واکنش ظریف به تمدید قانون ضد ایرانی آمریکا: همدلی دروغین ترامپ با ایرانیان توخالی است

وزیر امور خارجه کشورمان در صفحه توییتر خود نسبت به تمدید قانون محدودیت برای سفر اتباع ایرانی به آمریکا از سوی دونالد ترامپ واکنش داد.

به گزارش ایسنا، محمدجواد ظریف که برای شرکت در هفتادو دومین مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک به سر می‌برد، در توییتی نوشت: «ابراز همدلی دروغین ترامپ با ایرانیان طنینی توخالی‌تر از همیشه است؛ آن‌هم با وجود فرمان جدید و توهین آمیزترش در منع سفر برای چنین “شهروندان برجسته‌ای”.»

ظریف: همدلی دروغین ترامپ با ایرانیان طنینی توخالی‌تر از همیشه است


منبع: عصرایران

سرمقاله جمهوری اسلامی: همه پرسی کردستان عراق؛ بدتر از داعش

سرمقاله نویس روزنامه جمهوری اسلامی در شماره امروز این روزنامه نوشت:

با فرا رسیدن روز برگزاری همه پرسی برای تجزیه عراق و جدائی اقلیم کردستان از پیکره اصلی این کشور اخبار و گزارش‌ها حاکی از اصرار مسعود بارزانی بر انجام این همه پرسی علیرغم مخالفت جهانی با آن است.

تا آنجا که به مسعود بارزانی و همفکرانش مربوط می‌شود، آنها با تمامی توان و ظرفیت و ابزارهای در اختیارشان تلاش می‌کنند چنین اقدامی را عملیاتی کنند. بارزانی چه طرح خود را پس بگیرد یا به تعویق بیندازد و یا همه پرسی را به هر قیمت ممکن برگزار کند، در هر حال در مسیری گام برداشته که مفهومی جز «انتحار سیاسی» ندارد و مسئول عواقب غیرمنتظره تصمیمات و اقدامات خود است. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که مسعود بارزانی دوره رسمی ریاستش را مدتها پیش به پایان برده و اکنون ریاست، تصمیمات و اقداماتش به کلی غیرقانونی است.

اینکه چرا مسعود بارزانی و همفکرانش علیرغم وجود چنین فضای سنگین مخالفت داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی همچنان بر طبل سماجت و یکه تازی می‌کوبند و خواستار برگزاری همه پرسی به هر قیمت ممکن هستند، بسیار معنی‌دار است و نشان می‌دهد که وی حتی علیرغم ادعای خود که منافع کردهای عراقی را مدنظر دارد، عملاً تحت تأثیر مسائل پشت پرده تلاش می‌کند تا موضع قدرت‌های شیطانی را در این مقوله اجرائی کند، چرا که در غیر اینصورت این همه اصرار و یکجانبه گرائی تحت هیچ شرایطی قابل درک و توجیه نیست. اکنون به وضوح آشکار شده است که تنها رژیم اشغالگر صهیونیستی اصرار و تاکید می‌کند که همه پرسی تجزیه عراق باید عملیاتی شود. این بدان معنی است که حتی غرب هم علی الظاهر با برپائی این همه پرسی جداً مخالف است هر چند آنها با قید یک تبصره تاکید می‌کنند که فعلاً و در شرایط کنونی با برپائی همه پرسی مخالفند و معتقدند که این اقدام، جبهه متحد ضد داعش را دچار تفرقه و تشتت می‌کند و نیروها را در مقابل یکدیگر قرار می‌دهد.

تا همین جای قضیه، ترکیه ضمن هشدار جدی و حتی اخطار در مورد عواقب همه پرسی، نیروهای نظامی خود را در مقیاس غیرمنتظره‌ای به پشت مرزهای مشترک با عراق در قلمرو اقلیم کردستان مستقر ساخته و مواضع تهدیدآمیزی را اتخاذ کرده است. رجب طیب اردوغان پس از پایان جلسه اضطراری شورای امنیت ملی ترکیه، مقامات اقلیم کردستان را به نمک نشناسی و ناسپاسی متهم کرده که حمایت‌های همه جانبه ترکیه برای عبور از تنگناها و مشکلات روزافزون اقلیم کردستان را نادیده گرفته‌اند و در مسیر کنونی به یکه تازی پرداخته‌اند که البته برای ترکیه تحت هیچ شرایطی قابل تحمل نیست.

این انتقاد جدی به ترکیه وارد است که در طول دهه‌های گذشته از هیچ کوششی برای جدا کردن خرج کردستان از پیکره مادری و برقراری ارتباطات غیرقانونی با این اقلیم فروگذار نکرده و عملاً در ایجاد وضعیت موجود سهیم است.

در طول سال‌های گذشته و به ویژه در پرتو تحولات منجر به شکل گیری داعش و سایر گروه‌های تروریستی در منطقه، اقلیم کردستان عملاً از سرزمین عراق جدا و مستقل عمل کرده و غرب نیز به همین بهانه، مستقیماً با اقلیم کردستان وارد تعامل شده و در مقوله ارتباطات فیمابین با اقلیم کردستان، کمترین اهمیت و ارتباطی با دولت مرکزی بغداد برقرار نمی‌کند. ترکیه در این زمینه، سرپل ارتباطی غرب و سایر قدرت‌های شیطانی با اقلیم کردستان محسوب می‌شود و اگر تحریم علیه اقلیم کردستان عراق توسط دولت ترکیه به اجرا در آید، شاید تا حدودی مسئله فرق کند.

اکنون ترکیه با در اختیار داشتن بیشترین تعداد اتباع کرد و بزرگترین منطقه سکونت کردها با تلخکامی احساس می‌کند که ناچار است با عواقب سیاست‌های غیراصولی چند دهه اخیر مواجه شده است. جای تعجب است که دولتمردان ترکیه چرا وارد این بازی خطرناک شدند درحالی که از همان ابتدا روشن بود که این فرآیند غیراصولی در منطقه عواقب زنجیره‌ای و پرمخاطره‌ای دارد و قطعاً مصلحت و به سود هیچ یک از کشورهای منطقه نیست که آب به آسیاب صهیونیست‌ها و سایر قدرت‌های شیطانی بریزند.

از مدت‌ها پیش مشخص بود که حتی در پشت مبارزات ادعائی اقلیم کردستان علیه داعش هم دقیقاً ملاحظات و نکاتی وجود دارد که نشانگر تفاوت ماهیت عملکرد اقلیم کردستان در این مقوله است. از جمله آنها اعلام کردند هر سرزمینی را که از داعش بگیرند، قطعاً و برای همیشه در قلمرو حاکمیت خود حفظ خواهند کرد.

همچنین غرب و سایر قدرت‌های شیطانی به بهانه ضرورت تجهیز و مسلح کردن اقلیم کردستان علیه داعش به ایجاد پل هوائی و ارسال مستقیم جنگ افزارهای مدرن پرداختند و حجم جنگ افزارهای مشابه برای عراق هنوز هم امتناع می‌کنند. کاملاً آشکار است که حامیان داعش قطعاً حسن نیت نداشته و ندارند و در تدارک «فاجعه‌ای بدتر از داعش» در منطقه هستند و به همین دلیل است که اقدامات و زمینه سازی‌های صورت گرفته، رنگ و بوی کاملاً متفاوتی دارد و بوی تند توطئه از آن به مشام می‌رسد.


منبع: عصرایران

مراحل ساخت جعبه گل رز (+فیلم)

لندروور از دیسکاوری اسپورت خود رونمایی کرد/ ثبت رکوردی جدید با بکسل کردن هفت واگن باربری و یک کشنده غول پیکر (+عکس) هنرنمایی با ۹۰۰۰ کیسه مواد مخدر! (+عکس) برگه همه پرسی استقلال کردستان عراق به ۴ زبان (+عکس) مراحل ساخت جعبه گل رز (+فیلم) کاپیتان پرسپولیس: به بازی با الهلال می‌رسم بزرگترین غار کریستالی دنیا در مکزیک (+عکس) حال و هوای مشهد در ایام محرم (+عکس) مراسم تحویل تیگو۷ در نقاط مختلف کشور آغاز همه پرسی استقلال اقلیم کردستان عراق تولد نوزاد ۶ کیلویی در روسیه (+عکس)


منبع: عصرایران

هنرنمایی با ۹۰۰۰ کیسه مواد مخدر! (+عکس)

برترین ها – «بن کورتین» هنرمند ۳۲ ساله شیکاگویی ۸۸۱۶ کیسه مواد مخدر در آپارتمانش دارد، اما اشتباه نکنید، او دلال مواد مخدر نیست. بن این کیسه‌ها را که در هر رنگ و طرحی هستند در خیابان‌های شیکاگو پیدا کرده و از آن‌ها به عنوان رسانه هنری خود استفاده می‌کند.

همه چیز از دو سال پیش آغاز شد، زمانی که کورتین متوجه یک بسته خالی مواد مخدر در پیاده رو پیدا کرد و از روی کنجکاوی تصمیم گرفت آن را بردارد. از آن زمان، هروقت هر کیسه موادمخدری در خیابان می‌بیند جمع می‌کند و به خانه می‌برد.

بزودی این عادت عجیب به یک علاقه عجیب تبدیل شد و همه جا را دنبال این کیسه‌ها می‌گشت و هر روز با ده‌ها و گاهی صد‌ها کیسه به خانه می‌آمد. سپس ساعت‌ها صرف تمیزکردن و سازماندهی آن‌ها براساس رنگ و طرح می‌کرد. کسانی که او را در حال جمع کردن کیسه‌ها می‌دیدند با تعجب نگاهش می‌کردند.
 
بن با چنین کلکسیون بزرگی به این فکر کرد که چطور بهترین استفاده را از آن‌ها بکند؛ بنابراین آن‌ها را براساس رنگ و طرح به شکل اثر هنری مانند پرچم آمریکا یا پرتره ریچارد نیکسون چید. او امیدوار است برخی از آثارش را فروخته و بقیه را در گالری‌ها به نمایش بگذارد، اما هدف اصلی او اکنون تاکید بر مشکل موادمخدر در شیکاگو و ناکارآمدی جنگ علیه موادمخدر در آمریکاست.

بی تفاوتی پلیس نسبت به کیسه‌های موادمخدر زیادی که در دست او بود واقعا نگران کننده است. از نظر او این جنگ کاملا شکست خورده است.  افراد معتاد به راحتی به موادمخدر دسترسی دارند.


منبع: عصرایران

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها

هفته نامه همشهری جوان – علی مسعودی نیا: اگر در دنیا یک فیلمساز ثابت کرده باشد برای ساخت یک فیلم به یادماندنی، پرمحتوا و سرگرم کننده نیازی به میلیون ها دلار پول و حجم زیادی از جلوه های ویژه و ستارگان تراز اول سینما نیست، او جورج رومروی بزرگ است و بس. این فیلمساز متولد سال ۱۹۴۰ میلادی، در دانشگاه «کارنگی ملون» درس خواند و بعد از کارگردانی چند آگهی بازرگانی، با چند تن از دوستانش کمپانی تولید فیلم خودش را به راه انداخت و در اواخر دهه ۶۰ تصمیم گرفت فیلم بلند بسازد.

علاقه او به هیولاهای کلاسیک تاریخ سینما و رمان های «ریچارد متسون» باعث شد که کار روی فیلم ارزان «شب مردگان زنده» را آغاز کند. این فیلم توانست توفانی در سینمای آمریکا برپا کند و ایده مواجهه با مردگان را به یکی از محبوب ترین تم های داستانی هالیوود تبدیل کند.

 بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها

طی چهار دهه بعد از آن نیز جورج رومرو برخی از اصیل ترین، هول انگیزترین و سرگرم کننده ترین فیلم های ژانر وحشت را ساخت و به نمایش درآورد اما خالق مردگان زنده نیز نتوانست از پس مرگ برآید.

در بیانیه ای که مدیر برنامه های او منتشر کرد، آمده بود که این کارگردان پس از نبردی کوتاه اما سنگین با سرطان ریه، در حالی که همسر و دختر او در کنارش بودند، در خواب از دنیا رفت. در این بیانیه گفته شده که آقای رومرو در حال گوش دادن به موسیقی فیلم «مرد آرام» ساخته «جان فورد» که از فیلم های محبوبش بوده، از دنیا رفته است. او را بحق پدر فیلم هایی می دانند که با محوریت زامبی ها ساخته می شود. هر چند او در فیلم نخستش از کلمه زامبی استفاده نکرد اما «شب مردگان زنده» اولین فیلمی است که آدمخواری و خوردن گوشت اجساد انسان ها را به تصویر کشیده است.

۱٫ شب مردگان زنده؛ Night of the Living Dead

نخستین نمایش این فیلم در یک درایوینگ سینما در امریکا بود. پوستر فیلم به اندازه کافی ترسناک بود. خصوصا با آن شعاری که رویش نوشته بودند: «آن ها مرده باقی نمی مانند!» معلوم بود که قرار است تماشاگران شاهد خشونتی افراطی و صحنه های فجیع و حال به هم زنی باشند. با این که به خاطر حضور قهرمان سیاه پوست در فیلم، خیلی ها شروع کردند به نوشتن نقدهای سیاسی و اجتماعی درباره فیلم اما حقیقت این است که «شب مردگان زنده» فقط یک فیلم تر و تمیز و اصیل در سنت سینمای وحشت بود.

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها 

هر نسلی برای خودش یک پدر سینمای وحشت پیدا می کند. اگر هیچکاک با فیلم «روانی» توانست سینمای وحشت را از قرون وسطا بیرون بکشد، رومرو توانست به این ژانر جلوه ای آخرالزمانی ببخشد. حتی هنوز هم فیلمسازان دیگر زامبی های خودشان را با خوی و خصلت های زامبی های رومرو خلق می کنند. این ژانر با گذشت زمان نشان داد که می تواند نقطه آشتی سینمای اکشن و سینمای وحشت هم باشد.


۲٫ مارتین؛ Martin

مارتین شاهکار گمشده جورج رومرو است؛ فیلمی که همیشه زیر سایه «شب مردگان زنده» مهجور و ناشناخته باقی ماند. اگر اهل سینمای وحشت هستید باید این فیلم را خودتان کشف کنید. این یکی از خوش ساخت ترین آثار کارنامه رومرو به شمار می رود. همچنین یکی از آزاردهنده ترین فیلم های او.

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها 

سکانس افتتاحیه فیلم با آن کاراکتر عجیبی که خودش را خون آشام می پندارد و زنی را در قطار تعقیب می کند و به او دارویی تزریق می کند بعد خونش را می مکد، کار تماشاچی را می سازد. از آن فانتزی های مریض اعصاب خردکن که تا نیم ساعت بعد از تماشایش جرئت ندارید از روی صندلی تکان بخورید و حتی از صدای تق و توق یخچال خانه هم از جا می پرید. کلی فیلم خون آشامی با الهام از آن ساخته شد.


۳٫ طلوع مردگان؛ Dawn of the Dead

«پدربزرگم در ترینیداد کشیش بود. او عادت داشت به ما بگوید که وقتی دیگر دوزخ جایی نداشته باشد و پر شده باشد، مردگان مجبور می شوند به زمین بیایند و کنار ما زندگی کنند.» تمام شد و رفت. کافی است فکرش را بکنید تا بر خود بلرزید.
این در حقیقت اساس داستان فیلم «طلوع مردگان» است؛ یکی از ستایش شده ترین آثار رومرو که همه چیزش درست و عالی و بجا طراحی شده.

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها 

در روزگاری که ساختن فیلم ترسناک ارزان قیمت به این معنا بود که یک نفر تبر یا مته یا اره برقی بردارد و سر آدم ها را عین ته خیار ببرد و بیندازد دور، رومرو با چنین ایده درخشانی «طلوع مردگان» را ساخت تا همچنان از سنت «اسلشر» فاصله بگیرد و به سنت «هارر» وفادار بماند. فیلم چنان درخشان بود که در سال ۲۰۰۴ «زک اسنایدر» نیز با الهام از آن نسخه جدیدی را روانه سینماها کرد. اما نسخه اصلی هنوز هم چیز دیگری است.


۴٫ نمایش مورمور؛ Creepshow

این از آن فیلم های جریان ساز رومرو نیست اما یک همکاری تاریخی است بین دو دو سلطان وحشت: «استفن کینگ» و جورج ای رومرو. حاصل کار یک فیلم بسیار سرگرم کننده است که باعث می شود بیننده حسابی کیف کند؛ فیلمی اپیزودیک و مشتمل بر پنج داستان ترسناک.

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها 

اولین  داستان درباره مردی است که از گور خود برخواسته تا کیک روز در را که دختر قاتلش هیچ گاه به او نداد، به دست آورد. داستان دوم در مورد کشاورزی است که شهاب سنگی را کشف می کند که همه چیز را به گیاه تبدیل می کند. در همین داستان خود آقای استفن کینگ هم نقش آفرینی کرده است و این برای خودش امتیازی محسوب می شود. تمام کسانی که در سال ۱۹۸۲ به سینما رفتند و «نمایش مورمور» را تماشا کردند، لحظه به لحظه فیلم را به خاطر سپرده اند. بعدها منتقدی نوشت: «از این فیلم هیچ چیز مهمی دستگیرت نمی شود، مگر معنای یک فیلم خوب!»


