۶ نشانه پیش دیابت

ریزش مو با مقاومت به انسولین نیز در ارتباط است که مشخصه ای از پیش دیابت و دیابت نوع ۲ محسوب می شود.

روند ابتلا به دیابت نوع ۲
در جهان رو به افزایش است، بر همین اساس منطقی به نظر می رسد که آمار ابتلا به پیش
دیابت نیز رو به افزایش باشد. اما شاید شگفت زده شوید اگر بدانید بیشتر افراد
مبتلا به پیش دیابت از این مساله آگاه نیستند. این مشکل بزرگی است زیرا اگر از
ابتلا به پیش دیابت آگاه نباشید، احتمال ایجاد تغییرات مورد نیاز برای جلوگیری از
تبدیل شدن آن به دیابت کامل وجود ندارد.

آشنایی با 6 نشانه پیش دیابت

به گزارش گروه سلامت عصر ایران
به نقل از “رودال ولنس”، پیش دیابت یک شرایط مرزی است که در آن قند خون
به طور مداوم بالا است، اما آن اندازه نیست که به عنوان دیابت در نظر گرفته شود.
ساده‌ترین روش برای تشخیص این که به پیش دیابت مبتلا هستید انجام آزمایش خون است. دقیق‌ترین
نوع آن آزمایش A1C است که درصد گلوکز (قند) متصل به پروتئین حامل اکسیژن هموگلوبین
در خون را تعیین می کند.

رقم ۵٫۹ و کمتر به عنوان
شرایط عادی در نظر گرفته می شود. هر چیزی بین ۵٫۷ و ۶٫۴ به عنوان پیش دیابت و ۶٫۴
و بالاتر به عنوان دیابت کامل در نظر گرفته می شود.

بنابر توصیه انجمن دیابت
آمریکا، هر فرد ۴۵ ساله یا پیرتر باید شرایط قند خون خود را زیر نظر داشته باشد، اما
در صورت ابتلا به، سندرم تخمدان پلی کیستیک، یا سابقه خانوادگی ابتلا به دیابت ممکن
است نیاز به انجام زودتر آزمایش نیز وجود داشته باشد. افراد آفریقایی آمریکایی،
بومیان آمریکا، آسیایی آمریکایی، لاتین، یا ساکنان جزایر اقیانوس آرام ممکن است در
معرض خطر بیشتری قرار داشته باشند و به انجام آزمایش در سنین پایین‌تر نیاز داشته
باشند. این مساله را باید با پزشک خود بررسی کنید.

اگرچه آزمایش خون می تواند
به طور قطع نشان دهد آیا قرار است با مشکل مواجه شوید یا خیر، اما توجه به نشانه
های دیگر نیز اهمیت دارد. بر همین اساس توجه جدی به تشنگی بیش از اندازه و تکرر
ادرار اهمیت دارد. در ادامه با برخی دیگر از نشانه های پیش دیابت بیشتر آشنا می
شویم.

پوسته های فلس مانند و
درخشان روی پوست

آشنایی با 6 نشانه پیش دیابت

اگر به پیش دیابت مبتلا
باشید، ممکن است با وصله های پوستی قرمز، قهوه ای، یا زرد رنگ که به نام Necrobiosis
Lipoidica
شناخته می شوند، مواجه شوید. پوست شما ممکن است ظاهری فلس مانند و درخشان پیدا
کند، خارش داشته باشد و امکان دارد رگ های خونی قابل مشاهده باشند. همچنین، مراقب
وصله های تیره و مخملی روی پوست خود باشید که به نام Acanthosis
Nigricans
شناخته می شوند. آنها می توانند نشان دهنده میزان بیش از حد انسولین در خون باشند.

نقرس

آشنایی با 6 نشانه پیش دیابت

نقرس – یک نوع آرتریت که به
واسطه افزایش اسید اوریک در بدن شکل گرفته و موجب ساخت کریستال هایی در مفاصل،
تاندون ها و استخوان های می شود – یک بیماری قدیمی مربوط به پادشاهان نیست. ابتلا
به نقرس در سراسر جهان رو به افزایش است و پژوهش ها نشان داده اند که افراد مبتلا
به آن بیشتر به دیابت مبتلا می شوند، احتمالا به دلیل این که هر دو بیماری اغلب
افراد چاق را تحت تاثیر قرار می دهند.

کلفت شدن پوست

آشنایی با 6 نشانه پیش دیابت

آیا پوست شما حالتی سفت یا
مومی پیدا کرده است؟ این شرایط که به نام اسکلروز دیجیتال شناخته می شود اغلب در
نوک انگشتان دست یا پا آغاز می شود و می تواند در کل بدن گسترش یابد. اسکلروز
دیجیتال گاهی اوقات زمانی که قند خون بالا به رگ های خونی آسیب وارد می کند نیز رخ
می دهد.

ریزش مو

آشنایی با 6 نشانه پیش دیابت

عوامل مختلفی می توانند به
ریزش مو منجر شوند که از آن جمله می توان به داروها، ژنتیک، و استرس اشاره کرد.
ریزش مو با مقاومت به انسولین نیز در ارتباط است که مشخصه ای از پیش دیابت و دیابت
نوع ۲ محسوب می شود. مقاومت به انسولین به معنای آن است که در استفاده از انسولین
به طور موثر به منظور انتقال قند از خون به سلول ها مشکل دارید و در نتیجه با سطوح
بالای قند خون مواجه می شوید.

خستگی شدید

آشنایی با 6 نشانه پیش دیابت

این که گاهی اوقات احساس
خستگی شدید داشته باشید، طبیعی است، اما تجربه خستگی مداوم حالتی عادی نیست.
مقاومت به انسولین می تواند از عوامل موثر در این زمینه باشد زیرا قند در جریان
خون باقی می ماند و وارد سلول ها، جایی که به عنوان انرژی مورد استفاده قرار می
گیرد، نمی شود.


منبع: عصرایران

این نشانه‌های سلامت در کودکان را جدی بگیرید

اگر تب بالا با سردردی چنان شدید همراه است که کودک نمی تواند چشم های خود را باز نگه دارد، نشانه خوبی محسوب نمی شود. این می تواند نشانه ای از مننژیت، یک بیماری جدی که نیازمند مراقبت پزشکی است، باشد.

به عنوان پدر و مادر، رفاه و
بهزیستی فرزندان یکی از اولویت های اصلی محسوب می شود. از آنجایی که سیستم ایمنی
بدن کودکان همچنان در حال توسعه است، آنها ممکن است بیشتر از بزرگسالان بیمار شوند
و مراجعه به پزشک به بخشی روتین از زندگی شما مبدل شود.

به گزارش گروه سلامت عصر ایران
به نقل از “ان‌سی‌بی‌آی”، اگر کودک به یک بیماری سخت و جدی مبتلا شده
باشد، نگرانی پدر و مادر ممکن است با یک احساس ضعف و ناتوانی که واژه ها قادر به
توصیف آن نیستند، همراه باشد.

مشکلات سلامت خفیف مانند
کنده شدن پوست زانو به واسطه زمین خوردن، عطسه و سرفه، یا تب خفیف چندان جای
نگرانی ندارند و ممکن است مراجعه به پزشک نیاز نباشد. اما گاهی اوقات قضاوت درباره
این که کدام نشانه ها و علائم بر نیاز به مراجعه به پزشک تاکید دارند، دشوار است.

بر همین اساس، آشنایی با
نشانه های سلامت که نیازمند ارزیابی توسط پزشک هستند، پیش از آن که مساله ای حاد
شکل بگیرد، اهمیت دارد. در ادامه با برخی از این نشانه ها بیشتر آشنا می شویم.

تب بالا

این نشانه‌های سلامت در کودکان را جدی بگیرید

کودکان اغلب به واسطه بیماری
هایی مانند ویروس های معده و عفونت های خفیف تب می کنند. اما یک تب بالا می تواند
نشان دهنده بیماری جدی‌تر یا شرایطی نیازمند درمان باشد.

برای نوزادی که در بازه سنی
۳ تا ۶ ماه قرار دارد، تب بالا به دماهای بالای ۱۰۱ درجه فارنهایت (۳۸٫۳
سانتیگراد) اطلاق می شود. برای کودکان بزرگتر از ۶ ماه، تب بالا به طور معمول دمای
۱۰۳ درجه (۳۹٫۴ درجه) یا بیشتر در نظر گرفته می شود.

اگر تب کودک برای دو روز یا
بیشتر پایدار بود باید به پزشک مراجعه کنید. اگر تب به واسطه عفونت باکتریایی شکل
گرفته باشد احتمالا به درمان آنتی بیوتیکی نیاز خواهد بود.

اگر تب بالا با سردردی چنان
شدید همراه است که کودک نمی تواند چشم های خود را باز نگه دارد، نشانه خوبی محسوب
نمی شود. این می تواند نشانه ای از مننژیت، یک بیماری جدی که نیازمند مراقبت پزشکی
است، باشد.

بیماری های دیگر مانند
آنفلوآنزا و عفونت های گوش نیز می توانند موجب تب شوند. تشخیص به موقع و درمان می
تواند از عوارض جانبی و حتی مرگ در کودکان به واسطه تب بالا جلوگیری کند.

تشنگی شدید

این نشانه‌های سلامت در کودکان را جدی بگیرید

اگر کودک به ناگاه تقاضای آب
بیشتر برای نوشیدن می کند، به ویژه شب هنگام، شما باید بلافاصله فرزند خود را برای
ارزیابی دقیق شرایط نزد پزشک ببرید. دیابت نوع ۱ می تواند در افراد زیر ۲۰ سال رخ
دهد، و تشنگی شدید یکی از نشانه های کلیدی آن محسوب می شود.

شایع‌ترین نشانه ها در
کودکان مبتلا به دیابت شامل پرنوشی (تشنگی بیش از اندازه)، همراه با پلی اوری (دفع
ادرار بیش از حد)، خستگی، شب ادراری و کاهش وزن می شوند.

اشکال در تنفس

این نشانه‌های سلامت در کودکان را جدی بگیرید

تنفس سریع در کودکانی که تب
دارند، شایع است. اما اگر تنفس سریع به بخشی از زندگی روزمره کودک تبدیل شده است،
باید به پزشک مراجعه کنید تا دلیل دقیق این شرایط مشخص شود.

اشکال در تنفس، به ویژه
هنگام بازی یا ورزش، عامل نگران کننده ای است. اگر هنگام بازدم صدای سوت مشخص به
گوش می رسد، این می تواند نشانه مشخصی از آسم باشد.

اگر مشکلات تنفسی با لب های
آبی همراه است، این می تواند نشانه ای از برونشیت باشد.

حتی یک مشکل جزئی در تنفس می
تواند بر سطح انرژی کودک تاثیرگذار باشد و وی را بیمار سازد. پس اگر متوجه مشکلات
تنفسی در فرزند خود شده اید، این موضوع را با پزشک متخصص کودکان مطرح کنید.

درد شکمی طولانی مدت

این نشانه‌های سلامت در کودکان را جدی بگیرید

کودکان اغلب از درد معده
شکایت می کنند. گاهی اوقات این درد واقعی است و گاهی اوقات بهانه ای برای نرفتن به
مدرسه یا نخوردن غذایی که به آن علاقه ندارند. با این وجود، درد شدید در ناحیه شکم
که کودک چندین بار در هفته از آن شکایت می کند باید جدی گرفته شود.

اگر درد در ناحیه پایین سمت
راست شکم حس می شود و با احساس ناخوشی، استفراغ، اسهال و حساسیت به لمس همراه است
باید هر چه بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. این شرایط می تواند نشانه آپاندیسیت باشد
که نیازمند مراقبت پزشکی فوری است.

احساس درد هنگام دفع ادرار

این نشانه‌های سلامت در کودکان را جدی بگیرید

اگر کودک از درد هنگام دفع
ادرار شکایت می کند، این می تواند نشانه ای از عفونت دستگاه ادراری باشد. عفونت
های دستگاه ادراری میان کودکان شایع هستند و اگر مکرر و شدید باشند می توانند به
طور بالقوه موجب زخم های کلیوی شوند.

نوزادان مبتلا به عفونت
دستگاه ادراری ممکن است نشانه هایی مانند تحریک پذیری، تب، استفراغ، و اشکال در
تغذیه را نشان دهند. کودکان بزرگتر ممکن است از ناراحتی هنگام دفع ادرار، افزایش
ضرورت به دفع ادرار، بوی بد ادرار و تب شکایت کنند.

احساس درد هنگام دفع ادرار
می تواند در نتیجه سوزش یا آسیب آلت تناسلی شکل بگیرد. در دختران، درد می تواند در
نتیجه ولویت، التهاب فرج که به واسطه حمام کف یا استفاده از صابون های تند رخ می
دهد، شکل بگیرد.

بدون در نظر گرفتن دلیل، اگر
فرزند شما از احساس درد هنگام دفع ادرار یا ناتوانی در دفع ادرار شکایت دارد به
پزشک مراجعه کنید.

خستگی شدید

این نشانه‌های سلامت در کودکان را جدی بگیرید

اگر کودک نشانه هایی از
خستگی را نشان می دهد یا به نظر می رسد از انرژی کافی حتی پس از استراحت کافی
برخوردار نیست، این شرایط را به عنوان نشانه ای هشدار دهنده جدی بگیرید.

دلایل مختلفی موجب خستگی
شدید می شوند که از آن جمله می توان به عادات غذا خوردن ناسالم، سبک زندگی کم
تحرک، و کمبود خواب اشاره کرد. از دلایل جدی خستگی شدید می توان به کم خونی، سوء
جذب، افسردگی، بیماری کلیوی یا قلبی، آلرژی ها، عفونت ویروسی، و برخی اختلالات
سیستم ایمنی و حتی سرطان اشاره کرد.

استفراغ بیش از حد

این نشانه‌های سلامت در کودکان را جدی بگیرید

استفراغ در میان کودکان در
حال رشد شایع است. این شرایط می تواند به واسطه سرفه بیش از حد شدید، گریه بسیار
شدید، مصرف غذای بیش از اندازه یا مشکلات معده شکل بگیرد.

اما اگر کودک نمی تواند حتی
مقدار کمی از مایعات را نگه دارد، این شرایط می تواند به کم آبی بدن منجر شود.
برخی نشانه های کم آبی بدن شامل کاهش خروجی ادرار، چشم های گود رفته، خواب آلودگی
شدید، خشکی لب ها و گریه کردن بدون تولید اشک می شوند. کم آبی شدید می تواند جدی
باشد اما با جایگزینی مایعات از طریق تزریق وریدی قابل درمان است.

همچنین، اگر کودک خون
استفراغ می کند در کوتاه‌ترین زمان ممکن به پزشک مراجعه کنید زیرا ممکن است انسداد
روده موجب این شرایط شده باشد که وضعیتی خطرناک و تهدید کننده زندگی محسوب می شود.

اگر پس از زمین خوردن کودک،
وی شرایطی مانند استفراغ، از دست دادن هوشیاری یا گیجی و عدم تعادل را تجربه می
کند، احتمال آسیب جدی سر وجود دارد. در این حالت نیز مراجعه به پزشک و ارزیابی
دقیق شرایط ضروری است.

تورم صورت

این نشانه‌های سلامت در کودکان را جدی بگیرید

تورم صورت نشانه ای مشخص از
یک واکنش آلرژیک قوی است که می تواند به یک آنافیلاکسی تهدیدکننده زندگی تبدیل
شود. این شرایط نیز به مراقبت پزشکی برای تشخیص سریع و درمان نیاز دارد.

تورم صورت در کودکان شامل پف
کردگی، باد کردن یا اتساع صورت می شود.

همچنین، تورم صورت می تواند
به واسطه یک عفونت شکل بگیرد. از دیگر دلایل تورم صورت می توان به کم کاری
تیروئید، سندرم نفروتیک، آسیب دیدگی صورت و نیش یا گاز یک حشره اشاره کرد.

لب های آبی

این نشانه‌های سلامت در کودکان را جدی بگیرید

اگر لب های کودک پس از خوردن
مواد غذایی مانند بلوبری، تمشک یا آبنبات های آبی به رنگ آبی درآمده اند، جای
نگرانی وجود ندارد. حتی آب و هوای بسیار سرد نیز می تواند به آبی شدن رنگ لب ها
منجر شود.

اما اگر لب های کودک بدون محرکی
مشخص به رنگ آبی درآمده اند، این می تواند نشانه ای از سیانوز باشد. سیانوز به
واسطه کمبود اکسیژن در خون یا فقدان جریان خون شکل می گیرد.

آبی شدن رنگ لب ها می تواند
به واسطه بیماری قلبی، سینه پهلو، آسم یا برخی شرایط نادر که اشکال در تنفس را
موجب می شوند، رخ دهد.

راش های پوستی شدید

این نشانه‌های سلامت در کودکان را جدی بگیرید

راش های پوستی میان کودکان
شایع هستند و به طور معمول موضوعی نگران کننده محسوب نمی شوند. اما در صورت مشاهده
راش های شدید روی بدن کودک که با نشانه های دیگر مانند تب، استفراغ، خس خس سینه،
اشکال در بلع، درد شکمی یا دشواری در تنفس همراهی می شود باید به پزشک مراجعه
کنید. این می تواند نشانه ای از یک واکنش آنافیلاکتیک، یک شرایط تهدیدکننده زندگی،
باشد.

اگر روی پوست کودک راش هایی
قرمز رنگ شکل گرفته اند که هنگام فشار به رنگ سفید درآمده و با حذف فشار دوباره
قرمز می شوند، این می تواند به واسطه سپسیس یا مننژیت شکل گرفته باشد، که در هر دو
مورد نیاز به مراقبت پزشکی وجود دارد.


منبع: عصرایران

جهانگیری: فراموش نکرده‌ایم بیماران سرطانی و خاص برای یک دارو شهر به شهر می‌گشتند/متاسفانه عده ای نیروهای انقلاب را رو در روی هم قرار دادند

اسحاق جهانگیری گفت: روزهای سختی که با مشکلات دارو، صنعت، اشتغال و تجارت رو به رو بودیم را فراموش نخواهیم کرد.

به گزارش ایسنا، اسحاق جهانگیری در گردهمایی صنعت گران و مهندسان حامی روحانی که در سالن والیبال حجاب برگزار شد اظهار کرد: خوشحالم در جمعی حاضر شدم که فعالان اقتصادی و نظام مهندسی در آن حضور دارند، این جمع از سرمایه های کشور است.

