نامه اعتراض به رئیس‌جمهور درباره لغو کنسرت‌ها

جمعی از اهالی موسیقی در اعتراض به «لغو غیرقانونی کنسرت‌ها» در خانه موسیقی گرد هم آمدند و نامه‌ای را خطاب به رئیس‌جمهور امضا کردند.

به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی خانه موسیقی، این گردهمایی با حضور گروهی از هنرمندان حوزه موسیقی امروز (چهارشنبه، ١١ مردادماه) در خانه موسیقی برگزار شد.

متن نامه یادشده به این شرح است:

جناب آقای دکتر حسن روحانی
ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
با سلام، احتراما همانگونه که استحضار دارید، بخش عمده‌ای از جامعه فرهنگی – هنری ایران تحت فشار و ظلمی مضاعف قرار گرفته و روز به روز سرمایه‌های مادی و معنوی آن‌ها تحلیل می‌رود.
لغو غیرقانونی کنسرت‌ها در سال‌های اخیر و اوج‌گیری این بلیه در زمان دولت یازدهم، جان‌های شیرین را به لب رسانده و متاسفانه فریاد و فغان اهالی هنر موسیقی هم راه به جایی نمی‌برد.

جناب آقای رئیس‌جمهور

برپایی کنسرت مانند ساختن بنایی رفیع و توسط یک گروه چند ده نفره صورت می‌پذیرد که لغو آن را می‌توان به تخریب ساختمانی آماده سکونت تشبیه کرد! آیا قانونگذار برای فرد یا افرادی که ساختمانی را تخریب می‌کنند، مجازات و تاوانی در نظر نگرفته است؟

آیا بنایی را که پس از اخذ مجوزهای لازم و با خون دل‌های بسیار ساخته می‌شود، می‌توان خراب کرد و بدون عواقب و بدون هیچ‌گونه پرداخت خسارت کنار نشست و نظاره کرد؟

آقای دکتر روحانی، شما از بدو قبول مسئولیت خطیر ریاست جمهوری خوشبختانه از حقوق شهروندی سخن به میان آوردید و از لزوم بهره‌مندی و دفاع تمام شهروندان از حقوق حقه خودشان صحبت کردید. طرح آن مساله دلگرمی و امیدواری بسیاری، بویژه بین فعالان حوزه موسیقی پدید آورد. حال سوال اینجاست: آیا لغو کنسرت‌های قانونی مصداق بارز ضایع کردن حقوق شهروندی هنرمندان نیست؟ چه کسی پاسخگوی تضییع حقوق بر باد رفته این عزیزان است؟

جناب آقای روحانی اکثریت قابل توجه مردم ایران و بویژه اکثریت قاطع اهالی فرهنگ و هنرمندان ایران در انتخابات به جنابعالی رای دادند، چراکه به راه و دیدگاه فرهنگی شما باور داشتند و شما مشاهده کردید و دیدید که چگونه قاطبه هنرمندان در صحنه حاضر شدند و جانانه از انتخاب شما به‌عنوان رئیس‌جمهور حمایت کردند و اینک این هنرمندان پاک‌باخته نیازمند حمایت شما هستند.

هنرمندان و اهالی موسیقی هیچ‌گاه افزون‌طلب نبوده و نیستند، آن‌ها مطالبه زیادی ندارند؛ هنرمندان عرصه موسیقی فقط می‌خواهند موانع فعالیت قانونی آن‌ها برچیده شود، آیا این خواسته زیادی است؟!

هنرمندان و اعضای خانه موسیقی خواسته‌های بحق خود را به این شرح اعلام می‌کنند:

۱-  در آستانه تشکیل دولت دوازدهم ما هنرمندان موسیقی تقاضا داریم برای تصدی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فردی آگاه، شجاع و مدافع حقوق هنرمندان را که دلسوز فرهنگ و هنر ملی ایران باشد انتخاب کنید تا به تبع آن، مدیران کل ارشاد در شهرها و استان‌های کشور به سادگی و به سرعت تسلیم گروه‌های فشار و مخالفان فرهنگ و هنر نشوند.

۲-  دولت باید پشتوانه محکمی برای مجوزهای صادره خود باشد و پس از صدور مجوز برای کنسرت‌ها و یا هر برنامه دیگری تا پایان، پای کار بوده و از کیان و حرمت مجوزهای صادر شده دفاع کند.

۳-  در صورت لغو هر برنامه مجوزدار، دولت باید ساز و کار جبران خسارت و پرداخت تمام و کمال غرامت‌ها را در نظر بگیرد تا از این پس، هیچ هنرمندی متضرر رفتار غیرقانونی و اعمال سلیقه شخصی افراد نشود.

۴-  دولت باید به‌طور شفاف و روشن پشت پرده گروه‌های فشار و عواملی را که موجب لغو کنسرت ها می‌شوند، اعلام و نسبت به محکوم کردن آن‌ها در حمایت از هنرمندان اقدام کند.


منبع: عصرایران

ناطق‌نوری: گروه مرجع مردم امروز الزاماً روحانیت نیست

حجت الاسلام ناطق نوری تاکید کرد: اگر از مسئولیتی کناره‌گیری می‌کنم، دلیل اصلی آن باز گذاشتن میدان برای نسل جدید‌تر هست اگر چه این منافاتی با حضور در موقعیت‌های مشورتی که تجربه افراد در آن‌ها کارساز است ندارد و همچنان در خدمت نظام و انقلاب هستم.

به گزارش ایلنا،‌حجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری در دیدار اعضای انجمن اندیشه و قلم عنوان کرد:  روحانیت شیعه در ادوار مختلف تاریخ کشور، مرجع همه طبقات جامعه بوده است، البته در سال‌های اخیر این جایگاه تغییرات فاحشی پیدا کرده و گروه مرجع مردم امروز الزاماً روحانیت نیست که می‌بایست این موضوع آسیب‌شناسی شود.

او افزود: عده‌ای قائلند شاید دلیل این موضوع، ورود روحانیت به مدیریت اجرایی کشور و حضور در جایگاه‌های مدیریتی است، بنده فکر می‌کنم این حرف، جامع نیست و دوران درخشان اوایل انقلاب و دفاع مقدس با همه فراز و نشیب‌ها که اوج محبوبیت روحانیت و نافذ بودن نظرات آنان است، نشان می‌دهد که حضورشان در اجرا نمی‌تواند به تنهایی عامل تغییر رویکرد جدید در جامعه باشد، البته نحوه عملکرد ما در طول این سال‌ها محل بحث و بررسی است.

حجت الاسلام ناطق نوری تاکید کرد:‌ از طرف دیگر چنانچه بار‌ها گفته‌ام، فقدان احزاب شناسنامه‌دار و صاحب آرمان و نظریه خلأ بزرگی را در هدایت و راهبری جامعه بوجود آورده و تحقق مردم سالاری را هم دچار اختلال کرده است.

او گفت:  امروزه بیش از ۲۴۰ نهله و به تعبیر مقام معظم رهبری، قبیله سیاسی وجود دارد که قریب به اتفاق آنان فاقد مواضع روشن مبتنی بر نظریه‌پردازی و مرام نامه هستند، منابع درآمدی و نحوه فعالیت سازمانی روشنی ندارند و تکلیفشان نسبت به نیازهای راهبردی جامعه روشن نیست به همین خاطر هم حضور موثری در جامعه ندارند. خب در چنین شرایطی، طبیعی است که مثل کشتی بی‌لنگر در شرایط متغیر سیاسی، دائماً از این سو به سوی دیگر تغییر موضع می‌دهند.

حجت الاسلام ناطق نوری با بیان اینکه از جمله مشکلات گروه‌ها و احزاب سیاسی، فقدان جوان‌گرایی است، تصریح کرد:  متأسفانه این مهم، مانند موارد بسیار دیگر، در حد شعار باقی مانده است. باید برای نسل‌های جوان‌تر فرصت حضور را فراهم کرد و از انرژی و فکر نو آن‌ها در همه شئون جامعه از جمله فعالیت‌های سیاسی به طور جدی‌تر استفاده نمود.

 او ادامه داد: بنده در مشی سیاسی خودم سعی در پایبندی به این حرف داشته‌ام هم در بکارگیری نیروهای جوان در حوزه مسئولیت‌هایی که داشتم و هم از مجلس پنجم به بعد، با وجود اینکه در انتخابات مختلف امکان رأی آوردن داشته‌ام ولی از کاندیداتوری صرف نظر کرده و رسماً هم اعلام داشته‌ام که معتقدم رجال سیاسی بایستی برای قبول مسئولیت در کشور، عمری را تعریف کنند و به آن پایبند باشند ناگفته پیداست چنانچه در سایر ممالک دنیا هم رسم است بایستی برای انتقال تجربیات و نظرات آنان به نسل‌های جدید، تدبیری اندیشید.

حجت الاسلام ناطق نوری با اشاره به اینکه  لازم است یادآوری کنم بنده زمانی که در سال ۶۰ وزیر کشور شدم تنها ۳۸ سال داشتم، یادآور شد:  البته نمی‌خواهم شرایط خاص اوایل انقلاب و شکل گیری نظام را نادیده بگیرم اما تجربه اعتماد به جوانان اگرچه در آن مقطع از سر ناچاری اتفاق می‌افتاد ولی بسیار با ارزش و مفید بود. در دوران شکل گیری جهاد سازندگی مرحوم شهید دکتر بهشتی مکرراً به بنده می‌گفتند سعی کنید از نیروهای جوان استفاده کرده و بگذارید تجربه کسب کنند هر چند هزینه بر باشد.

 او خاطرنشان کرد: در تاریخ صدر اسلام هم موارد قابل توجهی وجود دارد که بطور مثال پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) زمانی که می‌خواهند برای اداره امور مدینه نماینده‌ای اعزام کنند، یک جوان ۲۱ ساله را انتخاب می‌کنند که اتفاقاً به مذاق افراد با تجربه و مسن هم خوش نمی‌آمد.  به هر تقدیر جای آن هست که اهل حل و عقد برای خلأ حزب آن هم با شرایط لازم در عرصه سیاست ایران و همچنین مفاهیمی از جمله نحوه تعامل احزاب با ساختارهای نظام ولایی، فکر سازنده‌ای بنمایند.

حجت الاسلام ناطق نوری در پایان تاکید کرد:  در مورد خودم هم چون مورد کنجکاوی بسیاری از دوستان بوده است، باید بگویم اگر از مسئولیتی کناره گیری می‌کنم، دلیل اصلی لنگر آن باز گذاشتن میدان برای نسل جدید‌تر هست اگر چه این منافاتی با حضور در موقعیت‌های مشورتی که تجربه افراد در آن‌ها کارساز است ندارد و همچنان در خدمت نظام و انقلاب هستم.


منبع: عصرایران

محمدرضا باهنر؛ مهندس لابی‌گری و مرد رایزنی‌های سیاسی

– بهناز عابدی: می‌پرسم چه خبر از آرزوهای کودکی؟ با دست هوا را هاشور می‌زند و می‌شمارد: «آرزو داشتم مهندس بشوم و سخنران و راننده»؛ آنچه هم در جوانی ملاقاتش کرد و هم در میانسالی. روزگار و خویشاوندی و البته زیرکی‌اش، ابر و باد و مه و خورشید سیاست را گردهم آوردند تا محمدرضا باهنر هم «مهندس» لابی‌گری و «سخنور» سیاسیون بشود و هم «فرمان» اصولگرایان را به دست بگیرد. مردی که همیشه از تندبادها دوری جسته، به آرامی سخن می‌گوید، به آرامی می‌خندد و حتی واکنش‌هایش هم آرام است.

«برادری» با آقای نخست‌وزیر، او را در جوانی به شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی می‌رساند و «اخوت» با سیاست او را به جانشینی پیر اصولگرایان در جبهه پیروان خط امام و رهبری. تا میراث «حبیب» اصولگرایان نه نصیب ریش‌سفیدان موتلفه شود و نه پیران جامعتین. اگرچه از مجلس دوم بر کرسی بهارستان «فرود» آمد اما «فراز»ش از مجلس هفتم بود؛ جایی که ردای نایب‌رییسی را به تن کرد و شد مرد دوم رکن دموکراسی.

آقای همیشه حاضر پارلمان‌های ایران، در کودکی برای قالی‌ها‌ نقشه می‌کشیده و امروز برای راه «راست»‌ها؛ چه آنهایی که در جامعه اسلامی مهندسین و جبهه پیروان خط امام و رهبری گردش آمده‌اند و چه آنها که در گوشه‌ای دیگر از مجمع‌الجزایر راست نشسته‌اند. مرد رایزنی‌های سیاست، بنا دارد در این گفت‌وگو سیاست را تحریم کند. حتی چانه‌زنی و مذاکره هم جواب نمی‌دهد؛ برای او فقط یک گزینه روی میز است: روایت تاریخ‌ها و خاطره‌ها.

هاشمي قوي‌ترين رييس مجلس بود

محمدرضا باهنر از جمله چهره‌هایی به شمار می‌آید که به سیاست‌بازی و لابی‌گری‌ معروف‌ است. این سیاست و زیرکی از کودکی همراه‌تان بوده است؟

راستش نخستین رفتار سیاسی‌ام در دانشگاه بود. سال ۵٠، دانشگاه علم و صنعت در رشته معماری قبول شدم. اول کار که وارد شدیم با عده‌ای از دانشجوهای دانشگاه‌های تهران قراری گذاشتیم؛ اواخر اسفند همان سال به بازار بزرگ تهران رفتیم و قرار گذاشتیم که تظاهرات به راه بیندازیم. البته این قرار، حرکت خیلی خطرناکی بود چون رژیم شاه آن موقع‌ها در برابر چنین حرکت‌هایی به هیچ‌وجه کوتاه نمی‌آمد و خیلی خشن برخورد می‌کرد. آنجا در فرصتی مناسب در مرکز بازار تظاهرات را شروع کردیم و شعارهای مرگ بر شاه و درود بر خمینی سر می‌دادیم. آن موقع هنوز به آیت‌الله خمینی، امام نمی‌گفتند. ١٠ دقیقه‌ای که شعار دادیم، نیروهای ساواک و پلیس محاصره‌مان کردند.

دستگیر شدید؟

بله؛ تعدادی فرار کردند ولی امثال من چون تازه به تهران آمده بودند خیلی سوراخ سنبه‌های بازار را بلد نبودند و چند نفری‌ دستگیر شدند که من هم جزوشان بودم. چهار، پنج ماهی زندان بودم در کمیته مشترک ساواک و شهربانی که الان هم به عنوان موزه کمیته مشترک روبه‌روی وزارت خارجه تهران واقع شده است و ملت می‌روند بازدید می‌کنند.

مدتی آنجا بودم و بعد به زندان اوین منتقل و بعد هم در دادگاه نظامی محاکمه شدم. البته در این چند ماهی که در زندان بودم، فشارهای جسمی و روحی و شکنجه و کتک زدن و اینها خیلی زیاد بود؛ دنبال این بودند که ما سازمان‌دهندگان این تظاهرات را لو بدهیم که خوشبختانه موفق نشدند.

غیر از جمع دانشجویان، گروه یا افراد دیگری هم در آن تظاهرات نقش داشتند؟ یعنی به تشکیلاتی وابسته نبودید؟

نه، خودمان بودیم فقط. بیشترشان از دانشجوهای فعال دانشگاه‌ها بودند. البته من تازه‌وارد بودم و من را خیلی در این قضیه نمی‌شناختند ولی خب نیروهای دیگر مثل بچه‌های سال بالاتری را بیشتر تحت نظر داشتند. بعدها شنیدم یکی، دو نفرشان در درگیری خیابان کشته شدند؛ در واقع شهید شدند. بعد از انقلاب، از آن جمع حدودا ۵٠ نفره که در بازار جمع شدند و بنای تظاهرات را گذاشتند، ١٠ نفرشان در درگیری‌های مختلف شهید شدند، عده‌ای هم دستگیر و بعدا محکوم به اعدام شدند. خلاصه اینکه، دو ترم از درس و دانشگاه بازماندیم. بعد تصمیم گرفتیم دوباره به درس و مشق بچسبیم و دانشگاه را تمام کنیم.

