وضعیت هنگامه شهیدی و مدیران کانالها

گروه سیاسی: یک وکیل دادگستری گفت: تغییری در وضعیت هنگامه شهیدی ایجاد نشده از طریق علی مطهری پیگیر موضوع هستیم.


مصطفی ترک‌همدانی در مورد آخرین وضعیت هنگامه شهیدی گفت: فعلا وضعیت ایشان مانند سابق است و هیچ قراری صادر نشده است. بنده به در خواست خانواده ایشان و خانواده ادمین‌های کانال‌های تلگرامی موضوع این دو پرونده را در دیداری که با علی مطهری نائب رییس مجلس داشتم درمیان گذاشتم. وکیل مدافع هنگامه شهیدی گفت: با توجه به اینکه وزارت اطلاعات شاکی پرونده هنگامه شهیدی است، آقای مطهری از وزیر راجع به رسیدگی به این پرونده سوال پرسیده و آقای علوی نیز پاسخ ایشان را دادند اما آقای مطهری قانع نشد. این وکیل دادگستری در مورد آخرین وضعیت پرونده آدمین‌ها کانال‌های تلگرامی گفت: به در خواست خانواده این افراد موضوع را پیگیری کردم و با علی مطهری هم راجع به این موضوع حرف زدم اما به عنوان وکیل تاکنون به دادسرا مراجعه نکرده‌ام.


منبع: بهارنیوز

جذاب و محترم، مثل گریگوری

وب‌سایت یک پزشک – فرانک مجیدی: این‌روزها، بسیاری از بازیگران و ورزشکاران در برنامه‌های بشردوستانه و ضد نژادپرستی شرکت می‌کنند و فعال سیاسی شناخته می‌شوند. اما این حرکت‌ها، تنها منحصر به زمان حال نیست. در گذشته هنرمندان بسیاری بوده‌اند که با شرکت در اعتراضات به باورهای ناعادلانه و تظاهرات احقاق حقوق صنوف مورد ظلم، توجه دنیا را به تضییع حقوق آدم‌های دور از قدرت جلب کرده‌اند و یا حتی مورد توهین از سوی اطرافیان خود قرار گرفته‌اند. تنها گذشت زمان بود که حقانیت نگاه آنان را اثبات کرد و نام نیکی برای آنان باقی گذاشت. از جمله‌ی برترین بازیگران فعال سیاسی و اجتماعی در سینمای کلاسیک، «گریگوری پِک» بود.

جذاب و محترم، مثل گریگوری

«الدرِد گریگوری پک»، در ۵ آوریل ۱۹۱۶ در سن‌دیگو، واقع در لا جولای کالیفرنیا متولد شد. والدینش ریشه‌های بریتانیایی داشتند و پدرش داروساز بود. زندگی والدین او موفق نبود و وقتی گریگوری ۶ سال داشت، آن‌‌ها از هم جدا شدند. از آن پس گریگوری به همراه مادربزرگش زندگی کرد. گریگوری بهترین اوقاتش با مادربزرگ را آخر هفته‌ها به یاد می‌آورد که با پیرزن و سگ محبوبش به سینما می‌رفت. ۱۴ ساله بود که مادربزرگش را از دست داد و دوباره با پدرش زندگی کرد.

او تحصیلات دانشگاهیش را در رشته‌ی پیرا پزشکی در دانشگاه برکلی آغاز کرد، در آن زمان گریگوری جوانی ۲۰ ساله، با قد ۱۹۱ سانتیمتری، چهارشانه و بسیار خوش‌قیافه بود. طبعاً جذابیت او مدیر تئاتر دانشگاه را تحت‌تأثیر قرار داد و او را به کارگردان تئاتر دانشگاه معرفی کرد. او با گریگوری توافق کرد که برای سه سال، در ۵ نمایش شرکت کند و برای هر سال، ۲۶ دلار ‌بگیرد! طبعاً این مبلغ برای جوان مغرور و دانشجویی مثل او کفاف نمی‌داد و او شب‌ها در یک رستوران سفارش غذا می‌گرفت. پک درباره‌ی آن دوران می‌گوید: «برایم تجربه‌‌ای بسیار خاص و سه سال از بهترین سال‌های زندگی‌ام بود. این تجربه بیدارم کرد و از من یک انسان ساخت.» خاطرات آن سال‌ها باعث شد در سال ۱۹۹۷، او ۲۵۰۰۰ دلار به تئاتر دانشگاه برکلی هدیه دهد. پک تغییر رشته داد و مدرک کارشناسی در رشته‌ی زبان انگلیسی گرفت.

علاقمندی‌اش به بازیگری سبب شد در Neighborhood Playhouse تحت تعلیم «سنفورد مِیسنر» قرار گیرد. تقریباً در همان زمان با نام گریگوری پک فعالیت‌های هنری را پی گرفت و بازی‌اش در نمایش «ستاره‌ی صبح» مورد توجه واقع شد. پک در سال ۱۹۴۲ با «گرتا کاکُنن» ازدواج کرد. حضور موفق او در دو نمایش برادوی، سبب شد گریگوری مورد توجه کمپانی «فاکس قرن بیستم» قرار گیرد. پک به خدمت سربازی فرا خوانده شد که کمپانی با اثبات آسیب‌دیدگی کمر او در یکی از کلاس‌های رقصش، موفق شد معافیتش را بگیرد.

جذاب و محترم، مثل گریگوری

در سال ۱۹۴۴ بود که پک اولین فیلمش، «روزهای افتخار» را بازی کرد. کارگردان‌ها کار او را پسندیدند و به‌سرعت سیل پیشنهادات به‌سویش روان شد، در ۵ سال ابتدایی فعالیتش، پک برای فیلم‌های «کلیدهای پادشاهی»، The yearling، «موافقت آقایان» و Twelve O’clock high نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار شد. فیلم «کلیدهای پادشاهی» پک را با توجه به جذابیت فیزیکی و بازی‌اش به‌سرعت مشهور کرد.

در کنار این فیلم‌ها، پک افتخار بازی در فیلم «طلسم‌شده» استادی چون «آلفرد هیچکاک» را یافت. اوایل دهه‌ی پنجاه، برای پکِ هنرپیشه، سال‌های اوج محبوبیت و شهرت بود اما بعنوان پکِ همسر، توفیق چندانی نداشت. سال ۵۲ بود که قرار شد «برف‌های کلیمانجارو»ی همینگوی فیلم شود، فیلمی که با مصدومیت شدید زانوی پک همراه شد و از آن‌جایی که سکانس‌های دراز کشیده و در حال احتضارش قبلاً فیلمبرداری شده‌بود، پروژه مدتی تعطیل شد. در سال ۵۳ گریگوری پدر سه فرزند بود اما توافق و آینده‌ای در زندگی مشترکش متصور نبود. پک تصمیم به جدایی از همسرش گرفت، این در حالی بود ماجرای بازجویی هنرمندان سینما و تئاتر هولناک سناتور مک‌کارتی در صحنه‌ای به وسعت آمریکا اجرا می‌شد. «ویلیام وایلر» که تحمل چنین وقایعی را نداشت، ایده‌ی فیلمش را به اروپا برد.

اصلاً قرار نبود یکی از مطرح‌ترین کمدی رمانتیک‌های سینما، اروپایی باشد یا پای پک وسط بیاید. اما همه‌چیز دست به دست هم داد تا «تعطیلات رُمی» اولین فیلم آمریکایی ساخته‌شده در ایتالیا باشد. نقش «جو بردلی» می‌بایست به «کری گرانت» می‌رسید و نقش «پرنسس آن» به «الیزابت تیلور». با این‌حال تستی هم از بازیگران گرفته‌شد و در کمال تعجب، دختر جوانی چشم کارگردان را گرفت که تجربه‌اش شرکت در چند شوی تلویزیونی بود: «اُدری هپبورن». به محض ایجاد این تغییر، گرانت فروتنانه اظهار داشت برای آن‌که زوج هپبورن باشد، زیادی پیر است و انصراف داد –آن‌ها ۱۰ سال بعد در فیلم Charade در کنار هم ایفای نقش کردند- کارگردان بهترین انتخاب بعدی را گریگوری دانست. در آن‌زمان پک، ستاره بود و هپبورن فقط یک تازه‌وارد. طبعاً در صحبت‌های اولیه وقتی قرار شد نام این دو در تیتراژ کنار هم باشد، با مخالفت سرسختانه‌ی پک مواجه شد. به محض آشنایی، پک به‌شدت تحت تأثیر استعداد هپبورن قرار گرفت و از موضع اولیه‌اش عقب‌نشینی کرد. تعطیلات رمی، نقطه‌ی عطف زندگی پک و هپبورن بود. پک که تازه شکست در زندگی مشترک را تجربه کرده‌بود، در رم با یک روزنامه‌نگار جذاب فرانسوی، «ورونیکا پاسانی» آشنا شد و به او پیشنهاد ازدواج داد.

جذاب و محترم، مثل گریگوری

پاسانی حتی یک بار ترجیح داد به‌جای آن‌که سر قرار کاری‌اش با «ژان پل سارتر» برود، نزد پک باشد و بعداً پک با شنیدن این موضوع گفت:«انتخاب درستی کردی کوچولوی من!». آن‌ها ازدواج کردند و تا زمان مرگ پک، زندگی موفقی در کنار هم سپری کردند که حاصلش، دو فرزند بود. پک و هپیورن با هم دوستانی بسیار صمیمی شدند و دوستی نزدیکشان تا روزی که هپبورن زنده بود ادامه یافت، در حقیقت پک بود که هپبورن را با دوست قدیمی خود، «مل فرِر»، آشنا کرد و سبب ازدواجشان شد. «تعطیلات رُمی» بسیار محبوب شد و بخت کاری هپبورن را هم گشود، او در همان ابتدای کار اسکار بهترین بازیگر زن را گرفت و بعلاوه، فیلم دو جایزه‌ی اسکار دیگر را هم از آن خود کرد. یکی از زیباترین سکانس‌های فیلم، «دهان حقیقت» است.

در فیلمنامه‌ی اولیه جو پس از پرنسس دستش را در دهان حقیقت می‌برد و بی دردسر خارج می‌کرد. پک تصمیم گرفت بی اطلاع هپبورن و با توافق با کارگردان، صحنه را تغییر دهد، بنابراین ناگهان وانمود کرد دهان حقیقت دستش را قطع کرده و شروع به تقلا می‌کند، هپبورن مضطرب از سلامت دوستش جیغ می‌کشد و به کمکش می‌رود و وقتی پک دست سالمش را از آستین خارج می‌کند و هپبورن بین خنده و گریه می‌ماند و در آغوشش می‌گیرد، یکی از برترین سکانس‌ها و بازی‌های فیلم خلق می‌شود.

گریگوری در بازسازی سینمایی «موبی دیک» هم در نقش ناخدا ظاهر شد. دهه‌ی ۶۰ برای پک با فیلم موفق «تفنگ‌های ناوارون» آغاز شد. او همچنان پیشنهادهای زیادی داشت. نقطه عطف زندگی هنری پک در ۴۶ سالگی‌اش اتفاق افتاد. رمان جنجالی «هارپر لی»، «کشتن مرغ مقلّد»، قرار بود فیلم شود و این کار دشوار را «رابرت مولیگان» انجام می‌داد. انتخاب اولیه‌ برای کاراکتر «آتیکاس فینچ»، «جیمز استیوارت» بود. در حالی‌که جامعه‌ی آمریکا ملتهب از نبردهای برابری حقوق سیاهان و سفیدها بود، اوضاع و به گفته‌ی خودش «فیلم‌نامه‌ی زیادی لیبرال» فیلم او را از قبول نقش بازداشت.

جذاب و محترم، مثل گریگوری

اما یک نفر بود که دردسرهای این فیلم را به جان می‌خرید، یعنی گریگوری پک! کتاب به‌شدت مورد توجه پک واقع شد و لی، شخصیت پدر خود را در آتیکاس کتابش گنجانده‌بود و مسلماً بازیگر نقش وکیل ساختارشکن اثرش، برایش اهمیت داشت. پک، آتیکاس فیلم شد، بدون هیچ شکی تنها بازیگری که لیاقت آتیکاس فینچ شدن را در طول تاریخ سینما داشت. روزی لی سر فیلمبرداری رفت که برداشت‌های آتیکاس را می‌گرفتند، پس از فیلمبرداری لی به‌شدت به گریه افتاد و به پک گفت او بی‌نهایت شبیه پدرش است.

سخنرانی ۹ دقیقه‌ای پک در دادگاه، تنها در یک برداشت ضبط شد. پس از ساخت فیلم، لی ساعت پدرش را به پک هدیه کرد. هارپر لی تنها دوست او در این فیلم نشد. «مری بادهَم» که نقش اسکات را در فیلم داشت، به‌شدت به پک وابسته شد و پک تا روزی که زنده بود، مری را اسکات صدا می‌زد و او هم متقابلاً آتیکاس می‌خواندش. پک برای پنجمین بار نامزد اسکار شد. او به همین‌که بالاخره نقشی که واقعاً می‌خواسته را بازی کرده، راضی بود و تقریباً یقین داشت اسکار از آن «جک لمون» خواهد شد، اما کمیته اسکار قدر انتخاب شجاعانه‌ی پک را دانست و اولین اسکارش را به او بخشید. در هنگام دریافت جایزه، پک گفت: «هر چه داشتم در این نقش گذاشتم. تمام احساساتم و هر آنچه که در ۴۶ سال زندگی ، درباره‌ی زندگی خانوادگی، پدران و فرزندان آموخته‌بودم، بعلاوه احساساتم درباره‌ی عدالت نژادی و برابری و شانس‌های مساوی.» بازی او در این فیلم، رتبه‌ی سیزدهم در ۱۰۰ نقش‌آفرینی بزرگ تمام تاریخ را از سوی مجله امپایر کسب کرده‌است.

در سال ۱۹۶۷، پک بعنوان مسئول برگزاری اسکار انتخاب شد و در چند جامعه‌ی هنری و اجتماعی هم بر صندلی مسئولیت نشست. در سال ۱۹۶۸، «دکتر مارتین لوترکینگ» ترور شد و برگزاری اسکار هم نزدیک بود. اینجا بود که گریگوری پک، نشان داد عملاً تا چه انداره آتیکاس فینچ است و برگزاری مراسم را به احترام دکتر کینگ، به تعویق انداخت. در سال ۱۹۷۸، پک در کنار «لارنس اولیویه»ی افسانه‌ای در «پسرانی از برزیل» بازی کرد، اما این‌بار نقش یک هیولای شیطان‌صفت، یعنی «دکتر جوزف منگل». منگل، پزشک و افسر نازی اس‌اس، از جمله مخوف‌ترین چهره‌های تاریخ است. فیلم را اخیراً دیده‌ام و بشدت مجذوب ایده‌ی عالی رمان آن شده‌ام و باور دارم کارگردانی مثل «کریس نولان» می‌تواند آن را بازسازی کند و حتی ادامه‌اش را بسازد. به‌هر حال، خود پک باور دارد این غیرسمپاتیک‌ترین نقشی است که او پذیرفته‌است.

جذاب و محترم، مثل گریگوری

با آغاز دهه‌ی ۸۰، پک بیشتر در تلویزیون ظاهر می‌شد. او در سریال «آبی و خاکستری» نقش «آبراهام لینکلن» را بازی کرد و دهه‌ی ۹۰، دیگر بسیار کم‌کار شده‌بود. اما آخرین تیر ترکش را با بازی در سریال «موبی دیک» و این‌بار در نقش کشیش رها کرد و جایزه‌ی گلدن‌گلوب را گرفت. در نسخه‌ی سینمایی سال ۵۶، نقش کشیش را «اورسن ولز» بازی می‌کرد و پک جوان، کاپیتان بود. در اواسط دهه‌ی نود، پک دیگر بازیگری را رها کرد و اوقاتش را با همسر و فرزندان و نوه‌هایش می‌گذراند.

پک در مجموع از زندگی‌اش راضی بود. می‌گفت در مسیر کار در اتومبیل آواز می‌خواند، همسر و زندگی و بچه‌هایش را دوست دارد و همیشه به خود می‌گوید من یک خوش‌شانس لعنتی‌ام! هرچند با محدودیت‌هایی که کلیسای کاتولیک برای زنان قائل می‌شد، توافق نظری نداشت اما همواره یک کاتولیک مذهبی بود. پک در طول فعالیت هنری خود، در ۵۷ فیلم و سریال ظاهر شد. او سرانجام در ۱۲ جون ۲۰۰۳ و در ۸۷ سالگی پس از تحمل دوره‌ای بیماری، در خواب درگذشت. همسرش ورونیکا در این لحظات در کنار او بود. سخنرانی مراسم تدفین او را، «بروک پیترز» انجام داد، همان بازیگر سیاه‌پوستی که نقش تام، موکل آتیکاس فینچ را در فیلم «کشتن مرغ مقلد» داشت. او همان‌جوری رفت که شایسته‌ی آتیکاس فینچ بودنش بود.

جذاب و محترم، مثل گریگوری

اما این‌ها تنها گوشه‌ای از فعالیت‌های هنری او بود. فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی پک، او را متمایز از همکارانش نگاه می‌داشت، جوری که او را «پدر پک» صدا می‌زدند. پک در همان سال‌های ابتدایی خفقان بر بازیگران و بازجویی‌های با اتهام فعالیت‌های کمونیستی در برابر کمیته‌ی فعالیت‌های ضد آمریکایی ایستاد و این سیاست را به باد انتقاد گرفت و در ابتدای راه هنری‌اش، خود را در خطر حذف قرار داد، با این‌حال ساکت نشد و به فعالیت‌هایش علیه مک‌کارتیسم ادامه داد، تا آنجا که نیکسون او را در «لیست دشمنان» بخاطر فعالیت‌های لیبرالی‌اش جای داد. نیکسون با افتضاح واترگیت سقوط کرد و نتوانست بیش از این پک را بیازارد. پک به‌شدت دموکرات و لیبرال بود و همواره حمایتش را از صنف‌های کارگری و ایستادگی در برابر تبعیض نژادی اعلام می‌داشت و در تجمعات مربوط به آن‌ها، شرکت می‌کرد.

جذاب و محترم، مثل گریگوری

او همچنین از مخالفان سرسخت جنگ علیه ویتنام بود و در فعالیت‌های ضد جنگ آن زمان شرکت می‌کرد. در سال ۱۹۶۷ او جایزه‌ی اسکار «ژان هرلشات» را گرفت. هرلشات از جمله نیک‌نام‌ترین هنرمندان تاریخ سینما است و این اسکار افتخاری، برای خدمات انسانی بازیگران به آنان اهدا می‌شد. وی همچنین مدال آزادی را از دستان «لیندن جانسن» بخاطر یک عمر فعالیت‌های بشردوستانه، در سال ۱۹۶۹ دریافت کرد. در دهه‌ی هفتاد، حتی این پیشنهاد به او شد که در انتخابات نامزد حزب دموکرات باشد، او این پیشنهاد را رد کرد، اما یکی از پسرانش، کری، با تشویق او وارد دنیای سیاست شد. به یاد می‌آورد وقتی در کاخ سفید، «جیمی کارتر» می‌خواسته او را به پاپ ژان پل دوم معرفی کند، گفت: «عالیجناب، او گریگوری پک است، یکی از بهترین و محبوب‌ترین بازیگران ما در آمریکا.» و پاپ گفته: «خداوند خیرت دهد گریگوری و تو را در مأموریتت موفق کند.» او آن‌قدر کاتولیک بود که این اتفاق را یکی از بهترین خاطراتش می‌دانست. او همچنین سال‌ها علیه گسترش سلاح‌های اتمی فعالیت کرد.

