بحران آبی در دولت دوازدهم با حضور بیطرف در وزارت نیرو کم می شود

نایب رئیس کمیسیون عمران مجلس، بالاترین نمره از بین وزرای دولت یازدهم را به وزیر نفت و پایین ترین نمره را به وزرای اقتصاد و صنعت، معدن و تجارت داد.

مجید کیان پور در گفت وگو با خانه ملت، با اشاره به معرفی وزرای پیشنهادی تیم اقتصادی دولت به مجلس شورای اسلامی، گفت: با توجه به عملکرد مثبت برخی از وزرا و اخذ نمره قبول در طی ۴ سال اخیر حضور دوباره آن ها در کابینه جای خوشحالی دارد.

نماینده مردم درود و ازنا در مجلس شورای اسلامی، با تاکید بر اینکه مطالبه جدی ما از تیم اقتصادی دولت دوازدهم توجه به مشکلات کشور و تلاش برای رفع آن ها است، افزود: توجه به برنامه های بالادستی، اقتصاد مقاومتی و اجرایی کردن برنامه ششم توسعه یکی از ضرورت هایی است که می تواند گره کور اقتصاد ما را باز کرده و وضعیت بیکاری را در کشور ساماندهی کند.

وی با بیان اینکه مشکلات و چالش های کشور باید با نگاه دقیق تر مورد توجه کابینه دولت دوازدهم قرار بگیرد، تصریح کرد: برنامه مداری از مهم ترین ملزوماتی است که می تواند تیم اقتصادی دولت دوازدهم را در حصول اهداف موفق کند.

زنگنه وزیر ممتاز کابینه یازدهم

این نماینده مردم در مجلس دهم، با تاکید بر اینکه بیشترین نمره در خصوص عملکرد مثبت را در طی ۴ سال اخیر وزیر نفت اخذ کرده است، گفت: متاسفانه همسو نبودن وزرای اقتصادی، صنعت، معدن و تجارت و همچنین رئیس کل بانک مرکزی در خصوص وضعیت کلی اقتصاد کشور عامل اصلی اخذ کمترین نمره قبولی در کابینه دولت یازدهم بوده است.

کیان پور ادامه داد: در دو وزارت خانه صنعت، معدن و تجارت و اقتصاد کمترین هماهنگی در دولت یازدهم دیده شد و هر کدام سیاست مجزای خود را داشته و تعاملی برای رفع مشکلات در حوزه مسائل مشترک با هم نداشتند.

این نماینده مردم در مجلس دهم، با بیان اینکه می توان از آقای نعمت زاده در پست مشاور وزیر صنعت استفاده کرد، ادامه داد: وی می تواند با توجه به تجریباتی که دارد به رشد صنعت در کشور کمک کند، انتخاب آقای شریعت مداری به عنوان وزیر پیشنهادی این حوزه بسیار کارساز است زیرا وی سابقه اجرایی در این حوزه داشته و با زیر و بم آن آشنا است.

وزرای صنعت و اقتصاد در تعامل مشترک مردود شدند

وی با اشاره به مشکلات عدیده ای که برای موسسات مالی در طی سال های اخیر رخ داد، گفت: این موضوع نیز یکی دیگر از دلایل اخذ نمره منفی از سوی وزارت اقتصاد بوده است.

این نماینده مردم در مجلس دهم، با تاکید بر ضرورت اخذ دکترین مناسب از سوی تیم اقتصادی دولت دوازدهم، افزود: این دولت باید با درست گرفتن از تجربیات دوره های قبلی ریشه مشکلات را بخشکاند و باید بدانیم اگر رشد اقتصادی صورت گرفته به علت افزایش فروش نفت بوده نه سیاست گذاری های تیم اقتصادی دولت.

وی با اشاره به عملکرد وزیر نفت در طی ۴ سال اخیر، گفت: آقای زنگنه توانست سهمیه از دست رفته ایران در اوپک را بازگرداند و در حوزه پارس جنوبی حضور گسترده ای را رقم زد که این موارد نشانه اخذ نمره قبولی از سوی این وزارتخانه بوده ازاین رو از انتخاب مجدد وی نهایت تشکر را از رئیس جمهور دارم.

کیان پور با یادآوری معرفی محمدجواد آذری جهرمی به عنوان وزیر پیشنهادی وزارت ارتباطات، گفت: اینکه دولت به نیروی جوان و متخصص در این حوزه توجه کرده یعنی نوگرایی در راه است.

جوان گرایی در وزارت ارتباطات بهترین انتخاب رئیس جمهور بوده است

وی ادامه داد: انتظار ما از وزارت ارتباطات در دولت دوازدهم کسب درآمد و ایجاد اشتغال از حوزه های مرتبط با صنعت ای تی و غیره است تا به این ترتیب هم سو با کشورهای پیشرفته بتوانیم حرفی برای گفتن در این حوزه بزنیم.

کیان پور گفت: وزیر ارتباطات دولت یازدهم نیز عملکرد خوبی در طی ۴ سال اخیر داشته و باید از وی نیز تشکر کنیم اما رشد حوزه ارتباطات در دولت دوازدهم باید با شتاب بیشتری پیگیری شود.

نماینده مردم درود و ازنا در مجلس شورای اسلامی، با بیان اینکه باید یک پای تولید اشتغال پایدار در وزارت ارتباطات ایجاد شود، افزود: با میدان دادن به حوزه نرم افزاری و سخت افزاری و ای تی می توان این مهم را محقق کرد.

بحران آبی در دولت دوازدهم با حضور بیطرف در وزارت نیرو کم می شود

کیان پور با اشاره به معرفی حبیب الله بی طرف به عنوان وزیر پیشنهادی نیرو، گفت: باید وزیر پیشنهادی برنامه های خوبی در جهت حفظ منابع آبی، رفع بحران آب داشته باشد و با توجه به سابقه وی به طور حتم تحولی در حوزه وزارت نیرو رخ می دهد.

وی با بیان اینکه وزیر نیرو دولت یازدهم نیز عملکرد به نسبت خوبی داشته است، تصریح کرد: پایدار سازی منابع آبی معضلی بود که در این دوره حل نشد که این خود کمی از نمره این وزارتخانه کاسته است.

این نماینده مردم در مجلس دهم، ادامه داد: در بدنه وزارت نیرو دولت دوازدهم باید از توان و تخصص آقای چیت چیان استفاده کرد.

خودکفایی در تولید گندم مصداق اخذ نمره قبولی از سوی وزیر جهاد کشاورزی است

کیان پور با اشاره به انتخاب مجدد وزیر جهاد کشاورزی به عنوان وزیر پیشنهادی دولت دوازدهم، گفت: وی از زمانی که بخش بازرگانی کشاورزی به وزارت جهاد سپرده شد در این حوزه فعالیت داشته و به تحولات بسیاری را در این حوزه رقم زده است و دلیل اخذ نمره قبولی از سوی این وزیر خودکفایی در تولید گندم برای چند سال متوالی بوده که از این دست اقدامات باز هم داشته است.

وی ادامه داد: برای بهره برداری مناسب از منابع طبیعی و همچنین ممانعت از زمین خواری باید در دولت دوازدهم تحولی در حوزه وزارت جهاد کشاورزی رخ دهد.

غفلت از مسکن علت نمره منفی وزیر راه

این نماینده مردم در مجلس دهم، با بیان اینکه با اشاره به معرفی دوباره وزیر راه و شهرسازی به عنوان وزیر پیشنهادی دولت دوازدهم، گفت: متاسفانه غفلت از بخش مسکن نمره قبولی این وزیر را کم کرده کرده است.

وی ادامه داد: باید وزیر راه و شهرسازی در دولت دوازدهم برنامه جامعی در حوزه تحول در بخش مسکن ارایه کند.

کیان پور تاکید کرد: بدنه وزارت راه و شهرسازی بدون هیچ گونه تعارفی نیازمند جراحی بوده و باید افراد خبره و متخصص در این حوزه روی کار بیایند.

نایب رئیس کمیسیون عمران مجلس شورای اسلامی، یادآور شد: مهم ترین مطالبه ما از تیم اقتصادی دولت عمل به برنامه های بالادستی و فرمایشات رهبر معظم انقلاب است زیرا صرف عمل به این موارد خود توفیق بزرگی را نصیب کشور می کند.


منبع: عصرایران

سیل در استان گلستان با ۲ کشته و ۲ مفقود (عکس)

در روزهای گذشته بارش‌های شدید موجب آبگرفتگی و سیلاب در ارتفاعات شهرستان‌های کلاله، مینودشت، آزادشهر و علی‌آباد کتول در استان گلستان شده است. 

به گزارش ایسنا، در این حادثه ۲ نفر کشته و ۲ نفر مفقود شده‌اند.


منبع: عصرایران

جزئیات پنجمین دوره جایزه درست نویسی مطبوعات منتشر شد

جزئیات پنجمین دوره جایزه درست نویسی مطبوعات منتشر شد

پنجمین دوره جایزه درست نویسی مطبوعات به همت وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی و فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزار می شود.

به گزارش عصرایران به نقل از معاونت مطبوعاتی و اطلاع رسانی وزارت ارشاد، متن آیین نامه پنجمین دوره از جایزه درست نویسی مطبوعات به این شرح است:

مقدمه

یکی از وظایف‌ مهم رسانه‌ها انتقال درست پیام به بهترین شکل در کمترین زمان است. زبان به‌عنوان ابزار ارتباطی نقش بسیار مهمی در این زمینه ایفا می‌کند. کاربرد درست زبان برپای قواعد آن و با استناد به اصول و مبانی نگارش، نخستین و مهم‌ترین وظیفه هر رسانه است. فرهنگستان زبان و ادب فارسی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باهدف کمک به ارتقای جایگاه زبان فارسی و با توجه به لزوم ایجاد زمینه‌های مناسب برای رشد و اعتلای زبان مطبوعات، هرسال جایزه ای به نشریات مکتوب و الکترونیکی منتخب اهدا می‌کند.

تشکیلات

۱. شورای سیاست‌گذاری: رئیس فرهنگستان، معاون مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سه عضو شورای فرهنگستان، نماینده معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی فرهنگستان.

وظایف: تعیین سیاست‌های کلی همچون تصویب شیوه نامه‌ها و آیین نامه‌ها، تعیین نوع و تعداد نشریات و جوایز، شیوه انتخاب داوران.

۲. کارگروه: سه عضو شورای فرهنگستان، نماینده معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دبیر جایزه و یک کارشناس گروه آموزش زبان و ادبیات فارسی، یک نفر از ویراستاران برجسته کشور با سابقه مطبوعاتی به انتخاب معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

وظایف: تدوین شیوه نامه‌ها و آیین نامه‌ها، پیشنهاد نوع و تعداد نشریات و جوایز، تعیین صلاحیت داوران، انتخاب مصداق‌ها و تعیین نحوه بررسی آثار و تصمیم گیری در کلیه امور جایزه


منبع: عصرایران

آیا دویدن در هوای گرم خطرناک است؟

در فصل گرما دویدن در دمای بالا کمی سخت‌تر است و ممکن است باعث گرمازدگی شود. برای بسیاری از افراد این سوال پیش می‌آید که دویدن در هوای گرم برای بدن مضر است یا خیر.

به گزارش ایسنا و به نقل از independent، در میانه تابستان زمانی که دمای هوا بالای ۳۰ درجه است دویدن سخت‌تر می‌شود.

بسیاری از مسابقه‌های دو در هوای بالای ۳۰ درجه انجام می‌شود. متخصصان معتقدند اگر افراد آمادگی جسمانی داشته باشند و آب بدن را تامین کنند دویدن در هوای گرم مشکلی ایجاد نمی‌کند. در صورتی که فرد عادت به هوای گرم نداشته باشد و از قبل تمرین نداشته باشد توصیه می‌شود که دوی طولانی مدت در هوای گرم انجام ندهد.

گرمازدگی بر اثر دویدن در هوای گرم ممکن است باعث کم شدن آب بدن، ایجاد سردرد، حالت تهوع و خستگی زیاد شود. در صورتی که این نشانه‌ها شدید باشد ممکن است فرد بیهوش شود. اگر به نشانه‌های بدن توجه کنید و مرتبا آب بنوشید می‌توانید در هوای گرم تمرین دو انجام دهید. بهتر است لباس‌های خنک بپوشید با سرعت کمتر بدوید.

با ورزش کردن در هوای گرم در هر ساعت یک لیتر عرق از بدن خارج می‌شود بنابراین بهتر است بدن به شرایط گرم عادت داشته باشد تا کمتر دچار آسیب شود.


منبع: عصرایران

ورود فیفا به موضوع محرومیت دو فوتبالیست ایرانی به دلیل بازی در مسابقه باشگاهی یونانی – اسرائیلی / احتمال مجازات فدراسیون فوتبال ایران

سخنگوی فیفا بر استقلال فدراسیون ها از حکومت های خود تاکید کرد.

فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) به موضوع محرومیت دو فوتبالیست ایرانی به دلیل بازی در مسابقه باشگاهی تیم های یونانی و اسرائیلی، ورود می کند.

در حالی که واکنش ها به محرومیت احتمالی دو ملی پوش ایرانی بخاطر بازی در برابر یک تیم اسرائیلی ادامه دارد، از زوریخ خبر رسید که فیفا خواستار توضیح مسئولان فدراسیون فوتبال ایران در مورد کنار گذاشته شدن مسعود شجاعی و احسان حاج صفی از تیم ملی می شود.

به گزارش عصرایران، یورونیوز نوشت: طبق مقررات فیفا دخالت دادن سیاست در ورزش از سوی فدراسیون های کشورهای عضو مجاز نیست و فدراسیون خاطی با مجازات تعلیق روبرو می شود. 

یکی از سخنگویان فیفا در ایمیلی به خبرگزاری رویترز با تاکید بر لزوم مستقل بودن فدراسیون فوتبال کشورهای عضو از حکومت های خود اطلاع داده که «فیفا در حال رصد این موضوع است و از مسئولان فدراسیون فوتبال ایران خواهان ارائه توضیحات بیشتری خواهد شد.

 او اضافه کرده در حال حاضر نمی‌توانیم پیرامون این موضوع اظهارنظر کنیم.»

در پی حضور این دو بازیکن باشگاه پانیونیوس یونان در بازی برگشت مقابل تیم مکابی اسرائیل، معاون وزارت ورزش ایران با محکوم کردن این اقدام از محرومیت این دو بازیکن از عضویت در تیم ملی خبر داده بود.

تعدادی از ورزشکاران و هنرمندان معروف در کنار مردم عادی هر یک به نوبه خود در فضای مجازی از عملکرد این دو فوتبالیست دفاع و از آنها که «چاره ای» جز عمل به تعهدات حرفه ای خود نداشته اند، حمایت کرده اند.

 از تازه ترین واکنش ها می توان به پیام های ترانه علیدوستی و مهناز افشار در فضای مجازی یا اشاره تلویحی علی داعی و همچنین پیام معنا دار مهدی مهدوی کیا یاد کرد. 

در مقابل عده دیگری از این اقدام و نحوه قراردادهای بازیکنان ایرانی شاغل در لیگ های خارجی انتقاد کرده اند.


منبع: عصرایران

اظهارات جوانی که ۳ دختر را با عکس ماشین ب.ام.و اغفال کرد:من تجاوز نکردم،خودشان خواستند

ایران نوشت: چندی پیش دختر جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و از فاجعه‌ای که برای او و دوستش اتفاق افتاده بود خبر داد .

وی گفت: چندی قبل در یک گروه تلگرامی با جوانی به نام فربد آشنا شدم، ابتدا عکس پروفایلش در کنار یک خودروی مدل بالای بی‌ام دبلیو کمی وسوسه‌ام کرد، چون هم از نظر چهره و تیپ برایم جذاب بود و هم خودرو مدل بالایش نظرم را جلب کرد. فربد از همان ابتدا پیشنهاد ازدواج داد و من هم بلافاصله قبول کردم. چند روزی از این آشنایی گذشته بود که فربد امروز با من قرار گذاشت. به همین خاطر همراه دوستم شیما به محل قرار رفتیم و او ما را سوار خودروی بی‌ام دبلیو  کرد. قرار بود در شهر چرخی بزنیم که ناگهان تغییر مسیر داد و به طرف شهریار رفت. هرچه گفتیم دیرمان شده و باید به خانه برگردیم قبول نکرد. 

به قول خودش می‌خواست ویلایش را به ما نشان دهد. می‌گفت یک سگ از ‌نژاد «شپر» دارد که توله‌هایش دیدنی هستند. درنهایت فریب خورده و با او همراه شدیم تا به یک ویلا رسیدیم. به محض ورود یکی از دوستانش وارد باغ شد و هر دو با زور و تهدید ما را در یکی از اتاق‌های خانه ویلایی زندانی کردند. فربد ما را تهدید کرد که اگر به خواسته‌های شومش تن ندهیم مدت‌ها در حبس خواهیم ماند. درنهایت آنها به خواسته‌های شوم‌شان رسیدند و من و دوستم که هیچ ارتباطی در این ماجرا نداشت قربانی نقشه سیاه شان شدیم. بعد از آن تهدیدمان کردند اگر از این ماجرا حرفی به پلیس بزنیم، عواقب خطرناکی در انتظارمان خواهد بود.

با شکایت دختر جوان و دوستش، پرونده‌ای در شعبه چهارم دادسرای جنایی پایتخت تشکیل شد و بازپرس آرش سیفی دستور انجام تحقیقات بیشتر را صادر کرد.

بررسی‌های کارآگاهان اداره شانزدهم پلیس آگاهی در این باره ادامه داشت تا اینکه دختر جوان دیگری به دادسرا مراجعه کرد و از پسر «بی‌ام دبلیو» سوار شکایت کرد.وی گفت: مدتی قبل در یکی از گروه‌های تلگرامی با پسر جوانی آشنا شدم. خودروی بی‌ام دبلیو  و تیپ عالی پسر جوان که درعکس تلگرامش دیده می‌شد مرا به ادامه رابطه وسوسه کرد و زمانی که این جوان پیشنهاد ازدواج داد، بدون هیچ تحقیقی قبول کردم تا اینکه به بهانه صحبت در رابطه با ازدواج مرا به یک خانه ویلایی در شهریار برد و قربانی نقشه شومش کرد.

با توجه به این احتمال که هر سه دختر جوان قربانی یک نفر شده باشند، تصویر فربد به سومین دختر نشان داده شد که بلافاصله شناسایی شد. بدین ترتیب در ادامه تحقیقات پسر شیطان صفت دستگیر و برای انجام تحقیقات به شعبه چهارم دادسرای امور جنایی پایتخت منتقل شد.

جوان فریبکار در حالی که با سه شاکی روبه رو شده بود، همچنان منکر جنایات سیاه خود شد و به بازپرس آرش سیفی گفت: اتهاماتم را قبول ندارم، آنها قصد اخاذی از مرا دارند و چون می‌بینند که پولدار هستم چنین ادعاهایی را مطرح کرده‌اند. من با دو نفر از دخترها در تلگرام آشنا شدم. آنها که عکس پروفایل مرا با خودرو‌ام دیدند، خیلی زود پیشنهاد دوستی‌ام را قبول کردند و حتی درخواست ازدواج به من دادند. 

اما من که می‌دانستم آنها به خاطر پول و ثروتم مرا می‌خواهند؛ به خواستگاری‌شان نرفتم و بعد از مدتی هم به دوستی با آنها پایان دادم. دختران جوان هم که دیدند به خواسته‌شان نرسیده‌اند، با هم دست به یکی کرده‌ و علیه من چنین شکایتی را مطرح کرده‌اند. حتی یکی از آنها برایم پیام فرستاد: «اگر می‌خواهی رضایت بدهم باید ۲۳۰ میلیون تومان به حسابم بریزی.» ولی من هرگز این کار را نکردم. دخترانی که مدعی هستند آنها را مورد آزار و اذیت قرار داده‌ام خودشان برای دیدن سگم و قلیان کشیدن به ویلا آمده‌اند و هیچ اجباری هم در کار نبوده است.

از آنجا که سه شاکی پرونده، متهم را شناسایی کرده بودند، این جوان برای تحقیقات بیشتر بازداشت شد و در اختیار کارآگاهان اداره شانزدهم پلیس آگاهی قرار گرفت تا ابهام‌های موجود برطرف شود.


منبع: عصرایران

با این اسموتی به جنگ التهاب و درد بروید!

اگر شیوه غذا خوردن خود را تغییر دهید و مصرف میوه ها و سبزیجات تازه و مغزها و دانه های خوراکی را در دستور کار خود قرار دهید، امکان کاهش التهاب حتی به صورت دائمی برای شما فراهم می شود.

اگر از التهاب مزمن رنج می
برید یا قصد دارید از شر برخی انواع درد و ناراحتی ها خلاص شوید، می توانید با یک
اسموتی کاهنده درد و ضد التهاب به هدف خود دست یابید. این اسموتی نه تنها به
مبارزه با التهاب کمک می کند، بلکه سطح انرژی بدن را نیز افزایش می دهد. این
خوراکی حاوی مواد تشکیل دهنده ای است که درد و تورم را کاهش می دهند و در تغذیه
سلول های بدن با آنتی اکسیدان ها نقش دارند.

با این اسموتی به جنگ التهاب و درد بروید!

به گزارش گروه سلامت عصر ایران
به نقل از “لیو لاو فروت”، التهاب مزمن سیستم ایمنی بدن انسان را همواره
فعال نگه می دارد و این شرایط می تواند به تسریع آهنگ پیری و ابتلا به بیماری های
دیگر مانند سوریازیس، سرطان، بیماری قلبی، دیابت (نوع ۲)، آرتریت، بیماری های
خودایمنی، بیماری عصبی و اختلالات گوارشی منجر شود.

بخش اعظم التهاب در بدن
انسان به واسطه مصرف مواد غذایی نامناسب شکل می گیرد. این مواد غذایی شامل غذاهای
کم ارزش، غذاهای فرآوری شده، غذاهای سرخ شده در حرارت بالا با روغن های گیاهی،
قندهای پالایش شده، شیرین کننده های مصنوعی، غلات پالایش شده، الکل، نوشابه های
گازدار، محصولات حیوانی، افزودنی های غذایی، نیترات ها، مواد نگهدارنده، آفت کش ها
و … می شوند.

اگر شیوه غذا خوردن خود را
تغییر دهید و مصرف میوه ها و سبزیجات تازه و مغزها و دانه های خوراکی را در دستور
کار خود قرار دهید، امکان کاهش التهاب حتی به صورت دائمی برای شما فراهم می شود و
می توانید شرایط فعلی خود را نیز معکوس سازید، که البته روندی زمانبر بوده و باید
در این مسیر صبور و پایدار باشید.

برای تهیه اسموتی کاهنده
التهاب به مواد زیر نیاز دارید:

یک فنجان گیلاس ارگانیک تازه
یا منجمد (آنتوسیانین های موجود در این میوه می توانند در کاهش درد موثرتر از
آسپرین باشند)

دو عدد موز رسیده (به افزایش
سطح انرژی و گوارش بهتر کمک می کند)

یک فنجان سبزیجات برگدار به
انتخاب خود (بسیار قلیایی)

ریشه زردچوبه تازه به طول پنج
سانتیمتر (آنتی اکسیدان قوی، سم زدای کبد، و ضد التهاب)

یک چهارم قاشق چایخوری
دارچین (سرشار از آنتی اکسیدان ها، کمک به مبارزه با التهاب و رادیکال های آزاد)

یک قاشق چایخوری زنجبیل تازه
رنده شده (سرشار از پتاسیم، کمک به تحریک گوارش و جریان صفراوی)

یک قاشق غذاخوری دانه های
چیا از قبل خیس شده در آب (سرشار از اسیدهای چرب امگا-۳ برای کمک به محافظت از بدن
در برابر آسیب التهاب مزمن)

یک فنجان آب نارگیل (سرشار
از پتاسیم و منیزیم، کمک به محافظت از بدن در برابر بیماری های انحطاطی)

روش تهیه:

تمام مواد تشکیل دهنده که در
بالا به آنها اشاره شد را در یک دستگاه مخلوط کن سرعت بالا ریخته و تا زمانی که به
خوبی با یکدیگر ترکیب شده و محصولی با بافت نرم شکل بگیرد، به مخلوط کردن ادامه می
دهیم.


منبع: عصرایران

۶ ماده غذایی برای پیشگیری از سرطان

هنگامی که موضوع سرطان مطرح می شود، مطالعات نشان داده اند که ۳۰ تا ۴۰ درصد از انواع مختلف این بیماری با دنبال کردن یک سبک زندگی سالم و رژیم غذایی متعادل قابل پیشگیری هستند.

آن چه می خوریم، نقشی کلیدی
در سلامت کلی ما ایفا می کند، و مصرف بیش از اندازه برخی مواد غذایی، مانند آنهایی
که سرشار از چربی یا قند هستند، می تواند در نهایت به ناخوشی و بیماری منجر شود.
خوشبختانه، برخی مواد غذایی دیگر می توانند برای درمان برخی بیماری ها یا در برخی
موارد، حتی پیشگیری از آنها استفاده شوند.

به گزارش گروه سلامت عصر ایران
به نقل از “اکتیو بیت”، هنگامی که موضوع سرطان مطرح می شود، مطالعات
نشان داده اند که ۳۰ تا ۴۰ درصد از انواع مختلف این بیماری با دنبال کردن یک سبک
زندگی سالم و رژیم غذایی متعادل قابل پیشگیری هستند. مواد غذایی سرشار از ویتامین
ها، آنتی اکسیدان ها و کاروتنوئیدها از بهترین گزینه ها برای کاهش خطر ابتلا به
سرطان محسوب می شوند، که در ادامه با شش منبع عالی این مواد مغذی بیشتر آشنا می
شویم.

