خفاش شب گیلان: از من جزئیات قتل‌‌ها را بپرسید/ در قتل دوم ترسم ریخت

وقایع اتفاقیه نوشت: قاتل سریالی زنان گیلان، ۲۰ فروردین امسال دستگیر شد. تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی استان گیلان که زیر نظر دادستان رشت، تحقیقات شبانه‌روزی برای دستگیری این مرد را در دستور کار قرار داده بودند از چندین‌ماه قبل‌تر و با پیداشدن بخش‌هایی از اجساد زنان در نقاط مختلف گیلان شروع شده بود.

این تحقیقات پس از چند ‌ماه به نتیجه رسید و کارآگاهان با سرنخ‌هایی که از شاهدان و دوربین‌های مداربسته به‌دست آورده بودند، موفق شدند این مرد جنایتکار را شناسایی و درنهایت دستگیر کنند. با اعترافات او، راز قتل هفت زن فاش و اجساد ۶ نفر از آنها پیدا شد اما هنوز جسد یکی از قربانیان پیدا نشده است.

«آرام، خونسرد و سخنور». این خصوصیات قاتل سریالی زنان در استان گیلان است؛ مردی که با گذشت سال‌ها از نخستین جنایاتش، جزئیات همه آنها را به‌خاطر دارد و با دقت و مو‌به‌مو آنها را شرح می‌دهد. فرزاد متولد ۱۳۵۶ است و تا دوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده اما به‌گفته خودش روابط عمومی بالایی دارد. او در یک گفت‌و‌گو جزئیات قتل‌های سریالی و انگیزه‌اش از این جنایات را شرح داده و می‌گوید: «حالا که اینها را تعریف می‌کنم، انگار کتاب‌داستان می‌خوانم و باورم نمی‌شود قتل‌ها کار خودم بوده.»

از تمامی زنان متنفرم

او درمورد اینکه چطور دست به قتل زده، می‌گوید: ‌«شکست در زندگی با همسرم اولم دلیل همه اینها بود. مرا به جایی رساند که از تمام زنان متنفر شدم و کینه به دل گرفتم، آن‌قدر که به جنون رسیدم. سه قتلی که بین سال‌های ٨٧ تا ٨٨ انجام دادم، فقط به‌خاطر انتقام‌گرفتن از زنان بود اما چهار قتلی که در سال ٩۵ انجام دادم، ٨٠ درصد به‌خاطر مشکلات مالی و ٢٠ درصد به‌خاطر همان تنفرم بود. از طریق یکی از دوستانم با همسر اولم آشنا شدم. او کاری با من کرد که از تمام زنان متنفر شدم. باید بگویم بدبختی‌های من از زمانی شروع شد که از طریق یکی از آشنایان افتادم در کار خریدوفروش عتیقه و زیرخاکی.»

او در مورد اولین انگیزه قتل نافرجامش توضیح می‌دهد: «معمولا افرادی که در این کار هستند، تمام اموالشان را به نام شخصی دیگر می‌کنند که اگر‌ گیر افتادند، اموالشان از دست نرود. من هم تمام خانه و زندگی‌ام را به نام همسرم کردم. یک کارگاه چوب‌بری داشتم که آن را هم به نامش زدم تا اینکه وقتی با هم دچار اختلاف شدیم، یکی از روزها توی چشمانم نگاه کرد و گفت دیگر نمی‌خواهمت. بعدا متوجه شدم پیش از من عاشق فرد دیگری بوده است. اینها را که فهمیدم، تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم. حتی نقشه قتل کشیدم .حتی یک‌بار می‌خواستم همسرم را خفه کنم که دخترم گریه کرد و با صدای او همسایه‌ها هم به خانه‌ام ریختند و همسرم را از زیر دستم بیرون کشیدند. به‌خاطر اینکه دخترم بی‌سرپرست نباشد، بی‌خیال شدم و گفتم می‌روم اما طلاقت نمی‌دهم.»

در اولین قتل ترسیده بودم

او از نخستین جنایت خود می‌گوید: «از من جزئیات قتل‌‌ها را بپرسید، نه تاریخ دقیقش را. غروب یک روز بارانی بود اما راستش تاریخ دقیقش یادم نیست. آن روز از کارگاه چوب‌بری بیرون آمدم. راستش من چندین‌بار کارم را عوض کردم و بعد از کار آشپزی در کشتی و خریدوفروش عتیقه، رفته بودم سراغ خریدوفروش چوب و کارگاه چوب‌بری راه‌انداخته بودم. 

آن روز در جاده و نرسیده به رشت، خانمی را دیدم که کنار خیابان ایستاده بود و برایم دست تکان داد. پایم را روی ترمز گذاشتم و او سوار شد. من گاهی مسافرکشی هم می‌کردم. او سر صحبت را باز کرد و شماره تلفنش را داد. فردای آن روز با تلفن کارتی به او زنگ زدم و روز دوم با آن زن در کوچصفهان قرار گذاشتم. صبح بود. وقتی توی ماشین نشست، متوجه شدم حالش خوب نیست. 

او را به خانه‌ام در زیباکنار بردم؛ تنها ملکی که برایم مانده بود و آنجا زندگی می‌کردم. وقتی وارد خانه شدیم، دستانش را بستم. بعد با روسری دهانش را بستم و از پشت سر طنابی دور گردنش انداختم و خفه‌اش کردم. برای اینکه راحت جسد او را حمل کنم، مثله‌اش کردم. چون بار اول بود، حالم بد شد و به‌شدت ترسیده بودم. او ادامه می‌دهد: «خیلی ترسیده بودم. سه روز اصلا نخوابیدم و وحشت داشتم. می‌ترسیدم زنده شود. کابوس می‌دیدم و احساس می‌کردم روح مقتول داخل خانه‌ام است».

در قتل دوم ترسم ریخت

او درمورد دومین جنایتش می‌گوید: ‌«در قتل دوم دیگر ترس قتل اول را نداشتم. فاصله قتل دوم تا اول به سال نکشید و چند‌ماه بود. در آن زمان از آستانه‌اشرفیه چوب خریده بودم و به‌سمت رشت می‌رفتم. یک زن برایم دست تکان داد. تا سوار شد به‌راحتی با او طرح دوستی ریختم. همان روز به من گفت بیا به مادرم نشانت بدهم. او شماره‌اش را به من داد و بعد پیاده شد. روز بعد اتفاقی او را دیدم. قرصی از کیفش بیرون آورد و به من داد تا بخورم. خودش هم قرصی خورد که ناگهان بی‌حال شد. دیدم یخ کرده و رنگش پریده است. 

برای همین تصمیم گرفتم او را هم به قتل برسانم. با طناب زردرنگی خفه‌اش کردم. هیچ تقلایی هم نکرد. بعد جسد را داخل صندوق‌عقب گذاشتم و به‌سمت خانه پدری‌ام رفتم. در آنجا به بهانه درست‌کردن انباری، به طویله رفتم. 

قبری کندم و جسد را دفن کردم، پس از قتل برایش دعا خواندم.» او درمورد قتل سومش می‌گوید: ‌«دیگر افتاده بودم توی این کار و انگار برایم عادی شده بود. ترسم کاملا ریخته بود. سومین زن را در فلکه گاز روستای رودبارکی سوار کردم. تصور کردم مشکل اخلاقی دارد. می‌خواستم همان لحظه کار را تمام کنم اما نشد. او وقتی سوار شد مرتب می‌خندید و حالت عادی نداشت. در خیابان چرخی زدم تا شب شد. به سمت جاده تهران رفتم و نخستین کسی بود که با چاقو به سمتش حمله کردم و ضربه‌ای به قفسه سینه‌اش زدم. بعد با کمربند ماشین خفه‌اش کردم.»


منبع: عصرایران

شلیک جوان شاهرودی به همسر و مادر همسرش با اسلحه شکاری

فرمانده انتظامی شهرستان شاهرود از شلیک یک جوان شاهرودی به همسر و مادر همسرش خبر داد و گفت: در این حادثه همسر این جوان جان باخته و مادر همسر وی نیز مجروح شده است.

به گزارش ایسنا، سرهنگ سیدمجتبی اشرفی در جمع خبرنگاران از یک مورد تیراندازی در شاهرود در ساعت ۷:۱۵ صبح امروز ۱۴ اردیبهشت‌ماه خبر داد و اظهار کرد: صبح امروز طی تماس مردمی با پلیس ۱۱۰ مبنی بر وقوع یک مورد تیراندازی در حوالی خیابان باغ زندان، ماموران پلیس سریعا به محل اعزام شدند .

این مقام انتظامی از اعزام تیم‌های پلیس به صحنه این حادثه خبر داد و افزود: در بررسی‌های انجام شده مشخص شد مردی ۲۸ ساله با اسلحه شکاری خود به سمت همسر و مادر همسرش سه تیر شلیک کرده است.

وی ادامه داد: بررسی انجام شده نشان می‌دهد که این فرد با خانواده همسر خود اختلاف داشته و این امر باعث این حادثه فجیع شده است.

فرمانده انتظامی شاهرود افزود: دقایقی پیش اورژانس شاهرود اعلام کرده تلاش‌ها برای زنده نگهداشتن همسر ۲۶ ساله این فرد موثر نبوده و وی جان باخته است.

اشرفی از زنده بودن مادر همسر این فرد خبر داد و گفت: وضعیت مادر همسر فرد ضارب، از سوی مسئولان بیمارستان رضایت بخش اعلام شده است.

این مقام ارشد انتظامی از تلاش گسترده پلیس برای دستگیری ضارب خبر داد و تصریح کرد: این فرد تحت تعقیب است و اقدامات لازم برای دستگیری وی انجام شده است. 


منبع: عصرایران

پیام تسلیت مقام معظم رهبری درپی جانباختن معدن‌چیان : این حادثه‌ دلخراش اینجانب را داغدار و مصیبت‌زده کرد/ دستگاه‌ها هر چه می‌توانند تلاش‌ها را افزایش دهند

لازم است همه‌ی اقدامهای ممکن برای نجات گرفتاران انجام گیرد.

آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی جان‌باختن جمعی از کارگران زحمتکش در حادثه دلخراش معدن گلستان را تسلیت گفتند و تأکید کردند: لازم است همه اقدامهای ممکن برای نجات گرفتاران انجام گیرد.

به گزارش عصر ایران به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبی،  متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

حادثه‌ی دلخراش و مصیبت‌بار معدن در گلستان که به جان‌باختن جمعی از کارگران زحمتکش و رنج‌دیده و گرفتاری جمعی دیگر از آن عزیزان انجامیده است، اینجانب را داغدار و مصیبت‌زده کرد. لازم است همه‌ی اقدامهای ممکن برای نجات گرفتاران انجام گیرد. حادثه بسیار تلخ است و امیدواریم خداوند نظر عنایتی بفرماید. به خانواده‌های همه‌ی آن عزیزان تسلیت میگویم و برای آنان صبر و آرامش و برای گرفتاران فرج الهی را مسألت میکنم. تلاش دستگاههای گوناگون مأجور است، هر چه میتوانند این تلاش را افزایش دهند.

سیّدعلی خامنه‌ای

۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶


منبع: عصرایران

نامه سرگشاده ۱۰۴ استاد دانشگاه صنعتی شریف خطاب به ملت: انتخاب میان چند نامزد نیست انتخاب میان دو راه کاملا متفاوت است/ میان راه "اعتدال و توسعه" و "بازگشت به عقب" / برآورده کردن انتظارات با وعده های فریبنده ممکن نیست/ تشویق همه اطرافیان و دوستان برای کنارگذاشتن قهر با انتخابات

شماری از اساتید دانشگاه صنعتی شریف با انتشار نامه سرگشاده ای خطاب به مردم ایران خواستار انتخاب ادامه “راه اعتدال و توسعه ” در انتخابات آینده ریاست جمهوی شدند.

به گزارش عصرایران، متن کامل این نامه به امضای ۱۰۴ استاد دانشگاه شریف که نسخه ای از آن برای عصرایران ارسال شده به این شرح است:

هموطنان گرامی

کشور ما در آستانه یک انتخاب تاریخی قرار گرفته است، انتخابی که بین دو یا چند نامزد ریاست جمهوری نیست بلکه بین دو راه کاملا متفاوت برای آینده کشور است و هرکدام از این دو راه که برگزیده شود، به احتمال زیاد بازگشتی از آن در آینده نزدیک متصور نیست و به همین جهت سرنوشت نسل ما و فرزندان ما را رقم خواهد زد. انتخاب ما تعیین خواهد کرد که آیا کشور ما راه اعتدال، ثبات، امنیت و توسعه پایدار را طی خواهد کرد یا به عقب بازخواهد گشت و به تکرار اشتباهات گذشته در خواهد غلتید. منطقه ما اکنون در گیر تنش ها و مستعد درگیری های بسیار خطرناک و زیانبار است. دور نگاه داشتن ایران از این تنش ها نیازمند ادامه راه اعتدال، عقلانیت و گفتگوی سازنده  با جامعه جهانی  است.

نامه سرگشاده 104 استاد دانشگاه صنعتی شریف خطاب به ملت: انتخاب میان چند نامزد نیست انتخاب میان دو راه کاملا متفاوت است/ میان راه

در چندسال اخیر، گام های بسیاری توسط دولت تدبیر و امید برای توسعه همه جانبه کشور برداشته شده است. ما نیک می دانیم که بخشی از انتظارات و امیدهای مردم در زمینه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی هنوز برآورده نشده است. اما این را هم به خوبی می دانیم که برآورده کردن این انتظارات با وعده های فریبنده امکان پذیر نیست. سرانجام این وعده ها چیزی جز تورم فزاینده و کاهش بیشتر ارزش پول ملی و نهایتا افزایش فاصله طبقاتی آنچنانکه در گذشته شاهد آن بوده ایم نیست. برای دستیابی به بهروزی بیشتر کشور، نیاز به صبر و ادامه همین مسیر اعتدال و توسعه است و راه حل های خلق الساعه و فریبنده نتیجه ای جز اتلاف سرمایه های کشور و پشیمانی ندارد، آنچنانکه در تجربه دولت های گذشته دیدیم. 

ما امضا کنندگان این بیانیه، گروهی از استادان دانشگاه صنعتی شریف، به عنوان کسانی که افتخار همنشینی با نسل جوان و پرانرژی این کشور را داریم نیک می دانیم که کشور ما از مجموعه عظیمی از توانمندی ها بخصوص نیروی انسانی جوان، توانا و مستعد برخوردار است. ماندن این خیل درخشان از استعدادها در داخل کشور و استفاده از آن برای ساختن یک آینده درخشان تر،  نیازمند ادامه راه اعتدال و توسعه پایدار است و این قبل از هر چیز نیازمند مشارکت فعالانه ما شهروندان برای تعیین سرنوشت خود است.

ما وظیفه اخلاقی و ملی خود می دانیم در کنار شما هموطنان مسئولیت خویش را برای ادامه این راه به انجام رسانیم. ما به همراه شما سعی خواهیم کرد با تشویق همه اطرافیان و دوستان برای کنار گذاشتن قهر با انتخابات، برای کنار گذاشتن بی تفاوتی و برای همراهی در ساختن ایرانی آباد برای همه ایرانیان بکوشیم.


منبع: عصرایران

صبا به بخش خصوصی واگذار می‌شود

خبرگزاری فارس: صبا امروز در حالی به هفته پایانی مسابقات شانزدهمین دوره لیگ برتر فوتبال باشگاه‌های کشور رسیده که در دور برگشت این بازی‌ها بر خلاف نیم‌فصل نخست، عملکرد به مراتب بهتری داشت و توانست از نظر آمار در جمع تیم‌های برتر لیگ قرار بگیرد.

مهدی صادقی استاندار قم در آستانه دیدار صبا با استقلال خوزستان در محل اردوی شاگردان صمد مرفاوی حضور پیدا کرد.

سیدمهدی‌ صادقی در دیدار با مدیرعامل، مسوولان، کادر فنی و بازیکنان این تیم گفت: من به جمع شما آمدم تا از تمام کسانی که مستقیم یا غیر مستقیم در طول این یک فصل مسابقات لیگ برتر برای باشگاه و تیم صبا و سربلندی آن تلاش کردند تشکر کنم.

وی ادامه داد: از همه اعضای کادر فنی و بازیکنان صبای قم ویژه تشکر می‌کنم که برای حفظ این تیم در مسابقات لیگ برتر فوتبال ایران تلاش کردند، قطعا قدرتمندی شما ناشی از غیرت و تعصبی است که دارید، هر چند بضاعت و امکانات ما در حد جایگاه و شان شما نبوده است.

استاندار قم خاطرنشان کرد: روحیه بالا و کار گروهی شما نشان از فهم و درک بالای شما از آن چیزی که برای به دست آوردنش تلاش می‌کنید، به همین خاطر در نیم‌فصل دوم مسابقات لیگ برتر فوتبال باشگاه‌های کشور عملکرد تیم عالی شد و امروز هم می‌خواهیم اتفاق بزرگی رقم بخورد.

