یکشنبه بازار چینی‌ها برای پیدا کردن همسر؟ (+عکس)

همسریابی یکی از مشکلاتی است که در تمام دنیا دیده می شود. در کشورهایی که جمعیت آن ها بسیار زیاد است این مشکل بیش از دیگر نقاط دنیا دیده می شود. یکی از این کشورها که جمعیت آن همیشه رکوردشکن بوده است “چین” نام دارد!

بازاری در چین وجود دارد که مادرها تصاویری از فرزندشان به همراه مشخصاتش به دیوار می‌چسبانند تا سوژه‌ای برای ازدواج فرزندشان پیدا شود!

این مکان به “بازارهمسریابی” هم معروف شده است و جالب اینجاست که تا به حال زوج های بسیاری به همین صورت با هم ملاقات کرده و زندگی تشکیل داده اند. والدین چینی اعتقاد دارند فرزندانشان بیش از حد سرگرم کار هستند و زمان برای یافتن بهترین همسر ندارند.

همسریابی یکی از مشکلاتی است که در تمام دنیا دیده می شود. در کشورهایی که جمعیت آن ها بسیار زیاد است این مشکل بیش از دیگر نقاط دنیا دیده می شود. یکی از این کشورها که جمعیت آن همیشه رکوردشکن بوده است “چین” نام دارد!

یکشنبه بازار چینی‌ها برای پیدا کردن همسر؟ (+عکس)

چینی ها برای حل مشکلات همسریابی حرکتی عجیب انجام داده اند. در این روش جدید والدینی که فرزندان دم بخت دارند آگهی هایی را تنظیم کرده و به یکی از پارک های بزرگ شانگهای می روند تا مراسم همسریابی با آگهی را انجام دهند.

یکشنبه بازار چینی‌ها برای پیدا کردن همسر؟ (+عکس)

هر شنبه و یکشنبه و تحت هر شرایطی که باشد والدین به این پارک می آیند و اگهی فرزندشان که شامل اسم و نام خانوادگی به همراه میزان در آمد است روی دیوار می چسبانند تا والدین دیگر یا افرادی که خواهان ازدواج هستند آن را خوانده و برای ازدواج تصمیم گیری کنند.

در آخر هفته ها این پارک مملو از کاغذهای تبلیغاتی است که جوانان دم بخت را نشان می دهد. به هرکجای این پارک که نگاه کنید از درختان تا دیوارها پوشیده از کاغذهای مختلف است که با اعداد واسامی پر شده اند.

این مکان به “بازارهمسریابی” هم معروف شده است و جالب اینجاست که تا به حال زوج های بسیاری به همین صورت با هم ملاقات کرده و زندگی تشکیل داده اند. والدین چینی اعتقاد دارند فرزندانشان بیش از حد سرگرم کار هستند و زمان برای یافتن بهترین همسر ندارند.

منبع: رکنا


منبع: عصرایران

هنر لاته نقاشی‌های سه بعدی روی قهوه (+عکس)

هر کدوم از این هنرنمایی ها با کف قهوه برای دافنه ۱۰ الی ۲۰ دقیقه بیشتر طول نمی میکشه.

بدونیم – دافنه تان هنرمند ۱۷ ساله سنگاپوری ترجیح میده فنجون قهوه ش رو قبل از نوشیدن به هنر تبدیل کنه. او حدود یکساله که این کار رو شروع کرده و هنرهای سه بعدیش روی قهوه نظر خیلی ها رو تو فضای مجازی و حتی نظر سازمان دهنده های فستیوال قهوه سنگاپور رو هم به خودش جلب کرده.

هر کدوم از این هنرنمایی ها با کف قهوه برای دافنه ۱۰ الی ۲۰ دقیقه بیشتر طول نمی میکشه.


منبع: عصرایران

گل‌محمدی: باشگاه‌های ما مقابل عربستانی‌ها فقیر هستند

خبرگزاری فارس: یحیی گل‌محمدی در نشست خبری پیش از بازی با پیکان اظهار داشت: قبل از هرچیز موفقیت‌های تیم ملی نوجوانان را تبریک می‌گویم. باعث خوشحالی همه ما است، امیدوارم که در بازی‌های آینده هم موفق شوند و به جمع ۴ تیم برتر راه پیدا کنند. بازی حساسی با پیکان داریم، باید از این بازی امتیاز کسب کنیم.

وی افزود: پیکان ۵ برد در ۵ هفته اخیر داشته و این کار را برای ما سخت‌تر می‌کند، با توجه به شرایط خاصی که در جدول داریم و مصدومانمان، امیدوارم عملکرد خوبی داشته باشیم، تکیه ما به جوانان است، امیدوارم از وجودشان خوب استفاده کنیم و با توجه به شرایط جدول بتوانیم از این بازی امتیاز بگیریم.

سرمربی تیم فوتبال تراکتورسازی در مورد مشکلات حاشیه‌ای و اخلاقی که برای بازیکنان پیش می‌آید، اظهارداشت: مشکلاتی که در اطراف فوتبال وجود دارد نسبت به مشکلاتی که در جامعه هست کمتر است، در برخی جاها از این حواشی نمود پیدا می‌کند و در برخی جاها هم بر روی آنها چشم می‌بندند و به قول معروف زیر سبیلی آن را در می‌کنند اما در فوتبال این مسائل بزرگ‌نمایی می‌شود. فوتبال هم بخشی از جامعه ماست، این مشکلات باید به طور کلی برطرف شود. فقر فرهنگی و عدم آموزش باعث ایجاد این مسائل می‌شود که باید تمرکزمان بیشتر بر روی این مسائل باشد.

گل‌محمدی در مورد اینکه به نظر شما بازیکنان نیاز به روانشناس دارند یا خیر، اظهار داشت: فکر نمی‌کنم مشکل روانشناس باشد، بیشتر بحث مشکلات فرهنگی است.

وی در مورد وضعیت مهدی کیانی و عارف آقاسی عنوان کرد: تا امروز چیزی مبنی بر نداشتن آنها به من نگفته‌اند، من ۲ بار هم با آقای تورک رئیس کمیته اخلاق تماس گرفتم اما جوابی به من ندادند. امروز آخرین تمرین ما است و وضعیت ما هم به گونه‌ای است که تمرینات تیم را با حضور این ۲ بازیکن بسته‌ایم، امیدوارم اگر رأیی صادر می‌شود بعد از بازی باشد تا مشکلات ما بیشتر نشود.

وی در مورد مصدومان تیمش گفت: محمد نوری، شهرام گودرزی مصدوم هستند و وضعیت سینا عشوری هنوز مشخص نیست.

سرمربی اسبق پرسپولیس در مورد حذف این تیم مقابل الهلال و نرسیدن به فینال لیگ قهرمانان آسیا گفت: از نظر امکانات خیلی ضعیف هستیم، امکانات باشگاه‌هایی که ما داریم در مقایسه با امکانات و پولی که باشگاه‌های کشورهای دیگر دارند خیلی کمتر است و ما مقابل آنها فقیر هستیم، تا رسیدن به همین مرحله هم کار بزرگی انجام داده‌ایم. در بخش باشگاهی فاصله ما و آنها زیاد است و این فاصله هر سال زیادتر هم می‌شود.

وی افزود: ‌آنچه که پرسپولیس را به این مرحله رساند غیرت بازیکنان و حمایت‌هایی بود که از این تیم می‌شد. فکر می‌کنم در سال‌های بعد برای باشگاه‌های دیگر ما هم رسیدن به این مرحله سخت باشد. این فاصله هر سال بیشتر می‌شود، باید فکر اساسی برای باشگاه‌ها انجام بدهیم، سخت‌افزارها و امکانات لازم را نداریم، در زمینه زمین تمرین و مسابقه اسپانسرها، حق پخش تلویزیونی و مباحث مالی باشگاه‌ها مشکلات عدیده‌ای دارند که این مسائل باید رفع شود.

وی در مورد قلیان کشیدن برخی از بازیکنان و شب نشینی‌هایی که در اردوهای خارجی دارد، اظهار داشت: این بحث‌ها حاشیه‌ای شد و بهتر است بیشتر در مورد فوتبال صحبت کنیم. در مورد این مسائل هم همانطور که گفتم باید در مورد مسائل فرهنگی در بخش آموزش کار کنیم.


منبع: برترینها

چرا یک ربع اول پرسپولیس ـ الهلال پخش نشد؟

خبرآنلاین: در شرایطی که میلیون‌ها هوادار فوتبال در ایران برنامه خود را برای تماشای دیدار برگشت پرسپولیس مقابل الهلال تنظیم کرده بودند. پخش شبکه سه موفق به روی آنتن بردن یک ربع اول این بازی حساس نشد.در این لحظات پیمان یوسفی مجری برنامه به همراه فرشاد پیوس و علی انصاریان به صحبت‌های خود درباره بازی ادامه دادند تا شروع خوب پرسپولیسی‌ها در این مسابقه از چشم بینندگان پنهان بماند. در این شرایط یوسفی چاره‌ای نداشت جز اینکه از اطرافیان خود درباره نتیجه بازی سوال کند و تحولات بازی را به صورت خیلی ضعیف در اختیار بینندگان قراردهد. در این لحظات در تحریریه رسانه‌های ورزشی غوغایی بود تا آنها بتوانند از طریق نمایندگان خود در کشور عمان لحظات حساس بازی را دنبال کنند.

 اما چه اتفاقی افتاد که تلویزیون نتوانست یک ربع اول این بازی حساس را پخش کند؟ برای پاسخ به این سوال باید به کمی عقب‌تر برگردیم جایی که صداوسیما از سال گذشته پخش سری آ را از کنداکتور خود کنار گذاشت. همچنین این اتفاق به شکلی پیش‌بینی نشده برای مسابقات امسال لیگ‌برتر انگلیس هم رخ داد تا موجی از نارضایتی‌ها شبکه‌های اجتماعی را فرابگیرد. دیروز هم شبکه سه علیرغم برنامه‌ریزی قبل موفق به پخش یک ربع اول بازی پرسپولیس ـ الهلال نشد تا همه به این نتیجه برسند که مشکل دریافت سیگنال در صداوسیما کاملا جدی است. در این‌باره باید به این موضوع اشاره کرد که این هفته صداوسیما با پخش دو بازی لیورپل ـ منچستریونایتد و دربی میلان کمی اوضاع را بهتر کرد اما آن دو مسابقه نیز بدون اعلام قبلی روی آنتن رفت و این گمانه را تقویت کرد که سیگنال دریافتی برای پخش این دو مسابقه با همت مهندسین بخش ماهواره از یک محل تازه (شرق آسیا) ردیابی شده است.

جالب اینکه شبکه ورزش در پخش دربی ایتالیا بازی والنسیا ـ بتیس را به عنوان مسابقه جایگزین در اختیار داشت و علاوه بر شروع با تاخیر بازی میلان ـ اینتر مدام از ایتالیا به اسپانیا سوییچ می‌کرد تا در صورت قطع احتمالی تصاویر دست خود را با یک بازی دیگر پر کرده باشد، مسابقه‌ای که البته پخش آن خیلی مهم نبود اما فقط به دلیل پوشش دربی ایتالیا به صورت موازی روی آنتن رفت.

به نظر می‌رسد مشکل شب گذشته شبکه سه هم بی ربط به مساله حق پخش و سیگنال نباشد والا غیر از این اگر بود هیچ دلیلی برای عدم پخش ۱۵ دقیقه اول مسابقه‌ای که هزینه پخش آن پرداخت شده وجود ندارد. به هر حال با این اتفاق باید منتظر اختلاف در پخش همه مسابقاتی که در خارج از مرزهای ایران برگزار می‌شود، بود.


منبع: برترینها

فروش «مو» در منوچهری؛ قصه‌ی گیس‌های بریده

مغازه‌هایی در خیابان منوچهری هستند که موی طبیعی دختران را می‌خرند، قیمت‌ها از ١٠٠هزار تومان شروع و به بالای ۵ میلیون تومان می‌رسد یکی از خریداران موهای طبیعی: بعضی از مادران برای فروش موی دخترانشان به مغازه ما می‌آیند و با پولش کتاب و دفتر می‌خرند.

معلق در هوا مانده‌اند. انگار کسی جانشان را در مشتی گرفته و به مجازات از سقف آویزان کرده. دسته‌دسته، شاخه‌شاخه یا از سقف آویزانند یا کنج دیوار، سیر و پر نشسته‌اند به تماشا. به تماشای کسی که بیاید دستی بر آنها بکشد، تکانشان دهد و شاید همین‌جا، در همان مغازه شلوغ، با چند اسکناس، سرنوشت‌شان به سرنوشت دیگری گره بخورد.

شاخه‌شاخه، دسته‌دسته مو، با هر باز و بسته‌شدن در، در هم غوطه می‌خورند، رنگ به رنگ. مشکی پرکلاغی، زیتونی، طلایی، شرابی و قهوه‌ای روشن و تیره با یک کش سیاه، از هم جدا شده‌اند. سقف، پشت همین دسته‌های مو پنهان شده، دسته‌های مو که هرکدام قصه‌ای دارند، قصه دختربچه‌ها و زنان جوان، با موهای بلند خرمایی و طلایی که به وقت رفتن، یا چشمانشان از اشکی که در آن جوش خورده، برق می‌زند یا به خنده‌ای، کش آمده اما پس سر همه‌شان، قیچی، رد زخمش را جا گذاشته.

«این را می‌بینید، یک‌میلیون و ۵٠٠‌هزار تومان خریدیم. آن یکی ارزان‌تر است، حدودا ٣٠٠، ۴٠٠‌هزار تومان. آن عقبی هم کوتاه است، حدود ١٠٠‌هزار تومان درمی‌آید.» موی یک‌میلیون و ۵٠٠‌هزار تومانی بلند است و خرمایی. دختر جوانی که پشت ویترین ایستاده، می‌گوید که صاحبش، دختری بلندقد بود و مو تا پایین کمرش می‌آمد، بلند و صاف و خرمایی: «خیلی‌ها می‌آیند برای فروش مو. نمی‌شود گفت هر روز، اما کم نیستند فروشندگان مو.»

در مغازه باز و بسته می‌شود و موها تکان می‌خورند، انگار کسی آرامش کوتاهشان را به هم ریخته، نگاه‌ها به سقف و دیوارها می‌چرخد و «آیدا» دختر جوان پشت ویترین مغازه، دسته‌دسته موها را پایین می‌آورد، برای مشتری.

بازار خرید و فروش موی طبیعی زنان! 
 

موها را کجا کوتاه می‌کنید؟

همین‌جا.

فروشندگان مو همین‌جا می‌آیند و موهایشان را کوتاه می‌کنند؟

بله، ما در مغازه موهایشان را می‌بینیم، اگر خوب بود و اندازه، قیمت می‌دهیم، اگر سر قیمت به توافق رسیدیم، همین‌جا قیچی می‌زنیم.

چه مویی خوب است؟

مویی که حجمش زیاد باشد و بلند. موخوره نداشته باشد و از رنگ آسیب ندیده باشد. این مو برای ما خوب است.

موها را چه می‌کنید؟

برای اکستنشن استفاده می‌کنیم.

چوبش را هوا می‌کند و به سقف می‌رساند، قلاب روی چوب، به یکی از دسته‌های مو، گیر می‌کند و پایین می‌آید، همان یک‌میلیون و ۵٠٠‌هزار تومانی است.

خودتان کوتاه می‌کنید؟

بله.

وقتی موهایشان را کوتاه می‌کنید، ناراحت نمی‌شوند؟

نه خیلی، آنها با رضایت آمده‌اند، اما بین‌شان هستند کسانی که دلشان می‌گیرد، ولی به‌ هرحال پولش را می‌گیرند.

 

 قیمت چطور تعیین می‌شود؟

براساس حجم و اندازه و سلامت مو.

قیمت‌ها از ١٠٠، ٢٠٠‌هزار تومان شروع می‌شود و به پنج‌میلیون تومان هم می‌رسد، گران‌ترین مویی که تابه‌حال در این مغازه کنج یکی از پاساژهای خیابان منوچهری تهران فروخته شده و هنوز به یاد مرد جوان مغازه‌دار مانده، ۵‌میلیون تومان بود: «اندازه‌اش یک‌متر و ٣٠‌سانتی‌متر بود، نزدیک ۵٠٠گرم.» آیدا اما حرف برای گفتن زیاد دارد.

اینها آدم‌های نیازمندی هستند؟

نه همه‌شان، اما بین‌شان نیازمند هم هست، خیلی‌ها می‌گویند؛ چرا موهایمان را بریزیم سطل آشغال. اما خب بین‌شان کسانی بودند که نیاز مالی داشتند. مثلا هفته آخر شهریور، چند مشتری داشتیم که موی دخترشان را فروختند تا برایشان کیف و کتاب و دفتر برای مدرسه بخرند. دختر هم راضی بود، موهایش را فروخت تا فلان کیفی که دیده بود را بخرد یا مثلا بیمار سرطانی داشتیم که قرار بود شیمی‌درمانی کند. آمد و موهایش را فروخت. بعضی از این بیماران هم می‌آیند تا از موی طبیعی‌شان، پوستیژ درست کنیم.

موها را قیچی می‌کنند، بعد ضدعفونی و بعدش هم کراتینه، اگر هم لازم باشد رنگ می‌کنند به سلیقه مشتری: «موی کمتر از ۵٠سانت موی کوتاه است، بیشتر مشتریان دنبال موی طبیعی بلند و سالم هستند. ما هم همین‌ها را می‌خریم.» در باز و بسته می‌شود و مشتری که دخترجوانی است، مژه مصنوعی می‌خواهد. ریسه‌ای دو‌هزار تومان، خارجی‌اش، ٩‌هزار تومان.

این موها را آرایشگاه‌ها از شما می‌خرند؟

یا آرایشگاه‌ها یا خود کسانی که می‌خواهند اکستنشن کنند. همه دنبال موی طبیعی هستند. ما یوزر خام زیاد داریم که موی رنگ‌نشده می‌خواهند.

آیدا رشته دانشگاهی‌اش روانشناسی است و ١٠سالی می‌شود در یک مرکز تخصصی اکستنشن کار می‌کند و حالا دوهفته است به مغازه‌فروش عمده لوازم آرایشی و مو آمده و خودش از این حجم مشتریان برای فروش مو، متعجب است: «تصور نمی‌کردم فروش مو همچین بازاری دارد، اوایل برای خودم هم جالب بود.»

صاحب مغازه، مرد جوانی است، سبزه‌رو با انبوهی مو روی سرش. آیدا می‌گوید؛ فروشندگان مو، خیلی نیازمند نیستند و صاحب مغازه معتقد است که بیشتر آنها افرادی هستند که به پول فروش مو احتیاج دارند. احتیاج از نظر او معنای متفاوتی دارد: «بیشتر جوان هستند، بیست و سه، چهارسالشان است.»

آنها پخش عمده موی طبیعی دارند، درهمین مغازه برای خرید موی سالم و طبیعی تبلیغ می‌کنند. در کانال‌های تلگرامی و اینستاگرام: «مردم تازه فهمیده‌اند که این کار خودش یک بیزینس است، می‌دانند که می‌تواند منبع درآمد باشد، مادرها بچه‌هایشان را می‌آورند، حتی بر سر قیمت چانه می‌زنند تا قیمت را بالا ببریم. البته همه هم اینطور نیستند، کسانی بودند که بعد از کوتاه‌کردن مو، با چشم گریان از مغازه بیرون رفته‌اند. بعضی هم موهایشان را مغازه ما می‌فروشند، می‌روند مغازه کناری، با پولش لوازم آرایش می‌خرند.» می‌گوید؛ خرید موی طبیعی خیلی زیاد شده، همه دنبال بیبی هیر هستند، موی بچه. چون سالم است و طبیعی.

