاه خودشان نسبت به تحولات بازنگری کنند. لازم است به تدابیر رهبر معظم انقلاب که الحق مدیریت فاخری در هدایت این موضوع به نمایش گذاشته‌اند، اهتمام بیشتری شود. از درس‌های دیگر این ماجرا آن است که استوار ماندن در دفاع از منافع ملی، الزاماً با محترمانه رفتار کردن در صحنه جهانی و با زبان بین‌المللی سخن گفتن در تضاد نیست.

موضوع مهم دیگری که در این ایام قابل تأمل بود، وحدت کلی مردم و نمایش قدرتی بود که در این ایام پیام روشن خودش را به جهان رسانید و آن اینکه ما در اصول منافع ملی؛ گرایش حزبی و جبهه سیاسی نمی‌شناسیم و همه به تعبیر حضرت امام(ره) ید واحده هستیم.

عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام ادامه داد: وحدت ملی و حمایت از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که بحق یکی از عوامل مهم حفظ امنیت و ثبات در کشور و منطقه بوده و براساس قانون اساسی وظیفه دفاع از تمامیت ارضی کشور را در کنار سایر نیروهای مسلح دارا است، وظیفه همگانی است؛ آن هم در شرایطی که منطقه خاورمیانه و برخی از ملت‌های مظلوم آن گرفتار نقشه‌های شوم و ناصواب استکبار و ایادی آن در منطقه است.


منبع: عصرایران

ویشکا آسایش و همسرش (عکس)

ناطق نوری: برخی در کشور با ترامپ همصدا شده‌اند رونمایی پژو از یک “وَن” زیبا (عکس) سرنوشت جهانگیری‌ها مُهر پایان بر پرونده خودسرها کشف ۱۴ هزار بسته داروی قاچاق (عکس) ۸عادت غلط که موجب کمردرد می‌شوند! ارتقاء جایگاه روابط عمومی در ایران موضوع چهارمین نشست “روابط عمومی؛ علم تا عمل” دعایی: فتوای بی سابقه آیت الله سیستانی درباره وجوهات شرعی ویشکا آسایش و همسرش (عکس) اظهارات مردمشهدی که پسر۹ساله اش را از ارتفاع ۳۰متری پل عابر به خیابان پرت کرد


منبع: عصرایران

رونمایی پژو از یک "وَن" زیبا (عکس)

ناطق نوری: برخی در کشور با ترامپ همصدا شده‌اند رونمایی پژو از یک “وَن” زیبا (عکس) سرنوشت جهانگیری‌ها مُهر پایان بر پرونده خودسرها کشف ۱۴ هزار بسته داروی قاچاق (عکس) ۸عادت غلط که موجب کمردرد می‌شوند! ارتقاء جایگاه روابط عمومی در ایران موضوع چهارمین نشست “روابط عمومی؛ علم تا عمل” دعایی: فتوای بی سابقه آیت الله سیستانی درباره وجوهات شرعی ویشکا آسایش و همسرش (عکس) اظهارات مردمشهدی که پسر۹ساله اش را از ارتفاع ۳۰متری پل عابر به خیابان پرت کرد


منبع: عصرایران

سِت های پاییزه، مخصوص آقایان خوش تیپ

برترین ها – ترجمه از پردیس بختیاری: با تغییر فصل، مدل مو، لباس یا حتی رنگ هایی که به تن می کنیم نیز تغییر می کند. به عنوان مثال اگر برای فصل های گرم سال لباس های روشن به تن می کردیم حال باید آنها را به رنگ های تیره برای فصل های سرد سال تغییر دهیم.

از آنجا که هر ساله طراحان مد تغییراتی را به شیوه پوشاک می دهند، دانستن این که چه لباسی را در چه زمانی از سال به تن کنیم، کار ساده ای نیست، به خصوص اگر بخواهیم که با مد روز پیش رویم.

لباس پوشیدن در فصل های سرد سال ساده نیست، زیرا علاوه بر زیبایی، باید به گرم کردن بدن خود نیز اهمیت دهیم. هر چه تعداد لباس هایی که به تن می کنیم بیشتر شود، انتخاب و ست کردن آنها نیز سخت تر می شود. اما نگران نباشید، ما در این مطلب ست های مردانه زیبایی را برایتان آورده ایم تا بتوانید در فصل های سرد سال، زیباتر از همیشه بدرخشید.

پیراهن و پیراهن

 جذاب ترین ست های پاییزه مخصوص آقایان خوش تیپ

یکی از بهترین تیپ هایی که شما می توانید برای پاییز بزنید، پوشیدن دو پیراهن روی هم است. از این جهت که در این فصل نه هوا آنقدر گرم است که یک پیراهن را به تنهایی به تن کنید و نه آنقدر سرد که لباسی کلفت مانند کاپشن روی آن بپوشید. از این رو این دو لباس در کنار هم می تواند بهترین انتخاب برای هفته های اول پاییزتان باشد.

شما می توانید با توجه به سردی هوا، دکمه های پیراهن رویی تان را باز بگذارید یا ببنید. حتی آستین های آن را نیز می توانید بالا بزنید.

پیراهن+ پلیور+ کت

 جذاب ترین ست های پاییزه مخصوص آقایان خوش تیپ

اگر مکانی که می خواهید بروید فضایی روباز است یا که هوایی متغیر دارد، ما پوشیدن این ست یعنی پیراهن، پلیور و کت را به شما پیشنهاد می دهیم. از این جهت که شما به راحتی می توانید کت تان را در مواقعی که احساس گرما کردید، در آورید. 

تنها نکته ای که باید دقت کنید این است که لباس هایتان باید کیپ تن تان باشد تا شما را بیش از حد چاق نشان ندهد. در انتخاب رنگ هم، از رنگ های خنثی استفاده کنید تا ظاهری رنگین کمانی و شلخته پیدا نکنید.

پیراهن+ ژاکت

جذاب ترین ست های پاییزه مخصوص آقایان خوش تیپ 

پیراهن و ژاکت از دیگر ست هایی است که می توانید به مراتب و در موقعیت های مختلف در فصل پاییز به تن کنید. لازم نیست که تمام دکمه های ژاکت تان را ببندید، بلکه می توانید چند تای آن را باز بگذارید تا جذاب تر به نظر آیید.

