برگزیت یک سناریوری باخت-باخت

برگزیت یک سناریوری باخت-باختپول‌نیوز – «جورج ساروس» سرمایه گذار سرشناس آمریکایی گفت: «برگزیت» به ضرر بریتانیا و اتحادیه اروپا است و موجب کاهش استاندار زندگی و مقروض شدن بریتانیایی ها می شود.
«جورج ساروس» سرمایه گذار سرشناس آمریکایی گفت: خروج انگلیس از اتحادیه اروپا یک سناریوی باخت-باخت برای بریتانیا و اتحادیه اروپا است.  

وی تصریح کرد، به سرعت در حال نزدیک شدن به نقطه اوج ترسیم تمام پیشرفت های اقتصادی ناپایدار هستیم و واقعیت این است که «برگزیت» یک پیشنهاد مضر برای بریتانیا و اتحادیه اروپا محسوب می شود و ظاهرا این مسئله در حال اتفاق افتادن و نمی توان جلوی آن را گرفت.

«ساروس» پیش بینی کرد که با تحقق خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، شاهد افزایش سرسام آور بدهی بریتانیایی ها و نیز سقوط استاندارهای زندگی آنها خواهیم بود.  

این سرمایه گذار صاحب نام گفت: واقعیت اقتصادی در حال مبهم شدن با یکسری امیدهای واهی است و مقامات بریتانیا می گویند که «برگزیت» سطح استاندارد زندگی را کاهش نمی دهد؛ در حالیکه این موضوع منجر به بارآوردن بدهی برای خانوارها می شود.

 ساورس گفت: خانوارهای بریتانیایی متوجه خواهند شد که استاندارد زندگی آنها در حال کاهش است و باید خود را با عادت های جدید مخارج سازگار کنند و بدتر از آن اینکه متوجه می شوند به شدت مقروض شده اند و باید بدهی خود را پرداخت کنند.

همچنین این موضوع موجب می شود تا مصرف خانوارها کاهش پیدا کند و برای رشد اقتصادی پایدار مضر است.

 شهرت «جورج ساروس» به موضوع به زانو در آوردن بانک انگلیس با فروش اوراق قرضه در سال ۱۹۹۲ میلادی باز می گردد. 


منبع: پول نیوز

حقایق جالبی از برج ایفل

این برج ابتدا برای یک نمایشگاه جهانی و به مناسب صدمین سالگرد انقلاب فرانسه ساخته شد. اما کسی فکرش را هم نمی‌کرد که روزی در سفر به پاریس با تور مسافرتی پربازدیدترین اماکن دیدنی فرانسه و جهان این شاهکار مهندسی با سازه فلزی اش باشد!

پول‌نیوز – اگر چه زمانی با ساخت این برج در این کشور مخالفت می‌شد، اما امروزه این برج، نمادی از کشور فرانسه به حساب می‌آید و سالانه میلیون‌ها گردشگر برای بازدید و عکس گرفتن کنار آن، به این جا سفر می‌کنند. ساخت برج ایفل حدود دو سال طول کشید و در بین سال‌های ۱۸۸۷ و ۱۸۸۹ ساخته شده است.

حقایق جالبی از برج ایفل

 این برج ابتدا برای یک نمایشگاه جهانی و به مناسب صدمین سالگرد انقلاب فرانسه ساخته شد. اما کسی فکرش را هم نمی‌کرد که روزی در سفر به پاریس با تور مسافرتی پربازدیدترین اماکن دیدنی فرانسه و جهان این شاهکار مهندسی با سازه فلزی اش باشد!

۱) در ابتدا قرار نبود این برج، حضوری دائمی در شهر داشته باشد و فقط برای حضور در نمایشگاه بین المللی پاریس در سال ۱۸۸۹ ساخته شده بود!

۲) طبق قرار قبلی، این برج باید در سال ۱۹۰۹ تخریب می‌شد، اما این اتفاق هیچ وقت نیافتاد. زیرا این سازه فلزی تغییر کاربری داده شد و قرار شد به عنوان آنتن رادیویی از آن استفاده کنند!
۳) در سفر به پاریس با تور مسافرتی این نکته را بدانید که برج ایفل فرانسه در سال ۲۰۱۱، با داشتن ۶، ۹۸۰، ۰۰۰ بازدیدکننده، تبدیل به پربازدید کننده‌ترین بنای تاریخی جهان شد!

۴) فرانسوی‌ها که علاقه نداشتند هیتلر به راحتی از برج ایفل بازدید کند، کابل‌های آسانسور آن را قطع کردند تا هیتلر مجبور شود، تمام پله‌های برج را یکی یکی بالا برود. این اتفاق در جنگ جهانی دوم و در زمان بازدید هیتلر از پاریس رخ داد!
۵) یک فروشنده آهن قراضه ساده، این برج را از یک کلاهبردار به نام ویکتور لوستیگ خریداری کرده بود!
۶) این سازه در ابتدا قرار بود در شهر بارسلونای اسپانیا ساخته شود، اما این شهر ساخت آن را رد کرده بود!
۷) تغییرات اب و هوایی باعث می‌شوند که ۱۵ سانتی متر از طول آن کم و زیاد شود!
۸) نکته قابل توجهی که درباره این مکان از اماکن دیدنی فرانسه وجود دارد این هست که این برج، کشته‌های زیادی هم داده است. از جمله مخترعی به نام فرانز رایشلت که قصد داشت چتر نجاتش را امتحان کند و از بالای برج به پایین پرید!
۹) دقیقاً ۱۶۶۵ پله راه دارید تا به بالاترین نقطه این برج برسید
۱۰) زنی به نام Erika La Tour Eiffel در سال ۲۰۰۷ با این سازه فلزی ازدواج کرد. پس باید این سازه را مذکر به حساب آورد؟!
۱۱) حدود ۲۰ هزار لامپ در این برج برای روشن کردن آن وجود دارند!
۱۲) در سی منطقه دنیا، یک کپی از این سازه فلزی ساخته شده است!
۱۳) به اندازه وزن ۱۰ فیل، رنگ روی فلزهای این برج زده شده است!
۱۴) در سفر به پاریس با تور مسافرتی و دانستنی‌های این مکان از اماکن دیدنی فرانسه در نظر داشته باشید که سازنده برج، گوستاو ایفل، در بالای آن برای خودش یک آپارتمان ساخته بود!
۱۵) قصد داشتند یک سازه دیگر طراحی کنند تا از برج ایفل بلندتر باشد. در سال ۱۸۹۱ شروع به ساخت این سازه کردند، اما به دلیل عدم استحکام به پایان نرسید و در سال ۱۹۰۷ هم تخریب شد!
۱۶) طراح برج ایفل، یعنی گوستاو ایفل در طراحی مجسمه آزادی در نیویورک هم نقش داشته است.

۱۷) در زمان ساخت این برج، بلندترین برج جهان به حساب می‌آمد!
۱۸) ساخت این برج نیاز به ۳۰۰ کارگر، ۲٫ ۵ میلیون میخ پرچ و ۱۸۰۳۸ قطعه آهن داشته است!
۱۹) ساخت این سازه فلزی در دنیای امروز، ۳۱ میلیون دلار هزینه در بر داشت!
۲۰) کانادا قصد داشت در سال ۱۹۶۷، این برج را به طور موقت به کشورش منتقل کند، اما هرگز عملی نشد!

۲۱) در سفر با تور مسافرتی پاریس بدانید که قسمت فوقانی برج بر اثر رعد و برق در سال ۱۹۰۲، آسیب دیده بود، که بعد از آن به سرعت بازسازی شد!

۲۲) برای صرفه جویی در مصرف برق، از سال ۲۰۱۳ دیگر چراغ‌های برج به صورت ۲۴ ساعته روشن نیستند و از ساعت یک نیمه شب خاموش می‌وشند!


منبع: پول نیوز

پسر مرد ثروتمند سارق خانه‌های اعیانی

کارآگاهان پس از حضور در خانه مورد نظر ضمن تحقیق پی بردند سارق بدون شکستن قفل در وارد آپارتمان شده است.

پسر مرد ثروتمند سارق خانه‌های اعیانی

پسر یک بساز و بفروش ثروتمند که قبل از تحویل آپارتمان‌ها، از هر دسته کلید برای خودش هم کلید یدکی می‌ساخت، درفرصتی مناسب به آپارتمان‌های مردم دستبرد می‌زد. این مرد سابقه‌دار سرانجام با ردیابی‌های کارآگاهان پلیس تهران دستگیر شد.
 
به گزارش ایران، یکی از ساکنان که به خانه‌اش دستبرد زده شده بود با حضور در پایگاه چهارم پلیس آگاهی تهران بزرگ به کارآگاهان گفت: «بعد ازظهرچند روزقبل پس از قفل کردن در ورودی آپارتمانم در طبقه چهارم یک مجتمع مسکونی واقع درخیابان پاسداران – بوستان نهم- همراه تمامی اعضای خانواده برای خرید از خانه خارج شدیم اما چند ساعت بعد که برگشتیم همسرم متوجه‌ مفقودی یک حلقه انگشتر برلیان خود شد.برای پیدا کردن انگشتر همسرم در داخل خانه به جست‌و‌جو پرداختیم که درکمال ناباوری متوجه‌ سرقت ده‌ها عدد سکه طلا و مبلغی پول نقد به همراه مقداری دلار و ارز شدیم، اما نمی‌دانیم این سرقت چگونه انجام شده است.»

کارآگاهان پس از حضور در خانه مورد نظر ضمن تحقیق پی بردند سارق بدون شکستن قفل در وارد آپارتمان شده است. این درحالی بود که همزمان کارآگاهان از وقوع سرقت‌های مشابه دیگر از سایر واحدهای مسکونی ساختمان خبردار شدند.

در تحقیق از ساکنان مجتمع مسکونی، مشخص شد تعدادی از آنها دسته کلیدهایشان را گم کرده و از کلیدهای یدک استفاده کرده‌اند.آنها همچنین دریافتند چهار فقره سرقت ناموفق از آپارتمان‌ها نیز به علت حضور ساکنان در خانه‌هایشان انجام شده و در این چهار فقره سرقت، سارق یا سارقان با اطلاع از حضور ساکنان بسرعت از محل ناپدید شده‌اند.

دختر یکی از ساکنان به کـارآگاهان گفت:« نیمه‌های شب با دوستم درخانه سرگرم درس خواندن بودیم که ناگهان متوجه صدای انداختن کلید در قفل در ورودی خانه شدیم؛ به آرامی به پشت در رفتم و از طریق چشمی، مرد جوانی را دیدم که در حال امتحان کردن کلیدهای همراهش برای گشودن در ورودی بود؛ همان موقع بسرعت در را باز کردم که این جوان با مشاهده من به طبقات پایین فرار کرد.»

در ادامه رسیدگی به پرونده‌ها، کارآگاهان اطلاع پیدا کردند که پسر سازنده‌ ساختمان، از مجرمان سابقه‌داری است که پیش از این دو بار به اتهام ورود به خانه‌ای دستگیر و روانه زندان شده است. ازسوی دیگر زمانی که دختر جوان موفق به شناسایی عکس او شد مرد جوان بلافاصله در محل سکونتش دستگیر شد و مأموران در بازرسی از خانه‌اش بیش از ۲۵ دسته کلید پیدا کردند.

بدین ترتیب مصطفی به سرقت از آپارتمان‌ها اعتراف کرد و گفت: در بعضی موارد دسته کلیدهایی که پشت درآپارتمان‌ها جا مانده بود را برمی‌داشت و پس از چند روز سرقت از آپارتمان‌ها را انجام می‌داد.

وی گفت: در زمان تحویل آپارتمان‌ها هم یک عدد از کلیدهای ورودی واحد‌ها را برای خودم برمی‌داشتم و پس از مدتی و دریک فرصت مناسب اقدام به سرقت طلاجات و پول‌های نقد داخل منازل می‌کردم.

در ادامه رسیدگی به پرونده، خریدار طلاجات مسروقه از این متهم در نارمک شناسایی شد.

مرد طلافروش به کارآگاهان گفت: با توجه به اینکه مصطفی و خانواده‌اش را می‌شناختم و می‌دانستم که او و خانواده‌اش از وضعیت مالی بسیار خوبی برخوردار هستند، به هیچ عنوان تصور نمی‌کردم که او سارق باشد.!درحال حاضر تحقیق از متهم پرونده ادامه دارد.

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

رؤیای برباد رفته پولدار شدن دو روستایی

کشاورزی دیگر برایمان سودی نداشت برای همین با یکی از دوستانم که گچکار بود تصمیم‌گرفتیم به تهران بیاییم و خودروهای گرانقیمت را سرقت کنیم تا شاید پولدار شویم.

رؤیای برباد رفته پولدار شدن دو روستایی

دو مرد گچکار وکشاورز که به‌خاطر بیکاری، باتهیه اسلحه از روستا به تهران آمده بودند تا خودروهای گرانقیمت را بدزدند ساعتی پس از دزدیدن نخستین خودرو دستگیر شدند. این دو روستایی صبح دیروز از زندان به شعبه هشتم دادگاه کیفری انتقال یافتند و به اتهام سرقت مسلحانه خودروی پراید محاکمه شدند.