آقای باهنر! از آرزوهای کودکی چیزی خاطرتان هست؟

شاید اگر برای‌تان تعریف کنم، خنده‌تان بگیرد. من دبیرستانی بودم و نیمه‌شعبان یا عیدی که می‌شد، سخنران مشهوری را از تهران یا اصفهان دعوت می‌کردند، می‌آمد کرمان. مثلا مرحوم پرورش و آقای دکتر فریدونی از اصفهان می‌آمدند. آن موقع شیفته سخنرانی بودم. یادم هست سه آرزو داشتم: مهندس بشوم، سخنرانی و رانندگی یاد بگیرم.

جالب است که به هر سه آرزو هم رسیدید!

اینها دیگر ته آرزوهای من بودند، که خب به همه‌شان هم رسیدم، هم مهندس شدم، هم سخنرانی یاد گرفتم و هم گواهینامه گرفتم.

آرزوهای مادی نداشتید؟ مثلا پولدار شوید و فلان خانه و ماشین را بخرید؟

آن روزها وضعیت مالی خانواده‌مان خیلی بد بود. یعنی آن موقع خانواده‌ها اکثرا این طور بودند. خانواده ما خانواده‌ای طبقه سه بود. وضعیت به گونه‌ای بود که اگر تابستان‌ها و حتی وقتی بچه دبستانی بودیم کار نمی‌کردیم پول کفش و لباس و تحصیل در نمی‌آمد. البته آن‌ موقع تحصیل در مدارس مجانی بود ولی همین پول دفترچه‌ای، کتابی، قلمی، لباسی را هم در نمی‌آوردیم ، ادامه تحصیل سخت بود. برادری داشتم بزرگ‌تر از خودم و کوچک‌تر از شهید باهنر که نتوانست به این وضعیت سخت خانواده رضایت دهد و از همان سال دوم، سوم دبیرستان ترک تحصیل کرد و رفت دنبال کار و البته بعدها متفرقه رفت درس خواند. البته او هم مرحوم شده است؛ هردو اخوی‌مان به رحمت خدا رفته‌اند. شهید باهنر در سال ۶٠ و ایشان هم در سال ٨۴. دو خواهرمان هم مرحوم شدند و ۴ خواهر دیگر در قید حیات هستند.

پدر نمی‌توانستند کمک خرج‌تان باشند؟

پدر یک خواربارفروشی خیلی ساده‌ای داشتند. تقریبا تا قبل از انقلاب آنجا کار می‌کردند بعد ولی مغازه‌شان را تعطیل کردند چون درآمدی هم نبود و به همین دلیل مرحوم اخوی اوایل انقلاب بود که از پدر خواست کار را تعطیل کنند. ایشان تعطیل کردند و یکی دو سالی بیکار بودند؛ بعد حوصله‌شان نکشید و رفتند مغازه دیگری به اصطلاح دم دست یک روستایی کار کردند. تا سال ١٣٧٢ که مرحوم شدند همانجا کار می‌کردند.

خودتان از کی به طور جدی و برای کسب درآمد کار می‌کردید؟

از همان بچگی.

چه شغلی؟

در کرمان کارهایی که من داشتم کارهای دستی بود. مثلا نخستین کاری که شروع کردم در یک مغازه کفاشی بود. شاید سال دوم یا سوم دبستان بودم تابستان رفتم دم مغازه یکی از آشنایان که کفاشی داشت. در حرفه کفاشی، بعضی میخ‌هایی که روی کار می‌کوبند ممکن است کج بشود. برای اینکه میخ‌ها از بین نرود و دوباره قابل استفاده باشد به ما می‌گفتند بنشینید با چکش این میخ‌ها را صاف کنید؛ در واقع نخستین شغلم، میخ صاف‌کنی بود.

درآمدتان چقدر بود؟

ماجرا دارد! در آن کفاشی حدودا یک ماه مجانی کار کردم. در آن مغازه آنقدرها به شاگردی من نیازی نبود ولی خب خیلی رو گذاشتیم و رو برداشتیم تا قرار شد من دایم در آنجا مشغول به کار شوم. فقط هم عصرهای جمعه تعطیل بودیم؛ یعنی از صبح شنبه تا ظهر جمعه باید کار می‌کردیم. یک ماهی که گذشت دیدم اوستا پولی به من نداد. خجالتی و کمرو بودم ولی خجالت را گذاشتم کنار و گفتم اوستا بالاخره چیزی به من نمی‎‌دهید، دیدم دست کرد در جیبش و یک دوزاری به من داد. ‌

و نخستین حقوق محمدرضا باهنر شد یک دوزاری!

بله و تقریبا آن تابستان به همین روال ادامه داشت؛ یعنی اوستا هر هفته دوزار به من می‌داد.

دوزار حقوق، کفاف مخارج‌‌تان را می‌‌داد؟

برای ما دوزار هم خوب بود، ولی چند سال بعد رفتم پیش اوستای نقاشی در کرمان. مرحوم اخوی ما که کرمان بود شغلش نقاشی قالی بود؛ نقش قالی کرمان را می‌زدند. شاید اصفهان شما هم این شغل وجود داشته باشد. کارگاه‌هایی بود که نقش قالی تهیه می‌کردند. من چهار، پنج سالی آنجا ماندگار شدم. البته آن روزها مثل الان نبود؛ جوان‌ها از همان روز اول می‌دانستند که اگر بخواهند در شغلی اوستا شوند باید چندین سال حسابی کار کنند و آموزش عملی ببینند تا یواش‌یواش اوستا بشوند.

ولی مگر شما اصلا نقاشی بلد بودید؟

آنجا که رفتم یاد گرفتم. روزهای اول می‌رفتیم فقط جارو می‌زدیم و‌ تر و تمیز می‌کردیم ولی کم‌کم قلمی و کاغذ باطله‌ای دادند دست‌مان و گفتند این طور بکش. بعد از سه، چهارسال کم کم وارد شدم که چطور باید نقش بزنم. پنج زار حقوق داشتم.

هاشمي قوي‌ترين رييس مجلس بود

به پول امروز می‌شود چقدر؟

خب اگر بخواهیم نسبت‌ها را جوان‌های امروز متوجه شوند شاید فقط بشود با طلا و دلار مقایسه کرد. آن موقع‌ها یک دلار، پنج تومان بود. مثلا ما اگر روزی پنج زار می‌گرفتیم به قیمت امروز می‌شد روزی ٣٠٠ تومان و ماهی ٩ هزار تومان. به نسبت امروز حقوق‌مان خیلی کم بود. الان ساده‌ترین کارگرها روزی ١٠ هزارتومان می‌گیرند.

کار کردن به درس‌تان لطمه‌ای وارد نمی‌کرد؟

بیشتر حجم کار در تابستان‌ها بود، ولی خب من از نظر درسی حال و روز خوبی داشتم. بچه‌های ما حالا به ما متلک می‌اندازند و می‌گویند پدر مادرهای ما می‌گویند در دوران تحصیل شاگرد اول بودیم، کارنامه و اینها هم نیست که لو برود و ثابت بشود. ولی من واقعا درسم خوب بود. در دبستان، در درس‌های خواندنی مثل علوم و فارسی و اینها خیلی تنبل بودم و اصلا حالش را نداشتم بخوانم ولی در ریاضی دستم حسابی راه افتاده بود. ششم دبستان که بودم، موقع امتحانات ثلث دوم و سوم که می‌شد معلم‌مان دیگر بعد از چندسال من را شناخته بود، روز امتحان سوالات را جلوی من می‌گذاشت و اگر زمان امتحان یک ساعت بود به من می‌گفت ٢٠ دقیقه وقت داری جواب بدهی و اجازه نمی‌داد بقیه بچه‌ها امتحان را شروع کنند تا من برگه‌ام را تحویل بدهم.

چرا؟

حالا می‌گویم برای‌تان. وقتی من سوال‌ها را جواب می‌دادم، معلم‌مان می‌نشست همان جا برگه مرا تصحیح می‌کرد. عموما ٢٠ می‌گرفتم. بعد سوال‌ها را می‌داد به من می‌گفت حالا از بچه‌ها امتحان بگیر. از بچه‌ها امتحان می‌گرفتم و بعد خودم هم تصحیح می‌کردم. معلم هم نمره‌ها را وارد و امضا می‌کرد و می‌فرستاد برای دفتر.

پس از همان بچگی، نایب‌رییس بودید!

[می‌خندد] چون واقعا حساب و کتابم خوب بود و معلم‌ها یا به قول شما رییس‌ها به من اعتماد می‌کردند. سال ۵٠ که دانشگاه علم و صنعت قبول شدم، کرمان حدود ١٠٠ هزار نفر جمعیت داشت با حدودا ١۵ تا ٢٠ دبیرستان دخترانه و پسرانه. آن سالی که من کنکور دادم از کل این ١۵ دبیرستان ١٠ نفر در آزمون سراسری قبول شدند و بقیه رتبه قبولی نیاوردند. اصلا خصوصی و دولتی هم نبود فقط یک کنکور دولتی بود؛ نه دانشگاه آزادی در کار بود و نه پیام نور یا غیرانتفاعی یا چیزهای دیگر.

با این اوصاف، قاعدتا آنهایی که قبول می‌شدند، اسم‌شان مطرح و معروف می‌شد.

دقیقا همین طور است. روزی که نتیجه کنکور را اعلام می‌کردند همه کرمان می‌دانستند که مثلا پسر مشهدی و دختر کبری خانم قبول شده‌اند. آن موقع هم که اینترنت نبود و اسامی قبول‌شده‌ها را در روزنامه می‌زدند. تقریبا در روز اعلام اسامی، دیگر بعدازظهر که می‌شد در کل کرمان معلوم بود که برای مثال این ١٠ نفر در کنکور قبول شده‌اند. می‌خواهم بگویم کنکور قبول شدن کار واقعا سختی بود. البته کسی که کنکور قبول می‌شد از همان موقع دیگر معلوم بود که فاز زندگی‌اش عوض می‌شود. فقط سه دانشگاه در تهران بود که رشته معماری داشت: تهران، شهیدبهشتی و هنرهای زیبا. دانشجوهای معماری به محض اینکه وارد سال دوم و سوم دانشگاه می‌شدند، بلافاصله توسط این شرکت‌ها برای کار تور می‌شدند.

آن وقت این شرایط را با زمانه امروز مقایسه کنید. حتی برای فارغ‌التحصیل‌ها هم کار و کاسبی درست و حسابی نیست. شاید مسوولان ما چون در جوانی‌شان وضعیتی که شما داشتید را تجربه کردند، درک و برداشت درستی از اوضاع بیکاری امروز جوانان ندارند.

نمی‌توان گفت درکی از اوضاع ندارند، ولی خب شرایط امروز خیلی سخت‌تر از گذشته است و البته تعداد درس‌خوانده‌ها خیلی خیلی بیشتر. نمی‌دانم چطوری عرض کنم چون الان بیکاری زیاد هست ممکن است جوان‌ها دل‌شان بسوزد. وقتی در دوران کارشناسی بودم، اگر کل واحدها ١۴۴ تا بود، وقتی ٧٠ واحد را می‌گذراندیم، به یکسری شرکت‌های خاص برای کار می‌فرستاندمان. یادم هست تا ٢۵٠٠ تومان در ماه کار می‌کردم. یک مهندس کامل فارغ‌التحصیل سربازی رفته آن موقع حقوقش ۴٠٠٠ تومان بود. ولی خب ما در دوران دانشجویی تا نصف این مبلغ را می‌توانستیم دربیاوریم.

در واقع برخلاف امروز، برای جوانان گذشته همه‌چیز فراهم بود!

بله، بازار کار خیلی خوب بود. البته آن موقع در دولت دو تا شغل بیشتر نبود یا باید معلم می‌شدی یا در بخش نظامی خدمت می‌کردی؛ مثلا ارتشی می‌شدی یا به شهربانی می‌رفتی.

فقط همین دو راه؟!

نه می‌خواهم بگویم کار دیگری وجود نداشت. امروز آموزش و پرورش و فرهنگ و ارشاد و فلان و فلان هست. آن موقع اصلا این طور شغل‌ها نبود؛ یعنی حداکثر اگر در کشور ۵٠٠ هزار نفر شاغل بودند از این ۵٠٠ هزار نفر، ۵٠ هزار نفر در دولت بودند. ۴۵٠ هزار نفر دیگر یا کفاش بودند یا بقال یا آهنگر یا کارهای آزاد می‌کردند. بحث استخدام و این حرف‌ها نبود. بخش خصوصی وجود داشت ولی خیلی محدود بود. به همین دلیل هم بود که اگر کسی در دانشگاه قبول می‌شد از همان موقع می‌گفتند آقا تو دیگر در آینده نانت در روغن است؛ یعنی تکلیف روشن می‌شد.

البته خیلی از معلم‌های ما دیپلمه بودند ولی برای دیپلمه‌ها هم کار بود. یک شوخی هم بکنم؛ در انتخابات دو سه دوره قبل در تهران، بنده‌خدایی رفته بود برای ثبت نام و در قسمت میزان تحصیلات نوشته بود، ششم قدیم، معادل دکترا. [می‌خندد] البته حرفش هم راست بود. آن موقع، کیفیت تحصیلات خیلی بالا بود. یعنی هرکسی با هر استعدادی نمی‌توانست وارد فضای درس و تحصیل شود.

ولی خیلی‌ها هم هستند که آن موقع دانشگاه رفتند و آنقدرها هم که شما می‌گویید متفاوت از بقیه نشدند!

اغلب متفاوت می‌شدند چون طبقه اجتماعی و اقتصادی‌شان تغییر می‌کرد.

یعنی وضع اقتصادی شما هم بهتر شد؟ دیگر نگران هزینه درس و تحصیل نبودید؟

آن موقع، درس خواندن خیلی سخت بود. چه در مدرسه و چه در دانشگاه. یادم می‌آید تقریبا دبستانم را تمام کردم و می‌خواستم وارد دبیرستان بشوم؛ کتاب‌های دبیرستان خریدنی بود. با ابوی رفتیم بازار دم کتاب فروشی، قیمت آن موقع کتاب می‌شد هفت تومان و دو زار. شما نسبت‌ها را با همان عددی که گفتم حساب کنید. حدودا می‌شود هزار تومان امروز. پدر پول نداشت کتاب‌ها را بخرد و گفت درس دیگر بس است به اندازه کافی سواد داری، ریاضی‌ات هم که خوب است بیا دم مغازه کار کن. ابوی هم بنده خدا نه اینکه خسیس باشد، واقعا دستش خالی بود.

و واکنش شما؟

راستش چون به درس و تحصیل علاقه داشتم، دلم کمی گرفت ولی خب راه دیگری نداشتم. مرحوم شهید باهنر بیشتر قم و تهران بود. آن روزها، وسایل ارتباطی مثل امروز نبود که بشود با تلفن و اینها به سرعت خبرها را رساند. مرحوم اخوی از طریق واسطه‌ای شنیده بود که محمدرضا از تحصیل بازمانده و مثل محمدحسین باید برود دنبال کار. ایشان یک نامه نوشت به پدر و گفت شما از هر جا هست این هفت تومان را قرض کن و کتاب بخر و نگذار محمدرضا از درس باز بماند؛ من این پول را برای شما قسطی می‌فرستم.

هاشمي قوي‌ترين رييس مجلس بود

چرا قسطی؟

خب چون خود ایشان هم آنقدر پول نداشت. نمی‌توانست هفت تومان را یکجا بدهد.

شهید باهنر آن موقع شغل و سمتی داشتند؟

شهید باهنر قم بود. حوزه علمیه بود و حوزه علمیه هم بالاخره خیلی حقوق زیادی نمی‌داد. هفت تومان می‌شد پنج هزار تومان امروز. این پول را بچه‌ها امروز دو تا پفک می‌خرند. [می‌خندد] این ماجرا را ما بعدها متوجه شدیم و خود ایشان برای‌مان تعریف کرد.