برای کفش هایتان هم ما بوت را به جای کفش کتانی به شما پیشنهاد می دهیم. 

این تیپ برای موقعیت غیر رسمی مناسب است و برای جلسات خیلی رسمی  به شما توصیه نمی شود.

تیشرت+ پیراهن+ ژاکت

 جذاب ترین ست های پاییزه مخصوص آقایان خوش تیپ

اگر به دنبال ظاهری اسپورت و غیر رسمی اما زیبا و جذاب هستید، ما تیشرت و پیراهن را به همراه ژاکت به شما پیشنهاد می دهیم.

حتما این قانون را در لایه ای لباس پوشیدن می دانید: لباس هایی که اول به تن می کنید باید نازک تر باشند و ضخامت هر لباس دیگری که روی آن قرار می گیرد بیشتر می شود. بنابراین طبق این قانون باید از تیشرت آغاز کنید که کم ترین ضخامت را دارد. تیشرتی ساده و یقه گرد را انتخاب و به تن کنید. سپس روی آن پیراهنی ضخیم تر بپوشید و دکمه هایش را باز بگذارید. در آخر هم ژاکت تان را به آن بیافزایید. ژاکت های کتانی و چرمی بهترین نوع برای شما خواهند بود. 

بلوز یقه اسکی+ اورکت

 جذاب ترین ست های پاییزه مخصوص آقایان خوش تیپ

برای اواخر فصل پاییز، باید به دنبال لباس هایی گرم تر بود. یکی از شیک ترین تیپ هایی که می توانید بزنید ست کردن یقه اسکی و اورکت است.

بلوزهای یقه اسکی نه تنها به خوبی شما را گرم می کنند، بلکه بسیار هم جذاب و چشمگیرند، به خصوص زمانی که آن را با اورکتی ست می کنید.

بهترین رنگ ها برای این ست، رنگ های سورمه ای و کرم هستند.

تیشرت+ کت جین+ اورکت

جذاب ترین ست های پاییزه مخصوص آقایان خوش تیپ 

اگر به سبک مینیمالیست(کمیت گرا) علاقه ای ندارید و می خواهید که در این فصل از لایه ای لباس پوشیدن لذت ببرید، ما این ست را به شما پیشنهاد می دهیم. 

پوشیدن دو نوع لباس با دو جنس مختلف که شامل یک تیشرت و یک کت جین است، تمام توجهات را به سمت شما جلب خواهد کرد. اما از آنجا که این لباس از شما در برابر سرما محافظت نخواهد کرد، باید یک لایه دیگر نیز به آن بیافزایید که در این صورت اورکت بهترین انتخاب برایتان خواهد بود.

نکته ای که باید به شما یادآوری کنیم، مدل کت جین تان است که باید تا جای ممکن ساده انتخاب شود.

کت و شلوار+ گرمکن

جذاب ترین ست های پاییزه مخصوص آقایان خوش تیپ 

اگر می خواهید با یک تیر دو نشان بزنید، یعنی هم ظاهری اسپورت داشته باشید و هم رسمی، ما این تیپ را به شما پیشنهاد می دهیم: یک گرمکن زیپ دار به علاوه کت و شلوار.

رنگ گرمکن تان را می توانید با توجه به سلیقه خود رنگ های متنوع و رنگی انتخاب کنید ولی برای کت و شلوار بهتر است از رنگ های خنثی، که بهترین آن طوسی است، کمک بگیرید.

بلوز سقه اسکی+ ژاکت

 جذاب ترین ست های پاییزه مخصوص آقایان خوش تیپ

یکی دیگر از تیپ های شیک و جذاب پاییزه برای آقایان بلوز یقه اسکی به همراه ژاکت است. فقط باید حواس تان به رنگ هایی که انتخاب می کنید باشد. رنگ های خنثی بهترین انتخاب برای این ست هستند.

هودی+ اورکت

 جذاب ترین ست های پاییزه مخصوص آقایان خوش تیپ

هودی یکی از لباس های محبوب  فصل پاییز است که کاربردهای زیادی نیز دارد. شاید پوشیدن هودی به تنهایی خیلی شما را جذاب نشان ندهد اما اگر روی آن اورکتی به تن کنید، خواهید دید که ظاهرتان را از این رو به آن خواهد کرد. این تیپ غیر رسمی بوده و می توانید آن را با هر مدل کفشی، از اسپورت گرفته تا کفش های کلاسیک، ست کنید.

پیراهن+ ژیله+ کت

 جذاب ترین ست های پاییزه مخصوص آقایان خوش تیپ

شاید فکر کنید که ژیله از مد افتاده اما اینطور نیست. امسال بار دیگر این مدل لباس توجه طراحان را به خود جلب کرده است. 

ست پیراهن، ژیله و کت برای زمان هایی که می خواهید خود را گرم نگه دارید، مناسب است. شما می توانید این تیپ را برای مراسم رسمی به تن کنید. فقط باید بدانید که رنگ ژیله هر چه تیره تر باشد بهتر است، به عنوان مثال از رنگ های خنثی استفاده کنید تا خیلی توی ذوق نزند. اما اگر دوست دارید کمی به ظاهرتان تنوع دهید، کتی که می پوشید را طرحدار انتخاب کنید.


منبع: برترینها

سر و کله‌ی ابرقهرمانان «مارول» و «دی سی» از کجا پیدا شد؟

مجله همشهری دانستنیها – کسر کریمی طار: ابرقهرمان ها طی دهه ۴۰ میلادی به دنیا آمدند تا جایگزین قهرمان های داستان های عامه پسند شوند. در آن سال ها کمیک بوک ها شخصیت هایی را به تصویر می کشیدند که به لطف قدرت های ماورایی خود بر هر دشمنی غلبه می کردند. این ویژگی برای بسیاری از دنبال کنندگان داستان های عامه پسند جذاب بود. خود ابرقهرمانان هم کاراکترهای جذابی بودند؛ مردان و زنانی که در عین داشتن زندگی به ظاهر عادی، همنوعان خود را از خطر نجات می دادند. دیگر وجه برتری ابرقهرمانان، نبود مشکلات درجه سنی بود. در حالی که دیگر قصه های عامه پسند معمولا نمی توانستند سرگرمی مناسبی برای کودکان باشند، ابرقهرمانان مشخصات لازم برای تبدیل شدن به یک پدیده سرگرم کننده برای بیشتر سنین را داشتند. البته قهرمانان کمیک بوک راه درازی را برای رسیدن به این سطح از موفقیت طی کردند؛ راهی که نزدیک به ۸۰ سال پیش آغاز شد.