۵٫ روز مردگان؛ Day of the Dead

فیلمی که کمپانی پارامونت تهیه کنندگی آن را برعهده داشت و حتی دامنه بحث درباره آن به کاخ سفید هم کشیده شد. رومرو اول قرار بود داستان دیگری را به دست بگیرد و پلات اولیه اش این بود که انسان ها قرار است قرنطینه ای برای زامبی ها بسازند. فیلم درجه «x» گرفته بود و به این ترتیب سرمایه گذاری برایش پیدا نمی شد. این شد که رومرو یک دانشمند شبیه شخصیت اصلی رمان فرانکنشتاین خلق کرد و اثری ساخت با حال و هوایی متفاوت.

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها 

او دوباره ارتش زامبی های آدمخوارش را به جان زندگان انداخت و همین باعث شد خیلی ها فکر کنند فیلم نقدی است بر سیاست خارجی ایلات متحده. بود؟ نبود؟ نمی دانیم اما می دانیم که فیلمی بسیار تماشایی است با طنزی سیاه.


۶٫ سرزمین مردگان؛ Land of the Dead

دو دهه بعد از ساخته شدن «روز مردگان» رومرو به سراغ فیلمی رفت که تهیه کننده معتبری داشت و چند بازیگر مشهور در آن حضور داشتند. «سرزمین مردگان» از آن آثار نوستالژیکی نشد که یادآور فیلم های قبلی رومور باشد، اما برای خودش جریان سازی کرد و بعدها منجر به ساخت فیلمی چون «سیاره دهشت» توسط «رابرت رودریگوئز» شد.

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها 

اگر به دنبال این هستید که فیلمی مطابق با اصول سینمای وحشت در دهه ۲۰۰۰ میلادی تماشا کنید، این فیلم را دوست نخواهید داشت. اما اگر به دنبال یک فیلم پر از زامبی معقول با تفسیرهای اجتماعی و سیاسی بسیار هستید و دلتان می خواهد «دنیس هاپر» را در یکی از متفاوت ترین نقش آفرینی های زندگیش ببینید، این فیلم برایتان مناسب است.


۷٫ دیوانگان؛ The Crazies

جای خوشحالی دارد که عنوان این فیلم فاقد عبارت «مردگان» است. فیلمی محصول ۱۹۷۳ که داستان آن درباره یک بیماری عجیب است که در شهری از شهرهای ایالت پنسیلوانیا همه گیر می شود؛ فیلمی که هم ترسناک است و هم پرهیجان و پرتعلیق.

بهترین فیلم های جورج رومرو، پدر زامبی ها 
از آن فیلم های خوب ژانر فاجعه که این دفعه زامبی هایش آدم های زنده هستند که به مراتب از مردگان متحرک خطرناک تر جلوه می کنند. «دیوانگان» در سال ۲۰۱۰ هم بازسازی شد. آن هم با بودجه بیشتر و بازیگران نامدارتر. بازسازی خوبی هم هست و جز ادوات و ابزار و اسلحه های فیلم، تقریبا چیز زیادی در خط داستانی آن تغییر نکرده.

اطلاعات فوری

جورج ای رومرو

  • حرفه: فیلمنامه نویس و کارگردان
  •  دلیل شهرت: خلق موجوداتی به نام زامبی در دنیای سینما
  •   کی به دنیا آمد؟ ۱۹۴۰
  •   کی از دنیا رفت؟ همین یک ماه قبل؛ آخرهای تیرماه ۹۶
  •    اولین فیلم بلندش: شب مردگان زنده
  •   آخرین فیلمش: بقای مرده در سال ۲۰۰۹
  •    مهم ترین فیلم هایش: طلوع مردگان/ نمایش مورمور/ روز مردگان/ سرزمین مردگان/ دیوانگان/ مشت زن/ شوالیه های سواره/ نیمه تاریک


منبع: برترینها

یک گفت و گوی سیاسی – اجتماعی با «مسعود کیمیایی»

ماهنامه تجربه – امین فرج پور: مسعود کیمیایی اگرچه در ظاهر سینماگری است متعلق به بدنه سینمای داستانگوی این مرز و بوم که به گفته خودش همواره با حمایت و استقبال مردم فیلم هایش را ساخته چه در زیست فردی و سبک زندگی و چه در زیرمتنی که در آثارش به واسطه واقعیت گرایی اجتماعی خاص و شخصی شده کارگردان عریان و عیان می شود؛ چه در حیات ادبی پر و پیمانش که رمان های درخشان کارنامه اش آن را موجب شده اند؛ و چه در موضع گیری های مسئولانه اش در قبال رخدادها و تغییرات اجتماعی- سیاسی زمان و مکان زیستش؛ نمونه بارزی بوده- و هست- از یک هنرمند روشنفکر معترض ناآرام؛ که هیچ گاه نخواسته و یا نتوانسته بی تفاوت از کنار دنیای بیرون از دنیای هنرش رد شده و سرش را به کارش گرم کند.

او شاید یکی از بهترین نمونه ها در میان هنرمندان برای تبیین نسبتی باشد که هنر و سیاست در جوامعی چون ایرانی می تواند برقرار سازد. هنرمندی که- فارغ از شایعات و حواشی ایجاد شده پیرامونش- همواره فاصله ای معقول با قدرت داشته؛ و در دو نظام کاملا متفاوت وجهه انتقادی و معترضانه اش را با خود حمل کرده است…

کیمیایی که به واسطه نقش غیرقابل انکارش در پی ریزی موج نوی سینمای ایران از همان ابتدای ورود به دنیای سینما وجهه ای روشنفکرانه یافت، در ادامه با قهرمان همیشگی تک افتاده اش که همواره مقابل نظم مسلط طغیان می کرد، آگاهانه یا ناآگاهانه فیلم هایش را کارکردی سیاسی بخشید. در جامعه ای که نظم مسلط یک نظام تک حزبی را تبلیغ می کرد، قهرمانی که هیچ گاه نخواسته بود برای احقاق حق دست به سوی نیروهای اقتدار اجتماعی دراز کند، برای این که سازنده اش را وجهه ای مبارز بخشد کافی بود. این مسیر البته بعد از سرنگونی قدرت مسلط و تغییر و تبدیل آن نیز ادامه یافت و با فیلم ها و رمان های بعد از انقلاب کیمیایی موکد و مکرر شد…

 یک گفت و گوی سیاسی- اجتماعی با «مسعود کیمیایی»
گفت و گویی که در پی می آید، بخشی از یک گفت و گوی بسیار بلند است که چندی پیش به عنوان فصل هایی از یک کتاب قطور درباره مسعود کیمیایی، به انجام رسید. آن کتاب البته هنوز به بازار نیامده و به این دلیل بد ندیدیم بخشی از آن گفت و گو را با خوانندگان این مطلب شریک شویم.

شما را همواره به عنوان هنرمندی شناخته ایم که در قبال شرایط سیاسی اجتماعی کشورتان بی تفاوت نبوده اید. هنرمندی که هم پرسشگر است و هم این که با نگاه خودش پاسخ می دهد و اجرای خودش را با توجه به اوضاع جامعه دارد؛ اما این اجرا منفک از بیرون و به عبارت بهتر ایزوله شده نیست. یک نوع نگاه ملتهب که هم در وجود خودتان و هم در کنش ها قهرمانان تان هست. می توانید بگویید این نگاه ریشه در چه و کجا دارد؟

آخر جور دیگری نمی شود. آدم ها همه شان مثل خودشان دنیا را نگاه می کنند. من با زندگیم زبان خودم و اجرای خودم را پیدا می کنم و شما هم با زندگی خودتان. یعنی که اجرای شما را زندگی شما می سازد، این که چه دیده اید، شنیده اید، رفاقت هایی کرده اید و یا زده اید و خورده اید. من که در خیابان رفاقت ها کرده ام، حتما نگاهم و اجرایم با کسی که سوار ماشین پدر و یا با نوکرشان می آمده مدرسه و بر می گشته، فرق دارد.

این هم که می گویی فیلم های من ملتهب اند، برگرفته از ۱۰ یا ۱۲ سالگی زندگی من است که پر بود از حزب ها و سازمان های سیاسی و ماجراهایی که سیاسی بودند. ما در دل تمام ماجراهای ملی سی و دو زندگی کردیم؛ که همه چیز سیاسی بود. ما توده را دیدیم و سومکا را و ملی ها و ملی مذهبی ها را دیدیم. نه که ببینیم، زندگی کردیم.

همسایه این طرفی ما تو کوچه ای که بودیم توده ای بود و آن یکی ملی. ما اخبار را تنها در خیابان از طریق رادیو در جمع کثیری از مردم مطلع می شدیم. یعنی همه چیز ملتهب بود آن روزها. خب این اوضاع و این دوره ملتهب مطمئنا می تواند بر یک کودک ۱۰ ساله تاثیر گذارد و جریانی که اطرافش هست را به او یاد دهد- که این نیز جریان خاموشی نیست. بنابراین طبیعی است زمانی که من فیلمساز می شوم از بیان یک جریان خاموش پرهیز کنم.

بعضی اجرای شخصی شما از واقعیتی که در فیلم خلق می شود، خواسته نیست، خودآموخته است. منظورم این است که ناچار به آموختن این التهاب بوده اید؛ چون در زندگی تان بوده. کنار نایستاده بود که سرک بکشید و نگاهش کنید. تویش بوده اید. درست است؟

دقیقا. بگذار این گونه بگویم که من وقتی از بچگی در خیابان ها بودم و حرف های سیاسی گروه گروه مردم درباره حزب توده یا جبهه ملی و تمام رخدادهای آن سال ها و… را می شنیدم، همیشه این نوع نگاه را با خودم داشته ام. من یک سری عقیده دارم که ریشه در آن موقع دارد و طبیعی هم هست که با گذشت زمان دانسته تر شده است. من نوعی با این زندگی اگر بخواهم فیلم بسازم، می دانید که حاصل این جریان قیصر، گوزن ها و دندان مار و حتی حکم و چرم می شود، نه یک سینمای خاموش و افسرده.

بین این و آن افسرده بودن مد شده که در ویترین روشنفکری می بینیم، فرق می گذارید؟

ببینید، روشنفکری هم مثل بسیاری از واژه ها و حقایق که اساس جایگاه مشخصی ندارند، این سال ها و دوره ها معناهای زیادی داشته، و می توانم بگویم که دچار فراز و فرود بسیاری شده. یک سال هایی بود که معنای روشنفکری مبارزه بوده؛ و یک زمانی هم کافه نشینی و حرف.

 یک گفت و گوی سیاسی- اجتماعی با «مسعود کیمیایی»

در تمام این سال ها، یعنی تقریبا پنجاه شصت سال اخیر روشنفکر ما گاه کسی بوده که اسلحه در دست گرفته؛ گاه هم از آن لب بام افتاده و کسی شده که فقط در پی خوابیدن است.  به همین دلیل است که این کلمه را به یک معنا نمی شود به کار برد.

یعنی نه تنها روشنفکران امروز و دیروز یک آدم نیستند و حتی از زمین تا آسمان هم فرق دارند، که در شکل های مختلفش هم به این دلیل جا و جایگاه معینی در وجود و کنش های دهه های مختلف به دست نیاورده اند. اگر این تعریف ها را یک بار دیگر مرور کنیم، می فهمید که نمی توانم به این سوال جواب سرراستی بدهم. چون اصلا این کلمه یک معنا ندارد که من بگویم آیا مسائل آن به رفتار و نگاه من ربط دارد یا نه. یا این که اصلا من روشنفکر حساب می شوم یا نه. و اگر هم حساب شوم اساسا کجای این هندسه قرار دارم.

ببیند، یکی از تعریف ها و خصوصیات روشنفکر در پلان بندی اجتماعی این است که روشنفکر از مردم فاصله دارد و این فاصله را حفظ می کند و البته در تعریف دیگری روشنفکر با مردم است. می بینید، تفاوتی که در این دو تعریف است نشان می دهد که روشنفکر جایگاه معنی چه در مناسبات اجتماعی و چه در حقیقت  ذاتی خود واژه ندارد. اما در کل این را نمی شود نادیده گرفت که به هر جهت روشنفکر بار سنگینی دارد، البته با عیار درستش…

شما به عنوان سینماگری تاثیرگذار که همواره در بطن مسائل اجتماعی و سیاسی زمان و مکان زیست تان بوده اید، خودتان را روشنفکر می دانید؟ اصلا بگذارید این گونه بپرسم که هنرمند آیا نسبتی با روشنفکری می تواند داشته باشد یا این که بنا به گفته برخی که این دو را مترادف فرض می کنند، می توان به یگانگی این دو نوع زیست فرهنگی قائل بود؟

اول باید بگویم که حداقل در نگاه من روشنفکر با هنرمند تفاوت دارد. هنرمند با اثرش شناخته می شود، اما روشنفکری عنوانی کلی تر است. درواقع اثر هنرمند همه چیز را متفاوت می کند و اینکه هنرمند کجا ایستاده است را مشخص می کند. حالا اگر این هنرمند روشنفکر هم باشد، آن وقت این جایگاه خاصیت و البته تاثیرگذاری عمیق تری دارد. هنرمندی که روشنفکر است احتیاج ندارد که خود و جایگاه خود را ثابت کند. اما روشنفکری به تنهایی یک شغل است. یک عنوان. یک کارت ویزیت. که تازه بین این ها هم عنوان داران این واژه تفاوت های زیادی دارند؛ همان گونه که گفتم در میان آنها یکی می تواند مردمی باشد و دیگر غیرمردمی.

گفتید که روشنفکر این مرز و بوم در تمام این سال ها موجودیت منحصر به فرد نداشته. اما به هر حال نمی شود نادیده گرفت که این واژه با خودش یک سری ویژگی های تیپیکال می آورد…

روشنفکر ما در یک اضطراب همیشگی زیسته. این هم به دلیل شرایطی است که از بیرون تحمیل شده. یعنی همیشه تا حدی زیر فشار بوده که این اضطراب در او به نوعی ویژگی تیپیکال تبدیل شده. یک جور نهادینه شده. این اضطراب گاه با نزدیکی به مردم و گاه با دوری از مردم تخلیه شده؛ گاهی با احساس تعهد و رسالت و مسئولیت و دیگر واژه های مد هر دوران و گاه با خوش باشی و کافه نشینی. هنرمند روشنفکر اما چون با هنرش است که موقعیتش تعریف می شود، گاه از این عامل به عنوان واکسن استفاده کرده و تا حدی هم کارش را پیش برده است…

سینما هنری هزینه بر است و به تبع این ویژگی فعالیت در این عرصه دشواری های خاصی با خود دارد که بیشتر در تامین سرمایه خلاصه می شود؛ و همین هم هست که گاه ابزار سوءاستفاده و یا مورد سوءاستفاده قرار گرفتن را باعث می شود. در ادامه صحبت می خواهم بپرسم آیا از نگاه شما استقلال هنرمند ربطی به روشنفکری او می تواند داشته باشد؟

استقلال هنرمند می تواند جایگاه او را روشن کند، اما به روشنفکری ربطی ندارد. این پرسش شما به این معنا می تواند باشد که روشنفکری را دارای یک بار مثبت بدانیم. اما من گفتم که حداقل به نگاه من روشنفکری یک عنوان است و می تواند مردمی باشد یا غیرمردمی و وابسته به حکومت.

ارزش گذاری روشنفکر و البته شکل متناسب ترش هنرمند روشنفکر برای من در نسبتش با قدرت است که شکل می گیرد. در شکل درستش هر حکومتی باید بداند یک نفر با چشمان باز نگاهش می کند و آن هنرمند است. وگرنه هنرمند وابسته چه روشنفکر باشد و چه نباشد، ابزار می شود؛ و در بودن به این شکل فضیلتی نیست…

اصلا دوری از مناسبات قدرت را دارای فضیلت می دانید؟

برای شخص من فضیلت جای دیگری است. فضیلت من این است که هیچ گاه از قدرت پول نگرفته ام تا فیلم بسازم، حتی اگر آن فیلم، فیلم قلب و دل من باشد. فضیلت من این است که من هیچ گاه در کنار قدرت نایستاده ام، از قدرت پول نگرفته ام و البته حمایت نشده ام. افتخار من این است که همیشه هزینه فیلم هایم را از باجه فروش فیلم تامین کرده ام و به قولی با پولی که مردم برای دیدن فیلم من داده اند، فیلم بعدی خودم را ساخته ام.

یک گفت و گوی سیاسی- اجتماعی با «مسعود کیمیایی»

شما را به عنوان فیلمساز معترض می شناسند، آیا از این عنوان رضایت دارید؟

رضایت یا موافقت من چندان مهم نیست، اما نکته در این تعریف ها و لقب سازی ها این است که سینما چارچوب بردار نیست.