چرا ایشان برای برادر دیگرتان چنین فداکاری نکردند؟

خب ایشان می‌دانست که من به درس علاقه دارم. از طرفی دیگر شهید باهنر و شهید مفتح و شهید مطهری از معدود روحانیونی بودند که همزمان با تحصیلات علوم دینی، تحصیلات دانشگاهی را هم داشتند؛ یعنی به اهمیت علم و تحصیل آگاه بودند. ایشان دانشجوی دانشکده تاریخ دانشگاه تهران بود. در ضمن با لباس روحانیت آمده بودند تهران. ایشان خودش تعریف می‌کرد می‌گفت من موقعی که در تهران تحصیل می‌کردم صبح‌ها یک ساعت زودتر از خانه بیرون می‌آمدم تا از میدان قیام تا دانشگاه را پیاده بروم؛ خانه‌شان میدان قیام فعلی است، آن موقع‌ها می‌گفتند میدان شاه.

خب چرا پیاده؟

چون می‌گفت من یک قران یا سی شاهی داشتم که ظهر نانی چیزی بخرم و بخورم. اگر صبح آن یک قران را خرج بلیت اتوبوس یا تاکسی می‌کردم دیگر ظهر از ناهار خبری نبود. آن وقت شما فرض کنید ایشان با این وضعیت معیشتی سخت، پذیرفته بود که ماهی یک تومان جمع کند و قسط کتاب‌های من را بدهد.

بعد از پایان دانشگاه، در تهران ماندگار شدید یا برگشتید کرمان؟

درس که تمام شد بله، دوباره برگشتم کرمان. دیگه موقع سربازی‌ام بود. دوره آموزشی را در شیراز بودم و دوران خدمت را در همان کرمان. به اصطلاح آن موقع، سربازها سه گروه بودند: یک گروه عادی بودند و یک گروه امریه مثبت داشتند و یک گروه امریه منفی. امریه مثبت‌ها آنهایی بودند که کسی سفارش‌شان را می‌کرد داشتند، یک تیمساری، یک امیری از ارتش و اینها.

پارتی‌بازی بود؟

نه رسمی و قانونی بود. مثلا می‌گفتند این را فلان جا بگذارید که سختی زیادی تحمل نکند. ولی امریه منفی‌ها برعکس بودند، حتما به پادگان‌های دورافتاده فرستاده می‌شدند. حتی به پادگان رزمی هم نمی‌فرستادند و تلاش می‌کردند که حداقل سلاح‌ها و آموزش‌ها را در اختیار آنها بگذارند، باشه فقط آموزش تیراندازی و اینها گاه گاهی بود.

شما جزو کدام گروه بودید؟

من منفی بودم. خوب من سابقه زندان داشتم. این روشن بود و در پرونده من هم ثبت شده بود.

درجه‌تان در دوران خدمت چه بود؟

آن موقع لیسانسه‌ها ستوان دوم می‌شدند. من هم چون لیسانس معماری داشتم و مهندس معماری شده بودم، درجه ستوانی گرفتم ولی با امریه منفی.

فضا و امکانات تهران هوس ماندن در پایتخت را به سرتان نینداخت؟

تهران که بودم، خب امکانات تحصیلی چندانی برایم فراهم نبود؛ یعنی پدر اصلا نمی‌توانست پولی، چیزی به ما بدهد. تهران هم که آمدم می‌رفتم خانه شهید باهنر. منزل ایشان آن موقع در خیابان ستارخان بود و دانشگاه ما در خیابان نارمک. تقریبا سه کورس اتوبوس فاصله داشتیم. خدا ان‌شاءالله به همسر شهید باهنر که هنوز هم در قید حیات هستند، سلامتی بدهد. ایشان خیلی به من محبت داشتند.

شهید باهنر چند سال از شما بزرگ‌تر بودند؟

١٨ سال. دقیقا وقتی من به دنیا آمدم، ایشان از کرمان رفت به قم. اتفاقا سوال خوبی پرسیدید، جالب است بدانید من در طول ١٨ سال تحصیلم تا پایان دیپلم، ایشان را خیلی کم می‌دیدم چون شهید باهنر هردوسالی یک‌بار، ١٠ روزی می‌آمد کرمان؛ بنابراین من تا قبل از ورود به دانشگاه، مجموعا دو ماه بیشتر با ایشان نبودم. در دوران دانشگاه ولی دیگر منزل ایشان اقامت داشتم.

خاطره‌ای، عکسی، روایتی هم از آن دو ماه ثبت شده است؟

شاید تعجب کنید ولی من بعد از شهادت ایشان تازه متوجه شدم که حتی یک عکس هم با شهید باهنر ندارم.

آن موقع هنوز برای‌تان آستین بالا نزده بودند؟

وارد مرحله شناسایی شده بودیم.

یعنی چه؟

یعنی دنبال یک مورد فرد خوب و مناسب بودیم. در تهران، یکی از آشناهای همسر شهید باهنر را به من معرفی کردند. با هم مذاکره و صحبت کردیم و به تفاهم رسیدیم. اما جلسه آخر ایشان یک سوالی کرد و گفت شما وقتی ازدواج کردید کجا می‌خواهید زندگی کنید. گفتم خب معلوم است، می‌روم کرمان. ایشان گفت همه بچه‌های کرمان آمده‌اند تهران، آن وقت تو می‌خواهی بروی کرمان؟!

بالاخره معامله‌تان شد یا نه؟

نه دیگر؛ سر این قضیه تفاهم نشد و من به کرمان رفتم و آنجا با یک خانم دیگر ازدواج کردم. بعد از ازدواج زن و شوهرها اصولا با هم شوخی می‌کنند، به همسرم گفتم تو بهتر از من نصیبت نمی‌شد!

و جواب ایشان؟

ایشان هم دقیقا همین را گفت. [می‌خندد] گفتم قبل از من خواستگاری، چیزی هم داشتی؟! گفت بله، من در تهران درسم که تمام شد، آقای مهندسی به خواستگاری‌ام آمد و با هم به تفاهم رسیدیم. وقتی پرسیدم کجا می‌خواهی زندگی کنی، گفت همین تهران. گفتم ولی من کرمانی هستم و می‌خواهم در کرمان باشم. خلاصه ماجرای‌مان در قضیه ازدواج و تهران و کرمان شبیه به هم بود.

ولی بالاخره هر دو آمدید تهران.

بله دیگر دوسالی که از ازدواج‌مان گذشته بود، یعنی سال ۶٠ مجبور شدیم بیاییم تهران.

دوران دانشجویی، خودتان کسی را در بین همدانشگاهی‌ها برای ازدواج زیرنظر نداشتید؟

نخیر؛ من می‌گفتم تا فارغ‌التحصیل نشوم، ازدواج نمی‌کنم. آن موقع هم، معذرت می‌خواهم، دخترهای میانه حال کم بودند؛ یا کلا بی‌حجاب بودند و دنبال دوست و رفیق که تیپ‌ و فرهنگ‌شان به ما نمی‌خورد یا خیلی محدود و مذهبی. آنهایی که مذهبی بودند، مذهبی صرف نبودند، خیلی انقلابی بودند.

هاشمي قوي‌ترين رييس مجلس بود

شما مورد دوم را نمی‌پسندید؟

بحث خوش آمدن یا نیامدن نبود. ببینید، انقلابی‌های آن موقع مثل امروز نبودند؛ اهل مبارزه و دستگیر شدن و اینها بودند. یعنی این خطرات در زندگی‌های پسرها و دخترهای مذهبی بود. ولی به طور کلی، هم‌تیپ‌های شخصیتی ما چون جوانی‌شان با روزهای اوج گرفتن انقلاب مصادف شده بود، خیلی‌ها قید ازدواج را می‌زدند.

ولی خب شما از آن دسته نبودید که قید ازدواج را بزنید!

من هم تیر۵٨ ازدواج کردم؛ یعنی بعد از اینکه انقلاب پیروز شد، احساس کردیم خب کار و رسالت‌مان را انجام داده‌ایم و حالا می‌توانیم ازدواج کنیم.

آقای مهندس! شما جوانی هم کردید؟

جوانی؟ زیاد نه.

چرا؟

برای‌تان تعریف کردم که روزگارم چگونه می‌گذشت؛ فرصت جوانی کردن نبود.

جوانی کردن یعنی چه؟

جوانی کردن یعنی شنگول بودن، خوش بودن. البته کارهای بی‌ربط زیاد می‌کردیم.

مثلا؟

برای نمونه، خب ما رشته معماری بودیم و پروژه‌های‌مان خیلی پرکار بود به همین خاطر بعضی شب‌ها، مجبور می‌شدیم با همکلاسی‌ها در دانشگاه بمانیم. آنجا خوابگاهی نبود و مجبور بودیم در دانشکده بمانیم. یادم هست شبی بود که یک پروژه خیلی سنگین را باید فردایش تحویل می‌دادیم. ١٠ تا ١۵ نفر بودیم و تا ساعت ٩ شب کار کردیم. همیشه اغلب می‌رفتیم همان نارمک ساندویچی چیزی می‌خوردیم. اما آن شب یکی از بچه‌ها پیکان قراضه‌ای داشت، گفتیم برویم کرج شام بخوریم. این شام خوردن دو ساعت طول کشید و به تکمیل پروژه‌ها نرسیدیم و مجبور شدیم فردا نیمه‌تمام تحویل دهیم! از این کارهای این تیپی. البته یک دوره خارج از کشور هم رفتم که خیلی خوب بود و دیگر چنین فرصتی نصیبم نشد. دانشگاه اردویی علمی- سیاحتی گذاشت. بچه‌های رشته معماری اردوی‌شان به اروپا افتاده بود و مدتش هم یک ماه بود.

با هزینه دانشگاه؟

نصف پولش را دانشگاه قبول کرد و نصف پولش را خودمان باید می‌دادیم. خرج سفر ١٠ هزارتومان می‌شد. من هم که دیگر برای خودم درآمد داشتم و از این لحاظ اوکی بودم. از چهارکشور اروپایی بازدید کردیم: انگلیس، آلمان ، اسپانیا و ایتالیا. مثلا ما تاریخ هنر ١ و ٢ داشتیم و تاریخ هنر ٢ ما که سه واحد بود فقط در رم درس داده می‌شد. استاد یک ترم درس می‌داد و بعد هم امتحان می‌گرفت که البته اصلا کتبی نبود. مثلا فرض کنید هزار تا اسلاید را به ما درس داده بود، بعد سر امتحان، به طور اتفاقی یکی از این اسلایدها را روی دیوار می‌انداخت و از بچه‌ها می‌خواست که توضیح بدهند.

نخستین سفر خارجی‌تان بود دیگر؟

جالب است بدانید من آن سفر را در خاطراتم هم نوشته‌ام: سفر اروپا هم نخستین اردوی سیاحتی من بود و هم نخستین باری بود که سوار هواپیما می‌شدم. تا آن روز، در عمرم سوار هواپیما نشده‌ بودم و نمی‌دانستم چی به چی هست؛ هیجانات خیلی بالا بود. البته در بچگی گاهی تخس بازی هم در‌آوردم. امیدوارم بچه‌های امروز یاد نگیرند. پاییز و زمستان در کرمان خیلی هوا زود سرد می‌شد. در مدرسه ما بخاری‌های زغالی نصب کرده بودند و دولت، زغال‌سنگ‌ها را سهمیه‌ای کرده بود. آذر خیلی هوا سرد شد؛ طوری که نمی‌توانستیم داخل کلاس برویم.

هرچقدر می‌رفتیم به مدیر مدرسه می‌گفتیم که ما نمی‌توانیم در کلاس طاقت بیاوریم، می‌گفت زغال‌سنگ نداریم و باید اول دی بشود تا سهمیه‌مان را بدهند. من دیدم این طوری نمی‌شود. یک روز صبح با بچه‌ها قرار گذاشتیم و زودتر رفتیم مدرسه. یکی از صندلی‌های چوبی کلاس را خرد کردیم و انداختیم داخل بخاری. معلم وقتی به کلاس آمد خیلی خوشش آمد که چه کلاس گرمی! اولش کسی متوجه نشد، یکی، دو ساعت بعد همه متوجه شدند. آقای مدیر آمد و خیلی هم کنکاش کرد تا بفهمد باعث و بانی این کار چه کسی بوده ولی خب بچه‌ها باهم متحد بودند و لو ندادند. آقای مدیر هم گفت همه کلاس با هم تنبیه می‌شوند، باید یک هفته بروید در حیاط و در سرما درس بخوانید.

مبارزه سیاسی را از کی شروع کردید؟

قبل از انقلاب، من ٢٧، ٢٨ سال بیشتر نداشتم. خیلی درگیر انقلاب بودیم؛ دنبال مجسمه پایین کشیدن و اینها بودیم. انقلاب که پیروز شد، ١۵ نفر در کرمان بودیم که حسابی کاری بودند. من خودم خیلی از نهادهای انقلابی را راه انداختم. نخستین کار این بود که یک کمیته تشکیل دادم: کمیته مبارزه با گران فروشی مثلا. بعد کمیته انتظامات را راه انداختیم که شد کمیته انقلاب. به محض اینکه حضرت امام حکم بنیاد مسکن را دادند، رفتیم آنجا. شهید باهنر در شورای انقلاب بود؛ یعنی وزیر نبود و ما هنوز به ایشان دسترسی داشتیم.

هنوز تابستان نشده بود، یادم هست پیشنهاد را دادم که بچه‌های دانشگاه و دانش‌آموزان تابستان‌ها بیکار هستند و خوب است که اردوهایی را راه بیندازیم تا اینها بروند در روستاها به مردم کمک بکنند. بودجه نداشتیم و مشکل را با شهید باهنر در میان گذاشتیم. ایشان بودجه‌ای دولتی برای ما جور کرد. فکر می‌کنم حدودا یک میلیون تومان در آن کار به ما کمک کرد. تیرماه، اردوهای جهادی را راه انداختیم و حضرت امام هم در همان ماه حکم تاسیس جهاد سازندگی را صادر کردند؛ یعنی قبل از اینکه جهاد سازندگی در کشور ایجاد شود، ما اردوهای جهادی را راه انداخته و به نوعی پیشتاز بودیم.

نخستین سمت دولتی‌تان چه بود؟

یک آقایی بود که در دوران مدرسه ناظم مدرسه ما بود. بعضی وقت‌ها هم کتکم می‌زد. وقتی دیر می‌رفتم کف دستم را می‌گرفتم و او با چوب یا شلاق می‌زد؛ هنوز دردش یادم هست. ایشان شد استاندار کرمان. به من پیشنهاد کرد که بروم معاون سیاسی استاندار بشوم. پذیرفتم و این در حقیقت نخستین پست رسمی و دولتی من بود.

و بعد از معاونت سیاسی استانداری؟

حدودا یک سال آنجا بودم. بعد از آن دیگر ماجراهای هفت تیر و هشت شهریور پیش آمد. حزب جمهوری در تهران می‌خواستند کنگره برگزار کنند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای آن موقع، دبیرکل حزب بودند و آقای هاشمی و مهندس موسوی، آقای طبرسی و همه شخصیت‌های مهم انقلاب هم قرار بود در آن کنگره حضور داشته باشند. جریانات هفت تیر و هشت شهریور ما را خیلی نگران کرده بود و تامین امنیت کنگره یکی از دغدغه‌های مهم محسوب می‌شد، چون می‌گفتیم اگر خدایی ناکرده اتفاقی بیفتد، ناگوار خواهد بود. خلاصه من زن و بچه را رها کردم و آمدم تهران؛ نخستین فرزندم تازه اسفند سال ۶٠ به دنیا آمده بود.