وی ادامه داد: شما عزیزان می دانید که دوران بسیار سختی هم بر ملت و دولت و هم بر کشور گذشت. شما آن دوران را با رای به موقع خود در سال ۹۲ اصلاح کردید.

جهانگیری گفت: بخش قابل توجهی از مشکلات برطرف شد خیلی از آوارهایی که بر سر کشور خراب شده بود برداشته شد، ایران هراسی که در دنیا شکل گرفته بود و ایرانی بودن در دنیا جرم بود از بین رفت.

وی افزود: ما روزهای سخت را فراموش نکردیم، ما فراموش نکردیم بیماران سرطانی و خاص برای یک دارو شهر به شهر می گشتند، ما فراموش نکردیم کشتی ها به سمت ایران می آمدند اما وارد کشور نمی شدند.

این کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری گفت: متاسفانه عده ای نیروهای انقلاب را رو در روی هم قرار دادند و نیروی انسانی فرسوده شد. همه می دانیم با اقتصاد و فرهنگ و هنرمندان چه کردند.

وی همچنین گفت: درست است که امروز  ما به نقطه مطلوب نرسیدیم اما تلاش کردیم بسیاری از مشکلات را برطرف کنیم؛ اماهنوز مشکلات زیادی وجود دارد. ما  می خواهیم فضای سرمایه گذاری ایجاد کنیم تا سرمایه گذار ایرانی بتو اند با خاطری آسوده سرمایه گذاری کند. باید خود را برای کارهای بزرگ آماده کنیم و ایران باید پیشرفت کند.

این کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری با اشاره به دستاوردهای دولت یازدهم در حوزه صنعت نفت گفت: در گذشته از میادین مشترک گازی کشورهای کوچک بیشتر از ملت بزرگ ایران برداشت می کردند. اُف برتفکری که اجازه می دهد کشور همسایه بیشتر از مردم کشورش از منابع ایران سود ببرد.

وی تصریح کرد: ما خواستیم تا از منابع این ملت حفاظت و حراست شود. ملت ایران انتظار دارد به این مشکلات خاتمه داده شود. فرزندان ایران باید شغل داشته باشند نباید اجازه دهیم کسی از نیازمندی این ملت سوء استفاده کند و آن را به گند بکشد.

جهانگیری در بخش دیگری از این سخنرانی گفت: شما صنعتگران و مدیران می توانید شغل ایجاد کنید؛ اگر دیگران می گویند که این مار را می کنند، اینکاره نیستند؛ اما شما می توانید.

وی ادامه داد: منابع داخلی و خارجی وجود دارد. ده‌ها میلیاردی که در صندوق ذخیره است برای سرمایه‌گذاری اختصاص دارد. ایران ظرفیت نیروی انسانی بزرگی دارد و می‌تواند به قطب صنعت منطقه تبدیل شود.

جهانگیری در همین راستا افزود: دیگران به دلیل منافعشان در غارت این کشور و ضربه زدن به اقتصاد این کشور، نمی خواهند این راه ادامه پیدا کند. برای مبارزه با این تفکر روحانی با تمام وجود به صحنه آمده است؛ شما هم بیایید.

  وی اظهار کرد: باید به بخش خصوصی میدان داده شود و از بخش خصوصی و سرمایه گذار دفاع شود. شما بیایید ما هم هستیم. رهبر انقلاب پیشرفت ایران را می خواهد، رییس جمهور و خاتمی عزیز پیشرفت ایران را می خواهند این پیشرفت دست یافتنی است.


منبع: عصرایران

احمد توکلی و احتمال پشیمانی مجدد

«یک رجل سیاسی و با کوله‌باری از تجربه و به عنوان یک شخصیت مرجع چگونه می‌تواند رای و اشتباه خود را تنها در قالب یک شخصیت حقیقی تعریف نماید؟ آیا امثال آقای توکلی می‌توانند ادعا کنند در آسیب‌های جبران‌ناپذیر رخ داده در دولت‌های نهم و دهم اثر انگشتی نداشتند؟ و اساسا چرا با وجود اشتباه تراژیک در دور اول، شخصی چون ایشان اشتباه کمدی‌وار مجددش را در دور بعدی تکرار می‌نماید؟»

عبدالحسین طوطیایی، پژوهشگر در روزنامه آفتاب یزد نوشت: «آقای احمد توکلی چهره نام‌آشنایی برای مردم کشورمان از آغاز انقلاب اسلامی است. چهره‌ای که در ۲۷ سالگی وزیر کار و سخنگوی دولت وقت بود. او از جمله نمایندگی چندین دوره و ریاست مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، رقابت با مرحوم‌ هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست‌جمهوری ششم، استفاده از بورس دولتی دکترا در کشور انگلستان و… را در کارنامه خود دارد. یکی از دوستانم که در قید حیات نیست از ایام هم‌سلولی با آقای توکلی در زندان کمیته مشترک (قبل از انقلاب) خاطره جالبی نقل می‌کرد. ایشان به دلیل پایبندی شدید به مبانی شرع و شائبه ذبح غیر شرعی گوشت در غذای زندان، گوشت را از سهم غذای خود جدا و مابقی مواد آن را پس از آب کشیدن و با وجود گرسنگی مصرف می‌نمود (نقل به مضمون).

تا آنجا که این راقم آگاهی دارد آقای توکلی همواره فعالیت و مواضع سیاسی خود را در اردوگاه اصولگرایان و به شکل منتقد پی گرفته است. غلظت این مواضع البته به‌ صورتی نبود که دیگر جریانات سیاسی فصل مشترک پایداری با وی بیابند. بنابراین انتقاد مستمر ایشان از سیاست‌های اقتصادی دولت‌های نهم و دهم به‌ گونه‌ای نبود که دست حمایت خود را از آنها برگیرد. 

آقای توکلی اما در مصاحبه‌ای در سال ۱۳۹۴ اعتراف نمود که گرچه هر دو دوره به آقای احمدی‌نژاد رای داده اما از کار خود پشیمان است. نگارنده در یادداشتی (روزنامه آفتاب یزد – ۳۰ شهریور ۹۴) ساده‌سازی چنین اشتباهی را تا حد تنها یک ابراز پشیمانی مورد نقد قرار دادم. نوشتم که یک رجل سیاسی و با کوله‌باری از تجربه و به عنوان یک شخصیت مرجع چگونه می‌تواند رای و اشتباه خود را تنها در قالب یک شخصیت حقیقی تعریف نماید؟ آیا امثال آقای توکلی می‌توانند ادعا کنند در آسیب‌های جبران‌ناپذیر رخ داده در دولت‌های نهم و دهم اثر انگشتی نداشتند؟ و اساسا چرا با وجود اشتباه تراژیک در دور اول، شخصی چون ایشان اشتباه کمدی‌وار مجددش را در دور بعدی تکرار می‌نماید؟

آقای توکلی اینک و با وجود اظهار پشیمانی‌های صادقانه دو سال قبل خود اما به‌ نظر می‌رسد از گذشته باز هم بهره کافی نگرفته است. ایشان با نوشتن نامه سرگشاده‌ای به آقای روحانی و نقد سخنرانی‌های انتخاباتی وی به‌ طور ضمنی به او سرانجامی از محصور شدن را هشدار و پند و اندرز دادند و این که آقای روحانی از فتنه‌گری بپرهیزند. 

با توجه به این شدت از خیرخواهی آقای توکلی این پرسش در ذهن متبادر می‌شود که این نصایح را چرا به‌ صورت خصوصی به آقای روحانی ننمودند؟ انعکاس نامه‌ای مشتمل بر پند، هشدار و تهدید و به‌ صورت سرگشاده مفهومی جز این ندارد که آقای توکلی باز هم وارد بازی انتخابات شده‌اند. موضع‌گیری‌های له و علیه که از آقای توکلی در این مدت مشاهده می‌شود نگرانی ایجاد می‌کند؛ نگرانی از آن که اگر در هشت سال بعد باز هم ایشان پشیمان شوند، از چه واژه و عباراتی استفاده خواهند کرد؟ آیا نسل آینده که آقای توکلی را برای مواضع حمایتی‌اش از دولت‌های نهم و دهم مورد داوری قرار خواهد داد، در این تکرار بعدی چه خواهد گفت؟

از آقای توکلی‌ها این انتظار هست به گذشته‌های دورتر خود نظری بیندازند. در این یادآوری ایشان حتما از خود خواهد پرسید که آیا خوردن آن گوشت‌ها و در گرسنگی درون زندان واقعا مکروه یا حرام‌تر بوده یا که استفاده از بورس تحصیلی پرهزینه برای تکمیل رزومه‌های شخصی گناه به‌ شمار می‌آید؟ به عنوان کسی که زادگاه و تاریخ زندگیش با خطه شمال کشور پیوند دارد و حضور چندین دوره‌ای خود در مجلس و مرکز پژوهش، چه گام‌های بازدارنده‌ای در برابر تخریب طبیعت بی‌نظیر شمال کشور تاکنون برداشته‌اند؟ 

اگر با وجود این فرصت‌ها اما انفعالی از جانب ایشان بوده است نسبت این کوتاهی‌ها با مصرف آن گوشت‌ها را چگونه ارزیابی می‌نمایند؟ تردیدی ندارم که جناب ایشان که تجربه شجاعت ابراز پشیمانی را در خود دارند در محاکمات وجدانی با خویش به بسیاری بازنگری‌ها خواهند رسید. پرسشی که سرانجام وی از خود خواهد پرسید این که احمد توکلی حال حاضر آیا در راستای شخصیت سال۱۳۵۳ خود تکامل پیدا کرده است یا نه؟»


منبع: عصرایران

رنگ لباسی هایی که به پوست صورت شما می آید

برترین ها: برای این که بدانید چه رنگ لباسی به پوست صورت شما می آید، اول از همه باید رنگ پوست تان را شناسایی کنید. البته عوامل مختلفی وجود دارند که بر پوست شما تاثیر می گذارند، به عنوان مثال اشعه آفتاب یا مصرف برخی داروها می توانند رنگ پوست تان را تغییر دهند.

بنابراین در قدم نخست مطمئن باشید که پوست تان رنگی طبیعی دارد و کاملا تمییز است. برای این کار صورت تان را با صابون بشورید، سپس به مدت ۱۵ تا ۳۰ دقیقه صبر کنید تا قرمزی های آن از بین رود. سپس زیر نور طبیعی تن پوست تان را تشخیص دهید. حواس تان باشد که نورهای مصنوعی نیز رنگ پوست را تغییر می دهند.

 چه رنگ لباسی به پوست صورت شما می آید؟

در مرحله بعدی یک برگه کاغذ سفید بردارید و آن را کنار پوست تان قرار دهید. در مقایسه با سفیدی کاغذ، پوست تان چه رنگی است؟ زرد، قهوه ای، سبز…؟ اگر تشخیص تان رنگ های صورتی، رزگلد یا آبی است، شما پوستی سرد دارید. اگر هم رنگ آن متمایل به خاکستری است، شما پوستی خنثی دارید. اگر هم روی صورت تان پر از جوش و آکنه است طوری که نمی توانید به خوبی تن آن را تشخیص دهید، از فردی بخواهید تا کاغذ سفید را کنار گوش تان قرار دهد.

شما می توانید به کمک نور آفتاب نیز رنگ پوست تان را تشخیص دهید. افرادی که به سادگی زیر نور آفتاب برنزه می شوند، تن پوست گرمی دارند. آنهایی هم که پوست شان زیر نور آفتاب قرمز می شود، تن پوست شان سرد است. پوست های خنثی هم می توانند در هر یک از این دو گروه جای گیرند. 

رنگ های مناسب برای تن پوست های گرم

اگر تن پوست گرمی دارید، در دسته ستاره هایی چون بیانسه، کیم کارداشیان و جسیکا آلبا قرار می گیرید. برای شما، بهترین رنگ لباس، رنگ های طبیعی است. بنابراین شما باید از رنگ هایی چون قرمز، هلویی، نارنجی، کهربایی، طلایی و زرد استفاده کنید. اگر هم به رنگ های سرد علاقه دارید سعی کنید که تن های گرم تر آنها را مانند زیتونی، ارغوانی، بنفش-قرمز انتخاب کنید. از میان رنگ های خنثی نیز رنگ هایی چون خاکستری مایل به قهوهای، کاپوچینو و کرم مناسب شماست. از رنگ های جیغ و سرد مانند آبی یخی یا یاقوتی خودداری کنید به این دلیل که رنگ پوست شما را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد و آن را بی روح و خاکستری می کند.

 چه رنگ لباسی به پوست صورت شما می آید؟

رنگ های مناسب برای تن پوست های سرد

اگر تن پوست تان سرد است، جزو دسته ستاره هایی چون نیکل کیدمن، میندی کالینگ و کیت بلانشت قرار دارید. رنگ هایی چون آبی روشن، زمردی و بنفش تیره به علاوه رنگ هایی چون اسطوخودوس، آبی یخی و صورتی برای شما بسیار مناسب است. شما می توانید رنگ های دیگری مانند یاقوتی، قرمز روشن یا زرد کم رنگ هم به تن کنید. اگر هم علاقه ای به رنگ های خنثی دارید، ما خاکستری، سفید و سورمه ای را به شما پیشنهاد می دهیم. از پوشیدن لباس هایی به رنگ های نارنجی، گوجه ای و زرد پر رنگ به شدت خودداری کنید.

 چه رنگ لباسی به پوست صورت شما می آید؟

رنگ های مناسب برای تن پوست های خنثی

جولیان مور، آنجلینا جولی، جولیا رابرتس و کری واشنگتن تن پوستی شبیه به شما دارند. از آنجا که شما تن پوست خنثی ای دارید، هر رنگ لباسی به شما می آید اما بهتر است که به دنبال رنگ های تیره و پخته تر به جای رنگ های روشن تر باشید. رنگ هایی مانند صورتی چرک، سبز یشمی، زرد و آبی پخته و رنگ های خنثی ای مانند کرم، نسکافه ای، خاکستری و سیاه می توانند از رنگ های متناسب با پوست صورت شما باشند. رنگ های جیغی مانند آبی کاربنی یا بنفش فسفری رنگ خنثی پوست شما را تشدید می کنند، به همین خاطر از پوشیدن آنها خودداری کنید اما در عوض از پوشیدن لباسی به رنگ قرمز روشن درنگ نکنید، مطمئنا بر تن شما به زیبایی خواهد درخشید.

چه رنگ لباسی به پوست صورت شما می آید؟
 

چه رنگی برای تمام تن پوست ها مناسب است؟

رنگ های زیادی هستند که به تمام رنگ پوست ها می آیند مانند سفید خالص یا رنگ صورتی ملایم. رنگ های ترکیبی چون سبز-آبی و بنفش پر رنگ نیز مانند رنگ های خنثی عمل کرده و بدون هیچ تاکییدی بر تن پوست تان، با آن سازگار می شوند. از آنجا که این رنگ ها بین رنگ های گرم و سرد تعادل برقرار کرده اند، می توانید با خیال راحت با هر رنگ پوستی که دارید، آنها را به تن کنید.

چه رنگ لباسی به پوست صورت شما می آید؟ 


منبع: برترینها

خاطرات کمال تبریزی از روزهای همراهی با آیت الله

روزنامه هفت صبح – وحید سعیدی: خاطرات و گفته های کمال تبریزی از چگونگی ساخت مستند آیت الله هاشمی رفسنجانی؛ فیلمی که همچنان یکی از بهترین مستندهای انتخاباتی محسوب می شود.

سال ۸۴ مردم ایران شاهد شمایلی متفاوت از آیت الله هاشمی رفسنجانی بودند. در اوج هیجان انتخابات، کمال تبریزی تصمیم گرفت مستند انتخاباتی آیت الله را جور دیگری بسازد. اکبر هاشمی رفسنجانی در این فیلم از داخل منزلش در حال انجام امور روزانه با لحنی متفاوت درباره دلمشغولی هایش با مردم سخن گفت. این فیلم به ظاهر ساده، تاثیری شگرف داشت و همچنان از بهترین مستندهای ساخته شده انتخاباتی است. چهار سال بعد از پخش این مستند، با کمال تبریزی درباره اش گفت و گو کردیم که بازنشر آن در روزهایی که بحث انتخابات و فیلم های مستند داغ شده، هم جالب است و هم یادی است از آیت الله.

آیت الله می گفت هر کاری دوست دارید انجام دهید

چه زمانی ساخت فیلم تبلیغاتی آقای هاشمی به شما پیشنهاد شد؟

درست یادم نیست. اما فکر می کنم نزدیک به دو ماه قبل از انتخابات در جریان ساخت آن قرار گرفتم.

علت اینکه ساخت این فیلم را به شما پیشنهاد داده اند، می دانید؟

نه. قبل از این جریان اصلا با آقای هاشمی از نزدیک آشنایی نداشتم و واقعا علت آن را نمی دانم.

چه کسی اولین بار با شما تماس گرفت برای ساخت فیلم؟

آقای محمدی به عنوان تهیه کننده با من تماس گرفت و گفت چنین پیشنهادی شده اگر تمایل داری این کار را با هم انجام دهیم.

بعد کار وارد چه پروسه ای شد؟

یک سری جلسه با آقای محمدی داشتیم و به یک کلیتی رسیدیم و چند جلسه با  آقایان عطریان فر، مهدی هاشمی، پسر آقای هاشمی و محمدعلی نجفی برگزار کردیم. راجع به اینکه باید ساختمان این فیلم چگونه و چطور باشد.

شما در جریان فیلم آقای صدرعاملی که برای آقای هاشمی ساختند و همچنین کلیپ ها و… بودید؟

نه، بحث اصلی ما روی این فیلم بود، تیزر و فیلم آقای صدرعاملی در تیم ما مطرح نبود و در مجموع تیم جداگانه ای داشتند که مستقیما خودشان جلسات مستقلی را برگزار می کردند. اما در این جلسات من و آقای محمدی بودیم که بحث های اصلی را می کردیم که ساختار فیلم چگونه باشد.

وقتی طرح فیلم شکل گرفت، کسی با آن مخالفت نکرد؟

خانم آقای هاشمی خیلی مخالفت می کرد و می گفت که فیلم را اینطوری نسازید چون آقای هاشمی کوچک می شود.

جلسات که تمام شد با آقای هاشمی ملاقات کردید؟

از موقعی که می خواستیم پروژه را شروع کنیم تقریبا می توان بگویم که ایشان در کاری که ما می کردیم دخالتی نکردند. تنها درباره متن فیلم نظر می دادند. ایشان کاملا تسلیم بودند، یعنی می گفتند هر کاری که شما دوست دارید، انجام دهید. فقط درباره متنی که قرار بود خودشان بخوانند طبیعتا اصلاحاتی انجام دادند.