به‌گزارش ایران، بیست و چهارم دی پارسال این دو سوار بر خودروی پراید از خیابانی در شهریار می‌گذشتند که پلیس به آنها ظنین شد. در ادامه مشخص شد خودرویشان مسروقه است.بلافاصله هر دو سرنشین به اداره آگاهی منتقل شدند و در بازجویی به سرقت خودرو اعتراف کردند.

صبح دیروز محاکمه این دو متهم زندانی در شعبه هشتم دادگاه کیفری به ریاست قاضی «اصغرزاده» و با حضور قاضی – «توهی»- مستشار دادگاه- تشکیل  شد.در ابتدا متهم ردیف اول احمد- ۲۶ ساله- در برابر قضات ایستاد تا به سؤالات آنها پاسخ دهد.

شغلت چه بود؟

کشاورز بودم و در روستا کار می‌کردم.

چرا به تهران آمدی؟

راستش را بخواهید برای دزدی!

سابقه کیفری داری؟

بله وقتی که داشتم اسلحه شکاری را تمیز می‌کردم دستم روی ماشه رفت و بدون اینکه بخواهم گلوله به پدرم شلیک شد و او را کشت.

چه شد که تصمیم به دزدی گرفتی؟

کشاورزی دیگر برایمان سودی نداشت برای همین با یکی از دوستانم که گچکار بود تصمیم‌گرفتیم به تهران بیاییم و خودروهای گرانقیمت را سرقت کنیم تا شاید پولدار شویم.

اسلحه را از کجا آوردی؟

کلت کمری را ۳۰۰ هزار تومان خریدم و بعد به تهران آمدیم.

دزدی را از کجا شروع کردید؟

همان روز‌های اول متوجه شدیم که برای سرقت خودرو‌های گرانقیمت نمی‌توانیم کار کنیم چون اصلاً بلد نبودیم که در این جور ماشین‌ها را باز کنیم.

چند روز بعد که دیگر هیچ پولی نداشتیم، به فکر دزدیدن خودروهای ارزانقیمت افتادیم.
پس از ساعت‌ها گشت‌زدن در خیابان‌های شهرک غرب یک خودروی پراید چشم مان را گرفت. راننده آن در حال روشن کردن ماشین بود که من بسرعت پریدم توی ماشین و دوستم هم پشت نشست و راننده را باتهدید اسلحه از خودرویش بیرون انداختم و چند هزار تومانی هم از او برای تهیه بنزین و خرید ساندویچ دزدیدیم. بعد به طرف شهریار رفتیم که در آنجا پلیس به ما مشکوک شد و با دیدن اسلحه در خودرو ما را دستگیر کردند.

متأهل هستی؟

بله. ۴ سال است که ازدواج کرده‌ام.

پس از اظهارات متهم ردیف اول، همراهش حبیب -۲۶ ساله- به‌عنوان متهم ردیف دوم پای میز محاکمه ایستاد و به سؤالات قضات پاسخ داد.

سابقه کیفری داری؟

خیر.

قبلاً چه شغلی داشتی؟

گچکار ساختمان بودم.

ازدواج کرده‌ای؟

بله ۵ سال است که زن گرفته‌ام.

چرا دزدی کردی؟

به‌خاطر بیکاری و بی‌پولی!

الان پشیمان هستی؟

بله و از شاکی پرونده تقاضای عفو و بخشش دارم. پس از اظهارات هر دو متهم قضات وارد شور شدند و متهم ردیف اول را به ۴ سال حبس و متهم ردیف دوم را به ۳ سال حبس محکوم کردند.

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

سناتورهای آمریکایی بدنبال مشروط کردن اقدامات نظامی به مجوز کنگره

سناتورهای آمریکایی می‌خواهند کنگره این حق را داشته باشد که مشخص کند آمریکا وارد جنگ شود یا خیر. آنها معتقدند حمله اخیر آمریکا به پایگاه نظامی “الشعیرات” سوریه در پوشش مجوزهای استفاده از نیروی نظامی نبوده است.

سناتورهای آمریکایی بدنبال مشروط کردن اقدامات نظامی به مجوز کنگرهبه گزارش ایسنا، به نقل از خبرگزاری رویترز، کمیته روابط خارجی سنا در حال بررسی لایحه‌ای است که اقدام نظامی در سوریه،‌ افغانستان، عراق،‌ سومالی، لیبی و یمن علیه داعش،‌ القاعده و سایر گروه‌های شبه‌نظامی افراطی را پوشش می‌دهد.

سناتور باب کورکر،‌ رئیس جمهوری‌خواه این کمیته گفت: من همواره معتقدم که مهم است کنگره به نقش خود طبق قانون اساسی برای مجاز کردن استفاده از نیرو عمل کند.

در شرایطی که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا دستور افزایش فعالیت نظامی در سوریه، افغانستان و مناطق دیگر را داده است، اعضای کنگره همچنین از ترامپ خواسته‌اند تا یک استراتژی برای مقابله با داعش و سایر گروه‌های شبه‌نظامی ارائه دهد.

در جریان حمله آمریکا به پایگاه نظامی “الشعیرات” در سوریه،‌ ترامپ از اختیارات اجرایی برای حمله استفاده کرد.

سناتور جان کورنین، جمهوری‌خواه عضو کمیته اطلاعاتی سنا می‌گوید،‌ ترامپ پیش از هر اقدامی باید به کنگره مراجعه کند. این امر ضروری است و مناسب است که پیش از آنکه ما نظامیان خود را درگیر هرگونه اقدامی کنیم، انجام شود. آنها حق دارند که از حمایت کنگره آن هم از جانب دو حزب و نیز حمایت مردم آمریکا برخوردار شوند.


منبع: عصرایران

گویندۀ رادیوی داعش در موصل دستگیر شد

گوینده و مجری برنامه‌های شبکه رادیویی داعش موسوم به «البیان» دستگیر شد.

باشگاه خبرنگاران نوشت: شبکه تلویزیونی العالم گزارش داد: علاء سامی گوینده و مجری برنامه های رادیو البیان وابسته به گروه تروریستی داعش دستگیر شد. وی همچنین سخنران منطقه النبی یونس در موصل بوده است.

گفتنی است اسفند ماه گذشته «لقمان عمر الطائی»، فعال حقوقی و مدنی به خبرگزاری آناتولی، گفت: «با توقف پخش برنامه رادیو البیان، داعش آخرین ابزار اطلاع‌رسانی خود را در موصل از دست داد.»

وی افزود، در یک حمله هوایی، آنتن‌های این رادیو در کرانه راست موصل مورد اصابت قرار گرفت، و در نتیجه صدای تبلیغات داعش و آخرین بوق تبلیغاتی آن در منطقه از کار افتاد.

گروه تروریستی داعش پس از اشغال شهر موصل در ژوئن ۲۰۱۴، این رادیو را در اوایل ۲۰۱۵ راه‌اندازی کرد.


منبع: عصرایران

مترو تهران در روز قدس رایگان است

مدیرعامل شرکت بهره برداری مترو تهران از ارائه خدمات ویژه به راهپیمایان و نمازگزاران روز جهانی قدس خبر داد.

به گزارش روابط عمومی مترو تهران، دکتر محمد احمدی بافنده مدیرعامل شرکت بهره برداری مترو تهران با بیان اینکه روز جهانی قدس نماد وحدت و اراده ملت‌های مسلمان جهان برای مقابله با استکبار جهانی است افزود: مترو تهران برای سهولت در تردد نمازگزاران و راهپیمایان این روز بزرگ، از ۹ صبح روز جمعه ۲ تیر تا پایان مراسم، در تمام خطوط به صورت رایگان ارائه خدمت خواهد کرد همچنین اعزام قطار به خصوص در خطوطی که در مسیر راهپیمایی قرار دارند افزایش می‌یابد.

وی ادامه داد: بیشترین افزایش سرویس دهی در خط ۴ مترو تهران که در مسیر راهپیمایی قرار دارد، انجام خواهد شد و به این منظور فاصله گذر قطارهای این خط از ۹ دقیقه به ۶ دقیقه کاهش می‌یابد. ضمن آنکه این آمادگی وجود دارد تا در هنگام اتمام راهپیمایی و ازدحام مسافران با اعزام قطارهای فوق‌العاده فاصله گذر قطارها به یک و نیم تا دو دقیقه کاهش یابد.

به گفته مدیرعامل شرکت بهره برداری مترو تهران و حومه خط ۵ هم در روز جمعه ۲ تیر فعال خواهد بود. دکتر احمدی بافنده در این خصوص گفت: طبق اعلام قبلی و به دلیل انجام عملیات بهسازی، مترو تهران- کرج روزهای جمعه تا پایان شهریور پذیرش مسافر ندارد اما در روز جهانی قدس این خط فعال است و از ساعت ۶ تا ۲۱ و ۳۰ دقیقه به مسافران خدمات ارائه می‌کند.

وی تصریح کرد: در سایر خطوط هم آمادگی برای سرویس دهی مناسب به مسافران و اعزام قطارهای فوق‌العاده وجود دارد.


منبع: عصرایران

اطلاعیه وزارت کشور: ۲ قایق صیادی ایرانی بر اثر امواج دریا جابجا گردیده اند

وزارت کشور تاکید می نماید قایق های مذکور صرفاً صیادی بوده و بر اثر امواج دریا جابجا گردیده اند که در حوزه آبهای دریای عمان و خلیج فارس؛ این موضوع کاملاً عادی است.

به گزارش  جماران متن کامل این اطلاعیه بدین شرح است:

باسمه تعالی

سه فروند قایق صیادی در روز پنجشنبه تاریخ ۲۵/۳/۱۳۹۶ با داشتن هویت قانونی و مجوز صید، از اسکله بندر بوشهر برای ماهیگیری به سمت عمق آب های خلیج فارس حرکت می کنند که در نیمه شب حین صیادی، بر اثر تلاطم دریا و اثرگذاری امواج، در آب های منطقه کنترل لازم را از دست داده و هر لحظه ناخواسته به سمتی هدایت گردیدند که در نهایت یکی از قایق ها موفق می شود؛ کنترل خود را بدست آورده و شناور را در مسیر اصلی هدایت و لیکن دو قایق دیگر با فشار آب های متلاطم به سمت نوار مشترک مرز دریایی با کشور عربستان رانده شدند، در حالی که از علم و آگاهی کافی که در نوار مشترک دریایی هستند، برخوردار نبودند و اگر هم به این موضوع واقف بودند، امکان کنترل شناور وجود نداشته است. 

متاسفانه در همین اثنا، گارد ساحلی آن کشور به مجرد مشاهده به سمت دو قایق صیادی ایرانی تیراندازی که بر اثر آن متأسفانه؛ یک نفر از ملوانان به نام محمود سیامر بر اثر اصابت گلوله به ناحیه کمر زخمی و سپس در داخل شناور فوت می کند و نفر دیگر بنام فرهاد سیامر (فرزند مقتول) با زحمت و تلاش زیاد موفق می شود؛ شناور را از محل وقوع حادثه دور و سپس به سمت ساحل هدایت کند. قایق دوم نیز با سه سرنشین با شغل صیادی به اسامی حسین اصلانی، سهراب اصلانی و حسین زارعی توسط گارد ساحلی عربستان توقیف می گردد.

وزارت کشور تاکید می نماید قایق های مذکور صرفاً صیادی بوده و بر اثر امواج دریا جابجا گردیده اند که در حوزه آبهای دریای عمان و خلیج فارس؛ این موضوع کاملاً عادی است و هرساله ده ها شناور صیادی کشورهای همسایه، بخصوص به دلیل نبود نشانه و علائم در خط مشترک مرزی، ناخواسته ممکن است وارد آب های سرزمینی گردند که به عنوان نمونه از ابتدای سال جاری تا پانزدهم خرداد ماه ۱۷ شناور صیادی کشورهای همسایه در آبهای دریای عمان و خلیج فارس وارد آبهای کشور جمهوری اسلامی ایران گردیدند که با حُسن نیت به کشور متبوع تحویل گردیدند، ولیکن تیراندازی به سمت قایق های صیادی، خارج از شئونات انسانی و اسلامی می باشد.

در این رابطه  ضمن یادآوری مسئولیت حقوقی دولت عربستان، لازم است آن دولت ضمن جبران خسارات وارده و تنبیه عوامل این اقدام غیر مسئولانه، هر چه سریعتر نسبت به آزادی افراد دستگیر شده که خانواده آنها بشدت نگران وضعیت سلامتی آنها می باشند، اقدام کند.