پس باید اکستنشن مو هم زیاد شده باشد؟

بله خیلی.

 

چرا؟ چه بلایی سر موی زنان ایرانی آمده؟

باکیفیت‌ترین مو، موی زنان ایرانی است اما زنان ایرانی موهایشان را خراب کرده‌اند بس که رنگ می‌کنند، با این رنگ‌ها مو خشک و ناسالم می‌شود و حتی بلند هم نمی‌شود.

قیمت‌ها برایشان از ۵٠‌هزار تومان شروع می‌شود و می‌رود تا بالای یک‌میلیون تومان: «زیر ۵٠سانت مو نمی‌خریم.»

 

سن فروشنده برای شما مهم است؟

مهم است، هرچقدر سن پایین‌تر باشد، مو سالم‌تر است، از خانم‌های باردار هم تمایلی نداریم مو بخریم، چون از نظر هورمونی، شرایط عادی ندارند و مو سخت رنگ باز می‌کند.

چند مغازه آن‌طرف‌تر، پسر جوان دیگری که موهایش را به طرز عجیبی مدل داده، جلوی مغازه ایستاده و به مشتریان نگاه می‌کند: «اینها همه موی طبیعی است، ایرانی نیستندها. ایتالیایی است. ما موی ایرانی نمی‌خریم.»

چرا؟

موخوره زیاد دارد، زیر شال و روسری موهایشان خشک شده. کسی هم زیاد موهایشان را نمی‌خرد.

مرد جوان می‌گوید، قیمت موی ایرانی با موی ایتالیایی فقط‌ هزارتومان اختلاف دارد، هر دسته موی ایتالیایی برای اکستنشن ٧٠٠‌هزار تومان است و ایرانی‌اش ۶٠٠‌هزار تومان: «موی ایتالیایی گارانتی هم دارد، ببرید خوشتان نیاید، رنگ باز نکرد، می‌توانید برگردانید، ١٠٠ شاخه رایگان بگیرید.» او می‌گوید؛ بهترین مو، موی ازبکی است، از ازبکستان می‌آید: «می‌گویند ازبکستان جادوگر زیاد دارد، زنانش هم برای بازکردن طلسم و اینها، زیاد موهایشان را کوتاه می‌کنند.» آنها در این مغازه مشتری مستقیم فروش مو دارند اما خودشان کوتاه نمی‌کنند.

چرا دور بریزم، می‌فروشمش

فروشنده‌های مو کم نیستند، آنها را می‌شود در همین مغازه‌های فروش اکستنشن پیدا کرد و ردی از آنها هم در سایت‌های خریدوفروش اینترنتی است. آن‌جا که یخچال و ماشین و لوازم دست‌دوم آگهی کرده‌اند، گیس‌های بافته‌شده مو را هم می‌توان پیدا کرد که با پیشنهاد قیمت یا با قیمت‌های توافقی، دنبال مشتری هستند. «لیلا»، یکی از همین آگهی‌دهندگان است. ٢٩سالش است و موی خود و خواهرش را آگهی کرده: «هر دو با هم یک‌میلیون و ۵٠٠هزار تومان، یکیش مال خودم است ،دیگری مال خواهرم. گیس‌ها حجمش زیاد است، مال خودم ٣٠سانت، مال خواهرم ۶٠سانت. ١۵٠گرم می‌شود. رنگش هم طبیعی است.» یکی از گیس‌ها طلایی است و آن یکی خرمایی: «موهایم را پارسال کوتاه کردم، اصلا هم موخوره ندارد.» از وقتی موهایش را در یکی از همین سایت‌ها آگهی کرده، چند نفری با او تماس گرفته‌اند، اما قیمت‌ها پایین است: «من خودم شینیون کار هستم، کار اکستنشن هم انجام می‌دهم و از مشتریان می‌خواهم برای اکستنشن موی طبیعی بیاورند تا خوب رنگ باز کند، معمولا هم خودشان مو را از مغازه‌ها می‌خرند و برایمان می‌آورند.» لیلا می‌گوید؛ نیاز مالی باعث نشده که موهایش را آگهی کند: «گفتم چرا موها را دور بریزم، بگذار بفروشمش.»

با پول فروش مو می‌شود کاری کرد

مهتاب زن جوان دیگری است که برای فروش گیس‌اش، قیمتی پیشنهاد نکرده، می‌خواهد آن را با مشتری توافقی بفروشد: «دلیل خاصی نداشتم برای فروش موهایم، چند وقت پیش کوتاهش کردم، حالا می‌خواهم بفروشم که جلوی چشمم نباشد.» مهتاب البته فکر پولش را هم کرده: «به ‌هرحال با پولش می‌شود کاری کرد، نمی‌دانم چند می‌خرند، ۵٠٠، ۶٠٠. فقط به من گفته‌اند نبرم مغازه. آن‌جا ارزان می‌خرند.» ۵‌سال طول کشید تا موهای مهتاب ٢٠ ساله، ۶۵سانت شد و حالا با وزن ٣٠٠گرم، دنبال مشتری است: «حجم موهایم به اندازه دو تا اکستنشن است، حتی تا ٨٠٠‌هزار تومان هم می‌ارزد اما ببرم منوچهری شاید ٣٠٠‌هزار تومان از من بخرند.» می‌گوید؛ هربار اکستنشن ١۵٠شاخه مو می‌خواهد و موهایش تا ٣٠٠ شاخه جوابگوست. مهتاب هم در کار اکستنشن موست: «موهایم موخوره ندارد، رنگ هم نشده و بالای ۵٠سانت است، بهترین مو برای اکستنشن.»

۵٠سانت را کمتر از ۵٠٠‌هزار تومان نمی‌فروشم

ملیکا هم‌سن مهتاب است و موهای مشکی پرکلاغی‌اش را در یکی از همین سایت‌ها آگهی کرده: «دیگر از موهایم خسته شده بودم، می‌خواستم کوتاهش کنم. نمی‌خواهم ببینمش.» موهای ملیکا هم ۵٠سانت است و با این‌که قیمت را توافقی اعلام کرده، اما می‌گوید که کمتر از ۵٠٠‌هزار تومان نمی‌فروشد: «چند ‌سال موهایم را بلند کردم بعد رفتم آن را زدم، وقتی کوتاهش کردم، فهمیدم می‌شود آن را فروخت. یکی از دوستانم قبلا این کار را کرده بود. من هم خواستم بفروشم. بعضی‌ها را می‌شناسم که هرچند ‌سال یک‌بار موهایشان را کوتاه می‌کنند تا بفروشند.»

منبع: برترینها

دولت برای بهبود وضعیت کارآفرینی چه کار کند؟

مجله پنجره خلاقیت – مهندس محمدمهدی راسخ، مدیر و کارآفرین: همان طور که انتظار دارید، رتبه ایران در شاخص سهولت کسب و کار، براساس ارزیابی بانک جهانی در سال ۲۰۱۷، رتبه ۱۲۰ است که رتبه مناسبی نیست و به طور کلی در شان کشور بزرگی مثل ایران با داشتن مجموعه زیادی از منابع- از طرفی منابع زیرزمینی مثل نفت و گاز و از طرف دیگر نیروی انسانی شایسته و تحصیل کرده-، داشتن بالاترین تعداد کشورهای همسایه که این کم نظیر است (بیش از ۱۵ کشور همسایه) و مجموعه پتانسیل هایی که کشور دارد، نیست؛ طبیعتا باید امکانات مناسب تر و بهتری برای کارآفرینان فراهم شود تا آنها بتوانند به سرعت فعالیت های اقتصادی شان را شروع کنند.

شاخص هایی که بانک جهانی تعریف کرده، ۱۰ مورد است؛ شروع کسب و کار از اولین شاخص ها و شرایط و مقررات اصل مجوز ساخت دومین مورد است؛ دسترسی به برق، ثبت مالکیت، اخذ اعتبارات، حمایت از سرمایه گذاران خرد، سهولت پرداخت مالیات، تجارت فرامرزی، اجرای قراردادها و ورشکستگی در پرداخت شاخص هایی هستند که بانک جهانی هر ساله اینها را در هر کشوری ارزیابی می کن.

 دولت برای بهبود وضعیت کارآفرینی چه کار کند؟

عمدتا هم به سه مسئله توجه می شود که: ۱٫ برای هرکدام از این ۱۰ شاخص چقدر اسناد و مدارک از فرد کارآفرین گرفته می شود که بخواهد اینها را به پایان برساند؟ ۲٫ چقدر زمان می برد؟ ۳٫ چقدر هزینه دارد؟ اینها سه عامل بسیار مهم هستند.

رتبه ما در دنیا (۱۹۰ کشور) برای شروع کسب و کار ۱۰۲ است. اولین کاری که دولت در ارتباط با این ۱۰ شاخص که شاخص های مهمی هستند می تواند انجام دهد این است که اسناد و مدارک لازم را کاهش دهد و به حداقل برساند؛ یعنی برای شروع کسب و کار در گزارش مشخص است که مثلا در ایران چند سند و مدارک از متقاضی می خواهند؟ یا برای ثبت مالکیت چه مدارکی می خواهند؟ یا برای ورشکستگی به همین شکل؛ یا برای تجارت فرامرزی چند مدرک مورد نیاز است و کشورهای دیگر چند مدرک می خواهند؟

دوم اینکه ببینیم چقدر زمان می برد؛ یعنی مثلا چقدر زمان می برد تا متقاضی برای شروع کسب و کار اقدام کند؟ این زمان را به حداقل برسانیم. اگر می خواهد ساخت و ساز انجام دهد، دریافت مجوز ساخت و سازش چقدر زمان می برد؟ این زمان را به حداقل برسانیم. گرفتن برق چقدر زمان می برد؟ این زمان را به حداقل برسانیم.

سومین مورد بحث هزینه اس؛ هرکدام از این اقدامات چقدر هزینه دارد؟ هزینه ها را هم به حداقل برسانیم. این اقدامات می تواند بسیار کمک کند تا کارآفرینان و بنگاه اقتصادی ما بهتر، با سرعت بیشتر و هزینه کمتر کار و در کشور حرکت کنند.

اقدامات دیگری هم در کشورمان باید انجام شوند:

۱٫ ثبات قوانین و مقررات از نکات بسیار مهم است؛ تلاش ما در کشور باید بر این باشد که مقرراتمان به طور مرتب تغییر نکند و ثابت بماند. این یکی از مسائل بسیار مهم است.

۲٫ بسیاری از مجوزهای غیرضروری را حذف کنیم. برای مثال وقتی هندوستان می خواست محیط کسب و کارش را بهبود ببخشد، وقتی دید شاید نتواند همه این مجوزها را به سادگی از بین ببرد، تصویب نامه ای داد مبنی بر اینکه همه مجوزها لغو شوند مگر مجوزهایی که مربوط به محیط زیست هستند؛ با توجه به اهمیت محیط زیست طبیعی است که مجوزهای محیط زیست باید گرفته شوند، محیط زیست باید باشد تا ما انسان ها بتوانیم زندگی کنیم.

۳٫ بررسی قوانینی که مانع از پیشرفت کارآفرینی و بنگاه های اقتصادی در کشور هستند و حذف قوانین و مقررات و آیین نامه هایی که مانع از پیشرفت و توسعه کارآفرینی در کشور هستند؛ یکی از کارهای مهمی است که قوه مقننه هم باید به آن کمک کند.

دولت دوازدهم اگر تلاشش را بر این بگذارد که اولویت اولش بهبود محیط کسب و کار کشور باشد و برای این بهبود، اقداماتی را که در ابتدا و این سه نکته (ثبات قوانین، حذف مجوزهای غیرضروری و حذف قوانین مانع) که عرض کردم، انجام دهد، می تواند کمک بزرگی به کارآفرینان کشور و افرادی که می خواهند اقتصاد کشور را توسعه دهند، بکند. هدف غایی هر کشوری از جمله ایران این است که بتواند از رشد و توسعه پایداری برخوردار باشد.

پرسش دیگر در این زمینه می تواند این باشد که رویکرد دولت در تنظیم بازار ارز و نرخ ارز به چه صورتی باشد تا از کارآفرینان و کارآفرینی حمایت شود؟

در این موارد باید گفت اگر منظور بحث قیمت گذاری است، ما به شدت با آن مخالف هستیم؛ قیمت گذاری چیزی نیست جز سرکوب سرمایه گذاری؛ بنابراین نظام قیمت گذاری اجباری دولتی باید کلا برداشته شود و اجازه دهند فعالان اقتصادی در رقابت با یکدیگر، قیمت عرضه کالایشان را مشخص کنند که طبیعتا باعث می شود هم تلاش کنند کالایشان را با قیمت عرضه کنند، هم خدمات بهتری بدهند و هم کیفیت محصولشان را بالا ببرند. هر وقت در هر بخشی از کشور قیمت گذاری شده است، ما دیده ام که هم کیفیت پایین آمده و هم به دلیل نبود رقابت، هیچ تفاوتی بین واحدی که خوب کارکرده با واحدی که بد کارکرده، نبوده است؛ بنابراین اصولا قیمت گذاری ساز و کار غلطی است و باید برداشته شود.

 دولت برای بهبود وضعیت کارآفرینی چه کار کند؟

اما در مورد نرخ ارز با توجه به اینکه در کشورمان دارای تورم هستیم و کشورهایی که به آنها کالا صادر می کنیم عموما دارای تورم نیستند یا اگر تورمی دهم دارند، عددش بسیار پایین است، به طور کلی تولیدکننده و صادرکننده ما هرساله کالای خودش را تقریبا با قیمت ثابتی به فروش می رساند.

ما در قوانین برنامه هم داشتیم که دولت باید قیمت ارز را هرساله به میزان تفاوت تورم داخل کشور و میانگین تورم خارج کشور (کشورهای هدف) افزایش دهد که تولیدکننده و صادرکننده ما که در داخل کشور به لحاظ تورم کالایش با قیمت بالاتری تولید می شود، امکان این را داشته باشد که در بازار بین المللی رقابت کند؛ چون وقتی در کشور رقیب ما تورم وجود ندارد و طبیعتا قیمت تمام شده کالایش را سال قبل تفاوت زیادی ندارد، اگر فروش و نرخ ارزش هم ثابت باشد، می تواند با ما رقابت کند و برنده بازار شود، چون قیمت تمام شده تولیدکننده و صادرکننده داخلی ما امسال نسبت به پارسال افزایش پیدا کرده ولی قیمت فروشش ثابت مانده است.

دولت باید این اقدام را انجام بدهد. ضمن اینکه باید تلاشش بر این باشد که ارز تک نرخی از هرگونه رانت و انحصار و فساد و مسائل این چنینی جلوگیری می کند و اقدام بسیار مثبتی می تواند باشد.

آخرین نکته این است که دیدیم امسال هم مردم عزیز ایران با شوق و اشتیاق خاصی پای صندوق های رای حاضر شدند و آقای دکتر حسن روحانی را به عنوان رییس جمهور انتخاب کردند و انتظارات بسیاری از دولت دارند.

امیدواریم که دولت طی این دوره چهارسال بتواند اقدامات سازنده و موثری را به خصوص در حوزه اقتصاد در کشور انجام دهد و تحولات و زیرساخت های مناسب را ایجاد کند که ما ان شاءالله بتوانیم همواره از رشد اقتصادی خوبی برخوردار باشیم که موجبات توسعه پایدار کشور را فراهم کنید.


منبع: برترینها

فرهنگ کسب و کار در تایلند

ارتباطات کاری همیشه رسمی است و در این میان کاربرد زبان بدن از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. احترام به مرتبه و سن در جامعه تایلندی ضروری است. بزرگ‌ترین فرد در هر گروه فرد ارشد محسوب می‌شود و باید با احترام با او برخورد شود. به دلیل اهمیت تایلندی‌ها به احترام و ادب، اغلب نه گفتن برای آنها بسیار سخت است؛ بنابراین به هر نوع علامت منفی در زبان بدن آنها توجه کنید.

گرچه ممکن است لباس پوشیدن تایلندی‌ها برای برخی غربی‌ها به نظر محافظه‌کارانه بیاید، اما مردم تایلند به طور کلی بسیار آرام و خونسرد هستند و اگر یک فرد خارجی آداب تایلندی را رعایت نکند، به ندرت به آنها برخواهد خورد. گرچه شما باید با برخی رسوم ساده آشنا باشید و از برخی کارها یا نظرها اجتناب کنید. به دلیل دشواری رفت و آمد در شهرهای بزرگ تایلند بسیاری از مدیران اجرایی خارجی تمایلی به برنامه‌ریزی بیش از دو جلسه در روز ندارند.

ترافیک در بانکوک بسیار بد است به طوری که بسیاری از تایلندی‌ها جلسات را از ماشین‌هایشان از طریق تلفن‌های همراه، لپ‌تاپ‌ها و دستگاه‌های فکس هدایت می‌کنند. اگر می‌خواهید از ترافیک وحشتناک بانکوک اجتناب کنید، می‌توانید همیشه با قایق در این کشور سفر کنید.

بیشتر تایلندی‌ها بودایی هستند به جز بخش‌هایی در جنوب که بسیاری از مردم آن مسلمان هستند. بیشتر تعطیلات بودایی‌ها در ماه‌های آوریل و مه است و کارمندان تایلندی در این ماه‌ها به تعطیلات می‌روند. بنابراین بهترین زمان برای انجام کسب و کار در تایلند بین ماه‌های نوامبر و مارس است.
بررسی پیشینه فرهنگ کسب و کار در تایلند 
از چه چیزی باید اجتناب کنید

از هرگونه نظر منفی در مورد تایلند و پادشاه این کشور باید به شدت اجتناب شود. اگر به تایلند و پادشاه آن توهین کنید هرگونه شانسی را در ایجاد روابط خوب با تایلندی‌ها از دست خواهید داد و حتی ممکن است تا پای مراجع قضایی پیش بروید. بسیار معمول است که هنگام ورود به خانه‌ تایلندی‌ها کفش‌تان را درآورید. مردم تایلند در مورد پاکیزگی بسیار حساس هستند و پوشیدن کفش در منزل چندان مورد قبول نیست.

آداب کسب و کار

مردم تایلند ترجیح می‌دهند پیش از بحث پیرامون کسب و کار، روابط شخصی ایجاد کنند. پیش از اتخاذ هر تصمیمی و در بسیاری از سطوح مسائل نیاز به بحث مکرر خواهد داشت. بنابراین پیش از اینکه هر چیزی شروع شود، چند جلسه ترتیب داده خواهد شد.

جلسات اولیه همیشه طی ناهار شکل خواهند گرفت و سرگرمی بخشی از توسعه روابط کسب و کار است. زبان بدن در ارتباطات تایلندی‌ها مهم است و احترام و ادب باید همیشه نشان داده شود. توجه به زبان بدن و پاسخ‌های غیرمستقیم در راستای اجتناب از پریشانی و سوءتفاهم کمک شایانی خواهد کرد.

قرار ملاقات‌ برای جلسات باید از قبل ترتیب داده شود. ایده خوبی است که جزئیات جلسه را از روز قبل برنامه‌ریزی کنید. با به موقع رسیدن به جلسه، احترام خود را نشان می‌دهید. هم از خارجی‌ها و هم از تایلندی‌ها انتظار می‌رود به موقع به جلسه برسند. حضور به موقع در یک جلسه برای تاثیرگذاری خوب ضروری است. زمانی که وارد اتاق می‌شوید از شما دعوت خواهد شد تا بنشینید و فردی که با او ملاقات می‌کنید به شما نشان خواهد داد که کجا می‌توانید بنشینید.