همسرتان اعتراض نکردند که کجا می‌خواهی بروی یا چرا می‌خواهی بروی؟

چرا؛ خیلی هم سوال و جواب کرد ولی خب من چاره دیگری نداشتم. یک‌تنه آمدم تهران تا کمکی بکنم. البته مسائل امنیتی را هم به لحاظ تخصصی خیلی نمی‌دانستم ولی خب گفتم می‌رویم از سپاه و بقیه کمک می‌گیریم.

شما مسوول حفاظت بودید؟

تقریبا؛ البته حالا اینها می‌ماند برای خاطرات مفصلی که باید بگویم. این را خلاصه می‌گویم. در روزهایی که داشتیم برای برگزاری کنگره آماده می‌شدیم، یک شب قبل از مراسم، در ستاد مرکزی خبر دادند که آقای خامنه‌ای دارند برای بازدید می‌آیند. ایشان آن موقع هم رییس‌جمهور بودند و هم مدیرکل حزب. وقتی ایشان آمدند، من گزارشی از وضعیت امنیتی و اطلاعات دبیرخانه‌ای را در اختیارشان گذاشتم و همچنین تعداد افرادی که برای نامزدی ثبت‌نام کرده بودند. آن زمان، ٣٠ نفر می‌توانستند از طریق رای‌گیری به شورای مرکزی راه پیدا کنند. نزدیک به ١٠٠ نفر از مناطق گوناگون نامزد شده بودند. اسامی را که دیدند، گفتند باهنر چرا خودت اسم ننوشتی، گفتم من قرار نیست ثبت نام کنم، من فقط آمده‌ام تهران تا کنگره را برگزار کنم و برگردم. ایشان گفتند نه، حتما نام‌نویسی کن.

چون با شهید باهنر برادر بودید، ایشان شما را می‌شناختند یا شخصا هم آشنایی داشتند؟

نه دیگر؛ چون برادر شهید باهنر بودم. همه به همین دلیل مرا می‌شناختند.

به حرف‌شان گوش دادید؟

راستش خیلی جدی نگرفتم. یک ساعت بعد از رفتن ایشان، آقای هاشمی آمد. ایشان هم عضو شورای موسس حزب بود. آقای هاشمی هم وقتی لیست را دید، همان حرف آقای خامنه‌ای را تکرار کرد.

این همه اصرار برای ثبت‌نام شما چه بود؟

برای خودم هم عجیب بود. من اول فکر کردم که آنها از قبل با هم تفاهم کرده‌اند، ولی بعدها متوجه شدم دلیلش این بود که چون محمدجواد باهنر شهید شده بود، آنها علاقه داشتند که اسم باهنر در حزب زنده بماند. چون فرد دیگری نبود، به من می‌گفتند بیا ثبت نام کن.

هاشمي قوي‌ترين رييس مجلس بود

و بالاخره چه کسی پیروز شد؟

حرف آنها به کرسی نشست. سرانجام ثبت نام کردم و از بین ٢٠٠، ٣٠٠ نامزد، من هم به شورای ٣٠ نفره مرکزی راه پیدا کردم. همه این افراد از شخصیت‌های شناخته شده و مهم بودند، به جز بنده.

در واقع از رانت شهید باهنر استفاده کرده بودید؟

نمی‌شود گفت رانت، ولی خب همه رای‌های من به خاطر ایشان بود چون هیچ کس من را نمی‌شناخت و سابقه چندانی هم نداشتم. دیگر مجبور شدیم خانه مان در کرمان را بفروشیم و بیاییم تهران. ایشان هم کمی غر زدند. البته این همسرم که الان دارم درباره‌شان حرف می‌زنم به رحمت خدا رفته‌اند.

چطور راضی‌ شدند؟

اتفاقا همیشه پیش خودم می‌گفتم چطور راضی‌اش کنم. گفتم خب شما که لیسانس مهندسی الکترونیک داری، بیا تهران درست را ادامه بده. بالاخره کم‌کم راضی شد.

و خانه و زندگی را آوردید تهران. به جز حضور در حزب، چه فعالیتی داشتید؟

انتخابات دوره دوم مجلس نزدیک بود. یک دسته کرمانی آمدند سراغ من و گفتند بیا کاندیدای مجلس بشو. یادم هست در جواب‌شان گفتم مگر مملکت اینقدر بی‌آدم شده که من باید نماینده مجلسش بشوم! خلاصه از آنها اصرار بود و از من انکار. بالاخره قبول کردم و از بافق نامزد شدم.

چرا بافق؟ چرا از همان کرمان نامزد نشدید؟

همه مثل شما برای‌شان سوال شده بود. چون من در بافق به دنیا آمده‌ بودم و در آنجا شغلی نداشتم. عده‌ای از دوستان آنجا پرس و جو کرده و دیده بودند جای خالی باهنر در بافق است. نماینده دوره اول‌شان را قبول نداشتند به خاطر همین به من گفتند بیا از آنجا نامزد بشو. آقای دکتر نوحی، نمی‌دانم اسمش را شنیدید یا نه؛ ایشان رییس دانشگاه شهید رجایی بود و از پزشکان مشهور. ایشان هم دخیل من شد. داماد مرحوم آقای خزعلی بود و اهل بافق. بالاخره انتخاب شدم. همین حضور در حزب و مجلس باعث شد پله‌های ترقی خیلی زود طی شود.

ترفیع مقام داشتید؟

خب ببینید در مجلس و همینطور در حزب، خیلی‌ها توجه‌شان به من جلب شد و می‌گفتند فلانی آدم فعال و خوش‌فکری است. مثلا حضرت آقا بعد از یک سال که در حزب بودم، ریاست حزب تهران را به من واگذار کردند؛ درحالی که خیلی از اعضای شورای مرکزی بیکار بودند و می‌توانستند این حکم را برای دیگران بزنند ولی خب من را انتخاب کردند. دست‌خط‌شان را هنوز هم دارم.

جایگزین چه کسی شدید؟

آقای شهیدی را می‌شناسید؟ قبل ترها مسوول روزنامه رسالت در قم بود. ایشان می‌خواستند استعفا کنند و بروند، حضرت آقا من را جایگزین همین آقای شهیدی کردند. البته قبل از آن، من در امور استان‌های حزب که آقای دری‌نجف‌آبادی مسوولیتش را برعهده داشتند، قائم مقام بودم. همیشه دوست داشتم پله‌پله بروم بالا. حتی وقتی به مجلس رفتم هم، دوره اول خیلی کم‌تحرک بودم و بیشتر تلاش می‌کردم تا کار یاد بگیرم.

از هفت دوره نمایندگی، پنج دوره را از تهران کاندید شدید، چرا؟

خب بعد از مجلس دوم، چون من دیگر عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شده بودم و رییس تشکیلات تهران، اسمم را در فهرست تهران گذاشتند و گفتند بهتر است از تهران کاندید بشوی. دوره سوم و چهارم و پنجم از تهران بودم. دوره ششم که کاندیدا شدم در تهران رای نیاوردم. برای دوره هفتم دوستان توصیه کردند که رای تهران آمد، نیامد دارد و ریسکش بالاست به همین خاطر از کرمان کاندیدا شدم و رای خوبی آوردم. ولی دوره هشتم و نهم چون فضای تهران مشخص بود و می‌دانستیم که ریسکی ندارد، دوباره از تهران کاندیدا شدم.

محمدرضا باهنر رکورددار نمایندگی است یا رقیب هم دارد؟

در ایران سه نفر هستیم که این رکورد را داریم؛ یعنی ٢٨ سال نمایندگی. من و حاج احمد ناطق نوری و آقای عبداللهی. آقای ناطق نوری به خاطر سن و سالش دیگر نمی‌توانست برای مجلس دهم ثبت نام کند ولی من و آقای عبداللهی داوطلبانه ثبت نام نکردیم. به قول جوان‌های امروز، ما دو نفر ژنرال هفت ستاره هستیم.

می‌گفتند شما در دوران نایب‌رییسی مجلس، جلسات را مستبدانه اداره می‌کردید.

بله، درست است. چون مدیریت مجلس با مدیریت سایر قوا فرق دارد. در مجلس، رییس جلسه باید بتواند دل نماینده‌ها را به دست بیاورد. اما این دل به دست آوردن دو مدل است: یکی اینکه آدم خیلی در مقابل‌شان کوتاه بیاید و دیگر اینکه به این حس برسند که طرف آدم توانمندی است و باید حرفش را بپذیرند. یادم هست در مجلس هفتم من رییس جلسه بودم. آقای سیدمهدی طباطبایی که معلم اخلاق هستند، قبل از دستور سخنرانی داشتند. وقتی آمدند پشت تریبون گفتند ما با مجلسی روبه رو هستیم که سه رییس دارد: یکی‌ آقای حداد است که مجلس را شاعرانه اداره می‌کند، یکی‌شان آقای ابوترابی است که متواضعانه اداره می‌کند و یکی هم باهنر است که مستبدانه اداره می‌کند.

[می‌خندد] بعضی وقت‌ها کاری را که روسای دیگر ظرف سه ساعت در مجلس حل و فصل می‌کردند، من نیم ساعته تمامش می‌کردم. یعنی اگر کسی می‌خواست تخطی بکند، کسی می‌خواست شوخی بکند و اینها، می‌گفتم کار را باید ببریم جلو، وقت این کارها نیست. در کوتاه‌مدت، خیلی‌ها از دستم عصبانی می‌شدند ولی در دراز مدت، خیلی‌های‌شان به من محبت داشتند. مثلا جلسات بررسی بودجه، مجلس ١٠، ١۵ روزی به‌شدت در شیفت‌های صبح و عصر و بعضی شب‌ها درگیر بود. روز آخر که می‌خواستیم بودجه را ببندیم، اصولا رییس‌ها در می‌رفتند و جلسه را تحویل باهنر می‌دادند تا یک جوری مساله را تمام کند.

در ماجرای تصویب برجام، اگر شما رییس جلسه بودید، آن ٢٠ دقیقه معروف می‌شد چقدر؟

تصویب برجام بحثش سیاسی است. بهتر است واردش نشویم.

واقعیت دارد که همه‌چیز در ٢٠ دقیقه بسته شد؟

در ٢٠ دقیقه تصویب شد ولی واقعا جو رسانه‌ای خیلی زیاد و بعضا نادرستی برایش ایجاد شد. فقط نباید زمان تصویب را دید، روی برجام و بررسی آن خیلی کار کرده بودند و دو، سه ماه درگیرش بودند.

مدیریت مستبدانه در اداره مجلس را در خانه هم داشتید؟

نه، من در خانه خیلی با بچه‌هایم دوست هستم. چهار دختر و یک پسر دارم از همسر قبلی‌ام دارم و خیلی رفیق با آنها رفیق هستم. همسر مرحومم برای خودش یلی بود. وقتی دوباره آمدیم تهران، درسش را ادامه داد و بعد هم دکترایش را در رشته فیزیک حالت جامد از دانشگاه انگلیس گرفت. همزمان درس می‌خواند، در آموزش و پرورش تدریس می‌کرد و سه بچه را هم بزرگ می‌کرد و می‌برد مهدکودک و می‌آورد.

همسرتان هم سیاسی بودند یا…؟

حسابی! خیلی سیاسی بود و علیه اصلاح‌طلبان کار می‌کرد.

همسر دوم‌تان چطور؟

همسر دومم عضو هیات علمی دانشگاه آزاد هستند و البته خیلی سیاسی نیستند. از ایشان هم یک پسر دارم. نوه بزرگم امسال می‌رود کلاس هشتم و این پسرم می‌رود کلاس پنجم!

هاشمي قوي‌ترين رييس مجلس بود

چند بار تا یک قدمی رییس شدن رفتید ولی چرا هیچ‌وقت رییس نشدید؟ نخواستید یا نشد؟

واقع قضیه این است که همیشه فکر می‌کردم آدم در یک مجموعه نباید خودش را جلو بیندازد. می‌شود عقب‌تر ایستاد و بر امور نفوذ داشت. برای مثال، در مجلس هفتم، اگر می‌خواستم رییس بشوم می‌توانستم؛ این را همه می‌دانند. تقریبا یک ماه مانده به تشکیل مجلس هفتم، شاید با ١۶٠-١۵٠ نفر از نمایندگان منتخب، تک‌تک جلسه گذاشتم و برای‌شان دلیل و منطق آوردم که من نباید رییس بشوم و بهتر است آقای حداد رییس شوند. این کار درست برخلاف لابی‌گری‌های مرسوم در دنیاست که طرف می‌رود جلسه می‌گذارد که بیایید به من رای بدهید.

خب دلیل‌تان چه بود؟

شرایط آن زمان اقتضا می‌کرد. می‌گویم که، اینها بحث‌های سیاسی است و نمی‌خواهم فعلا واردش شوم.

در مجموع با چند تا رییس در مجلس کار کردید؟

تقریبا با همه کار کردم. آقای هاشمی، آقای ناطق، آقای کروبی، همه دیگر. نه اینکه لزوما در هیات رییسه باشم ولی در دوران نمایندگی با تمام روسای مجلس کار کردم. با دولت آقای خامنه‌ای، دولت‌های آقای هاشمی، آقای خاتمی و احمدی‌نژاد. من با هر ١١ دولت جمهوری اسلامی کار کرده‌ام، به عنوان نماینده در مجلس. فقط مجلس ششم غیبت داشتم که خب در مجلس پنجم و هفتم با آقای خاتمی کار کردم. بنابراین من با همه دولت‌ها بودم.

و قوی‌ترین رییس مجلس از نظر محمدرضا باهنر؟

قوی‌ترین؟ والا هرکدام‌شان ابعاد گوناگونی داشتند ولی خب آقای هاشمی قوی‌تر از همه بود چون جایگاهش بالاتر از ریاست مجلس بود؛ یعنی عملا آن موقع، وزرا بیشتر از اینکه بروند به نخست‌وزیر گزارش بدهند، می‌آمدند به آقای هاشمی گزارش می‌دادند. تقسیم کار در اوایل انقلاب به گونه‌ای بود که آقای هاشمی رییس مجلس شد، شهید بهشتی رییس قوه قضاییه و حضرت آقا هم رییس‌جمهور شدند. در جایگاه بعد از آقای هاشمی در ریاست مجلس هم آقای ناطق قرار داشتند.

بیشترین تنش مجلس در سال‌های بعد از انقلاب، با کدام دولت بود؟

دولت‌های نهم و دهم.

می‌گفتند برای شهردار شدن آقای احمدی‌نژاد خیلی اصرار داشتید.

بله. با رییس‌جمهور که آقای خاتمی بود و وزیر وقت دعوا هم کردم.

چرا؟

چون من با آقای احمدی‌نژاد ٢٠ سال سابقه کار سیاسی مشترک داشتیم. ایشان ٢٠ سال عضو جامعه مهندسین بود.

این انتخاب، ارزش دعوا کردن و این همه اصرار را داشت؟

بله، ایشان شهردار خوبی بود. در ریاست‌جمهوری هم ما اوایل خیلی امید داشتیم که کارهای خوبی بکند. کارهای بزرگی هم کرد؛ آقای احمدی‌نژاد کارهایی کرد که خیلی از روسای جمهور جراتش را نداشتند و الان هم ندارند. اما گاهی اوقات هم خیلی خودرای بود که هیچ یک از روسای جمهور نبودند. ما الان بعضا می‌گوییم کاش خرد دولت یازدهم با شجاعت دولت دهم همراه می‌شد. الان خرد وجود دارد ولی شجاعت احمدی‌نژاد وجود ندارد.

بالاخره تکلیف اصولگراها با آقای احمدی‌نژاد چه بود؟

ببینید مسائل سیاسی جور دیگری تفسیر می‌شود؛ من خودم هم با دولت آقای احمدی‌نژاد زاویه گرفتم. روزهای اول دولت آقای احمدی‌نژاد، عده‌ای به من می‌گفتند وکیل‌الدوله! فکر می‌کردند من از همه‌چیز دولت ایشان حمایت می‌کنم.