منبع: عصرایران

اسکیت باز خوش شانس! (فیلم)

سفری تاریخی با چاشنی خرید از بازارچه مرزی دعواهای رونالدو و مسی در زمین بازی (فیلم) الجزیره ادعاهای پیشین ولیعهد جدید عربستان علیه ایران را منتشر کرد روحانی: از کسی برای قدرت دفاعی خود اجازه نمی‌گیریم/ اختیارات بالاتر از اقدام علیه مقر تروریست ها هم به نیروهای مسلح خود داده ایم ۵ نکته درباره بانک ها موسسات مالی اعتباری در ایران اطلاعیه وزارت کشور: ۲ قایق صیادی ایرانی بر اثر امواج دریا جابجا گردیده اند آقای کیارستمی تولدتان مبارک! کشته‌شدن گاوباز سرشناس در میدان نبرد (+عکس) گویندۀ رادیوی داعش در موصل دستگیر شد نماز عید فطر به امامت مقام معظم رهبری اقامه می‌شود

حمله موشکی سپاه پاسداران از غرب ایران به مراکز تروریست ها در سوریه (+فیلم)  (۸۱ نظر)

دغدغه محافظه‌کاران قبل از انتخابات: معیشت مردم/ بعد از انتخابات: جلوگیری از حضور زنان در ورزشگاه  (۷۳ نظر)

انصار حزب الله مشهد: حضور یا عدم حضور زنان در ورزشگاه اولویت اول کشور نیست  (۲۸ نظر)

موشک‌های وحدت آفرین  (۲۰ نظر)

ماموران امنیتی اسراییلی مسئول تامین امنیت عروسی “لیونل مسی”  (۸ نظر)

ادعای مرد ۱۲۸ ساله: من هیتلر هستم!  (۶ نظر)

از پلاسکو تا گرنفل، از قالیباف تا صادق خان!  (۵ نظر)

چرا شریعتی تمام نمی شود؟  (۵ نظر)


منبع: عصرایران

آقای کیارستمی تولدتان مبارک!

یک سال از تیر ماهی می‌گذرد که در اولین روزش‌اش تولد ۷۶ سالگی عباس کیارستمی گرامی داشته شد و سیزده روز بعد از آن یعنی ۱۴ تیر ماه این کارگردان سرشناس سینمای ایران از دنیا رفت.

به گزارش ایسنا، اول تیر ماه سالروز تولد عباس کیارستمی خالق «زیر درختان زیتون»، «طعم گیلاس»، «خانه دوست کجاست؟» است؛فیلم‌سازی که پس از درگذشت‌اش به دلیل حواشی پرونده پزشکی، کمتر به کارنامه‌ی فیلم‌سازی‌اش پرداخته شد.

این فیلم‌ساز سرشناس که متولد ۱۳۱۹ تهران است، می‌گفت: « شاید انتظار کنونی من از سینما این باشد که هنگامی شب به خواب می‌روم، بدانم یک تصویر جدید ایجاد کرده‌ام همچون ماهیگیری که همیشه با پرتاب تور خود، امیدوار به گرفتن ماهی است. بدون هیچ توقعی همچنان کار می‌کنم، ماهیت فیلم تولید تصویر است و امکان ندارد در ماه یک فیلم کوتاه، یک ویدئوی کوچک درست نکنم و یا یک عکس نگیرم.»

کیارستمی علاوه بر کارگردانی در سایر رشته‌های هنری همچون عکاسی، نقاشی، فیلمنامه‌نویسی، تدوین، طراحی گرافیک، شعر، موسیقی و… فعالیت می‌کند و یکی از عکس‌های کلکسیونش در حراج کریستی سال ۲۰۰۸ میلادی حدود ۱۳۰ هزار دلار فروخته شد.

فیلم «طعم گیلاس» که برنده نخل طلایی جشنواره کن سال ۱۹۹۷ میلادی شد و همچنین «خانه دوست کجاست» که موفق به دریافت پلنگ برنزجشنواره لوکارنو شده است، « باد ما را خواهد برد» برنده جایزه هیات ویژه داوران جشنواره ونیز در سال ۱۹۹۹ و … از جمله فیلم‌های موفق این کارگردان در جشنواره‌های بین المللی است.

کیارستمی داور جشنواره‌های بسیاری از جمله کن، جشنواره فیلم ونیز، لوکارنو، سن‌سباستین، فیلم سائو پائولو، کاپالبیو، کوستندورف صربستان و….. بوده است.

سیف‌الله صمدیان دوست و همکار سال‌های دور و نزدیک عباس کیارستمی پس از درگذشت این فیلم‌ساز، فیلمی  با نام “۷۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه با کیارستمی” به سفارش جشنواره‌ی ونیز ساخت که در یک سال گذشته در جشنواره‌های مختلفی به نمایش درآمد.

فیلمی که نامش به تعداد روزها و سال‌های عمر عباس کیارستمی است؛ البته یک روز اضافه شده است که صمدیان در توضیح اضافه شدن آن یک روز گفته است: «آقای کیارستمی از آن مظلومان فرهنگی کشور بودند که نمی‌دانم چرا این همه آدم قصد داشتند، یک جوری به ایشان ضربه بزنند؟! ضربه زدن از آن جهت که هزار تا انگ نامربوط و نامردانه زدند و فکر می‌کردند امثال کیارستمی غرب‌زده هستند و وطنشان را قبول ندارند که البته برخی از آنها پس از مرگ کیارستمی خیلی شخصی به من گفتند که از عملکردشان پشیمان هستند.»

صمدیان با تاکید بر اینکه “هیچ‌وقت انگ سیاه‌نمایی در مورد فیلم‌های عباس کیارستمی صدق نکرد” می‌گوید:«همه می‌دانند فیلم‌های ایشان حتی آن‌هایی که در روستا ساخته شده بودند، طوری تصویر نشده بود که فقر امکانات مشاهده شود و اتفاقا ایشان فضا را پُر می‌کرد از داشته‌های انسانی و حتی آن جایی که احساس می کرد، فکر جای دیگری برود، تلاش می‌کرد، فضایی به وجود آورد که این اتفاق نیفتد؛ مثلا در فیلم “خانه دوست کجاست؟” آن جاده معروف را آگاهانه در کنارش گل کاشت تا ذهن تماشاچی ناخواسته به سمت دیگری نرود و زیبایی را ببیند.»

وی در ادامه با اشاره به سوال مطرح شده درباره‌ی روزی که به تعداد روزهای عمر کیارستمی در اسم فیلمش اضافه کرده است، یادآور شده است:« با آقای میرکریمی و بهمن کیارستمی وقتی داشتیم پیکر آقای کیارستمی را از پاریس به تهران می‌آوردیم، احساس کردم آن یک روز لازم است، به پاس این همه نه گفتن برای مهاجرت و ماندن در ایران. آن یک روز اضافه، روزی است که در آسمان است و پیکر ایشان به ایران برمی‌گردد تا اینجا به خاک سپرده شود.»

سیف‌الله صمدیان سال گذشته در زادروز تولد عباس کیارستمی در پردیس چارسو هم گفته بود: «زیباترین هدیه‌ای که از طرف آقای کیارستمی می‌تواند به مردم ایران اهدا شود، معرفی گروهی از فیلمسازانی است که زمانی از شاگردان او بودند.»

این هنرمند عکاس می‌گفت: «تولد کیارستمی، تولد مهمی در فرهنگ و هنر ایران بوده است. زمانی آیدین آغداشلو در جایی می‌گفت که در حوزه فرهنگ؛ بعد از عمر خیام، نفر دومی که شهرت جهانی دارد،  کیارستمی است. قصد تمجید از او را ندارم اما فقط می‌خواهم پیام اصلی زندگی او را که در دوستی نزدیکم با او دریافتم بیان کنم. کیارستمی به واژه کار، عشق و آبرو داده است و امیدوارم جوانان کشور در هر رشته‌ای که هستند عطش کار کردن را در وجود خود احساس کنند و به یک تولید خلاق در شان انسان معاصر برسند.»

عباس کیارستمی، کارگردان «خانه دوست کجاست؟» که برای ادامه درمان بیماری خود به فرانسه سفر کرده بود، در سن ۷۶ سالگی و در ماه تولدش تیر ماه درگذشت.

این کارگردان سرشناس سینمای ایران و هنرمند عکاس که از اسفند سال ۹۴ تا اوایل اردیبهشت ۹۵ به دلیل انجام چند عمل جراحی در ناحیه روده در بیمارستان بستری شده بود و در ماه‌های آخر عمرش هم چندین بار به بیمارستان مراجعه کرده بود، سرانجام ۸ تیر ماه برای تکمیل مراحل درمان به پاریس رفت و همان جا درگذشت و پیکرش به ایران منتقل شد.

کیارستمی در کارنامه‌ی فیلم‌سازی‌اش ساخت فیلم‌های کوتاه «نان و کوچه»، «زنگ تفریح»، «تجربه»، «دو راه حل برای یک مساله» و .. و فیلم‌های بلند «گزارش» ۱۳۵۶، «اولی‌ها» ۱۳۶۲، «خانه‌ی دوست کجاست؟» ۱۳۶۵، «مشق شب» ۱۳۶۶، «کلوزآپ، نمای نزدیک» ۱۳۶۸، «زندگی و دیگر هیچ» ۱۳۷۰، «زیر درختان زیتون» ۱۳۷۳، «طعم گیلاس» ۱۳۷۶، «باد ما را خواهد برد» ۱۳۷۷، «ABC آفریقا» ۱۳۷۹ را دارد.


منبع: عصرایران

سفری تاریخی با چاشنی خرید از بازارچه مرزی

شهرستان ماکو در شمال غربی استان آذربایجان غربی واقع شده است و آثار باستانی و جاذبه های گردشگری زیادی دارد.

عصرایران – با فرارسیدن تابستان میزان سفرها نیز افزایش پیدا می کند. برخی ترجیح می‌دهند در این روزهای گرم به شهرهای تاریخی سفر کنند و برخی دیگر طبیعت را برای گذراندن اوقات خود انتخاب می‌کنند. این بار سفر به شهر سنگی « ماکو» به شما پیشنهاد می شود.

برای سفر به ماکو باید راهی استان آذربایجان غربی شد. این شهر مرزی جاذبه‌های زیادی را در خود جای داده که توانسته مورد توجه گردشگران داخلی و خارجی قرار گیرد. آثار تاریخی و طبیعی موجود در ماکو جذابیت سفر شما را چندین برابر خواهد کرد.

یکی از آثار تاریخی ماکو، قره کلیسا یا کلیسای تادئوس مقدس است. بازدید از این کلیسا بسیار جذاب خواهد بود. بنایی تاریخی که در جنوب ماکو قرار دارد. جالب است بدانید بخشی از این کلیسا در حمله چنگیز مغول تخریب شد اما در زمان حکومت هلاکوخان مرمت و بازسازی شد. 

با توجه به قرار گیری این بنای مذهبی و تاریخی در منطقه چالداران، بهترین زمان برای بازدید از بنا فصل تابستان خواهد بود، زیرا چالدران آب‌وهوایی خنک دارد.

اگر درباره نام این کلیسا پرس‌وجو کنید به شما خواهند گفت؛ کلمه قره در زبان ترکی به معنای سیاه است. این احتمال می‌رود که در ابتدا سنگ‌های استفاده شده در این بنا به رنگ سیاه بودند اما در بازسازی سنگ‌های سفید جای سنگ‌های سیاه را گرفتند.

شهر ماکو جاذبه‌های تاریخی بسیاری از جمله دخمه سنگی فرهاد، عمارت کلاه فرنگی، کاخ باغچه جوق، حمام تاریخی ماکو، پل پنج چشمه، قره کورپو (پل سیاه)، پل قلعه جوق، کوه قیه، کوه چرکین در اختیار دارد. به همین دلیل اگر سفر به ماکو را انتخاب کرده‌اید، بازدید از بافت قدیمی این شهر یعنی « قلعه قبان» را فراموش نکنید.

اما از دیگر جذابیت‌های این شهر، بازارچه مرزی ماکو است. در چند سال اخیر سفر به ترکیه بسیار افزایش یافته است، شاید اصلی‌ترین دلیل برای این انتخاب تمایل افراد به خرید کردن باشد. اما این بار ما به شما پیشنهاد می‌کنیم به جای سفر به ترکیه برای خرید راهی ماکو شده و از بازارچه مرزی این شهر بازدید کنید.

خوب است بدانید منطقه آزاد ماکو بعد از منطقه آزاد شانگهای چین، دومین منطقه آزاد بزرگ دنیا است درنتیجه اگر علاقه‌مند به خرید در سفرهای خود هستید این شهر می تواند انتخاب خوبی برای شما باشد.


منبع: عصرایران

نماز عید فطر به امامت مقام معظم رهبری اقامه می‌شود

رئیس ستاد نماز جمعه تهران اعلام کرد، طبق پیش‌بینی‌هایی که در تقویم است، دوشنبه اول شوال خواهد بود گفت: نماز عید سعید فطر به امامت مقام معظم رهبری اقامه خواهد شد.

به گزارش ایسنا، سیدباقر پیشنمازی صبح روز چهارشنبه (۳۱ خردادماه) در نشست خبری نماز عید سعید فطر با بیان اینکه نماز عید فطر امسال به امامت ولی امر مسلمین روز دوشنبه همزمان با اول شوال در مصلای امام خمینی (ره) اقامه خواهد شد، گفت:‌ ما در نماز عید فطر میزبان سفرای اسلام، فرهیختگان و مردم روزه‌دار جهان اسلام هستیم، نماز عید فطر نماد هماهنگی و عزت کشورهای اسلامی است، به خصوص در سال های گذشته که جبهه کفر در برابر جهان اسلام ایجاد شده است…

وی ادامه داد: شرایط ترافیکی و حضور شهروندان در نماز عید فطر از سوی ستاد کاملا تعریف شده و از مردم می‌خواهیم که جهت رفت‌وآمد آسان‌تر از وسایل نقلیه عمومی مثل اتوبوس و مترو استفاده کنند. نماز عید فطر پیام‌های متعددی به جهت احساس اقتدار بیشتر برای امت اسلامی به همراه دارد. همچنین برای جبهه کفر و نفاق که همیشه عامل محدودیت برای جهان اسلام نیز بوده است پیام‌های متعددی در پی دارد.