سیر

6 ماده غذایی برای پیشگیری از سرطان

سیر عطر و طعم غذا را بهبود
می بخشد و از این رو، یکی از پر مصرف‌ترین مواد غذایی در جهان است، اما بوی
ناخوشایندی که در نتیجه خوردن سیر حاصل می شود بسیاری را نیز از مصرف این ماده
غذایی منصرف می کند. با این وجود، ترکیبات گوگردی موجود در سیر که موجب بوی بد
دهان می شوند، می توانند به جلوگیری از تشکیل موادی در بدن که زمینه ساز سرطان هستند،
تسریع ترمیم DNA، و نابودی سلول های سرطانی کمک کنند. همچنین، سیر در مبارزه با
باکتری های مرتبط با ابتلا به سرطان معده موثر عمل می کند و همچنین نقش ان در کاهش
خطر ابتلا به سرطان روده بزرگ ثابت شده است. برای بهره‌مندی از بیشترین فواید
سلامت سیر توصیه می شود این ماده غذایی را به صورت خام مصرف کنید.

بروکلی

6 ماده غذایی برای پیشگیری از سرطان

بروکلی از خانواده سبزیجات
چلیپایی است. این محصول حاوی ترکیبی به نام سولفورافان است، که آنزیم های محافظ
بدن را تقویت کرده و مواد شیمیایی زمینه ساز سرطان را از بدن خارج می سازد. مطالعه
دانشگاه میشیگان نشان داده است که سوفلورافان سلول های بنیادی سرطانی – آنهایی که
به رشد تومور کمک می کنند – را هدف قرار می دهد.

بروکلی و دیگر سبزیجات
چلیپایی مانند کلم، کیل، و گل کلم، بیشترین کارایی را در محافظت از بدن مقابل
سرطان های دهان، مری، و معده نشان داده اند. توصیه می شود این محصولات به صورت خام
یا بخارپز مصرف شوند، زیرا قرار دادن در مایکروویو موجب نابودی بیشترین فواید ضد
سرطانی آنها می شود.

گوجه فرنگی

6 ماده غذایی برای پیشگیری از سرطان

گوجه فرنگی رنگ قرمز خود را
مدیون یک ماده شیمیایی گیاهی به نام لیکوپن است. لیکوپن یک آنتی اکسیدان است، که
گوجه فرنگی غنی‌ترین منبع برای آن محسوب می شود. لیکوپن با کاهش خطر سرطان پروستات
پیوند خورده است، و همچنین توانایی خود را در توقف رشد برخی سلول های سرطانی،
مانند پستان، ریه و اندومتریال نشان داده است.

برای کسب بیشترین فواید
سلامت لیکوپن باید گوجه فرنگی را به صورت پخته یا فرآوری شده – به عنوان مثال، رب
یا سس گوجه فرنگی – مصرف کنید، زیرا فرآیند حرارت دادن میزان لیکوپن موجود در گوجه
فرنگی که بدن قادر به جذب آن است را افزایش می دهد. از دیگر منابع خوب برای لیکوپن
می توان به هندوانه، گریپ فروت صورتی، و فلفل دلمه ای قرمز اشاره کرد.

توت ها

6 ماده غذایی برای پیشگیری از سرطان

توت ها در میان بهترین منابع
آنتی اکسیدان ها قرار دارند، که می توانند رادیکال های آزاد را خنثی سازند.
رادیکال های آزاد ترکیبات ناپایداری هستند که می تواند موجب آسیب سلولی شده و
ابتلا به بیماری، از جمله سرطان، را در پی داشته باشند.

به عنوان مثال، توت فرنگی حاوی
آنتی اکسیدان هایی مانند ویتامین C و اسید الاجیک است. مورد دوم خواص محافظت در برابر سرطان را از
طریق تقویت آنزیم هایی که مواد زمینه ساز سرطان را از بین برده و رشد تومورها را
کند می سازند، ارائه می کند. همچنین، توت فرنگی حاوی فلاونوئیدها است که یک آنزیم
موثر در آسیب DNA و ابتلا به سرطان ریه را سرکوب می کنند.

هویج

6 ماده غذایی برای پیشگیری از سرطان

هویج یکی دیگر از منابع عالی
برای آنتی اکسیدان های قوی، از جمله کاروتنوئیدهای آلفا کاروتن و بتا کاروتن است.
بتا کاروتن به کند کردن آهنگ رشد سلول سرطانی کمک می کند و همچنین از سلول ها در
برابر آسیب وارده از سموم محافظت می کند.

مطالعات جدید نشان داده اند
که آلفا کاروتن در پیشگیری و مبارزه با سرطان حتی موثرتر از بتا کاروتن عمل می
کند. هویج پخته آنتی اکسیدان های بیشتری را نسبت به هویج خام در اختیار بدن انسان
قرار می دهد و از این رو، بخارپز کردن هویج به صورت کامل و سپس برش دادن آن برای
حفظ بیشترین مواد مغذی توصیه می شود.

سبزیجات برگدار

6 ماده غذایی برای پیشگیری از سرطان

سبزیجات برگدار نه تنها
سرشار از مواد مغذی مختلف مانند فیبر، آهن، و کلسیم هستند، بلکه از خواص ضد سرطانی
نیز بهره می برند. اسفناج و دیگر سبزیجات برگدار مانند کیل و برگ چغندر سوئیسی،
منابعی عالی برای آنتی اکسیدان لوتئین هستند که از آسیب رادیکال های آزاد با از
بین بردن آنها در بدن محافظت می کند. لوتئین تاثیرگذاری خود در پیشگیری از سرطان
های دهان، مری، معده را نشان داده است.

ویتامین C و بتاکاروتن از دیگر
مواد مغذی مهمی هستند که در سبزیجات برگدار یافت می شوند، اما آنتی اکسیدان ها
تنها مزیت ارائه شده از سوی آنها نیستند. سبزیجات برگدار منابع خوبی برای
گلوکوزینولات هستند، که طی آماده سازی غذا، جویدن و گوارش شکسته شده و ترکیباتی
مانند ایندول ها و ایزوتیوسیانات را شکل می دهند، که مشخص شده است عوامل سرطان‌زا
را غیر فعال کرده و شکل گیری تومور و متاستاز را مهار می کنند.


منبع: عصرایران

روحانی؛ اصلاح‌طلبان را فراموش کرده است؟

«روحانی مدیون اصلاح‌طلبان است»، این جمله محمدرضا عارف، پیش از نهایی کردن لیست کابینه دوازدهم، خود گویای تمام ماجرا بود؛ اصلاح‌طلبان از یارگیری رئیس جمهور برای چینش دومین کابینه اش نگران بودند و رادارهایشان امواج خطر را دریافت کرده بود.

نامه‌نیوز نوشت: کابینه‌ای با کمترین«دوز» اصلاح طلبی، این توصیفی از دومین کابینه حسن روحانی است. کابینه ای که برخی گمان می کردند بعد از دویدن ها و تلاش های اصلاح طلبان برای آنکه شیخ دیپلمات به سر منزل مقصود برسد، قرار است چرخشی جانانه به سمت اصلاح طلبی داشته باشد، اما با بالا و پایین کردن لیست کابینه پیشنهادی ، همانطور که در چند هفته اخیر هم زمزمه وارد شنیده می شد، این امید را نقش برآب کرد.

گویا روحانی همچون کابینه اول، چندان تمایل ندارد که درصد بالایی از مردان دولتش را با یارگیری از اصلاح طلبان، انتخاب کند، چه آنکه این بار، برخلاف روزهای انتخابات که روحانی، در قد و قامت یک اصلاح طلب ظاهر شده بود؛ در آرامش پس از انتخابات، ترجیح داده تا باردیگر مردان اعتدالی را با خود همراه کند.

اما در این میان، این سئوال مطرح می‌شود« آیا اصلاح طلبان چنین «یارگیری» را پیش بینی کرده بودند؟» 

برای پاسخ به این سئوال بهتر است نگاهی به روزهای منتهی به مراسم تحلیف و تنفیذ و صحبت های مطرح شده داشته باشیم.

*چشم انتظاری بی نتیجه اصلاح طلبان از روحانی

«روحانی مدیون اصلاح‌طلبان است»، این جمله محمدرضا عارف، پیش از نهایی کردن لیست کابینه دوازدهم، خود گویای تمام ماجرا بود؛ اصلاح طلبان از یارگیری رئیس جمهور نگران بودند و رادارهایشان امواج خطر را دریافت کرده بود.

اصلاح طلبان که تمام تخم مرغ‌های خود را در بحبوهه انتخابات در سبد روحانی گذاشته بودند، وقتی پرچم پیروزی شیخ دیپلمات برای بار دوم به اهتزار درآمد، توقع داشتند تا در کابینه دوم روحانی، صندلی های بیشتری را به نام خود بزنند.

چه آنکه جریان اصلاحات در روزهای انتخابات برای روحانی سنگ تمام گذاشته بود، حتی صوفی عضو شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان در توصیف فعالیت‌های انتخاباتی جناحش برای روحانی گفته بود:« بعد از اعلام حمایت اصلاح‌طلبان از روحانی، ایشان تمام امورات انتخاباتی خود را در اختیار اصلاح طلبان قرار داد و جریان اصلاحات در سراسرکشور عهده‌دار امور ستادی، برای پیروزی نامزد مورد وثوق اصلاح طلبان شدند.رئیس جمهور حتی اجازه نداد حزب اعتدال و توسعه در امور انتخاباتی و ستادی او دخالت کند. هرکدام از احزاب نزدیک به روحانی که تمایل به تبلیغات برای روحانی داشتند، زیر نظر ستاد‌های انتخاباتی اصلاح‌طلبان فعالیت‌کردند. یک‌پارچگی به دست آمده، موجب پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری شد.»

فصل چینش کابینه رسید

فصل انتخابات تمام شد. نوبت به چینش کابینه رسید. آنها که در برابر لیست کابینه اول روحانی مسیر«مراعات» را درپیش گرفته بودند و با این منطق که روحانی دستش برای چیدن کابینه ای اصلاح طلب بسته است و بالاجبار«دست به عصا» راه می‌رود، از او توقع زیادی نداشتند، اینبار سهم خواهانه وارد میدان شدند. گویی اصلاح طلبانی که از داشتن ۸ کرسی در کابینه اول روحانی رضایت داشتند اینبار توقع شان فراتر از ۸ کرسی دور میز هیات دولت بود.

همین امر هم بود که اکثریت اصلاح طلبان را در مقابل روحانی یکصدا کرد که نباید رای و حمایت اصلاح طلبان نادیده گرفته شود.

حجت الاسلام رسول منتجب‌نیا قائم مقام حزب اعتماد ملی نیز در رابطه با این موضوع به روحانی یادآوری کرده بود:« از یک‌سو مطالبات مردم و از سوی دیگر، وعده‌های انتخاباتی دستگاه تبلیغاتی دولت و شخص آقای روحانی باعث می‌شود رئیس‌جمهور ملزم به چینش کابینه‌ای اصلاح‌طلب شود و اعضای کابینه به گفتمانی که مردم به آن رأی داده‌اند، باور داشته باشند.»

روزها گذشت و کابینه معرفی شد و اما در دومین کابینه پیشنهادی حسن روحانی، دیگر از آن رضایت کج‌دار و مریض اصلاح طلبان از روحانی، چندان خبری نیست. روحانی نشان داد که نگرانی مشترک اصلاح طلبان بی دلیل نبوده است.

اگر نیم نگاهی به لیست پیشنهادی روحانی برای کابینه دوم داشته باشیم، می بینیم که از میان ۱۷ گزینه معرفی شده- هنوز گزینه وزارت علوم به مجلس معرفی نشده است- تنها برخی چهره ها چون مسعود سلطانی‌فر، بیژن زنگنه، حبیب الله بیطرف یا محمود حجتی رنگی از اصلاح طلبی دارند و بقیه وزارتخانه‌ها میان چهره های اعتدالی و البته اصولگرا تقسیم شده است.

*لبخند مشترک اصولگرایان، اعتدالیون و کارگزاران

مردان روحانی در دولت دومش، هر چقدر موجبات ناراحتی و دلخوری اصلاح طلبان را فراهم کرده است، در آن سوی میدان توانسته است، لبخند رضایت اصولگراها، اعتدالیون و حتی کارگزاران را در یک تصویر قاب کنند.

کارگزارن سهم خوبی به دست آورده اند. معاون اولی مانند دوره قبل به اسحاق جهانگیری چهره شناخته شده کارگزاران رسید، تا باز هم خیال کارگزارانی ها از ارتباط و سطح حضور در دولت راحت باشد.

اصولگرایان هم از اینکه با وجود تمام اعتراض‌های دولت و اصلاح طلبان به رحمانی فضلی در وزارت کشور، باز هم این چهره نزدیک به علی لاریجانی-در کنار محمود علوی وزیر اطلاعات- در دولت جای گرفته است، ابراز خشنودی می کنند.

اما اعتدالیون بدون شک این روزها رضایتمندتر از دیگر جریانات سیاسی هستند، چه آنکه سکانداری اکثریت وزارتخانه را حسن روحانی به آنها سپرده است.

*روحانی، اصلاح طلبان را فراموش کرد؟

برخلاف روزهای انتخابات که حسن روحانی همچون سیاستمداری اصلاح طلب سخن می گفت و گام برمیداشت، این روزها گویا او «پاشنه‌های گیوه» اش برای اصلاح طلبان را خوابانده است و بیشتر از «دنده» اعتدالی، اصولگرایی و کارگزارانی عمل می‌کند.

نگاهی گذرا به لیست پیشنهادی حسن روحانی، این واقعیت را برملاء می‌کند، که رئیس جمهور چندان تمایلی به یارگیری از اصلاح طلبان ندارد.، اتفاقی که برخی آن را ناشی از تغییر رفتار رئیس جمهور بعد از دستگیری حسین فریدون تحلیل می‌کنند و برخی هم آن را پشت کردن روحانی به اصلاح طلبان می‌دانند و برخی نیز معتقدند باید به مصلحت اندیشی روحانی اعتماد کرد،چه آنکه او تلاش دارد کابینه ای را همراه خود به پاستور ببرد که کمترین حاشیه را ایجاد کند و تندروها را علیه خود تحریک نکند. عزم روحانی برای دوره دوم ریاست جمهوری اش کار بدون حاشیه است.


منبع: عصرایران

عباس عبدی: ۲۵سال جوان‎ها را در ساختار قدرت نپذیرفته‌ایم اما انتظار داریم کابینه روحانی جوان باشد

عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: پس از دو ماه گمانه‌زنی بالاخره اسامی وزرای پیشنهادی از طرف رییس‌جمهور به مجلس اعلام شد.

 واکنش‌ها از جانب حامیان آقای روحانی کمابیش قابل انتظار بود. عده‌ای آه و ناله سر دادند که این کابینه مطابق رای ٢۴ میلیون نفر نبود و هیچگاه هم مشخص نشد که از کجا نظرات آن ٢۴ میلیون را به دست آورده‌اند و آن را نمایندگی می‌کنند. این گروه به نوعی معتقد بودند که کوه موش زایید. به ویژه با قول‌ها و وعده‌هایی که شنیده بودند، انتظار دیگری داشتند. 

در مقابل گروه دیگری گفتند همین خوب است و به موانع شکل‌دادن یک کابینه اشاره کردند. در حالی که از چهره برخی افراد این گروه می‌توانید بخوانید که چه فشار روانی را تحمل می‌کنند تا چیزی را بگویند که قبول ندارند و مطابق آموزه‌ها یا انتظارات پیشین خودشان نیست! گروه دیگری نیز فعلا سکوت کرده‌اند تا ببینند چه پیش خواهد آمد. بنده سعی می‌کنم برداشت خودم از ترکیب وزرای پیشنهادی را در پرتو آنچه در چند ماه گذشته شاهد بوده‌ام، تقدیم کنم. نخستین ایراد مهم این است که سن کابینه به جای کاهش، افزایش هم داشته است.

چرا کابینه جوان نشد؟ تقریبا اتفاق نظر بود که میانگین سن کابینه بالاست و باید کاهش یابد. در این مورد قول و قرارهای زیادی هم داده شد ولی در عمل هیچ اتفاق مثبتی جز اضافه شدن یک وزیر متولد دهه ١٣۶٠ رخ نداد. تازه یکی از بیشترین مخالفت‌ها نیز با همین وزیر پیشنهادی است! فهم این وضعیت مهم است و بنده یک‌بار در این زمینه توضیح داده‌ام. هنگامی که می‌گوییم نیروی جوان باید آورد، به طور طبیعی باید از میان مدیران یا فعالان مدنی و سیاسی انتخاب کرد. این افراد از نظر عرفی باید تا حدودی شناخته و به لحاظ تجربی نیز آزمون شده باشند. 

این انتظار در دو حالت محقق می‌شود؛ نیروی مورد نظر یا درون دولت و ساخت قدرت است یا بیرون دولت و در فضای عمومی و نهادهای مدنی. در شرایط کنونی ایران نیروهایی که در حوزه عمومی هستند، همه به یک شکل ترکش خورده محسوب می‌شوند و  به علت فضای سیاسی در ١٠ سال گذشته و حتی در ٢۵ سال گذشته به نحوی رفتار شده است که احتمال ورود آنان به ساختار مدیریت اجرایی به جای تقویت، تضعیف شده است. بنابراین حداقل بخشی از انتظارات سیاسی و انتخاباتی که بر اثر حضور این کنشگران در فضای عمومی شکل می‌گیرد، در عمل نمی‌تواند در ساخت رسمی بازتاب پیدا کند. نیروهای جوان موجود در دولت نیز متمایز از کنشگران عرصه عمومی هستند و در صورت معرفی شدن برای وزارت به‌حق یا به‌ناحق انواع و اقسام انگ‌ها نصیب آنان می‌شود. 

ضمن اینکه کنشگران فضای عمومی به درستی فکر می‌کنند که چرا کاشت و داشت پرهزینه وضعیت سیاسی جدید را آنان انجام دهند ولی در نهایت برداشت آن، به وسیله دیگران باشد؟نکته دیگر این است که فضای سیاسی ایران کنشگری در عمل ضد ارزش است. هر کنشگری به ناچار مورد قضاوت و ارزیابی قرار می‌گیرد و عده‌ای با او مخالف و عده‌ای موافق می‌شوند. ولی کسانی که کنشگر نیستند، می‌توانند توافق همه را جلب کنند!!

نمونه جالب آن در مجلس دوم بود که دو تن از کنشگران سیاسی مهم یعنی آقایان بهزاد نبوی و ناطق نوری با سابقه سیاسی زیاد، با آرای ناپلئونی وزیر شدند، ولی در همان مجلس کسانی بالای ٢٠٠ رای آوردند که هیچ سابقه‌ای در سیاست نداشته و امروز هم کسی از آنان یادی نمی‌کند و آنان را نمی‌شناسند. از سوی دیگر فقدان رقابت عمیق سیاسی و نیز محدود شدن ساختارهای مدیریتی به نیروهای جوان ابتدای انقلاب، موجب شده که امکان ورود افراد جدید به این دایره محدود از مدیران کمتر شود و تجربه فاجعه‌بار مدیریت جوان‌گرایی در سال‌های ١٣٨۴ تا ١٣٩٢ نوعی بدبینی را نسبت به جوان‌گرایی ایجاد کرده است. 

در حالی که مساله اصلی جوان‌گرایی نیست. موضوع، خلاص شدن از انحصار مدیریتی است. انحصاری که با توجیهات گوناگون شکل گرفته و عناصر مقوم خود را نیز ایجاد کرده است و بسیار بعید است که از درون خود تن به تغییرات دهد. به علاوه فقدان نظام حزبی که به ارتقای جوانان و نیروهای کارآمد منجر شود در کنار نوعی خودمحوربینی نیروهای پا به سن گذاشته موجی می‌شود تا کمترین مجال برای ظهور و بروز سایر نیروها و جوانان فراهم شود. 

در نتیجه حتی اگر آقای رییس‌جمهور صادقانه هم شعار جوان‌گرایی داده باشد در عمل و به دلایل فوق این هدف محقق نخواهد شد. به علاوه مشکل فقط در جوان نبودن مدیران نیست. اگر انعطاف‌پذیری یا تحول‌پذیری نظام‌های اداری کاهش یافته باشد و محافظه‌کاری در برابر فشارهای بیرون هم به عنوان یک اصل پذیرفته شود، در چنین ساختاری جوانان ناکارآمدتر خواهند بود. زیرا سرمایه اجتماعی لازم برای عبور از این موانع را در اختیار ندارند.

بخشی از ریشه این بحران به تحول‌ناپذیری نظام اداری ایران برمی‌گردد. بخشی نیز به رقابتی نبودن و حتی رانتی بودن و بزرگی دولت مربوط می‌شود و بخش مهم دیگر نیز به راهبرد سیاسی اطلاح‌طلبان مربوط می‌شود که موجب یک شکاف ١٢ ساله میان ماهیت کنش سیاسی آنان و حضورشان در قدرت شده است. 

همچنین این مساله با سخنان تبلیغاتی ریاست‌جمهوری شدت یافته است. زیرا آن سخنان انتظارات را در خصوص حضور زنان و جوانان و حتی اقوام در دولت افزایش داد. آقای رییس‌جمهور به جای آنکه عوارض وجود و تداوم چنین شکافی را برای سطوح موثر بر قدرت توضیح دهد و ضرورت کاهش این شکاف‌ها را برای آنان اثبات کند تا تفاهم ملی لازم برای کاهش این شکاف‌ها را به دست آورد، صرفا به بیان ضمنی وعده‌هایی در این زمینه پرداخت که پس از انتخابات متوجه شد حاضر به پذیرش هزینه‌های انجام آن نیست. 

لذا در مورد هیچ‌کدام از این شعارها نه‌تنها پیشرفتی نشد که شاید خلاف انتظارات هم بوده و این رفتار می‌تواند منشا ناامیدی و بی‌اعتمادی شود. تعارضات موجود در وضعیت سیاسی ایران بسیار جدی است. در جامعه‌ای که تا ٧۵ درصد مردم در انتخابات شرکت می‌کنند به معنای آن است که عرصه عمومی به هر دلیلی محل بروز و ظهور مطالبات و خواست‌های این مردم است. 

از سوی دیگر اگر برونداد انتخابات نتواند این خواست‌ها را نمایندگی کند، کارآیی و بقای عادی آن دچار مشکل خواهد شد. وظیفه اصلی یک سیاستمدار تشدید انتظارات و ایجاد شکاف میان آن با واقعیات با هدف رای‌آوری نیست. وظیفه اصلی کاهش عملی این فاصله است. کاهشی که رخ نداده است.


منبع: عصرایران

طاهری: نمایش استقلال پرصلابت بود

خبرگزاری تسنیم: بیژن طاهری در خصوص برتری استقلال مقابل تراکتورسازی اظهار داشت: بازی بسیار خوبی را روز گذشته (جمعه) از دو تیم استقلال و تراکتورسازی دیدیم و به نظر من ترکیب استقلال در این دیدار بسیار کامل بود. استقلال در هر دو نیمه نبض بازی را در دست داشت و حملات بسیار خوبی از جناحین و عمق طراحی و نمایش تماشاگر پسندی را به نمایش گذاشت.

وی تصریح کرد: اعتقاد دارم با نمایش دو تیم استقلال و تراکتورسازی یک گل برای این مسابقه کم بود و استقلال نیز با برتری و عملکردی که از خود به نمایش گذاشت هواداران را به ادامه فصل امیدوار کرد. استقلال با تداوم این روند رو به رشد می‌تواند از مدعیان اصلی قهرمانی لیگ امسال باشد و همانطور که گفتم فارغ از پیروزی، فوتبال زیبایی را به نمایش گذاشت. تراکتورسازی نیز در دقایق پایانی موقعیت‌هایی داشت که در فوتبال ۹۰ دقیقه‌ای این مسئله طبیعی است.

پیشکسوت تیم فوتبال استقلال با تمجید از ترکیب این تیم در دیدار مقابل تراکتورسازی خاطر نشان کرد: ترکیب استقلال در دیدار دیروز تلفیقی از تجربه و جوانی بود و این باعث شد نمایشی  پرصلابت داشته باشد و به موقع حمله و به موقع نیز دفاع کند. در یک سال گذشته نظم تیمی استقلال مقابل تراکتورسازی را کمتر دیده بودم و این نمایش هواداران استقلال را برای قرار گرفتن در کورس قهرمانی امیدوار کرد.


منبع: برترینها

روایت هایی از جلادان دهه‌ی ۶۰ ایران

همشهری خردنامه، ویژه نامه پایداری – سید محمد سادات اخوی: منافقین سرگذشتی خواندنی دارند، همچون پرده های یک فیلم جذاب می توان روز به روز زندگی آنان را به تصویر کشید. متدین هایی که با برداشت های انحرافی خود را در صف انقلاب جا می زنند اما پس از پیروزی انقلاب حاضر نمی شوند به قانون اساسی رأی دهند. اسلحه را هم تحویل نمی دهند.

  روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران
امام (ره) به آنها می گوید به صلاح شما، به صلاح ملت و به صلاح همه ماست که اسلحه را تحویل بدهید. حالا شاید بهتر مشخص شود که اگر در بهار ۶۰ اسلحه شان را تحویل داده بودند، به صلاح خودشان بود، تاریخ به نحو دیگری رقم می خورد، تاریخ سیاهی که ای کاش وجود نداشت. پیرو بحث های انحرافی اخیر در مورد اعدام های آن دهه و به تعبیر مقام معظم رهبری تغییر جایگاه جلاد و شهید و سوءبرداشت هایی که از این فرآیند می شود، ۱۵ روایت مستند و ذکر شده در منابع رسمی از مسیر تطور فکری و تشکیلاتی منافقین و جنایت هایی را که داشته اند بررسی کرده ایم.

