تفاوت خودروی دنا پلاس با دنا معمولی چیست؟ (+عکس)

دنا پلاس از لحاظ فنی تغییری با دنا ندارد و بیشتر تغییرات اعمال‌شده مربوط به بدنه‌ خودرو است.

بعد از معرفی دنا پلاس در زمستان سال ۹۵ از سوی ایران خودرو روز گذشته با حضور رئیس جمهور خط تولید انبوه این خودرو در ایران خودرو رسما  افتتاح شد تا در ماه های آینده شاهد حضور این خودرو در خیابان های کشور باشیم به همین مناسبت نگاهی انداخته ایم به تفاوت های دنا معمولی با دنای جدید ایران خودرو به نام” دنا پلاس”.

به گزارش عصر ایران دنا پلاس از لحاظ فنی تغییری با دنا ندارد و بیشتر تغییرات اعمال‌شده مربوط به بدنه‌ خودرو است. اولین تغییری که در ظاهر دنا پلاس می توان مشاهده کرد وجود سانروف در خودرو است که از این لحاظ می توان گفت که شاهد حضور اولین خودرو با سانروف فابریک کارخانه  در خودروهای زیر ۵۰ میلیون تومان تولید ایران خودرو هستیم.

تفاوت دنای پلاس با دنای معمولی چیست؟ (+عکس)

دوربین عقب نیز به صورت پیش فرض بر روی دنا پلاس نصب شده است که البته این آبشن در محصولات آینده ایران خودرو مانند پژو ۲۰۷ جدید نیز وجود دارد.

یکی دیگر از تغیرات دیگر دنا پلاس نسبت به دنای معمولی وجود خصوط در بدنه خودروست که این خطوط  از قسمت جلوی خودرو شروع شده و تا انتهای خودرو ادامه می یابد.

طراحی جلو پنجره این خودرو تا حدی به روز شده  و طرح در و گلگیر عقب نیز به طور کامل تغییر کرده است از تغییر دیگر، چراغ ال‌ای‌دی نور روز یا day light است که در چراغ‌های جلویی دنا پلاس تعبیه شده است. ایران خودرو با الگو گیری از طراحی روز دنیا چراغ‌های نئون را نیز به چراغ‌های جلو و عقب دنا اضافه کرده است تا این خودرو از نظر زیبایی بیرونی با دنا تفاوت‌هایی داشته باشد.

در نمای داخلی خودرو  روکش چرمی فرمان،سیستم چندرسانه‌ای جدیدبا دوربین عقب به همراه  بهبود وضعیت داشبورد را می توان از جمله تفاوت های دنای پلاس نسبت به نوع معمولی ذکر کرد.

دنا پلاس از لحاظ مشخصات فنی مانند دنا است. این دو خودرو از موتور EF7 بهره می‌برند. این موتور حجم ۱۶۴۶ سی‌سی (۱۷۰۰ سی‌سی اسمی)،۴ سیلندر و ۱۶ سوپاپ دارد. حداکثر قدرت خروجی موتور دنا پلاس ۱۱۵ اسب بخار است که در ۶۰۰۰ دور در دقیقه به دست می‌آید. استاندارد آلایندگی دنا و دنا پلاس یورو ۴ است.

دنا معمولی هم اکنون به صورت صفر کیلومتر در کارخانه با قیمت ۴۲ میلیون و ۶۸۰ هزارو ۹۰۰ تومان عرضه می‌شود و آنطور که اعلام شده است نیز بناست دنا پلاس از سوی ایران خودرو  با قیمت  ۴۶ میلیون و ۳۱۹ هزار تومان در بازار عرضه شود که این عرضه از امروز با پیش پرداخت ۲۴ میلیون تومان و موعد تحویل مرداد تا آذر کلید خورده است.

تغییرات در نمای جلوی خودرو

تغییرات در نمای جلوی خودرو

تغییر چراغ های جلو و اضافه شدن دی لایت( چراغ روز )

تغییر چراغ های جلو و اضافه شدن دی لایت( چراغ روز )

نمای جلوی خودرو

نمای جلوی خودرو

نصب سانروف یکی از مهمترین تغییرات نسبت به دنای معمولی است

نصب سانروف یکی از مهمترین تغییرات نسبت به دنای معمولی است

نمای بغل خودرو و ایجاد خطوط جدید

نمای بغل خودرو  و ایجاد خطوط  جدید

وجود ایربگ های جانبی در خودرو

وجود ایربگ های جانبی در خودرو

نمای عقب خودرو

نمای عقب خودرو

نصب آنتن کوسه ای در دنا پلاس

نصب آنتن کوسه ای در دنا پلاس


منبع: عصرایران

زمین لرزه ۵٫۳ ریشتری سفید سنگ در خراسان رضوی را لرزاند

زمین لرزه ای با قدرت ۵٫۳ درجه در مقیاس امواج درونی زمین (ریشتر) بامداد امروز (چهارشنبه) سفید سنگ در خراسان رضوی را لرزاند.

به گزارش ایرنا، شبکه لرزه نگاری وابسته به مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران گزارش داد: این زمین لرزه ساعت ۱ و ۴۲ دقیقه و ۷ ثانیه بامداد امروز رخ داد.

کانون این زلزله در موقعیت ۳۵٫۷۵ عرض شمالی و ۶۰٫۴۸ طول شرقی ثبت شده است.

هنوز از خسارات احتمالی این زمین لرزه گزارشی مخابره نشده است.

منطقه سفیدسنگ از توابع بخش قلندرآباد شهرستان فریمان، در ۲۸ کیلومتری مرکز این شهرستان و ۱۰۰ کیلومتری مشهد واقع است.


منبع: عصرایران

درگیری خانوادگی در کرمانشاه ۳ کشته به جای گذاشت

مدیر روابط عمومی مرکز مدیریت حوادث و فوریت‌های پزشکی کرمانشاه گفت: بدنبال نزاع خانوادگی در کرمانشاه ۳ نفر به قتل رسیدند.

اکبر آزادی در گفتگو با مهر، اظهار داشت: شامگاه گذشته در پی دریافت مورد حادثه ای در محله الهیه قلعه کهنه کرمانشاه، نیروهای اورژانس به محل حادثه اعزام شدند.

وی بیان کرد: متاسفانه در این نزاع خانوادگی ۳ نفر بر اثر اصابت گلوله کشته شدند.

آزادی گفت: این سه تن قبل از رسیدن آمبولانس اورژانس جان خود را از دست دادند.


منبع: عصرایران

توصیه‌های ورزشی برای سالمندان

افراد سالمند نیز مانند دیگران می‌توانند نیازهای جسمانی و روحی خود را با ورزش برطرف کنند.

به گزارش ایسنا به نقل از Care getway، بررسی‌های انجام شده توسط محققان استرالیایی نشان داده است افرادی که ۶۵ سال یا بیشتر دارند باید حداقل در بیشتر روزهای هفته ۳۰ دقیقه ورزش با شدت متوسط انجام دهند.

هزینه‌های ورزش می‌تواند برای افراد سالمند مفید باشد حتی انجام ورزش به میزان کم می‌تواند بر روی سلامت افراد تاثیر بگذارد.

ورزش در افراد سالمند می‌تواند باعث افزایش انرژی، کاهش استرس، کاهش افسردگی، افزایش ایمنی بدن و کاهش میزان ابتلا به بیماری‌ها شود.

افراد سالمند می‌توانند با انجام هر نوع از روش‌های زیر فواید خاصی را مشاهده کنند: پیاده‌روی سریع، شنا و ورزش‌هایی همچون گلف و تنیس باعث افزایش آمادگی جسمانی این افراد می‌شود. انجام ورزش‌های استقامتی مانند شنای سوئدی و دراز و نشست قدرت عضلات این افراد را افزایش می‌دهد. ورزش‌هایی مثل اسکوات و بالا بردن پا تعادل سالمندان را بیشتر می‌کند. حرکات کششی، یوگا و تایچی انعطاف‌پذیری را افزایش می‌دهد.

بهتر است افراد سالمند قبل از شروع ورزش با پزشک خود مشورت کنند.


منبع: عصرایران

پست امیر تتلو قبل از رفتن به زندان

امیر تتلو در پستی در صفحه شخصی خودش اعلام کرد که شنبه خودش را تحویل پلیس خواهد داد.

به گزارش ایران، امیرحسین مقصودلو معروف به تتلو خواننده پر حاشیه موسیقی زیرزمینی ایران این بار در صفحه شخصی اش با انتشار پستی اعلام کرده است که می خواهد خودش را تحویل پلیس بدهد.

سال گذشته او به واسطه انتشار صدایی که حاوی تهدید بازپرس پرونده اش بود به داسرای فرهنگ و رسانه احضار شد و پس از آن دستگیر شد و حدوود دوماه را در بازداشتگاه به سر برد. با آزادی او و پس از مدتی حرف از حکم ده ساله حبس برای او در رسانه ها منتشر شد. پس از آن بود که این خواننده فعالیت های موسیقی خودش را ادامه داد. اما حالا با انتشار این پست مشخص می شود افرادی که برای او سند آزادی گذاشته اند صبرشان به سر آمده و احتمالا مطالبه سند خودشان را کرده اند!

پست امیر تتلو قبل از رفتن به زندان


منبع: عصرایران

واژگونی اتوبوس در آزادراه تهران -قم/ ۱۴ مصدوم

واژگونی اتوبوس در آزادراه تهران -قم منجر به مصدومیت۱۴ نفر شد.

به گزارش ایسنا، اورژانس کشور بااعلام این خبر گفت: واژگونی اتوبوس در ساعت ۵:۰۶ صبح در آزادراه قم – تهران اتفاق افتاد که بلافاصله ۹ دستگاه آمبولانس و یک دستگاه اتوبوس آمبولانس به محل حادثه اعزام گردیدند.

براساس گزارش وبدا،  در مجموع ۱۴ مصدوم این حادثه به بیمارستان های ۷ تیر (۱۰ نفر) ، امام خمینی (۲ نفر)  و فیاض بخش (۲ نفر) انتقال یافتند.


منبع: عصرایران

عوارض کولیت اولسراتیو

افزون بر شکل گیری نشانه هایی مشابه با بیماری کرون، بیماری دیورتیکولی، و سرطان، کولیت اولسراتیو می تواند موجب عوارضی در دیگر بخش های بدن شود و برخی از آنها به صورت بالقوه تهدیدی برای زندگی فرد باشند.

کولیت اولسراتیو به شکل گیری
التهاب و زخم هایی که به نام اولسر شناخته می شوند، در پوشش داخلی روده بزرگ و
راست روده منجر می شود. برخی دانشمندان بر این باورند کولیت اولسراتیو، یک بیماری
التهابی روده، یک اختلال خودایمنی است. اختلال خودایمنی زمانی رخ می دهد که سیستم
ایمنی بدن انسان واکنش نامناسب از خود نشان داده و به بافت های سالم بدن حمله می
کند.

عوارض کولیت اولسراتیو

به گزارش گروه گروه سلامت عصر ایران
به نقل از “اوریدی هلث”، افزون بر شکل گیری نشانه هایی مشابه با بیماری
کرون، بیماری دیورتیکولی، و سرطان، کولیت اولسراتیو می تواند موجب عوارضی در دیگر
بخش های بدن شود و برخی از آنها به صورت بالقوه تهدیدی برای زندگی فرد باشند.

از دست دادن اشتها، تب، و
کاهش وزن همگی از نشانه های هشدار دهنده ای هستند که به بروز مشکل در دستگاه گوارش
اشاره دارند. با این وجود، عوارض دیگری که خارج از روده رخ می دهند، اغلب تحت
الشعاع نشانه های موجود در روده قرار می گیرند و از این رو تشخیص کولیت اولسراتیو
می تواند دشوار شود. این مساله به طور ویژه درباره کودکان صادق است. در ادامه با
برخی از شرایط که به دلایل مختلف با کولیت اولسراتیو پیوند خورده اند، بیشتر آشنا
می شویم.

آرتریت

آرتریت یا التهاب مفاصل شایع‌ترین
عارضه کولیت اولسراتیو است که خارج از روده شکل می گیرد. حدود ۲۵ درصد ار افراد
مبتلا به کولیت اولسراتیو تحت تاثیر آرتریت نیز قرار می گیرند که هم بیماران جوان
و هم بیماران مسن را شامل می شود. شدت آرتریت متغیر است و از درد و تورم مفاصل
خفیف با کاهش انعطاف پذیری تا اسپوندیلیت آنکیلوزان، شکلی ناتوان کننده از آرتریت
که کاهش چشمگیر انعطاف پذیری در کمر را موجب می شود را شامل می شود. تمرینات حرکتی
و استفاده از داروهای ضد التهاب می توانند به بهبود این شرایط کمک کنند.

اختلالات پوستی

حدود پنج درصد از افراد
مبتلا به بیماری التهابی روده نوعی از اختلال پوستی را نیز تجربه می کنند. زخم های
دهانی، جوش های قرمز رنگ روی پاها و دست ها، و ضایعاتی که به زخم های عمیق و مزمن
منجر می شوند از جمله موارد شایع پوستی مرتبط با کولیت اولسراتیو هستند. روند درمان
می تواند شامل استفاده از آنتی بیوتیک ها، پمادها، حمام گرم و عمل جراحی شود.

اختلالات چشمی

یووئیت، یک نوع التهاب در
بخش رنگدانه چشم است که از عوارض کولیت اولسراتیو محسوب می شود و در صورت عدم
رسیدگی و درمان مناسب می تواند به آب سیاه و از دست دادن کامل بینایی نیز منجر
شود. خشکی و حساسیت چشم ها نیز از جمله مشکلات شایع در میان افراد مبتلا به کولیت
اولسراتیو هستند. به طور کلی مکمل های ویتامین A و قطره های چشم برای
درمان این عوارض تجویز می شوند، در شرایطی که مدیریت موثر کولیت اولسراتیو به کاهش
التهاب در چشم ها کمک می کند.

از دست دادن استخوان

پوکی استخوان و استئوپنی
(کاهش تراکم استخوان) از جمله عوارض کولیت اولسراتیو هستند که می توانند به دلایل
مختلف شکل بگیرند که از آن جمله می توان به التهاب در بدن، عارضه جانبی داروهای
خاص مورد استفاده در درمان (به ویژه استروئیدها)، و کمبود ویتامین ها اشاره کرد. اقدامات
سبک زندگی از جمله تمرینات ورزشی منظم و دریافت کلسیم و ویتامین D به میزان کافی و همچنین
مصرف داروهای تجویزی برای تقویت استحکام و تراکم استخوان می توانند به پیشگیری و
درمان این شرایط کمک کنند. ایجاد تغییر در برنامه درمانی کولیت اولسراتیو نیز می
تواند به محافظت از استخوان ها کمک کند. به عنوان مثال، کاهش دوز استروئیدها ممکن
است برای شما مفید باشد.

بیماری کبد

مشکلات کبدی خفیف مانند سنگ
کیسه صفرا، زخم در مجاری صفراوی، پانکراتیت، و کبد چرب نیز با کولیت اولسراتیو
مرتبط هستند. مصرف دارو و عمل جراحی موثرترین روش های درمانی برای این عوارض
هستند.

رسیدگی زود هنگام کلید کاهش
عوارض و کسب نتیجه بهتر برای افراد مبتلا به کولیت اولسراتیو است. تغذیه مناسب و
پرهیز از استرس عاطفی اهمیت دارند، اما نه استرس و نه مواد غذایی خاص موجب بیماری
نمی شوند. در صورت درمان درست کولیت اولسراتیو برخی از عوارض آن نیز ممکن است به
طور کامل از بین بروند.


منبع: عصرایران

عوارضی که با فشار خون بالا پیوند خورده‌اند

فشار خون بالا به صورت مستقیم بر عملکرد کلیه ها تاثیرگذار است. این بیماری جریان خون به کلیه ها را محدود می کند و آنها را وادار می سازد سخت‌تر کار کنند. با گذشت زمان، این شرایط افت شدید در عملکرد کلیه ها را به همراه دارد زیرا جریان اکسیژن و مواد مغذی به این اندام ها کاهش می یابد.

فشار خون بالا یا پرفشاری
خون یک بیماری قلبی عروقی است. فشار خون بالا زمانی شکل می گیرد که گردش خون در
سراسر بدن با دشواری انجام می شود. این شرایط می تواند به واسطه تنگ شدن شریان ها
یا نوعی از انسداد شکل بگیرد.

عوارضی که با فشار خون بالا پیوند خورده‌اند

به گزارش گروه سلامت عصر ایران
به نقل از “استپ تو هلث”، اگر به پر فشاری خون رسیدگی نشود، قلب باید دو
برابر سخت‌تر کار کند تا وظیفه پمپاژ خون را انجام دهد. قلب خون را در رگ هایی
باریک‌تر به جریان در می آورد که افزایش فشار خون را به همراه دارد.

برخی فشار خون بالا را به
عنوان «قاتل خاموش» می شناسند. این به دلیل آن است که در مراحل اولیه، هیچ نشانه
ای ندارد و بیشتر مردم نشانه های اندک موجود را نیز نادیده می گیرند. این مساله به
طور معمول تا زمانی که آنها از شرایطی وخیم‌تر رنج ببرند، ادامه می یابد.

در ابتدا فشار خون بالا آسیب
بزرگی را موجب نمی شود. اما با گذشت زمان، سیستم های بدن را تغییر می دهد. فشار
خون بالا حتی می تواند موجب بیماری هایی شود که زندگی فرد را در معرض تهدید قرار
می دهند. در ادامه این مطلب با برخی از عوارض شایع فشار خون بالا در صورتی که این بیماری
به موقع درمان نشود، بیشتر آشنا می شویم.

حملات قلبی

عوارضی که با فشار خون بالا پیوند خورده‌اند

حملات قلبی یکی از بدترین بیماری
های مرتبط با پرفشاری خون کنترل نشده هستند. این شرایط می تواند مرگبار نیز باشد.
حملات قلبی به دلیل سخت‌تر و باریک‌تر شدن شریان ها که بر جریان خون تاثیرگذار است،
رخ می دهند.

سکته مغزی

عوارضی که با فشار خون بالا پیوند خورده‌اند

سکته های مغزی می توانند به
واسطه محدود شدن جریان خون در یکی از رگ های خونی انتقال دهنده خون به مغز رخ
دهند. فشار خون تاثیر مستقیم بر جریان خون به این اندام حیاتی دارد. به همین دلیل،
افراد مبتلا به فشار خون بالا احتمال بیشتری دارد از سکته مغزی نیز رنج ببرند.

نارسایی قلبی

عوارضی که با فشار خون بالا پیوند خورده‌اند

نارسایی قلبی که به نام
نارسایی احتقانی قلب نیز شناخته می شود، به واسطه استرس بیش از اندازه در قلب شکل
می گیرد. این شرایط زمانی رخ می دهد که قلب خون را در شریان های سخت و باریک پمپاژ
می کند. نارسایی قلبی یکی از دلایل اصلی مرگ در میان افراد مبتلا به فشار خون بالا
محسوب می شود زیرا به طور مستقیم بر عضله قلب تاثیرگذار است.

از نشانه های نارسایی قلبی
می توان به موارد زیر اشاره کرد:

مشکلات تنفسی

التهاب در اندام ها

اتساع شکمی

مشکلات خواب

بی اختیاری ادرار

خستگی یا احساس ضعف

دیابت

عوارضی که با فشار خون بالا پیوند خورده‌اند

دیابت با دیگر بیماری هایی
که در نتیجه فشار خون بالا شکل می گیرند، متفاوت است. این بیماری می تواند دلیل یا
نتیجه پرفشاری خون کنترل نشده باشد. از دست دادن کنترل روی قند خون می تواند بر
جریان خون تاثیرگذار باشد. همچنین، این شرایط می تواند بر سلامت شریانی تاثیرگذار
باشد و در جریان خون مناسب به قلب اختلال ایجاد کند.

با این وجود، فشار خون بالا
که در نتیجه عوامل دیگر شکل گرفته است می تواند به روشی مشابه بر خون تاثیرگذار
باشد. این شرایط توانایی فرد برای استفاده از قند به عنوان یک منبع انرژی را کاهش
می دهد.

گاهی اوقات دیابت می تواند
در بیماران مبتلا به پرفشاری خون شرایط وخیم‌تری به خود بگیرد زیرا فشار خون بر
سوخت و ساز، عملکرد لوزالمعده، و کلیه ها تاثیرگذار است.

آترواسکلروز

عوارضی که با فشار خون بالا پیوند خورده‌اند

آترواسکلروز یا تصلب شرایین
بیماری است که در زمان تداوم فشار خون بالا پدیدار می شود. نوع خاصی از درمان برای
این بیماری وجود ندارد. آترواسکلروز موجب سخت شدن شریان ها می شود. این شرایط می
تواند موجب انسداد و بیماری های خطرناکی مانند بیماری عروق کرونر قلب شود.

بیماری های کلیوی

عوارضی که با فشار خون بالا پیوند خورده‌اند

کلیه های انسان برای پالایش
مواد زائد از خون طراحی شده اند. همچنین، آنها الکترولیت ها را تنظیم می کنند و از
طریق ادرار مایعات اضافی را از بدن خارج می کنند.

فشار خون بالا به صورت
مستقیم بر عملکرد کلیه ها تاثیرگذار است. این بیماری جریان خون به کلیه ها را
محدود می کند و آنها را وادار می سازد سخت‌تر کار کنند. با گذشت زمان، این شرایط
افت شدید در عملکرد کلیه ها را به همراه دارد زیرا جریان اکسیژن و مواد مغذی به
این اندام ها کاهش می یابد.

همچنین، شریان هایی که اطراف
کلیه ها قرار گرفته اند ممکن است باریک شوند. این شرایط توانایی آنها در حذف مواد
زائد را کاهش می دهد و می تواند موجب یک آسیب غیر قابل جبران شود.

بیماری های چشم

عوارضی که با فشار خون بالا پیوند خورده‌اند

بیشتر مردم حتی نمی توانند
تصور کنند فشار خون بالا تا چه اندازه می تواند به سلامت چشم های آنها آسیب وارد
کند. شاید در ابتدا دو موضوع نامربوط به نظر برسند. با این وجود، جریان خون محدود
شده به هر بخش از بدن انسان می تواند موجب آسیب رگ های خونی در شبکیه چشم شود.

بیماران مبتلا به فشار خون
بالا معمولا به آرامی به بیماری های چشم مبتلا می شوند. این بیماری ها با نشانه
هایی شایع آغاز می شوند که از آن جمله می توان به التهاب، تاری دید، و از دست دادن
وضوح بینایی اشاره کرد.