نخستین بودجه‌ای که دولت احمدی‌نژاد به مجلس آورد، اختلافات کارشناسی‌مان با ایشان و تیم‌شان در دولت شروع شد. من می‌گفتم شما اصلا نمی‌دانید بودجه‌ریزی یعنی چه! اختلافات‌مان از همان جا شروع شد و همین طور زاویه گرفت و گرفت. ما با کسی بیعت نبسته بودیم که بخواهیم هوایش را داشته باشیم که مثلا چون آقای احمدی‌نژاد است دیگر ساکت شویم و فقط حمایت کنیم؛ نه این‌طوری نبود.

با اینکه عضو جامعه مهندسین بود، ولی در انتخابات ریاست‌جمهوری از ایشان حمایت نکردید!

درست است که ایشان عضو جامعه مهندسین بود و من هم برای شهردار شدنش تلاش و مذاکره کرده بودم ولی در انتخابات ریاست‌جمهوری من رییس ستاد آقای لاریجانی بودم؛ یعنی می‌خواهم بگویم ما در این قضایا، مسائل مملکت را سر رفاقت و دوستی و خاله بازی فدا نمی‌کنیم.

در ماجرای حواشی انتخابات سال ٨٨، بعضی از نمایندگان مجلس مثل آقای مطهری معتقد بودند و البته هستند که باید تکلیف همه‌چیز روشن شود و مقصران محاکمه شوند. نظر شما چیست؟

می‌دانید تکلیف چطوری باید روشن بشود؟ اگر به صورت جدی و براساس قوانین موجود کشور محاکمه بشوند، این آقایان سران فتنه مجازات‌شان بالاست. نظام نمی‌خواهد این کار را بکند. می‌گویند چرا حصر را برنمی‌دارید، من سوالی می‌کنم از کجا معلوم که آقایان سران فتنه وقتی آمدند بیرون دوباره کنفرانس خبری نگذارند و بیانیه ندهند؟!

در دادگاه که نمی‌توانند کنفرانس خبری بگذارند و بیانیه بدهند؛ صرفا محاکمه شوند.

گفتم خدمت‌تان؛ اگر محاکمه شوند، حکم و مجازات‌شان خیلی سنگین خواهد بود و طرفداران محاکمه قطعا پشیمان می‌شوند.

آقای احمدی‌نژاد هم باید محاکمه شود؟ یعنی ایشان هم در آن ماجراها مقصر بود؟

احمدی‌نژاد در اتفاقات سال ٨٨ تقصیر دارد، ولی ببینید تقصیر داشتن تا جرم مرتکب شدن دو مقوله است. یکی هست مجرم است یکی هست مقصر است.

آقای احمدی‌نژاد در انتخابات خوب عمل کرد یا نه؟

نه خیلی بد عمل کرد؛ من هم قبول دارم، کار مجرمانه‌اش هم این بود که در مورد دو، سه نفر مثل آقای هاشمی و آقای ناطق حرف‌هایی را مطرح کرد. اگر زمانی دادگاهی در این باره تشکیل بشود، احمدی‌نژاد باید آن حرف‌ها را ثابت کند و اگر نتواند، محاکمه می‌شود. ولی خب ببینید، این حرف‌هایی که او زد، تهدید امنیتی نبود، بلکه تهمت فردی بود. کار سران فتنه کار امنیتی بود، کار به هم ریختن کشور بود.

این صحبت‌ها را همان سال ٨٨ هم مطرح می‌کردید؟

بله، قطعا.

ولی بعضی از هم‌حزبی‌های‌تان به شما و چند نفر دیگر لقب «ساکتان فتنه» را داده‌بودند!

حرف‌های من موجود هست. بروید در اینترنت سرچ کنید، هم صحبت‌هایم هست و هم موضع‌گیری‌ها و هم مصاحبه‌هایم. چه کسی گفته من ساکت بودم؟! من همه نقدهایم را مطرح کردم. دیگر این سوال و جواب بس است. وقت‌تان تمام شد! بروید، باید با یک گروه دیگر هم مصاحبه کنم.

فکر می‌کنید سخن جامانده این گفت‌وگو چه بود؟

اینکه به جز بنده و شهید باهنر که تا این حد سیاسی و مبارزاتی شده بودیم، نه پدر و نه مادر، و نه هیچ کدام از خواهر و برادرهای‌مان سیاسی نبودند. البته یک پسردایی داشتیم که همکلاسی شهید باهنر بود و روحانی. او امام جمعه موقت کرمان شده بود و مدیرکل آموزش و پرورش هم بود. اگر درست بگویم سال ۶٨، یک روز صبح که می‌خواست از خانه بیرون بیاید، منافقین ترورش کردند و شهید شد.


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۵۱۳)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا:
سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها. مثل
همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روزهای
گذشته
در خدمتتان هستیم. ممنون از اینکه امروز هم همراه ما هستید.

در گرمای خرماپزان چله تابستان، مهرداد صدیقیان نمیتوانست با هیچ عکسی به این اندازه ما را دلتنگ زمستان و سرما بکند! این جمله را از دهان یکی از سرمایی ترین انسان های خاورمیانه میشنوید که خود تاکیدی است بر گرمای بی سابقه این روزها که امیدواریم هر کجا که هستید از این گرما مصون باشید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513)

صحبت های پراکنده از اجازه حضور بانوان در روز جشن صعود تیم ملی در استادیوم آزادی شنیده میشود. فرهاد مجیدی به همین مناسبت زحمت تهمینه میلانی و ترانه علیدوستی را کم کرده و در پستی فمینیسمانه، از حضور بانوان در ورزشگاه ها حمایت کرده است.

 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

استاد عبدالله اسکندری بر بالین ناصر خان ملک مطیعی که متاسفانه چند روزی است دچار کسالت شده و در بیمارستان باهنر بستری هستند. آرزوی سلامتی داریم برای آخرین لوتیِ سینما. نکته عجیبِ پست، دعوت مردم برای حضور در بیمارستان و عیادت از ایشان است که معمولا هیچ شخصی چنین کاری نمیکند (بنا به دلایل متعدد). پستی که شُبهه فیک بودن صفحه ناصرخان را قوی تر کرده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

دیوانه بازیِ رضا شفیعی جم و تبدیل خود به شاهدختِ ناصرالدین شاه قاجار :))) انصافاً شباهت غوغا میکند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

این جوان خوش سبیل و درشت هیکل، پدیده جدید موسیقی پاپ کشورمان است. نامش بهنام بانی است و با چند ترانه در طول کمتر از چند ماه توانسته محبوبیت عجیبی کسب کند. محبوبیتی که باعث شده رکورد فروش بلیط کنسرت در ایران را بشکند و در یک ساعت ۱۲ هزار بلیط بفروشد! صدای گرم و نوع آوازِ دلنشینِ بهنام، در کنار ظاهر خاص و غیر روتینی که دارد از دلایل موفقیت و محبوبیت اوست. پس از پدیده مشابهی که چند وقت پیش ناگهان ظاهر شد و صدای آزاردهنده اش همه جا پیچید، بنظر می آید این بار مردم خواننده ی خوب پاپ را درست تشخیص داده اند! “کاش که برگرده، اونی که عاشقم کرده، اونی که این دلو، میبره با حتی یه کلمه” یک دهن خواندیم تا کسانی که بهنام را نشناختند، با این ترانه مشهور او را به جای بیاورند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

“خاطره بازی” بهترین کلمه است شبنم خانم، آن هم صرفا به این دلیل که ما چهار سال است در اینجا از این کلمه استفاده میکنیم! روح استاد نوذری هم همیشه شاد باشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

دورهمی دوستان هنرمند به دو مناسبت! اول برای nامین اکران خصوصی فیلم “زیر سقف دودی” به کارگردانی پوران درخشنده، دوم جشن تولد سیدجواد رضویان که در هر دو در یک شب و یک مکان برگزار شده بود. این که جواد رضویان چه صنمی با فیلم پوران درخشنده دارد که جشن مشترک گرفته اند، از آن سوال های بی جواب سینمای ماست.

با حضور رضا داودنژاد، سحر قریشی، خانم کارگردان، آقای متولد شده، الهام حمیدی و نفیسه روشن.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

عکسی دیگر از الهام حمیدی در همین مراسم که نشان میدهد اراده خوبی در ایجاد تغییراتِ موضعی دارد. البته شاید هم دکترِ خوبی داشته!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

امیدواریم این مکالمه ها نتیجه بخش باشد و به زودی نتایج و تصاویرش را ببینیم و لایک کنیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

سلفی میلاد کیمرام و دوست عزیزش آقا مرتضی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

سلفی شهرزاد عبدالمجید و خواهر یکی یکدانه اش. شهرزاد اولین بار در سریال محبوب “در پناه تو” ساخته حمید لبخنده در سال ۱۳۷۴ هنرنمایی کرد و پس از آن برای سال ها در سریال های تلویزیونی حضور داشت، ولی در این چند سال اخیر تنها فعالیت هنری وی مربوط به صفحه اینستاگرامش است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

علی صالحی و امیر جعفری به همراه آقا آیین و رفیقشان در حال شبگردی و دوچرخه سواری در کیش هستند. تفریحی که به نوعی تاییدیه سفر به کیش است و اگر به کیش بروی و دوچرخه سواری نکنی، انگار اصلا به کیش نرفته ای. عکس گرفتن کنار کشتی یونانی هم چنین خاصیتی دارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

 نحمه خدمتی قهرمان ارزنده تیراندازی کشورمان در حال تفریح در شمال. نگاه کلیِ نجمه به مقوله لوکیشن هم در نوع خود جالب است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

استاد مهدی فخیم زاده عکسی از خودش مربوط به فیلم “آذر، شهدخت، پرویز و دیگران” ساخته چند سال پیشِ بهروز افخمی به اشتراک گذاشته است و ابراز کرده که در فیلم هایی که خودش کارگردان نیست، راحت تر است، چون حداقل به حنجره اش کمتر فشار می آید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

علی شادمان جوان نوشکفته ی سینما و تئاتر، ژست روشنفکری و خواندن کتاب های صادق هدایت را با کتاب “حاجی آقا” شروع کرده است. اگر رفاقت با صابر ابر را ادامه بدهد و از این عینک های گرد هم بگذارد تقریباً نیمی از راه را رفته است. فقط حتما باید یک عکس با کتاب های کافکا هم داشته باشد. در کنار کشپنی از شاملو.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

شما خودت را به همه مردم تعمیم نده مریم خانم. اکثر مردم سالم هستند و زندگی آرامی دارند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

اگر گارسون بی مسئولیتِ این رستوران پرده را پیش از آمدن متین و دوستش به آنجا میکشید و جلوی این تلالو آفتاب را میگرفت، نه عکسی گرفته میشد و نه کسی مجبور به گذاشتن این پست بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

عکسی نسبتاً قدیمی مربوط به روزهای ساخت “رگ خواب” دوست داشتنی. لیلا حاتمی و کوروش تهامی دو بازیگر بسیار خوب کشورمان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

بیتا سحرخیز، در مسیر رفتن به مراسم پاتختیِ دختر خاله اش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

رضا شفیعی جم و رضا ناجی، در حال کباب زدن در پشت صحنه فیلم “دم سرخ ها” به کارگردانی آرش معیریان. تیپ رضا ناجی دقیقا مثل ۹۰ درصد از شوهر خاله هایی است که در پشت بام آپارتمانشان جوجه کباب میزنند و نصف آن را به بهانه اینکه ببینند پخته یا نه، به دندان میکشند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

به به. دورهمی استاید هنر به بهانه تولد استاد محمود دولت آبادی، آقای قلم و فخر ادبیات فارسی. جشن تولد ساده ای که در یکی از کافه های تهران برگزار شده بود، کافه ای که دیشب تالار مشاهیر بود. با حضور جعفر پناهی، استاد حسین علیزاده، استاد لوریس چکنواریان و خیلی ها دیگر. تبریک بی پایان خدمت جناب آقای دولت آبادی عزیز. امیدواریم تا سال های سال سایه شان بر سر ادبیات این کشور مستدام باشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

سیگار به هر کسی نمی آید جناب برق نورد، الکی تلاش نکن. سیگار فقط در دست یک نفر جذاب است و ایشان هم، تولدش مبارک!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

الهه حصاری و رفیق اش در عکسی که گویا تبلیغِ یک محصول خاص است. بله.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

تینا پاکروان هم کافه زد. کافه ای به نام “آدا” که در زبان ترکی به معنای جزیره است، ولی بعید میدانم ارتباطی با مفهوم ترکی اش داشته باشد. یا شاید هم به دلیل دیگری انتخاب شده است. معمولا کافه هایی که میخواهند خاص باشند، یک تخته سیاه کوچک جلوی درب میگذارند و یک جمله و توصیه عجیب روی آن مینویسند. مثلا “با لبخند وارد شوید” با اینکه “از پذیرایی همزمان دانشجویان پلی تکنیک و دانشکده هنر تهران، معذوریم”. تینا هم برای اینکه خاص تر باشد میتواند بنویسد “با کفش مردانه وارد شوید”.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

 بابک جهابنخش هم کنسرت داشت و مثل همیشه خوشتیپ ترین بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

گلاره عباسی، یکی دیگر از میهمانان جشن تولد استاد دولت آبادی در کافه نزدیک، در کنار فرهاد، پسرِ استاد دولت آبادی که رفاقت دیرینه ای با گلاره دارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

هادی کاظمی هم اخیرا به آتلیه رفته بود و مجبور بود برای عکس هایش کپشن جور کند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

سعید معروف با این پست نشان داد نه فقط در والیبال، بلکه در استفاده از کُمباین هم تبحر خاصی دارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

مسیر ریلی راه آهن یکی از اصیل ترین و با ثبات ترین فاکتور های تصاویر هنری از دیرباز تا به امروز است و هیچگاه جایگاه خودش را از دست نداده است. ویدا جوان هم با چند بیت از مولانا از این عنصر قدیمی استفاده کرده و سلفی هنری گرفته است. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

زیبا روحِ کی بودی شما آقا مرتضی؟! در ضمن اصرار عزیزان برای نیم رخ بودن در این عکس های استخری چیست؟! خجالت میکشند با این وضع با هوادار رو در رو بشوند؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

 ترلان پروانه در حاشیه جشنواره فیلم شهر که در پردیس ملت در حال برگزاری است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

گویا جناب پاکدل طبق قرار عمل نکرده و خانم رضوی را چند ساعتی کاشته است که این اتفاق منجر به سروده شدن این شعر گشته است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

 – آفرین دختر گلم، این یدونه آخری رو هم بگیر تا بریم به کارمون برسیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

همایون شجریان و دلمشغولی های این روزهایش در سعد آباد. بیصبرانه منتشر شروع اجرای پروژه “سی ” هستیم

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

سام قریبیان، روزبه معینی، حمید نعمت الله و امین حیایی در یک رستوران. به همین سادگی، به همین بی سوژگی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

 سلفی پرستاره عزیزان در حاشیه یکی از کنسرت های امید حاجیلی که با توجه به حجم ریشِ علی اوجی مشخص است که مربوط به پارسال است. خود عزیزان هم به عکس های آرشیوی خود روی آورده اند، از ما چه انتظاری دارید؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

سلفی شهره سلطانی و شهره لرستانی، ورژنِ ضعیف ترِ ابوالفضل پورعرب و فریبرز عرب نیا در کنار سایر عزیزان در یک جایی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

سلفی خانوادگی کمال کامیابی نیا بازیکن خوب و خلاق پرسپولیس در حال گشت و گذار.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

پژمان بازغی، پس از تماشای فیلم “ساعت پنج عصر”ِ مهران مدیری در سینما.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

نرگس محمدی، لاله اسکندری و الهام پاوه نژاد از دیگر حاضرین جشن تولد هفتاد و هفت سالگی استاد دولت آبادی بودند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

 


 نسرین مقانلو و پسرانش در کنار مرجانه گلچین در یک مراسم هنری که به آن اشاره ای نشده است.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

سمانه پاکدل اینگونه نمایش پانته آ بهرام و سایر دوستانش را تبلیغ کرد تا بلیط ردیف اولی که برای وی تهیه شده بود، بی پاسخ نماند. مطلب امروز هم به پایان رسید. تا مطلب بعدی، خداوند یار و نگهدارتان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (513) 

مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان.