آیت الله می گفت هر کاری دوست دارید انجام دهید

خودتان متن را نوشتید یا اینکه از نویسندگان دیگری هم دعوت کردید؟

طراحی و پیشنهاد متن از طرف آقای هاشمی بود و بعد خودمان آن را نوشتیم. فکر می کنم آقای اردشیر رستمی هم به ما کمک کرد.

خانم آقای هاشمی از چه زمانی با کاری که شما انجام می دادید، مخالفت کردند؟

ایشان نمی دانستند ما چه کار می کنیم. بعد که فیلم را دیدند، حالشان بد شد. می گفتند این چیست شما ساختید؟ آقای هاشمی را خیلی معمولی کردید.

دقیقا روی نقطه ای انگشت گذاشتند که هدف شما بود؟

دقیقا، البته همسر ایشان راست می گفتند ما اصلا قصدمان این بود که این کار را بکنیم، چون می خواستیم بگوییم این آدمی است که می تواند عضوی از آحاد مردم جامعه شود.

آقای هاشمی چه نظری داشتند؟

خودش را سپرده بود به تیمی که این کار را انجام می داد و این مثبت ترین ویژگی ایشان است.

تمامی فیلم های تبلیغاتی سال ۸۴ تقریبا فضای یکسانی داشتند و روی تهییج کردن مردم تاکید می کردند اما فیلم تبلیغاتی آقای هاشمی فضای متفاوتی داشت، چطور به این طرح و الگو رسیدید؟

کاملا سینمایی با این فیلم برخورد کردیم. یعنی از ابتدا به دنبال این بودیم که به سراغ کدام یکی از ویژگی های ایشان برویم. مثلا به این فکر کردیم که باید چه موضوعی را درباره آقای هاشمی مطرح کنیم و از چه جنسی باید باشد که بتواند مردم را تحت تاثیر قرار دهید. اصلا به این فکر نمی کردیم که یک فیلم تبلیغاتی بسازیم.

درواقع از همان ابتدا ساخت یک فیلم تبلیغاتی مهیج و احساسی را از ذهنتان خارج کرده بودید.

بله، چون اصلا بلد نیستم اینطور فیلم بسازم. بیشتر در این فکر بودیم، کاری کنیم که بیننده نسبت به این شخصیت حس دوباره ای پیدا کرده و به آن نزدیک شود. درست مثل کاری که شما در فیلم داستانی معمولی انجام می دهید تا این ارتباط برقرار شود. در بعضی از لحظات امکان اینکه تصویر این حس را به وجود آورد، نبود و نریشن این کار را انجام داد. در اینجاست که نریشن خیلی تعیین کنده می شود.

برای اولین بار بود که شما شخصیتی مثل هاشمی را به این شکل می دیدی که با بیانی خاص از خودش می گوید.

ایشان فرم خاصی صحبت می کردند و ما بهشان توضیح دادیم که این شکل باید کاملا درونی باشد و نباید مثل سخنرانی پشت تریبون نماز جمعه جملات را ادا کند. ایشان هم واقعا خوب از عهده این کار برآمدند. یک بار برایشان توضیح می دادیم که این متن را باید اینطور بگویید و ایشان در همان بار اول به خوبی جملات را بیان می کردند.

آیت الله می گفت هر کاری دوست دارید انجام دهید

تماشای این فیلم آدم را به یاد کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی می اندازد، این کتاب تا چه اندازه در ساخت فیلم تبلیغاتی ایشان و ساختاری که برای آن در نظر گرفته بودید موثر بود؟

شاید چون فیلم کمی در آن حال و هوا بود، به یاد آن کتاب می افتید. از سوی دیگر متن و فیلمنامه را هم سعی کرده بودیم با نظرات آقای هاشمی تنظیم کنیم. طبیعتا این متن هم به آن کتاب شباهت هایی داشت. در ذهن ما این بود که کاری بکنیم بیننده با آقای هاشمی ارتباطی مبتنی با صداقت برقرار کند.

به اعتقاد من این بهترین شکل برقراری ارتباط بود ما می دانستیم کاری که انجام می دهیم، یک کار تبلیغاتی است و کسی که این فیلم را می بیند باید نزدیکی با آن شخصیت را احساس کند. اما مثل دیگر فیلم های تبلیغاتی انتخاباتی که معمولا سعی می کنند شور و هیجان ایجاد کنند و بعد حالت اسطوره ای و حماسی به آن نامزد بدهند، عمل نکردیم.

چرا با توجه به اینکه مردم ایران مردمی احساسی هستند، به سمت این نوع ساختار نرفتید؟

به این علت که فکر می کنم تمامی این ها تاثیر عکس می گذارد. همیشه معتقدم ایرانی ها به جای اینکه با عقلشان رای بدهند با قلبشان این کار را می کنند. پس نتیجه می گیریم که بهترین فیلم تبلیغاتی برای کاندیدای ایرانی در جمهوری اسلامی ایران این است که حس شعاری و حماسی نداشته باشد. به عبارت دیگر، این حسن که «من آنم که رستم بود پهلوان» در آن به چشم نیاید.

اما فیلم جواد شمقدری برای آقای احمدی نژاد با همین حال و هوا ساخته شد و اتفاقا تاثیر خودش را هم گذاشت؟

اصلا اینطور نیست، شما به دور اول انتخابات توجه کنید ببینید چه کسی بیشتری رای را آورد، او کسی نبود جز آقای هاشمی.

آیت الله می گفت هر کاری دوست دارید انجام دهید

اما این حالتی که شما به آن اشاره می کنید در فیلمی که سال ۷۶ سیف الله داد برای آقای خاتمی ساخت، وجود داشت.

نه؛ اتفاقا آن سال اگر یادتان باشد مهم ترین چیزی که پس از این فیلم در بعضی تماشاگران به وجود آمده بود، این بود که حتی می خواستند به لبخند آقای خاتمی رای بدهند. هیچ کس تا قبل از این فیلم با آقای خاتمی اینطور برخورد نمی کرد. در فیلم تبلیغاتی آقای هاشمی هم همین حالت وجود داشت.

یادم است آن زمان به آقای هاشمی می گفتیم که از موضع فردی که مسئول است و مقام بالایی دارد، بیایند پایین و ارتباط نزدیک تری با تماشاگر برقرار کنند. به ایشان می گفتیم محاوره ای صحبت کنند. همین که مردم احساس کنند که این آدم مثل خودشان است، به او رای می دهند. در صورتی که عقل حکم می کند به کسی که مثل خودت است رای ندهی.

باید به کسی رای بدهی که نخبه باشد، مثل خودت نباشد از تو بالاتر باشد ولی در ایران برعکس است؛ در ایران می گویند که این می فهمد ما چه می کشیم و باید به او رای دهیم. اما در مورد هر کاندیدایی نمی توان این کار را کرد، یعنی هر کاری بکنی نمی توان او را تبدیل کرد به آدمی که از موضع بالا فرود آمده و باید بین همین آدم ها زندگی کند. در ایران باید کاری کنی که قلب رای دهنده ها تحت تاثیر قرار گیرد وگرنه نمی توانی عقلشان را به این راحتی متاثر کنی و براساس عقلش رای بدهد.

پیش از ساخت فیلم انتظار چنین همکاری و برخوردی از آقای هاشمی داشتید؟

نه، فکر می کردم آقای هاشمی به این راحتی تن نمی دهد. وقتی شما به طور مثال از آقای انتظامی می خواهید فیلم مستند بسازید اما و اگرهایی دارید اما آقای هاشمی حتی یکبار هم به ما نگفت که چرا این پلان را می گیرید. بعضی وقت ها می گفتیم این کار را دو، سه بار انجام بدهید و بنده خدا شکایتی نکرد و واقعا همکاری می کردند.

چند روز تصویربرداری طول کشید؟

در مجموع حدود ده روز تا دو هفته طول کشید.


منبع: برترینها

سهراب پورناظری: من و همایون، بدون ترس بزرگ شدیم

ماهنامه تجربه: سهراب پورناظری و همایون شجریان ما را به شنیدن کارهای عجیب و غریب عادت داده اند. آنها چند سالی است کمر به تجربه بسته اند و تلاش می کنند تا به مرزهای جدیدی برسند. «خداوندان اسرار» و «رگ خواب» جدیدترین آلبوم هایی است که از همکاری مشترک این دو هنرمند منتشر شده است.

«خداوندان اسرار» اثری است که براساس ظرفیت های ساز تنبور و موسیقی مقامی ساخته شده و البته باز هم با رنگ و بویی نو که ویژگی کارهای «سهراب پورناظری» است. او در این اثر تنبور را با حس و حالی متفاوت نواخته و «همایون شجریان» با ترکیب آواز سنتی و مقامی تلاش کرده با موسیقی همراه شود.

اما «رگ خواب» موسیقی فیلم است. پس از همکاری های گذشته پورناظری با حمید نعمت الله در «بی پولی»، «آرایش غلیظ» و «وضعیت سفید» این بار این دو، در فیلم «رگ خواب» همکاری کرده اند؛ می توان گفت مسیر آهنگسازی در این اثر ادامه راهی است که در «آرایش غلیظ» وجود داشت؛ اما جسورانه تر.

سال گذشته زمانی که «رگ خواب» در جشنواره فیلم فجر اکران شد، موسیقی فیلم به خصوص قطعات باکلامش با گوشی های همراه ضبط و روی اینترنت منتشر شد. در این میان قطعه «آهای خبردار» و «رو سر بنه بالین» به سرعت پخش شدند و کار به جایی رسید که در اختتامیه جشنواره فجر در کلیپی که از فیلم های شرکت کننده پخش شد، از این موسیقی استفاده کردند.

این کار اعتراض پورناظری و شجریان را در پی داشت. چرا که موسیقی ای که به دست عوامل اجرایی جشنواره سیده بود، نسخه اصلی نبود. علاوه بر اینکه آنها انتظار داشتند این اتفاق با اجازه آنان انجام شود. به هر روی با انتشار این موسیقی ها به شکل غیررسمی، پورناظری و شجریان تصمیم گرفتند آلبوم این اثر را منتشر کنند. «آهای خبردار» و «رو سر بنه بالین» خیلی زود به قطعات پرطرفدار آلبوم تبدیل شدند که همه جا قابل شنیدن بود.

 سهراب پورناظری: من و همایون بدون ترس بزرگ شدیم
نکته قابل توجه اما جسارت پورناظری در آهنگسازی و البته همایون شجریان در خواندن این قطعات بود؛ این دو هنرمند در سال های اخیر به دلیل چنین تجربه هایی بارها مورد هجمه قرار گرفته اند؛ اما همواره به راه خودشان رفته اند. در این گفت و گو که به بهانه انتشار «رگ خواب» انجام شده، سهراب پورناظری از نگاهش به تجربه گرایی، انتقادات و البته زندگی گفته است…

شما و همایون شجریان به نوعی توانستید یک لحظه ادیپال در موسیقی ما ایجاد و از قانون پدر تخطی کنید. چگونه است که این تجربه گرایی از قلب سنت- سنت در مقایسه با کاری که شما می کنید- بیرون می آید؟ این اتفاق را چگونه باید ببینیم؟

اتفاق مهمی که در این مسیر باید بیفتد یک روند طبیعی است. اگر کسی تصمیم بگیرد موسیقی ای تولید کند که تا حدودی از عادت هایش و  حتی با چیزی که از او انتظار دارند، فاصله داشته باشد و براساس اینکه «من باید این کار را بکنم» شکل بگیرد، از نظر من محکوم به شکست است. اگر این اتفاق آن طور که تو با لطف می گویی و ما هم فکر می کنیم رخ داده، یک روند طبیعی طی شده است. نیازی در دل موسیقی، در روند اجتماعی زندگی بنده به عنوان آهنگساز و «همایون شجریان» به عنوان خواننده احساس شده و این حرکتی نبوده که بخواهیم خودمان را رنگ دیگری جلوه بدهیم؛ چون من اساسا از این نکته پرهیز می کنم.

این نو بودن از کجا می آید؟

از نظر من ممکن است نو در دل کهنه ترین اتفاق بیفتد. یعنی در دل یک بداهه نوازی شما نوآوری کنید، حتی در دل موسیقی سنتی و بیرون هم نزنید. نو وقتی اتفاق می افتد که هنر خلق می شود. در خلق، نو اتفاق می افتد و خلق هم کار سختی است. یک مرحله و نقطه ای است که دسترسی به آن ده ها سال زمان برای تمرین، ذوق، دانش آموختن و تجربه کردن نیاز دارد. شاید این شما را به نقطه ای برساند که در لحظه بتوانید نو بیافرینید. این کارها از دل یک تجربه گرایی ارگانیک بیرون آمده است.

پس با تجربه گرا بودن این کارها موافق هستید؟

حتما! اما اینگونه نبوده که ما برویم کاری انجام بدهیم و ببینیم که چه می شود؛ این احساس در من به وجود آمده که اینگونه سازبندی کنم، یا این روند ملودی را بنویسم با پیچش های خاص خودش و در لحظه خلق شده است. مثلا درباره همین قطعه «رو سر بنه به بالین»، من سر کلاس زبان بودم. داشتیم درس زبان می گرفتیم و ناگهان من از استادم خواهش کردم که لطفا یک لحظه صبر کنید! آمده بود توی سرم و می گشت و من آن را به «تصنیف» درآوردم. هیچ فکر قبلی نداشتم که چه اتفاقی قرار است بیفتد. در هر صورت روندی است که داریم پی می گیریم و امیدوارم به جاهای خوبی برای موسیقی و نسل های بعد برسد.

ظاهرا که همینطور است. دستکم استقبال از کارهای شما این را نشان می دهد…

بله و تنها اتفاقی که شاید بتوان کمی به آن تکیه کرد، این است که نسلی که شاید تقریبا تا آخر عمر امکان نداشت هیچ کدام از این نواها را گوش بدهد، با این نوع کارها کمی آشتی کرده است. کمی گوش هایش تیز شده و توجه می کند.

ممکن است از این دریچه برود و کمی  دقیق تر شود و حتی عمیق تر در دل سرمایه های موسیقی ایرانی غور کند و با شعر مانوس شود. اگر این اتفاق افتاده باشد- که تیراژ کارهای ما از همین اتفاق حکایت دارد- ما به هدف رسیده ایم. کارهای ما شاید رگه هایی دارد که مردم بیشتر با آن ارتباط برقرار می کنند. در عین حال می توان گفت جزو مشکل ترین رپرتوارهای موسیقی هستند و اینگونه نیست بگوییم یک کار ساده موسیقایی و عامه پسند نوشته ایم.

اما خیلی ها در بدنه جامعه موسیقی چنین اعتقادی دارند.

نمی خواهم بگویم تمام این حرف ها بی انصافی است. نه! اما به نظرم یک تحلیل اشتباه است. در همین تصنیف «رو سر بنه به بالین» فرم ملودی به گونه ای است که شاید ساختنش کار ساده ای نباشد، خواندنش هم کار ساده ای نیست. حتی همان سولوی کمانچه ای هم که من زده ام کار سادهای نیست. بالاخره ما هم تقریبا در این راه استخوان خرد کرده ایم. وقتی خودمان برای انجام کاری به دست انداز می افتیم معنی خاصی دارد. وقتی کاری که هر قطعه آن ظاهرا باید ۲۰ دقیقه زمان ببرد، ساعت ها زمان می برد، نشان می دهد این کار، کار آسانی نیست.

شاید باید سوال اولم را اینطور بپرسم که این چه سنتی است که اجازه چنین حدی از تجربه گرایی را می دهد؟ این چه سنتی است که نیروی نقادانه و حتی ویرانگر خود را درون خود پرورش می دهد؟

روند ملودی در موسیقی پدر من ضدتکرار است. «کیخسرو پورناظری» از تکرار پرهیز دارد. ایشان برای اولین بار روی تنبور آهنگسازی می کند و این چیزی است که پیش از آن وجود نداشته است. جالب است که این آهنگسازی در جامعه بسیار پذیرفته می شود و از دل آن کارهایی مانند «مردان خدا»، «یاوران مسم»، «مطرب مهتاب رو»، «حیرانی» و بسیاری کارهای دیگر در می آید. اینها در حالی است که ایشان کاملا بر مدار موسیقی تنبور قدم بر می دارد.

پدر من از ساز دیگری استفاده نکرد و تنها ساز مکمل تنبورش دف بوده و در نتیجه این کارها یک نوع موسیقی جدید به وجود می آید. ما از «صدای سخن عشق» یعنی از سال ۵۹ به قبل چنین موسیقی ای در موسیقی ایرانی نداریم. این خودش نشان می دهد که این راه در ذهن نسل قبل ما که پشتوانه ما هستند، بوده است. در عین حال کارهایی که پدر می کردند و می کنند، هیچ کدام از موسیقی معمول پیروی نمی کند. یک ذهن پیچیده ملودی پرداز- البته پیچیده براساس اسلوب و زیبایی شناسی- دارند. این خودش یک قدم رو به جلوست. از نظر من در نسل ما و کارهایمان فقط سازبندی این نوآوری تغییر کرده؛ وگرنه ادامه مسیر آهنگسازی پدر است.

سهراب پورناظری: من و همایون بدون ترس بزرگ شدیم

به عنوان کسی که کارهای زیادی با همایون شجریان انجام داده اید، این اتفاق را درباره ایشان چگونه می بینید؟

همایون جان هم همینطور! استادش جریان کسی نبوده که بخواهد خودش را به مرز خاصی محدود کند. مادر آخرین همکاری که با هم داشتیم ارکستر متفاوت بود و ما مثلا پرکاشن فرانسوی داشتیم. استاد هیچ وقت محدود نمی شد و حتی یک جاهایی ما جلوی ایشان را می گرفتیم که بهتر است این کار را نکنیم، چون اگر مثلا درامز وارد ارکستر می کردیم، همه کاسه کوزه ها سر ما شکسته می شد! اتفاقا برخلاف میل بسیاری، استاد ذهن بسیار بازی دارند.

و این مرزگشایی های نو از کجا می آید؟

اینها به نظرم از دل شجاعت بیرون می آیند. شجاعتی که در کنار علم و تجربه و توان است و ما به صورت کاملا بارزی آن را در همایون ان می بینیم. شاید کسی تصور نمی کرد که «همایون شجریان» این مسیر را برود؛ اما من این پتانسیل را هم در ذهن و هم در هنر او میدیدم. از طرفی فکر می کنم این یک روال، یک سبک زندگی است.