جذاب و محترم، مثل گریگوری

 مردی که جذاب‌ترین هنرپیشه‌ی تاریخ سینما لقب گرفته و از سوی «انستیتوی فیلم آمریکا» رتبه‌ی دوازدهم برترین هنرپیشه‌ی مرد تاریخ را دارد. سینمای کلاسیک با داشتن خوبرویانی چون او، کری گرانت، گری کوپر، همفری بوگارت، ادری هپبورن، آوا گاردنر و اینگرید برگمن، همواره خاص و طلایی خواهد ماند. پک به شوخی می‌گفت: «گریگوری پک جذاب‌ترین آدم شهر است. بعضی‌ها می‌گویند او گری کوپر دوم است، اما راستش گری کوپر، گریگوری پک اول است!» دوران اوج آن‌ها روزهایی بود که سینما از عشق، تصویری نجیب و پاک ارائه می‌داد و ستارگانش مسیر پرده‌ی نقره‌ای تا قلب تماشاگر را مستقیم طی می‌کردند. «تعطیلات رمی» امروز فیلمی با روایتی ساده و به‌شدت قابل پیش‌بینی تلقی می‌شود، اما همواره برترین رمانس سینمایی برای من خواهد ماند، چرا که دو ستاره‌ با شیمی اعجاب‌انگیز و آن داستان پاک را داشت. در طول مدتی که سینما را دنبال کرده‌ام، بازی‌های خوب فراوانی دیده‌ام، شاید خیلی بهتر از آن‌چه ستارگان کلاسیک می‌توانسته‌اند انجام دهند، اما ستارگان کنونی جای آن نسل طلایی را تنگ نخواهند کرد.

جذاب و محترم، مثل گریگوری

آن‌ها همواره در قصر طلایی خود خواهند ماند. گمان نمی‌کنم در دوره‌های مختلف سینما، بار دیگر بازیگری به جذابیت چهره و با لبخند بی‌نظیر مشابه پک را ببینم، اما باور دارم زیبایی سیرت او، بسیار مهم‌تر از زیبایی صورتش بود. او با نام گریگوری پک به دنیا آمد و مثل آتیکاس فینچ زندگی کرد. در برابر رسوم غلط جامعه‌اش ایستاد و در اوج لذت شهرت صدای مظلومان دنیا را شنید و از آنان دفاع کرد. همان‌طور که آتیکاس از سوی مردم شهرش طرد می‌شد، نام خود را در لیست سیاه دید و باز هم بر سر عقیده‌اش ماند. حالا قهرمان کتاب خانم لی، آتیکاس، برای من یک معادل انسانی دارد. آتیکاس را یک همسر وفادار و پدری مهربان و مردی کاریزماتیک می‌بینم. جذاب و محترم، درست مثل گریگوری پک!
منبع: برترینها

بهاره رهنما: در زندگی هیچ‌وقت با خیانت مواجه نشده‌ام

بهاره رهنما می‌گوید گاهی اوقات نویسنده از چیزی می‌نویسد که هیچ‌وقت برایش اتفاق نیافتاده اما دغدغه ذهنی‌اش است. من از کودکی تا به حال در زندگی‌ام با موضوع خیانت مواجه نشده‌ام و برایم اتفاق نیافتاده ولی دغدغه‌ام است.

لازم به ذکر است این گفتگو قبل از ماه مبارک رمضان انجام شده است.

مدو با بازی بهاره رهنما و لی‌لا با بازی شیوا اردویی زنانی حدودا ۴۰ ساله‌اند که بعد از ۱۵ سال متوجه می‌شوند هر دو با یک مرد زندگی می‌کرده‌اند و «دیگری» با اولین ملاقات حضوری این دو آغاز می‌شود.

«دیگری» در سه پرده سیر تحولی را نشان می‌دهد که این زنان در طول آن علاوه بر این که برای از بین بردن مرد دو آدرسه؛ دیگری، دست به قتل می‌زنند برای خلق یک دیگری به جای او، رمان می‌نویسند.

بهاره رهنما این نمایش را که در متنِ انزو کرمن نمایشنامه‌نویس فرانسوی دو شخصیت دارد روی صحنه به اثری با سه شخصیت تبدیل کرده و نقش سوم را به مهیار طهماسبی سپرده است؛ نوازنده ویولونسل و از اعضای گروه پالت. او که طراحی و اجرای موسیقی «دیگری» را بر عهده دارد، حضور مردِ دو آدرسه؛ دیگری، را هم تداعی می‌کند.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌و‌گوی مهدی یاورمنش است با بهاره رهنما، شیوا اردویی و مهیار طهماسبی که در خبرگزاری خبرآنلاین مهمان کافه خبر شدند و از «دیگری» گفتند.  

بهاره رهنما: در زندگی هیچ‌وقت با خیانت مواجه نشده‌ام

      از راست؛ شیوا اردویی، مهیار طهماسبی و بهاره رهنما

کارهایی را که در چند سال اخیر از شما دیده‌ام در ذهنم مرور می‌کردم؛ از «از این تابستان فراموشت کردم» (۱۳۹۱) تا «دیگری» (۱۳۹۶) من شش نمایش به کارگردانی شما دیده‌ام. در تمام این شش کار تِمِ عشق یا بهتر بگویم در بیشترشان تِمِ خیانت عشقی پررنگ بوده است.

وقتی هنرمند تِمی را بارها در اثرش تکرار می‌کند می‌توان این گونه برداشت کرد که در جامعه اطراف خود، در آینده یا امروز جامعه خود چنین موضوعی را دیده یا پیش‌بینی می‌کند. می‌خواهم در این مورد صحبت کنید و این که آیا این برداشت در مورد شما درست است؟

بهاره رهنما: فکر می‌کنم بهتر است به جای عشق و خیانت عشقی از واژه عشق و رابطه استفاده کنید. جالب است که گاهی اوقات نویسنده از چیزهایی می‌نویسد که اتفاقا هیچ وقت برایش اتفاق نیافتاده ولی دغدغه ذهنی‌اش است. شاید عجیب باشد ولی من هیچ وقت از کودکی تا به حال در زندگی‌ام با موضوع خیانت مواجه نشده‌ام و برایم اتفاق نیافتاده است.

منظورم بیشتر دیدن این موضوع در جامعه اطرافتان یا پیش‌بینی کردن آن به عنوان آینده جامعه است.

رهنما: اجازه دهید اول از خودم بگویم و این که کدام مسائل با خودم قرابت بیشتری دارد. عشق، رابطه عاطفی و مرگ از کودکی تا نوجوانی و جوانی و بعد زمانی که دست به قلم شدم به عنوان یک نویسنده زن از دغدغه ذهنی‌ام بوده است.

برمی‌گردم به سوال شما، در جامعه‌مان در چند سال اخیر خیانت نه فقط بین زن و مرد که بین دو انسان هم‌جنس هم به وضوح دیده می‌شود و فراتر از آن معتقدم ارزش‌های انسانی به شدت سقوط کرده است. من نه ادعای اخلاق‌مداری دارم و نه معلم اخلاقم و قطعا در زندگی‌ام جایی‌هایی بوده که باید بهتر رفتار می‌کردم. ابدا هم قصدم این نیست که بخواهم پیام اخلاقی بدهم اما این چیزی است که در جامعه اطرافم می‌بینم، این که هیچ ارزشی دیگر ارزش نیست! چیزی که بین همه اقشار از کارفرما و کارمند گرفته تا دو همسایه و دو همکلاسی دیده می‌شود.

پس شما بحث را از موضوع عشق و رابطه و خیانت بین زن و مرد فراتر می‌دانید و معتقدید این رابطه بین آدم‌هاست که در حال فروپاشی است؟

رهنما: عاطفه. فکر می‌کنم بهتر است بگوییم این عاطفه است که دچار فروپاشی شده است.  

شیوا اردویی: من کاملا با بهاره موافقم و فکر می‌کنم باید به شکل جدی به این ماجرا پرداخت. نظر بهاره این است که ما در «دیگری» در حال نشان دادن این معضل بدون قضاوت کردن در مورد آن هستیم. ما نمی‌توانیم برای این ماجرا راه‌حل بدهیم یا معلم شویم و صرفا این که در حال انعکاسش هستیم کار بزرگی است.

مهیار طهماسبی: قطعا ما دغدغه مشترکی در مورد این موضوع؛ عاطفه و فروپاشی آن داشته‌ایم که باعث شده جذب متنی با این موضوع شویم. عاطفه چیزی است که بین دو نفر شکل می‌گیرد اما اغلب ما اکنون بارِ این عاطفه را تک‌نفره به دوش می‌کشیم. چیزی که متاسفانه در زندگی اکثرمان دیده می‌شود.

پیش از آن که به خود متن و شیوه اجرا بپردازیم می‌خواهم سوال دیگری مطرح کنم. کم نبوده مواردی که بهاره رهنما هم از طرف زنان و هم از طرف مردان مورد انتقاد قرار گرفته. بخشی از مردان، معتقدند در آثار شما با نگاهی منصفانه به آن‌ها نگریسته نمی‌شود و بخشی از زنان، می‌گویند شما وجود زنان را بدون مردان قابل تصور نمی‌دانید. نظر خودتان در این مورد چیست؟

رهنما: نتیجه‌ای که برای من به عنوان یک نویسنده زن مهم است و تاکید می‌کنم به هیچ کدام از ایسم‌های فمنیسم نزدیک نیست چون نه می‌توانم زنان را بدون مردان تصور کنم و نه مردان را بدون زنان، این است که اساس خلقت بر این است که ما در کنار هم کامل می‌شویم.

جدا از این من خوشبخت بوده‌ام که در زندگی شخصی‌ام همواره مردانی خوب در کنار خود داشته‌ام. از پدرم که همیشه اعتماد به نفس بسیار بالایی به من می‌داد، تا برادر بزرگترم و دایی‌هایی که گرایشات فکری‌شان به من جهت می‌داد و بعد هم سالیان سال در کنار یک نویسنده درجه یک؛ پیمان قاسمخانی زندگی کردم. همه این‌ها تجربیات بسیار خوبی در رابطه با مردان بوده. به همین دلیل اگر کسی کمی دقت کند و بین فضای زنانه و فضای ضد مرد تفاوت قائل شود، می‌بیند که من فقط زنانه می‌نویسم چون دغدغه‌هایی دارم، نه ضد مرد.

من سال ۸۷ از دانشکده حقوق فارغ‌التحصیل شدم و همان جا بود که این گرایشات به شدت در وجودم شکل گرفت. این که فعالیت‌هایی در زمینه حقوق زنان انجام دهم. به این دلیل که من زن را می‌شناسم و به عنوان عضوی از جامعه زنان می‌دانم که متحمل چه آسیب‌هایی می‌شویم و می‌توانم راجع به آن حرف بزنم و به عنوان یک رسانه در دیده شدن زنان به عنوان قشری از جامعه و دیده شدن معضلاتشان موثر باشم ولی این اصلا دلیل نمی‌شود که من بگویم مردها بدند یا لزوما مردها باعث این مشکلاتند! این یک ماجرای طولانی است و زن ایرانی در مقاطع مختلفی از تاریخ تحت فشار بوده و نمی‌توان این داستان را انکار کرد.  

همین که انقدر گروه‌های متضادی مرا به سمت خود می‌کشند یا از خود می‌رانند نشان می‌دهد حرفی که می‌زنم، حرف هیچ کدام از آن دو نیست. خیلی ساده بگویم من به عنوان یک زن که فعال حقوق زنان هم هست دوست دارم در مورد حقوق اجتماعی زن ایرانی در جامعه معاصر حرف بزنم بدون آن که کسی را متهم کنم.

همان‌طور که شیوا گفت ما تنها می‌توانیم سوال مطرح کنیم اما طبیعتا راهکارش دست ما نیست و این دولتمردانند که باید قوانین فعلی را تصحیح و قوانین جدیدی وضع کنند. امید من این است که حقوقدانان، دولتمردان و دولت زنان، دکترهای روانکاو و کسانی که در آموزش‌و‌پرورش کار می‌کنند در مورد این که چطور می‌شود کمی از مشکلات زنان را حذف یا حداقل کم‌رنگ کرد فکر کنند. زنان موجودات موثری‌اند و جامعه‌ای که زنانش شادند، سلامت‌تر است.  

پس بدون این که گرایشات فمنیستی را نفی کنید با آن مرزبندی دارید؟

رهنما: من دلبسته هیچ کدام از ایسم‌های فمنیسم که بلدم و شنیده‌ام نیستم. کاملا به عقایدشان و شیوه کارشان احترام می‌گذارم اما شیوه من کمی فراجنسیتی‌تر است.

بهاره رهنما: در زندگی هیچ‌وقت با خیانت مواجه نشده‌ام

به متن «دیگری» نوشته انزو کرمن بپردازیم. نخستین مواجه‌ هر کدام از شما سه نفر با این نمایشنامه فرانسوی چگونه بود؟ با توجه به این که می‌دانیم پیش از این توسط علی منصوری نمایشنامه‌خوانی شده بود.

رهنما: نکته جالبی در مورد انزو کرمن بگویم، او آنقدر نویسنده عجیبی است که در متنش نقطه نمی‌گذارد. طبق چیزی که زیبا خادم‌حقیقت مترجم این متن به ما گفت کرمن در هیچ کدام از متن‌هایش از ویرگول، نقطه ویگول، دو نقطه و غیره استفاده نمی‌کند، چون معتقد است باید به شعور و خوانش کارگردان و بازیگری که متن را برای اجرا در دست می‌گیرند احترام گذاشت.  

زمانی که برای نمایشنامه‌خوانی این متن از طرف علی منصوری دعوت شدم، روی صحنه نمایش «سونات پاییزی» جلال تهرانی بودم. با این که خیلی از اوقات چند کار را با هم قبول می‌کنم ولی این بار «سونات پاییزی» آنقدر دشوار بود که نتوانستم نمایشنامه‌خوانی «دیگری» را بپذیرم. وقتی متن را خواندم به شدت به آن علاقه‌مند شدم. این که چطور دو زن از رقابت به رفاقتی عجیب می‌رسند و از میان بار غم و شکست قد علم می‌کنند.

اساسا برایم مهم است که زن و دختر جوان ایرانی قوی‌تر از این باشد. درست است که شکست عاطفی برای همه ما پیش می‌آید و گریزی از مواجه شدن با آن نیست. من هم که می‌گویم با خیانت مواجه نشده‌ام از نظر خیلی‌ها و از نظر خودم اتفاقی نادر است اما قطعا من هم شکست عاطفی داشته‌ام و از اتفاقاتی گذر کرده‌ام که برایم سنگین بوده. دلم می‌خواهد ما زنان به عنوان بخش مهمی از جامعه که هندل کردن بسیاری از اتفاقات درون خانواده هم بر دوشمان است یاد بگیریم که چطور بعد از هر شکست، با قدرت بیشتری سر پا شویم. این اتفاق برای این دو زن، مدو و لی‌لا می‌افتد.

از مواجه اولیه‌ام با متن که بگذرم، مشکل اساسی من این بود که بازیگر نداشتم! چون متن، متن سختی بود و خصوصا در پرده اول، هنگام ملاقات مدو و لی‌لا بعد از ۱۵ سال با یکدیگر و پی بردن به این که هر دو عاشق یک مرد بوده‌اند، انگار فقط صدای برخورد دو شمشیر است که به گوش می‌رسد و آرام‌آرام تا پرده آخر دیالوگ‌ها صیقل می‌خورند ولی همچنان نوعی زمختی در آن‌ها احساس می‌شود. به غیر از دوستانی که همزمان سر کار دیگری بودند و زمان‌شان به ما نمی‌خورد، چند نفری هم آمدند که حتی نمی‌توانستند متن را از رو بخوانند! این که می‌گویند سرانه مطالعه ما پایین است خود را در چنین جاهایی نشان می‌دهد؛ بازیگرانی که نمی‌توانند متنی کمی ادبی را از رو بخوانند! این شد که با خود فکر کردم باید به سراغ یک بازیگر- نویسنده بروم. زنی که کلمات را بشناسد؛ دو انتخاب داشتم، شیوا اردویی و ساناز بیان که پیش از این برای هر دویشان بازی کرده بودم. در نهایت با شیوا اردویی به توافق رسیدیم و (با لبخند) روز اولی که متن را دست گرفت کاملا به کلمات مسلط بود.

در مورد مهیار طهماسبی هم، اساسا به نظرم ویولنسل و ظاهر‌ش به شدت عاشقانه است. ویولنسل می‌خواستم و همه می‌گفتند چرا از نوازنده زن استفاده نمی‌کنی؟! من اما به خاطر برقراری توازن در صحنه، دوست داشتم نوازنده‌ام مرد باشد و مردی می‌خواستم که به لحاظ ظاهری مرد غایب نمایشنامه «دیگری» را تداعی کند. در واقع همان عنصر مردانه غایب که در تمام طول ماجرا، هم هست و هم نیست. به واسطه طراحی صحنه جلال تهرانی انگار مهیار در ابری بالای سر این دو زن قرار دارد و پایش روی زمین نیست.

این جاست که یکی از مهمترین دیالوگ‌های نمایشنامه معنی پیدا می‌کند. دیالوگی که متن را متنی فراجنسیتی می‌کند. جایی که مدو به لی‌لا می‌گوید «این جا، جایی است که ما به حضور یک مرد احتیاج داریم، احتیاج داریم یک مرد به زنانگی ما شهادت دهد…» این در حالی است که آن‌ها پیش از این دو مرد را کشته‌اند و الان احتیاج دارند که یک نفر به آن‌ها بگوید تو هستی و من تو را می‌بینم. (با خنده) این جا، همان جایی است که زنان فمنیست عصبانی می‌شوند، جایی که من می‌گویم ما به حضور مرد نیاز داریم و واقعا هم داریم.   

اردویی: متن «دیگری» متنی بی‌نظیر با قصه‌ای عجیب است. من پیش از این داستان‌ها و نمایشنامه‌های بهاره را خوانده بودم و نگاهش را به عنوان مخاطب بسیار دوست داشتم، در اثری هم که با یکدیگر کار کردیم و من کارگردان بودم و او بازیگر به دیدگاهی مشترک رسیده بودیم.

همان‌طور که بهاره می‌گوید مدو و لی‌لا پس از مطلع شدن از این که هر دو دلبسته یک مردند تصمیم می‌گیرند کار دیگری بکنند و مسیر جدیدی را کشف کنند. «دیگری» به لحاظ بازیگری هم متنی بسیار چالش‌برانگیز و پر از احساسات متفاوت بود و فکر نمی‌کنم زنِ بازیگری باشد که این اثر را بخواند و وسوسه نشود که در آن بازی کند. از لحاظ شیوه اجرا هم، شیوه‌ای که بهاره انتخاب کرد و به شیوه کارگردانی جلال تهرانی نزدیک است، فضایی سرد و با حداقل میمیک بود که تا به حال تجربه‌اش نکرده بودم. همه این‌ها مجموعه‌ای را شکل داد که ترغیبم کرد بازی در «دیگری» را بپذیرم.

مهیار طهماسبی: (با خنده، به شوخی) صادقانه بگویم من دفعه اول که متن را خواندم چیزی از آن نفهمیدم.     

رهنما: (با خنده، به شوخی) ما خودمان هم بار اول چیزی نفهمیدیم.

طهماسبی: این که شما می‌پرسید مواجه‌مان با متن چگونه بود، معتقدم هنوز که هنوز است و اکنون که در حال اجرا هستیم این مواجه هر روز و هر روز اتفاق می‌افتد و من هر روز به مسئله‌ای تازه پی می‌برم.

چالشی که بر سر راه من بود این بود که بهاره رهنما به من گفت کارش دو بازیگر دارد و یک موزیسین ولی سه پرسوناژ دارد. یعنی به صوت به عنوان یک شخصیت نگاه کرد. این چالشی بود که تا به حال با آن مواجه نشده بودم. موسیقی همیشه یا فضایی می‌سازد یا چیزهایی را تشدید می‌کند یا به عنوان عنصری مستقل عمل می‌کند ولی تا به حال برایم پیش نیامده بود که کسی از من بخواهد به موسیقی به عنوان شخصیت نگاه کنم.

برای این که بتوانم به آن‌چه بهاره رهنما می‌خواست برسم تلاش کردم مرد غایب دو آدرسه را بشناسم و این که مردی که (با خنده) دو همسر دارد چگونه مردی است و این شد که ویولونسل که اصولا سازی عاشقانه است در این اثر به سازی ترسناک تبدیل شد.

رهنما: مهیار طهماسبی به نکته جالبی اشاره کرد وقتی خشونت تسری پیدا می‌کند، حتی در موسیقی هم نفوذ می‌کند.

طهماسبی: برایم جالب بود که قرار نبود با موسیقی احساسات مدو و لی‌لا را تشدید کنم بلکه باید فضایی برای تماشاگر می‌ساختم که از طریق آن بفهمد مرد دو آدرسه کیست. مردی که در تمام طول نمایش سایه‌اش بر سر زنان سنگینی می‌کند. ورود و خروج‌های موسیقی نیز کاملا براساس حضور یا عدم حضور این مرد روی صحنه طراحی شد، یعنی زمانی که حرف این مرد را از زبان زنان می‌شنیدیم موسیقی بود و زمانی که نمی‌شنیدیم موسیقی نبود.