منبع: برترینها

شما دیگر کلمه «بریتانیا» را نمی‌شنوید!

به گزارش ایسنا، خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش داد؛  اخیرا دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا در پیامی توئیتری توافق تجاری “آمریکا – انگلیس” را “بسیار بزرگ و هیجان انگیز” خوانده بود.ترامپ در گفت‌وگویی با روزنامه وال استریت ژورنال بدون اعلام جزئیاتی درباره چشم انداز توافق ترانس آتلانتیک (میان دو سوی اقیانوس اطلس) بعد از بریگزیت گفت: من می‌توانم بگویم که ما همکاری نزدیکی با “انگلیس” خواهیم داشت. منظورم این است که شما دیگر کلمه “بریتانیا” را نخواهید شنید. این مساله بسیار جالب و دوست داشتنی است.ترامپ که خودش اصلیتی اسکاتلندی دارد درباره احتمال برگزاری رفراندوئم دوم استقلال اسکاتلند نیز گفت: این اتفاق می‌تواند خیلی وحشتناک باشد، این اتفاق تنها آنها را به جهنم خواهد برد.رئیس جمهوری آمریکا که خودش صاحب زمین‌های لوکس گلف در آیرشایر و آبردینشایر اسکاتلند است، با ابراز نگرانی درباره مسابقات گلف “بریتیش اوپن” در صورت پیروزی ملی‌گرایان اسکاتلندی و استقلال اسکاتلند گفت: اگر آنها (از بریتانیا) خارج شوند، با مسابقات “بریتیش اوپن” چه خواهند کرد؟ آنها دیگر این مسابقات را نخواهند داشت.بریتانیا شامل اسکاتلند، ولز، ایرلند شمالی و انگلیس (UK) است.


منبع: بهارنیوز

داعش، ترامپ را تهدید کرد

به گزارش ایسنا، در فایل ویدئویی که روزنامه انگلیسی میرور منتشر کرده است، یکی از نیروهای داعش که چاقو به دست دارد و از صحبت کردنش به نظر می‌رسد که انگلیسی است، دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا را به انجام حملات در عمق خاک آمریکا تهدید کرد.این نیروی داعش ترامپ را “فرعون زمان” توصیف می‌کند.وی که در این فایل در کنار یک مسلسل ایستاده است، می‌گوید: پیامی به فرعون زمانه، اگر چشمانت به دنبال رقه و موصل است، چشمان ما به دنبال قسطنطنیه و رم است. به اذن خدا، شما را در سرزمین خودتان سر خواهیم برید.تصور بر این است این فایل در رقه ضبط شده باشد.


منبع: بهارنیوز

مرگ ۶۰ هزار نفر تا سال ۲۰۳۰ در پی تغییرات اقلیمی

بررسی‌ها حکایت از آن دارد که تغییرات اقلیمی تا سال ۲۰۳۰ منجر به مرگ زودرس حداقل ۶۰ هزار نفر در سراسر جهان می‌شود.

به گزارش فارس، بررسی‌ها حکایت از آن دارد که تغییرات اقلیمی تا سال ۲۰۳۰ منجر به مرگ زودرس حداقل ۶۰ هزار نفر در سراسر جهان می‌شود.

محققان هشدار می‌دهند، اگر تغییرات اقلیمی به روند کنونی خود ادامه یابد، تا سال ۲۱۰۰ آمار کسانی‌ که در اثر افزایش آلودگی هوا ناشی از بالا رفتن دما دچار مرگ زودرس می‌شوند، به ۲۶۰ هزار نفر افزایش خواهد یافت. 

به گفته کارشناسان آمریکایی، قرار گرفتن در معرض هوای آلوده باعث می‌شود افراد بیشتری بر اثر ابتلا به بیماری‌های حمله قلبی، سکته مغزی، سرطان ریه و بیماری مزمن انسدادی ریه، جان خود را از دست بدهند.

متخصصان با بررسی آمار و ارقام موجود گفتند: «امروزه حدود دو تا چهار میلیون نفر در سال در سراسر جهان به دلیل قرار گرفتن در معرض آلودگی هوا دچار مرگ زودهنگام می‌شوند».

این معضل در مناطق بسیار آلوده مانند چین و هند بسیار جدی‌تر و گسترده‌تر است و قبل از آنکه افراد بیشتری قربانی شوند، دولت‌ها باید به دنبال راه حل اساسی برای آلودگی هوا باشند؛ بر اساس شواهد موجود در دهه بعدی، معضل آلودگی هوا بسیار جدّی‌تر خواهد بود و باید شاهد مرگ زودرس شهروندان باشیم.


منبع: الف

قاتل جان ۶۰ هزار نفر در سال ۲۰۳۰

نتایج مطالعات نشان می‌دهد که آلودگی هوا منجر به از دست دادن جان ۶۰ هزار نفر در سال ۲۰۳۰ می‌شود.

به گزارش ایسنا و به نقل از زی‌نیوز، طبق این مطالعه، هوای گرم باعث افزایش سرعت واکنش‌های شیمیایی موثر در ایجاد آلاینده‌های هوا مانند ازن و ذرات ریز می‌شود که بر سلامت عمومی تأثیر می‌گذارند. اگر موضوع تغییر آب‌وهوا نادیده گرفته شود، این موضوع منجر به مرگ و میر نزدیک به ۶۰ هزار نفر در سال ۲۰۳۰ در جهان خواهد شد.

مکان‌هایی که خشک می‌شوند ممکن است آلودگی هوای بیشتری را نیز داشته باشند، زیرا باران کمتری دارند که در نتیجه آن ذرات آلاینده از بین نمی‌روند و آتش‌سوزی و گرد و غبار افزایش می‌یابد.

محققان اظهار کردند: درختان به دماهای بالاتر پاسخ داده و همچنین آلاینده‌های آلی بیشتری را انتشار می‌دهند.

جیسون وست، دانشیار  دانشگاه کارولینای شمالی اظهار کرد: تغییرات آب‌وهوایی بر غلظت آلودگی هوا تاثیر گذاشته و می‌توانند تاثیر قابل توجهی بر سلامت افراد در سراسر جهان داشته باشند. تیم محققان از چندین مدل آب‌وهوایی جهانی برای تعیین میزان مرگ‌ومیرهای زودهنگام ناشی از ذراتی مانند ازن در سال ۲۰۳۰  تا ۲۱۰۰ استفاده کردند.

نتایج نشان داد اکثر مدل‌ها منجر به افزایش مرگ‌‎ومیر می‌شوند و تغییرات آب‌وهوایی در کیفیت هوا تاثیر داشته و به سلامت بدن آسیب می‌رسانند.

محققان عنوان کردند: علاوه بر افزایش تلفات ناشی از آلودگی هوا، تغییرات آب‌وهوایی بر دسترسی افراد به آب و مواد غذایی تاثیر دارد و منجر به طوفان‌های شدید و گسترش بیماری‌های عفونی می‌شود.

این بررسی در نشریه Nature Climate Change آمده است.


منبع: الف

محدودیت‌های ترافیکی راه‌های کشور در آخر هفته

سرهنگ نادر رحمانی در مورد محدودیت‌های ترافیکی اعمال شده در روزهای پایانی هفته اظهار کرد: تردد موتورسیکلت از امروز(چهارشنبه) تا ساعت ۶ صبح روز یکشنبه در محورهای کرج، چالوس، هراز، فیروزکوه، تهران، سمنان، مشهد و بالعکس ممنوع است.

به گزارش ایسنا، رئیس مرکز اطلاعات و کنترل ترافیک پلیس راهور جزئیات محدودیت‌های ترافیکی آخر هفته محورهای مواصلاتی کشور را اعلام کرد.
 
سرهنگ نادر رحمانی در مورد محدودیت‌های ترافیکی اعمال شده در روزهای پایانی هفته اظهار کرد: تردد موتورسیکلت از امروز(چهارشنبه) تا ساعت ۶ صبح روز یکشنبه در محورهای کرج، چالوس، هراز، فیروزکوه، تهران، سمنان، مشهد و بالعکس ممنوع است.
 
رئیس مرکز اطلاعات و کنترل ترافیک پلیس راهور اضافه کرد: همچنین تردد وسایل نقلیه از ساعت ۱۵ روز جمعه از کرج به سمت مرزن‌آباد ممنوع است و از ساعت ۱۸ تا ۲۳ روز جمعه، تردد وسایل نقلیه از مرزن‌آباد به سمت کرج یک‌طرفه خواهد شد. البته با توجه به ترافیک محل احتمال تغییر ساعت وجود دارد که اعلام خواهد شد.
 
وی افزود: در روز شنبه نیز ، تردد وسایل نقلیه در محور کرج -چالوس از سمت کرج ممنوع است و تردد از مرزن‌آباد به سمت کرج از ساعت ۱۵ روز شنبه یک طرفه خواهد بود که این محدودیت تا یک بامداد ادامه خواهد داشت.
رحمانی با اشاره به محدودیت مربوط به خودروهای سنگین نیز عنوان کرد: از ساعت ۱۲ ظهر امروز(چهارشنبه) تا ساعت ۲۴، تردد کامیون و کامیونت در محور هراز ممنوع است و این محدودیت در روزهای پنجشنبه، جمعه و شنبه از ساعت ۸  تا ۲۴ خواهد بود. این محدودیت شامل خودروهایی که حامل مواد سوختی و فاسدشدنی هستند، نمی‌شود.
رئیس مرکز اطلاعات و کنترل ترافیک پلیس راهور همچنین گفت: در محور هراز نیز محدودیت ترافیکی خواهیم داشت که بر این اساس از ساعت ۱۴ روز شنبه تردد از رودهن به سمت آمل و از ساعت ۱۶ تردد وسایل نقلیه از محدوده آب اسک به رودهن یک طرفه است و این محدودیت ترافیکی تا ساعت ۲۴ ادامه دارد.
 


منبع: الف

زبان لکی ثبت ملی شد

زبان لکی در فهرست ملی میراث‌ ناملموس قرار گرفت.

به‌گزارش میراث‌آریا، کمیته ثبت‌ملی میراث‌ناملموس دیروز سه‌شنبه ۱۰ مرداد ۹۶ با حضور فرهاد نظری مدیرکل ثبت آثار و حفظ و احیای میراث معنوی و طبیعی و کارشناسان حوزه ثبت در سالن فجر سازمان میراث‌فرهنگی برگزار شد و حدود ۶۰ پرونده از استان‌های مختلف در حوزه میراث ناملموس بررسی شد.

در این جلسه استان لرستان پرونده ثبتی زبان لکی را ارائه کرد که با موافقت اعضا مواجه شد.

زبان لکی یکی از زبان‌های بسیار قدیمی است. تعداد واژه‌ها در این زبان را تا ۳۰هزار واژه اعلام کرده‌اند. ‌در زبان لکی کنونی هنوز بسیاری از لغات، اصطلاحات و واژه‌های موجود در زبان اوستا به همان شکل اولیه بدون هیچ تغییری رایج و معمول هستند.

لکی زبانی است تقریباً منظوم و مملو از اشعار، ضرب‌المثل‌ها، تمثیل‌ها، افسانه‌ها و بسیاری از کلمات و جملات آن دارای اوزان عروضی است، با این تفاوت که شعر لکی همه‌جا ۱۰هجایی است، اما گاهی ۸ و ۱۲هجایی نیز دارد.


منبع: الف

روایت«کاوه و ضحاک»در کنسرت ناظری‌ها

اولین کنسرت «آواز پارسی، افسانه و مهر» شهرام ناظری – خواننده – و حافظ ناظری – آهنگساز، نوازنده و فرزند شهرام ناظری – شامگاه گذشته، ۱۰ مردادماه در تالار وزارت کشور اجرا شد.به گزارش ایسنا، تعداد زیاد مخاطبان این اجرا باعث تاخیر ۴۰ دقیقه‌ای در آغاز آن شد. روی صحنه اجرا نیز تعداد زیادی شمع روشن بود، پشت سر نوازندگان هم دو پرده در سمت راست و دو پرده در سمت چپ وجود داشت که هنگام اجرای هر کدام از قطعات، تصویری متناسب با آن، روی پرده به‌نمایش درمی‌آمد.

در ابتدای اجرا، حافظ ناظری و ارکستر روی صحنه حاضر شدند. پس از تشویق حاضران، فرزند شهرام ناظری در سخنانی گفت: اولین کنسرت از سری کنسرت‌های «آواز پارسی» را اجرا می‌کنیم. این برنامه قرار بود اولین اجرای خود را در استان خراسان داشته باشد، اما به‌دلیل برخی مشکلات، این کار انجام نشد و طبیعتا فشار سنگینی را به گروه وارد کرد. البته به اندازه کافی درباره این موضوع صحبت شده است. او اضافه کرد: به هر حال ما دوست داشتیم این برنامه شکل دیگری آغاز شود، اما همیشه اتفاق‌ها آن‌گونه که ما می‌خواهیم پیش نمی‌رود. مهم این است شما از ما حمایت کردید و به ما انرژی و عشق دادید.

سپس او همراه ارکستر، کار خود را با نخستین کلام فردوسی در شاهنامه، یعنی «به نام خداوند جان و خرد/کزین برتر اندیشه برنگذرد» شروع کرد. در ادامه این قطعه، گریزی هم به شعر «چو ایران مباشد تن من مباد/بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» زدند.با خارج شدن حافظ ناظری و ارکستر از صحنه، شهرام ناظری و یک نوازنده ضرب زورخانه‌ای برای اجرای قطعه بعدی روی صحنه آمدند.سپس با نوای ضرب و زنگ زورخانه‌ای و سه‌تار ناظری، خوانده شد: «ایران به خدا مملکت ناموران است». ناظری در ادامه شروع به روایت داستان ضحاک ماردوش و فریدون کرد و گفت: داستان فریدون و ضحاک نبرد نیکی و بدی و حق و ناحق است.

بخش بعدی این اجرا با حضور ارکستر، شهرام ناظری و پسرش روی صحنه آغاز شد که آواز این بخش بیشتر برعهده پدر و گاهی هم پسر بود. ناظری‌ها بین روایت‌شان از داستان ضحاک، اجرای قطعه‌ «بازگشت جاودانگی» از پروژه «ناگفته» را در نظر گرفته بودند. بعد از اتمام این قطعه‌ی به نسبت طولانی «آواز ضحاک» آغاز شد.شهرام ناظری پیش از آغاز اجرای بخش‌هایی از داستان ضحاک روبه مخاطبان گفت: تنها عامل حمایت از ما، تشویق شما است. برای ما ارزشمند است که حداقل احساس کنیم خود جامعه و هنردوستان این توجه را نسبت به ما دارند، همین عشق باعث شده در این ٣٨ سال، در ایران بمانم، با وجود امکاناتی که در خارج از کشور برایم فراهم بوده است. اکنون بسیار خوشحالم که توانستم این سال‌های سخت را در کنار هموطنانم بمانم.

«چو ضحاک شد بر جهان شهریار/برو سالیان انجمن شد هزار/سراسر زمانه بدو گشت باز/برآمد بر این روزگار دراز/نهان گشت کردار فرزانگان/پراکنده شد کام دیوانگان/ هنر خار شد، جادو ارجمند/نهان راستی، آشکارا گزند/شده بر بدی دست دیوان دراز/به نیکی نرفتی سخن جز به راز» روایت این داستان تا قیام کاوه و درفش کاویانی ادامه پیدا کرد.