سروکله ابرقهرمانان «مارول» و «دی سی» از کجا پیدا شد؟ 
مارول آغاز می کند

«مارتین گودمن» فرزند ارشد خانواده ای سیزده نفره بود. او که علاقه وافری به سفر و داستان داشت، در سال ۱۹۳۳ وارد کار نشر شد و مجله «Western Supernovel Magazine» را منتشر کرد. در آن هنگام مجله هایی که داستان های عامه پسند یا همان Pulp را چاپ می کردند، از محبوبیت بالایی در بین مردم آمریکا برخوردار بودند و گودمن هم به همین دلیل وارد این حوزه شد.

شش سال بعد و با رواج مجلات و کتاب های کمیک، گودمن به فکر تاسیس انتشاراتی مختص کمیک بوک افتاد. او در سال ۱۹۳۹ زمانی که تنها ۳۱ سالش بود، انتشارات «تایملی» (Timely Publication) را تاسیس کرد؛ انتشاراتی که بعدها «مارول» نام گرفت. اولین کمیک بوک آنها با نام «Marvel Comics» در اواخر همان سال منتشر و با استقبال خوبی همراه شد.«Human Torch»، اولین ابرقهرمانی بود که مارول خلق کرد، رباتی که به دستان دانشمندی خردمند ساخته شده بود و می توانست آتش را کنترل کند. شماره نخست مارول کمیکز، خیلی زود محبوب شد و طی مدت زمانی کوتاه فروشی ۹۰۰ هزار نسخه ای را تجربه کرد. به واسطه این موفقیت سازوکار تایملی دستخوش تغییر و تحول شد و تعدادی طراح و نویسنده به آن اضافه شدند.

اژدها وارد می شود

اولین ادیتور ارشد مارول «جو سایمن» بود. او در بیست و شش سالگی به این مقام رسید و یک سال بعد به همراه «جک کربی» یکی از مشهورترین ابرقهرمانان تاریخ را خلق کرد. «کاپیتان آمریکا». شماره نخست «Captain America Comics» در سال ۱۹۴۱ منتشر شد و خیلی زود به فروش یک میلیون نسخه ای رسید. از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱ آنها چندین کمیک دیگر را منتشر کردند تا آن که اواخر سال ۴۱، سایمن مارول را ترک کرد. با رفتن خالق کاپیتان آمریکا، اعضای تایملی انتظار داشتند که گودمن برای پیدا کردن ادیتور جدید با مشکل روبرو شود، اما او خیلی زود «استنلی لیبر» را جایگزین او کرد. لیبر پسرعموی همسر گودمن بود که در همان سال ۱۹۳۹ به تایملی پیوسته بود ولی این نسبت خانوادگی نبود که لیبر را به آن جایگاه رساند. لیبر با نام هنری «استن لی» بیشاز سه دهه به عنوان ادیتور ارشد مارول فعالیت کرد. هر چند در این بین به مدت سه سال در جنگ جهانی دوم خدمت کرد و پس از بازگشت در پست سابقش مشغول به کار شد. او از زمان آغاز به کارش قهرمانان جدیدی را به مخاطبان معرفی کرد، قهرمانانی که مارول به لطف آنها موفق به تسخیر گیشه های سینما در سراسر جهان شده است.

سروکله ابرقهرمانان «مارول» و «دی سی» از کجا پیدا شد؟ 
دهه اشتباه

دوران طلایی کمیک در اواخر دهه ۴۰ میلادی به پایان رسید. دهه ۵۰ دوران جدیدی برای فرهنگ و ادبیات ایالات متحده آمریکا بود. جنگ جهانی تاثیر خود را روی مردم گذاشته بود و قهرمانان کمیک دیگر جذابیت گذشته را برای آنها نداشتند. در این دوران، گودمن به این نتیجه رسیده بود که به جای تمرکز بر کمیک روی سوژه های دیگر متمرکز شود. مخصوصا سوژه های عامه پسند. در این دهه تایلمی به «اطلس» (Atlas Comics)، تغییر نام داد. این تغییر نام با تغییر سیاست شرکت همراه بود؛ از آثار ترسناک و وسترن گرفته تا کمیک های جنگی و آثار عاشقانه. اطلس در بیشتر ژانرها ورود می کرد. هر چند کیفیت برای گودمن و زیرمجموعه اش خیلی اهمیت نداشت، آنها حتی برای مدتی کتاب های مخصوص کودکان چاپ کردند ولی این تغییر و تحولات چندان در فروش آنها تاثیرگذار نبود. اعضای اطلس تلاش کردند با به روز کردن ابرقهرمانان خود مانند کاپیتان آمریکا، Human Torch و Sub-Mariner به دوران طلایی بازگردند اما در این راه موفق ظاهر شدند. بیشتر کارهای اطلس عامه پسند بود و فروش آنها در سطح معمولی اما ثابت. تنها دلیل پابرجایی اطلس طی این دهه، انتشار کتاب های فراوان و گرفتن سود کمتر از هر یک بود.

