لحظات پدرانه ای که قند را در دل تان آب می کند

برترین ها: پدرها موجودات دوست داشتنی هستند. عشق آنها به فرزندان شان بی نهایت است، طوری که با نگاهی به رفتارشان می توان عمق آن را به خوبی حس کرد. در اینجا برخی از رفتارهای پدران را با فرزندان شان که واقعا جذاب و دوست داشتنی اند، برایتان آورده ایم. مطمئنا با دیدن این صحنه ها قند در دل شما هم آب می شود.

وقتی که او در کنار فرزندی که روی شکمش خوابیده، به خواب می رود.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی که او با وجود سر و صداهای بلند کودکان، کتاب می خواند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی که او صبح زود از خواب بیدار می شود و برای کودکانش صبحانه مورد علاقه شان را درست می کند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی که او در حال یاد دادن بازی به کودکش است.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی که چشم هایش را به نشانه تعجب به حرف های کودکانه فرزندش، گرد می کند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی با او ورزش می کند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی کودکش را به روی شانه هایش می گذارد.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند


 

وقتی موهای دخترش را شانه می کند یا آنها را می بافد.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی اجازه می دهد کودکانش هر جور که دوست دارند با او رفتار کنند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی که می گذارد فرزندانش در بازی پیروز شوند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند


 

وقتی که کارتون مورد علاقه فرزندش را بارها و بارها بی آنکه خسته شود، تماشا می کند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند

وقتی که به کودکش این اجازه را می دهد تا ناخن هایش را لاک بزند.

 لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند


 

وقتی برای اولین بار فرزندش را در آغوش می گیرد.

لحظات پدرانه ای که قند دلتان را آب می کند


منبع: برترینها

صدای بلند موسیقی و فیلم و سکوت ادبیات در ایران

سالنامه ایران – مریم شهبازی: تاکید دارد برای شهرت به سراغ سینما نرفته! در چند فیلم بازی کرده، حتی برای ایفای نقش در فیلم «احتمال باران اسیدی» سال گذشته نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول در  جشن انجمن منتقدان شد اما با وجود این هنوز خودش را بازیگر نمی داند. به موسیقی هم علاقه بسیاری دارد، آن هم از سال های دور نوجوانی، چند قطعه ای خوانده، ساز هم می زند اما خودش را خواننده نمی داند. تخصص اصلی اش شعر و شاعری است. چند دهه سابقه فعالیت جدی در حوزه شعر، تحقیق، پژوهش و تدریس در دانشگاه در رزومه اش ثبت شده اما می گوید برای شاعری شعر نگفته!

صدای بلند موسیقی و فیلم و سکوت ادبیات در ایران (اسلایدشو) 

محمد شمس لنگرودی از آن دسته شاعرانی است که تجربه فعالیت در عرصه های مختلف فرهنگ و هنر به نامش ثبت شده، حتی چند رمان بزرگسال و چند قصه ای هم برای کودکان نوشته است. او به تازگی در فیلم «دوباره زندگی» نقش مقابل گلاب آدینه را بازی کرده، فیلمی که شانس حضور در جشنواره فیلم فجر سال گذشته را پیدا نکرد اما امسال اکران می شود و شمس لنگرودی آن را کاری قابل تامل می داند.

او این روزها مشغول بازنویسی آخرین نوشته اش در حوزه رمان و همچنین بازبینی نهایی دو مجموعه شعر است که آنها را به احتمال بسیار سال جاری روانه بازار کتاب خواهدکرد. به بهانه فعالیت های او در حوزه های یادشده، گفت و گویی با وی درباره ارزیابی اش از شعر، موسیقی و سینمای معاصر داشتیم که می خوانید.

شما نه تنها در عرصه شعر، بلکه در حوزه های بازیگری و موسیقی هم کار کرده اید. جشنواره فیلم فجر را به تازگی پشت سر گذاشته ایم، فیلم های آن را چطور دیدید؟

تا به امروز در هیچ جشنواره و جایزه ای شرکت نکرده ام و هرگز فیلمی را در جنشواره ها ندیده ام. مگر زمانی که فیلمی با بازی خودم اکران شده باشد و بنا بر دعوت و به حرمت دوستان در آن شرکت کرده باشم. از همین رو تنها دو مرتبه در جشنواره ها شرکت کرده ام و اطلاعی از فیلم های جشنواره گذشته ندارم. البته در این دوره در فیلم «دوباره زندگی»، با خانم گلاب آدینه حضور داشتیم، فیلم به موقع آماده شد و آن طور که بسیاری از دوستان می گویند، کار خوبی هم از آب درآمده است، منتهی به آن اجازه شرکت در جشنواره فیلم فجر داده نشد.