ویولونسل در «دیگری» مجبور بود هم هارمونی را و هم ملودی را به تنهایی تداعی کند. این ساز، سازی ملودیک است و وقتی می‌گوییم سازی عاشقانه است در زبان موسیقایی می‌شود؛ سازی ملودیک که ملودی می‌زند اما چون در «دیگری» ساز دیگری همراهش نبود ناچار می‌شد بار هارمونی را هم بر دوش بکشد.

بهاره رهنما: در زندگی هیچ‌وقت با خیانت مواجه نشده‌ام 
به بحث بازی‌ها بپردازیم. بازی شما و شیوا اردویی با دو جنس متفاوت شروع می‌شود و شاید بتوان گفت رفته‌رفته با پیش رفتن اثر به واسطه نزدیک شدن‌تان به هم از نظر عاطفی، جنس بازی‌تان هم به یکدیگر نزدیک می‌شود. با توجه به این که همان طور که اشاره شد انزو کرمن در متن «دیگری» هیچ دستورالعملی برای هیچ چیزی صادر نکرده و دست کارگردان را باز گذاشته است چه شد که به این نتیجه رسیدید که دو جنس متفاوت بازی را در پیش بگیرید؟

رهنما: همان طور که گفتم پیدا کردن بازیگری برای نقش روبه‌رویم برای من کاری بسیار دشوار بود. (با خنده) آخر سر به جایی رسیدم که گفتم نقش لی‌لا را ضبط می‌کنم و در حالی که خودم مدو را روی صحنه بازی می‌کنم، لی‌لا را هم با پروژکتور نشان می‌دهم!

قبل از آن که به تفاوت جنس بازی برسیم هم بگویم که من برای انتخاب عوامل کارم مثل جلسه خواستگاری عمل می‌کنم (با خنده) و حتما تحقیق می‌کنم که طرف اخلاقش سر بقیه کارها چطور بوده، چه قدر دعوایی است یا چه قدر آرام، خوش‌قول است یا بدقول، منظم است یا بی‌نظم و… و واقعا، هم شیوا اردویی و هم مهیار طهماسبی صددرصد تمام فاکتورهای مورد نظر مرا داشتند.

در مورد جنس بازی‌ها، باید بگویم برای من و شیوا کار دشواری نبود که بازی‌مان را به هم نزدیک کنیم. مسئله این بود که من سوغاتی‌ای از نمایش «سونات پاییزی» داشتم و آن هم بازی‌ای بود که جلال تهرانی از من بیرون کشید و باعث شد چیزی را تجربه کنم که هیچ وقت در هیچ کدام از نقش‌هایم تجربه نکرده بودم. آن جا بود که من با این نگاه فرمالیستی آشنا شدم و فکر کردم برخلاف همیشه که رئالیستی بازی می‌کردم این بار به سمت فرم بروم. جلال تهرانی با این که به ندرت طراحی نور و صحنه قبول می‌کند اما با درخواست من این کار را برای «دیگری» انجام داد و با این که کارگردان‌ها عموما دوست ندارند به چنین مسئله‌ای اعتراف کنند اما ۵۰ درصد بار این کار بر دوش طراحی نور و صحنه است.

من و شیوا، حسی بازی نمی‌کنیم و جز موارد معدودی که مخاطب درون این زنان را می‌بیند در اکثر مواقع نقاب داریم. در یکی از اتودهای کارگردانی که با شیوا می‌زدیم از نقاب‌های نصفه‌ای استفاده کردیم که در بالماسکه استفاده می‌کنند و نمونه‌اش را در طراحی بروشور می‌بینید اما ما در ایران همیشه این نگرانی را در مورد تئاتر داریم که مبادا تماشاگر نتواند با اثر ارتباط برقرار کند و من هم آنقدر جسارت نداشتم که برای استفاده از ماسک ریسک کنم ولی واقعیت این است که این زنان مرتب در حال نقش بازی کردنند و به همین دلیل آن سرما در بازی هر دویمان هست.

برای ما کاری نداشت که جنس بازی‌مان را شبیه هم کنیم اما من به عنوان کارگردان این تفاوت را می‌خواستم و معتقدم شبیه هم شدن برای ما کاری نداشت و رسیدن به این تفاوت‌ بود که دشوار بود و شاید برگرفته از همان شیوه جلال تهرانی باشد. همان‌طور که در «سیندرلا» هم این تفاوت بین بازی گلاب آدینه و بهنوش طباطبایی مشهود بود.

با توجه به تفاوت‌های «دیگری» با کارهای قبلی‌تان از این نترسیدید که تماشاگران ثابت‌تان این کار را پس بزنند یا با آن ارتباط برقرار نکنند؟

رهنما: همان‌طور که اشاره کردید من تعدادی تماشاگر ثابت دارم که در «دیگری» نیمی از آن‌ها را از دست دادم، یعنی تعدادی از آن‌ها که به تماشای کار نشستند به بقیه گفتند این کار شبیه کارهای قبلی رهنما نیست ولی من به شدت به این جمله اعتقاد دارم که تغییر تاوان دارد و باید تاوانش را پرداخت کرد. من «دیگری» را یک تغییر یا یک نقطه عطف در مسیر کاری‌ام می‌دانم و باید صبور باشم تا این شیوه هم تماشاچی خود را پیدا کند. شاید دوره تماشاچی کارهای رومانتیک زنانه‌ام تمام شده است. (با لبخند) جدا از آن امسال ۴۲ سالم تمام می‌شود و به نظرم میانسالی قصه‌ها و فضاهای خاص خود را دارد.

نام نمایش «دیگری» است و مدو و لی‌لا هم تعریفی که از هویت و شخصیت خود دارند تعریفی است که دیگری یعنی مرد دو آدرسه برای آن‌ها خلق کرده است. این دو زن اگرچه پیش از این صرفا خود را از دریچه چشم آن مرد می‌دیدند اما در لحظه‌ای تصمیم به از میان برداشتنش می‌گیرند و می‌کوشند تعریفی را که خود دوست دارند جایگزین تعریف او از شخصیت‌هایشان کنند و در پرده سوم می‌بینیم که رمان نوشتن جایگزین آن امر هویت‌بخش می‌شود. آیا می‌توان گفت معتقد به قیام علیه تعاریفی هستید که دیگری‌ها از ما ساخته‌اند؟ و جایگزین کردن تعاریفی به جای آن، که خودمان می‌خواهیم.        

رهنما: تحلیل درستی است اما بحث زن و مرد ندارد. لکان معتقد است ما دیگری را حذف می‌کنیم تا خودمان قوی‌تر شویم در حالی که حذف دیگری در نهایت به حذف خودمان می‌انجامد. یکی از نکات کلیدی این متن همین است؛ خشونتی که در جهان تسری پیدا کرده است. ما از یک، دیگری تغذیه می‌کنیم و با او به جایی می‌رسیم، بعد آن دیگری را یا رها می‌کنیم یا از بین می‌بریم و جلوتر می‌رویم و این چرخه آن قدر ادامه پیدا می‌کند که خودمان هم حذف می‌شویم.

بنابراین شکل‌گیری این چرخه خشونت به واسطه از بین بردن دیگری ربطی به جنسیت ندارد و می‌شد به جای این دو زن، دو مرد روی صحنه داشت.

پیشنهادی که به ذهن من می‌رسد این است که اگر نمایش «دیگری» را به جای آن که از پرده اول به پرده سوم ببینیم از آخر به اول می‌دیدیم اتفاق بهتری رخ می‌داد.

رهنما: چه جالب. (با لبخند) این پیشنهاد جدی جلال تهرانی بود اما من ترسیدم و انجامش ندادم. جلال تهرانی اعتقاد داشت متن یا باید از آخر به اول بیاید یا از پرده دوم به پرده سوم برود و بعد به پرده اول برسد.

در صورتی که از پرده دوم شروع می‌کردید که تعلیق فوق‌العاده‌ای ایجاد می‌شد. دو زن که به جرم قتل بازداشت بوده‌اند و حالا که با پادرمیانی کنسول به هتل بازگشته‌اند ما از زبان‌شان می‌شنویم که چه اتفاقی افتاده و چرا بازداشت شده‌اند و پیش از این چه می‌کرده‌اند.

رهنما: در مورد پرده سوم باید بگویم که من خیلی دوستش نداشتم و با آن کلنجار زیادی رفتم و (با لبخند) به جرات می‌گویم پدرم به عنوان یک کارگردان با این پرده درآمد. من تغییرات زیادی در آن ایجاد کردم تا جایی که حتی بازنویسی شد. دیالوگ‌ها همان دیالوگ‌های متن بود اما نحوه چینش‌شان را کاملا تغییر دادم. با توجه به این که شما هم به این نکته اشاره کردید، شاید اگر بخواهم دوباره «دیگری» را روی صحنه ببرم همین ریسک را کنم و با حذف پرده سوم، از پرده دوم به پرده اول بروم.

اما حق بدهید که برای یک کارگردان که در این اوضاع بحرانیِ تماشاگر تئاتر، می‌خواهد اثری را روی صحنه ببرد و بعد از هفت اثر تصمیم می‌گیرد تغییری اساسی چه در بازی‌اش، چه در میزانسن‌ها، چه در بازی بازیگر مقابلش و چه در موسیقی ایجاد کند و پیشاپیش می‌داند که با این کار حداقل نصف تماشاگران ثابتش را از دست خواهد داد، کمی ترسناک است که متن را هم به این شکل زیرورو کند. با توجه به این که متن هم کمی سنگین است و از سطح مطالعه تماشاگر عادی کمی بالاتر، استرس این را داشتم که کسانی متن را نفهمند. (با لبخند) من دوستانی دارم که بعد از دیدن کار گفتند چیزی نفهمیدیم و می‌پرسیدند این‌ها که بودند؟ آدم‌کُش بودند؟!… به خاطر همه این مسائل ترسیدم تغییری در آن حد جدی که اشاره کردید در متن ایجاد کنم.

طهماسبی: ان‌شااله اجراهای بعدی.

رهنما: (با لبخند) بله، ان‌شااله اجراهای بعدی.

و در این نمایش اصلا آن تصویری که عموما از شما می‌بینیم؛ زن فم‌فتال، شهرآشوب و اغواگر، چیزی که شاید بتوان گفت کلیشه هم شده بود، وجود ندارد.

رهنما: من و بازیگرانی از جنس من در تمام نقش‌ها بخشی از خود را به همراه دارند و این را نه کلیشه که سبکی از بازیگری می‌دانم، آن طنازی در رفتار با مردان یا برجسته شدن ویژگی‌های زنانه بخشی از من است که در نقش‌های مختلفی که بازی کرده‌ام می‌بینید اما «سونات پاییزی» برایم نقطه عطف بود و بعد از آن احساس کردم در ۴۲ سالگی باید تغییراتی در شیوه بازی‌ام ایجاد کنم. همان‌طور که اشاره کردم تغییر تاوان دارد و من هم کتمان نمی‌کنم که از خیلی از همان نقش‌هایی که می‌گویید کلیشه بودند لذت برده‌ام اما الان می‌خواهم بهاره رهنمای جدیدی را کشف کنم.

شاید هم زمانش است، هم به واسطه تغییرات سنی و هم (با خنده، به شوخی) این که من الان نصف راه را رفته‌ام و ۳۰ کیلو کم کرده‌ام و قرار است ۴۰ کیلوی دیگر هم کم کنم و شاید قرار است انتظار دیدن یک بهاره رهنمای جدید را داشته باشید.

خیلی‌ها بعد از آن که «دیگری» را دیدند به من گفتند ما آمده بودیم یک کار عاشقانه بیبینم! (با لبخند) من نوجوان که بودم، رمان‌های جیبی ر.اعتمادی را خیلی می‌خواندم و قبلا هم گفته‌ام که با کارهایم نوعی از سبک ر.اعتمادی را وارد تئاتر ایران کرده‌ام اما «دیگری» به هیچ عنوان این گونه نبود.


منبع: برترینها

طنز؛ همه چیز در باب ورود زنان به ورزشگاه

بالاخره میزبانی ایران در مسابقات لیگ جهانی والیبال هم پایان یافت و موضوع ورود بانوان به ورزشگاه‌ها تا یک‌سال بعد و شروع دوباره لیگ جهانی بایگانی شد. موضوع حضور بانوان عزیز در سالن مسابقات همیشه با چالش همراه بوده است. سعی کردیم هرچه در و همسایه گفتند را یک‌جا جمع کنیم، ببینیم اصلا با خودمان چندچند هستیم.

من نمی‌دانم بانوان ایرانی فقط درخواست حضور در مسابقات والیبال را دارند یا که چی؟ یعنی مسابقات دو و میدانی ارزش دیدن ندارد؟ یا هندبال؟ یا چون مسابقه بین‌المللی نیست، دیدنش هم خیلی مهم نیست. البته بالاغیرتاً حق دارند. به نظر من تماشای همین مسابقات لیگ برتر فوتبال را هم اگر آزاد کنند بعد از دو هفته هیچ خانمی نمی‌رود ورزشگاه؛ بس که بد و بی‌ریخت بازی می‌کنند. برای همین دور از ذهن نیست که فعلا اولویت اصلی حضور در سالن مسابقات بین‌المللی باشد.

یکی از راه ‌حل‌هایی که همیشه در این‌جور مواقع به ذهن مسئولان ما می‌رسد و عجیب است که تا حالا عملیاتی‌اش نکرده‌اند، این است که بگویند هر مرد ایرانی فقط یا با خواهر و مادرش می‌تواند برود ورزشگاه یا با همسرش. مثل قدیم‌ها که ورود پسران مجرد به شهربازی را ممنوع کرده بودند. این‌طوری هم کسی دیگر فحش خواهر و مادر نمی‌دهد، هم یک نوع آپشن برای تشویق جوانان به ازدواج است. به شما قول می‌دهم خیلی از پسرها تمایل به ازدواج پیدا کنند و خیلی از دخترها هم از پیش‌شرط‌های عجیب و غریب برای مهریه‌شان خواهند گذشت.

یکی دیگر از راه ‌حل‌ها این است که اجرای مسابقه و ورود بانوان به ورزشگاه‌ها را کنتورات بدهیم به یکی از برنامه‌های خندوانه یا دورهمی. شما فکر کن مسابقه والیبال یا فوتبال جزیی از برنامه خندوانه باشد و بین هر گیم رامبد جوان برنامه اجرا کند و حاضران در استودیوی ضبط خندوانه هم بشوند تماشاگران والیبال. یا اصلا والیبال را ببرند تو استودیو خندوانه بازی کنند. به همین راحتی مشکل ورود بانوان به استادیوم‌ها حل می‌شود. درواقع تبدیل استادیوم به استودیو یکی از بهترین راه حل‌ها خواهد بود.

سوالی که همیشه در ذهن من وجود دارد این است که چطور مردم اعم از زن و مرد و متاهل و مجرد و پیر و جوان می‌توانند بروند سینما با هم فیلم ببینند اما نمی‌شود بروند ورزشگاه. یعنی بانوان عزیز می‌توانند در سالن‌های کوچک و جمع و جور و تاریک سینما – حتی با حداقل تماشاچی – فیلم ببینند اما… صدای دوستان ما در خانه سینما و انجمن‌های صنفی سینمایی درآمد که این چه مثالی بود ما زدیم. راست می‌گویند. هیچ بعید نیست دوستان از این شبیه‌سازی سوءاستفاده کنند و به جای رفع مشکل ورود بانوان به ورزشگاه، بیایند ورودشان به سالن‌های سینما را هم منع کنند. خب، اصلا حرفمان را پس می‌گیریم، ولی بالاغیرتاً راه حل بینابینی همین است‌ ها، نه سیخ می‌سوزد نه کباب. مسابقات را در سالن‌های سینما پخش کنید تا مردم با خواهر و مادر و غیره‌شان بتوانند بروند سینما مسابقه والیبال ببینند.

همین الان به من خبر دادند حق‌التحریر بابت این مطلبم نمی‌گیرم، چون قبلا این روش پیاده شده و از ورود زنان به سالن‌های سینما به منظور تماشای مسابقات والیبال جلوگیری کرده‌اند. به من هم می‌گویند کپی‌کار، لذا همین‌جا مطلب را درز می‌گیرم چون خورد تو ذوقم.


منبع: برترینها

آیا نوشیدن چای بر ژن‌ها تاثیر می‌گذارد؟

بررسی‌های انجام شده در دانشگاه اوپسالا در سوئد حاکی از آن است که نوشیدن چای منجر به تغییرات اپی‌ژنتیک در زنان می‌شود که با سرطان و سوخت‌وساز هورمون استروژن در ارتباط است.

پول‌نیوز – محققان دریافتند نوشیدن چای بر ژن‌های زنان تاثیر می‌گذارد.

به گزارش مدیکال، نوشیدن چای بسیار لذت‌بخش است و افراد بسیاری در جهان علاقه به نوشیدن آن دارند، اما مطالعات جدید نشان داده است که نوشیدن چای منجر به تغییر بیان ژن در زنان می‌شود.

بررسی‌های انجام شده در دانشگاه اوپسالا در سوئد حاکی از آن است که نوشیدن چای منجر به تغییرات اپی‌ژنتیک در زنان می‌شود که با سرطان و سوخت‌وساز هورمون استروژن در ارتباط است.

محققان در حال بررسی این موضوع هستند که بدانند آیا تغییرات اپی‌ژنتیک در برابر سرطان محافظت‌کننده است؟

تحقیقات قبلی نشان داده است، آنچه می‌خوریم و می‌نوشیم، بیان ژن را تغییر می‌دهد. نتایج مطالعات انجام شده در سال گذشته نشان داد رژیم غذایی معمولی هم با تغییر باکتری‌های روده منجر به تغییرات اپی‌ژنتیک می‌شود.

محققان بر روی مصرف چای و قهوه – دو نوشیدنی محبوب در ایالات متحده- بررسی و اظهار کردند: ممکن است که این نوشیدنی‌ها منجر به تغییرات اپی ژنتیک در زنان و مردان شود.

این بررسی بر روی ۳۰۹۶  بزرگسال در اروپا انجام شد.

یافته‌ها نشان داده است مصرف چای منجر به تغییر بیان ژن‌های DNAJC16  و TTC17 می‌شود که با متابولیسم استروژن و سرطان مرتبط است.

این مطالعه همچنین نشان داد که مصرف چای در ژن مردان تغییر ایجاد نمی‌کند.

این آزمایش نیاز به بررسی و مطالعه بیشتر دارد.

نتایج تحقیق در نشریه Human Molecular Genetics آمده است.


منبع: پول نیوز

ونی که جنگل شد (+عکس)

پول‌نیوز – «دن رولینگ» یک هنرمند خودآموخته بریتانیایی است که با ابزارهای بازیافتی و تحهیزات کشاورزی و اسکیت‌های دورریخته شده و هرچیز دیگری که پیدا کند کار می‌کند و آن‌ها را به مجسمه هایی از درختان و گیاهان زیبا تبدیل می‌کند که با طبیعت در می‌آمیزد. او با ابزارهای متنوعی از جمله ورق ها، خرد کننده ها، چاقو‌ها و ماشین جوشکاری کار می‌کند و معتقد است فرآیند ساخت چیزی به اندازه نتیجه آن بااهمیت است. یکی از چشمگیرترین آثار او، یک ون سفید رنگ است که به شکل درختان جنگل درآمده است و تصاویر آن را در زیر مشاهده می‌کنید.

ونی که جنگل شد (+عكس)

ونی که جنگل شد (+عكس)

ونی که جنگل شد (+عكس)

ونی که جنگل شد (+عكس)

ونی که جنگل شد (+عكس)

ونی که جنگل شد (+عكس)

منبع: برترین ها


منبع: پول نیوز

یک دادگاه تجدیدنظر آمریکا علیه فرمان مهاجرتی ترامپ رأی داد

یک دادگاه تجدیدنظر در آمریکا علیه دستور مهاجرتی رئیس‌جمهور این کشور رأی داد.