وی اضافه کرد: از بازی‌های خوب شما، جنگندگی، جرات و انگیزه بالای شما که ناشی از مردانگی و همت بالای‌تان است ما نیز حساس خوبی داریم، علیرغم اینکه کمبودهایی بود اما شما ارزش و اعتبار ملی و استانی این تیم را حفظ کردید و امروز می‌خواهیم همانند آنچه که تا کنون بوده‌اید عمل کنید تا هواداران این تیم نیز راضی و خوشحال باشند.

* پرداخت بخشی از مطالبات بازیکنان صبا در آستانه مصاف با استقلال

صادقی از پرداخت مطالبات بازیکنان صبای قم خبر داد و گفت: کاری که ما برای این تیم انجام می‌دهیم قطعا در برابر تلاشی که شما برای سربلندی صبا انجام می‌دهید ناچیز است، امیدوارم مسیری را برویم که تیم با قدرت به کار خود ادامه بدهد و افتخار ما و مردم قم در شهر کریمه اهل بیت (س) باشد.

وی تاکید کرد: به شما این اطمینان، اعتماد و ایمان را دارم و فکر می‌کنم این اراده را دارید که اگر بخواهید می‌توانید آخرین مسابقه این فصل را هم ببرید، شما انرژی، دانش، تجربه و تمرکز این را دارید که امروز یک اتفاق خوب رقم بزنید تا تیم صبا در لیگ برتر فوتبال ایران بماند.
استاندار قم در پاسخ به خواسته بازیکنان و کادر فنی صبا برای پرداخت مطالبات آنها، عنوان کرد: ما می‌خواهیم این تیم بماند و با قدرت بیشتر در آینده به کار خود ادامه بدهد، چون اگر قصد نداشتیم تیم بماند آن را رها می‌کردیم اما تلاش کردیم که علیرغم تمام مشکلات، این تیم همچنان با توان بالا در لیگ باشد، به همین خاطر بعد از این مسابقه بخشی از دین شما که بر عهده ما است ادا خواهد شد.

* فراهم شدن زمینه واگذاری صبا به بخش خصوصی

وی خاطرنشان کرد: ما همه یکی هستیم، مطمئن باشید تمام تلاش ما ادامه فعالیت پرقدرت صبا است و زمینه‌ای فراهم شده که تیم به یک بخش خصوصی خوب واگذار شود و با شکل بهتری در لیگ بعد حضور یابد، قول ما نیز احقاق حق تمام اعضای تیم است، ضمن اینکه اراده بر این بود که تیم به خوبی در قم بماند و شرایط تیم در آینده بهتر خواهد شد.

به گزارش فارس،صادقی در ادامه با تقدیر از کشوری‌فرد مدیرعامل باشگاه فرهنگی ورزشی صبای قم پرداخت مدعی شد: کشوری‌فرد با درایت و مدیریت خود مشکلات را از سر راه برداشت و مطمئنم که انگیزه، غیرت و قدرت بالای شما در بازی هفته پایانی نیز شایستگی این مجموعه را ثابت خواهد کرد.

وی در ادامه به موضوع خصوصی‌سازی صبای قم برای دوره بعدی رقابت‌های لیگ برتر فوتبال ایران اشاره و بیان کرد: تلاش می‌کنیم تیم از تصدی‌ دولت بیرون بیاید و با حمایت بخش خصوصی در آینده لیگ برتر با قدرت و توان بیشتری عرض اندام کند.

به گزارش خبرگزاری فارس،در دیدار استاندار قم با اعضای کادر فنی و بازیکنان صبا، محمدرضا کشوری‌فرد مدیر عامل باشگاه راجع به وضعیت این تیم گزارشی ارائه کرد و گفت: در طول یک فصل مسابقات لیگ برتر فوتبال باشگاه‌های کشور از نزدیک شاهد تلاش، همت و تعصب مثال‌زدنی بازیکنان و کادر فنی تیم بودم.

وی افزود: انصافا تمام اعضای تیم زحمات زیادی کشیدند و هر آنچه داشتند تلاش کردند تا این تیم موفق شود، سرپرست تیم، کادر فنی و بازیکنان همه مصمم به یک پایان خوب در مسابقات شانزدهمین دوره لیگ برتر فوتبال ایران هستند که امیدواریم این‌گونه شود.
وی با تقدیر از حمایت‌های استاندار قم از صبا،تصریح کرد: یقینا اگر حمایت‌های شما نبود ما در مسیر سخت لیگ و در مواجه با مشکلات می‌ماندیم، ولی دلگرمی‌های شما موجب شد تا با هر سختی کار را پیش ببریم و امیدارم صبا را در لیگ حفظ‌ کنیم تا افتخاری برای استان، تیم، بازیکنان و مردم قم باشد.

*مرفاوی: مطالبات بازیکنان فراموش نشود

سرمربی تیم فوتبال صبا نیز در این دیدار  اظهار داشت: یک سال سخت را پشت سر گذاشته و به هفته پایانی رسیده‌ایم و تمام اعضای تیم مصمم هستند که با ارائه بهترین نمایش خود، نتیجه‌ای را رقم بزنند که خستگی تمام تلاش‌ها و زحمات آنها در طول این فصل از تن به در برود.

وی افزود: تنها خواسته‌ای که از استاندار محترم و مدیریت باشگاه دارم این است که بعد از پایان این مسابقه و اتمام رقابت‌های لیگ برتر، مطالبات بازیکنان به فراموشی سپرده نشود زیرا تک تک اعضای خانواده آنها چشم‌انتظار هستند و این حرفه آنها است.

وی خاطرنشان کرد: اعضای تیم امسال زحمات بسیاری کشیدند، سال سختی داشتیم ولی موانع را خوب کنار زدیم و خدا هم کمک‌مان کرد، بچه‌ها هم خوب تلاش کردند و ان‌شاءالله یک بازی خوب و جانانه در مسابقه هفته پایانی لیگ برتر انجام می‌دهند تا این تیم به حق خود برسد.

سرمربی تیم فوتبال صبا یاد آور شد: بازیکنان ما در این دیدار برای حفظ شخصیت خود و خوشحالی مردم تلاش می‌کنند، ولی خواسته مجدد من این است که مطالبات آنها به فراموشی سپرده نشود زیرا در خیلی از مقاطع این فصل در مواجهه با مشکلات تیم از خودگذشتگی کردند و دغدغه‌های زیادی را تحمل کردند اما جا دارد از تلاش‌های کشوری‌فرد مدیرعامل باشگاه به خاطر اینکه همواره پیگیر امور و مسائل تیم بودند تشکر کنم.

* عنایتی: بچه‌های تیم می‌خواهند یک استان را شاد کنند

در نهایت نوبت به کاپیتان تیم فوتبال صبا رسید که به نمایندگی از بازیکنان در حضور استاندار قم گفت: یادم می‌آید دفعه قبل پاقدم شما در اردوی تیم برای ما خوب بود و بردیم، امیدوارم این دفعه نیز اینگونه باشد و با آمادگی و انگیزه‌ای که بازیکنان دارند بار دیگر بهترین نتیجه را بگیریم.

 عنایتی ادامه داد: قطعا سرنوشت یک فصل تلاش و کار ما به نتیجه این دیدار بستگی دارد، تمام تلاش همه اعضای تیم برای پیروز بیرون آمدن از زمین مسابقه است، ضمن اینکه مسابقه هفته پایانی لیگ برتر یک روز ویژه برای من است که می‌خواهم از فوتبال خداحافظی کنم و آنها قول داده‌اند که طوری بازی کنیم که با یک نتیجه خوب از فوتبال بروم.

وی اضافه کرد: بچه‌های تیم در تمام مقاطع این فصل معرفت خود را به تیم ثابت کرده‌اند، چون مسائل مالی از نظر روحی و روانی روی تیم ما تاثیر داشت، در مجموع شرایط سختی داشتیم اما همه به تعهد و قرارداد خود پایبند بودند و هیچ یک از آنها اعتراضی نکردند، بنابراین لایق بهترین‌ها هستند.

کاپیتان صبا ادامه داد: از تمام جوانب باید از بچه‌های تیم تشکر کنم اما دغدغه تمام آنها این است که بعد از مسابقه هفته پایانی لیگ برتر مطالبات آنها به فراموشی سپرده نشود، بچه‌های تیم می‌خواهند یک استان را شاد کنند، بنابراین کمترین حق آنها وصول مطالبات‌شان است و از شما می‌خواهم قول بگیرم که بعد از اتفاق خوب پایان این بازی به این مهم نیز رسیدگی شود.

با پایان بازی هفته سی‌ام لیگ برتر بعد از ۲۰ سال قصد دارم از فوتبال خداحافظی کنم، هر چند برای من کار بسیار سختی است.
منبع: برترینها

راز توسعه نیافتگی ما، «داستان نان ایرانی»

هفته نامه کرگدن – محسن رنانی: راز توسعه نیافتگی ما را می توان در داستان «نان ایرانی» دید، بنابراین نان ایرانی یعنی «توسعه ایرانی»؛ اگر سرنوشت نان در این دیار متحول شد، سرنوشت توسعه هم متحول خواهدشد.

این پرسش دیرین دست کم در دو دهه اخیر در برابر ما به طور جدی خودنمایی کرده است که چرا ما ایرانیان با وجود این همه تلاش و مصرف این همه منابع ملی مان شامل نفت و گاز و آب و جنگل ها و معادن و زمین های کشاورزی، هنوز در فاز صفر توسعه درجا می زنیم؟ پاسخ های زیادی به این پرسش داده شده است و من هم در گذشته به هر مناسبت، پاسخ هایی از منظر نفت، اقتصاد سیاسی، استبداد تاریخی، سرمایه اجتماعی، آموزش کودکی و نظایر این ها به این مسئله داده ام. اکنون که قرار شد برای موضوع «نان» چیزی بنویسم، به نظرم رسید که از فرصت نان نیز استفاده کنم تا نکته ای تازه درباره «مسئله توسعه نیافتگی ایران» بگویم.

به گمان من سرنوشت «نان» در ایران آیینه تمام نمای فرهنگ پرتضاد ایرانیان و ناهمگونی آن با ساز و کارهای توسعه است. به دیگر سخن، راز توسعه نیافتگی ما را می توان در داستان «نان ایرانی» دید و بنابراین «نان ایرانی» یعنی «توسعه ایرانی».

 راز توسعه نیافتگی ما، «داستان نان ایرانی»

اگر سرنوشت نان در این دیار متحول شد، سرنوشت توسعه هم متحول خواهدشد. نه این که بگویم کلید توسعه نان است، بلکه معتقدم شاخص این که ما «استعداد توسعه» پیدا کرده ایم یا هنوز نه را در این می توان دید که آیا ما توانایی تحول در «فرهنگ نان» را داریم یا نه. هرگاه دیدیم که برخورد ما با نان تغییر یافت می تواند به این معنی باشد که تصمیم گرفته ایم تغییر کنیم و بنابراین توانایی توسعه را هم خواهیم داشت.

نان در میان ما ایرانیان به بزرگی می ماند که در بیرون خانه خیلی به آن افتخار می کنیم و احترام می گذاریم ولی درون خانه، بی حرمتش می کنیم و جایگاهی و شانی برایش قائل نیستیم. پدربزرگی را در نظر بگیرید که نشان خانواده و اعتبار اجتماعی خاندان است، اما اکنون در خانه در بستر بیماری زمینگیر شده است؛ زیر پایش را عوض می کنیم و حرمتش نگه نمی داریم و کودکش می انگاریم و گاه با پرخاش و گاه با بی اعتنایی با او برخورد می کنیم.

حالا اگر کسی در کوچه نسبت به نام همین پدربزرگ، کوچک ترین بی احترامی را روا دارد، سخت موضع می گیریم و پاسخ می دهیم یا حتی درگیر می شویم. در یک کلام، برای ما خود پدربزرگمان مهم نیست، بلکه نام او مهم است.

ما ملتی هستیم مردمدار، آّبرودار، ریاکار، اهل رودربایستی، اهل تعارف، اهل نفاق و اهل مداحی که صورت را به سیلی سرخ می کنیم، مبادا کسی بفهمد نان شب نداشته ایم. ما ملتی هستیم که حتی وقتی پول خریدن نان نداریم، نان را به نرخ روز می خوریم. نان چنان برای ما محترم است که آن را با چاقو نمی بریم، اما نان همگنان خویش را می بریم. البته گاهی هم این آبروداری مفرط خوب است. به همین علت است که علی رغم حجم عظیم فقیران در کشور ما، خیلی گدا نداریم. بالاخره این آبروداری یک جایی هم کارکرد مثبت دارد، اما در بیشتر جاها این آبروداری مفرط، تضادهای رفتاری پرهزینه ای را به جامعه ما تحمیل می کند.

حال داستان «نان و توسعه» را با هم مرور می کنیم:

خلاصه داستان این است که ما بیشتر اوقات گمان می کنیم نان خیلی مهم است. بنابراین در یک تعصب کور و خام گندم می شود اولین گزینه در الگوی کشت کشاورزی مان، یعنی حتی وقتی در کویر زندگی می کنیم و حتی وقتی مجبوریم آب را از عمق دویست متری زمین پمپاژ کنیم، گندم می کاریم ولی حاضر نیستیم به جای گندم، سیب زمینی بکاریم که یک پنجم گندم به آب نیاز دارد و پختش ساده تر است و در هر مترمربع خاک هم پنج برابر گندم بازدهی دارد.

پس این نان آن قدر برای ما مقدس است که اشکالی ندارد آب هایمان را برایش هدر بدهیم؛ پس مقامات و سیاست مداران مان که باید راهبران ما در مسیر درست و عقلانی باشند نیز به تقلید از ما گندم را محصول استراتژیک اعلام می کنند و بعد از انقلاب کمر همت می بندیم که خود را در تولید گندم خودکفا کنیم؛ بعد هی قیمت گندم را بالا می بریم تا کشاورزان بیشتر بکارند و بعد هی مجوز آبیاری بارانی می دهیم تا باز بتوانند سطح بیشتری از زمین های مان را زیر کشت این «محصول استراتژیک» ببرند و آب را از عمق زمین بکشند تا به خودمان و به ملتمان و به مقاماتمان گزارش بدهیم که ما در گندم خودکفا شدیم و به میمنت این پیروزی بزرگ به گندم کاران نمونه مان خوشه طلایی هدیه بدهیم.

 راز توسعه نیافتگی ما، «داستان نان ایرانی»

و البته هی به خودمان بگوییم که گندم محصول استراتژیک است و اجازه ندهیم که در سیاست های مان بازنگری کنیم و بعد هی به دشمنانمان پرخاش کنیم تا بیایند و با ما بجنگند. و البته وقتی آن ها به جنگ ما آمدند، ما هی بیشتر پرخاش کنیم تا بلکه صادرات گندمشان به ما را ممنوع کنند و ما به خودکفایی گندممان افتخار کنیم، اما آن ها این کار را نکردند و ما مانده ایم چه راهکاری در پیش بگیریم که بالاخره بتوانیم تداوم سیاست خودکفایی گندممان را توجیه و تضمین کنیم و همچنان به نابودی بیشتر منابع آبی خود کمر همت ببندیم. چون برای ما نان مهم است، آب که چرک کف دست است، می آید و می رود. آنچه مهم است، نان است و گندم است که نشان اقتدار ملی و هویت ملی ماست.

هرچه هم همسایه های شمالی مان به ما بگویند که بابا ما زمین فراوان و آب فراوان داریم، اما نیروی کار کافی نداریم و خوب است شما بیایید زمین های ما را به صورت شراکتی یا به صورت اجاره ای بکارید، وقعی نمی گذاریم، چون معتقدیم حلال و پاک بودن نانی که می خوریم مهم است و اگر نان غیرحلال بخوریم، اخلاقمان بد می شود و بی غیرتی و بی لیاقتی در جامعه ما رواج می یابد.

بنابراین ترجیح می دهیم از همین ته مانده آب های زیرزمینی مان- که اگر به همین شکل کنونی مصرف کنیم، ده سال دیگر تمام می شود- استفاده کنیم و گندم بکاریم و گندم بیگانه را نخوریم و نانمان به دوستی با بیگانگان (حتی اگر مسلمان باشند، حتی اگر فارسی حرف بزنند، حتی اگر روزگاری جزئی از ایران بوده باشند و…) گره نخورد.

خوب حالا که این همه غیرت را یک جا جمع کردیم و این همه هزینه دادیم و «گندم ملی» تولید کردیم، با آن چه می کنیم؟ دوباره متوجه می شویم که ما ملت خیلی مهمی هستیم و خیلی ناز داریم و پیش معده مان خیلی رودربایستی داریم و به همین دلیل باید نان برتر بخوریم […] این نان برتر خورشی به رنگ سفید است.

زشت است برای ما که نان قهوه ای یا همان نان سبوس دار بخوریم، پس باید «آن سفید» بخوریم و نان سفید باید با آرد سفید پخته شود. پس به همه آسیاب هایمان دستور می دهیم که پوست گندم را بکنند و آن را سفید کنند. یعنی این عصاره طبیعت- که حتی حضرت آدم به بوی آن فریفته شد- را غلفتی پوست می کنیم و به صورت سبوس گندم و به عنوان غذای حیوانی می دهیم به گاوهایمان.  