رئیس ستاد نماز جمعه تهران یادآور شد: مردم ما همواره نشان داده‌اند که این حساسیت‌ها را درک می‌کنند و مطمئنا امسال همچون سال‌های گذشته مردم از نماز عید فطر استقبال زیادی می‌کنند. درب‌های مصلای تهران از ساعت ۵ صبح به روی نمازگزاران باز است و شماره تلفن ۶۸۶۸ ستاد نماز جمعه برای انتقادات و پیشنهادات مردم در دسترس قرار دارد.

پیشنمازی در ادامه با بیان اینکه ما برای نماز جمعه نیز که مقارن با روز قدس است برنامه‌ها و پیش‌بینی‌های متعددی را داشته‌ایم اظهار کرد: نماز جمعه این هفته به امامت حجت‌الاسلام والمسلمین احمد خاتمی در دانشگاه تهران اقامه می‌شود و درب دانشگاه از ساعت ۸:۳۰ باز است. سخنران پیش از خطبه این مراسم علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی است و پیش از آن هم قرائت قطعنامه روز جهانی قدس توسط نماینده شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی را خواهیم داشت.

او ادامه داد: دانشگاه تهران مقصد راهپیمایی‌کنندگان است و پیش‌بینی می‌شود با توجه به شرایط منطقه، شاهد حضور باشکوه‌تر مردم در نماز جمعه آخرین هفته ماه مبارک رمضان باشیم؛ چون این حضور نشأت گرفته از عزت و اقتدار جهان اسلام است و ملت قهرمان ایران کانون این حرکت هستند و این راهپیمایی پیام مهمی را برای دشمنان خواهد داشت که مبادرت به توطئه‌های گوناگون در رابطه با کشورهای اسلامی داشته‌اند و همچنین یک پیام امیدبخش برای آزادیخواهان جهان اسلام دارد.


منبع: عصرایران

۵ نکته درباره بانک ها موسسات مالی اعتباری در ایران

ایجاد و ادامه فعالیت موسسات مالی اعتباری خارج از دریافت مجوز و نظارت بانک مرکزی و چارچوب های قانونی، آئینه ای از وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور است؛ وضعیتی که در آن همه قدرتمندان به دور از نظر قانون و دستگاه های قانونی، فعالیت می کنند و حضور دارند.

 عصر ایران ؛ رضا حبیب زاده – در روزهای اخیر، تعدادی از مؤسسات مالی و اعتباری، درگیر مشکلاتی شده اند به گونه ای که سپرده گذاران نگران، مقابل شعب آنها تجمع کرده و خواستار دریافت پول هایشان شده اند. این وضعیت، نگرانی هایی را در میان سپرده گذاران سایر موسسات مالی و اعتباری ایجاد کرده است. در این باره نکاتی چند قابل ذکر است:

۱-  تعداد موسسات مالی اعتباری به طور قابل توجهی زیاد و متنوع شده است تا اینجا مشکلی نیست؛ اما مشکل از آنجا شروع می شود که به نظر می رسد هر طرف قدرتمندی می تواند به دور از نظر، نظارت و تصمیم گیری بانک مرکزی، موسسه مالی اعتباری (بخوانید شبه بانک) ایجاد کند.

بانک مرکزی هم تنها می تواند تعدادی را بی مجوز، در شرف دریافت مجوز و تعدادی را بامجوز بداند. این اوج ناتوانی یا فقدان اختیارات عالی ترین نهاد مالی – اعتباری کشور است.

5 نکته درباره بانک ها موسسات مالی اعتباری در ایران

مردم می پرسند چگونه یک دستفروش ساده با سین جیم شهرداری روبه رو می شود اما شعبه های برخی موسسات مالی اعتباری بدون مجوز فعالیت می کنند، پول می گیرند وام می دهند و سود می پردازند؟ به همین راحتی!

۲- ایجاد و ادامه فعالیت موسسات مالی اعتباری خارج از دریافت مجوز و نظارت بانک مرکزی و چارچوب های قانونی، آئینه ای از وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور است؛ وضعیتی که در آن همه قدرتمندان به دور از نظر قانون و دستگاه های قانونی، فعالیت می کنند و حضور دارند. همانگونه که در صحنه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دولت توان مقابله با فعالیت های خارج از قانون را ندارد در صحنه اقصادی نیز موسسات مالی اعتباری غیرقانونی نمود این وضعیت هستند.

۳- ایران نیازمند فعالیت بانک های واقعا دولتی در کنار بانک های واقعا خصوصی است. هم اکنون در کنار این دو نوع بانک، بانک های سومی یعنی بانک های “حکومتی شبه خصوصی” هم فعالیت می کنند که از محدودیت ها و نظارت ها بر بانک های دولتی خارج هستند و از مزیت های بانک های خصوصی استفاده می کنند.

نبود بانکداری واقعی در ایران، باعث شده موسسات مالی اعتباری غیرمجاز و مجاز در راستای تامین و پاسخگویی به نیازهای واقعی و نادرست مردم در حوزه بانکی و پولی، وارد مسیری شوند که می تواند آنها را به فعالیت های خارج از قانون و ورشکستگی بکشاند.
 
۴- از اعتبار بانک مرکزی در ماجرای موسسه کاسپین به شدت کاسته شد. بانک مرکزی نتوانست در صحنه روابط عمومی به خوبی سوالات افکار عمومی و سپرده گذاران را پاسخ بگوید. این موضوع باعث شده امروزه بحرانی به نام بحران شایعات به وجود بیاید.

قبل از این باید گفته شود که هر بانکی در هر جای جهان فارغ از بزرگی یا کوچکی و میزان سرمایه و اعتماد مشتریانش، در صورتی که همه مشتریانش در یک روز مراجعه و درخواست کنند پول خود را دریافت کنند قطعا آن بانک یا موسسه مالی یا سرمایه گذاری دچار مشکل خواهد شد زیرا از اساس بانک ها بر این پایه قرار دادند که مشتریان هیچ گاه در یک روز و در آن واحد، پول خود را مطالبه نمی کنند.

حال اگر شایعه ای شکل بگیرد و مشتریان نگران، به شعبه های بانک یا موسسه مالی اعتباری مراجعه کنند و درخواست دریافت عودت پول شان را بکنند، حتی بهترین بانک ها و موسسات مالی که هیچ مشکلی هم ندارند، به بحران خواهند خورد. لذا بحران شایعه، در بسیاری مواقع از بحران های واقعی پولی و بانکی، خطرناک تر است. این اتفاقی است که برای موسسه ثامن روی داد.

لذا بانک مرکزی و نیز خود بانک ها و موسسات مالی و اعتباری باید در کنار تدابیر مالی و پولی که ذات کارشان است، بر علم روابط عمومی، اطلاع رسانی و مدیریت افکار عمومی هم واقف باشند و الا ممکن است یک شایعه فراگیر، حتی بهترین بانک را هم بر زمین بزند.

۵- اگر بخواهیم دوراندیشانه به موضوع بانک در ایران نگاه کنیم، باید نگران بحران احتمالی بعدی باشیم که معلوم نیست کی رخ خواهد داد. این احتمال دور از ذهن نیست که بانک هایی که نه دولتی اند و نه خصوصی و اصطلاحاً خصولتی اند و توسط سازمان ها، نهادها و وزارتخانه های غیر مرتبط با امور بانکی تاسیس شده اند یا سهام عمده شان خریداری شده است، به مشکل برخورد کنند زیرا کار مالکان اصلی  آنها، بانکداری نیست و اصولاً دغدغه های فراتری از بانک دارند.

 به عنوان مثال به وزارت آموزش و پرورش چه ربطی دارد که وارد بانکداری شده است؟ و آیا متصور نیست فاجعه ای که در صندوق ذخیره فرهنگیان رخ داد، در بانکی که آموزش و پرورش در آن سهام بزرگ دارد، تکرار شود؟ لذا بهتر است نهادهای حکومتی به کارها و وظایف اصلی خود بپردازند و بانکداری را به متخصصان بانکداری موکول کنند.


منبع: عصرایران

نقاشی‌های ۳ بعدی در شالیزارهای برنج (+عکس)

هنرمندان چینی با صرف ۲۰ روز در شالیزارهای برنج، موفق به ایجاد نقاشی‌های سه بعدی شدند که بعضی از آنها نمایانگر فرهنگ و آداب و رسوم این کشور است.

 به گزارش فارس، هنرمندان چینی با صرف ۲۰ روز در شالیزارهای برنج، موفق به ایجاد نقاشی‌های سه بعدی شدند که بعضی از آنها نمایانگر فرهنگ و آداب و رسوم این کشور است.

طرح‌های جالب هنرمندان چین در دوره‌های زمانی متفاوت موجب شده ا تا علاقمندان برای گردشگری کشور چین را انتخاب کنند.


منبع: عصرایران

کشته‌شدن گاوباز سرشناس در میدان نبرد (+عکس)

ایوان فاندینو باروس، گاوباز سرشناس امروز در “ایری سوالدور” فرانسه پس از آنکه در مسابقات گاوبازی این شهر به شدت مجروح شد در بیمارستان درگذشت.

به گزارش  فرادید، این ماتادور اسپانیایی در جریان مسابقه نتوانست تعادل خود را حفظ کند و پس از حمله‌ی گاو به شدت زخمی شد. شدت جراحات وارده به حدی زیاد بود که کاری از دست پزشکان برنیامد. رسانه‌های فرانسوی گفته‌اند که او از ناحیه ریه دچار مصدومیت شد و در راه بیمارستان به دلیل حمله قلبی درگذشته است.

گزارش شده که او اولین گاوباز در یک قرن گذشته است که درمیدان گاوبازی در فرانسه جان خود را از دست می‌دهد. تصاویرمنتشره قبل از مرگش او را در حالی که به شدت دچار خونریزی شده بود اما به هوش بود، نشان می‌داد.


منبع: عصرایران

درخواست منصوریان از رحمتی؛ وزنت را کم کن

ایران ورزشی: از اولین روز تمرین استقلال در کمپ ناصر حجازی تصاویری به دست آمده که منصوریان را در حال صحبت با مهدی رحمتی نشان می‌دهد. خوب که به این تصویر دقت کنید می‌بینید که موضوع صحبت‌ها اضافه وزن آقای دروازه‌بان است و سرمربی استقلال بی آنکه توجهی به دور و برش داشته باشد با انگشتان دست پهلوی کاپیتان را گرفته و مشغول حرف زدن است. از این تصویر می‌شود فهمید که منصوریان از وضعیت بدنی رحمتی راضی نیست و تاکید دارد که دروازه‌بان تیمش به سرعت خود را به شرایط فنی مطلوب برساند.

فصل پیش هم مهدی رحمتی همین وضعیت را داشت و توجه چندانی به آن نشد اما ظاهرا در این فصل سرمربی استقلال قصد دارد اضافه وزن دروازه‌بان اولش را جدی‌تر بگیرد و به همین دلیل است که موضوع عدم چالاکی و اضافه وزن را مقابل دیدگان همه حاضران در تمرین اعم از تماشاگران و اصحاب رسانه به دروازه‌بانش گوشزد می‌کند تا شاید حرف‌هایش تاثیر بیشتری داشته باشد. یکی از دلایلی که باعث می‌شود دروازه‌بان‌ها با اضافه وزن مواجه شوند، شرکت نکردن در کارهای سرعتی و هوازی است.

تمرین‌های دروازه‌بانی معمولا به صورت ایستا انجام می‌شود و با اینکه دروازه‌بان‌ها فشار زیادی به هنگام شیرجه زدن تحمل می‌کنند اما همین کم دویدن‌ها و حضور فعالانه نداشتن در تمرین‌های سرعتی موجب می‌شود به مرور زمان با اضافه وزن روبه‌رو شوند.

درخواست منصوریان از رحمتی؛ وزنت را کم کن 

مهدی رحمتی هم از این قاعده مستثنی نیست. البته سن و سال هم در این ماجرا دخیل است اما شماره یک استقلال اگر می‌خواهد همچون همیشه مرد اول آبی‌ها در قفس توری باشد باید این تذکرات را جدی‌تر بگیرد و تمرین‌هایی را در دستور کارش قرار دهد که منجر به کاهش چربی‌ها شود.

در اولین جلسه تمرین استقلال رحمتی وقتی در کارهای سرعتی قرار گرفت چندین گام از دیگر بازیکنان عقب می‌ماند و به شدت نفس نفس می‌زد. این وضعیت نشان می‌داد که دروازه‌بان استقلال کمترین توجهی به تمرین‌های سرعتی نداشته و سعی می‌کند از دویدن طفره برود. رحمتی روزگاری نه چندان دور به دلیل واکنش‌های سریعش بی‌گمان بهترین دروازه‌بان ایران محسوب می‌شود اما او یکی، دو فصلی است که جایگاه همیشگی‌اش را از دست داده که این موضوع ارتباط مستقیم دارد با نوع تمرینات.