هر دوی ما بدون ترس بزرگ شدیم، بدون ترس ساز زدیم و آواز خواندیم و این مساله خواه ناخواه در زندگی مان هم تاثیر خودش را گذاشته است. ضمن آنکه فکر می کنم، در انجام هر نوآوری، داشته های ذهنی اهمیت بسیار زیادی دارد. اگر بلد نباشید و نتوانید یک ابوعطای خوب یا یک مقام خوب بزنید، یا یک مخالف عالی بخوانید و بعد بخواهید نوآوری کنید، یک چیز بی پایه و بی ریشه ای می شود که اثرگذار نخواهدبود.

برای شما نسبت این اسلوبی که از آن می گویید و آن را ضروری می دانید، با این تجربه چیست؟ چگونه از آن به این می رسید؟ این اتفاق مهمی است که همواره مورد چالش و بحث بوده است. رانه اصلی شما برای ساخت این موسیقی ها و این تجربه ها چیست؟

به نظرم باید یک جنون قطعی به شما دست بدهد. این اصلا تعارف ندارد! همه ما می دانیم که هنرمند اگر مجنون نباشد؛ اگر دچار آن بی خویشتنی ها در حین کار هنری نشود، اصلا نمی تواند اثر هنری خلق کند. ما نیاز به حالی غیر این حال معمول داریم. حالی که باعث می شود مولوی ناگهان بگوید: «ای مطرب خوش قاقا تو قی قی و من قوقو!» حافظ هرگز زیر بار این نمی رود که بگوید این شعر من است.

البته این خدایی نکرده نفی حافظ نیست. این را با تمام احترام به حافظ بزرگ می گویم که سر حد سخن است. اما این جنون است که می گوید: «ای رستخیز ناگهان و ای رحمت بی منتها!» این کلمات انرژی دارند. امکان دارد کسی بخواهند و نفهمد چه گفتی اما انرژی به شما منتقل می شود. به نظر من همین انرژی جنون را می رساند. متاسفانه و باز هم متاسفانه بخشی از جامعه امروز ما حاضر نیست که زیر بار این جنون برود.

منظورتان بدنه عمومی جامعه است؟

راستش نمی دانم! بگذارید اینطور بگویم که متاسفانه بخشی از جامعه سنتی ما بعد از این همه سال حاضر نیست نوازندگی مرا با حرکاتم بپذیرد. اگر من آن حرکات را نکنم، از نظر آنها آن موسیقی قابل شنیدن است و اگر آن حرکات را داشته باشم همان موسیقی قابل شنیدن نیست؛ حتی حاضر نیست قبول کند این دیوانه است و خلاص!

دیوانه ای است که ساز هم می زند. تهش همین استدی گر؟ نه؟ اینکه اساسا ما بخواهیم در هنر دست و پای کسی، گردن کسی یا حرکت موی کسی را کنترل کنیم درست نیست. بله! من هم به نمایش اعتقاد ندارم می دانم کسی که بخواهد نمایش بدهد، حواسش جای دیگری است و کاری به موسیقی ندارد؛ اما زمانی هست که کسی سیر خودش را طی می کند.

واقعیت هم این است که کنسرت یک پرفورمنس است…

حتما! ضمن اینکه هر کسی یک حالی دارد. استاد شهرام ناظری وقتی می خواند یک حال خوبی دارد. حالا مثلا من بیایم به این استاد بزرگ بگویم شما نباید دستتت را تکان بدهی! یا مثلا استاد محمدرضا شجریان وقتی می خواند در عین شکوه، محکم و استوار نشسته است و بیایم بگویم لطفا دست تان را تکان بدهید! هر کسی حال خودش را پیدا کرده است.

استاد علیزاده، استاد لطفی، پدر بنده و دیگران هر کدام استایل خودشان را دارند و این بسیار زیباست. ما که نمی توانیم این جنون را نقد کنیم و به ترازوی ارزش گذاری بگذاریم. من واقعا گاهی اینقدر این چیزها را می شنوم که حواسم هست نکند حرکات اضافه داشته باشم! این برای نوازندگی من سَم است. بوده اند دوستانی که قبل از اینکه روی صحنه برویم، می گفتند سهراب حواست به حرکاتت باشد و این حرف ها! یکی، دوباری سعی کردم و بعد دیدم انگار ساز زدن دارد فراموشم می شود.

بگذار هرچه می خواهند بگویند! حالا ما یک سری تکان می دهیم. از قتل که بدتر نیست! به خودشان اجازه می دهند که قضاوت کنند؛ متاسفانه! به جای یک هنرمند فکر کنند. در عوض اینکه فضا را باز بگذارند. مانند پدران خشنی می شوند که اجازه نمی دهند فرزندشان قدمی از خطی که آنها ترسیم کرده اند تخطی کند و خودش باشد. این یکسان نگری و یکسان سازی برای همه سم زاست. برای هر چیزی سم است. وقتی به آمریکا می روم، هرچه نگاه می کنم می بینم همه چیز مثل هم است. اینکه فایده نداره. شما در ایران از هر شهری ۲۰ کیلومتر (در هر جهتی) حرکت کنید، وارد دنیای دیگری می شوید؛ گویش، رسوم و حتی غذا عوض می شود.

سهراب پورناظری: من و همایون بدون ترس بزرگ شدیم

اجازه بدهید از «خداوندان اسرار» حرف بزنیم. راستش را بخواهید خداوندان اسرار کمی غیرمنتظره بود. به این معنا که با روال کارهای سال های اخیر شما متفاوت بود. گرچه نوآوری هایی داشت اما این نوآوری ها کم جلوه تر از دیگر کارهایتان بود.

«خداوندان اسرار» برآیندی از ۲۶ سال تنبورنوازی من است. ۲۶ سال است که من ساز می زنم. دو نسل قبل از من موسیقی دان هستند: پدربزرگم و پدرم. این ژن به من هم رسیده است. ما روی پای نوازندگان بزرگ تنبور و با گروه شمس در دهه ۶۰ بزرگ شدیم. اینها همه حافظه موسیقایی من هستند و توانایی من در امتداد کاری است که آنها کردند و طبیعی است اگر مرز دیگری را در نوردد. باید جای دیگری باشد.

این جای دیگر البته هیچ امتیاز خاصی نسبت به گذشته ندارد، چون در امتداد همان هاست. «خداوندان اسرار» خروجی ای از این همه سال و گذر زمان به علاوه بازشدن گوش ما روی مرزهای موسیقی های دیگر است که در این سال ها به مدد اینترنت و گسترش بازار موسیقی ایجاد شده است.

مهم ترین مولفه این حافظه و تربیت موسیقایی برای شما چیست؟

پدر من همواره اعتقاد داشت که تکرار سم است. حتی وقتی تمرین می کنم و اتود می زنم، می گوید تکرار زیاد ذهنت را خراب می کند. من اگر ۳۰ شب کنسرت داشته باشم، شما هرگز ۳۰ موسیقی مثل هم نخواهید شنید؛ بلکه کاملا متفاوت خواهندبود. امکان دارد خوشتان نیاید یا برخی را دوست داشته باشید. گاهی هم خوب نمی شود. امکان ندارد خودم را به نغمه ای که می دانم جواب می دهد، محدود کنم.

اصلا برایم جذاب نیست! دوست دارم به مرزهای جدیدی بروم. حتی نمی خواهم یک شب آن سولوی شب قبل را اجرا کنم. اگر هم شده اتفاقی بوده. چون ذات موسیقی ما بداهه نوازی است. ذهن تان باید آنقدر آماده باشد که اگر دست به ساز شدید، شما را به جاهای خوب ببرد. هیچ چیزی خاصیت بداهه را ندارد. چون ذهن ما به پدیده ای که آنی است واکنش نشان می دهد. در زندگی من یک بار هم نشده که بخواهم روی صحنه بروم و از قبل به موسیقی ای که قرار است اجرا کنم فکر کرده باشم. هر آنچه شما می شنوید، همان لحظه است.

«خداوندان اسرار» هم از همین تفکر خلق شد؟

بله! این آلبوم هم در امتداد همین نگاه به موسیقی و هنر شکل گرفت و چیزی که فقط فرم آن را تعیین کرده، شعرای آن هستند. روند ملودی براساس درونمایه اشعار و تفاوت شاعران بوده است. فراز و فرودهای این آلبوم تعبیر من از اشعار  شاعران آنهاست.

این چیزی است که من به آن فکر کرده ام و اینگونه پیش رفته است. لزوما  هم نمی گویم که خوب از کار درآمده اما فلسفه اش در کنار جهانی که من در موسیقی ام طی کرده ام، بوده است. باز هم پیش می روم؛ از این ترافیک شهری تا جریانات سیاسی و اجتماعی، مناسبات خانوادگی، روابط دوستانه ام و معاشرتم با شاعران بزرگ ایران تا سیاست نامه هایی که از عهد باستان می خوانم و تاریخ ایران زندگی من است، مثل یک دی ان ای به موسیقی من منتقل می شود. من اینها را قطع نمی کنم.

در «آرایش غلیظ» و «رگ خواب» یک دیوانگی از این شهر هم وجود دارد یا «ابر می بارد» تصویری از هجده سالگی من است که عاشق بودم و آن را ساختم. یا مثلا اگر قرار باشد ابوعطا بزنم، امکان ندارد آن را تغییر بدهم. مثلا در پروژه «آیینه ها» امکان ندارد یک واو آن را عوض کنم تا مثلا یک جوان خوشش بیاید. نه! در مورد این کار، این شکل درست است.

البته اینها همه با احترام است. هر کسی می گوید موسیقی ات را دوست دارم، عشق می کنم و وقتی هم کسی با صداقت و نه با غرض مرا نقد کند، باز هم خوشحال می شوم؛ اما راستش دیگر روی کار هنری ام اثر نمی گذارد. به خصوص این چند تجربه و پشت سر گذاشتن آنها، دستکم این توان را به من داده که نگاهم جز به کارم و خودم و جهانم به چیز دیگری نباشد.

یکی از اتفاقاتی که در کارهای اخیر شما دیده می شود، رفتن به سمت نوعی اجرا در استفاده از شعر است. کاری که ما به نوعی دیگر در آثار مشکاتیان می دیدیم. این امر آگاهانه بود یا به شکل حسی و به اقتضای ملودی رخ داده است؟

قطعا این نیاز وجود من است و نه نیاز هنرم. تحلیل شما به تحلیل من نزدیک  است و من از این بابت خیلی خوشحالم. نه اینکه از موسیقی من خوشتان بایید؛ بلکه به چیزی فکر کرده اید که من هم به آن فکر کرده ام. ما یک درد بزرگ داریم و آن هم اینکه درست فهمیده نمی شویم. همه می گویند همایون می خواند: دل دل یک دل… چه کار سختی کرده است؛ اما نمی گویند وقتی در «رگ خواب» می خواند: رو سر بنه به بالین و حرف «ی» را می کشد، کار بسیار مشکل تری انجام داده است! این درست است. امیدوارم به عمرم یا لااقل به جوانی من قد بدهد که کسانی بیایند و تحلیل کنند.

سال هاست من نوازندگی می کنم اما تاکنون یک تحلیل درست از تنبورنوازی خودم ندیده ام. قطعا هم منظورم فقط مدح نیست. وقتی پدرم نوازندگی مرا تحلیل می کند، خیالم راحت است که نگاه قابل اعتمادی به نوازندگی من شده و نسبت به کاری که می کنم آگاهی بیشتری پیدا می کنم.

عمده حرف هایی که درباره تنبورنوازی من زده شده، این است که سرعت دست هایش بالاست و تکنیکی است یا اینکه تنبور را خراب کرده است! یک بار کسی نمی نویسد که مثلا من نوعی با یک جمله در بداهه نوازی یا قطعاتم چه کرده ام یا دینامیک موسیقی من چگونه است یا ریتم هایی که استفاده می کنم. باز هم تاکید می کنم منظورم این نیست کسی با گفتن این حرف ها به مدح من برسد نه! نقد کند اما دقیق. ما در این بخش فقر زیادی داریم.

این اتفاق از جایی ترسناک می شود که می بینیم یک نوازنده بزرگ به ایران آمده و کنسرتوی ویولون گذاشته و قدرت نوازندگی اش حیرت انگیز است. آن وقت کسی رفته و در یک خبرگزاری نوشته که مثلا انگشت چهارم فلانی گِز می زند! نمی دانم چطور به خودشان اجازه می دهند فکر کنند بیش از آن نوازنده، موسیقی را می فهمند؟

سهراب پورناظری: من و همایون بدون ترس بزرگ شدیم

مهم ترین تاثیر این به قول شما «فهمیده نشدن» چیست؟

این فهمیده نشدن شوق ما را می کشد. ما زنده ایم به قلب و روح زنده مان. به اینکه با یک صحنه  دردناک فرو بریزیم وبا یک عشق زنده بمانیم. آدم عرصه هنر جز این باشد فاتحه اش خوانده است. هنرمند اگر اشکش جاری نشود، فاتحه اش خوانده است. راستش را بخواهید، ما اینطور زندگی می کنیم. شکر خدا با تمام هجمه هایی که هست و نیست، ما از این شرایط و این حرف ها عبور کرده ایم؛ البته با عشق مردم! من می دانم که مردم شاید خیلی تحلیل های دقیق علمی نداشته باشند اما داستان را می فهمند. حال ما را می فهمند و همین برای ما کافی است.

شعر یکی از ارکان موسیقی ایرانی است، مواجهه شما با شعر چگونه است؟

شعر برای من مهم ترین مولفه است و به نظرم نگاه به شعر باید نگاه عمیقی باشد. متاسفانه امروزه در عالم آهنگسازی و در۹۰ درصد موارد نگاه درستی نیست. خیلی وقت ها معلوم است که شناخت نبوده و این قطعه ساخته شده است. این را نمی گویم که من خوبم و دیگران بدند. بلکه این یک درد است.

از دل آن، مشکاتیان بیرون نخواهدآمد، شهرام ناظری و کیخسرو پورناظری از دل آن بیرون نخواهدآمد، چون این آدم ها شعر را لمس کرده اند. واقعا و قطعا اگر سعدی آواز شجریان را بشنود، می گوید این همان چیزی است که من می خواستم بگویم! یا مثلا شهرام ناظری واقعا هنرمندانه با شعر برخورد کرده است.

اگر ما از آبشخور شعر جدا شویم که تمام شده است. تنها آموزگاری که می تواند دست ما را بگیرد و در این قرون و اعصار بگرداند و ما را به جایی ببرد تا بفهمیم که جهان و عالم انسان ایرانی چه بوده، اشعار ماست. که اگر این اشعار را نفهمیم پرت افتاده ایم. متاسفانه این ارتباط قطع شده است. منزل یکی از ادبا بودم و قطعه «رو سر بنه به بالین» را با هم شنیدیم.

پسرش به من گفت که سهراب چرا شعر تکراری استفاده کردی؟! و من گفتم قول می دهم از فقر داشته های ذهنی من درباره شعر نیست. راستش را بخواهید من اول شعر می خوانم و بعد موسیقی گوش می دهم. اما می دانم بسیاری از متولدین دهه های ۷۰، ۸۰ و بعدتر شاید ۹۰ این شعر به گوش آنها هم نخورده است.

شاید ندانند «رو»، «بنه»، «بالین» یا «خراب» به چه معنی است. تقصیری هم ندارند، از کجا باید می شنیدند؟ من دوست دارم و باید این مسیر را بروم تا شاید این جوان ایرانی «رو سر بنه به بالین» گوش کند. این موسیقی را توی ماشینش و هنگام رانندگی و هیجان گوش کند، چون بالاخره این شعر روزی در جانش می نشیند و در جای خودش اثر می کند.

شما از اشعار بسیاری از شعرای کلاسیک در موسیقی تان استفاده می کنید. به عنوان یک آهنگساز که به شعر هم علاقه مند هستید، آهنگسازی روی اشعار کدام یک از شعرای کلاسیک دشوار تراست؟ البته برداشت شخصی من این است که حافظ در مجموع دشوارترین است.

دقیقا درست است! جهانی که موسیقی من در آن زندگی می کند، شاید گذر چندانی از شعر حافظ نداشته باشد. در مقابل می بینیم که شعر حافظ تا چه حد در آواز درست می نشیند و بجاست. به طور کلی تصنیف خوب روی اشعار حافظ کم می بینید. همینطور در مرحله بعد سعدی. خب برای خانواده ما مولوی داستان دیگری دارد. با اینکه این روزها ارتباط خود من با مولوی کمتر از قبل شده اما هنوز هم که بخواهم آهنگ بسازم، همه چیز مرا به آن سمت می برد. دست خودم نیست. اما برای کارهای خاصی حتما حافظ می تواند کمک کننده باشد.

چه کارهایی مثلا؟

خب اگر روزی بخواهم به یک آلبوم صد در صد دستگاهی فکر کنم، سعدی و حافظ حتما جزو گزینه هایی هستند که باید به سراغ شان بروم. اما جزو بازی های من است که با غزلی درگیر می شوم و بعد در جانم می نشیند و ناخودآگاه به سمت آهنگسازی آن می روم. مثلا غزلی از حافظ را آنقدر مرور می کنم تا ملودی از آن بجوشد؛ اما به نظرم فرم «تصنیف- آواز» که استاد مشکاتیان نیز از آن بهره می برد، می تواند فرم مطلوبی برای آهنگسازی حافظ باشد.

مشکاتیان همیشه آدم را شگفت زده می کند…

بله! یک هنرمند واقعی است و راستش را بخواهید، مهم تر از قطعات با کلام مشکاتیان، قطعات بی کلام اوست. به نظرم حافظ اگر می خواست یک ملودی بسازد چیزی شبیه کارهای مشکاتیان می ساخت. راستش درباره مشکاتیان همه چیز نشان دهنده این است که ایشان به موسقی عمیقا فکر می کرده است. البته مشکاتیان  استاد برداشتن تم ها و پرورش آنها بود که کار هر کسی نیست.

سهراب پورناظری: من و همایون بدون ترس بزرگ شدیم

شاید چنین آگاهی ای در موسیقی ما چندان شکل نگرفته است.

به نظرم تحلیل درست آثار، یکی از مسائلی است که می تواند آگاهی موسیقایی جامعه ما را بالا ببرد. درباره ما زیاد می گویند که اینها از موسیقی ایران خارج شده اند. اینها کاملا درست است! اینکه من بخواهم بگویم «ابر می بارد» یک قطعه موسیقی سنتی است، قطعا خودم را مسخره کرده ام. اما بحث ما سر این است که منبع را تحلیل کنیم نه یک شاخه را.