منبع: عصرایران

کرباسچی: روحانی ماندگارتر از مصدق خواهد شد

دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی گفت: اگر اخلاق انتخاباتی از سوی نامزدهای انتخابات رعایت نشود، فضای انتخابات، فضایی برای بر هم خوردن تفاهم ملی می شود. 

به گزارش ایرنا، غلامحسین کرباسچی در آیین آغاز به کار ستاد انتخاباتی دکتر حسن روحانی یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری در شهر سمنان افزود: در ایام انتخابات باید رعایت صداقت، راستگویی، اجتناب از دروغ گفتن و اتهام نزدن به شخص را به عنوان یک اصل مهم رعایت کنیم در غیر این صورت پس از انتخابات با مشکلات مواجه خواهیم شد. 

وی اظهارداشت: ایام انتخابات، فضای بازنگری در وضعیت کشور است و فرصتی است تا آنچه را که در مسایل مختلف در چهار سال گذشته انجام شده را مرور و تصمیم گیری کنیم. فضای تبلیغاتی نباید فضای شعار و تبلیغات باشد بلکه باید به تحلیل های سیاسی و اقتصادی توجه داشته باشیم تا جامعه را شاد کند و بتوانیم در چهار سال آینده همراه و حامی دولت باشیم. 

کرباسچی گفت : ایران جزو سیاسی ترین کشورهای دنیاست و توده های مردم دارای فهم و درک سیاسی بالا هستند. بنابراین فرصت انتخابات را باید برای بالا بردن درک و شعور سیاسی و دیگر مسایل کشور استفاده کرد و اشکالات را شناسایی و رفع کنیم. 

دبیر حزب کارگزاران سازندگی با اشاره به خدمات دولت یازدهم برای رفع چالش های فراروی کشور، ادامه داد: بزرگترین عملیات دیپلماسی و سیاسی تاریخ کشور در زمان این دولت اتفاق افتاد به طور قطع نام روحانی و کاری که در برجام کرد از کاری که دکتر مصدق در ملی شدن صنعت نفت کرد بالاتر است و ماندگار خواهد شد. 

به گفته وی در دولت گذشته که احزاب و گروه های سیاسی و طیف های مختلف قادر نبودند دور یک میز در تهران بنشینند امروز در کشور برنامه دارند و این از برکت وجود روحانی است. 

دبیر حزب کارگزاران سازندگی گفت: کاهش تورم در کشور و عبور از تحریم ها و رفع مشکلات از سوی این دولت کار کمی نیست به طور مثال دراین دولت ۲۲ هزار واحد صنعتی تعطیل به چرخه تولید برگشتند.


منبع: عصرایران

نقش پانادیچ در هوایی شدن بیرانوند

هفت صبح: صحبت‌های علیرضا بیرانوند در پایان دیدار پرسپولیس و ذوب‌آهن چند روزی سوژه اصلی محافل ورزشی شد و کار به جایی رسید که این دروازه‌بان بابت تمامی حرف‌هایش از مردم عذرخواهی کرد. اینکه چه شد بیرانوند به یکباره با آن همه اعتماد به نفس جلوی دوربین‌های تلویزیونی بابت سرخپوش شدنش بر سر هواداران پرسپولیس منت گذاشت بی ارتباط با پیشنهادات خارجی که برای او آمده است نیست.

شاید فقط در بازی‌های پرسپولیس در لیگ قهرمانان آسیا بود که دروازه بیرانوند تحت فشار قرار گرفت و او در این رقابت‌ها نمره قبولی نگرفت. با توجه به این مسائل نمی‌شود انتظار داشت تیم‌های مطرح اروپایی از جمله بشیکتاش به بیرانوند پیشنهاد دهند بلکه پینهادات رسیده به وی جریان دیگری دارد.

علاقه برانکو به دروازه‌بان خارجی

در ابتدای فصل گذشته بارها به این نکته اشاره داشتیم که برانکو و پانادیچ هیچ علاقه‌ای به ماندن الکساندر لوبانف در تیم‌شان ندارند و در نهایت هم پانادیچ به شکلی با این دروازه‌بان ازبکستانی رفتار کرد که او با وجود قراردادی که با باشگاه پرسپولیس داشت خواستار رضایت نامه شد و ایران را ترک کرد. برانکو خیلی زود مقدمات حضور بوژیدار رادوشوویچ را در تیمش فراهم کرد تا رقیب جدی برای بیرانوند باشد. چه بسا اگر بیرانوند دروازه‌بان اول تیم ملی نبود او در همان ابتدای فصل جایش را در ترکیب اصلی پرسپولیس به رقیب کروات خود می‌داد اما دروازه‌بان خرم‌آبادی فصل را بدون اشتباه در پرسپولیس آغاز کرد تا حدی که برانکو نتوانست او را نیمکت‌نشین کند. هر چند عملکرد بیرانوند در لیگ قهرمانان آسیا اصلا مورد رضایت برانکو نبوده و نیست و به این خاطر شاید این دروازه‌بان فصل آخرش را در پرسپولیس سپری کند.

تلاش پانادیچ برای لژیونر شدن بیرانوند

شاید بهترین راه برای جدا کردن بیرانوند از پرسپولیس آوردن پیشنهادات خارجی باشد. کاری که مربیان کروات پرسپولیس آن را برای این دروازه‌بان انجام داده‌اند. ماجرا از این قرار است که ایجنت‌های اروپایی که از دوستان مربیان کروات پرسپولیس از جمله پانادیچ هستند، دو سه پیشنهاد خوب از تیم‌های اروپایی برای این دروازه‌بان آورده‌اند. پیشنهاداتی که باعث شده بیرانوند حسابی هوایی شود. در این بین پیشنهاداتی هم از روسیه و توسط ایجنت‌های ایرانی به بیرانوند شده است که رقم مالی ان هم خیلی خوب است. در حقیقت مشوق اصلی بیرانوند برای رفتن به اروپا در حال حاضر ایگور پانادیچ است. رفتن بیرانوند راه را برای فیکس شدن رادوشوویچ هم باز خواهد کرد. دروازه‌بانی که توسط پانادیچ به پرسپولیس آمد و شرطش این بود که اینجا فیکس باشد. اگر بیرانوند طبق خواسته پانادیچ عمل کند ان وقت رشید مظاهری جایگزین او در پرسپولیس خواهد شد


منبع: برترینها

حاشیه های خدمت سربازی؛ از کره شمالی تا آمریکا

هفته نامه چلچراغ – نسیم بنایی: «آن که آماده باشد که سر و جان خویش را در راه هدف خود فدا کند.» این نخستین معنایی است که برای واژه سرباز در فرهنگ فارسی محمد معین آمده است. در واقع سرباز فردی است که آماده جان باختن برای میهنش است، اما این که بتوان فردی را به اجبار وادار کرد جانش را به پای مردم و میهنش بریزد، جای سوال دارد.

کشورهای مختلفی در طول تاریخ تلاش کرده اند با اجباری کردن خدمت سربازی، آماده دفاع از خود در برابر دشمن باشند اما آن دسته از افرادی که نمی خواهند قدم در این راه بگذارند، یا به عبارتی نمی خواهند «سرباز» باشند، راه هایی برای دور زدن قانون و دریافت کارت معافیت پیدا می کنند. برخی از کشورها هم آن قدر خوش شانس هستند که به خاطر تعداد زیاد جمعیت و در نتیجه میزان بالای نیروهای داوطلب، دیگر مجبور نمی شوند خدمت سربازی را اجباری کنند و به این ترتیب دستمایه انتقاد مردم نمی شوند.

سربازی نه تنها در ایران، بلکه در تمام کشورهای دنیا محل بحث است. برخی به دنبال اجباری کردن آن هستند، برخی تلاش می کنند زنان را هم وارد ماجرا کنند و برخی هم به دنبال کم و زیاد کردن مدت زمان خدمت سربازی هستند. خدمت سربازی در هیچ جای دنیا بدون حاشیه نیست؛ در یک نقطه دنیا همه از آن فراری هستند، با مُهر جنون سعی می کنند از آن فرار کنند و در نقطه ای دیگر برای آن سر و دست می شکنند. دنیای سربازی هیچ گاه آرام نبوده است.

اینجا عمر در لباس سربازی می گذرد

«تعداد افرادی که در کره شمالی مشغول به خدمت سربازی هستند، دو و نیم برابر جمعیت نروژ است؛ مردان در این کشور باید ۱۱ سال و زنان هفت سال لباس سربازی به تن کنند.» این تنها بخشی از حقایق عجیب در مورد کشوری است که مردم در آن تنها ۲۸ مدل موی مجاز دارند. البته زن های متاهل در کره شمالی تنها ۱۴ مدل مو دارند و بهتر است موهای خود را همیشه کوتاه نگه دارند، اما دختران آزادی بیشتری دارند و می توانند موهای بلند هم داشته باشند. در چ-نین کشوری که مردم عادی حتی نمی توانند برای موی خودشان تصمیم بگیرند و از سوی دولت برای شان تعیین تکلیف می شود، طبیعی است که خدمت سربازی داستان های خودش را داشته باشد.

پرحاشیه ترین کشورها در ماجرای خدمت سربازی

کره شمالی جزو معدود کشورهایی است که در آن خدمت سربازی برای زنان اجباری است. این کشور از سال ۱۹۹۳ خدمت سربازی را اجباری کرده و اکنون مردم این کشور بخش زیادی از عمر خود را در لباس سربازی می گذرانند. نکته جالب دیگر در مورد خدمت سربازی در این کشور به سن و سال آغاز آن مربوط می شود که تا چندی پیش همه افراد بالای ۱۳ سال باید راه خدمت را در پیش می گرفتند اما اخیرا قانون جدیدی تصویب شده که سن ۱۸ سالگی را سن قانونی برای خدمت سربازی در نظر گرفته است.

در کره شمالی در ازای هر هزار نفر، ۴۸ نفر در خدمت سربازی مشغول به خدمت هستند و این بالاترین نرخ در دنیا به شمار می آید. حتی ایالات متحده آمریکا که به لحاظ وسعت از این کشور بزرگ تر است و جمعیت بیشتری دارد، چنین رکوردی نداشته است. اکثر تحلیلگران معتقدند رهبر کره شمالی با این برنامه های سخت سربازی و همچنین برنامه های پیچیده موشکی که دنبال می کند، قصد دارد در دنیا جنگ به پا کند و به همین خاطر با نگاه انتقادی به وضعیت نظامی در این کشور می پردازند اما رهبری که در کشور خود وقت محلی کره شمالی را ایجاد کرده و کشورش به عنوان فاسدترین کشور دنیا شناخته شده، بعید نیست به دنبال جنگ جهانی نیز باشد.

پیروزی در جنگ

توماس جفرسون، از بنیانگذاران آمریکا، ایده های عجیبی در مورد سربازی داشت. او بیش از هر کسی تلاش کرد خدمت سربازی در ایالات متحده آمریکا را به شکل خاصی در بیاورد. او در نامه ای در سال ۱۸۱۳ نوشته است: «هر شهروند باید سرباز باشد؛ همان طور که در دوران یونان و رم باستان بود.» اما تلاش های او برای ایجاد نظامی خاص و اجباری در سربازی آمریکایی به قانون اساسی این کشور راه پیدا نکرد.

پرحاشیه ترین کشورها در ماجرای خدمت سربازی

هر چند جفرسون موفق نشد از هر شهروند آمریکایی یک سرباز بسازد اما هنوز هم در نظام سربازی این کشور نکات عجیب و جالب توجهی وجود دارد. در سال ۱۸۶۳ برای نخستین بار بحث سربازی در ایالات متحده آمریکا به صورت جدی مطرح شد. در آن زمان تعداد زیادی از مردم به صورت داوطلبانه برای خدمت اقدام کردند. در آن زمان وضعیت به گونه ای بود که افراد می توانستند با پرداخت ۳۰۰ دلار خودشان را از اجباری معاف کنند. وقتی آمریکا وارد ماجرای جنگ جهانی اول شد، قضیه خدمت سربازی نیز در سال ۱۹۱۷ تغییر کرد اما با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، قوانین قبلی از میان رفت و خدمت سربازی در این کشور دوباره در وضعیت سبز قرار گرفت.

در سال ۱۹۷۹ جیمی کارتر که رئیس جمهور دموکرات آمریکایی بود، دستور داد قوانین احیا شوند و تمام مردانی که تا ۲۶ سال سن داشتند، ناگزیر بودند به خدمت سربازی بروند. البته کارتر در حقیقت به دنبال نیروهایی برای تقویت ارتش خودش در آن دوران بود. امروز نیز شرایط مانند گذشته است. به ویژه از بعد حادثه ۱۱ سپتامبر، تلاش های بسیاری از سوی دولت آمریکا صورت گرفت تا مردم به سربازی علاقه مند شوند. بررسی های بیزنس اینسایدر نشان می دهد در آمریکا سالانه یک میلیارد گالن سوخت، سوزانده می شود؛ این میزان حتی از مصرف ارتش بسیاری از کشورها نیز بیشتر است.

آمریکا نیز جزو کشورهایی است که به ارتش عظیمی نیاز دارد. حتی گفته می شود در حال حاضر ارتش این کشور می تواند شهری بزرگ تر از هاوایی یا ماساچوست را پر کند. برای دست یافتن به چنین ارتشی شاید لازم است که مردها و حتی زن ها به خدمت سربازی بروند و به فعالیت در این بخش ترغیب شوند.

مُهر جنون برای کسب معافیت

دیمیتری چند کاغذ و مدرک در دست دارد که نشان می دهد به بیماری روانی مبتلاست. او در مورد علایم بیماری اش صحبت نمی کند؛ تنها چیزی که برایش اهمیت دارد، مُهری است که روی گواهی بیماری او خورده است. طبق قانون، او به خاطر این گواهی برای همیشه از شغل های دولتی محروم می شود اما آنچه برای خود دیمیتری اهمیت دارد، این است که با همین گواهی تا آخر عمر از خدمت سربازی معاف شده است. البته او این گواهی را با پرداخت دو هزار و ۵۰۰ دلار به دست آورده است.

پرحاشیه ترین کشورها در ماجرای خدمت سربازی

دیمیتری یکی از هزاران مرد روسی است که با پرداخت پول، قانون سربازی را دور زده و خودش را برای همیشه از حضور در ارتش روسیه معاف کرده است. به همین خاطر هم سوژه مجله تایم در گزارشی در این باره شده است. تایم نوشته: «چطور در روسیه قانون سربازی را دور بزنیم؟» و پاسخ این سوال همین کاری است که دیمیتری انجام داده است.

روسیه به دنبال سربازهای بیشتری است که رفته رفته از آنها در ارتش بهره بگیرد اما مردان روسی بیش از هر جای دنیا از خدمت سربازی بیزار و فراری هستند. مردم روسیه خودشان را جزو وطن پرست ترین مردم دنیا می دانند اما وقتی بحث به خدمت سربازی و دفاع از سرزمین مادری می رسد، مردانی که باید بعد از ۱۸ سالگی به خدمت بروند، به سربازهای فراری تبدیل می شوند که با پرداخت پول خودشان را معاف می کنند و البته مُهر جنون نیز بر پیشانی خودشان می زنند.

در حالی که روسیه وارد بحران اقتصادی شده و به مردان به عنوان نیروی کار نیاز دارد، آنها سرگرم دور زدن قانون سربازی هستند. طبق قانون تمامی مردانی که بین ۱۸ تا ۲۷ سال دارند، باید به صورت اجباری به سربازی بروند. البته این افراد تا زمانی که در دانشگاه مشغول درس خواندن هستند، از خدمت معاف اند اما به محض این که فارغ التحصیل شدند باید به خدمت شریف سربازی مشرف شوند. بسیاری از مادرها که نگران فرزندان شان هستند، به دنبال راهی برای معافیت آنها می گردند. فساد در دستگاه به آنها کمک می کند با پرداخت پول و رشوه، قانون را دور بزنند و با یک مُهر جنون، برگه معافیت را برای همیشه دریافت کنند.

چشم بادامی های بی ادعا

بزرگ ترین ارتش فعال دنیا متعلق به چشم بادامی هاست. به همین خاطر بیشترین تعداد سرباز نیز متعلق به همین شکور است. البته تعداد دقیق مردان چینی که در این کشور به خدمت سربازی رفته اند مشخص نیست اما همه می دانند که میلیون ها چینی در این شکور خدمت سربازی برای ارتش سرخ کمونیست ها را تجربه می کنند.

 پرحاشیه ترین کشورها در ماجرای خدمت سربازی
چینی ها برخلاف روس ها که تنها ادعای میهن پرستی دارند و از خدمت سربازی فرار می کنند، نگاهی مثبت به مقوله سربازی دارند. آنها معتقدند خدمت سربازی باعث بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی افراد می شود. برای آنها آموزش های سربازی، راهی برای آموزش زندگی است. به همین خاطر است که خدمتس ربازی در این کشور با اهدافی مانند افزایش روحیه وطن پرستی، ایجاد آمادگی برای دفاع و شکل گیری روحیه جمعی در مردم به وجود آمد.

اما نکته جالب توجه در مورد خدمت سربازی در این کشور این است که به خاطر جمعیت زیاد چین و تعداد بالای داوطلبان برای خدمت سربازی، این مسئله در چین هیچ گاه اجباری نشد. یعنی در کشور کمونیست ها، چیزی به نام خدمت اجباری سربازی وجود ندارد بلکه همه با شور و شوق و به صورت داوطلبانه برای شرکت در خدمت سربازی اقدام می کنند.

هر شهروند چینی، خواه مرد باشد یا زن، لازم می داند بعد از اتمام تحصیلات، دوره نظامی بگذراند. این روحیه طوری در مردم کشور نهادینه شده که دیگر نیازی به اجباری کردن سربازی نیست و مردم خودشان مشتاقانه اقدام می کنند. آنها در واقع برای دفاع از خودشان و مقاومت در زمان حمله دشمن، بر خود واجب می دانند که در خدمت سربازی شرکت کنند و به همین خاطر همگی به صورت داوطلبانه اقدام می کنند.

نکته جالب دیگر مربوط به مناطق هنگ کنگ و ماکائو می شود. شهروندانی که در این دو شهر زندگی می کنند، حق ندارند در ارتش چین شرکت کنند اما ارتش چین وظیفه خود می داند که از این دو منطقه نیز دفاع کند. به این ترتیب سبک زندگی در چین از ابتدا به گونه ای بوده که مردم خودشان رخت سربازی به تن می کنند و عازم خدمت می شوند.

جبرِ آرام

فنلاند کشور بی سروصدایی است؛ آرام و ساکت در منطقه اسکاندیناوی در شمال اروپا به زندگی خود ادامه مین دهد. اما این کشور جزو معدود کشورهای جهان است که خدمت سربازی را اجباری کرده است. برخی از افراد تنها به عنوان سرباز به صورت موقت در مدتی مشخص فعالیت می کنند و برخی دیگر برای همیشه به عنوان یک ارتشی در لباس سربازی ماندگار می شوند.

پرحاشیه ترین کشورها در ماجرای خدمت سربازی

هر شهروند فنلاندی که از قانون سرپیچی کند و به خدمت سربازی نرود، باید ۱۷۳ روز از عمرش را در زندان سپری کند. این زمان چند روزی بیشتر از ۱۶۵ روز خدمت سربازی اجباری است؛ به همین دلیل همه ترجیح می دهند مطابق قانون عمل کنند تا این که با سرپیچی از آن، دردسرهای خود را طولانی تر کنند. حتی اگر فردی بخشی از خدمت سربازی را برود و چند روزی را فرار کند، باید آن روزها را در زندان سپری کند. بررسی ها نشان می دهد تقریبا ۸۰ درصد از مردم فنلاند خدمت سربازی را کامل می کنند و اصلا به فکر دور زدن خدمت سربازی نمی افتند.

در این کشور هر مردی که به سن ۱۸ سالگی برسد، باید به خدمت سربازی برود. هشت هفته نخست، اصلی ترین مراحل آموزش است که در آن با همه یکسان برخورد می شود. شیوه های آموزشی رفته رفته پیچیده تر می شود و برای افراد مختلف، شکل های متفاوتی به خود می گیرد. از آنجا که فنلاند کشور آرام و بی صدایی است، برخی از شهروندان به این قوانین سختگیرانه انتقاد کرده اند اما همچنان مردان به اجبار لباس مقدس سربازی را به تن می کنند تا یاد بگیرند از کشور خود در صورت لزوم دفاع کنند.


منبع: برترینها

راه و رسم نگهداری از گل ها در خانه

هفته نامه همشهری جوان: بیایید کمی به تجربیات باغبانی و گلکاری تان اضافه کنید. مطلب زیر پر از اما و اگرهایی است که ممکن است جواب سوال شما هم باشد. برای آن هایی که گل هایی را خریده اند و نمی دانند با آن ها چه کنند، مطلب داریم تا کسی که تازه می خواهند در ابتدای بهار رونقی به خانه شان بدهند.

شاید هم بعضی ها به عنوان کسی که اطلاعاتی از گلکاری دارید، به شما مراجعه کنند و سوالاتی بپرسند. شاید تجربیات ما بتواند شما را غنی کند. در روزهای آغازین فصل بهار گشت و گذاری به میادین خرید گل و گیاه زدیم تا بهترین گیاهان تزیین و سبز آپارتمانی را بررسی کنیم. طبیعتا تعداد گیاه های موجود و مقاوم خیلی بیشتر از این هاست ولی در مطلب زیر سعی شده مناسب ترین و سازگارترین شان معرفی شود. شاید هم تعدادی از آن ها را داشته باشید. این جا با اسم و رسم شان آشنا شوید.

اگر گل های تزیینی خریده اید

 
گل های سنبل و لاله

خیلی ها معتقدند سنبل گیاهی اساطیری است و وجودش سر سفره هفت سین خیر و برکت می آورد. بگذریم که بوی خوشش مثال زدنی است اما افسوس که عمرش کوتاه است. برای این که احساس نکنید در خریدش اشتباه کرده اید، آن را برای سال های بعد هم حفظ کنید. اول این که گلدان گرانقیمت برایش نخرید. دوم این که بعد از خشک شدن گلدان را دور نیندازید. بگذارید ساقه گیاه خشک شود و بعد خاک آن را کنار بزنید و پیاز را خارج کنید. بگذارید پیاز خوب خشک شود بعد آن را در پاکتی کاغذی بپیچید و در جای خشک و تاریک و خنک نگهداری کنید. دی ماه سال بعد پیاز را یک روز خیس کرده و بعد در خاک چال کنید. تا نوروز گیاه شما صاحب گل خواهدشد. لاله هم دقیقا همین وضعیت را دارد.