اگر رحمتی همه هوش و حواسش را معطوف به تمرین کند، بی‌شک دوباره بدل به دروازه‌بان اول ایران خواهد شد اما ادامه این روند او را از فرم همیشگی دورتر خواهد کرد.


منبع: برترینها

آداب رویارویی با سینمای کلاسیک

ماهنامه همشهری ۲۴ – امیر پوریا: به این می پردازیم که رعایت چه آدابی در رویارویی ما با سینمای کلاسیک ضرورت دارد و از آن سو، رعایت چه آدابی از سوی سازندگان آثار، می تواند معیار تشخیص فیلم کلاسیک باشد.

آگاهی از این که بار چند هزارم است

واقعیت این است که وقتی ما فیلم مشهوری از سینمای کلاسیک را می بینیم، باید بدانیم در مقابل کتیبه ای از دل تاریخ ایستاده ایم. مانند موقعی است که داریم در راهروهای لوور یا آرمیتاژ راه می رویم یا در ابعاد ایرانی مشابه، به دیدار تخت جمشید یا قلعه فلک الافلاک رفته ایم. اگر نسیمی از فهم هنر و معماری در گذر تاریخ به صورت مان وزیده باشد، با آدابی همانند آیین حضور در یک معبد از میان معابرشان می گذریم.

درست با آدابی مشابه باید بدانیم این «همشهری کین» (اورسن ولز، ۱۹۴۱) که هر منتقد تازه کار یا دانشجوی ترم سه کارگردانی می خواهد منزلتش را زیر سوال ببرد و با انکار تحولات بیانی اش در زبان سینما بسیار سخت پسند به چشم بیاید، موضوع محوری چند هزار کتاب و مقاله و پایان نامه و پژوهش بوده و خواهد بود.

آداب رویارویی با سینمای کلاسیک

باید حواس مان باشد «شاهین مالت» (جان هیوستن، ۱۹۴۱) که ممکن است به چشم یک فیلم نوآر معمول ببینیم، نسخه اصلی اش به عنوان سرمایه فرهنگی ایالات متحده در موزه ملی هنر متروپولیتن نیویورک نگهداری می شود. باید برایمان قابل پیش بینی – یا دقیق تر بگوییم، قابل پس بینی! – باشد که چند ده میلیون نفر پیش از ما از پایان «کازابلانکا» (مایکل کورتیز، ۱۹۴۳) و شکسته شدن اصل عرفی «با هم ماندن ستاره های زن و مرد فیلم» در انتهای سکانس فرودگاه مه گرفته، غافلگیر و شاید گریان شده اند.

در این صورت اگر متوجه این نکته ها باشیم، به هر واکنش خودمان در جایگاه یک واکنش فردی، زیاد اعتماد نمی کنیم؛ بلکه آن را به منزله عکس العملی می بینیم که در امتداد صدها و هزاران نمونه پیش از خود، بار دیگر تکرار شده است. تفاوت بسیاری وجود دارد میان این که آدمی بگوید «من «شیطان یک زن است» (جوزف فون اشترنبرگ، ۱۹۳۵) را دوست داشتم» و تازه اگر ناچار شد دلیلی بیاورد، به طراحی و نوع پیش رفتن داستان عشق بی سرانجام در آن اشاره کند؛ با این که بداند داشته یکی از نمونه های متعالی و مشهور فضاسازی شکوهمند و رمانس نافرجام را می دیده و این دو ویژگی، نه کشف او هستند و نه امروز و دیروز به اثبات رسیده اند.

آداب رویارویی با سینمای کلاسیک

کازابلانکا

حتی تشخیص این که شیوه روایت داستان کشش مردی ناکام به زنی دسیسه گر در «این میل مبهم هوس» (لوئیس بونوئل، ۱۹۷۷) شباهت تام به الگوی روایی فیلم اشترنبرگ دارد، باز بابت پس زمینه تاریخی طولانی، نمی تواند «کشف» به شمار آید و بی شک بارها مطرح شده. بنابراین، احتیاط در اظهارنظر و پرهیز از اعلام کشفیات درباره آثار شاخص سینمای کلاسیک، نه از دریچه فروتنی یا حفظ حرمت استادان قدیم، بلکه به لحاظ آگاهی از تاریخ، اهمیت دارد: این که نشان می دهد ما از گذشته داشتنِ میراث، باخبریم. پس ابراز احساس فردی مان را که می تواند «به زبان آوردن اولین چیزی که به ذهن می رسد» را همچون بلایی بر سرمان نازل کند، به صدور حکمی درباره آن بدل نمی کنیم.

ترتیب معکوس «دیدن» فیلم و «خواندن» درباره آن

بسیاری از هم نسلان ما که دوران شروع شیفتگی سینما را همه در نخستین دهه بعد از انقلاب از سر گذراندیم و از دسترسی به فیلم های روز سینمای دنیا و حتی کلاسیک ها خبری نبود، ابتدا فیلم ها را می خواندیم و بعدتر که امکانات اندکی گسترش یافت، می توانستیم ببینیم. وقتی فیلمنامه های سینمای مردن اروپا را با ترجمه دکتر هوشنگ طاهری می خواندیم، اغلب هنوز چند سالی مانده بود تا تصاویر غریب «ماجرا» (میکل آنجلو آنتونیونی، ۱۹۶۰) یا «همچون در یک آینه» (اینگمار برگمان، ۱۹۶۱) را ببینیم و بدانیم شیوه روایی و بصری این فیلم ها با خواندن فیلمنامه، چندان به دست آدم نمی آید.

وقتی در نقدهای «شاید وقتی دیگر» (بهرام بیضایی، ۱۳۶۶) به نسبت های میان آن دو فیلم «سرگیجه» (آلفرد هیچکاک، ۱۹۵۸) و «مارتی» (هیچکاک، ۱۹۶۴) اشاره می شد، نگارنده در کمال شرمساری، اولی را – البته با شرایط نوارهای کوچک و بعدتر بزرگ آن سال ها – دیده و دومی را ندیده بود. آن دیدار اولی هم البته هنوز با «درک کردتن محضر»ش یکی نبود. در نتیجه، حسرت و کنجکاوی برای دیدار درست دومی بیداد می کرد؛ به ویژه از این حیث که جهانبش نورایی در نقد موشکافانه اش بر «شاید وقتی دیگر»، نوشته بود «فیلم بیضایی به لحاظ پیچیدگی هنری و ژرفای فکر از «مارتی» پیشی گرفته است.» (ماهنامه سینمایی فیلم، شماره ۶۶، مرداد ۱۳۶۷).

 آداب رویارویی با سینمای کلاسیک
همین به هم خوردن ترتیب و توالی میان آنچه دیده ایم و آنچه درباره اش خوانده ایم، از زمینه های همیشگی گله هم نسلان ماست. می گویند نه نسل های پیش تر با اکران فیلم های نیکلاس ری و فرانک کاپرا و ویلیام وایلر بر پرده سینماها و نه نسل های بعدتر با بازتر شدن فضای دستیابی به فیلم ها در نظام نمایش خانگی، هیچ یک آن شدت عطش بی پاسخ مانده ما را تجربه نکردند.

ولی بدیهی است که اینجا نمی خواهم به این خاطره نسلی و جوانب جامعه شناختی اش عقبگرد کنم، درست برعکس؛ می خواهم جنبه ای مثبت به مثابه سبب خیر شدن عدو را مطرح کنم: بحث بر سر این است که تماشای کلاسیک ها گاه ممکن است برای هر آدمی از هر نسلی، شبیه همان تجربه ای باشد که بازگفتم.

این احتمال طبعا در ایران و جاهای دیگر، تفاوتی ندارد چون هر خوره سینمایی به طور طبیعی پیش از آن که بسیاری از کلاسیک ها را ببیند، در کتاب ها و مجلات سینمایی اسم آنها را خوانده یا در فهرست فیلم های محبوب سینماگران، به چشمش خورده. گهگاه چیزهایی از خط داستانی یا اهمیت تاریخی یا جوایز و تاثیرات آنها می داند و به هر رو، در فرآیند تماشای فیلم ها حس می کند چیزی یا چیزهایی برایش آشناست.

در معمول ترین تداعی ذهنی که به حافظه بصری بر می گردد، ممکن نیست کسی که حتی دو – سه دوره مراسم اسکار را دیده، نمای مشهور حرکت دوربین از روی اجساد جنگ داخلی در «برباد رفته» (ویتکور فلمینگ، ۱۹۳۹) را در گزیده تصویرهای مربوط به فیلمبرداری یا طراحی مراسم ندیده باشد.

کسی که دو شماره تصادفی از مجلات یا کتاب های تاریخی سینما را ورق زده و فقط عکس هایش را هم تماشا کرده باشد، موقع دیدن نمای انعکاس تصویر چارلز فاستر کین (اورسن ولز) در آینه های بی شمار سرسرای قصر زانادو در «همشهری کین» یا موقع فرا رسیدن لحظه رهسپار شدن ایتن ادواردز (جان وین) به قعر بیابان در «جویندگان» (جان فورد، ۱۹۵۶) که سرچشمه «نماهای از توی قاب در / door frame» سینما از آن زمان تا امروز است، بی شک حس می کند این نماها را پیش تر هم دیده، چون دست کم عکس شان را دیده.

 آداب رویارویی با سینمای کلاسیک
جنبه مثبت ماجرا لذت دوباره یافتن پدیده ای است که از پیش هم می شناختی. انگار آشنایی قدیمی را بازیافته ای. انگار آن دانستن، حتی اگر از دیدن بخش هایی از فیلم سریالی صامت «شزم» وسط سکانس سینما در فیلم «سوته دلان» (علی حاتمی، ۱۳۵۶) باشد، حسی می آفریند که به دوباره دیدن فیلم کلاسیک مورد بحث، بی شباهت نیست؛ در حالی که داری برای نخستین بار آن را می بینی.

منهای این احساس آشنایی، بخشی از آداب حرمت گذاری هم اینجا خواه ناخواه به جا آورده می شود: وقتی می دانی در اواخر سکانس اول «سرگیجه» آن زوم – تراک دوربین در دو جهت معکوس برای القای حس سرگیجه اسکاتی (جیمز استوارت) بر اثر ترس از ارتفاع پرداخته شده، هنگام دیدن فیلم برای بار اول، به این تکنیک ابداعی آن زمان دل می دهی. به بیان دیگر، از آن غافل نمی مانی که هیچ، منزلت نوآوری و غنای تکنیکی فیلم را هم زمان قدر می نهی.

یادآوری چند اصل سینمای کلاسیک

مطالعه ها و حتی مشاهده های پراکنده می تواند پیش از دیدار هر فیلم کلاسیک، ما را به آنچه در آن سینما همچون اصول قطعی و ضروری جریان می یافت، آگاه کند.

۱٫ فیلم روایت خطی داشت و زمان آن در جهت عقربه های ساعت پیش می رفت. یعنی هرگز موقعیتی را نشان مان نمی داد که پیش از موقعیتی که قبل تر دیده ایم، رخ داده باشد. یا ساده تر، زمان در آن پس و پیش نمی شد. اگر فلاش بک پاریس «کازابلانکا» را داشتیم، هنگام رجعت به گذشته و بعد موقع برگشتن به اکنون، تصویر با تمهیدی مانند سوپرایمپوز یا فید یا دیزالو یا مه آلود و مواج شدن، به ما می گفت که «قرار است بخشی از گذشته را ببینید». گریز فیلم به عالم خیال که مبنای روایت توهم آمیز «زنی در ویترین» (فریتس لانگ، ۱۹۴۴) بود، حتما با همین نوع تصویرسازی، تکلیف تماشاگر را روشن می کرد.

۲٫ تقریبا تمامی فیلم ها در دل ژانری معلوم ساخته می شد. همه آنچه از تئوری ژانر در مباحث سینمایی به جا مانده، حاصل حاکمیت تمام و کمال ژانرها بر اساس پسند تماشاگر و خواست استودیوها در آن دوران است.

آداب رویارویی با سینمای کلاسیک

زنی در ویترین

۳٫ فرجام آدم ها و روایت، به طور کامل یا دست کم نزدیک به کامل، روشن می شد. فیلم در پایان از سردرگمی تماشاگر پرهیز می کرد و حتی اگر تردید آدمی در یک مثلث عشقی مبنای درام فیلم بود، مانند خودکشی زاش (اینور پارکر) که اثرگذارترین شخصیت فیلم «مرد بازو طلایی» (اتو پره مینجر، ۱۹۵۵) را می آفرید، حتما یکی از اضلاع مثلث را از دامنه رقابت بیرون می کرد تا با شفافیت، نشان مان دهد که دو ضلع دیگر به هم رسیدند. یا اگر کلانتر کین (گری کموپر) در درستی خدماتی که به مردم شهر کوچک «نیمروز» (فرد رینه مان، ۱۹۵۳) کرده، تردید داشت، آن را نه با ابهام پایان فیلم بلکه با به زمین انداختن ستاره حلبی اش به نشانه دلزدگی او از ناهمراهی مردمان آن شهر، می فهمیدیم.