باید تا زمانی که این اتفاق می‌افتد در جای خود بایستید. پس از معرفی اولیه به فرد تایلندی، باید کارت ویزیت خود را با دست راست و به ارشدترین فرد حاضر در اتاق تحویل دهید. یک طرف کارت شما باید حاوی اطلاعات به زبان تایلندی باشد.

برای خواندن کارت ویزیت طرف تایلندی زمان بگذارید و نظر مودبانه‌ای در مورد آن بدهید. زبان کسب و کار در این کشور، تایلندی است. گرچه برخی شرکت‌های بین‌المللی وجود دارند که از زبان انگلیسی برای بیشتر فعالیت‌هایشان استفاده می‌کنند.

شیوه لباس پوشیدن در تایلند

ظاهر برای مردم تایلند مهم است. شیوه لباس پوشیدن در تایلند محافظه‌کارانه است. مردان کت و شلوار مشکی با پیراهن سفید می‌پوشند. با شیوه لباس پوشیدن خود از سوی تایلندی‌ها قضاوت خواهید شد؛ بنابراین باید کفش‌های شما تمیز باشد و باید برای محل کار و جلسات لباستان را هوشیارانه انتخاب کنید.

زنان در کسب و کار تایلند

بسیاری از زنان در تایلند کار می‌کنند و زمانی که با تفاوت‌های حقوق در برخی کشورهای دیگر مقایسه کنیم در می‌یابیم که زنان تایلندی قادر هستند معاش قابل‌توجهی را به دست آورند. به طور متوسط آنها ۹۰ درصد حقوق یک مرد را در یک شغل مشابه دریافت می‌کنند، که بالاتر از کشورهایی مانند ایالات متحده آمریکا است.

گرچه بسیاری از زنان تایلندی هرگز به مقام ارشد در سازمان‌شان دست نخواهند یافت. اغلب زمان زیادی برای زنان طول می‌کشد تا از نردبان ترقی شرکت بالا بروند اما با وجود بیشتر شرکت‌های بین‌المللی که در این کشور فعالیت می‌کنند به نظر می‌رسد این شیوه رو به تغییر است. در این مورد تبعیض جنسیتی در محل کار وجود دارد اما رفتار غیرمحترمانه نسبت به زنان عموما تحمل نخواهد شد.

کارگران ممکن است تبعیض سنی و نژادی را در تایلند تجربه کنند. اتحادیه‌هایی برای مشاغل بسیاری در تایلند وجود دارند. اعتصاب کردن در تایلند به طور خاص معمول نیست اما برخی اوقات به خدمات عمومی مانند حمل و نقل ضربه زده است. کارفرمایان معمولا تلاش می‌کنند برای رسیدن به توافق، با اتحادیه‌ها کار کنند و در نتیجه از اعتصاب کارگران پیش از وقوع جلوگیری کنند.


منبع: برترینها

علی نصیریان: برای استقبال از مصدق تا مهرآباد دویدم

بیست‌وسومین قسمت از برنامه «هزارداستان» با اجرای محمدرضا شهیدی‌فرد مجری تلویزیون روی آنتن شبکه نسیم رفت که به گفت‌وگو با علی نصیریان و داستان زندگی او از کودکی تا امروز اختصاص داشت.در ابتدای برنامه شهیدی‌فرد بیان کرد: هر کشوری با چیزهای مختلفی سنجیده می‌شود که یکی از مهم‌ترین چیزها سرآمدان آن کشور هستند و اینکه آنها چه مسیری را طی کرده‌اند تا به‌عنوان افراد درجه یک آن کشور شناخته شده‌اند. ممکن است در کشوری سرآمدان اهل علم باشند یا اهل سیاست یا هنر.

ما در ایران این شانس را داریم که مهم‌ترین و محبوب‌ترین افراد برای مردم این سرزمین اهل علم و هنر هستند. یعنی اگر کسی بخواهد ایران را با سرآمدانش تعریف کند به‌عنوان مهم‌ترین فاکتور هنردوست بودن این مردم را پیدا خواهد کرد به‌دلیل محبوبیتی که اهل هنرش دارند و البته اهل علم.

من امشب با افتخار تمام مشرف به حضور استاد علی نصیریان هستم. خیلی سال گذشته است تا آقای نصیریان با رنج بسیار راهی را طی کرده‌اند و حاصل آن کارهای مختلفی بوده که هم باعث ساخت دوباره تاریخ ما شده مثل «هزاردستان» که هم باعث تعلیم و هم باعث پیدا کردن دوباره خودمان در بحران‌ها شده است.

یک اثر نمایشی در یک بحران و موقعیت ویژه اتفاق می‌افتد.آدمی یا آدم‌هایی که در یک موقعیت بحرانی گرفتار شده‌اند و اینکه چگونه خودشان را از آن رهانیده‌اند و مهم‌تر اینکه قبل از بحران در چه سطح و مرتبه‌ای قرار دارند و بعدش در چه جایگاهی هستند.

 برای استقبال از مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم

جناب استاد خیلی خوشحالم که امشب در محضر شما هستم. اسم این برنامه «هزار داستان» و شبیه به «هزاردستان» شماست. با فاصله حدود ۴۰ سال از ساخت این دو اثر. به نظرم از «هزار دستان» حال و احوال خوشی دارید، این به‌خاطر داستان است یا به‌خاطر مرحوم علی حاتمی؟ علی نصیریان در پاسخ پرسش شهیدی‌فرد، به مخاطبان برنامه و حاضران در استودیو، گفت: هم موضوع «هزاردستان» و هم شخصیت علی حاتمی برای من جذاب بود. یکی از خصوصیاتی که من از علی حاتمی دیدم این بود که علی حاتمی بسیار آدم صمیمی بود، حاتمی خودش بود، بی‌ادعا بود، این خود بودن بسیار مهم است که آدم ادا در نیاورد و هر چه هست خودش باشد. علی حاتمی مهربان بود بخصوص در مورد کارش آدم بسیار مهربان و آدم بسیار آرامی بود.

با عوامل کارهایش بسیار با محبت رفتار می‌کرد و بسیار دوست داشت هم دوره‌ای‌های خودش را دوست داشت. آثار تجسمی و اشایی که از قدیم در ایران بود بسیار دوست داشت و از آنها در صحنه‌های مختلفی که می‌خواست بسازد استفاده می‌کرد. از فضاها از معماری حتی از آجر، اشیا، گلدان، گل و… و. همه اینها را با یک نگاه و یک تعلق خاطری به ایران در آثارش استفاده می‌کرد.

این تعلق خاطر از کجا می‌آمد؟

از ریشه‌های زندگی که در آن زمان با زندگی جامعه خیلی عجین بود. محله بود،افرادمحله، بازارچه، افراد بازارچه، کاسب‌ها، اشیا و زندگی بود. همه اینها یک تعلق خاطری با ما ایجاد می‌کرد. ما در آن زمان این زیبایی‌ها را درک می‌کردیم و آنها را می‌دیدیم و تعلق خاطری به تمام این زندگی، فضا، معماری ایجاد می‌کرد.

شما کودتای ۲۸ مرداد را به یاد دارید؟

بله. خانه ما میدان شاپور بود. در آن روز من به‌همراه مرحوم اسماعیلداورفر که همکلاسی من بود پیراهن سفید پوشیده بودیم. گفته بودند چپی‌ها و طرفداران مصدق پیراهن سفید بپوشند و ما نمی‌دانستیم. افسری روی تانک نشسته بود و کلتش را سمت ما گرفت. ما فکر کردیم الان می‌زند اما نزد و فقط می‌خواست ما را بترساند.

خود آقای مصدق را یادتان است؟

وقتی از دادگاه لاهه آمد، ما پیاده به‌سمت مهرآباد می‌دویدیم تا به استقبال آقای مصدق برویم که نرسیدیم و در کنار خیابان ایستادیم و مرحوم مصدق را دیدیم. بعد از ۲۸ مرداد از اواسط دهه ۳۰ جامعه کمی به‌سمت هنر رفت و شروع به نقد جامعه از زبان هنر کردند. در همین سال‌ها من وارد تئاتر شدم. تئاتر جدید ما از اواسط دهه ۳۰ یعنی از سال ۳۵ به بعد شروع شد و من و کسانی که کلاس‌های تئاتر رفته بودیم و در هنرستان هنرپیشگی درس خوانده بودیم، جمع شدیم و شروع به‌کار کردیم یک فرد ارمنی به نام آقای سرکیسیان ما را جمع کرد و به‌صورت یک ورک‌شاپ شروع به تمرین و کار کردیم.

خانواده‌تان هم اهل تئاتر بودند؟

نه. در کودکی پدرم دست مرا می‌گرفت و به نقالی می‌برد. من تعزیه می‌دیدم. تعزیه یک نوع نمایش بود و نمایش برایم جذاب بود.

جریان روشنفکری که از اواخر دهه ۳۰ شکل می‌گیرد و رشد و اوجش در دهه ۴۰ است و یک نکته مهمش دوری از مردم است. چطور این اتفاق می‌افتد؟ یعنی فکر می‌کند که تفاخرش اصلا این است که از زندگی عادی مردم دور است و فکر می‌کند یک جور دیگری باید حرف بزند. چیزی که شما مقاومت کردید در مقابلش.

من کلاس تئاتر جامعه باربد که می‌رفتم یک استادی آمده بود و گلستان سعدی درس می‌داد. در کدام دانشکده تئاتر الان گلستان سعدی می‌خوانند. در کدام دانشکده ما الان بوستان یا فردوسی یا حکیم نظامی می‌خوانند. این کمبود از آنجا شروع شد که ما وارد دوران تجدد شدیم و گفتیم گلستان و امثال آن دیگر قدیمی شده، اما زبانی که الان حرف می‌زنیم، فردوسی به ما داده، یادمان رفته ما الان داریم به زبانی حرف می‌زنیم که فردوسی‌هزار سال پیش به ما داده است. حیف است که این گنجینه‌ها را از دست داده‌ایم.

مثلا لاله‌زار یکی از مراکز فرهنگی هنری همان دهه‌های ۳۰ و ۴۰ است.

بهترین سینماها و تمام تئاترها در خیابان لاله زار بود و فقط چند پارچه‌فروش در آن خیابان بود و یک مغازه بزرگی مثل شاپینگ سنترهای امروزی به اسم پیرایش و یک کافه لاله‌زار بود که هنرمندان در آنجا می‌نشستند و یک قهوه‌ای می‌خوردند و ۲تا از بهترین سینماها، رکس و ایرانکه با استانداردهای بین‌المللی ساخته شده بود روبه‌روی هم بودند و تئاترهایی مثل تهران، باربد، گیتی، شهرزاد و پارس در لاله‌زار بود و هر کدام کار خودشان را می‌کردند.

مثلا جامعه باربد کارهای تاریخی می‌ساخت. تئاتر تهران کمدی‌های اقتباسی از آثار فرنگی اجرا می‌کردند.یا در تئاتر فردوسی که آقای نوشین پایه‌گذاری کرده بود آقای محتشم و خانم ژاله علو نمایش‌های خیلی سنگین و جالب و زیبایی اجرا می‌کردند. مرکز فرهنگ و هنر آن دوران خیابان لاله زار بود.

یک چیزی شبیه براد وی در اندازه کوچک‌تر. موسس جامعه باربد اسماعیل مهرتاش بود که موزیسین بود و تار می‌زد و دستگاه‌های موسیقی می‌ساخت و استاد موسیقی بود. من ۴ سال زیر دست او موسیقی ایرانی یاد گرفتم. آقای ناصحی سلفژ درس می‌داد. آقای مهرتاش عاشق نمایش‌های ایرانی بود و تمام نمایش‌هایی که در آنجا اجرا می‌شد ایرانی بود. آقای حالتی می‌نوشت کارهایی مثل «پیر پاره دوز»، «خاقان می‌رقصد»، «قائم مقام الملک فراهانی» و… نمایش‌هایی که متن و شیوه اجرا ایرانی بود البته در اندازه‌ها و فرهنگ دوره خودشان، نه مثل الان.

شما این شانس را داشتید که با مجموعه‌ای از بهترین و بزرگ‌ترین آدم‌های اهل ادبیات، موسیقی، تئاتر و سینما، شاعران و نمایشنامه‌نویسان کار کنید. مهم است که یک شخص از چه معبری رد می‌شود از کنار چه کسانی، چه می‌بیند، چه می‌شنود و چه می‌خواند. این روزها خیلی افراد می‌گویند ای کاش من آقای نصیریان بودم و فکر می‌کنند که اگر آدم هیچ‌چیز نخواند، چندان تئاتر نبیند و چندان فیلم نبیند می‌تواند در ۲۱ سالگی آقای نصیریان شود. در حالی که این خون دل خوردن‌ها و آن آدم‌های مهم درجه یک تاثیرگذار هستند. درست است؟

یک هنرمند سوای تخصص خودش باید دارای یک فرهنگ باشد و این فرهنگ تماما آن چیزی نیست که در مدرسه و دانشگاه یاد می‌گیرد. فرهنگ چیزی است که از انسان‌های فرهیخته‌تر از خودتان از کسانی که استادند، هوشمندتر از شما هستند، کسانی که باسوادتر از شما و مسلط‌‌‌تر هستند از ادبیات مملکت خودمان و ادبیات جهانی باید یاد گرفت.

در دوره ما افرادی مثل فریدون رهنما، فرخ عفاری، منوچهر انور، خانم خجسته کیا و… بودند که ما پیش آنها می‌رفتیم، نمایشنامه می‌خواندیم، کار می‌کردیم، صحبت می‌کردیم و آنها برای ما از فردوسی و شاهنامه می‌گفتند، از ادبیات خارج، شعر فرنگی و تئاتر آوانگارد و مدرن می‌گفتند.

ما از اینها یاد می‌گرفتیم، تلمذ می‌کردیم. خواندن فردوسی و سعدی را آنهابه ما یاد می‌دادند و تذکر می‌دادند. در همان مدرسه هنرپیشگی کسانی مثل دکتر نامدار و حسن رهاورد کار مارا با عشق و علاقه دنبال می‌کرد. افرادی مثل حسین ناصحی، حسین خیرخواه، رفیع حالتی و گرمسیری اساتیدی بودند که به ما راه را نشان می‌دادند. گفتن یک کلمه از طرف آنها برای ما کافی بود تا برویم و آن را دنبال کنیم و درباره‌اش بخوانیم.

یکی از نکات مهم برای کسی که می‌خواهد هنرمند شود، خود آموزی است. خودت یاد بگیر. از دیگران یاد بگیر. یک کلمه و یک جمله یک سرنخ است برای آینکه آن را دنبال کنید. یکی از مهم‌ترین چیزها برای یادگیری و داشتن فرهنگ لازم است گرفتن سرنخ از آدم‌های کاربلد و خودآموزی است.

زحمت دارد آقای نصیریان.

هنر چیز سهل‌الوصولی نیست و سختی‌های زیادی دارد. برای موسیقی یک ابزار و آلت موسیقی لازم است اما بازیگری هیچ‌ابزاری ندارد. همه فکر می‌کنند کار ساده‌ای است اما این طور نیست. شما که اینجا نشسته‌ای اجرا می‌کنی کار ساده‌ای است؟ نباید خوانده باشی، نباید شعر و تئاتر و سینما را بشناسی؟ پس عرق ریختن و دنبال کردن می‌خواهد. زحمت دارد آقا، شما فکر می‌کنید که بازیگر راه می‌رود و حرف می‌زند همین راه رفتن، حرف زدن، صدا، جنبش، دست تکان دادن‌ها تمرین و قائده دارد.

جناب استاد نصیریان وجه مشخصه و ممیزه شما سینماست. یعنی مردم عموما شما را با سینما و تلویزیون می‌شناسند. در نیمه‌های دهه ۴۰ سینمای متفاوت ایران هم آرام آرام جریان خودش را پیدا می‌کند و از اولین شاخصه‌های آن که شما هم در آن حضور دارید فیلم «گاو» است. اینکه چطور سر از سینما در می‌آورید را بفرمایید البته روشن است کسی که در تئاتر کار می‌کند امکان حضورش در سینما خیلی ساده و راحت است.

 برای استقبال از مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم
در دهه ۴۰ اتفاقات خوبی در فرهنگ و خصوصا هنر سینما و تئاتر افتاد. سینمای جدید ما از اواسط دهه ۴۰ با فیلم گلستان و غفاری و… راه افتاد و اینها نمونه‌های متفاوت سینمای رایج ما بودند. در فیلم گاو با خلوص‌نیت تمام گروه رفتیم به روستایی اطراف شهرقزوین رفتیم. ۲ماه با زحمت و مرارت آنجا زندگی کردیم، با غذای بد و جای بد ساختیم، در تابستان گرم در ده بد آب و هوایی به نام بومیان در وسط بیابان و فیلم گاو را بازی کردیم و تحمل این سختی‌ها دلیلش عشق به سینما بود.

تقریبا همه شما در آن فیلم حضور اولتان در سینما بود. چطور آن متن را با این همه سختی پذیرفتید؟

به‌دلیل اینکه متن معنا داشت و حرفی که در فیلم زده می‌شد، بیان آن استحاله‌ای که یک آدم می‌شود، آن وضعی که پیش می‌آید، آن ده، آن فضاحت و گرفتاری‌ها و سختی‌هایی که در آن ده وجود دارد، برای ما جذاب بود. «گاو» فیلمی بود که آقای خمینی از آن تمجید کردند و به فیلمسازان توصیه کردند که فیلم‌هایی مثل آن بسازند و دستور داد که در تلویزیون پخش شود.

فیلمبرداری فیلم «گاو» چقدر طول کشید؟

برای فیلم گاو نزدیک ۲ماه درگیر کار بودیم ودر آن زمان صدا سر صحنه نداشتیم و بعد از فیلمبرداری مدتی را هم برای صداگذاری آن وقت گذاشتیم.

همه شما به‌جای خودتان حرف زدید؟

بله. اصلا آقای مهرجویی به دوبله اعتقاد نداشت و معتقد بود بازیگر باید جای خودش حرف بزند. بر خلاف علی حاتمی که خیلی به دوبله اعتقاد داشت ولی آقای مهرجویی و آقای تقوایی مطلقا به دوبله معتقد نبودند. دوبلورهای خوبی در آن زمان داشتیم و من به دوبله ایراد نمی‌گیرم. نگاه آقای مهرجویی این‌گونه بود.

حق است که بگویم آقای مهرجویی برای بازی در فیلم «گاو» برای ما تمرین گذاشت. با اینکه ما کاراکترها را می‌شناختیم و آن را بازی کرده بودیم، تمرین گذاشت و مدیوم سینما را به ما یاد داد. مهرجویی ما را با سینما، لنز، فاصله و جای دوربین، تراولینگ، نور، حرکت دوربین و نوع اکتینگ در تئاتر و مقابل دوربین آشنا کرد و سر هر صحنه کار کرد و با همان متدی که ما در تئاتر با کاراکتر مواجه می‌شدیم، و شخصیت را می‌فهمیدیم و می‌ساختیم و تصویر می‌کردیم شروع به‌کار کردیم. از همان‌جابود که کارهای سینمایی ما شروع شد.