۱٫ مثله کردن شریف واقفی

ماجرا از متن «انتقاد از خود» آغاز شد، متنی که لیلا زمردیان، زوج تشکیلاتی «شریف واقفی» در آن نوشت که مجید به علت مخالفت با انحرافات ایدئولوژیک سازمان، قابل تصفیه است. این گونه بود که لیلا شوهرش را به سازمان لو داد. لیلا شوهرش را به سر قرار با وحید افراخته می برد. وقتی مجید شریف واقفی، وحید را می بیند، طبق قرار قبلی لیلا – بی آن که از جریان ترور مطلع باشد – از آنجا دور می شود.

  روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران ---------- زود منتشر شود
خیابان ادیب (آب منگل سابق)، یک کوچه تنگ، تیر اول را «حسین سیاه کلا» از روبرو به صورت مجید می زند و تیر دوم را «وحید» از پشت سر می زند. جمعیت جیغ می زنند، اما وحید بر سر زنان فریاد می زند که ما پلیسیم و کسی که کشته شد، خرابکار است. جنازه را به کیلومتر ۱۸ جاده مسگرآباد می برند، شکم را می شکافند و بنزین داخل آن می ریزند. جنازه سوخته شده، مثله می شود و در نقاط مختلف گذاشته می شود.

این روایتی از یک تصفیه فیزیکی در سازمان است که اردیبهشت ۱۳۵۴ اتفاق افتاد. مجید شریف واقفی به علت مخالفت با مارکسیست شدن سازمان تصمیم به راه اندازی شاخه اسلامی سازمان مجاهدین گرفت. او که در آن زمان یکی از رهبران بلندپایه سازمان مجاهدین بود به طرز فجیعی به قتل رسید. این تصفیه ها و ترورها، سوزاندن ها و مثله کردن، اولین اقدامات منافقین نبود. دهه ۶۰ پر است از این اقدامات جلادگونه!

۲٫ ایده ترور آیت الله بهشتی

 روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران

وحید افراخته که بعدها در ماجرای ترور مستشاران آمریکایی دستگیر شد، پرده از نقشه ترور آیت الله بهشتی قبل از انقلاب بر می دارد، به نحوی که کسی به سازمان شک نکند و ترور به گردن حکومت پهلوی بیفتد. وحید افراخته در متن اعترافات خود گفته است: «تقی شهرام گفته بود: باید بهشتی را از بین ببریم. ولی چون از نظر تبلیغاتی صلاح نیست این جریان رو شود، بهتر است از روش های خاصی بهره بگیریم، مثلا او را با خودرو زیر بگیریم.» آیت الله بهشتی به علت ارتباط با دانشجویان و جوانان و آموزش آنها و روشن کردن انحرافات فکری مارکسیست های جوان، جهت ترور انتخاب شده بود. هر چند که این ترور با چند سال تاخیر و در سال ۶۰ انجام شد.

۳٫ درگیری در دانشگاه

 روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران

سال ۵۹ سال دعواهای سیاسی خطرناک منافقین با حکومت بود. محمدرضا سعادتی یکی از اعضای بلندپایه به اتهام جاسوسی برای شوروی و KGB محکوم شد. اردیبهشت ۵۹ پر بود از درگیری ها در دانشگاه های ایران. امام و متعاقب آن رئیس جمهور سه روز به همه گروه ها فرصت دادند که دانشگاه را ترک کنند. سازمان مجاهدین خلق به این خواسته تن داد اما طرفداران چریک های فدایی خلق و چند گروه مارکسیستی حاضر به ترک ساختمان دانشگاه نبودند. درگیری های این دسته از ساعت ۶:۳۰ صبح روز بعد ادامه داشت که حاصلش کشته شدن دو نفر و زخمی شدن ۷۰ دانشجو بود.

۴٫ لبنانیزه کردن ایران

سال ۵۸ سال انباشته شدن کینه های سازمان از انقلاب اسلامی بود. پس از آن که اسناد فساد مالی منافقین و فروش زمین های بنیاد مستضعفان به اثبات رسید، سازمان، حکومت نوپای ایران را تهدید کرد. در یکی از این تهدیدها آمده است: «چه باید کرد؟ یک عده می خواهند ایران را ترکیه کنند ولی ایران که ترکیه بشو نیست؛ لبنان خواهد شد و ما بگوییم که در یک تجربه لبنانی، نیروهای انقلابی [مجاهدین خلق] نیستند که بازنده خواهند بود.»

 روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران

آن سال ها لبنان در آتش جنگ های داخلی می سوخت و این تهدید سازمان لبنانیزه کردن ایران بود. مسعود رجوی در ۱۰ بهمن ۵۸ در دانشگاه تهران سخنرانی کرد و گفت: «بگذارید تاکید کنم، وای به روزی که تصمیم بگیریم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ دهیم. آن وقت خودتان پشیمان خواهید شد.»

۵٫ برخورد خونین

روزهای پر التهاب سال ۵۹ با پیوند خوردن رجوی و بنی صدر همراه شده بود. بنی صدر درباره زندان ها و شکنجه سخنرانی می کرد و منافقین در نشریه مجاهد به آن آب و تاب می دادند. امام در پی این حوادث به آیت الله موسوی اردبیلی ماموریت بررسی وضعیت همه زندان ها را داد و گفت: «هیئت باید با قاطعیت از تمام زندان ها بازدید کرده و در صورت ثبوت شکنجه، شکنجه گر قصاص شود… ما انقلاب کردیم تا آنچه در زندان های شاه معدوم می گذشت، دیگر صورت نگیرد.»

 روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران

پس از ماه ها بررسی این پرونده، شهید محمد منتظری اظهار کرد ادعاهای مجاهدین و بنی صدر صحت نداشته است. جنگ تحمیلی در این سال و بحران از دست رفتن خاک و ارزش های اسلامی همراه شده بود با فعالیت های مجاهدینی که کم کم عبارت منافقین به آنها اطلاق می شد. در این بحبوحه درگیری طرفداران منافقین در نقاط مختلف رخ می داد. درگیری در مدارس و تعطیلی برخی مدارس همانند مدرسه دخترانه خوارزمی، اغتشاش در سخنرانی هفتم اسفند (مهندس بازرگان، دکتر سحابی و دکتر یزدی) در استادیوم امجدیه، بحران بی وزیر بودن برخی وزارتخانه ها و … از جمله اتفاقاتی بود که بنی صدر و منافقین در روزهای آغازین جنگ برای کشور ساختند.

۱۴ اسفند ۵۹ تلاقی منافع مجاهدین و بنی صدر رخ داد. بنی صدر سخنرانی آتشین می کرد و مجاهدین آن موقع با سلاح سرد، در دانشگاه به جان نیروهای خط امامی و در خیابان های اطراف دانشگاه به جان پلیس و مردم افتادند. درگیری میلیشیای سازمان، فاصله بنی صدر با مردم نقطه عطفی در شناخت مردم از مجاهدین و بنی صدر بود.

۶٫ صلاح شما در تحویل سلاح است

سال ۶۰ سال مقدمه چینی برای جنگ داخلی است. سازمان پیکار – از انشعابات سازمان منافقین – بر جنگ داخلی تاکید می کند. سازمان نیز بیانیه می دهد که با جنگ داخلی به شیوه پیکار مخالف است. دادستانی کشور بیانیه ای ۱۰ ماده ای صادر می کنند که شاه بیت آن، تحویل اسلحه توسط گروه هاست. سازمان منافقین سر باز می زند. امام خمینی (ره) چند بار از گروه ها می خواهد که اسلحه ها را تحویل دهند اما سازمان منافقین می گفت ما صلاحیت در اختیار داشتن اسلحه را داریم. امام خطاب به آنها می فرماید: «صلاح شما و صلاح ملت و صلاح همه این است که اسلحه را زمین بگذارید و از این شیطنت ها دست بردارید و به آغوش ملت بازگردید.» این سازمان به امام می نویسد و می گوید: «تا وقتی راه های مسالمت آمیز ابراز عقیده و فعالیت های انقلابی مطلقا مسدود نشده، تلاش خواهیم کرد از عکس العمل های خشونت بار و قهرآمیز بپرهیزیم.»

 روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران

آنها از امام درخواست دیدار کردند. امام در پاسخ به درخواست آنها آخرین اتمام حجت ها را می کند و می گوید: «شما اسلحه را زمین بگذارید، یک دیدار که هیچ، ده ها دیدار با شما خواهم داشت. اصلا من به دیدار شما می آیم.»

بنی صدر مدعی می شود که به بن بست رسیده ایم و وقت رفراندوم است. آیت الله خامنه ای و هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و بهشتی با سخنان تبیین گرانه با این درخواست مخالفت می کنند. روزهای پر التهاب ۲۲ خرداد تا سوم تیر فرا می رسد. امام (ره)، بنی صدر و مجاهدین منافق شده را دعوت به توبه می کند. منافقین بیانیه می دهند و مردم را دعوت به قیام در برابر حفظ جان رئیس جمهور می کنند. منافقین نمایندگان مجلس را تهدید به انتقام گیری می کنند. عزت الله سحابی، بازرگان، ابراهیم یزدی، مجتهد شبستری و چند تن دیگر به جلسه طرح عدم کفایت رئیس جمهور نمی روند.

۷٫ اعلام جنگ رسمی علیه نظام

«بیانیه سیاسی نظامی شماره ۲۵» اعلام جنگ رسمی به جمهوری اسلامی در ۲۸ خرداد ۶۰ بود. ۳۰ خرداد نیروهای منافقین با هدایت «محمد ضابطی» در نقاط مختلف شهر، آغاز عملیات مسلحانه و به تعبیر خودشان، لبنانیزه کردن ایران را آغاز کردند. صدای آمریکا وقایع ۳۰ خرداد تهران را از زمان انقلاب اسلامی، بی سابقه توصیف می کند و می گوید دست کم ۳۰ نفر کشته و ۲۰۰ نفر مجروح شده اند. چهره های ملتهب، مغازه های تعطیل شده، اتوبوس های به آتش کشیده شده، دود لاستیک ها، چهره ای ملتهب از شهر ساخته. هواداران سازمان در کوچه و خیابان به افرادی که ظاهر حزب اللهی دارند، با چوب و سنگ و تیغ موکت بری و چاقو و … حمله می کنند. این اتفاقات در تهران، اصفهان، همدان، ارومیه، شیراز، اهواز، اراک، زاهدان، مسجد سلیمان، بندرعباس و چند شهر دیگر با سطح نازل تری اتفاق می افتد.

 روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران
مردم از همه جای شهر به نقاط درگیری می آیند و خودشان این جماعت را متفرق می کنند. گویا کار یکسره شده است و آشوب تهران خوابیده است. ۳۰ خرداد به تعبیر رجوی، آزمودن بود و در واقع ساعت صفر سازمان. جلسه عدم کفایت بنی صدر سه روز ادامه پیدا می کند و او با تصویب عدم کفایت از کار برکنار می شود. اکنون وقت انتقام منافقین و عملی کردن تهدیدات فرا می رسد.

۸٫ شروع کنید به زدن رأس آنها

تهدیدات عملی می شود. دوم تیر ماه ۶۰ اولین بمب در راه آهن قم منفجر می شود. هفت نفر کشته و ۵۰ نفر زخمی نتیجه اولین اقدام کینه جویانه پس از عزل بنی صدر است. سودابه سدیفی، مشاور بنی صدر درباره آن روزها می گوید: «پس از عزل، بنی صدر به رجوی پیام داد که باید شروع به زدن رأس آنها کرد. چاره دیگری نیست.»

 روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران

از نظر سازمان باید پنج نفر خون شان ریخته شود تا جمهوری اسلامی فلج شود. آیت الله خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، باهنر، رجایی و بهشتی، به زعم آنان مهدورالدم و شایسته مجازات اند! ششم تیر، مسجد اباذر؛ بمب در یک رادیو دستی، آیت الله خامنه ای و تروری که ناکام ماند و یک دست این مرد از کار افتاد. یکشنبه هفتم تیر، ساعت نه شب، دفتر حزب جمهوری اسلامی، آیت الله خامنه ای به علت جراحت در بیمارستان بستری است و در جلسه حزب حضور ندارد.بمب منفجر و ساختمان منهدم می شود.

آیت الله صانعی خبر انفجار را به بیت امام می رساند. ده ها نفر به خاک و خون کشیده می شوند. بهشتی می شود شهید بهشتی، به همراه چهار وزیر و ۲۷ نماینده مجلس و ده ها تن دیگر.

مسعود رجوی درباره این انفجار می گوید: «طنین انفجار در همه جای دنیا شنیده شد. از فردا رژیم (امام) خمینی دیگر مرده است.» رجوی معتقد است این انفجار سیلی یک سازمان جوان به صورت جمهوری اسلامی است و رژیم جمهوری اسلامی دیگر کمر راست نخواهد کرد. رجوی سرمست از به خاک و خون کشیدن مردم، باز هم می گوید: «مجاهدین در اولین ضربه شان جایی برای تثبیت رژیم نگذاشتند.»

۹٫ رجوی نخست وزیر!

سه شنبه ششم مرداد ۱۳۶۰، بنی صدر و مسعود رجوی به فرانسه می گریزند. هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ به خلبانی سرهنگ معزی ربوده می شود و این دو نفر را به پاریس می برد. بنی صدر خود را رئیس جمهور ایران می داند و مسعود را نخست وزیر خود معرفی می کند. این دو شورای ملی مقاومت را تشکیل می دهند تا آلترناتیو حکومت جمهوری اسلامی شوند. می روند که خیلی زود جمهوری اسلامی سقوط کند و برگردند.

 روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران
آنچه از اولین تصاویر از بنی صدر در رسانه های جهان خودنمایی می کند، سبیل تراشیده اوست. بعدها که همسر رجوی در ایران کشته شد، بنی صدر دختر کوچکش – فیروزه – را به عقد رجوی در می آورد اما خیلی زود این دوستی رجوی و بنی صدر به هم می خورد و فیروزه هم از رجوی جدا می شود.

۱۰٫ قرار بود امام ترور بشود

قرار بود چمدان به داخل جلسه امام، نخست وزیر و رئیس جمهور آورده شود. کشمیری می گوید در این چمدان یادداشت هایی است که رئیس جمهور و نخست وزیر می خواهند به حضرت امام بدهند. حاج احمد خمینی مخالفت می کند. کشمیری به حالت قهر با همان چمدان بر می گردد. همان چمدان با همان محتویات در نخست وزیری گذاشته می شود و نتیجه اش می شود شهید شدن رجایی و باهنر. هشتم شهریور ۱۳۶۰، سه ماه پس از جنگ مسلحانه منافقین در خیابان های تهران، جلسه شورای امنیت، ساعت سه ظهر، جلسه با سوره والعصری که شهید رجایی می خواند آغاز می شود و چند لحظه بعد انفجار و سوختن… بهزاد نبوی می گوید چند نفری جراحت سطحی داشتند که بیرون آوردیم اما بقیه آنچنان سوخته بودند که قابل شناسایی نبودند. بالاخره شب به واسطه برخی نشانه ها فهمیدیم که دو پیکر از این شهدا مربوط به باهنر و رجایی است.

 روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران

کشمیری عامل این جنایت شناخته شد. کشمیری به حدی قابل اطمینان بود که قرار بود نقشه حمله به رادیو مجاهد در بوکان را طراحی کند اما بعدها مشخص شد که برادرزنش، کاندیدای مجاهدین برای انتخابات مجلس اول بوده، همسرش – مینو دلنواز – توسط منافقین به خانه امن انتقال و سپس به ترکیه برده شده بود. او نفوذی منافقین در حکومت بود. بعدها بنی صدر در دیدار با ژنرال حبّوش عراقی، در سال ۱۳۷۸، می گوید انفجارهای تابستان ۶۰ همه به عهده آنها بوده است.

۱۱٫ فاز عملیات علیه ائمه جمعه

 روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران

فاز عملیات علیه ائمه جمعه آغاز می شود و از شهریور ۶۰ تا ۶۱ ادامه پیدا می کند. اولین شهید، آیت الله مدنی امام جمعه تبریز است. آیت الله دستغیب امام جمعه شیراز در ۲۰ آذر ۶۰ ترور می شود. ستاد فرماندهی توسط موسی خیابانی اداره می شود.

۱۲٫ خنجر از پشت دیوانه های مسلح

منافقین برای نشان دادن عده و عَدّه تصمیم می گیرند که اول مهر مسلحانه به خیابان ها بیایند اما به علت همزمانی با بازگشایی مدارس و دانشگاه ها برنامه را به پنجم مهر منتقل می کنند. می خواستند در پنجم مهر، توانایی خفته سازمان را آزاد کنند و قیامی مثل ۲۲ بهمن ۵۷ راه بیندازند. به زعم خودشان فکر می کردند که مردم آماده قیام علیه حکومت اند. پنجم مهر ساعت ۱۰:۳۰ صبح از سه نقطه در تهران صدای شلیک هوایی شنیده می شود. آتش زدن اتوبوس، لاستیک و تیراندازی آغاز قیام مسلحانه است.

 روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران

عده ای موتورسوار در شهر مانور می دهند، به سمت کسانی که چهره حزب اللهی داشتند تیراندازی می کنند. بانک ها، ساختمان ها و .. هدف تیراندازی بی هدف آنان است. اولین اتوبوسی که آتش می گیرد، اتوبوس بنز خط یک اتوبوسرانی با کوکتل مولوتف است. مردم عادی هراسان از اتوبوس پایین می ریزند. پشت بام سینماسیتی و دیگر ساختمان ها محل سنگرگیری منافقین می شود. دو دانشجو که از جامعه المصطفی بیرون می آیند مغازشان مورد هدف قرار می گیرد و می شوند شهید رجب بیگی و شهید رئیس زاده.

عملیات مسلحانه ۵ مهر دقیقا یک روز پس از پیروزی ایران در عملیات ثامن الائمه جهت شکست حصر آبادان است. مردم به آنها لقب «جانی»، «دیوانه مسلح» و «وحشی» می دهند. مسعود رجوی باز هم می گوید در حال آزمایشیم اما جواب آزمایش توده های مردمی منفی است. برخلاف ادعای رهبران فرانسه نشین، نه جمعیت میلیونی به حمایت برخاست و نه موفقیتی حاصل شد. ۱۶ منافق کشته و ۳۰ نفر از مردم شهید می شوند. بیش از ۱۵۰ زخمی هم نتیجه تجمع مسلحانه پنجم مهر است.

۱۳٫ سیاهه ای از جنایت

از مهر ۶۰ به بعد، تکیه بر ترور پاسداران کمیته، سپاه، دادستانی انقلاب و مردم عادی قرار می گیرد. تیراندازی های کور، بمب های ساعتی، پرتاب کوکتل مولوتف و نارنجک به داخل مغازه ها، خودروها و منازل افراد مذهبی اقدامات بعدی منافقین است. این آمار منتشره از جنایات منافقین در سال ۶۰ است.

 روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران

۱۴٫ عملیات علیه حزب اللهی ها

مرداد ۶۱ آغاز عملیات مهندسی منافقین است. تحلیل این عملیات برای منافقین این گونه است: «جنگ ما با رژیم جنگ دو سازمان مهندسی است. هر کدام بیشتر شکنجه کند، برنده است.» نتیجه این عملیات می شود ربودن سه پاسدار معمولی در خیابان بهار تهران. حسین ابریشمچی و کتیرایی به خانه تیمی می آیند و شکنجه شروع می شود. با مشت دندان این این سه پاسدار شکسته می شود. با کابل به کف پا و دیگر نقاط بدن زده می شود. روی پاهای کابل زده آب داغ ریخته می شود. اتوی داغ به پشت کمر آنها می چسبانند. در نهایت با تزریق سیانور این سه پاسدار شهید می شوند.

 روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران

طبق دادخواست اصدقی دادستان تهران، ۱۳ نفر در عملیات شکنجه و ۱۵ نفر در عملیات ربایش نقش داشتند. خسرو ریاحی نظری، متاهل، دارای دو فرزند و به جرم مشکوک بودن هدف بعدی است. ربایندگان با کارت کمیته ابتدا به سراغ هدف می روند و سپس آنها را به زور سوار ماشین کرده و می ربایند. عملیات مهندسی ادامه پیدا می کند و مردم عادی هدف این عملیات هستند.

فضای رعب در کشور فراگیر می شود. ریختن آب جوش، شلاق زدن، کندن مو، سوراخ کردن بدن با سیخ داغ، سلاخی کردن، آتش زدن بخشی از عملیات مهندسی است. شهید طالب طاهری یکی از شهیدانی است که تقریبا همه اقسام شکنجه بر او انجام می شود. عملیات مهندسی ادامه پیدا می کند. عباس عفت روش، متأهل، کفاش و به جرم حزب اللهی بودن همسرش هدف بعدی است.

۱۵٫ فرمان آخر

منافقین شقی تر از گذشته به کار ادامه می دهند. مسعود رجوی می گوید: «شب و روز در هر کجا، همه ما و همه مردم به هر ترتیب و به هر قیمت، باید این خط را پیش ببریم. سرانگشت های این رژیم را باید در این مرحله قطع کرد. تمرکز روی پاسداران ارتجاع، فرمول محول و راهگشای این مرحله است. بسیار خوب، هدف، جلوی شما دارد راه می رود…»

 روایت هایی از جلادان دهه 60 ایران

منافقین خط ترور و شکنجه خود را ادامه می دهند. سال ۶۵ به دیدار صدام می روند. این جزء معدود دفعات در تاریخ دنیاست که یک گروه اپوزیسیون با دشمن مسلح کشورش همزمان دست به اسلحه می برند. عملیات فروغ جاویدان ۶۷، پس از قطعنامه ۵۹۸ و افت روحیه رزمندگان، آخرین تلاش های منافقین برای کشور است. تنگه مرصاد قتلگاه آنها می شود. امام فرمان می دهد منافقین یا توبه کنند یا اعدام شوند. هشت سال ترور، جنگ خیابانی، عملیات مهندسی و جاسوسی برای صدام، عملیات نظامی و … یکجا باید تمام شود. امام فرمان آخر را می دهد.


منبع: برترینها

نگاه های جنسیتی به زنان در شرکت های بزرگ فناوری

هفته نامه صدا: زنان کمی در سیلیکون ولی از افشای جزییاتی که این ماه سوزان فاولر آشکار کرد شوکه شدند. فاولر مهندس نرم افزاری است که گزارش درباره فرهنگ جنسیت گرایی و رفتارهای غیراخلاقی منتشر کرد که به گفته او در طول دورانی که در شرکت حمل و نقل کار می کرد، با آن به مبارزه پرداخته بود.

برای بسیاری زا زنان در سیلیکون ولی، شرح داستان خانم فاولر از تجربه متاثرکننده ای حکایت می کند. داستان هایی مانند داستان او در سراسر صنعت فناوری وجود دارد. گاردین این هفته گزارش داد که یک کارمند خانم شرکت تسلا شکایتی علیه این شرکت خودروی الکتریکی با مضمونی که آن را «تعرض فراگیر» نامیده، تنظیم کرده است (تسلا در بیانیه ای اعلام کرد که این ادعاها اثبات نشده است). حتی در مواردی که سوءاستفاده به خوبی مستند است- مانند طرح شکایت ناموفق تعرض الن پاو علیه شرکت سرمایه گذاری.

«کاوفیلداند بایرز» متعلق به کلینر پرکینز- مردانی که مسئولند به ندرت مجازات می شوند و تصویر کلی به ندرت بهبود می یابد.

با این حال رسوایی اوبر متفاوت به نظر می رسد. این مورد مانند یک نقطه عطف به شمار می رود. برای مدافعان گوناگون جنسیتی در صنعت فناوری، ادعای خانم فاولر و اعتراضات عمومی که به آن دست زده اند، این امکان را فراهم می کند که شاید در آینده ای نزدیک اتفاق جدیدی رقم بخورد.

نگاه های جنسیتی به زنان در شرکت های بزرگ فناوری

سوزان فاولر 

چه اتفاقی ممکن است بیفتد؟

چیزی خلاقانه: این موضوع می تواند آغاز تلاشی عمیق، طولانی مدت و کامل برای بازسازی فرهنگی باشد که زنان را به زانو درآورده است- نه تنها در مورد اوبر، بلکه همچنین در سراسر تجارت فناوری.

فریدا کاپور کِلین، می گوید: «من هنوز امید و فرصت را برای اوبر می بینم». او شریک شرکت سرمایه گذاری «کاپور کاپیتال» و رییس «مرکز تاثیرات اجتماعی کاپور» است که در کنار همسر کارآفرینش میچ کاپور، سرمایه گذاران اوبر هستند. هفته گذشته، این زن و شوهر یک نامه سرگشاده شدیدا انتقادی منتشر کردند که شرکت را به بررسی آشکار فرهنگ خود مجبور می کرد. خانم کاپور کلین گفت که اوبر در صنعت فناوری به علت رفتار غیردوستانه نسبت به زنان شناخته شده است.

او گفت: «اوبر در مسیر مورد نظر خود بسیار پیش رفته است، حرفی که در بین مهندسان زنی که من با آنها صحبت کردم وجود دارد این است که اوبر مظهری از فرهنگ مردانه نویس (کنایه از کلیشه مرد بودن برنامه نویسان) است».

اما دقیقا به همین دلایل خانم کاپور کلین استدلال کرد که اگر اوبر تحقیقاتی صادقانه را در فرهنگ خود به انجام رساند و متعهد شود که به شیوه ای شفاف هر آنچه که موجب اشکال می شود را از نو بسازد، چنین رویکردی می تواند یک الگو برای این صنعت باشد.

آنها از من پرسیدند: «آیا در عرصه فناوری کسی این کار را انجام داده است؟» و من گفتم: «نه هنوز؛ و این به معنای یک فرصت برای اوبر است».