۴٫ از انگیزه های مبهم یا غیرقابل درک شخصیت ها، از تغییر لحن و روند و ژانر از این رو به آن رو، از سکوت و مکث بیش از حد و حذف موسیقی، از معناهای چندگانه و معلق، پرهیز می شد. اگر مانند رابطه عجیب زن و مرد اصلی درام روانی/ رمانتیک پیچیده دو فیلم «سوءظن» (آلفرد هیچکاک، ۱۹۴۱) و «چراغ گاز» (جرج کیوکر، ۱۹۴۴) تا مدتی گیج بودیم که چرا چنین عوالمی میان آنان جریان دارد تا اواخر فیلم ها هر کدام شان از این که «معلوم نیست چه مرگش است» خارج و تکلیفش معین می شد.

هم تدواوم این اصل ها تا تعدادی بسیار بیشتر و هم یافتن استثنایی بر هر کدام، نه فقط ممکن، بلکه حتمی است. «سانست بولوار» (بیلی وایلدر، ۱۹۵۰) با روایت شدن از زاویه دید یک مُرده، قاعده ۱ را به هم می زند و رفت و برگشت های زمانی «قتل» (استنلی کوبریک، ۱۹۵۶) از هر تصوری برای روایت غیر خطی در سینمای کلاسیک، پیچیده تر است. قاعده ۲ در تعیین ژانر فیلم «بعضی ها داغشو دوست دارن» (بیلی وایلدر، ۱۹۵۹) به بن بست می خورد، چون بخش هایی از آن گنگستری است، بخش هایی موزیکال، بخش هایی رمانس… و در نهایت هم بیش از تمام اینها، یک کمدی است.

«راشومون» (آکیرا کوروساوا، ۱۹۵۰) با تعارض میان روایت چهار آدم مختلف از یک واقعه، از هر دو قاعده ۱ و ۲ چیزی جز تَلی خاکستر به جا نمی گذارد. (تازه یکی از این چهار راوی اش، روح مُرده ای است که احضار می شود!)

آداب رویارویی با سینمای کلاسیک

سانست بولوار 

قاعده ۳ را «نامهی زنی ناشناس» (اماکس افولس، ۱۹۴۸) با اقتدار در هم می شکند؛ ولی ساختارش به شکلی کامل تر از هر فیلم معاصرش، دایره درام را می بندد و این آموزه ناصر تقوایی را درس می دهد که «فیلم نه لزوما با تمام داستانش، بلکه با نقطه پایانی ساختارش تمام می شود». اگر قاعده ۴ را برای تشخیص مشکل درونی و بی مأوایی و سرگشتگی آدم هایی مثل هنک کوئینلان (اورسن ولز) در «نشانی از شر/ ضربهی شیطان» (اورسن ولز، ۱۹۵۸) یا آنا اشمیت (آلیداوالی) در «مرد سوم» (کارول رید، ۱۹۴۹) ملاک بگیریم، کاملا در می مانیم؛ چون آنها آدم های عجیب و ناراحتی هستند و نمی توان به درستی دانست که سرمنشأ این احوال شان دقیقا کجاست.

اما همین نمونه ها بابت خرق عادتی که صورت داده اند، شهرتی جداگانه در سینمای کلاسیک یافته اند وگرنه همچنان شاخصه های عمده که عموما قاعده بوده، همین اصولی است که برشمردیم.

آنها سینما را یک دور به پایان برده بودند

این اصول با آن آدابی که طی مواجهه با سینمای کلاسیک ضروری دانستیم، پیوندی دارند که تا تمامیت سینما و تا امروز، امتداد پیدا می کند. آن اصول بی شک امروز و در تمام فواصل چند دهه ای میان دوران کلاسیک تا این سال ها، در صدها و هزاران فیلم رعایت شده است. «دیوانه وار» (رومن پولانسکی، ۱۹۸۸) یا «پل های مدیسون کانتی» (کلینت ایستوود، ۱۹۹۵) یا «درباره الی…» (اصغر فرهادی، ۱۳۸۷) هر کدام به میزان کافی، از ساختمان اصولی سینمای کلاسیک سود جسته اند، این که همچنان صفت «کلاسیک» را برای توصیف هر کدام از این فیلم های خارج از آن دوران به کار می بریم، دست کم با این تعبیر جایگزین «فیلم روایت – یا رویکرد – کلاسیک دارد»، نتیجه خلل ناپذیری آن قواعد است.

آداب رویارویی با سینمای کلاسیک

بسیاری تاریخ نگاران صاحب تحلیل بر این باورند که هر آنچه امروز دارد در سینما تجربه می شود، در ابعادی گاه نهان تر و گاه آشکارتر، در سینمای کلاسیک اتفاق افتاده بود. به عبارتی می توان گفت آنها یک دور کامل سینما را تا انتها رفتند.

چند مثالی که از به هم زدن آن قواعد و بهره گیری از ساختارهای نامتعارف زدیم، گویای این است که برای ردیابی جلوه های آشنایی زدایی از سینمای کلاسیک نیز می توان از خود سینمای کلاسیک در جایگاه منبع جستجو استفاده کرد. بنابراین وقتی آن آداب را به جا می آوریم، عملا داریم حرمت سینمای کلاسیک را به اعتباری همیشگی برای کلیت سینما تبدیل می کنیم.

کسانی که تصویری مثالی و تغزلی از فیلم دیدن در سالن سینما را در فیلم شان ترسیم و آن را همچون نگاره ای رنگارنگ، پر از جلوه و تاثیر احساسی کرده اند، به همین وجه نظر داشته اند. اشک شوق سالواتوره پا به سن گذاشته (ژاک پرن) موقع دیدن برش های فیلم ها در انتهای «سینما پارادایزو» (جوزپه تورناتوره، ۱۹۸۸) که جای خود دارد؛ حتی آیین ظاهرا عاری از عاطفه و آکنده از خشونت کشتن آدولف هیتلر (مارتین ووتکه) در سالن سینمای «اراذل بی آبرو» (کوئنتین تارانتینو، ۲۰۰۹) نیز به تمامی چنین است.

 آداب رویارویی با سینمای کلاسیک

تنها کسی که در تاریخ بشری هیتلر را کشته، غیر از خود او که با همه تردیدها گویا در واقعیت چنین کرد، کوئنتین تارانتینو است و بس! اما او امکان ندارد آیینی به عظمت این انتقام تاریخی را بدون ادای دِین به سینما اجرا کند. برای همین، وقتی آوای غریب شوشانا (ملانی لورن) به گوش آلمانی های حاضر در سالن سینما می رسد، از آسمان و از ماورایی می آید که ما می دانیم باندهای صدای سالن است، سینما برای هیتلر و نازی ها به مسلخ و برای همه اعضای هر دو گروهی که بی خبر از نقشه هم، آنها را خونین و جزغاله می کنند، به معبد بدل می شود.

برای ما که از سرچشمه سرشار کلاسیک ها و میراث ممتدشان تا امروز سرمستیم، البته همان نقشی را دارد که برای آن دو گروه هیتلرکُشان تارانتینو داشت. اما هنوز و هر روز طیف های تازه تری از آنهایی می بینیم که تا این نور جادویی بر پرده می افتد، انگار سینما به مسلخ روح و روان شان مبدل می شود. راستی چرا؟!


منبع: برترینها

فرناندو پسوا؛ یک تن و چند شاعر

برناردو سوارز، راوی و نویسنده خیالیِ «کتاب دلواپسی»، که یکی از چند نویسنده خیالی ساخته‌وپرداخته فرناندو پسواست و «کتاب دلواپسی» یادداشت‌های روزانه اوست، در جایی از این کتاب، خود را «مگس» می‌پندارد و می‌نویسد: «خودم را مگس حس می‌کردم، پذیرفتم، که خودم را مگس حس کنم. و من خودم را چون روحی مگس‌وار حس می‌کردم، مثل مگس می‌خوابیدم و خودم را مثل مگس در تنگنا می‌دیدم. و بی‌آن‌که خواسته باشم چشمانم را به سقف دوختم، تا مبادا خط‌کش عظیمی وزوزکنان بر سرم فرود بیاید و له‌ام کند…». پسوا پنج سال بعد از فرانتس کافکا متولد شده و یازده سال پس از او درگذشته است.

سندبادِ شهری 

«مسخ» کافکا در سال ١٩١۵ برای اولین‌بار به چاپ رسیده است. پسوا نوشتن قطعات «کتاب دلواپسی» را از سال ١٩١٣، دوسال پیش از «مسخ» آغاز کرده و تا سال ١٩٣۴ به نوشتن آن‌ها ادامه داده است. این‌که این قطعه مگس‌پنداریِ سوارز پیش از «مسخ» نوشته شده (با توجه به این‌که جزء اولین قطعات کتاب است این احتمال بعید نیست) یا بعد از «مسخ» و این‌که پسوا اصلا «مسخ» کافکا را خوانده بوده یا نه نیاز به تحقیق بیشتر دارد.

از «کتاب دلواپسی» چنان‌که در مقدمه ترجمه فارسی آن آمده تنها قطعات معدودی در زمان حیات پسوا چاپ شده و دانستن این هم که آیا قطعه‌ای که ذکر آن رفت جزء آن معدود قطعات چاپ‌شده بوده و به فرض این هم که بوده، آیا فرانتس کافکای چک چشمش می‌توانسته به این قطعه از نویسنده پرتغالی خورده باشد یا نه باز نیاز دارد به کندوکاو و تطبیق تاریخ‌ها و به‌دست‌آوردن اطلاعات بیشتر. اما فارغ از این‌که آن‌ها از هم تاثیر مستقیم گرفته‌اند یا نه، منشاء چنین شباهتی به نظر می‌رسد بیش از آن‌که به تاثیر مستقیم یکی از این دو نویسنده از دیگری ربط داشته باشد به روح زمانه‌ای بازمی‌گردد که احساس حشره‌شدن یا میل به آن را در انسان مدرن کافکا و پسوا برمی‌انگیخت؛ احساس و میلی که از یک‌سو راه به تفسیرهای مربوط به ازخودبیگانگی می‌گشود و از سوی دیگر حشره‌شدن را به مثابه راهی برای فرار از قیدوبندهای تحمیلی نظام مبتنی‌بر کار و سود و رقابت می‌دید؛ یعنی اتفاقا نه نمود ازخودبیگانگی که راه مصون‌ماندن از آن.

کافکا و پسوا هر دو کارمندانی اداری بوده‌اند و هر دو جهان مدرن را از خلال نظام اداری و بوروکراتیک درک کرده‌اند، اگرچه شاید نوع و شکل پرداخت تمثیلی‌شان از چنین جهانی با هم متفاوت باشد. فارغ از تفاوت‌ها، این هردو فرزندان خلف کارمندان داستان‌های روسی و به‌ویژه آکاکی‌آکاکی‌ویچ داستان «شنل» گوگول هستند. نخستین جرقه‌های مسخ یک کارمند و چرخش او از جهان واقعی به سمت جهانی فانتزی و سوررئال را در داستان «شنل» می‌توان ردیابی کرد. اشباح پایان داستان «شنل» گواه این چرخش‌اند. چرخشی که در کار کافکا و پسوا هم شاهد آن هستیم.

پسوا و کافکا، هردو، سازوکارهای بوروکراتیک را مبداء سفر به سرزمین عجایب می‌گیرند و از زندگی در محیط کارمندی تمثیل‌هایی جهانی می‌سازند. برناردو سوارز حسابدار یک شرکت تجاری است و صبح تا شب به ثبت اعداد و ارقام و تماشای اقلام و بسته‌های کالا مشغول است. بسته‌هایی که از راه‌های دور می‌آیند و همین خیال حسابدار به‌دام‌افتاده در تارعنکبوت اداره را به پرواز درمی‌آورد و به دوردست‌هایی می‌برد که این کالاها با کشتی از آن‌ها وارد می‌شود. از این لحاظ می‌توان گفت برناردو سوارز یک سندباد شهری است که بی‌آن‌که به سفر برود، محصور در اداره و خانه و خیابانی به نام دوس‌دورادوره‌س که با کافه‌ها و رستوران‌هایش جولانگاه محدود اوست، محصول سفرهای دیگران را به‌صورت اعداد و ارقام و فهرست اقلام باکشتی‌آمده در دفترهای حسابداری ثبت می‌کند و شمایل آواره‌ای خانه‌به‌دوش و به‌صورتی متناقض‌نمای یک‌جانشین را به نمایش می‌گذارد که یادآور تعبیر نیچه از کارمندان است، آن‌جا که آن‌ها را «طوایف بیابانگرد دولتی» لقب می‌دهد.

سوارز نیز مردی از همین طایفه است؛ کارمندی تنها وخیالپرداز که اسباب و اثاثیه جمع‌وجور خود، اداره و محیط کار و آلات و ادوات آن – حتی دیگر کارمندان اداره به مثابه جزئی از وجود خود – را چون صلیبی به دوش می‌کشد و همین اسباب ناچیز پنجره‌ای به‌سوی کل هستی بشری با همه رنج‌هایش به روی او باز می‌کند. بی‌دلیل نیست که در یکی از این قطعات می‌نویسد: «خوشبختانه جهان در خیابان دوس‌دورادوره‌س هم قابل دسترس است. خداوند در این‌جا هم به ما اجازه می‌دهد تا از معمای زندگی دور نمانیم. و اگر رویاهای من چنین فقیرانه مثل منظره‌ای از درون و کامیون و جعبه‌هایند، که می‌توانم از تایرها و الوار فراهم کنم، در آن صورت این‌ها دارایی من‌اند، و چیزهایی است که می‌توانم داشته باشم.»