برنامه ای برای کار در موسیقی دستگاهی ندارید؟

حتما کار خواهیم کرد. من در سال آینده قطعا یک ارکستر بسیار مقتدر موسیقی دستگاهی تشکیل می دهم. فکر می کنم به اندازه کافی در این عرصه ای که بخواهم آدم ها و جوانان یا آن دیوانگی خودم را عرضه کنم، کار کرده ام. چون من که وقتی در خانه می نشینم، با سازم دیوانه بازی در نمی آورم! بلکه سه تارم را دست گرفته ام و دارم ابوعطا و افشاری می زنم مثلا. دارم با عبادی و شهناز و دیگران حال می کنم و این دنیای من است. خب راستش حق می دهم که برخی نگران باشند ولی…

نگران آینده موسیقی ایرانی؟

شاید! اما باید در نظر بگیرند که من ۳۳ سالم است! باید واقع بین باشیم. اصلا فکر کنید که من و تهمورس و دیگرانی مثل ما، کاری تولید نکرده اند. آیا واقعا فکر میکنید که جوان و نوجوان ما توی ماشینش آواز فاخر شجریان را گوش خواهدداد؟ شک دارم! چون او را عادت نداده ایم. امکان ندارد با این روندی که ما داریم پیش می رویم، دیگر جامعه ما به آن سمت برود. من اعتقاد دارم که این جامعه باید حافظ را بشناسد.

در دهه ۶۰، موسیقی ایرانی در اجتماع جایگاه دارد. این اتفاق هم راه دارد. اینکه هی مدام به زور بخواهیم چیزی را تحمیل کنیم، نتیجه ای در پی نخواهدداشت. باید عشق به فرهنگ را در دل جوان زنده کنی و این اگر با گیتاربیس اتفاق بیفتد به نظرم شاهکار است، با تنبور هم اتفاق بیفتد شاهکار است. اینکه به هنرمند اجازه بدهیم که مسیرش را برود. این سهراب پورناظری الان ۳۳ سال دارد، بگذار ۶۳ سالش بشود، بعد بیا بررسی و قضاوتش کن.

کمی هم از «رگ خواب» بگوییم. شما در «رو سر به بالین نه» همان مسیر «با من صنما» را ادامه می دهید و جلوتر می روید؛ چه در ساختار ملودی و چه در رفتار با شعر، شجاعانه تر و عنان گسیخته تر است…

خب بعضی ها اعتقاد دارند که ما دوباره «آرایش غلیظ» را تکرار کرده ایم.

به نظرم اصلا اینطور نیست…

این مسیر برای من تمام نشده است. آن را ادامه خواهم داد و حتی با فرم های شدیدتر. راستش ما گاهی دست و پای خودمان را براساس آستانه دشنام هایی که نثارمان می شود می بندیم. اما درباره این کارها قطعا در آینده این عنان گسیخته تر می شود؛ تا به آن جایی که باید در این مسیر لازم است. برسیم. هیچ ربطی هم به ساز و آواز ندارد، یک چیز دیگری است. موسیقی فیلم بهانه ای بوده تا من بتوانم خودم را عرضه کنم. «آرایش غلیظ» این عرصه را در اختیار ما قرار داد. فیلم دیوانه ای بود و خب دیگران هم می گفتند این موسیقی مال همین فیلم است! حتما این مسیر ادامه پیدا می کند و در عین حال آرام آرام این جنون اوج خواهدگرفت.

ملودی «رو سر بنه به بالین» روند جالبی را طی می کند. کمی از کیفیت این حرکت ملودی بگویید.

بخشی از ملودی «رو سر بنه به بالین» عینا رپرتوار عبدالقادر مراغه ای است. یک ریتم ۲۳ ضربی است که از بالا تا پایین ادامه پیدا می کند. نه اینکه من هم بخواهم ۲۳ ضربی بسازم. اما برای خودم جالب است که این فرم اینطوری از دل این همه شنیده های من شروع به چرخیدن می کند و بیرون می آید و کسی هم متوجه نمی شود که ما داریم کار سختی انجام می دهیم و این به نظرم اتفاق جالبی است.

این فرم ها باز دیوانه تر ادامه پیدا خواهدکرد و من دست خودم را نمی بندم و خدا را شکر که ما از این پل ها عبور کردیم؛ بدون اینکه بخواهیم کشته بدهیم. البته زخمی داده ایم. ما عبور کردیم و از این به بعدش آسان است.

شعری هست که می گوید: زهد رندان نو آموخته راهی به دهی است/ من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم! این حال و روز من است. می خواهند فحش بدهند دیگر، بگذار بدهند. مگر من چند سال دیگر زنده ام، خوش بین باشم ۴۰ تا ۵۰ سال دیگر. بعد از این مدت، قرار است من از این دنیا بروم و خب هر کاری هم دلم بخواهد می کنم! به همین سادگی! با احترام به همه پیشکسوتان که دست تک تک شان را می بوسم و با احترام به همه منتقدان، من راه خودم را می روم! به همین سادگی! به همین صراحت! به همین شجاعت!

ممنون از همه کسانی که جو درست می کنند و باعث می شوند این کارها بیشتر دیده و شنیده شوند. اما این کارها و جوسازی ها در عزم و اراده و مسیر موسیقی من هیچ تاثیری ندارد.

سهراب پورناظری: من و همایون بدون ترس بزرگ شدیم

راستش به رغم علاقه ای که نسبت به مولوی دارید، به نظرم این عقلانیت خود ویرانگر از مولوی بیرون نمی آید، متعلق به حافظ است. شما در موسیقی همه کاری می کنید و شاید نتوان گفت دقیقا شما چه نوع موسیقی ای کار می کنید؛ رندانه است.

من این را از پدرم و استاد شجریان یاد گرفتم که هویت موسیقایی نداشته باشم. پتانسیلش را داشتم. من آمده ام که دوره ای باشم و زندگی کنم و بعد هم بروم. هویت من هم همین است. اگر هم قرار باشد روزی به چیزی بنازم، آن سرزمین و فرهنگ سرزمینم است و لاغیر. در این راهی هم که دارم می روم، آن کسی که بخواهد بداند و در دلش عشق داشته باشد، می داند که داستان ما چیست و آن کسی هم نمی خواهد بداند، هیچ ایرادی ندارد.

مهم این است که چیزی را که فکر می کنم درست است، پیش ببرم. می دانم اگر فردا با یک ساز روی صحنه بروم و فقط ردیف بنوازم، از سمت دیگری سر و صدا بلند خواهدشد. دیگر عادت کرده ایم. آن کسی که بخواهد جوهره ذهن کسی را بفهمد، یک آهنگ یا یک بیت می تواند کار خودش را بکند. عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد/ سیلاب نپرسد در خانه کدام است! همین یک بیت را بفهمیم، خواهیم گفت که صائب چه شاعر بزرگی است. بر این اساس من نگران این موضوع نیستم که فقط یک نوع موسیقی کار کنم یا چیزی مانند آن. این همه آدم رفته اند و حقیقت اصلی هم همین است.

واقعا تا این حد به این تفکر خیام وار و حافظانه اعتقاد دارید؟ تا این حد این تفکر آمیخته با زندگی شماست؟

شک نکنید! ضمن اینکه واقعی است و هر روز می توانیم این را ببینیم. ناگهان گفتند افشین یداللهی، رفیق عزیز ما، رفت. حالا افشین یداللهی یکی از بهترین شاعران ما بود، یا حتی اصلا نبود و فقط رفیق ما بود. یا نه یک انسان بود که من می شناختم.

به زعم شما در جهان امروز این ادبیات کدام گره زندگی ما را باز می کند؟

البته که خیلی خوب است آدم فردوسی، حافظ یا سعدی باشد. اما آنها قطعا مسیرشان این نبوده که بخواهند از کسی ایراد بگیرند یا دنبال تایید کسی باشند. اینکه برای ایرادگرفتن روی چیزی دقیق شویم، کار کم هنران است. این را یاد بگیریم! من به همه دوستانم توصیه می کنم- چه کسانی که کار مرا دوست دارند و چه کسانی که دوست ندارند- بیاییم الگوهایی را برای خودمان تعیین کنیم. قطع به یقین دانش حافظ از ما بیشتر بوده است.

ببینیم که اینها چگونه به زندگی فکر می کرده اند. کمی به این فکر کنیم، به نظرم آرام تر می شویم. یا خیام دقیقا حرف آخر را می زند که آقا بفرمایید توی صف! گروه ما، همایون جان، تهمورس و من دغدغه تایید یا تکذیب نداریم. انشاالله که روزی بتوانیم بهترین کارها را عرضه کنیم اما دغدغه اینکه کسی به ما بگوید چه اساتیدی هستند را نداریم.

از همایون شجریان گفتید. چرا این اتفاقات با همایون شجریان رخ داد؟ در حالی که شما با خوانندگان مختلفی کار کرده اید…

داستان من و همایون جان چیزی  دیگری است. ما نقاط مشترک زیادی در احوالات مان داریم. شاید چون هر دو اردیبهشتی هستیم، یا هر دو احساساتی هستیم. اما چفت و بست های مان با هم جور است. راستش را بخواهید، نگران این نیستیم که یکی جای دیگری را تنگ کند. برای من خیلی  هیجان انگیز است که همایون روز به روز پرشکوه تر بشود و می دانم که برای او هم همینطور است. این را از همایون و پدرش یاد گرفته ام و از پدر خود هم یاد گرفته ام که اعتبار کار برای شان بسیار مهم بوده و پای کیفیت و اعتبار کارشان ایستاده اند اما دنبال اسم نبوده اند. نجنگیده اند که با بزرگ کردن اسم و تصویرشان خودشان را نشان بدهند. با کارشان خودشان را نشان داده اند، در حد اعلی! و پله پله بازتر به کارشان فکر کرده اند.

در هر صورت داستان من و همایون شجریان یک داستان هنری و موسیقایی نیست، یک پیوند عمیق برآمده زندگی است و فکر می کنم از دل این پیوندها اتفاقات مهمی می تواند رخ بدهد. باید زوج ها با هم بروند و زبان همدیگر را پیدا کنند. گرچه ما از دو دنیا متفاوت موسیقی از نظر خانوادگی بودیم، اما این تفاوت های ما به نظرم خیلی خوب توانستند که مکمل هم باشند.

شما به عنوان یک نوازنده تکنیکی شناخته می شوید، اما تمپوی نوازندگی شما کمی تند است. سنت و شاید هم ذات موسیقی ما بیشتر رویکردی تامل نگرانه دارد که در اجرا، خودش را با تمپوی کندتر و شاید سکوت های بیشتر نشان می دهد…

راستش من هم وقتی خودم را از بیرون می بینم این موضوع را متوجه می شوم. با شما هم عقیده ام. وقتی خودم را از بیرون و بعد از اجرا می بینم، با خودم می گویم من چرا اینطوری ام؟ چرا اینقدر تند هستم؟ در حالی که در آن لحظه نواختن فکر می کنم کُند هستم! کنترلش نمی کنم چون مطمئنم در اثر کهولت و سن و سال اتفاق خواهدافتاد و کندتر خواهدشد. من سال به سال دارم آرام تر می شوم. اما بدبختانه فرصت نمی دهند و همه این را الان از من می خواهند. خب بگذارید این انسان بدود. روحش دیوانه است و می خواهد بدود.

اما فکر می کنم کسی که با من همراه است باید با من بیاید، حتی اگر تند باشم. گرچه باز هم می گویم گاهی واقعا به خودم می گویم چرا اینقدر تندی؟ چرا اینقدر بی تابی؟ البته راستش را بخواهی، بخشی از آن به این بر می گردد که آرامشی که قبل از روی صحنه رفتن باید داشته باشیم را نداریم. اما در کل خودم هم معتقدم که با اضافه شدن عدد به شناسنامه این حتما کند می شود.

سهراب پورناظری: من و همایون بدون ترس بزرگ شدیم

در ساز زدن شما هم اردشیر کامکار هست و هم کیهان کلهر. با این همه لحن خودتان را دارید. در روزگاری که همه دوست دارند شبیه کلهر ساز بزنند، چگونه به این لحن شخصی رسیده اید؟

من قبل از اینکه کمانچه بزنم، در تنبور به لحن خود رسیده بودم و این هم به خاطر حضور پدرم بود. وقتی هم کمانچه زدم، تمام رپرتوارهای کمانچه را از صفر تا صد با استاد اردشیر کامکار اجرا کردم. اما در کنارش تمام سبک ها را زدم، استاد اصغر بهاری، کیهان کلهر، مجتبی میرزاده و گاهی حتی قطعات خود استاد کامکار را آنقدر شبیه می زدم که خودشان باورشان نمی شد. شنیدم که آقای کلهر گفته بود که فلانی از سبک من استفاده کرده است. بله قطعا استفاده کرده ام. از همه استفاده کرده ام.

اما فکر می کنم به لحن خودم رسیده باشم. راستش این روزها خیلی می بینیم که بسیاری از جوان ها سعی می کنند همه چیز کسی مثل جناب کلهر را تقلید کنند. فرم نشستن، حالت صورت، سازگرفتن و همه جزییات را تقلید می کنند. به نظرم این در مقطعی برای آموزش خیلی خوب است اما برای ارائه از نظر من جذابیتی ندارد و هنرمندانه نیست.

آقای کلهر بهترین الگوست اما برای خودشان. استاد شجریان بهترین الگوست اما برای خودشان. تقلید این اساتید لحن را از بین می برد و توصیه ام این است که همه را باید داشت اما این مسیر را نباید رفت. اگر کسی دارای جهان بینی باشد، باید همان جهان خودش را به لحن خودش اضافه کند.

از کارهای نکرده ای بگویید که دوست دارید انجام بدهید.

من دلم می خواهد روی شاهنامه که شناسنامه ایرانیان و بخش مهمی از فرهنگ ایرانی است کار کنم. می خواهم فعلا روی این موضوع متمرکز شوم. نباید دست به دست آدم های بزرگی بدهم که کمک کنند و دستم را بگیرند. کار خیل بزرگی است، اما من اعتقاد دارم که با بودن آدم هایی از این دست در این سرزمین و با بودن چنین سرمایه های انسانی قطع به یقین شدنی است و می تواند فرهنگ ایرانی را در داخل و خارج از کشور به جایگاه شایسته ای برساند.


منبع: برترینها

مدیریت ارتباط با مشتری و مشتری مداری در ایران

مجله پنجره خلاقیت – مرتضی رجب نیا: عبارت مدیریت ارتباط با مشتری یا CRM از اوایل دهه نود میلادی وارد حوزه مدیریت و بازرگانی شده است. بررسی ها نشان می دهد این اصطلاح تقریبا از زمانی که توماس سیبل مدیر و مالک Siebel Systems عنوان « مدیریت ارتباط با مشتری » را در مورد نرم افزار تولیدی خود به کار برد، به تدریج در ادبیات مدیریت و بازرگانی رایج شد. هنوز در مورد تعریف مدیریت ارتباط با مشتری یا Customer Relationship Management، اتفاق نظری وجود ندارد.

بسیاری از شرکت های فعال در حوزه تکنولوژی اطلاعات، CRM یا مدیریت ارتباط با مشتری را مجموعه نرم افزارها یا خدماتی می دانند که به اتوماسیون بازاریابی، فروش و خدمات کمک می کند. CRM با این تعریف، تا حد زیادی به حوزه تکنولوژی نزدیک می شود.

بخش دیگری از فعالان حوزه مدیریت، تاکید دارند که CRM نگرشی با تاکید بر ایجاد، حفظ و توسعه و تعمیق رابطه با مشتریان است و در این نگرش، ممکن است از تکنولوژی های روز استفاده بشود یا نشود. حتی کتاب هایی در حوزه CRM وجود دارند که برای تاکید به جنبه های مدیریتی در ارتباط با مشتری، هیچ گونه اشاره جدی به امکان استفاده از تکنولوژی در این حوزه نکرده اند. این افراد، تعریف سابقه تاریخی CRM و مدیریت ارتباط با مشتری را با جملات پیتر دراکر آغاز می کنند: هدف هر کسب و کاری، ایجاد و نگه داشتن مشتری است. در این شماره برای بحث در مورد CRM سراغ بهزاد حسین عباسی رفته ایم که مدرس منابع انسانی و مدیریت ارتباط با مشتری CRM در سازمان هاست.

و با ۱۴ سال سابقه در عرصه کسب و کار، تدریس، آموزش دوره های مدیریت در سمینارها و کنفرانس های مدیریت و مشاوره سازمان های ایرانی هم اکنون با بررسی پایه ای شرکت ها و سازمان ها راهکار های مناسبی را برای برون رفت یا ارتقا، گسترش و تصحیح وضعیت موجود ارائه می کند.

CRM چه تعاریفی را در حین شکل گیری مفهوم خود، از سر گذرانده است؟

مدیریت ارتباط با مشتری یا همان Customer Relationship Management معروف به CRM یکی از ابزارهایی است که با آن می توانیم رضایت مشتریان خودمان را به دست بیاوریم. برای اینکه رضایت مشتری مان را به دست بیاوریم باید فرآیندی را ایجاد کنیم. CRM به همه فرآیند هایی گفته می شود که به منظور ترغیب، گسترش، حفظ و نگهداری و رضایتمندی مشتری انجام می شود. CRM چتری است روی سازمان و کسب و کار ما که روی استخدام کارکنان، آموزش، تبلیغات، فروش، بازاریابی، خدمات پس از فروش، تولید محصول و … قرار می گیرد. یعنی همه کارهایی که در سازمان انجام می شود زیر نظر CRM قرار می گیرد. یعنی باید همه چیز را از نظر مشتری مداری بسنجیم. مثلا چرا می روید پرسنلی استخدام می کنید که قدرتش درون گراست و در روابط عمومی اش قرار می دهید؟! در ضمن بر خلاف تصور شایع در جامعه ما تنها ۳۰ درصد CRM مربوط به نرم افزار است. ۷۰ درصدش فرآیند رضایتمندی مشتریان است. یعنی ما با فرآیندی که در کسب و کارمان می چینیم می توانیم مشتریان را راضی کنیم. این فرآیند از سوی کارکنان ما و بدون نرم افزار هم قابل اجراست.