غول متولد می شود

اطلس در حال درجا زدن بود. اما در سوی دیگر سی دی با قهرمانان کمیکش غوغا کرده بود. زمان تغییر رسیده بود. اطلس به مارول تغییر نام داد و گودمن از لی خواست تا دستی به سر و روی انتشارات بکشد و به همان روند دهه ۴۰ بازگردد، با این تفاوت که آنها نیاز به ابرقهرمانان جدید و تغییرات در ابرقهرمانان قدیمی خود داشتند. اولین کمیکی که تحت نام مارول به فروش رفت، شماره ۶۹ سری «Journey into Mysteryu» بود. در ادامه، استنلی به همراه دوستش جک کربی اولین مجموعه مدرن خودش را خلق کرد. در روزهای پایانی سال ۱۹۶۱ شماره نخست «چهار شگفت انگیز» (The Fantastic Four) محصول مشترک لی – کربی منتشر شد. چهار شگفت انگیز که نه تنها موفق بود، بلکه راهی را آغاز کرد که مارول را به صدر قله صنعت کمیک رساند.

سروکله ابرقهرمانان «مارول» و «دی سی» از کجا پیدا شد؟ 
از جمله دلایل موفقیت مارول تمرکز استن لی و همکارانش روی مشکلات واقعی بود. ابرقهرمانان آنها دیگر یک نماد شخصیت کاملا خیالی عاری عیب نبودند و هر کدام مشکلات خاص خود را داشتند. طی همین دهه، محبوب ترین قهرمان مارول پا به عرصه وجود نهاد و آن هم کسی نبود جز «مرد عنکبوتی» (Spider-Man)؛ جوانی که پیش از ابرقهرمان شدنش به شدت از مشکل اعتماد به نفس رنج می برد. هر چند تبدیلش به ابرقهرمان بار دیگر اعتماد به نفس را به او بازگرداند.

با این که مردم از عنکبوت ها متنفر بودند اما مرد عنکبوتی به محبوبترین ابرقهرمان مارول تبدیل شد. البته او تنها ابرقهرمان مشهور مارول نبود و بسیاری از هم رزمانش در همان دهه ۶۰ متولد شدند. ابرقهرمانانی همچون «هالک»، «مرد آهنی» (Iron Man)، «تور»، «مرد مورچه ای» (Ant-Man)، کاراکترهای «مردان ایکس»، «دکتر استرنج»، «پلنگ سیاه» (Black Panter)، «کاپیتان مارول» مو «دردویل» (Daredevil).

از دیگر عوامل موفقیت کارهای لی استفاده از تم سیاسی بود. در آن دوران ایالات متحده آمریکا درگیر جنگ سرد بود، موضوعی که باعث شد سیاست خارجی بیش از هر زمانی مورد توجه مردم آمریکا قرار گیرد. لی با استفاده از همین موضوع، از کمونیسم و جنگ سرد در کمیک هایش استفاده کرد تا مارول به شهرتی دست نیافتنی برسد.

دی سی آغاز می کند

وقتی «مالکوم ویلر نیکلسن» در سال ۱۹۳۴ انتشارات «National Allied» را تاسیس کرد، نشریات کمیک در اوایل راه خود بودند. «New Fun: The Big Comic Magazine» اولین مجله آنها بود. یک سال بعد این انتشارات، «New Comics» را منتشر کرد که دست کم از منظر اندازه بیشتر به کمیک های امروزی شباهت داشت. در اواخر همان سال «جری سیگل» و «جو شوستر» با خلق «دکتر اکالت» (Doctor Occult) اولین قهرمان دی سی را خلق کردند. دکتر اکالت جزء معدود کاراکترهای دی سی است که هنوز در جهان کمیک های آن حضور دارد. مدتی بعد نیکلسن به دلیل ضررهای مالی از این انتشارات جدا شد اما پیش از آن و در اواخر سال ۱۹۳۶ «Detective Comics» را منتشر کرد. این مجموعه کمیک خیلی زود به محبوبیت رسید تا این که در شماره ۲۷، مشهورترین ابرقهرمان فعلی جهان یعنی «بتمن» به مخاطبان معرفی شد. دو سال پیش از تولد بتمن، نیکلسن که بخشی از انتشارات را به افراد دیگر واگذار کرده بود نام «Detective Comics» را برای کمپانی اش برگزید؛ اسمی که بعدها به اختصار «DC» (دی سی) نامیده شد.

سروکله ابرقهرمانان «مارول» و «دی سی» از کجا پیدا شد؟ 
ظهور مرد فولادین

اولین کار دی سی، مجموعه ای جدید بود به نام «Action Comics»، کمیکی که برای نخستین بار «سوپرمن» را به خوانندگان معرفی کرد. اکشن کمیکز در اواخر سال ۱۹۳۸ منتشر شد تا سوپرمن اولین ابرقهرمان کتاب های کمیک نام بگیرد. به فاصله یک سال، دی سی با معرفی «بتمن» و «مرد شنی» (Sandman) ابرقهرمانان را یک پله جلو هل داد. جالب این که بیشتر ابرقهرمانان دی سی طی سال های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۷۱ خلق شدند. این قهرمانان شامل «بتمن»، «رابین»، «زن شگفت انگیز»، «فلش»، «فانوس سبز»، «آکوامن» و «Green Arrow» بودند. اولین دهه ۴۰ کتاب های مارول محبوبیت بیشتری نسبت به ابرقهرمانان دی سی داشتند. جالب این که در آن دوران «کاپیتان مارول» با فروش متوسط ۱٫۴ میلیون نسخه در هر شماره، محبوب ترین ابرقهرمان بود. این شخصیت که بعدها «Shazam» نام گرفت، در آن هنگام به وسیله «فاوست» (Fawcett Comics) منتشر می شد، هر چند در اوایل دهه ۷۰ میلادی تمامی حقوق آن به سی دی رسید.

جهان مشترک چه خبر

یکی از نقاط مثبت کارهای دی سی جهان اشتراکی آنها بود. از همان دهه ۴۰ بسیاری از ابرقهرمانان این انتشارات در داستان های یکدیگر حضور پیدا می کردند. البته در ابتدا ارتباط دقیقی بین کاراکترها نبود و آنها بیشتر نقش شخصیت های مهمان را در داستان های همدیگر ایفا می کردند اما خیلی زود ایده جهانی مشترک در ذهن نویسندگان این شرکت شکل گرفت.