این ممکن است کمی خوش بینانه به نظر برسد. اما انگیزه های تجاری اوبر به خوش بینی محفوظ خانم کاپور کلین اعتباری می دهد. در حال حاضر، نام تجاری اوبر چندپاره شده است. این شرکت در معرض زنجیره ای طولانی از رسوایی ها و اختلافات ناشی از مبارزه تهاجمی علیه ناظران و رقبا قرار گرفته است. مشتریان در این باره تردیدی ندارند. حتی زمانی که اقدامات اوبر گمراهانه نیست افراد کمی در مقام دفاع از آن برآمده اند؛ مانند زمانی که این شرکت به اشتباه متهم به شکستن اعتصاب تاکسی های نیویورک در اعتراض به ممنوعیت مهاجرتی رییس جمهور ترامپ شد.

این موضوع برای اوبر که مدام در حال نزول است، یک موقعیت معقول به شمار می رود. برای مثال سال گذشته شرکت برای اجرای آزمایش یک خودروی خودران در سانفرانسیسکو ناظران ایالت کالیفرنیا را فراخواند. وقتی یکی از اتومبیل ها از چراغ قرمز عبور کرد، اوبر بیانیه ای منتشر کرد و تقصیر را به گردن خطای انسانی انداخت. همانطور که نیویورک تایمز هفته گذشته گزارش داد، این موضوع حقیقت نداشت. ماشین به صورت خودکار رانندگی می کرد و اوبر همه را فریب داد.

 نگاه های جنسیتی به زنان در شرکت های بزرگ فناوری

فریدا کاپور کِلین 

هر شرکتی با چنین فرهنگ بی ملاحظه و شهرت لکه داری، باید برای بازسازی برند خود کاری کند. اما اوبر برای این کار انگیزه های دیگری هم دارد.

برخلاف بسیاری از استارت آپ های پرتکاپویی که پیش از این راه اندازی شده اند- برای مثال به راحتی نمی شد بر آمازون و فیسبوک غلبه کرد- اوبر یک انحصار طبیعی نیست. این شرکت خدماتی ارائه می دهد که جایگزین های آماده دارد و در بسیاری از بازارهای عمده خود، دارای رقبایی با بودجه خوب است. رقبای آن، ظاهرا آشناترین برندهای خود را در مرکز استراتژی رقابتی خود قرار داده اند. همه آنها منتظرند اوبر شکست بخورد، و هر بار که اوبر راهی را پیدا می کند که اعتبارش را حتی بیش از پیش کاهش دهد، رقبا می توانند مشتریان، رانندگان و مهندسان آن را به مسیر دیگری هدایت کنند.

در نهایت، «عامل ترامپ» وجود دارد. از زمان انتخابات ریاست جمهوری، مردم در صنعت فناوری پیشرفت کرده اند. کارکنان و مشتریان آموخته اند در برابر شرکت هایی که به ارزش های آنها اهمیتی نمی دهند، به مقابله بپردازند و شرکت ها هم شروع به گوش دادن کرده اند.

کارن کاتلین، مهندس نرم افزار سابق که اکنون حامی زنان در صنعت فناوری است، گفت: «سیلیکون ولی چپ گرا از راه پیمایی زنان (اعتراضی جهانی که ژانویه ۲۰۱۷ انجام شد تا به دفاع از حقوق زنان در زمینه های مختلف بپردازد) استقبال کرده و به آگاهی بالایی نسبت به مسائلی که زنان به علت وجود مردان متعصب با آن رو به رو بوده اند، رسیده است. در حال حاضر همان انرژی که توسط رسانه های اجتماعی علیه رییس جمهور ترامپ شکل گرفته بود، علیه اوبر ترتیب داده شده، که در توییتر با هشتگ #deleteUber شناخته می شود.

اگر تمامی این عوامل را کنار یکدیگر بگذارید، با حقایقی ناخوشایند درباره درآمدهای کسب و کار اوبر مواجه می شوید. همانطور که بن تامپسون گرداننده وبلاگ «استراتکری» هفته گذشته خاطرنشان کرد، در حال حاضر اعتبار اوبر به خودی خود مانند یک بحران به نظر می رسد. نام تجاری آن به اندازه ای افول کرده که ممکن است برای اولین بار ببینید که چگونه دارایی عظیم حدودا هفتاد میلیارد دلاری این شرکت، شروع به تحلیل رفتن می کند.

به نظر می رسد تراویس کلانیک، مدیرعامل اوبر و دیگر افراد در این شرکت، شدت این تهدید را درک کنند. این شرکت سریعا اقدام به بررسی اتهامات خانم فاولر کرد. اریک اچ. هولدر جونیور، دادستان سابق و آریانا هافینگتون، کارآفرین رسانه ای که در هیئت مدیره اوبر حضور دارد، در میان کسانی بودند که مامور شدند تا دریابند که مشکل شرکت چیست.

آقای کلانیک هفته گذشته در جلسه ای احساسی با مهندسان زن، پشیمان به نظر می رسید و مصمم بود که این شرکت را اصلاح کند. او گفت: «افرادی در این اتاق هستند که تجربه های واقعا ناعادلانه ای داشته اند». طبق اسنادی که توسط «بازفید نیوز» به دست آمده است، «من می خواهم بی عدالتی را ریشه کن کنم؛ می خواهم افرادی که اینجا را به مکانی بد تبدیل می کنند، به نقد بکشم و این تعهد را به شما می دهم.»

 نگاه های جنسیتی به زنان در شرکت های بزرگ فناوری

همه اینها می تواند کارهای نمایشی باشد. برای بسیاری از افراد، اظهارات آقای کلانیک دیگر ارزشی ندارد. اما شما مجبور نیستید تنها به او اعتماد کنید. اگر اوبر در مورد بازسازی فرهنگش جدی باشد، می توانیم شاهد اقدامی واقعی باشیم.

خانم کاپور کلین دنبال چند مرحله است. او می خواهد تمام جزییات گزارش آقای هولدر درباره چیزهایی که در شرکت پیدا کرده را برای عموم شرح دهد. او می خواهد شاهد اجرای سیاست های جدید استخدام کارمندان در شرکت اوبر باشد؛ سیاست هایی که موجب تنوع بیشتر در نیروی کار این سازمان می شود. او می خواهد این شرکت راه های رسمی و غیررسمی بیشتری پیش پای کارمندان بگذارد تا مشکلات را به مدیریت گزارش دهند، از جمله اینکه- به منظور جلوگیری از تنبیه- اجازه دهد این کار را به صورت ناشناس انجام دهند. او همچنین می خواهد اوبر آموزش های بیشتری برای کارکنان و نظرسنجی های بهتری درخصوص محیط کار فراهم کند تا تصوری از مشکلات موجود به دست بیاورد.

سرانجام، خانم کاپور کلین گفت می تواند اقدامات خود آقای کلانیک را نیز مورد بررسی قرار دهد.

او گفت: «شما نیاز به تعهدات صریحی از بالا دارید. هنگامی که کسی کاری شنیع انجام می دهد، آیا شما بهترین منبع درآمد خود را آتش می زنید؟ این آزمونی است که به تصمیم گیری کمک می کند.»

سخنگوی اوبر از اظهارنظر درباره تحقیقات آقای هولدر، که البته هنوز در اول کار قرار دارد، خودداری کرد اما این را گفت که تمامی توصیه های خانم کاپور کلین در دست بررسی است. آقای کلانیک همچنین نشان داد که مایل به حذف متخلفان است. پس از گزارشی که نشان داد آمیت سینگال، معاون ارشد مهندسی جدید اوبر، کار قبلی خود در گوگل را با اتهام آزار و رفتارهای غیراخلاقی ترک کرده است، آقای کلانیک او را اخراج کرد و ظاهرا مایل است رفتار خود را تغییر دهد (آقای سینگال هرگونه تخلفی را رد کرده است).

روز سه شنبه، پس از آنکه بلومبرگ ویدئویی را منتشر کرد که نشان می داد آقای کلانیک در حال بحث با یک راننده اوبر بر سر قیمت های شرکت است، او در یک پیام عذرخواهی که به کارکنان خود فرستاد نوشت: «واضح است که این ویدئو منعکس کننده من است و نقدی که دریافت کرده ایم تذکر دقیقی است که من باید به عنوان یک رهبر اساس تغییر و رشد کنم. این اولین بار است که من مایلم اعتراف کنم که در این رهبری به کمک نیاز دارم و قصد دارم آن را دریافت کنم».

هر کاری که اوبر در هفته های آینده انجام دهد، تنها یک آغاز خواهدبود. افرادی که بری گوناگونی [جنسیتی] در صنعت فناوری مبارزه می کنند، به این نکته اشاره می کنند که این مشکل به سختی حل می شود؛ به سال ها اقدام محتاطانه و شرمنده کننده نیاز است تا اوبر و سایر شرکت ها نسبت به زنان مهربان تر شوند.

خانم کاپور کلین، با اشاره به داستانی که اخیرا درباره گروهی از برنامه نویسان در یک شرکت فناوری دیگر شنیده بود، گفت: «چنین چیزی عمیقا جا افتاده است. من درباره مهندسی شنیده ام که گفته کاری که او و دوستانش در محل کار برای سرگرمی انجام می دهند، این است که زنان متقاضی شغل را برمبنای اینکه می خواهند با کدام یک ازدواج کنند، کدام یک را بکشند و یک کار سوم، رتبه بندی کنند». کافی است بگوییم که مورد سوم، درباره احراز صلاحیت زنان برای شغل مورد نظر نبوده است.

 نگاه های جنسیتی به زنان در شرکت های بزرگ فناوری

آمیت سینگال

او گفت: «این تنها پس زمینه آنچه که ما با آن سر و کار داریم را به شما نشان می دهد. درست کردن این مشکل یک دوی ماراتن خواهدبود، نه یک دوی سرعت.»

فضای کار مسموم اپل

براساس گزارش ها فضای کاری در اپل بیش از حد جنسیتی است.

شرکت اپل در چند سال اخیر تلاش کرده تا تنوع جنسیتی و نژادی را در میان کارکنان خود افزایش دهد، اما حضور تنها ۳۲ درصدی زنان در این کمپانی نشان می دهد که تبعیض جنسیتی هنوز نیز در میان اهالی کوپرتینو رواج دارد. حال برخی گزارش ها از درون این شرکت نشان می دهد که این عدم تعادل به شیوه های نه چندان خوشایندی اثرات خود را نشان داده است.

وبسایت Mic مدعی است که اخیرا به چند ایمیل از تعدادی کارمندان زن در اپل دست یافته که ترسیم کننده تبعیض های جنسیتی و مواردی از آزار و اذیت در میان دیوارهای این کمپانی است. به شکلی که می توان اپل را یکی از جنسیتی ترین و مسموم ترین محیط ها برای کار زنان برشمرد. در یکی از ایمیل های مورد اشاره Mic، زنی مدعی شده که در واحد تمام مردانه او سایر همکاران همواره با شوخی های زننده و گاهی تهدیدآمیز او را آزار می دهند.

این مسئله باعث شده مهندس زن مذکور طی ایمیلی موضوع را با تیم کوک در میان بگذارد، اما پاسخی از طرف مدیرعامل دریافت نکرده است. یا در موردی دیگر، زنی مدعی شده در یک جلسه کاری و در شرایطی که او تنها زن حاضر در آنجا بوده، سایر مردان به تمسخر پرحرفی و نق زدن های زنان پرداخته اند و مدیر جلسه نیز اقدامی برای پایان دادن به آن انجام نداده است. ضمن این که از طرف رییس تیم به این زن توصیه شده که در حضور دیگران بیشتر لبخند بزند.

زن دیگری می گوید که از برقراری ارتباط با سایر همکارانش در هراس بوده است، چرا که احتمال آن می رفته گزارش های ناخوشایندی از چنین رفتارهایی به دست مدیران برسد. سرانجام نیز فردی برای بررسی شرایط کاری این مهندس خانم به او مراجعه و تایید کرده است که محیط کاری او بیش از حد خشن و نامناسب است. در چنین شرایطی به فرد مذکور پیشنهاد شده، یا با همین شرایط کنار بیاید، یا این که به تیم دیگری با پرداخت و مزایای کمتر نقل مکان کند. که او از سر ناچاری گزینه دوم را برگزیده است. این فرد در انتها جو حاکم بر اپل را «سفیدپوست و مردسالارانه، بیش از حد مسیحی، ضدزن و جنسیت گرایانه» توصیف کرده است.

 نگاه های جنسیتی به زنان در شرکت های بزرگ فناوری

کارمند زن مذکور در انتها تاکید می کند که به طور معمول خروج زنان یا رنگین پوستان از کمپانی با استقبال مدیران مواجه می شود و در این مورد هیچ مصاحبه ای برای بررسی علل خروج انجام نمی گیرد.

وبسایت Mic در ادامه گزارش خود می افزاید که این شرایط مسموم علاوه بر زنان و رنگین پوستان، گاهی درخصوص برخی مردان دیگر نیز وجود دارد، به خصوص آنهایی که ذاتا احساساتی باشند، یا صبر و شکیبایی آنها در مقابل فشارها و مشکلات کمتر از دیگران است.

می توان گفت در اپل با این قبیل کارکنان به مانند زن ها رفتار می شود. علاوه بر رفتارهای نامناسب، به نظر می رسد زنان در اپل از شانس کمی برای رسیدن به مقامات بالا برخوردار هستند. یکی دیگر از مهندسان زن اپل در ایمیل خود آورده که تقریبا هیچ زنی در اپل، هرگز به دو رتبه بالاتر از آن جایگاهی که در مصاحبه ورودی برایش تعیین شده، ارتقا پیدا نمی کند. او مدعیست که تا به حال دو بار چنین پستی در تیم کاری او خالی شده و او برای جایگزینی آنها اعلام آمادگی کرده است، اما هر بار یک مرد به این جایگاه رسیده. مهندس مذکور اعتراض خود را به دپارتمان حمایت از حقوق کارکنان شرکت و حتی شخص تیم کوک اعلام داشته، اما تاکنون هیچ پاسخی از طرف این دو نهاد به او داده نشده است.

یکی از سخنگویان اپل در خصوص این گونه گزارش ها به Mic گفته که شرکت متبوعش آنها را جدی گرفته و تک تک آنها را به طور کامل بررسی خواهدکرد، اما به دلیل حفظ حریم شخصی افراد از اظهارنظر درخصوص هر کدام از موارد مطروحه در گزارش مذکور خودداری کرد. اگر جو کاری اپل واقعا به شکلی باشد که در گزارش فوق آمده، به احتمال فراوان کمپانی کالیفرنیایی به زودی بیانیه ای رسمی را درخصوص آن منتشر خواهدکرد، گرچه نمی توان درخصوص تغییر شرایط آن چنان هم امیدوار بود.


منبع: برترینها

سریال پرستاران؛ مواجه با مشکلات پرستاران یا یک سریال خانوادگی؟!

روزنامه هفت صبح – سوسن سیرجانی: سریال «پرستاران» یکی از بحث برانگیزترین سریال های چند وقت اخیر تلویزیون است که به خاطر دور شدن از اهداف اصلی با انتقادهای زیادی رو به رو شده. با امین زندگانی، یکی از بازیگران این سریال گفت و گو کرده ایم.

سریال «پرستاران» در فصل دوم دچار تغییر و تحولات زیادی شد. درواقع سریالی که قرار بود در یک بیمارستان و در جریان فعالیت های حرفه ای چند پرستار پیش برود، ساختاری متفاوتی پیدا کرد و شخصیت های فرعی، کم کم به مهره های اصلی این سریال تبدیل شدند. امین زندگانی با اینکه شخصیتی به نسبت فرعی در سریال «پرستاران» دارد اما این شب ها در سرنوشت سریال، بسیار اثرگذار به نظر می رسد.

وزارت بهداشت، مانع ورود به حرفه پرستاران 
زندگانی چهارسال پیش در سریال «همه چیز آنجاست» نقشی مثبت را به همراه شهرام شاه حسینی تجربه کرد و حالا در پرستاران، مجددا مشغول ایفای نقش در یک نقش مثبت است. با او درباره این سریال و تجربه بازی در نقش های مثبت سریال ها گپ زده ایم.

زمانی که اعلام شد قرار است سریالی تحت عنوان «پرستاران» ساخته شود این طور به نظر می رسید که برداشتی از روی سریال پرستاران خارجی است اما ماحصل کار هیچ ربطی به آن ندارد. ما به جای اینکه شاهد مشکلات و مسائل پرستاران در یک مرکز اورژانس بیمارستان باشیم صرفا با زندگی خانوادگی آنها رو به رو هستیم. وقتی فیلمنامه را به شما دادند این موضوع برای خودتان جای سوال به وجود نیاورد؟

از آنجاییکه نقش من در حاشیه زندگی یکی از آن پرستاران بود، زیاد از بخش های دیگر سریال مطلع نبودم، اما کم و بیش در جریان این بودم که محدودیت هایی در رابطه با بیان برخی مسائل وجود داشته چون می دانم که در داستان اصلی فیلمنامه، موضوعاتی نظیر درگیری پرستاران با بخش پزشکی از قبیل دستمزد، ساعت کار، خطای پزشکی و… وجود داشته اما وزارت بهداشت با اینکه خودش سفارش دهنده این سریال بوده، اجازه ورود به این مسائل را به عوامل سریال نداده. مطمئنا وقتی تصمیم بر این بوده که سریالی در این زمینه ساخته شود نویسنده و تیم سازنده به مسائل تخصصی نگاه کرده اند اما همیشه این محدودیت ها نمی گذارد که وارد همه واقعیت ها شد.

با این حال آن طور که شنیده بودیم، کارشناسان زیادی برای هدایت بازیگران وجود داشته اند و تحقیقات میدانی زیادی انجام شده برای اینکه سریال به طور کامل فضای بیمارستان و روابط میان پرستاران در موقعیت های بحرانی را به تصویر بکشد اما چنین اتفاقی نیفتاده.

نقشی که من بازی کردم زیاد در رابطه با بیمارستان و اتفاقات پزشکی نبد. برای همین هم خیلی در این زمینه آگاهی ندارم. اما تا جایی که می دیدم، مشاوران پرستاری درس ر صحنه حضور داشتند که در زمینه صحبت کردن پرسنل با هم و حتی حرکات پرستاران هم نظر می دادند و به بازیگران کمک می کردند تا بازی شان واقعی تر به نظر بیاید.

در سال های اخیر با سه سریال «خاطرات مرد ناتمام، «همه چیز آنجاست» و «پرستاران» در تلویزیون حضور داشتید. در هر سه آنها نقش پسر خوب و خانواده دوست را داشتید و کاملا مثبت بودید. فکر نمی کنید بیش از اندازه مثبت بازی کردن در تلویزیون کلیشه ای می شود؟

 ببینید اینکه یک بازیگر فقط نقش های مثبت بازی کند به معنای کلیشه شدن نیست. اینکه بتوان یک نقش مثبت را متغیر و باورپذیر بازی کرد مهم است. مثلا در «خاطرات مرد ناتمام» من یک دکتر داروساز در دهه های گذشته ایران بودم و شخصیت و لحنی متفاوت داشتم. در پرستاران یک وکیل هستم و با شرایطی متفاوت.

نکته مهم این است که همه این نقش ها را یکنواخت بازی نکنم که البته این را من نباید بگویم، باید مخاطب نظر بدهد. از طرفی در سینمای ایران ضریب ریسک بیشتر در دست کارگردان و تهیه کننده است و تهیه کننده هم معمولا این ریسک را نمی پذیرد که چهره متفاوتی را برای نقش های روتین و تعریف شده انتخاب کند. تهیه کننده می گردد و چهره و استایلی که می خواهد را برای نقش منفی که نوشته شده پیدا می کند.

وزارت بهداشت، مانع ورود به حرفه پرستاران 
بنابراین کار من زمانی اهمیت پیدا می کند که بتوانم دو نقش مثبت را با در نظر گرفتن خاستگاه و خانواده ای که هر یک از این شخصیت ها در آن بزرگ شده اند متفاوت از هم بازی کنم. به هر حال در مسیر کاری هر بازیگر نقش های متعددی با توجه به سابقه کاری او در آن نوع نقش ها پیشنهاد می شود. من هم مثل همه بازیگران منتظر نقش های چالش برانگیز هستم. اما به هر حال نباید تاثیر فاکتورهایی مثل روابط در انتخاب نقش ها (یا همان مافیا که سعی می کنیم کمتر از این اصطلاح استفاده کنیم) را نادیده گرفت.

شما در مدیوم های دیگر مثل تئاتر، سینما و حتی شبکه نمایش خانگی تجربه نقش های منفی مثل عطاأالله واعظی در «شاهگوش» و شخصیت بدجنسی در فیلم فانتزی «اختاپوس: آهوی پیشونی سفید» را داشته اید. آنقدر در سال های اخیر شخصیت های سریال تلویزیونی شبیه هم شده اند که جای نقش های ویژه به این شکل در تلویزیون به شدت خالی است.

بله و همیشه مشکل اینجاست که پس از نوشتن متن و تصویب آن به ما بازیگرها زنگ می زنند و خیلی دست مان در این مسائل باز نیست. همین الان من نقش متفاوتی در تئاتر «بنگاه تئاترال» هادی مرزبان بازی می کنم که هر کس آن را می بیند باور نمی کند که من هستم و من این نقش کمدی را بازی می کنم. در همه دنیا مدیر برنامه هایی هستند که وظیفه شان انتخاب و برگزیدن نقش ها برای بازیگران است، اما در ایران این مسئله به صورت حرفه ای وجود ندارد و مدیر برنامه ها فقط تلفن جواب می دهند و قرارداد می بندند.

شما چهار سال پیش در سریال «همه چیز آنجاست»، تجربه همکاری با همین تیم سازنده «پرستاران» یعنی داوود هاشمی و شهرام شاه حسینی را داشتید. زمانی که برای نقشی مثبت در پروژه جدید به شما پیشنهاد دادند نمی ترسیدید که نقش ها شبیه به هم شوند؟

زمانی که نقش مسلم بن عقیل در «مختارنامه» و حضرت سلیمان در «ملک سلیمان» را بازی کردم، اطرافیان و دوستانم ابراز نگرانی کردند. معتقد بودند این دو با هم در حال پخش است و ممکن است هر دو نقش، شبیه به هم به نظر برسد و با انتقادهای فراوانی رو به رو شود. اما من در آن شرایط فقط سکوت کردم. این درباره «همه چیز آنجاست» هم صدق می کند. از زمانی که آن را بازی کردم چهار سال گذشته و من دیگر آن آدم چهار سال پیش نیستم. علاوه بر ظاهر، تجارب و نگاهم به زندگی تغییر کرده. از طرفی من به عنوان بازیگر، معیارهایی برای خودم دارم و در صورتی که بتوانم متفاوت تر از قبل باشم کار را قبول می کنم.

شاید بتوان سوال قبلی را این طور توضیح داد که شهرام شاه حسینی از آن دست کارگردان هایی است که هر نوع سریالی می سازد، از «همه چیز آنجاست» گرفته تا «هشت و نیم دقیقه» و حتی «پرستاران». اما شما با کارگردان هایی مثل «سیروس مقدم»، «قاسم جعفری»، «داوود میرباقری» و… کار کرده اید. این تفاوت کار کارگردانی برای تان ایجاد چالش نمی کند؟

موضوعی که درباره گذر زمان گفتم درباره شاه حسینی هم صدق می کند. او در این سال ها سینمایی «خانه دختر» را کارگردانی کرد. یا زمان ساخت «هشت و نیم دقیقه»، تغییر ژانر داده. بنابراین او هم دیگر شبیه چهار سال پیش نیست. اما به هر حال من خودم را می شناسم. در هر نقشی سعی می کنم گریزگاهی برای متفاوت بازی کردن داشته باشم. این تفاوت ممکن است از چشم تیزبین دور نماند اما کسی که معمولی به سریال ها نگاه کند این تفاوت را نمی بیند.


منبع: برترینها

حقایق فصل سوم «سریال فارگو»، از زبان کارگردانش

– ترجمه از آرش واحدی: «واقعیت امری‌ شکننده است» کمی به این جمله دقت کنید! واقعیت قرار است قطعی‌‌ترین چیز در جهان باشد. این سوال یا بهتر بگوییم وضعیتی است که همه ما روزی با آن روبه‌رو می‌شویم؛ منظور زمانی است که شخص با حقیقتی تلخ مواجه شده و دو راه بیشتر ندارد؛ اول این‌که چنین حقیقت تلخی را بدون ذره‌ای مقاومت بپذیرد یا به راه دوم گرایش پیدا کرده و واقعیت را برای خود به گونه‌ای دیگر رقم بزند. زیرا در هر صورتی وقتی واقعیت شکننده باشد، روزی به‌صورت کامل خواهد شکست. با این اوصاف شما با معادله ساده‌ای مواجه نیستید زیرا در هر شرایطی شما مرتکب اعمالی می‌شوید که قابل بازگشت نیست. در حقیقت شخص زمانی قصد دارد تعریف خود از یک اتفاق را ارائه دهد، واقعیت در نظرش متفاوت جلوه می‌کند. او موضوع را متفاوت‌تر از دوستان و آشنایان یا حتی غریبه‌ای که هنگام وقوع اتفاق کنارش ایستاده است می‌بیند.

هر شخصی تعریف خود را واقعیت از دارد!