سندبادِ شهری 

شمایل سندبادگون سوارز (آیا محمدعلی سپانلو در «قایق‌سواری در تهران» آگاهانه یا ناخودآگاه به این شمایل نظر داشته است؟) در «کتاب دلواپسی» شمایل مردی است که سودای سفرهای هرگز نکرده، او را نه به سفر واقعی در یک جغرافیای واقعا موجود، که به خلق یک جغرافیای خیالی بزرگ در همان مکان کوچکی که در آن گیر افتاده است می‌کشاند. در جایی می‌نویسد: «می‌خواهم در نقش انسان‌های گوناگون در سرزمین‌های دور زندگی کنم. مایلم مانند کس دیگری، بین پرچم‌های ناشناخته بمیرم. می‌خواهم امپراتور اعصار دیگر خوانده شوم که امروزه برایم بهتر جلوه می‌کند، و درست بدین سبب که به امروز تعلق ندارند. به نظرم بسیار باشکوه و متنوع، با ابوالهولی که هرگز رویت نکرده‌ام، نمایان می‌شوند.»

او امپراتوری بزرگ خود را در همان خیابان دوس‌دورادوره‌س که در آن ساکن است بنا می‌کند و این امپراتوری خیالی درست به یمن محرومیت پدید می‌آید. به یمن احساس شکست و گمنامی که سوارز همواره با آن کلنجار می‌رود. بین سوارز و خالقش، فرناندو پسوا، شباهت‌هایی هست. هر دو کارمند هستند و هر دو شاعر و هر دو در عین تنهایی صحنه نمایشی هستند که آدم‌های مختلف به آن احضار می‌شوند. پسوا نه‌فقط متن ادبی خلق می‌کرد بلکه برای نوشته‌هایش نویسندگانی جعلی می‌ساخت که سوارز نیز یکی از آن‌هاست.

اما خود سوارز نیز درون خود را چون صحنه نمایشی می‌بیند که آدم‌های مختلف به آن پا می‌گذارند: «من در خودم شخصیت‌های گوناگون خلق می‌کنم. اشخاص را مدام کشف می‌کنم. هریک از رویاهای من، همین که خیال‌انگیز جلوه کند، تجسمی از خویش در وجود شخص دیگر است. و اوست که غرق در رویا است، نه من. برای این‌که بتوانم خلق کنم، خود را ویران کردم، چه‌بسا خودم را به خویشتن خویش تسلیم کردم، که من در وجود خودم جز به شکلی بیرونی وجود ندارم. من صحنه‌ای جاندارم که بازیگران گوناگون بر روی آن ظاهر می‌شوند و نمایشنامه‌های گوناگونی به اجرا درمی‌آورند.»

پسوا، سوارز و دیگرانی که از درون این‌ها بیرون می‌آیند چیزی شبیه ماتروشکا – عروسک‌های تودرتوی روسی – را به ذهن متبادر می‌کنند. این‌ هم آیا به همان تبار گوگولی کارمند کتاب پسوا بازمی‌گردد؟ شاید… هرچه هست این ماتروشکا، این دچار بودن‌ پسوا و سوارز به نوعی جنون و بیماری چندشخصیتی، این امکان را به آن‌ها می‌دهد که دیگران را به استخدام خود درآورند، آن‌ها را به‌جای خود به سفرهای دورودراز بفرستند و از این طریق به خیالپردازی خود خوراک بدهند و محصول سفر دیگران را به محصولات ادبی بدل کنند.

این انتقام معصومانه و درعین‌حال رندانه‌ای است که آن‌ها از تنهایی و شکست و زیردست بودن خود می‌گیرند. آن‌ها دور از جمع‌اند اما به شیوه‌ای عرفانی و زاهدمآبانه به جمع پشت نکرده‌اند بلکه جمع را به درون خود کشیده‌اند و در عین این‌که از فاصله به آدم‌های پیرامون می‌نگرند، خود را جزئی از آن‌ها و آن‌ها را جزئی از خود می‌پندارند و درعین‌حال خود را تک‌افتاده نیز می‌یابند. محصول متناقض و مغشوشی است، شاید زاده عصری که در آن به‌سر می‌برند.

می‌بینید تا همین‌جای کار این دو – سوارز و پسوا – چطور ذهن ما را به‌گونه‌ای بازی داده‌اند که نمی‌توانیم آن‌ها را از هم جدا کنیم و سوارز را یک مخلوق خیالی و پسوا را نویسنده بنامیم؟ و این نشان می‌دهد پسوا بازی را برده و توانسته است در قبولاندن برناردو سوارز به عنوان نویسنده واقعی «کتاب دلواپسی» به توفیق دست یابد یا دست کم باعث شود جاهایی مرز بین این دو را گم کنیم، چون پسوا – سوارز دیگران و دیگر چیزها را صرفا به مثابه بازتابی از خود نمی‌بینند و خود را هم در آینه دیگران نظاره نمی‌کنند، بلکه – گاه به واسطه خواب – واقعا به آدم‌ها و چیزهایی بیگانه از خود بدل می‌شوند و این را به مثابه پیروزی بزرگی جشن می‌گیرند چنان‌که پسوا – سوارز می‌نویسد: «خواب درک‌نشدنی‌ها را دیدن و قابل تفهیم کردن‌شان، از پیروزی‌های بزرگ است که منِ من که چنین بزرگ است، فقط به ندرت می‌تواند جشن بگیرد.

بله، دیدن خوابی که، به‌طور مثال من در یک زمان، جداگانه و بدون شیفتگی، مرد و زنی‌ام که پیاده می‌روند، کاری که، یک زن و مرد در ساحل رودخانه می‌کنند. بله، می‌توانستم خودم را در همان زمان ببینم، با همان وضوح، و همان نحو، بی‌ارتباط به هم، و هر دو چیز با همان قدرت جایگزینی خاص باشد، یک کشتی آشنا در یکی از دریاهای جنوب و صفحه‌ی چاپ‌نشده‌ی یک کتاب، چقدر پوچ به نظر می‌آید! ولی همه‌چیز پوچ است. و رویا کم‌تر از همه این‌ها!»

سندبادِ شهری 

در این قطعه که نقل شد، رویا کمتر از چیزهای دیگر پوچ قلمداد شده است، شاید به این دلیل که این رویاست که پسوا – سوارز (چقدر چسباندن این دو اسم به هم و درعین‌حال فاصله‌ای بین‌شان گذاشتن تشویش‌آمیز و درعین‌حال ناگزیر می‌نماید) را قادر می‌سازد که چون سندبادی شهرنشین به سفر برود، بی‌آن‌که واقعا سفر کند و صحنه‌ای در درون خود بسازد با آدم‌هایی خیالی و در عین‌حال آن‌قدر واقعی که خیالی‌بودن‌شان را گاه از یاد ببریم. پسوا – سوارز خوب می‌داند چطور رویا را واقعی و واقعیت را رویایی کند. او نقاط اتصال پیش‌پاافتاده‌ترین‌ها به والاترین‌ها را خوب پیدا کرده است. نگاه کنید به این سطرها: «خمیده بر روی دفتر کل به دقت می‌نویسم و آن‌چه که وارد می‌کنم داستان بی‌فایده‌ی شرکتی مشکوک را جمع می‌بندد، هم‌زمان با همان دقت، افکارم مسیر کشتی دورازدسترسی را از میان منظره‌ی مشرق‌زمینی که وجود خارجی ندارد، دنبال می‌کند.

هر دو با وضوح یکسان و به یک اندازه‌ی قابل رویت پیش‌رویم است: کاغذی که من صبورانه بر آن، روی خطوط آن بیت تجاری اشعار رزمی شرکت واسکز را وارد می‌کنم، و عرشه‌ی کشتی که من بر آن صبورانه کنار ورق کاغذ قطران‌مالی‌شده فضاهای بینابینی تخته‌پاره‌های کشتی، به صندلی‌های راحتی روی هم چیده‌شده، به ساق پای مردمانی که درازکش در سفر استراحتی به‌سر می‌برند، نگاه می‌کنم.»

تبدیل دفترهای حسابداری به سفرنامه‌ای خیالی و شاعرانه باز یکی از انتقام‌های دیگر است که پسوا – سوارز از کالاهایی که احاطه‌اش کرده، از جهانی که می‌کوشد او را هرچه‌بیشتر از خودشان بیگانه سازد می‌گیرد. او با ازخودبیگانه‌کردن کار خود، با ازخودبیگانه‌کردن دفترهای حساب‌وکتاب و اقلام تجاری و کار اداری و هرآن‌چه مربوط به دنیای تجارت و معامله و بده‌بستان است، این‌گونه به «ازخودبیگانگی» بدل می‌زند: «با نگاه تازه‌ام بر هر دو صفحه‌ی سفید کاغذ خیره می‌شوم، که در آن ارقام دلسوزانه‌ی من از بدهی و بستانکاری‌های شرکت ثبت شده است، و با لبخندی که برای خود حفظ می‌کنم، به زندگی فکر می‌کنم، که این صفحات را با نشانه‌های قماش و سهام پول در تصرف دارد.

هم‌چنین در جابه‌جای سفید کاغذ و خطوط رسم‌شده با خط‌کش و خوش‌خط، دریانوردان بزرگ، قدیسان برجسته، شعرای همه اعصار را در خود جای می‌دهد، همواره مردمانی فارغ از محاسبه، و اعقاب وسیع و رانده‌شده‌ی آن‌هایی که ارزش جهان را رقم می‌زنند. وقتی نمی‌دانم قماشی را که وارد دفتر می‌کنم، چگونه پدید آمده است، دروازه‌های سند و سمرقند، و سروده‌های ایرانی که کوچک‌ترین ارتباطی با این‌جا و جای دیگر ندارند، با اشعار دوبیتی که مصرع آن بی‌قافیه است، به رویم گشوده می‌شود، و تکیه‌گاه دوری را برای دلواپسی‌هایم عرضه می‌کند. اشتباه نمی‌کنم، می‌نویسم، جمع می‌بندم و حسابداری ادامه می‌یابد و یکی از کارمندان این دفتر  به پایان می‌بردش.»


منبع: برترینها

آیا شما شرایط بازاریابی در بازار جهانی را دارید؟

بحثی که می‌خواهیم مطرح کنیم این است که فرآیند ورود به بازاریابی جهانی چیست. من تمام خواننده‌هایمان را دعوت می‌کنم که قدم به قدم این شماره‌ها را بخوانند، پشت سر هم، و هیچ‌کدام را از دست ندهند.

آیا شما شرایط بازاریابی در بازار جهانی را دارید؟

وقتی می‌گوییم شرایط، منظورمان چیست؟ چند نکته وجود دارد:

اولین آن توانایی‌های قسمت تولیدمان است. سازمان من یک بخش تولید دارد. آیا بخش تولید من توانایی این را دارد که کالایی تولید کند که باب دندان خارجی‌ها باشد؟ این توانایی را دارد که علاوه بر این که برای بازار داخل دارد تولید می‌کند، کالایی را تولید کند که متناسب با سلایق و نیازهای خارجی‌ها باشد؟

مثلا امکان دارد بعضی اوقات شما در بازار داخل خیلی موفق باشید، چرا؟ چون سطح کیفی موردنظر در بازار داخل شاید خیلی زیاد نباشد. مثلا برای بازار داخل دارید پارچه پرده‌ای تولید می‌کنید و پارچه خوبی هم هست، آن را در بازار می‌فروشید، اما امکان دارد این پارچه را به سوئد صادر کنید؟ آن‌ها یک سطح کیفی می‌خواهند؛ مثلا کیفیت نخ آن چیست؟ تارش چیست؟ پودش چیست؟ طرح و رنگ‌آمیزی‌اش چیست؟ آن‌ها یک چیزی از شما می‌خواهند و شما در آن سطح نمی‌توانید تولید کنید. گاهی ضرورت دارد که ما به خارج برویم، اما توانایی بخش تولیدمان خیلی محدود است.