راه و رسم نگهداری از گل ها در خانه

گل پامچال

گل پامچال سرمادوست است. علاوه بر تنوع رنگی، خودش هم چندرنگ است و به باغچه و گلدان های بالکنی زیبایی می دهد. تقریبا از اواسط اسفند بازارش گرم می شود اما به محض این که هوا از سرما بیفتد، کم کم گل هایش کوچک و خشک می شوند اما شما ناامید نشوید. اول بگذارید گلش خشک شود و بعدا گیاه را به سایه منتقل کنید تا مدت ها برگش سبز خواهدماند. اما اگر آپارتمان شما باغچه دارد، تصمیم خوبی است که پامچال ها را به بخش سایه باغچه منتقل کنید و اوایل اسفندماه سال بعد که موعد گل دهی اش می شود، دوباره آن ها را به گلدانتان منتقل کنید.

گل زنبق

اگر یک گلدان زنبق خریده اید و گلش به شما وفا نکرد، اصلا نگران نباشید. زنبق گل باوفایی است که در رنگ های سفید و بنفش دیده می شود. کافی است آن را یک جا بکارید. سال بعد این قدر زیاد می شود و ریشه می دواند که نمی توانید حدسش را بزنید. زنبق هم سرمادوست است اگر با آن مهربان باشید تا پایان اردیهبشت به شما گل می دهد.

گل شب بو

آیین نوروز حکم می کند گل شب بو یا در خاک یا در آب کنار سفره هفت سین باشد. اگر در خاک باشد، شانس آورده اید، چون بعد از مدتی که گل هایش خشک شدند، غلافی پر از دانه به وجود می آید که حکم میوه این گیاه را دارد. بهتر است بذرها را از غلاف خارج کنید و پهن کنید تا خشک شوند. اول دی ماه سال بعد بذرها را در سرما بکارید تا گیاه شب بو از نو رشد کند.


اگر می خواهید یک سال گل داشته باشید

عروس بگونیا

از گل های قدیمی است که مادربزرگ ها در خانه آن را زیاد می کردند. بگونیا را بعد از خشک شدن گلش دور نیندازید. بگونیا جای گرم و مرطوب را دوست دارد اما حواستان باشد که این به این معنی نیست که به برگ هایش آب بپاشید. چون برگ هایش پرزدار است و اگر آب مابینش بماند کپک می زند. فقط سه روز یک بار پایش مقدار کمی آب بریزید تا مرطوب بماند. این گل چند دوره گل دهی دارد که اگر در آفتاب باشد، فواصل این دوره ها کمتر هم می شود. از کنار ساقه بگونیا بریده و آن را مستقیما در خاک قرار دهید خودش ریشه کرده و رشد می کند.

راه و رسم نگهداری از گل ها در خانه

سیکلامن

گیاهی از خانواده پامچال است با این تفاوت که گرما را دوست دارد. گل هایی با رنگ های تند و شاد قرمز و صورتی و سفید دارد و برگ هایش سبز پررنگ هستند. روش زیاد شدنش این است که ریشه های غده مانندش را از هم جدا کرده و در یک گلدان دیگر همراه با کود مناسب بکارید. حواستان باشد حتما دستکش دستتان کنید چون غده هایش سمی است. در تمام طول سال به شما گل می دهد، به شرط آن که آن را زیاد آب ندهید، چون خاکش باید همیشه خشک بماند. بعد از هر ریزش گل بهترین زمان آب دهی است.

گازانیا

گلی شبیه به خورشید دارد و بیشتر به رنگ های زرد و نارنجی و قهوه ای دیده می شود. از لحاظ مقاومت شبیه گل جعفری است. در برابر گرما مقاوم است و اگر مقابل آفتاب باشد و هفته ای یک بار آب بخورد، مدام گل هایش را به شما نشان می دهد. آب بیش از اندازه ریشه گیاه را می پوساند. نکته این که این گیاه با بذر زیاد می شود. باید گل گازانیا خشک شود و بذرهایش از درون کاسبرگ ها استخراج شوند.

حنا

کسانی که از سایه خانه خود گلایه دارند، نگران نباشند گل حنا با سایه رابطه خوبی دارد اما فراموش نکنید که مرتب آب می خواهد و باید خاکش مرطوب باشد. ضمنا این گل برای آویزهای خانگی هم مناسب است و نهایت رشدی که دارد ۶۰ سانتی متر است اما گل های سفید و صورتی زیبایی دارد اگر گل پرپشتی دارید بخش هایی از ساقه هایش را جدا کنید و مستقیما در ماسه مرطوب قرار دهید تا گل های حنای بیشتری داشته باشید.


اگر می خواهید گل همیشه سبز داشته باشید

شامادورا

گیاهی مهربان و همیشه سبز است که شباهت زیادی به نخل خرما دارد. با هر  شرایط آب و هوایی سازگار است. حتی نور پشت شیشه و سایه را هم می پسندد. اگر طالب گیاه آپارتمانی بی دردسر هستید، شامادورا بهترین انتخاب است. ضمن این که رشدش این قدر چشمگیر است و تقریبا ماهی یک برگ به آن اضافه می شود که شما را امیدوار می کند. گل های این گیاه شبیه کپسول های زرد کوچکی هستند که روی یک شاخه سبز بدون برگ ظاهر می شوند. برای ازدیاد این گل، بذر درون کپسول ها را در بهار بکارید یا از پاجوش های گیاه استفاده کنید.

راه و رسم نگهداری از گل ها در خانه

پاندانوس

هم سبز یکدست دارد و هم ابلق. نوع ابلق آن بیشتر طرفدار دارد، چون برگ هایش یکی در میان سبز و سفیدند. پاندانوس به خاطره سازگار بودنش در خانه ها و ادارات طرفدار زیادی دارد اما یک نکته این که هر قدر برگ ها زیبا و براقند، در پشتشان تیغ های برنده ای وجود دارد که به شدت خطرناک هستند. این گیاه، برای خانه هایی با بچه های کوچک توصیه نمی شود. البته تیغ ها فقط به یک سمت برنده اند و مثل فرش خواب دارند اگر به سمت ریشه آن ها دست بکشید اتفاقا خیلی هم خوشایند است.

پاندانوس بچه زاست و مدام از پایه ساقه اش بچه یا پاجوش می دهد که شما می توانید آن را از محل اتصال ساقه جدا کنید و یک هفته در آب قرار داده و بعد بکارید. در تمام طول سال می توانید این گیاه را اضافه کنید.

لیندا

گیاهی با برگ های سوزنی و دراز که مثل گیسوانی فرو می ریزند. لیندا از یک پیاز به وجود می آید که برخلاف دیگر گیاه ها نباید پیازش مخفی باشد. حواستان باشد اگر گلدان این گیاه را عوض کردید، نیمی از پیاز خاک را بیرون باشد. فواصل آب دهی آن زیاد است و باید صبر کنید خاکش کاملا خشک شود تا آن را آبیاری کنید. لیندا آفتاب دوست است. اگر آفتاب مستقیم و از بالا به آن بتابد قد لیندا بلند می شود اگر از کناره ها بتابد گیاه چتری با قد کوتاه رشد می کند ازدیاد آن فقط از طریق کاشت پیاز صورت می گیرد.

شفلرا

گیاهی با برگ های پنجه ای است که در دو نوع سبز پررنگ و ابلق دیده می شود. گیاهی سخت جان و مناسب آپارتمان و راهرو و ادارات است. نور پشت شیشه برایش کافی است و حتی اگر نور زیاد داشته باشد هم آسیبی به آن نمی رسد. کافی است در فصل بهار یکی از برگ های جوان آن را جدا کرده و در آب بگذارید تا ریشه کند بعد آن را در خاک بکارید. هنوز بهار تمام نشده گیاه شفلرا مثل لوبیای سحرآمیز چند برابر می شود. سابقه به شکل تساعدی رشد می کند و مثل درخت شاخه شاخه می شود. از خوبی های شفلرا این است که می توانید با قطع شاخه های اضافی آن را به بن سای تبدیل کنید.


اگر می خواهید گل های لاکچری بخرید

درختچه آیلکس

اگر طالب خرید گل برای شرکت یا گالری هنری هستید بد نیست با این دسته از گل های لاکچری آشنا شوید. درختچه آیلکس شما را یاد فیلم های کریسمس می اندازد. هر درختچه اش نزدیک به ۴۰۰ هزار تومان است و باید مراقب باشید کسی آن را ندزدد. بسیار سرمادوست است اما مثل کاج در تمام طول سال برگ سبز و سفید دارد و میوه های قرمز می دهد. به این راحتی ها خشک نمی شود و آب کمی لازم دارد. هفته ای یک بار به آن آب بدهید.

راه و رسم نگهداری از گل ها در خانه

کنتیا

شبیه درخت نخل است منتها ظریف تر و با برگ های روشن تر. گلی است که در لابی هتل های پنج ستاره بسیار دیده می شود. برخلاف قیمت بالایش نگهداری سختی ندارد. از این جهت مناسب لابی های آپارتمان و هتل است که نور نمی خواهد. قیمت گلدان کوچکش از ۷۰۰ هزار تومان شروع شده و هر قدر بلندتر شود، بیشتر می شود. سایز یک متری اش به دو میلیون تومان می رسد.

کاتلیا

از خانواده ارکیده هاست. گلی بنفش رنگ دارد و هر گلدانش حدود۱۰۰ هزار تومان قیمت دارد. ارکیده ها دوست ندارند تا مرز خشکیدگی و پژمردگی بی آب بمانند. به همین خاطر باید قبل از خشک شدن کامل گلدان، آن را آبیاری کرد و البته به همان نسبت به سر کردن در شرایط ماندابی حساس هستند. پس باید صبر کرد تا دوباره تقریبا نزدیک به خشک شدن برسد و بعد آبیاریشان کرد. حدود یک بار در هفته تا ۱۰ روز یک بار، تقریبا بهترین فاصله آبیاری است. در زمستان ها که لوازم گرمایشی روشن شده و رطوبت هوا کم می شود، نیاز به آبیاری بیشتر خواهدبود. مراقب باشید روی غنچه ها و شکوفه ها آب نریزید که عمر گل ها کم می شود.

استرپتوکارپوس

اگر بنفشه آفریقایی تکراری شده و به دنبال گلی شیک و باکلاس با همان مایه هستید، این گیاه را خریداری کنید. فقط این که آن را زیر نور مستقیم لامپ قرار دهید تا فرآیند گل دهی اش سریع تر شود. درست مثل بنفشه آفریقایی هر دو هفته یک بار کود گل دهی نیاز دارد، البته سعی کنید مایع کود روی برگ هایش نریزد. قیمت این گل از ۱۰۰ هزار تومان به بالاست.

راه و رسم نگهداری از گل ها در خانه

•    ریحان یکی از خوش عطرترین و خوش مزه ترین سبزی هاست. شما می توانید در تمام طول سال یک باغچه کوچک از ریحان در منزل کنار دستتان داشته باشید. برای این کار یک گلدان، کمی بذر ریحان و مقداری خاک نیاز دارید. می توانید این گلدان را روی میز غذاخوری جای دهید.

•    شما می توانید بعضی از صیفی جات تزیینی را در منزل کشت کنید. با این کار دو نشان زده اید هم می توانید از زیبایی آن بهره منده شوید هم محصولش را نوش جان کنید. توت فرنگی یکی از این محصولات هیجان انگیز است. علاوه بر اینکه میوه گرانبهایی است، رشد و چیدنش هیجان خاصی دارد.

•    فلفل تزیینی از آن صیفی جاتی است که کاشتنش بی دردسر است. تنوع رنگی اش هم بالاست و در آن واحد فلفل های قرمز و زرد و نارنجی را یک جا دارید. این گیاه سخت جان است و در درازمدت میوه می دهد. پربار هم هست. می توانید از دانه هایش در غذا و برای کشت دوباره آن استفاده کنید.


منبع: برترینها

اقتباس‌های روی صحنه؛ از شکسپیر تا اینگمار برگمان

“سونات پاییزی” اقتباس یا نگاه و یا آن طور که خود جلال تهرانی نویسنده و کارگردان نمایش مدعی است، مواجهه‌ای است با فیلم “سونات پاییزی” ساخته اینگمار برگمان. البته برای عشاق برگمان، این کارگردان بزرگ تاریخ سینما، دیدن این نمایش بسیار جذاب است.

– علیرضا نراقی:  “سونات پاییزی” اقتباس یا نگاه و یا آن طور که خود جلال تهرانی نویسنده و کارگردان نمایش مدعی است، مواجهه‌ای است با فیلم “سونات پاییزی” ساخته اینگمار برگمان. البته برای عشاق برگمان، این کارگردان بزرگ تاریخ سینما، دیدن این نمایش بسیار جذاب است. اما آنچنان هم آنها را از موتیف‌ها و آن نرمی و تأکید خُلَص بر زبان و دیالوگ‌ها در آثار برگمان مشعوف نمی‌کند. تهرانی تلاش کرده که با یک سبک‌پردازی مینیمالیستی اما تماماً نمایشی به نتیجه‌ای برسد که بیشتر از متن در اجرا شکفته می‌شود و به همین علت فضاسازی متفاوتی با برگمان پیدا می‌کند.

به عکس آنچه این روزها درباره نمایش، تهرانی گفته می‌شود، “سونات پاییزی” به هیچ وجه ایستا نیست، به هیچ وجه در زیاده‌گویی غرق نیست و اساساً زبان در نمایش از یک گفتار ساده به عنصری اجرایی بدل شده است. این نمایش البته که تا بن دندان حسی است و درباره یکی از پیچیده‌‌ترین روابط دنیا یعنی رابطه مادر و فرزندی است، اما آنچه تهرانی انجام داده پرهیز دادن بازیگران از احساسات‌گرایی در بیان است، پرهیز از ایجاد میزانسن‌هایی رویاروی هم برای جلوه‌پذیر کردن گریزناپذیری فردیت سرد آدم‌ها تا احساس آن چیزی باشد که در لابلای نت‌ها بیان می‌شود، درست شبیه چیزی که در شبه مسابقه نواختن قطعه‌ای بین این مادر و دختر گفته می‌شود.

سونات پاییزی

“سونات پاییزی” اثری است که دیدن آن نیاز به توجه، تمرکز و غرق شدن در فضا را دارد، قطع ارتباط با نمایش به معنای بیرون آمدن از جهان آن است. این تقریباً تفاوت اساسی کاری است که “سونات پاییزی” می‌کند در نسبت با آثار متداول نمایشی. مسئله ساختن جهانی خودبنیاد با نشانه‌هایی متنوع در درون همین جهان است که تماشاگر در آن قرار گیرد و صرفاً ناظر آن نباشد، تماشاگر باید خود را به اثر بسپارد و تجربه کندی پیش روی نمایش را به تجربه غرق شدن در عمیق‌ترین عواطف انسانی بسپارد، جایی که تجربه عینی- آفاقی زمان به تجربه درونی- انفسی از آن بدل می‌شود. تجربه شگفت‌انگیزی که باید با سکوت به سمت آن رفت.

نگاهی به اقتباس‌های روی صحنه؛ از شکسپیر تا اینگمار برگمان

“سونات پاییزی” هر شب ساعت ۲۰:۳۰ در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه می‌رود و اجرای آن تا ۱۷ اردیبهشت‌ماه ادامه دارد.


رومئو و ژولیت

نمایش “رومئو و ژولیت” به نویسندگی باقر سروش و کارگردانی هستی حسینی و طراحی مصطفی کوشکی بنا به هر انگیزه‌ای که شکل گرفته باشد، اینک یک اسکلت است. یک سازه عظیم که رومئو و ژولیت را در خود هضم کرده است. بازخوانی ساده‌ای از متن رخ داده، یک بازخوانی مینیمالیستی و بدون تکلف و اضافات، اما آنچه اتفاق افتاده کوچکی درام، بازیگری، میزانسن و حرکت در بزرگی صحنه و نشانه‌های بصری کار است. البته این نسبت، زمانی که متن همراه این شیوه اجرایی باشد اصلاً بد نیست و در نهایت نوعی تجربه از یک متن کلاسیک محسوب می‌شود، اما آن چیزی که رومئو و ژولیت را بی‌روح کرده ناهمگونی بازخوانی و متن با اجرا و صحنه است، که در نهایت بازیگری و ارتباط بازیگران را هم تقلیل داده و متن را در اجرا به یک امر تزئینی بدل کرده است؛ چیزی که در نهایت به ارتباط حسی مخاطب ضربه می‌زند و این رابطه را در سطح شگفتی نگه می‌دارد.

نگاهی به اقتباس‌های روی صحنه؛ از شکسپیر تا اینگمار برگمان 
ما فراروی از احساس را در این نمایش برای رسیدن به امری معقول نمی‌بینیم، این در ادعای اجرا هم نیست، اما از ارتباط حسی هم خبری نیست. درست است که یک عشق جوانانه مدرن ساخته می‌شود در شمایل‌هایی خیال انگیز، درست است که رومئوی این نمایش شمایل یک راک استار را دارد و ژولیت‌اش با بازی دختری سرکش و عصیان‌گر می‌نمایاند، اما اینها تبدیل به روندی دراماتیک نمی‌شود تا مخاطب را به درون احساسات آدم‌ها بکشاند. فارغ از این شمایل‌سازی در شخصیت‌پردازی حتی حضور خیال‌انگیز و چشم‌نواز ماسک‌ها و جادو و آدم‌های گویی مسخ شده هم از دل این سازه عظیم اجرایی، حسی را به مخاطب منتقل نمی‌کند. تولید مشترک باقر سروش به عنوان نویسنده، مصطفی کوشکی طراح صحنه و مشاور کارگردان و هستی حسینی کارگردان نمایش اثری متفاوت اما ناماندگار در ذهنیت و روح را سبب شده است، اثری که به سبب تصویر و شرایط مشقت بار اجرایی برای بازیگران در ذهن می‌ماند، همین.  

 “رومئو و ژولیت” در تئاتر مستقل تهران هر شب ساعت ۲۰:۳۰  روی صحنه می رود و اجرای پایانی آن ۳۰ اردیبهشت‌ماه است.


هملت

“هملت” نوشته شهرام احمدزاده و به کارگردانی آرش دادگر، شمایلی است متخیل و با متنی آشکارا برگرفته از عناصر ساختارشکنانه یک درام پست مدرن. پراکندگی، تکیه کردن بر خرده روابط و روایت‌های درون متن، پارودی و به استهزا کشیدن امور در ظاهر جدی و تراژیک از تمهیدات برسازنده این سبک در نمایش هملت است. اثر مشهوری در جهان وجود دارد به نام “هملت ماشین” – که به فارسی هم دو ترجمه از آن موجود است که توسط ناصر حسینی مهر و مرحوم ایرج زهری انجام شده است- که یک بازخوانی پست مدرن و به شدت سیاسی از نمایشنامه “هملت” است. هاینر مولر نویسنده “هملت ماشین” در این نمایشنامه تا توانسته بنیان‌های متنی هملت را فروریخته و از این طریق جهانی تازه را از آشفتگی و جنایت و تباهی برساخته است. به نظر می‌رسد قرابت‌های زیادی از همین زاویه می‌توان بین “هملت” شهرام احمدزاده و آرش دادگر، با “هملت ماشین” هاینر مولر پیدا کرد.

نگاهی به اقتباس‌های روی صحنه؛ از شکسپیر تا اینگمار برگمان

“هملت” آرش دادگر، برون‌ریزی تصویری آن فضای آشفته‌ای است که در نمایشنامه نهفته است. گویی که این فضای نابسامان به صورت و لباس و کلمات نفوذ کرده است. از این جهت اگر “هملت” آرش دادگر این آشفتگی یا کائوس (Chaos ) را به امری معاصر و سیاسی نه به طریقی کلامی، بلکه در قالبی اساساً نزدیک به امروز و رادیکال بازنمایی می‌کرد آنگاه می‌توانست اثری باشد که بیش از الان ما را به یاد بازخوانی غریب و تکان‌دهنده هاینر مولر از نمایشنامه هملت بیاندازد. بازخوانی هاینر مولر از نمایشنامه شکسپیر اثری است که درون متن و آشفتگی آن را به فجایع قرن بیستم و جنونی که از فرسودگی ایدئولوژی‌ها در انسان معاصر مستولی شده است، پیوند می‌دهد. اما “هملت” دادگر معلوم نیست با چه امر کلی خاصی پیوند می‌خورد.

اثر دادگر نمایش ساده‌ای نیست، تأثیرگذار است، اجرایی منسجم و گرمی است، اما به اندازه‌ای که نشان می‌دهد از درون ملتهب نیست. التهابش را به بیرون و به امری انضمامی گره نمی‌زند، با این وجود تئاتری جدی با شیوه اجرایی توجیه‌پذیر است. در این میان هم‌خوانی بازی‌ها با صحنه و درماتورژی کار از نکات مهم نمایش است. “هملت” نمایشی با کیفیت و اجرایی دلچسب است چون این انسجام را در عین آشفتگی حفظ کرده است.

“هملت” نیز در سالن اصلی تئاتر شهر  هر شب ساعت  ۱۹:۳۰ اجرا می‌شود و تا ۲۰ اردیبهشت‌ماه ادامه دارد.


منبع: برترینها

مهدی یراحی: برای بنز سوار شدن، سمت موسیقی نیامدم

: همیشه در کارهایش متن پررنگ‌تر از حاشیه است. در زندگی شخصی و روند کاری‌اش هم این‌طور است. به همین دلیل خیلی‌ها می‌گویند اگر بیشتر به سراغ حاشیه و کارهای عامه‌پسند می‌رفت، می‌‌توانست پاپیولارتر باشد. اما با همین شرایط هم کارهای زیادی دارد که هم‌زمان مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار می‌گیرد. اتفاقی که برای خیلی‌ها رخ نمی‌دهد و معمولاً سخت است در موسیقی پاپ کارهایی را پیدا کنید که هم اهل فن و هم شنونده‌ها دوستش داشته باشند.
 
با وجود این شرایط، «مهدی یراحی» روند خوبی در برگزاری کنسرت‌ها و فروش آلبوم‌هایش داشته و زمستان سال گذشته هم آلبوم چهارم خود به نام «آینه قدی» را منتشر کرد. اثری که دور از فضای مرسوم بازار بود اما خودش می‌گوید که حال این روزهایش است و از این به بعد او را بیشتر با استایل «آینه قدی» خواهیم دید و شنید. این روند را در کنسرت‌هایش هم دنبال خواهد کرد و قرار است که او روز اول خرداد پس از مدت‌ها در برج میلاد تهران با رپرتواری متفاوت روی صحنه برود.