برای ما مهم نیست که تمام ویتامین ها و مواد مغذی گندم در سبوس آن است و آرد گندم سفید فقط شامل نشاسته است که اندک مواد مغذی باقیمانده در آن را هم در فرایند پخت با حرارت بالا از آن می گیریم، بعد این نشاسته ها در روده به قند تبدیل می شود و این قند بدون ویتامین وارد خون می شود و به جای آن که به انرژی تبدیل شود، به چربی تبدیل می شود و حاصل آن می شود فشار خون و دیابت و گرفتگی عروق و سکته. و به قول دکتر موسی صالحی (متخصص تغذیه) همان بلایی که بر سر نخبه هایمان می آوریم و آنان را به پخمه تبدیل می کنیم، همان بلا را هم بر سر گندم می آوریم و این آقای گندم نخبه را هم به یک موجود پخمه (نشاسته) تبدیل می کنیم.

بعد از این همه زحمتی که برای رسیدن به «نان سفید» می کشیم، می دهیمش دست حضرت نانوا. جناب نانوا که اگر خیلی آدم خوبی باشد و برای تسریع ورآمدن خمیر، جوش شیرین و جوهر قند به آن اضافه نکند و ما را به سرطان دچار نکند، چون خیلی عجله دارد و باید نان بیشتری از تنور بیرون بدهد، نان ها را یا خمیر در می آورد یا آن قدر آتش تنور را بالا می برد که بخش های نازک نان سوخته می شود و البته ما هم که انسان های خیلی ماخوذ به حیا و آبروداری هستیم، احترام شاطر را نگه می داریم و با یک تشکر آبدار نان را از او یا شاگردش تحویل می گیریم.

اگر هم یکی از ما جرئت کند و از شاطر بخواهد که لطف کند نان را سوخته یا خمیر بیرون نیاورد، با خطاب حضرت شاطر رو به رو می شود که «آقا اصلا نان نداریم» و ما هم که برای نان خیلی ارزش قائل هستیم، ترجیح می دهیم سکوت کنیم تا نانمان آجر نشود.

 راز توسعه نیافتگی ما، «داستان نان ایرانی»

حالا وقتی ما داریم این نان دل سوخته یا نان ناپخته را می بریم خانه، ناگهان متوجه می شویم که یک تکه نان خشک در کوچه افتاده است؛ رگ غیرتمان می جنبد و خم می شویم و نان را بر می داریم و فوت می کنیم و می بوسیم و روی رف پنجره ای یا شکاف درختی می گذاریم که خدای نکرده نسبت به این نعمت الهی کفران نکرده باشیم. همین طور که داریم این نان مقدس را به خانه می بریم، همسرمان به همراه زباله ها یک کیسه نان خشک هم دم در خانه گذاشته است تا ما تحویل رفتگر بدهیم.

یعنی این نان مقدس فقط تا سر سفره ما مقدس است. آن قدر مقدس که حاضر نیستیم با کارد یا قیچی آن را ببریم و به سر سفره ببریم، پس نان را به تکه های کوچک قابل استفاده برش نمی دهیم و آن را کامل و سالم سر سفره می بریم.

این جاست که ناگهان یک اتفاق مهم می افتد؛ یعنی همین که نان را در سفره نهادیم، ناگهان تقدس نان پایان می پذیرد. از این جا به بعد تمام کوشش ما این است که نشان دهیم نان چیزی جز یک کالای بی ارزش یا حتی زباله بی مصرف نیست. نخست هنگام غذا خوردن یک نان کامل را بر می داریم و تکه تکه می کنیم، ولی تنها بخش کوچکی از آن را می خوریم و در پایان غذا سفره را با حجم زیادی نان های قطعه قطعه شده رها می کنیم. حالا دیگر این تکه نان های داخل سفره چیزی جز زباله برای ما محسوب نمی شود که حتی از جمع کردن آن برای مصارف بعد هم شرم داریم. نان باید تازه باشد، پس ضرورتی ندارد حتی نان های سالمی را که باقی مانده است، جمع آوری کنیم و به صورت بهداشتی و سالم نگه داریم.

ضیافت پایان یافته است؛ هرچه می ماند زباله است. بقیه نان های درسته ای که یک ساعت پیش از نانوایی خریده بودیم هم دیگر تقدس ندارند. پس به راحتی در گوشه ای می گذاریم تا کپک بزند یا خشک شود تا اخلاقا اجازه پیدا کنیم آن را دور بریزیم.

راستی آیا تا به حال دیده اید میزبانی بر سر سفره میهمانی اش به میهمانان خود اصرار کند که نان هم بفرمایید؟ میهمانان گرامی نان مقدس است، میل بفرمایید! همه تعارفات می رود سراغ خورش و کباب و اقلام دیگر و نان مقدس ما می شود یک چیز زائد که از سر مجبوری و برای آن که جنسمان جور باشد، آن را بر سر سفره آورده ایم.۱ همه حواس میزان و میهمان به خورش است و کباب و تا برنج هست کسی نیم نگاهی هم به نان نمی کند. گویی دیگر این آن «آقا نان» نیست که آن همه برایش هزینه کرده ایم و آب هایمان را هدر داده ایم تا بیاید سر سفره هایمان و چنین می شود که سی درصد از نان هایمان به صورت ضایعات در می آید و می شویم دارنده مقام نخست ضایعات نان در جهان.

می بینید این پارادوکس «تقدس بی ارزش» را که در نان ایجاد کرده ایم؟ ما از این پارادوکس ها زیاد داریم. مهم ترینش پارادوکس «غرور و ناتوانی» است که از یک سو ناتوانیم از این که در چاه فاضلاب وسط خیابان هایمان را هم سطح با خیابان کار بگذاریم و این درها معمولا یا پنج سانت بالاتر یا پنج سانت پایین تر از سطح خیابان است و از سوی دیگر می خواهیم تا چند سال دیگر قدرت اول منطقه در اقتصاد و سیاست و علم و امنیت باشیم. و باز در حالی که بهره هوشی ما حتی کمی از متوسط جهان پایین تر است (بهره هوشی متوسط ایرانیان ۸۴) است خود را باهوش ترین ملت دنیا می دانیم و قس علی هذا.

این داستان ضایع سازی نان مقدس را که برایش چقدر هزینه کرده ایم، در داستان برخورد ما با مذهب و مناسک دینی و عزاداری و نخبه پروری و دانشگاه سازی و تاسیس منطقه آزاد و نظایر این ها هم عینا تکرار می کنیم. درواقع الگوی پخمه سازی نان در همه ارکان زیست اجتماعی ما وجود دارد. «تناقض نان» نمادی از «تناقض توسعه» در این دیار است. از یک سو خیلی مقدس است و از یک سو آن را به راحتی به زباله تبدیل می کنیم، از یک سو خیلی برای تولیدش خرج می کنیم و از یک سو حاضر نیستیم آن را بر صدر بنشانیم و قدرش بدانیم، از یک سو آن را بزک می کنیم و از یک سو آن را از محتوا تهی می کنیم.

از یک سو خیابان به خیابان می چرخیم تا یک نانوایی پیدا کنیم و نان بخریم، از آن سو حاضر نیستیم برای این چیزی که این قدر مهم است و مقدس است، پول زیادی بدهیم. یعنی اگر یک نانوایی، نان خوب بدهد ولی صد تومان گران تر بدهد، دادمان در می آید، اما اگر نانوای دیگری هنگام پخت، نان را سوخته یا خمیر درآورد ولی آن را صد تومان ارزان تر بفروشد، برایش صف می کشیم. ما همیشه برای ارزان خری هزینه زیادی داده ایم. فرقی نمی کند این «چیز ارزان» می تواند نان باشد، می تواند هنر باشد، می تواند فرهنگ باشد، می تواند علم باشد و…

ما در حوزه توسعه هم دچار این دوگانگی هستیم. در بخش هایی خیلی برای توسعه خرج می کنیم. حتی تمام ذخایر نفت خود را برای رسیدن به توسعه استخراج می کنیم و می فروشیم و هی کارخانه و شهرک صنعتی و سد و پتروشیمی و کارخانه سیمان می زنیم، اما وقتی نوبت تحولات نهادی و رفتاری می رسد ناگهان قفل می کنیم و متوقف می شویم.

 راز توسعه نیافتگی ما، «داستان نان ایرانی»

ما فرایندهای توسعه را هم گران تولید می کنیم و ارزان می فروشیم و همین تناقض اندیشگی و تضاد رفتاری ما در حوزه توسعه بوده است که باعث شده همان بلایی که سر گندممان می آوریم، سر نفتمان هم بیاوریم و سر جنگل هایمان و آب هایمان و گازمان و معدنمان هم بیاوریم و البته مهم تر و خسارت بارتر از همه، بر سر نخبگانمان هم بیاوریم.

ما چقدر خرج نخبگانمان می کنیم تا آموزش ببینند و سرآمد شوند، بعد کاری می کنیم که یا از کشور بروند یا همین جا بمانند و افسرده و خانه نشین شوند. ما ملت پرتناقضی هستیم و من ریشه آن را در «آبروداری» ایرانیان می دانم که به نوبه خود به رفتارهای دیگری از جنس دروغ و نفاق و فریب و رودربایستی و تعارف و ریا می انجامد. در یک کلام: ما گندم نمایان جو فروشیم. آری توسعه ما متوقف خواهدماند تا وقتی که ما تصمیم بگیریم «نانمان را به نرخ نان بخوریم.»

پی نوشت:

۱٫    تنها کسی که تاکنون دیده ام که بر سر سفره به میهمانان اصرار می کرد «نان هم بفرمایید» مادربزرگم بود.


منبع: برترینها

بهترین مکان ها برای پیدا کردن شریک زندگی

برترین ها: شاید شما هم جزو آن دسته از افراد مجردی باشید که به دنبال شریک زندگی ایده آل برای خود هستند. اما کجا می توان چنین افرادی را پیدا و با آنها ارتباط برقرار کرد؟ اگر به دنبال فردی هستید که به شما احترام بگذارد، با شما مهربان و به رابطه عاطفی خود پایبند باشد، به مکان هایی که در اینجا برایتان آورده ایم سری بزنید. چه کسی می گوید که دوره آدم های خوب به پایان رسیده است؟ بی شک اگر قدم هایتان را درست بردارید، به مراد دلتان خواهید رسید.

۱٫ موسسات خیریه

یکی از بهترین مکان هایی که می توانید شریک زندگی مورد علاقه تان را پیدا کنید خیریه ها هستند. در واقع افرادی که داوطلبانه زمان خود را برای کارهای خیر صرف می کنند، افرادی هستند که به زندگی خود، به خصوص روابط عاطفی، اهمیت زیادی می دهند. آنها معتقدند که باید بی هیچ انتظار متقابلی در حق دیگران خوبی کرد. آنها نه تنها غرور و تکبر ندارند بلکه بسیار هم متواضع و مهربانند. این افراد خیر می توانند رابطه های بلند مدت را نیز به خوبی نگه دارند.

 بهترین مکان ها برای پیدا کردن شریک زندگی

۲٫ جشن فارغ التحصیلی

فرقی نمی کند که شما در کدام مقطع تحصیلی هستید، پیش دانشگاهی، کارشناسی، ارشد یا دکترا.. در هر صورت جشن فارغ التحصیلی یکی از مکان هایی است که می توانید افرادی را که با شما تفاهم زیادی دارند، پیدا کنید. به علاوه شما به راحتی می توانید اطلاعاتی از شخصیت و زندگی او را از طریق دیگر همکلاسی هایتان به دست آورید. افرادی که به تحصیلات خود اهمیت می دهند و در چنین جشن هایی شرکت می کنند، به دنبال پیشرفت در زندگی شان هستند؛ بنابراین در جشن های فارغ التحصیلی شرکت کنید و از آن به عنوان فرصتی برای بالا بردن روابط اجتماعی تان نهایت استفاده را بکنید.

۳٫ وساطت اطرافیان

اگر واقعا به دنبال آن هستید که شریکی برای زندگی خود پیدا کنید، خجالت را کنار بگذارید و از اطرفیان تان بخواهید که اگر فردی مانند شما را می شناسند، معرفی کنند تا با هم قرار ملاقاتی بگذارید و آشنا شوید. از این که بگویید مجرد هستید، نهراسید. هر چه بیشتر از دیگران بخواهید در این راه به شما کمک کنند، گزینه های بیشتری را در اختیار خواهید داشت و به تبع می توانید انتخاب های بهتری داشته باشید.

 بهترین مکان ها برای پیدا کردن شریک زندگی

۴٫ کلاس های متفرقه

برای این که روابط اجتماعی خود را بالا ببرید، باید بیشتر در اجتماع حاضر شوید. با در خانه نشستن، عشق در خانه شما را نخواهد زد. در مرحله اول باید به دنبال علاقمندی ها و توانایی هایتان باشید. آیا به ورزشی خاص علاقه دارید؟ آیا دوست دارید که نقاش شوید؟ هر چه بیشتر در فعالیت های مختلف شرکت کنید، شانس خود را برای پیدا کردن شریک زندگی بالاتر برده اید. با شرکت در کلاس هایی که بدان علاقه دارید، یا افرادی که مشترکات زیادی با شما خواهند داشت، آشنا می شوید.

۵٫ میهمانی

یکی از ساده ترین راهها برای شروع یک رابطه عاطفی، شرکت در میهمانی هاست. حتی اگر به میهمانی دعوت نمی شوید، خودتان پیش قدم شوید و یک میهمانی راه بیاندازید. از دوستان تان بخواهید تا دیگر دوستان شان را با خود بیاورند. نه تنها این کار به شما کمک می کند تا دامنه دوستان تان را بالا ببرید بلکه با افرادی آشنا خواهید شد که مورد اعتماد دوستان تان هستند. افرادی که شاید هیچگاه فکر نمی کردید می توانند شریکی ایده آل برای شما باشند.

۶٫ مشاور همسریابی

شاید این روش به نظر شما قدیمی و سنتی باشد اما خوبی این روش با روش هایی چون اینترنت این است که مشاوران قبل از هر پیشنهادی اول از همه با شما مصاحبه و خصوصیات اخلاقی تان را به خوبی شناسایی سپس فردی که با شما از همه نظر سازگاری دارد را معرفی می کنند. بعضی ها ترجیح می دهند به جای این که به آزمون و خطا روند و با افراد مختلف ارتباط برقرار کنند تا نتیجه مطلوب گیرند، از این طریق وارد عمل شوند. به علاوه، کارشناسان ازدواج افرادی را به شما معرفی می کنند که در تصمیم خود جدی هستند. به راستی شاید صرف کمی هزینه ارزشش را داشته باشد.

۷٫ جشن عروسی

جشن عروسی نیز مانند میهمانی های دیگر مکانی مناسب برای آشنایی با افراد جدید است. از آنجا که میهمان های مراسم افرادی مورد احترام عروس و داماد هستند، شما می توانید برای برداشتن اولین قدم روی آنها اعتماد کنید.

در نهایت، راههای زیادی برای برقراری ارتباط با دیگران وجود دارد به شرط آن که خودتان هم بخواهید و تلاش کنید.

اما اگر مدام با خودتان بگویید که هیچ مرد ایده آلی برای من پیدا نمی شود، در این راه به مشکل برخواهید خورد. افکار منفی می توانند بر رفتار شما با جنس مخالف تاثیر منفی بگذارند و به تبع موانع بسیاری را بر سر راهتان قرار دهد. بنابراین مثبت اندیش یاشید و قدم هایتان را برای پیدا کردن نیمه گمشده تان به درستی بردارید تا در آینده پشیمانی به سراغ تان نیاید.


منبع: برترینها

یک هفته و چند چهره؛ معدنِ درد و جهانگیرِ اصلاحات

برترین ها – ایمان عبدلی:

برای میرجاوه و معدن یورت یا (تکامل! هفته)

مطمئن باش که ما همه داریم به آن مرحله از دوران تاریخ می رسیم که همه حرف می زنند، ولی هرگز جوابی دریافت نمی کنند. و وقتی دو نفر با یکدیگر روبرو می شوند و صحبت می کنند، حرف هایشان برای خودشان نامفهوم است و دود می شود و به هوا می رود و بالاخره این وضع به آخرین تکامل خود خواهد رسید، این آخرین تکامل «سکوت مرگ» است. (آلبرکامو)

یک هفته و چند چهره؛ معدنِ درد و  جهانگیرِ اصلاحات 

اسحاق جهانگیری یا (غافلگیر کننده هفته)

حضور پر سرو صدای اسحاق جهانگیری در اولین مناظره انتخاباتی چیزی ورای پیش بینی ها بود. شاید تا قبل از آغاز مناظره کسی فکرش را نمی کرد مرد اول مناظره معاون اول دولت روحانی باشد. همو که پوششی قلمداد می شد و کسی شانس زیادی برایش قائل نبود.