سروکله ابرقهرمانان «مارول» و «دی سی» از کجا پیدا شد؟ 
در سال ۱۹۴۱ نخستین مجموعه مشترک ابرقهرمانان با نام «All Star Comics» منتشر شد. در شماره سوم همین خط داستانی، شاهد شکل گیری «انجمن عدالت آمریکا» بودیم؛ گروهی متشکل از ابرقهرمانانی همچون فلش، گرین لنترن، اتم و مرد شنی. ۱۹ سال بعد و در شماره ۲۸ کمیک «The Brave and the Bold» برای اولین بار مخاطبان با «لیگ عدالت» (Justice League) آشنا شدند. نمونه به روز شده همان گروه قبلی که متشکل از تمامی ابرقهرمانان مشهور سی دی بود و بتمن، سوپرمن و زن شگفت انگیز اعضای اصلی آن بودند. لیگ عدالت خیلی زود محبوب شد و سران سی دی را به سودی کلان رساند تا طی مدت زمانی کوتاه خط داستانی جدایی بر اساس لیگ عدالت نوشته و منتشر شود.

دنیاهای موازی

از نکات جالب دی سی تغییرات فران ابرقهرمانان این شرت طی دهه های مختلف است. مسئولان این انتشارات، شخصیت های نه چندان مشهور خود را طی دهه های ۵۰ و ۶۰ میلادی به روز کردند؛ موضوعی که هنوز هم ادامه دارد و دست کم ظاهر این ابرقهرمانان هر چند سال یک بار به روز می شود و صاحب خط داستانی جدیدی می شوند. از آن جالب تر این که در اوایل دهه ۶۰، انتشارات دی سی مجموعه «Flash of Two Worlds» را منتشر کرد که در این کتاب برای نخستین بار ایده جهان های موازی در کتاب های ابرقهرمانی مطرح شد. در این داستان فلش دهه ۴۰ با فلش دهه ۶۰ مواجه می شود که هر کدام در یک جهان موازی زندگی می کنند. یکی در «زمین ۱» و دیگری در «زمین ۲». این ایده هنوز هم در کمیک های دی سی وجود دارد و تداخل دنیاها از مهم ترین المان های کمیک های دی سی است.


منبع: برترینها

اجرای عاشقانه ای با «زبان تمشک های وحشی» در تهران

نغمه ثمینی، نمایش‌نامه‌نویسی که پیش‌تر از او نمایش‌هایی همچون «خواب در فنجان خالی»، «خانه»، «اینجا کجاست؟»، «افسون معبد سوخته»، «هیولاخوانی» و… را دیده‌ایم، همواره در متون نمایشی خود، نگاهی به جهان کهن و اسطوره دارد. در آخرین نمایش‌نامه‌اش «زبان تمشک‌های وحشی» که این روزها در تماشاخانه پالیز به کارگردانی شیوا مسعودی و با بازی صابر ابر، الهام کردا و علی شادمان روی صحنه می‌رود نیز با نگاهی به برج بابل، پیوندی دیگر با اساطیر برقرار کرده است. با او درباره این متن و اجرا گفت‌وگو کردیم.

 شرایط عوض می‌شود اما دردها نه!

شما قبلا هم نمایش‌نامه «اینجا کجاست؟» را برای شیوا مسعودی نوشته بودید. همکاری مجدد‌تان در «زبان تمشک‌های وحشی» چطور رخ داد؟

«اینجا کجاست؟»، هم برای من و هم برای خانم مسعودی تجربه موفق و جالبی بود. فکر می‌کنم هردوی ما به آن چیزی که می‌خواستیم در «اینجا کجاست؟» دست پیدا کردیم و خیلی طبیعی است که بعد از یک کار مفرح و جذاب که هر دو طرف از آن راضی هستند همکاری ادامه پیدا کند. ما هم تصمیم به ادامه همکاری گرفتیم و من یک طرح و ایده اولیه‌ای در ذهن داشتم اما لازمه‌اش این بود که یک ماشین روی صحنه بیاید.

از خانم مسعودی پرسیدم که آیا همچنان می‌توانیم همان‌طور که در «اینجا کجاست؟» یک ریل چمدان فرودگاهی را روی صحنه آورده بودیم، این بار هم یک ماشین روی صحنه داشته باشیم؟ خانم مسعودی بدون لحظه‌ای تردید گفتند بله می‌توانیم و من فکر کردم این امکان، به من کمک می‌کند تا ایده‌ام را آن‌طور که می‌خواهم گسترش دهم. همان زمان به خانم مسعودی قول دادم تا این متن را برای ایشان آماده کنم و در طول یکی، دوسالی که متن داشت نوشته می‌شد هم در گفت‌وگو و صحبت بودیم تا اینکه متن به نتیجه رسید و روی صحنه آمد.

وجه تسمیه «زبان تمشک‌های وحشی» چیست؟

فکر می‌کنم شاید بهتر باشد من توضیح ندهم که وجه تسمیه «زبان تمشک‌های وحشی» چیست و مخاطب خودش آن را جست‌وجو کند، اما به نظر من اگر به کدها نگاه کنیم این عنوان در چند جهت دارد مسیر خودش را طی می‌کند. طبعا اولین ایده‌ای که مرا به «تمشک‌های وحشی» و بعدتر به «زبان تمشک‌های وحشی» رساند فیلم «توت‌فرنگی‌های وحشی» برگمان بود؛  فیلمی که من بسیار دوستش دارم و بارها دیدمش و خصیصه‌اش این است که یک فیلم جاده‌ای است و تماشایش مرا به این فکر واداشت که اگر یک تئاتر جاده‌ای نوشته شود چطور خواهد بود و البته آن فیلم، یک فیلم جاده‌ای با محوریت سرخوردگی و پیری و عشق و… اینهاست و «زبان تمشک‌های وحشی» هم در یک فاصله خیلی دوری کمابیش در همین راستا حرکت می‌کند.

 شرایط عوض می‌شود اما دردها نه!