بین این دو جریان تئاتر و سینما، این دو نحوه تماشای جهان و این دو طرز تفکر شما همیشه در این سمت فیلم‌ها و تئاترهای خاص متفاوت، موج‌نو و همراه با جریانی که نامش جریان روشنفکری است، بودید. هیچ‌وقت وسوسه نشدید که به‌سمت سبک دیگر رایج در آن زمان بروید؟

ممکن بود در فیلم‌های تجاری وضع مالی بهتری باشد اما در خودم نمی‌دیدم که آن کارها را انجام دهم و از من بر نمی‌آمد.

در آن سال‌ها ازدواج کرده بودید؟

بله حوالی سال ۳۶ ازدواج کرده بودم و به پول هم احتیاج داشتم اما علاقه‌ای به حضور در فیلم‌های تجاری نداشتم.

دستمزدی که سر فیلم «گاو» دریافت کردید به یاد دارید؟

اصلا دستمزدی نگرفتیم. هیچ‌کدام از ما برای بازی در فیلم «گاو» هیچ‌دستمزدی نگرفتیم. فقط در آن زمان مهرجویی ۴۰۰۰تومان از یک جشنواره‌ای برنده شده بود که آن را به من داد. هیچ‌یک از ما هیچ‌قراردادی نداشتیم.

می‌دانستید که پولی نخواهید گرفت؟

بله. عشقمان بود. ما دلبسته این قصه و کار بودیم و دوست داشتیم یک فیلم سینمایی بازی کنیم و برایمان خیلی ارزشمند بود.

مایل هستید کمی درباره «سربداران» صحبت کنیم؟

بله.

خیلی مقطع ویژه‌ای است و بسیار سریال ویژه‌ای در تاریخ تلویزیون ایران است. یعنی در سال‌هایی که انقلاب اسلامی پیروز شده و البته ساختارهای حاکمیتی به‌هم ریخته و به‌نوعی ساختارهای فرهنگ و هنر به‌هم ریخته است. طبیعتا آن بخشی از نحوه نگاه تحت تاثیر انقلاب است ولی جریان تولیدش برای من مهم است. یک سریال بزرگ شلوغ پرخرج. درمورد شکل‌گیری این کار بفرمایید.

نجفی یک فرد انقلابی بود و در حسینه ارشاد فعالیت‌های هنری مذهبی داشت. نجفی از شاگردهای دکتر شریعتی بود. یک روز یک نفر از طرف دکتر شریعتی به من تلفن زد و گفت آقای دکتر شریعتی گفته تو و آقای والی امشب بیایید حسینیه ارشاد و نمایشی به نام «ابوذر» که ما داریم اجرا می‌کنی مرا ببینید. وقتی به آنجا رسیدیم دیدم تا وسط خیابان شریعتی مردم ایستاده‌اند.به در کتابخانه رفتیم و گفتیم آقای دکتر شریعتی به ما پیغام داده که بیاییم این نمایش را ببینیم. آن آقا رفت و با آقای دیگری بازگشت که محمدعلی نجفی بود. ما را به‌داخل بردند و جایی نشاندند.

تئاتر را دیدیم بعد رفتیم با آقای شریعتی سلام و علیکی کردیم و بعد آقای شریعتی یک سخنرانی کرد که بسیار جذاب بود و در واقع تمام آن مردم برای آن سخنرانی آمده بودند. رفتیم پشت صحنه آقای شریعتی از ما پرسید نظرتان چیست؟

و من گفتم آقای دکتر اگر بخواهم صادقانه بگویم سخنرانی شما از نمایش برای من جذاب‌تر بود.این اولین و آخرین باری بود که من دکتر شریعتی را دیدم. مدتی بعد آقای نجفی زنگ زد، خودش را معرفی کرد و گفت می‌خواهم این نقش را بازی کنید. فیلمنامه را خواندم خوشم آمد. قاضی شارع نقش یک واعظ و قاضی شرعی بود سخنور و صاحب نفوذ بود باید مثل یک دریل محکم جدی می‌بود. گفتم این کار با یک رئالیزم ساده در نمی‌آید.

این یک آدم سیاس پرابهتی است که باید استیلیزه شود و بیاید در استیل یک واعظ مثل آقای فلسفی که تنها یک سخنور نبود بلکه آن را اجرا می‌کرد و کلام را زنده می‌کرد. خیلی هم به من ایراد گرفتند که چرا این گونه حرف زده و دست‌هایش را حرکت می‌دهد؟ اما نفوذ کرد و مردم هم نقش را قبول کردند.

با همه نقش‌ها این‌گونه رفتار کردید؟

هر نقشی را که یک بازیگر قبول می‌کند باید برود سر نیمکت کلاس اول بنشیند و از نو بیاموزد. این طور نیست که من استادم. استادی نداریم. استادی یک کلمه خیلی کلیشه‌ای ظاهری به معنای داشتن تجربه زیاد است ولی تجربه‌ها باید دوباره تکرار شود.

شما در هنگام توضیح نقش انرژی زیادی می‌گذارید و در هنگام اجرای آن چه انرژی مضاعفی گذاشتیه‌اید.

اجرای نقش و بازیگری انرژی زیادی از انسان می‌گیرد. هم از لحاظ ذهنی، درونی، عواطف و احساسات و هم از لحاظ جسمی. کار بازیگری بعد از کار معدن دومین کار سخت دنیاست. بنابراین بازیگر باید انرژی‌اش را ذخیره کند، نباید شب زنده‌داری داشته باشد، نباید غذای زیادی بخورد، نباید سیگار بکشد، نباید مخدر استفاده کند. یعنی یک نوع ریاضت. نباید چاق و لاغر شود، وزن خود را ثابت نگه دارد. باید همه اینها را رعایت کند، باید از خودش مراقبت کند دست و پایش نشکند، زخمی نشود. نباید در ماشین جلو بنشیند که اگر تصاوف شد زخمی نشود.

شما واقعا این گونه زندگی کردید؟

من این‌طور زندگی نکردم مثلا من خودم رانندگی می‌کنم اما بهترین شکل این است و باید این موارد را رعایت کرد. در دنیا وقتی برای کاری میلیون‌ها دلار سرمایه‌گذاری می‌شود، از بازیگر نگهداری و مراقبت می‌شود که اتفاقی برایش نیفتد. باید غذا، استراحت، مراقبت از خود و همه چیز درست باشد.

این گونه زندگی کردن شور زندگی را از آدم نمی‌گیرد؟

نه. نوعی ریاضت است اما عشق به کار و لذتی که از اجرای خودت می‌بری، جواب تمام ریاضت‌ها را می‌گیری.

آیا جریان تولید سینما و تلویزیون این اجازه را به شما می‌دهد؟ شما سر کار می‌روید و گاهی ناچارید ساعت‌های خیلی طولانی کار کنید.

وضع سینمای ما غلط است. در دنیا این طور نیست. کار صبح‌ها از یک ساعت مشخصی شروع می‌شود و در ساعت مشخصی هم تمام می‌شود. شب کاری ندارد شب و روز را درست می‌کنند. ما را با بقیه دنیا مقایسه نکنید. شرایط ما بسیار دشوار است و بسیار باعث تحلیل بازیگر می‌شود. من این شرایط را اصلا قبول ندارم کار باید ۸ساعت باشد و بیشتر از آن اشتباه است. بازیگر رادر نهایت خستگی و فرسودگی جلو دوربین می‌فرستند. با این شرایط ما کار می‌کنیم یک نوع رنج و درد اضافی داریم اصول کار این نیست.

آیا تا به حال شده که در قرارداد قید کنید که من فقط روزی ۸ ساعت کار می‌کنم؟

خیر. بیرونم می‌کنند. می‌گویند برو آقا ما با تو کار نمی‌کنیم.

آیا این حرف‌هایی که گاهی درباره ماندگاری و تاثیر نقش در روح و ذهن بازیگر زده می‌شود درست است؟

یک مورد درباره نمایش «اتوبوسی به نام هوس» می‌گویند برای بازیگر زن نمایش قدری مشکل پیش آمده ولی من این چیزها را زیاد باور ندارم. بازیگری یعنی تظاهر به نقش. همه چیز تحت کنترل بازیگر استیک چشم سومی باید داشته باشید. پس این میزانسن‌ها و کیوهایی که می‌دهند چیست؟ جزئیاتی و توضیحاتی که سر صحنه داده می‌شود و بازیگر باید در حین بازی حواسش به همه آنها باشد پس چطور ممکن است در نقشش غرق شود؟ ولی بازیگر باید آن‌قدر ماهرانه تظاهر کند که کنترل‌ها پوشیده شود.

پشیمان نیستید از اینکه این همه عاشق این کار بودید؟

من خیلی بازیگری را دوست دارم، خیلی درد و رنج دارد اما در عین حال خیلی برای من جذاب است. اینکه می‌توانم با نقش بازی کردن درباره انسان فکر کنم و انسان را تجزبه و تحلیل کنم و انسان را مقابل خود انسان‌ها تصویر کند، خیلی جذاب است.

همسرتان می‌آمدند کارهای تئاتری و سینمایی شما را ببینند؟

تا زمانی که درگیر بیماری نشده بود و می‌توانست خوب راه برود تمام کارهای مرا می‌دید. همسر من یک منتقد تمام عیار است و من هم به حرف‌هایش خیلی خوب گوش می‌دهم. این سریال‌هایی که بازی می‌کنم را با دقت می‌بیند و ضعف و قوت کارها را می‌گوید. سال‌های زیادی است که با من زندگی می‌کند و در این سال‌ها تمام زیر و بم‌های سینما را خیلی خوب درک کرده و در نتیجه خودش یک منتقد شده است.

خودشان هیچ‌وقت دوست نداشتند که بازی کنند؟

نه. آن اوایل ازدواجمان یک نقش کوتاهی بازی کرد ولی بعد گفت دوست ندارم ادامه بدهم.

در سال‌های میانی زندگی که همه جا مورد توجه بودید برای همسرتان دشواری نداشت؟

همسرم خیلی درک خوبی از کار من دارد و خیلی خوب با من مدارا کرده است و در تمام این سال‌ها مواقعی بود که بیشتر از خانواده در کنار گروه بودم همسرم تحمل می‌کرد. بسیار زن خوبی است و من بسیار از او راضی هستم. خدا ان‌شاءا… شفایش بدهد. اگر من توفیقاتی داشتم بخشی از آن به‌خاطر صبر و تحمل همسرم بوده است.

آشپزی می‌کنید؟

بله به تازگی یاد گرفته‌ام. چون همسرم توانایی آشپزی ندارد. ایشان می‌نشیند دستور می‌دهد و من انجام می‌دهم. شاگرد آشپز هستم. کم کم یاد گرفته‌ام.

اواخر بازی در «سربداران» علی حاتمی «هزاردستان» را پیشنهاد داد

نصیریان در ادامه درباره نحوه پیوستنش به سریال «هزاردستان» توضیح داد: سر سریال «سربداران» در همین شهرک غزالی کار می‌کردم که یک روز علی حاتمی مرا صدا زد و گفت یک کاری دارم و نقشی هست به نام ابوالفتح که از سوسیال دموکرات‌های سمت قفقاز است. کمیته مجازاتی وجود دارد و او تحت عنوان صحاف آمده که ترور کند. نقش جالبی است و دلم می‌خواهد شما بازی کنی. گفتم من سر سریال «سربداران» هستم. گفت خب هماهنگ می‌کنیم با آقای نجفی. «سربداران» هم اواخر کار است.

پرسیدم چقدر طول می‌کشد. گفت دو ماه و واقعا هم کار من دو ماه طول کشید. مجموعه سریال از قبل از انقلاب شروع شده بود و چندین سال طول کشید چون در اواسط کار متوقف شد.

حالتان با آن سریال چگونه است؟

خیلی خوب است. علی حاتمی فیلمنامه کامل با دیالوگ و جزئیات کامل نداشت. فقط سیر قصه را داشت. فقط سیناپس بود. سیناپس را برای من توضیح داد. من دیدم این کاراکتر از سوسیال دموکرات‌های خارج از ایران است که نمی‌خواهد بگوید. آمده برای کمیته مجازات ترور کند. پس دو نکته مخفی دارد و تحت عنوان صحاف آمده با تزویر خودش را کس دیگری جلوه می‌دهد.

پس آدم تودار و مرموز و در خودی است. زیاد حرف نمی‌زند تا چیزی را بروز ندهد. حتی احساساتش نسبت به زنش و بمیاری‌اش را پنهان کرده است. بر این اساس این ادم را بازی کردم. به حاتمی گفتم که من سرم را برای سریال «سربداران» می‌تراشم گفت اشکالی ندارد کلاه‌گیس می‌گذاریم. پیش آقای اسکندری و آقای معیریان رفتیم. کلاه‌گیس‌های مختلف را امتحان کردیم هیچ‌کدام خوب در نمی‌آمد. کلاه را برداشتم و با همان سر تراشیده روی سرم گذاشتم.

برای استقبال از مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم 
دیدم نقش ابوالفتح با همان سر تراشیده خوب است. به علی حاتمی گفتم و او هم پذیرفت. بعد ردا را پوشیدم و عینک را زدم و آن وقت معیریان با قلم روی صورتم سایه روشن کار کرد و دیدیم چهره مورد قبول در آمد. بخشی از رفتن ما به سمت و سوی شخصیت از ظاهر شروع می‌شود. گریم و لباس خیلی کمک می‌کند که این آدم چطور آدمی باید بشود و به بازیگر ایده و فکر می‌دهد. در نتیجه این توداری را نقطه عطف و ستون اصلی این شخصیت قرار دادم.

نقش ابوالفتح به شما نزدیک است و آن سکانس خداحافظی جیران؟

بله. خیلی زیاد. آن سکانس خیلی برایم حسی بود، زیرا خیلی دلگیر بود. آن دلگیری جدایی، مرگ و جدا شدن از زنی که عاشقانه دوستش داری در من ایجاد شد. الان که صحبتش را می‌کنم اشک در چشم‌هایم جمع می‌شود.

دیالوگ‌ها را به یاد دارید؟

خیر.

علی حاتمی نزدیک به کدام یک از شخصیت‌های فیلم‌ها و سریال‌هایش بود؟

من در «دلشدگان» حضور نداشتم اما به آن هنرمندان بیشتر شبیه بود. خیلی آدم هنرمند و وارسته و رهایی بود. ساز زن ضربی‌ها و خواننده‌هایی که در کافه‌های لاله زار و استانبول بودند، آورد و آنها را سیاهی لشکر کرد. هر روز صبح یک ماشین از میدان امام حسین(ع) این‌ها را که حدود ۷۰ نفر بودند سوار می‌کرد و می‌آورد سر صحنه فیلمبرداری. با زن و بچه‌هایشان می‌آمدند و در آن رفت و آمد بازار و خیابان به عنوان سیاهی لشکر کار می‌کردند، مزدشان را می‌گرفتند، ناهارشان را هم می‌خوردند و می‌رفتند. این کار خیلی قشنگی بود حدود یک سال به اینها روزی رساند در حالی که آنها نان شب هم نداشتند.


منبع: برترینها

سرنوشت متفاوت «جهانگیری‌»ها

از ‌شمالی‌ترین ‌مرکز شهرستان استان هرمزگان یعنی حاجی‌آباد باید به سمت شمال رفت و از ارزوئیه، یکی از شهرستان‌های جنوبی استان کرمان به سمت جنوب، جایی در حدود مرزی استان‌های کرمان و هرمزگان، جایی بین شهرستان‌های بافت و جیرفت، در میان کوه‌های معدنی و در میان درختان بادام تلخ و زیتون، کوهی روستایی است با نام کوهشاه. منطقه‌ای محروم با راهی همچنان صعب‌العبور برای رفت‌وآمد. روستایی که با وجود اتصال نامش به انتهای نام‌خانوادگی معاون اول رئیس‌جمهور، محل تولد اسحاق جهانگیری‌کوهشاهی نیست. اصالت خانوادگی اسحاق را جایی بین بافت، جیرفت، هرمزگان و سیرجان روایت می‌کنند.

نامه‌ای برای پدر ٢شهید

پدر خانواده، حسن جهانگیری، کارگر معدن کرومیت آبدشت بود. یکی از معادن توابع اسفندقه. زندگی در اسفندقه و کار در معدن اما تا پیش از تولد اسحاق و چهار برادر دیگرش تمام شده و خانواده جهانگیری به سیرجان کوچ می‌کنند. حسن جهانگیری پس از انتقال از معدن آبدشت تا پایان بازنشستگی کارمند اداره کشاورزی سیرجان ماند.

پدر خانواده جهانگیری تا همین چند سال پیش در سیرجان زندگی می‌کرد و درگذشت او در تیرماه سال ٨٩ یکی از مرگ‌هایی بود که مقام معظم رهبری برایش پیام تسلیت نوشتند. ایشان در این پیام که حجت‌الاسلام محمدی‌گلپایگانی آن را ابلاغ کرد، درگذشت پدر دو شهید را تسلیت گفتند. اسحاق جهانگیری درباره پدرش این‌طور می‌گوید: «زمانی که مسئول جهاد کرمان بودم، مسئولیت جنگ جهاد را برعهده داشتم و مدام باید به جبهه می‌رفتم. مادرم نگرانم بود که پس از یعقوب و محمد من هم به شهادت برسم.

 برادران قریب

اما پدرم تحمل بیشتری داشت. برادر عزیزم حاج‌قاسم سلیمانی چند بار به من گفت خانواده شما به اندازه کافی داغدار شده است و شما دیگر نباید در جنگ شرکت کنید». رابطه نزدیک دو هم‌استانی – اسحاق جهانگیری و قاسم سلیمانی- برای سال‌های طولانی ادامه داشته اما این نزدیکی زمانی بیشتر خودش را نشان داد و رسانه‌ای شد که «حاج‌قاسم» در اولین روز سال ٩۶ به دیدار مادر خانواده جهانگیری رفت و تصویر آن در شبکه‌های اجتماعی بارها و بارها بازنشر داده شد.

دیداری که اسحاق آن را در اینستاگرامش صمیمانه توصیف کرد و نوشت: «از مادرم پرسیدم؛ مادر چقدر سردار را دوست داری؟ با لحنی مهربان و مادرانه گفت: خیلی. رفتار مادرم با سردار مثل فرزند خود بود و به ایشان عیدی هم داد».

اولین شهید سیرجان

خانواده جهانگیری پنج پسر داشت. منهای دو پسر نسبتا مشهورتر خانواده جهانگیری یعنی اسحاق و مهدی و ابراهیم که شهرت کشوری کمتری دارد، این خانواده دو پسر شهید دارد. یکی در روزهای ابتدایی جنگ به شهادت رسید و دیگری در سال ۶٣ و در عملیات بدر. اسحاق شهادت برادرش محمد را این‌طور روایت می‌کند: «اوایل جنگ بود که برادرم به هویزه رفت و به همراه شهید چمران در جنگ‌های نامنظم شرکت کرد و در آبان همان سال ۵٩ در سوسنگرد شهید شد. زمانی که خبر شهادت محمد را برای من آوردند، من مسئول جهاد جیرفت بودم و خودم را بلافاصله به کرمان رساندم اما جسد محمد نیامد. ۴٠٠ روز طول کشید تا سوسنگرد آزاد شد و جسد محمد به دست ما رسید».

روایت مشابه همین را هم ابراهیم جهانگیری، دیگر برادر خانواده دارد. ابراهیم که سال ١٣٩۴ رد صلاحیت مانع از حضورش در رقابت انتخاباتی برای مجلس شورای اسلامی شد، در فیلم تبلیغات انتخاباتی‌اش می‌گوید: «برادرم اولین شهید سیرجان بود. به نوعی که برای کسانی که می‌خواستند مراسم شهدا را برگزار کنند هم تازگی داشت که چطور باید این مراسم را برگزار کنند. در پاریز، مدیر دبستان باستانی‌پاریزی بودم که خبر شهادت برادرم را به من دادند. از طریق ژاندارمری سیرجان اطلاع دادند که شما باید به سیرجان بیایید. ما هم وقتی به همراه جمعی از دوستان به سیرجان آمدیم خبر شهادت برادرم را دریافت کردیم».