 باقی گزینه ها اما کاملا قابل پیش بینی بودند؛ میرسلیم که انگار در دوره ای جا مانده و ادبیات و لحن و دغدغه هایش  محترم، اما کهنه نشان می دهد. قالیباف هم همان بود که باید باشد، با همان روحیه که موجودیت اش را بر مبنای انکار دیگران گذاشته و به قولی سلبی عمل کرده و می کند، از دولت انتقاد می کند. رئیسی هم چهره ای همچنان کمتر شناخته شده و غیرقابل تفسیر از خودش به جای گذاشته، گرچه که آرامش و سکون او بی دلیل به نظر نمی رسد.

هاشمی طبا هم که از فرط عملگرایی بیشتر در قامت یک مدیر اجرایی نشان داده و کمتر استراتژیک به نظر می رسد و البته روحانی که هم همانی بود که در تمام چهار سال گذشته دیده ایم، با اعتماد به نفس و …همه همان بودند که پیش بینی می شد. در این میان آن که به موقع صدایش را بالا برد به موقع سکوت کرد، به موقع از ممنوعه ها گفت؛ جهانگیری بود.

 یک هفته و چند چهره؛ معدنِ درد و  جهانگیرِ اصلاحات

 حتی لهجه ی کرمانی او را دچار لکنت نکرد، چون جهانگیری نماینده همان قشری است که «خاکستری» نام می گذارند. همان هایی که درست و غلط سال های دولت اصلاحات را سال های موفقی می دانند. همان طبقه متوسط پر شمارِ مرددی که هر بار در هنگامه ی انتخابات ژست نارضایتی و تحریم می گیرند و اما هر بار که به موعد انتخابات می رسند، سمت یکی از کاندیداها شل می شوند. طبقه متوسط یعنی همان هایی که شمال می روند، پراید و پژو سوار می شوند، اگر وسع شان برسد و اوضاع ردیف باشد از ترکیه و ارمنستان و دوبی هم استقبال می کنند. همان طبقه ای که طی سه سال گذشته بی نهایت متکی به فضای مجازی شد و تمام پدیده های شوخی و جدی فضای مجازی را رصد می کند و کامنت می گذارد.

اسحاق جهانگیری نماینده همان طبقه هست. البته قاعدتا نه تمام این طبقه! اما بخش پر رنگی از این طبقه چیزهایی را می پسندد که از دهان جهانگیری بیرون آمده، بخش هایی از جامعه که دائما روی خط قرمزها حرکت می کند و بدش نمی آید نام رئیس دولت اصلاحات در تلویزیون ملی بیاید. مردمانی که از سیاست نه به اندازه ی طبقات فرودست توقعی حداقلی و در حد سیب زمینی دارند و نه به اندازه سید خندان به بالا، بی دغدغه و فارغ اند و پی دور دور در اندرزگو و قیطریه اند. آن ها دائما نزدیک و دور می شوند و همیشه مردد اند. برای آن ها سیاستمداری مطلوب است که پرستیژ داشته باشد، لزوما نه جذاب وعوامفریب اما صریح و قاطع حرف بزند. کلی گرایی را دوست ندارند و اما کلی مطالبه پیدا و پنهان دارند.

 جهانگیری به اندازه ی کافی خودش را دور از فضای رسمی نشان داد ه و دلبری کرد بماند که این دلبری را بیشتر روحانی نفع می برد. کیست که نداند او پس از چهار سال پر انتقاد(به زعم غالب مردم) برای حضور در مناظره ها دشواری ها داشت و اگر جهانگیری نبود، شاید آچمز شدنش هم به کمتر از یک ساعت نیاز داشت، اما حالا او هست و به همه ی ما نشان می دهد که مطالباتی در پس ذهن بخش هایی از جامعه ی ایرانی معطل مانده که با هر چه که نزدیک به اصلاحات باشد خودش را نشان می دهد و بیرون می زند. والا که جهانگیری نه قیافه ی جذابی دارد، نه مویی رنگ کرده و نه معنویت دلربایی دارد و…او چون پرچمدار یک جریان کمتر دیده شده و در پستو است، برای طبقه ی متوسط همیشه نزدیک به خط قرمزها آمال است، همین.

پی نوشت: واضح است که محتوای این یادداشت صرفا توصیف یک فضا است و هیچ گرایشی ندارد نه در رد و نه در تایید هیچ کدام از کاندیدا.

سعید کریمیان یا (پاورقی هفته)

از خصلت های جمعی ما، میل به داستان سازی است. یعنی ما این قابلیت را داریم که برای هر پدیده ای پشت پرده بسازیم! مدیر یک شبکه فارسی در ترکیه ترور می شود و پشت بندِ آن انواع و اقسام فرضیه ها از گوشه و کنار شهر صادر می شود. گاه شدت و حدت این داستان سازی ها به قدری می شود که اصلا یادمان می رود که در مورد چه کسی و چه جایگاهی صحبت می کنیم؟

شاید خود سعید کریمیان هم با آن سابقه ی بحث برانگیز فکرش را هم نمی کرد که پس از مرگ تراژیک اش، این گونه نقل محافل شود و تا این حد آن شانی که آرزویش را در زندگی داشت در مردگی به دست آورد. اصلا مگر سعید کریمیان چه حرکت رسانه ای خاصی انجام داده (به غیر از تیزرهای سینمایی که انصافا در جذب مخاطب تاثیر مثبتی داشت) که مرگش این همه بحث برانگیز می شود؟ والا که او جایگاه قابل ذکری نداشت. چرا فکر می کنیم برای حذف یک آدم معمولی مثل او نیاز به توطئه و دسیسه است و اصلا چرا این پدیده را آنقدر جدی می گیریم؟

یک هفته و چند چهره؛ معدنِ درد و  جهانگیرِ اصلاحات 

دستپخت او و همفکرانش مگر نه اینکه به گونه ای نماد سازی برای ابتذال بوده! اصلا در تمام این سال ها لا به لای جوک ها و لطیفه های مردمی مگر «جم» و مجموعه هایش دستمایه طنز و شوخی نشده بود؟ آن هم از فرط ابتذال! هرجا و هر وقت منتقدان خواستند شان و مقام یک اثر هنری را پایین بیاورند، دائما از سریال های مجموعه تحت مدیریت سعید کریمیان مثال زدند. کل این مجموعه نمادی شد برای هر چیز سطحی در دور و اطرافمان، تا یک زندگی نا به سامان دیدیم با یکی از کاراکترهای «جم» قیاسش کردیم. همه ی کنایه های این سال هایمان در مباحثی مثل خیانت و …به «جم» می رسد، آن وقت چرا باید چنین مجموعه دست و پا چلفت و سطح پایینی را مافیایی تفسیر و تحلیل کنیم؟

 قدرت «جم» نه در یکی مثل سعید کریمیان، بلکه در در ذهن های ماست. سعید کریمیان رفت و مهم نبود و مهم نیست، مهم تر این است که ما با تفسیرهایی چنین دم دستی بستری مهیا برای ظهور بعدی هایی چون او فراهم می کنیم و این سریال ادامه خواهد داشت. حالا با «لطیفه» و «حریم سلطان» یا با فارسی وان ….نه لعن و نفرین کریمیان گره ای از کار ما باز می کند! که این آسان ترین راه است و نه ستایش او اصلا عاقلانه و منطقی است. او به احتمال قوی درگیر یک مساله و تسویه حساب شخصی شده و دنیایش به اندازه ی یک آدم معمولی کوچک بوده است. از مرگ او افسانه نسازید، در افسانه ها بزرگ مردان و شیر زنان قدم می زنند، نه معمولی ها!

لیدرهای پرسپولیس یا (بی مخ های هفته)

هفته گذشته اتفاقات عجیبی در باشگاه پرسپولیس افتاد. بازیکنان این تیم اعتصاب کردند و در بازی با ذوب آهن هو شدند و تماشاچیان اندک حاضر در استادیوم اسکناس نشان دادند. اما نبض این ماجرا در دستان و حنجره ی لیدرها می زند. لیدرها را شاید از نزدیک ندیده باشید، اما اگر سعادتش نصیبتان بشود و بروید استادیوم آزادی یا محل تمرین استقلال و پرسپولیس، خواهید دید که با چه اعجوبه هایی طرفیم! هر کدامشان سلطانی هستند و تاج و تختی دارند. سوار ماشین بازیکن ها می شوند، با مدیرعامل جلسه خصوصی می گذارند و حتی فراتر از این ها در رفت و آمد بازیکن به باشگاه ها نقش آفرینی می کنند.

 لیدرها البته این روزها وای فای دارند و گوشی هوشمند و اینستاگرامشان هم نبض تپنده اخبار داغ تیم های رنگی پایتخت است. نمی دانید چه کسانی و چگونه با چه ابزارهای زبانی توده های روی سکوها را تحریک و تهییج می کنند! این قصه از خواست همان ها نشات می گیرد که حالا کارمند مدیرعامل ها می شوند و مدیران سیاسی می دانند که برای این که کار پیش برود، باید روی سکوها قدرت داشته باشند، پس به وقتش شارژ می کنند و از استادیوم و جایگاه تماشاچیان خواست مدیریت را به کل جامعه هواداری القا می کنند.

یک هفته و چند چهره؛ معدنِ درد و  جهانگیرِ اصلاحات 

با این حساب تعجب نکنید که یک تیم در اوج  هو شود و فحش بخورد! این میان بازیکنان هم نزدیکترین و دم دستی ترین راه را انتخاب می کنند؛ ائتلاف می کنند که هم حق و حقوقشان از دست نرود و هم قافیه را نبازند، اما زهی خیال باطل که مدیران و لیدرهای تنومند فکر اینجای کار را هم کرده اند.

 واژه های مطلق و مبهمی چون: تعصب و غیرت را در میان جمعیت تخس می کنند و از این جا به بعد بازی برای بازیکنان مغلوبه می شود. هوادار مقابل بازیکن قرار گرفته و چه کسی جرات می کند که از هوادار انتقاد کند؟ خواست یک اقلیت را جای خواست یک اکثریت جا می زنند و بازیکن بی غیرت باید جوابگو باشد! در مباحث اجتماعی نام این فرایند را مهندسی افکار عمومی می گذارند. مدیران ایرانی تا این حد در فریب افکار عمومی متبحر شده اند و حتی از جوانان تنومند کف خیابان هم استفاده می کنند.

مسافران گرجستان یا (هتک حرمت هفته)

شبی که در ترکیه کودتا شد، در ایران خیلی ها دل نگران اوضاع ترکیه شدند، نه این که نگران روند دموکراسی در خاورمیانه باشند و یا از زیاده خواهی های اردوغان و تاثیر آن در خاورمیانه نگران شده باشند، نه! این خیلی ها بیشتر نگران از دست رفتن پاتوق ها و گعده های تفریح در استانبول و آنتالیا شدند. به عبارتی ترکیه، حیاط خلوتی بود که دیگر خیلی خلوت نیست.

ترکیه دیگر امنیت کافی نداشت و به درد ریلکس کردن نمی خورد. نیاز به آرامش و تفریح اما سر جایش مانده بود و بالاخره باید جایی و روزی ارضا می شد، کاسبان سفر به فکر افتادند و گرجستان از قوطی آن ها درآمد. اروپایی تر از ترکیه و ناشناخته تر!

یک هفته و چند چهره؛ معدنِ درد و  جهانگیرِ اصلاحات 

گرجستان از کودتا به بعد جای ترکیه را گرفت هم طبیعت دلچسبی دارد و هم آن چیزهایی که در ترکیه یافت می شود، در تفلیس و باتومی  پیدا می شد؛ ساحل و هتل و … پیش بینی این اتفاق و جایگزینی جایی مثل گرجستان، خیلی دشوار نبود، اما پیش بینی نشد و تعامل لازم با گرجی ها انجام نشد که حالا اتفاقاتی می افتد که زیبنده نیست.

با این که چرا برخی به آن جا می روند و چه فرایندی منجر به چنین اتفاقی می شود، کاری نداریم. چیزی که از این بی تدبیری دیپلماتیک می ماند لاغر شدن مفهوم انتزاعی «ایرانی» است. مسافرانی که از ایران خارج می شوند و با نام ایرانی شناخته می شوند در نسبت با دیگرانی قرار می گیرند که «ایرانی» نیستند و ذهن ناخواسته در موقعیت قیاس قرار می گیرد.

«ایرانی ها» پس از بازگشت به وطن با احساساتی منفی از موجودیت انتزاعی خودشان به عنوان یک «شهروند ایرانی» مواجه اند؛ نوعی حس تحقیر و نارضایتی که اعتماد به نفس را کاهش می دهد و این سرخوردگی را دهان به دهان منتقل می کند.


منبع: برترینها

ترخیص ۲۰ معدنچی مصدوم حادثه انفجار معدن/ ۴۹ کارگر تحت درمان هستند

سرپرست مرکز مدیریت حوادث و فوریت‌های پزشکی گلستان گفت: ۲۰ معدنچی مصدوم حادثه آزادشهر از بیمارستان ترخیص شدند.

به گزارش میزان، علیرضا کمال غریبی گفت: مصدومان حادثه انفجار معدن در آزادشهر در بیمارستان‌های شهرستان گنبدکاووس و آزادشهر تحت درمان هستند.

وی افزود: تاکنون ۲۰ مصدوم حادثه دیده معدن آزادشهر از بیمارستان مرخص شدند.

سرپرست مرکز مدیریت حوادث و فوریت‌های پزشکی گلستان با اشاره به بستری بودن تعدادی از کارگران در بیمارستان تصریح کرد: اکنون ۴۹ مصدوم دیگر این حادثه در بیمارستان‌های شهرستان گنبدکاووس و آزادشهر تحت درمان هستند.
 


منبع: الف

شناسایی پیکر همه جانباختگان حادثه انفجار معدن

رئیس پزشکی قانونی کشور گفت: تاکنون تمام اجسادی که به پزشکی قانونی تحویل داده شده شناسایی شده است.

به گزارش فارس، احمد شجاعی با اعلام این مطلب افزود: پیکر همه جانباختگان حادثه انفجار معدن ذغال سنگ در ازاد شهر که به پزشکی قانونی استان گلستان تحویل داده شده بود شناسایی شد.
 
وی افزود: در صورتی که اجساد جدیدی به پزشکی قانونی ارجاع داده شود اقدامات لازم را انجام داده و در صورت نیاز آزمایش DNA صورت می‌گیرد.
 
تا ساعت ۹:۳۰ صبح امروز براساس شواهد موجود پیکر ۲۲ نفر از کارگران گرفتار در معدن از دل اوار بیرون کشیده شده است.
 


منبع: الف

بررسی علت مسمومیت جمعی از دانشجویان در شیراز

وزیر علوم با اشاره به مسمومیت دانشجویان دانشکده فنی مهندسی شهید باهنر شیراز با تاکید بر اینکه حال بسیاری از دانشجویان بهبود یافته گفت: علت مسمومیت این دانشجویان در دست بررسی است.

به گزارش ایسنا، وزیر علوم در جمع خبرنگاران در خصوص آخرین وضعیت دانشجویان دانشکده فنی مهندسی شهید باهنر شیراز گفت: تا شب گذشته این موضوع را پیگیری کردیم الحمدالله حال بسیاری از دانشجویان بهبود یافته است.

وی در ادامه با تاکید بر اینکه علت دقیق اتفاق دانشگاه شیراز در دست بررسی است اظهار کرد: علت این اتفاق عفونی، گوارشی و یا مسمومیت غذایی است که دستور بررسی دقیق آن را صادر کردیم.

روز گذشته جمعی از دانشجویان دانشکده فنی مهندسی شهید باهنر شیراز بر اثر مصرف غذای سلف سرویس دانشگاه مسموم شدند.

بنا بر اظهارات یکی از دانشجویان دانشکده باهنر دانشگاه شیراز تعداد زیادی از دانشجویان این دانشکده بر اثر مصرف غذای سلف دچار علایم مسمومیت شدند.

دانشجوی یاد شده گفت: از زمان بروز این رویداد عوامل اورژانس با استفاده از چند دستگاه آمبولانس و یک اتوبوس آمبولانس در محل مستقر شدند.
 


منبع: الف

خرید و فروش انسان

پرده اول، زن معتاد است و آماده وضع حمل. خریدار کودک از پیش مشخص است. او می خرد تا کودک را منبع درآمد کند و چند برابر مبلغی که می پردازد به دست آورد.



 




پرده اول، زن معتاد است و آماده وضع حمل. خریدار کودک از پیش مشخص است. او می خرد تا کودک را منبع درآمد کند و چند برابر مبلغی که می پردازد به دست آورد. از همان شیرخوارگی، بیش از آن که می خورد، درآمد دارد؛ اجاره داده می شود به باند متکدیان تا بعد خودش یک متکدی شود. وضع حمل در خانه انجام می شود. بردن زن به بیمارستان به معنای سپردن کودک به بهزیستی است که زن را از ۲ و نیم میلیون تومان محروم می کند.