مهدی یراحی: اگر دنبال کاسبی بودم، قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم

 
اما نکته جالب در مورد بی‌حاشیه بودن مهدی یراحی، این است که او معمولاً با رسانه‌ها مصاحبه‌ای ندارد؛ اما چندی پیش میهمان دفتر سایت «موسیقی ما» بود تا پس از سه سال و نیم، به ناگفته‌های زیادی پاسخ دهد. این خواننده در اولین گفت‌وگوی مفصل خود، پس از آلبوم‌های «مثل مجسمه» و «آینه قدی» در مورد جزئیات فعالیتش در سال‌های اخیر، حواشی آثارش، حواشی فعالیت‌های هنری‌اش و همچنین حال و روز آینده‌اش سخن گفت.
 
 از آلبوم «امپراطور» شروع کنیم. آلبومی که منتقدپسند بود اما تمام قطعاتش نتوانست در میان مخاطبان عام فراگیر شود.

از مردم عام می‌توانید برش‌های مختلفی در اجتماع پیدا کنید. فکر می‌کنم منظور شما از مخاطب عام، شنونده‌های ۱۲ تا ۲۰ سال باشد و باید بگویم که آلبوم «امپراطور» برای افراد بالای این رنج سنی بود. این موضوع را قبول دارم ولی «امپراطور» را یک آلبوم منعطف می‌دانم؛ چون از قطعه‌ای مثل «از خودت خبر بیار» تا «هر جای دنیایی» در آن وجود داشت.

هدفمان از تولید «امپراطور» این بود که به مخاطبان مختلف سوزن بزنیم و می‌خواستم ببینیم که در چه سبکی می‌توان اثرگذارتر بود. در «امپراطور» به نوعی داشتم قِلِق‌گیری می‌کردم و می‌خواستم ببینم چگونه شنیدنی‌تر هستم و هیچ ادعایی نداشتم که سبک قطعات یا استایل خواندن‌ام را پررنگ‌تر کنم. اگر به آلبوم «منو رها کن» دقت کنید، متوجه می‌شوید که در آن‌جا به غیر از آن قطعه عربی، استایل مشخص‌تری داشتم و کل کارها یک‌دست بود. اما ترانه‌های امپراطور مثل «ما هیچ وقت با هم نبودیم» و موضوعاتی از قبیل طلاق عاطفی، دغدغه طیف عمده‌ای از مخاطبان است. شاید یکی از دلایلی که باعث شد آن اثر به قول شما به خوبی شنیده نشود، پخش ضعیفش بود ولی با این وجود، برخی از مخاطبان آن را بهترین آلبومم می‌دانند.
 
نتیجه ارزیابی سبک‌های مختلف و سوزن‌زدن به مخاطبان چه شد؟

نتیجه‌اش این بود که میان آهنگی مثل «هر جای دنیایی» و «منو رها کن» به یک میانگین و همچنین در کل، به یک ادبیات و مخاطب مشخص‌تری رسیدم. امروز که با شما صحبت می‌کنم، یک «مثل مجسمه» و یک «آینه قدی» را هم پشت سر دارم و نسبت به زمان «امپراطور» به بینش متفاوتی رسیده‌ام و فکر می‌کنم در کارهایم در کل به پختگی بیشتری رسیده‌اند.
 
 برای پیدا کردن مخاطب و ادبیات مشخص، چرا از تک‌آهنگ استفاده نکردی؟

از کودکی همیشه دوست داشتم عکس و چیزهای دیگر جمع کنم و از درست‌کردن کلکسیون لذت می‌بردم.

 پس آرشیوباز هم هستی!

دقیقاً و الان آرشیوهای مختلف دارم. فارغ از اینترنت و بحث تک‌آهنگ فکر می‌کنم تا آخر عمر، آلبوم منتشر خواهم کرد! چون از آن لذت می‌برم. البته صحبت شما درست است و انتشار آلبومی مثل «امپراطور» که یک‌دست نبود، ریسک به حساب می‌آمد. آلبوم متنوعی جمع کردیم تا هم خود و هم مخاطب را تست کنیم تا ببینیم چگونه می‌توان اثرگذارتر بود.
 
 اما نه فقط در ایران، که در دنیا هم فضای موسیقی از آلبوم فاصله گرفته و به سمت سینگل‌ترک پیش رفته است.

صنعت موسیقی دنیا لااقل پنجاه سال از ما جلوتر است؛ اما آنها هنوز هم آلبوم منتشر می‌کنند. پس ما حداقل تا پنجاه سال دیگر فرصت داریم آلبوم منتشر کنیم. مثلاً «اَدل» آلبوم منتشر می‌‌کند و تمام جوایز را می‌برد.

مهدی یراحی: اگر دنبال کاسبی بودم، قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم

 
 اَدل هر چهار پنج سال یک بار آلبوم منتشر می‌کند، نه سالی یک آلبوم!

در مثل مناقشه نیست اما به‌هرحال آلبوم منتشر می‌کنند. «پینک فلوید» یا «مایکل جکسون» هم هر سال آلبوم منتشر نمی‌کردند اما بلاتشبیه من هم قصد ندارم هر سال آلبوم بیرون بدهم! نگاه من به آلبوم، نگاه دودوتا چهارتایی نیست؛ بلکه از این پروسه لذت می‌برم و همین الان مشغول کار روی آلبوم بعدی هستیم. هر وقت هم آماده شود، آن را منتشر خواهیم کرد.
 
 آلبوم‌هایت انگار مثل میوه هستند که وقتی می‌رسند، صبر نمی‌کنی و منتشرشان می‌کنی.

چرا باید صبر کنم؟ وقتی که در آن زمان چیز بیشتری بلد نیستم و احساس می‌‌کنم به نسبت انتظاری که از پختگی آن اثر دارم نزدیک شده‌ام، باید آن را منتشر کنم.
 
 من آلبوم را در مقابل تک‌آهنگ نمی‌بینم؛ اما به نظرم باید فاصله منطقی بین دو آلبوم باشد. «مثل مجسمه» و «آینه قدی» در دو سال متوالی منتشر شدند.

همیشه مشغول ساخت و تولید موسیقی‌ام و معمولاً هر زمان آلبومی را منتشر می‌کنیم، شعر و ملودی‌های آلبوم بعدی آماده‌اند. اینطور نیست که منتظر بمانیم آلبوم منتشر شود و سپس ساخت کارهای بعدی را آغاز کنیم. اعتقاد دارم مؤلف اصلاً نباید دنبال مخاطب برود و مخاطب باید پشت‌سر مؤلف حرکت کند.
 
 الان که به این چهار آلبوم نگاه می‌کنی، چه آهنگ‌هایی هست که اگر امروز می‌خواستی تصمیم بگیری، آنها را نمی‌خواندی؟

اگر به گذشته برمی‌گشتم، مثلاً «چشای دریایی» را نمی‌خواندم. بسیار کار خوبی است اما بیان آن شعر و ملودی از زبان من جذاب نیست و این موضوع را روی استیج فهمیدم. شاید امروز «مهم اینه» را هم نمی‌خواندم. در حالی که این دو آهنگ بین مخاطبان ۱۲ تا ۲۰ ساله پرطرفدارند اما با وجود ترانه و ملودی بسیار خوب، این کارها شاید مناسب صدا و استایل من نبودند. به عنوان مثال قطعه «آشوب» که آن هم ترانه و ملودی امیرعلی بهادری است را مناسب خودم می‌دانم؛ در حالی‌که مثلاً «چشای دریایی» نه. پس مشکل از سازنده این کارها نیست بلکه مشکل از انتخابم بوده است. یا اگر هزار بار دیگر به گذشته برگردم، آهنگ عربی «علی مودک» را با وجود ریتم بسیار شادش می‌خوانم.
 
 قطعه «عطر تو» چطور؟

زمانی که «عطر تو» را می‌خوانم، کاملاً حس می‌کنم خودم هستم. از خواندن «مهم اینه» پشیمان نیستم ولی اگر این کار یا «چشای دریایی» را یک خواننده جوان‌تر می‌خواند، مناسب‌تر بود. قرار نیست من خواننده بازار باشم چون راستش را بخواهید از صرفاً بازاری‌بودن لذت نمی‌برم.
 
 واقعاً لذت نمی‌بری؟

شما به «آینه قدی» نگاه کنید. به نظرتان آلبوم بازار است؟

فکر می‌کنم آلبوم مناسب کنسرت هم نیست.

با توجه به همراهی مخاطبان در مراسم روز انتشار و رونمایی اثر و کنسرت اسفندماه تهران و اینکه بیشتر از یک ماه از انتشارش نمی‌گذشت، فکر می‌کنم این آلبوم برای کنسرت هم مناسب باشد. اما اگر بخواهم وارد بازی بازار بشوم، چون تن به خیلی چیزها نمی‌دهم، قطعاً شکست خواهم خورد. اگر در زمین بازار بازی کنم، اذیت می‌شوم و به همین دلیل، زمین بازی خودم را عوض کرده‌ام. خواندن شعری مثل «آینه قدی» یا «بی‌سرزمین» -که یک عاشقانه اجتماعی است- نشان می‌دهد که به هر قیمتی دنبال بازار نیستم. مرجع من در موسیقی، قلب خودم است و هر آنچه که حالم راخوب می‌کند.

مهدی یراحی: اگر دنبال کاسبی بودم، قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم

 
 رسیدن به این نکته، برای یک هنرمند بسیار مهم است.

امروز به این نتیجه رسیده‌ام و تا چند سال پیش، سر همین موضوع، چالش‌های زیادی داشتم.
 
 به دلیل اینکه در موسیقی پاپ ایران پرودیوسر نداریم و نهایتاً خواننده به تشخیص و سلیقه خودش آثاری را می‌خواند و بعداً ممکن است نگاهش عوض شده باشد. خیلی از خواننده‌ها بوده اند که توانایی خود را ثابت کرده بودند اما به دلیل انتخاب‌های نادرست از بازی خارج شدند.

شاید آنها هم برای دل‌شان خوانده‌اند و خودشان راضی باشند ولی در کل اعتقادم این است که نباید هنرمند را بابت سلیقه‌اش تَخطَئه کرد. یا باید مخاطب کارش بود یا نبود. شاید فکر کنید می‌گویم مرا نقد نکنید؛ اما منظورم این نیست. نقد کنید و من هم به حرف‌ها گوش می‌کنم و جایی که احساس کنم به بهترشدن کار منجر می‌شود را می‌پذیرم.
 
 به نظر می‌رسد ما آن آدم کناری را نداریم که در انتخاب‌های درست به خواننده‌ها کمک کند.

حرف شما درست است اما در مورد خودم صد در صد مصداق ندارد چون قبل از اینکه خوانندگی را به شکل جدی دنبال کنم، پرودیوسر بودم و برای خواننده‌ها آلبوم جمع می‌کردم.
 
 دوست داری چنین آدمی کنارت باشد تا حتی پول بیشتری هم بسازی؟

اگر در ایران پرودیوسر داشتیم، دوست داشتم در کنارم حضور داشته باشد. چون لذت‌بخش است و راه را برای خواننده هموارتر می‌کند. اخیراً دیده‌ام که برخی از دوستان مصاحبه می‌کنند و می‌گویند که من پرودیوسر فلانی بوده‌ام. باز هم دم یکی از این دوستان گرم که گفت من قرار نیست کار فرهنگی کنم و می‌خواهم تجارت فرهنگی داشته باشم. چون بعضی‌ها توهم دارند که به جریان فرهنگ خط می‌دهند. کلاً ما غیر از خود موزیسین‌ها شخصی به نام پرودیوسر در ایران نداشته و نداریم. من در حدی که بتوانم از پس کار خودم بر بیایم، به مسائل مالی فکر می‌کنم و اگر پرودیوسر کنارم نباشد، باز هم سعی می‌کنم کار خودم را انجام دهم. اگر دنبال کاسبی بودم، با اندک هوشی که دارم قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم. چون تصور می‌کنم خوانندگی در ایران از بازیگری -که می‌گویند بعد از کار در معدن سخت‌ترین کار است- هم سخت‌تر و پرحاشیه‌تر است.
 
از آهنگسازی می‌توانستی این‌قدر پول دربیاوری؟

نه، این‌قدر پول را نمی‌توانستم دربیاورم. چون الان خیلی پولدارم! (خنده) شما هر قدر آهنگسازی کنید، اندازه خواننده‌ای که به کنسرت برسد، پول در نمی‌آورید. نسبت به بعضی از همکاران کنسرت‌های کمتری دارم؛ چون برخی از آنها حتی شاید روزی دو سه برنامه اجرا کنند. اما قلباً دوست ندارم در فاصله زمانی کوتاه چندین سانس کنسرت داشته باشم. دلیل حرفم این نیست که همیشه نمی‌توانم این تعداد کنسرت را پر کنم. معمولاً از تهیه‌کننده‌ها خواهش می‌کنم که حتی‌المقدور در هر شب یک سانس کنسرت برگزار کنیم؛ چون طبیعتاً انرژی‌ام کم می‌شود و در حق مخاطبان یک سانس اجحاف خواهد شد.
 
پروسه آهنگسازی‌ات مداوم است یا دوره‌های وقفه و خاموشی دارد؟

در زمان آلبوم «مثل مجسمه» حرف جدیدی برای آهنگسازی نداشتم و به همین دلیل در آن مجموعه فقط یک ملودی ساختم. اما در آلبوم «آینه قدی» سرحال‌تر بودم و کارهای بیشتری ساختم.
 
 در آن دوره‌های خاموشی چه کارهایی انجام می‌دهی؟

مستندهای تاریخی و سیاسی و روان‌شناختی و… می‌بینم. مطالعه می‌کنم و پیگیر تاریخ معاصر هستم. شعر می‌خوانم و شاملو را نمی‌توانم از زندگی‌ام حذف کنم. در این دوره‌های خاموشی، معمولاً کمتر به موسیقی گوش می‌دهم و بیشتر فیلم و مستند می‌بینم. حقیقتش را بخواهید، هنوز آن کارهایی که می‌خواهم را نه ساخته و نه خوانده‌ام. دیگر صرف گوش‌کردن به موسیقی آن‌قدر رویم تأثیر نمی‌گذارد و بیشتر می‌خواهم به فکر و نگاهم عمق بدهم. البته هنوز هم پینک‌فلوید یا اسکورپیونز که گوش می‌دهم، مسخ می‌شوم. الان بیشتر می‌خوانم، می‌بینم و با آدم‌هایی که از خودم باسوادترند، گفت‌وگو می‌کنم و یاد می‌گیرم.

مهدی یراحی: اگر دنبال کاسبی بودم، قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم 
آن کارهایی که می‌گویی تا کنون نخوانده‌ای، چیست؟

دوست دارم کارهایی را بخوانم که برای خودم بیشر دغدغه‌اند. شاید از این سن به بعد، کارهای اجتماعی‌ام بیشتر شوند. حتی «آینه قدی» یا «بی‌سرزمین» عاشقانه‌‌هایی اجتماعی‌ هستند. با اینکه فارغ از ترانه «خاک» بیشتر در جامعه به عنوان یک خواننده عاشقانه‌خوان مطرح شده‌ام، اما دغدغه‌های این روزهایم متفاوت است.
 
 پس مسائل زادگاه و همشهری‌هایت برایت دغدغه بزرگی بود که آهنگ «خاک» را برایشان خواندی.

وضعیت کنونی اهواز که مدتی است رسانه‌ای شده و دیگران از آن خبردار شده‌اند، پانزده سال است که به همین شکل است. براساس ایده اولیه‌ای که در ذهن من و روزبه بمانی بود قصد داشتیم با نگاهی به تاریخ خوزستان و کارون و گره‌زدن آن به مشکلات روز مردم زادگاهم، این قطعه را به سرانجام برسانیم. تا اینکه پس از سه سال انتظار، بهمن ۹۳ اولین کنسرت اهواز را در یکی از بدترین شرایط آب و هوایی برگزار کردیم. به خاطر دارم آن‌قدر خاک زیاد بود که در یک اتاق در بسته و زیر پتو، دهانم پر از گِل می‌شد! از شدت خاک و خفگی بغض کردم. به روزبه بمانی گفتم بیا حرف دل مردم را بدون هیچ تکلفی بزنیم. همه ابیات این شعر حرف مردم خوزستان است که مثلاً می‌گویند این استان نبض اقتصاد ایران است اما چرا پول نفت، آن طور که شایسته است خرج خودمان هم نمی‌شود؟ قلم روزبه بمانی در اجتماعی‌نوشتن بسیار عالی است. همچنین جا دارد از تنظیم زیبای هومن نامداری و همدلی‌های دوست عزیزم سعید زمانی در این مجال تشکر کنم. به لطف خدا «خاک» کار خودش را کرد و مردم هم آن را پذیرفتند.
 
 شاید اگر تو بچه اهواز نبودی و خواننده دیگری این کار را می‌خواند، موفق نمی‌شد.

شاید همین‌طور است. چون اگر خواننده دیگری «خاک» را می‌خواند، شاید تعبیر به موج‌سواری می‌شد. زمانی که می‌خواستم این کار را بخوانم، از سوی خیلی‌ از دوستان نهی شدم. چون کاری نیست که به سفارش ارگانی حکومتی ساخته شده باشد و با احترام به عده اندکی که به حال مردم توجه و دلسوزی دارند، خوشایند بعضی‌ها نبود. یادم هست سال ۹۲ که زنجیره انسانی برای اعتراض به طرح انتقال آب کارون تشکیل شد، عده کثیری از مردم چند نوبت کنار ساحل رود کارون جمع شدند و من در یکی از این زنجیره‌های انسانی شرکت کردم که برایم مشکلاتی را هم به وجود آورد و در پی آن به پلیس امنیت اهواز تعهد دادم که کمافی‌السابق در هیچ اجتماع غیرقانونی شرکت نکنم. این روزها هم برخی از همشهریان عزیز می‌پرسند چرا در اجتماعات اعتراضی به وضعیت بد مردم خوزستان حضور پیدا نمی‌کنم. خواستم از این طریق دلیلش را بدانند که من در حد خود و در زمینه کاری‌ام آنچه از دستم برمی‌آمده را انجام داده و خواهم داد.
 
 بعد از قطعه خاک انتقادی هم شنیدی؟

آن زمان که «خاک» را ساختیم و منتشر شد، هنوز موج رسانه‌ای معضلات خوزستان راه نیفتاده بود و هر منتقد منصفی متوجه می‌شود که آن کار را برای درد دل خود و همشهریانم ساخته‌ام. تازه از زمستان ۹۵ که برق و آب اهواز قطع شد و وزیر نیرو و مسئولین به اهواز آمدند، توجهات بیشتری به معضلات مردم خوزستان جلب شد که امیدوارم مداوم و ثمربخش باشد. یعنی فقط مختص شرایط سیاسی کنونی جامعه نباشد و حرف‌ها و وعده‌هایی که برای دلجویی از مردم خوزستان از سوی مسئولین زده شد مقطعی نبوده و عملی شوند.
 
 به غیر از «خاک»، اغلب کارهای اجتماعی تو دغدغه‌های عاشقانه دارند. قصد نداری برای معضلات دیگر اجتماعی کاری بخوانی؟

به عنوان مثال چند سال است که شعری مرتبط با دغدغه سرطان دارم و می‌خواهم روی آن کار کنم؛ اما مثلاً مسأله‌ای چون طلاق عاطفی در موسیقی ایران مورد توجه نبوده است. یا مثلاً در مورد اعتیاد، آهنگ‌ها و فیلم‌های زیادی ساخته شده است. بیشتر سعی می‌کنم به معضلات اجتماعی که محجور مانده‌اند بپردازم. مثلاً یکی از محجورترین و مهم‌ترین بحران‌های دوران ما، بحران عشق است. هنوز هم ما نمی‌فهمیم که نسل قبل از خودمان چه‌طور با خودشان به صلح رسیده بودند و می‌توانستند در حین زندگی عاشق باشند؟ مثلاً زمانی که حادثه پلاسکو رخ می‌دهد، تصاویر آتش‌نشان‌هایی که برای رفقای خودشان و مردم دل به آتش‌ می‌زنند، متأسفانه برای ما خیلی غریبه است. کلاً عشق و از خودگذشتگی و بخشش، مسائل اجتماعی‌ای هستند که علاقه‌مندم به آنها بپردازم. معضلی چون اعتیاد هم می‌تواند معلول همین علت‌هایی باشد که گفتم.

 برگردیم به بحث کارهایی که در گذشته نمی‌خواندی. اگر آهنگی باشد که خودت دوستش نداشته باشی اما سانس‌های کنسرت‌هایت را دوبرابر کند، آن را نمی‌خوانی؟

قطعاً نه.
 
 واقعاً نمی‌خوانی؟! یعنی کاری که شعر و ملودی خوبی داشته باشد اما خودت دوستش نداشته باشی.

یک نگاه به آلبوم‌‌هایم بیندازید، دیگر نیازی نخواهد بود که بابت حرفم حجت از من بخواهید. مثلاً قطعه «نفس» بازاری است؟! با اینکه مخاطب خودش را هم پیدا کرده است. یک زمان شانس می‌آورید و آنچه که خودتان دوست دارید، با ذائقه عمومی هماهنگ می‌شود و من اینقدر ذهن بسته‌ای ندارم که چنین کاری نخوانم! قطعاً دوست دارم کنسرت‌هایم همیشه پر باشد اما از صمیم قلب می‌گویم نمی‌خواهم کنسرت‌هایم به هر قیمتی بفروشد و به داشتن مخاطبینی کم‌تعدادتر اما همراه و عمیق‌تر راضی‌ام.

مهدی یراحی: اگر دنبال کاسبی بودم، قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم

 
 «عشق من باش» را اگر برای تو بود می‌خواندی؟

شاید «عشق من باش» را همان زمان تولیدش با ایجاد تغییراتی در ترانه‌اش می‌خواندم.
 
 «سکوت» محسن یگانه را چه‌طور؟

باز هم با تغییراتی در ترانه شاید این کار اجرایش می‌کردم.
 
 «خوشگل عاشق» فریدون را چه‌طور؟

آن را حتماً می‌خواندم.
 
 «شهر باران» محمد علیزاده را می‌خواندی؟

شاید «شهر باران» را با کمی اعمال نظر در ترانه‌اش می‌خواندم. چون فضای تنظیم و در کل موسیقی‌اش را دوست دارم.
 
 «وایسا دنیا» را می‌خواندی؟

ترانه «وایسا دنیا» را هنوز هم دوست دارم با کمی تغییر در شعرش بخوانم.
 
«سلام آخر» احسان خواجه‌امیری را چه‌طور؟

موسیقی این کار را دوست دارم. با اینکه ترانه‌اش هم بی‌ادعا است و روی کاغذ ترانه عجیبی نیست اما روی آن ملودی نشسته و به اصطلاح از کار درآمده است.
 