آن سال‌ها هنوز لشکر ۴١ ثارالله تأسیس نشده بود و رزمنده‌های کرمان مانند قاسم سلیمانی در گردانی تحت عنوان گردان کرمان در جبهه حضور داشتند. محمد جهانگیری در قالب همان گروه در جبهه حضور یافته بود و شهید شد. محمد فرزند چهارم از خانواده جهانگیری‌ها بود. متولد ۴١ و سه سال کوچک‌تر از دیگر برادر شهید خانواده یعنی یعقوب که متولد سال ٣٨ بود و در سال ۶٣ شهید شد.

ابراهیم در آتش

 برادران قریب

 ابراهیم جهانگیری

فرزند اول خانواده اما ابراهیم است. متولد سال ٣۶ و کمتر از یک سال بزرگ‌تر از اسحاق. ابراهیم جهانگیری تا همین دو سال پیش شهرت چندانی نداشت و پیش از سال ٩٢ به ندرت کسی او را می‌شناخت. جزء اولین مدیرانی بود که پس از ریاست‌جمهوری حسن روحانی در استان کرمان پست گرفت. در دولت اصلاحات معاون اداره کل آموزش‌وپرورش کرمان بود و در زمان دولت‌های نهم و دهم بازنشسته شد.

تنها چند ماه پس از ریاست‌جمهوری حسن روحانی و حتی پیش از معرفی استاندار جدید استان کرمان، از او دعوت به کار کردند و مدیرکل آموزش‌وپرورش استان کرمان شد. ابراهیم جهانگیری که به شهادت اطرافیان در میان برادران جهانگیری آرام‌ترینشان است، در یک صحنه دیگر هم خیلی زود حضورش را قطعی کرد. سال ٩٣ و یک سال و چند ماه زودتر از انتخابات مجلس دهم به‌عنوان کاندیدای رسمی اصلاح‌طلبان سیرجان در انتخابات مجلس از سوی شورای اصلاح‌طلبان سیرجان معرفی شد.

ابراهیم درباره دلیل معرفی زودهنگامش برای کاندیداتوری به ماهنامه محلی عصرانه می‌گوید: «زیاد مایل به ورود آنچنانی به عرصه انتخابات نبودم. دوستان اصلاح‌طلب سیرجانی در جلسه‌ای رأی‌گیری کرده بودند و این‌طور که خودشان می‌گویند بنده بالاترین رأی را برای کاندیداتوری در انتخابات مجلس آورده بودم.

خودم از طریق شبکه‌های مجازی از این تصمیم مطلع شدم و بعد اعتراض کردم که بهتر بود خودم را هم در جریان می‌گذاشتید». ماجرای کاندیداتوری ابراهیم که با این غافلگیری آغاز شد با غافلگیری ردصلاحیت او خیلی زود به پایان رسید. داستان رفت‌وآمد و رد صلاحیت او هم قصه پرفرازونشیبی بود. آن‌طور که خود ابراهیم جهانگیری می‌گوید هنوز خودش نفهمیده چرا صلاحیتش برای حضور در مجلس شورای اسلامی مورد تأیید قرار نگرفته است.

رد صلاحیت ابراهیم برای انتخابات مجلس گره کوری بود که چند بار تا آستانه بازشدن پیش رفت. به نوعی که تا یک روز پیش از انتخابات همچنان شایعه تأیید صلاحیت ابراهیم جهانگیری دهان‌به‌دهان چرخید و در نهایت اصلاح‌طلبان سیرجان از معرفی کاندیدای جایگزین غفلت کرده و رقیب جهانگیری بر صندلی‌های سبز بهارستان تکیه زد.

از معیت مرعشی تا صدارت روحانی

 سرنوشت متفاوت «جهانگیری‌»ها

پس از ابراهیم، اسحاق دومین فرزند خانواده است. کسی که وقتی برای تحصیلات دانشگاهی از سیرجان به کرمان می‌رود، زندگی کاری و تحصیلی‌اش به‌کلی تحت‌الشعاع فعالیت‌های سیاسی‌اش قرار می‌گیرد. تحصیل در رشته فیزیک در دانشگاه کرمان، او را به جمع دانشجویان فعال سیاسی دانشگاه کرمان وارد می‌کند.

جمعی که تحت عنوان تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دور هم جمع شده و پیش از انقلاب به مبارزات سیاسی مشغول بودند. جمعی متشکل از جوانان مذهبی که چهره‌هایی همچون سیدحسین مرعشی، یدالله اسلامی، محمدعلی کریمی و اسحاق جهانگیری در میان آنهاست.

ارتباط فکری و تشکیلاتی اعضای این تشکل با استاندار وقت کرمان یعنی حمید میرزاده، حسین مرعشی را به صندلی معاونت سیاسی-‌امنیتی استانداری کرمان در اولین سال‌های پس از پیروزی انقلاب می‌رساند.

پس از حضور مرعشی در این جایگاه و پس از آن، تصدی کرسی استانداری کرمان، یک‌به‌یک اعضای تشکل جامعه اسلامی سرنوشت سیاسی تازه‌ای پیدا می‌کنند. کریمی به سپاه رفت، یدالله اسلامی، نماینده مردم بافت، در مجلس شورای اسلامی شد و اسحاق راه جهاد سازندگی جیرفت و نمایندگی در مجلس شورای اسلامی را طی کرد. هفت سال در مجلس شورای اسلامی ماند و وقتی غلامحسین کرباسچی از استانداری اصفهان به شهرداری تهران رفت، اسحاق استاندار دولت اول هاشمی‌رفسنجانی در اصفهان شد.

وزارت صنایع و معادن در دولت اصلاحات دیگر تجربه اجرائی او پیش از به‌قدرت‌رسیدن محمود احمدی‌نژاد بود. اسحاق، در میان دیگر برادران جهانگیری، سیاسی‌ترینشان است. کسی که همین حالا و در مقام معاون اولی رئیس‌جمهور از شرکت در کنگره حزب کارگزاران سازندگی ابایی ندارد. او که از اولین مؤسسان کارگزاران بود، از اعضای بنیاد باران نیز‌هست.

از مهدی جهانگیری تا م. ج

مهدی جهانگیری یا م. ج، این روزها، آخرین فرزند خانواده حسن جهانگیری‌کوهشاهی است. او در بین همه برادران جهانگیری از همه اقتصادی‌تر، جوان‌تر و پرحاشیه‌تر است. یکی از مهم‌ترین تصاویری که از مهدی در کنار اسحاق وجود دارد به سال ٩۴ و در حاشیه نشست مشترک اتاق بازرگانی تهران و معاون رئیس‌جمهور برمی‌گردد.

هفته‌نامه اقتصاد کرمان از صحبت‌های درگوشی اسحاق و مهدی در این نشست مشترک که زیر نور متعدد فلاش دوربین عکاسان رخ داد به‌عنوان مهم‌ترین اتفاق آن نشست یاد می‌کند که رئیس کل بانک مرکزی و وزیر وقت صنعت، معدن و تجارت هم در آن حضور دارند. آن سخنان درگوشی از آن جهت اهمیت دارد که برادر بزرگ‌تر نماینده دولت است و برادر کوچک‌تر نایب‌رئیس اتاق بازرگانی تهران.

سرنوشت متفاوت «جهانگیری‌»ها 

 مهدی جهانگیری

ارتباط مهدی جهانگیری با مشایی به زمان ریاست اسفندیار رحیم‌مشایی بر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری برمی‌گردد. وقتی که مهدی اقتصادی‌ترین سمت سازمان میراث فرهنگی، یعنی معاونت سرمایه‌گذاری این سازمان را بر عهده داشت و پس از یک اتفاق مجبور به استعفا شد.

در جریان مراسم افتتاح همایش «فرصت‌های سرمایه‌گذاری در صنعت گردشگری ایران» بود که ۱۲ خانم با لباس محلی، دف‌زنان بر روی سن ظاهر شدند و درحالی که قرآن را در سینی گذاشته بودند آن را به قاری تحویل دادند. این نمایش با اعتراض دو نفر از مراجع همراه شد و در نهایت مهدی جهانگیری را در آبان‌ماه سال ٨٧ مجبور به استعفا از سمت خود کرد. استعفایی که شروع ترقی اقتصادی او بود.

او پس از استعفا، گروه مالی گردشگری را ایجاد کرد و پس از آن شرکت خصوصی «سمگا» (سرمایه‌گذاری میراث فرهنگی و گردشگری ایران) را تأسیس کرد و توانست زیرمجموعه‌های فراوانی برای آن ایجاد کند، زیرمجموعه‌هایی مانند: بانک گردشگری، شرکت سرمایه‌گذاری میراث فرهنگی و گردشگری ایران (سمگا)، مجتمع فولاد صنعت بناب، شرکت سرمایه‌گذاری نگین، هلدینگ صنایع و معادن ماهان، توسعه امید افق گردشگری، شرکت افق گردشگری ایرانیان، مرکز آموزشی علمی کاربردی کاراد، شرکت باشگاه گردشگری ایرانیان، شرکت کارت گردشگری پارس، شرکت توسعه فناوری اطلاعات گردشگری ایران، شرکت توسعه مجتمع‌های خدماتی و رفاهی پارس زیگورات، شرکت توسعه گردشگری آریا زیگورات و تجارت بین‌الملل هموطا آریا.

این اندوخته مالی در کنار انتساب خانوادگی او به دولت تدبیر و امید کم‌کم انتقاداتی را در بین اصولگرایان برانگیخت. ابتدا وب‌سایت الف متعلق به احمد توکلی و پس از آن روزنامه کیهان و این اواخر علیرضا زاکانی از برادر معاون اولین رئیس‌جمهوری گفتند. «الف» مدعی رانت‌خواری مهدی جهانگیری با کمک مشایی و بقایی و البته مرتضی تمدن (استاندار وقت تهران) شد و زاکانی اردیبهشت امسال گفت: «در پتروشیمی دست دارند، بانک گردشگری برای چه کسی است؟

برای برادر محترم آقای جهانگیری است که در دولت قبل آن را گرفته است». این مواضع علیه مهدی جهانگیری در نهایت به خبر بازداشت او در کرمان منجر شد که غلامعلی ابوحمزه، فرمانده سپاه کرمان، اعلام کند جهانگیری را سپاه ثارالله کرمان بازداشت کرده است.

اسحاق غیرمنتظره

اسحاق جهانگیری مشهورترین برادر در بین برادران جهانگیری است. او از اول انقلاب در سمت‌های متعددی نقش ایفا کرد از جمله نمایندگی مجلس، استانداری اصفهان و و بعدتر با وزارت صنایع در دولت اصلاحات در سطح ملی مطرح شد.

هرچند اسحاق جهانگیری برای مردم نامی آشنا بود اما وقتی در اولین مناظره تلویزیونی انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۶ با او روبه‌رو شدند، یکه خوردند؛ کمتر کسی فکر می‌کرد این سیاست‌مدارِ آشنا و کم‌حاشیه این‌چنین در اولین مناظره توانمند ظاهر شود و از اصلاحات دفاع کند. درخشش معاون‌اول در مناظره‌ها، او را به یکی از چهره‌های اصلی اصلاح‌طلبان تبدیل کرد؛ به‌نحوی‌که بعد از مناظره‌ها چشم‌انداز ۱۴۰۰ با جهانگیری ترسیم شد.

اسحاق تنها برادر از خانواده جهانگیری نبود که نامش در مناظره‌ها مطرح شد. پای سه برادر دیگر اسحاق جهانگیری نیز هر کدام به‌نحوی به مناظره‌ها باز شد. زمانی که محمدباقر قالیباف به اسحاق جهانگیری حمله کرد و به برادران شهید جهانگیری اشاره کرد، اسحاق جواب داد: «من نگفتم خانواده شهید هستم یا نیستم. به‌جای خود اگر لازم شد می‌گویم چه کسی ارزشی است و چه کسی نیست».

 برادران قریب

 در مناظره سوم بود که قالیباف به مهدی جهانگیری برادر سرمایه‌دار معاون‌اول اشاره کرد و او را بر سر زبان‌ها آورد. انتخابات تمام شد و معاون‌اول دولت یازدهم در دولت دوازدهم به کار خود ادامه داد. اما مدتی بعد از دستگیری برادر رئیس‌جمهور، برادر معاون‌اول هم دستگیر شد اما برخلاف مورد اول تا الان موفق نشده است با قید وثیقه آزاد شود.

اسحاق جهانگیری در واکنش به این اتفاق در حساب توییتر خود نوشت: «اطلاع دقیقی از دلیل، چگونگی دستگیری، اتهام، ضابط و شاکی برادرم ندارم، البته وی هیچ‌گونه مسئولیت و فعالیت دولتی ندارد. مسئله قابل پیش‌بینی بود و باید صبر کرد.

امیدوارم سوءاستفاده سیاسی نباشد و عدالت، مبارزه با فساد و حاکمیت قانون برای همه یکسان اجرا شود». باید تأکید کرد مهدی جهانگیری برخلاف برادر خود که با پایان دولت اصلاحات از عرصه دولت دور شد، در دولت نهم و دهم به دولت نزدیک و بعد از آن به بخش خصوصی رفت و به یکی از سرمایه‌داران بزرگ تبدیل شد.

آخرین خبر اینکه روز گذشته سخنگوی حزب کارگزاران گفت که هیچ ارتباطی بین مهدی جهانگیری و کارگزاران وجود ندارد. به گزارش ایسنا حسین مرعشی افزود: آقای مهدی جهانگیری نه عضو کارگزاران است و نه هیچ‌وقت عضو کارگزاران بوده، نه با هیچ‌کدام از مؤسساتی که در کرمان ازسوی مؤسسه مولی‌الموحدین احداث شدند ارتباطی دارد.

بین مهدی جهانگیری و این مجموعه هیچ ارتباط سهامی یا تخصصی یا کاری وجود نداشته است. آقای مهدی جهانگیری در تهران با جمعی از دوستان خود بانک گردشگری را تأسیس کرده و هیچ ارتباطی هم بین مجموعه‌هایی که تحت مدیریت مؤسسه مولی‌الموحدین است، با ایشان وجود ندارد.


منبع: برترینها

خطرناک ترین سواحل دنیا

بشر ذاتا میل و کششی درونی نسبت به آب و آبادانی دارد. از همین روی سواحل اقیانوس ها، دریاها، رودها و رودخانه ها، یکی از شلوغ ترین مراکز گردشگری هر کشوری در طول تعطیلات هستند.

دراز کشیدن زیر تابش دل انگیز آفتاب، خواندن یک کتاب و گوش سپردن به صدای امواج آب و یا صدای بازی کودکان و شنا کردن در میان آب های آزاد، همگی فعالیت های پرطرفداری می باشند که خستگی را از تن به در می برند و لذت تماشای منظره ی آب های زلال با رنگ های مختلف سبز و آبی را دو چندان می کنند. ولی ما در ساحل تنها نیستیم، انواع حیوانات دریایی خطرناک، شرایط جوی و حوادث مختلف می توانند به وقایعی دردناک  بیانجامند.

قطعا میزان خطری که ما را در هر ساحل تهدید می کند با ساحلی دیگر متفاوت است. وبسایت لیست ۲۵ (List۲۵) که فهرست هایی مختلف از ترین های دنیا تهیه می کند و در اختیار کاربران قرار می دهد، لیستی هم تحت عنوان ” سواحلی خطرناک که احتمالا نمی خواهید از آنها دیدن کنید” به اشتراک گذاشته است که امروز باهم این فهرست را مطالعه می کنیم.

۱- ساحل کیپ تریبیولیشن: استرالیا

ساحل کِیپ تریبیولِیشِن (Cape tribulation) در شمال کویینز لند استرالیا و در نزدیکی پارک ملی دِینتری قرار دارد. اینجا شما می توانید علاوه بر تفریح های معمول، از قایق سواری هم لذت ببرید. کیپ تریبیولیشن اگر چه سابقه ای طولانی در میزبانی گردشگران بین المللی دارد، اماا با این حال هیچگاه از گزند انواع و اقسام حیوانات وحشی و خطرناک در امان نبوده است.

این ساحل، خانه ی ستاره های دریایی است که نیششان دردی عمیق برجای می گذارد که به این زودی ها آرام نمی شود. همچنین کروکودیل ها و مارهای سمی که دیگر نیازی به بیان شدت خطرشان نیست، در این ساحل به وفور یافت می شوند. اما حیوانات مشکل ساز کیپ تریبیولیشن تنها دریایی نیستند. کاسوآری پرنده ای بزرگ و قوی جثه است که اگر عصبی شود می تواند به انسان آسیب جدی وارد کند. طبق یکی از داده های نشنال جئوگرافیک کاسوآری ها تا حدود ۷۳ کیلوگرم رشد می کنند، پس به نفعتان است زیاد به آنها نزدیک نشوید! در سفر به این ساحل به تمامی تابلو های راهنما توجه کنید و آنها را جدی بگیرید.

خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه
 خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه


۲- ساحل آفتاب: اسپانیا

ساحل آفتاب (Costa del sol)، نام مجموعه ای از سواحل جنوب اسپانیا و نزدیکی مالاگاست که میان دو ساحل لوز و تروپیکال قرار دارد. خط ساحلی ساحل آفتاب شهر مالاگا و چندین شهر کوچک دیگر را در بر می گیرد.

کُستا دِل سُل در طول سال گردشگران بسیاری را در دامان خود جای می دهد. سواحل شنی، در اقلیمی گرم و آفتابی، با هزینه ی سفر و اقامت نسبتا پایین که همین عوامل طرفداران زیادی برایشان رقم زده است. لیکن این محبوبیت سالانه جان عده ی قابل توجهی را می گیرد. بادخیز بودن این ناحیه و امواجی که با شدت به سمت ساحل می آیند (خیزآب ها) تعداد غرق شدگان در این مجموعه ساحل ها را افزایش می دهند. در برخی از ساحل های این مجموعه، نبود نجات غریق هم عاملی است که منجر به بالا رفتن تعداد غرق شدگان می شود.

اگر از مهارت شنای خود اطمینان کامل ندارید، شنا کردن در ساحل آفتاب را فراموش کنید.

 خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه
 خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه

۳- ساحل وِست اِند: باهاما

لب سواحل وِست اِند (West end) در جزیره ی باهاما و نزدیکی ایالت فلوریدا امکان ندارد ثانیه ای بیکار بمانید. چه صرفا برای کسب آرامش و دراز کشیدن زیر آفتاب و شنا کردن به این ساحل رفته باشید، چه برای بازی و ورزش، تمامی امکانات لازم از جمله زمین بسکتبال و تنیس، زمین بازی کودکان، تجهیزات برای طبخ غذا در طبیعت و قایق های اجاره ای برایتان فراهم شده است، اما هرگز نباید این سرگرمی ها شما را از خطر کوسه های اقیانوس اطلس غافل کنند!

کوسه های ساکن این ساحل اکثرا از یکی از انواع کوسه ی شکارچی به نام کوسه ببری هستند که وزن گونه ی بالغ آنها به بیش از یک و نیم تُن می رسد. کوسه های ببری، بعد از کوسه های بزرگ سفید، خطرناک ترین نمونه ی کوسه برای انسان هستند. بنابراین اگر به قصد شنا به این مقصد می روید حتما به شرایط و قوانین موجود توجه کامل داشته باشید تا شکار کوسه ها نشوید.