 نغمه ثمینی

در ابتدا اسم این نمایش‌نامه «زبان تمشک‌های وحشی» نبود،  بلکه «تمشک‌های وحشی» بود و تمشک‌فروش به پلات اضافه شد که تمشک می‌تواند معانی متعددی را با خودش احضار کند اما درباره اینکه چطور نام نمایش‌نامه به «زبان تمشک‌های وحشی» تغییر کرد باید بگویم دوست نمایش‌نامه‌نویسی به من پیشنهاد داد که چون نمایش‌نامه با محوریت «زبان» و فهم آن پیش می‌رود و درواقع مسئله آن زبان است، باید زبان به‌عنوان اضافه شود و درست هم می‌گفت. نهایتا «زبان تمشک‌های وحشی» شاید آن زبان گمشده یا وحشی انسانی است یا هر مدلول دیگری که مخاطب به آن برسد.

تخیل نابی که در این نمایش‌نامه وجود دارد، به نظر می‌رسد در اجرا کمی الکن مانده. آیا شما به‌عنوان نمایش‌نامه‌نویس در پروسه اجرائی‌شدن متن با کارگردان هم‌فکری داشتید؟

معمولا در پروسه اجرائی‌شدن متن، با کارگردان‌ها وارد گفت‌وگوی تنگاتنگ نمی‌شوم به این خاطر که فکر می‌کنم نویسنده کار خودش را انجام می‌دهد و کارگردان هم کار خودش را. حتما با کارگردان‌ها هم‌فکری می‌کنم اما احساس می‌کنم همان اندازه که من احتیاج به آزادی دارم برای اینکه کارم را به نتیجه برسانم، کارگردان هم احتیاج به آزادی دارد تا کارش به نتیجه برسد.

بنابراین ما خیلی گفت‌وگوی ویژه و با جزئیاتی درباره اجرا نداشتیم. اما درباره اینکه اجرا الکن مانده، منظورتان را متوجه نمی‌شوم. به نظر می‌آید مفهوم اجرا به‌خوبی به مخاطب تسری پیدا می‌کند و البته که می‌توان این سؤال را هم با کارگردان مطرح کرد.

موافق اجرائی موجزتر و ساده‌تر از این متن برای تبلور تخیلتان نیستید؟

این اجرا هم ساده و موجز است و من احساس نمی‌کنم اجرای شلوغی است. اگرچه همیشه یک نویسنده مشتاق است شکل‌های مختلف اجراهایی از متنش را ببیند. برای من هم اگر قرار باشد این اجرا بدون پروجکشن و فقط با حضور بازیگران همراه با یک ماشین روی صحنه اتفاق بیفتد جالب است. حتما یکی از خیال‌ها و رؤیاهای من این است ولی به نظرم اجرای فعلی هم به دور از سادگی نیست و در پروسه اجرا هم باخبرم که مدام ساده و ساده‌تر شده و در جاهایی حتی از این بابت به متن هم کمک می‌کند.

در این متن به برج بابل و بلای نفهمیدن و نفهمیده‌شدن ارجاعاتی دارید. اتفاقی که در اغلب متون نمایشی شما می‌افتد پایبندی به اساطیر و کهن‌الگوهاست. چرا برای نوشتن نمایش‌نامه‌هایتان به اسطوره رجعت می‌کنید و از آنها کمک می‌گیرید؟

من خیلی مطمئن نیستم که دقیقا چرا به اسطوره‌ها رجوع می‌کنم. این اتفاقی نیست که من چندان به آن فکر کرده باشم و بعد رخ دهد. فکر می‌کنم این پس‌زمینه اسطوره‌ای در ذهن و جان من وجود دارد و من هر آینه به هر موضوعی که فکر می‌کنم، گذشته خیلی دور با حال خیلی‌خیلی نزدیک به هم گره می‌خورند و این چیزی است که در این نمایش‌نامه هم اتفاق می‌افتد، اینکه وقایع اخیر، مهم‌ترین وقایع ١٠ سال اخیر متصل می‌شود به اتفاق اسطوره‌ای مثل برج بابل نیز از همین الگوی ذهنی می‌آید.

مطمئن نیستم از کجا و چگونه اینها را احضار می‌کنم اما شاید این متعلق به یک باور خیلی ته‌نشین‌شده باشد که «آینده ما در گذشته ماست» یا انگار هیچ‌وقت تغییر اساسی در بافت فکر و روح انسان نشده و آن تنهایی‌ای که در جهان اساطیری از سر می‌گذرانده کماکان ادامه دارد و فقط بافت بیرونی آن عوض شده و رشته بسیار مشخص و گاه دردناکی انسان را از گذشته خیلی دور به حال خیلی نزدیک گره می‌زند و شاید این باور ته‌نشین‌شده در من خودش را در قالب پیوند اساطیری با وقایع روز نمایان می‌کند.

اما هرچه که هست در پروسه نوشتن «زبان تمشک‌های وحشی» وقتی ایده برج بابل خودش را بر من آشکار کرد، فکر کردم این دقیقا همان چیزی است که به نمایش‌نامه امکان عمیق‌شدن و واجد یک بعد جدی‌شدن می‌دهد و نشان می‌دهد هر بار که یک شرایط اجتماعی دشوار رخ می‌دهد، آن درد قدیمی بیرون می‌زند و در این شکل اساطیر راوی دردها و زخم‌های قدیمی هستند؛ زخم‌هایی که در هر بحران اجتماعی سر باز می‌کنند و آشکار می‌شوند.

با شیوا مسعودی، کارگردان تئاتر که سال‌هاست در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تئاتر عروسکی درس می‌دهد و تحصیلاتش را تا مقطع دکترا نیز در همین رشته ادامه داد، به بهانه آخرین اثری که روی صحنه آورده با نام «زبان تمشک‌های وحشی» گفت‌وگو کردیم.

 شرایط عوض می‌شود اما دردها نه!