مطرح کردن تمام این موضوعات ما را به فصل سوم مجموعه تلویزیونی تماشایی «فارگو» می‌رساند. مجموعه‌ای که توسط نوا هاولی خلق شده است و مانند فیلم سینمایی اصلی برادران کوئن هربار به دروغ در آغاز قسمت‌های مختلف خود می‌نویسد که «این یک داستان واقعی است» و هربار از ذهن مخاطبان‌‌اش را به بازی می‌گیرد. فصل قبل با داستانی به پایان رسید که شاهد هجوم بیگانه‌های فضایی به متل ارزان قیمت و دور افتاده‌ای بودیم، همین ختم کلام برای اشخاصی است که از نوشته شدن جمله معروف برگرفته شده از یک ماجرای واقعی لذت نمی‌‌برند.

فصل سوم ماجرایش کمی متفاوت است، هاولی با پیش کشیدن دو شخصیت یعنی گلوریا بورل (با نقش‌آفرینی کری کان) که رئیس پلیس تنزل مقام پیدا کرده‌ای است و شخصیت مرموزی با نام وی‌ام وارگا (با نقش‌آفرینی دیوید تیولز) معنای حقیقت در آمریکای مدرن را نابود کرده است. هاولی در این مورد می‌گوید: در وهله اول من باید خود آگاه باشم که درحال ارائه داستانی با برچسب واقعیت هستم، این در شرایطی است که من قصد دارم داستانی تعریف کنم که حتی به‌عنوان داستانسرایی نیز نمی‌‌توان آن را قبول کرد.

هاولی ادامه می‌دهد: من فکر می‌کردم داستان این فصل نیز مانند فصل اول خودش مسیرش را تا پایان راه پیدا می‌کند، فصل دوم قضیه‌‌اش فرق می‌کرد، داستانی که در حال توصیف آن بودیم بیشتر از زمانی که در اختیار داشتیم وقت می‌خواست و تنها راهکارمان همان ضربه قسمت انتهایی فصل بود که همه‌چیز را جمع می‌کرد، اما فصل سوم باز هم شرایط فصل اول را داشت؛ ما با تراژدی مواجه بودیم که یک پایان خوش کلاسیک داشت، اتفاقی که در فیلم اصلی «فارگو» نیز رخ می‌دهد.

هاولی در مورد چگونه شکل‌گیری فیلمنامه این فصل بیشتر توضیح می‌دهد: دوست ندارم وقتی مخاطبان با فصل‌های مختلف «فارگو» مواجه می‌شوند فکر کنند که همه‌چیز قراردادی است و مثلا در قسمت یکی مانده به آخر باید منتظر پیچش‌های مرسوم سریالی باشند. همیشه سعی کرده‌ام از هیچ الگوی منظمی برای نگارش این سریال استفاده نکنم و خودم را همراه با داستان به‌گونه‌ای پیش ببرم که حتی خودم نیز شگفت‌زده شوم.

هر شخصی تعریف خود را واقعیت از دارد!

هاولی در مورد شباهت‌های مجموعه تلویزیونی «فارگو» و وضعیت فرهنگی آمریکا در این روزها توضیح می‌دهد: متاسفانه در دورانی به‌سر می‌بریم که یک روز فردی در سنا بر علیه رئیس‌جمهور ایالات متحده شهادت می‌دهد و فردای آن روز شاهد انکار تمام اتفاقات ذکر شده در سنا توسط رئیس‌جمهور هستیم. حرف‌های رئیس‌جمهور در نقطه مقابل شهادت شخص فراخوانده شده به سنا قرار دارد و همه ما به‌خوبی می‌دانیم که تنها یکی از این ادعاها می‌تواند واقعیت داشته باشد. چند ساعت پس از توئیت رئیس‌جمهور آمریکا، تمام نشریات و خبرگزاری‌ها و شبکه‌های مجازی جبهه خود را میان این دو ادعا انتخاب می‌کنند و شروع به روکردن مدارکی برای اثبات حقانیت یکی از طرفین هستند.

در چنین شرایطی باید گفت که واقعیت بسیار شکننده است. گاهی مدارکی رو می‌شود که شما را برای کشف حقیقت سردرگم می‌کند. واقعیت در دنیای امروز ما به این حد شکننده است که رئیس‌جمهور نیز باید برای ثابت کردن منظرگاه خود نسبت به یک اتفاق بجنگد. در حقیقت نقطه نظرهای مختلف نسبت به یک اتفاق تعریف قدیمی واقعیت را در این روزها خدشه‌دار کرده است. پس در چنین شرایطی من می‌توانم از تک‌تک مخاطبان سریال بپرسم چه دلیلی دارد که ماجراهای روایت شده در «فارگو» را باور نکنند!؟

هاولی در مورد پیام فصل سوم «فارگو» می‌گوید: این شکننده بودن واقعیت در دنیای امروز تاثیرات منفی خود را نشان می‌دهد. تاثیراتی که وجوهی ترسناک در دنیای واقعی پیدا کرده و من سعی داشتم این تاثیرات را در فصل سوم «فارگو» به معرض نمایش بگذرام. این فصل قصد دارد به مخاطب ثابت کند که واقعیت در این دنیا شکست خورده است، آنچه که شما فکر می‌کنید واقعیت است می‌تواند درست نقطه مقابل واقعیت باشد و برداشت شخصی که کنار شما ایستاده است از همان اتفاق کاملا درست و واقعی باشد.

هاولی برای نمونه پای یکی از سکانس‌های کلیدی فصل سوم «فارگو» را به میان می‌کشد، زمانی که شخصیت فلتز (با نقش‌آفرینی مایکل استولبارگ) به منزل می‌رود و همسرش را در آغوش کشیده و با گریه می‌گوید: این دنیا غلط است، شبیه به دنیایی است که من متصور بودم ولی با این تفاوت که همه‌چیزش متفاوت است.

هاولی در توضیح این دیالوگ می‌گوید: فکر می‌کنم این روزها بسیاری از مردم این حس را دارند، برای مثال شما شبی در آمریکایی عادی به تختخواب می‌روید و فردای آن روز در آمریکایی بیدار می‌شوید که جنگ طلب است! این زمان هاست که شما متوجه می‌‌شوید چیزی در دنیا غلط است.

کاراکتر گلوریا (کری کان) در فصل سوم «فارگو» مظهر قهرمان کلاسیک داستان‌ها و فیلم‌ها محسوب می‌شود، او با ایمان و اعتقاد بالای خود به‌دنبال حقیقت می‌رود و هربار که شکست می‌خورد گرچه افسرده و غمگین می‌شود ولی امید خود برای کشف حقیقت را از دست نمی‌‌دهد. گلوریا ویژگی‌های جذاب زیادی برای مبدل شدن به یک قهرمان را دارد، در حقیقت هاولی قهرمان این وضعیت آشفته را در دل گذشته جست‌وجو می‌کند، شخصی که حتی به دلیل طرز فکر قدیمی شده‌‌اش از جایگاه یک رئیس پلیس به یک پلیس ساده تنزل مقام پیدا می‌کند ولی همچنان بر اصول خود پایبند می‌ماند، او هنوز تکنولوژی را قبول ندارد و کار با کامپیوتر را نمی‌‌پذیرد. گلوریا تنها شخص آگاه و باهوش در دنیای فصل سوم «فارگو» به‌شمار می‌رود که به‌درستی به ارتباط قتل اشخاصی که نام فامیل آن‌ها استاسی است شک کرده و راز نهفته در این قتل‌ها را کشف می‌کند.

هر شخصی تعریف خود را واقعیت از دارد!

هاولی در مورد این کاراکتر می‌گوید: جنگ گلوریا برای به‌دست آوردن معنای اصلی حقیقت است، او می‌خواهد راز چند قتل را کشف کند تا بتواند با خیال راحت بگوید؛ واقعیت این است! این اتفاق به‌شکلی که من می‌گویم رخ داده است! هاولی در مورد ابعاد مختلف واقعیت در دنیای مجازی محور امروز می‌گوید: این‌که مردم نقاط مختلف جهان هر روز با اتفاقاتی مواجه می‌شوند که آن را باور ندارند امری محتمل به نظر می‌رسد، آن‌ها حق دارند در دنیای به شدت مجازی شده امروز به برخی از خبرهایی که در مورد اتفاق‌های روز کشورشان پخش می‌شود، شک کنند. درنهایت آن‌ها با واقعیتی مواجه می‌شوند که به هیچ عنوان آن را قبول ندارند. این وضعیت در آمریکا بسیار نگران‌کننده شده است، ما در این روزها تقریبا هیچ‌یک از اخباری که به‌عنوان واقعیت به ما خورانده می‌شود را باور نداریم.

واقعا چه اشخاصی برنده نزاع میان واقعیت مطلق و واقعیت نسبی هستند!؟ جایگزینی واقعیت‌ها در دنیای مجموعه تلویزیونی «فارگو» مخصوصا در فصل سوم تلفات زیادی به‌جا گذاشت، تلفاتی که ما تا آخرین لحظه قسمت پایانی فصل منتظر اضافه شدن شخصیت‌هایی جدید به فهرست آن‌ها بودیم. دنیای حقیقی نیز از همین روند پیروی می‌کند، ما نمی‌‌توانیم به‌صورت حتمی از رخ دادن اتفاقی مطمئن باشیم، ما در جایگاهی هستیم که باید امیدوار باشیم جزو تلفات این جایگزینی واقعیت‌ها نباشیم. چیزی که شاید ما را بیشتر نگران می‌کند کمبود افرادی چون کاراکتر گلوریا در دنیای واقعی است، دنیایی که امیدواریم نام شخصی چون گلوریا را هیچگاه در فهرست تلفات آن نبینیم.


منبع: برترینها

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

کودکان را معمولاً نمادهای معصومیت، سادگی و بی ریایی می نامند از این رو وقتی که کودکی مرتکب عمل خلاف یا جنایتی به ویژه قتل می شود معمولاً اطرافیان شوکه شده و با این موضوع با ناباوری برخورد می کنند، هر چند در چنین مواردی رسانه ها به شدت موضوع را با جزییات فراوان دنبال می کنند. نکته ی مهمی که در این موارد مورد توجه قرار می گیرد این است که این کودکان چگونه باید تنبیه و مجازات شوند، چگونه توانسته اند به این راحتی دسترسی به اسلحه داشته باشند و چه چیزی باعث شده که این کودکان دست به چنین جنایات هولناکی بزنند.

این سوال که آیا کودکان نیز می توانند انسان هایی روان پریش باشند یا خیر برای سال ها ذهن روانشناسان و روان درمانگرها را به خود مشغول کرده است. با این وجود، تقریباً در  اکثر مورد یک الگوی مشترک در مورد این کودکان وجود دارد: آن ها در سال های اولیه زندگی خود با مشکلات زیادی روبرو بوده و تحت تاثیر انواع اذیت و آزارها، شکنجه ها، بی توجهی ها، خشونت فراوان یا حتی سوء استفاده های جنسی قرار داشته اند. غیر منتظره نیست که داستان برخی از این کودکان حتی دست مایه ی ساخت فیلم ها یا نوشتن کتاب های متعددی نیز شده است. در ادامه ی این مطلب ۱۵ داستان از کودکانی که مرتکب جنایت شده اند را دستچین کرده ایم که هر کدام به دلیلی دست به یک جنایت هولناک زده اند. در برخی انتقام انگیزه ی اصلی بوده و برخی دیگر نیز تنها برای تطمیع حس کنجکاوی شان دست به این کار زده اند.

تمامی افرادی که در این فهرست قرار گرفته اند دستگیر و محاکمه شده اند اما به دلیل سن پایین و نرسیدن به سن بلوغ بسیاری از آن ها چند سال پس از جنایاتشان از زندان آزاد شده اند. در برخی موارد نیز حادثه چنان سر و صدایی را در بین مردم و رسانه ها ایجاد کرده است که کودکان محکوم شده مجبور شده اند پس از آزادی با نام ها و هویت های جدید به زندگی در خارج از زندان ادامه دهند.

۱۵- جان ونابلز و رابرت تامپسون

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

وقتی که دنیس بوگلر با پسر دو ساله اش جیمز بوگلر برای خرید به فروشگاه می رفت فکر می کند که روز معمولی دیگری مانند هر روز در انتظار وی خواهد بود اما وی دیگر هیچ وقت آن روز در ماه فوریه ۱۹۹۳ را فراموش نخواهد کرد. وقتی که او مشغول خرید در فروشگاه بود پسربچه ی دو ساله اش ربوده شد و این آخرین باری بود که دنیس پسرش را زنده می دید. دو روز بعد جسد کودک بیچاره روی ریل خط آهن پیدا شد. تصاویر بدست آمده از دوربین های مدار بسته ی فروشگاه نشان می داد که جیمز در حالی که دستش را در دستان رابرت تامپسون ۱۰ ساله قرار داده بود از فروشگاه خارج شده است.

جسد کودک نشان می داد که او به شدت توسط رابرت تامپسون و جان ونابلز که او نیز ۱۰ سال سن داشت شکنجه شده و در نتیجه ی جراحات و ضربات وارده جان خود را از دست داده است. حتی پلیس ادعا کرده بود که ممکن است جیمز تحت آزار جنسی نیز قرار گرفته باشد که این موضوع هیچ گاه مورد بررسی قرار نگرفت. دو قاتل جوان بلافاصله دستگیر شده و به عنوان جوان ترین قاتلان دوران مدرن بریتانیا شناخته شدند. به دلیل حساسیت موضوع آن ها تا سن ۱۸ سالگی در زندان نگه داشته شدند و سپس با هویت هایی جدید از زندان آزاد گردیدند.


۱۴- ماری بل

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

ماری بل در سال ۱۹۶۸ و به جرم خفه کردن دو پسربچه در بریتانیا وارد تیتر اول روزنامه ها شد. نکته ی شوکه کننده در مورد جنایت او این بود که ماری در هنگام ارتکاب قتل تنها ۱۱ سال سن داشت. اولین قربانی او یک پسربچه ی ۴ ساله به نام مارتین براون بود. ماری درست یک روز بعد از تولد ۱۱ سالگی اش در یک خانه ی متروکه قربانی اول خود را خفه کرد. او که از این جنایت خود هیچ گونه احساس پشیمانی نمی کرد همراه با دوستش جویس بل به زور وارد یک یتیم خانه شدند و نوشته ای از خود به جای گذاشتند که در آن به ارتکاب قتل توسط ماری اعتراف شده بود. اگر چه این دو دختر بچه نام های خانوادگی مشابهی داشتند اما در واقع هیچ نسبت خانوادگی بین آن ها وجود نداشت. تنها دو ماه بعد ماری قربانی دوم خود را پیدا کرد.

در مورد دوم او همراه با دوستش جویس یک پسربچه ی ۳ ساله به نام برایان هو را خفه کرد. جنازه ی پسرک بیچاره در یک منطقه ی متروکه رها شد اما هنوز کار ماری تمام نشده بود. مدت کوتاهی از رها کردن جسد در خرابه نمی گذشت که ماری با یک قیچی  سر وقت جنازه ی برایان رفت و روی سینه اش حرف «M» را حک نمود. در ادامه نیز موهای او را کوتاه و آلت تناسلی او را برید. بعد از دستگیری، ماری بل در سال ۱۹۶۸ به ۱۲ سال زندان محکوم گردید. در دوران محاکمه پرده از زندگی رقت بار و خشن ماری برداشته شد. مادر او یک زن جوان روسپی ۱۷ ساله بود که در گذشته بارها سعی کرده بود دخترش را بکشد. پدر ماری نیز یک دزد سابقه دار بود.


۱۳- جاسمین ریچاردز

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

جاسمین ریچاردز ۱۳ ساله بود که با پسری ۲۳ ساله به نام جرمی استینک آشنا شده و نامزد شدند. وقتی که پدر و مادر جاسمین از رابطه ی این دو با خبر شدند دیگر به جاسمین اجازه ندادند که به دیدن جرمی برود. این دو برای حل مشکلشان یک راه حل بیرحمانه و بدفرجام پیدا کردند. در شب ۲۳ آوریل ۲۰۰۶، اجساد پدر و مادر جاسمین در خانه شان توسط کودکی که از پنجره درون خانه ی آن ها را نگاه کرده بود پیدا شد. پلیس با حضور در محل جنایت دریافت که پدر و مادر جاسمین تنها قربانیان این حادثه نیستند. جسد جیکوب ریچاردز، برادر ۸ ساله ی جاسمین نیز در رختخوابش پیدا شد.

پلیس ابتدا فکر می کرد که جاسمین توسط قاتلین ربوده شده است اما مدت زمان زیادی طول نکشید که مشخص شد جاسمین خود در این قتل ها دست داشته است. روز بعد از پیدا شدن اجساد، جرمی و جاسمین با هم دستگیر شده و به قتل اعتراف کردند. در سال ۲۰۰۷، در برابر هیئت منصفه حاضر شده و پس از اعتراف به قتل خانواده اش به ۱۰ سال زندان محکوم گردید. نامزدش نیز در سال ۲۰۰۸ محاکمه و به ۲۵ سال زندان محکوم شد.


۱۲- چامپینیا

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

در اکتبر سال ۲۰۰۳، لیانا فریدنباخ ۱۶ ساله همراه با نامزد ۱۹ ساله اش فلیپه کافی برای گردش به خارج از شهر سائوپائولو رفتند. هر دو فکر می کردند که تعطیلات فوق العاده و فراموش نشدنی در انتظار آن ها خواهد بود اما این زوج جوان توسط یک گروه ۴ نفره خلافکار ربوده شدند که در میان آن ها یک نوجوان ۱۶ ساله به نام چامپینیا حضور داشت که رهبری گروه و طراحی تمام ماجرا را بر عهده گرفته بود. این افراد هیچ گاه با خانواده ی گروگان های خود تماس نگرفته و درخواست پول نکردند. هر دوی آن ها روزها و روزها شکنجه شده و لیانا نیز چندین بار مورد تجاوز قرار گرفت. در ادامه گروه ابتدا فلیپه را به قتل رساند و چند روز بعد از آن نیز لیانا به قتل رسید.

چامپینیا بعد از دستگیری اذعان داشت که در ابتدا قصدشان دزدیدن اموال این زوج بوده اما وقتی که متوجه شده اند این دو پول زیادی همراه خود ندارند تصمیم گرفته اند آن ها را با خود ببرند. وقتی که از چامپینیا خواسته شد که انگیزه ی خود را از قتل این دو بیان کند اعلام کرد که هیچ انگیزه ی خاصی نداشته و تنها می خواسته است این کار را بکند. او هنوز در زندان به سر می برد و داستان قتل های او به یکی از شناخته شده ترین موارد قتل در برزیل تبدیل شد.


۱۱- اریک اسمیت

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

در تابستان سال ۱۹۹۳، اریک اسمیت ۱۳ ساله در حال دوچرخه سواری در یک پارک بود که دریک روبی ۴ ساله را دید که به تنهایی در پارک قدم می زند. اریک به پسربچه ی تنها نزدیک شده و او را به میان درختان کنار پارک می برد. سپس با دستانش او را خفه کرده و با سنگ سر او را له می کند. سپس پسربچه را لخت کرده و شاخه ای از درخت را در بدن او فرو می کند. جنازه ی دریک بیچاره همان روز پیدا شد. اسمیت به جرم قتل کودک ۴ ساله دستگیر گردیده و تمامی کشور  به خاطر سن قاتل و میزان سنگدلی او در شوک این جنایت هولناک فرو رفت.

در سال ۱۹۹۴ اسمیت به دلیل قتل پسربچه ی ۴ ساله به دستکم ۹ سال زندان محکوم شد که بعدها نیز امکان افزایش یافتن ان وجود داشت زیرا در آن دوران برای قاتلی با این سن بیشترین محکومیت ۹ سال زندان بود. در طول دوران محاکمه وکلای مدافع اسمیت ادعا کرده بودند که وی در دوران مدرسه به شدت توسط همکلاسی هایش مورد اذیت و آزار قرار گرفته و همین موضوع او را به سمت قتل سوق داده است. سال ها بعد اسمیت در عذرخواهی از خانواده ی مقتول نامه ای نوشت و آن را از طریق تلویزیون خواند. با این وجود درخواست بخشش او از سال ۲۰۰۸ تاکنون هشت بار رد شده است. اسمیت می تواند در سال ۲۰۱۸ بار دیگر درخواست بخشش یا تخفیف مجازات کند.


۱۰- گراهام یانگ

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

گراهام یانگ در دوران نوجوانی یک سرگرمی بسیار عجیب داشت: او به شدت به شیمی علاقه داشت و بیش از هر چیزی دوست داشت در مورد تاثیر سم و زهر بر روی بدن انسان تحقیق کند. او ساعت ها از وقت روزانه ی خود را به مطالعه در کتابخانه در مورد این موضوع می گذراند و وقتی که ۱۴ ساله شد به این نتیجه رسید که باید از مبانی تئوری فراتر رفته و تجربیات و مطالعات خود را به صورت عملی روی افراد امتحان کند. بدین ترتیب کار خود را با مسموم کردن غذای خانواده اش در سال ۱۹۶۱ آغاز کرد. تمامی اعضای خانواده ی او درگیری مشکلاتی مانند تهوع، درد معده و اسهال شدند.

بعدها یانگ اعتراف کرد که بعضی اوقات تصادفی و به اشتباه خود را نیز مسموم کرده زیرا نمی دانسته سم را در کدام بشقاب ریخته است. نامادری گراهام در سال ۱۹۶۲ به علت مسموم شدن های متوالی جان خود را از دست داد. یکی از معلمان گراهام از علاقه ی او به سم شناسی باخبر گردیده و به این موضوع مشکوک شد به همین دلیل وقتی به سراغ میز مدرسه ی او رفت با مقادیر زیادی سم، نقاشی هایی از افراد مرده و مقالاتی در ستایش قاتلان مواجه شد. در نتیجه وی به سرعت با پلیس تماس گرفته و پس از مشخص شدن ماجرا گراهام به بیمارستان روانی بوردمور فرستاده شد و  ۹ سال آینده را در آن جا گذراند. وی بعد از آزاد شدن نیز به کار خود ادامه داد و ۷۰ نفر دیگر را مسموم کرد تا در نهایت بار دیگر به زندان بازگردانده شد.


۹- جوردن براون

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

در ۲۰ فوریه سال ۲۰۰۹، جوردن براون ۱۱ ساله مانند روزهای قبل از خانه خارج شده، سوار اتوبوس مدرسه شد و به مدرسه رفت. آن روز و در حالی که هنوز جوردن در مدرسه بود پلیس به مدرسه مراجعه کرد زیرا جنازه ی نامادری جوردن در خانه پیدا شده بود. نامادری او که هشت ماهه حامله بوده و کنزی هوک نام داشت در رختخوابش با شلیک گلوله به قتل رسیده بود. دختر چهار ساله ی هوک جنازه ی مادرش را پیدا کرده و از تعدادی کارگر که در خیابان کار می کردند درخواست کمک کرده بود.

جوردن در ابتدا گفت که قبل از رفتن به مدرسه یک وانت سیاه مشکوک را نزدیک خانه دیده است اما خواهر ناتنی او ادعا می کرد که یک تفنگ شکاری را در دست جوردن دیده و مدت کوتاهی بعد از آن یک صدای مهیب را شنیده است. بدین ترتیتب نوجوان ۱۱ ساله به جرم قتل نامادری و نوزاد پسری که در شکم داشت دستگیر شد. به گفته ی دوستان و آشنایان، جوردن و نامادری اش رابطه ی خوبی با هم نداشتند و احتمالاً حسادت او را به سمت کشتن نامادری اش سوق داده است. براون در سال ۲۰۱۴ از زندان آزاد شد.


۸- جسی پومروی

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

جسی پومروی وقتی که به سن ۱۱ سالگی رسید قربانی های زیادی را آزار داده بود. او در سال ۱۸۷۲ به جرم ربودن و شکنجه ی سه کودک بیچاره ی دیگر به مرکز بازپروری فرستاده شد. اگر چه وی هیچ کدام از طعمه های خود را به قتل نرسانده بود اما همه ی آن ها را با طناب بست و سپس آن ها را لخت کرده و شکنجه می کرد. وی تنها یک سال و نیم بعد از دستگیری به دلیل رفتار خوب از مرکز بازپروری آزاد شده و به نزد مادرش برگشت. در سال ۱۸۷۴ جنازه ی یک دختر ۱۰ ساله به نام کتی کوران در زیرزمین مغازه ی لباس فروشی مادر جسی پیدا شد. بدین ترتیب جسی به جرم قتل دخترک بینوا دستگیر شده و به حبس ابد محکوم گردید. او بیشتر سال های عمر خود را در زندان و در سلول انفرادی گذراند و در نهایت در سن ۷۲ سالگی در زندان و به دلیل بیماری درگذشت. همچنین پومروی را در پرونده ی قتل یک پسربچه ی ۴ ساله که تکه تکه شده و در آب رها شده بود دخیل می دانستند. اما مدارک کافی وجود نداشت که این قتل را نیز به پومروی نسبت دهد.


۷- ادموند کمپر

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

در سال ۱۹۶۳، ادموند کمپر همراه با پدربزرگ و مادر بزرگش زندگی می کرد اما پس از یک مشاجره با مادر بزرگ خود با یک اسلحه ی شکاری او را مورد هدف قرار داده و با چاقو چندین ضربه نیز به او وارد کرد. وقتی که پدربزرگش به خانه بازگشته بود، ادموند او را نیز با اسلحه مورد هدف قرار داد. در ان زمان ادموند کمپر تنها ۱۴ سال سن داشت. ادموند در تماسی با مادرش موضوع را به وی اطلاع داد و مادر او نیز ماجرا را با پلیس در میان گذاشت و در نهایت ادموند دستگیر شد. وقتی که از او پرسیده شد انگیزه اش از قتل پدربزرگ و مادر بزرگش چه بوده گفت فقط می خواسته بداند که قتل مادر بزرگ چه حسی دارد و پدربزرگش را نیز برای این که جنازه ی مادربزرگش را نبیند کشته است.