کودک فروشی امروزه چنان رواج یافته است که دیگر کسی از شنیدن آن تعجب نمی کند. اکنون این پدیده نه فقط خانواده ها و زنانی را در بر گرفته که به دلایل گوناگون از جمله فقر و اعتیاد، و ناتوانی در نگهداری از فرزند خود، برای کسب مقداری پول اقدام به فروش فرزند می کنند، بلکه وارد فازی دیگر نیز شده است که زنانی به سفارش خانواده ای و یا حتی باندی و با تعیین مبلغی مشخص، فرزندآوری می کنند. این که آن ها خود و به حسب نیاز شخصی و خانوادگی، و یا فشار شوهر، و یا به صورتی ناخواسته دارای فرزند شده اند، صورت دوم قضیه است.


آن چه واجد اهمیت است، شکل گیری فرایند تولید بچه برای فروش، و یا فرایند فروش بچه است؛ بچه ای که بیش تر از سوی افراد و باندهایی خریداری می شود تا بتواند خیلی زود در فرایند تولید پول از طریق گدایی، کار خیابانی، مواد فروشی، تن فروشی و حتی دیگر جرایم به کار آید، می خواهد ۱۵۰ هزار تومان بابتش پرداخت شود یا چند میلیون تومان. این را بگذاریم در کنار کودکان اجاره ای که بارها درباره آن شنیده ایم و خوانده ایم؛ کودکانی که به باندهای تکدی گری اجاره داده می شود تا سهمی در گذران زندگی صاحب خود داشته باشند.

 


 

 



از کودکان شیرخواره تا کودکانی نوپا و نیز در سن مدرسه، که زیر نظر رییس باند و یا پدر و مادر در قسمتی از شهر به تنهایی و یا با همسالان و یا بزرگ تر از خود پرسه می زنند تا دل رحمی را به سوی خود جلب کنند. و نیز بگذاریم در کنار کودکان کار خیابان که مجبورند برای تامین زندگی خانواده، از کودکی خود بزنند، و شادی ها و تفریح های کودکانه را با تحمل گرما و سرمای تابستان و زمستان و فروش دستمال کاغذی و فال حافظ و… طاق بزنند، که اگر در پایان شب سهم خود را به خانواده نبرند، مستوجب تنبیه خواهندبود.

 

و آن را نیز بگذاریم در کنار برهم خوردن سازمان اجتماعی ما از طریق سیل وسیع مهاجران به شهرها که روزگاری آن را میمون می شمردیم، و کنده شدن شان از بستر حیات اجتماعی و فرهنگی شان و تضعیف پیوندها و سرمایه ها و حمایت های اجتماعی و رهاشدگی شان در شهری که بیش ترین سرمایه های ملی را توسط افرادی اندک می بلعد و غارت می کند و سهم تکدی گری، ترک تحصیل، زندگی در محیطی آلوده و… را برای آن کودک تعریف کرده است.


این غارت است که او را بیش از پیش به حاشیه ای می راند تا تنها شاید ترحمی از سوی فردی و یا کوروسی حمایتی از سوی سازمانی مردم نهاد دستش را بگیرد تا در هجوم سیل گونه نادیده گرفتن شأن و جایگاه آدمی و ماشین توزیع نابرابر ثروت ملی نابود نشود.


پرده دوم، زن در میان جمعیت با لوندی قدم می زند. آرایشش کمی غلیظ است. شلوار جین تنگ پوشیده و کفشی قرمز به پا دارد. مردی میان سال خودش را به او می رساند. چیزی می گوید. گوشه ای می ایستند و با یکدیگر بر سر قیمت صحبت می کنند. با ۱۰۰ هزار تومان به توافق می رسند. مرد، زن را به سوی اتومبیلش هدایت می کند و هر دو از محل دور می شوند.


تن فروشی دیده نوینی نیست، می توان با رجوع به کتب تاریخی و اسناد مربوطه سابقه بلندی برای آن یافت. امروزه نیز چنان نیست که کسی از آن نشنیده باشد، و وفور آن به حدی است که با گشتی در برخی خیابان های اصلی و فرعی شهر، به راحتی می توان آن را مشاهده کرد. نه فقط افرادی را که به این قصد ایستاده اند، اکنون دیگر می توان فرایند معامله را نیز شاهد بود.


بگذریم از بخش سازمان یافته ای که دیگر گوشه خیابان نمی ایستد و در خانه های امن شان فعال هستند و یا آن هایی که افراد خاصی را تحت پوشش دارند و همان را برای گذران زندگی شان کافی می دانند. برای همین نیاز هم به ارائه آمار نداریم، تا بخواهیم بر سر آن نزاع کنیم که در هر یک از شهرهای ایران چه تعداد هستند، هر چند دانستن آن برای تحلیل دقیق تر و سیاست گذاری و برنامه ریزی اهمیت بسیاری دارد.

 


 

 



این نیز در این بحث اهمیتی ندارد که تن فروشان چه مبلغی دریافت می کنند. اما خیلی مهم است بدانیم از تامین هزینه سیر  کردن شکمی و تامین اندکی مواد (مخدر) تا چند صد هزار تومان برای پاسخ به نیاز تراشیده شده از سوی صنعت مصرف را در بر می گیرد.


در این جا به این نیز نمی پردازم که باید از ساخت مردانه قدرتی گفت که با واژه «تن فروشی» آن را به نوعی عرضه از سوی زنان قلمداد می کند و نقش خود را در پس پشت این واژه مخفی نگاه می دارد که اگر تقاضا از سوی مردان نبود، و فراتر از آن اگر عمق بی عدالتی و نابرابری از توزیع منابع ساختار متراکم قدرت، از ناتوانی برای سیر کردن شکم در یک شبانه روز تا درآمد چند ده میلیونی در یک روز نبود، این پدیده چنین سریع رشد نمی یافت.


پرده سوم، بعد از ورشکست شدن هیچ راهی برایش نمانده است. کلیه اش را به قیمت ۳۰ میلیون تومان فروخت تا به زندان نیافتد. همان جا به ذهن خطور کرد که می تواند از این راه کسب درآمد کند. شماره اهداکنندگان را از اطراف بیمارستان ها جمع می کرد و مشتریان را نیز از روی همان دیوارها و یا مراجعه به بیمارستان. حالا شده است دلال خرید و فروش عضو. آن قدر دارد که عضو را همان ابتدا می خرد و بعد می فروشد. روی کلیه ۱۰ میلیون، روی قلب ۷۰ میلیون و روی رحم اجاره ای ۲۰ میلیون سود می کند. می گوید حداقل ماهی ۲۰۰ میلیون درآمد دارد.


کافی است به اطراف بیمارستان های پیوندی مراجعه کنیم. تا سیل برچسب ها و اطلاعیه ها و خط نوشته های فروش کلیه و پلاکت و مغز استخوان و… را مشاهده کنیم.


خرید و فروش عضو دیگر یک ارتباط بین بیمار و فروشنده نیست، بازاری است که دلالان آن را هدایت می کنند و هر عضو به ۲ برابر قیمتی که از فروشنده می خرند، به نیازمندان می فروشند.

 

روی سخیف این ماجرا اما، ما را به سمت باندهای سازمان یافته ای سوق می دهد که با ربودن افراد به ویژه کودکان و بیهوش کردن و خارج کردن اندام قابل فروش شان در یک تجارت جهانی عضو بدن فعالیت می کنند؛ قاچاقی که به جهت مخفی کاری بسیار زیاد در آن احتمالا از حجم بازار آن اطلاعی در دست نیست. اما قابل انکار نیست که بخش قابل توجه این بازار در پاسخ به نیاز پیوند عضو ثروتمندانی است که چشم به اندام انسان جهان سومی دارد که پیش از آن و در عوض پول او- که از ساخت ناعادلانه و شکاف عظیم اجتماعی و نابودی حق او به دست آمده- کشته شده است.

 


 

 



پرده چهارم، دختر جوان لباس های زیبای بوتیک را ورانداز می کند. چهره اش نشان می دهد که خواهان لباس است ولی توان خرید آن را ندارد. مغازه دار سر صحبت را باز می کند و وقتی اعتمادش را جلب کرد به او پیشنهاد می دهد که می تواند در دبی شغل خوبی پیدا کند و هرچه می خواهد همان جا به قیمتی ارزان تر بخرد. دختر می رود ولی وسوسه رفتن وجودش را می گیرد. چند روز بعد می آید و بعد از گفت و گو قرار می شود ۱۰ میلیون تومان به خانواده اش پرداخت شود تا رضایت دهند او برای مدتی برای کار به دبی برود. همه کارها را صاحب بوتیک فروشی می کند. او به دبی می رود و به کلوپی سپرده می شود که باید تن فروشی کند. راهی جز ماندن و تن دادن به این داد و ستد سخیف ندارد.


قاچاق انسان یکی از پررونق ترین معاملات قاچاق به شمار می رود که در رتبه اول آن زنان و دختران و در رتبه دوم کودکان را در بر می گیرد. هدف از سپردن خود به قاچاق چیان برای عبور غیرقانونی از کشور، بسیار متنوع است؛ از یافتن شغل، فرار از مشکلات موجود در زندگی شخصی، و… . بخشی از این قاچاق مخفیانه است که افراد قاچاق شده در اختیار باندهایی قرار می گیرند که برای کار اجباری، فحشا، پورنوگرافی و حتی قطع اعضا تلاش می کنند. اما تمام قاچاق انسان به صورت مخفیانه اتفاق نمی افتد. بخشی از این قاچاق با طی تمام مسیرهای قانونی و صدور ویزا و عبور از مبادی رسمی کشور انجام می شود.


دیگر قاچاق چیان انسان خلاءهای قانونی را آموخته اند و مقاصد گوناگون را در حاشیه خلیج فارس، و تا حدود اروپا و کشورهای شرقی را پوشش می دهند تا نیاز کسانی را پاسخ گویند که بیش ترین سهم را در غارت هستی آنان داشته اند.

 

اشاره به این چهار نوع خرید و فروش انسان، نه برای نشان دادن چهره ای ترسناک از فضای موجود کشور، بلکه بیان واقعیتی است که به عنوان محصول و خواسته بخش منحط دنیای سرمایه داری، دامان ما را نیز فراگرفته است؛ تجارتی که ما جزء کوچکی از آن محسوب می شویم و گویا قوانین سخت گیرانه و مراقبت های امنیتی برای شناسایی و محدود کردن آن به طور کامل موفق نبوده است و هر از گاهی خبری مبنی بر کشف باندی، محموله قاچاقی و افرادی موثر در این زمینه اطلاع رسانی می شود.

 


 

 



اگر نخواهیم خودمان را اسیر آمار و تعداد رویدادهای هر یک از این پدیده ها کنیم و گامی فراتر نهیم و آن را به عنوان محصول یک سیستم و نظام کلان و بزرگی بدانیم که آدم را از جایگاه شرافت انسانی به زیر کشانده و چون کالا و شیء به آن می نگرد، آن گاه برایمان تفاوتی نخواهد کرد که آن زن تن فروش برای تامین مواد شوهرش و به زور او اقدام کرده، و یا برای تامین مواد خودش و یا شکم فرزندانش و یا برای انباشت پس اندازش و خرید اتومبیلی گران قیمت.

 

و برایمان تفاوت نخواهدکرد که آن کودک شیرخوار به اجاره رفته تا چند هزار تومان به کف دست پدر گذاشته شود و یا در گوشه خیابان جلوی ترازو نشسته و درصدد تامین مخارج درس خواندن خود است. و برایمان تفاوتی نخواهدکرد که یکی از روی ناچاری و فقر و پرداخت بدهی و یا گذران زندگی، کلیه اش را می فروشد یا باندهایی او را در بازاری می چرخانند که به تجارتی جهانی در این زمینه دست می زنند.

 

از این رو، با نگاهی کلان به موضوع، عمق این فاجعه را چنین می بینیم که تمام این پدیده ها را می توان بر روی یک پیوستار قرار داد، پیوستاری برآمده از نظام سلطه و غارت منابع توسط قشری کوچک از جامعه عظیم انسان، آن گونه که نیمی از منابع ثروت دنیا در اختیار ۱ درصد از جمعیت قرار گرفته و پیش بینی می شود، در دهه آینده به ۷۰ درصد برسد.


در ایران نیز هر چند اطلاعاتی در این باره انتشار نیافته است، ولی برخی از اطلاعات آماری حکایت از شکاف زیاد بین اقشار مختلف اجتماعی است و تغییرات در این زمینه چندان قابل توجه نبوده است. مانند ضریب جینی که در سال ۹۴ توسط مرکز آمار ایران حدود ۰٫۳۹ محاسبه شده و حکایت از مقداری افزایش در نابرابری نسبت به سال های قبل دارد. علاوه بر این که در ایران دولت و نهادهای دولتی، خود به عنوان بزرگترین صاحب سرمایه در همین سیستمی عمل می کنند، که نابرابری اجتماعی- اقتصادی را تشدید می کنند.


در تحلیل این دست مایه شدن جسم و جان و شان آدمی به عنوان کالایی در بازار ناعادلانه و غارت گر سرمایه از سطوح و زوایای گوناگونی می توان به آن نگریست. می توانیم خیال خود را آسوده کنیم و به ترتیب خانوادگی، عدم سلامت والدین، وضعیت ضعیف اقتصادی و مالی خانواده، سطح سواد و تحصیلات، تعرض جسمی و جنسی در دوران کودکی، بزرگ شدن در محله های نامناسب و امثال آن در مورد کسانی اشاره کرد که در این بازار دست به دست می شوند.

 


 

 


 

و یا بگوییم این افراد یا نتوانسته اند به خوبی جامعه پذیر شوند و اهداف مورد قبول جامعه را درونی کنند و یا وسایل و راه های نیل به این اهداف را در دسترس نداشته اند و از این جهت از وسایل و راه های پذیرفته نشده برای رسیدن به آن اهداف استفاده کرده اند و یا اهداف متفاوت و متعارض با جامعه را پذیرفته اند.


این ها روی کوچکی از سکه را نشان می دهند و لایه ای باریک از واقعیت را ظاهر می کنند. اما آن چه اهمیت دارد و ورای این تبیین ها رخ می نماید، این پرسش است که چه شده است که بخشی از جامعه فاقد تربیت خانوادگی مناسب است، و یا از وضعیت اقتصادی خوبی برخوردار نیست، و بدون تحصیلات و یا با تحصیلات پایین مانده است، و یا وسایل و راه های دست یابی به اهداف را در اختیار ندارد.


در پاسخ به این پرسش است که باید نگاهمان را به ساخت کلان جامعه معطوف کنیم و زاویه نگاهمان را از عوامل خرد و میانی فراتر بریم و همه آن ها را مصحول روابط اقتصادی ناسالمی ببینیم که بر ساختارهای اجتماعی و فرهنگی ما سایه افکنده و به آن سمت و سو می دهند.


جای گیر شدن اقتصاد رانتی با تمایل به سمت بازارهای مالی، املاک و تجارت، تغییر جهت خصوصی سازی با هدف ورود سرمایه های مردم در امر تولید- که می توانست آن ها را سهیم در درآمد شرکت ها و کارخانه ها کند- به سمت خصولتی کردن و افزایش توان مالی و قدرت گروه های خاص، حجم وسیع فساد مالی و سیستماتیک شدن فساد در ساز و کارهای عملکرد مالی و تجاری، اصالت پول و هرگونه تلاش مشروع و نامشروع برای انباشت روزافزون سرمایه و تصاحب منابع ملی تولید ثروت را به عنوان استراتژی اصلی و بزرگ ناگفته این فضای اقتصادی تعریف کرده است؛ فضایی که خواسته و ناخواسته بهره کشی از انسان را در هر گونه و قالبی، و نادیده گرفتن حق زندگی متناسب با شأن انسانی را برای اکثریت جامعه و چشم بستن بر کرامت انسان را برای خود مشروع می شمارد.

 

تا جایی که حتی در فرایند تولید نیز با اصالت یافتن سود و بهره کشی و دور شدن از فضای پارادایمی سنت کهن ایرانی که در آن  تولید در فهم همدلانه با طبیعت، شکل  و رونق می گرفت، نه فقط کرامت انسان بلکه جایگاه طبیعت نیز به چنگال بی رحم مناسبات نابرابر توزیع ثروت گرفتار آمد و به سمت بهره کشی افسارگسیخته از طبیعت میل پیدا کرد و بدون توجه به توان و ظرفیت زمین و طبیعت و بدون توجه به نقش سموم بر طبیعت و سلامت آدمی، منابع آبی و خاکی سرزمینی ایران را به شدت رو به تخریب و اضمحلال نهاد و سیر صعودی بیماری ها را به شدت افزایش داد.

 

 

 
 


به عبارتی دیگر، آن جایی که انسان کالا می شود، و چون شیء دست به دست و به فروش می رسد، و برای سبک کردن درد قدرت مند و توان مندی  جانش ستانده می شود، و یا برای سیر کردن شکمی مورد تجاوز قرار می گیرد، و نیز برای ادامه حیات خانواده از کودکی خود می زند، میل همه جانبه به سلطه بر طبیعت و بهره کشی مخرب از آن برای پاسخ به نیاز همان ساختاری که انسان را به چنین دریوزگی کشانده است، فزونی می یابد و انسان و طبیعت توامان غارت می شوند و رو به اضمحلال و فروپاشی می گذارند.