 شیوا مسعودی

 
شما قبلا هم نمایش‌نامه «اینجا کجاست؟ » را از نغمه ثمینی روی صحنه برده بودید. همکاری مجدد‌تان در «زبان تمشک‌های وحشی» چطور رخ داد؟

بعد از اجرای «اینجا کجاست؟» در سال ٩٢ من به خانم ثمینی پیشنهاد دادم کاری با هم شروع کنیم که تم اجتماعی داشته باشد به این دلیل که آن اجرا تم اجتماعی داشت و من احساس کردم ارتباط خیلی خوبی با مخاطب برقرار کرده است. این تجربه برای من لذت‌بخش بود. با هم حرف زدیم و به تم طلاق رسیدیم و مدت‌ها خانم ثمینی اتودهایی می‌زدند و با هم درباره‌اش حرف می‌زدیم و نهایتا تم اصلی را نگه داشتیم و به ایده ماشینی در جاده رسیدیم که پرورش پیدا کرد و رسیدیم به چیزی که امروز روی صحنه است.

سابقه تحصیلات شما در رشته نمایش عروسکی در کارگردانی این نمایش چطور به کمکتان آمد؟

واقعا به نظرم امروز خیلی مرزها از بین رفته و مرزی بین تئاتر و تئاتر عروسکی وجود ندارد، حتی بین تئاتر و سایر هنرها هم مرزی نیست. ولی اگر مشخصا  بخواهم بگویم چه چیزی با خودم از تئاتر عروسکی آوردم، من با خودم فضای تئاتری آوردم. فکر می‌کنم جاهایی هست که ما می‌توانیم فضای متفاوت و غریبی داشته باشیم، نه الزاما شخصیت غریبی مثل عروسک. درواقع من فضای تئاتر عروسکی را توی این اجرا آوردم. خیلی جاها سر کلاس‌های دانشگاه هم به دانشجویان می‌گویم که تنها دریچه ورود به تئاتر عروسکی، شخصیت نیست، بلکه فضاسازی هم هست.

فضاها ممکن است گاهی شخصیت را در دل خودش همانند عروسک فرو ببرد کمااینکه یک کارگردان معاصر کانادایی به اسم لپاژ که من دو، سه کتاب از او خوانده‌ام و اولین کارش در حوزه تئاتر عروسکی بوده، می‌گوید آنچه با خودم از تئاتر عروسکی به تئاتر آوردم فضا و طراحی صحنه بوده و بازیگر را در آن فضا مثل عروسک می‌داند. درواقع فضای غریب را من از پیشینه‌ام در تئاتر عروسکی به تئاترهایم آورده‌ام.

به نظر می‌رسد یک جدایی اساسی بین متن و اجرا وجود دارد. متن در تلاش برای ایجاد یک فضای ذهنی است. این فضای ذهنی چه در ساحت حرکت در لایه‌های حوادث گذشته و چه بخشی که پسربچه‌ای که می‌خواهد به دنیا نیاید نیازمند انتخاب رویکردی از جانب کارگردان است که هرچه بیشتر با اتکا به تخیل مخاطب این فضا را بسازد؛  امری که شکل طراحی صحنه، استفاده از ویدئو و آن حجم استوانه‌ای‌شکل اصلا انجامش نمی‌دهد. شما نهایتا چطور به این فرم اجرائی رسیدید؟ امکان اجرائی موجزتر نبود؟

این ساده‌ترین شکلی بود که می‌شد از این متن ارائه داد. چون اینها توی یک ماشین هستند و جاهایی فقط از جایشان بلند می‌شوند و حتی ما در تمرین به این فکر کردیم که در سکون مطلق نمایشمان را پیش ببریم. حتی ماشین نمایش ما فرمان ندارد چون می‌خواستیم همه چیز در ساده‌ترین شکل ممکن اتفاق بیفتد. یا برای تقطیع زمانی هیچ کاری نکردیم و فقط با تغییر لحن متوجه تغییر زمان می‌شویم.

تلاش کردیم به ساده‌ترین شکل ممکن متن را اجرا کنیم. تنها بخش تکنولوژی ما دو پرده است که دوگانگی جهانمان را نشان می‌دهد با ویدئوهایی که روی آن می‌آید، تلاش کردیم رخوتی که ممکن است به خاطر شکل اجرا به وجود بیاید را کم‌رنگ کنیم. باز تأکید می‌کنم که بیشتر ایجاد فضا مدنظرمان بود. حتی تصاویر روی بازیگران دیزالو می‌شود و ما در مینی‌مال‌ترین شکل ممکن اجرا را پیش بردیم و تنها کار ساختاری‌ای که کردیم و کمی پیچیده است، این بود که ماشین به‌مرور تبدیل به خانه می‌شود. به نظر من همه‌چیز در مینی‌مال‌ترین شکل ممکن رخ داده است.

وجه اشتراک این کار و «اینجا کجاست؟» برای شما چه بود؟

این نمایش‌نامه هم مثل «اینجا کجاست؟» از یک خط رئالیستی شروع می‌شود و بعد ما به‌تدریج شاهد ورود به فضایی خیال‌انگیز می‌شویم. اینجا هم همان ساختار رخ می‌دهد. این داستان استفاده از پرده‌ها و البته ماشینی که جلویش ماشین است و پشتش شبیه خانه می‌شود، شگرد اجرائی ماست برای آشکارکردن تخیلی که در متن وجود دارد. در ابتدا پرده‌ها با تصاویری که روی آن می‌آید، جاده را به ذهن مخاطب تداعی می‌کند و بعدتر در راستای نمایش تخیلی فانتزی به کار می‌آید. ما کاملا در راستای متن پیش رفتیم و براساس ساختار متن شگرد اجرائی شکل گرفته است. همه کارهایی که ما در فضاسازی کردیم همه در راستای اتفاقی بوده که در متن در حال رخ‌دادن بوده و تمام تلاشمان را کردیم که هیچ‌جا از متن جلو نزنیم.

اینکه یک جاهایی ممکن است تصاویری بعضی‌ها را اذیت کند، خیلی به سلیقه برمی‌گردد. من هم حتی به‌عنوان کارگردان جاهایی خودم را به طراح می‌سپرم و نهایتا اجازه می‌دهم سلیقه او هم در کار دخیل باشد. اما در کل تلاش کردیم همه‌چیز در مناسب‌ترین و لازم‌ترین شکل ممکن رخ دهد.