«کوه» که برای «علی لهراسبی» ساختی چه‌طور؟ یا قطعات آلبوم «بی‌خوابی» سعید شهروز؟

ای کاش قطعه «کوه» را خودم می‌خواندم. در میان کارهایی که برای سعید شهروز ساختم، قطعه «چند سال از امشب بگذره»، «به من خوبی نکن»، «تبعیدی» یا «ما عاشق هم بودیم» را حتماً می‌خواندم.
 
 آلبوم «بی‌خوابی» که یکی از بهترین آلبوم‌های پاپ دهه ۸۰ بود، چرا میان مردم هیت نشد؟

سعید شهروز یک قالبی به خود گرفته بود و شاید اشتباه من و تیم تهیه آن آلبوم این بود که خواستیم او را به قالب خودمان نزدیک کنیم. ما به این مساله توجه نکردیم که آن قالب خودش یه مدل مشخص است و سعید شهروز برای مخاطب موسیقی با همان فرم ده آلبوم اولش جا افتاده است.
 
 حرفش پیش نیامد که آن آلبوم را خودت بخوانی؟

زمان تولید آلبوم «بی‌خوابی» بیشتر به فکر آهنگسازی بودم و آن زمان دیگر کار را برای سعید بسته بودیم و عادت ندارم کاری که برای دیگران ساخته‌ام را پس بگیرم. همان دوره قطعه «تنها نرو» یا «بوی عید» را برای علی لهراسبی ساخته بودم اما شاید یک زمانی برخی از آهنگ‌هایی را که برای اجرا به خواننده‌های دیگر واگذار کرده‌ام را دوباره با صدای خودم اجرا کنم.

 بین موسیقی و زندگی کدام را انتخاب می‌کنی؟

بین موسیقی و زندگی، قطعاً زندگی را در مفهوم انسانی‌اش انتخاب می‌کنم.

 اگر همه زندگی‌ات، ساز یا حنجره‌ات باشد اما بگویند که نباید ساز بزنی یا بخوانی وگرنه زندگی‌ات به خطر می‌افتد، انتخابت چیست؟

اگر بدانم خیلی عمر می‌کنم، شاید دیگر نخوانم یا ساز نزنم! چه کاری است؟! (خنده) مگر آنکه خواندن منجر به رسیدن به مفهومی انسانی‌تر از ادامه حیاتم باشد.
 
 یک دوره بحرانی هم داشتی که نمی‌توانستی بخوانی.

بله، این مورد را در «خندوانه» مطرح کردم و حاشیه‌هایی هم داشت. البته به نظرم حاشیه همیشه بد نیست و یک وقت‌هایی ارزش دارد.

مهدی یراحی: اگر دنبال کاسبی بودم، قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم

 
مثلاً حاشیه‌های مایکل جکسون ارزش داشت؟

اشاره‌ات به همان پست پرماجرا است! (خنده) اما بله حاشیه‌های مایکل جکسون ارزش داشت. برای چندمین‌بار فیلم تمرین کنسرتش را دیدم و ساعت ۴ یا ۵ صبح در اینستاگرام پست گذاشتم. حالم گرفته بود و در مورد وجهه هنری‌اش نوشتم که مرگ حق است ولی حق تو نبود. فردایش از خواب بیدار شدم دیدم یک فوج کامنت توهین برای من و مایکل جکسون گذاشته‌اند!(خنده) برخی هم گفتند که مایکل مسلمان بوده اما من گفتم که انسانیت قبل از هر چیز اهمیت دارد و ما مسلمان می‌شویم که آدم‌تر شویم. زیاد اهل جواب دادن نیستم اما آن زمان متنی در این زمینه نوشتم. نمی‌دانم چرا این‌قدر مردم عجولی هستیم و نمی‌خواهیم راجع به قضاوت و حرفی که می‌زنیم، فکر کنیم. در یادداشت «من یک معتادم» این موضوع را بیان کردم که تا زمانی که نگاه ما برای تغییر به سمت یکدیگر است، تغییر نمی‌کنیم. بلکه باید از خودمان شروع کنیم.
 
 با توجه به این مسائل در فضای مجازی، مثل خیلی از خواننده‌های پاپ دیگر روزی وسوسه نشده‌ای صفحه‌ات را ببندی؟

حواشی فضای مجازی برایم اهمیت ندارد اما بزرگ‌ترین معضل جامعه ما و خودم این است که دیگر بیش از اندازه بی‌سوادیم. همین باعث می‌شود که به همدیگر توهین کنیم.
 
 در این سال‌ها و خصوصاً سال گذشته با تلویزیون هم حاشیه‌های کمی نداشتی.

با تلویزیون قهر نیستم و اولین کاری که خواندم، برای تیتراژ برنامه «شب‌ شیشه‌ای» بود. ولی یک‌سری از برخوردهای سلیقه‌ای تلویزیون حالم را بد می‌کند. مثلاً سال گذشته برای تیتراژ «ماه عسل» قطعه «نگو نگفتی» را خواندم و ابتدا تأیید و سپس رد کردند. در ادامه ده یازده روز رفت‌وآمد داشتند و خودم هم خسته شده بودم و گفتند که به دلایلی، این کار را پخش نمی‌کنند. صادقانه بگویم در همکاری با تلویزیون دل‌زده شده‌ام. ممکن است برخی از خرده‌مسئولان تلویزیون با من مشکل داشته باشند و از سر کینه‌توزی علاقه‌ای به حضورم در تلویزیون نداشته باشند که برایم مهم نیست.

در ادامه بحث آلبوم‌ها، چه شد که امیرعلی بهادری به نقش اول ترانه و ملودی‌های آلبوم «مثل مجسمه» تبدیل شد؟

نقش پررنگ امیرعلی بهادری در «مثل مجسمه» یک اتفاق بود. اصلاً کار هنری مثل تولد، یک اتفاق است. خیلی چیزها دست به دست هم داد که چنین اتفاقی رخ دهد. شرایط به گونه‌ای شد که خودم تنها یک ملودی در آلبوم «مثل مجسمه» ساختم. در آن دوره کارهای من و امیرعلی ناگهان شکل گرفت؛ ولی در عین حال روزبه بمانی ترانه «اشتباه» یا مونا برزویی ترانه «سال درد» یا رستاک حلاج هم دو ترانه و ملودی را داشت که از کارهای خوب آن مجموعه بودند.
 
اما روزبه بمانی نسبت به امیرعلی اسم بزرگ‌تری داشت.

روزبه بمانی به لحاظ درک شعر و ترانه یکی از مبارک‌ترین اتفاقات دوران ما است. اما مگر زمانی که من از روزبه بمانی ترانه «منو رها کن» را گرفتم، چند اثر از او هیت شده بود؟ منظور من این نیست که کسی را کشف می‌کنم، اما اولویت برای من هیچ‌گاه برند بودن همکارم نبوده است و همیشه به کارِ خوب نگاه می‌کنم. امیرعلی زمان آلبوم «مثل مجسمه» توانست پاسخگوی نیازهای من در بخش ترانه و ملودی باشد و به تعامل رسیدیم. امیرعلی بهادری مؤلف است و در مدل خودش از بهترین‌ها است. مثلاً ترانه «بی‌سرزمین» او فوق‌العاده است. خیلی‌ها می‌گویند تو که از روزبه بمانی ترانه می‌خوانی، چرا با امیرعلی بهادری کار می‌کنی؟ اما روزبه در مدل خودش درجه یک است و امیرعلی در مدل خودش.

 ما بُعدی از ترانه‌ها و ملودی‌های امیرعلی بهادری را در آلبوم سوم و چهارم تو شنیدیم که قبل و بعدش با هیچ خواننده دیگری آن‌طور کار نکرد. چطور این بُعد از او را بیرون آوردی؟

من و امیرعلی هر دو به هم نزدیک شدیم. مثلاً برای «آینه قدی» به امیرعلی گفتم که دوست دارم یک کار با بیتِ رپ داشته باشم و همین‌طور هم شد. ببینید چه‌قدر این تلفیق رپ با ترانه «آینه قدی» جذاب است اما فقط شکل بازار نیست.
 
 این نزدیک‌شدن به امیرعلی یا سایر عوامل آلبوم تا چه حد است؟ آنها در حقیقت اپراتور ایده‌هایت می‌شوند؟

دوست ندارم صرفاً به چشم یک خواننده به من نگاه شود؛ چون یک موزیسین کوچک هستم اما تصور می‌کنم در میان خواننده‌ها، بیشترین همفکری را با عوامل آلبومم دارم. البته هیچ‌کدام از عوامل تولید آلبوم‌های من، برایم اپراتور نبوده‌اند. چون آنها کار را می‌نویسند و تنظیم می‌کنند و من فقط سعی می‌کنم به آنها نزدیک شوم و آنها را به خودم نزدیک می‌کنم. مثلاً در قطعه «خاک» سوژه را به روزبه بمانی گفتم اما او بلد است که چگونه بنویسد. به آهنگساز یا ترانه‌سرا پیشنهاد می‌دهم که فلان بخش کار به من نزدیک نیست. شاید برگ برنده من این است که می‌توانم با کسانی که با آنها کار می‌کنم، به نوعی تعامل داشته باشم تا به هیچ‌عنوان حس مؤلف بودن را از آنها نگیرم.
 
 هومن نامداری در آلبوم «مثل مجسمه» بیشترین تنظیم را داشت ولی «سعید زمانی» یک چهره جوان دیگر در آن مجموعه بود که حضورش به چشم آمد. بعداً هم در جاهای مختلف همیشه از او حمایت کردی.

بخشی از موفقیت‌های آلبوم «مثل مجسمه» مدیون تنظیم‌های هومن نامداری است. او بسیار بااحساس، باسواد و خوش‌سلیقه است و برای من، از همه‌چیز مهم‌تر، هم‌دل بودنش بود. بعد از آن آلبوم مصاحبه‌ای نداشتم اما این‌جا می‌خواهم از زحماتش تشکر کنم. اولین‌بار از طریق رستاک حلاج با سعید زمانی صحبت کردم. سعید زمانی در شرایط بحرانی آلبوم «مثل مجسمه» بسیار به ما کمک کرد و پذیرفت کارهایی که برای خودش نبود را هم میکس کند. غیر از تک‌آهنگ‌های بین دو آلبوم، در «آینه قدی» هم بسیار زحمت کشید و وسواس‌های من را تحمل کرد. او هم موزیسینی کاربلد و اهل صحبت و چالش است.
 
 به نظر من سعید زمانی هم چهره‌ای بود که در آلبوم سوم تو بُعد متفاوتی از تنظیم‌هایش را ارائه کرد.

این هم به دلیل همان تعامل بود. من با همه بچه‌ها خیلی حرف می‌زنم و مهم‌ترین نکته این است که می‌دانم چه می‌خواهم و تنظیم‌کننده را گیج نمی‌کنم. هیچ‌وقت هم دست تنظیم‌کننده را نمی‌بندم تا حس کند که آن اثر و آلبوم حرف خودش است. نکته دیگر این است که هیچ‌وقت برای تولید آثارم، نمونه بازاری ندارم و با دوستانم دنبال کشف و شهود هستیم.

 اما در آلبوم «آینه قدی» زمانی که ترکیب عوامل آلبوم را دیدم، کمی جا خوردم و اسامی برایم ناآشنا بود. در حالی که ما عادت کرده بودیم همیشه در بخش ترانه و ملودی و تنظیم آثارت، با چهره‌های معروف بازار همکاری کنی.

مثلاً کار امیرحسین مساح را هشت سال پیش از او گرفتم و ساخته بودم و حس کردم وقتش است که در این آلبوم منتشر شود. رضا شاهین و اسحاق اسدبیگی هم آن کار (تو که می‌رفتی) را به من پیشنهاد کردند و دوست داشتم و همکاری کردیم. یا مثلاً قصه همکاری من و «آرش مهرابی» به سال‌ها قبل بازمی‌گردد که او می‌خواست تهیه‌کننده کنسرتم در کرمان باشد اما بعداً فهمیدم ترانه‌سرای خوبی است. در ادامه، شعرهای بسیار خوبی از او گرفتم و از همکاری با آرش خوشحالم. همچنین باید از همکاری با آهنگساز خوش‌ذوق و خوش‌آتیه «وحید پویان» یاد کنم.
 
برخی می‌گویند تو در آلبوم «آینه قدی» دنبال چهره‌های جوان و طبیعتاً ارزان‌قیمت بودی.

اینکه می‌گویند کَست آلبوم «آینه قدی» ارزان بود، برایم عجیب است. همه می‌دانند که پول برای من مهم نبوده و نیست و نمی‌خواهم به هر قیمتى آلبوم پُر کنم. مصداق حرفم همکاری‌هاى گذشته با موفق‌ترین عوامل هنرى کشورمان است. ضمن اینکه در آلبوم «آینه قدى» هم با بهترین‌ها همکارى داشته‌ام.

مهدی یراحی: اگر دنبال کاسبی بودم، قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم 

از همکاری با تمام این چهره‌ها که تا پیش از «آینه قدی» گمنام بودند، راضی هستی؟

در همکاری با آدم‌ها به اسم آنها توجه نمی‌کنم و آلبوم‌های گذشته من این موضوع را اثبات می‌کند. اگر زمانی مثلاً با افشین یداللهی کار می‌کردم، قطعاً به دلیل شعر او بوده، نه به واسطه اسمش.
 
 به آلبوم «آینه قدی» عنوان هنری‌ترین آلبومت را داده‌ای. کارهای قبلی این‌طور نبودند؟

شاید این لفظم درست نبود اما «آینه قدی» را اصلاً برای بازار کار نکردم و در این آلبوم، کاملاً تکلیفم با خودم مشخص است. این آلبوم را کار نکردم تا برایم هورا بکشند؛ بلکه از فضایش لذت می‌بردم. آلبوم‌های قبلی ۸۰ یا ۹۰ درصد برای خودم بود اما این مجموعه چهارم صددرصد.
 
  نگاه‌ها نسبت به آلبوم «آینه قدی» خیلی صفر و صدی بود. برخی می‌گویند عجب آلبوم خوبی است و برخی خلاف این عقیده را دارند و می‌گویند عجب آلبوم بدی است! چرا حد وسط نداشت؟

آلبوم «آینه قدی» چون کاراکتر دارد، نمی‌تواند همه را راضی کند. در حقیقت، یکی از ویژگی‌های کاراکتر همین موضوع صفر و صدی است. می‌خواهم بگویم که مؤلف یا هنرمند مخاطب ندارد، بلکه آن اثر اوست که دارای مخاطب است. دوست ندارم دنبال بازار و مخاطب باشم، چون آدم را محدود و از لذت‌بردن از کارش محروم می‌کند. مهم‌ترین چیز برایم در هنر، لذت بردن از کار است. به همین دلیل، برایم تأیید اهل فن و هورا کشیدن عوام آنقدر اهمیت ندارد. نهایتاً اگر زنده بمانم، بیست سی سال دیگر است و نمی‌خواهم در این مدت، از لذت کارم محروم باشم و به کام دیگران زندگی کنم.
 
برخلاف سه آلبوم قبلی، در «آینه قدی» هیچ خانمی در میان عوامل وجود نداشت اما این مجموعه را به زنان سرزمینت تقدیم کردی. دلیلش چه بود؟

اینکه هیچ خانمی حضور نداشت، اتفاقی بود و از همکاری با خانم‌های در بخش‌های مختلف هنری لذت می‌برم. دلیل تقدیم به بانوان سرزمینم این بود که احساس می‌کنم زنان کشور ما در طول تاریخ خیلی مظلوم بوده‌اند. البته فارغ از بحث بگویم که اولین کسی که حقوق زنان ما را زیر پا می‌گذارد، خودشان هستند و دوست دارم در کارهای آینده‌ام بیشتر به معضلاتی که زنان سرزمینم با آن دست به گریبانند بپردازم.
 
 ۱۰ سال دیگر حسرت این روزها را نمی‌خوری و نمی‌گویی که ای کاش بیشتر پول در می‌آوردم؟

هیچ‌وقت حسرت نمی‌خورم و الان هم به نسبت خودم درآمد دارم. از ابتدا انتخابم این بود که بازاری نباشم. سال‌ها قبل با خودم آسیب‌شناسی کردم و دیدم در هر ژانری، یک مدل هنری و یک مدل بازاری داریم. در تئاتر و سینما و هنرهای مختلف این‌طور است. اما برایم سوال پیش آمد که چرا در موسیقی پاپ، مدل هنری نداریم یا کمتر داریم و تقریباً همه در یک زمین بازی می‌کنیم؟ مثلاً «سیروان خسروی» آنچه که می‌خواند را دوست دارد و از روز اول هم این‌قدر نمی‌فروخت. به نظرم با تعریف لذت‌بردن از کاری که انجام می‌دهید، سیروان موفق‌ترین خواننده پاپ ما است. مهم‌ترین معیار برای من این است که سیروان با حفظ استانداردهای هنری در موسیقی کاری را می‌خواند که دوست دارد و این برای من ارزشمند است. این روزها خیلی‌ها کارهایی را می‌خوانند که شاید دوست‌شان ندارند و آن هم صرفاً برای جلب رضایت بازار است؛ اما دوست ندارم در این طبقه‌بندی باشم. من برای بنز سوار شدن سمت موسیقی نیامده‌ام بلکه برای لذتش وارد این کار شده‌ام. آدم موفق در هنر کسی نیست که بیشتر پول در بیاورد، بلکه چنین فردی در تجارت موفق است.
 
 در مصاحبه‌ای که سه سال پیش با هم داشتیم، روی این موضوع تأکید می‌کردی که نسل شما با بلاتکلیفی‌های زیادی درگیر است و حتی از لفظ بیچارگی هم استفاده کردی. یادم است که گفتی خودم هم هنوز بلاتکلیفی‌های زیادی دارم. مهدی یراحی حال حاضر هنوز هم پس از ۳ سال آن چالش‌ها را دارد؟

سن که بالا می‌رود، قاعدتاً تجربه هم بیشتر می‌شود. اما در بحث اجتماعی، به نظرم علاوه بر نسل ما، نسل‌ پدرانمان هم بلاتکلیفی‌های زیادی داشتند. من هم خیلی وقت‌ها به لحاظ فکری درمانده می‌شوم؛ اما سعی می‌کنم با شناخت بیشتر، خودم را آرام کنم.
 
 هنوز هم ردپای این بلاتکلیفی در کارهایت هست. از «باور نکن» و «حراج» تا «امپراطور» و «مثل مجسمه» و الان هم که «آینه قدی» و «نگو نگفتی» این بلاتکلیفی را دارند.

من نمی‌خواهم در کارهایم بلاتکلیفی باشد؛ اما کلافگی‌های نسل من در کارهایم هویدا است. الان شاید نسبت به ۳ سال پیش، به درک درست‌تری از کاری که انجام می‌دهم رسیده‌ باشم. فارغ از کار شاید به جهت همین کلافگی است که انسان تا پایان عمر در پی آرامش است. به اعتقاد من بخش عمده این بلاتکلیفی هم به دلیل دوره گذار است که در آن قرار داریم. دوره گذار از سنت به مدرنیته که بسیار پیچیده است.

 و به عنوان سوال آخر؛ اولین تک‌آهنگی که پس از آلبوم «آینه قدی» قرار است منتشر کنی، چه مضمونی دارد و چه زمانی آن را می‌شنویم؟

کاری منتقدانه با مضمون اجتماعی است که قرار است در روز بیست‌ودوم اردیبهشت ۹۶ پخش شود. ترجیح می‌دهم تا روز انتشار این اثر، توضیح دقیقی در مورد مضمون این کار ندهم؛ اما ذکر این نکته را لازم می‌دانم که این اثر به لحاظ محتوا، با تمام کارهایی که تا امروز از من منتشر شده، تفاوت‌های جدی دارد. ضمن اینکه اعتقاد دارم تعبیرپذیری اثر را نباید با توضیحات اضافه کم کرد.


منبع: برترینها

رمز موفقیت ۳ کسب و کار اینترنتیِ چینی

هفته نامه صدا – نسیم بنایی: غربی ها به آن ها «خفاش» می گویند؛ خفاش های چشم بادامی که در دنیای کسب و کار اینترنتی حرف اول را می زنند. زمانی نه چندان دور، شرکت های بزرگ اینترنتی چینی از سوی سرمایه گذاران سیلیکون ولی به عنوان شرکت های در حاشیه شناخته می شدند که تنها از روی کالاهای غربی کپی برداری می کردند. اما حالا دیگر این طور نیست. امروز این شرکت ها، هیولاهای ابرپیکری هستند که تمایلات و بلندپروازی های بین المللی آن ها حتی در تصور انسان هم نمی گنجد.

تراکنش معاملات علی بابا به عنوان بزرگ ترین گروه تجارت الکترونیک چینی از مجموع ای بی و آمازون نیز بیشتر است. «جک ما» رییس این شرکت موفق شده در ۲۰ سال گذشته بیش از دو میلیارد مصرف کننده در سرتاسر جهان برای خودش دست و پا کند.

تن سنت (Tencent) که تخصص آن در زمینه بازی های آنلاین و شبکه های اجتماعی است در حال حاضر دهمین شرکت به لحاظ ارزش سهام است و ارزش آن حدود ۲۷۵ میلیارد دلار است. «پانی ما» رییس این شرکت (که هیچ نسبتی با جک ما ندارد) قصد دارد کاری کند که کشورش در آینده بر دنیای فناوری حکمرانی کند.

اما اخیرا غول سومی به این مجموعه دوتایی اضافه شده و BAT چینی (خفاش؛ ابتدای نام لاتین شرکت های بیدو، تن سنت و علی بابا) را شکل داده است. این غول سوم، بیدو است، یک شرکت جست و جوی آنلاین که به دنبال بازار گوگل است. گوگل برای فرار از سانسور، از این کشور رفت و حالا بیدو با فاصله ای  کم پشت سر آن قرار دارد.

رمز موفقیت 3 کسب کار اینترنتی چینی

این سه گانه چینی

هر سه شرکت چینی، از جنبه های مختلف و مهمی با همتایان غربی خود تفاوت دارند. نخست این که شرکت های غربی معمولا سعی دارند روی برخی فعالیت ها  به صورت هسته ای متمرکز شوند در حالی که شرکت های اینترنتی چینی عموما هر چیزی را امتحان می کنند، از محاسبه در فضای ابر تا پرداخت دیجیتالی، همه زیر سلطه شرکت های چشم بادامی هاست.

نکته جالب این است که استراتژی آن ها جواب داده، یعنی مثلا شرکت تن سنت در ساخت اپلیکیشن های مختلف مانند وی چت کاملا موفق بوده و نتایج آن نیز همه را تحت تاثیر قرار داده است.