اصلا چه می شود در دوره ای هم که هنر بی مساله تبلیغ می شود، هنرمند تا این حد دربند سیاست و جامعه اش می شود؟

منظورم این بود که از آن روزها تا به امروز بی شمار حوادث اتفاق افتاده است؛ هم در جامعه ما هم در روحیه ما و تعویض نسل ها که مطابق با جریانات علمی تعویض نسل ها نبوده است؛ چرا که ما مدام در اضطراب زیسته ایم، در پراکندگی غوطه خورده ایم و درواقع از مشروطه تا به امروز مضطربیم.

روشنفکر مضطرب در این حالت سخت ترین دوره را می گذراند، چرا که اصل اضطراب برای روشنفکر وجود دارد و در وجودش نهادینه شده است و حال اگر از بیرون هم این اضطراب مدام به او تزریق شود، به صورت متصل اوضاع بدتر می شود. به عنوان مثال اگر نماینده شعر دهه ۴۰ ما نصرت رحمانی باشد می بینید که در کنارش چه اتفاقاتی وجود دارد و چرا از اسماعیل شاهرودی حرفی زده نمی شود و اگر از شاهرودی حرف زده نمی شود چرا از تندر کیا حرف زده نمی شود و چرا بعضی از این نام ها در هویت خودشان فقط یک نام هستند، مثل بهرام اردبیلی… منظور کلی من این است که این فرازها و فرودها ذهنیت هایی را متولد می کند که به هیچ وجه سلام نیستند و این سلامت در تقسیم بندی هویت خودش است نه در علم پزشکی…

شما را به عنوان فیلمساز معترض می شناسند. آیا از این عنوان رضایت دارید؟

رضایت یا موافقت من چندان مهم نیست، اما نکته در این تعریف ها و لقب سازی ها این است که سینما چارچوب ندارد. این را نباید فراموش کرد که سینمایی که در چارچوب محدود شود نابودکننده است. هنرمند را در آن چارچوب و قابی که در آن اسیر است، دیگر نمی شود هنرمند حساب کرد؛ و خود سینما هم در حد بیانیه پایین می آید. آن هم نه بیانیه نویس؛ در حد بیانیه پخش کن.

حتی وقتی پای سینماگرانی چون فرانچسکو رزی یا گوستا گاوراس هم وسط می آید چنین است؟

نه، آن ها هنر می سازند. هنری که حرف و ایدئولوژی هم دارد در خودش. اما وقتی سینما بیانیه می شود، مثالش را در سینمای شوروی می شود پیدا کرد. در سینمایی که نهایت هنرش این بود ثابت کند هنرمند هم در حد و پایه کارگر است. مگر می شود؟ کارگر کارش یدی است، هنرمند دلی و روشنفکر ذهنی. این ها با هم کنار نمی آیند. نه که در کنار هم نتوانند زندگی کنند. در دنیای خلق و تالیف است که کنار نمی آیند.

کارگر کار بدنی و یدی می کند، بیانیه پخش می کند و می شود گفت که در دنیای سیاست و جامعه پادوی ایدئولوژی است. جالب این که در مبارزه نیز زندان رفتنش به همین ها می رسد، به شاگردها و پادوها. سازندگان ایدئولوژی، اما زندان نمی روند. کارشان را خوب بلدند.

من به عنوان هنرمندی که مسئولیت اجتماعی سرم می شود، در بیان عقایدم آدم آرامی نیستم. هرجور باشد حرفم را می زنم، حرفم را بیشتر وقت ها تند هم می زنم، اما زندان نمی روم. نباید هم زندان بروم. چون کار من چارچوب بسته حزبی و سازمانی ندارد؛ که اگر داشت پنجاه سال دوام نمی آورد. آن ها را که حزبی بودن، تند و تیز هم بودند و طرفدار و هوادار هم داشتند، اتفاقا آدم های سالمی هم بودند، نگاه کنید؛ کدام شان پنجاه سال که نه، بیست سال توانستند جایگاه خودشان را حفظ کنند. همین چند وقت پیش یک مصاحبه ای داشتم.

گفتم: نگاهی که می خواهد همه چیز را در یک قالب خاص بگذارد، نگاه تنبلی است. نگاه کنترل شده ای است. تیغ تیغ و سوزنی است. زخم می زند. می برد. تکه تکه می کند و بسته بندی می کند. خیلی چیزهای قشنگ را هم دور می اندازد. چون در آن قالب جا نمی شوند. من این جوری نیستم. یعنی… نمی خواهم این شکلی باشم.

یک گفت و گوی سیاسی- اجتماعی با «مسعود کیمیایی»

نگاه شما در طول کارنامه تان، حتی وقتی ایدئولوژیک هم شده، جوری شده که به نوعی آینده بینی شبیه است. زمان انقلاب که رسید، چنین به نظر آمد که شما انقلاب را پیشگویی کرده بودید. چگونه می شود هنرمندی فیلم ایدئولوژیک می سازد که یک بار مصرف است و گاه حتی به درد یک بار مصرف هم نمی خورد و یکی دیگر با تحلیلی که از جامعه و دنیای اطرافش دارد، فیلمش نگاه ساحرانه پیدا می کند. آینده بین می شود. فرداساز…

همه اش به همان تحلیل که گفتی ربط دارد. تحلیل هم البته همیشه جواب نمی دهد. باید جامعه یک سری شرایط معین داشته باشد، تا شما بتوانید براساس تحلیل این شرایط پیش بینی کنید که این شرایط در ادامه اش ممکن است به کجا برسد. چه چیزی را بسازد.

وقتی همه چیز، چه مملکتت، چه حال و احوال خودت، چه سیاستت، چه فضای کلی جامعه و چه افق رو به رویت به هم ریخته و مه آلود و مبهم فکر و تحلیلت هم به هم ریخته و مبهم می شود. در این اوضاع اجازه نداری، نه که اجازه به آن معنای مصطلح باشد، یعنی نمی توانی فکرت ابهام داشته باشد. او به هر حال درباره چیزی که هست فکر می کنی دیگر. وقتی جنگ است تو از جنگ می گویی و آن را نشان می دهی. زمان صلح هم داستان های خودش را دارد. اماوقتی جایی باشی که در روز هم جنگ داری و هم صلح؛ این جاست که همه چیز به هم می ریزد. توی هنرمند این جا گیر می افتی و اصلا نمی دانی چه خبر است.

اصلا آن نگاه پیش بینی کننده و آینده نگر سفر سنگ را خودتان قبول دارید؟

این که آیا انقلاب در سفر سنگ پیش بینی شده است یا نه را با نگاه به تاریخ ساخت فیلم می شود معلوم کرد. فیلم نوشت سفر سنگ سال ۱۳۵۵ نوشته شده و سال ۱۳۵۶ این فیلم فیلمبرداری شده است. سفر سنگ را اواخر سال ۱۳۵۶ هم نشان داده اند. یادم می آید در یک کنفرانس مطبوعاتی در فستیوال کن، وقتی یکی از منتقدان از من پرسید که آیا شما فکر می کنید واقعا این اتفاق می افتد؟ مترجم ترسید این پرسش را ترجمه کند؛ و من از مرحوم گیتی پاشایی خواستم ترجمه کند و جواب دادم که بله، این موضوع به زودی اتفاق خواهدافتاد. این اتفاق اردیبهشت سال ۵۷ بود.

اما سال هاست در شرایط به هم ریخته ای زندگی می کنیم و هر دو نوع آثار هنری تحلیلی و بی تفکر را هم در کنار هم داریم که کیفیت و ارزش شان بسته به هنرمندی است که رویشان کارکرده. یعنی که همین شرایط وقتی به هنرمندی رسیده که دانسته کار و اجرا می کند اثر درست خلق شده و در مواردی پرشمار هم آثار سرگردان حاصل هنرمندان سرگردان و کم مایه بوده است. این را چگونه می توان تحلیل کرد؟

خب، این دیگر پیش بینی پذیر نیست. همه چیز به آن حال و هوای فردی و شخصی و هنرمند گره می خورد، اینکه حالش خوب باشد و اینکه اگر هنرمند توانایی باشد یا نه و می تواند کار خوبش را خلق کند. همه چیز پا در هوا می شود. بگیر نگیر دارد. همیشه که نمی شود پیش بینی کرد کنش و واکنش های هنرمندانه از هنرمند سر بزند. وقتی هم کاری بگیر نگیر دارد، قابل پیش بینی نیست.

نکته این است که انگار در مورد آثار یک هنرمند هم قابل پیش بینی نیست. مثلا شما، در این شرایط مبهم ناگهان یک فیلم تان دندان مار یا رد پای گرگ یا اعتراض می شود و یک فیلم تان متروپل…

گفتم که، بگیر نگیر دارد. من همان آدمم. اما چرا دیگر فیلم هایم گوزن ها نمی شود؟ چرا قیصر نمی شود؟ این را همیشه منتقدین پرسیده اند. آخر چرا باید بشود؟ مگر همه چیزمان این روزها مثل دوران گوزن هاست که فیلم من هم بشود عین آن؟ مگر این جوری نیست که هنرمند با توجه به درون خود و شرایط بیرون خلق می کند؟ خب، وقتی من هم درونم نسبت به چهل سال پیش فرق کرده و بیرون توی اجتماع هم نشانی از آن روزها ندارد، پس این چه انتظاری است که وجود دارد؟

فراموش نکنیم که قیصر یا گوزن ها یا هر فیلم دیگری در یک دوره معین و مشخص ساخته شده اند. این هم موجب می شود که این جور فیلم ها تاثیرات ویژه و مشخصی بر جای بگذارند. اما وقتی دوره یا حال و هوا عوض می شود، وقتی در یک دوره نامعلوم و نامعین فیلم می سازی یا کتابت را می نویسی و نظایر این فعالیت ها، آن وقت اثرت هم بلاتکلیف می شود. اثر بلاتکلیف می دانی که حاصل هنرمند بلاتکلیف هم هست. یعنی وقتی درونت به هم ریخته، هر چه بنویسی یا بسازی، این به هم ریختگی را خواهدداشت. فقط با درون و عقاید مشخص و محکم است که هنرمند می تواند اثر بی نقص و محکم بسازد.

یک گفت و گوی سیاسی- اجتماعی با «مسعود کیمیایی»

منظورتان از عقاید مشخص و محکم چیست؟ عقاید فردی شده شخصی و درونی یا عقاید و ایدئولوژی هایی که قدرت مسلط می خواهد فیلمت بر آن استوار باشد و حالا تو باید تصمیم بگیری که آیا این برحق است یا نه؟

این هم سفارش بگیری می شود؛ حتی اگر تحلیل کنی و دانسته تصمیم بگیری این قدرت مسلط را نمایندگی کنی یا نه. اما در اصل عقیده معین یعنی شناخت معین از اطراف، از جامعه، از آدم ها و تفکرات.

اگر عقیده ات محکم است، به این معناست که اگر می خواهی در فیلمت یک ایدئولوژی را نشان دهی، باید بدانی که آن ایدئولوژی کجا ایستاده، چه می گوید و چه نمی گوید، کجا می رود، چه کسی را می زند و از چه کسی می خورد یا خورده. یعنی که همه چیز دور و اطرافت شفاف است. شییشه ای است. مبهم و تار و دودی نیست. هوایش صاف است، در مه نمی شود عکس واضح و با جزییات داشت. ممکن است عکاسی بخواهد در عکسش مه را نشان دهد. این فرق می کند با آن که می خواهد در هوای مه آلود جزییاتی را که در عکسش به صورت خیلی شفاف نشان دهد- که نمی شود. هر کاری هم بکنی نمی شود. مگر این که آن شفافیت را بخواهی مصنوعی ایجاد کنی که این هم همان سفارش گیری می شود.

عقاید محکم فردی چه؟

آن دیگر آدم به آدم فرق دارد. برای من یک معنا دارد و برای دیگری یک معنای دیگر. برای من عقیده محکم یعنی این که اگر من فیلمساز در زمان شاه فیلمی ساختم و شعری گفتم و حرفی زدم و مخالفتی کردم، اگر انتقادی از شهرم، کشورم، آدم های دور و برم و دوران و روزگارم داشتم، کاری بوده که عقیده ام به من گفته است. از من خواسته است. به این خاطر نبود که بروم از نظام و از روزگار بعدی قیمتش را بخواهم.

من برای هر کاری که کردم فردایش نرفتم بگویم قیمت مرا بپردازید. به خاطر خودم هم اگر باشد نگفتم و نخواستم. برای این که باور داشتم عقایدم قیمت ندارند و آن ها را پرداخت نشدنی می دانم. کسانی که از زندگی من خبر دارند، اصلا خودت که کنارم بودی، دستیارم بودی و همیشه کنار من بودی می دانی که تا چند سال پیش کجا می نشستم و خانه ای را که در آن می نشینم، چطور خریده ام…

این که بیشتر فیلم های محبوب شما آن هایی هستند که در سال های دورتر ساخته شده اند، آیا ریشه در همین شفافیت ندارد؟

به هر حال هنرمند وقتی دیدگاهش را گم می کند، عقایدش هم گم می شوند. نتیجه این شرایط هم این می شود که کاری که آن هنرمند ارائه می دهد، سردرگم است. در مورد خودم این قضیه را بارها دیده ام. این چند وقت اخیر بعضی ها فکر می کردند که من دیگر آن آدم همیشگی نیستم، سکوت کرده ام، ترسیده ام یا انگیزه ندارم و این جور چیزها… و به این دلیل دیگر اعتراض نمی کنم. اما این درست نیست. من دیدگاهم را در دوره هایی گم کرده ام.

گفتید هیچ گاه سفارش نگرفته اید. تاثیرپذیری چه؟ بالاخره هر دوره ای ایدئولوژی غالب خود را دارد دیگر و هنرمند هم که معصوم نیست که بگوید من از تمام این جریانات بری و دور هستم…

در دوره ای گرایش به چپ، گرایش اصلی و غالب روزگار بود. منظورم از چپ، البته تنها حزب توده نیست. آن زمان ها من در این رابطه بحث های فراوانی با روشنفکرانی که به آنها نزدیک بودم، مثلا با باقر پرهام داشتم. قبل ترش این بحث ها با پویان بود. به هر حال نزدیک هم بودیم، رفیق بودیم، رفاقت داشتیم. رسم روزگار هم همین بود. در جامعه آن روز اگر با رژیم همراه و همپا نبودی، از این سو درهای زیادی به رویت باز می شد.

یک گفت و گوی سیاسی- اجتماعی با «مسعود کیمیایی»

در ابتدای گفت و گو درباره دوره کودکی تان گفتید که شما را و امروزتان را ساخته. قطعا نمی شود گفت تنها یک دوره از زندگی در شکل گیری شخصیت فرد موثر است. شما به عنوان مسعود کیمیایی امروز، چه دوره هایی را گذرانده اید که در گذر از این دوره های کیمیایی شده اید؟

دوره های زیادی روی آدم تاثیر می گذارند. البته کاش جوری باشد که آدم هم روی دوره اش تاثیرگذار باشد. زندگی کردن با تمام سختی هایی که دارد آدم را می سازد. زخم و درد آدم را می سازد، به شرطی که از آن زخم و درد جان سالم به در ببری. جان سالم به در بردن البته این نیست که زخم نخوری- که نمی شود. فقط باید خداخدا کنی که روحی زخمی نشود؛ که اگر شد دیگر نمی شود جلوی خونریزی اش را گرفت.

زخم روح را حوادث می زنند، عشق می زند، خیانت هم هست که کاری ترین زخم را می زند. منظورم در همه زمینه هاست، نه فقط در روابط عاطفی… یک زمان هایی هم هست که آن قدر خسته ای که حتی وقتی عشق آمد سراغت، پسش می زنی. اذیتت می کند. این چیزها مچاله ات می کنند…


منبع: برترینها

درباره‌‌ی «نادر گلچین» که دنیای موسیقی را واگذاشت و رفت

نادر گلچین، خواننده موسیقی ایرانی که به واسطه صدای پخته و پرورده و خاصش با آن سوز پنهانی که با ساختار ارکستری هماهنگی زیادی داشت، زمانی به اشتهاری غریب رسیده بود؛ دو روز پیش در بیمارستان گاندی دار فانی را وداع گفت.

 من خانه ویرانه‌ام از من بگریز

این خواننده محبوب که از حدود ١٠‌سال پیش با بیماری سرطان ریه مبارزه می‌کرد، حدود یک ماه آخر عمرش را بر اثر تشدید بیماری قلبی-‌ریوی در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان گاندی بستری بود.

نادر گلچین متولد ١۶ آذر ١٣١۵ در رشت بود. این خواننده صاحب سبک که فعالیتش را در رادیو از سن دوازده سالگی از رادیو رشت آغاز کرده بود، در سال‌های بعد از انقلاب چندان پر کار نبود و در این مدت پس از ٣۵‌ سال کناره‌گیری تنها آلبومی به نام گریز که کار مشترک با فریدون شهبازیان است را منتشر کرد؛ مطلب زیر نگاهی دارد به زندگی و اوج و فرود کارنامه این خواننده محبوب.