CRM چقدر برای یک کسب و کار ضرورت دارد؟

صنایع و کسب و کارهایی که CRM در آنها گسترش پیدا می کند به راحتی می توانند با رقبای خودشان مقابله کنند، نقش پر رنگ تری در جامعه داشته باشند و اصول خود را رهبری کنند. با برنامه ریزی مدون و ساخت یک برنامه مشتری محور می توانند کسب و کار خود را افزایش دهند. اگر CRM را در کسب و کارمان جاری کنیم نیاز کمتری به تبلیغات و بازرگانی داریم چون مشتری ها کم کم خودشان سمت ما می آیند و ما را به دیگران توصیه می کنند. یعنی با مدیریت ارتباط با مشتری، مشتریان وفادارتری تولید می کنیم.

مدیریت ارتباط با مشتری و مشتری مداری در ایران چگونه باشد؟ 
مشکلات شایع در حوزه مدیریت ارتباط با مشتری در ایران چیست؟

عدم فرهنگ سازی CRM. شما الان به یک سوپر مارکت بروید و یک جنسی بخرید، اگر به آن جنس اعتراض کنید، فروشنده مستقیم یا در لفافه می گوید: « نمی خوای نخواه، همینه! » ما تکریم افراد و حتی اخلاق مداری را رعایت نمی کنیم و به راحتی مشتریان خودمان را آزرده می کنیم. به فکر خدمات نیستیم. آیا می دانستید که دیگر گارانتی و وارانتی مزیت نیست؟! وظیفه است. حالا ببینید چه چیزی یا چه خدمات اضافه تری به مشتری می دهید. منظورم این است که چه چیزی به مشتری می دهید یا چه کاری می کنید که مشتری مشعوف شود؟ قدرت مشتری مداری تا جایی رفته که مثلا سایت آمازون تا شش ماه بعد جنس فروخته شده اش را اگر ناراضی باشیم به راحتی پس می گیرد. حالا از خودمان بپرسیم ما داریم در کسب و کارمان چه می کنیم؟ خیلی از ما تا جنسمان را فروختیم دیگر همه چیز را تمام شده می دانیم و هیچ گونه خدمتی به مشتری ارائه نمی دهیم.

یادم است یک باطری سازی اهوازی در خدماتش می گفت اگر شما باطری بردید و کار نکرد در هر کجای ایران بودید باطری نو بخرید پولش را برایتان کارت به کارت می کنیم! این می شود کیفیت و قدرت مشتری مداری. باز هم از خود بپرسید که شما چه کاری می کنید که مشتری شما مشعوف و شگفت زده بشود؟

برای توسعه مدیریت ارتباط با مشتری چه کنیم؟

باید از طرفی بشینیم برای CRM تدوین برنامه ریزی استراتژیک کنیم. باید درباره آن فکر کنیم. نظر بگیریم و با اعضای سازمانمان جلسات توفان فکری برگزار کنیم. که مثلاً منشی ما چطور می تواند درصد رضایت مشتریانمان را بالاتر ببرد. چه کارهایی می تواند انجام دهد؟ چگونه حرف بزند؟ و… و از سوی دیگر برویم سراغ مشتریان. زنگ بزنیم، از آنها در مورد نحوه کارمان بپرسیم، فرم های تکریم ارباب رجوع در دفترمان بگذاریم و بگردیم دنبال کسانی که از ما انتقاد می کنند. یادتان نرود ۹۹ درصد مشتریان ، انتقاد نکرده از کسب و کار ما می روند و جدا می شوند. و این برای کار ما سم است. پس باید کاری کنیم که بتوانند حرف بزنند، انتقاد کنند و هر نظری دارند بیان کنند. برای این کار از هر رسانه ای استفاده کنید. تلگرام، اس ام اس، کاغذ و هر چیز که بتوانند نظرشان را به گوش ما برسانند.

یک استراتژی کاربردی برای افزایش رضایت مشتری مثال بزنید.

ما باید تجربه هایی که لبخند مشتری را به وجود بیاورد داشته باشیم. تجربه هایی که باعث لذت مشتری شود. مثلا شما اگر قرار بوده دو تا آیتم به مشتری بدهید دو آیتم هم اضافه تر بدهید و قبل از خرید هم به هیچ وجه و هیچ جا آن را اعلام نکنید. اگر قرار باشد ۱۰۰ تا خدمت بدهید ولی ۹۹ تا بدهید، بابت آن یک خدمت ممکن است از شما شکایت کنند! مشتری را جوری پشتیبانی کنید که در خاطر و ذهنش شما را از یاد نبرد.

چیزهایی که باعث می شود مدیریت ارتباط با مشتری در کار ما اجرا نشود چیست؟

معمولا در ایران مشکل اصلی این است که از طرف پرسنل سازمان جلوی آن گرفته می شود! که این مورد اغلب به عدم آموزش یا انگیزش کارکنان بر می گردد.ببینید چه آموزش و انگیزشی به کارکنانتان داده اید که حالا توقعات بزرگ از آنها دارید؟! می گویند ارباب رجوع یعنی فرمانده سازمان. معمولا در کسب و کار ما پایین ترین مورد ارباب رجوع است در صورتی که باید بر عکس باشد. یک شرکت چینی آمده چارت ساختار سازمانی اش را بر عکس چیده. یعنی مشتری در بالا، بعد پرسنل فروش، بعد خدمات، بعد معاونان و آخر از همه مدیر عامل! و نشان داد بالاترین قدرت در اختیار مشتری است.

نکات مهمی که باید در مشتری مداری رعایت کنیم چیست؟

اولاً رسیدگی به شکایات و اعتراضات مشتری است. ثانیاً رقبا را ارزیابی کنیم که رقبا برای مشتریان خودشان چکار می کنند؟ چون در بازارهای رقابتی که الان تقریبا شامل تمام بازارها می شود حرف اول را مدیریت ارتباط با مشتری می زند. ما هم باید ارتباطمان با مشتری طوری باشد که زمانی که مشتریان بالفعل و بالقوه دارند به ما فکر می کنند و می خواهند محصول ما را انتخاب کنند به کیفیت، به فرآیندهای خدمات به مشتری و خدمات پس از فروش و پاسخگویی ما فکر می کنند و بعد از اینکه به نتیجه رسیدند ما را انتخاب کنند.

انتظارات مشتری از ما چیست؟

خلاصه و کاربردی بگویم، مصداق های انتظارات مشتری از نگاه مدیریت کیفیت عبارت اند از: پاسخگویی، انعطاف پذیری، کیفیت، مرغوبیت، برخورد خوب( خوش قولی)، قیمت مناسب، تنوع کالا و خدمات، احترام، صداقت، خدمات پس از فروش، دسترسی آسان، اطمینان از سلامت، بسته بندی جذاب، آراستگی ظاهری فروشنده و شرایط آسان پرداخت، وفای به عهد و خوش قولی و …

حرف پایانی…

شرکت های ایرانی باید خودشان را آماده کنند که اگر رقبای خارجی وارد ایران شدند توانایی مقابله یا رفتار مشتری مدارانه آنها را داشته باشند. رقبای خارجی این جوری مثل اغلب ما با مشتری برخورد نمی کنند! آنها راحت جنسشان را پس

می گیرند.ما چکار کنیم؟ ما با مشتری درگیر می شویم که من جنس را پس نمی گیرم. ببینید تنها پس دادن جنس مهم نیست و ممکن است در کارهایی نظیر کسب و کارهای بهداشتی انجام پذیر نباشد. رفتار غیر غرور آمیز مهم است. مشتری حق دارد هر کاری کند. چرا؟ چون اگر از ما نخرد می رود از رقیب ما می خرد. ما استراتژی و برنامه مان برای این قضیه چیست؟ همان طور که گفتیم اکثرا وقتی کالا یا خدمت خود را فروختیم کار را تمام شده می دانیم!

و دیگر خدماتی نمی دهیم. مثلا من خودم با یکی از شرکت های سایت سازی درگیر هستم که سایتی را به من فروخت با مبلغ بالا و نه آن سایت کار من را انجام داد و نه وقتی درخواست بازگشت پول کردم پولم را پس دادند! و دوباره همان مبلغ را به شرکتی دیگر پرداختم! روی فرهنگ رضایت مشتری کار کنید و ببینید که کسب و کارهای موفق آنهایی هستند که مشریانشان از آن کسب و کار راضی هستند. مشتری که از ما راضی باشد خودش در اینستاگرام و شبکه های اجتماعی دیگر و یا به صورت دهان به دهان ما را تبلیغ می کند و مطمئناً این بهترین، قوی ترین و ارزانترین راه تبلیغ است. پس اول کیفیت کالا یا خدمت خود را بالاتر ببرید و دوم خدماتتان را ارزنده تر کنید.


منبع: برترینها

چرا نمی‌‌توانید به برنامه‌ریزی‌های خود متعهد بمانید؟

برنامه‌ریزی کردن یکی از دغدغه‌های مهم بسیاری از افراد است. اول هرسال، ماه یا هفته تصمیم می‌گیرند به انسانی متفاوت تبدیل شوند و زندگی دیگری را شروع کنند و همه‌چیز تغییر کند، ولی متاسفانه این تصمیم‌های خوشحال‌کننده، یک روز یا یک هفته یا یک ماه بیشتر طول نمی‌‌کشد و به‌زودی، متوجه می‌شوند در میانسالی هستند که تفاوت جدی با سال‌های قبل ندارد.

بسیار خوب است که انسان در روزهای نخستین سال، برای تمام سال خود هدف‌گذاری ‌کند، اما تجربه ثابت کرده بیشتر انسان‌ها، نمی‌‌توانند به چنین برنامه‌هایی متعهد باشند و معمولا بعد از چند بار برنامه‌ریزی، از نفس کار برنامه‌ریزی هم ناامید می‌شوند.

 چرا نمی‌‌توانید به برنامه‌ریزی‌های خود متعهد بمانید؟

۱٫ با برنامه‌ریزی کردن مشکل ‌دارید: بسیاری از افراد فکر می‌کنند برنامه‌ریزی کردن زندگی را خشک و بی‌روح می‌کند. همه می‌دانند برنامه‌ریزی نکردن، نظم شخصی را از زندگی می‌گیرد، اما فکر می‌کنند برنامه‌ریزی در زندگی هم می‌تواند سردی را وارد زندگی کند. فطرت و ذات انسان، از مقید بودن لذت نمی‌‌برد و آن را دوست ندارد. درنتیجه افراد فکر می‌کنند برنامه‌ریزی بیشتر از ایجاد خروجی، به ایجاد استرس منجر می‌شود.

۲٫ اهمالکار هستید: انسان‌ها فکر می‌کنند برنامه‌ریزی، مشکل اهمالکاری را برطرف می‌کند، درصورتی‌که برنامه‌ریزی، خودش به شیوه‌ای برای اهمالکاری و توجیهی برای عقب انداختن کارها تبدیل می‌شود.

۳٫ در برنامه‌ریزی و اجرا، وسواس دارید: کمالگرایی مشکل اصلی بسیاری از افراد است. هدف‌های بزرگی انتخاب می‌کنند که رسیدن به آنها غیرممکن است و نمی‌‌توانند یک برنامه معمولی داشته باشند، در صورتی که باید یک برنامه‌ریزی عالی داشته باشند؛ با اهداف دقیق و بزرگ و جزییات و مسیر دقیق. این کار زمان می‌برد و خیلی وقت‌ها هم قابل‌انجام نیست، پس عملا برنامه‌ریزی کردن هم بی‌فایده می‌شود.

۴٫ از برنامه‌ریزی کردن خاطره بدی دارید: برنامه‌ریزی، ممکن است شما را به یاد برنامه‌ریزی برای کنکور و روزهای سخت درس خواندن بیندازد. همه این تداعی‌های بد باعث می‌شود شور و شوقی برای اجرای برنامه‌ریزی‌های سال جدید نداشته باشید.

اشتباهات افراد در برنامه‌ریزی کردن

۱٫ کمتر خوابیدن و بیشتر کار کردن: خیلی اشتباه است که فکر کنید با کم کردن خواب خود مثلا به ۳ ساعت در روز می‌توانید برنامه‌ریزی بهتری برای کارها داشته باشید. در برنامه‌ریزی کردن باید فکر کنید چطور می‌توانید از زمانی که در اختیار دارید بهتر استفاده کنید، نه اینکه زمانی را که نمی‌‌توانید مدیریت کنید افزایش دهید.

۲٫ نوشتن فهرست‌های بلندبالا: یکی از خطرات تهیه فهرست بلندبالایی از کارها، نوشتن کارهایی است که انجام آن عملا زمان زیادی از شما نمی‌‌گیرد. نوشتن کارهای کوچکی که زمان کوتاهی برای انجام دادن از شما می‌گیرد باعث طولانی شدن فهرست کارها می‌شود و اثر روانی نامطلوبی دارد. ثبت همه‌ کارهای ‌ریز‌ودرشت احساس شما را نسبت به برنامه‌ریزی کردن بد می‌کند و باعث استرس و فشار روانی می‌شود.

۳٫ برنامه‌ریزی کردن با استفاده از ابزارهای متعدد: خیلی از افراد از ابزارهایی مثل نرم‌افزارهای رایانه‌ای، برنامه‌های تلفن‌همراه، دفترچه‌ها و سررسیدهای مختلف برای برنامه‌ریزی کردن کارها استفاده می‌کنند. استفاده از چند وسیله برای برنامه‌ریزی کردن باعث آشفتگی ذهن می‌شود. استفاده از این ابزارها زمانی موثر است که از یک وسیله برای برنامه‌ریزی استفاده کنید تا تمرکزتان در انجام کارها بالا برود.

۴٫ همزمان چند کار را برنامه‌ریزی کردن: در زمان‌های گذشته این‌طور فکر می‌شد افرادی که چند کار را باهم بهتر انجام می‌دهند در برنامه‌ریزی تبحر بیشتری دارند و انسان‌های موفق‌تری هستند، اما تحقیقات نشان داده افرادی که چند کار را باهم انجام می‌دهند، افت عملکرد بیشتری دارند زیرا فضای ذهنی مناسبی برای یک کار مشخص قائل نمی‌‌شوند. موازی‌کاری استفاده بهتر از زمان نیست، بلکه مصرف بی‌حدوحصر انرژی و ایجاد حواس‌پرتی‌های متعدد است.

۵٫ مدیریت کردن همه لحظات: برنامه‌ریزی کردن برای همه لحظات و ساعت‌ها و ۷ روز هفته با دقت و جزییات در لحظه اول حس خوبی به انسان می‌دهد ولی در درازمدت این نوع برنامه‌ریزی افراد را خسته و فرسوده می‌کند زیرا در تمام لحظات تلاش کرده‌اند خود را کنترل کنند، بدون اینکه زمان و فرصت خالی در طول روز برای بی‌نظمی و کنترل نشدن فراهم کنند.

۶٫ کمک نگرفتن از دیگران: وقتی می‌خواهید همه‌چیز در بهترین حالت ممکن اتفاق بیفتد و هیچ کاری را به دیگران واگذار نمی‌‌کنید، با حجم زیادی از کارها مواجه می‌شوید که شاید کار شما نباشد و این فکر را دارید که هیچ‌کس به‌ اندازه شما نمی‌‌تواند کار را درست انجام دهد. درنتیجه به آدم‌های خسته و فرسوده‌ای تبدیل می‌شوید که کیفیت کار بالایی ندارند و به اهداف خود نمی‌‌رسند.

چگونه برای کارهای روزانه خود برنامه‌ریز‌ی کنید که به آن متعهد بمانید؟

۱٫ برنامه‌ریزی کردن در شرایط ابهام را بپذیرید: بسیاری از عوامل، خارج از اراده ما هستند؛ از فوت و بیماری بستگان گرفته تا رویدادهای شغلی و… در چنین شرایطی برنامه‌ریزی کردن، عموما عملی نمی‌‌شود. خصوصا اگر کارهای متعددی در ذهن داشته باشید، برنامه‌ریزی در مواجهه با نخستین بحران، شکست می‌خورد و نمی‌‌توانید به آن متعهد بمانید. ابهام در شرایط محیطی و آینده و اتفاق‌هایی که خواهد افتاد، برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری را عملا غیرممکن می‌کند. باید در شرایطی که برنامه‌ریزی می‌کنید ابهام موجود در شرایط و رخدادهای آتی را بپذیرید و با توجه به نوع پیشامد، برنامه‌ریزی خود را تغییر دهید.

۲٫ برنامه‌ریزی واقع‌گرایانه و عملی داشته باشید: افراد معمولا به‌جای برنامه‌ریزی بر اساس واقعیت، بر اساس ایده‌آل‌ها و رویاهایشان برنامه‌ریزی می‌کنند که طبیعتا اجرا هم نمی‌‌شود و شکست می‌خورد و علاقه‌شان به برنامه‌ریزی از بین می‌رود. بخشی از اجرایی شدن برنامه‌های افراد، در گروی واقع‌بینی است. با واقع‌گرایی چشم‌انداز دقیق‌تری از هدف‌های خود خواهید داشت و به نحو بهتری به آنها خواهید رسید.

۳٫ هدف‌گذاری‌های بلندمدت انجام ندهید و قدم‌های کوچک بردارید: با پیچیده‌تر شدن دنیا، گام‌های برنامه‌ریزی، کوتاه‌تر و‌ ریز‌تر می‌شوند و این روند اجتناب‌ناپذیر است ولی ذات برنامه‌ریزی در این است که معمولا نقطه‌ دوردستی را در نظر می‌گیرید و به‌تبع آن، هدف‌ها هم بزرگ‌تر می‌شوند. بهتر است در برنامه‌ریزی کردن یک هدف بزرگ را به هدف‌های کوچک‌تر تقسیم کنید و این هدف را آنقدر کوچک و کوچک‌تر کنید تا نهایتا به حدی برسد که با صرف زمان و انرژی کم، قابل‌دستیابی باشد.

۴٫ میل به افزایش تسلط و کنترل بر محیط را در خود کاهش دهید: برنامه‌ریزی، زمانی این ادعا را داشت که می‌تواند تسلط بر آینده را بیشتر کند. باید بپذیرید برنامه‌ریزی کردن فشرده در مقایسه با وقت و انرژی‌ای که از شما می‌گیرد، نمی‌‌تواند برای شما، کنترل چندان زیادی روی حال و آینده، ایجاد کند و بیشتر باعث استرس و فشار روانی می‌شود.

۵٫ لازم نیست تغییرات بنیادین ایجاد کنید: هنر برنامه‌ریزی کردن ایجاد تغییر بنیادین در زندگی نیست، بلکه هنر نتیجه گرفتن از داشته‌های موجود است. بهتر است قبل از اینکه در برنامه‌ریزی برای سال جدید دست به تغییرات بزرگ بزنید، لحظه‌ای فکر کنید و توجه کنید که چطور می‌توانید با استفاده از داشته‌های موجود اوضاع را بهبود دهید و به اهداف خود برسید.