من دارم برای بازار داخل ایران تولید کفش می‌کنم، مشتری هم می‌پسندد؛ حالا فرض کنید که در اروپا فعالیت کنم و بروم در ایتالیا کفش بفروشم؛ سطح کیفی‌ای که کفش ایتالیایی می‌خواهد، با سطح کیفی‌ای که من دارم تولید می‌کنم یکسان نیست. پس این که آیا بخش تولید من توانایی این کار را دارد که در سطحی که آن‌ها می‌خواهند تولید را انجام دهم، خیلی مهم است. فکر هم نکنید این بحث فقط مخصوص کالاست؛ ممکن است مثلا خدمات باشد. مثلا من دارم خدمات فنی-مهندسی صادر می‌کنم یا اصلا خدمات مشاوره بازاریابی دارم صادر می‌کنم. من اینجا دارم نرم‌افزار CRM طراحی می‌کنم و در ایران می‌فروشم. چند جوان هستیم، شرکتی تاسیس کرده‌ایم، نرم‌افزارهای CRM مان را در بازار داخل داریم می‌فروشیم، می‌گوییم چرا نرم‌افزارمان را در روسیه نفروشیم؟ می‌رویم آنجا و نگاه می‌کنیم، می‌بینیم کیفیت نرم‌افزاری که آن‌ها می‌خواهند، چه به لحاظ طراحی، چه به لحاظ منوها، چه به لحاظ خدمات نرم‌افزاری، سطح بالاتری است که من اصلا نمی‌توانم آن را بسازم؛ operation عملیاتم نمی‌تواند چنین چیزی را تولید کند؛ بنابراین این یک آیتم است.

ما خیلی در ایران مشکل داریم؛ یعنی گاهی اوقات ما احساس می‌کنیم که باید به بازار خارج وارد شویم، دلایل خیلی متقنی هم داریم؛ ولی حقیقتش این است که عملیات و تولید ما اساسا توانایی تولید کالا در آن مقیاس را ندارد. یا اگر بخواهد تولید کند، آنقدر راندمان تولید افت پیدا می‌کند و بهای تمام‌شده افزایش پیدا می‌کند که رقابت‌پذیری ما را کاهش می‌دهد. تقریبا این موضوع بسیاری از شرکت‌هایمان هست؛ بنابراین در مثال پارچه که من برای شما زدم، می‌توانم بگویم در آن سطح کیفی که تو می‌خواهی پارچه تولید می‌کنم، ولی راندمان تولیدم به شدت پایین می‌آید، بهای تمام‌شده‌ام افزایش پیدا می‌کند، بنابراین کار سختی است.

این اولین نکته‌ای است که باید مد نظر داشته باشیم؛ اما علاوه بر توانایی‌های بخش تولید، نکته دیگری حائز اهمیت است، و آن اندیشه‌های مدیران ماست، اندیشه‌های آدم‌های ماست. خیلی عامیانه اگر بگویم، افق دید و وسعت نگاه مدیرانمان است. آیا مدیران ما افق دید و وسعت نگاه بزرگی دارند؟

آیا شما شرایط بازاریابی در بازار جهانی را دارید؟

ممکن است شما مدیر بازاریابی یک مجموعه باشید، درس خوانده‌اید، MBA خوانده‌اید، آدم جاه‌طلبی هستید، مطالعه کرده‌اید، باید وارد بازار خارجی بشوید، می‌آیید در مجموعه طرح موضوع می‌کنید که باید این کار‌ها را انجام دهیم، اما افق دید مدیران خیلی پایین است، می‌گویند حالا داریم در بازار داخل می‌فروشیم، دلت خوش است، ریسک دارد و… آن‌ها همراهی نمی‌کنند، افق دیدشان بزرگ نیست؛ مثل بچه یک خانواده می‌ماند که دانشگاه رفته، درس خوانده، تفکراتش را با پدرش مطرح می‌کند، افق دید پدرش وسیع نیست. یا ممکن است گاهی داستان برعکس باشد، شما مدیر ارشد یک مجموعه هستید، افق دید خودتان بزرگ است، اما افق دید آدم‌هایتان کوچک است؛ یعنی آن‌ها نمی‌توانند شما را همراهی کنند؛ بنابراین شما احساس می‌کنید باید در بازارهای بین‌الملل حضور پیدا کنید، تمام مواردی که در قدم اول گفتیم در مورد شما صدق می‌کند، شما حتما باید وارد عرصه بین‌الملل شوید، حتی بخش تولید هم توانایی دارد؛ ولی افق دید آدم‌ها کوچک است. اگر افق دید آدم‌هایمان کوچک باشد، نمی‌توانیم قدم‌های بزرگ برداریم و وارد عرصه بین‌الملل شویم. این نکته بسیار مهمی است.

گاهی وقت‌ها داستان کمی فرق می‌کند، ما امکانات لجستیکی لازم را برای کار صادرات نداریم. آقا شما در چه کسب و کاری هستی؟ من در بندرعباس هستم، در کار تولید گل هستیم، بهترین گل‌ها را داریم پرورش می‌دهیم. در بازار داخل می‌فروشی؟ بله در بازار داخل می‌فروشیم و اوضاع هم خوب است. چرا شما گل ایران را صادر نمی‌کنی؟ گل ایران که خیلی خوب است. من می‌خواهم گل را صادر کنم، اما هواپیمای ویژه‌ای که باید این گل را ببرد و برساند، وجود ندارد.

گاهی وقت‌ها کشور ما امکانات لجستیکی لازم را ندارد. یک بار به مثال گل نگاه کنیم؛ اندیشه مدیرش باید بزرگ باشد، یعنی حاضر باشد علاوه بر این که این گل را به تهران می‌آورد و صبح زود در میدان توزیع می‌کند، تفکرش این باشد که این گل را حتی می‌تواند به قلب اروپا ببرد، حتی می‌تواند به هلند که مهد گل دنیاست ببرد و بفروشد؛ دوم، توانایی‌های بخش تولید است، یعنی وقتی دارد گل را عمل می‌آورد، این گل را خوب عمل بیاورد، وقتی این گل‌ها را می‌برند، استاندارد ببرند، کوتاه و بلند نباشد؛ بالاخره بازار خارج است و سطح کیفی خودش را می‌خواهد. سوم امکانات لجستیکی است؛ هواپیما باید دارای ویژگی‌های خاصی باشد که این گل را تا آنجا ببرد. گاهی شما محصولی را دارید، ولی امکانات لجستیکی شما به گونه‌ای نیست که این محصول را صحیح و سالم بتواند به نقطه صادراتی مد نظر شما انتقال دهد. پس بعضی از امکانات لجستیکی به خود ما در سطح شرکتمان برمی‌گردد، و برخی هم در سطح مملکت.

من به سه آیتم اشاره کردم که باعث می‌شود اگر ما نیاز صادراتی هم داشته باشیم، کار ما را با مشکل مواجه کند. این قدم دوم است؛ یعنی آیا من شرایطش را دارم؟ این پرسشی است که حتما باید پاسخ دهید.

آیا شما شرایط بازاریابی در بازار جهانی را دارید؟


منبع: برترینها

۸ کلمه چهار حرفی که وضعیت مالی تان را دگرگون می‌کنند

ماهنامه دنیای سرمایه گذاری: چگونه چند کلمه چهار حرفی توانسته اند در میان هزاران کلمه چهار حرفی تا این حد تاثیرگذار ظاهر شوند؟ اگر بتوانید از این چند کلمه به خوبی استفاده کنید، می توانید تغییرات بسیار مثبتی را در زندگی مالی خود ایجاد کنید. این کلمات آسیبی به کسی وارد نمی کنند و حتی می توانید آنها را در برابر والدین خود به کار ببرید. چقدر جالب است نه؟

چرا هشت؟ مقاله ای را درباره این که ما در هنگام اعمال تغییرات، چقدر می توانیم سختگیر باشیم مطالعه می کردم. نویسنده مقاله معتقد بود گاهی اوقات برای این که ما پیامی را دریافت کنیم، باید یک تخته دو در چهار از بالا به سرمان اصابت کند. دو را در چهار ضرب کنید تا به عدد هشت برسید!

هشت کلمه ضروری برای ارتقای مالی

کلمات چهارحرفی ضروری اینها هستند:

۱٫ برنامه (Plan)

وقت آن رسیده که هزینه های ناگهانی و بدون برنامه خود را کاهش دهیم. اگر اهداف مهمی در زندگی خود دارید (که امیدوارم این گونه باشد)، با ریختن یک برنامه قبل از هزینه کردن برای آنها می توانید در مدت زمان کمتری به اهداف خود برسید. اگر قصد خرید لباس و مایحتاج روزانه و لوازم اساسی منزل را دارید، قبل از خرید یک فهرست از این اقلام تهیه کنید. در این صورت هر چیزی که واقعا مورد نیازتان است را به دست می آورید و خریدتان به سه بسته بزرگ کره بادام زمینی بی مصرف ختم نمی شود!

۲٫ پخت و پز (Cook)

مطمئنا وقتی به منزل می آیید، سرتان شلوغ است و خسته هستید و آخرین چیزی که به آن فکر می کنید درست کردن یک غذاست. من این را درک می کنم. در زمان بیکاری یا استراحت خود ورقی در میان کتاب های آشپزی بزنید و یک دستور پخت جدید برای خود پیدا کنید. میلیون ها دستور پخت وجود دارد که زمان زیادی را نمی طلبد و مواد اولیه زیادی نیاز ندارد و پس ماند زیادی از آنها باقی نمی ماند. سعی کنید در هر هفته حداقل به اندازه یک وعده بیشتر در خانه غذا بپزید و یک وعده کمتر غذای آماده بخورید.

۳٫ معاوضه (Swap)

آیا از پوشیدن لباس های تکراری خسته شده اید؟ آیا وسوسه می شوید که لباس های تازه بخرید؟ به جای آن می توانید یک مهمانی معاوضه برپا کنید. بسیار ساده است. تعدادی از دوستان خود را دعوت کنید و هر کدام از آنها پنج دست از لباس های خود را که قصد دارند برای مدتی استفاده نکنند یا تعویض کنند همراه بیاورند.

این کار می تواند موقتی یا دائم باشد. به خودتان بستگی دارد. به این ترتیب، بدون این که هزینه ای کرده باشید همگی رنگ و روی تازه ای به کمد لباس خود داده اید. این مسئله لزوما به لباس منتهی نمی شود. کالاهای ورزشی، لوازم خانه، لوازم آشپزخانه و لوازم برقی گزینه های خوبی برای تعویض در این مهمانی ها هستند.

۴٫ ایمنی (Safe)

برای محافظت از آنچه که دارید، از هیچ اقدامی فروگذار نکنید. اگر رمز عبور همه حساب های الکترونیکی شما از ۱۸ سالگی تاکنون تغییری نکرده، زمان آن رسیده که آنها را عوض کنید. مهم نیست که چقدر به عبارت «خلافکاران پشیمان می شوند» علاقه دارید. شما باید یک رمز عبور جدید و سخت برای حساب های خود تعیین کنید. تنها به یک کلمه عبور برای همه حساب های خود اکتفا نکنید. برای حساب های مختلف خود از کلمات عبور متفاوتی استفاده کنید.

۵٫ پس انداز (Save)

حتما می دانستید که به این کلمه اشاره می کنم. درست است؟ مطمئن هستم که شما از پیش در حال پس انداز کردن بوده اید؛ بنابراین پیشنهاد می کنم مقدار پس انداز کردن خود را به اندازه یک درصد افزایش دهید. کمی که پیش بروید از این کار خود خوشحال خواهید شد. افزایش های کوچک منجر به نتایج بزرگی خواهد شد.

۶٫ برنامه بازنشستگی (Roth)

از همین حالا شروع کنید. یک بازنشستگی شخصی برای خود باز کنید و یک انتقال اتوماتیک وار را از حساب پس انداز یا جاری خود به این حساب برای خود تنظیم کنید. از این کار خود بسیار خوشحال خواهید شد. من این را قول می دهم. آیا تا به حال به این فکر کرده اید که چرا نام آن Roth است؟ دلیلش این است که قانون آن را برای اولین بار فردی به نام سناتور Roth معرفی کرد.

۷٫ بدهی (Debt)

بله درست است. این کلمه می تواند یک چهار حرفی بسیار خوب باشد. اگر شما هر نوعی از بدهی را داشته باشید از این نظر که یک سابقه اعتباری (History Credit) برای خود می سازید، اتفاق خیلی خوبی است. با پرداخت به موقع قسط های خود آن را به یک سابقه خوب تبدیل کنید. شما برای این که بتوانید استحقاق بدهی بیشتری را داشته باشید، باید یک سابقه اعتباری داشته باشید.

می دانم شاید کمی عجیب به نظر بیاید، ولی اگر شما روزی قصد خرید یک خانه را داشته باشید، در صورتی که امتیاز سابقه اعتباری بیشتری داشته باشید، نرخ بهتری به شما تعلق می گیرد. این امتیاز بر اساس این تعیین می شود که شما بدهی های خود را در گذشته تا چه میزان خوب پرداخت کرده اید.

۸٫ بخشش (Give)

تقریبا همه افراد سالم و ثروتمند، زمان و پول یا هر دوی آنها را هزینه می کنند تا جهان را به جای بهتری برای زندگی کردن تبدیل کنند. اگر تاکنون این کار را نکرده اید آن را امتحان کنید. حتما آن را دوست خواهید داشت. با مقدار کمی شروع کنید و پس از آن، دیگر این کار را رها نخواهید کرد. اگر هم قبلا این کار را کرده اید، خود را به جلو هل داده و به این کار خود ادامه دهید.

این هشت کلمه چهار حرفی را به خاطر داشته باشید و آنها را به قسمتی از زندگی خود تبدیل کنید. مطمئن باشید با این کار، شما از نظر مالی در موقعیت بهتری نسبت به وضعیت کنونی خود قرار خواهید گرفت.

منبع: اکونومیست 


منبع: برترینها