به گزارش ایسنا، این دادگاه تجدید نظر که در سان فرانسیسکو واقع است، دادخواست دولت آمریکا را برای نقض تصمیم یک قاضی فدرال ایالت هاوایی علیه دستور مهاجرتی ترامپ رد کرد.

دادگاه تجدیدنظر حکم قاضی فدرال هاوایی را تایید کرده که گفته بود که منع مهاجرتی دولت دونالد ترامپ تبعیض علیه مسلمانان است. در بخشی از حکم دادگاه آمده است: یک ناظر معقول این فرمان را علیه یک دین خاص می‌بیند.

دولت ایالات متحده در دفاع از فرمان مهاجرتی خبرساز ترامپ اصرار داشت که این فرمان علیه یک دین خاص نیست.

یک ماه پیش، دولت آمریکا در واکنش به رأی مشابه یک دادگاه تجدیدنظر ریچموند علیه فرمان مهاجرتی دونالد ترامپ، خواستار بررسی این رأی در دیوان عالی ایالات متحده شده بود. دیوان عالی بالاترین مرجع قضایی آمریکاست.

یکی از نخستین اقدامات دونالد ترامپ پس از شروع دوره ریاست جمهوری، صدور فرمانی اجرایی بود که سفر اتباع هفت کشور از جمله ایران را به آمریکا به مدت ۹۰ روز متوقف می‌کرد.

به گزارش بی.بی.سی، این فرمان که جوانب حقوقی آن به خوبی در نظر گرفته نشده بود، در دادگاه‌های ایالتی به چالش کشیده و نقض شد. با این حال، رئیس‌جمهور آمریکا در تلاش برای حفط ممنوعیت‌های موردنظر خود، دستور تجدیدنظرشده‌ای در ماه مارس صادر کرد.

در دستور جدید، تعداد کشورهای مشمول ممنوعیت صدور ویزا به شش کاهش می‌یافت و افرادی هم که ویزای معتبر آمریکا داشتند از ممنوعیت ورود مستثنی می‌شدند.

با وجود این در اواسط مارس (اواخر اسفند) گذشته، دریک واتسون، قاضی دادگاهی فدرال در ایالت هاوایی دستور تازه مهاجرتی رئیس‌جمهور آمریکا را نیز در سراسر این کشور معلق کرد.

این دومین بار بود که دستور مهاجرتی دولت ترامپ که کشورهای عمدتا مسلمان را هدف می‌گیرد، در دادگاه‌ها معلق می شد.

احکام دادگاه های فدرال، در حوزه صلاحیت قضایی آنها در سراسر ایالات متحده نافذ است.


منبع: عصرایران

اقامت دیپلمات ها و تاجران خارجی در هتل لوکس ترامپ در واشنگتن

بسیاری از ناظران معتقدند شلوغی هتل تازه تاسیس ترامپ در واشنگتن طبیعی نیست و بخش بزرگی از آن به منظور تلاش برای کانال زدن با کاخ سفید و دولت جدید آمریکاست.

استقبال از سوییت ها و اتاق های هتل بین المللی ترامپ در شهر واشنگتن دی سی آمریکا برای رییس جمهور جدید آمریکا یک پرونده اتهامی شد.

به گزارش عصر ایران  دادستان های کل منطقه واشنگتن دی سی و ایالت مریلند با شکایت علیه دونالد ترامپ فعالیت های هتل بین المللی ترامپ را مغایر با قانون اساسی آمریکا دانسته اند.

همچنین برخی نمایندگان حزب دموکرات خواستار تحقیق از سوءاستفاده خانواده ترامپ از این هتل شده اند.

منتقدان می گویند بسیاری از دیپلمات ها و شرکای تجاری خارجی برای اینکه بتوانند راهی به دورن کاخ سفید و دولت ترامپ باز کنند، در این هتل اقامت می کنند و با پرداخت پول به این هتل تلاش می کنند با دولت جدید آمریکا لابی کنند.

رسانه های آمریکایی اعلام کرده اند در صدر دولت های خارجی که علاقه زیادی به هتل بین المللی ترامپ دارند، دیپلمات ها و کارآفرینانی از عربستان سعودی هستند.

یک سوئیت مجلل هتل ۵ ستاره ترامپ در واشنگتن

اقامت دیپلمات ها و تاجران خارجی در هتل لوکس ترامپ در واشنگتن

دولت عربستان سعودی تلاش دارد رابطه ای نزدیک با دولت ترامپ برقرار کند و به همین خاطر در جریان سفر اخیر رییس جمهور آمریکا نیز هدایای بسیار باارزش و گران قیمتی را تقدیم رییس جمهور آمریکا و خانواده اش کرده است.

هتل بین المللی ترامپ سال گذشته و همزمان با به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در محله ای مرکزی در شهر واشنگتن دی سی و خیابانی نزدیک به کاخ سفید افتتاح شد.

 تمام کارهای ساخت و بازگشایی این هتل از سوی ایوانکا ترامپ دختر بزرگ دونالد ترامپ انجام شد، اما به خاطر حضور ایوانکا در کاخ سفید، هم اکنون کار اداره این هتل بزرگ بین المللی با دونالد جونیور و اریک ترامپ دو پسر بزرگ دونالد ترامپ است.

دو پسر بزرگ ترامپ از زمان ریاست جمهوری پدرشان و همزمان با حضور ایوانکا و جارد کوشنر دختر و داماد بزرگ ترامپ در کاخ سفید، عملا کنترل و اداره امپراتوری مالی بزرگ پدرشان را به دست گرفته اند.

دادستان های ایالتی مریلند و واشنگتن دیروز پرونده جدیدی را علیه دونالد ترامپ باز کرده و از او به اتهام فعالیت های تجاری موازی گسترده همزمان با ریاست جمهوری و دریافت پول در قالب این فعالیت ها از دولت های خارجی به دادگاه شکایت کرده اند.

هتل بین المللی ترامپ نقش مرکزی در کانون این فعالیت ها دارد چون بنا به گفته کارل رسین دادستان کل واشنگتن دی سی: دولت های خارجی مشغول خرج کردن پول در هتل ترامپ در واشنگتن هستند تا لطف رئیس‌جمهور ایالات متحده را جلب کنند.”

به گفته این دادستان آمریکایی تنها برای یک نمونه دولت پادشاهی عربستانی سعودی، که کشورش مراوده‌های تجاری و سیاسی با رئیس‌جمهور دارد، تا هم اکنون صدها هزار دلار در هتل ترامپ خرج کرده است.”

نمایی از محوطه “بار” هتل بین المللی ترامپ در واشنگتن

اقامت دیپلمات ها و تاجران خارجی در هتل لوکس ترامپ در واشنگتن

دو دادستان کل مریلند و واشنگتن دی سی در شکواییه خود به بندی از قانون اساسی استناد کرده اند که بر اساس آن هیچ مقام دولت فدرال مجاز نیست از یک دولت خارجی پول یا هدیه دریافت کند. این دو دادستان دونالد ترامپ را به نقض آشکار قانون اساسی متهم کرده اند.

از سوی دیگر یک نماینده دموکرات کنگره نیز همزمان با شکایت دادستان های مریلند و واشنگتن در صفحه توییتر خود خواستار تشکیل یک کمیته تحقیق از سوی  کنگره برای بررسی فعالیت های مالی و تجاری خانواده رییس جمهور آمریکا و نیز اتهام دریافت پول از دولت های خارجی ازطریق هتل بین المللی ترامپ در واشنگتن دی سی شد.

به گزارش وب سایت “هیل” خانم “شیلا جکسون لی” عضو دموکرات کمیته قضایی مجلس نمایندگان آمریکا در توییتر خود نوشت: در این مورد یک دادخواست از سوی دادستان های واشنگتن دی سی و مریلند تنظیم و ارایه شده است. اکنون زمان آن فرا رسیده که کمیته قضایی مجلس نمایندگان هم در این باره تحقیق کند.”

گفتنی است در هفته ها و ماه های گذشته شلوغی مهمانان هتل تازه تاسیس ترامپ در واشنگتن دی سی، توجه ها را به خود جلب کرده است. بسیاری معتقدند این شلوغی طبیعی نیست و بخش بزرگی از آن به منظور تلاش برای کانال زدن با کاخ سفید و دولت جدید  آمریکاست.

در حالی که بسیاری از دیگر هتل های شهرهای واشنگتن دی سی و ایالت همجوار آن یعنی مریلند در چند ماه گذشته از کسادی بازار و بی مشتری بودند اتاق ها و سوییت هایشان نالانند، اما شلوغی هتل لوکس و تازه تاسیس ترامپ در نزدیکی کاخ سفید برای بسیاری از ناظران غیر عادی است.

اقامت دیپلمات ها و تاجران خارجی در هتل لوکس ترامپ در واشنگتن

 


منبع: عصرایران

بارش باران در ۵ استان/ دمای هوای تهران ۴۰ درجه می شود

 کارشناس سازمان هواشناسی از بارش باران در ۵ استان کشور از عصر امروز خبر داد.

فریبا گودرزی در گفت و گو با میزان، اظهار داشت: همانند روزهای گذشته تا ساعات عصرگاهی جوی آرام و آسمان آبی برای کشور پیش بینی می شود. البته در ساعات بعد از ظهر بارش های موسمی هند و پاکستان(مانسون) روی سیستان وبلوچستان تاثیر گذاشته و در جنوب این استان شاهد رگبار پراکنده باران خواهیم بود. 

وی ادامه داد: با ورود موج عمیق به نیمه شمالی کشور، امروز در سواحل دریای خزر شاهد بارش باران خواهیم بود. این بارش ها در اردبیل و آذربایجان شرقی در اواخر روز رخ می دهد. 

کارشناس سازمان هواشناسی  تاکید کرد: امروز اندکی  در مناطق شمالی کاهش دما رخ می دهد و تا ۴ درجه از گرمای هوا کاسته می شود اما از فردا بار دیگر روند افزایش دما در کشور رخ می دهد. 

گودرزی در مورد هوای تهران گفت: تا روز پنج شنبه  میزان گرما در تهران به ۴۰ درجه بالای صفر می رسد.برای فردا عصر،وزش باد شدید در پایتخت دور از انتظار نیست.  این در حالی است که دمای هوای خوزستان به ۵۰ درجه می رسد. 


منبع: عصرایران

برای بچه ها کار نتراشیم

عصرایران – فصل تابستان رسیده و مدارس تعطیل شده اند. فرصتی شده تا خارج از مدرسه، بچه ها بازی کنند شادی کنند صبح ها را به اختیار خود هر زمانی که دوست داشتند از خواب بیدار شوند روز خود را آن طور که دوست دارند برنامه ریزی کنند وکارهایی را علاقه دارند انجام دهند.

با کلاس های زیاد و نامرتبط، وقت بچه ها را پر نکنیم. اگر بچه ها علاقه ای دارند آنها را به کلاس هایی که خود دوست دارند بفرستیم نه اینکه سعی کنیم با کلاس های مختلف، همه ساعت های وقت آنها را پر کنیم.


منبع: عصرایران

راز قتل پسر ایرانی در هتل متروکه ژاپن

 بدنبال کشف جسد خونین پسر ایرانی در هتل متروکه‌ای واقع در شهر «ناگویا»ی ژاپن و به دنبال شکایت خانواده‌اش دردادسرای جنایی تهران، بازپرس جنایی برای شناسایی ودستگیری عامل یا عاملان جنایت به پلیس بین‌الملل- اینترپل- مأموریت داد دراین باره تحقیق کنند.

ایران نوشت: رازاین جنایت هولــــناک صبح ۲۰ فروردین امسال و هنگامی فاش شد که دو دختر دوچرخه‌سوار هنگام عبور از خیابانی در شهر ناگویا، متوجه لکه‌های خونی شدند که در کنار هتلی قدیمی روی زمین ریخته بود. آنها از سر کنجکاوی وارد هتل متروکه شدند و با ردگیری قطره‌های خون ناگهان با جسد خون آلود پسر جوانی روبه‌رو شدند.آنها که بشدت ترسیده بودند وحشتزده خود را به پلیس رسانده و موضوع را گزارش کردند. دقایقی بعد نیز کارآگاهان و کمیسر جنایی راهی محل موردنظر شدند و به تحقیق دراین باره پرداختند.

قربانی ناشناس

در تحقیقات مقدماتی مشخص شد جسد ناشناس متعلق به پسرجوان خارجی است که حدود یک هفته قبل با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده است. با آنکه جسد دچار فساد نعشی شده بود، اما مأموران در ادامه بررسی‌ها مطمئن شدند قربانی ماجرا یک ایرانی تبار است. بدین ترتیب کارآگاهان پلیس برای شناسایی قربانی وارد عمل شدند. تا اینکه دریافتند یک هفته قبل دوستان پسرجوانی به نام کاوه، از ناپدید شدن ناگهانی‌اش خبرداده بودند.

 از آنجا که احتمال می‌رفت جسد کشف شده متعلق به کاوه باشد، با خانواده او در ایران تماس گرفته و خواسته شد اثر انگشت پسرشان را برای پلیس ژاپن ارسال کنند. خانواده‌اش نیز پس از هماهنگی‌های قانونی، اثر انگشت پسر جوان را برای پلیس دولت ژاپن ارسال کرده و بدین‌ترتیب هویت مقتول شناسایی شد.

ارسال جنازه به ایران

پس از افشای هویت مقتول، کارآگاهان جنایی ژاپن تحقیقات خود را برای کشف راز این جنایت هولناک آغاز کردند. از سوی دیگر جسد مقتول به درخواست اولیای دم به ایران ارسال شد.

مادر مقتول در این باره به خبرنگار جنایی «ایران» گفت: «برادرم در ژاپن هتل داشت و پسرم هم برای کار راهی ژاپن شده بود. من ۴ سال کاوه را ندیده بودم و تنها از طریق فضای مجازی با او درارتباط بودم.

۱۳ فروردین امسال که به خانه آمدیم، کاوه با خواهرش که درخانه بود تماس گرفت.آنها در حال صحبت با هم بودند که خیلی ناگهانی تماس تلفنی‌شان قطع شد. دو روز بعد از این ماجرا دختر مورد علاقه پسرم که فیلیپینی بود با دخترم تماس گرفته و گفته بود که کاوه از دو روز قبل ناپدید شده و از او بی‌خبر است.به دنبال اطلاع از این ماجرا، با نگرانی از برادرم و دوستان کاوه که در ناگویا بودند درخواست کمک کردیم. اما ۵ روز بعد از تماس دوست فیلپینی کاوه، با دختر و پسرم در ایران تماس گرفت و خواهان ارسال اثر انگشت کاوه شدند. 

آنها هم پس از طی مراحل قانونی اثر انگشت را ارسال کردند. بعد هم متوجه شدیم پسرم چند روز قبل کشته شده است.البته پلیس جنایی ژاپن سه فیلپینی را به عنوان مظنون در این جنایت بازداشت کرده است. اما احتمال می‌دهیم دختر مورد علاقه پسرم و دو نفر از دوستان کاوه که بیش از یک میلیارد تومان به پسرم بدهکار بودند، عاملان این جنایت باشند که امیدواریم پلیس ازآنها بخوبی تحقیق کند تا خون پسرم پایمال نشود.

پس از انتقال جسد به ایران، خانواده کاوه دیروزبا حضور در دادسرای جنایی تهران، ضمن تسلیم شکایت، خواستار رسیدگی به پرونده جنایت شدند. بدین ترتیب بازپرس جنایی، از پلیس بین‌الملل -اینترپل-خواست دراین باره به دقت تحقیق ونتایج تحقیقات را به دادسرای جنایی تهران ارسال کنند.


منبع: عصرایران

۵ قانون چربی سوزی سریع

کاهش وزن ساده است: اگر میزان کالری های مصرفی شما کمتر از کالری های سوزانده شده باشد، روند کاهش وزن را شاهد خواهید بود.

سبک زندگی کم تحرک و پرخوری
از جمله عوامل موثر در ابتلا به چاقی و اضافه وزن محسوب می شوند. در حقیقت، چاقی
به یکی از مشکلات اصلی دنیای مدرن امروز مبدل شده است.

به گزارش گروه سلامت عصر ایران
به نقل از “منز فیتنس”، گسترش چاقی سبب شده تا روش های مقابله با آن و
کاهش کیلوهای اضافی بدن نیز بیش از هر زمان دیگر محبوب شوند. اما برای چربی سوزی
سریع باید چند قانون مد نظر قرار بگیرند که در ادامه به آنها اشاره می شود.

کالری بیشتری نسبت به کالری
مصرفی بسوزانید

5 قانون چربی سوزی سریع

کاهش وزن ساده است: اگر
میزان کالری های مصرفی شما کمتر از کالری های سوزانده شده باشد، روند کاهش وزن را
شاهد خواهید بود. اما همچنان افراد بسیاری به میزان غذایی که می خورند و میزان
کالری های سوزانده شده توجهی ندارند. بهتر است از حدس زدن دست بردارید و برنامه
خورد و خوراک خود را ثبت کنید. محاسبه دقیق میزان کالری های مصرفی و سوزانده شده
ممکن است موجب شگفتی شما شود.

مصرف کالری های روزانه خود را
به میزان ۵۰۰ کالری کاهش دهید، که در حدود یک وعده غذایی است. البته، نیازی نیست
یک وعده غذایی روزانه مانند شام را به طور کامل حذف کنید، بلکه می توانید اندازه
وعده های غذایی خود را کوچک کرده و کربوهیدارت ها را محدود کنید. مواد غذایی
فرآوری شده و غذاهای کم ارزش مصرفی شما نخستین گزینه هایی هستند که باید حذف شوند.

پروتئین بیشتری مصرف کنید

5 قانون چربی سوزی سریع

از میان تمام مواد غذایی
مصرفی شما، آنهایی که از محتوای پروتئین بالا برخوردار هستند، مهم‌ترین گزینه ها
برای از دست دادن چربی محسوب می شوند. نخست، پروتئین احساس سیری را برای مدت زمانی
طولانی‌تر در شما ایجاد می کند که از پرخوری و مصرف میان وعده ها پیشگیری می کند.
دوم، مواد غذایی سرشار از پروتئین کالری سوزی در طول روز را تقویت می کنند زیرا
گوارش پروتئین نسبت به کربوهیدارت یا چربی به انرژی بیشتری نیاز دارد. سوم، هنگامی
که با تمرینات قدرتی همراه باشد، یک رژیم غذایی با محتوای پروتئین بالا از کاهش
توده عضلانی که ممکن است در نتیجه کاهش ناگهانی کالری های مصرفی رخ دهد، پیشگیری
می کند.

به ازای هر پوند (۴۵۳ گرم)
از وزن خود حداقل یک گرم پروتئین مصرف کنید و پروتئین را از منابع کامل مانند گوشت
های بدون چربی، تخم مرغ، ماهی، و پودرهای پروتئین تامین کنید.

چربی های سالم بیشتری مصرف
کنید

5 قانون چربی سوزی سریع

چربی موجود در مواد غذایی
لزوما به چربی اطراف دور کمر شما اضافه نمی کند. چربی های حیوانی، کره واقعی، روغن
نارگیل، مغزهای خوراکی، روغن زیتون و آووکادو به کاهش احساس گرسنگی و حفظ تولید
بهینه تستوسترون کمک می کنند.

چربی های سالم بیشتری مصرف
کنید و میزان مصرف کربوهیدارت ها، که می تواند افزایش ناگهانی قند خون و افزایش
سطوح انسولین را موجب شده و به ذخیره چربی بیشتر منجر شود را کاهش دهید. حداقل ۲۵
درصد از کالری های مصرفی خود را از منابع چربی خوب تامین کنید و از چربی های ترانس
مصنوعی که با مشکلات سلامت مختلف مانند بیماری قلبی پیوند خورده اند، دوری کنید.

قوی‌تر شوید

5 قانون چربی سوزی سریع

بسیاری از مردم همچنان فکر
می کنند که عامل کلیدی در چربی سوزی تمرینات کاردیو است. در شرایطی که تمرینات کاردیو
به سوزاندن کالری کمک می کنند، اما با رشد عضلات زیر چربی هیچ کاری ندارد. تمرینات
کاردیو بیش از اندازه به همراه کمبود کالری می تواند موجب از دست دادن عضله و
تضعیف شما شود.

حتی زمانی که هدف شما کوچک‌تر
شدن است، همچنان نیازمند کار با وزنه و افزایش قدرت خود هستید. کار با وزنه به حفظ
و حتی افزایش توده عضلانی کمک می کند و ترکیب بدن را بهبود می بخشد. پس در کنار
تمرینات کاردیو از کار با وزنه و انجام تمرینات قدرتی غافل نشوید.