۴- ساحل تاماراما: استرالیا

در ۶ کیلومتری شرق سیدنی، ساحل ماسه ای تاماراما (Tamarata) واقع شده و صخره های سنگی مناظر جالبی در آن پدید آورده اند. پیشینه ی گردشگری در این ساحل به بیش از یک قرن می رسد و هم اکنون ورزش های موج سواری و شنا، حمام آفتاب و پیک نیک در تاماراما رایج هستند. ساحل اقیانوسی تاماراما در شهر کوچک تاماراما، حومه ی سیدنی و در جوار اقیانوس آرام جنوبی قرار دارد.

در کنار تمام این زیبایی ها و تفریحات، تاماراما یکی از خطرناک ترین سواحل محافظت شده به شمار می رود، البته کلمه ی محافظت شده الزاما به معنی حضور غریق نجات در تمامی نقاط ساحل نیست. خیزاب ها و امواج متلاطم این ساحل با قدرت بسیار شما را به سمت خود می کشند و به زیر آب می برند. حتی اگر شناگر ماهری هستید، بهتر است امواج خطرناک تاماراما را جدی بگیرید و نکات ایمنی را رعایت کنید.

خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه
خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه 

۵- ساحل اسکلت: نامیبیا

ساحل شمالی اقیانوس اطلس، در کشور آفریقایی نامیبیا قرار دارد و به نام اسکلت (Skeleton) شناخته می شود! ساحل اسکلت نامش را از کتابی مشهور به همین نام که در سال ۱۹۴۴ در وصف ساحل و صحرای نامیب منتشر شد، می گیرد. بومی ها بر این منطقه نامی عجیب گماشته اند، “سرزمینی که خدا آن را در عصبانیت آفرید”.

علی رغم تصاویر فوق العاده ی موجود از ساحل، شرایطِ طبیعی و محیطی این ناحیه بسیار سخت و نامناسب می باشد. بارش باران بسیار کم است، باد های سنگین از ساحل به سمت اقیانوس می وزند و مه غلیظی گهگاه ساحل را در بر می گیرد.

هرقدر ظاهر این ساحل یکی از شاهکار های زیبای خلقت است، محیطش برای حضور انسان چندان دوستانه نیست. اگر از جمله انسان های ماجراجو هستید و وسوسه شده اید سری به این ساحل بزنید،  بدانید که در اسکلت ممکن است بهای سنگینی بابت این کنجکاوی بپردازید.

 خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه
 خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه

 

۶- ساحل جزیره ی لامو: کنیا

ترکیب امواج فیروزه ای رنگ و ماسه های نرم و داغ، ساحل جزیره ی لامو (Lamu Island) را به سمت سوی مقصدی پرطرفدار و دوست داشتنی پیش می بردند. ساحل لامو یکی از گردشگرپذیرترین سواحل اقیانوس هند، در مجمع الجزایر لاموی کنیا بود که از امنیت و شرایط محیطی مناسبی هم بر خوردار بود. تا این که حملات تروریستی گروه الشباب در سومالی، که همسایه ی کنیاست، آرامش این منطقه را بر هم زد و محبوبیتش را روز به روز کمتر کرد تا اینکه امروزه این ساحل به عنوان یکی از سواحل پر خطر شناخته می شود.

البته تنها حملات تروریستی در یکی از شهرهای اطراف گردشگران را از لامو دور نکرد. گروهک های تروریستی در چندین مورد اقدام به ربودن توریست های این منطقه کردند و این امر سبب ترس و وحشت گردشگران خارجی گردید.

 خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه
خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه


۷- ساحل کپاکابانا: برزیل

کُپاکابانا (Copacabana) یکی از سواحل متعدد کشور برزیل است و با این که در فهرست سواحل ناامن قرار می گیرد اصلا خلوت و عاری از گردشگر نیست! ساحل کپاکابانا به موازات خیابان آتلانتیکو در شهر ریو دژانیرو قرار گرفته است. امکانات آبگرم کپاکابانا یکی از معروف ترین های جهان می باشد، که گویی خطرات موجود هیچ خدشه ای به شهرتش وارد نکرده اند.

خطرات ناشی از حیات وحش و همچنین خطرات انسانی می توانند امنیت شما را در این ساحل مختل کنند. از این ناحیه چندین مورد حمله ی کوسه به مسافران گزارش شده است، اما کوسه ها خطر اصلی نیستند. دزدی مشکل دیگریست که در کپاکابانا با آن مواجه می شوید و هرچند خطر جانی برایتان ندارد، اما ممکن وسایل گران قیمت و با ارزشتان را از دست بدهید.

پس اگر به برزیل سفر کردید، در این ساحل مشهور شهر ریو، بیش از هرچیزی مراقب اشیا ارزشمندتان باشد.

خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه

 خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه


۸- ساحل اوتاکلایو: نروژ

آب و هوای مطلوب، رنگ سبز چمن ها و گیاهان روییده در لبه های ساحل و منظره ی عالی دریا زمینه ساز یک مکان عاشقانه در شمال نروژ، جزیره ی جزیره لوفوتن هستند. ساحل اوتاکلایو (Uttakleiv) محبوب ترین ساحل جزیره ی جزیره لوفوتن می باشد؛ هیچکدام از سواحل جزیره لوفوتن  مانند اوتاکلایو مورد توجه عکاسان قرار نگرفته اند.

با وجود این همه محبوبیت و زیبایی، اقلیم اوتاکلایو بسیار سرد است و زمستان های خیلی طولانی و تابستان های کوتاهی دارد. همین سرمای هوا سبب شده است تا توانایی های گردشگری این ساحل محدود بمانند. سرمای بیش از حد آب شنا کردن را برای شناگران حرفه ای هم دشوار ساخته است.

دیدن این ساحل زیبا بسیار لذت بخش است اما سرمای هوا می تواند برایتان دردسرساز شود.

 خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه
 خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه


۹- ساحل مانائوس: برزیل

مانائوس (Manaus) از سواحل منطقه ی آمازون است و آمازون هم از دیرباز مقر انواع حیوانات وحشی بوده است، پس باید انتظار داشت که در ساحل و آب های دریای سیاه هم آبزیان خطرناک به کمین انسان ها نشسته باشند! حیوانات دریایی مرگباری مانند پیراناها، آناکونداها و مارماهی برقی در دریای سیاه بسیارند. پیراناها ماهی هایی کوچک و گوشت خوارند که به صورت گروهی به طعمه حمله و شروع به خوردنش می کنند. آناکونداها مار هایی آبزی و فوق العاده سمی اند. مارماهی های برقی هم که عجیب ترین انواع ماهی ها هستند که با شوک های الکتریکی ۸۶۰ ولتی از خود دفاع می کنند. این مارماهی، مهلک ترین شکارچی در گروه مارماهی های الکتریکی آمریکای جنوبی است.

در سواحل مانائوس فستیوال های جالبی در آخر هر سال و آغاز سال جدید برپا می شوند، چنانچه برای شنا یا پیوستن به این جشن ها به سواحل مانائوس رفتید، باید آمادگی رویارویی با این حیوانات را داشته باشید.

خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه

خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه

۱۰- سواحل بروم: استرالیا

شهر کوچک بروم در غرب استرالیا میان گردشگران این کشور بسیار پرطرفدار است و به دلیل قرار گرفتن در مجاورت اقیانوس هند، سواحل متنوع و متعددی دارد. در ساحل کیبل (Cable) از مجموعه سواحل بروم امکان شتر سواری برای مسافرین فراهم شده است. ولی هیچگاه هنگام شنا در آب های این منطقه احتیاط را فراموش نکنید، زیرا در پنج سال اخیر نزدیک به ۱۶۰ مورد گزیدگی عروس دریایی گزارش شده است.

عروس دریایی های بروم از نوع جعبه ای هستند، که خطرناک ترین عروس دریایی شناخته شده است. از ماه نوامبر تا ماه مارچ (اواسط آبان تا اواسط فروردین) احتمال حضور عروس های دریایی افزایش پیدا می کند. پس در این بازه ی زمانی باید بیشتر مراقب خودتان باشید.

خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه 
خطرناک ترین سواحل دنیا | حوادث مرگبار در میان شن و ماسه 


منبع: برترینها

سینماهایی که فقط سینما نیستند

هفته نامه سلامت – دکتر هانیه زائر رضایی: شلوغی شهر تهران و ترافیک باعث شده مجتمع های تفریحی بزرگ و مجهزی پرطرفدار باشند که تمام اجزایی را که یک خانواده یا گروه دوستان برای گذراندن اوقات فراغت به آن نیاز دارند، یک جا در خود داشته باشند؛ مثلا اگر برنامه، رفتن به سینما یا تئاتر باشد، بیشتر خانواده ها سینماها و تماشاخانه هایی را ترجیح می دهند که فقط سینما یا تماشاخانه نیستند و سالن نمایش، تنها بخشی از مجموعه ای بزرگ است که شامل کافی شاپ ها، رستوران ها، بناهای تاریخی، فردکورت ها، مراکز خرید و… می شود.

در این مطلب شما را با مکان هایی آشنا می کنیم که به علت موقعیت شان، امکانات تفریحی و رفاهی دیگری را کنار تماشای فیلم و نمایش مورد علاقه تان، به شما عرضه می کنند.

باغ هنر

باغ هنر که ساختمان خانه هنرمندان ایران را در خود جای داده در طول هفته میزبان برنامه های متنوع فرهنگی، هنری و ادبی است که از سوی خانه هنرمندان ایران در آن برگزار می شود. بخشی از این برنامه ها عبارتند از پرده خوان یو تعزیه در ایام ماه محرم، سکوی شعر امروز، اجرای نمایش در آب، اجرای نمایش خیابانی، نمایشنامه خانی و… علاوه بر اینها سینماتک خانه هنرمندان ایران با نمایش فیلم های اکران نشده داخلی و فیلم های برگزیده جشنواره های بین المللی، فضایی برای نقد و بررسی آثار برتر سینمای ایران و جان فراهم کرده است.

 سینماهایی که فقط سینما نیستند

تماشاخانه استاد عزت ا… انتظامی نیز یکی از سالن های تئاتر تهران در خانه هنرمندان است. در کل در این مجموعه، ۷ نگارخانه، ۲ سالن آمفی تئاتر، یک سالن کنفرانس، یک سالن نمایش، یک فروشگاه عرضه محصولات فرهنگی- هنری، یک رستوران گیاهی و یک کافه وجود دارد.

 سینماهایی که فقط سینما نیستند

نشانی: خیابان طالقانی، خیابان فرصت (موسوی) شمالی، ضلع جنوبی پارک هنرمندان (باغ هنر) سینماتک


باغ فردوس

باغ و عمارت ییلاقی فردوس، در اراضی محمدیه به دستور محمدشاه قاجار ساخته شد. عمارت باغ فردوس در ۲ طبقه به سبک قاجاریه و معروف به گوش فیل بنا شده و از سال ۱۳۸۱ به عنوان موزه سینما مورد بهره برداری قرار گرفته است. هدف از احداث این موزه گردآوری، حفظ، ثبت و عرضه مناسب میراث سینمای ایران بوده و امروز گنجینه غنی و ارزشمندی از عکس ها، اسناد تاریخی، مکاتبات و قراردادها، نشریه های سینمایی و… است.

 سینماهایی که فقط سینما نیستند

زمین های قسمت جنوبی و سراشیبی باغ با سنگ چین هایی به صورت ۷ قطعه مسطح و مطبق درآمده و روی هر یک از قطعات، استخری با فواره های متعدد احداث شده است. استخرها به گونه ای ساخته شده اند که از فضای سبزی طراحی شده و درختان چنار کهنسال راهنمای مسیر ورودی شما به باغ است. ابن هیثم از دانشمندان سرشناس ایرانی و اولین دانشمند فیزیک نور در جهان است.

 سینماهایی که فقط سینما نیستند

نشانی: خیابان ولیعصر (عج)، نرسیده به تجریش


سالن آمفی تئاتر برج آزادی

برج آزادی، نمونه ای از نماد و نشانه های شهر تهران است که معماری شاخص آن که تلفیق طاق های معماری قبل و بعد از اسلام است آن را به نمادی زیبا از لحاظ معماری تبدیل کرده است. در این برج زیبا علاوه بر طاق سازی های باستانی، برج و باروهای دوران سلجوقی و غزنوی، کاشی کاری های فیروزه ای ایرانی، طرح پرطاووسی کاشی ها، کاربندی های زیبای بتنی، رسمی بندی و مقرنس کاری ها و همچنین نقاشی روی شیشه (ویترای) به سبک مدرن در سقف سالن تعبیه شده و چشم انداز فوق العاده ای به سالن بخشیده، سالن آمفی تئاتری در ارتفاع ۱۵ متری از سطح زمین قرار گرفته که به پیشرفته ترین فناوری های نمایش مجهز است.

 سینماهایی که فقط سینما نیستند

این برج چند سالن نمایش، نگارخانه، کتابخانه، موزه و واحد سمعی- بصری، سالن نمایشگاه، سالن اجتماعات، سالن کنسرت و کنفرانس و… قرار دارد. طول این بنا ۶۳ متر، ارتفاع آن از سطح زمین ۴۵ متر و ارتفاع از کف موزه ۵ متر است و در ساخت آن ۴۶ هزار قطعه سنگ بریده و پرداخت شده به کار رفته است.

نشانی: تهران، میدان آزادی


برج میلاد تهران

برج میلاد مانند سروی قدکشیده از توان و دانش مهندسان ایرانی به عنوان نمادی شاخص در مجموعه میلاد تهران با برخورداری از بخش های مختلف و کاربری های متنوع امروزه به قطب گردشگری ایران و کلانشهر تهران تبدیل شده است.

سینماهایی که فقط سینما نیستند 

این برج شامل ساختمان پای برج (سرسرا)، بدنه ساختمان، ساختمان راس و دکل مخابراتی و تلویزیونی است. رستوران متنوع با غذاهای بین المللی در طبقه سوم لابی برج میلاد تهران کنار ۸۳ واحد تجاری، تجربه ای متفاوت با چشم اندازی زیبا در محیطی آرام و دلنشین همراه با موزیک زنده برای تمامی ذائقه ها به ارمغان آورده است. در این مجموعه علاوه بر موزه هدایا، موزه مشاهیر ایران، دلفیناریوم، لیزریوم، گنبد آسمان، سینما گیم، باشگاه پینت بال و ۲ سالن سینمای مجهز نیز وجود دارد.

سینماهایی که فقط سینما نیستند 
نشانی: تهران، بزرگراه همت غرب به شرق، خروجی شیخ فضل ا… جنوب، مسیر اختصاصی برج میلاد تهران.


منبع: برترینها

بایدن: ترامپ حکومت‌داری نمی‌داند!

به گزارش  ایرنا به نقل از روزنامه انگلیسی گاردین، «جو بایدن» معاون باراک اوباما رئیس جمهوری پیشین آمریکا با اظهار تاسف از ‘رفتار عجیب و غریب ترامپ’ گفت: تاکنون ۱۴ نفر از سران کشورهای جهان با من تماس گرفته اند تا برای درک رفتار ترامپ به آنها کمک کنم.بایدن همچنین گفت که یکی از سران کشورهای اروپایی اقدام ترامپ در طعنه زدن به نخست وزیر مونته‌نگرو و کنار زدن او برای ایستادن در جلوی صف سران کشورهای ناتو را به رفتار موسولینی تشبیه کرده است.وی با بیان اینکه رفتار ترامپ درهم شکستن هنجارهای بین المللی و ملی است که همچون چسبی نظام ما را نگاه داشته، از نگرانی فزاینده میان کارشناسان سیاست خارجی پیرامون احتمال وقوع جنگی هسته ای خبر داد.بایدن همچنین به احتمال از هم پاشیدن کابینه ترامپ اشاره کرد و گفت که از کارمندانی که از دوره اوباما باقی مانده اند خواسته از دولت ترامپ خارج نشوند.وی افزود: نمی خواهم ببینم که رئیس کارکنان کاخ سفید استعفا می دهد، وزیر خارجه دولت را ترک می کند، وزیر دفاع کابینه را ترک می کند.بایدن همچنین با بیان اینکه تیم ترامپ انتظار نداشتند که در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شوند، گفت: آنها آماده به دست گرفتن دولت نبودند، ما رئیس جمهوری داریم که از حکومتداری سردرنمی آورد.
منبع: بهارنیوز

با ایران و کره‌شمالی مقابله می‌کنیم

به گزارش ایسنا، به نوشته نشریه پولتیکو، دونالد ترامپ در سخنانی در بنیاد هریتج گفت: من همیشه نیازهای کشورمان را نیز در اولویت نخست قرار می‌دهم. به همین علت است که ما از توافق‌های بین‌المللی یک طرفه خارج می‌شویم، مثل همکاری دو سوی اقیانوس آرام و توافق تغییرات آب و هوایی پاریس. این توافق‌ها برای کشور ما ویرانگر هستند.ترامپ افزود: دولت من به دنبال تقویت ائتلاف‌های قدیمی و شکل دادن دوستی‌های جدید بر مبنای منافع و ارزش‌های مشترک است.وی در بخش دیگری از سخنان خود مدعی شد: ما با دولت‌های خطرناک، از کره شمالی گرفته تا ایران مقابله می‌کنیم. من هفته گذشته راهبردمان را اعلام کردم تا تضمین کنم که ایران هرگز به سلاح هسته‌ای دست پیدا نمی‌کند.رئیس جمهور آمریکا گفت: ما تحریم‌های شدید را بر سپاه پاسداران ایران اعمال کردیم. من همچنین توافق یک طرفه  دولت قبلی(آمریکا) با دولت کوبا را لغو کردم، ما این تحریم ها(علیه کوبا) را برنخواهیم داشت.
منبع: بهارنیوز

سیف‌ الاسلام به سیاست بازمی‌گردد

الیوم السابع نوشت: خالد زاید، وکیل مدافع خانواده قذافی در گفت‌وگو با خبرنگاران در تونس گفت: سیف الاسلام قذافی، پسر معمر قذافی، (دیکتاتور سابق لیبی) در سلامت کامل، اوضاع سیاسی لیبی را از محل اقامت خود در داخل کشور پیگیری می‌کند. وی گفت: سیف الاسلام از آزادی قانونی در لیبی برخوردار است و به عرصه سیاست بازخواهد گشت. الزایدی به خبرگزاری اسپوتنیک گفت: اخباری درباره دور بودن سیف الاسلام از عرصه لیبی منتشر شده اما او همچنان در لیبی است و با رهبران قبایل و مردم لیبی در ارتباط است تا آشتی میان طرف‌های درگیری برقرار شود.

وکیل خانواده قذافی گفت: اوضاع فعلی کشور نیازمند نقش سیف الاسلام در رسیدن به توافق سیاسی است. درباره قدرتی که پسر قذافی در اقداماتش دارد نیز الزایدی گفت که او بر اراده مردم لیبی اتکا کرده و این قدرتی مردمی است. زاید با اشاره به اینکه با سیف الاسلام در ارتباط است از فاش کردن محل زندگی او و اینکه آیا پس از انقلاب ۲۰۱۱ شهر زنتان را که در این شهر دستگیر شد، ترک کرده یا نه، امنتاع کرد. این وکیل مدافع اظهار داشت: سیف‌الاسلام از لحاظ روحی و جسمی در وضعیت فوق‌العاده‌ای است. هدف تحقق صلح در لیبی است و او از نزدیک اوضاع لیبی را دنبال می‌کند.