دومین تفاوت شرکت های چینی با شرکت های غربی به سانسورها و قوانین مربوط می شود. اگر مسئله سانسورهای سیاسی یک استثنا در نظر گرفته شود، بخش اینترنت در چین با قوانین بسیار می رو به رو است؛ یعنی برخلاف تصور دیگران، این شرکت ها تنها به لحاظ سیاسی ممکن است با سانسور مواجه شوند اما بحث امنیتی در مورد آنها صدق نمی کند. این در حالی است که شرکت های غربی مانند فیسبوک، اپل و گوگل زیر فشار مسائل امنیتی قرار دارند و این فشار هر روز نیز بیشتر می شود. شرکت های اینترنتی چینی می توانند به گونه ای توجه را به خود جلب کنند که دیگر شرکت های غربی از آن عاجز هستند و این مسئله در بازار از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.

سومین تفاوت این شرکت ها نیز به اقتصاد شرکت ها مربوط می شود. شرکت های چینی می توانند با سرعتی بالا و در مقیاسی وسیع به موفقیت دست پیدا کنند، چرا که آن بخش از اقتصاد که دولت بر آن چنبره زده، بسیار ناکارآمد است. گاهی حتی زیرساخت مناسب برای آغاز کار نیز وجود ندارد. برخی از شهرها حتی محلی مناسب برای خرده فروشی نیز ندارند. در سرتاسر این کشور تنها یک مرکز خرید در ازای هر یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر وجود دارد.

در این شرایط طبیعی است که مردم از خرید اینترنتی استقبال کنند. اما بازار بزرگ داخلی مانع از جنگ خونین بر سر تصاحب بازار میان این سه گانه شرکتی در چین نشده است. نتیجه این جنگ نیز هر روز بیشتر از پیش مشخص می شود. تن سنت و علی بابا به سرعت جلو می روند اما برخی اهداف داخلی باعث شده بیدو از بازی عقب بماند. یکی از نکاتی که کارشناسان محلی در مورد بیدو بر سر آن توافق دارند این است که بیدو به یاهوی چینی تبدیل شده است یعنی همان شرکتی که زمانی غول محسوب می شد اما به مرور به خاطر فقدان خلاقیت و مجموعه ای از اشتباهات مدیریتی از بین رفت.

رشد درآمد شرکت بیدو در سال ۲۰۱۶ به ۶٫۳ درصد رسید در حالی که در سال ۲۰۱۵ این رقم ۳۵ درصد و در سال ۲۰۱۴ نیز ۵۴ درصد بود. براساس گزارش اکونومیست، حدود ۰٫۹ از کل درآمد این شرکت از طریق آگهی های آنلاین به دست می آید اما این درآمد در حال سقوط است چرا که اهالی بازار آگهی های خود را به جای بیدو به شبکه های اجتماعی مانند وی چت می دهند و یا آ« را صرف تبلیغات موبایلی می کنند که سکوی آن نیز در اختیار علی باباست.

اما بیدو هنوز تسلیم نشده و پول زیادی را صرف شرط های بزرگی بر سر هوش مصنوعی در بازار می کند. این شرکت تمام هم و غم خود را روی هوش مصنوعی، ویدئوهای آنلاین، تکنولوژی های مجازی و خدمات «آنلاین آفلاین» گذاشته است. یکی از مشاورهای کسب و کار در چین نسبت به آینده این شرکت کاملا بدبین است؛ او می گوید: «آن ها برای پنج سال آینده شانس بسیار کمی دارند و بعید است بتوانند کار مرتبط و خوبی انجام دهند.»

رمز موفقیت 3 کسب کار اینترنتی چینی

جنگ خونی هیولاها

از میان دو غول باقی مانده، تن سنت احتمالا ترسناک تر است. این شرکت تاکنون درآمد و سودی بیش از علی بابا داشته است. هرچه تبلیغ آن روی وی چت بیشتر می شود، ارزش آن نیز بالاتر می رود. البته این پیشرفت مشروط به این است که کاربران از وی چت روی برنگردانند؛ یک بداقبالی می تواند باعث سقوط این شرکت شود. اما سلاح اصلی تن سنت در برابر علی بابا، سهام آن در JD.com است که دومین شرکت تجارت الکترونیک بزرگ در کشور چین به شمار می آید.

رهبر این شرکت نیز ریچارد لیو، یکی از موفق ترین و پیشروترین کارآفرین های چینی است. شرکت JD.com مدل کسب و کاری گران قیمتی بر محور «دارایی های کلان» طراحی کرده و شباهت بسیاری به سایت آمازون در آمریکا دارد. سرمایه گذاری های کلان این شرکت روی انبار و لجستیک آن تاکنون به علی بابا نزدیک نشده است.

اما سال گذشته درآمد این شرکت ناگهان به ۳۷ میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار رسید، در حالی که سال پیش از آن حدود ۲۸ میلیارد دلار درآمد داشت. سهم این شرکت در بازار کسب و کار به مصرف کننده در چین از ۱۸ درصد در سال ۲۰۱۴ به ۲۵ درصد در سال ۲۰۱۶ رسید. حالا اگر این شرکت با همین فرمان جلو برود، می توان انتظار داشت که سرمایه گذاری های آقای لیو در بخش زیرساخت ها، آینده علی بابا در داخل کشور چین را به خطر بیندازد.

شاید همین خطرات است که دلیل نگرانی آقای «ما» را نشان می دهد. او از بابت سهم ۷۰ درصدی علی بابا از مجموع بازار تجارت الکترونیک رضایت ندارد و دلیلش نیز همین تهدیداتی است که از سوی دیگر شرکت ها مشاهده می کند. «ما» در سال ۲۰۱۶ تمام تلاش خود را به کار بست تا با یک میلیارد دلار هزینه، کنترل شرکت لازادا به عنوان بزرگ ترین شرکت تجارت الکترونیک جنوب شرق آسیا را به دست بگیرد.

لازادا در ماه مارس خدمات جدیدی را برای سنگاپوری ها در نظر گرفت که آن ها می توانستند به کمک این خدمات، به صورت مستقیم از تائوبائو خرید کنند؛ تائوبائو یکی از دو سکوی داخلی علی بابا در بخش تجارت الکترونیک است.

سال گذشته آقای «ما» گروه ۲۰ را که متشکل از کشورهای سردمدار در جهان است وادار کرد، طرح او با عنوان «سکوی الکترونیکی تجارت جهانی» را به امضا برسانند. این طرح به کسب و کارهای کوچک کمک می کند، با سهولت در آن سوی مرزها فعالیت کنند.

ماه گذشته نیز علی بابا یک «منطقه تجارت آزاد دیجیتالی» را به عنوان طرحی مبتکرانه در مالزی راه اندازی کرد. این طرح ها که هم به صورت دولتی و هم به صورت خصوصی اجرایی می شوند، مسائلی که به لجستیک و پرداخت مربوط می شود را برای تاجران کوچک تسهیل می کند.

البته سلاح اصلی آقای «ما» برای جهانی شدن، مورچه مالیاتی بود که بیش از سال ۲۰۱۴ اجرایی شد. براساس این طرح، در چین خدمات مختلفی از بانک داری آنلاین تا سرمایه گذاری روی محصولات انجام می شود. در این طرح حتی مسائل مربوط به اعتبارسنجی موسسه ها نیز به کمک داده ها و اطلاعات انجام می شود. حالا طرح مورچه بیش از ۴۵۰ میلیون مصرف کننده در چین دارد و قرار است به خارج از این کشور نیز برود.

شرکت علی بابا به کمک طرح مورچه سرمایه گذاری های محلی نیز در شرکت های پرداخت آنلاین در کشورهای تایلند، فیلیپین، سنگاپور و کره جنوبی داشته است. در آمریکا نیز این طرح رقیب یورونت به شمار می آید. علی بابا نیز با طرح خود سعی دارد این رقیب را در آمریکا کنار بزند و به سود در این کشور دست پیدا کند. اما تن سنت دست رو دست نگذاشته و سعی دارد فعالیت هایی برای پیش بردن خود در خارج از مرزهای چین داشته باشد.

 رمز موفقیت 3 کسب کار اینترنتی چینی

این شرکت با رهبری خودش کنسرسیومی در فنلاند راه اندازی کرد و به کمک آن به یکی از بزرگ ترین شرکت های بازی آنلاین تبدیل شد. این شرکت به همراه شرکت تایوانی فاکسون قراردادی را به امضا رساند و بیش از ۱۷۵ میلیون دلار روی آن سرمایه گذاری کرد تا چیزی شبیه به واتس آپ آمریکایی را با عنوان هایک مسنجر راه اندازی کند. این برنامه اکنون یکی از برنامه های محبوب پیام رسانی در هند است.

یکی از دلایلی که باعث شده تن سنت به این برنامه های روی بیاورد این است که تلاش های اولیه آن برای ارتقای برنامه وی چت در کشورهای خارجی با مشکلاتی همراه شد (در اروپا مشکلاتی در مورد تبلیغات مربوط به لیونل مسی، بازیکن فوتبال باعث شد کار به خوبی پیش نرود).

شبکه های اجتماعی مانند فیسبوک و واتس آپ نیز بسیار قوی ظاهر شده بودند. آن ها البته از وی چت نیز کپی برداری هایی داشتند و برخی از ابداعات این برنامه را وارد کارهای خود کردند. همین مسئله باعث شد تا مصرف کنندگان غربی به برنامه چیزی روی خوش نشان ندهند چرا که برنامه های پیشین خودشان همه چیز را داشت هرچند که کپی برداری بود.

اما این برنامه هایی که تن سنت روی آن ها سرمایه گذاری کرده خارج از جنگی بوده که با علی بابا و بیدو دارد. گاهی هم این سه شرکت با یکدیگر همکاری هایی دارند. برای نمونه هر سه شرکت از حامیان اصلی دی دی چاکسینگ هستند؛ شرکتی که شبیه به اوبر است و در چین فعالیت می کند.

اما جنگی که این سه شرکت با هم دارند بیشتر در بازار خارجی متمرکز شده است. هند یکی از میدان های نبرد این سه شرکت است؛ برای مثال در همین ماه آوریل، شرکت تن سنت بیش از ۱٫۴ میلیارد دلار به کمک دو شرکت ای بی و مایکروسافت روی یک مرکز خرده فروشی آنلاین هندی سرمایه گذاری کرده است. علی بابا نیز به کمک طرح مورچه بیش از ۹۰۰ میلیون دلار برای طرحی دیگر در هند سرمایه گذاری کرده است.

هند تنها جایی نیست که این شرکت ها بر سر آن رقابت می کنند. تن سنت ماه گذشته خدماتی را ارائه داد که به کمک آن کاربران وی چت در اروپا می توانند فعالیت های دیگری نیز داشته باشند. این شرکت همچنین اخیرا ۱٫۸ میلیارد دلار روی تسلای آمریکا سرمایه گذاری کرده است که این یک چالش بزرگ برای بیدو خواهدبود چرا که بیدو روی هوش مصنوعی و اتوماسیون تمرکز کرده است.

 رمز موفقیت 3 کسب کار اینترنتی چینی

شرکت بدون تمرکز خود را روی هوش و استعدادهای خارجی قرار داده و به همین خاطر استخدام های خود را از دانشگاه های برتر آمریکایی مانند استنفورد و ماساچوست داشته است. این شرکت در سیلیکون ولی یک آزمایشگاه ویژه هوش مصنوعی نیز راه اندازی کرده است. به هر حال نکته ای که اهمیت دارد این است که بیدو به اندازه علی بابا و تن سنت قدرت ندارد. این شرکت در مورد کشورهایی مانند ژاپن تلاش کرده اما به موفقیتی دست نیافته است.

سه گانه چینی به بازار داخلی قدرتمندی دسترسی دارد که کمک می کند سرپا بیاستد. گلدمن ساکس برآورد کرده، بازار خرده فروشی آنلاین چین تا سال ۲۰۲۰ دو برابر شده و به حدود ۱٫۷ تریلیون دلار می رسد. همان طور که دانکان کلارک در کتاب اخیر خود در مورد علی بابا گفته، «نمی توان از جاذبه چین دور ماند»؛ چه در خانه و چه در خارج از خانه، نمی توان غول های اینترنتی چشم بادامی ها را نادیده گرفت.


منبع: برترینها

خطرات فروش به مشتریان نامناسب

مجله پنجره خلاقیت: در ظاهر بستن قرارداد فروش با مشتری که گزینه مناسبی برای شرکت شما نیست، چندان خطرناک به نظر نمی رسد. به هر حال شما قراردادی بسته اید و سودی به شرکت رسانده اید و مشتریان هم چیزی دریافت کرده که به وسیله آن مشکلش را حل کند؛ حتی اگر آن چیز بهترین راه حل ممکن برای مشکل او نباشد.

اما، وقتی واقعا عمیق تر به قضیه نگاه کنید می بینید که در این شرایط چه اتفاقی می افتد. مشخص می شود که فروش به مشتریان نامناسب می تواند خطرات خیلی بدی هم برای آنها و هم برای سازمان شما در پی داشته باشد.

خطرات فروش به مشتریان نامناسب 
۱- ناتوانی در ایجاد ارزش برای مشتری

می خواهیم با بزرگترین نتیجه منفی کار را شروع کنیم. اگر محصولاتتان را به مشتری بفروشید که گزینه مناسبی برای شما نیستند. مهترین قانون فروش را زیر پا گذاشته اید ارزش واقعی برای مشتری ایجاد نکرده اید. بازار یابی واقعی به معنای آن نیست که از مشتری پول بگیرید و درآمد کسب کنید در حالی که او مجبور است با محصولی دست و پنجه نرم کند که اصلا برایش مناسب نیست ومشکلاتش را حل نمی کند. موفقیت واقعی در فروش تنها زمانی به دست می آید که نیازهای مشتری و ارزش پیشنهادی سازمان با هم هم سو باشند و هر دو از این رابطه سود ببرند.

برخی از فروشندگان دوست ندارند که در مورد معامله های احتمالی خیلی بحث و گفتگو کنند؛ اما این گفتگو هم برای آنها، هم مشتری و هم شرکت بهتر خواهد بود زیرا این مشکل را می توانند بررسی کنند که آیا این راه حل بهتری از لحاظ کارکرد و اقتصادی برای مشتری است یا خیر. می توانید بدون انجام این کار قرارداد را ببندید اما دیگر نخواهید توانست رابطه ای طولانی مدت و مداوم با مشتری برقرار کنید.

۲- از دست دادن موقعیت فروش مجدد به مشتریان قبلی

بیایید که فرض کنیم شما فروشنده ای در سازمان خود دارید که اهمیتی به ارائه ارزش به مشتریان نمی دهد، او می گوید که نیازی به مشتریان قبلی نخواهد داشت؛ زیرا بیش از هر کس دیگری در سازمان می تواند مشتری جدید به دست آورد و همیشه رکورد این کار را بزند. اما مشتریان او دیگر هرگز از شرکت شما خرید نخواهند کرد. آمارها نشان می دهد که این به اصطلاح فروشنده، وجهه بدی از شرکت شما نشان داده و دارد به آن آسیب می زند. علاوه بر این بیشتر پژوهش ها نشان داده اند که پیدا کردن هر مشتری جدید پنج تا ده برابر پرهزینه تر از فروش به مشتریان قبلی است.

۳- از مزایای داشتن سفیری برای برند خود محروم خواهید شد.

اکثر اوقات، وقتی مشتری کاملا از خریدش راضی است و می داند که شما بیشترین تلاش خود را برای ارائه ارزش به او و شرکتش انجام داده اید، اتفاقی جادویی رخ می دهد. مزایایی که به شما و سازمانتان می رسد فقط به درآمد و کمیسیون فروش ختم نمی شود.

شما شانس این را خواهید داشت که این مشتریان به سفیران واقعی برند شما تبدیل شوند و راه را برای فرصت های همکاری بیشتر در آینده باز کنند. این سفیران می توانند منبعی عالی برای ارجاع مشتری باشند و همچنین به شما کمک می کنند تا توجه رسانه ها را به خود جلب کنید و از طرفی به وسیله بازاریابی دهان به دهان برند خود را به شهرت بیشتری برسانید.

۴- نرخ ریزش مشتری یا کارمند بیشتری خواهید داشت.

هر شرکتی که در زمینه تجارت B2B یا بیزنس به بیزنس فعالیت دارد ، مقدار مشخصی نرخ ریزش دارد؛ اما این نرخ، برای شرکت هایی که به طور مداوم سعی در فروش محصولاتشان به مشتریان نامناسب دارند، بسیار بیشتر است. تقریبا همه استارت آپ ها نرخ ریزش مشخصی را در سال های ابتدایی کسب و کارشان برای خود متصور می شوند، اما قدیمی ترها اگر متوجه نرخ ریزش بالا تری نسبت به گذشته شوند، بسیار عصبی و مضطرب خواهند شد.

۵-بخش خدمات مشتریان خود را فلج خواهید کرد و وقت زیادی از متخصصان شرکت خود می گیرید.

اگر یک مشتری گزینه برای محصول شما نباشد، او یا همکارانش به سختی خواهند توانست از آن محصول به روشی درست استفاده کنند. نتیجه نهایی چنین سناریویی این است که متخصصان شرکتتان مجبور شوند وقت زیادی را صرف تعمیر یا آموزش استفاده از آن به مشتری کنند؛ یا اینکه بخش خدمات مشتریانتان مجبور شود حجم زیادی از تماس های شکایت را تحمل کند که هر دو اینها کارایی شرکت را کاهش خواهند داد.

۶- انگیزه تیم فروش خود را از بین خواهید برد.

اگر به طور مرتب مشتریان احتمالی ای را به فروشندگان خود معرفی کنید که برای شرکت مناسب نیستند، تاثیری مخرب روی اعتماد به نفس و روحیه آنها خواهید گذاشت. اگر آنها بدانند که احتمال موفقیتشان کم است، ولی باز مجبور باشند با مشتری سر و کله بزنند،احساس خواهند کرد که دارند وقت و انرژی و استعدادشان را در شرکت شما هدر می دهند. زمانی که احتمال رضایتمندی مشتری کم باشد، انگیزه آنها برای تلاش بیشتر کاهش می یابد که این امر روی تلاش آنها برای جذب مشتریان دیگر نیز تاثیرگذار خواهد بود.


منبع: برترینها

پاگودای مینگان و دومین زنگ بزرگ جهان

مینگان پایا در شهر مینگان در میانمار یک بنای تاریخی عظیم ناتمام در ساحل رودخانه است. این بنا در سال ۱۷۹۰ توسط شاه بوداپایا ساخته شد اما قبل از اتمام رها شد و اگر تکمیل می شد بزرگترین استوپای جهان بود.

برترین ها: مینگان پایا در شهر مینگان در میانمار یک بنای تاریخی عظیم ناتمام در ساحل رودخانه است. این بنا در سال ۱۷۹۰ توسط شاه بوداپایا ساخته شد اما قبل از اتمام رها شد و اگر تکمیل می شد بزرگترین استوپای جهان بود. استوپا کهن‌ترین بنای مذهب بودایی است و در ابتدا تنها شامل گورپشته بوده که از گِل و یا در مکان‌های کم‌آب از توده‌ای سنگ ساخته می‌شده‌ است تا پوششی بر آثار مقدس بودا باشد. حتی با وجود اینکه یک سوم از آن ساخته شده، حدود ۵۰ متر ارتفاع و ۷۰ متر عرض دارد. در مرکز این ساختمان یک ورودی تزئین شده و در داخل آن یک زیارتگاه کوچک با عکس بودا قرار دارد. در مقابل پاگودا رو به رودخانه بقایای دو مجسمه عظیم شیر قرار دارد که حدود ۲۹ متر ارتفاع دارند و از معبد محافظت می کنند. ساختمان در سال ۱۸۳۸ در یک زلزله بزرگ آسیب دید و چند ترک بزرگ در آن پدید آمد.

ساخت این بتکده چنان پروژه مهمی برای شاه بود که مسائل سرزمین را به پسرش واگذار کرد و یک اقامتگاه جدید برای خودش در جزیره ای در رودخانه ساخت تا از نزدیک بر ساخت پروژه نظارت داشته باشد. هزاران نفر از زندانیان جنگی و برده ها در ساخت این پاگودا همکاری کرده و در هفت سال ارتفاع آن را به ۵۰ متر رساندند. بخاطر خرافاتی بودن پادشاه و پیشگویی که مبنی بر توقف پروژه انجام شد، این پروژه متوقف شد. برخی مورخان معتقدند علل دیگری مثل مشکلات فنی، کمبود نیروی کار و بودجه باعث توقف آن شده است. وقتی شاه در سال ۱۸۱۹ درگذشت این پروژه برای همیشه متوقف شد. اما احتمالا شاه امید زیادی به تکمیل آن داشته زیرا در سال ۱۸۰۸ زنگ عظیمی را در بالای آن نصب کرد که تقریبا دو قرن بزرگترین زنگ جهان بود تا اینکه در سال ۲۰۰۰ زنگ ۱۱۶ تنی خوش شانسی در معبد Foquan در چین نصب شد. زنگ مینگان ۳٫۶۶ متر ارتفاع، ۵ متر قطر و ۹۰ تن وزن دارد.


منبع: برترنها

طنز؛ شما ژاژت رو بخا!

آدم برخی از سخنرانی‌ها را که می‌بیند و گوش می‌دهد با خودش می‌گوید: «خب خندیدیم، بعدش؟» باور کنید آشی که برخی از کاندیداهای عزیز بار گذاشته‌اند به قدری شور شده که دیگر صدای رئیس دولت سابق را هم در آورده است.یک دوست عزیزی می‌آید و می‌گوید: «من یارانه‌ها را دو برابر می‌کنم» تمام اقتصاددان‌ها حتی ریاست محترم مجلس می‌آیند و می‌گویند که دو برابر کردن یارانه‌ها غیرممکن است، در نتیجه دوستان می‌گویند: «خب باشه، سه برابرش می‌کنیم» و باعث می‌شوند که تمام اقتصاددان‌های کشور مثل سیامک انصاری به دوربین زل بزنند. بزرگ و عزیز دیگری در این مدت برگ زرینی در زمینه حل مشکلات انسان‌ها(به صورت کلی!) ورق زده و راهکارهایی ارائه می‌دهد که تمام تئوریسین‌های دنیا انگشت حیرت به دندان کین بسته(حالا!) و با خودشان بگویند: «چرا این راهکارها به ذهن من نرسید؟».