حداقل هفت ساعت در شب
بخوابید

5 قانون چربی سوزی سریع

کمبود خواب افزایش سطوح
کورتیزول، یک هورمون استرس، را به همراه دارد که موجب ذخیره چربی در بدن می شود.
در مطالعه ای با حضور بیش از شش هزار شرکت کننده، پژوهشگران ژاپنی دریافتند که مدت
زمان خواب کوتاه‌تر با سطوح شاخص توده بدنی (BMI) بالاتر و اندازه دور
کمر بزرگتر در مردان مرتبط بوده است. کمبود خواب می تواند در بازیابی و تولید
هورمون رشد نیز اختلال ایجاد کند.

حداقل هفت ساعت خواب بی وقفه
شبانه توصیه می شود. اگر در به خواب رفتن مشکل دارید، مصرف کافئین از اواسط روز را
متوقف کنید، مصرف الکل را کنار بگذارید که کیفیت خواب را از بین می برد، و پیش از
خواب ذهن و بدن خود را با انجام فعالیت هایی مانند مدیتیشن آماده کنید.


منبع: عصرایران

از قند خون و پایین و بالای آن بیشتر بدانید!

به طور کلی، قند خون پایین یا قند خون بالا در میان افراد مبتلا به دیابت شایع است. با این وجود، آنها ممکن است افراد غیر دیابتی را نیز تحت تاثیر قرار دهند.

چه با قند خون پایین
(هیپوگلیسمی) مواجه باشید و چه قند خون بالا (هایپرگلیسمی) باید توجه داشته باشید
که هر دو حالت برای سلامت کلی انسان مضر هستند و در صورت عدم درمان می توانند
عوارض قابل توجهی را به همراه داشته باشند.

از قند خون و پایین و بالای آن بیشتر بدانید!

به گزارش گروه سلامت عصر ایران
به نقل از “نیو هلث ادوایزر”، به طور کلی، قند خون پایین یا قند خون
بالا در میان افراد مبتلا به دیابت شایع است. با این وجود، آنها ممکن است افراد
غیر دیابتی را نیز تحت تاثیر قرار دهند. در ادامه با تفاوت های هیپوگلیسمی و هایپرگلیسمی
و نشانه ها یا علامت های اولیه آنها بیشتر آشنا می شویم.

تعریف

قند خون پایین

قند خون پایین یا هیپوگلیسمی
یک رویداد مکرر است که می تواند به کیفیت زندگی افراد مبتلا به دیابت و خانواده
های آنها آسیب وارد کند. هیپوگلیسمی با سطوح قند خون پایین‌تر از چهار میلی مول در
لیتر، با یا بدون نشانه، تعریف می شود.

قند خون بالا

قند خون بالا یا هایپرگلیسمی
با سطوح قند خون بالاتر از هفت میلی مول در لیتر در حالت ناشتا یا پیش از یک وعده
غذایی، یا بالای ۱۰ میلی مول در لیتر دو ساعت پس از یک وعده غذایی تعریف می شود.
هنگامی که میزان انسولین در خون کافی نیست، هایپرگلیسمی می تواند رخ دهد زیرا به
دلیل کمبود انسولین، گلوکز خون نمی تواند وارد سلول ها شود و تجمع آن در خون موجب
افزایش سطح قند خون می شود.

دلایل

بسیاری از موارد قند خون
پایین به دلایل زیر شکل می گیرند:

کمبود کربوهیدارت ها، نادیده
گرفتن یا به تاخیر افتادن یک وعده غذایی، یک وعده غذایی که از کربوهیدارت های کمتر
نسبت به آن چه نیاز است، سود می برد یا خطا در شمارش کربوهیدارت های مصرفی

مصرف الکل بدون مصرف غذا

ورزش بیش از اندازه، چه از
نظر شدت و چه از نظر مدت زمان

استرس روانی یا جسمانی

خطار در دوز یا برنامه مصرف
انسولین یا دیگر داروهای دیابت

دلایل اصلی شکل گیری قند خون
بالا شامل موارد زیر می شوند:

استرس روانی، مانند سوگ،
حضور در شغلی جدید، یا جابجایی

استرس جسمانی، مانند عمل
جراحی یا بیماری

مصرف برخی داروها مانند
کورتیزون

رژیم های غذایی با محتوای
بیش از اندازه بالای کربوهیدارت ها

عدم فعالیت جسمانی

داروی ناکافی ضد دیابت یا
خطا در میزان انسولین دریافتی یا یک دوز از دست رفته

نشانه ها

نشانه های قند خون پایین می
توانند از فردی به فرد دیگر متفاوت باشند:

مشکل در انجام وظایف روزانه

کاهش هماهنگی

دشواری در تمرکز

تعریق

نبض سریع

لرزش، سرگیجه، ضعف

سردرد

تاری دید

برخی افراد ممکن است متوجه
نشانه های قند بالا نشوند. با این وجود، از جمله نشانه های آن می توان به موارد
زیر اشاره کرد:

خستگی افزایش یافته

دشواری در تمرکز

سرگیجه

خواب آلودگی

سردرد

تاری دید

تحریک پذیری

تشنگی شدید

افزایش دفع ادرار

کاهش وزن ناخواسته

گرسنگی بیش از حد

عوارض

اگر نشانه های هیپوگلیسمی را
بیش از اندازه نادیده بگیرید ممکن است هوشیاری خود را از دست بدهید، زیرا مغز
نیازمند گلوکز برای ارائه عملکرد درست است. شما باید نشانه ها و علامت های قند خون
پایین را به سرعت مورد توجه قرار دهید زیرا عدم درمان هیپوگلیسمی می تواند به
موارد زیر منجر شود:

سردرگمی شدید و گم گشتگی

بیهوشی

تشنج

کما

مرگ

هایپرگلیسمی درمان نشده می
تواند عوارض بلند مدت را موجب شود که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:

رتینوپاتی دیابتی، یا آسیب
رگ های خونی شبکیه چشم، به طور بالقوه به نابینایی منجر می شود

آب مروارید، یا کدر شدن عدسی
چشم

مشکلاتی در پاها

عفونت های دندان و لثه

مشکلات استخوان و مفاصل

مشکلات پوستی

آسیب عصبی (نوروپاتی)

بیماری قلبی عروقی

آسیب کلیوی یا نارسایی کلیوی

هیپوگلیسمی در برابر
هایپرگلیسمی: چگونه بر آنها غلبه کنیم؟

درمان هیپوگلیسمی

اگر با قند خون پایین مواجه شدید،
یکی از گزینه های زیر را مصرف کنید:

چهار تا شش آبنبات (بدون قند
نباشند)

قرار دادن یک قاشق غذاخوری
عسل زیر زبان تا هرچه سریع‌تر در جریان خون جذب شود

۴ اونس (۱۱۸ میلی لیتر) آب
میوه

۸ اونس (۲۳۶ میلی لیتر) شیر
بدون چربی

۴ اونس (۱۱۸ میلی لیتر)
نوشابه (بدون قند نباشد)

سه یا چهار قرص گلوکز

یک تیوب ژل گلوکز

پس از مصرف خوراکی حاوی قند،
قند خون خود را پس از گذشت ۱۵ دقیقه دوباره اندازه گیری کنید. اگر قند خون همچنان
زیر هفت میلی مول در لیتر است، وعده ای دیگر از یکی از گزینه های فهرست شده در
بالا را مصرف کنید و این کار را تا زمانی که سطح قند خون به حالت عادی بازگردد،
ادامه دهید.

چه زمانی بیهوش می شوید؟

قند خون پایین می تواند به
بیهوش شدن ناگهانی فرد منجر شود. اگر چنین شد، فردی دیگر باید تزریق گلوکز را
انجام دهد. گلیکوژن یک داروی تجویزی است که قند خون را افزایش می دهد و برخی افراد
ممکن است در موارد هیپوگلیسمی شدید به آن نیاز داشته باشند. بر همین اساس، این که
اعضای خانواده یا دوستان نزدیک شما از چگونگی تزریق گلوکز آگاهی داشته باشند،
اهمیت دارد. اگر با فردی مواجه شدید که یک واکنش هیپوگلیسمی شدید دارد با اورژانس
تماس بگیرید یا وی را به نزدیک‌ترین بیمارستان انتقال دهید.

درمان هایپرگلیسمی

درمان های خانگی

پزشک شما ممکن است درمان های
زیر را پیشنهاد دهد:

ورزش اغلب یک روش موثر برای
کنترل قند خون محسوب می شود، اما اگر در صورت مشاهده کتون ها در ادرار از انجام
ورزش خودداری کنید. ورزش ممکن است سطوح قند را هر چه بیشتر افزایش دهد.

بر اساس تجویز پزشک داروهای
خود را مصرف کنید.

یک برنامه غذایی دقیق به کم
غذا خوردن و پرهیز از مصرف محصولات شیرین کمک می کند.

بر اساس دستور پزشک سطوح قند
خون خود را زیر نظر داشته باشید و در صورت ابتلا به بیماری یا نگرانی درباره قند
خون پایین یا قند خون بالا این کار را با تکرر بیشتر انجام دهید.

دوزهای انسولین را تنظیم
کنید تا هایپرگلیسمی کنترل شود.

درمان های اورژانسی

اگر با نشانه ها و علامت های
قند خون بالا مواجه هستید ممکن است به اورژانس انتقال داده شوید. روند درمان در
این بخش به طور معمول شامل:

جایگزینی مایعات چه به صورت
خوراکی یا تزریقی تا زمان هیدارته شدن مجدد. مایعات جایگزین آن چیزی می شوند که به
واسطه دفع ادرار بیش از حد از دست داده اید و به رقیق کردن قند اضافی در خون کمک
می کند.

جایگزینی الکترولیت از طریق
سیاهرگ ها به منظور کمک به عملکرد عادی قلب، عضلات، و سلول های عصبی.

انسولین درمانی به صورت درون
وریدی برای معکوس کردن فرآیندهایی که موجب تجمع کتون ها در خون شده اند.

پس از بازگشت سطح قند خون به
حالت عادی پزشک آنچه موجب تحریک هایپرگلیسمی شده است را مد نظر قرار خواهد داد و
با توجه به شرایط ممکن است به درمان بیشتر نیاز داشته باشید.


منبع: عصرایران

عباس عبدی: ضرورت حمایت از قطر در برابر عربستان

عباس عبدی روزنامه‌نگار و تحلیلگر در روزنامه اعتماد نوشت: از هنگامی که عربستان علیه قطر شمشیر را از رو بست، برخی از تحلیلگران داخلی به این نکته اشاره کردند که نباید در این مجادله عربی دخالت کنیم و باید کنار بایستیم.

به نظر می‌رسد که این ذهنیت به علل گوناگون خلاف منافع ملی کشور است، و معلوم نیست این تحلیلگران که اتفاقا تعدادشان کم هم نبود، بر چه مبنایی این حکم را صادر می‌کنند؟ اول از همه پذیرش موضوعی به نام جامعه عرب از طرف ایران و هیچ کشور دیگری به عنوان موجودیتی که جانشین موجودیت ملی یک کشور شود قابل قبول نیست. 

در واقعیت امر کشوری به نام اتحادیه عرب نداریم که دخالت در امور آن مترادف دخالت در امور داخلی یک کشور محسوب شود. چرا که کشورهای عربی خودشان بیش و پیش از دیگران چنین مفهومی را زیر پا گذاشته‌اند. آنان بودند که از تهاجم نظامی ایالات متحده و سایر متحدانش علیه عراق استقبال کردند.

همانان بودند که از حمله به لیبی دفاع کردند. آن‌قدر که دولت‌های عربی از مردم مظلوم عرب کشته‌اند، هیچ دشمنی از آنان نکشته است. چیزی جز زبان و تا حدی دین مشترک میان آنان وجود ندارد. فقیرترین کشورهای جهان میان اعراب هستند (یمن، سومالی و…) و ثروتمندترین نیز میان آنان هستند (قطر و امارات و…). البته ایران و هیچ کشور دیگری مانع از همکاری‌های منطقه‌ای میان کشورها نخواهد بود، حتی باید از آن استقبال هم کرد. ولی سلطه‌جویی عربستان سعودی به نام وحدت عربی و کشور عربی، شعار پوچ و توخالی است.

هیچ کشور دیگری نیز اقدامات مبتنی بر این ایده توخالی را در صورت تعارض با منافع ملی‌اش نمی‌پذیرد. شعاری که زمانی جمال عبدالناصر آن را سر داد، بعدها حزب بعث و صدام‌حسین پرچم وحدت عربی را برداشتند، سپس قذافی خود را داعیه‌دار آن دانست و همه این منادیان وحدت عربی نه تنها عامل تشتت و دشمنی اعراب شدند، بلکه خودشان نیز قربانی این توسعه‌طلبی‌ها شدند. وحدت عربی و امت عربی، هر از گاهی شعار پوششی توسعه‌طلبی یکی از کشورهای عربی است. در گذشته مصر و سپس عراق و اکنون عربستان سعودی.

از زاویه دیگر موازنه قوای منطقه‌ای کلید ثبات منطقه است.

این موازنه قوا از خلال اتحادهای نوشته و نانوشته منطقه‌ای و جهانی به دست می‌آید. اگر این اتحادها نباشند، کشورهای کوچک، به سرعت از سوی قدرت‌های برتر بلعیده می‌شوند. وقتی که صدام حسین کویت را اشغال کرد، کجا بود وحدت عربی؟ به جای شعارهای توخالی وحدت عربی، این ایالات متحده بود که به همراه پیروانش وارد میدان شد و صدام حسین را با خفت و خواری از کویت بیرون کرد. 

اگر قرار است که به نام وجود اتحاد عرب سایر کشورها ساکت بنشینند، تاکنون عراق، مثل آب خوردن، کویت و قطر و بحرین و امارات را یک لقمه کرده بود. حتی می‌توانست حساب عربستان و عمان را نیز برسد. طبیعی است که در چنین شرایطی ایران هیچگاه سکوت نمی‌کرد. حتی اگر ایالات متحده وارد جنگ کویت نمی‌شد، ایران چاره‌ای نداشت جز اینکه خودش وارد میدان شود.

هیچگاه یک کشور اجازه نمی‌دهد که موازنه قوا در همسایگی آن از میان برود. اگر در غرب آفریقا یا امریکای لاتین یا آسیای جنوب شرقی چنین اتفاقاتی رخ دهد چندان به ما ربطی ندارد ولی به هم خوردن موازنه قوا در خلیج فارس و در اطراف ایران غیرقابل قبول است. مهم‌ترین دلیل حضور ایران در سوریه نیز همین امر است. ترکیه و عربستان درصدد بودند تا با سرنگون کردن حکومت سوریه موازنه را در عراق و سپس در کل منطقه به نفع خود تغییر دهند، ولی هیچ کشور مستقل و ذینفعی اجازه چنین اقدامی را علیه خود نمی‌دهد، حتی اگر هزینه داشته باشد. هزینه‌هایش در برابر منافعش قابل پذیرش است.

بنابراین عربستان باید صریح و آشکار متوجه شود که ایران نه تنها در برابر فشار بر قطر، بلکه در برابر هر فشاری به کویت، بحرین و امارات متحده و… نیز منفعل نخواهد بود. از نظر ما اینها ۶ کشور با منافع متفاوت هستند. هویت حقوقی آنان برابر است و هرگونه تعرض به خاک و امنیت یکی از آنها، در صورتی که موازنه قوا را به ضرر ایران به هم بزند، باید با پاسخ مناسب مواجه شود.

در غیر این صورت همه کشورهای کوچک تحت شرایط سختی قرار خواهند گرفت و چاره‌ای جز تبعیت از کشور زورگو نخواهند داشت، و چنین وضعی منافع ملی ایران را در مخاطره قرار خواهد داد.

خلاصه کلام اینکه از نظر ایران فرقی میان قطر با عراق، با آذربایجان و افغانستان وجود ندارد.

چیزی به نام اتحادیه کشورهای عربی را که مانع دفاع از منافع ایران باشد به رسمیت نمی‌شناسیم. مساله ایران حفظ منافع ملی آن و دفاع از ثبات و آرامش در منطقه در کنار همزیستی مسالمت‌آمیز است. کشورهایی که به نام عربی خود را معرفی می‌کنند خودشان هیچ رحمی به یکدیگر ندارند، چرا باید ایران و سایر کشورها چنین موجودیت خیالی را به رسمیت بشناسند. بنابراین باید از قطر در برابر توسعه‌طلبی‌های عربستان حمایت کرد.

ولی کیفیت و شیوه‌های حمایت بحث دیگری است که برعهده کارشناسان این حوزه است. بنابر این مساله در جزییات نیست بلکه در منطق کلی این ذهنیت نادرست است.


منبع: عصرایران

قالیباف در آخرین ماههای شهرداری اش،مردم تهران را بدهکارتر کرد

طی دو روز گذشته عده‌ای از شهروندان که تصور می‌کردند خط هفت مترو تهران مانند سایر خطوط از ساعات اولیه صبحگاه به مسافران خدمت‌رسانی می‌کند، با مراجعه به ایستگاه‌هایی که مورد بهره‌برداری قرار گرفته، با کرکره بسته ورودی مترو روبه‌رو شدند و تصاویری از این وضعیت نیز در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد. 

به گزارش دنیای اقتصاد،  هفت ایستگاه افتتاح شده از مجموع ۱۹ ایستگاه واقع در قطعه ۲۲ کیلومتری خط هفت مترو که روز شنبه بهره‌برداری شد، تنها در بازه سه ساعته ۱۰ تا ۱۳ که جزو ساعات متعارف شروع و پایان کار نبوده در حال فعالیت است. 

هر چند شرکت بهره‌برداری مترو در اطلاعیه‌ای همزمان با مراسم افتتاح این موضوع را رسانه‌ای کرده بود، اما بسیاری از شهروندان از کیفیت بهره‌برداری خط هفت مطلع نبودند و به همین خاطر از تعطیلی بی‌وقت ایستگاه‌ها غافلگیر شدند. غافلگیری دوم مسافران در خط جدید مترو از زمان انتظار بسیار زیاد در ایستگاه نشات گرفته است. 

سرفاصله قطارهای مترو در این خط طی فعالیت روزانه فعلی، ۳۰ دقیقه اعلام شده بود که عملا در دو روز گذشته، این وعده محقق نشد و مسافران باید حدود ۴۵ دقیقه برای رسیدن قطار، در ایستگاه انتظار بکشند. سرفاصله متعارف در سایرخطوط مترو تهران در ساعات پر استفاده، بین ۴ تا ۸ دقیقه است. تاثیر این زمان انتظار بالا حتی اگر برای مدت محدودی برقرار باشد، این است که مسافران خط هفت مترو یا از سفر با این ناوگان انصراف داده و ایستگاه را ترک می‌کنند یا اینکه در صورت ماندن برای استفاده از قطار، احتمال مراجعه دوباره آنها به این خط، نزدیک به صفر خواهد بود. 

 موضوع اختلاف میان هزینه‌های اعلام شده احداث خط هفت مترو توسط مدیران شهری نیز در سه روز گذشته چالش برانگیز بوده است. دو رقم ۳ هزار و ۶ هزار میلیارد تومان که به‌عنوان هزینه احداث خط هفت اعلام شده اختلاف زیادی دارد که سوال‌برانگیز است. از آنجاکه هزینه احداث هر کیلومتر خط مترو حدود ۲۲۰ میلیارد تومان است، رقم ۶ هزار میلیارد به واقعیت نزدیک‌تر به نظر می‌رسد.

اما دو سناریو درباره علت اینکه مدیرعامل شرکت مترو تهران روی رقم ۳ هزار میلیارد تومان در مراسم افتتاحیه پافشاری کرده، وجود دارد. نخست اینکه نیمی از هزینه ساخت به‌صورت تهاتر و در قالب بودجه غیرنقد پرداخت شده که با توجه به درج ردیف‌های غیرنقدی در بودجه سالانه شهرداری، این احتمال بعید است. 

طبق سناریوی دوم، مدیریت شهری نیمی از هزینه ساخت مترو را از طریق تسهیلات بانکی تامین مالی کرده و معادل ۳ هزار میلیارد تومان بر بدهی مدیریت شهری افزوده است اما از بیان شفاف این موضوع که به معنای بدهکارتر شدن شهرداری در دوره آتی است، خودداری می‌کند.