ما بیش از آن که انگشت اتهام مان به سوی کودک فروشی، تن فروشی، اندام فروشی و انسان فروشی باشد که در این صورت فقط لایه رویی و  محصول نهایی را می بینیم- بدون فراموش کردن عوامل خرد و میانی موثر در این زمینه- باید این انگشت را به سوی ساختارهای ناعادلانه اجتماعی و اقتصادی بگیریم، که چنان تثبیت شده است که خود و نابرابری و فقر و محرومیت را به شیوه های گوناگون توجیه و تفسیر می کند و مشروعیت می بخشد.


منبع: ماهنامه ایران فردا


منبع: الف

راز توسعه نیافتگی ما، «داستان نان ایرانی»

راز توسعه نیافتگی ما را می توان در داستان «نان ایرانی» دید، بنابراین نان ایرانی یعنی «توسعه ایرانی»؛ اگر سرنوشت نان در این دیار متحول شد، سرنوشت توسعه هم متحول خواهدشد.


این پرسش دیرین دست کم در دو دهه اخیر در برابر ما به طور جدی خودنمایی کرده است که چرا ما ایرانیان با وجود این همه تلاش و مصرف این همه منابع ملی مان شامل نفت و گاز و آب و جنگل ها و معادن و زمین های کشاورزی، هنوز در فاز صفر توسعه درجا می زنیم؟ پاسخ های زیادی به این پرسش داده شده است و من هم در گذشته به هر مناسبت، پاسخ هایی از منظر نفت، اقتصاد سیاسی، استبداد تاریخی، سرمایه اجتماعی، آموزش کودکی و نظایر این ها به این مسئله داده ام. اکنون که قرار شد برای موضوع «نان» چیزی بنویسم، به نظرم رسید که از فرصت نان نیز استفاده کنم تا نکته ای تازه درباره «مسئله توسعه نیافتگی ایران» بگویم.


به گمان من سرنوشت «نان» در ایران آیینه تمام نمای فرهنگ پرتضاد ایرانیان و ناهمگونی آن با ساز و کارهای توسعه است. به دیگر سخن، راز توسعه نیافتگی ما را می توان در داستان «نان ایرانی» دید و بنابراین «نان ایرانی» یعنی «توسعه ایرانی».

 


 

 


 

اگر سرنوشت نان در این دیار متحول شد، سرنوشت توسعه هم متحول خواهدشد. نه این که بگویم کلید توسعه نان است، بلکه معتقدم شاخص این که ما «استعداد توسعه» پیدا کرده ایم یا هنوز نه را در این می توان دید که آیا ما توانایی تحول در «فرهنگ نان» را داریم یا نه. هرگاه دیدیم که برخورد ما با نان تغییر یافت می تواند به این معنی باشد که تصمیم گرفته ایم تغییر کنیم و بنابراین توانایی توسعه را هم خواهیم داشت.


نان در میان ما ایرانیان به بزرگی می ماند که در بیرون خانه خیلی به آن افتخار می کنیم و احترام می گذاریم ولی درون خانه، بی حرمتش می کنیم و جایگاهی و شانی برایش قائل نیستیم. پدربزرگی را در نظر بگیرید که نشان خانواده و اعتبار اجتماعی خاندان است، اما اکنون در خانه در بستر بیماری زمینگیر شده است؛ زیر پایش را عوض می کنیم و حرمتش نگه نمی داریم و کودکش می انگاریم و گاه با پرخاش و گاه با بی اعتنایی با او برخورد می کنیم.

 

حالا اگر کسی در کوچه نسبت به نام همین پدربزرگ، کوچک ترین بی احترامی را روا دارد، سخت موضع می گیریم و پاسخ می دهیم یا حتی درگیر می شویم. در یک کلام، برای ما خود پدربزرگمان مهم نیست، بلکه نام او مهم است.


ما ملتی هستیم مردمدار، آّبرودار، ریاکار، اهل رودربایستی، اهل تعارف، اهل نفاق و اهل مداحی که صورت را به سیلی سرخ می کنیم، مبادا کسی بفهمد نان شب نداشته ایم. ما ملتی هستیم که حتی وقتی پول خریدن نان نداریم، نان را به نرخ روز می خوریم. نان چنان برای ما محترم است که آن را با چاقو نمی بریم، اما نان همگنان خویش را می بریم. البته گاهی هم این آبروداری مفرط خوب است. به همین علت است که علی رغم حجم عظیم فقیران در کشور ما، خیلی گدا نداریم. بالاخره این آبروداری یک جایی هم کارکرد مثبت دارد، اما در بیشتر جاها این آبروداری مفرط، تضادهای رفتاری پرهزینه ای را به جامعه ما تحمیل می کند.


حال داستان «نان و توسعه» را با هم مرور می کنیم:


خلاصه داستان این است که ما بیشتر اوقات گمان می کنیم نان خیلی مهم است. بنابراین در یک تعصب کور و خام گندم می شود اولین گزینه در الگوی کشت کشاورزی مان، یعنی حتی وقتی در کویر زندگی می کنیم و حتی وقتی مجبوریم آب را از عمق دویست متری زمین پمپاژ کنیم، گندم می کاریم ولی حاضر نیستیم به جای گندم، سیب زمینی بکاریم که یک پنجم گندم به آب نیاز دارد و پختش ساده تر است و در هر مترمربع خاک هم پنج برابر گندم بازدهی دارد.


پس این نان آن قدر برای ما مقدس است که اشکالی ندارد آب هایمان را برایش هدر بدهیم؛ پس مقامات و سیاست مداران مان که باید راهبران ما در مسیر درست و عقلانی باشند نیز به تقلید از ما گندم را محصول استراتژیک اعلام می کنند و بعد از انقلاب کمر همت می بندیم که خود را در تولید گندم خودکفا کنیم؛ بعد هی قیمت گندم را بالا می بریم تا کشاورزان بیشتر بکارند و بعد هی مجوز آبیاری بارانی می دهیم تا باز بتوانند سطح بیشتری از زمین های مان را زیر کشت این «محصول استراتژیک» ببرند و آب را از عمق زمین بکشند تا به خودمان و به ملتمان و به مقاماتمان گزارش بدهیم که ما در گندم خودکفا شدیم و به میمنت این پیروزی بزرگ به گندم کاران نمونه مان خوشه طلایی هدیه بدهیم.

 


 

 


 

و البته هی به خودمان بگوییم که گندم محصول استراتژیک است و اجازه ندهیم که در سیاست های مان بازنگری کنیم و بعد هی به دشمنانمان پرخاش کنیم تا بیایند و با ما بجنگند. و البته وقتی آن ها به جنگ ما آمدند، ما هی بیشتر پرخاش کنیم تا بلکه صادرات گندمشان به ما را ممنوع کنند و ما به خودکفایی گندممان افتخار کنیم، اما آن ها این کار را نکردند و ما مانده ایم چه راهکاری در پیش بگیریم که بالاخره بتوانیم تداوم سیاست خودکفایی گندممان را توجیه و تضمین کنیم و همچنان به نابودی بیشتر منابع آبی خود کمر همت ببندیم. چون برای ما نان مهم است، آب که چرک کف دست است، می آید و می رود. آنچه مهم است، نان است و گندم است که نشان اقتدار ملی و هویت ملی ماست.


هرچه هم همسایه های شمالی مان به ما بگویند که بابا ما زمین فراوان و آب فراوان داریم، اما نیروی کار کافی نداریم و خوب است شما بیایید زمین های ما را به صورت شراکتی یا به صورت اجاره ای بکارید، وقعی نمی گذاریم، چون معتقدیم حلال و پاک بودن نانی که می خوریم مهم است و اگر نان غیرحلال بخوریم، اخلاقمان بد می شود و بی غیرتی و بی لیاقتی در جامعه ما رواج می یابد.

 

بنابراین ترجیح می دهیم از همین ته مانده آب های زیرزمینی مان- که اگر به همین شکل کنونی مصرف کنیم، ده سال دیگر تمام می شود- استفاده کنیم و گندم بکاریم و گندم بیگانه را نخوریم و نانمان به دوستی با بیگانگان (حتی اگر مسلمان باشند، حتی اگر فارسی حرف بزنند، حتی اگر روزگاری جزئی از ایران بوده باشند و…) گره نخورد.


خوب حالا که این همه غیرت را یک جا جمع کردیم و این همه هزینه دادیم و «گندم ملی» تولید کردیم، با آن چه می کنیم؟ دوباره متوجه می شویم که ما ملت خیلی مهمی هستیم و خیلی ناز داریم و پیش معده مان خیلی رودربایستی داریم و به همین دلیل باید نان برتر بخوریم […] این نان برتر خورشی به رنگ سفید است.

 

زشت است برای ما که نان قهوه ای یا همان نان سبوس دار بخوریم، پس باید «آن سفید» بخوریم و نان سفید باید با آرد سفید پخته شود. پس به همه آسیاب هایمان دستور می دهیم که پوست گندم را بکنند و آن را سفید کنند. یعنی این عصاره طبیعت- که حتی حضرت آدم به بوی آن فریفته شد- را غلفتی پوست می کنیم و به صورت سبوس گندم و به عنوان غذای حیوانی می دهیم به گاوهایمان.  


برای ما مهم نیست که تمام ویتامین ها و مواد مغذی گندم در سبوس آن است و آرد گندم سفید فقط شامل نشاسته است که اندک مواد مغذی باقیمانده در آن را هم در فرایند پخت با حرارت بالا از آن می گیریم، بعد این نشاسته ها در روده به قند تبدیل می شود و این قند بدون ویتامین وارد خون می شود و به جای آن که به انرژی تبدیل شود، به چربی تبدیل می شود و حاصل آن می شود فشار خون و دیابت و گرفتگی عروق و سکته. و به قول دکتر موسی صالحی (متخصص تغذیه) همان بلایی که بر سر نخبه هایمان می آوریم و آنان را به پخمه تبدیل می کنیم، همان بلا را هم بر سر گندم می آوریم و این آقای گندم نخبه را هم به یک موجود پخمه (نشاسته) تبدیل می کنیم.


بعد از این همه زحمتی که برای رسیدن به «نان سفید» می کشیم، می دهیمش دست حضرت نانوا. جناب نانوا که اگر خیلی آدم خوبی باشد و برای تسریع ورآمدن خمیر، جوش شیرین و جوهر قند به آن اضافه نکند و ما را به سرطان دچار نکند، چون خیلی عجله دارد و باید نان بیشتری از تنور بیرون بدهد، نان ها را یا خمیر در می آورد یا آن قدر آتش تنور را بالا می برد که بخش های نازک نان سوخته می شود و البته ما هم که انسان های خیلی ماخوذ به حیا و آبروداری هستیم، احترام شاطر را نگه می داریم و با یک تشکر آبدار نان را از او یا شاگردش تحویل می گیریم.

 

اگر هم یکی از ما جرئت کند و از شاطر بخواهد که لطف کند نان را سوخته یا خمیر بیرون نیاورد، با خطاب حضرت شاطر رو به رو می شود که «آقا اصلا نان نداریم» و ما هم که برای نان خیلی ارزش قائل هستیم، ترجیح می دهیم سکوت کنیم تا نانمان آجر نشود.

 


 

 



حالا وقتی ما داریم این نان دل سوخته یا نان ناپخته را می بریم خانه، ناگهان متوجه می شویم که یک تکه نان خشک در کوچه افتاده است؛ رگ غیرتمان می جنبد و خم می شویم و نان را بر می داریم و فوت می کنیم و می بوسیم و روی رف پنجره ای یا شکاف درختی می گذاریم که خدای نکرده نسبت به این نعمت الهی کفران نکرده باشیم. همین طور که داریم این نان مقدس را به خانه می بریم، همسرمان به همراه زباله ها یک کیسه نان خشک هم دم در خانه گذاشته است تا ما تحویل رفتگر بدهیم.

 

یعنی این نان مقدس فقط تا سر سفره ما مقدس است. آن قدر مقدس که حاضر نیستیم با کارد یا قیچی آن را ببریم و به سر سفره ببریم، پس نان را به تکه های کوچک قابل استفاده برش نمی دهیم و آن را کامل و سالم سر سفره می بریم.


این جاست که ناگهان یک اتفاق مهم می افتد؛ یعنی همین که نان را در سفره نهادیم، ناگهان تقدس نان پایان می پذیرد. از این جا به بعد تمام کوشش ما این است که نشان دهیم نان چیزی جز یک کالای بی ارزش یا حتی زباله بی مصرف نیست. نخست هنگام غذا خوردن یک نان کامل را بر می داریم و تکه تکه می کنیم، ولی تنها بخش کوچکی از آن را می خوریم و در پایان غذا سفره را با حجم زیادی نان های قطعه قطعه شده رها می کنیم. حالا دیگر این تکه نان های داخل سفره چیزی جز زباله برای ما محسوب نمی شود که حتی از جمع کردن آن برای مصارف بعد هم شرم داریم. نان باید تازه باشد، پس ضرورتی ندارد حتی نان های سالمی را که باقی مانده است، جمع آوری کنیم و به صورت بهداشتی و سالم نگه داریم.


ضیافت پایان یافته است؛ هرچه می ماند زباله است. بقیه نان های درسته ای که یک ساعت پیش از نانوایی خریده بودیم هم دیگر تقدس ندارند. پس به راحتی در گوشه ای می گذاریم تا کپک بزند یا خشک شود تا اخلاقا اجازه پیدا کنیم آن را دور بریزیم.


راستی آیا تا به حال دیده اید میزبانی بر سر سفره میهمانی اش به میهمانان خود اصرار کند که نان هم بفرمایید؟ میهمانان گرامی نان مقدس است، میل بفرمایید! همه تعارفات می رود سراغ خورش و کباب و اقلام دیگر و نان مقدس ما می شود یک چیز زائد که از سر مجبوری و برای آن که جنسمان جور باشد، آن را بر سر سفره آورده ایم.۱ همه حواس میزان و میهمان به خورش است و کباب و تا برنج هست کسی نیم نگاهی هم به نان نمی کند. گویی دیگر این آن «آقا نان» نیست که آن همه برایش هزینه کرده ایم و آب هایمان را هدر داده ایم تا بیاید سر سفره هایمان و چنین می شود که سی درصد از نان هایمان به صورت ضایعات در می آید و می شویم دارنده مقام نخست ضایعات نان در جهان.


می بینید این پارادوکس «تقدس بی ارزش» را که در نان ایجاد کرده ایم؟ ما از این پارادوکس ها زیاد داریم. مهم ترینش پارادوکس «غرور و ناتوانی» است که از یک سو ناتوانیم از این که در چاه فاضلاب وسط خیابان هایمان را هم سطح با خیابان کار بگذاریم و این درها معمولا یا پنج سانت بالاتر یا پنج سانت پایین تر از سطح خیابان است و از سوی دیگر می خواهیم تا چند سال دیگر قدرت اول منطقه در اقتصاد و سیاست و علم و امنیت باشیم. و باز در حالی که بهره هوشی ما حتی کمی از متوسط جهان پایین تر است (بهره هوشی متوسط ایرانیان ۸۴) است خود را باهوش ترین ملت دنیا می دانیم و قس علی هذا.


این داستان ضایع سازی نان مقدس را که برایش چقدر هزینه کرده ایم، در داستان برخورد ما با مذهب و مناسک دینی و عزاداری و نخبه پروری و دانشگاه سازی و تاسیس منطقه آزاد و نظایر این ها هم عینا تکرار می کنیم. درواقع الگوی پخمه سازی نان در همه ارکان زیست اجتماعی ما وجود دارد. «تناقض نان» نمادی از «تناقض توسعه» در این دیار است. از یک سو خیلی مقدس است و از یک سو آن را به راحتی به زباله تبدیل می کنیم، از یک سو خیلی برای تولیدش خرج می کنیم و از یک سو حاضر نیستیم آن را بر صدر بنشانیم و قدرش بدانیم، از یک سو آن را بزک می کنیم و از یک سو آن را از محتوا تهی می کنیم.


از یک سو خیابان به خیابان می چرخیم تا یک نانوایی پیدا کنیم و نان بخریم، از آن سو حاضر نیستیم برای این چیزی که این قدر مهم است و مقدس است، پول زیادی بدهیم. یعنی اگر یک نانوایی، نان خوب بدهد ولی صد تومان گران تر بدهد، دادمان در می آید، اما اگر نانوای دیگری هنگام پخت، نان را سوخته یا خمیر درآورد ولی آن را صد تومان ارزان تر بفروشد، برایش صف می کشیم. ما همیشه برای ارزان خری هزینه زیادی داده ایم. فرقی نمی کند این «چیز ارزان» می تواند نان باشد، می تواند هنر باشد، می تواند فرهنگ باشد، می تواند علم باشد و…


ما در حوزه توسعه هم دچار این دوگانگی هستیم. در بخش هایی خیلی برای توسعه خرج می کنیم. حتی تمام ذخایر نفت خود را برای رسیدن به توسعه استخراج می کنیم و می فروشیم و هی کارخانه و شهرک صنعتی و سد و پتروشیمی و کارخانه سیمان می زنیم، اما وقتی نوبت تحولات نهادی و رفتاری می رسد ناگهان قفل می کنیم و متوقف می شویم.