ادموند محاکمه شد و چند سالی را در زندان گذراند و در سن ۲۱ سالگی علی رغم مخالفت های روان درمانگران با فرجام خواهی و بخشش او موافقت شد. ادموند نزد مادرش بازگشت که رابطه ی خوبی بین این دو وجود نداشت. او سه سال بعد مادرش و نزدیک ترین دوست او را نیز به قتل رساند. وی در این مدت جان چندین نفر دیگر را نیز گرفته بود و گرایش های مرده خواهی در او دیده شد. حتی یک بار قسمتی از گوشت بدن یکی از قربانیان خود که یک زن بود را نیز خورده بود. در نهایت ادموند به حبس ابد محکوم شد.


۶- جوزف فیلیپس

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

در سال ۱۹۹۸، ملیسا فیلیپس در حال تمیز کردن اتاق پسربچه ی ۱۴ ساله اش بود که متوجه خیس بودن تشک او شد و در نهایت با جستجوی بیشتر یک جنازه ی غرق در خون را در زیر تشک تخت او پیدا کرد. جنازه ی مقتول متعلق به دختر ۸ ساله ی همسایه به نام مدی کلیفتون بود که از یک هفته قبل خانواده اش خبری از وی نداشتند و فکر می کردند گم شده است. بدین ترتیب ملیسا با پلیس تماس گرفته و آن ها جاش را در مدرسه دستگیر کردند. جاش گفته بود که یک هفته قبل در حال بازی بیسبال با مدی کلیفتون بوده است که ناگهان توپ به چشم مدی برخورد می کند.

در نتیجه ی گریه های دختر بچه، جاش او را به خانه می برد اما دخترک دست از گریه و جیغ زدن برنمی دارد. بدین ترتیب جاش که ترسیده بود و از واکنش پدرش به این موضوع وحشت داشت با سیم تلفن مدی را خفه می کند و در ادامه با چوب بیسبال ضرباتی را به سر او وارد کرده و در نهایت با چاقو ضرباتی را نیز به بدن او وارد می کند. جاش به دلیل این که در زمان محاکمه شدن ۱۶ سال داشت توانست از مجازات مرگ فرار کند اما به حبس ابد بدون اجازه ی درخواست عفو یا تخفیف مجازات محکوم شد.


۵- کریستین فرناندز

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

در مارس ۲۰۱۱، والدین کریستین فرناندز ۱۳ ساله از او خواستند که مراقب برادر دو ساله اش دیوید گالاراگا باشد. وی چندین ماه قبل با برادرش بازی شبیه کشتی گرفتن انجام داده بود که در نهایت به شکستن پای پسربچه ی دو ساله منجر شد. این بار نیز وی با برادر کوچکترش با خشونت رفتار کرد و دو بار سر برادرش را به قفسه ی کتاب کوبید. در اثر این حادثه دیوید بیهوش شد و وقتی مادر به خانه بازگشت کریستین موضوع را به او اطلاع داد. اما او تنها صورت دیوید را شست و لباس هایش را عوض کرد. مادر آن ها که بیانلا سوزان نام داشت ۴ ساعت بعد از مراکز درمانی درخواست کمک کرد و پسربچه ی بینوا دو روز بعد از دنیا رفت.

مادر و فرزند به جرم قتل پسربچه ی دو ساله دستگیر شدند. سوزان به خاطر مرگ دیوید مقصر شناخته شد اما کریستین نیز به جرم قتل غیر عمد و ضرب و شتم شدید برادر خود زندانی شد. وی سال آینده که به سن ۱۹ سالگی برسد از زندان آزاد می گردد.


۴- اندرو گولدن و میچل جانسون

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

اندرو گولدن و میچل جانسون به ترتیب ۱۱ و ۱۲ ساله بودند که قتلی را برنامه ریزی کردند که در نهایت جهان را در شوک و حیرت فرو برد. در سال ۱۹۹۸ جانسون اتومبیل ون پدرش را برداشته و خانه ی پدربزرگ و مادربزرگ اندرو گولدن رفت. آن ها سلاح های پدربزرگشان که معمولاً در قفسه ی مخصوصشان قرار داشته و در آن ها قفل بود را برداشته و در ماشین گذاشتند و به سمت مدرسه به راه افتادند. این دو در هنگام ناهار زنگ خطر آتش سوزی را به صدا درآورده و در حالی که دانش آموزان و معلمان در حال خروج از مدرسه بودند آن ها را به رگبار بستند. در نهایت ۴ نفر کشته و ۱۰ نفر زخمی شدند.

هر دو پسر بچه ی قاتل نیز دستگیر و در دادگاه به اتهامات آن ها رسیدگی گردید. در دادگاه یکی از همکلاسی های آن ها اعتراف کرد که جانسون روز قبل از حادثه در مورد تیراندازی که روز بعد انجام گرفت صحبت هایی کرده است. او گفته بود باید افراد زیادی را بکشد و همه روز سه شنبه خواهند فهمید که سرنوشت آن ها مرگ یا زندگی است. این دو محکوم شده و پس از چند سال از زندان آزاد شدند. آن ها تنها کسانی هستند که در ایالات متحده به دانش آموزان شلیک کرده و در زندان به سر نمی برند.


۳- الکس و درک کینگ

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

در ۱۱ نوامبر سال ۲۰۰۱، آتشنشانان برای خاموش کردن خانه ای در شهر اسکامبیا سیتی حاضر شدند و در تلاش برای خاموش کردن خانه با جسد تری کینگ ۴۰ ساله در یکی از اتاق های خانه روبرو گردیدند. آن ها در ابتدا فکر می کردند که این مرد به خاطر استنشاق دود ناشی از آتش سوزی خفه شده است اما با نگاهی دقیق تر متوجه شدند که زخم های متعددی روی بدن متوفی وجود دارد. بنابراین پلیس در جریان امر قرار گرفت و همسایه ها به پلیس گفتند که تری کینگ با پسران ۱۳ و ۱۲ ساله اش با نام های درک و الکس زندگی می کند. ۱۶ روز بعد این دو برادر نوجوان پیدا شده و به قتل پدرشان اعتراف کردند.

به گفته ی ان ها نقشه ی قتل را الکس ریخته و درک آن را اجرا کرده بود.وقتی که تری کینگ به خواب رفت پسر بزرگترش با استفاده از چوب بیسبال ضربات محکمی را به سر او وارد کرد تا پدر بیچاره اش جان داد. در ادامه برای این که جنایت خود را مخفی نگه دارند خانه را به آتش کشیده و فرار کرده بودند. آن ها گفتند که می خواسته اند فرار کنند و برای این که در صورت گیر افتادن توسط پدرشان تنبیه نشوند نقشه ی قتل او را کشیده اند. علاوه بر این آن ها ادعا کردند که پدرشان از لحاظ روانی مشکل داشته و آن ها را شکنجه روحی و جسمی می کرده است. در نهایت این دو به جرم قتل پدرشان محکوم شده و به مرکز بازپروری نوجوانان فرستاده شدند.


۲- دیوید بروم

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

در سال ۱۹۸۸ پلیس دیوید بروم را که در ان زمان ۱۶ سال سن داشت به جرم قتل تمامی اعضای خانواده اش در مینه سوتا دستگیر کرد. دیوید بعد از یک مشاجره لفظی و فیزیکی با پدرش، با استفاده از تبر پدر، مادر و خواهرد و برادر ۱۴ و ۹ ساله اش را به قتل رساند. تنها کسی که از این قتل عام جان سالم بدر برد برادر ۱۹ ساله اش بود که در آن زمان در خانه حضور نداشت. مدیر مدرسه ی بروم بعد از این که در میان دانش آموزان شایعه شده بود که بروم شب قبل تمامی اعضای خانواده اش را به قتل رسانده با پلیس تماس گرفت. دیوید روز بعد دستگیر شد و به گفته ی پلیس بدون هیچ مقاومتی به جرم خود اعتراف کرد.

بدین ترتیب وی به قتل عمد اعضای خانواده اش متهم شد. بدین ترتیب دیوید به حبس ابد محکوم شده و تا سن ۷۰ سالگی نمی تواند درخواست عفو یا تخفیف مجازات داشته باشد. ماجرای او باعث شد که آهنگ مشهوری به نام «دیوید بروم دست به تبر می شود» (David Brom Took An Axe) در وصف جنایت او ساخته شود.


۱- سیندی کولیه و شرلی وولف

کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل‌های فجیع شدند

سیندی کولیه، ۱۴ ساله و شرلی وولف، ۱۵ ساله بعد از قتل یک پیرزن ۸۵ ساله در سال ۱۹۸۳ در کالیفرنیا از رسانه ها لقب «قاتلانی با صورت بچگانه» را دریافت کردند. قبل از ارتکاب جنایت آن ها در چندین خانه را به بهانه های مختلف زده بودند: از برخی نشانی و مسیر را پرسیده بودند، از برخی خواسته بودند اجازه دهند از تلفن خانه آن ها استفاده کنند و از برخی دیگر نیز تنها یک لیوان آب خواسته بودند. یکی از افرادی که این دو دختر به خانه ی آن ها رفته بودند گفته بود که قیافه و حرکات این دختران بسیار غیرعادی بوده و او و شوهرش فهمیده بودند که آن ها قصد شومی در سر دارند. این دو در نهایت قربانی مناسب خود را پیدا کردند؛ آنا بکت ۸۵ ساله. وولف دستانش را دور گردن مقتول حلقه زد و او را روی زمین انداخت و کولیه نیز با ضربات چاقو ضربات متعددی به بدن او وارد کرد.

پسر این پیرزن نگون بخت تنها چند دقیقه بعد از فرار کردن دختربچه های قاتل به خانه بازگشت و با جنازه ی مادر پیرش روبرو شد. در نتیجه به سرعت این دو توسط نیروهای پلیس دستگیر شدند و کولیه سخنان وحشتناکی را خطاب به بازجویان گفت:” اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم که ما از این کار هیچ حس بدی نداشتیم. بعد از این که این کار را انجام دادیم می خواستیم بار دیگر نیز این کار را بکنیم. فقط می خواستیم یک نفر را بکشیم. فقط برای تفریح. ما هر دو هیجان زده شده بودیم. من کاری را انجام دادم که تا آن زمان انجام نداده بودم”.


منبع: برترنها

طنز؛ خنگی رمانتیک!

شهرام شهید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی در نوشت:

بعضی وقت‌ها برخی اخبار آدم را بدجور می‌برد توی فکر و خیال. نه که حالا فکر کنید اووو چه خبر خاصی بوده که ذهن مرا این‌طور درگیر خودش کرده. خبر خیلی هم رمانتیک است. پژوهشگران کشف کرده‌اند انسان‌ها در مقابل افرادی که دوستشان دارند حدود ٣٠درصد خنگ‌تر از حالات همیشگی رفتار می‌کنند. با این حساب من هر چه مرور می‌کنم می‌بینم:

الان علاقه من به اصلاحات و اعتدال و بزرگان این دو جریان سیاسی باعث نشده سی‌درصد خنگ‌تر شوم؟ مثلا وقتی به ما وعده می‌دهند کابینه‌ای با حضور زنان و اقوام و مذاهب تشکیل شود و بعد یک کابینه سرشار از سبیل و فقیر از لحاظ حضور اقوام تحویل‌مان می‌دهند و باز من تا ١۴٠٠ دوستشان دارم، معنی‌اش این نیست که از نتایج این تحقیق سوءاستفاده می‌کنند؟ راستی تا بازارش گرم است چرا هیچ‌کس وعده حضور دیگر ادیان در کابینه را نمی‌دهد؟ وعده است دیگر. باد هواست. وقتی قرار نیست اجرا شود حداقل مطرحش کنند، کمی کیف صوتی کنیم.

من تازه فهمیدم دونالد ترامپ برخلاف چیزی که می‌گویند خیلی آدم احساساتی است و مردم دنیا را هم خیلی دوست دارد. این حجم از خنگی در رفتارهای ایشان حتما ناشی از همین خنگ‌تر شدن در برابر کسانی است که دوستشان دارد.

این‌جور که پیداست سیاست دنیا کلا بر پاشنه رومانتیسیته و عشق‌ورزی می‌چرخد. ترامپ تنها نیست. خاورمیانه هم البته در تولید مسائل عشقی و غیره به تولید انبوه رسیده و برای همین این سی‌درصد خنگی تأثیرگذار، در هر کوی و برزن منطقه خاورمیانه قابل ردیابی است.

– عزیزم میشه این ماشینو به نام
 من کنی؟
نه. ما هنوز ازدواج نکردیم که.
نکرده باشیم. خب ماشین را به نامم کنی چی میشه؟
هیچی. فقط ممکنه بعدش بذاری بری و دیگه باهام ازدواج نکنی.
پس معلومه اصلا دوستم نداری که هنوز به اندازه کافی خنگ نشدی. هر وقت بیشتر خنگ شدی بیا. خداحافظ.
پی‌نوشت: هرکس مدعی بشود متن گفت‌وگوی بالا زن‌ستیزانه بوده هم خیلی رمانتیک است. چون اگر با دقت مطالعه بفرمایید طوری نوشته‌ام که معلوم نشود کسی که ماشینش را به نام نمی‌زند مرد است یا زن. این وصله‌ها به من نمی‌چسبد و من به عدالت جنسیتی خیلی
 اعتقاد دارم.
پس نوشت ارسالی یکی از خوانندگان: آخی. عدالت جنسیتی‌ات را قربون خنگولی سی‌درصدی من! فهمیدم با این رویاپردازی‌هات به ما خوانندگانت خیلی علاقه داری که این‌قدر تولید
 خنگی می‌کنی.
یک گفت‌وگوی کشف شده از اصوات منتشره در کائنات:
عسیسم پس کی انجمن صنفی روزنامه‌نگاران دوباره فعال میشه؟
هیس! مگه علاقه‌ات به من کم شده؟
نه. چهارسال دیگه هم صبوری می‌کنم!
پرسش خانمان‌برانداز: روزی تاریخ‌نویسی اهل جزیره سانتورینی در یونان نوشت: همه مردم این جزیره دروغگو هستند. زیرکی از او پرسید الان یعنی این جمله خبری شما هم
 دروغ بود؟
حالا حکایت همین محققان عزیز است. آیا وقتی در مورد این پدیده تحقیق می‌کردند عاشق بوده‌اند و خنگی ناشی از آن در نتیجه تحقیقات‌شان اثر گذاشته یا خیر؟


منبع: برترنها

اجرای طرح سرباز پژوهشی در ۱۳ دانشگاه برتر کشور

معاون توسعه روستایی و مناطق محروم رییس‌جمهوری با اشاره به ارایه طرح سربازپژوهشی به ۱۳ دانشگاه برتر کشور، گفت: قرار است تعدادی از نیروهای فوق لیسانس و دکترای نخبه خدمت سربازی خود را در قالب طرح سرباز پژوهشی یا سرباز تحقیقی بگذرانند.

به گزارش ایرنا، سید ابوالفضل رضوی در جلسه با نیروهای مسلح و روسای دانشگاه‌های کشور در خصوص امریه نخبگان دانشگاهی سراسر کشور، افزود: فارغ‌التحصیلان کارشناسی ارشد و دکتری رو به افزایش است و طبق قانون کشور باید بعد از فارغ‌التحصیلی خدمت سربازی را سپری کنند بنابراین برای این که وقت آنها به بطالت و بیکاری در مدت خدمت سربازی نگذرد نیروهای مسلح برای جذب آنها باید برنامه‌ای داشته باشد.

وی ادامه داد: از طرف دیگر دستگاه‌های دولتی و دانشگاه‌ها نیاز شدیدی به سرمایه‌های انسانی دارند ولی به دلیل این که دستگاه‌های دولتی برای استخدام و به‌کارگیری نیروهای موردنیاز خود دارای محدودیت و مشکلاتی هستند و از طرف دیگر برای حل مساله بیکاری و درآمد کم خانوار نیز که موضوع مهمی در کشور است راه حلی پیدا کنیم.

معاون توسعه روستایی و مناطق محروم رییس جمهوری گفت: بنابراین با حضور رئیس اداره سرمایه انسانی سرباز ستاد کل نیروهای مسلح، معاون وزیر علوم، تحقیقات و فناوری و روسای ۱۳ دانشگاه برتر کشور که ۷ درصد کل دانشجویان کشور در اختیار آنها است و از نظر تولید علم ۷۰ درصد بنابراین در این زمینه جلسه‌ای را امروز برگزار کردیم که در آن طرحی با عنوان سربازپژوهش یا تحقیق تقدیم شد که قرار است تا هفته آینده روسای دانشگاه‌ها نظرات خود را در این خصوص ارایه کنند و سپس به صورت جمع‌بندی از آنها برای تکمیل طرح استفاده شود.

وی ادامه داد: در این طرح قرار است از نیروهای فوق لیسانس و دکترای نخبه که سرباز وظیفه هستند استفاده شود و مدت سربازی خود را در قالب این طرح بگذرانند.

رضوی یادآور شد: فایده و منفعت این طرح این است که هم برای افراد دوره کارآموزی محسوب می‌شود و هم احساس بطالت و بیکاری به وجود نمی‌آید و ثمربخش نیز خواهد بود.

معاون توسعه روستایی و مناطق محروم رییس جمهوری افزود: ضمن اینکه دستگاه‌های اجرایی از افراد شناخت کافی پیدا کرده و نیروهای آینده خود را از همین افراد شناخته شده علمی و عملیاتی انتخاب خواهد کرد.


منبع: الف

بیکاری ۴۲ درصدی فارغ التحصیلان پیامد تب مدرک‌گرایی

یک کارشناس حوزه کار با اشاره به وجود سه میلیون بیکار تحصیلکرده در کشور می‌گوید اگر اعلام شود طرح کارورزی در ادارت دولتی و وزارتخانه‌ها با ماهی حتی ۱۰۰ هزار تومان اجرا می‌شود، تعداد متقاضیان آن از سه میلیون نفر هم خواهد گذشت!

 زهرا ممتاز قمشه‌ای در گفت‌وگو با ایسنا، اظهار کرد: هم اکنون حدود سه میلیون بیکار با تحصیلات دانشگاهی در کشور داریم و طبق آمار اعلام شده از سوی مسئولین، حدود ۴۰۰ هزار نفر در سامانه کارورزی ثبت نام کردند که ۲۰۰ هزار نفر واجد شرایط شناخه شدند.

وی عدم آگاهی فارغ التحصیلان و توجیه کافی آنها نسبت به طرح را یکی از علل استقبال نکردن دانش‌آموختگان دانست و گفت: عده‌ای در ابتدا تصور می‌کردند این طرح به معنای استخدام است ولی پس از ورود به سامانه، متوجه شدند با آنچه توقع داشتند، فاصله دارد.

این کارشناس حوزه کار افزود: دلیل دیگر این است که اعتمادی به سرانجام و نتیجه طرح ندارند و مطمئن نیستند که اشتغالشان با دستمزد ۳۰۰ هزار تومانی ولو در غالب کارورزی، آنها را به سمت اشتغالی دائمی و پایدار هدایت کند.

ممتاز به موضوع فرهنگ کار در کشور اشاره و اظهار کرد: دلیل دیگری که در این خصوص متصور است به فرهنگ کار و توقعی برمی‌گردد که یک فارغ التحصیل دانشگاهی دارد و کار رسمی و مطمئن دولتی می‌خواهد. این طرح قرار است در کارگاه‌ها و کارخانه‌ها اجرا شود ولی اگر اعلام کنند کارورزی در ادارت دولتی و وزارتخانه‌ها با ماهی حتی ۱۰۰ هزار تومان اجرا می‌شود تعداد متقاضیان از سه میلیون نفر هم خواهد گذشت چون با خود می‌گویند برویم وارد سازمانی بشویم بالاخره از این ستون تا آن ستون فرج است!

این پژوهشگر اجتماعی افزود: در این طرح بحث تنها متقاضی نیروی کار نیست بلکه واحد پذیرنده و بنگاه متقاضی کارورز هم مطرح است.تاکنون حدود ۷۰۰۰ بنگاه و واحد پذیرنده اعلام آمادگی‌ کرده‌اند که اگر همین آمار ثبت نام‌ شده را تقسیم بر بنگاه‌ها کنیم به طور متوسط در هر بنگاه باید ۳۳ تا ۳۵ نفر مشغول کارورزی شوند ولی به نظر شدنی نیست.

این کارشناس حوزه کار و تعاون تاکید کرد: وقتی طرح کارورزی رسما و از سمت دولت هدایت شود، باید منابع پرداخت دستمزد کارورز هم پیش‌بینی و تامین شود. در کشورهای پیشرفته به بیکاران حتی اگر در جایی مشغول کار نباشند بیمه بیکاری می‌پردازند، اخیرا هم طرحی در دولت به تصویب رسید که بخشی از دستمزد به مبلغ ۳۰۰ هزار تومان ماهانه به هر کارآموز توسط دولت پرداخت شود که با توجه به محدویت های بودجه‌ای، تأمین بودجه خود مشکل دیگری است و جای بحث بسیار دارد.

وی در بخش دیگری از گفت‌وگو با ایسنا، روند اجرای طرح کارورزی در کشور را مورد اشاره قرار داد و گفت: بعد از انقلاب سازمان آموزش فنی و حرفه‌ای تأسیس و به سرعت در سراسر کشور مراکز مجهز آن روز راه اندازی شد و قدم‌های خوبی هم برای مهارت آموزی برداشت اما با رشد تب مدرک‌گرایی، آموزشهای فنی و حرفه‌ای به تدریج رو به فراموشی گذاشت.به علت پر هزینه بودن آموزشهای فنی، نوسازی دیرتر انجام گرفت و سرعت تغییر کارگاه‌های آموزشی با سرعت تغییر تکنولوژیکی یکی نبود.

به اعتقاد ممتاز ، بیکاری ۴۲ درصدی فارغ التحصیلان دانشگاهی فاقد مهارت و پرتوقع، پیامد همان تب مدرک‌گرایی در جامعه است که به صورت بیماری مزمنی بیشتر خانواده‌های ایرانی را درگیر خود کرده است.

وی اضافه کرد: در چنین شرایطی بود که دولت نهم طرح کارورزی را برای جبران فاصله بین مهارت آموزی و تحصیلکردگان دانشگاهی دنبال کرد اما موانع زیادی پیش روی اجرای آن وجود داشت که از جمله آنها ضعف قانون کار، ذکر نشدن کارآموزی و منع کار زیر ۱۸ سال و مخالفت جامعه کارگری بود.

به گفته این کارشناس حوزه کار، آن زمان نمایندگان کارگری و کارفرمایی در شورای عالی کار معتقد بودند که تسری اجرای این طرح در سطح وسیع موجب سوء استفاده برخی از کارفرمایان در استفاده از نیروی کار ارزان‌تر و بیگاری کشیدن از جوانان جویای کار می‌شود.

ممتاز درباره مزایا و معایب اجرای طرح کارورزی گفت: اینکه نیروی انسانی کار و حرفه مورد علاقه خود را به شیوه استاد شاگردی در یک محیط کار واقعی فرا بگیرد در ظاهر خوب به نظر می‌رسد، اگر چه در بسیاری از رشته‌ها روند تربیت نیروی انسانی هنوز به شیوه استاد شاگردی ادامه دارد مثل رشته قلم‌زنی یا جواهرسازی که به عنوان رشته‌های هنری قدیمی و اصیل شاگرد نزد استاد تمام فوت و فن‌های کار را یاد می‌گیرد.

این پژوهشگر اجتماعی با این اعتقاد که به دلیل تغییرات فرهنگی و عدم تعهد اخلاقی کارفرمایان، استاد شاگردی به شیوه سنتی دیگر جوابگوی نیاز امروز نیست، تصریح کرد: در حال حاضر نقدهایی به طرح کارورزی وارد می‌شود از جمله اینکه تناسب کمتری بین رشته‌های دانشگاهی با مشاغل بازار کار وجود دارد و چنانچه طرح کارورزی در سطح وسیع برای همه مشاغل در کارگاه‌ها و کارخانه‌ها اجرایی شود، احتمال سوء استفاده زیاد است.

وی افزود: از سوی دیگر برخی کارفرمایان که منتظر کاهش هزینه عوامل تولید هستند، نیروی با سابقه خود را به بهانه استفاده از نیروی کار ارزان و جوان اخراج می‌کنند و این امر موجب افزایش بیکاری می‌شود به همین دلیل با توجه به شرایط فرهنگی کشور و عدم نظارت کافی بر این موضوع، نمی‌توان انتظار داشت که طرح کارورزی موجب اشتغال دائم برای کارورزان شود.

کارشناس حوزه کار در پایان افزود: درگذشته فرزندان خانواده‌ها برای به دست آوردن شغل و راه اندازی یک کسب وکار، یا راه پدری و اجداد خود را پیش می گرفتند یا از نوجوانی و حتی کودکی به فامیل و همسایه سپرده می‌شدند تا شغل و حرفه مورد نظر را به شکل «استاد و شاگردی» بیاموزند اما به تدریج با متنوع شدن مشاغل و در قرن اخیر با ایجاد آموزشهای رسمی در مدارس و بعدها تاسیس دانشگاه‌ها، شیوه استاد شاگردی رواج کمتری پیدا کرد و کار تربیت نیرو برای احراز شغل به این مراکز سپرده شد


منبع: الف

جمعیت‌ایران به ۱۱۰میلیون نفر می‌رسد، البته به لطف دهه‌شصتی‌ها!

موج دنباله دار دهه شصتی‌ها تا سال‌های بعد ایران را با مشکلاتی روبه‌رو خواهد کرد، البته نه به اندازه دهه شصتی‌ها.