بدین صورت که شما پشت بلندگو می‌روید و می‌گویید: «مردم عزیز، حامیان گرامی، بنده برای مشکلات شما راهکار دارم، همه ما می‌دانیم که اعتیاد چه بلای خانمانسوزی است، اما آیا کسی می‌داند ریشه اعتیاد در کجاست؟» قاعدتاً شما مانند هر انسان ساده‌لوح و ساده‌نگری که فقط وجه ظاهری اتفاقات را می‌بینید با خودتان می‌گویید که ریشه اعتیاد در فقر، بیکاری، مشکلات خانوادگی، آموزشی و… است اما سخت در اشتباه هستید، زیرا کاندیدای عزیز در حرکتی غیرقابل پیش‌بینی به شما می‌گوید: «ریشه اعتیاد، در مواد مخدر است!» و چنین کشف بزرگی را بدون زمینه‌سازی قبلی رو می‌کند که آدم تنها کاری که از دستش برمی‌آید ژاژ خاییدن است.

همین دوست عزیز در ادامه صحبت‌های راهگشا و گره‌گشای خود می‌گوید: «یکی از مشکلاتی که کشور ما دارد و کسی از آن خبر ندارد، مشکل مسکن است» خب تقریباً ۷۰ درصد جامعه ما مشکل مسکن را با تمام اعضا و جوارح‌شان لمس کرده‌اند اما نمی‌دانند که مشکل مسکن از کجاست، در نتیجه ایشان می‌گوید: «مشکل مسکن، در خانه است!» و بدین وسیله نقش چراغی روشن در راه تیره را برای ما ایفا می‌کند.

در همین هنگام یکی دیگر از کاندیداهای عزیز می‌آید و در مناظره از یک بزرگ دیگری سؤال می‌کند: «آیا شما تا به حال ضریب جینی را در قدرمطلق قرار داده و لگاریتم آن را بر اساس تانژانت محاسبه کرده‌اید؟» بعد کاندیدای عزیز یک طوری درباره علم ریاضیات صحبت می‌کند که ارشمیدس می‌رود و اسم خودش را به «الیشمَس» تغییر می‌دهد و در عمق نگاه کسی که قرار است به این سؤال جواب بدهد، یک «شما ژاژت رِ بخا!» نهفته است.


منبع: برترنها

گفتگو با «رضا پرستش»، همزاد ایرانی لیونل مسی

«رضا پرستش» جوان ۲۵ساله تهرانی است که شباهت بی‌اندازه اش به «لیونل مسی» فوتبالیست آرژانتینی تیم بارسلونا باعث شهرتش شده‌است. با این بدل مسی گفتگو کردیم تا او و دنیای عجیبش را بیشتر بشناسیم.

 تا به حال کسی به شما گفته‌است که چقدر شبیه یک چهره مشهور و معروف هستید؟ آن‌قدر که ممکن است شما را با آن چهره معروف حتی اشتباه بگیرند؟ حالا که متوجه این حد از شباهت شده‌اید واکنش شما چیست و می‌خواهید چه کار کنید؟

 من شخصیت دوم «لیونل مسی» هستم!

«رضا پرستش» در تمام جوانی و نوجوانی‌اش با یک جمله مواجه بود:« تو چقدر شبیه مسی هستی» آن‌قدر که دوستان و خانواده‌اش هم او را به همین‌نام صدا می‌زدند. اما او چندان هم به این موضوع واکنش نداشت و کار خودش را می‌کرد. تا اینکه چندماه پیش به پیشنهاد خانواده خواست وارد این بازی شود و عکسش را برای رسانه‌ها فرستاد و با واکنش‌های عجیب و غریب آنها مواجه شد.

طوری که به ما می‌گوید حالا چند وقتی است که خودم هم قبول کرده‌ام که واقعا شبیه مسی هستم. به بهانه بازی ال کلاسیکو و گلزنی اسطوره تمام‌نشدنی بارسلونا درست یک روز بعد از بازی با این مسی ایرانی قرار گذاشتیم تا او را بیشتر بشناسیم. قراری که حسابی شگفت زده‌مان کرد که چطور دونفر بدون هیچ گریمی علاوه بر چهره حتی ژست و قد و قواره‌شان هم شبیه به هم باشد.

خودم قبول نمی‌کردم شبیه مسی هستم

«رضا پرستش» متولد ۱۳۷۱ است و در حال حاضر دانشجوی رشته شهرسازی است. پدرش از ۶ سال پیش روی شباهت رضا و مسی تاکید می‌کند. اما رضا هربار چون باور نمی‌کند با بی تفاوتی از کنار این موضوع رد می‌شود که اگر هم شبیه باشد چه کاری می‌تواند بکند؟ تا اینکه ۵ ماه پیش پدر رضا پیشنهاد می‌دهد رضا با پیراهن ورزشی آرژانتین و بارسلونا عکس بیندازد و برای سایت‌های ورزشی بفرستند رضا با انجام این‌کار با یک اتفاق عجیب و غریب روبرو می‌شود:« برای سایت ورزش۳ فرستادم. من عکس را شب فرستادم اما آنها ساعت ۱۰ صبح روز بعد فوری با من تماس گرفتند و گفتند آب دستت داری بگذار زمین و بیا اینجا. آنجا از من عکس و فیلم گرفتند و پخش کردند و بعد از آن قضیه خیلی جدی شد.

اما واکنش‌ها خیلی عجیب بود. یک سری از آدم‌ها دوست نداشتند کسی شبیه مسی وجود داشته باشد. یک عده هم فکر می‌کردند من خودم را شبیه مسی می‌کنم یعنی عمل جراحی انجام داده‌ام یا گریم خاصی می‌کنم. ولی هیچ‌کدام از این کارها را نکرده‌ام. من تنها در این مدت ریشم را شبیه مسی می‌زنم. دوست دارم مسی دوباره ریشش را بزند تا این موضوع به همه ثابت شود که من واقعا شبیه مسی هستم. من و مسی حتی عکس‌های بچگی‌مان هم شبیه به هم است و حتی دقیقا هم قد هستیم.»

من شخصیت دوم «لیونل مسی» هستم! 
در حال بازی در یک سریال کمدی هستم

رضا می‌گوید بعد از این ماجرا فصل جدیدی در زندگی‌اش آغاز شده‌است. حالا همه وقتی او را به خصوص با پیراهن‌های ورزشی در خیابان می‌بینند با دست نشان می‌دهند و می‌خواهند با او عکس بیندازند و حالا می‌خواهد از این داستان به نفع آینده‌اش استفاده کند:« اتفاقات خوبی در حال افتادن است من و دوستم آقای نادری در حال گسترده کردن این داستان هستیم. ما این شباهت را به سمت سینما و فیلمسازی برده‌ایم. در حال حاضر مشغول بازی در یک سریال کمدی هستم که فکر می‌کنم اتفاق بسیار جالبی باشد که نمی‌توانم در حال حاضر بیشتر از این درباره‌اش حرف بزنم.»

رضا را به خیابان بردیم تا واکنش‌های مردم را ببینیم. همه عابران با چشم‌هایشان رضا را دنبال می‌کردند برخی هم بابت دو گل شب ال‌کلاسیکو حسابی تشکر می‌کردند.

دوست دارم در کنار مسی باشم

ژاوی هرناندز بازی‌ساز سابق بارسلونا که بعد از دوران طلایی‌اش در بارسا به السد قطر رفت برای انجام بازی با تیم استقلال به تهران آمد که این سفر باعث شد رضا ژاوی را ببیند. رضا درباره این دیدار هیجان انگیز می‌گوید:« برایم خیلی جالب بود. از اتوبوس که پیاده شد تا مرا دید شناخت و گفت Iranian messi و در آخر هم پیراهنش را به من هدیه داد که یکی از باشگاه‌ها می‌خواست به مبلغ ۶۰ میلیون از من بخرد که من اینکار را نکردم. من هم پیراهن را قاب کرده‌ام و به دیوار اتاقم زده‌ام.»

رضا می‌گوید برنامه‌اش فراتر از یک بدل است و اهداف بزرگتری دارد که دوست دارد برایشان تلاش کند:«دوست دارم همیشه کنار دست مسی باشم. شخصیت مسی به خاطر شرایطی که دارد خیلی کارها نمی‌تواند انجام دهد. دوست دارم در جایگاهی باشم که شخصیت دوم مسی باشم.»

من شخصیت دوم «لیونل مسی» هستم! 
با بدل‌ چهره‌ها می‌توان کارهای بزرگ انجام داد

رضا به واسطه شباهت بی‌اندازه‌ای که به مسی دارد حسابی مشهور شده‌است. حالا از رضا می‌پرسم این برایت ناراحت کننده نیست که همه تو را به واسطه کس دیگری دوست دارند و زیر سایه‌اش هستی. اما او جواب می‌دهد:« اتفاقا خیلی خوشحالم که شبیه بهترین فوتبالیست تاریخ دنیا هستم. مسی آدم کوچکی نیست و ممکن بود  شبیه هیتلر بزرگ‌ترین قاتل دنیا باشم ولی شبیه آدم محبوبی مثل مسی هستم.»

خاطره‌ای از پیمان معادی بازیگر نقل است که در حاشیه یک جشنواره سینمایی بعد از دیدن چهره آشنای مورگان فریمن جلو می‌رود و دست می‌دهد. اما آن آقا می‌گوید من فریمن نیستم بلکه بدلش هستم. حالا رضا معتقد است بدل‌ها می‌توانند کارهای مهم و خوبی در دنیا انجام دهند:« می‌شود با بدل‌ها مردم را سوپرایز کرد. به طور مثال شاد کردن بچه‌های سرطانی و یا مردم فلسطین. حتی در همین تهران خودمان بچه‌های سرطانی زیادی هستند که آرزوی دیدن مسی را دارند. اما نباید گولشان بزنیم باید بگوییم که من بدل مسی هستم. اما بازهم خوشحال می‌شوند.»

من شخصیت دوم «لیونل مسی» هستم! 
با موهای روشن مسی نمی‌توانستم به دانشگاه بروم

رضا در مدت کوتاهی موردتوجه بسیاری از شرکت‌ها قرار گرفته‌است و پیشنهادات زیادی داشته‌است تا فصل جدید زندگی‌اش علاوه بر شهرت برایش آورده‌های هم مالی داشته باشد. اما می‌گوید چون دوست نداشته زود تمام شود گزینشی عمل کرده و می‌خواهد به جای عکس گرفتن و شرکت در تبلیغات‌های زیاد کارش را در هنر وسینما جلو ببرد. حالا از روزی که به مسی ایران شناخته می‌شود باید این شباهت را حفظ کند. برای همین سوال می‌کنیم اگر مسی هر تغییری رو صورتش انجام داد او هم انجام می‌دهد؟ رضا می‌گوید:«مردم همه مرا به چشم مسی می‌بینند و توقع دارند او هرکاری انجام داد من هم انجام بدهم. مسی اول فصل موهایش را خیلی روشن کرد.

اما اینجا ایران است و فرهنگ متفاوتی دارد من که نمی‌توانستم با آن موها به دانشگاه بروم. برای همین انجام ندادم. اتفاقا دوست دارم مسی برای یک مدت هم که شده ریش‌هایش را بزند. چون برخی فکر می‌کنند من با ریش شبیه مسی شده‌ام. اما همه مرا از خیلی قبل شبیه به مسی می‌دانستند.»

من شخصیت دوم «لیونل مسی» هستم! 
من و مسی باید آزمایش DNA بدهیم

رضا مثل همه پسرهای همسن و سال‌هایش هوادار فوتبال بوده و با رفقایش فوتبال بازی می‌کرده اما شباهت ظاهری‌اش به مسی این توقع را برای همه وجود آورده که فوتبال بازی کردنش هم مثل مسی باشد و در بازی همه توپ را به او پاس می‌دهند:« فوتبال را خیلی دوست دارم. فوتبال بازی کردنم هم بد نیست و دارم تمرین می‌کنم که بهتر شوم چون برای کارهای سینمایی هم بسیار مهم است که فوتبالم خوب باشد. الان چندکیلو وزنم از مسی بیشتر است که باعث و بانی آن دستپخت خوب مادرم هست! اما برخی باور کرده‌اند که من مسی هستم و توقع چنین فوتبالی دارند.»

رضا می‌گوید که دانشمندان ثابت کرده‌اند که هرکس در دنیا همزادهایی دارد. یک سری می‌گویند یکی و یک سری هم می‌گویند ۶ همزاد و شاید خودش هم یکی از همزادهای مسی است:« شاید من هم همزاد مسی هستم. کسی چه می‌داند اگر آزمایش DNA بدهیم همه چیز را مشخص کند. اصلا شاید من آنجا به دنیا آمده باشم و اتفاقی اینور آمده‌ام. (می‌خندد) ولی در دنیا مسابقاتی برگزار می‌شود که بدل چهره ها در آن حاضر می‌شوند و مقایسه می‌شوند.»

من شخصیت دوم «لیونل مسی» هستم! 
بعد از باخت ایران به آرژانتین پدرم گفت: خانه نیا

رضا خاطرات زیادی از این شباهت عجیب و غریب دارد. شباهتی که حتی پدرش را تحت تاثیر قرار داده‌است:« پدر من یک فوتبالیست با تعصب است که از قضا طرفدار رئال مادرید هم هست. زمان جام جهانی هنوز کسی مرا نمی‌شناخت اما خانواده مرا مسی می‌دانستند. وقتی ایران با تک گل مسی آن هم در دقایق پایانی به آرژانتین باخت. پدرم با من تماس گرفت و گفت که شب خانه نیا چون من گل زده بودم(می‌خندد). خیلی از دوستانم هم زنگ می‌زدند و به خاطر گل مسی به من بدوبیراه می‌گفتند.»

رضا یکبارهم با ورود به یک مدرسه آنجا را ناخودآگاه روی سرش می‌گذارد:«برای یک کار تبلیغاتی وارد یک مدرسه شدیم که هر سه مقطع تحصیلی را داشت. به محض اینکه وارد شدم بچه‌های ابتدایی که مشغول خوردن غذایشان بودند؛ همه چیز را رها کردند و یک جوری به سمت من هجوم آوردند که دوتا زنگ درس بعدی آنها کنسل شد. چون هیچ مدیر و ناظمی نمی‌توانست آنها را سرکلاس بفرستد. از آن بچه‌ها انرژی خیلی خوبی گرفتم.»

من شخصیت دوم «لیونل مسی» هستم! 
به خاطر شباهت به مسی مرا به VIP هواپیما بردند

رضا در یکی از کافه‌های سوئد هم حسابی دردسرساز می‌شود آنقدر که مجبور می‌شود فوری پشت میکروفون اعلام کنند که مسی نیست:« پسرخاله من در استکهلم کافه دارد و همیشه به من می‌گفت شبیه مسی هستی. یکبار حسابی اصرار کرد که موهایت را شبیه مسی کوتاه کن و شبیه مسی لباس بپوش. آنها هم برای کافه یک ایونت با حضور یکی از بازیکنان بارسلونا اعلام می‌کنند. در آن روز جمعیت زیادی به کافه آمد. وقتی من با سه چهارتا بادیگارد داخل رفتم. همه جا سکوت کامل بود. همه فکر می‌کردند مسی آمده‌است. ما ترسیدیم که اتفاق بدی بیفتد و فوری پشت بلندگو اعلام کردند این شخصیت بدل مسی است و این برنامه یک جوک بود. واقعا ممکن بود کار خطرناک شود. چون به مسی حق شکایت می‌داد که یک نفر از نامش سوءاستفاده می‌کند.»

من شخصیت دوم «لیونل مسی» هستم! 
کار به همین‌جا ختم نمی‌شود. شباهت رضا به مسی گاهی هم برایش حسابی خوشامد می‌شود:«اسپانسر تیم بارسلونا هواپیمایی قطر است. من دقیقا با آن هواپیمایی از سوئد به تهران می‌آمدم. آن موقع هنوز به عنوان بدل مسی خودم را معرفی نکرده بودم و قصه قبل‌تر از این حرفهاست. خدمه هواپیما بعد از دیدن من فکر می‌کردند واقعا مسی سوار هواپیما شده‌است. من بلیطم را نشان دادم و گفتم من ایرانی هستم و به تهران می‌روم. اما در نهایت مرا بلند کردند و به خاطر این شباهت به جایگاه vip هواپیما بردند.»

بعد از مصدومیت مسی همه حال مرا می‌پرسیدند

مصاحبه ما با آقای مسی ایرانی درست یک روز بعد از بازی هیجان‌انگیز ال کلاسیکو بود. در بازی شب قبل از مصاحبه مسی یک ضربه به دهانش خورد و حسابی خونی شد. رضا در این‌باره می‌گوید:« بلافاصله بعد از این اتفاق افراد زیادی در صفحه اینستاگرامم کامنت گذاشتند که حالت خوب است؟ اگر حالت خوب نیست بیا برویم دکتر و سر این موضوع حسابی خندیدم»

من شخصیت دوم «لیونل مسی» هستم! 
البته این شباهت گاهی هم برای رضا دردسر داشته مثل زمانی که برای خرید می‌رود اما دست از پا درازتر برمی‌گردد:«یکبار خیلی اتفاقی من لباس بارسلونا تنم بود. چون معمولا نمی‌پوشم. بعد رفتیم تیراژه که خرید کنیم. اما آنقدر جمعیت برای عکس گرفتن دورم جمع شدند که حراست پاساژ بالای سرمان آمد و محترمانه به ما درهای خروج را نشان داد.».

مسی احتمالا از وجود من باخبر است

رضا می‌گوید تابه حال تحقیقات زیادی کرده و متوجه شده که مسی هیچ بدلی در دنیا ندارد و او تنها بدل مسی در دنیاست و احتمالا روزی که بتواند مسی را رودررو از نزدیک ببیند دور نیست:«چندبار خواستم پیام بدهم و یا راه ارتباطی پیدا کنم دیدم که فایده‌ای ندارد. اما فکر می‌کنم احتمالا از طریق ژاوی به گوشش رسیده باشد که یک بدل ایرانی دارد.»


منبع: برترینها

«وحید خزایی» از رازهای پشت پرده زندگی اش می گوید

مجله همشهری سرنخ – خاطره علی نسب: آن روزها را همه ما به یاد داریم. روزهایی که عکس هایش یکی پس از دیگری همراه با کپشن های خنده دار دست به دست در فضای مجازی می چرخید و حاصلش شد خنده ای روی لب ما و لرزه ای به تن او. خنده هایی که هر روز صدها تن آوار روی زندگی اش هوار کردند و راهش ختم شد به زندان و فرار. او حالا این روزها یک فرد سابقه دار است که در شهر «استانبول» هر روزش را با درد شروع و با دلتنگی تمام می کند. «وحید خزایی» برای اولین بار در یک رسانه رسمی از پشت پرده آنچه فضای مجازی به سرش آورد می گوید.

سال ۹۵ برای تو سال بسیار جنجالی بود. خیلی زود بعد از منتشر شدن عکس هایت مشهور شدی، بعضی ها می گویند که خودت عکس ها را منتشر کردی و از این شهرت خوشحالی؟

– به هیچ وجه. مگر می شود  از این که عکس هایم دست به دست چرخید و آبرو و شرف خود و خانواده ام رفت خوشحال باشم؟ مگر می شود از آوارگی در کشور غریب خوشحال بود؟ دلم می خواست هیچ وقت اینگونه به شهرت نمی رسیدم و هیچ کس با چهره و نامم آشنا نبود و امروز در خاک وطنم و در کنار اعضای خانواده ام در آرامش زندگی می کردم.

وحید خزایی از رازهای پشت پرده زندگی اش می گوید

چهره ات برای خیلی از کاربران ایرانی آشناست اما کمتر کسی می داند «پسر تلگرامی» در حقیقت کیست، از خودت برای مان بگو.

– پسر تلگرامی همان کسی است که خیلی از هموطنانش برای یک لحظه خنده و سرگرمی و جوک ساختن، عکس هایش را دست به دست چرخاندند، نه به آینده اش فکر کردند و نه دل شان برای اعضای خانواده اش سوخت. ۳۰ ساله بود که خنده های کاربران روی سرش هوار شد و او را تبدیل کرد به یک پسر افسرده.

فرزند چندم خانواده هستی؟

– دومین فرزند خانواده هستم. یک برادر ۳۵ ساله دارم و یک خواهر ۲۹ ساله.

خیلی ها گفتند پدرت جزو افراد ثروتمند تهران است و خرج یک روزت مساوی است با حقوق یک ماه یک کارمند. این موضوع حقیقت دارد؟

– خودم هم این حرف ها را بارها شنیدم اما واقعیت این است که من پدرم را سال ها پیش از دست داده ام.

اما انگار ساکن یکی از محله های بالای تهران بودی؟

– سال ها ساکن سعادت آباد تهران بودم، منطقه ای که افرادش نه زیاد ثروتمند هستند و نه فقیر. در موقعیتی زندگی می کردم که هم درآمد خوبی داشتم و هم می توانستم پس اندازی برای خودم کنار بگذارم. اگر در حساب شخصی ام مبلغی هم داشتم به خاطر زحمت هایی بود که شبانه روز کشیدم نه ارثیه پدری.

اتومبیل مازراتی را هم با پول خودت خریدی؟

– مازراتی سوار بودن را نه تایید می کنم نه تکذیب. دوست ندارم در این باره حرف بزنم.

پس هیچ وقت کارگر ساده نبودی؟

– خیر، به من گفتند اگر بگویم کارگر ساده ای بیش نیستم می توانند برایم کاری کنند که به زندان نروم. من هم این جمله را در مقابل رسانه ها گفتم به امید این که پشت میله های زندان نیفتم.

شغلت چه بود؟

– من تحصیلاتم را در رشته تربیت بدنی در دانشگاه «ابهر» تمام کردم اما به شغل ساخت و ساز علاقه داشتم و بعد از اتمام تحصیلاتم وارد این کار شدم و خیلی زود هم توانستم در این شغل موفق عمل کنم.

فیلم را برگردان به مدت پیش. چگونه و چرا عکس هایت در فضای مجازی دست به دست چرخید؟

– عکس های من هیچ وقت به دست خودم پخش نشد و این موضوعی است که کمتر کسی آن زمان باور کرد. حقیقت این بود که یکی از دوستان صمیمی من عکس هایم را در یک گروه تلگرامی که بیشتر کاربران آن پسر بودند پخش کرد، از آن گروه یک نفر عکس هایم را به گروه های دیگر فرستاد و این گونه بود که در کل ایران عکس های من پخش شد.

بعد از انتشار عکس هایت چه اتفاقی برایت افتاد؟

– از همان شب اول، تماس تمام کسانی که عکس های شان همراه با من منتشر شده بود شروع شد. خوب به یاد دارم چند شب اول حتی یک دقیقه هم نمی توانستم بخوابم. من کسی نبودم که عکس افراد دیگر را پخش کنم. (مکث می کند) هر چند اشتباه کردم که این عکس ها را با گوشی تلفن همراهم گرفتم. بزرگ ترین اشتباه من هم عکس انداختن با دیگران بود و بدتر از آن نگه داشتن این عکس ها در گوشی همراهم. ای کاش همه عکس ها را پاک می کردم.