 


 

 



ما فرایندهای توسعه را هم گران تولید می کنیم و ارزان می فروشیم و همین تناقض اندیشگی و تضاد رفتاری ما در حوزه توسعه بوده است که باعث شده همان بلایی که سر گندممان می آوریم، سر نفتمان هم بیاوریم و سر جنگل هایمان و آب هایمان و گازمان و معدنمان هم بیاوریم و البته مهم تر و خسارت بارتر از همه، بر سر نخبگانمان هم بیاوریم.

 

ما چقدر خرج نخبگانمان می کنیم تا آموزش ببینند و سرآمد شوند، بعد کاری می کنیم که یا از کشور بروند یا همین جا بمانند و افسرده و خانه نشین شوند. ما ملت پرتناقضی هستیم و من ریشه آن را در «آبروداری» ایرانیان می دانم که به نوبه خود به رفتارهای دیگری از جنس دروغ و نفاق و فریب و رودربایستی و تعارف و ریا می انجامد. در یک کلام: ما گندم نمایان جو فروشیم. آری توسعه ما متوقف خواهدماند تا وقتی که ما تصمیم بگیریم «نانمان را به نرخ نان بخوریم.»

پی نوشت:


۱٫تنها کسی که تاکنون دیده ام که بر سر سفره به میهمانان اصرار می کرد «نان هم بفرمایید» مادربزرگم بود.


منبع: هفته نامه کرگدن


منبع: الف

توضیحات امین‌زاده درباره منشور حقوق شهروندی

دستیار رئیس‌جمهور در امور حقوق شهروندی با تاکید بر اینکه منشور حقوق شهروندی در فضای فکری، انتزاعی و شعاری قرار ندارد، اظهار کرد: امروز منشور حقوق شهروندی واقعا در کف جامعه اجرا می‌شود.

الهام امین‌زاده در گفت‌وگو با ایسنا، با اشاره به ویژگی‌های لایحه حقوق شهروندی اظهار کرد: لایحه حقوق شهروندی دولت تدبیر و امید لایحه‌ای منحصر به فرد است؛ چراکه گرچه در اسناد دیگری از حقوق شهروندی به نگارش درآمده شده هر کدام یک بعد را مورد نظر قرار دادند و در بخش حقوق ملل فصل ۳ قانون اساسی به صورت کامل و جامع به موضوع حقوق شهروندی پرداخت شده اما نیازمند تبیین این حقوق به صورت ملموس و اجرای آن برای مردم بودیم.

وی گفت: به همین جهت هدف ما آن بود که در حوزه حقوق شهروندی با تبلیغ، اجرا و تبیین برای مردم اقدام کنیم.

دستیار رئیس‌جمهور در امور حقوق شهروندی با بیان اینکه در زمان تهیه منشور حقوق شهروندی اجرای آن نیز انجام می‌شد، خاطرنشان کرد: در چهار سال گذشته همراه و همگام با تهیه سند حقوق شهروندی، اجرای آن نیز آغاز شد.

امین‌زاده با اشاره به نتایج حاصل از اجرای منشور حقوق شهروندی از سوی دولت اظهار کرد: یکی از نتایج حاصل از اجرای منشور حقوق شهروندی، ابلاغ وزیر علوم درباره قرار گرفتن دو واحد درسی برای دوره کارشناسی با عنوان حقوق شهروندی و مهارت‌های زندگی است. این واحدهای درسی قرار است از ترم آینده به دانشجویان ارائه شود.

وی همچنین با بیان اینکه تشکیل اتاق‌های فکر حقوق شهروندی از جمله دیگر اقدامات انجام‌شده از سوی دولت است، عنوان کرد: اتاق‌های فکری با حضور جامعه‌شناسان، روان‌شناسان، حقوقدانان، هنرمندان، کارگردانان و تهیه‌کنندگان برای بررسی و یافتن راهکارهایی جدید در زمینه اجرای حقوق شهروندی در سطح کلان کشور تشکیل شده است.

دستیار رئیس‌جمهور در امور حقوق شهروندی افزود: همچنین کارگروه‌های استانی و شهرستانی برای بررسی نحوه اجرا و چالش‌های پیش‌روی منشور حقوق شهروندی تشکیل شدند و به طور منظم گزارش‌هایی برای من ارسال می‌کنند.

امین‌زاده با بیان اینکه برای اجرای منشور حقوق شهروندی هفت کارگروه تشکیل شده است، اظهار کرد: با توجه به اهمیت موضوع حقوق اقتصادی در منشور حقوق شهروندی چندین بار جلسات در این زمینه برگزار شد و طی آن مشکلات مالیاتی مردم مورد بررسی قرار گرفت.

وی با بیان اینکه جلسات بررسی مشکلات مالیاتی مردم با حضور بخش خصوصی برگزار شد، افزود: یکی از دغدغه‌های مردم در زمینه پرداخت مالیات این است که عامل انسانی میان مودی و ممیز حذف شود و مالیات آنها براساس داده‌های واقعی تعیین گردد. همچنین از جمله دیگر خواسته‌های مردم در این زمینه آن است که مالیاتی که تعیین می‌شود را همه پرداخت کنند و اینگونه نباشد که عده‌ای از پرداخت مالیات معاف گردند و فشار مالیات بر روی طبقات متوسط جامعه وارد شود.

دستیار رئیس‌جمهور در امور حقوق شهروندی خاطرنشان کرد: پس از بررسی‌های انجام شده در زمینه خواسته‌های مردم در موضوع پرداخت مالیات، سازمان امور مالیاتی سامانه‌ای را در این زمینه پیش‌بینی کرد. همچنین تعداد هیات‌های رسیدگی به شکایت‌های مردمی از سه شعبه به پنج شعبه افزایش یافت.

امین‌زاده همچنین درباره فعالیت‌های استان‌ها در رابطه با تبلیغ حقوق شهروندی و افزایش آگاهی مردم در این زمینه گفت: استان‌های مختلف در رابطه با آموزش و رسیدگی به حقوق شهروندان و آگاهی آنها در این زمینه و همچنین تبدیل مجازات حبس به سایر مجازات‌ها و به کارگیری سمن‌ها در زمینه‌های آموزش کودکان، بی‌سرپرست و بدسرپرست و همچنین اجرای طرح سلامت، ایده‌ها و ابتکارات خوبی را عملیاتی کرده‌اند.

وی با تاکید بر اینکه منشور حقوق شهروندی صرفاً در یک فضای فکری، انتظاری و شعاری قرار ندارد بلکه در واقعیت و در کف جامعه اجرا می‌شود، اظهار کرد: در زمینه اطلاع‌رسانی و ترویج آگاهی‌های مردم نسبت به حقوق شهروندی مذاکراتی با صداوسیما انجام شده تا ۲۲ شبکه استانی در این زمینه اقدام به برنامه‌سازی کنند.

دستیار رئیس‌جمهور در امور حقوق شهروندی ادامه داد: همچنین در راستای حمایت از اقدامات ترویجی برای افزایش آگاهی‌های مردم نسبت به حقوق شهروندی دو داور برای مشاهده ۴۴ فیلم در جشنواره فیلم‌های دهه فجر انتخاب شدند تا فیلم‌های برتر درخصوص حقوق شهروندی و ترویج این حقوق را شناسایی کنند.

امین‌زاده با بیان اینکه متاسفانه در جشنواره فیلم اخیر هیچ فیلمی انتخاب نشد، افزود: ملاک انتخاب فیلم برتر این است که زمانی که مخاطب از سالن سینما خارج می‌شود بداند که به عنوان شهروند چه حقوق و چه تکالیفی را برعهده دارد و همچنین باید به دنبال مطالبه و اجرای چه حقوقی باشد.

وی با اشاره به همکاری نهادهای علمی با دستیار رئیس‌جمهور در امور حقوق شهروندی در زمینه اجرای منشور حقوق شهروندی گفت: براساس همکاری‌هایی که با پردیس فنی دانشگاه تهران داریم، مطالعات علمی برای طراحی و ایجاد نرم‌افزارهای موبایلی در زمینه افزایش آگاهی‌های مردم نسبت به حقوق شهروندی خود با توجه به ویژگی‌های شخصیتی جایگاه و مشکلات در حال انجام است. در همین زمینه دانشگاه تهران ۱۶ طرح ارائه کرد که پس از انجام بررسی‌های لازم سه پروژه مورد تایید قرار گرفت و بنابر این است تا با همکاری بخش فناوری ریاست‌جمهوری زیرساخت‌های لازم تهیه و این پروژه‌ها اجرا شود.

دستیار رئیس‌جمهور در امور حقوق شهروندی در پایان با بیان اینکه به دنبال اطلاع‌رسانی به مردم در راستای افزایش آگاهی نسبت به حقوق شهروندی خود و همچنین آموزش در این زمینه هستیم، خاطرنشان کرد: در زمینه اطلاع‌رسانی و آموزش به مردم کتاب‌های مختلفی در استان‌های کشور تهیه شده است.


منبع: الف

همدردی نامزدهای ریاست‌جمهوری به خانواده جان‌باختگان حادثه معدن

نامزدهای دوازدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری با صدور پیام‌های جداگانه با حادثه‌دیدگان معدن ذغال‌سنگ آزادشهر اعلام همدردی کردند.

به گزارش خبرآنلاین، روز چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت معدن ذغال‌سنگ «زمستان یورت» آزادشهر واقع در جاده خوش ییلاق در مسیر آزادشهر به شاهرود دچار حریق و حادثه شد. نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری پیام‌های همدردی جداگانه ای را خطاب به حادثه‌دیدگان و خانواده‌های آنها صادر کردند.

روحانی:این حادثه دردناک موجب اندوه و عزای همه مردم ایران شد

حجت الاسلام والمسلمین حسن روحانی در پیامی نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

در حالیکه تنها یک روز از تکریم ملت ایران از تلاشگران عرصه کار و تولید می‌گذرد؛ حادثه دردناک کشته و مصدوم شدن تعدادی از کارگران زحمتکش معدن آزادشهر در استان گلستان موجب اندوه و عزای همه مردم ایران شد.

اینجانب این مصیبت بزرگ را به خانواده‌های مصیبت دیده و عموم هموطنان به‌ویژه مردم شریف استان گلستان تسلیت گفته و شفای عاجل مصدومان حادثه را از خداوند متعال مسألت دارم.

معاون اول محترم رئیس جمهور، مأموریت یافته تا تمام اقدامات لازم را برای کاهش آلام خانواده‌های محترم آسیب‌دیده و رسیدگی و جبران ابعاد مختلف خسارات جانی و مادی حادثه به عمل آورد و در اولین گام، هیأتی متشکل از وزرای صنعت، معدن و تجارت و همچنین تعاون، کار و رفاه اجتماعی به منطقه اعزام شده‌اند.

در همین راستا دستورات لازم به وزارت کشور و استانداری گلستان، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، سایر دستگاه‌های ذیربط و همچنین هلال احمر داده شده و لازم است همه بخش‌ها و نهادها با هماهنگی از تمامی امکانات در دسترس برای تسریع در امداد رسانی و به‌خصوص نجات محبوسین، بهره‌گیری نمایند.

رئیسی: اگر نبودند این فداکاران سخت‌کوش و صبور، منابع معدنی در زیر زمین می‌ماند

سید ابراهیم رئیسی حادثه تلخ معدن آزادشهر و درگذشت جانگداز گروهی از کارگران معدن را تسلیت گفت. متن این پیام به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

حادثه دردناک و تأسف‌بار ریزش معدن در آزادشهر گلستان، ساعات و لحظات سخت و نگران‌کننده‌ای را برای خانواده‌های جان‌باختگان و مفقودان و یکایک هموطنان‌مان ایجاد کرده است.

جمعی از سخت‌کوش‌ترین فرزندان ملت جان خود را در راه کار و خدمت از دست دادند و جمعی دیگر در اعماق زمین حبس شده‌اند و سرنوشت آنان نامعلوم است.

کار در معدن از سویی سخت‌ترین شغل، و از سوی دیگر، از مفیدترین مشاغل برای کشور و ملت است؛ اگر نبودند این فداکاران سخت‌کوش و صبور، منابع معدنی در زیر زمین می‌ماند و نفع این ثروت عظیم و خدادادی به کشور و مردم نمی‌رسید.

اینجانب با تأثر فراوان از جان‌باختن جمعی از فرزندان برومند ملت و عرض تسلیت به خانواده‌های داغدار این عزیزان و همه مردم ایران، و همچنین آرزوی بهبودی و عافیت برای مصدومان، امیدوارم با تلاش بی‌وقفه دستگاههای مسئول، به زودی سرنوشت مفقودان حادثه معلوم شود.

میرسلیم:حادثه تلخ معدن ذغال سنگ آزادشهر ایام بزرگداشت کارگر را به عزا تبدیل نمود

همچنین سید مصطفی میرسلیم با صدور پیامی حادثه جانباختن تعدادی از کارگران معدن آزادشهر را تسلیت گفت.

در بخش هایی از این پیام آمده است: حادثه تلخ معدن ذغال سنگ آزادشهر ایام بزرگداشت کارگر را به عزا تبدیل نمود و مظلومیت کارگران را بیش از پیش آشکار کرد.

اگر اموری از قبیل تولید و اشتغال و به تبع آن، امنیت محیط کار و نظارت فنی بر آن در اولویت قرار بگیرد؛ شاهد بروز حادثه ای جانگداز در معدنی که به گفته وزیر محترم کار، آذر ماه گذشته از سوی وزارت صنعت، امن اعلام و نیم‌ساعت پیش از انفجار بازرس وزارت کار از آنجا خارج شده است، نخواهیم بود.

اینجانب جان باختن تعدادی از کارگران مظلوم و زحمت‌کش را به خانواده آن عزیزان و ملت شریف ایران تسلیت عرض می نمایم.

اعلام همدردی جهانگیری و صدور دستور جبران خسارت وارده به آنها

اسحاق جهانگیری نیز معاون اول رئیس‌جمهور پس از جلسه هیئت دولت و اطلاع از حادثه انفجار معدن ذغال‌سنگ «زمستان یورت» در آزادشهر استان گلستان، در تماس تلفنی با استاندار گلستان و وزیر صنعت، معدن و تجارت در جریان جزئیات این حادثه قرار گرفت و خواستار بررسی ابعاد مختلف و علل وقوع این حادثه قرار گرفت.

وی ضمن اعلام همدردی با حادثه‌دیدگان و خانواده‌های آنان، از استاندار گلستان خواست با فوریت و به‌صورت ویژه بستری و درمان کارگران و معدنکاران آسیب‌دیده را در دستورکار خود قرار دهند و همه ظرفیت‌ها و امکانات امدادی استان را برای یافتن کارگران محبوس شده، به‌کار گیرند.

معاون اول رئیس‌جمهور همچین در تماس تلفنی با وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، از علی ربیعی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی نیز خواست مسائل درمانی کارگران معدن «زمستان یورت» و جبران خسارات وارد شده به آنان را با جدیت پیگیری کند.

جهانگیری از مراکز درمانی و نیروهای امدادی استان هم خواست به‌صورت ویژه به رسیدگی به حادثه‌دیدگان انفجار معدن «زمستان یورت» بپردازند و از هیچ اقدامی برای کمک کارگران عزیز فروگذار ننمایند.

قالیباف: برای جانباختگان علو درجات، برای مصدومان آرزوی سلامتی و برای حبس شدگان در معدن نجات همراه با سلامتی مسئلت دارم

همچنین محمدباقر قالیباف نیز درباره این حادثه پیام تسلیتی صادر کرد، که در این پیام نوشت:

انالله و انا الیه راجعون

خبر دردناک رحلت جمعی از معدن‌کاران زحمتکش کشور در استان گلستان موجب تاثر و تاسف شدید ملت ایران شد.

ضمن تسلیت به خانواده‌های این عزیزان برای آنان علو درجات، برای مصدومان آرزوی سلامتی و برای حبس شدگان در معدن نجات همراه با سلامتی از خداوند منان مسئلت داریم.


منبع: الف

کانون گرد و غبار «هورالعظیم» حذف شد‌

مدیر ملی طرح مقابله با ریزگردها با اشاره به آبگیری تالاب هورالعظیم گفت: اکنون با همت سازمان محیط زیست و وزارت نیرو، با در نظر گرفتن استانداردهای دراز مدت ۱۰۰ درصد تالاب هورالعظیم و با لحاظ استانداردهای میان مدت حدود ۸۰ درصد این تالاب آبگیری شده است و به جرأت می‌توان گفت که کانون گردوغبار هورالعظیم حذف شده است.

به گزارش ایسنا، سید ضیاءالدین شعاعی در سینمار آموزشی مقابله با ریزگرد و سیلاب که امروز، ۱۴ اردیبهشت‌ماه در سالن گیت بوستان اهواز بر گزار شد، اظهار کرد: اساساً پدیده گردوغبار جزو خصوصیات ذاتی منطقه ایران و خاورمیان بود، چرا که منطقه ما همیشه به عنوان منطقه خشک و نیمه‌خشک مطرح است و همواره طوفان‌های شن و گردوغبار را در کشور داشتیم.