خواننده‌ای توانا و صاحب سبک

نادر گلچین ازجمله خوانندگان صاحب سبک و دارای صدای خاص خود بود. با این‌که بیشتر آثار او به سال‌های پیش از انقلاب بازمی‌گردد، اما او در سال‌های اخیر کاری مشترک با فریدون شهبازیان نیز به بازار عرضه کرده بود. از آثار مهم او در آن دوران می‌توان به یوسف گم گشته اشاره کرد و از دیگر آثار او می‌توان به تصنیف مرغ سحر، ناوک مژگان، قصه شهر عشق، مسبب، من دیگه بچه نمیشم و آلبوم‌های گریز، نفس باد صبا، زلف بنفشه یاد کرد.

درباره گلچین باید گفت که او صدایی خاص با سوزی پنهانی و نیز پخته و پرورده دارد که با ساختار ارکستری هماهنگی زیادی دارد. او همچنین از تحریرهای شمرده و پخته آوازی برخوردار است و سعی می‌کند که محدوده صدایش را بشناسد و در همان محدوده از تمامی ظرفیت‌های صدایی‌اش بهره ببرد. وی شعر را به خوبی می‌شناسد و به همان خوبی و شمردگی در آوازهایش ادا می‌کند. او با آهنگسازان و هنرمندان زیادی ازجمله فریدون شهبازیان، عماد رام، مجتبی میرزاده، حسن یوسف‌زمانی، عبدالکریم مهرافشان، عباس خوشدل، همایون خرم، مهدی خالدی، محمد حیدری، فرامرز پایور و دیگران همکاری داشته است.

 
از کودکی تا اشتهار

 من خانه ویرانه‌ام از من بگریز

نادر گلچین در‌ سال ۱۳۱۵ در شهر رشت متولد شد. از کودکی به موسیقی علاقه فراوانی داشت و از ۱۲سالگی همکاری با رادیو رشت را آغاز کرد که در اختیار تیپ رشت بود و زیر نظر مدیران ارتش اداره می‌شد و خواننده محلی گیلان شد. همکاران وی در این رادیو عبارت بودند از: علی اکبرپور (آلتو، ویلن) نادر پوردلجو (قره‌نی) و عده‌ای دیگر از هنرمندان به نام رشت که مدت‌ها این همکاری ادامه داشت.‌ سال سوم دبیرستان به هنرپیشگی روی آورد و در تئاتر رشت در نمایشنامه‌های بارگاه ‌هارون‌الرشید و خواب‌های پینه‌دوز شرکت کرد و آوازهایی را در بازیگری اجرا کرد.

نادر گلچین در‌ سال ۱۳۳۹ به تهران آمد و بی‌درنگ فعالیت‌های هنری خود را در اداره هنرهای زیبا و وزارت فرهنگ و هنر آغاز کرد. نخستین برنامه خود را با ارکستر محمود تاج‌بخش اجرا کرد و تا‌ سال ۱۳۵۴ در این اداره به ترتیب با ارکسترهای فرامرز پایور، عباس خوشدل، عبدالکریم مهرافشان، عماد رام و مصطفی پورتراب ادامه همکاری داد.

او در‌ سال ۱۳۵۰ همکاری خود را با رادیو ایران شروع کرد که تا‌ سال ۱۳۶۲ ادامه یافت. گلچین در برنامه‌های مختلف رادیو، به‌ویژه برنامه گلها فعالیت چشمگیری داشت؛ و با هنرمندانی چون فرامرز پایور، منصور صارمی، پرویز یاحقی، حبیب‌اله بدیعی، علی‌اصغر بهاری، جلیل شهناز، فرهنگ شریف، فضل‌اله توکل، جهانگیر ملک، امیرناصر افتتاح، محمد اسماعیلی، آبتین اجلالی و منصور نریمان همکاری کرد. از کارهای او که بسیار مورد استقبال شنوندگانش واقع شد، اجرای آهنگ آمد نوبهار اثر مهدی خالقی بود که به رهبری فرهاد فخرالدینی بازسازی و با گروه کر رادیو اجرا شد.

نادر گلچین بر اساس قراردادهای فرهنگی‌ـ‌هنری بین ایران و دیگر کشورها، همراه با ارکستر فرامرز پایور، به الجزایر رفت و موسیقی سنتی ایران را به هنردوستان آن کشور معرفی کرد. از دیگر کارهای برجسته این هنرمند، کنسرتی بود که به نفع زلزله‌زدگان بویین‌زهرا، همراه با ارکستر عماد رام برگزار کرد.

نادر گلچین در طول فعالیت‌های هنری خود متجاوز از ۳۰۰ آواز و آهنگ اجرا کرد و در کنار کار خوانندگی، مدیرمسئول یک شرکت تکثیر نوار مجاز موسیقی نیز بود.

کناره‌گیری پس از انقلاب

 من خانه ویرانه‌ام از من بگریز

در سال‌های پس از انقلاب نادر گلچین از صحنه موسیقی کشور کناره‌گیری کرد. خود او در این‌باره در مصاحبه‌ای با روزنامه همشهری اظهار داشته است: من عضوی از وزارت فرهنگ و هنر بودم سال‌ها در این وزارتخانه با ارکسترهای مختلف همکاری داشتم. آن موقع به اقتضای جوانی حس و حال فعالیت در من زیاد بود ولی با نزدیک‌شدن به ایام پیری خود به خود میل به فعالیت‌های هنری در من کاهش یافت.

درظاهر اینطور نشان نمی‌دهم ولی به قول شاعر «بر ظاهر آباد من امید مبند من خانه ویرانه‌ام از من بگریز» نادر گلچین پس از ۳۵‌سال در ایران آلبومی به نام گریز منتشر کرد که کار مشترکی با فریدون شهبازیان بود. در ۱۷ دی‌ ماه ‌سال ۱۳۸۶ در فرهنگسرای هنر (ارسباران) مراسمی برای نکوداشت نادر گلچین و یادمان محمودی خوانساری برگزار شد و از این هنرمندان عرصه موسیقی تقدیر شد.


منبع: برترینها

۲۰ سال از قصه گویی‌های «حسن فتحی» گذشت

حسن فتحی، نام او خیلی‌ها را یاد سریال‌هایی مثل شب دهم، میوه ممنوعه، مدار صفر درجه و شهرزاد می‌اندازد. فتحی، بیشتر از بیست سال است با داستان‌های سرگرم‌کننده مخاطبان زیادی را با خود همراه کرده‌است. با اینکه در تئاتر و سینما هم آثار متعددی دارد، اما مردم او را با سریال هایش می‌شناسند. این روزها خیلی‌ها با سریال شهرزاد سرگرم هستند و هر هفته منتظر رسیدن قسمت بعدی آن می‌مانند.

20سال قصه گویی 

علاوه بر این هر شب شبکه‌ای فیلم مدار صفر درجه را بازپخش می‌کند. این سریال جذاب بعد از گذشت دوازده سال، هنوز هم دیدنی و پر مخاطب است. فتحی، لیسانس روانشناسی دارد و فوق لیسانس کارگردانی. خیلی‌ها معتقدند روانشناسی به کمک او آمده و روی شناخت، شکل‌گیری شخصیت‌ها و مخاطب تأثیر فراوان گذاشته است. فتحی از همان سال‌های جوانی در مجلات سروش، تماشاخانه، دنیای تصویر و نمایش، درباره سینما و تئاتر می‌نوشت و از این حیث می‌شود او را یک نویسنده و پژوهشگر دانست که سال‌ها وقت خود را صرف خواندن و نوشتن کرده است.

نتیجه تحقیقات این کارگردان نگارش چند مجموعه مستند درباره تاریخ هنر تئاتر جهان و سیر تحول هنر در ایران شد. این پیشینه باعث شد تا فتحی تجربیات خود را در دانشگاه‌ها و کلاس‌های آزاد در اختیار دانشجویان بگذارد.سال ۷۲فتحی وارد تلویزیون شد و نخستین سریال خود را با نام همسایه‌ها ساخت. ده سال بعد هم نخستین فیلم سینمایی به نام ازدواج به سبک ایرانی را تجربه کرد.

نخستین سریال فتحی با اقبال زیادی مواجه نشد تا اینکه سال ۷۵سریالی با رخت و لباس قدیمی توجه همه را جلب کرد.« پهلوانان نمی‌میرند« تمی معمایی و جنایی داشت که قهرمانان دوره قاجار را به تصویر می‌کشید. از این پس بود که فتحی سریال‌های خود را مطابق اصول کلاسیک داستان نویسی؛ با مقدمه، نقطه اوج، گره‌افکنی و گره گشایی ساخت که اتفاقا همگی پر بیننده شدند. فتحی علاوه بر رعایت اصول داستان نویسی، مهارت خاصی در نمایش آیین، سنت و تاریخ معاصر ایران دارد تا جایی که برخی از منتقدان او را علی حاتمی زمانه خواندند. فتحی سینما را هم تجربه کرده اما هنرش در تلویزیون و سریال‌سازی‌ نمود بیشتری پیدا کرد. به بهانه بیست سال فعالیت هنری در سالروز تولدش نگاهی به کارنامه هنری‌ او می‌اندازیم.

۱۳۳۸- ۱۳۵۶ تولد تا تحصیل

در تهران محله نظام آباد متولد شد. پدر فتحی اهل خوانسار و مادرش آذری زبان بود.او بعد از گذراندن دوره دبیرستان، وارد دانشگاه شهید بهشتی شد و از رشته روانشناسی فارغ التحصیل شد. از آنجا که به ادبیات بسیار علاقه‌مند بود، به مطالعه پرداخت تا اینکه وارد دانشگاه آزاد شد و مدرک کارگردانی خود را از آنجا گرفت.

۱۳۶۸- ۱۳۷۱  نویسندگی

فتحی بیشتر از اینکه کارگردان باشد نویسنده ماهر و با تجربه‌ای است. او در دیالوگ نویسی مهارت خاصی دارد. با تسلطی که به تاریخ معاصر و فرهنگ ایرانی دارد خیلی خوب گفت‌وگوهای کوچه بازاری قدیم تهران را تبدیل به دیالوگ‌های نقش هایش می‌کند. خروجی کارهای فتحی شخصیت‌هایی باورپذیر و ملموس هستندکه بیننده را به گذشته پرتاب می‌کنند. از سریال پهلوانان نمی‌میرند گرفته تا شب دهم، شهرزاد، روشن‌تراز خاموشی و مدار صفر درجه همگی گویای این مهارت هستند. علاوه بر شناخت تاریخ معاصر و تسلط بر آن، سیر مطالعاتی فتحی درخصوص تاریخ هنر جهان و تئاتر، باعث شده تا محقق و نویسنده مجموعه مستندهایی درباره تاریخ هنر در دو مجموعه ۱۸قسمتی باشد. فتحی از ساخت مستند غافل نشد و در سال ۹۱مستند سفر ناتمام را درباره نادر ابراهیمی نوشت و کار کرد.

دهه ۷۰  دوران طلایی تئاتر

بعضی از منتقدان ریشه موفقیت فتحی را در سریال‌سازی‌، در تئاتر می‌دانند. در کنار نقد نویسی، فتحی بازیگری در تئاتر را هم تجربه کرد و نخستین بار در نمایش چهار صندوق بیضایی بازی کرد که فردوس کاویانی آن را کارگردانی می‌کرد. سال ۶۴نخستین تله تئاتر را با نام گربه نره، برای تلویزیون ساخت.

علاقه خاصی هم به ماجراهای معمایی آگاتاکریستی و هنریک ایبسن داشت و کارهای جان گابریل بورکمان، تله موش و معمای یک قتل را از روی آنها ساخت که سال ۷۴برای کارگردانی تله فیلم معمای یک قتل، برنده دیپلم افتخار و تندیس زرین از جشنواره صداو سیما شد.از آثار دیگری که در تئاتر کارگردانی کرد می‌توان هی هی ماتادور، مضحکه پهلوان و پری، داوری اینیدرا، خیابان‌های سرد شب، ملکه‌های فرانسه و سوء تفاهم را نام برد. فتحی از سال ۷۵به بعد دیگر تئاتری را روی صحنه نبرد.

۱۳۷۵   پهلوانان نمی‌میرند    ۳۷سالگی

این سریال ریشه در تئاتر داشت؛ از دکورهای ساخته شده تا بازی‌های اغراق شده اما چیزی که آن را متمایز کرد دوبله بود. هیچ بازیگری با صدای خودش بازی نکرد و مدیریت دوبله را بهرام زند بر عهده داشت. بازیگرها هم اغلب از دنیای تئاتر آمده بودند و منش صحنه را جلوی دوربین اجرا کردند؛ از جمشید مشایخی و فخری خوروش گرفته تا هادی مرزبان، کتایون ریاحی و عبدالرضا اکبری… فتحی ۳۷ساله متن داستان را با کمک اعظم بروجردی نوشت و موفق شد داستانی کهن و غیرواقعی تاریخی را با ساختاری معمایی تلفیق کند. غیراز جذابیت دیالوگ‌های کوچه بازاری، نمایش تهران قدیم قجری، اتفاقات و حوادث داستان بود که آن را غیرقابل حدس و دیدنی می‌کرد.

در دوره‌ای که پهلوانان صاحب نام مورد اعتماد و احترام مردم بودند، ناگهان پهلوان اول تهران به قتل می‌رسد و پشت بندش پهلوانان دیگری به طرز مرموزی کشته می‌شوند. هر بار یک عده مورد سوء ظن هستند، اما آنها هم از دایره اتهام خارج می‌شوند. کم کم فضای شهر به ترس و وحشت نزدیک می‌شود. این فضای ترس و دلهره همراه با سایه‌های تند و تیز، یادآور سینمای اکسپرسیونیستی آلمان بود. دست آخر قاتل کسی است که هیچ‌کس حدس‌ نمی‌زد! نکته جالب این سریال تیتراژی بود که با صدای اصفهانی روی آنتن رفت و مخاطب را تحت‌تأثیر قرار داد.

 20سال قصه گویی

۱۳۷۹   شب دهم    ۴۱سالگی

نوروز ۸۰که با ایام عزاداری محرم مصادف شد این سریال هر شب پخش شد و با مضمونی که داشت مخاطب زیادی پیدا کرد. می‌شود گفت، نخستین سریال موفقی بود که درباره تعزیه، نمایش آیینی ایرانی ساخته شد. قبل از شب دهم فتحی دو سریال «فردا دیر است» و« روشن‌تر از خاموشی» را ساخت که با استقبال مردم روبه‌رو نشد، اما شب دهم در کنار بازی‌ها و دیالوگ‌های عهد قجری، دکور جذاب و واقعی داشت که در حسینیه امینی‌های قزوین فیلمبرداری شده بود و بر واقعی بودن داستان دامن می‌زد.بدون شک شب دهم یکی از بهترین سریال‌های مناسبتی است. هنرمندی فتحی ۴۱ساله در آنجا خودش را نشان داد که توانست داستانی عاشقانه را با مضمون عزاداری تلفیق کرده و عشق زمینی را به عشق آسمانی تبدیل کند.

در دوره رضاخان، حیدر خوش مرام (حسینیاری) جوانی لوطی مسلک و جاهل عاشق شاهزاده خانم قجری به نام فخر الزمان (کتایون ریاحی) می‌شود. فخر الزمان، تنها شرط قبول ازدواج را برگزاری ۱۰مجلس تعزیه در ملاعام اعلام می‌کند آن هم در روزهایی که هرگونه برپایی مجالس تعزیه، قدغن است و با برخورد شدیدی روبه‌رو می‌شود. پذیرفتن این شرط توسط حیدر، فضا را به سرعت عوض می‌کند. قصه عاشقانه حیدر– فخرالزمان دو بعد دیگر می‌یابد. رابطه عاشقانه دیگری بین یاور (پرویز فلاحی پور) و رفعت (اکرم محمدی) شکل می‌گیرد.

این رابطه‌ها که بین دختران پولدار و پسران لوطی مسلک بازار رخ می‌دهد به سرعت دگرگون می‌شوند. فخرالزمان به مرور که شرایط برای برگزاری مجالس پایانی تعزیه سخت‌تر می‌شود از حیدر می‌خواهد که دست از برگزاری مجالس تعزیه بردارد.

در واقع؛ حیدر شرط را برده و به همین‌خاطر فخر‌الزمان حاضر است، همسرش شود.در اینجا هم فتحی تم عاشقانه را با تم پلیسی در هم آمیخته است. عشق دو زوج با جریان منع برپایی تعزیه و دور از چشم مأموران حکومتی درام جذاب و پر بیننده‌ای خلق کرد که تمام شب‌های محرم و نوروز مردم را پای تلویزیون نشاند، اما تصنیف عشق و جنون شادروان افشین یداللهی با صدای علیرضا قربانی روی تیتراژ پایانی هم، کار را تمام کرد و تا مدت‌ها سر زبان‌ها بود.