بدرقه‌کننده مخاطبان در پایان این کنسرت قطعه «عدم» بود.پدرام فریوسفی، امین غفاری، محمدحسین غریبی، محمدرضا جبار، بابک غسالی، شیوا سروش، الهه حیدری، مهگل صفدری، فرهاد صفری و شهریار نظری، نوازندگان و همخوانان این اجرا بودند. همچنین حافظ ناظری برای اجرای بخش‌هایی از برخی قطعات، ساز «حافظ» را می‌نواخت.


منبع: بهارنیوز

مهران مدیری؛ موفق یا شکست‌خورده؟

گروه فرهنگی_رسانه‌ها: روزنامه شهروند نوشت: «ساعت ۵ عصر» با سر و صدای فراوانی آمد. حتی «فروشنده» اصغر فرهادی نیز که قبل از آغاز نمایش هم به‌عنوان شانس اصلی اسکار قلمداد می‌شد، این‌قدر قیل و قال و خدم و حشم نداشت. «ساعت ۵ عصر» مهران مدیری قرار بود اتفاق سینمایی‌ سال باشد. پرفروش‌ترین فیلم سال؛ که مهران مدیری را در مقام کارگردان سینما تثبیت کند. در واقع تمام برنامه‌ها برای رسیدن به این هدف چیده شده بود. توپخانه تبلیغاتی این فیلم از چند روز مانده به اکران آتش وسیعی را تدارک دید تا قدر و قیمت نخستین ساخته سینمایی مهران مدیری را پیش از دیده‌شدن در نگاه بینندگان فیلم بالا ببرد؛ و موفق هم شد.
 

نتیجه آغازی باشکوه برای فیلمی بود که اگر خود مهران مدیری و دوستانش توقعات را تا این حد بالا نبرده بودند، نقطه قابل اتکایی برای یک کارگردان فیلم اولی به شمار می‌رفت، اما توقعات فراوانی که ایجاد شده بود، ساعت ۵ عصر را درنهایت چونان فیلمی شکست‌خورده جلوه‌گر ساخت؛ و این آغاز پایان رویاهای مدیری درباره نخستین فیلمش بود.«ساعت ۵ عصر» با سروصدای فراوانی آمد. حتی فروشنده اصغر فرهادی نیز که قبل از آغاز نمایش هم به‌عنوان شانس اصلی اسکار قلمداد می‌شد، این‌قدر قیل و قال نداشت. خدم و حشم نداشت.

 

آغاز سروصدای «ساعت ۵ عصر» با مشکلات مختلفی بود که این فیلم در مسیر اکران با آنها روبه‌رو شد که آخرین مورد آن مربوط به چند مورد اصلاحیه بود که براساس شنیده‌ها با مخالفت مهران مدیری هم روبه‌رو شدند. شایعاتی نیز در ارتباط با رابطه اعمال ممیزی‌های جدید و انتقادات مهران مدیری به عملکرد دولت در برنامه دورهمی مطرح شد، ولی در نهایت این مشکلات مرتفع شد تا فیلم مدیری خود را آماده راند دوم مبارزه کند؛ که آن نیز با اکران خصوصی شلوغش رخ داد.اکرانی که نگاه به روش و منش برگزارکنندگانش می‌تواند خلاصه‌ای از تمام استراتژی‌هایی باشد که طراحان تبلیغات این فیلم پی گرفته بودند. تأکید عجیب مدیری روی ترکیب شلوغ‌ترین اکران خصوصی تاریخ سینمای ایران؛ و سپس انواع و اقسام رکوردشکنی‌ها و رکوردسازی‌های تیم تبلیغاتی فیلم را می‌توان در این راستا ارزیابی کرد.

 

در همان روزهای اول انواع و اقسام این‌گونه تأکیدها را دیدیم. آن زمان که اعلام شد ساعت ۵ عصر رکوردهای بیشترین تماشاگر، بیشترین سانس در یک سینما، بیشترین سانس در کشور، بیشترین سانس فوق‌العاده بامدادی، بیشترین فروش اینترنتی و بیشترین فروش روز اول اکران یک فیلم در سینمای ایران را شکسته است و بعدتر نوبت رکوردهای جدیدتر و دور از ذهن‌تر رسید.همه اینها هم در جهت آن استراتژی تبلیغاتی بود؛ که درنهایت در روزهای اول نیز به آن نایل شد؛ و آغازی رویایی رقم خورد. آغازی واقعا رویایی با فروشی معادل ٧٠٠‌میلیون تومان در یک روز که باعث شد این فیلم با عبور از رقم فروش ۶٠٠میلیونی فیلم «سلام بمبئی» بدل شود، به پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران در نخستین روز نمایش.

 

شروع امیدوارکننده فروش «ساعت ۵ عصر» این امید را به وجود آورده بود که یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های‌ سال روی پرده رفته است، اما ادامه روند فروش این ذهنیت را تغییر داد.در واقع به گفته یکی از خبرگزاری‌ها، بعد از آن‌که «گشت۲» اکران موفقی را پشت سرگذاشت و به‌رغم عرضه نسخه قاچاق توانست به موفقیت قابل توجهی در اکران دست پیدا کند و در ادامه «نهنگ عنبر ۲» را نیز به خوبی فروخت، این انتظار ایجاد شده بود که نخستین ساخته سینمایی مهران مدیری بتواند همچنان سینماها رو پررونق نگه دارد.

 

در ابتدا هم ماجرا داشت به همین روال پیش می‌رفت؛ فیلم در هفته اول اکرانش توانست به فروش ۲‌میلیارد و۵٠٠‌میلیون تومان برسد؛ اما چند روز که گذشت و بساط نمایش‌های ویژه که برچیده شد و سروصداها که خوابید و نوبت خود فیلم رسید تا محل بحث مخاطبان و تحلیل منتقدان باشد، «ساعت ۵ عصر» روند نزولی را آغاز کرد.بگذارید داستان را یک‌بار دیگر مرور کنیم: با میزانس جذابی که از زمان پیش‌‌تولید فیلم سینمایی «ساعت ۵ عصر» برای افکارعمومی ترسیم و ذهن‌ها برای یک اثر ویژه آماده شده بود، تصور می‌شد نخستین فیلم بلند سینمایی مهران مدیری اثری تأثیرگذار و یک شروع قدرتمند برای این کارگردان تلویزیونی باشد و همین انتظار باعث شد تا رکورد فروش افتتاحیه با این فیلم شکسته شود؛ اما در ادامه وقتی هیجانات فرو نشست و نوبت به خود فیلم رسید که گلیم خود را از آب بیرون بکشد، همه چیز به حد و اندازه یک فیلم اولی جذاب برگشت تا آغاز خرگوشی «ساعت ۵ عصر» در همان اوایل داستان فرجام داستان خرگوش و لاک پشت را تداعی کرده باشد.
 

مدیری در «ساعت ۵ عصر» ماجرای یک روز از زندگی یک وکیل به نام مهرداد پرهام را از ساعت هفت صبح تا پنج عصر روایت می‌کند. سیامک انصاری نقش اصلی این فیلم را ایفا می‌کند و امیر جعفری و آزاده صمدی دیگر بازیگران آن هستند. در واقع «ساعت ۵ عصر» روایتی خطی از وکیلی با بازی سیامک انصاری است که با تماس تلفنی کارمند بانک مواجه می‌شود که در صورت عدم مراجعه به بانک و تسویه تا «ساعت ۵ عصر»، خانه‌اش توقیف می‌شود و این آغاز مسیری مملو از مصایب برای جناب وکیل است.مشکل فیلم نیز در همین آغاز ریشه دارد؛ در جایی که نمی‌تواند باورپذیری لازم را در فضا، داستان و شخصیت‌ها به وجود آورد و مثلا به تماشاگر بباوراند که می‌شود وکیلی هم که ظواهر زندگی‌اش نشان می‌دهد وکیل موفقی است، وجود داشته باشد که باور کند یک روز تأخیر در واریز اقساط بانک ممکن است بهایی چون مصادره خانه‌اش را داشته باشد.

 

در حقیقت مهران مدیری که حتی در فانتزی‌ترین سریال‌های کمدی‌اش هم ابتدا تکلیف داستان و قهرمان‌ها را مشخص می‌کند و به مخاطب می‌گوید که قرار است در چه دنیایی، چه اتفاقاتی را تماشا کند، در فیلمش بیشترین لطمه را از همین جنبه می‌خورد؛ و نتیجه هم این می‌شود که فیلم در روایت داستانش کمترین نشانی از منطق روایی نشان نمی‌دهد.نتیجه چنین موردی هم سرخوردگی تماشاگرانی است که از سالن بیرون می‌آیند و لابد خودتان بهتر می‌دانید که در سینمایی که کماکان مهمترین ابزار تبلیغاتی فیلم‌ها تبلیغ دهان به دهان تماشاگران است، این نارضایتی و سرخوردگی چه بهایی می‌تواند داشته باشد.

 
فاز اول تبلیغات که تمام شد و نوبت فیلم که رسید، رسانه‌ها و نشریات گوناگون پر شد از نقدهای نوشته شده درباره «ساعت ۵ عصر». نقدهایی با گستره‌ای شگفت‌انگیز که در شماری از آنها نگاه مدیری به جامعه و شکل کارگردانی نقد شده بود و البته در تعدادی هم فیلم مدیری شاهکاری بی‌بدیل تلقی شده بود؛ اما در کل به نظر می‌رسد در جمع مخاطبان چندان نگاه مثبتی به فیلم وجود ندارد و این هم تأثیرش را در فروش فیلم نشان داد.
 

فیلمی که در روز اول هفتصد‌ میلیون و در هفت روز اول دو‌و‌نیم ‌میلیارد تومان فروخته بود که با ادامه آن روند می‌توانست در مدت ۶ هفته نرمال اکران فروشی در حول و حوش شانزده تا بیست‌ میلیارد تومان داشته باشد، تحت‌تأثیر دلایلی چون کیفیت فیلم، سرخوردگی بینندگان و البته نکاتی چون سخنان مهران مدیری در برنامه دورهمی ناگهان نزول کرد و در هفته دوم بسیار بسیار کمتر از هفته اولش فروخت.شاید ٧٠ درصد کمتر از هفته اول اکران؛ اگر فروش دو‌و‌نیم میلیاردی هفته اول را در کنار سه ‌میلیارد‌و‌نیمی فیلم در پایان روز دوازدهم اکران قرار دهیم که نشان از فروش یک میلیاردی فیلم در هفته دوم دارد. فروشی که با توجه به ۶۶ سالن نمایش‌دهنده فیلم در شهرستان‌ها و ٣۶ سالن فیلم در تهران (با این توضیح که نمایش فیلم در پردیس‌هایی چون کوروش و… که گاه در ٨ یا ۶ سالن فیلم را نمایش می‌دهند، یک سالن محاسبه و اعلام شده است) نشان از خالی رفتن بخش اعظمی از سالن‌های نمایش‌دهنده این فیلم، حداقل در سانس‌های روز داشته باشد.

 

در شرایط فعلی به نظر می‌رسد «ساعت ۵ عصر» برای تجدید آن شور و حالی که مردم را چنان مشتاقانه به سالن‌ها می‌کشانید، راه بسیار بسیار دشواری پیش رو داشته باشد.راهی تا اندازه بسیار بسیار زیادی، غیرممکن. مهران مدیری که سرمست از موفقیت‌های روزهای اول توقعات را از فیلمش افزایش داد تا از موج ایجاد‌شده در جهت رکوردشکنی‌های متوالی بهره ببرد، شاید اگر به این موضوع پی می‌برد که افزایش توقع از فیلمی در هر شکلی درنهایت نتیجه‌ای جز شکست محتوم آن فیلم نخواهد داشت، در پی‌ریزی استراتژی تبلیغاتی فیلمش راهی دیگر می‌جست.راهی که نتیجه‌اش این نشود که فیلمی که با هر متر و معیاری فیلمی آبرومند با کارگردانی و در کل با اجرایی مثال‌زدنی است، فیلمی شکست‌خورده ارزیابی شود؛ و فیلمی که تاکنون بیش از سه‌و‌نیم ‌میلیارد تومان در دو هفته فروخته، فیلمی که تماشاگران روی چندان خوشی به آن نشان نداده‌اند.


منبع: بهارنیوز

بازیگر «فرار از زندان» مجری جدید تاپ‌گیر

به همین دلیل احتمال دارد که تاپ‌گیر آمریکا جزو یکی از جذاب‌ترین مجموعه‌های تلویزیون خودرویی شود!تاپ‌گیر آمریکا بعد از پخش ۷۲ قسمت در قالب ۶ فصل، در سال ۲۰۱۶ از برنامه‌ی تلویزیونی بی‌بی‌سی آمریکا کنار رفت. حالا بعد از یک وقفه نسبتا طولانی، تیم سازنده‌ی تاپ‌گیر آمریکا دست به کار شده‌اند تا با تغییر و تحولاتی به این برنامه، جان دوباره‌ای دهند و هوادارن خودرو و سینما را علاقمند به تماشای آن کنند.
 


 


 

اولین قسمت مجموعه‌ی جدید Top Gear America با عنوان “ساخته شده در آمریکا” (Made in America) به روی آنتن رفته است.مسلما سهم قابل توجهی از تماشاچیان برنامه‌ی تاپ‌گیر یا همان تخت‌گاز، عاشقان خودرو هستند. حالا با استراتژی جدید سازندگان برنامه، پیوستن ویلیام فیکنر (William Edward “Bill” Fichtner) به جمع مجریان جدید می‌تواند هوادران این برنامه را هیجان‌زده و علاقمندان به سینما را به سمت خود جذب کند.ویلیام فیکنر در فیلم‌ و سریال‌های The Dark Knight, Armageddon, Lone Ranger و  Prison Break ایفای نقش کرده و حالا می‌توانیم شاهد اجرای او در سری جدید تاپ‌گیر آمریکا باشم. تام فورد (Tom Ford) و آنترون براون (Antron Brown) دو مجری دیگر سری جدید تاپ‌گیر آمریکا هستند. تام فورد روزنامه‌نگار حوزه خودرو و مجری تلویزیونی و آنترون براون راننده‌ی حرفه‌ای مسابقات درگ است.


منبع: بهارنیوز

عذرخواهی خالق «هری پاتر»‌

 جی‌کی رولینگ نویسنده سرشناس بریتانیایی و خالق مجموعه رمان‌های «هری پاتر» دونالد ترامپ رییس‌جمهور آمریکا را فردی وحشتناک توصیف کرده بود که تقاضای دست دادن کودکی معلول را نادیده گرفته، اما وقتی پی برد اشتباه کرده است مجبور به عذرخواهی شد.  
 



او با اتکا به ویدئویی که از ترامپ و این کودک معلول در فضای مجازی منتشر شده، به این نتیجه رسیده بود. در ویدئو به نظر می‌رسد ترامپ تقاضای پسربچه‌ای معلول برای دست دادن را نادیده می‌گیرد.رولینگ در این باره نوشته بود: «چقدر وحشتناک است که ترامپ حتی خواسته پسربچه برای دست دادن با رییس‌جمهور را نادیده می‌گیرد.»پس از تمام این جنجال‌ها مادر پسربچه یاد شده اعلام کرد که رولینگ از ویدئو اشتباه برداشت کرده است. او در این باره نوشت: «لطفا پیام مرا به جی‌کی رولینگ برسانید. ترامپ پسر مرا نادیده نگرفت، با وجودی که پسرم تمنایی برای دست دادن با رییس‌جمهور نداشت.»این موضوع سبب شد رولینگ در توییتر بنویسد: «اگر واکنش من هر گونه ناراحتی برای پسربچه یا خانواده‌اش ایجاد کرده است، آشکارا از آن‌ها عذرخواهی می‌کنم.»البته رولینگ از دونالد ترامپ رییس‌جمهور آمریکا عذرخواهی نکرده است.