وی با طرح این سوال که باید بررسی کرد که چرا پدیده گردوغبار در دهه هشتاد در ایران و خوزستان تشدید شد، تصریح کرد: متأسفانه منطقه ایران و غرب آسیا همیشه تحت تأثیر کمربند خشک و نیمه‌خشک دنیا بوده است، اما در حال حاضر گاهی در استان‌های مختلف با بحران‌هایی مواجه می‌شویم که فریاد وقوع گردوغبار به سرعت از این استان ها بلند می‌شود، در حالی که پدیده رخ‌داده اصلا گردوغبار نیست و فقط در این استان‌ها شاهد وقوع طوفان شن بودیم.
 
مدیر ملی طرح مقابله با ریزگردها با تأکید بر تفاوت طوفان‌های شن با پدیده گردوغبار عنوان کرد: زمانی که اندازه ذرات و دانه‌ها بیش از ۵۰۰ میکرون باشد، شاهد پدیده طوفان شن هستیم که در استان سیستان و بلوچستان اکنون مشاهده می‌شود و با این اندازه ذرات حرکت ذرات خیزشی خواهد بود. اما زمانی که اندازه ذرات بین ۷۰ تا ۵۰۰ میکرون و کمتر از ۵۰۰ میکرون باشد، حرکت ذرات جهشی خواهد بود و شاهد وقوع پدیده گروغبار خواهیم بود. این ذرات به علت چگالی و وزن خاص خود قابلیت جابجایی تا مسافت‌های بسیار طولانی را دارند.

شعاعی فرسایش بادی و طوفان گردوغبار در ایران را تابعی از اندازه ذرات، سرعت باد، رطوبت، نوع خاک و نوع پوششی گیاهی دانست و بیان کرد: باید به این نکته توجه کرد که چرا پدیده گردوغباری که به طور نرمال نباید با این شدت داشته باشیم، در دهه هشتاد این گونه تشدید شده است. قبل از دهه هشتاد سالانه ۲۰ تا ۲۲ روز در خوزستان آلوده به گردوغبار بودند، اما در سال‌های اخیر این رقم به ۷۰ تا ۷۴ روز در سال رسید.

وی گفت: اگر روز آلوده به گردوغبار را روزی تعریف کنیم که غلظت گردوغبار بیش از ۱۵۰ میکروگرم در مترمکعب و ماندگاری ذرات در هوا بیش از ۸ ساعت است، آنگاه می‌بینیم که تعداد روزهای آلوده به گردوغبار در این سال‌ها از حد نرمال بالاتر است.

مدیر ملی طرح مقابله با ریزگردها اظهار کرد: استانداردهای غلظت طوفان گردوغبار در دنیا بسیار متفاوت با این استانداردها در ایران است. به طوری‌که هیأتی که روزهای اخیر از ژاپن به اهواز آمده بودند باور نمی‌کردند که غلظت گردوغبار و طوفان شن در خوزستان به بیش از ۱۰ هزار میکروگرم در خوزستان می‌رسد. زمانی‌که شاهد وقوع گردوغبار در هوا هستیم این امر بیانگر هشدار بحران برای کشور است.

شعاعی با بیان اینکه کشور ایران از دو منشا داخلی گردوغبار در استان‌های خوزستان و سیستان و بلوچستان در غرب، جنوب غرب و جنوب شرق کشور رنج می‌برد، تصریح کرد: زمانی که پدیده گردوغبار با منشأهای خارجی با گردوغبار محلی ترکیب شود، شدت و غلظت گردوغبار در منطقه بیشتر و بالاتر خواهد بود که همین وضعیت را عمدتا در اهواز مشاهده می‌کنیم.

وی به آثار پدیده گردوغبار بر حوزه‌های کشاورزی، حمل و نقل، سلامت، اقلیم، نفت و .. اشاره و بیان کرد: اساساً کشور ایران از نظر کانون‌های خارجی ریزگرد از منشأهای خارجی در کل کشور عراق، شرق اردن، عربستان، سوریه، کویت و پاکستان رنج می‌برد.

شعاعی افزود: قطعا در خوزستان و سیستان و بلوچستان و ایلام، کرمان و سیستان و بلوچستان هم منشاهای داخلی گردوغبار وجود دارد اما علاوه بر این موارد، آنچه در استان‌های یزد، اصفهان و مرکزی، اکنون مشاهده می شود و این استان‌ها را در رنج گردوغبار قرار می‌دهد، ناشی از وجود منشاهای محلی، از ناحیه تالاب‌های خشک‌شده میغان، گاوخونی و … است. این وضعیت نتیجه چیزی جز خشک شدن تالاب‌ها و آبگیرها نیست که همان‌گونه که اکنون می‌بینید طوفان شن را به طوفان شن و طوفان گردوغبار تبدیل کرده است.

مدیر ملی طرح مقابله با ریزگردها یکی از عوامل انسانی موثر در پدیده گردوغبار را مدیریت غلط در شرایط بحرانی و بهره‌برداری ثابت از منابع آبی بدون توجه به بحران کم آبی دانست و گفت: عدم تأمین حق‌آبه تالاب‌ها و آبگیرها و سازه‌های غیر اصولی و مدیریت غلط حوضه‌های آبی از عوامل انسانی بدیهی دیگر هستند که موجب بروز پدیده گردوغبار شدند.

شعاعی با اشاره به آبگیری تالاب هورالعظیم عنوان کرد: اکنون با همت سازمان محیط زیست و وزارت نیرو، با در نظر گرفتن استانداردهای دراز مدت ۱۰۰ درصد تالاب هورالعظیم و با لحاظ استانداردهای میان مدت حدود ۸۰ درصد این تالاب آبگیری شده است و به جرأت می‌توان گفت که کانون گردوغبار هورالعظیم حذف شده است.

وی با تشریح روند تعداد روزهای آلوده به گردوغبار در خوزستان از سال آبی ۸۵ – ۸۴ تا ۸۹ – ۸۸ اظهار کرد: در این مدت غلظت پدیده گردوغبار از ۲ هزار و ۶۵۰ میکروگرم در سال ۸۴ به ۱۰ هزار میکروگرم در مترمکعب در سال اخیر  رسید. به عبارتی روند غلظت پدیده گردوغبار در این سال‌ها نسبتا صعودی بوده است.

مدیر ملی طرح مقابله با ریزگردها تصریح کرد: مطابق آمار محیط زیست در سال آبی ۹۵ – ۹۶، ۲۵ مورد وقوع پدیده گردوغبار در خوزستان داشتیم که غلظت آن نیز به ۱۰ هزار میکروگرم در مترمکعب رسیده بود اما آمار من وقوع ۲۷ مورد پدیده گردوغبار در استان در این سال است.

شعاعی ادامه داد: از ۲۷ مورد پدیده گردوغبار در خوزستان در سال آبی ۹۵ – ۹۶ ، ۲۵ مورد ناشی از منشا خارجی و تنها دو مورد ناشی از منشا داخلی بود. اما همین دو مورد پدیده گردوغبار ناشی از منشا داخلی حتی آب و برق را در استان قطع کرد.

وی عنوان کرد: آنجه واضح است اینکه منشا داخلی پدیده گردوغبار در اهواز، کانون‌های تالاب هورالعظیم و شادگان و .. بود که اکنون کانون هورالعظیم به علت آبگیری حذف شده است.
 


منبع: الف

ثبت نام مرحله اول طرح غیبت سربازی از شنبه

جانشین سازمان نظام وظیفه عمومی نیروی انتظامی، گفت: روز شنبه ۱۶ اردیبهشت ماه جاری، اولین مرحله نام نویسی طرح پرداخت جریمه غیبت سربازی در سال ۹۶ آغاز می شود.

به گزارش مهر، سردار ابراهیم کریمی با اعلام اینکه از سال ۹۴ چندین مرحله ثبت نام برای اجرای طرح پرداخت جریمه غیبت سربازی اعلام شد، افزود: از روز شنبه- ۱۶ اردیبهشت ماه- افرادی که بر اساس قانون ۹۶، هشت سال به بالا، غیبت در سربازی داشته باشند، می توانند با مراجعه به دفاتر خدمات الکترونیک انتظامی (پلیس+۱۰) برای ثبت نام اقدام کنند.

وی افزود: براساس قانون این افراد باید تا پایان ۹۶، هشت سال تمام یا بیشتر غیبت داشته باشند در غیر این صورت مشمول قانون سال ۹۶ نخواهند شد.

جانشین سازمان نظام وظیفه عمومی نیروی انتظامی، گفت: بعد از ثبت نام از افراد، شرایط و اطلاعات آن ها راستی آزمایی می شود.
وی گفت: نکته ای که در قانون مطرح شده است، هشت سال یا بیش از هشت سال است، با این حال این افراد درخواست خود را از طریق دفاتر خدمات الکترونیک انتظامی (پلیس+۱۰) ثبت کنند چرا که قابل رسیدگی است.

سردار کریمی گفت: مشمولان طرح غیبت سربازی که در سال ۹۵ اقدام به ثبت نام کرده اند، تا فردا- پنجشنبه- فرصت دارند، بخشی از مبالغ جریمه را پرداخت کنند تا مشمول قانون سال ۹۶ نشوند در غیر این صورت باید بار دیگر درخواست خود را براساس قانون امسال ثبت کنند.

وی اضافه کرد: در سال ۹۵، ۱۷۹ هزار ثبت نام کردند که حدود ۱۰۱ هزار نفر از آن ها جریمه های خود را به صورت اقساطی پرداخت کردند و بیش از ۳۵ هزار نفر کل مبالغ جریمه خود را پرداخت و کارت معافیت دریافت کرده اند.

به گفته وی از سال اجرای این طرح یعنی از سال ۹۴ تا کنون ۵۰۰ هزار نفر در طرح پرداخت جریمه غیبت سربازی ثبت نام کرده اند و ۳۱۰ هزار نفر مبالغ جریمه خود را پرداخت و کارت معافیت دریافت کرده و مابقی به صورت اقساط جرائم خود را پرداخت می کنند.

مشمولان غایب در صورت نیاز به اطلاعات بیشتر می توانند از طریق پایگاه اطلاع رسانی سازمان به نشانی www.vazifeh.police.ir ، سامانه تلفن گویا به شماره ۰۹۶۴۸۰ و یا سامانه پیامک به شماره ۱۱۰۲۰۶۰۱۰ از آخرین اخبار مربوط به تعیین تکلیف مشمولان غایب اطلاع حاصل کنند.

بر اساس بند(ط) تبصره ۱۶ ماده واحده قانون بودجه سال ۱۳۹۳ مجلس شورای اسلامی افرادی که بیش از هشت سال غیبت داشته اند مشمول پرداخت جریمه خدمت سربازی می شوند.

میزان جریمه مشمولان غایب برای معافیت از خدمت وظیفه عمومی بر اساس مدرک تحصیلی است و افراد دارای مدرک زیر دیپلم ۱۰ میلیون تومان، دیپلم ۱۵ میلیون تومان، فوق دیپلم۲۰ میلیون تومان، کارشناسی ۲۵ میلیون تومان، کارشناسی ارشد ۳۰ میلیون تومان، دکترای غیرپزشکی ۳۵ میلیون تومان، دکترای پزشکی ۴۰میلیون تومان و پزشکان متخصص و بالاتر ۵۰ میلیون تومان، جریمه می شوند.

همچنین به ازای هر سال غیبت مازاد بر هشت سال، ۱۰ درصد به مبالغ جریمه پایه اضافه می شود و مدت غیبت بیش از ۶ ماه، یک سال محسوب می شود.

مشمولان غایب متاهل براساس این قانون از پنج درصد و دارای فرزند به ازای هر فرزند از پنج درصد تخفیف کل مبلغ جریمه برخوردار می شوند.
 


منبع: الف

مدیر مایکروسافت: ویندوز فون نمرده است

به گزارش خبرآنلاین، نادلا در مصاحبه با MarketPlace می‌گوید ما همچنان در بخش سخت‌افزاری ویندوز کار می‌کنیم، البته نه مانند قبل، بلکه از طریق شرکایی مانند اچ پی کار را دنبال می‌کنیم.

وی افزود اپلیکیشن های مربوط به گوشی‌های هوشمند را نیز دنبال می‌کنیم و شاهدش نیز اپلیکیشن های ساخت مایکروسافت روی آی او اس و اندروید است.

مدیر اجرایی می‌گوید: ما می‌خواهیم مانند تجربه سرفیس، محصول سخت‌افزاری را بسازیم که بازار را تکان دهد و برای این کار باید صبر کرد تا نسل جدید گوشی‌های ویندوزی بیاید.

حرف‌های مدیر مایکروسافت در حالی مطرح می‌شود که این روزها فروشگاه‌های ویندوز نیز گوشی‌های ویندوزی را از ویترین جمع کرده و به این زودی گوشی جدیدی به نام سرفیس فون که بارها شایعه آن منتشرشده، عرضه نخواهد شد.

کارشناسان می‌گویند برنامه درازمدت مایکروسافت برای ساخت انحصاری گوشی مانند خط تولید سرفیس تا ۲۰۲۰ به بازار نخواهد آمد و بنابراین باید تا آن زمان صبر کرد.


منبع: الف

دانلود GO Keyboard برای اندروید و Ios ؛ پرطرفدار ترین کیبورد گوشی هوشمند با ۵۰۰ میلیون دانلود

 باشگاه خبرنگاران جوان؛ یکی از مهمترین نیازهای کاربران گوشی های هوشمند یک صفحه کلید همه فن حریف است که در عین زیبایی و پشتیبانی از زبانهای مختلف از سرعت و کارایی بالایی هم برخوردار باشد تا در حین استفاده حس خوبی را القا کند.

ما یکی از بهترین، پرطرفدارترین و زیباترین صفحه کلید های گوشی های اندرویدی را با نام “GO Keyboard PRIMEَ” به شما ارائه میکنیم. محصولی از سری برنامه های شرکت معروف GO team که در برنامه های اندرویدی زبانزد هستند.

ویژگی‌های اصلی GO Keyboard :

        پیش بینی به زبان های مختلف و طرح بندی صفحه کلید
        دارای واژه نامه های دقیق
        موتور هوشمند برای پیش بینی
        پشتیبانی از خروجی متن فانتزی
        پشتیبانی از Emoji
        پشتیبانی از تم های مختلف
        تنظیم هوشمند پوسته و پس زمینه
        حافظه خودکار و درست تایپ های شما
        پشتیبانی از چند لمسی
        پشتیبانی از وارد کردن اسلاید
        پشتیبانی از زبان های مختلف از جمله زبان پارسی

تغییرات نسخه جدید:

    بهینه سازی مهارت تایپ در قسمت ها و نرم افزار های مختلف
    اضافه شدن اموجی های جدید و قابلیت EmojiOne و سیستم Emoji style

این نرم افزار برای سیستم عامل‌های اندروید  و IOs ارائه شده است. و امتیاز عالی ۴٫۵ از ۵ را توسط کاربران گوگل پلی دریافت کرده است و تاکنون نزدیک به ۵۰۰ میلیون بار دانلود شده است.

شما می‌توانید نسخه اندروید (به همراه کیبورد فارسی) و ios  این نرم افزار را در زیر دانلود کنید.

 
برای دریافت اندروید اینجا را کلیک کنید

برای دریافت آی او اس اینجا را کلیک کنید


منبع: الف

پردازنده جدید کوآلکوم اسنپ دراگون ۶۶۰ برای گوشی‌های متوسط به بالا

به گزارش خبرآنلاین، این تراشه با معماری ۱۴ نانومتری طراحی‌شده که روی گوشی‌های سطح متوسط به بالا نصب می‌شود.

گوشی جدید گلکسی C سامسونگ در کنار شائومی ردمی پرو ۲، شائومی می مکس ۲، اوپو R11، ویوو X9s و نوکیا ۷ و ۸ از این تراشه بهره‌مند می‌شوند.

اما آنچه در این تراشه جاسازی‌شده، ۴ هسته از نوع کورتکس A73 با سرعت ۲٫۳ گیگاهرتز برای کارهای سنگین و ۴ هسته از نوع کورتکس A53 برای پردازش‌های سبک با سرعت ۱٫۹ گیگاهرتز است.

گرافیک آدرنوی ۵۱۲، مودم X10 LTE، فلش مموری UFS 2.1 و پشتیبانی از شارژ سریع ۴٫۰ از دیگر مشخصات فنی این تراشه است که دو کانال رم DDR4 با ۱۸۶۶ مگاهرتز دارد.

در حال حاضر بهترین تراشه کوآلکوم اسنپ دراگون ۸۳۵ با معماری ۱۰ نانومتری است که روی اس ۸ سامسونگ و اس ۸ پلاس نصب‌شده و اچ تی سی یو ۱۱ و وان پلاس ۵ از آن بهره خواهند برد


منبع: الف