۱۳۸۴   مدار صفر درجه    ۴۶سالگی

ساخت این سریال، تجربه خطرناکی مثل راه رفتن روی لبه تیغ بود. شاید اگر هر کس دیگری غیراز فتحی ۴۶ساله آن را می‌ساخت موفق نمی‌شد. فیلمسازان دیگری قبل از این سراغ سوژه صهیونیسم و هولوکاست رفته بودند، اما نتیجه جالب توجه و به دور از قضاوتی حاصل نشده بود. این سریال این قدر واقعی به‌نظر می‌رسید که اسرائیل به آن واکنش نشان داد. فتحی این بار هم خیلی زیرکانه توانست یک موضوع سیاسی را با عشق و عاشقی مخلوط کند. تنوع بازیگران پیر و جوان و خارجی و ایرانی هم در موفقیت و جذابیت اثر بی‌تأثیر نبودی.

داستان آن قدر کشش داشت تا لزوم لوکیشن‌هایی مثل پاریس، شیراز و شهرک سینمایی را توجیه کند. جوانی ایرانی به نام حبیب پارسا برای خواندن فلسفه راهی پاریس شده و در آنجا عاشق یک دختر فرانسوی یهودی به نام سارا استروک می‌شود. این داستان عاشقانه مصادف می‌شود با جنگ جهانی دوم و حضور متفقین و اشغال ایران. اما وجه معمایی داستان که جزءلاینفک کارهای فتحی است متوجه کیفی از اسناد است که دایی سارا قبل از مرگش به حبیب می‌دهد. این کیف که حاوی اسنادی درباره تشکیل پنهانی اسرائیل است، آن قدر دست به‌دست می‌شود تا به مادر حبیب می‌رسد.

حبیب با اینکه سارا و مادرش را نجات می‌دهد، خودش توسط عموی سارا به زندان می‌افتد و از سارا دور می‌شود. تا اینکه بعد از جریان انقلاب اسلامی همدیگر را در شیراز ملاقات می‌کنند. با اینکه بازیگر‌ها همزبان نبودند و نیاز به دوبله بود، با این حال بازی‌ها پر از احساس و واقعی هستند و مخاطب را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند.ضمن اینکه از لحن پر احساس مینو غزنوی که روی صدای سارا صحبت می‌کرد، نباید غافل شد، اما تیتراژ سریال مثل همیشه غافلگیر‌کننده بود. صدای علیرضا قربانی وقتی تصنیف»وقتی گریبان عدم‌با دست خلقت می‌درید»شادروان افشین یداللهی را می‌خواند هنوز زمزمه لب‌هاست.

 20سال قصه گویی

۱۳۸۶   میوه ممنوعه    ۴۸سالگی

این بار فتحی سراغ عشق ممنوعه رفت. گویا با بالا رفتن سن متوجه عشق‌های پنهانی و ممنوع هم شده بود. نقطه قوت این سریال خانوادگی- اجتماعی، دیالوگ‌های عمیق و سنگینی بود که فتحی آنها را با کمک علیرضا کاظمی‌پور و علیرضا نادری نوشت. بیشتر از همه سنگینی دیالوگ‌ها بر دوش امیر جعفری بود که مجبور بود تمام آنها را از حفظ بگوید. این سریال ۳۰قسمتی که‌ماه رمضان روی آنتن شبکه دو رفت، برداشت آزادی بود از داستان شیخ صنعان و دختر ترسا. حاج یونس فتوحی(علی نصیریان)، از تجار قدیم تهران است که عاشق دختر یکی از بدهکارانش، هستی (هانیه توسلی) می‌شود.

هستی به‌خاطر انتقام گرفتن شروطی برای حاج یونس می‌گذارد و قصد دارد آبروی حاجی را ببرد. در همین حین پسر حاج یونس، جلال (امیر جعفری) دستش به معاملات نادرست آلوده می‌شود. قدسی همسر وفادار حاجی که همه زندگی‌اش را وقف فرزندان و همسرش کرده از عشق و عاشقی حاجی با خبر شده و از خانه می‌رود. اما عنصر مطلوب و مثبت داستان، روابط عاشقانه دختر حاجی، غزاله (طناز طباطبایی) با شوهرش (نیما رئیسی) است که سرلوحه زندگی حاجی قرار می‌گیرد. عشق‌های تو در توی داستان همراه با دیالوگ‌های سنگین در دهان بازیگران سرشناس، بار این سریال را به دوش می‌کشید. فتحی برای داستان سریال جدیدش که ساختاری نو داشت خواننده جوانی به نام احسان خواجه امیری را انتخاب کرد که در زمان خودش شهرت زیادی پیدا کرد.

۱۳۹۴    شهرزاد    ۵۶سالگی

فتحی بعد از میوه ممنوعه، فتحی سه سریال «اشک‌ها و لبخندها»، «در مسیر زاینده رود» و« زمانه »را ساخت، اما هیچ کدام موفقیت کارهای قبلی را به‌دست نیاوردند. فتحی بعد از این سه سریال وارد فاز جدیدی شد و تصمیم گرفت برای شبکه نمایش خانگی سریال بسازد. او شهرزاد را با جمعی از بازیگران سرشناس تئاتر و سینما ساخت که یکی از پراقبال‌ترین سریال‌های شبکه نمایش خانگی لقب گرفت. موفقیت فصل اول سریال، پایه‌ای شد برای فصل دوم آنکه این روزها وارد شبکه نمایش خانگی شده است. فصل دوم هم که مثل فصل اول، ۲۸قسمت است تا نیمه راه پیش رفته ولی فعلا مثل فصل اول، کشش ندارد. مهم‌ترین عامل موفقیت داستان عاشقانه شهرزاد، متن قوی با دیالوگ‌های حساب شده بود که خود فتحی به کمک نغمه ثمینی آنها را نوشت.

یکی دیگر از عوامل جذابیت سریال شهرزاد، سیر آن در تاریخ دهه ۳۰تهران بود. حضور شخصیتی به نام بزرگ آقا با بازی علی نصیریان نقطه قوت این سریال بود که روی بازی دیگر نقش‌ها ازجمله جوان‌ترهایی مثل ترانه علیدوستی، شهاب حسینی و پرینازایزدیار بی‌تأثیر نبود. جزئیات نقش پردازی‌های سریال باعث شد تا نقش‌هایی مثل حشمت با بازی ابوالفضل عرب پور بیشتر دیده شوند.

این قدر منتقدان از بازی بی‌نظیر نصیریان نوشتند که در همان دوره لقب عالیجناب گرفت. علتی که باعث شد فصل دوم از رونق بیفتد، عدم‌حضور نصیریان در داستان بود. جای خالی نصیریان را حتی حضور‌رؤیا نونهالی در نقش عمه بلقیس، نتوانست پر کند، اما روایت عشق سه نفره به جذابیت بازی‌ها دامن زد، داستان را زیباتر کرد و تا فصل دوم هم ادامه پیدا کرد. تغییر فرمت و جنس تصویر، چهره پردازی و فاصله زمانی بین دو فصل ازجمله عواملی هستند که باعث کم رونق شدن فصل دوم شدند. با این همه فتحی به هر ترفندی دست می‌زند تا سریال به دوران اوج خود برگردد.

 
سینمای فتحی  نه چندان پر و پیمان

هرچقدر فتحی در داستان پردازی و سریال‌سازی‌ موفق است در سینما چندان موفق نیست. سینمای فتحی آنطور که باید نتوانست حرفش را بزند و بر دل مخاطب بنشیند. انگار که فتحی عادت کرده در مدت زمان طولانی تری حرفش را بگوید و زمان ۹۰دقیقه برای او زمان کوتاهی است. در مقایسه با ۱۲سریالی که ساخت، تنها ۴بار به سمت ساخت فیلم رفت و فیلم های« ازدواج به سبک ایرانی«، «پستچی سه بار در نمی‌زند»، « کیفر» و «یک روز دیگر» را کارگردانی کرد. «پستچی سه بار در نمی‌زند» به‌نظر فیلم پرمایه تری بود که آن هم اگر از ته مایه‌های تئاتری استفاده نمی‌کرد، حرفی برای گفتن نداشت. از سوی دیگر؛ سهم سینما در کارنامه فتحی در یازده جایزه‌ای که گرفته صفر است و همه آنها را برای سریال هایش گرفته.


منبع: برترینها

در آرامستان امامزاده عبدالله دقیقا چه می گذرد؟

هفته نامه کرگدن – مریم اطیابی: از تیمورتاش تا یدالله سحابی، از کریم آقا بوذرجمهری تا علی اکبر شهنازی؛ در آرامستان امامزاده عبدالله (ع) با درختان کاج و چهچهه پرندگان، دقیقا چه می گذرد؟

کار خیلی آسانی است برای مامورین. تلفن می کنند به مارگریتا: «ما نعش معشوق شما را به امامزاده عبدالله برده ایم، اگر می خواهید بروید آن را خودتان چال کنید.»

کسی نمی داند بزرگ علوی در گوشه زندان و در عالم خیال، چند بار خود را مرده فرض کرده و روحش را بر فراز گورستان امامزاده عبدالله (ع) به پرواز درآورده که بهترین جا برای دفن معشوق مارگریتای داستانش را آن جا می داند.

 در آرامستان امامزاده عبدالله دقیقا چه می گذرد؟

روزگاری نه چندان دور محله ها کوچک تر بودند و مگر و زندگی به هم نزدیک تر؛ آن قدر که آدم ها با پختن ظرفی حلوا یا خرید جعبه ای نقل پنجشنبه ها راهی دیدار اهل قبور محله شان می شدند، اما امروز قبرستان های بزرگ، کیلومترها از شهر فاصله دارند. از این رو اسیران زندگی روزمره فرصتی برای دیدار با مردگان ندارند و وعده دیدار به شب نوروز یا ماه مبارک رمضان و محرم ختم می شود.

در تهران پیش از آغاز فعالیت بهشت زهرا در سال ۱۳۴۹، گورستان هایی- همچون ابن بابویه، ظهیرالدوله، باغ طوطی، مسگرآباد، امامزاده صالح (ع)، حسن آباد، بازار، امامزاده یحیی (ع) و دروازه دولاب از جمله مکان هایی بودند که پایتخت نشینان عزیزانشان را در آنجا به خاک می سپردند و البته امام زاده عبدالله (ع) یکی از مشهورترین این آرامستان ها تا اواخر دهه چهل بود.

حالا کافی است راهی خیابان فداییان اسلام شهر ری، سه راه ورامین شوید و امامزاده عبدالله (ع) را ببینید. اگر خودرو ندارید، متروی شهر ری گزینه خوب است. بنای اصلی بقعه که به احتمال قوی مربوط به قرن یازدهم و از آثار دوره صفوی است، آرامستانی است که خفتگان در خاک را پذیراست. سر کوچه مغازه ها با گل و گلاب منتظرند تا دلتنگان روزگار پای داخل نهند و با خرید دسته گل مریم یا نرگس راهی آرامستان شوند و با عزیزانشان نجوا کنند. خفتگان در خاک هم صبورانه به حرف هایشان گوش می دهند، به قول ملک الشعرا بهار: ما کودکان خاکیم، این خاک مادر ماست/ زین رو بود که ما را در سینه می فشارد// پاداش اشک حسرت کامد به چشم عاشق/ ابریست کز پس مرگ بر تربتش ببارد.»

از سر کوچه که به سمت امامزاده حرکت کنید، آرامگاه های خانوادگی با معماری قاجاریه، پهلوی اول و دوم به استقبالتان نشسته اند. یکی بیش از همه جلب توجه می کند و شبیه سایرین نیست. بیشتر که دقت کنید، معماری اش با کاشی های ریز به هم چسبیده درست شبیه تابلوی نفیس معرف کاشی سردر تماشاخانه سنگلج است. چه شباهتی! آرامگاه متعلق به خانواده تیمورتاش، وزیر دربار مغضوب و مقتول رضاشاه پهلوی است.

کمی جلوتر سردر ورودی امامزاده را می توان دید؛ سردری با آجر سه سانتی جدید که هیچ تناسبی با این گورستان ندارد. در دو طرف مسیر سایه درختان کاج گسترده است. مدت زیادی از طرح های مرمتی نگذشته است، اما به نظر می رسد چون بدون زیرسازی در بخشی از مسیر موزاییک کاری کرده اند، زمین در حال نشست است و کف زمین ناهموار.

گنبد فیروزه ای بزرگ امامزاده زیر نور آفتاب همچنان جلوه ای خاص دارد. شوربختانه این امامزاده هم از طرف نوسازی مصون نمانده تا آن جا که با گسترش امامزاده شکل اصلی آن تغییر کرده است. تعدادی از قبول هم در این گسترش با وجود نارضایتی خویشاوندان برای همیشه مدفون و گم شده است، اما این همه ماجرا نیست. سمت چپ امامزاده هم از طرف در ورودی مشمول طرح بهسازی شده است. پس از کن فیکون کردن معماری اصیل خانه های ایرانی، حالا نوبت به گورستان ها رسیده است. البته چنین طرح هایی فقط شامل پایتخت نیست و گریبانگیر همه شهرها اعم از اصفهان و شیراز و… شده است.

 در آرامستان امامزاده عبدالله دقیقا چه می گذرد؟

جالب آن که طبقه بندی قبول امامزاده عبدالله (ع) براساس سال است. قبرهای ۱۳۱۶ در همین راستای طرح بهسازی قرار داشته که با ریختن خاک روی سنگ قبرها و بالا آوردن سطح آن ها، قبول سنگفرش شده اند! دیگر از سنگ قبرها خبری نیست و هم یک شکلند. گویی موزاییک هایی کنار هم چیده اند که روی آن ها نام و نام خانوادگی و سال تولد و فوت حک شده است! باز هم خوب است چند صندلی در اطراف نصب شده تا خاطر بازماندگان خفتگان در خاک که حالا بدون برخورد با سنگ قبرها و با شمردن سنگفرش ها باید به دیدن عزیزانشان بیایند، مکدر نشود.

برای این که زندگان و مردگان مشعوف شوند، دیواره های این سمت آرامستان به نقاشی نامربوطی مزین شده است. نگاهی به آپارتمان های اطراف می کنم که همگی در گرفتن ارتفاع برای سرک کشیدن به آرامستان از یکدیگر پیشی گرفته اند. یک لحظه با خودم فکر میکنم معماران با چه انگیزه ای پنجره هایی رو به قبرستان گشوده اند و شهرداری براساس کدام ملاک شهرسازی چنین اجازه ای داده است؟ یکی از ساختمان ها پنجره ای به این سمت ندارد: نه نور، نه قبرستان؛ تجربه جدیدی از حقوق شهروندی!

اگر یک مسابقه عکاسی برگزار شود و عکس این قسمت از آرامستان در شبکه های مجازی منتشر شود، ممکن است بیننده فکر کند با بخشی از یک پارک، حیاط مدرسه و… رو به رو است، اما هرگز به ذهنش نمی رسد که این بخشی از یک آرامستان باشد. حتی اگر مردگان امامزاده عبدالله (ع) هم زنده شوند، نمی توانند حدس بزنند این جا همان مکانی است که روزگاری در آن خاک سپرده شده اند!

سنگ قبری در این قسمت بیش از همه جلب توجه می کند؛ عمادُالکُتاب از استادان برجسته خوشنویسی خط نستعلیق که پیرو و گسترش دهنده سبک میرزا کلهر بود، در این جا غنوده است. چه پاسداشتی! اطرافش پر از گیاهان خودرو است و بدون هیچ توجهی رها شده است. روحش شاد!

در گذشته کمی جلوتر آرامگاهی مصون مانده از طرح بهسازی هم بود و می شد حدس زد که این جا قبر یکی از وعاظ است، چون منبرش را روی قبرش گذاشته بودند، اما حالا خبری از منبر نیست. کمی پایین تر از پله های دیوار غربی امامزاده، قبر پدر فرح دیبا قرار دارد؛ یک قطعه سنگ سیاه بدون هیچ نوشته ای. از شواهد اطراف سنگ قبر این چنین بر می آید که زمانی آرامگاهی داشته است. از پله ها که بالا می رویم، سر سنگ قبری از زیر پیکره ساختمان جدید امامزاده بیرون زده؛ روزگاری این جا عزیزی به خاک سپرده شده است!

با افسوس و حسرت راهی بخش مصون مانده از طرح می شوم، یعنی بخش قدیمی آرامستان که با درختان کاج و چهچهه پرندگان فارغ از هست و نیست دنیا، آسوده خاطر به انتظار قدوم خسته دلان نشسته است. این جا تاریخ روی دوشت سنگینی می کند. به قول شاملو: «اینک موج سنگین گذر زمان است که در من می گذرد» پیش از ورود به این قسمت می توان دو سنگ قبر را سمت چپ کنار یک خرمای زینتی دید: سنگ قبر محروم سید جعفر شهیدی و همسرش، بانو عالیه سعیدی.