وی در ماه ژوئن گفته بود، براساس قانون عفوی که حدود دو سال قبل از پارلمان طبرق در شرق لیبی صادر کرد، سیف الاسلام در زنتان آزاد شد. برخی معتقدند، سیف الاسلام جانشین اصلاح طلب پدرش در سال‌های پس از انتفاضه و شخصیتی مهم در میان حامیان قذافی است به همین دلیل در تلاشند تا از سیف الاسلام به عنوان شخصی برای احیای نفوذ خود و برقراری آشتی میان گروه‌های درگیر کشور استفاده کنند. این درحالی است که وی به دلیل جنایت‌های مرتکب شده در جنگ داخلی لیبی تحت پیگرد این کشور، دادگاه کیفری بین‌المللی است. هنوز محل زندگی سیف الاسلام که آخرین بار در ژوئن ۲۰۱۴ توسط یک ناظر بین‌المللی مستقل دیده شده، مشخص نیست. دادگاهی در طرابلس در سال ۲۰۱۵ با محکوم کردن سیف الاسلام به جنایت‌ جنگی در جریان انقلاب لیبی از جمله قتل معترضان به صورت غیابی حکم اعدام او را صادر  کرد.
منبع: بهارنیوز

تکذیب تشکیل ۳ اقلیم در کردستان

به گزارش سایت شبکه تلویزیونی سومریه نیوز عراق، حیدر العبادی، نخست وزیر عراق در کنفرانس مطبوعاتی هفتگی اظهار داشت: قاطعانه حصول هرگونه توافق برای تشکیل سه اقلیم در کردستان را تکذیب می‌کنم. وی افزود: شهروندان کرد تماس می‌گیرند و می‌خواهند که آنها را از دیکتاتوری نجات دهیم. العبادی در ادامه از چهره‌های سیاسی در اقلیم کردستان عراق خواست تا تقسیم نیروهای پیشمرگ به حزب‌ها و گروه‌های مختلف آنها را کوچک نکنند. العبادی تاکید کرد، پیشمرگ‌ها همکاری با دولت فدرال را انتخاب کردند. نخست وزیر عراق در این کنفرانس مطبوعاتی به نزدیکی زمان اعلام آزادی تمامی خاک عراق از تروریسم و کنترل بر مرزهای این کشور با سوریه اشاره کرد.

جزئیاتی از توافق حشد شعبی و اتحادیه میهنی کردستان عراق درباره مناطق مورد مناقشه
پیشتر مسعود حیدر، یکی از نمایندگان کرد عراق در صفحه اجتماعی خود در فیس‌بوک اعلام کرده بود، توافقی میان هادی العامری، از فرماندهان حشد شعبی و بافل طالبانی از رهبران حزب اتحادیه میهنی کردستان درخصوص مناطق مورد مناقشه جهت پایان دادن به طرح استقلال حاصل شده است. حیدر افزود: پس از همه‌پرسی با نظارت العبادی توافقنامه‌ای ۹ بندی میان این دو طرف به امضا رسید که براساس آن حق تعیین سرنوشت اقلیم برای مدتی نامعلوم از بین می‌رود. این نماینده کرد ادامه داد: بندهای توافقنامه مذکور که از طرحی فرانسوی اخذ شده شامل تقسیم اقلیم کردستان به دو اداره و یا دو اقلیم است تا به این ترتیب کردها از فکر حق تعیین سرنوشت در آینده‌ای نزدیک بیرون بیایند.

این توافقنامه طبق گزارش خبرگزاری رسمی عراق (واع) بر استقرار مجدد نیروهای عراقی در مناطق مورد مناقشه و تحویل ۱۷ واحد اداری (شهرستان‌ها، شهرها و مرکز کرکوک) به بغداد که اربیل پس از ۲۰۱۴ اداره آنها را به دست گرفته بود، صراحت دارد. همچنین اگر این ۱۷ واحد اداری به دولت فدرال تحویل داده نشوند، بغداد انتقال مدیریت ۱۱ واحد اداری دیگر را که اقلیم بعد از سال ۲۰۰۳ تاکنون به دست گرفته را نیز درخواست خواهد کرد و مجموع آنها به ۲۸ واحد اداری خواهد رسید.

در توافقنامه مذکور آمده است، مرکز شهر کرکوک تحت مدیریت مشترکی قرار خواهد گرفت به این شکل که ۱۵ محله کردنشین آن را کردها و ۲۵ محله باقی مانده را گروه‌های دیگر مدیریت خواهند کرد و این وضعیت برای شش ماه ادامه خواهد داشت. همچنین طبق این توافقنامه، مدیریت اماکن استراتژیک کرکوک از جمله پایگاه k۱، فرودگاه، چاه‌های نفت و انجام پروازهای بین‌المللی در فرودگاه سلیمانیه تحت مدیریت دولت فدرال خواهند بود. طبق گزارش واع، به موجب این توافقنامه، دولت فدرال حقوق کارمندان در سلیمانیه و کرکوک و حقوق پیشمرگ‌ها در مرزهای سلیمانیه را براساس لیست تهیه شده از سوی بافل طالبانی پرداخت می‌کند و اقلیم حلبچه – سلیمانیه – کرکوک تشکیل شده و دولتی برای این اقلیم جدید ایجاد خواهد شد. این نماینده کرد گفت: به رغم هشدارهای بین‌المللی تمام اتفاقاتی که در اقلیم و مناطق مورد مناقشه افتاد تبعات آن برعهده مسعود بارزانی، رئیس اقلیم و حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق خواهد بود.
منبع: بهارنیوز

کودکان داعش.. بمب‌های ساعتی آینده

به گزارش شبکه اسکای نیوز عربی، “داعش تسلیم شد و فروپاشید” این تیتر خوشایند همزمان با سومین سالگرد تاسیس ائتلاف ضد داعش تمامی رسانه‌ها را دربرگرفت اما به نظر می‌رسد این گروه تروریستی هرگز در سوریه و عراق به پایان کارش نخواهد رسید. گزارش‌های متعددی هستند که درباره شرایط فرزندان داعشی‌ها تنظیم شده نسبت به این “بمب‌های ساعتی” هشدار می‌دهند. روزنامه گاردین در تحقیقی که پس از آزادی شهر موصل منتشر کرد نوشت، کودکان داعش یا تسلیم می‌شوند و یا پدرانشان در درگیری‌ها کشته می‌شوند. آنها هنوز هیچ گونه کارت شناسایی نداشته و از سوی جامعه پذیرفته نمی‌شوند و در معرض تهدید قرار دارند.



گاردین نوشت، کودکان داعش با تهدیدات برای انتقام مواجه بوده و اکثر آنها در اردوگاه‌هایی در شمال عراق مخفی شده‌اند و هیچ گونه برنامه‌ و طرحی برای بازپروری آنها وجود ندارد. صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل (یونیسف) نیز در تعیین تعداد دقیق آنها ناکام ماند، دولت عراق نیز تصمیم گرفت به دلیل حساسیت این پرونده از پرداختن به آن خودداری کند. براساس گزارش‌ها دوری و تاخیر در اقدام، استراتژی کلی بین‌المللی است که مانند روغنی بر آتش این کودکی سلب شده می‌ریزد.

پایان یافتن داعش در سوریه و عراق فاجعه‌ای را بر جای گذاشته که به حمایت مالی کافی و طرح‌های عملی برای مقابله با آن نیاز دارد. به عنوان مثال طبق آمار یونیسف تنها در عراق بیش از پنج میلیون کودک به کمک فوری برای حمایت‌های روحی و روانی نیاز دارند. آمار رسمی حاکی از آن است که از میان ۸ میلیون کودک عراقی،‌ دو میلیون کودک به دلایل مختلفی از جمله آوارگی خانواده‌هایشان و یا ورود به بازار کار از رفتن به مدرسه بازمانده‌اند و اکثر آنها نیز پس از این نیز فرصتی برای تکمیل تحصیلاتشان ندارند. شرایط این کودکان در اردوگاه‌های پناهجویان و آوارگان وخیم‌تر است. آمارها در سوریه که طبق قوانین جنگی بدترین فاجعه انسانی از جنگ جهانی دوم محسوب می‌شود، بسیار بدتر و وخیم تر است.

“بچه شیرهای خلافت”
با بررسی پرونده‌های مربوط به کودکانی که از سوی داعش جذب شده و مجبور به شرکت در درگیری‌ها می‌شوند فاجعه در سوریه و عراق سخت‌تر می‌شود. طبق آمار مرکز دیده‌بان حقوق بشر سوریه تنها در این کشور بیش از ۱۲۰۰ کودک در سال ۲۰۱۵ به گروه موسوم به “بچه شیرهای خلافت” پیوسته‌اند. در موصل نیز تعداد این کودکان به ۹۰۰ تن می‌رسد. یکی از داعشی‌ها با افتخار در این خصوص می‌گوید تنها ظرف یک سال در نینوا ۴۵۰۰ کودک را جذب کرده‌ایم. آیا این کودکان خواهند توانست از ترس رهایی یافته و کشتارها و خونریزی‌هایی که خود یک طرف آن بودند را فراموش کنند؟ این سوالی است که تحلیل‌های روانشناسی از پاسخگویی به آن بازمانده‌اند.
منبع: بهارنیوز

«بوکر» باز هم به آمریکایی‌ها رسید

به گزارش ایسنا،«نیویورک تایمز» نوشت: همانطور که سایت‌های شرط‌ بندی پیش‌بینی کرده بودند،«جورج ساندرز» نویسنده رمان «لینکلن در باردو» توانست جایزه «من بوکر» ۲۰۱۷ را از آن خود کند.امسال سومین دوره‌ای است که نویسندگان آمریکایی شانس شرکت در رقابت ادبی «بوکر» را پیدا کرده‌اند و دومین مرتبه‌ای است که نام یک آمریکایی به عنوان برنده اعلام می‌شود.این اولین رمان «ساندرز» است و داستان آن از مراسمی در ساال ۱۸۶۲ آغاز می‌شود که در آن، «آبراهام لینکلن» از قبر پسر ۱۱ ساله خود «ویلی» که بر اثر تیفوس مرده، دیدار می‌کند. روح «ویلی» با گروهی از ارواح بین زندگی و مرگ معلق است. در بخش‌هایی از رمان، روایت به نمایشنامه یا کتاب‌های تاریخی شباهت پیدا می‌کند.«ساندرز» در اولین مصاحبه خود پس از کسب این جایزه گفت: خوبی مساله برای من این است که این کتاب، سخت است، یک جورهایی عجیب است و رمانی سنتی محسوب نمی‌شود. من این کار را برای توی چشم بودن انجام ندادم، بلکه یک هسته احساسی درونم احساس می‌کردم و تنها قالبی که می‌توانستم به آن بدهم، همین بود.

«لولا یانگ» رئیس هیات داوران جایزه «من بوکر» این کتاب را «بی‌همتا» خواند و گفت: «لینکلن در باردو» به خاطر ابداع و سبک متفاوت‌اش برجسته شد؛ روشی که با آن به طور متناقضی به این ارواح تقریبا مرده جان داد.
رمان «لینکلن در باردو» پس از انتشار در ماه فوریه با استقبال مخاطبان و تشویق منتقدان روبرو شد و به صدر فهرست پرفروش‌ترین‌های «نیویورک تایمز» راه پیدا کرد. «ساندرز» پیش از نوشتن این رمان، به خاطر داستان‌های کوتاه ضدآرمانشهری‌اش که با طنزی سیاه ترکیب شده‌اند، شهرت داشت.«ساندرز» که دانش‌آموخته رشته ژئوفیزیک است و در اندونزی در همین حوزه مشغول به کار بوده، هرگز تصور نمی‌کرد روزی نویسنده شود، چه برسد به این که یکی از مهم‌ترین جوایز ادبی انگلیسی‌زبان‌ها را از آن خود کند. او وقتی از اندونزی برمی‌گردد، با شغل‌های مختلف و عجبیی همچون نگهبانی، سقف‌سازی و کار کردن در فروشگاه لوازم خانگی و کشتارگاه مخارج خود را تامین می‌کند و سرانجام در دوره کارشناسی ارشد هنرهای زیبا شرکت می‌کند و سال ۱۹۹۶ اولین مجموعه داستانش را به چاپ می‌رساند. «جورج ساندرز» پس از آن، چندین مجموعه داستان دیگر هم از جمله «دهم دسامبر» منتشر کرد.

با اعطای این جایزه مهم به «ساندرز» که «پل آستر»،«آلی اسمیت»، «فیونا مادلی» و «محسن حمید» از رقبایش بودند، موج جدیدی از اعتراضات را به وجود خواهد آورد؛ انتقاد به این که «من بوکر» هم آمریکایی شده است. «پل بیتی» برنده سال گذشته، اولین آمریکایی بود که در تاریخ «من بوکر» موفق به کسب این جایزه شد. امسال از ۶ نامزد نهایی، سه نفر، از جمله «پل آستر» و «امیلی فریدلند» ‌آمریکایی بودند.اما هیات داوران که طی پنج ساعت تصمیم خود را گرفت، اهمیتی به این مسئله نمی‌دهد. «یانگ» گفته است:‌ ما به ملیت نویسنده نگاه نمی‌کنیم. راستش واقعا این مسئله برای ما مشکلی نیست. فقط به کتاب و این که چه چیزی به ما می‌گوید فکر می‌کنیم.
پیش‌بینی‌های وب‌سایت «لد بروکس» هم نشان می‌داد «ساندرز» برای دریافت این جایزه شانس دو به یک دارد. پس از او «حمید» و «مادلی» در رتبه دوم بودند. سایت «بوکیز» هم پیش‌بینی کرده بود «پل آستر» شانس پنج به یک و رقیب‌های او «فریدلوند» و «اسمیت» شانس شش به یک برای دریافت «بوکر» امسال داشتند.سال گذشته «پل بیتی» به‌عنوان اولین نویسنده آمریکایی توانست جایزه «من بوکر» را با رمان«Sellout» از آن خود کند؛ این رمان تاکنون ۳۶۰ هزار نسخه چاپی فروخته است و فروش آن یک هفته پس از کسب جایزه ۶۵۸ درصد افزایش یافت.

امسال «لیلا اعظم زنگنه» نویسنده جوان ایرانی‌تبار از اعضای هیات داوران این جایزه بود. «زنگنه» ۴۱ ساله استاد ادبیات دانشگاه «هاروارد» است و کتابش با عنوان «جادوگر، ناباکوف و خوشبختی» با استقبال بین‌المللی روبرو شده است. دیگر اعضای هیات داوران «بوکر» امسال را «سارا هال»، «تام فیلیپس» و «کالین توربون» که همگی نویسنده هستند، تشکیل داده‌ بودند.جایزه «من بوکر» که اولین‌بار در سال ۱۹۶۹ برگزار شد، جایزه‌ای است برای بهترین اثر ادبیات داستانی که به زبان انگلیسی نوشته شده است. این جایزه بیش از ۴۰ سال فقط به نویسندگان کشورهای مشترک‌المنافع، انگلیسی‌ها و ایرلندی‌ها تعلق می‌گرفت، اما از سال ۲۰۱۴ پیش با وضع قوانین متفاوت، تمام آثار نوشته‌شده به زبان انگلیسی‌ حق شرکت در آن را پیدا کرده‌اند.
منبع: بهارنیوز

"مصلحت" حاشیه بزرگ فیلم‌های توقیفی

این تهیه‌کننده سینما در گفت‌وگویی با ایسنا با اشاره به صحبت‌های اخیر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مبنی برتلاش برای به حداقل رساندن فیلم‌های مشکلدار و اکران نشده، بیان کرد: قطعا این صحبت‌ها به عنوان آرزو و ایده‌آل یک مدیر ارشد حوزه فرهنگ می‌تواند برای اهالی سینما نوید بخش باشد، از این حیث که سازوکارهای پیش بینی شود تا میزان آثار تولیدی یا فیلم‌هایی که به مشکل برمی‌خورند به حداقل برسند.او افزود: اما به نظرم با تجربه سی و چند ساله در حوزه سینما مسئله به همین سازوکارها برمی‌گردد. لیست بلندبالایی که ایسنا از فیلم‌های توقیف شده در این سالیان منتشر کرده حکایت از یک مشکل بنیادین دارد و آن هم این است که در کنار ضوابط و قواعدی که در آیین‌نامه پروانه نمایش آمده یک حاشیه دیگر هم داریم که اصطلاحا به آن “مصلحت” گفته می‌شود و مشکل اصلی حوزه سینما و شاید حوزه‌های دیگر به این مبحث درک و فهم از موضوع مصلحت برمی‌گردد.

محمدی ادامه داد: اخیرا مکرر عبارت‌های “رد شدن از خط قرمز” یا “حرکت کردن در کنار خط قرمز” یا “بازی با خط قرمز” را به عنوان القاب و عناوینی که به فیلم‌ها داده می‌شود، شنیده‌ایم. به نظرم آنچه اهمیت دارد اصولی است که در پروانه نمایش قید شده که اگر فیلمی به آن حوزه‌ها ورود کند و آن‌ها را مورد خدشه قرار دهد طبیعتا براساس آیین‌نامه پروانه نمایش می‌بایست با آن فیلم برخورد شود، اما این لیست بلندبالا و تجربه سالیان نشان داده که ما بیشتر با مصلحت و تشخیص و سلایق مدیران در حوزه سینما مواجه بوده‌ایم.

تهیه‌کنده فیلم‌هایی همچون «مارمولک»، «بازمانده»، «طلا و مس» و  «ارتفاع پست» گفت: شاید می‌بایست یک شورای پروانه نمایش ایده‌آل که هم تکلیف دولت و حاکمیت و هم فیلمسازان را روشن کند، داشته باشیم؛ شورای پروانه نمایشی که به مثابه یک دادگاه عادلانه به فیلم‌ها نگاه کند و وارد حوزه نیت‌خوانی یا تفسیر یا تأویل فیلم‌ها نشود، یعنی اگر فیلمی با یکی از بندهای ذکر شده در آیین‌نامه مغایرت جدی و غیرقابل اصلاح داشت به طور طبیعی نمی‌تواند پروانه نمایش بگیرد، اما اگر بخواهیم فکر کنیم که غیر از بندهایی که در پروانه نمایش قید شده بنا به تشخیص و فهم مدیران یا اعضای شورای پروانه نمایش موارد غیر قابل تعریف شده دیگری را به عنوان ضوابط ممیزی، می‌توانیم در نظر بگیریم تا ابد شرایط به همین گونه خواهد بود که تا الان بوده است.

وی اضافه کرد: در چنین شرایطی تشخیص و مصلحت و نگرانی یک مدیر یا ملاحظاتی که او ممکن است داشته باشد یا شاید بدتر از همه احتیاط، عامل ممیزی می‌شود. این حیطه به دلیل آنکه تعریف حقوقی و قانونی ندارد حد و مرزی برای آن وجود نخواهد داشت، یعنی با توجه به سلیقه و فهم مدیریت و شورا، این دایره می‌تواند شامل خیلی از فیلم‌ها شود. پس به نظرم اگر دوستان حوزه سینما فکر می‌کنند این آیین‌نامه کفایت نمی‌کند آن را اصلاح کنند و سپس در نظر آرای عمومی فیلمسازان قرار دهند تا تکلیف فیلمسازان از حیث رعایت موارد دیگر مشخص شود اما اگر کار بر تحلیل، تفسیر  و تأویل بگردد این راه، هیچ‌گاه سرانجام روشنی نخواهد داشت.محمدی همچنین یاداور شد: خود من در این موضوع تلخ‌ترین خاطره‌ای که از این گونه تفسیرها، تحلیل‌ها و سوءبرداشت‌ها دارم به فیلم «بازمانده» ساخته درخشان مرحوم سیف‌الله داد برمی‌گردد که یک سال به طور غیررسمی توقیف شد و در دوره مدیریت بعد پروانه نمایش گرفت و با استقبال  هم روبرو شد. این فیلم که کماکان از افتخارات سینمای ایران به لحاظ هنری و مضمونی شناخته می‌شود به دلیل مسئله حجاب و با توجه به نظر مدیر وقت یک سال نمایش داده نشد. البته از این دست موارد در سینمای ایران کم نداشته‌ایم که دچار سوءبرداشت یا سو فهم شده‌اند.