به گزارش خبرآنلاین، آمارها می‌گویند که جمعیت ایران در حال رد شدن از مرز ۸۰ میلیون نفری است. جمعیتی که بخش اعظمش به موالید دهه شصت مربوط می‌شود. سناریوهای مختلفی درباره جمعیت ایران در سال‌های آینده منتشر شده که حکایت از افزایش جمعیت ایران دارد. سازمان ملل پیش‌بینی کرده که هرچند رشد جمعیت ایران روند کاهشی آرامی را طی می‌کند، ولی در مجموع تا نیمه قرن بیست و یکم تعداد جمعیت روندی افزایشی خواهد داشت و در صورت تحقق این سناریوی جمعیت ایران به حدود ۹۲ میلیون نفر در سال ۲۰۵۰ خواهد رسید. شهلا کاظمی‌پور، جمعیت شناس در گفت‌وگو با خبرآنلاین اما این سناریو‌ها را آنچنان محتمل نمی‌داند و معتقد است که سناریو‌های بلند مدت نتایج درستی ندارد.

او معتقد است که جمعیت ایران تا ۱۴۳۰ به ۱۱۰ میلیون می‌رسد. جمعیتی که نتیجه موج ایجاد شده جمعیتی در دهه شصت است. افزایش موالید در دهه شصت همچون سنگی که به درون آبی انداخته شده موج‌هایی را به وجود خواهد آورد تا زمانی که آرام بگیرد.
به گفته کاظمی پور موج اول جمعیتی دهه شصتی‌ها در فرزندآوری در سال‌های ۸۵ تا ۹۰ رخ داده و موج دوم آن ۲۰ سال دیگر اتفاق خواهد افتاد. به عبارتی یک میلیون و ۵۷۰ نوزادی که در سال‌ ۹۵ متولد شده‌اند و رشدی به نسبت قبل داشته‌اند ۲۰ سال بعد با رسیدن به سن باروری فرزندان بیشتری را متولد می‌کنند. دهه شصتی‌ها اما تبعات دیگری نیز دارند. به گفته کاظمی‌پور، در سال ۱۴۲۵ که دهه شصتی‌ها به سن سالخوردگی می‌رسند حدود ۲۳ درصد جمعیت ایران سالخورده خواهند شد.

متن گفت‌وگوی خبرآنلاین با شهلا کاظمی‌پور، جمعیت شناس و استاد دانشگاه تهران در کافه خبر را در ادامه می‌خوانید:



اولین سوال را با میزان جمعیت در ایران آغاز کنیم؛ جمعیت چه مسیری را می‌پیماید؟ موالید و مرگ و میر در ایران چگونه است؟

به طور کلی سه شاخص یعنی موالید، مرگ و میر و مهاجرت در تحولات جمعیتی موثر است. در جمعیت کل ایران مهاجرت‌ها نقش کمی‌ دارند چرا که مهاجر فرستی به خارج و مهاجر پذیری به داخل آنچنان شدت و حدت ندارد. بنابراین مهمترین عواملی که جمعیت را تغییر می‌دهد موالید و مرگ و میر است. نه تنها ایران بلکه سایر کشورها و حتی در کشورهای فعلی توسعه یافته مراحل گذار جمعیتی طی شده است. در طول تاریخ موالید و مرگ و میر بالا بود و حدود ۴۰ تولد در ازای هزار نفر جمعیت رخ می‌داد و ۳۵ مرگ در ازای هزار نفر جمعیت اتفاق می‌افتاد. به دنبال انقلاب پزشکی و انقلاب صنعتی که در غرب رخ داد به تدریج مرگ و میر کاهش یافت و رقم ۳۵ مرگ در ازای هر هزار نفر کاهش پیدا کرد و در حال حاضر این رقم به ۳ تا ۴ فوتی در ازای هزار نفر رسیده است. البته کشورهای توسعه یافته چون با سالخوردگی جمعیت روبه‌رو هستند میزان مرگ و میرشان ۱۲ مرگ در ازای هزار نفر است.

در ابتدا نرخ مرگ و میر در کشورهای توسعه یافته کاهش یافت ولی در مقابل نرخ موالید با کاهش روبه‌رو نشد بنابراین جمعیت رشد فزاینده داشت که متعاقب آن سیاست‌های کنترل موالید اتخاذ و از حدود ۱۰۰ سال پیش این سیاست‌ها آغاز شد. اکنون این کشورها به مرحله سالخوردگی جمعیت رسیده‌اند و موالیدشان به حداقل ممکن (حدود ۸ تا ۱۰ تولد در ازای هزار نفر) و مرگ و میرشان به حداقل ممکن (۳ تا ۶ مرگ در ازای هزار نفر) رسیده است.

ایران هم همین مرحله را طی کرده است. قبل از ۱۳۰۰ موالید و مرگ و میر بالا و رشد جمعیتی ناچیز است. اگر تفاضل این دو را محاسبه کنیم با رشد جمعیتی ۵ در هزار یا نیم درصد در سال روبه‌رو بوده‌ایم و حدود ۱۴۰ سال طول می‌کشیده تا جمعیت ایران ۲ برابر شود. جمعیت ایران در مرز سال ۱۳۰۰ با ثبات سیاسی و افزایش دسترسی به امکانات بهداشتی نظیر واکنس که از طریق سازمان‌های بین المللی به ایران وارد شد میزان مرگ و میر که ۳۵ مرگ در ازای هزار نفر بود، کاهش پیدا کرد و موالید همچنان با رشد روبه‌رو بود. این روند همچنان از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۹۵ سیر کاهنده داشته است و در آخرین آماری که اعلام شده میزان مرگ و میر با رقم ۵ مرگ در ازای هزار نفر به حداقل خود رسیده است. البته این رقم می‌تواند بیش از این کاهش یابد چرا که همچنان شاهد مرگ و میر نوزادان و مرگ و میر ناشی از حوادث و سوانح هستیم و با این ساختار جمعیتی انتظار داریم که میزان مرگ و میر به ۳ فوتی در ازای هزار نفر برسد. تحول دیگری که اتفاق افتاده، این است که در دهه ۹۰ – ۹۵ میزان مرگ و میر ما به خاطر سالخوردگی جمعیت در حال افزایش است. به عبارت دیگر به این دلیل که ما هنوز به سطح رفاه ایده‌آل نرسیدیم، شمار مرگ و میر در ایران در حال بالا رفتن است.

آیا بالا بودن مرگ و میر و در مقابل موالید کم پدیده جدیدی است که در ایران اتفاق می‌افتد یا کشورهای دیگر نیز این مسیر را طی کرده‌اند؟
اگر به سبک کشورهای توسعه یافته سیر کرده‌ایم باید مرگ و میر به حداقل ممکن خود رسیده باشد. به این معنی که بهداشت و رفاه به چنان سطحی برسد که همه در حداکثر امید به زندگی به سر ببرند و مرگ و میرهای ناشی از حوادث و مرگ و میر کودکان به حداقل خود برسد. اما چون در ایران نتوانسته‌ایم بهداشت و رفاه جامعه را به حدی برسانیم که امید به زندگی افراد جامعه به حداکثر برسد این پدیده یعنی افزایش مرگ و میر رخ داده است.
نکته دیگر این است که امید به زندگی به نسبت گذشته بالا رفته است اما هنوز ناتوانی و بیماری در جمعیت بالا است بنابراین این اتفاق پدیده‌ای در جمعیت است که به دغدغه خاطر جمعیت‌شناسان تبدیل شده. درست است که از یک سو رشد جمعیت در حال کم شدن است ولی از سوی دیگر این نگرانی وجود دارد که اگر قرار باشد جمعیت افزایش پیدا کند کیفیت زندگی پایین نیاید.  



میزان موالیدن در چه وضعیتی قرار دارد؟  
از سال ۱۳۰۰ به بعد نه تنها موالید در ایران تغییر نکرد بلکه به دلیل افزایش امید به زندگی و افزایش سنوات زناشویی زیادتر نیز شد و حتی به رقم ۴۸ تولد در ازای هر هزار نفر جمعیت نیز رسید که اوج آن در دهه ۶۰ بود. در این دهه میانگین تعداد فرزندان والدین به حدود ۷ فرزند رسید. در گذشته به این دلیل که والدین زود می‌مردند به حداکثر تعداد فرزند نمی‌رسیدند و میانگین تعداد فرزند برای آنها در حدود ۴ تا  ۵ فرزند بود. بدو انقلاب حدود ۶ تا ۷ بود و در دهه ۶۰ به ۷ فرزند رسید. از آنجایی که موالید در ایران بالا بود نهایتا حاصل تفاضل مرگ و میر از موالید، ۳۸ در هزار می‌شد که رشد جمعیتی ایران را بدست می‌آورد. به عبارتی دیگر اگر ۴۸ تولد در ازای هر هزار نفر را از ۱۰ مرگ در هزار نفر در اوایل انقلاب کم کنیم حاصل عددی در حدود ۳۸ در هزار است که بالاترین رشد جمعیتی ایران را شامل می‌شود. این رقم بالاترین رشد جمعیتی نه تنها در سابقه تاریخی بلکه در بین سایر کشورها بوده است. البته مقداری از این رشد جمعیت در سال ۵۵ و ۶۵ ایران ناشی از مهاجرت‌های افغان‌ها و عراقی‌ها به ایران بود که با در نظر گرفتن این موضوع رشد طبیعی جمعیت ایران ۳.۲ بوده است.
بنابراین ما با پدیده‌ای در جمعیت خود مواجهیم که مرگ و میر سیر تداومی کاهنده را داشته ولی موالید بعد از ۱۳۰۰ بالا رفته و بعد از شروع سیاست‌های تنظیم خانواده رژیم پهلوی که از سال ۴۶ شروع شد و بعد از سال ۵۰ اثر خود را نشان داد شاهد کاهش موالید بودیم که رشد جمعیترا از ۳ به ۲.۷ رساند و بعد از سال ۵۷ بعد از انقلاب اسلامی افزایش موالید را به همراه داشت و رشد جمعیت تا حدود سال‌های ۶۷ و ۶۸ زیاد شد و از آن به بعد سیر کاهنده را با شیب بیشتر تجربه می‌کنیم چنان که رشد جمعیت از ۳ به ۲.۷ و بعد به ۳.۲ و از ۳.۲ سیر کاهنده پیدا کرد که در آخرین سرشماری به ۱.۲۴ رسیده است.

عدد tfr یا تعداد کل فرزندان در گذشته حدود ۵ و ۶ فرزند، اوایل انقلاب ۶ و ۷ فرزند و دهه شصت به ۷ فرزند رسیده است. این عدد به تدریج سیر کاهنده پیدا کرد تا اینکه در سال ۱۳۹۰ به ۱.۸ فرزند رسید. یعنی هر زوجی در طول سنوات باروری خود می‌توانست ۱.۸ فرزند به دنیا آورد. به عبارت دیگر هر ۱۰ زوج ۱۸ فرزند داشته‌اند.  

سال ۹۵ تغییراتی در تعداد فرزندان رخ داده است. از آنجایی که جمعیت شناسان ساختار باروری زنانی که در سنین ۱۵ تا ۴۹ سال هستند را در یک سال مثلا سال ۹۰ مورد محاسبه قرار می‌دهند، براساس این محاسبه باروری برای سال ۹۵،  ۲.۲ فرزند بوده است.
چون هرم سنی ایران به صورت اشک درآماده و وسط هرم متورم شده، افرادی که در دهه ۶۰ به دنیا آمده‌اند در سال ۹۵ در دامنه سنی بین ۲۵ تا ۳۵ سال قرار دارند و متورم‌ترین نقطه هرم سنی ایران را به وجود آورده‌اند. دختران دهه ۶۰ که در سنین ازدواج و باروری قرار دارند، تعداد بیشتری فرزند به دنیا آورده‌اند که میزان باروری را افزایش داده‌ است. بنابراین وقتی که می‌گویند نرخ باروری در ایران در چند سال گذشته افزایش یافته این افزایش ساختاری بوده و معلوم نیست که آیا سیاست‌های جمعیتی در آن موثر بوده یا خیر.

در طول تاریخ چه سیاست‌های جمعیتی در ایران اتخاذ شده است؟
تقریبا از سال ۹۰ که سیاست‌های جمعیتی در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شد ۱۲۸ بند سیاست جمعیتی را تنظیم کردیم، سیاست‌هایی که به مجلس رفت و در سال ۹۲ تحت عنوان سیاست‌های جمعیت و تعالی خانواده مطرح شد که هنوز هم به تصویب نرسیده است. متعاقب آن در ۳۰ اردیبهشت ۹۳ ابلاغیه ۱۴ ماده‌ای رهبری منتشر شد. البته همه این سیاست‌ها تئوری هستند و هنوز به میدان عمل نرسیده‌اند. تنها سیاستی که عملا اعمال می‌شود کاهش وسایل پیشگیری رایگان، خدمات پیشگیری از بارداری مانند تبکتومی و وازکتومی است، وسایل و خدمات رایگانی است که در اقسا نقاط کشور در اختیار زنان متقاضی گذاشته می‌شد.

یعنی به جز کاهش خدمات رایگان پیشگیری از بارداری هیچ کدام از سیاست‌های جمعیتی در ایران به اجرا در نیامده است؟
بله. تقریبا بحث مسکوت گذاشتن برنامه‌های تنظیم خانواده رایگان اجرایی شده که مگر چند درصد زنان ایرانی به جز زنان روستا‌یی و مناطق محروم‌تر شهری از این خدمات رایگان استفاده می‌کردند؟ خانواده‌ها ایرانی به آستانه‌ای رسیده‌اند که اگر تصمیم به پیشگیری بگیرند می‌توانند این وسایل را خریداری کنند یا از متدهای سنتی استفاده کنند. در بررسی‌هایی که انجام داده‌ایم به این نتیجه رسیده‌ایم که استان‌های توسعه یافته‌‌تر از متدهای سنتی استفاده می‌کنند.

به زنان روستایی و شهری اشاره کردید، نرخ موالید به خصوص در دهه ۶۰ در روستا‌ها بیشتر بوده یا در شهرها؟
همیشه نرخ موالید رابطه‌ای با توسعه دارد. معمولا نرخ موالید در استان‌های توسعه‌یافته‌تر، نقاط شهری و کلان‌شهرها پایین‌تر است و در نقاط توسعه‌نیافته، شهرهای کوچک‌تر و روستا‌ها نرخ موالید کمتر است. حتی در در شهرهای بزرگ نرخ موالید در بین با سوادان کمتر و در بین افراد بی‌سواد بیشتر است و در سال‌های اخیر نیز خود را نشان داده است.

نرخ موالید در دهه شصت در کدام یک از مناطق یعنی شهری و روستایی چطور بوده است؟
در همه استان‌ها بالا بوده.

نرخ موالید الان در شهرستان‌ها زیادتر است یا شهرها؟
نرخ موالید که حدود ۷ فرزند بود میانگین کل کشور است. مثلا استان تهران ۴ و نیم و استان سیستان و بلوچستان ۸.۶ بوده است. حالا که میانگین تعداد فرزندان در کشور که ۷ بوده به ۱.۸ رسیده، تعداد فرزندان در استان‌های مختلف نیز به مراتب کم شده است. مثلا استان تهران به ۱.۳ و استان گیلان به ۱.۴ و سیستان و بلوچستان به ۳.۳۰ و هرمزگان به ۲.۳۰ رسیده است.

یعنی جدیدترین محاسبه‌ شما از سال ۹۵ نشان می‌دهد که میانگین تعداد فرزندان در ایران به ۲.۲ رسیده است…
  البته محسابه آن کمی پیچیده است چون موالید را از ثبت احوال و مخرج کسر یعنی زنان ۱۵ تا ۴۹ ساله را از منبع دیگری گرفته‌ام که نتیجه این محاسبه ۲.۲ بوده است.

و این افزایش دلیل ساختاری دارد؟
بله. بیشتر بحث ساختاری است. میانه هرم متورم است و اگر تعداد زیاد زنانی که در این تورم قرار دارند فرزندآوری کنند میزان موالید بالا می‌رود.

این ساختار در آینده چطور تغییر می‌کند؟
زنان ۲۵ تا ۳۴ ساله‌ها که دقیقا همان دهه شصتی‌ها هستند ۸ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر در سال ۹۵ بوده‌اند. ولی زنان ۱۵ تا ۲۴ ساله که در دهه ۷۰ متولد شده‌اند ۵ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر بوده‌اند. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که زنان دهه ۷۰ از زنان دهه ۶۰، ۲ و نیم میلیون کمتر هستند. یعنی اگر دهه هفتادی‌ها در رده سنی ۲۵ تا ۳۴ سال قرار گیرند ۵ میلیون و ۷۰۰ نفر هستند. به عبارتی دیگر ۲ و نیم میلیون نفر از زنان دهه شصتی که اکنون در این رده سنی قرار دارند، کمتر هستند و به تبع فرزندانی که به دنیا می‌آورد کمتر خواهد بود.   

یعنی ایران در دهه‌های آینده با حضور دهه هفتادی‌ها در بازه سنی ۲۵ تا ۳۵ سال با کاهش باروری آن هم به دلیل ساختاری مواجه خواهد شد. درست است؟
بله. چون جمعیت آنها کمتر است.
در دهه شصت سالی ۲ میلیون نفر متولد می‌شدند. از ۵۵ تا ۶۵ جمعیت ایران از ۳۳ میلیون نفر به ۴۹ میلیون نفر رسید یعنی در طول ۱۰ سال جمعیت ایران ۱۷ میلیون نفر افزایش پیدا کرد. با یک حساب سرانگشتی می‌توان فهمید که این رشد در سال ۲ میلیون نفر بوده است. بعد از سال ۶۵ با اعمال سیاست‌ها یا بدون اعمال سیاست، باروری کاهش پیدا کرد اما بعد از انقلاب و جنگ فرزندآوری در خانواده‌های ایران زودهنگام شد و بعد دوباره کاهش پیدا کرد. این کاهش موالید از ۲ میلیون تولد در سال مسیر سراشیب را طی کرد تا سال ۹۰ که تعداد موالید به ۱و ۲۰۰ تولد در سال رسید. از سال ۹۰ به بعد با ورود دهه شصتی‌ها به سن ازدواج و باروری می‌بینیم که تعداد موالید سیر فزاینده دارد. یعنی آمار موالید در ایران از یک میلیون و ۲۰۰ تولد در سال ۹۰ به یک میلیون و ۵۷۰ هزار تولد در سال ۹۵ رسیده است.



باوری که درباره دهه شصت وجود دارد این است که بسیاری می‌گویند دهه شصت هرم سنی ایران را به هم ریخت. یعنی هرم سنی پیازی به هم خورد و تاثیراتش  تا دهه‌های آینده روی همان نسل دیده می‌شود. آیا این باور درست است که دهه شصتی‌ها هرم جمعیتی را به هم زده‌اند؟

به غیر از ایران معمولا کشورهایی که باروری بالایی دارند و بر روی آن سیاست‌های کنترل موالید را اعمال می‌کنند هرم سنیشان کم کم از شکل مثلث با قاعده وسیع به شکل مثلث با قاعده کوچک‌تر و در نهایت به هرم گنبدی شکل تبدیل می‌شود که مرگ و میرهای زیادی دارد. اکثر کشورها این موضوع را تجربه کرده‌اند. در ایران نیز اگر دهه شصت اتفاق نمی‌افتاد و سیاست‌های کنترل موالید را اعمال می‌کردیم هرم جمعیتی کشور از مثلث با قاعده وسیع کم کم به مثلث با قاعده کوچک‌تر و بعد استوانه‌ای تبدیل می‌شد ولی اکنون این هرم به خاطر افزایش موالید دهه شصتی‌ها حالتی تورمی پیدا کرده است.

چه عاملی باعث افزایش جمعیت و موالید در این دهه شد، سیاست‌های جمعیتی بود یا پیوست‌های فرهنگی یا اجتماعی؟
‌تمامی کنفرانس‌هایی که در دهه‌های گذشته برگزار شده بحث بر سر این بود که چرا باروری بالا است و چه کار باید کرد که این باروری کاهش پیدا کند. حتی در سال ۱۳۶۳ کنفرانس جمعیتی برگزار شد که در آن برای کاهش جمعیت و اتخاذ سیاست‌های کاهش موالید بحث شد، که بعد از آن این موضوع به امام خمینی (ره) منتقل شد و از ایشان دست‌خطی گرفته شد که اگر کنترل موالید لطمه‌ای به مادر نمی‌زند می‌تواند اعمال شود. بعد از آن کنترل موالید در ایران آغاز شد.

اما اولین دلیل بالارفتن جمعیت در این دهه این بود که بعد از انقلاب دفتر تنظیم خانواده وزارت بهداشت تعطیل شد،  همه وسایلی که در آن وجود داشت سوزانده شد و کلیه برنامه‌های تنظیم خانواده مسکوت ماند. سیاست‌های ضمنی که دولت انقلابی ما مثل کپنی شدن ارزاق، دادن زمین‌ها به خانواده‌های پُر اولاد و دفترچه‌های بسیج اعمال کرد سبب شد که باروری بالا رود بدون اینکه دولت سیاست افزایش باروری داشته باشد. بحث جنگ و داشتن فرزند جایگزین فرزند شهید خانواده نیز سبب افزایش موالید شد.

 البته نکات جامعه‌شناسی نیز در این رابطه وجود دارد. در سال‌های اولیه دهه شصت که جنگ تحمیلی آغاز شده بود، در شهر‌ها و روستا‌ها بیشتر ساعات خاموشی زده می‌شود و تفریح و مشغله‌ای وجود نداشت بنابراین ساعات بیشتری زنان و شوهران با یکدیگر صرف می‌کدند که خود سبب افزایش باروری شد.

پس ما می‌توانیم به طور کلی بگوییم که دهه شصت ساختار جمعیت را تغییر داد؟
به اندازه کمی تاثیر خود را گذاشت. قاعده هرم بیشتر وسیع شد.

در طول تاریخ چند سیاست‌ جمعیتی در ایران اعمال شده؟
اولین سیاست‌های جمعیتی از ۱۳۰۰ آغاز شد که بیشتر در خصوص مرگ و میر بود. مثلا با توزیع داروی «ددت» میزان مرگ و میر اطفال که ۲۵۰ مرگ به ازای هر هزار نفر بود در سال ۴۵ به ۱۸۰ مرگ به ازای هر هزار نفر و در سال ۵۵ به ۱۰۰ مرگ به ازای هر هزار نفر رسید. در سال ۶۵ مرگ نوزادان به ۷۰ مرگ به ازای هر هزار نفر و در سال ۷۵ به ۳۷ مرگ به ازای هر هزار نفر رسید. اکنون نیز میزان مرگ و میر نوزادان به ۱۷ مرگ به ازای هر هزار نفر رسیده است.
میزان مرگ و میر اطفال و نوزادان شاخص بسیار خوبی برای ارزیابی توسعه یافتگی است که ایران توانسته است آن را کاهش دهد. ولی با این حال مرگ و میر اطفال در کشور ژاپن که توسعه‌یافته‌‌ترین کشور است، زیر عدد ۷ (۷ مرگ به ازای هزار نفر) قرار دارد. یعنی اگر ادعا می‌کنیم که در حال بالا بردن سطح رفاه هستیم باید میزان مرگ و میر اطفال را به زیر ۷ برسانیم. درست است که عدد ۱۵ به نسبت گذشته عدد بهتری است اما باید این را در نظر گرفت که این مقدار کاهش نیز صرفا ناشی از بهبود بهداشت نیست بلکه کاهش باروری بر روی آن تاثیر داشته است. مادری که ۸ فرزند به دنیا می‌آورده به تبع فرزندان بیشتری از او فوت می‌کرده است اما امروز که هر زن تقریبا ۲ تا ۳ فرزند به دنیا می‌آورد تعداد کمتری از فرزندان او می‌میرد.

یعنی بخشی از کاهش مرگ و میر اطفال به خاطر کاهش باروری است؟ پس اولین سیاست‌های جمعیتی در ایران برای کاهش مرگ و میر بوده است.
در حوزه کاهش موالید ما هیچ‌ گونه سیاستی نداشتیم تا سال ۱۳۴۶ که دفتری در وزارت بهداشت حکومت وقت به عنوان اداره تنظیم خانواده تاسیس شد. با تاسیس این دفتر وسایل پیشگیری و آموزش‌های پیشگیری از بارداری به خانواده‌های ایرانی و زنان ارائه شد. البته لازم است بدانیم تنظیم خانواده صرفا به معنی کاهش باروری نیست بلکه به معنی برنامه‌ریزی برای تعداد فرزندان و فاصله‌گذاری در تولد فرزندان، تغذیه مادر و کودک و زایمان سالم است و این طور نیست که بگوییم چون باروری پایین است تنظیم خانواده را تعطیل کنیم.

دقیقا بیشترین نگرش‌ها به تنظیم خانواده به سمت کاهش باروری است.
به تنظیم خانواده در لاتین (family planning) گفته می‌‌شود که به معنی برنامه‌ریزی بر روی خانواده است. اگر قرار است یک فرزند سالم داشته باشید باید ۲۰ سال قبل از تولد او برنامه‌ریزی داشته باشید، یعنی مادر از زمانی که متولد می‌شود باید جسم سالمی داشته باشد تا بتواند یک فرزند سالم به دنیا آورد. ما باید به آحاد جامعه کمک کنیم که فرزند سالم داشته باشند وگرنه داشتن فرزندان ناسالم اما بسیار فایده‌ای ندارد. شاید بهتر بود که به جای تنظیم خانواده اسم این برنامه را بهداشت باروری می‌گذاشتند. یک زن روستایی که در یک منطقه دور افتاده زندگی می‌کند نباید این حق از او گرفته شود که سرویس معاینه و بهداشت باروری را دریافت نکند.
هنوز مرگ و میر مادران در حین زایمان در ایران بالاست. البته رقم چندانی نیست ولی همچنان بالاتر از آمارهای جهانی است. بنابراین از سال ۴۶ برنامه تنظیم خانواده در ایران شروع شد و تا سال ۵۷ ادامه پیدا کرد و اثر آن هم این بود که رشد جمعیت ۳ درصدی ایران به ۲.۷ کاهش پیدا کند.  