 در آرامستان امامزاده عبدالله دقیقا چه می گذرد؟

در جنوبی ترین بخش از قطعه ۳۵، ورودی در شماره پنج، زیر سایه درختی، قبر طغرل افشار و بالای آن قبر پدرش، جلال افشار، قرار دارد. جلال افشار بانی موزه جانورشناسی و حشره شناسی کرج و بنیانگذار دانش گیاه پزشکی ایران بود. روی سنگ قبر طغرل، جوان ناکام بیست و سه ساله نوشته اند: «در این جا، طغرل افشار اولین منتقد سینما در ایران روان بی آرام نجیبش را به خاک کشیده است؛ حیات پرشوق و آزاده او که لبریز از آمال هنری بود، از ظهر ۱۵ فروردین ۱۳۱۲ شروع شد و در میان کشاکش ناخدا و امواج دریا… در غروب ۲۸ مرداد ۱۳۳۵ به پایان رسید.»

قبرهای این قسمت شبیه قبرهای خودمان است؛ ایرانی، اصیل، از آن ها که رو به قبله و پشت سر هم و با تنوع است. کسی هم غصه نمی خورد که چرا راهی برای رفتن باز نیست. از همان هایی که برخی شان سایبان دارند و برخی جای چراغ، یکی بلندتر است و دیگری کوتاه تر، یکی روی قبرش علت فوتش را نوشته و دیگری شعری حکاکی کرده، یکی جاشمعی دارد و آن یکی جای آب و دانه برای پرندگان، یکی هم همیشه زیر سایه درختان است و دیگری در تیررس آفتاب. از همان قبرهایی که با گذر از میانشان می توان رفتار، طبقه اقتصادی- فرهنگی و نوع افکار را تشخیص داد. درست شبیه  آن وقت هایی که کسی دل نگران مردن و هزینه کفن و دفن و به تبع آن کسی به فکر ساخت گورستان های چند طبقه به شکل امروزی نبود.

یکی از قبرها مرمر است و شبیه بالشت، شاید مصداقی از آن است که در اینجا به خواب ابدی فرو می رویم. یکی دیگر تاجی سوراخ دارد که آب در آن قرار می گیرد، روی آن نوشته شده «خدم علی». احتمالا این قبر متعلق به یکی از درویشان است. قبر مشهدی محمداسماعیل از همه جالب تر است؛ سال ۱۳۳۴ فوت کرده و روی سنگ قبرش شانه، چرخ، سرو و کاج حک شده است. یک سرباز نیروی هوایی هم در این جا آرمیده و روی سنگ قبرش آرم بال های گسترده عقاب کشیده اند. استادی هم در ۲۹ سالگی هنگام تدریس در کلاس درس دانشگاه جان به جان آفرین تسلیم کرده است.

کمی جلوتر مقبره «محمدعلی عبرت» و «وحید دستگردی» قرار دارد. انجمن اثار ملی در سال ۱۳۵۱ آرامگاهی برای آن ها ساخته با دری مشبک و چوبی. پیش تر آنقدر روی دیوارهای آرامگاه یادگارنویسی شده بود که کسی رغبت نمی کرد داخل شود، اما به نظر می رسد اوضاعش نسبت به چند سال پیش بهتر شده باشد. شاید از بازماندگان کسی به سراغشان آمده. محمدحسن متخلص به وحید و معروف به وحید دستگردی (۱۲۵۸- ۱۳۲۱) یکی از شاعران و سخنوران مطرح ایران است که مجله «ارمغان» از آن او بود. شاعر معاصر اهل نایین و از خانواده مصاحب ها، محمدعلی عبرت (۱۲۸۵- ۱۳۲۱) هم روزنامه «عبرت» را منتشر می کرد.

 در آرامستان امامزاده عبدالله دقیقا چه می گذرد؟

آرامگاه «صادق سرمد» شاعر دهه سی هم در این آرامستان است. او مدت ها عضو هیئت مدیره کانون وکلای دادگستری بود و در دوره هجدهم نماینده مردم درگز در مجلس شورای ملی. نمی دانم بر اثر عدم رسیدگی نکردن کاشی ها افتاده و شکسته یا به سرقت رفته اند، هر چه هست کاشی های بسیاری از آرامگاه ها چند تا در میان نیست. این ماجرای کاشی های سرقتی تهران هم دیگر مثنوی هفتادمن شده است. به قول سرمد: «میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت/ می خواری و مستی ره و رسم دیگری داشت// پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز/ ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت».

آرامگاه شهدای ۱۶ آذر ۱۳۳۲ هم در این آرامستان است. این خفتگان در خاک، سه دانشجو (مصطفی بزرگ نیا و احمد قندچی هوادار حزب توده ایران و مهدی شریعت رضوی هوادار جبهه ملی ایران) هستند که هنگام اعتراض به دیدار رسمی ریچارد نیکسون، معاون رییس جمهور وقت ایالات متحده امریکا و همچنین از سرگیری روابط ایران با بریتانیا، حدود چهار ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد همان سال در دانشگاه تهران کشته شدند. مهدی شریعت رضوی، برادر پوران شریعت رضوی همسر دکتر علی شریعتی است. مادر این شهید هم در کنار او به خواب ابدی رفته است.

یدالله سحابی، پدر عزت الله سحابی، هم از غنودگان دیگر این خاک است. از کنار قبر پزشک و مترجم «عبدالله احمدیه» که به شکل کتابی قطور است که بگذریم، به قبر شاعر دل ها می رسیم. پیکر «نیما یوشیج»، پدر شعر نو، روزگاری به رسم امانت در این گورستان آرام گرفت و سپس به دیارش منتقل شد. حالا از سنگ قبر نیما خبری نیست، اما عالیه خانم جهانگیری، همسرش، در کنار مادر شوهرش، طوبی اسفندیاری، غنوده است.

روی سنگ قبر مادر نوشته شده: «مادر داغدیده نیما یوشیج». مایه خجالت جامعه فرهنگی و هنری که این سه سنگ قبر روزگار خوشی ندارند. لابد چند بیت شعر در رثای شاعر کافی است، بی خیال احترام و…

محمدعلی باباییان و آیت الله لشکری، دو تنی که در ترور نافرجام شاه در سال ۱۳۴۴ به ضرب گلوله کشته شدند، هم در همین آرامستان خفته اند. به نظر می رسد پیش تر این دو قبر نیز آرامگاهی  داشته اند که اکنون فاقد آن هستند.

آرامگاه خصوصی خاندان «کریم آقا بوذرجمهری»، پنجمین شهردار تهران که در دوره رضاشاه به این منصب دست یافت، در این گورستان است. البته خود او در قم مدفون است. توران میرهادی، نویسنده ادبیات کودکان، آخرین چهره فرهنگی است که در این خاک و در قبری کنار پسرش، کاوه خمارلو، غنوده است. کمی پایین تر حسین قوللر آغاسی، یکی از بنیانگذاران نقاشی قهوه خانه ای، در این جا آرام گرفته با سنگ قبری که به زور ۳۰ سانتیمتر مربع می شود. استاد روحت شاد، هنوز هم ضحاک ها و کاوه ها در نبردند!

علی اکبر شهنازی موسیقیدان ایرانی، عباس مهرپویا خواننده و مبتکر موسیقی تلفیقی، عباس مسعودی موسس روزنامه اطلاعات، علی دشتی، مهدی برکشلی محقق نامدار در عرصه موسیقی، خاندان ماهر النقش، معزی، سالار معتضد، عامری، ناصح و… از دیگر چهره های مشهور مدفون در این آرامستان هستند.

 در آرامستان امامزاده عبدالله دقیقا چه می گذرد؟

اما یکی از جالب ترین قبرهای این آرامستان متعلق به خاندان «ریشارد» است. با نام هایی چون مودب الملک، لویی، شارلوت، ژوزفین ریشارد و… اما چگونه خاندانی مسیحی در این جا دفن شده اند؟ در مقاله ای به قلم بِرت فرَگنِر، برگردان امیر صیاد آمده است: «قدیمی ترین کتاب معاصر آشپزی به زبان فارس احتمالا کتاب طباخی نشاط اثر بانو «نشاط الدوله» است که نام اصلی او «ژوزفین ریچارد» است و اصالتا اهل فرانسه. نشاط الدوله نوه یک عیسوی فرانسوی به نام «جولس ریچارد» (۱۱۹۴-۱۲۹۶ هجری شمسی) بود که در سال ۱۲۴۸ به خدمت دربار قاجار درآمد، مسلمان شد و به لقب افتخاری «رضاخان» از سوی ناصرالدین شاه نائل آمد، اما معاصرینش او را بیشتر با نام «ریشارخان» (همان «ریچاردخان») صدا می زدند.

پسرش ژوزف (یوسف) مودب الملک، پدر ژوزفین، اداره مالکیت یکی از معروف ترین فرهنگسراهای تهران در سال ۱۲۷۸ را برعهده داشت و یکی از خبره ترین و مشهورترین سکه شناسان و کلکسیونرهای سکه در ایران بود.» اکنون تماما ین خاندان در این آرامستان غنوده اند.

آرامستان امامزاده عبدالله (ع) حرف های زیادی برای گفتن دارد. سید احمد محیط طباطبایی، رییس ایکوم ایران و مشاور پژوهشگاه میراث فرهنگی که مادر مرحوم و برخی از اعضای خانواده اش در این آرامستان رخ در نقاب خاک کشیده اند، در مورد ضرورت حفظ آرامستان هایی همچون امامزاده عبدالله (ع) می گوید: «گورستان به نوعی موزه مشاهیر است و بخشی از تعلق خاطر تاریخی مردم یک شهر و حتی یک کشور با آن پیوند خورده است. گورستان چنان منزلت و اعتباری دارد که مورد احترام تمام مردم است. گورستان یک فضای فرهنگی است و مکانی برای دفن عزیزان مردم یک شهر. از این رو نباید با طرح هایی شکل یک آرامستان را به هم ریخت و هویت را از آن گرفت.»

او که مدیر مدرسه اش، مرحوم «توران میرهادی» هم این جا به خاک سپرده شده است، با تاسف ادامه می دهد: «در یک آرامستان مردی به آبخوری و سرویس بهداشتی نیاز دارند و از همه مهم تر به نقشه و سیستم اطلاع رسانی تا به راحتی قبول را پیدا کنند، نه چیزی بیش از این طرح هایی که منجر به یکسان سازی قبول می شوند، ضربه مهلکی به شناسایی تاریخ و سبک زندگی مردم می زنند. این کار اصلا جزو فرهنگ ما ایرانی ها نیست.

رفتاری است که وهابیان با قبرهایشان می کنند! حتی قبرستان مسیحیان هم متنوع است. شاید یک زمانی مانند جنگ یا زلزله به یک باره تعدادی از افراد در یک مکان دفن شوند و همه سنگ قبرها یکسان باشند، اما در حالت عادی نباید چنین کاری را انجام داد. متاسفانه اکنون آنچه در آرامستان ها بیشتر مورد توجه قرار دارد، تجارت قبور است تا هویت گورستان ها.»


منبع: برترینها

درباره یائسگی مردان و روش های درمان آن چه می دانید؟

یائسگی مردان یائسگی در مردان یائسگی قاعدگی در مردان علائم یائسگی در مردان درمان یائسگی مردانه

اغلب افراد جامعه یائسگی را یکی از جمله متابولیسم های بدن زنان به شمار می آورند؛ شاید باور این حرف سخت باشد اما جالب است بدانید که مردان هم دچار یائسگی می شوند. البته علائم و نوع یائسگی در مردان با زنان متفاوت است. در ادامه به بررسی این موضوع و روش های درمان این اختلال خواهیم پرداخت. با دکتر سلام همراه باشید.

بهترین روش تجویز، استفاده از چسب‌های جلدی تستوسترون است که در این روش، یک تکه چسبب مانند به پوست (مثلا بازو) چسبانده می‌شود که از آن تستوسترون به صورت آهسته آزاد می‌شود. اگر میزان غلظت تستوسترون خون در افراد مسن، کمتر از میزان حداقل آن در افراد جوان باشد، آن راا اصطلاحا یائسگی مردانه یا کم کاری غدد جنسی می‌نامند. تشخیص یائسگی در مردان می‌تواند مشکل باشد چون همه علائم یکباره ظاهر نمی‌شوند و بروز علائم تدریجی و در ضمن، شدت علائم متغیر است.

بررسی‌ها نشان داده‌اند، تجویز هورمون‌های مردانه در این افراد، سبب افزایش میل جنسی، افزایش توده عضلانی بدن و قدرت عضلانی، افزایش عملکرد ذهنی، کاهش LDL (چربی مضر) و افزایش مختصر HDL (چربی مفید خون) می‌شود.

همچنین براساس بررسی اخیر، یک رابطه معکوس بین میزان تستوسترون آزاد خون و علائم افسردگی وجود دارد؛ یعنی هر قدر میزان تستوسترون خون اندک باشد، میزان علائم افسردگی بیشتر است. البته کمبود هورمون مردانه، مختص سن‌های بالا نیست، بلکه می‌تواند در مردان کم سن و سال نیز اتفاق بیفتد، ولی باید به این نکته توجه کرد که تجویز نابه‌جای هورمون‌های مردانه و در رأس آنها تستوسترون، می‌تواند همراه با عوارض بالقوه خطرناک باشد.

عارضه اصلی تجویز تستوسترون، افزایش تعداد گلبول‌های قرمز خون (افزایش غلظت خون) است. افزایش غلظت خون در مردان مسن، سبب افزایش خطر لخته شدن خون در اعضای مختلف از جمله عروق قلب می‌شود. در مردان بالای ۵۰ سال، پروستات شروع به بزرگ شدن می‌کند که منجر به ایجاد مشکلات ادراری در مردان خواهد شد. از طرفی، تقریبا ۲۰ درصد مردان بالای ۵۰ سال، سرطان پروستات مخفی دارند.

یائسگی مردان یائسگی در مردان یائسگی قاعدگی در مردان علائم یائسگی در مردان درمان یائسگی مردانه

تجویز تستوسترون در مردان، بزرگ شدن پروستات را تسریع می‌کند و در صورت وجود سرطان پروستات سبب رشد سریع آن می‌شود. برخلاف تصور عامه مردم، در مردانی که سطح تستوسترون خون آنها طبیعی است و مبتلا به کم کاری غدد جنسی نیستند، تجویز تستوسترون، نه تنها سبب افزایش میل جنسی یا توان جنسی نمی‌شود، بلکه تحلیل رفتن بیضه‌ها و از بین رفتن قدرت باروری در مردان را به دنبال دارد.

در این میان، تجویز آگاهانه و مقطعی تستوسترون در مردانی که دچار یائسگی شده‌اند (مجددا تاکید می‌شود، نه در همه مردان) می‌تواند در بهبود مشکلات فیزیکی، ذهنی و جنسی آنها کمک‌کننده باشد‌. در این مردان، هورمون درمانی میزان بیماری‌های قلبی – عروقی را کاهش می‌دهد. با بالا رفتن سن، توده عضلانی بدن کاهش می‌یابد که همراه با درد ناحیه دنبالچه و افزایش شکنندگی استخوان دنبالچه است. تجویز تستوسترون در این مردان سبب بهبود قابل ملاحظه درد ناحیه دنبالچه می‌شود.

امروزه هورمون تستوسترون به چهار شکل در بازار دارویی دنیا عرضه می‌شود: خوراکی، موضعی، تزریقی عضلانی و کاشت زیر جلدی. متیل تستوسترون خوراکی بشدت برای کبد سمی است و امروزه مصرف آن منسوخ شده است. تزریق عضلانی تستوسترون هر سه هفته یک‌بار است، ولی در روزهای اول پس از تزریق، میزان تستوسترون خون خیلی بیش از حد طبیعی و در هفته سوم کمتر از میزان لازم می‌شود.

بهترین روش تجویز، استفاده از چسب‌های جلدی تستوسترون است که در این روش، یک تکه چسب مانند به پوست (مثلا بازو) چسبانده می‌شود که از آن تستوسترون به صورت آهسته آزاد می‌شود . مردانی که تحت درمان با تستوسترون هستند، باید با دقت تحت نظر گرفته شوند و به صورت دوره‌ای هم معاینه شوند و هم تحت آزمایش‌های لازم قرار بگیرند.

منبع: فرارو


منبع: دکتر سلام

آیا بارداری از روی لباس زیر هم ممکن است؟

جلوگیری از بارداری پیشگیری از بارداری بارداری از روی لباس زیر بارداری از روی شورت بارداری باردار شدن از روی لباس باردار شدن از راه دهان

امروزه روش های بسیار زیادی برای جلوگیری از بارداری وجود دارد و در هر زمان از جمله قبل از نزدیکی و یا بعد از نزدیکی می توان از آنها استفاده نمود. یکی از رایج ترین سوالات در رابطه با بارداری این است که آیا بارداری از روی لباس زیر مانند شورت هم امکان پذیر است یا خیر؟ در ادامه به بررسی این موضوع و پاسخ به اینگونه سوالات خواهیم پرداخت. با دکتر سلام همراه باشید.