وحید خزایی از رازهای پشت پرده زندگی اش می گوید

دوستت خصومتی با تو داشت؟

– خیر، از سر شوخی و لوده بازی این کار را کرد. از ته دلش خبر داشتم. دوست نداشت من به این روز بیفتم اما اتفاقی که نباید می افتاد افتاد و من مانده بودم با تهدیدهایی از طرف افراد حاضر در عکس ها و ناسزا و توهین شنیدن از مردم عادی.

می توانستی به راحتی از دوستت شکایت کنی، این طوری شاید مشکلاتی که امروز داری را دیگر نداشتی، چرا این کار را نکردی؟

– همان شب که تماس ها روی گوشی ام شروع شد به خانه دوستم رفتم تا با او صحبت کنم و به راه حلی برسم. مادرش بیماری سختی داشت و دکترها جوابش کرده بودند. من را که دید گریه کرد و گفت از پسرم شکایت نکن. نمی دانستم چه کنم. نان و نمک این خانواده را خورده بودم. نخواستم آب در دل مادرش تکان بخورد. گفتم مادر من شکایتی از پسرت نمی کنم و نمی گویم که صمیمی ترین دوستم باعث شد من به این منجلاب بیفتم. اشک هایش را پاک کرد و از من قول گرفت روی حرفم می مانم و تا زمانی که در ایران بودم به هیچ کس نگفتم دوستم زندگی امرا نابود کرد.

رفاقت ارزشش را داشت؟

– درست می گویید. یک رفاقت باعث شد من از کشورم، خواهر، برادر و مادرم دور شوم. در مرام من ارزشش را داشت. مادر دوستم چند ماه پیش فوت کرد. از این ماجرا ناراحت نیستم که پای پسرش را وسط نکشیدم. خوشحالم که پسرش را پشت میله های زندان ندید و رفت اما نه او و نه تمام کاربرانی که عکس های من را دست به دست می چرخاندند و می خندیدند به حال روحی و جسمی مادر من فکر نکردند.

بعد از آن شب چه کردی؟

– سریع به کلانتری محل مراجعه کردم و شکایتی تنظیم کردم و اعلام کردم که گوشی ام را دزدیده اند.

قضیه آن کلیپ که چند روز پس از پخش شدن عکس هایت منتشر شد چه بود؟

– یکی از بدترین تصمیماتی بود که در عمرم گرفتم. هیچ وقت خودم به فکرم هم نمی رسید چنین کاری را انجام بدهم تا این که یکی از همان افرادی که عکسش با من منتشر شده بود، درست در زمانی که همه به من می گفتند امروز و فرداست که دستگیرت کنند به من زنگ زد و خواست که کلیپی از خودم برایش ارسال کنم.

او گفت در این کلیپ چه بگویی؟

– گفت آبرویم در خطر است و بگو فامیل هستیم و شکایت کرده ای. او به من قول داد که این کلیپ را فقط به اطرافیانش نشان خواهد داد و به هیچ وجه منتشرش نخواهد کرد اما چند ساعت بعد این کلیپ از شهر شیراز برایم ارسال شد. می خواهم بگویم کل ایران این کلیپ را دیدند. من در آن کلیپ جمله هایی را گفتم که از من خواسته شده بود. بدترین جمله اش هم این بود که «پلیس فتا پلیسی است که حواسش به همه چیز هست.» این کاش این کار را نمی کردم (بغض می کند) زندگی من این روزها شده است پر از ای کاش.

قبلا با فعالیت های پلیس فتا آشنا بودی؟

– من تا آن روز حتی نام پلیس فتا را هم نشنیده بودم و اصلا نمی دانستم حیطه فعالیت شان چیست. فقط به من گفتند جرایم اینترنتی را پلیس فتا پیگیری می کند.

چقدر طول کشید تا توسط پلیس فتا دستگیر شدی؟

– دو هفته طول کشید که من را دستگیر کنند. در این دو هفته چند کیلو وزن کم کردم. شب ها برای خواب به خانه دوستانم می رفتم اما باز هم نمی توانستم بخوابم. یک روز ساعت هشت صبح به خانه خودمان آمدم تا چند دست لباس بردارم که توسط ماموران پلیس دستگیر شدم.

خانه مجردی داشتی؟

– خیر، با اعضای خانواده ام زندگی می کردم. آن روز را خوب به یاد دارم. به سرعت وارد ساختمان شدم و به سمت واحدمان رفتم که ناگهان زنگ در به صدا درآمد. در را باز کردم، پلیس ها را دیدم که دستبندی به دستم زدند و گفتند آقا وحید پلیس فتا پلیسی است که حواسش به همه چیز است. بعدها متوجه شدم نیروهای پلیس در لابی ساختمان و در قسمت اتاق سرایداری چندین روز منتظر ورود من بودند تا دستگیرم کنند.

بعد چه شد؟

– آنها من را برای بازپرسی بردند و بعد راهی زندان اوین شدم. فردای آن روز دوباره از اوین به ساختمان پلیس فتا رفتیم و اصلا خبر نداشتم قرار است پرونده ام رسانه ای شود اما ناگهان دیدم خبرنگاران شبکه های مختلف تلویزیون و نشریات دور و اطرافم را گرفتند. کار من سراسر اشتباه بود اما قاتل زنجیره ای که نبودم. من اصلا انتظار چنین برخوردی را نداشتم. از حق نگذریم رسانه ای شدن پرونده من زندگی ام را بیشتر به نابودی کشاند.

چند شاکی داشتی؟

– پرونده من سه شاکی داشت. هر چند من چاقو زیر گلوی کسی نگذاشته بودم که با من عکس بگیرد اما جالب بود که همان هایی که با خواست و اراده خودشان با من عکس گرفتند گفتند که توسط من اغفال شده اند و این دروغ محض بود. هیچ کس از آنها نپرسید شما چرا با او عکس گرفتید؟

دادگاه اولت چگونه گذشت؟

– در دادگاه اول سه نفر شاکی آمدند و قاضی رأی به یک سال حبس، یک سال حبس تعلیقی و پرداخت چهار میلیون تومان جریمه نقدی داد و گفت اگر رضایت بگیرید جرم تان کمتر می شود.

 وحید خزایی از رازهای پشت پرده زندگی اش می گوید
رضایت گرفتی؟

– دو نفر از شاکی هایم عنوان کردند که حاضرند با شرایطی رضایت بدهند اما شاکی سوم هر روز چیزی می گفت. این فرد همان کسی بود که به من گفت کلیپ درست کن و بگو به فتا شکایت کرده ای.

و در نهایت نتوانستی رضایتش را بگیری؟

– من وکیل خوبی نداشتم و به همین خاطر مشورت های بدی هم گرفتم. به من گفتند چه رضایت بگیری و چه نه، بخششی در کار نیست و بیشتر ترسیدم. وکیلم حتی رضایت دو شاکی ام را روی پرونده ام نگذاشت. بعدها فهمیدم اگر چهار ماه زندانی می شدم می توانستم به خاطر نداشتن سوءسابقه درخواست بخشش کنم و از زندان آزاد شوم.

چند روز در زندان ماندی؟

– ۷۰ روز. ۷۰ روز سراسر رنج و درد.

چطور آزاد شدی؟

– شب اربعین امام حسین (ع) بود که در زندان توبه کردم. آنقدر گریه کردم و العفو گفتم که از حال رفتم. به امام حسین (ع) گفتم خیلی از مردم شبیه من گناهکار هستند اما باعث شدند گناه من پررنگ تر از همه به چشم بیاید. خودت بین من و خدا پادرمیانی کن. فردای همان روز وثیقه ای که خودم گذاشته بودم را پذیرفتند و آزاد شدم. مراجع قضایی به من ۲۰ روز وقت دادند تا رضایت گرفتن هایم را به سرانجام برسانم.

چه شد که به فکر فرار افتادی؟

– بیرون که آمدم بیشتر ترسیدم. مردمی که من را نمی شناختند تهدیدم می کردند که من را زنده نخواهند گذاشت. در خیابان چند بار کتک خوردم آن هم از مردها و پسرانی که اصلا نمی دانستند قضیه چیست و فکر می کردند من عکس ناموس مردم را منتشر کرده ام. در همان روزها بود که شنیدم یکی از مسئولان گفته است باید با وحید خزایی در حد «مفسد فی الارض» برخورد کرد. این جمله لرزه به تن من انداخت و توانایی ام در درست فکر کردن و درست عمل کردن را از من گرفت. به هر ایده و فکر نادرستی چنگ می زدم. کاش می ماندم و حبسم را می کشیدم. کاش یک فردی را داشتم که می توانست راهنمایی های درستی به من بدهد اما همه اطرافیانم حرف از فرار می زدند.

پس قبول داری که اشتباه کردی؟

– صددرصد اشتباه کردم. به من گفتند که می توانی از طرف «سازمان ملل» یا همان «یوان» درخواست پناهندگی کنی و از ایران بروی. اینجا بمانی عاقبتت طناب دار است. من هم این کار را کردم. اشتباه پشت اشتباه. دو روز مانده بود به رفتنم از ایران به برنامه «شوک» دعوت شدم. «شاهین صمدپور» کارگردان برنامه شوک فردای روز ضبط با من تماس گرفت و گفت که برنامه «ماه عسل» می خواهد تو را برای ماه رمضان دعوت کند اما من در حال فرار بودم.

چطور با آدم پران ها ارتباط گرفتی؟

– از طرف یکی از آشناهایم با فردی آشنا شدم که گفت تو را می برم آن طرف مرز ترکیه.

تا آن روز قاچاقچی انسان دیده بودی؟

– من اصلا نمی دانستم قاچاقچی انسان وجود دارد. افتاده بودم در میان گرگ هایی که زنده ماندنم به سیر بودن و گرسنه بودن آنها بستگی داشت.

چگونه از مرز خارج شدی؟

– تا مرز ترکیه با ماشین خودم را رساندم. درست رأس ساعتی که برایم تعیین شده بودت در موقعیتی که آدرسش را به من داده بودند ایستادم. شب که شد و عقربه های ساعت روی عدد ۱۰ آمد، یک نفر که اصلا نمی شناختمش کنارم آمد و اسمم را برد و گفت که همراهش بروم. چند دقیقه بعد خودم را میان ۷۱ نفر که بیشتر آنها افغانی و پاکستانی بودند دیدم. راه بلد گفت باید هر چه زودتر به سمت مرز ترکیه به راه بیفتیم. راه بسیار سخت و صعب العبوری بود. فکرش را بکنید در آن ساعت از شب، آن هم در دل کوه و در حاشیه یک دره. اگر حتی مرا می کشتند هم کسی خبردار نمی شد (بغض می کند) خدا رحم کرد.

چند ساعتی به سختی در آن موقعیت راه رفتم. هوا تاریک بود و چشم چشم را نمی دید. به همین خاطر چند بار بدجور به زمین خوردم و کم مانده بود به اعماق دره بیفتم. بعد از این که مسیر کوه ها را رد کردیم از میان صخره ها وارد کوه های مرزی ترکیه شدیم که ناگهان صدای تیراندازی شنیدیم.

پلیس ترکیه به سمت تان شلیک می کرد؟

– نمی دانم صدای شلیک نیروهای خودمان بود یا پلیس ترکیه. اصلا شاید قاچاقچیان این کار را کردند که بترسیم و پول بیشتری بدهیم.

شما پس از شنیدن صدای شلیک چه کردید؟

– هر کدام مان به سمتی فرار کردیم و در گوشه ای پنهان شدیم. من بعد از آن تیراندازی خیلی ترسیدم. چند ساعت بعد وارد یک دشت شدیم اما من واقعا نمی توانستم یک قدم دیگر راه بروم. تمام پاهایم آسیب دیده بود و خون زیادی از من رفته بود. هیچ وقت به این معنا جمله «از پا افتادم» را درک نکرده بودم. وضعیتم خیلی بد بود.

استرس تمام وجودم را گرفته بود و به خاطر همین دستبند، ساعت و زنجیر طلایم را به قاچاقچیان دادم و خواستم من را سالم به آن طرف مرز برسانند. آنها هم یک چهارپا در اختیارم گذاشتند چون می دانستند که دیگر نمی توانم راه بروم. سه ساعت هم سوار بر قاطر و اسب راه رفتم تا بالاخره سوار اتوبوس شدم و به سمت استانبول رفتیم. در استانبول یکی از قاچاقچیان انسان من را تحویل فردی داد که در ایران با او قرار گذاشته بودم.

چقدر به آدم پران ها پول دادی؟

– آنها از افغان ها و پاکستانی ها مبلغ یک میلیون و نیم بابت رد کردن از مرز ایران و ورود به مرز ترکیه پول گرفته بودند اما از من بیشتر گرفتند. چیزی حدود شش میلیون تومان پول به قاچاقچیان دادم. علاوه بر آن، دستنبد، ساعت و زنجیر طلایم را هم در اختیارشان گذاشتم که ارزش زیادی داشت.

آن طرف مرز زندگی ات چگونه گذشت؟

– به سختی. وقتی به سازمان ملل مشکلت را می گویی و می خواهی پناهنده شوی یکی از دورترین و سخت ترین شهرهای ممکن را به تو پیشنهاد می دهند. من هم مجبور بودم برای گذراندن دوره ام تا درست شدن پناهندگی در یک شهر دور افتاده ترکیه مدتی زندگی کنم اما در کمپ پناهنده ها. در آن شهر بی در و پیکر، همه چیز بدتر از زندان اوین بود. شب ها از ترسم نمی توانستم بخوابم. چند بار جیب و کیفم را زدند. چند بار کتک خوردم آن هم از افرادی که من را به عنوان فردی معرفی می کردند که با شرف خانواده های مردم بازی کرده ام.

در آنجا هم تو را می شناختند؟

– بله. از مقابل شان که رد می شدم با طعنه و کنایه می گفتند عکس مردم را که پخش کنی کارت به اینجا می کشد. من در آن فضا با افرادی روبرو شدم که می خواستند از وضعیت بد پناهنده ها استفاده کرده و به زور عقاید منحرف شان را به دیگران تزریق کنند. کار این دسته از افراد این بود که به پناهنده ها می گفتند اگر عقاید دینی ات را برگردانی ما راحت برایت پناهندگی می گیریم.

تو در جواب چه گفتی؟

– «شاید شما فکر کنید که این قسمت را برای ظاهرسازی می گویم اما اینها عین واقعیت است و نیازی به ظاهرسازی نیست.» بعد از این که نماز مغرب و عشایم را خواندم به یکی از آنها که اتفاقا ایرانی بود گفتم به دوست هایت بگو دور و اطراف من پیدای شان نشود. از من به آنها چیزی نمی رسد. در چشمانش نگاه کردم و گفتم من هم مثل همه اشتباهی کردم اما غلام حضرت محمد (ص) و حضرت فاطمه (س) هستم. با او درگیر شدم. آن شب را هیچ وقت از یاد نمی برم. آن قدر کتک خوردم که تمام صورتم پر از خون شد. فکم آسیب دید. هنوز هم از ناحیه فک مشکل دارم و دکتر گفته که باید تحت عمل جراحی قرار بگیرم.

چه مدت در میان متقاضیان پناهندگی زندگی کردی؟

– کسانی که در ایران هستند فکر می کنند زندگی در کمپ پناهجوها راحت است اما باید بگویم هر ثانیه ای که آنجا بودم با ترس و دلهره گذشت. سه ماه خواب راحت نداشتم. هر شب سرم را روی زمین می گذاشتم می گفتم لعنت به تو وحید، زندان امن تر از اینجا بود، می ماندی حبست را می کشیدی. بعد از سه ماه به خودم آمدم و دیدم من آدم زندگی در میان آنها نیستم. درخواست پناهندگی ام را پس گرفتم و برگشتم استانبول.

در حال حاضر در استانبول زندگی می کنی و اینطور که فهمیدم کار و شغلی نداری. خرج زندگی ات را از کجا تامین می کنی؟

– در ایران سرمایه ای دارم که با آن کار می کنند و زندگی ام را اینجا می گذرانم. سال ها در ایران کار کردم تا توانستم این سرمایه را جمع کنم. درست روزهایی که دیگر پسرهای هم سن و سالم فکر خوشگذرانی بودند من صبح تا شب کار می کردم و حالا دارم از اندوخته آن سال ها استفاده می کنم.

 وحید خزایی از رازهای پشت پرده زندگی اش می گوید

چندی پیش پستی گذاشتی و نوشتی که جایی امن تر از ایران نیست و از مردم خواستی به ترکیه نیایند، دلیلش چه بود؟

– اینجا در ترکیه هر روز یک بمب گذاری جدید رخ می دهد. این کشور اصلا کشور امنی نیست. همین امروز که با شما صحبت می کنم یک گروگانگیری در کنار گوش ما رخ داده است. خود من به زور از خانه خارج می شوم، آن وقت می شنوم که جوانان ما چه برای تفریح و چه اقامت به این کشور می آیند. به چشم خودم، بدبخت شدن خیلی های شان را دیدم. یکی از آن جوان ها خودم بودم. سعی کردم چشم های شان را روی واقعیت باز کنم. ویدئویی از خودم گرفتم و آن را در صفحه اجتماعی ام منتشر کردم.

آن ویدئوی جنجالی باعث شد نظر خیلی ها نسبت به تو برگردد. طرفداران زیادی پیدا کردی و البته منتقدانت هم کم نبودند. خودت فکر می کنی چرا؟

– چون در آن کلیپ به مردمم گفتم به ترکیه نیایید. آنها از من این انتظار را نداشتند. بارها اعلام کردم فکر پناهنده شدن را نکنید. در کشورتان بمانید. ایران امن ترین کشور خاورمیانه است. بروید برای مسئولان کشور دعا کنید که راحت دارید در کشور خودتان زندگی می کنید. اینجا صبح از خانه در بیایی شب معلوم نیست سالم به خانه برسی یا نه. هر روز یک جا بمب گذاری می شود.

واکنش ها چطور بود؟

– تا دل تان بخواهد ناسزا شنیدم. برخی می گفتند پاچه خواری می کنی و چون از ایران رفته ای اینها را می گویی اما من در جواب شان گفتم چشم هایم تازه باز شده است و برای شان نوشتم دوستان اگر امنیت نداشتید امروز با خیال راحت نمی توانستید بنشینید پای اینترنت و با من بحث کنید. شاید باورتان نشود اما من هر چند وقت یک بار آن هم تنها برای خرید و … از خانه بیرون می روم. استانبول به شدت ناامن است.

صفحه شخصی تو بیش از ۶۰۰ هزار بیننده دارد و بعد از آن کلیپ در همین صفحه عنوان کردی به خاطر گفتن از ناامنی ترکیه با پلیس ترکیه به مشکل خورده ای؛ در این باره بگو.

– قضیه چیز دیگری بود. من برای اولین بار به عنوان یک تهیه کننده، یک برنامه چند ساعته را در ترکیه به روی استیج بردم. در این میان با شریکم به مشکل مالی برخوردم. او به یکی از ماموران پلیس رشوه داده بود و او را به در خانه من آورده بود تا من را بترساند. یک شب دیدم چند مامور به همراه شریکم مقابل در خانه ام هستند. مامور پلیس به ترکی گفت که گوشی ات را بده و آن پست من را که درباره ناامنی ترکیه گفته بودم حذف کرد. چند سیلی هم به صورتم زد و گفت اینجا ترکیه است و من با این کارها موقعیتم را به خطر می اندازم. شریکم با دیدن این صحنه خندید و گفت دیگر حرف پولت را نزن و رفت. من دیگر در صفحه ام حرفی از ترکیه و مشکلاتش نزدم اما بگذارید امروز بگویم اگر ترکیه امن بود هیچ وقت شریک من نمی توانست پولی به پلیس ترکیه بدهد و از او بخواهد به خاطر ترساندن من به در خانه ام بیاید و به صورتم سیلی بزند.

تاکنون در همین فضای مجازی به افرادی برخورده ای که قصد پناهندگی داشته باشند و با حرف های تو از این اقدام منصرف شده باشند؟

– خیلی دلم می خواست می توانستم پیام ها را برای تان ارسال کنم. حجم پیام های صفحه من بسیار بالا است اما در این میان هر وقت می بینم جوانی قصد مهاجرت و یا پناهندگی دارد، برایش زمان می گذارم و چشمش را باز می کنم تا بدون آگاهی قصد ترک ایران را نکند. بارها به هم سن و سال های مان گفته ام که در کمپ پناهجوها چه خبر است. این طرف مرز فقط سیاهی است. هیچ کجا ایران نمی شود.

توانستم بارها جوانان را از این اقدام منصرف کنم. از این بابت خوشحالم. من خطا کردم. ای کاش درس عبرت جوانان بشوم. من از دست دولتم یا حکومت فرار نکردم. من از دست افرادی فرار کردم که مردم عادی بودند. مردمی که در کوچه و خیابان برایم آبرو نگذاشتند. حتی تهدیدم کردند به اسیدپاشی. مردمی که حتی در خیابان به چشم هایم نگاه می کردند و به من ناسزا می گفتند. افرادی که کاری کردند که پایم به اوین باز شود.

اگر کسی در موقعیتی شبیه به تو گیر کند چطور راهنمایی اش می کنی؟

– این روزها در فضای مجازی صدها نفر در صفحه هایی که خودشان ادمین آن هستند عکس هایی به مراتب بدتر از عکس های من منتشر کرده اند اما هیچ کدام شان تاکنون دستگیر نشده اند. انگار من باید قربانی می شدم اما روی حرفم با افرادی است که شاید روزی با این مشکل روبرو شوند. لطفا به صمیمی ترین دوست تان اعتماد نکنید. گرفتن عکس و به انتشار گذاشتن زندگی تان با مردم چیزی به داشته های تان اضافه نخواهد کرد.

به آنها می گویم اگر خطایی مانند من کردید در کشور خودتان بمانید، جزایش را بکشید. فرار نکنید. سعی کنید به جای رفتن به مهمانی و خوشگذرانی، قانون مملکت تان را بخوانید که مانند من نیازمند وکیل نشوید و به هر طناب پوسیده ای چنگ بزنید. هر چند من قدم های اشتباهی برداشتم اما اگر امروز بدانم اجازه دارم به ایران برگردم یکراست بلیت می گیرم و به تهران می آیم. بودن پشت میله های زندان اوین شرف دارد به فرار، آن هم فرار به کشوری مانند ترکیه.

و حرف آخر؟

– راستی یادتان باشد پلیس فتا پلیسی است که حواسش به همه چیز هست. جرایم اینترنتی پیگیری می شود.


منبع: برترینها