منبع: برترینها

خانه‌تکانی در منوی غذای رستوران‌های ایران

شیوه نامه گردشگری غذا پس از برگزاری ۸ جشنواره «سفره ایران» تهیه شده و بزودی به رستوران ها و مراکز اقامتی سراسر کشور ابلاغ می شود.

به گزارش ایسنا، جشنواره سفره ایرانی، فرهنگ گردشگری از سال گذشته در هشت منطقه کشور و در شهرهای رامسر، تبریز، کرمانشاه، مشهد، کرمان، اصفهان، شیراز و آبادان و با هدف شناسایی و معرفی ظرفیت‌های خوراک محلی و سنتی ایرانی، توسعه گردشگری غذا و البته تغییر منوی خوراک در رستوران‌های کشور برگزار شد که هرچند با وجود نقدهایی در باب ضرورت نداشتن برگزاری چنین رویدادی که بیشتر ماهیت سرگرمی محلی دارد و هزینه‌بر است و تکرار اتفاقات گذشته بدون داشتن برآیند موثر بوده، اما در نهایت سازمان میراث فرهنگی و گردشگری اعلام کرد که با نتیجه همین جشنواره‌ها، شیوه‌نامه گردشگری غذا تهیه شده که به زودی هم ابلاغ خواهد شد.

درحالی که کشورهایی مثل فیلیپین، کانادا و ایرلند در رقابتی تنگاتنگ در حال ساخت سرمایه‌هایی از گردشگری غذا هستند و کشورهای دیگری همچون فرانسه، مالزی، پرو، چین، کره‌جنوبی، ایتالیا و یونان در صنعت گردشگری غذا پیشرو شده‌اند و با برپایی رویدادهایی در این مسیر، درآمد هنگفتی عاید خود می‌کنند، ایران که یکی از سه مکتب اصلی خوراک در دنیا است و تا کنون بیش از ۲۵۰۰ نوع غذا و ۱۰۹ نوع نوشیدنی در آن شناسایی شده، هنوز در این بخش درجا می‌زند و گردشگران خارجی آن پس از یک هفته گشت و گذار، از طعم‌های تکراری غذاها و کباب‌های ایرانی در رستوران‌ها، خسته می‌شوند.

این چالش برای گردشرانی که گیاهخوار هستند نیز پررنگ‌تر است، چون با وجود قرار گرفتن سبزی و میوه در سبد خوراک ایرانی‌ها، اما تعداد مراکز پذیرایی که در این حوزه فعال‌اند، بسیار محدود است و در برخی شهرها شمار آنها حتی به اندازه انگشتان یک دست هم نمی‌رسد.

از سوی دیگر با آن که شهر رشت از سال ۹۴ با ثبت ۱۷۰ نوع غذای محلی به شبکه شهرهای خلاق یونسکو پیوسته، اما در این دو سال اتفاق چشمگیر مرتبطی رخ نداده و نه تنها گردشگران خارجی، بلکه مردم سرزمین خودمان هم از این جریان بی اطلاع هستند. هر چند که مراکز پذیرایی در رشت این منظر دگرگونی بیشتری در مقایسه با سایر نقاط کشور داشته اند، اما به حدی نبوده که مثلا گردشگر را به این انگیزه برای سفر به رشت وادار کند.



جشنواره های سفره ایرانی که سال گذشته نیز با حضور شماری از سرآشپزهای رستوران های محلی برگزار شد و در هر نوبت، سرآشپزی برگزیده می شد، در پی این بود که با رفع خلاءهای این بخش، مقامت مراکز پذیرایی را در برابر تغییر منوی غذایی بشکند و بر آن دارد تا با کشف طمع های جدید و سنت های آشپزی در بسیاری از روستاها و شهرها که همچنان ناشناخته مانده اند، از روی یک تجربه شخصی به انتخاب برسند. شیوه نامه ای که سازمان میراث فرهنگی و گردشگری اکنون از آن سخن می گوید نیز بر همین اساس تهیه شده و در پی ایجاد فرهنگ گردشگری غذا است.


منبع: الف

شهادت آتش نشان فداکار حین اطفای حریق+عکس

در پی وقوع یک حریق، آتش نشان فداکار شهریار حین انجام عملیات به شهادت رسید.



 




به گزارش مهر، حریق گسترده در مسکن مهر ثامن الائمه(ع) شهر فردوسیه شهریار رخ داد.


در این حادثه ۸ نفر در آتش گرفتار شده بودند که یکی از آتش نشانان فداکار برای نجات جان این ۸ نفر وارد آتش شده و آن ها را نجات داد.

این ۸ نفر که تعدادی کودک نیز بین آن ها بود دچار دود گرفتگی شده و به بیمارستان امام سجاد(ع) شهریار منتقل شدند و هم اکنون در این بیمارستان تحت درمان قرار دارند.

اما متاسفانه آتش نشان فداکار که داوود نجاتی نام داشته است در این عملیات دچار گاز گرفتگی شد و به شهادت رسید.

 

 

 

 

 




منبع: الف

محاکمه جوانی که سارق تلفن همراه را کشت

ایران نوشت: دو موتورسیکلت‌سوار با رسیدن به یک خودرو در خیابان، گوشی تلفن دختری را از داخل ماشین قاپیدند و فرار کردند. اما این پایان ماجرای سرقت نبود چرا که راننده خودرو به تعقیب سارقان موتورسوار پرداخت و پس از طی مسافتی و در تصادفی، یکی ازآنان را به کام مرگ برد.

درپی این حادثه که مرداد سال ۹۴ در خیابان جمهوری تهران اتفاق افتاد، راننده جوان به اتهام قتل عمد جوان موتورسیکلت سوار دستگیر شد.متهم در بازجویی به کارآگاهان گفت: «من همراه مادر و خواهرم با خودروی ۲۰۶ از میهمانی می‌آمدیم که در مسیر خواهرم با گوشی تلفن همراهش صحبت می‌کرد. اما ناگهان دو موتورسیکلت‌سوار از راه رسیدند، گوشی را از دست خواهرم قاپیدند و فرار کردند. بلافاصله برای اینکه گوشی خواهرم را از آنها بگیرم تعقیب‌شان کردم تا اینکه در بین راه با ماشین تصادف کردند و یکی از آنها جانش را از دست داد.»

پسر جوان صبح دیروز از زندان به شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران اعزام شد و قاضی عبداللهی – رئیس – و قاضی کیخوا – مستشار دادگاه – محاکمه او را آغاز کردند.در آغاز جلسه متن کیفرخواست توسط نماینده دادستان بیان شد.

سپس اولیای دم (پدر و مادر مقتول) تقاضای قصاص کردند. آنگاه پرویز – متهم – پای میز محاکمه ایستاد تا از خود دفاع کند. او با گریه به قضات گفت: «این اولین بار است که پایم به عنوان متهم به دادگاه می‌افتد. آن شب وقتی دیدم گوشی تلفن خواهر ۱۶ ساله‌ام را دزدیدند و فرار کردند برای پس گرفتن گوشی به تعقیب دو جوان موتورسوار رفتم و نمی‌دانستم که یکی از آنها اینگونه کشته خواهد شد.»قاضی عبداللهی از متهم پرسید: «چرا به جای تعقیب سعی نکردی همان لحظه موضوع را به پلیس گزارش کنی و سرخود به دنبال آنها رفتی؟»
متهم در جواب گفت: نمی‌دانم شاید به خاطر جهل و نادانی این اشتباه را مرتکب شدم. اما الآن سخت پشیمان هستم و از اولیای دم تقاضای عفو و بخشش دارم و از آنها می‌خواهم به جوانی‌ام رحم کنند.

پس از پایان اظهارات متهم، قضات دقایقی با والدین جوان مقتول به گفت‌وگو پرداختند تا شاید آنها از حق قصاص خود گذشت کنند که آنها نیز برای تصمیم‌گیری فرصت خواستند.بدین‌ترتیب قضات دادگاه به اولیای دم ۲۰ روز فرصت دادند تا درباره درخواستشان برای قصاص متهم تجدیدنظر کنند و پس از این مدت حکم نهایی صادر خواهد شد.


منبع: الف

مردی که یک جوان را در خانه سفیر کشته بود،بعد از فرار به کانادا به کشور برگشت

ایران نوشت: مرد جوان تاجر که هنگام برگزاری میهمانی شبانه، مرتکب قتل شده وبه خارج ازکشورگریخته بود، پس از۵ سال زندگی مخفیانه، به محض بازگشت از کانادا شناسایی ودستگیرشد.

دراین جنایت که ساعت ۴:۳۰ دقیقه بامداد ۱۸ فروردین ۹۱ رخ داد، پسر جوانی پس ازانتقال به بیمارستانی درحوالی میدان ونک جان باخت.با اعلام مرگ مشکوک وی، کارآگاهان به تحقیق از دو پسری پرداختند که سالار-قربانی- را به بیمارستان منتقل کرده بودند.آنها ابتدا مدعی شدند سالار در تصادف مجروح شده است اما پزشکان علت مرگ را اصابت جسم نوک تیز اعلام کردند. در ادامه بازجویی دو پسر جوان، زمانی که با مدارک پلیسی روبه‌رو شدند اظهارات جدیدی مطرح کرده و این‌بار مدعی شدند هنگام عبور از خیابان ولیعصر با پیکر نیمه جان پسر جوان مواجه شده و او را ازسرخیرخواهی به بیمارستان منتقل کرده‌اند.اما تیم جنایی که می‌دانستند آنها دروغ می‌گویند به تحقیق ادامه داده و درنهایت دو پسر جوان مجبوربه افشای حقیقت شدند وگفتند:سالاردرجریان برگزاری پارتی شبانه درخیابان فرشته به دست یکی ازمیهمان‌ها کشته شده است.بنابراین بلافاصله مأموران برای دستگیری متهم وارد عمل شدند اما پس ازچند روز دریافتند پسرثروتمند به طورغیرقانونی ازکشورگریخته است.با وجود این ، تحقیقات برای دستگیری متهم جوان ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل، کارآگاهان جنایی مطلع شدند عامل جنایت -کامران-مخفیانه به ایران برگشته است. بنابراین تیمی از کارآگاهان جنایی به دستور بازپرس شعبه هشتم دادسرای امور جنایی تهران، پس ازشناسایی مخفیگاه متهم، او و همسر موقت‌اش را بازداشت کردند.متهم جوان دیروز برای تحقیقات به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و زمانی که در مقابل بازپرس ایلخانی ایستاد به قتل اعتراف کرد.کامران در گفت‌و‌گو با خبرنگار «ایران» به تشریح جزئیات جنایت و علت بازگشت‌اش به ایران گفت.

شب جنایت چه گذشت؟

آن شب ما خانه پسر  یکی از سفرا دعوت بودیم. تعداد زیادی میهمان آنجا بودند که ناگهان حدود ۲۰ جوان به جمع ما اضافه شدند. اما چون از نظر اخلاقی مشکل داشتند آنها را بیرون کردیم. اما یکی از آن ۲۰ نفر به شوهر خواهرم که درمیهمانی بود فحاشی کرد وناسزا گفت که بشدت عصبانی شدم و باهم درگیر شدیم. آن شب آنها با قمه و چاقو شیشه‌ها را شکستند و حتی شیشه‌های ماشین بنز مرا هم تخریب کردند. من که برای دعوا به خیابان رفته بودم چاقو میوه خوری با خودم بردم و مقتول هم قمه به‌دست داشت. همان موقع مقتول ضربه‌ای به پایم زد که من به داخل جوی آب افتادم. من هم ضربه‌ای به او زدم که چاقو به پشت‌اش برخورد کرد. اما او را فوراً به بیمارستان رساندند که متأسفانه فوت کرد. بعد هم مخفیانه از کشورخارج شدم.

چه شد که از ایران فرار کردی؟

وقتی که متوجه شدم سالار به قتل رسیده، درست دو روز بعد تصمیم به فرارگرفتم. به همین دلیل ابتدا به ترکیه و از آنجا به کانادا رفتم.

در این مدت کجا بودی؟

من مهندس رایانه هستم. اما چون علاقه زیادی به تجارت دارم مدت‌ها دراین حوزه فعالیت داشتم. وضع مالی خوبی دارم و در این مدت هم در کشورهای کانادا، برزیل و ترکیه تجارت می‌کردم.

چه شد که به ایران برگشتی؟

از زمانی که قتل را انجام دادم خانواده‌ام بدنبال رضایت گرفتن از خانواده مقتول بودند. تا اینکه دو سال قبل خانواده سالار رضایت دادند و از قصاص من گذشتند. البته برای این بخشش یک میلیارد تومان گرفتند. با گرفتن رضایت، خیالم راحت شد و تصمیم گرفتم به ایران برگردم. حدود یک سال قبل به تهران برگشتم و با دختر جوانی آشنا شدم و او را به عقد موقت خود درآوردم. قرار بود چند وقت دیگر عروسی بگیریم و ازدواجمان را رسمی کنیم که دستگیر شدم.به‌دنبال اعترافات متهم جوان، او به دستور بازپرس جنایی روانه بازداشتگاه شد.


منبع: الف

شهادت شبانه ۲ مامور نیروی انتظامی در اهواز

معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان خوزستان از شهادت دو تن از ماموران فرماندهی انتظامی شهرستان اهواز خبر داد.

به گزارش مهر، سرهنگ علی قاسم پور با اعلام این خبر گفت: حمله مسلحانه افراد ناشناس شب گذشته منجر به شهادت دو تن از ماموران جان برکف و حافظان امنیت و آرامش و مردم در فرماندهی انتظامی شهرستان اهواز شد.

وی افزود: از همان لحظه، اولیه تلاش جهت شناسایی و دستگیری ضاربان آغاز شده است.


منبع: الف

داشتن کارت هوشمند ملی در انتخابات ضرورت ندارد/شماره ملی ضروری است

سخنگوی سازمان ثبت احوال کشور گفت: برای شرکت در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و پنجمین دوره شوراهای اسلامی شهر و روستا، داشتن کارت هوشمند ملی ضروری نیست ،بلکه افراد باید اصل شناسنامه و شماره ملی را به همراه داشته باشند.

سیف الله ابوترابی در گفت وگو با ایرنا افزود: تمام کارت های ملی نمونه قدیم تا پایان سال ۹۶ اعتبار دارد، اما آنچه برای شرکت در انتخابات ضروری است داشتن شماره ملی است.

وی از تمام افرادی که می خواهند در انتخابات پیش رو شرکت کنند، اما تاکنون شماره ملی دریافت نکرده اند، خواست که از هم اکنون برای دریافت شماره ملی خود اقدام کنند.

ابوترابی گفت: ساعت کاری مراکز ثبت احوال طبق روال سابق است و این مراکز روزهای پنجشنبه هم فعال هستند، به همین منظور ستاد ویژه‌ای در ثبت احوال برای رفع مشکلات شناسنامه‌ها، در ۱۰۳۷ نقطه کشور تشکیل شده است و دفاتر پیشخوان و پست هم دراین زمینه با ما همکاری می کنند و در آماده باش هستند.

وی گفت: در روز برگزاری انتخابات نیز در شهرستان ها و مراکز استان ها از طریق تلفن، افراد فاقد شماره ملی می توانند این شماره را دریافت کنند تا همه افراد واجد شرایط بتوانند در انتخابات شرکت کنند.

سخنگوی سازمان ثبت احوال اعلام کرد گفت: براساس قانون، حداقل سن رای دادن ۱۸ سال تمام است و کسانی که تا ۲۹ اردیبهشت ماه ۹۶ به این سن برسند می توانند در انتخابات آینده شرکت کنند.

براساس آمار رئیس ستاد تبلیغات انتخابات کشور، تعداد واجدان شرایط حضور در انتخابات آینده ۵۶ میلیون و ۴۱۰ هزار و ۲۳۴ نفر است که یک میلیون و ۳۵۰ هزار و ۲۹۴ نفر آنان را رای اولی ها تشکیل می دهند.

دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و پنجمین دوره شوراهای شهر و روستا روز جمعه ۲۹ اردیبهشت جاری همزمان در سراسر کشور برگزار می شود.


منبع: الف

مردی که همسرش را ازطبقه چهارم پرت کرده بود، از قصاص نجات یافت

ایران نوشت: بیست و سوم آذر سال ۹۱ پرونده سقوط زن جوانی به‌نام «پریسا»-۳۰ ساله- از پنجره طبقه چهارم خانه‌شان در دستور رسیدگی تیم جنایی پایتخت قرار گرفت.

شوهر این زن در بازجویی مقدماتی ادعا کرد پریسا قصد خودکشی کرده است.این زن پس از چند ماه جدال با مرگ سرانجام تسلیم سرنوشت شوم شد.

از سوی دیگر کارآگاهان در جریان تحقیقات دریافتند شوهر مقتول، با کارکردن پریسا مخالف بود و بر سر همین موضوع چندین‌بار با هم مشاجره داشته‌اند تا اینکه روز حادثه مشاجره‌شان بالا گرفت و «ناصر» -۳۵ ساله- همسرش را از پنجره به بیرون پرت کرد.

در حالی که ناصر به اتهام قتل عمد همسرش بازداشت شده بود و ادعا داشت پریسا خودکشی کرده است اما تصاویر دوربین‌های مداربسته خیابان رو به‌رو راز جنایت هولناک را فاش کرد.

صبح دیروز ناصر از زندان به شعبه دهم دادگاه کیفری تهران منتقل شد تا از نظر جنبه عمومی محاکمه شود.ناصر که پیش‌از این به اتهام قتل به قصاص محکوم شده، توانست با جلب رضایت مادر و برادرزنش و پرداخت ۳۰۰ میلیون تومان از قصاص نجات یابد.

او در جلسه دیروز دادگاه در آخرین دفاعش به قضات گفت: روز حادثه بسیار عصبانی بودم ولی همسرم را دوست داشتم و نمی‌خواستم این اتفاق بیفتد. چرا که من فقط با کار کردن او در بیرون از خانه مخالف بودم.الان هم پشیمان هستم و از اینکه والدین پریسا مرا بخشیده‌اند و از حق قصاص گذشت کرده‌اند سپاسگزارم. من نباید همسرم را قربانی لجاجت خودم می‌کردم بلکه غرور بیجای من باعث مرگ همسرم شده است.من فکر می‌کردم اگر همسرم سرکار برود و پولش را برای خانه خارج کند مردانگی من از بین خواهد رفت!در این مدت که در زندان بوده‌ام بسیار فکر کرده‌ام و از کاری که انجام داده‌ام بسیار پشیمان و هیچ وقت خودم را نخواهم بخشید.پس از پایان جلسه قضات وارد شور شدند و قرار است بزودی حکمشان را درباره مجازات متهم صادر کنند.