با توجه به اینکه اسپرم در هوای آزاد، روی سطوح یا پارچه در عرض چند دقیقه از بین می‌رود احتمالل بارداری از روی لباس بسیار ضعیف است.
احتمال بارداری با شرایط خاص از بحث برانگیزترین مسائلی است که این روزها بین زوج‌های جوان ایجادد شده است. آگاهی از فرایند بارداری و شرایط زنده ماندن اسپرم می‌تواند از نگرانی و خیال پردازی برخی از دختران و پسران جوان بکاهد.

فرایند باروری چگونه است؟

فرایند باروری از برهم‌ کنش‌ های پیچیده‌ای بین تخمک و اسپرم تشکیل می‌شود که بیوشیمی، ایجاد پیوند و فعال‌سازی گیرنده‌های مولکولی روی سر اسپرم و تخمک را دربرمی‌گیرد. تخمک آزادشده به سمت لوله‌های فالوپ حرکت می‌کند و در آنجا توسط یک اسپرم بارور خواهد شد.

زمانی که مرد ارضا می‌شود ۴۰ تا ۱۵۰ میلیون اسپرم در مایع منی وجود دارد. اسپرم در دستگاه تناسلی زن رو به بالا شنا کرده و به سمت لوله‌های فالوپ می‌رود. زمانی که اسپرم به تخمک می‌رسد متغیر است – برخی اسپرم‌ها ممکن است در عرض نیم ساعت به هدف برسند و برای برخی دیگر این راه شاید چند روز زمان ببرد. اسپرم می‌تواند برای ۴۸ تا ۷۲ ساعت در بدن زن زنده بماند. از میلیون‌ها اسپرم تنها چند صد عدد می‌توانند به تخمک نزدیک شوند.

لقاح حدود ۲۴ ساعت طول می‌کشد. زمانی که اسپرم به داخل تخمک نفوذ پیدا کرد سطح تخمک تغییر می‌کند و مانع ورود اسپرم‌های دیگر می‌شود. لقاح ساختار ژنتیکی نوزاد (اینکه دختر یا پسر باشد) را کامل می‌کند.

تخمک گذاری به زمانی گفته می شود که یک تخمک (یا در برخی موارد نادر بیشتر از یک تخمک) از تخمدان آزاد می شود و این زمان را “دوره باروری” در سیکل قاعدگی زنان می نامند. هر ماه، یک تخمک در درون تخمدان یک خانم به بلوغ می رسد. هنگامی که اندازه آن به حد معینی رسید، تخمک از تخمدان آزاد شده و از طریق لوله های فالوپ (لوله های رحمی)، به طرف رحم حرکت می کند.

جلوگیری از بارداری پیشگیری از بارداری بارداری از روی لباس زیر بارداری از روی شورت بارداری باردار شدن از روی لباس باردار شدن از راه دهان

برای تشخیص زمان تقریبی تخم‌گذاری می‌توانید از نکات زیر استفاده کنید:

یک دوره قاعدگی از اولین روز شروع قاعدگی تا اولین روز قاعدگی بعدی می باشد.
یک دوره قاعدگی به طور معمول ۲۸ تا ۳۲ روز طول می‌کشد، اما ممکن است کوتاه‌تر یا طولانی تر باشد.
زمان تخمک‌گذاری با محاسبه‌کردن نیمه دوره قاعدگی تعیین می‌شود.
تخمک‌گذاری معمولا بین روز ۱۱ تا ۲۱ پس از شروع دوره قاعدگی رخ می‌دهد.
زمان تخمک‌گذاری را همچنین می‌توانید با حساب‌ کردن ۱۲ تا ۱۶ روز پیش از اولین دوره قاعدگی بعدی همم به دست آورید.

سلول‌ها شروع به تقسیم می‌کنند

زمانی که تخمک بارور شد فرآیند سریع تقسیم شروع می‌شود. تخمک بارورشده لوله‌های فالوپ را ترک کرده و ۳ تا ۴ روز پس از لقاح وارد رحم می‌شود.

هورمون‌های بارداری

هورمونی به نام هاش سی جی (HCG) توسط سلول‌هایی که در نهایت جفت را می‌سازند ترشح می‌شود. این هورمون حدود یک هفته پس از لقاح در خون مادر وجود دارد و تشخیص بارداری از طریق آزمایش خون یا ادرار ممکن است.

برای پاسخ به بسیاری سوالات در مورد احتمال بارداری از روی لباس دانستن اینکه شرایط زنده ماندن و باروری اسپرم چقدر است ضروری است. برخی کارشناسان می‌گویند اگر لباس کاملا آغشته به اسپرم شود و با واژن خانم در تماس قرار گیرد، احتمال بسیار ضعیفی برای باردار شدن وجود دارد. تاکنون بررسی‌های دقیق و خاصی در این باره انجام نشده است. اگر چه این احتمال اندک است.

اسپرم – مایع منی

جلوگیری از بارداری پیشگیری از بارداری بارداری از روی لباس زیر بارداری از روی شورت بارداری باردار شدن از روی لباس باردار شدن از راه دهان

شرایط زنده ماندن اسپرم

اسپرم‌ها می‌توانند با توجه به محیطی که در آن قرار گرفته‌اند، از چند دقیقه تا چند روز زنده بمانند.
اسپرم‌ها با قرار گرفتن در معرض هوای آزاد، روی سطوح یا پارچه سرد، در عرض چند دقیقه از بین می‌روند.. (اسپرم روی یک سطح خشک، مانند لباس یا تختخواب می‌میرد ولی در آب مثلا در آب گرم وان، احتمالا برای مدت طولانی‌تری زنده خواهد ماند، زیرا در محیط‌های مرطوب و گرم بیشتر زنده می‌ماند ولی احتمال اینکه اسپرم موجود در آب وان به دستگاه تناسلی زنانه راه یابد و او را باردار کند، بسیار اندک است.)
در یک فضای بسته و تمیز و با دمای بدن، اسپرم‌ها معمولا ۴ تا ۶ ساعت یا بیشتر دوام می‌آورند.
اسپرم را می‌توان در دمای بسیار پایین منجمد کرد (اما نه در یخچال) و بدین ترتیب تا سال‌ها زندهه می‌ماند.
اسپرم می‌تواند چندین ساعت در واژن زنده بماند.
بیشتر اسپرم‌ها طی ۲۴ تا ۴۸ ساعت در گردنه‌ی رحم می‌میرند اما برخی از آن‌ها ۴ یا ۵ روز زندهه می‌مانند.
برخی از اسپرم‌ها تا چند روز در لوله‌ی فالوپ دوام می‌آورند.

نتیجه گیری

با توجه به مطالب گفته شده فرایند بارداری، فرایندی است که به سادگی انجام نشده و بایستی مراحل زیادی طی شود تا اسپرم به مرحله لقاح و بارداری برسد بنابراین، احتمال اینکه اسپرم بتواند از روی لباس زیر (شورت) زنده خود را به آلت تناسلی زن برساند و دیگر مراحل را طی کند بسیار ضعیف می‌باشد. تاخیر در زمان قاعدگی بانوان پس از رابطه جنسی محافظت نشده بیشتر ناشی از نگرانی درباره احتمال بارداری است.

منبع: ستاره


منبع: دکتر سلام

انتصاب رئیس دانشگاه صداوسیما

رئیس سازمان صداوسیما در حکمی دکتر شهاب اسفندیاری را به سمت رئیس دانشگاه صداوسیما منصوب کرد.

به گزارش خبرگزاری صداوسیما، ­علی عسکری رئیس سازمان صدا و سیما دکتر شهاب اسفندیاری را به مدت ۴ سال به سمت رئیس دانشگاه صداوسیما منصوب کرد.

در متن حکم انتصاب رئیس دانشگاه صدا و سیما آمده است: “در اجرای ماده ۹ اساسنامه دانشگاه صداوسیما و با عنایت به مصوبه هیئت امنا­و تایید وزیر محترم علوم، تحقیقات و فناوری به موجب این حکم برای چهار سال به سمت رئیس دانشگاه صداوسیما، منصوب می شوید.”

عسکری که رئیس هیئت امنای دانشگاه صدا و سیما نیز هست، در این حکم همچنین بر برنامه ریزی جامع­ و اهتمام ویژه برای به انجام­ رساندن وظایف “ریاست دانشگاه صدا و سیما” بر اساس مصوبات مربوطه ، تاکید کرده است .

وی در این حکم­ موفقیت روزافزون رئیس دانشگاه صدا و سیما را در پیشبرد اهداف و آرمان های نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و تحقق منویات مقام معظم رهبری (مدظله العالی) از خداوند متعال مسئلت کرده است .


منبع: عصرایران

ظریف درگذشت آیت الله سید محمدرضا غروی را تسلیت گفت

محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه در پیامی درگذشت عالم ربانی، آیت الله سید محمدرضا غروی را تسلیت گفت.

به گزارش عصرایران؛ در این پیام آمده است: درگذشت عالم ربانی، حضرت آیت الله سید محمدرضا غروی را به جنابعالی و بیت معظم آن مرحوم تسلیت می گویم. 

از درگاه خداوند برای جنابعالی و سایر بازماندگان صبر جمیل و برای آن عالِم باایمان و وارسته، علّو درجات مسئلت می نمایم. 

محمدجواد ظریف

وزیر امور خارجه


منبع: عصرایران

تراکتور از استقلال و پرسپولیس جلو زد!

باشگاه تراکتورسازی همه پرونده‌هایی که در آستانه صدور حکم خود به فیفا بودند را با پرداخت مبلغی در حدود ۷ میلیارد تومان در طول ۶ ماه مختومه کرد. در این بین برخی بازیکنان سابق دیگر مانند آگوستو سزار و کارلوس کاردوسو نیز شکایت‌هایی از این باشگاه داشته‌اند اما این شکایت‌ها هنوز در مراحل اولیه قرار دارند و مشکلی برای باشگاه ایجاد نمی‌کنند.

باشگاه تراکتورسازی با همه بازیکنان خارجی سابق خود تسویه حساب کرد تا خطر حذف از لیگ قهرمانان آسیا از سر این تیم بگذرد.

به گزارش “ورزش سه”، باشگاه تراکتورسازی در یکسال گذشته مشکلات متعددی را بابت بدهی‌های خود به بازیکنان خارجی سابق تجربه کرد؛ سرخ‌پوشان فوتبال تبریز به واسطه بدهی‌های میلیاردی که به خارجی‌های سابق داشتند، از دو پنجره نقل و انتقالاتی نیز محروم شدند و نتوانستند بازیکن جدیدی به خدمت بگیرند تا امسال با تیمی کاملا جوان به مصاف حریفان بروند. 

از این رو مسئولان تراکتورسازی مجبور شدند برای جلوگیری از محرومیت‌های بیشتر و کسر از امتیاز بدهی‌هایی که از مدیران قبلی برجای مانده بود را پرداخت کنند. این اتفاق با تلاش‌های بسیار و تامین منابع مالی از طریق اسپانسر و هزینه‌های شخصی محقق شد و حالا در آستانه پایان ضرب‌الاجل AFC تراکتورسازی تنها تیم ایرانی است که بدهی‌های خارجی خود را به طور کامل پرداخت کرده است.

جدی‌ترین پرونده هایی که در آستانه صدور حکم برای تراکتورسازی بود، مربوط به ۷ مربی و بازیکن سابق این تیم می‌شد. شکایت‌های تونی اولیویرا، فلاویو لوپز، ژائو ویلا، دیتمار بیکای، یان رمزی، رودولفو لوئیز و حمزه یونس به فیفا برای دریافت مطالبات شان مشکلات عدیده‌ای را برای تراکتورسازی ایجاد کرد اما مسئولان این باشگاه با برنامه‌ریزی توانستند این پرونده‌ها را یکی پس از دیگری مختومه کنند.

تراکتوری‌ها از حدود ۶ ماه قبل با طلبکاران خارجی خود توافق هایی برای پرداخت اقساطی مطالبات انجام دادند و در این بین تنها کسی که حاضر به دریافت پولش به صورت اقساطی نشد،‌حمزه یونس بود. اقساط آخر سایر طلبکاران و طلب ۳۲۰ هزار دلاری حمزه یونس روز گذشته از طریق اسپانسر جدید باشگاه تراکتورسازی تامین شد و مسئولان باشگاه موفق شدند تا همه بدهی‌های خود را پرداخت کنند. 

تراکتوری‌ها که با حمزه یونس نیز از پیش  توافقی نکرده بودند، در نهایت مجبور شدند با توجه به شرایط حساس پرونده پول او را به طور کامل و یکجا بدهند تا مشکل بعدی پیش نیاید. پول یونس امروز به حساب وی واریز شد و طی یکی، دو روز آینده نیز رسید وصولی این مبلغ و مختومه شدن پرونده او در فیفا به باشگاه تراکتورسازی می‌رسد.

بر این اساس باشگاه تراکتورسازی همه پرونده‌هایی که در آستانه صدور حکم خود به فیفا بودند را با پرداخت مبلغی در حدود ۷ میلیارد تومان در طول ۶ ماه مختومه کرد. در این بین برخی بازیکنان سابق دیگر مانند آگوستو سزار و کارلوس کاردوسو نیز شکایت‌هایی از این باشگاه داشته‌اند اما این شکایت‌ها هنوز در مراحل اولیه قرار دارند و مشکلی برای باشگاه ایجاد نمی‌کنند.

خبر خوشحال کننده برای هواداران فوتبال آذربایجان این است که با پرداختی‌های انجام شده خطر حذف از لیگ قهرمانان آسیا که با ضرب‌الاجل AFC به وجود آمده، از سر تراکتورسازی گذشته و این باشگاه می‌تواند بدون مشکل کارش را در این مسابقات پیش ببرد.


منبع: عصرایران

چالش عجیب مهاجمان در تمرین پرسپولیس(+عکس)

سرمربی پرسپولیس با انتخاب چند آیتم تمرینی متنوع، نشاط و خنده را به تمرین این تیم برگرداند.

به گزارش “ورزش سه”، نشاط و انگیزه دو موضوعی است که می تواند پرسپولیس را به سمت پیروزی در دیدار با الهلال هدایت کند. قرمزپوشان در خارج از زمین شرایط خیلی خوبی ندارند و برانکو ایوانکوویچ برای حل این مشکل و فرار بازیکنان از فشارهای خارج از زمین تمریناتی را طراحی کرده تا ضمن بالا رفتن آمادگی بازیکنان پرسپولیس آنها را از لحاظ روحی و روانی برای این دیدار آماده کند.

قرمزپوشان در تمرین عصر یکشنبه خود در دبی به تمرین گلزنی با چشمان بسته پرداختند. چالشی که باعث شد بازیکنان پرسپولیس با شادابی و نشاط بیشتری برای این تمرین آماده شوند. سه مهاجم پرسپولیس در این تمرین باید ابتدا چشم های خود را می بستند و پس از آن بعد از لمس توپ به سمت دروازه ضربه می زدند. شیطنت سایر بازیکنان در این آیتم تمرینی باعث شد تا صدای خنده و شوخی پرسپولیسی ها محل تمرین آنها را تحت تاثیر قرار دهد و خنده از ته دل آنها پیام مهمی را به تهران مخابره کند.

دیگر بازیکنان پرسپولیس البته دقایقی بعد به این چالش اضافه شدند. کمال کامیابی نیا یکی از بازیکنانی بود که خود را به تمرین مهاجمان رساند و بعد از بستن چشم ها تلاش کرد تا با چرخیدن به دور توپ، دروازه را باز کند. اتفاقی که در کنار شیطنت دیگر بازیکنان پرسپولیس باعث شد تا دقایق زیادی تمرین قرمزها تحت تاثیر قرار گیرد.

بازیکنان پرسپولیس در این آیتم تمرینی که قبل از تمرین اصلی انجام شد، برای دقایق زیادی به شوخی پرداختند تا این تمرین مهم و تاثیر گذار برای قرمزها با انرژی برگزار شود.

تصاویر از امیرحسین خیرخواه – دبی


منبع: عصرایران

خواننده مشهور در اعتراض به ترامپ زانو زد

این رفتار واندر به دنبال سخنان هفته پیش ترامپ در آلاباما صورت گرفت. او با فحشی که نثار یکی از بازیگران لیگ حرفه‌ای آمریکا کرده بود، خواستار اخراج وی شده بود.

استیوی واندر خواننده مشهور در کنسرت شب شنبه در اعتراض به ترامپ زانو زد و گفت برای سیاره مان و آینده مان دعا می‌کنم.

به گزارش مهر به نقل از ورایتی، استیوی واندر خواننده سرشناس و نابینای آمریکایی در حمایت از بازیکن پیشین لیگ حرفه‌ای فوتبال آمریکایی در جشنواره گلوبال سیتیزن نیویورک در سنترال پارک زانو زد و گفت: من امشب برای آمریکا زانو می‌زنم.