تجربه همکاری با بازیگرانی مثل صابر ابر و الهام کردا و طراحانی مثل غزاله معتمد و (طراح لباس)، Mopstudio (طراح صحنه)، محمدرضا جدیدی (طراح صدا) چطور بود؟

کار با غزاله معتمد تجربه خیلی خوبی بود. غزاله صاحب تجارب زیادی در حوزه سینما و تئاتر است و پیشنهادات او در ایجاد فضا بسیار کمک‌کننده بود. مثلا ایده او در طراحی لباس دانیال به شیوه‌ای که بتوان دوران مختلف او را دید، بسیار عالی بود. اینجا هم مینی‌مال عمل کردیم و تلاش نکردیم شکل دانیال یا آکسسواری که دست دانیال است و لباس‌هایش، نشان دهد که هر بار یک شخصیت جدید روی صحنه است. ما درواقع راکورد یک شخصیت را روی صحنه حفظ کردیم و در ایستاترین شکل ممکن این کاراکتر طراحی شد.

باعث افتخار من است که متن به این درخشانی خانم ثمینی را کارگردانی کردم و امیدوارم این اعتماد کماکان ادامه پیدا کند و همکاری‌مان مستمر باشد. او وقتی اجرا را دید بعد از اجرا به من گفت خیلی راضی‌ام و این نظر او، بخش زیادی از خستگی مرا از روی دوشم برداشت و فکر می‌کنم این خیلی می‌تواند برای کارگردان نقطه درخشانی باشد که نویسنده پس از تماشای کارش راضی از سالن بیرون بیاید. از بازیگرانم ممنونم که با من خیلی همراه بودند و بخش زیادی از ایده‌ها، از ذهن خلاق آنها بیرون آمد. خوشحالم که همراهم بودید. از گروه طراحان صحنه تشکر می‌کنم. همین‌طور از محمدرضا جدیدی که بسیار عالی موسیقی و صدا را طراحی کرد. مجموعا از گروهی که مرا همراهی کردند واقعا ممنونم که همراهم شدند تا بتوانیم حرفمان را با مخاطب در میان بگذاریم.

جهان ما و زمانه ما به کدام سمت می‌رود، که این‌طور بی‌قراریم و این بی‌قراری تا ته جانمان می‌رود و برایش‌ هزار کار می‌کنیم و باز قرار نمی‌گیریم. این همه دست‌وپا می‌زنیم که خود را ثابت کنیم و وجودمان را و غافلیم از خوشی‌هایی که می‌توانیم با هم بسازیم و عشقی که می‌تواند دنیا را نجات دهد. لااقل قبلا که می‌توانست، شاید در این زمانه حتی معنی واقعی و کلاسیک این سه کلمه ع، ش، ق. تغییر کرده باشد. زبان تمشک‌های وحشی، زبان ماست. زبانی که هرگز فهمیده نمی‌شود و انگار تنها حروفی است که در فضا پخش می‌شود بی‌آنکه مفهومی داشته باشد و بی‌آنکه دیگری آن را بفهمد. زبان تمشک‌های وحشی، انگار عقوبت همه ماست که محکومیم به‌تنهایی و محکومیم به نفهمیدن آنچه دیگری می‌گوید. زبان تمشک‌های وحشی، صدای تقدیر است که با تمام توان و قدرتش روبه‌روی تو ایستاده و به تو زل می‌زند و تو برای تغییرش هیچ کاری از دستت برنمی‌آید.

 شرایط عوض می‌شود اما دردها نه!

 الهام کردا

زبان عشق است؛ عشقی که به هم داریم به جهان داریم و به زندگی مشترک اما آن‌قدر منفعلیم و آن‌قدر خسته‌ایم در این جهان که بابت این عشق حرفی نمی‌زنیم و کاری نمی‌کنیم. انگار ترسی داریم که مبادا با گفتن این عشق بار مسئولیت دیگری روی دوشمان بیفتد، یا مبادا از پس خواسته‌های معشوق برنیاییم، مبادا هر روز گفتن جمله دوستت دارم را از من بخواهد، مبادا غرورم را این عشق از من بگیرد، مبادا با این عشق از پیشرفت‌هایم در کار و اجتماع باز بمانم، مبادا این عشق روزی مرا ترک کند و برود پس بهتر است من زودتر از او دست به کار شوم، مبادا تجربه‌کردن را این عشق از من بگیرد، مبادا‌مبادا و‌ هزار مبادای دیگر در ذهن تو باعث می‌شود که هیچ‌وقت و هیچ‌جا عاشقی نکنی.

زبان تمشک‌های وحشی، برای من تمام اینهایی بود که گفتم.

آرزوهایمان و و خیالاتمان

خواسته‌هایمان و طلب‌هایمان

عشق‌ها و نفرت‌هایمان

و در نهایت انفعالمان

اما درنهایت چیزی که من به آن اعتقاد دارم اینکه کنار دیگری پیرشدن و کنار دیگری تجربه‌کردن انگار روح و روان سالم‌تری برای تو رقم می‌زند. انگار آرام‌ترت می‌کند و امیدوار‌تر به آینده نگاه می‌کنی.
قصه‌ای را با دیگری ساختن برای من و هم‌نسل‌های من انگار شیرین‌تر از ساختن قصه‌ای به تنهایی است. و چه خوش که این قصه، قصه یک عمر زندگی باشد.

کنار هم و با هم. در خوشی و نا‌خوشی. َبی‌قراری‌هایمان را داشته باشیم که اصلا با این بی‌قراری‌ها تعریف می‌شویم و انگار زنده‌ایم اما بپذیریم بی‌قراری‌های دیگری را. بپذیریم همدیگر را و بدانیم که جوک‌های دونفره خنده‌دار‌ترین و شیرین‌ترین جوک‌های زندگی است.

بدانیم که مرور خاطرات گذشته شیرین‌ترین لحظه‌های زندگی است و بدانیم که چه در یک زندگی موجودی را به این جهان بیاوریم و چه نیاوریم اول شکل زیبای زندگی را بین خودمان داشته باشیم. زندگی با ما دو نفر تعریف می‌شود در ابتدا. زندگی با ما دو نفر ادامه پیدا می‌کند و با ما دو نفر پایان می‌گیرد. 


منبع: برترینها