منبع: عصرایران

فیلم‌های توقیف‌شده مطرح در نقاط مختلف دنیا

– رضا فرج‌پور: همین چندروز پیش بود که یک‌سری از سایت‌ها و رسانه‌های خاص در مورد خبر فیلم‌های جدید رضا کاهانی و مسعود بخشی جنجال‌سازی کرده و وزارت ارشاد را به‌خاطر صدور مجوز فیلمسازی برای این دو فیلمساز مورد انتقاد قرار داده بودند. این رسانه‌ها با ذکر این‌که آخرین فیلم رضا کاهانی توقیف شده و مسعود بخشی هم همان فیلمسازی است که فیلمش «یک خانواده محترم» دو‌سال پیش با نمایش در جشنواره کن جنجال‌ساز شد، ممنوعیت طولانی مدت و به خواسته برخی‌هاشان همیشگی این فیلمساز را خواسته و بابت توجه‌نکردن ارشاد به این مسأله انتقادات تند و زهرآگینی را به عمل آورده بودند.

چنین نگاهی اگر قرار بود در تاریخ صد ساله سینما فرصت و مجال سیاست‌گذاری داشته باشد، آن وقت جهان سینما از بسیاری از نوابغش محروم می‌ماند. توقیف یک فیلم اتفاقی عجیب و کمیاب نیست و بسیاری از فیلمسازان با این مسأله در دوران کاری‌شان دست به گریبان بوده‌اند. اما نکته در این است که چنین قضیه‌ای هیچ‌گاه مجوزی برای حتی فاشیستی‌ترین دیدگاه‌ها هم نبوده، تا جلوی ادامه کار آنها را بگیرند. فیلمساز حتی در صورت عامدانه‌بودن تخلفاتش با توقیف‌شدن فیلمش تاوانش را پس داده؛ و پرونده فیلم جدید او ربطی به توقیف فیلم قبلی ندارد…

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

اگر فیلم‌های توقیف‌شده در نقاط مختلف جهان را پیش‌چشم آورید، می‌بینید که چه آدم‌ها و چه کارگردانان بزرگی در تاریخ سینما در میان آنها مشاهده می‌شود. فیلمسازانی که فیلم‌های جنجالی و بحث‌برانگیزشان به‌خاطر مسائلی چون جنسیت، خشونت، مذهب، سیاست، نژادپرستی، موادمخدر و… به محاق رفته است.

این مسأله را می‌شود از یک زاویه دیگری نیز نگریست. گاه سانسور و توقیف یک فیلم می‌تواند به دلیل هراس حاکمان از قدرت و تاثیرگذاری رسانه قدرتمندی چون سینما باشد. سیاست‌گذاران در برخی نقاط دنیا به مصداق ضرب‌المثل سری که درد نمی‌کند، دستمال نمی‌بندند، اگر از فیلمی احساس هراس کنند، خود را درگیر ریسک نکرده و جلوی نمایش عمومی فیلم را می‌گیرند. اگر می‌خواهید از قدرت سینما باخبر شوید، فقط کافی است به فیلم‌هایی که در مناطق مختلفی در دنیا در طول صد‌سال اخیر به خاطر اثرات رسانه‌ای که روی مردم می‌گذاشتند، توقیف شده‌اند، توجه کنید. مطلب زیر نگاهی دارد به چند فیلم شناخته‌شده که در سرزمین‌هایی به دلایلی قابل‌درک یا توجیه‌ناپذیر به محاق رفته‌اند…

 نبرد الجزیره

یک نگاه مستند- داستانگو به ماجرای تاریخی نبرد الجزایری‌ها با دولت فرانسه از اواخر ۱۹۵۰ تا اوایل ۱۹۶۰ که در فرانسه  به‌خاطر پیام اعتراض‌آمیزش به مدت ۶ سال توقیف شد. به‌دلیل ماهیت بحث‌انگیز این فیلم، اکران این فیلم تا سال‌ها در فرانسه ممنوع بود و توسط برخی از مقامات دولتی محکوم شد. دهه ۶۰ میلادی، دهه رهایی از استعمار در بسیاری از کشورهای جهان بود و این ساخته جیلو پونته کورو چنان روح زمان را در خود دارد که بسیاری از این فیلم به‌عنوان الگویی برای جنگ‌های شهری و چریکی یاد می‌کنند.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

گفته می‌شود که برخی از گروه‌ها چون یوزپلنگ‌های سیاه و ارتش آزادیخواه ایرلند از برخی از تاکتیک‌های مورد استفاده در این فیلم استفاده کرده‌اند. در تاثیرگذاری فراوان این فیلم همین نکته بس که در عین‌حال به‌عنوان فیلمی آموزشی برای تیم‌های ضدشورش نیز مورد استفاده قرار می‌گرفت. این فیلم در‌ سال ۲۰۰۳ در پنتاگون به نمایش درآمد و از تاکتیک‌های آن به‌عنوان مشکلاتی که در جنگ عراق، ارتش آمریکا با آن مواجه خواهد شد، یاد شد…


 دیکتاتور بزرگ

نخستین فیلم ناطق چارلی چاپلین یکی از عمیق‌ترین، تندوتیزترین و دیوانه‌وارترین فیلم‌های او است. کافی است داستانش را مروری گذرا کنیم: سربازی به نام چارلی که پیش از ورود به ارتش آرایشگر بوده، بر اثر سقوط هواپیما حافظه‌اش را از دست می‌دهد. او وقتی چشم باز می‌کند خود را در یک آسایشگاه روانی می‌یابد و پس از مدتی که طی آن حاکمیت کشور به دست دیکتاتوری به نام آدنوید هینکل (چارلی چاپلین) افتاده، از آن‌جا مرخص می‌شود. شهر را فقر و بیکاری فرا گرفته و مخالفان دیکتاتور به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده می‌شوند. خشم و خروش هینکل، دامن چارلی آرایشگر را نیز می‌گیرد و سربازان، مغازه سلمانی‌اش را در منطقه فقیرنشین شهر خراب می‌کنند و او را به یکی از اردوگاه‌ها می‌فرستند.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

هینکل موافقت‌نامه‌ای را با یکی دیگر از دیکتاتورها، ناپولینی امضا می‌کند و هنگام حمله به کشور همسایه، چارلی با تغییر قیافه از اردوگاه می‌گریزد. به اشتباه، چارلی را به‌جای هینکل می‌گیرند و او از این فرصت استفاده می‌کند تا خطابه‌ای در ستایش صلح و انسانیت ایراد کند. در پایان، او به‌همراه یکی از ژنرال‌های خائن به هینکل فرار می‌کند و سپس هینکل را به‌جای چارلی دستگیر می‌کنند…. فیلمی با چنین داستانی که زمان فرمانروایی نازی‌ها بر آلمان با رویکردی ضدفاشیستی نوشته و ساخته شده، طبیعی است در سرزمین‌های فاشیستی چون آلمان و ایتالیای زمان جنگ دوم جهانی توقیف شده باشد. اما توقیف دیکتاتور بزرگ منحصر به این دو کشور نبود. فیلم در بسیاری از کشورهای لاتین به خاطر این‌که جانبدارانه از آلمان حمایت می‌کردند، توقیف شد؛ تا رسیدیم به‌ سال ۱۹۴۰ که درنهایت دیکتاتور بزرگ به نمایش درآمد.


کشتار با اره‌برقی در تگزاس

این فیلم ترسناک از همان نخستین روزهای نمایش در ‌سال۱۹۷۴ در کشورهای زیادی با مهر توقیف مواجه شد و ٢۵‌سال از نخستین نمایش آن می‌گذشت که فیلم کشتار با اره‌برقی در تگزاس برای نخستین بار بدون سانسور در انگلستان به نمایش درآمد. کشتار با اره‌برقی در تگزاس با صحنه‌های سیاه‌وسفیدی شروع می‌شود که بسیار نامفهوم است. چشمان نگران پلیس و خبرنگاران به‌دنبال کسی است که قرار بعد از سال‌ها قتل و جنایت از دخمه‌اش بیرون بیاید؛ همه هراسانند و منتظر؛ تا این‌که یک نفر با ماسکی که روی صورتش زده، پله‌ها را به سمت در ورودی ترک می‌کند.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

نخستین ورسیون کشتار با اره‌برقی در تگزاس توسط  توب ‌هاپر براساس داستان واقعی برگرفته از زندگی قاتلی به اسم ادگین که لباس‌هایش را از پوست انسان‌هایی که آنها را به قتل می‌رساند، تهیه می‌کرد، ساخته شد. ادگین همیشه یک ماسک چرمی روی صورتش داشت و برای همین به صورت چرمی معروف شد. صورت چرمی سریال کیلر یا قاتل زنجیره‌ای روان‌پریشی بود که همیشه با یک چاقو در کمین انسان‌ها بود. ادگین جنایتکار مخوفی بود که زنان زیادی را به قتل رساند. البته او اره‌برقی در دست نداشت و‌ هاپر اره‌برقی را به داستان اصلی زندگی این قاتل اضافه کرد تا داستان هولناک‌تر از ماجرای واقعی‌ باشد.

کشتار با اره برقی در تگزاس در کشورهایی چون فنلاند، انگلستان، برزیل، استرالیا، آلمان، شیلی، سوئد، نروژ و ایرلند به خاطر فراوانی سکانس‌های خشونت‌آمیز اجازه نمایش پیدا نکرد. بعد از این نسخه، ورسیون‌های دیگری از سری فیلم‌های اره‌برقی با محوریت همان نوع خشونت‌آزارنده ساخته شد که هیچ‌کدام نتوانستند شهرت و محبوبیت نسخه اول را به دست آورند.


 سوپ اردک

مخالفت برادران مارکس با دیکتاتور بنیتو موسولینی چیزی نیست که در تاریخ ثبت نشده باشد. سوپ اردک نمونه‌ای‌ترین جلوه این مخالفت است. این طنز سیاسی تکان‌دهنده در ‌سال ۱۹۳۳ به نمایش درآمد و موسولینی آن را در ایتالیا توقیف کرد. توقیف‌شدن فیلم برای برادران مارکس امری عادی بود. هم‌‌زمان، آنها اجازه نداشتند در آلمان نیز حضور داشته باشند، به این دلیل که یهودی بودند.

 سینمای معترض را کسی دوست ندارد...

سوپ اردک به‌عنوان آخرین همکاری برادران مارکس با پارامونت که توسط لئومک کر کارگردان، فیلمنامه‌نویس و تهیه‌کننده برجسته ‌هالیوود کارگردانی شده بود، بنا به اعتقاد بسیاری، بهترین فیلم آنها محسوب می‌شود. این فیلم همچنین تنها فیلم برگزیده برادران مارکس در فهرست صدفیلم برتر صد‌سال سینمای انستیتوی فیلم آمریکاست. اما با این حال، این فیلم نیز از تیغ سانسور و توقیف در امان نمانده است…


 آخرین وسوسه‌های مسیح

اقتباس مارتین اسکورسیزی از رمان جنجالی نیکوس کازانتزاکیس؛ باوجود ظاهر، درون‌مایه و البته پیشینه مذهبی کارگردانش در بسیاری از کشورها توقیف شد و در کشورهایی چون آمریکا نیز در شهرهایی چون ساوانا، جورجیا، نیواورلئان، اوکلاهاما، سانتانا و کالیفرنیا تحریم‌های موفقیت‌آمیزی داشت. در این فیلم عیسی مسیح نه به‌عنوان فردی مقدس یا پیامبری معصوم که به صورت فردی عادی با وسوسه‌های زمینی به‌عنوان کسی که همواره با نفس اماره درگیر است، از درد و شکنجه هراسان است، به عبارت بهتر با تمام ضعف‌های انسانی به تصویر کشیده شده است.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

آخرین وسوسه‌های مسیح به خاطر ارایه تصویری متفاوت از عیسی مسیح خشم ارباب کلیسا را برانگیخت. در آمریکا یک انجمن مسیحی در نامه‌ای به شرکت یونیورسال، شرکت سازنده فیلم پیشنهاد داد تمام نسخه‌های فیلم را خریداری کرده و نابود کند. فیلم در کشورهایی مانند ترکیه، شیلی، مکزیک، فیلیپین و سنگاپور نیز ممنوع شد. در آمریکا اما با حذف چند صحنه روی پرده آمد.

در اکتبر ‌سال ۱۹۸۸ گروهی از مسیحیان متعصب به داخل سینمایی در پاریس که این فیلم را نمایش می‌داد، کوکتل مولوتف انداختند. بر اثر آتش‌سوزی در سینما ۱۳نفر زخمی شدند…


مصاحبه

فیلمی ساخته‌شده در‌ سال ۲۰۱۴ که در آن ست‌روگن و جیمز فرانکو نقش روزنامه‌نگارانی را بازی می‌کنند که سعی دارند کیم جونگ ایل رهبر کره‌شمالی را به قتل برسانند. این فیلم همان‌طور که انتظار می‌رفت در کره‌شمالی توقیف شد؛ البته باید گفت تمام فیلم‌های آمریکایی در کره‌شمالی به‌طور رسمی توقیف هستند. مصاحبه همچنین در روسیه نیز توقیف شد. اینها اما تمام رخدادهای خسارت بار مرتبط با این فیلم نبود. مصاحبه به ‌دلیل نمایش منفی چهره کیم جونگ‌اون، حتی پیش از نخستین نمایش عمومی‌اش موضوع بحث‌های فراوانی قرار گرفت.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد...

تکان‌دهنده‌ترین‌شان شاید ماجرایی باشد که در آن ایالات‌متحده در صورت ادامه روند ساخت فیلم توسط شرکت سازنده به انجام اعمال خشونت‌آمیز تهدید شد. چند ماه بعد رایانه‌های شرکت مادر، یعنی سونی پیکچرز، مورد حمله هکرهایی قرار گرفت که به گفته مسئولان ایالات متحده مشکوک به همکاری با کره‌شمالی بودند. هکرها از سونی خواسته بودند بخشی از فیلم را پیش از انتشار حذف کند. تهدید به انجام عملیات تروریستی در سینماهایی که این فیلم را روی پرده بیاورند، اقدام بعدی مخالفان فیلم مصاحبه بود که باعث لغو بسیاری از مراسم مربوط به فیلم و خودداری شماری از سینماها از نمایش این فیلم شد… درباره این فیلم جالب است این نکته را بدانید که لی‌مین‌بوک، فعال و پناهنده سیاسی کره‌ای ادعا کرده که دی‌وی‌دی‌های این فیلم را به همراه چند بسته دلار و یک‌میلیون اعلامیه در انتقاد از رژیم کره‌شمالی با بالون به کره‌شمالی فرستاده است.

در این مورد باید گفت که در سال‌های گذشته، فعالان کره‌جنوبی به امید تشویق مردم کره‌شمالی برای این‌که زیر بار تبلیغات رژیم این کشور نروند و در برابر رهبر کره‌شمالی بایستند، با بالون، اشیای گوناگونی را فرستاده‌اند که به نظر آنها زندگی واقعی را بیرون این کشور نشان می‌دهد. کره‌شمالی از دولت کره‌جنوبی همواره خواسته که این بالون‌ها را متوقف کند. مرزبانان کره‌شمالی هم بارها سعی کرده‌اند به این بالون‌ها شلیک کنند.


رزمناو پوتمکین

فیلم تاریخ‌ساز و ماندگار صامت آیزنشتاین درباره شورش یک ناو جنگی روسی، منجر به توقیف آن در زمان پخش در آلمان نازی و دیگر کشورها شد؛ آن هم تنها به این دلیل که ترس از این وجود داشت تا این فیلم، انقلابی مارکسیستی را در ذهن مردم تداعی کند. موضوع فیلم شورش ملوانان رزمناو پوتمکین در ‌سال ۱۹۰۵ علیه افسران تزار مافوق خود در جریان انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و همراهی مردمان با آنهاست.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

فیلم از پنج فصل تشکیل شده‌:مردان و حشره‌ها، مقاومت ملوانان به علت این‌که به آنها گوشت فاسد داده می‌شود را نشان می‌دهد. نمایش در بندر، شورش ملوانان و کشته‌شدن رهبرشان واکولینچوک را به نمایش می‌گذارد. در فصل مردی مرده برای عدالت فریاد می‌زند و جنازه واکولینچوک توسط مردم اودسا تشییع می‌شود. پلکان اودسا نشان می‌دهد که سربازان تزاری چگونه مردم اودسا را قتل‌عام می‌کنند. تسلیم سربازان نیز پایان فیلم است که در آن سربازان به شورشیان می‌پیوندند.


پرتقال کوکی

فیلم درخشان استنلی کوبریک درباره‌ خشونت که صحنه‌های عجیب، خشن و وحشتناک آن، چون تعرض و هجوم به خانه‌ها و تجاوز به عنف باعث شد سال‌های‌سال در بسیاری از کشورها توقیف شود. این فیلم در انگلستان به خاطر تهدید کارگردان به مرگ  از پرده‌ سینما پایین کشیده شد و تا زمان مرگ کارگردانش در ‌سال ۱۹۹۹ پخش نشد.

 سینمای معترض را کسی دوست ندارد...

نقش اصلی پرتقال کوکی یک جامعه‌گریز است که خشونت افراطی، دلمشغولی اصلی او در زندگی است. وقایع خشنی که فیلم به تصویر می‌کشد و سپس استفاده از روش بحث‌برانگیز شرطی‌شدن روانی برای بازپروری او بسیار بحث‌انگیز و جنجالی شد.


داستان سیمپسون‌ها

دلایل جالب و عجیبی تاکنون برای توقیف فیلم‌ها مطرح شده است، اما دلیل توقیف این یکی از همه جالب‌تر است.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

کشور برمه این فیلم را به‌خاطر استفاده از رنگ‌های زرد و قرمز توقیف کرد، چون اعتقاد داشت این رنگ‌ها که در ماجرای سیمپسون‌ها غالب هستند، نماد حمایت از گروه‌های یاغی به شمار می‌آیند و نمایش این فیلم می‌تواند به معنای حمایت از این گروه‌ها باشد.


دکتر استرنج‌لاو  

فیلم توقیف‌شده دیگری از استنلی کوبریک که با نام عجیب استعاری «چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و عاشق بمب اتم باشم» و نگاه تلخ طنزآمیز به جنگ سرد خیلی‌ها را برآشفت.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

این فیلم در فنلاند توقیف شد، فقط به خاطر این‌که دوست نداشتند به کشور همسایه و متحدشان توهین شود. این اثر یک کمدی سیاه پیرامون جنگ سرد و تهدید هسته‌ای است، باوجود این‌که در ۴رشته نامزد جایزه اسکار شد، درنهایت موفق به دریافت هیچ‌کدام نشد…


زولندر

نمایش بن استیلر به‌خاطر داشتن صحنه‌های غیراخلاقی در آن تا‌ سال ۲۰۰۱در بعضی از کشورها توقیف بود، اما این فیلم حاشیه‌ساز‌تر و جنجالی‌تر از این بود که تکلیفش را بشود با توقیف روشن کرد.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد...

در اشاره به مشکلات پیش‌آمده درباره زولندر باید این نکته عجیب را مثال آورد که مرکز سانسور رسانه‌ای مالزی اعلام کرد طراح مدل درک زولندر  شست‌وشوی مغزی داده‌ شده است تا شخص اول مالزی را به قتل برساند.