منبع: الف

بهرام عکاشه: زلزله تهران نزدیک است

«محاسبات ریاضی، ریتم ۲۰۰ ساله را برای زلزله تهران نشان می دهد و طبق محاسبات، از این ۲۰۰ سال ۱۸۵ سال گذشته و ۱۵ سال باقی مانده است.»

روزنامه قانون نوشت: «ایران در ردیف مناطق زلزله‌خیز جهان محسوب می‌شود و به خصوص مناطق شمال شرقی کشور، مستعد بروز ناگهانی زمین لرزه هستند. طی دو ماه گذشته در استان خراسان به دفعات شاهد بروز زمین‌لرزه و پس‌لرزه‌های حاصل از آن بوده‌ایم. آخرین زلزله ۷/۵ ریشتری که شب ۲۳اردیبهشت ماه بجنورد را لرزاند، با سه کشته و ۴۰۰مصدوم همراه بود که ۵۰ نفر بستری و ۲۲۰ نفر سرپایی درمان شده‌اند، همچنین تعدادی از روستاها خسارت ۲۰ تا ۵۰ درصدی دیده‌اند.

پدر علم زلزله شناسی ایران و رییس سابق بخش زلزله‌شناسی موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران در گفت‌و‌گو با «قانون» معتقد است که در منطقه بجنورد بازه ۲۲ ساله‌ای برای وقوع زلزله وجود دارد. به گفته وی در شمال شرق ایران بیش از صدها گسل خفته وجود دارند و او عقیده دارد که وقوع زلزله در مشهد غیر طبیعی نیست و هر نقطه از ایران در هر زمان می‌تواند به لرزه درآید. رییس سابق بخش زلزله شناسی موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران همچنین در خصوص وقوع زلزله در تهران هشدار می‌دهد و می‌گوید که این زمین‌لرزه‌ها در برابر زلزله تهران هیچ خواهد بود و اگر تهران بلرزد، آخرالزمان از راه خواهد رسید.

مشروح گفت‌وگوی «قانون» با «بهرام عکاشه» را در زیر می خوانید:

علت زلزله‌های اخیر مشهد چیست؟ آیا گسل‌های ناشناخته‌ای وجود داشته که تازه فعال شده یا گسل‌های خفته بیدار شده‌اند؟

زلزله در شرق ایران مورد عجیبی نیست؛ چرا که مناطق شمال شرق ایران فوق العاده زلزله خیز هستند و زلزله های تاریخی زیادی در این مناطق ثبت شده اند. زلزله های قرن جاری نیز در این نقاط کم نبوده و در مجموع لازم است همواره برای حادثه زلزله در منطقه شمال شرق کشور آماده بود، به‌ خصوص مرز ایران و عشق آباد نقطه اوج خطر است و تا ۵/۷ ریشتر توانمندی زمین لرزه دارد. برای مثال بجنورد در خراسان شمالی یک ریتم ۲۲ ساله زلزله دارد؛ به این شکل که هر ۲۲ سال زلزله ای تا عمق ۶ ریشتر را در این منطقه شاهد خواهیم بود و اکنون در زمان این ریتم قرار گرفته ایم.

چند گسل در این منطقه فعال است؟

دو گسل بزرگ در منطقه وقوع این زلزله ها وجود دارد و علاوه بر آن ها صدها گسل کوچک دیگر نیز هست که نه تنها در ریتم زمانی تعیین شده، که همواره مستعد فعالیت است. گسل به شکستگی و ترک روی ظرف شباهت دارد. آسیب پذیرترین نقطه ظرف، محل ترک است و هر آن امکان دارد ظرف مورد نظر از محل ترک، بشکند. گسل به‌ عنوان ناهمگنی در زمین به دلیل فشارهایی که به زمین وارد شده و منجر به ایجاد شکستگی شده، هر لحظه امکان فعالیت دارد. اسم گسل که می آید، افراد فکر می کنند درباره یک نقطه خاص صحبت می شود؛ در حالی که گسل‌ها ممکن است چند هزار کیلومتر امتداد و تا ۷۰۰ کیلومتر عمق داشته باشند.

وضعیت فعلی ایران برای وقوع زمین لرزه چگونه است؟

در مجموع منطقه ایران در ردیف منطقه آلتیمالیا قرار دارد؛ یعنی از هیمالیا تا آلپ در سوییس که همه جزو مناطق زلزله خیز است. همان‌گونه که گفتم، عمق گسل‌های ایران گاه تا ۷۰۰ کیلومتر می رسد و در کنار آن، میزان حرارت داخل زمین در مناطق زلزله خیز تا هفت هزار درجه سانتی‌گراد است و این نکته به خصوص در مورد مشهد صدق می کند. در کشوری مانند ژاپن، زلزله ۵ تا ۶ ریشتر نمی تواند آسیب رسان باشد اما در ایران زلزله ۵ ریشتری حتی برای کلانشهرهای ما مساله ساز است. برای مثال با یک زمین‌لرزه ۵ تا ۶ ریشتر، مناطق جنوب تهران به طور قطع آسیب خواهند دید.

مهم ترین راهکارهایی که برای کاهش آسیب‌های ناشی از زلزله در ایران به کار رفته یا مناسب به کار رفتن است، چیست؟

ایجاد ستاد بحران از ۲۳ سال پیش تا کنون یکی از مهم‌ترین این راهکارهاست. البته که به طور تقریبی از ۸۰سال قبل ستاد بحران در کشور وجود داشته اما نقش خاصی ایفا نکرده و این نقش از ۲۰ سال گذشته به صورت جدی تعریف و ایجاد شده است. همزمان با پیشنهاد تشکیل این ستاد، پیشنهاد مقاوم سازی افراد مهم کشور نیز به سازمان امنیت کشور داده شد. همچنین بارها گفته شده که لازم است پایتخت را از حالت تک بعدی خارج کنیم؛ چرا که با احتمال زیاد وقوع زلزله، این که تمام قطب های کشور در تهران باشد امر معقولی نیست. پایتخت ها از هم جدا شوند و در شهرهای مختلف باشند؛ برای مثال پایتخت فرهنگی، پایتخت صنایع و غیره. بهترین دانشگاه ها و مشاغل تنها در تهران نباشند تا جمعیت پایتخت به این حد نرسد. فراموش نکنیم که۲۰ درصد بافت های تهران فرسوده است و وقوع زلزله، از تهران یک فاجعه خواهد ساخت. ستاد بحران گرچه سال هاست به صورت جدی در بحران‌های کشور حضور دارد اما میزان اعتماد به عملکرد آن قابل قیاس با کشورهایی شبیه ژاپن که مثال می زنید، نیست. در کشورهای خارجی به عملکرد ستاد بحران اعتقاد راسخ وجود دارد چون مردم منطقی فکر می کنند. در ایران حتی در مناطق شمال شهر، مردم هنوز به خرافات و رمال ها توجه دارند.

فکر نمی کنید عدم اعتماد مردم تا حد زیادی به عملکرد ناقص خود این ستاد برمی‌گردد؟

به طور قطع در کشور ما کارها هرگز به طور کامل به دست کاردان سپرده نمی شود. حتی این موضوع را در سطح کلان و در عرصه های مهمی مانند انتخابات و حضور کاندیداهای مختلف و نحوه برخوردشان با یکدیگر شاهد هستیم. این ضعف کلی کشور ماست و به ستاد و ارگان و دستگاه خاص محدود نمی شود.

احتمال وقوع زمین لرزه در پایتخت را چقدر می دانید؟

محاسبات ریاضی، ریتم ۲۰۰ ساله را برای زلزله تهران نشان می دهد و طبق محاسبات، از این ۲۰۰ سال، ۱۸۵سال گذشته و ۱۵ سال باقی مانده است. البته ریاضیات با رفتار زمین یکسان نیست. رفتار زمین فوق العاده ناهمگن است؛ به این شکل که ممکن است ۲۰۰ سال به ۳۰۰ سال برسد و خبری نشود، ممکن است همین فردا شاهد زلزله باشیم. اما محاسبات ریاضی به تهران ۱۵ سال دیگر فرصت می دهد.

قدرت زلزله تهران چقدر خواهد بود؟

تهران، استعداد زلزله ۷ و نیم تا ۸ ریشتر را دارد. اگر به تاریخ نگاه کنیم در منطقه تهران ۱۶۰ سال قبل زلزله بیش از ۷ ریشتر نیز اتفاق افتاده که بر اثر آن بخشی از سفارت انگلیس و بخشی از کاخ گلستان و بازار ریخت و حدود ۴۵هزارنفر از بین رفتند. زلزله تهران، زلزله بزرگی خواهد بود اما مردم و مسئولین ما ملاحظه حوادث را نمی کنند و کسی فکر نمی کند که همین حالا اگر در تهران زلزله بیاید، برای مثال ماشین آتش‌نشانی چگونه می خواهد خود را به مناطق ناامن برساند؟ ما حدود ۱۴۰ پایگاه آتش نشانی داریم اما با این وضعیت در صورت وقوع زلزله، ۴۰۰ پایگاه نیز فایده نخواهد داشت.

گسل های خطرناک تهران و ناامن‌ترین مناطق تهران از نظر زمین‌لرزه کدام هستند؟

مناطق ۱، ۲ و ۳ بیشترین آسیب را از فعال شدن احتمالی گسل های شمال شهر می بینند و مناطقی چون۷، ۹ ،۱۱ و ۱۷نیز به دلیل داشتن بافت فشرده، از آسیب جدی برخوردار می شوند. گسل مشافشم و گسل ری، دو گسل بزرگ تهران هستند. اگر گسل مشافشم فعال شود، بخشی از منطقه ۳ و ۴ و تمام منطقه ۱ صدمات جدی خواهند دید. فعالیت گسل‌ ری نیز به مناطق ۹ تا ۲۰ لطمه خواهد زد. شمال و جنوب تهران به شدت زلزله‌خیز هستند و به جرات می توان گفت که چند هزار گسل از مناطق حومه تهران، کرج و قزوین به سمت شرق ادامه دارد. رودهن، بومهن، فیروز کوه، ورامین، پیشوا، جوادآباد، پرند، رباط کریم، شهریار، ملارد و ماهدشت و فشم از مناطق به شدت خطر پذیر هستند و اگر به تاریخ نگاه کنیم، تا کنون تهران حداقل ۱۰ بار بر اثر زلزله از بین رفته است.

در حال حاضر نیز در تهران، روزانه حداقل پنج زلزله نامحسوس ثبت می شود و هر روز حداکثر شاهد پنج زلزله نیم تا ۲ریشتری هستیم و همین زلزله اگر به ۴ ریشتر برسد، جنوب تهران را از دست خواهیم داد.

اگر بخواهید تصویری از تهران بعد از زلزله ارائه دهید، این تصویر چیست؟

به وضعیت تهران پس از وقوع زلزله هیچ امیدی ندارم. تصور کنید که ۱۱هزار کیلومتر لوله گاز در تهران منفجر شود. حتی تصور این موضوع ممکن نیست. ستاد بحران چقدر می‌تواند خدمات داشته باشد؟ همان‌گونه که گفتم حتی ماشین های آتش‌نشانی قادر به تردد نخواهند بود. نجات‌دادن افراد مانده زیر آوار به معضل تبدیل می شود و بعید می دانم بتوان تعداد زیادی را زنده بیرون آورد. عده زیادی از مردم اگر از زلزله نمیرند، از عفونت و بی آبی و آلودگی تلف می شوند. مگر این که جسدها را با ماشین مخصوص سوزاندن جسد بسوزانند و زنده ها را جایی در بهشت زهرا اسکان دهند. کشته های زلزله تهران بیش از پنج‌میلیون نفر خواهد بود و می توان گفت که پس از آن، تهرانی وجود نخواهد داشت. بگذارید یک جمله بگویم، زلزله تهران تصویر آخرالزمان را زنده خواهد کرد.


منبع: الف

قاچاق اعضای بدن دختر بچه سوری در ترکیه

در میان سکوت مجامع حقوق بشری دختر بچه سوری در ترکیه به شکل وحشیانه ای قربانی باندهای قاچاق اعضای بدن شد.

به گزارش صدا و سیما، فعالان شبکه های اجتماعی سوریه فیلمی منتشر کرده اند که گفته می شود در ترکیه ضبط شده و لحظاتی را نشان می دهد که قاچاقچیان اعضای بدن، در صدد خارج کردن اعضای بدن دختر بچه سوری هستند. 

 این فیلم که شوک زیادی به بینندگان وارد کرد، دختر بچه  سوری را نشان می داد که قاچاقچیان او را برای کشتن و سپس قاچاق اعضای بدنش برای تجارت آماده می کردند.

با وجود ادعای بی گناهی ترکیه دراتهام های پیشین، کارشناسان عقیده دارند بدون شک این کشور با حمایت از تروریسم و افراد مسلح، در قاچاق اعضای بدن مردم سوریه، ثروت و آثار باستانی و حتی جان و زندگی مردم سوریه و ربودن کودکی این دختربچه بی گناه و هزاران کودک سوری دیگر دست دارد.

خبرگزاری اسمارت نیوز پس از انتشار این فیلم، به سرعت قاچاق اعضای بدن کودکان سوری را به  ترکیه  نسبت داد و اعلام کرد با این دختربچه و خانواده اش ملاقات خواهد کرد.


منبع: الف

۱۵۹۳ خانه زلزله زده خراسان شمالی غیر قابل سکونت شده است

حسن شکوری نسب دوشنبه در گفت و گو با ایرنا اظهار کرد: شدت تخریب در این منازل به حدی است که این خانوارها باید در چادرها اسکان داده شوند.

وی افزود: اکنون یکهزار و ۵۹۳ چادر برپا شده و خانوارهای حادثه دیده در آن اسکان یافته اند.

وی اظهار کرد: تاکنون یکهزار و ۷۳۰ تخته پتو و یکهزار و ۱۲۳ تخته موکت میان حادثه دیدگان توزیع شده و هشت هزار و ۲۰۰ عدد کنسرو نیز به دست آنان رسیده است.

شکوری نسب، تامین ایمنی محموله های موادغذایی را از دغدغه های کنونی این جمعیت عنوان کرد و افزود: نیاز است تا برای تامین امنیت این محموله ها تدبیر شود تا موادغذایی به طور مناسب به مناطق آسیب دیده انتقال داده شود.

وی افزود: گزارش های اولیه از زمین لرزه، حاکی از وارد شدن خسارت به ۱۹ روستای استان بود که چند ساعت بعد خسارت از شهرها و نیز چند روستای دیگر نیز گزارش شد.

وی تصریح کرد: بیشترین خسارت ها از روستای قصرقجر، بوربور، سلولی و لنگر بوده است.

مدیرعامل جمعیت هلال احمر خراسان شمالی با بیان اینکه بلافاصله کار امداد و نجات انجام شده است گفت: از همان ساعت ۱۲ و ۳۰ دقیقه کار امداد و اسکان اضطراری و راه اندازی چادرها آغاز شده است.

وی افزود: ۷۰ درصد از کسانی که خانه هایشان کاملا تخریب و غیرقابل سکونت بود در همان ساعت های اولیه در چادرها اسکان داده شدند.


منبع: الف

کش رفتن کو‌ه‌های یخی قطب جنوب برای تامین آب آشامیدنی امارات

در شرایطی که کشورهای جهان در قالب نشست‌ها و جلسات بین‌المللی نظیر نشست اقلیمی پاریس در تلاش هستند با ارائه راهکارهایی از عوارض ناشی از گرمایش جهان بکاهند، امارات قصد دارد برای تامین آب آشامیدنی شهروندانش دو کوه یخی را از قطب جنوب به سواحل خود بکشاند.

به گزارش همشهری آنلاین، امارات قصد دارد دو کوه یخی را از قطب جنوب به سواحل خود بکشاند تا به این شکل مشکل آب آشامیدنی خود را حل کند. شرکت دفتر مشاوره ملی امارات قصد دارد با کشاندن این دو کوه یخی از قطب جنوب، منطقه‌ای که گروه‌های فعال محیط زیست نگران از بین رفتن یخ‌ها و زیستگاه جانداران ساکن در آن هستند، به سواحل شرقی امارات مشکل بی‌آبی خود را حل کنند.

این شرکت که در شهر مصدر واقع شده قصد دارد با ذوب کردن این کوه یخی برای امارات منبع آب تامین کند. یک کوه یخی متوسط حاوی بیش از ۲۰ میلیارد گالن آب است که این مقدار برای تامین آّ یک میلیون انسان برای پنج سال کافی خواهد بود.

عبدالله سلیمان الشهی مدیر این شرکت می‌گوید این کوه‌های یخی در منطقه امارات منجر به ایجاد خرد اقلیم شده و برای این منطقه خشک باران ایجاد خواهد کرد. به گفته وی این پروژه که قرار است از سال ۲۰۱۸ آغاز شود از نظر مالی و فنی به دقت مورد بررسی قرار گرفته و هدف اصلی از اجرای پروژه تامین آب است اما پروژه می‌تواند در زمینه توریسم و آب و هوایی نیز تاثیرگذار باشد.

پس از رسیدن کوه‌های یخی به ساحل فوجیره، یعنی پس از پیمودن مسافتی درحدود ۱۲۶۰۰ کیلومتر، عملیات ذوب کردن کوه آغاز می‌شود. این آب‌ها درون مخازنی خاص ذخیره شده و پس از تصفیه وارد سیستم آبرسانی خواهند شد.

ایده بهره‌برداری از یخ‌های قطبی ایده جدیدی نیست و مشهورترین تلاش برای اجرای این کار در دهه ۱۹۷۰ توسط عربستان صورت گرفت که به دلیل چالش‌های فنی و هزینه‌های بالا پروژه متوقف شد.

معاهده قطب جنوب هفت امضا کننده اصلی داشته‌است که هر هفت کشور ادعای مالکیت بخشی از این قاره را دارند، آرژانتین، استرالیا، شیلی، فرانسه، نیوزیلند، نروژ و انگلستان و بخشی از این منطقه نیز تحت حاکمیت یا تسلط هیچ کشوری قرار ندارد. هنوز مشخص نیست امارات قصد دارد این دو کوه یخ را از کدام منطقه به سمت سواحل خود بکشاند.


منبع: الف