منبع: بهارنیوز

استقلالی‌ها بخشیده شدند؛ فدراسیون برابر منصوریان "ساکت" شد

به گزارش سایت رسمی فدراسیون فوتبال،  متن کامل رای کمیته انضباطی به شرح زیر است:

این پرونده حکایت دارد که پس از دعوت بازیکنان تیم ملی امید جمهوری اسلامی ایران جهت شرکت در مسابقات مقدماتی زیر ۲۳ سال آسیا  و علیرغم همکاری کلیه باشگاه ها با مسئولین فدراسیون و تیم ملی امید ، متاسفانه تیم فوتبال استقلال تهران از اعزام سه نفر از بازیکنان این تیم بنام های آقایان سید مجید حسینی، امید نورافکن و مهدی قائدی جهت حضور در تیم ملی امید و همراهی آن تیم در مسابقات مذکور که در قرقیزستان برگزار شد و منتهی به باخت و حذف تیم ملی کشورمان از آن مسابقات گردید ، خودداری کرد که مراتب رفتار بازیکنان و مقامات باشگاه استقلال که عملا تیم ملی را تحریم کرده بودند، مورد شکایت مقامات و مسئولین تیم ملی امید و فدراسیون فوتبال واقع شد، به این شرح که مقامات مذکور با انعکاس سیر مراحل دعوت و مکاتبات انجام شده با باشگاه استقلال و موضوع عدم حضور بازیکنان یاد شده و هزینه های مصروفه بابت انتقال حداقل یک نفر از سه نفر بازیکن دعوت شده وسایر مدارک و مستندات به دبیر کل محترم فدراسیون فوتبال ، درخواست رسیدگی را داشتند که شکایت ایشان در تاریخ ۳۱/۰۴/۹۶ به این کمیته ارجاع شد.

سپس این کمیته پس از وصول شکوائیه و به دلیل حساسیت موضوع و پیامد های قانونی وآثار فعالیت بازیکنان مذکور در آتیه  ، بدوا  با صدور قرار دستور موقت ، هر گونه فعالیت بازیکنان و همراهی تیمشان در مسابقات رسمی را، تا اطلاع ثانونی معلق نمود و پرونده را مقید به وقت رسیدگی کرد که حسب در خواست بعدی باشگاه استقلال و موافقت مقامات فدراسیون،  جلسه رسیدگی فوق العاده در تاریخ ۳/۵/۹۶ با حضور مدیر عامل محترم باشگاه استقلال ، و سرمربی محترم و سرپرست محترم آن باشگاه و نیز با حضور سه بازیکن فوق الذکر در کمیته انضباطی و همچنین آقای آزاد دبیر دپارتمان جوانان فدراسیون فوتبال تشکیل  شد .

بدوا شکایت و مفاد اوراق پرونده برای حاضرین قرائت شد و نماینده فدراسیون نیز گزارش استنکاف باشگاه استقلال را ارائه کرد که مدیر عامل محترم باشگاه استقلال ( آقای افتخاری ) در مقام دفاع  اظهار داشت شرایط تیم ما با سایر تیم ها فرق می کند و ما تجربه دادن آقای نورافکن به تیم ملی و باختن در مسابقه جام باشگاه های آسیا را داشتیم و علیرغم میل باطنی این تصمیم را گرفتیم و  من قول همکاری دادم اما دربی آلمان در پیش بود و کادر فنی تصمیم دیگری گرفت که من در همان موقع طی پاسخ کتبی ، صورتجلسه کادر فنی را نیز ضمیمه و ارسال کردم یعنی قول صد در صد ندادم و در پاسخ به بی جواب گذاشتن ۸ نامه فدراسیون نیز اظهار داشتند یک نامه را پاسخ دادیم و آقای منصوریان اضافه نمود که طبق قوانین فیفا ما حق داشتیم که بازیکنی به تیم ملی ندهیم و ایشان در جواب این سوال که پس چرا بقیه باشگاه ها بازیکن دادند  تصریح نمود ما استقلالیم و مصدوم داشتیم و نمی توانستیم بازیکن بدهیم و علت عدم معرفی بازیکنان به تیم امید را در ۲۴/۰۴/۹۶ کتباً به فدراسیون اطلاع دادیم و در مجموع نیز نیاز عمده در مسابقه داربی در آلمان را موثر در اتخاذ این تصمیم ذکر نمودند .

در ادامه رسیدگی از بازیکنان حاضر در جلسه که از حضور در برنامه های تیم ملی خودداری و استنکاف نموده بودند نیز تحقیق گردید که متفقا اظهار داشتند ما با جان و دل حاضر به همکاری بودیم ولی تابع باشگاه بودیم به دستور آقای منصوریان  و باشگاه عمل کردیم و از باخت و حذف تیم ملی هم ناراحتیم . از طرفی حسب مدارک مضبوط در پرونده فدراسیون با توجه به موافقت نهایی باشگاه در خصوص اعزام آقای سید مجید حسینی برای نامبرده بلیط هواپیما نیز به دفعات متوالی تهیه شد که با این وجود باشگاه نسبت به معرفی و اعزام وی نیز کوتاهی نمود و خسارات مالی قابل توجه متوجه فدراسیون گردید. 

که کمیته انضباطی دفاعیات و اظهارات مسئولین محترم باشگاه و بازیکنان باشگاه استقلال را کافی ندانسته با توجه به اینکه :

۱-  همه باشگاه ها بازیکنان مورد نیاز تیم ملی امید را در اختیار مقامات فدراسیون قرار دادند و اگر هم مشکلاتی داشتند (مانند تیم تراکتورسازی ) مراتب را با مکاتبه و مذاکره حل و فصل نموده یا تعداد بازیکنان مورد نظر تیم ملی امید را کاهش دادند ولی باشگاه استقلال به مکاتبات مکرر فدراسیون از تاریخ ۳۱/۳/۹۶ تا ۲۴/۴/۹۶ وقعی ننهاده و حتی دلایل عدم همکاری خود را اعلام ننمودند.

۲-  بنا به اظهارات صریح مدیرعامل محترم باشگاه استقلال و نیز مستندات موجود در پرونده ، محرز گردید که باشگاه استقلال قول همکاری با تیم ملی امید را داده و حتی پس از مذاکرات متعدد با مقامات فدراسیون با کاهش سه بازیکن به یک بازیکن عملاً مقامات تیم ملی را امیدوار به حضور آقای سید مجید حسینی نمودند که حتی در موارد مکرر بلیط هواپیما نیز برای ایشان صادر شد .

۳-  دلیل دیگری که توافق اولیه باشگاه استقلال با حضور بازیکنان در تیم ملی امید را تائید می نماید صورتجلسه کادر فنی آن باشگاه است که به امضاء سرمربی محترم آن باشگاه و سایر اعضای کادر فنی رسیده است و در صورتجلسه مذکور با حضور دو بازیکن دیگر غیر از سید مجید حسینی توافق شده است در حالیکه تیم ملی امید با تقلیل تقاضای خود از سه نفر به یک نفر فقط خواستار حضورآقای سید مجید حسینی در خط دفاع تیم ملی بوده است.

۴-  چنانچه باشگاه استقلال با تکیه بر  قوانین فیفا و ماده ۸۳ آیین نامه انضباطی اعتقاد راسخ به عدم همکاری داشته است می بایست در همان تاریخ ۳۱/۳/۹۶ جواب منفی خود را اعلام می کرد و مقامات تیم ملی را امیدوار به حضور ملی پوشان نمی کرد و مقامات تیم ملی نیز می توانستند با حفظ حق شکایت خود علیه باشگاه استقلال ، به فکر جایگزینی بازیکن دیگری می شدند و از سایر تیم ها بازیکن مورد نیاز را دعوت می کردند.

۵-  قطع نظر از اینکه تاسیس فیفا دی و لزوم همکاری باشگاه های بین المللی با تیم های ملی بر اساس تقویم فیفا بوده و لزوماً رده های سنی پایه از نونهالان تا زیر ۲۳ سال (که نقش عمده ای در فوتبال بزرگسالان ندارند) با تدابیر و مدیریت ملی کشورها به تیم ملی دعوت می شوند. (همانطور که سایر تیم های آسیایی بازیکنان خود را از باشگاه ها فراخوان نموده بودند ) اصولاً از نظر فیفا و قوانین بین المللی محور همکاری باشگاه ها با تیم های ملی بر مبنای دو روش  فیفا دی یا تصمیم خاص است که در این پرونده مسلم است که همه تیم ها با احترام به تصمیم فدراسیون برای دادن بازیکن به تیم ملی امید توافق نمودند و به توافق خود عمل کردند ولی باشگاه استقلال علیرغم موافقت قبلی و قول همکاری ، در نهایت خلاف توافق عمل نموده که از حضور حتی یک بازیکن مورد نظر تیم ملی امید در اردو و مسابقات خودداری نمود.

۶-   هر سه بازیکن موضوع پرونده صراحتاً عدم همکاری خود را ناشی از دستور سرمربی و عدم اجازه ایشان اعلام کردند که در اوراق پرونده منعکس است . 

کمیته انضباطی رفتار باشگاه استقلال را تمرد از تصمیمات فدراسیون فوتبال و نقض اهداف فدراسیون تشخیص داده چرا که مستنداً به بند یک ماده ۱۰و نیز شق یک بند یک ماده ۱۴ اساسنامه فدراسیون فوتبال باشگاه ها عضو فدراسیون هستند و باید از تصمیمات اتخاذ شده توسط فدراسیون تبعیت کامل نمایند و با توجه به ماده ۳ آیین نامه انضباطی فدراسیون فوتبال و بند ۱۱ پیوست ۸ قوانین نقل و انتقالات فیفا که تصمیمات فدراسیون ها را در زمره قوانین فوتبال قلمداد کرده است و مستنداً به تبصره ذیل ماده ۸۳ آیین نامه انضباطی باشگاه استقلال را از استفاده از بازیکنان به نام های سید مجید حسینی و امید نورافکن و مهدی قائدی را در یک مسابقه رسمی ) با احتساب محرومیت ناشی از دستور موقت (محروم می نماید و همچنین باشگاه مذکور را به پرداخت غرامت و خسارت وارده بر فدراسیون مطابق هزینه های کمیته تشریفات محکوم می نماید و هر یک از بازیکنان مستنکف که( قطع نظر از موضع باشگاه متبوع خود ) اقدامی برای مطلع نمودن مقامات تیم ملی به عمل نیاورده اند را توبیخ کتبی می نماید .

 این رأی قطعی است


منبع: الف

آقای گل استقلال، ممنوع‌الخروج شد!

مهاجم محبوب و سابق استقلال تهران قادر به خروج از کشور نیست.

آرش برهانی که به تازگی از سفر آمریکا بازگشته بود، امروز در فرودگاه امام خمینی تهران و در حالی که قصد سفری دوباره را داشت متوجه شد با مشکل ممنوع الخروجی مواجه است تا مجبور به ترک این فرودگاه شود.

دلیل ممنوع‌الخروجی این بازیکن سابق و محبوب آبی‌های تهران، بدهی مالیاتی عنوان شده است.


منبع: الف

پرخرج‌ترین عنکبوت جهان بازنشسته شد!

دوربین عنکبوتی یا همان اسپایدرکم که برای پوشش همه جانبه مسابقات فوتبال در ورزشگاه آزادی مستقر شده بود به دلیل هزینه های بالای نگهداری و تعمیرات دیگر مورد استفاده قرار نمی گیرد.

به گزارش “ورزش سه”، دوربین عنکبوتی یا اسپایدر کم با هیاهوی زیاد برای پوشش زیبای مسابقات فوتبال در سال ۱۳۸۹(۲۰۱۰) خریداری شد اما این دوربین خیلی زود  و بنا به دلایلی از جمله هزینه بالای نگهداری از رده خارج شد.

آخرین باری که از ازاین دوربین استفاده شد، در لیگ قهرمانان سه فصل پیش بود که در آن بازی دوربین عنکبوتی در یکی از مسابقات لیگ  دچار آسیب  جدی شد. خاصیت دوربین عنکبوتی حرکت در جهات مختلف است اما در این بازی یکی از تسمه های حرکت دهنده این دوربین خراب شد و این موضوع کارایی این دوربین را تحت شعاع قرار داد. این اتفاق حرکت و در نهایت تصاویر ارسالی از طریق این دوربین را تحت تاثیر قرار داد. درحال حاضر خرابی نقاله این دوربین باعث شده حرکت آن از تعادل خارج شده و در نهایت تصاویر ثبت شده توسط آن تصاویر مناسبی نباشند. ضمن اینکه تصاویری که در زوایای ثابت با این دوربین گرفته می شد دچار اشکالاتی بود که باعث شد استفاده از این دوربین فعلا منتفی شود. موضوع اصلی این دوربین بحث کابل نگه دارنده و ضخامت آن است که استفاده از آن را از صرفه اقتصادی خارج می کند.

در حال حاضر مهندسان تلویزیونی هنوز در حال تلاش هستند تا بتوانند اسپایدرکم را دوباره برای پوشش مسابقاتی که در استادیوم آزادی برگزار می شود، آماده کنند اتفاقی که هنوز رخ نداده است. لازم به ذکر است که گفته می شود که این دوربین برای تعمیر باید با هزینه بسیار بالا به کشور اتریش فرستاده شود؛ همچنین همواره یک متخصص اتریشی همراه این دوربین در تهران حضور داشته باشد. موضوعی که هنوز مورد قبول مسئولان و صاحبان دوربین قرار نگرفته است.

در عین حال گفته شده است متخصصان و مهندسان ایرانی در دانشگاههای مختلف در حال تلاش برای روش های تعمیر و بازسازی این دوربین هستند. بنا به گفته منبع  ما  جمعی از اساتید و مهندسان دانشگاه صنعتی شریف نیز سعی دارند که تکنولوژی ساخت این دوربین را به دست آورند.


منبع: الف

اخطار جدید ای‌اف‌سی به فدراسیون و استقلال

این نامه در فدراسیون فوتبال و باشگاه استقلال پنهان شده تا رسانه‌ها از اخطار جدید کنفدراسیون فوتبال آسیا مطلع نباشند.

به گزارش خبر ورزشی، کنفدراسیون فوتبال آسیا روز یک‌شنبه به فدراسیون فوتبال ایران و باشگاه استقلال نامه‌ای را ابلاغ کرد. اخطاری برای اینکه استقلال باید مطالبات آندرانیک تیموریان و کاوه رضایی را بپردازد.

این نامه اما در فدراسیون فوتبال و باشگاه استقلال پنهان شده تا رسانه‌ها از اخطار جدید کنفدراسیون فوتبال آسیا مطلع نباشند.


منبع: الف

انتخاب نام جدید برای جام جهانی فوتبال ۲۰۱۸

جام جهانی فوتبال ۲۰۱۸ به «جام جهانی بدون استعمال دخانیات» تغییر یافت.

به گزارش باشگاه خبرنگاران،  ناتالیا توروپوآ نماینده مبارزه با مواد مخدر سازمان جهانی بهداشت (who)در تازه ترین اظهار نظر خود گفت با توجه به این که استعمال هرگونه دخانیات به مرگ زودرس منجر می شود ودر هر ۶ ثانیه یک نفر در جهان به دلیل استعمال دخانیات فوت می کند با هماهنگی مسئولان فیفا ومسئولان برگزارکننده جام جهانی ۲۰۱۸ تصمیم گرفته شد تا ممنوعیت جدی در این زمینه انجام شود.

براساس این گزارش نام جهانی ۲۰۱۸ به زودی به جام جهانی بدون دخانیات تغییر نام پیدا می کندواین تصمیم با موافقت فیفا وکمیته ملی المپیک روبه رو شده است.

در این زمینه به نظر کارشناسان فیفا ژاپن بهترین برگزار کننده جام جهانی بدون دخانیات تاکنون بوده ودر سال ۲۰۰۲ موفقیت هایی را کسب کرده است.کفتنی است: در جلسه تصمیم گیری ممنوعیت استعمال دخانیات در جام جهانی ۲۰۱۸ شورای شهر لیورپول،شهردار لوس آنجلس وکمیته سلامت اتحادیه اروپا نیز حضور داشتند.


منبع: الف