گرگ وال‌استریت

یکی از جدیدترین فیلم‌های مارتین اسکورسیزی که نشان می‌دهد این کارگردان شاخص و بحث‌انگیز و جنجالی با گذشت زمان آرام نشده است. گرگ وال استریت با نگاه رادیکال، تند و نقادانه‌اش به سرمایه و روند سرمایه‌اندوزی داستان یک دلال بورس و نیز یک توزیع‌کننده موادمخدر را روایت می‌کند و بنابر همین دلیل نیز در بسیاری از کشورهای درگیر در چنین معضلاتی همچون مالزی، نپال، زیمبابوه و کنیا مجوز نمایش عمومی را به دست نیاورده و به عبارت بهتر توقیف شد. این فیلم پنجمین همکاری اسکورسیزی و دی‌کاپریو و دومین همکاری اسکورسیزی و وینتر فیلمنامه‌نویس بعد از سریال امپراتوری بوردواک بود که جونا هیل، ژان دوژاردن، راب رینر، کایل چندلر و متیو مک کاناهی نیز در آن ایفای نقش کرده بودند.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

گرگ وال استریت داستان یک دلال سهام نیویورکی با بازی دی‌کاپریو است که از همکاری در رسیدگی به پرونده کلان عدم‌شفاف‌سازی مالی اجتناب می‌کند. این فیلم داستان از صفر به قله رسیدن دلال سختکوشی است که اواخر دهه ۸۰ وارد بازار شده و با این بدشانسی مواجه می‌شود که جواز خود را در روز دوشنبه سیاه، روز بزرگترین سقوط اقتصادی بعد از دهه ۲۰ به دست می‌آورد. او شغل خود را از دست می‌دهد، اما مجددا به‌عنوان تامین‌کننده‌ای وارد بازار سهام کم‌ارزش می‌شود. در این گوشه تاریک بازار اقتصادی کلاهبرداری به وفور دیده می‌شود و باید با موج همراه ‌شوی تا به موفقیت و ثروت برسی. فساد در وال‌استریت، سیستم بانکداری یکپارچه و نفوذ جنایتکاران در این سیستم جزیی از مسائل مناقشه‌برانگیز این فیلم بود که مخالفت‌های زیادی را با آن برانگیخت.


منبع: برترینها

«واروژان»؛ جادوگر موسیقی پاپ قبل از انقلاب (۱)

ماهنامه هنر موسیقی – محمدعلی پورخصالیان: سال هاست درباره محوریت خواننده در آنچه به تصور خودمان صنعت موسیقی در ایران گفته می شود، بحث شده است. «خواننده محوری» از دوران پیش از انقلاب رفتار حاکم بر کسب و کارهای مرتبط با موسیقی و متاسفانه دیدگاه عمومی از سوی مردم بوده است.

به جز خواننده محوری، عوامل متعدد و مختلفی هم در کنار «کاهلی نهادینه» و علاقه ما ایرانیان به عنوان مخاطب موسیقی وجود دارد که این مشکل را دامن زده است و دور از واقعیت نیست اگر بگوییم که به جز علاقه مندان پر و پا قرص موسیقی و برخی از اهالی موسیقی، کسی نام بسیاری از زحمت کشان موسیقی کشورمان را نمی داند.

این زحمت کشان شامل آهنگ سازان، تنظیم کننده ها، نوازنده های سازهای مختلف، ارکسترها، تهیه کننده ها، کنسرت گذاران، مهندسان صدا و بسیاری دیگر می شود.

کاهلی نهادینه ما ایرانیان، نه تنها شامل مخاطبان موسیقی نمی شود، بلکه در میان اهالی رسانه هم بسیار ریشه دار است و شاید بتوان از همان اول ریشه این کاهلی را در همین جا پیدا کرد؛ چرا که رسانه باید بستری باشد تا علاوه بر برآوردن نیاز محتوایی صوتی، تصویری و متنی مردم، فعالان صنف خود یا اصناف مرتبط با حوزه خود را نیز معرفی کند و رونق آنان را به رونق خود تبدیل کند که البته همه می دانیم پس از انقلاب چنین رویکردی مورد نظر صاحبان رسانه های «جریان اصلی» یعنی رادیو و تلویزیون در کشور ما نبوده.

پس از آمدن اینترنت و جا بازکردن آن در زندگی ما ایرانی ها، کاهلی نهادینه ما ایرانیان بار دیگر خود را با وضوح تمام در جهان سایبری به رخ می کشد.

 «واروژان»؛ جادوگر موسیقی پاپ قبل از انقلاب (1)

محتوای دیجیتالی فارسی با انواع آسیب هایی که دارد از بزرگ ترین گلوگاه ها و نقاط بحران های سایبری در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات است و مسلمان از گلوگاه های بی رونقی رسانه های فارسی زبان سایبری، مثل تلویزیون تعاملی و غیره.

اما این مقدمه تیره و تار چه ارتباطی به «واروژان»، آهنگ ساز و تنظیم کننده فقید ایرانی دارد؟! واروژان افسانه ای؛ که چقدر این صفت برازنده او است. اما چرا او افسانه ای است؟

در کشورمان خیلی اتفاق می افتد که اعضای یک صنف همدیگر را قبول نداشته باشند و این پدیده در باره صنف موسیقی دان در کشور به شدت رایج است. در این میان واروژان از معدود چهره هایی است که همه قبولش دارند و به عنوان بهترین از او یاد می کنند.

دلیل دوم برای افسانه ای بودن او، آهنگ هایی است که ساخته است؛ آهنگ هایی که تک تک آن ها دوست داشتنی اند. آثاری که جزیی از موسیقی متن میلیون ها ایرانی است. او چه به عنوان آهنگ ساز و تنظیم کننده و چه به عنوان فقط تنظیم کننده، وقت زیادی را برای کارهایش صرف کرده و کارِ «پُرکُن» ندارد.

این دو نکته را هر کسی که دستی بر آتش آهنگ سازی و تنظیم داشته باشد می تواند به سادگی و با گوش کردن به کارهای واروژان متوجه بشود. دلیل دیگر افسانه ای بودن او این است که در میان مردم نام او شنیده شده و ایرانیان بسیاری حداقل با نام او آشنا هستند اما چیزی از این آهنگ ساز بزرگ موسیقی پاپ و موسیقی فیلم ایران نمی دانند. گویی نام او دچار همان «نسیانی» شده است که «خورخه لوییس بورخس»، نویسنده بزرگ آرژانتینی در آرزویش بود؛ یعنی واروژان و آثارش به گونه ای واقعی وارد فرهنگ و زندگی روزمره ما شده که این ورود مثل هوایی که هر لحظه تنفس می کنیم، آن قدر طبیعی و واقعی بوده که برای بیشتر مان ملموس نیست. از طرف دیگر عوامل متعدد که از جمله آن بی تمایلی خود واروژان به عکس انداختن و مصاحبه کردن، باعث شده تا «نسیان افسانه ای» درباره اش اتفاق بیفتد.

دلیل دیگر افسانه ای بودن واروژان این است که وقتی درباره او صحبت می شود، کسانی که او و آثارش را می شناسند (که این شناخت لزوما شناخت فیزیکی و چهره به چهره نیست) محزون می شوند؛ چرا که او زود از دنیا رفت و رفتنش هم، رفتنی عجیب بود. او افسانه ای است چون ترکیبی کمیاب از یک قلب پرشور و ذهنی توانا و حسابگر است. وقتی صحبت او به میان می آید، او ترکیب بی بدیلی از احساس و تفکر است.

اینکه بیشتر ما ایرانیان به عنوان مخاطب موسیقی تنها نام چند خواننده معاصر خودمان را می دانیم و از سوی دیگر، عادت به رفتارهایی ضدحمایتی مثل دانلود غیرقانونی یا تهیه نسخه های کپی داریم، بخشی از پدیده کاهلی نهادینه ماست.

از طرف دیگر اهل مطالعه هم نیستم و شاید همان چند صفحه ای هم که نشریات درباره اهالی موسیقی کشورمان بنویسند، نخوانیم. رسانه های جریان اصلی کشورمان هم به دلایل خودشان کاری با موسیقی ندارند. اتفاقا آن ها خودشان یکی از دلایل پدیده خواننده محوری و کاهلی نهادینه در حوزه موسیقی و حتی حوزه های فراتر از موسیقی هستند.

این کاهلی نهادینه تا جایی پیش می رود که عملا درباره برخی از افراد سرشناس موسیقی ما، منبعی متنی یا صوتی و تصویری وجود ندارد و به جز معلوماتی که دوستان و افرادی که ارتباط واقعی و چهره به چهره با فرد مورد نظر داشته اند، کسی از آنان چیزی نمی داند. این کاهلی در کشورهای بسیاری در حوزه موسیقی وجود ندارد.

 «واروژان»؛ جادوگر موسیقی پاپ قبل از انقلاب (1)

پیانوی اختصاصی واروژان

مثلا اگر بخواهیم درباره موسیقی قرون وسطای اروپایی مطالبی جمع آوری کنیم، با جست و جویی ساده به منابع انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی و فرانسه می رسیم که غنی و قابل اتکا هستند و از سوی دیگر قابل دسترسی. چه بخواهیم کار را از کتابخانه ها شروع کنیم، چه اینترنت، می توانیم به این منابع برسیم.

حتی در کشورمان منابع بسیار عالی از انواع موسیقی غیرایرانی در کتابخانه ها وجود دارد که ترجمه شده یا به زبان اصلی است. ارگ بخواهیم درباره «بینگ کرازبی»، نخستین نسل ستاره های پاپ جهان چیزی بخوانیم، جست و جوی ساده ای در اینترنت می تواند ما را به انواع مختلفی از محتوا هدایت کند: فیلم های مستند درباره او، آثار صوتی و تصویری از او، کتاب ها، مقاله ها و برنامه های رادیویی با حضور او یا درباره او. بیشتر این محتواها هم با استناد به منابع یا اسنادی تهیه شده است که باعث می شود تا این محتواها، قابل اتکا و قابل اعتماد باشد.

اما خدا نکند بخواهیم اطلاعاتی درباره مسائل و پدیده های مربوط به کشورمان و البته به زبان فارسی در اینترنت جست و جو کنیم. اول اینکه به تعداد قابل توجهی از سایت هایی بر می خوریم که همه چیزی در آن ها هست به جز آنچه جست و جو شده است. تبلیغ ساعت مچی، لوازم آرایشی، فیلم های کپی و غیرقانونی و جان مرغ تا شیر آدم در این سایت ها هست و فقط یک خط از تیتر مطلبی را که مورد نظر شما است زیر تمام این تبلیغات دفن کرده اند تا گوگل را گول بزنند و صفحه اینترنتی تبلیغی در جست و جوهای مختلف به جای نتیجه جست و جو برای مردم ظاهر شود.

دوم اینکه به مطالبی کم ارزش و شاید اشتباه و تکراری می رسیم که هزاران سایت دیگر، همان مطالب را کپی کرده اند و با اندک تغییری در تیتر به شما ارائه می دهد. سوم مطالبی هستند که بیشتر ادعایی بی اساس را مطرح می کنند که نمی توان از صحت یا سقم آن مطمئن شد و این مسئله منبع را غیرقابل اتکا و اعتمادناپذیر می کند.

چهارم مطالبی هستند که آن قدر کلی است که عملا به کار نمی آید. مثلا در خصوص واروژان تمام مطالبی که درباره ایشان از اینترنت به دست می آید در کل؛ دو متن بیوگرافی کوتاه است که تنها به سال تولد و وفات ایشان و فهرستی بدون تاریخ از آثار موسیقی پاپ ایران اشاره کرده است و نقل قولی هم از چند چهره شناخته شده موسیقی کشورمان درباره او آورده است. این دو بیوگرافی را صدها سایت استفاده کرده اند و ۵۰ درصد از متن هر دوی این دو بیوگرافی هم مو به مو با هم مشابه است.

به خوبی یادم است که حدود ۱۰ سال پیش وقتی شیفته یکی از موسیقی متن های ساخته استاد «مرتضی حنانه» شدم، بعد از اینکه فهمیدم هیچ جور نمی توانم موسیقی متن آن فیلم را تهیه کنم، مگر اینکه در همان فیلم به موسیقی متن گوش بدهم، به اینترنت مراجعه کردم تا بلکه سرنخی به دست بیاورم که کمکم کند؛ اما این مراجعه به اینترنت تنها باعث شد تا عصبانی و مایوس شوم.

وقتی صفحه ویکی پدیای ایشان را باز کردم دیدم کلا چند پاراگراف بیشتر نیست و آن هم کلیاتی از تاریخ تولد و وفات و تحصیل ایشان و برخی از آثارشان است. این حس عصبانیت و یاس بر اثر جست و جوی اینترنتی درباره واروژان دوباره به من دست داد. به این ترتیب برای کسب اطلاعات تاریخی از آثار او با چند تنظیم کننده جوان که در سبک موسیقی پاپ فعالیت می کنند تماس گرفتم که البته این تماس ها هم بی فایده بود.

«نمی دانم!» ظاهرا جمله ای است که سخت به زبان ما ایرانی ها می آید؛ به خصوص به زبان اهالی فن. برای من جالب بود که اطلاعاتی نظیر اینکه واروژان چه سازی را می نواخته است هم در دسترس نبود. غیر از یک نفر از تنظیم کننده های جوان که پاسخ برخی از پرسش های ذهنی من را داشت و اتفاقات چون ارتباط خوبی با یکی از آهنگ سازان پیشکسوت و هم زمان با واروژان دارد، پیشنهاد کرد که برای رسیدن به بهترین اطلاعات باید به آهنگ سازان پیشکسوت و هم دوره ای واروژان مراجعه کنم؛ ولی راه حل ساده ای به ذهنم آمد و چه نیکو آن راه حل در عین سادگی، عملی هم بود.

آثار واروژان در خود اطلاعات نهفته بسیاری دارند. به همین دلیل هم وقتی قرار شد تا از او بنویسم، با خودم فکر کردم بهتر است درباره شیوه کار او، یعنی شیوه آهنگ سازی و تنظیم او بنویسم؛ چون به موسیقی های او دسترسی دارم و خودِ موسیقی ها بهتر از هر متنی می تواند به من اطلاعات بدهد.

«واروژان»؛ جادوگر موسیقی پاپ قبل از انقلاب (1)

گروه کر به رهبری واروژان

موسیقی واروژان

موسیقی واروژان را بسیار شنیده ایم و به احتمال زیاد بدون وقوف بر اینکه او سازنده این آثار بوده است. واروژان پیش از انقلاب از دنیا رفته و طبیعی است که تمام آثار او مربوط به آن روزگار باشد. برای بحث درباره موسیقی او مجموعه کوچکی از آثار او را بررسی کردم؛ چند اثر از آهنگ سازی و تنظیم او برای چند خواننده سرشناس پاپ، مجموعه ای از آثار تنظیم شده به وسیله او از ترانه های محلی و فولکلور و به عمد سراغ موسیقی متن فیلم هایی که ساخته نرفتم. در این میان و در کنار خودِ آثار، اطلاعات دیگری نیز برای تحلیل موسیقی لازم است که دلیل اصلی مراجعه بی نتیجه من به اینترنت بود.

یکی از متغیرهای مهم برای درک شویه کار و تحلیل موسیقی، «زمان» و دوره ای است که آثار در آن تولید شده است. این عامل به قدری مهم است که نمی توان با حدود و تخمین درباره آن اقدام کرد. مثلا اگر بخواهیم درباره شیوه کار بزرگ ترین آهنگ سازان موسیقی مردم پسند معاصرمان در بریتانیا و آمریکا تحقیقی بکنیم تفاوت آثار و شیوه های تنظیم، ضبط و میکس و حتی سازهایی که در این کارها استفاده شده است از سال ۱۹۶۶ با سال ۱۹۶۷ و سه سال بعد از آن، یعنی ۱۹۷۰ از زمین تا آسمان است. 

دلیل هم مشخص اس؛ هر دوره از نظر رویه های متداول تاثیرگذار بر سلیقه عمومی مردم و از جمله خود آهنگ سازان و از نظر فناوری به کارگرفته شده در ضبط استودیویی و موارد دیگر، با دوره قبلی و بعدی تفاوت هایی دارد که ممکن است این تفاوت ها تاثیر عمیقی بر موسیقی و حتی صنعت موسیقی بگذارد. درباره واروژان و موسیقی او، حدودی از بازه زمانی فعالیت او موجود است که همان می تواند تا حدی کمک کننده باشد.

موسیقی های انتخاب شده از سوی من برای این نوشته عبارت انداز: «بوی خوب گندم» با آهنگ سازی و تنظیم واروژان، ترانه «شهیار قنبری» و صدای «داریوش اقبالی»، «پُل» با آهنگ سازی و تنظیم واروژان، ترانه سرایی «ایرج جنتی عطایی» و صدای «فائقه آتشین»، «هفته خاکستری» با آهنگ سازی و تنظیم واروژان، ترانه سرایی شهیار قنبری و صدای «فرهاد مهراد»، «اسمر اسمرجانم» و «بارون بارون» از ترانه های فولکلور ایرانی با تنظیم واروژان و صدای «پریرخ شاه یلانی» (پری زنگنه).

برای بررسی این آثار سعی شده است تا به جای اینکه به شدت صفر و یکی به بیان نام گام ها و مدها و مثال زدن از توالی آکورد و مبانی تئوری موسیقی و بیان نام تکنیک های به کار رفته واروژان پرداخته شود، نحوه کار او با قیاس از آنچه در زمان حیات او در جریان بوده و آنچه را می توان مستقیم از آثار او دریافت کرد. به علاوه آنچه می توان با کمک قوه تخیل در حیطه تخمین دریافت کرد، بررسی شود.

تفکر واروژان

واروژان در دوره ای در زمینه موسیقی تحصیل کرد و پس از آن به تولید موسیقی پرداخت که صنعت موسیقی و فناوری موسیقی هر لحظه دچار تحولی نو می شده است. سال های ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۶ سال هایی پرفعالیت برای واروژان بود. همچنین می دانیم که او تا آخرین لحظه سلامتی جسمانی اش در حال کار بود و اما جالب که واروژان روند ثابتی را در کارهای خود پیگیری می کرد. تفکری که او در تولید موسیقی داشته تفکری جالب است و از چند منظر می توان آن را بررسی کرد؛ اول اینکه در آن دوران مقارن با سال های ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۷، یعنی نیمه دهه ۶۰ تا تقریبا اواخر دهه ۷۰میلادی، صنعت موسیقی آمریکا و بریتانیا و روندهای آن تاثیر بسیاری در همه بازارهای دیگر جهان گذاشته بود.

سال های آغازین فعالیت واروژان نیز مقارن با بروز چند پدیده بزرگ و تاثیرگذار بر بازار موسیقی بود: گروه «بیتلز» و تهیه کننده افسانه ای آن ها، یعنی «جورج مارتین» در بریتانیا، کمی پیش از آن فرمول معروف «دیوار صوتی» و تهیه کننده آمریکایی «فیل اسپکتر»، شرکت موتاون رکوردز، و سبک خاص تهیه موسیقی آنان با استفاده از نوازندگان قهار استودیویی به نام گروه «فانک برادرز»، «برایان ویلسون» و شیوه خاص تنظیم او که بر پایه تغییر اقلیم سازها و پیچیدگی موسیقی بود و کمی جلوتر در دهه ۷۰ تا اواسط آن، سبک هایی مثل موسیقی پراگ راک، هارد راک و پانک راک، این اشخاص و این سبک ها تغییرات بزرگی را در بازار موسیقی جهانی به وجود آوردند؛ اما نکته جالب در اینجاست که واروژان برخلاف بسیاری از آهنگ سازان و تهیه کنندگان خارجی، نه تنها اصلا تحت تاثیر این اشخاص و سبک ها و پدیده ها قرار نگرفت، بلکه روند نسبتا ثابتی را در طول مدت زمانی که فعالیت کرد، در پیش گرفت.

 «واروژان»؛ جادوگر موسیقی پاپ قبل از انقلاب (1)

لوح یادبودی از طرف رادیو و تلویزیون بر مزار واروژان 

به عبارت ساده می توان گفت با گوش کردن به آثاری که واروژان ساخته و تنظیم و تهیه کرده، او به هیچ وجه تحت تاثیر بازار آمریکا و بریتانیا و بازار نوظهور و خلاق آلمان در بازه اواسط دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ نبود. در عوض نوع برخورد و تفکر او در خصوص تنظیم برای موسیقی پاپ، نزدیکی فراوانی با نوع برخورد و تفکر گروهی از تنظیم کننده های فرانسوی در آن دوران داشت. این دیدگاه و تفکر در برخی دیگر از آهنگ سازان و تنظیم کننده های ایرانی آن زمان هم کاملا مشهود است که در آثار تولیدشده آنان هویداست.

درباره واروژان و تنظیم هایش، محصول نهایی میکس و مسترشده آثارش، به طرز خارق العاده ای تمیزند و در موارد زیادی محصول نهایی از نظر کیفیت میکس بهتر از نمونه های خارجی و خصوصا فرانسوی است. جالب اینجاست که شنونده آثار واروژان به ویژه در دوران دیجیتال و فشرده سازی های رادیکال آهنگ ها که بر پایه حذف فرکانسی است، با وجود اعمال انواع فشرده سازی ها، باز هم می تواند صداها را تفکیک شده بشنود. شاید به این دلیل که واروژان برخلاف بسیاری از تنظیم کننده های معاصر ما اعتقادی به شلوغ کاری نداشت. دلیل دیگر هم میکس های فوق العاده آثارش است.