استیوی واندر که ابتدا یک زانویش را بر زمین گذاشت و بعد با زانوی دیگر روی زمین نشست، گفت: نه فقط یک زانو بلکه هر دو زانویم را بر زمین می‌گذارم و برای سیاره‌مان دعا می‌کنم، برای آینده‌مان و برای رهبران جهان‌مان.

وی در ادامه اظهار کرد: خواهران و برادران جهانی، من اینجا نیامده‌ام تا موعظه کنم، اما دارم به شما می‌گویم، روح ما باید در هر زمانی در جایی درست باشد.

این خواننده ضمن خواندن شماری از ترانه‌های محبوب خودش، ترانه «تصور کن» جان لنون را نیز خواند.

این رفتار واندر به دنبال سخنان هفته پیش ترامپ در آلاباما صورت گرفت. او با فحشی که نثار یکی از بازیگران لیگ حرفه‌ای آمریکا کرده بود، خواستار اخراج وی شده بود.

کپرنیک بازیکن لیگ حرفه‌ای در فصل پیش فوتبال حرفه‌ای آمریکا در اعتراض به ترامپ، یک زانو بر زمین زده بود. به دنبال آن قرارداد وی با تیمش تمدید نشد و او هنوز عضو هیچ تیمی نیست. هفته پیش نه تنها ترامپ به این بازیکن فحش داد بلکه خواستار اخراج وی از همه زمین‌های بازی شد.  

استیوی واندر ۶۷ ساله خواننده، ترانه‌سرا، نوازنده و تهیه‌کنندهٔ موسیقی آمریکایی است. او از سال ۲۰۰۹ سفیر صلح سازمان ملل در موضوع افراد دارای معلولیت است.


منبع: عصرایران

عزیزالله حمیدنژاد سریال تاریخی می‌سازد

سریال تاریخی «بانوی عمارت» به کارگردانی عزیز الله حمیدنژاد و تهیه کنندگی مجید مولایی مقابل دوربین می رود.

تصویر برداری «بانوی عمارت» که پیش از این «آهو» نام داشت به زودی انجام خواهد شد و عزیز الله حمید نژاد در دومین تجربه سریال سازی خود این بار داستانی عاشقانه را در مقطعی از تاریخ معاصر روایت خواهد کرد.

تا کنون حضور بازیگرانی چون مهران احمدی، پانته آ پناهی ها، امیر حسین آرمان، اندیشه فولادوند، لیلا اوتادی، شبنم فرشاد جو، محتاج نجومی، محمد فیلی، احسان امانی، نیکی نصیری، حسام منظور، مریم مؤمن، محمود نظرعلیان در این سریال قطعی شده است و تا چند روز آینده چهره های دیگری به این سریال تاریخی اضافه خواهند شد.  

«بانوی عمارت» پس ازمجموعه «چرخ فلک» دومین تجربه همکاری حمیدنژاد و مولایی است که برای پخش از شبکه سه سیما آماده می شود.

عوامل این مجموعه تلویزیونی عبارتند از کارگردان: عزیزالله حمیدنژاد، نویسنده: احسان جوانمرد، مدیر تصویربرداری: علی رضا رنجبران، طراح صحنه: داریوش پیرو، طراح لباس: ژاله زکی زاده، طراح چهره پردازی: مجید اسکندری، مدیر تولید: آرش زینال خیری، دستیار اول کارگردان:حسام نورانی، دستیار دوم کارگردان: علی حمید نژاد، مدیر صدابرداری: محمد شیوندی، منشی صحنه: آرزو نیک پور، مدیر تدارکات: سعید حاجی زاده، دستیار اول صحنه: مسعود اوسطی، دستیار اول لباس: مینو صدری، روابط عمومی: بهناز شیربانی، تهیه کننده: مجید مولایی، محصول شبکه سه سیما.


منبع: عصرایران

پرسپولیسی‌ها قرارداد نوراللهی را فسخ کردند؟

وبسایت نود: محرومیت باشگاه های ایرانی از نقل و انتقالات طی دو سال گذشته بیشتر از همه دو بازیکن را تحت تاثیر قرار داده است، امید عالیشاه و احمد نوراللهی.

 دو بازیکن سرباز پرسپولیس که برای گذراندن خدمت خود راهی تراکتورسازی شدند به دلیل بسته شدن پنجره نقل و انتقالات این باشگاه تبریزی فقط در چند بازی ابتدایی به میدان رفتند و پس از آن از حضور در بازی ها محروم شدند.

حالا این دو بازیکن می خواهند به پرسپولیس برگردند و نوراللهی چند هفته است در تمرینات سرخپوشان تهرانی هم شرکت می کند اما این بار باشگاه پرسپولیس از نقل و انتقالات محروم شده است.

وضعیت احمد نوراللهی با انتشار چند خبر در روز یکشنبه بسیار پیچیده تر از قبل شد. در روزی که خبر سرباز بودن احمد نوراللهی تا پایان آذرماه از سوی باران چشمه مدیرکل تربیت بدنی نیروهای مسلح اعلام شد، اخباری به دست ما رسیده مبنی بر اینکه مسئولان باشگاه پرسپولیس قرارداد نوراللهی را در روز آخر نقل و انتقالات یعنی ۱۵ شهریور فسخ کرده اند.

حالا با توجه به اینکه پرسپولیس از نقل و انتقالات محروم شده اگر سازمان لیگ فسخ انجام شده در هیات فوتبال را به رسمیت شناخته باشد و منع قانونی برای آن در نظر نگرفته باشد ممکن است امکان این که مجددا نام او را وارد لیست تیم کنند نباشد.

در حالی که همه از جمله خود نوراللهی، باشگاه پرسپولیس و باشگاه تراکتورسازی تصور می کردند سربازی این بازیکن ۲۹ شهریور به پایان می رسد امروز باران چشمه در مصاحبه ای اعلام کرد این بازیکن تا ۲۹ آذر در اختیار ستاد کل نیروهای مسلح است و این به معنی محرومیت نوراللهی از همراهی پرسپولیس در لیگ تا نیم فصل خواهد بود.

در این باره مطلع شدیم که سه ماه خدمت اضافه نوراللهی به این دلیل است که ستاد کل نیروهای مسلح با اعلام عدم نیاز سه ماه خدمت نوراللهی از سوی باشگاه تراکتورسازی به یگان سپاه عاشورای تبریز موافقت نکرده است و به این ترتیب سربازی نوراللهی ۲۹ آذر به اتمام خواهد رسید نه ۲۹ شهریور.

پرسپولیسی‌ها قرارداد نوراللهی را فسخ کردند؟

به موازات این اتفاق یک اتفاق مهم دیگر درباره نوراللهی افتاده و اینکه مسئولان باشگاه پرسپولیس ۱۵ شهریور یعنی در روز پایانی نقل و انتقالات او را به هیات فوتبال برده و فسخ قرارادش را ثبت می کنند.

گویا استدلال مسئولان باشگاه پرسپولیس این بوده که چون نوراللهی برگه پایان خدمت ندارد نمی توانند نام او را وارد لیست کنند و باید این اتفاق بعد از اخذ برگه پایان خدمت رخ دهد. بنابراین تصمیم باشگاه بر این که بوده که نوراللهی برگه پایان خدمتش را دریافت کند و بعد از آن او را به عنوان بازیکن آزاد وارد لیست کنند.

شنیده شده سازمان لیگ بنا به دلایلی با فسخ قرارداد نوراللهی مخالفت کرده اما اگر سازمان لیگ این فسخ قرارداد را پذیرفته باشد نوراللهی نمی تواند به پرسپولیس بازگردد چون این تیم از نقل و انتقالات محروم شده و حتی در صورتی که پرسپولیس بتواند تا زمستان سه بازیکن آزاد جذب کند، نوراللهی نمی تواند به پرسپولیس برگردد چرا که پنجره نقل و انتقالات زمستانی ۲۸ آذر باز شده و محرومیت پرسپولیس آغاز می شود و باران چشمه گفته که نوراللهی تا ۲۹ آذر سرباز است.

تنها راه نجات شماره هشت سرخ ها این است که نوراللهی در صورت فسخ شدن قراردادش توسط باشگاه قبل از ۲۸ آذر سربازی اش به اتمام برسد و به عنوان بازیکن آزاد قبل از شروع محرومیت و باز شدن پنجره زمستانی جذب تیم شود. از طرفی گفته می شود دلیلی نداشته باشگاه پرسپولیس اقدام به فسخ قرارداد نوراللهی کند چراکه موضوع این بازیکن با سایر بازیکنان سرباز و این که ضرورت دارد قرارداد آنها در زمان باز بودن پنجره نقل و انتقالات ثبت شود متفاوت است.

به هر ترتیب نوراللهی با اما و اگرهای جدیدی مواجه شده است اما مسئولان باشگاه پرسپولیس به این بازیکن اعلام کرده اند مشکلی برای همراهی پرسپولیس ندارد. باید دید اطمینان خاطر مسئولان پرسپولیس به خاطر مسابقه این تیم در لیگ قهرمانان آسیا است یا اینکه نوراللهی می تواند با وجود اینکه تا ۲۹ آذر سرباز است و برای فسخ قراردادش هم اقدام شده در لیگ هم بازی کند یا خیر.

در این میان حتی اخباری به گوش می رسد مبنی بر اینکه شاید نوراللهی مقابل الهلال هم در لیست نباشد تا همه چیز بررسی شود. باید دید حداقل امروز درباره قرار گرفتن نام او در فهرست هجده نفره بازی با الهلال چه تصمیمی گرفته می شود و در روزهای آتی مدت سربازی و بحث فسخ قرارداد او در هیات فوتبال به کجا می انجامد. فعلا که پرسپولیس در سرنوشت سازترین روزهایش آبستن حوادث عجیبی شده و درباره نوراللهی هم دو سه اتفاق ناگهان و همزمان رسانه ای شده است.


منبع: برترینها

تشخیص احتمال نابینایی با آزمایش خون

علت تاری دید علائم دژنراسیون دژنراسیون درمان دژنراسیون تاری دید

دژنراسیون ماکولا نام نوعی عارضه چشمی است که عموما افراد در سنین بزرگسالی به آن دچار می شوند. این بیماری می تواند در نهایت منجر به تاری دید و یا از دست دادن بینایی در مرکز دیدگان شود. در مرحله فعالیت پنهان این بیماری اغلب هیچ نشانه‌ای ندارد، اما به تدریج دید یک یا هر دو چشم کاهش یافته و حتی ممکن است دید چشمان به طور کامل از دست برود.

“دژنراسیون ماکولا” به طور معمول در افراد مُسن رخ می‌دهد، هر چند که عوامل ژنتیکی هم در این بیماری نقش دارند.

محققان امیدوارند از طریق آزمایش خون نشانه‌های اولیه این بیماری را تشخیص دهند تا با تزریق دارو، پیشرفت این بیماری را در مرحله نهان مهار کنند.

به طور تقریبی پنج میلیون نفر در جهان مبتلا به بیماری “دژنراسیون ماکولا” یا تباهی لکه زرد هستند. شاخص‌ترین علامت این بیماری ضعف در دید مرکزی مثل دیدن نقاط سیاه در محل تمرکز چشم یا پاک شدن کلمات هنگام خواندن کتاب است.

علت تاری دید علائم دژنراسیون دژنراسیون درمان دژنراسیون تاری دید

آزمایش خون مورد استفاده جهت تشخیص زودهنگام بیماری تباهی لکه زرد چشم، شامل بررسی ۸۷ پروتئین چربی است که در ۹۰ نفر عامل اصلی کاهش قدرت بینایی تشخیص داده شده است.

“جان میلر”، رئیس بخش چشم‌پزشکی بیمارستان ماساچوست گفت: از آنجایی‌که علائم اولیه بیماری تباهی لکه زرد چشم بسیار سطحی و غیرقابل تشخیص است، لذا تیم مطالعاتی ما تصمیم گرفت بر اساس شاخص‌های زیستی موجود در پلاسمای خون این بیماری مهلک را شناسایی کند.

وی در ادامه افزود: خوشبختانه نتایج آزمایش‌ها نشان داد که امکان تشخیص اولیه بیماری زوال لکه زرد چشم ناشی از کاهش تعداد سلول‌های عصبی در مرکز شبکیه چشم وجود دارد.

منبع: آفتاب


#تاری دید#درمان دژنراسیون#دژنراسیون#علائم دژنراسیون#علت تاری دید

ارسال شده در ۲ مهر ۱۳۹۶ توسط خانم انیسی با موضوع چشم و چشم پزشکی


منبع: دکتر سلام

شیوع بیماری های قلبی و عروقی با سبک زندگی جوانان

علل ایجاد بیماری های قلبی در جوانان چرا جوانان دچار بیماری های قلبی می شوند افزایش بیماری های قلبی در میان جوانان

بیماری حاد قلبی در بین جوانان ایرانی در حال شیوع پیدا کردن است و از علل آن می توان به تغذیه ناسالم، نداشتن تحرک بدنی، چاقی و مصرف سیگار و قلیان اشاره کرد. در این مقاله از دکتر سلام به شیوع بیماری های قلبی و عروقی میان جوانان پرداخته ایم. توصیه ما این است که حتما این مقاله را مطالعه کنید و از دست ندهید. با ما همراه شوید.

عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران به شیوع بیماری حاد قلبی در بین جوانان ایرانی اشاره و تاکید کرد: تغذیه ناسالم، آلودگی هوا، نداشتن تحرک بدنی، چاقی، و مصرف سیگار و قلیان از مهمترین عوامل بروز این بیماری در کشور است.

دکتر ایرج ناظری بر لزوم پیشگیری از ابتلا به بیماری های قلبی و عروقی تاکید کرد و افزود: در صورتی که مردم عوامل خطرساز این بیماری را کنترل کنند، حتما از شیوع بیماری قلبی پیشگیری می شود.

وی، احساس ناراحتی در قفسه سینه، تپش قلب، ضعف و خستگی زودرس، تنگی نفس، سرگیجه و تعریق را از جمله علائم این بیماری اعلام کرد و گفت: مردم باید به این علائم توجه کافی داشته باشند و در صورت بروز آنها به پزشک متخصص قلب مراجعه کنند.

متخصص قلب و عروق بیان کرد: کسانی که سابقه فامیلی این بیماری را دارند، باید توجه بیشتری به این بیماری داشته باشند و در صورت بروز علائم نسبت به مداوای آن اقدام کنند تا دچار مرگ ناگهانی نشوند.

وی به پیشرفت های کشور در زمینه کنترل و درمان بیماری های قلبی اشاره کرد و گفت: اغلب مردم ما تا ۳۰ سال پیش برای درمان بیماری قلبی به خارج از کشور می رفتند اما باتوجه به پیشرفت های فروان در این زمینه دیگر نیاز به اعزام بیماران به خارج از کشور نیست.

استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران با اشاره به اینکه در حوزه درمان با هیچ کشور تفاوتی نداریم، گفت: پزشکان ایرانی با بهره گیری از تجهیزات مدرن در صدد ارائه خدمات بهتر به بیماران هستند.

کاهش سن مبتلایان به سکته قلبی در ایران

وی، به کاهش سن مبتلایان به سکته قلبی در ایران اشاره کرد و گفت: برای پیشگیری از ابتلا به این بیماری کنترل قندخون، کلسترول، فشارخون و چربی بالای خون باید صورت گیرد که معمولا مردم از این کار غافل هستند.

ناظریان با اشاره به اینکه با پیشگیری از ریسک فاکتورهای خطرساز، بروز سکته های قلبی کاهش پیدا می کند، ادامه داد: معمولا هرچه سن بالاتر برود احتمال سکته قلبی بیشتر می شود اما براثر شیوع عوامل خطر این بیماری، شاهد هستیم که افراد با سن های پایین به این بیماری مبتلا می شوند.

وی بر لزوم مراجعه سریع افراد مبتلا به سکته قلبی به مراکز درمانی تاکید کرد و گفت: مراجعه به موقع این افراد به بیمارستان از بروز آسیب عضله قلب آنها جلوگیری می کند و خوشبختانه این اقدام در بیمارستان مجهز تهران و شهرستان انجام می شود.

در همین حال، رئیس انجمن آترواسکلروز (تصلب شرایین) ایران در زمینه مرگ و میر بر اثر بیماری قلبی گفت که روزانه ۳۰۰ نفر در ایران به خاطر بیماری قلبی جانشان را از دست می دهند و سکته های قلبی و مغزی ۴۵ درصد مرگ و میرهای کشور را موجب می شود.

دکتر مسعود قاسمی بیان کرد : بیماری های قلبی، بیماری های مغزی، تصادفات و سرطان ها، چهار عامل اصلی مرگ و میر در ایران را تشکیل می دهند.

این متخصص قلب و عروق ادامه داد، آمار ۳۰ درصد برای بیماری های قلب و عروق و ۱۵ درصد برای بیماری های مغز و اعصاب در کل مرگ و میرهای کشور، آمار بسیار بالایی محسوب می شود.

منبع: ایرنا


منبع: دکتر سلام