یعنی سیاست‌هایی که اعمال می‌شد برای محدود کردن موالید بود؟
بله. زمان‌هایی که دانشجو بودم این بحث را دنبال می‌کردیم که آموزش‌های لازم به خانواده‌های پُر اولاد داده شود تا باروری آنها کاهش پیدا کند. البته این موضوع تنها در شهرها نمود داشت و نه در روستاها. شاید یکی از دلایل این امر شهرنشینی و بالا رفتن تحصیلات آنها بود که بعد از سال ۵۷ این سیاست مسکوت ماند و از سال ۶۷ به بعد بحث تنظیم خانواده آغاز شد و شورای تهدید موالید ۶ وزارتخانه را مسئول آن کرد. در سال ۷۳ درس تنظیم خانواده که مستخرج از همان جلسات شورا بود به واحدهای درسی دانشگاه اضافه شد و تا به حال این ادامه داشت و از سال ۹۲ برنامه تنظیم خانواده و حتی تدریس آن در دانشگاه مسکوت ماند و به جای آن درس اخلاق خانواده جایگزین آن شد.  

در سال ۷۳ کاهش موالید براساس چه استدلالی بود؟
استدلال این بود که باروری بسیار بالا است و از رشد جمعیت دنیا بیشتر است.

با همان شعار فرزند کمتر زندگی بیشتر…
البته این موضوع برای قبل از انقلاب بود که بعد از انقلاب نیز ادامه پیدا کرد. اما در حدت و شدت آن در دهه هفتاد بود که بحث وازکتومی و تبکتومی به صورت رایگان ارائه شد. استدلال من این است که اگر سیاست‌های تنظیم خانواده اثری در کاهش جمعیت ایران داشته اثر آن ۵۰ درصد است. ۵۰ درصد دیگر آن مربوط به توسعه شهرنشینی و افزایش سواد و تحصیلات است. در ابتدای انقلاب تعداد جمعیت باسواد در ایران تنها ۴۷ درصد بوده اما اکنون این آمار به نزدیک ۹۰ درصد رسیده است. در ابتدای انقلاب شهرنشینی حدود ۳۷ درصد بوده که اکنون به ۷۴ درصد رسیده است. همچنین سهم جمعیت تحصیلکرده در ایران افزایش یافته و تحولات اقتصادی و توسعه آی تی عواملی هستند که روی کاهش فرزندآوری تاثیر می‌گذارد.
من معتقد هستم که تنظیم خانواده یک عامل ثانوی است. نباید به طور مستقیم این وسایل را در اختیار افراد قرار دهیم چرا که تجربه پاکستان نشان داده است که تنها دسترسی به این خدمات و لوازم پیشگیری از بارداری بر کاهش جمعیت تاثیری ندارد. یعنی خانواده‌ها باید به این آستانه فکری برسند که بدانند چند فرزند می‌خواهند. اگر به این آستانه رسیدند ناگزیر هستند که به سراغ وسایل و خدمات پیشگیری از بارداری بروند. ولی اگر وسایل پیشگیری به صورت ناآگاهانه در اختیار آنها قرار گیرد ممکن است اثر بخشی نداشته باشد.

پس با توجه به صحبت‌های شما سیاست‌های تنظیم خانواده در چهار مقطع اتخاذ شده است. تحلیل کلی شما از این سیاست‌ها و تاثیر گذاریشان بر کاهش جمعیت چیست؟ آیا این سیاست‌ها بر جمعیت ایران تاثیرگذار است یا جمعیت ایران مسیر خود را می‌رود؟
به طور کلی نظر من این است که بحث جمعیت بحثی نیست که یک شبه به آن پرداخته شود و بعد کنار گذاشته شود بلکه موضوعی است که باید دائما روی آن کار شود و همین مغفول ماندن مقطعیِ بحث جمعیت باعث شده که ما به اینجا برسیم. بعد از دهه شصت که باروری پایین آمد به مرحله‌ای رسیدیم که سهم جمعیت ما در بالاترین سن باروری، فعالیت و اشتغال است. به این پنجره فرصت جمعیتی گفته می‌شود. هر کشوری که به پنجره فرصت جمعیتی برسد بالاتر از دو سوم جمعیتش در سن فعالیت هستند. خانواده‌ای را تصور کنید که همه اعضا خانواده در حال فعالیت و اشتغال هستند و سهم سالخورده و کودک در آن کم است بنابراین به تبع ارزش افزوده آنها بالاتر خواهد رفت. جمعیت ایران به هر دلیلی به این مرحله رسیده است. اما چه چیزی باعث شده که نمی‌توانیم این پنجره جمعیتی را به فرصت تبدیل کنیم؟ پاسخ این است که ما برای آن برنامه‌ریزی نکرده‌ایم. برنامه‌ریزی نکرده‌ایم که دهه‌ شصتی‌هایی که متولد می‌شوند در سال‌های بالاتر نیاز به چه فرصت‌ها و امکاناتی دارند؟ در سال‌های ابتدایی دهه شصت با وجود فرزندآوری بالا شیر خشک کم آمد. این موضوع نشانه‌ای بود که با بزرگ‌تر شدن کودکان در دهه‌های بعد حتما با کمبود مدارس در مقاطع ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و دانشگاه و مشکل ازدواج، اشتغال و مسکن روبه‌رو شویم. اکنون ما با مشکل اشتغال مواجهیم بنابراین پنجره جمعیتی ما نه تنها به فرصت تبدیل نشده بلکه به زحمت و خطر نیز تبدیل شده است. من این حرف را سال ۸۹ در یک برنامه زنده رادیویی بیان کردم. گفتم که از دولتمردان ممنونم که به جمعیت توجه می‌کنند ولی همین که قصد افزایش جمعیت را در سر دارند باید از همین امروز به فکر باشند. در حالی که هنوز نتوانسته‌‌اند پاسخگوی مطالبات دهه شصتی‌ها باشند.

یعنی اگر می‌دانیم که اکنون جمعیت نوزادان در ایران ۲ میلیون است باید در ۲۰ سال آینده ۲ میلیون اشتغال ایجاد کرده باشیم.
بله. چون ۲۰ سال دیگر ۲ میلیون نفر وارد بازار اشتغال می‌شوند. هر چقدر که این را به تأخیر بیندازید، باز هم با این مشکل مواجه می‌شوید. در ایران ورود دهه شصتی‌ها به دانشگاه، ورودشان به بازار کار را به تأخیر انداخت اما همین باعث مشکلات دیگری شد. جوانی که با درآمد کمتر و به شغل‌های پایین‌تری در سال‌های پیش راضی می‌شد اکنون با داشتن مدرک دکتری به هر حرفه‌ای راضی نمی‌شود. امروز مشکل اساسی ما بیکاری دانش‌آموختگان به خصوص زنان تحصیلکرده است. ۵۰ درصد زنان دانش‌آموخته در ایران بیکار هستند که اکثر ‌آنها را زنان دهه شصتی‌ تشکیل می‌دهد. سالی یک میلیون دختر در دهه شصت به دنیا آمده‌‌اند. دخترانی که امروز طالب ورود به بازار کار شده‌اند در حالی که تا پیش از این دختران متقاضی کار نبودند و اکثر آنها زنان خانه‌دار بودند. اگر در گذشته دختران در روستا به هر کاری تن در می‌دادند، امروز حتی دختران روستایی دیپلمه حاضر به این نیستند که در زمین کشاورزی کار کنند. این در حالی است که زیرساخت‌های بازار کار در ایران حتی برای پسران ما نیز فراهم نشده است چه برسد به اینکه مطالبات زنان تحقق یابد.

گفتید که دختران دهه شصتی امروز به سن ازدواج رسیده‌اند و بخشی از آنها ازدواج کرده‌اند و در سن فرزند آوری قرار دارند و حتی فرزندانی را در دهه‌های ۸۰ یا ۹۰ به دنیا آورده‌اند. این فرزندان به تبع تعداد بالای مادرانشان، جمعیت بالایی به نسبت دهه‌های قبل خود پیدا خواهند کرد. آیا این فرزندان دختران دهه شصتی در سال‌های آتی با مشکلات مادران و پدران خود مواجه خواهند بود؟
در علم جمعیت‌شناسی اصطلاحی را تحت عنوان ENERSI  یا گشت‌آور جمعیتی به کار می‌بریم. این اصطلاح به این موضوع اشاره دارد که وقتی سنگی را در آب می‌افتد، موجی به وجود می‌آورد. موج اول جمعیتی دهه شصتی‌ها در فرزندآوری در سال‌های ۸۵ تا ۹۰ رخ داده و موج دوم آن ۲۰ سال دیگر اتفاق خواهد افتاد، اما این موج ارتفاع کمتری دارد. دخترانی که متولد شده‌اند وقتی به سن باروری می‌رسند به تبع تعدادشان فرزندان بیشتری به نسب دهه‌های قبل متولد می‌کنند. بنابراین حالت زیک زیاکی در جمعیت ایران به وجود می‌آید تا جایی که این موج کم کم از بین برود. یعنی یک میلیون و ۵۷۰ نوزادی در سال‌ ۹۵ متولد شده‌اند و رشدی به نسبت قبل داشته‌اند وقتی به سن باروری برسند فرزندان بیشتری را متولد می‌کنند.

پس تاثیر دهه شصتی‌ها در جمعیت در دهه‌های آینده ادامه دارد؟ و فرزندان دهه شصتی‌ها ۲۰ سال آینده فرزندان بیشتری را به دنیا خواهند آورد.
 بله. این موج همین طور ادامه دارد تا زمانی که آرام گیرد.

آیا ما ۲۰ سال بعد با ورود این افراد به سنین بالاتر با مشکلات مشابه دهه شصتی‌ها مواجه نخواهیم شد؟
چون باروری کاهش پیدا کرده، در نتیجه این رشد جمعیت در ۲۰ سال آینده آنچنان زیاد نخواهد بود. اگر نرخ باروری در ایران بالا بود موج اول مسئله بود. اما این موج اول به فرصت تبدیل شده است چرا که مسئولان ما از رشد باروری در ایران خوشحال هستند. البته بالا رفتن باروری از جهتی خوب است که ما به جمعیت سالخورده نمی‌رسیم.

اما استدال من این است که مطالبات هر نسلی باید پرداخت شود نه اینکه نسل ۵۰، ۶۰ و ۷۰ را فدای نسل ۸۰ و ۹۰ کنیم. نسل دهه شصت نیاز به آموزش، اشتغال و بهداشت دارند. در ابتدا باید مطالبات این افراد داده شود و بعد بودجه‌ای برای افزایش باروری اختصاص داده شود. اما وقتی باروری افزایش یابد اما در عوض زیربناها فراهم نشود و تصادف جاده‌ای زیاد شود به تبع جوانی را که ۲۵ سال برایش زحمت کشیده‌ شده را از دست خواهیم داد.

سالمندی دهه شصتی‌ها به شکل است؟
قاعده هرم سنی جمعیت ایران در سال ۹۵ در حال وسیع شدن است. از آنجایی که سیاست‌های کنترل موالید در کشورهای توسعه یافته زودتر آغاز شده اکنون به سالخوردگی جمعیت رسیده‌اند. ژاپن سالخورده‌ترین جمعیت جهان را دارد که حدود ۲۴ درصد از جمعیت این کشور بالای ۶۵ سال سن دارند. معمولا این کشورها را از نظر سالخوردگی جمعیت به سه گروه تقسیم کرده‌اند. در مرحله اول ۷ تا ۱۴ درصد از جمعیت بالای ۶۵ سال سن دارند. در مرحله دوم ۱۴ تا ۲۱ درصد جمعیت در سن سالخوردگی قرار دارند و در مرحله سوم ۲۱ درصد به بالا سالخورده هستند. کشور‌های آلمان و فرانسه در مرحله سوم سالخوردگی جمعیت، کشورهایی کره و سنگاپور در مرحله دوم سالخوردگی و برخی نیز در مرحله اول سالخوردگی جمعیت قرار دارند. ایران با داشتن ۶.۷ میلیون سالخورده به مرحله اول نرسیده است. اما اگر این روند ادامه پیدا کند در سال ۱۴۲۵ که دهه شصتی‌ها به سن سالخوردگی می‌رسند حدود ۲۳ درصد جمعیت ایران سالخورده خواهند بود.
پس یعنی ایران در این سال مرحله دوم را نیز رد خواهد کرد.
بله.

بحث‌هایی که درباره سونامی سالمندی مطرح می‌شود در هرم سنی به چه شکل است و چه گروه‌های سنی در معرض این سونامی سالمندی قرار دارند؟
قسمت متورم و برآمده هرم که در سال ۹۰ به میانه هرم، در سال ۹۵ کمی بالاتر از میانه قرار دارند، ۶۵ سال بعد یعنی در سال ۱۴۶۵ با ورودشان به سن سالخوردگی بالای هرم را متورم می‌کنند.



پس با توجه به علم جمعیت‌شناسی سونامی سالمندی رخ می‌دهد؟
به نظر من نباید عبارت سونامی سالمندی را به کار برد. وقتی کشوری به دنبال رفاه، سواد و بهبود اقتصادی است رشد فزاینده جمعیت نمی‌تواند آنها را محقق کند. بنابراین باید پذیرفت که مانند کشورهای دیگر برای تحقق این اهداف رشد جمعیت را کاهش دهیم. ولی مسئله اصلی این است که جمعیت درجه ندارد که آن را کم و زیاد کنیم. در کشور ژاپن که سالخوردگی جمعیت بالا است هرچه برای افزایش باروری تلاش می‌کنند به نتیجه مطلوب نمی‌رسند.

در این سال‌ها سه سناریو جمعیت در ایران از سوی مرکز آمار و سازمان ملل مطرح شد. با توجه به آمارهای موالید کدام یک از این سناریوها واقعی‌تر است؟
در جمعیت‌شناسی سناریوهای درازمدت جواب نمی‌دهد. چنان که در دهه شصت یکی از جمعیت‌شناسان ایران با همان رشد دهه شصت پیش‌بینی کرده بود که جمعیت ایران در سال ۱۴۰۰ به یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون نفر می‌رسد. اما جمعیت با توجه به اینکه تابع تغییر و تحولات است پیش‌بینی‌های درازمدت غیر از اینکه خوشایند و برخلاف میل مدیران باشد، فایده‌ای ندارد اما پیش‌بینی‌های کوتاه مدت که مبتنی بر ۵ تا ۱۰ سال است، بیشتر به واقعیت نزدیک است.  

پس طبق پیش‌بینی کوتاه مدت جمعیت ایران در ۱۰ سال آینده به چه رقمی می‌رسد؟
طبق محاسبه من جمعیت ایران تا ۱۴۳۰ به ۱۱۰ میلیون می‌رسد. این رقم را با سه سناریوی باروری از ۲ تا ۲.۳۰ بدست آورده‌ام.

اما در صورتی که باروری کاهش پیدا کند جمعیت چه تعدادی می‌رسد؟
اگر باروری کاهش پیدا کند جمعیت ایران از این مقدار کمتر نمی‌شود. یعنی با در نظر گرفتن کاهش باروری با کاهش رشد روبه‌رو می‌شویم ولی کاهش جمعیت نداریم. چنان که در سال‌های ۸۵ و ۹۰ که کمترین باروری (۱.۸) را داشتیم سالی ۵ میلیون افزایش جمعیت داشتیم.
اکنون سالانه یک میلیون و ۵۰۰ نفر در ایران متولد و ۴۰۰ هزار فوتی داریم و در صدد کاهش آمار فوتی هستیم، پس سالانه با افزایش یک میلیون و ۲۰۰ نفر جمعیت روبه‌رو هستیم. ۲۰۰ هزار نفر دیگری که مغفول است به خاطر مهاجر فرستی است. یعنی اگر قرار است که دغدغه جمعیت داشته باشیم باید مهاجرفرستی و مرگ و میر را کاهش دهیم. علاوه بر این چون جمعیت ما به مرور در حال ساخوردگی هستند میزان مرگ و میر در ایران افزایش خواهد داشت.

پس علاوه بر بحث موالید باید به موضوعات دیگر نیز فکر کنیم.
بله. سیاست‌های کنترل جمعیت یک پکیج است. حالا اگر به روزی برسیم که سالی ۸۰۰ هزار تولد و ۸۰۰ هزار فوتی داشته باشیم در آن صورت رشد جمعیت ایران صفر خواهد شد.

رشد صفر جمعیت ایده‌آل جمعیت‌شناسی است؟
خیر. کشوری که بتواند رشد جمعیت خود را بین ۱ تا نیم نگه دارند ایده‌آل جمعیت‌شناسی است. البته نگه داشتن رشد جمعیت روی این عدد بسیار سخت است چرا که وقتی رشد جمعیت به نیم می‌رسد جمیعت سالخورده می‌شود و رشد منفی دارد. وقتی رشد منفی می‌شود برای حل آن به سیاست‌های مهاجرتی روی می‌آورند که آن هم مشکلات دیگری را به همراه دارد.

آیا کشور‌ی هست که به رشد نیم رسیده باشد؟
بله. معدود کشورهایی به این رشد رسیده‌اند.

می‌توان پیش‌بینی کرد که موج دهه شصتی به حالت استوانه می‌رسد؟
بسته به این دارد که سیاست‌های جمعیتی ایران روی آن موج سوار نشود، حدود ۴۰ تا ۵۰ سال دیگر جمعیت ایران حالت گنبدی شکل پیدا می‌کند.

تجرد در ایران به چه شکل است؟
۳۰ درصد زنان ۱۰ سال به بالا در سال ۱۳۹۰ مجرد بوده‌اند. سال ۹۵ تعداد زنان ۱۰ سال به بالا به ۲۶ درصد رسید‌ه‌اند. یعنی زنان مجرد کاهش یافته‌اند. در سال ۹۰ تعداد مردان مجرد ۳۸ درصد بوده‌ که این رقم در سال ۹۵ به ۳۴ درصد رسیده است.

چه اتفاقی رخ داده که تعداد مردان و زنان مجرد کاهش پیدا کرده‌اند؟
چون جمعیت ورودی‌ها رو به کاهش گذاشته‌اند. زمانی که دهه هفتادی‌ها به سن ازدواج رسیده‌اند چون تعداد کمتری دارند به تبع ازدواج متولدان دهه هفتاد بیشتر اتفاق می‌افتد چرا که وقتی جمعیت به یک باره زیاد و کم شود، برای یک از دو جنس مضیقه ازدواج پیش می‌آید. اولین گروه دهه شصتی‌هایی که به سن ازدواج رسیدند، باید با مردان دهه پنجاه ازدواج می‌کردند که باروری در آن دهه پایین بوده است. بنابراین به تبع تعدادی از دختران دهه شصتی مجرد مانده‌اند. معمولا در ازدواج اگرچه عدد کل شاخص خوبی است اما شاخص رَوی نیست. بنابراین بهتر است که در گروه‌های سنی کار کنیم. مثلا ۷۸ درصد زنان ایرانی در گروه سنی ۱۵ تا ۱۹ ساله در سال ۹۰ و ۹۵ مجرد بودند. ۴۷ درصد زنان در سال ۹۰ در گروه سنی ۲۰ تا ۲۴ ساله مجرد بوده‌اند و در سال ۹۵ این تعداد به ۴۳ درصد رسیده است. اینجاست که تعداد دختران مجرد در حال کاهش است و شانس و فرصت ازدواج برای آنها بیشتر شده است. ولی نکته‌ این است که در سنین بالای ۳۵ سال درصد دختران مجرد در حال افزایش است. اینها همان‌ کسانی هستند که به تجرد قطعی رسیده‌اند. دختران بالای ۳۵ سال ایرانی حدود ۴۰۰ هزار نفر هستند در حالی که تعداد پسران ۱۴۰ هزار نفر. این دختران در معرض تجرد قطعی هستند چرا که تعداد مردان بالای ۳۵ سال کم است و با دختران جوان‌تر ازدواج می‌کنند.

سن ازدواج برای دختران را از ۱۰ سال محسابه می‌کنند. ازدواج این کودکان در سال‌های مختلف در ایران چقدر بوده است؟
تقریبا یک درصد.

پس چطور می‌گویند که ازدواج کودکان نگران کننده است؟
این بحث انسانی است. اگر ازدواج کودکان و نوجوانان یک درصد در مقابل هزار نفر باشد باز هم بالاست.

آیا در سال‌های اخیر ازدواج نوجوانان افزایش داشته است؟ 
در سال‌های اخیر این آمار کاهش یافته است.

و اما آمار طلاق در ایران چه مسیری را طی کرده است؟
اوج ازدواج در ایران در سال ۸۹ بود که به ۸۹۰ ازدواج رسیده و بعد دوباره کاهش یافته و طلاق روبه افزایش گذاشته است. اما نباید این کاهش و افزایش را بحران بنامیم. چرا که این کاهش و افزایش را باید به نسبت بگیریم. مثل این است که بگوییم تعداد داوطلبان کنکور روز به روز در حال کمتر شدن است. این کاهش به نسبت جمعیت است. زمانی بود که یک میلیون و ۶۰۰ نفر داوطلب کنکور داشیم و امسال تعداد آنها به ۸۹۰ هزار نفر رسیده است. آیا از این کاهش باید نتیجه گرفت که جوانان طالب تحصیل نیستند؟ تعداد ازدواج‌های در سال ۹۵ به ۷۰۰ هزار ازدواج رسیده ولی میزان ازدواج‌ها تغییر نکرده و شاید بیشتر هم شده است. چون جمعیت در معرض ازدواج در حال کم شدن است. آمارها نشان می‌دهد که روز به روز تعداد طلاق‌ها در حال افزایش است ولی چه کسانی طلاق می‌گیرند؟ متاهلان.

یعنی افزایش طلاقی که با آن روبه‌رو هستیم به خاطر افزایش ازدواج‌هاست؟
در سال ۸۵، ۱۶ میلیون زوج و سال ۹۰، ۲۰ میلیون زوج و سال ۹۵، بیش از ۲۲ میلیون زوج داشته‌ایم. نکته دیگر این است که دهه شصتی‌ها که وارد سن ازدواج شدند در سال‌های اول ازدواج طلاق گرفتند و باز تعداد طلاق‌ها به خاطر جمعیت آنها زیاد شده است. من منکر این نیستم که تعداد طلاق زیاد شده ولی این افزایش طلاق ساختاری است چرا که جمعیت در معرض طلاق نیز افزایش داشته است. نکته‌ای که هیچ کس به آن توجه نمی‌کند این است در سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۹۵ چرخه زندگی دچار تغییر شده. در سال ۱۳۰۰ زن و مردی که ازدواج می‌کردند ۱۹ سال با یکدیگر زندگی می‌کردند تا زمانی که یکی از آنها فوت می‌کرد. اما اکنون به خاطر بالا رفتن امید به زندگی یک زن و مرد نزدیک به ۴۲ سال با یکدیگر زندگی می‌کنند. به تبع زوجی که ۲۰ سال با یکدیگر زندگی مشترک دارند طلاق در آنها پایین‌تر است. خیلی از طلاق‌ها در ایران در سنین سالخوردگی است. مقداری از افزایش طلاق ساختاری است به این خاطر که جمعیت متاهل زیاد شده است و دوم به این خاطر که سنوات زناشویی بیشتر شده است.

معمولا نسبت طلاق را به ازدواج محاسبه می‌کنند که کاملا غلط است. چون ازدواج برخاسته از یک جمعیت و طلاق برخاسته از جمعیت دیگر است و نسبت گرفتن این دو با هم اصلا درست نیست. بسیار اعلام می‌کنند که در تهران به ازای هر ازدواج یک طلاق اتفاق می‌افتد و این نسبت غلطی است. باید ازدواج را براساس تعداد مجردها و طلاق را براساس متاهل‌ها باید سنجید. ولی راه دیگری برای محسابه وجود دارد. اگر ازدواج‌های یک سال را با طلاق‌های زیر یک سال محاسبه کنیم طلاق به ۱.۲ رسیده است. یعنی از هر ۱۰۰ ازدواج در سال اول زندگی حدود ۱.۲ آنها به طلاق منجر شده است.

گفته بودید که نرخ ازدواج دختران درحال افزایش است و تجرد قطعی دوامی ندارد. این جمله به چه معنی است؟
یعنی ۵۰۰ هزار دختر که بالای ۳۵ سال هستند یا مجرد باقی می‌مانند یا اگر ازدواج کنند سهم ناچیزی دارند. گروه بعدی که وارد این سن می‌شوند دهه هفتادی هستند فرصت بیشتری برای ازدواج دارند که به سن تجرد قطعی نمی‌رسد.
اتفاق دیگری که ممکن است بیافتد این است که پسران دهه هفتادی مجرد بمانند چرا که بیشتر از تعداد دختران هستند. نه بیشتر از دختران هم سن خود بلکه بیشتر از دختران دهه هشتادی. حدودا یک تا ۲ میلیون پسر دهه هفتادی از دختران دهه هشتادی بیشترند.

یعنی پسران دهه هفتاد با چالش ازدواج مواجه می‌شوند؟
بله. ولی این چالش می‌تواند تعدیل شود چرا که پسران دهه هفتاد می‌توانند با دختران هم سن خود ازدواج کنند ولی دختران به واسطه پیوست‌های فرهنگی این فرصت را ندارند. به همین خاطر است که ازدواج دختران دهه هفتاد در حال افزایش است.

آیا فرزندان دهه شصتی‌ها در‌ آینده با مشکل ازدواج روبه‌رو می‌شوند؟
۲۰ سال دیگر با این مشکل مواجه می‌‌شوند اما این مشکلات ناچیز است چرا که موج در حال آرام شدن است.


منبع: الف