نت های دست نویس و از آن گویاتر، آثاری که از واروژان به یادگار مانده حقیقت دیگری را از تفکر او در آهنگ سازی و تنظیم و در کل تولید موسیقی نشان می دهد. اگر نمونه دست نوشته های پارتیتور یا نت نویسی واروژان را ببینید، مشاهده می کنید که چقدر خوش خط و منظم و ظریف پارت ها را نوشته است.

توضیح هایی هم در حاشیه سفید کاغذ نوشته و خیلی کم از مدادپاک کن استفاده کرده است. این دست نوشته ها و خودِ آثار، حاکی از نوع نگاهی است که او در خصوص موسیقی پاپ داشته و با آن دید به موسیقی پا می نگریسته که با همان دید هم فعالیت می کرده است. او موسیقی پاپ را با عینک موسیقی کلاسیک نگاه می کرد. نحوه و تفکر تنظیم او برای ارکستر پاپ مشابهت بسیاری با نحوه و تفکر تنظیم موسیقی کلاسیک دارد؛ ولی محصول نهایی او موسیقی کلاسیک نیست و موسیقی پاپ است.

ادامه دارد…


منبع: برترینها

در محل کار، خود واقعی تان نباشید

واژه ای که این روزها در دنیای کسب و کار زیاد به گوشمان می خورد، صداقت و اصالت است که اغلب به عنوان کلید موفقیت در رهبری موثر و کارآمد تصور می شود.

انکار جذابیت این ایده البته دشوار است. کمتر کسی پیدا می شود که تمایل نداشته باشد خود واقعی اش را در محل کار خود نمایش دهد و منظور خود را به صراحت بیان کند و آنچه بیان می کند خواسته واقعی اش باشد.

اما هرمینیا ایبارا، استاد دانشگاه INSEAD در پاریس و نگارنده کتاب “همچون یک رهبر عمل کن، همچون یک رهبر بیاندیش” در این خصوص هشدار داده است. او به این موضوع اشاره می کند که همیشه خطر “خیلی صادق” بودن وجود دارد و مرز موجود در این بین بسیار ظریف و کمرنگ است.

ایبارا اظهار می کند که درک نادرست از صداقت در رهبری می تواند به شکست منجر شود. در ادامه به بعضی از خطرهایی که “خود واقعی بودن در محل کار” به همراه دارد می پردازیم.

۱٫ از رشد باز می مانید

پس تمایل دارید که خود واقعی تان باشید. کدام خود واقعی؟ خود واقعی به چه معناست؟ پروفسور ایبارا می گوید مفهوم متعهد ماندن به یک “خود واقعی” در مقابل تحقیقاتی قرار می گیرد که نشان می دهد افراد چگونه با تجربیاتی که به دست می آورند تغییر می کنند و جنبه های جدیدی از وجود خود را کشف می کنند. اگر در محدوده آرامش خود باقی بمانید، شانس رشد و تغییر را از خود دریغ می کنید.

۲٫ ممکن است اعتبار خود را از دست بدهید

گاه آسیب پذیری می تواند شخص را توانمند کند. اما بعضی موارد بهتر است فقط با خانواده و دوستان به اشتراک گذاشته شود. وقتی مدیری در خصوص کاری اظهار ترس یا شک و تردید می کند، کارمندان توانایی مدیر در رهبری را زیر سوال می برند. ایبارا مثال مدیری تازه کار را در یک کمپانی مرتبط با امور بهداشتی مطرح می کتد که به رهبری شفاف و مشارکتی اعتقاد داشت. اما وقتی به کارمندان جدید اعلام کرد که “می خواهم این کار را انجام دهم، اما این اقدام ترسناک است و به کمک شما نیاز دارم” در واقع اقتدار خود را زیر سوال برد.

۳٫ ممکن است تصمیمات اشتباهی اخذ کنید

ایبارا می گوید که با تعهد خیلی سفت و سخت به این باور، بعضی مدیران تصمیمات خود را به جای اطلاعات موجود بر پایه ارزش ها اخذ می کنند. به اعتقاد وی، وقتی نقش بزرگتری را در محل کار به دست می آورید، ارزش هایی که بر اساس تجارب گذشته شکل گرفته اند می توانند شما را از مسیر منحرف کنند.

۴٫ ممکن است نتیجه مورد نظر را به دست نیاورید

گاه افراد خود واقعی بودن را با انجام آنچه از انجام آن احساس آرامش می کنند اشتباه می گیرند. اما زمانی که رفتار معمولتان با آنچه انتظار دارید جور در نمی آید حس شکست پیدا می کنید. همانطور که هنگام کار در یک کشور جدید باید با فرهنگ آنجا خود را وفق دهید، با تغییر موقعیت شغلی نیز باید سبک خود را تغییر دهید تا نتیجه مورد نظر خود را کسب کنید.

۵٫ عدم کارآیی را توجیه پذیر می کنید

برای بعضی از کارمندان “خود واقعی” بودن می تواند به پوششی برای عملکرد نارضایتبخش باشد. “من اینجوری ام” می تواند به راهکار ساده ای در پاسخ به انتقاد تبدیل بشود و راه پیشرفت را سد کند. پروفسور ایبارا تاکید می کند که به پیشرفت روش های مدیریتی خود به عنوان آزمون خودهای متعددی که امکانپذیر است فکر کنید. تغییر رفتاری در روزهای متوالی هیچ ایرادی ندارد و بدین ترتیب می توانید روش های مختلف مقابله با چالش ها را تجربه کنید.


منبع: برترینها

هنر خود را به کسب و کار تبدیل کنید

ماهنامه آینده روشن: ایجاد یک کسب و کار نوپا نوعی هنر تلقی می شود، اما راه اندازی کسب و کارهایی در زمینه هنر خلاقانه و بهتر است. صنعتی سازی تغییرات بزرگی را در چهان پدید آورده است، اما هنر و فناوری را هم از یکدیگر جدا کرده است. پیش از این هنر و فناوری، همچون دوقلوهای به هم چسبیده، راه هایی مشابهی را طی می کردند؛ به گونه ای که برخی از آثار بزرگ هنری دوره رنسانس و دوران روم باستان این موضوع را تایید می کند.

این دو حیطه منفک شده از هم در روزگارانی به یکدیگر متصل بوده اند و در زمان حاضر هم در قالب نوعی کسب و کار نوپا در اتصال با یکدیگر ظهور یافته اند.

در چند سال گذشته صنعت استارت آپی نوعی پیشرفت و توسعه در کسب و کارهای خلاق محسوب شده است. در حالی که زمانی راه اندازی کارهای جدید تنها در اختیار اهل فن و افراد آشنا به تجارت بود، در سال های اخیر مسیر متفاوت تری از سوی افراد در راه اندازی یک کار دیده می شود؛ به نحوی که صنعت تجارت و کسب و کار به تدریج شیوه هنرمندانه تری را در پیش گرفته است و هنرمندان بیشتری با بهره مندی از چارچوب های هنری به سمت فناوری حرکت می کنند و اثر خود را در تلفیق با آن به جهان معرفی می کنند و اثر خود را در تلفیق با آن به جهان معرفی می کنند؛ درواقع آن ها هنر خود را به کار و ایده ای نو تبدیل کرده اند، زیرا ارتباط موثر و پربازده فناوری و هنر در گذشته به خوبی به اثبات رسیده است.

هنر خود را به کسب و کار تبدیل کنید

استارت آپ ها هنر را تعالی می بخشند

همه افراد می خواهند با شور و شوق زندگی و فعالیت کنند. در این میان بعضی موفق می شوند، اما کسانی هم که نمی توانند به موفقیت برسند افرادی نیستند که از هوش و استعداد بی بهره باشند، بلکه آن ها فقط موفق نشده اند برنامه ای مناسب برای نمایش استعداد خود پیدا کنند.

استارت آپ هایی همچون پوستر گلی (Poster Gully) و تاچ تلنت (Talnet Touch) در هند کار جالب مشابهی را انجام می دهند.

بهارات ستی (Bharat Sethi)، موسس پوستر گلی، فارغ التحصیل اقتصاد از دانشگاه دهلی است. او پیش از اینکه ایده فروش آنلاین آثار هنر مطرح شود به آن فکر کرده بود. آن ها با پوستر و آگهی ها کار خود را شروع کردند و به تدریج با کمک گرفتن از هنرمندان بومی به سمت انجام دادن کارهای هنری حرکت کردند و در حال حاضر چیدمان خانه، مبلمان، وسایل آشپزخانه و حتی کفش هایی می سازند که به دست هنرمندان تازه کار طراحی شده است.

این شرکت اخیرا بیش از ۹۰۰ هنرمند را در هیئت امنای خود جای داده است که آثار هنری بسیاری تولید می کنند. هنرمندان مهارت های لازم در زمینه خلق اثر را دارند، اما یک گروه کاری نوپا می تواند ناتوانی در مهارت فروش و بازرایابی آن ها را جبران کند. در حال حاضر این نوع از کار به سرعت در حال رشد است، به صورتی که گزارشی از هیس کاکس (Hiscox) بیان می کند که ۷۱ درصد از مجموعه دارهای هنری آثار هنری را تنها با تماشای تصاویر دیجیتالی آن ها می خرند.

شروانی وتی (Shravani Vatti)، موسس آردایزن (Ardizen)، درباره کار خود ایده متفاوتی داشت. او به خوبی دریافته بود کار هنرمندان جدید باید ترویج داده شود، با این حال گرچه کاسبان جوان هندی تمایل داشتند در یک محیط خلاق کار کنند، آن ها به ندرت زمان برای این کار پیدا می کردند؛ علاوه بر این تعداد کمی هم بودند که مبلغ چشمگیری برای خرید آثار هنری می پرداختند که نسبت آن بیشتر از میزان سرمایه گذاری در تجارت بود.

 هنر خود را به کسب و کار تبدیل کنید

 Bharat Sethi

در چنین وضعیتی این کارآفرین میان بری پیدا کرد و آن اجاره نقاشی ها از هنرمندان خالق آن به دست تاجران تازه کار بود؛ این شیوه ای بود که «پوستر گلی» برای نقاشی ها و پوسترها و آن میوت (Unmute) و کیلا (Qilla) برای ضبط موسیقی از آن سود بردند.

هنرمندان کسب و کارهای نوپا را ارتقا می دهند

زمانی که استارت آپ ها زمینه پیشرفت هنرمندان را فراهم می کنند طبیعی است که هنرمندان نیز فراهم کننده ایده های نو برای کارهای نوپا باشند. از نام تجاری اختصاصی تا فروش انحصاری اپلیکیشن هایی چون «دلثکیت جیمز جورج» («James Gorg’s Deathkit»)، همگی، شواهد کامل و خوبی برای این هستند که تاکنون جهان از خلاقیت بی بهره نبوده است.

در مصاحبه ای با «مادربرد» («Motherboard»)، جیمز جورج اذهان می کند که اگر اعضای مکتب کوبیسم برای خلق اثر کوبیسم اپلیکیشنی را ساخته بودند، در حال حاضر این سبک رونق داشت، اما با کمک «دلثکیت» او روی ایده ساخت اپلیکیشنی مشابه اینستاگرام کار می کند که مجموعه ای عکس ها و فیلم ها را می سازد و به نمایش می گذارد، به گونه ای که گمان می کنید در عالم رویا قرار دارید.

همچنین سرمایه گذاران همیشه به هنرمندان درباره ارائه ایده های جدید در زمینه کارآفرینی امیدوار بودند. سایان چتجی (Sayon Chaterjee) نمونه کسی است که متوجه اهمیت بازار صنایع دستی در هند و نبود قاب های چشم شد. با تلفیق این دو زمینه، او طراحی قاب های چشم چوبی زیبایی را آغاز کرد و در حال حاضر نیز کسب و کار خود، سایان، را در اختیار دارد.

آیا هنرمندان می توانند تجارت را زنده نگه دارند؟

وقتی هنرمندان و تجارت در کنار هم قرار گیرند می توانند زمان زیادی با هم سپری کنند، اما در بعضی موارد یکی از آن ها باید کوتاه بیاید که در بیشتر موارد هنرمند سازش کار است. کسب و کارهای نوپا به کسانی که متفاوت فکر می کند احترام می گذارند، اما به هر صورت نوعی تجارت هستند؛ درواقع آن ها برای فروش تولیدات هنری در بازار حضور دارند و قصد راضی نگه اشتن هنرمندی خاص را ندارند که ممکن است ایده های متفاوتی درباره هنرش داشته باشد.

با این حال برای زنده نگه داشتن سرمایه هنرمندان باید خود را با این نوع از کار و فعالیت تطبیق دهند؛ زیرا گاهی یک کارآفرینی هنری موفق هم می تواند با گردش پول نابود شود و همه هستی خود را از دست بدهد؛ بنابراین در جهان تجارت هنرمندان باید تمرکز داشته باشند و از ایده های خود محافظت کنند و بر روش های جدید نمایشگاهی به همان اندازه کار کنند.

ریتیو کاچر. Ritu Kochar


منبع: برترینها

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم

تصاویری دیده نشده جنگ جهانی دوم از دریچه دوربین یک ژنرال آمریکایی در حالی این روزها در شبکه های اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است که مجموعه‌ای از عکس‌های بی‌نظیر و تماشایی از واپسین ماه‌های جنگ جهانی دوم برای نخستین بار منتشر شده است. ژنرال چهار ستاره آمریکایی «چارلز دی پالمر» این عکس‌ها را در میدان‌های نبرد غرب اروپا گرفته است.ژنرال چارلز دی پالمر سال ۱۹۰۲ متولد و سال ۱۹۹۹ میلادی نیز درگذشت. در ادامه با ما همراه شوید.

این تصاویر پس از هجوم متفقین و در زمان عقب‌نشینی نازی‌ها توسط ژنرال چارلز دی پالمر گرفته شده که هر کدام بیانگر عمق فاجعه و خرابی وارد آمده به شهرها و شهروندان آن است.

نوه‌ی پالمر هنگامی که داشت در وسایل شخصی پدر بزرگش را سرک می‌کشید، با این تصاویر مواجه شد و بلافاصله عکس‌ها را در فضای مجازی منتشر کرد. پالمر متولد شیکاگو بود و سال ۱۹۴۱ در قالب یک گروهان نظامی مسئول برنامه‌ریزی حمله به اروپا وارد جنگ جهانی دوم شد.

او بعدها در نبرد مهم نرماندی و سپس عقب راندن نیروهای نازی به خاک خودشان شرکت داشت. ژنرال پالمر پس از جنگ جهانی دوم نیز در جنگ دو کره حضور داشت و در دوران حضور خود در ارتش چندین نشان شجاعت دریافت کرد. ژنرال پالمر در سال ۱۹۹۹ میلادی درگذشت و در قبرستان ملی آرلینگتون در واشنگتن دفن شد.

اما سال‌ها پس از مرگش، عکس‌هایی از میان وسایل شخصی‌اش پیدا شد که بار دیگر زشتیِ جنگ را نمایان می‌کند.

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    آشیان مسلسل و توپ که آثار تخریب بر روی آن دیده می‌شود. به نظر می‌سرد تانک‌های آمریکایی برای تصاحب استحکامات نازی‌ها به اینجا رفته‌‎اند

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    دو تانک از بین رفته از دو جناح در کنار هم جا خوش کرده‌اند: تانک امریکن ام ۴ متعلق به ارتش ایالات متحده و تانک اشتورم‌گِشوتس متعلق به ارتش آلمان

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    هزار افسر آلمانی از طریق یک جاده کوهستانی به استحکامات پیشین خود عقب‌نشینی می‌کنند. این جاده به یکی از مهم‌ترین شهرهای اتریش منتهی می‌شود

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    ساختمان‌های تخریب شده در فرانسه؛ آلمان‌های نازی این ساختمان‌ها را با مین تخریب و سپس آن‌ها را سوزاندند. ژنرال پالمر در پشت عکس نوشته است: «بقایای یک شهر کوچک که سوزانده شد.»

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    اجساد سربازان آلمانی که در جوی خیابان بر روی یکدیگر افتاده‌اند (فرانسه)

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    یک سرباز آمریکایی در حال بررسی قبر یک سرباز آمریکایی گمنام است که در کنار دشمن دفن شده است.

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    یک مسلسلچی ارتش نازی که از طریق اصابت گلوله به سر کشته شده و کنار اسلحه متلاشی شده‌اش بر روی زمین افتاده است

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    گروهی از سربازان کشته شده آلمان نازی که به دلیل سرمای زیاد در فرانسه منجمد شده‌اند

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    یک سرباز آمریکایی در کنار بقایای یک سرباز آلمانی در نزدیکی شهر هویتزر ایستاده است

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    انفجار کامیون فرانسوی که حامل ۸۰۰ گالن بنزین بود

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    اجساد سربازان آلمان نازی در کناره‌های جاده مشهود هستند

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    محل سقوط بوئینگ بی ۱۷

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    این شهر پس از سه روز نبرد سرانجام در ساعت ۱۳ پس گرفته شد

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    با کلاه و اسلحه، محل جان داده دو پیاده نظام را علامت‌گذاری شده است

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    یک تانک از مقابل تانک از کار افتاده آمریکایی می‌گذرد

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    پیشروی تانک های آمریکایی به سمت مقر نازی ها

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    تسلیم مجارستان: انبوهی از نیروهای مجاری که تسلیم ارتش هفتم شده‌اند، در «گارمیش-پارتنکیرشن» گرد هم آمده‌اند. شهرت این شهر به سبب میزبانیِ بازی‌های المپیک زمستانی ۱۹۳۶ یعنی آخرین المپیک زمستانی قبل از جنگ بوده است.

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    کمپ ثبت اسامی سربازان کشته شده آمریکایی

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    یک شهر آلمانی تخریب شده

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    خارج کردن ادوات نظامی از جاده باتلاقی

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    بقایای اسب و تجهیزات جنگی آلمان‌ها (در حومه شهر لوگ، آلمان)

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    پیشرویِ سربازان آمریکایی زیر آتش دشمن؛ سربازانی که روی زمین افتاده‌اند متعلق به ارتش ایالات متحده هستند

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    تسلیم شدن ارتش نوزدهم: آلمان نازی نهایتا تسلیم نیروهای متفقین می‌‎شود و سربازان آلمانی هم پس از پنج سال جنگ با تمام اروپا و ایالات متحده سرانجام اسلحه‌ی خود را در «لاندکِ» اتریش تقدیم آمریکایی‌ها می‌کنند

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    یک توپ ۲۸۰ میلی‌متری در ساعت ۳:۴۵ صبح به سمت این محل شلیک شده و آسیب‌های جدی از خود به جای گذاشته است

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    غیرنظامیان آلمانی در وسط شهرشان؛ پالمر در پشت آن نوشته: «شهر آزاد شده.»

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    پلی در یکی از شهرهای آلمان توسط مهندسین آمریکایی تخریب می‌شود تا مانع پیشروی آسان نیروهای نازی شود

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    بقایای سوخته شده‌ی یک خلبان آلمانی

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    سه سربازِ شاخه‌ی نظامی وافن اس اس یا «اس‌اس مسلح»؛ آن‌ها تیم سه نفره «پانتسرشرک» بودند. پانتسرشرک یک راکت انداز دوش پرتاب ضد تانک بود در ارتش آلمان نازی تولید می‌شد و هدفشان مانع از پیشروی دشمن بود

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    آثار جنگ در شهر «هیل‌بورنِ» مشهود است

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    یک کارخانه زیرزمینی آلمانی

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    اسیران جنگیِ نیروهای پلیس نظامی آلمان و گشتاپو در شهر استراسبورگ

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    از مین‌های ضد تانک ام ۵ برای منجر کردن آشیان توپ و مسلسل استفاده می‌شد

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    نیروهای آمریکایی در حال بازپس‌گیریِ وینگن-سور-موده از آلمان‌ها هستند

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    حیوانات کشته شده در جنگ جهانی دوم

تصاویری دیده نشده جنگ‌جهانی دوم
    سربازان در شهر بوبِنتهال به دنبال تک‌تیرانداز می‌گردند


منبع: برترنها