او در پایان خاطرنشان کرد:‌ بنابراین شخصا توصیه‌ام به وزیر محترم فرهنگ و معاونت سینمایی ایشان این است که بعضی فیلم‌ها و همچنین خود فیلمساز ممکن است به پیوست نیاز داشته باشند؛ پس لازم است برای نمایش این فیلم‌هایی که احتیاج به پیوست دارند اقدامات و تدابیری اندیشیده شود تا بعد دچار مشکل نشوند. البته منظورم از پیوست هم این است که با جمع‌بندی‌هایی که نسبت به فیلم انجام می‌شود، رایزنی‌ها یا اقداماتی برای روشن شدن برخی اذهان صورت گیرد و این کار باید حتما قبل از اکران و صدور پروانه نمایش اتفاق بیفتد که در این صورت شاهد کمترین تنش خواهیم بود.
منبع: بهارنیوز

به‌دنبال سهم ایران از بازار جهانی هنر

روزنامه بهار: «دوران عاشقی» به کارگردانی و تهیه‌کنندگی علیرضا رئیسیان که موفقیت‌های زیادى در ایران و جهان به دست آورده بود، توسط کمپانى ایرانى-آمریکائی Majsam ، پخش نسخه با کیفیت ممتاز و VOD خود را روز گذشته از سایت آمازون آغاز کرد و به این ترتیب پای تولیدات سینمایی ایران به این بازار بزرگ سمعى بصرى جهانى گشوده شد. این اتفاق برای سینمای ایران که از سهم بازار جهانی کم بهره بوده است، اتفاق خوشایند و قابل توجهی است و شاید بتواند اولین گام‌های جدی برای جذب مخاطب جهانی به حساب آید. قابل توجه است که سایت آمازون یکی از بزرگترین کمپانی‌های فعال در زمینه اینترنت و IT است  و با بیش از ۸۰ میلیون بیننده، بزرگترین و پربیننده‌ترین شبکه خانگی اینترنتی جهان به حساب می‌آید. در حال حاضر بیش از بیست هزار فیلم سینمایی و سریال‌ تلویزیونی مختلف در این وب‌سایت عرضه شده است و بزرگترین کارگردانان جهان با آن همکاری می‌کنند. این سایت بزرگ اینترنتی در کشورهایی نظیر ایالات متحده امریکا، انگلستان، اتحادیه اروپا، ژاپن، استرالیا، کانادا و… سرویس پخش دارد. گفتنی است سینمای ایران برخلاف افتخارات چشمگیر و گسترده اش در جشنواره‌های مختلف جهانی، هنوز نتوانسته سهمی از فروش جهانی را به خود اختصاص دهد. بی‌تردید در این مسیر کم کاری صورت گرفته و لازم است که راه‌های ورود به بازار جهانی بازنگری و با جدیت بیشتری دنبال شود. در این زمینه با علیرضا رئیسیان گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.
***

* فیلم «دوران عاشقی» شما به تازگی در سایت آمازون عرضه شده است. این اتفاق چطور رقم خورد؟
پیش از این فیلم «ایستگاه متروک» من توسط یک شبکه آمریکایی در «نت فیلیکس» عرضه شد . این بار هم کمپانی ایرانی_ آمریکایی با سایت آمازون وارد مذاکره شده و عرضه جهانی فیلم «دوران عاشقی» آغاز شده است. ظاهرا استقبال از فیلم هم قابل توجه بوده است به گونه‌ای که از تصور ما بیرون بود.

* عرضه جهانی فیلم‌های ایرانی چه بازخوردی می‌تواند برای سینما ایران داشته باشد؟
به نظرم پرسش شما بیشتر باید این گونه باشد که سهم ایران از بازار جهانی چیست و چرا ما هنوز از سهم بازار جهان بی‌بهره‌ایم؟

 *همین طور است. چرا ما از سهم بازار جهانی اگر بی‌بهره نبوده ایم، کم بهره بوده‌ایم؟
هزینه‌های زیادی از سوی بخش‌های دولتی و عمومی انجام می‌شود که تا هم اکنون با نسبت خروجی آن بی‌تناسب بوده است. ما در بخش خصوصی بیش از بخش دولتی توانسته‌ایم در رایزنی و عرضه جهانی آثارمان موفق تر باشیم. هزینه‌هایی که بخش‌های دولتی در موارد مختلف صرف می‌کنند و ادعای تبلیغات و بازاریابی هم می‌کنند در نهایت به جز هدر رفت هزینه، سودی به دنبال نداشته است. شاید بهتر باشد این هزینه‌ها جهت حمایت از بخش خصوصی صرف شود. سهم ما از بازار جهانی با کارمندی و بخش‌های دولتی اتفاق نمی افتد.

*بخش‌های مختلف سازمان سینمایی و مراکز مختلف در جشنواره‌های جهانی غرفه می‌گیرند یا در جشنواره جهانی فجر درصدد جذب بازار جهانی بوده اند، چطور در طی این سال‌ها اتفاق چشمگیری رخ نداده است؟
در طی این سال‌ها سهمی از بازار جهانی نداشته‌ایم و جز حیف و میل شدن هزینه‌ها نتیجه‌ای کسب نشده است.

*عرضه «دوران عاشقی» به عنوان یک فیلم ایرانی در بازار جهانی، اتفاق خوبی است اما سئوال من این است که این فیلم چطور می‌تواند مخاطب غیر ایرانی را جذب کند؟
در سایت آمازون فیلم‌ها با زیرنویس همراه و جدا از فیلم عرضه می‌شود و همچنین کیفیت اثر، بسیار مطلوب و بالا است در نتیجه هم مخاطب ایرانی و هم غیر ایرانی می‌توانند از این اثر استفاده کنند. وقتی فیلم از طریق این سایت عرضه می‌شود، با کیفیت عالی ارائه می‌شود و نه اینکه نسخه بی‌کیفیت و قاچاق برای مخاطب ارسال شود.

*وقتی شما به عنوان یک تهیه کننده در بخش خصوصی شخصا توانسته اید فیلم تان را در یک سایت معتبر جهانی ارائه دهید، چرا مراکز سینمایی دولتی نتوانسته‌اند در طی این سال ها، کانالی جدی و موثر برای عرضه فیلم‌های ایرانی به مخاطب جهانی باز کنند؟ چه عواملی نیاز است تا این کانال‌ها فراهم شوند؟
مهمترین راه حل این است که این وظیفه را به خود تهیه کننده‌ها و بخش خصوصی بسپارند و اجازه دهند تا ما خودمان که دلسوزانه و پیگیرانه درصدد معرفی آثارمان به مخاطب جهانی هستیم، راه‌های موجود را پیدا کنیم اما در این مسیر ما را حمایت کنند. شاید بهتر باشد آن هزینه‌های بی‌حاصل در طی این سال‌ها، سمت و سویی دیگر پیدا کنند و به شکل واقعی از بخش خصوصی حمایت شود. چه بسا بازخورد این حمایت‌ها به تقویت سینما کمک بیشتری کند. لازم است دولت بسترسازی لازم را فراهم کند یعنی همان کاری که برای گروه «هنر و تجربه» با صرف هزینه‌های بسیار در داخل کشور انجام می‌دهد را برای بازاریابی و ارسال آثار به جشنواره‌های جهانی هم صرف شود.  هر کسی می‌تواند با توجه به پیشرفت ارتباطات جهانی، آثارش را برای پخش کننده‌های خارجی ارسال کند و برای پخش جهانی آنها مذاکره کند. مهم بازاریابی موثر است که باید اتفاق بیفتد. فیلم «دوران عاشقی» در ابتدا در چهار ایالت آمریکا اکران شد، همچنین در استرالیا و بخش‌هایی از اروپا به نمایش درآمد. این اتفاقات برای این فیلم رقم خورد چون خود من این موارد را دنبال کردم و بخش دولتی تاثیری در این روند نداشت. این در حالی است که بخش دولتی همواره مدعی بوده است که به دنبال سهمی از بازار جهانی است اما متاسفانه ما شاهد این بازار جهانی و تاثیر آن در فروش فیلم‌ها نبوده ایم.

 *این مراکز دولتی حتی فیلمی مثل «محمد رسول اله» ساخته مجید مجیدی هم که به قصد ارائه در بازارهای جهانی ساخته شد و پرداکشن قوی و عوامل خارجی هم در آن حضور داشتند، نتوانستند موقعیت قابل توجهی را رقم بزنند. این فیلم در بازار جهانی، سهمی نبرد یا اینکه ما بی‌خبریم؟
واقعا هیچ اتفاق قابل توجهی برای آن فیلم هم رخ نداد. برای اینکه یک فیلم در بازار جهانی موفق شود نیاز به فاکتورهایی چون کیفیت اثر و همچنین روزمه سازنده دارد. با این حال رایزنی و بحث تبلیغات و معرفی فیلم‌ها هم اهمیت دارند که این روند برای سینمای ما به درستی صورت نگرفته است.

*اینکه فیلم‌ها در بازار جهانی چطور معرفی شوند و چه کمپانی پشت سر فیلم قرار می‌گیرد تا از عواقب احتمالی از آن حمایت کند، مسئله مهمی است، این طور نیست؟
قطعا. من به عنوان سازنده و عضوی از بخش خصوصی برای ارائه اثرم به مخاطب جهانی، هم دلسوزی و هم شناخت و تجربه لازم را دارم و برای معرفی و رایزنی اثرم، اقدامات لازم را انجام می‌دهم اما در این میان، وظیفه دولت چیست؟ سهمیه ارزی که در اختیار دولت است، چرا صرف فراهم کردن این روند نمی شود؟ 

* عرضه فیلم در سایتی مثل آمازون قواعد خاصی هم داشت؟
ما برای ارائه اثر با یک کمپانی ایرانی – آمریکایی قرارداد بستیم و این کمپانی موظف است از انتشار غیر قانونی اثر در دیگر سایت‌ها و شبکه‌ها حفاظت کند و در صورت بروز چنین مشکلی راه‌های قانونی را طی نماید. در نتیجه عرضه فیلم، ایمنی و امنیت لازم را پیدا می‌کند. در واقع پیچیدگی و قواعد خاصی ندارد، مهم حفاظت و صیانت از آثار است که باید فراهم شود. لازمه اصلی وجود شرکتی که بتواند بعد از عرضه فیلم در بازار جهانی، حقوق شما را پیگیری و صیانت کند.

فیلم‌های ایرانی برخلاف آثار جهانی، پرداکشن عظیم و روایت داستان‌های عجیب ندارند. شاخصه فیلم‌های ایرانی، سادگی، واقع گرایی و سوژه یابی است. آیا این فیلم‌ها می‌توانند برای مخاطبان خارجی هم جاذبه داشته باشند؟
از آمار کلی عرضه فیلم‌های مختلف و حتی فیلم «دوران عاشقی» در همین مدت کم، می‌توان گفت این جاذبه وجود دارد. در همین یک هفته فیلم «دوران عاشقی» فروش خوبی داشته است. غیر از فیلم‌های علمی و تخیلی یا انیمیشن‌های ۳D سینمای هالیوود، سینماگران ایرانی هم می‌توانند آثار قابل توجهی بسازند و در اختیار مخاطبان مختلف جهانی قرار دهند.
منبع: بهارنیوز

​برنده بوکر ۲۰۱۷ را بشناسید

«جورج ساندرز» متولد دوم دسامبر ۱۹۵۸ در تگزاس است. او در حومه جنوبی شهر شیکاگو بزرگ شد و در سال ۱۹۸۱ مدرک کارشناسی مهندسی ژئوفیزیک را از دانشگاهی در کلورادو دریافت کرد. درباره پیشینه علمی خود و ارتباط آن با آثار داستانی‌اش می‌گوید: من هر ادعایی درباره اوریجینال بودن داستان‌هایم داشته باشم، در واقع نتیجه این سابقه عجیب است. در اصل من صلاحیت لازم را نداشتم و با ابزاری ایراددار کار می‌کردم. مثل این است که شما یک جوشکار را برای طراحی لباس انتخاب کنید. «ساندرز» در سال ۱۹۸۸ مدرک کارشناسی ارشد نویسندگی خلاق را از دانشگاه «سیراکیوس» دریافت کرد. او از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۶ به عنوان یک نویسنده تکنیکی و مهندس ژئوفیزیک در شرکت‌های «رادیان» و «راچستر» کار می‌کرد. همچنین با شرکتی در زمینه کشف نفت همکاری داشت. در اندونزی شغلی مرتبط با رشته‌اش داشت و زمانی که به آمریکا برمی‌گردد، با شغل‌های مختلف و عجبیی همچون نگهبانی، سقف‌سازی و کار کردن در فروشگاه لوازم خانگی و کشتارگاه مخارج خود را تامین می‌کند.

«ساندرز» سرانجام از سال ۱۹۹۷ تدریس نویسندگی خلاق را در همان دانشگاهی که تحصیل کرده بود، شروع کرد و انتشار آثار داستانی و غیرداستانی خود را ادامه داد. او در سال ۲۰۰۶ کمک‌هزینه ۵۰۰ هزار دلاری «مک آرتور» را دریافت کرد و در همان سال کمک‌هزینه «گوگنهایم» را به دست آورد. آثار داستانی این نویسنده آمریکایی بیشتر به پوچی مصرف‌گرایی، فرهنگ سازمانی و نقش رسانه‌های جمعی پرداخته است. با این‌که بسیاری از منتقدان کارهای او را دارای لحنی طنزگونه می‌دانند، آثارش سوال‌های فلسفی و اخلاقی زیادی را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند. برخی سبک «ساندرز» را با نوشته‌های «کورت ونه‌گات» که الهام‌بخش او هم بوده، مقایسه کرده‌اند.

در اواخر دهه ۱۹۹۰ «بن استیلر» کمدین مشهور حق ساخت فیلمی را براساس کتاب «سرزمین جنگ داخلی در انحطاطی بد» خریداری کرد. «ساندرز» خود فیلمنامه‌ای را براساس داستان «بلوط دریایی»اش به نگارش درآورده است. او در سال‌های ۱۹۹۴، ۱۹۹۶، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۴ جایزه مجله ملی آمریکا را به خاطر داستان‌های مختلفش کسب کرد. جایزه «او هنری» ۱۹۹۷ به خاطر داستان کوتاه «شکست‌ها» به او تعلق گرفت و در سال ۱۹۹۶ مجموعه داستان کوتاه «سرزمین جنگ داخلی در انحطاطی بد» این نویسنده به فهرست نهایی نامزدهای جایزه «پن/همینگوی» راه پیدا کرد.

«ساندرز» در سال ۲۰۰۶ جایزه ادبیات فانتزی جهان را برای داستان کوتاه «کام‌کام» که اولین‌بار در سال ۲۰۰۵ در مجله «نیویورکر» به چاپ رسیده بود، به دست آورد. همچنین جایزه سال ۲۰۱۳ «پن/مالامود» به خاطر دستاوردهایش در حوزه داستان کوتاه به او اعطا شد.«ساندرز» پس از دریافت جایزه «من بوکر» ۲۰۱۷مجموعه داستان «دهم دسامبر» او در سال ۲۰۱۳ جایزه داستان را به خود اختصاص داد و جایزه «فولیو» در سال ۲۰۱۴ به او تعلق گرفت. این مجموعه داستان همچنین به فهرست نهایی نامزدهای جایزه ملی کتاب آمریکا راه پیدا کرده است. مجله «نیویورک تایمز» این اثر را در سال ۲۰۱۳ «بهترین کتابی که امسال می‌خوانید» توصیف کرد. یکی از داستان‌های این مجموعه با عنوان «خانه» در سال ۲۰۱۱ نامزد نهایی جایزه «برام استوکر» شد.

از دیگر آثار داستانی این نویسنده می‌توان به «حکومت کوتاه و ترسناک فیل»، «در ملت اجبار»، «یادداشت دودقیقه‌ای برای آینده»، «معنوی» و «لینکلن در باردو» اشاره کرد. او همچنین سه کتاب غیرداستانی را با عنوان‌های «یک زنبور مرا نیش زد، بنابراین من تمام ماهی‌ها را کشتم»، «بلندگوی مرگ مغزی‌شده» و «به هر حال تبریک می‌گویم: بعضی تفکرات درباره مهربانی» در سال‌های ۲۰۰۶، ۲۰۰۷ و ۲۰۱۴ روانه بازار کتاب کرده است.

امسال سومین دوره‌ای است که نویسندگان آمریکایی شانس شرکت در رقابت ادبی «بوکر» را پیدا کردند و دومین مرتبه‌ای است که نام یک آمریکایی یعنی «جورج ساندرز»، به عنوان برنده اعلام می‌شود. این اولین رمان «ساندرز» است و داستان آن از مراسمی در سال ۱۸۶۲ آغاز می‌شود که در آن، «آبراهام لینکلن» از قبر پسر ۱۱ ساله خود «ویلی» که بر اثر تیفوس مرده، دیدار می‌کند. روح «ویلی» با گروهی از ارواح بین زندگی و مرگ معلق است. در بخش‌هایی از رمان، روایت به نمایشنامه یا کتاب‌های تاریخی شباهت پیدا می‌کند.

اعطای این جایزه مهم به «ساندرز» که «پل آستر»، «آلی اسمیت» و «فیونا مادلی» از رقیب‌هایش بودند، موج جدیدی از اعتراض‌ها را به وجود خواهد آورد؛ انتقاد به این‌که «من بوکر» هم آمریکایی شده است. «پل بیتی» برنده سال گذشته، اولین آمریکایی بود که در تاریخ «من بوکر» موفق به کسب این جایزه شد. امسال از شش نامزد نهایی، سه نفر، از جمله «پل آستر» و «امیلی فریدلند» ‌آمریکایی بودند.

«لولا یانگ» رئیس هیات داوران جایزه «من بوکر» کتاب «لینکلن در باردو» را «بی‌همتا» خواند و گفت: این رمان به خاطر ابداع و سبک متفاوتش برجسته شد؛ روشی که با آن به طور متناقضی به این ارواح تقریبا مرده جان داد. او همچنین گفت: ما به ملیت نویسنده نگاه نمی‌کنیم. راستش واقعا این مسئله برای ما مشکلی نیست؛ فقط به کتاب و این که چه چیزی به ما می‌گوید فکر می‌کنیم.

«ساندرز» در اولین مصاحبه خود پس از کسب این جایزه گفت: خوبی مساله برای من این است که این کتاب سخت است، یک جورهایی عجیب است و رمانی سنتی محسوب نمی‌شود. من این کار را برای توی چشم بودن انجام ندادم، بلکه یک هسته احساسی درونم احساس می‌کردم و تنها قالبی که می‌توانستم به آن بدهم، همین بود.
منبع: بهارنیوز