این فیلم در چه ژانری است و شما در آن چه نقشی ایفا کرده اید؟

در این فیلم نقش مقابل خانم آدینه را بازی می کنم. ما صاحب فرزندی هستیم که برای او مسائلی رخ می دهد و داستان فیلم را شکل می دهد.

پس نقشی که در این فیلم بازی کرده اید، ارتباطی با شاعربودنتان ندارد؟

نه! به هیچ وجه تمایل ندارم به عنوان شاعر قدرم به سینما بگذارم و این کار به نظرم سوءاستفاده از موقعیت شاعری ام به شمار می آید. علاوه بر این علاقه مندم در نقش های متفاوت بازی کنم چرا که به سینما علاقه دارم و برای شهرت به سراغ آن نرفته ام.

اما ورودتان به سینما با ایفای نقش به عنوان یک شاعر بود!

بله و شاید جالب باشد که بدانید آن زمان هیچ تصمیمی به بازیگرشدن نداشتم، اتفاقا در فیلمی که اشاره کردید در نقش یک شاعر تبعیدی بازی کرده ام. خوشبختانه این فیلم بعد از ۹ سال اجازه اکران گرفته است. شاید باز هم شرایطی پیش آید که در نقش شاعر بازی کنم، اما به طور قطع هیچ گاه نقش شاعری افسرده و غمگین که تارک دنیا شده و خلاف واقعیت است را بازی نخواهم کرد.

پس مشکلی با بازی در نقش شاعر ندارید، بلکه به تصور اشتباهی که شاعران را با آن به تصویر می کشند، نقد دارید!

همین طور است، اگر در فیلمی نقش شاعری به من پیشنهاد شود که فعال بوده و گوشه نشین نباشد قبول خواهم کرد، نمی خواهم خودم هم به تصورات اشتباهی که درباره شاعران ارائه شده دامن بزنم. علاوه بر این متن خود فیلمنامه هم برایم از اهمیت بسیاری برخوردار است.

صدای بلند موسیقی و فیلم و سکوت ادبیات در ایران (اسلایدشو)

طی چند سال اخیر حضورتان در هنر هفتم پررنگ شده، به ویژه که قبل از فعالیت جدی در عرصه شعر، سودای بازیگری را هم در سر داشته اید. با این حساب به علاقه سال های نوجوانی و جوانی تان بازگشته اید یا بازیگری برایتان حکم ساعت استراحت، آن هم بعد از چند دهه فعالیت ادبی جدی دارد؟

هر دو نکته ای که به آن اشاره کردید، در ارتباط با ورودم به سینما نقش داشته است. شاید بتوان گفت قدری به دنبال تغییر فضای زندگی حرفه ای و شخصی ام بوده ام. از سوی دیگر سینما یکی از علایقی است که از دوران نوجوانی ام به سراغ یادگیری اش رفتم و آن را براساس روش «استانیسلاوسکی» فراگرفتم و آن روزها چقدر عاشق «برشت» بودم.

پس بهتر است بگوییم به جای سینما به تئاتر علاقه مند بودید!

بله اگر بگوم تئاتر، صحیح تر است. درواقع آن روزها بیش از سینما به دنبال تئاتر بودم و هرگز گمان نمی کردم بازیگر هنر هفتم شوم. بعد از یک سری اتفاقاتی که در زندگی ام رخ داد و خستگی ام از فضای شعر و البته نه از خود شعر، تصمیم گرفتم بازیگری را هم تجربه کنم. البته زمانی که برای بازی در نخستین فیلم دعوت شدم، علاقه چندانی به قبول آن نداشتم اما بعد دیدم که چقدر فضای زندگی ام ار روزمرگی هایی که اغلب گرفتار آن می شویم، بودم و آن را پذیرفتم. البته به مرور با پیشنهادهای بعدی به دنیای بازیگری و سینما هم علاقه مند شدم.

از سینما و علاقه مندی تان به این عرصه گفتید، در شرایط فعلی چه جایگاهی برای سینمای ایران در عرصه جهانی قائل هستید؟

با وجود تمام کم و کاستی هایی که سینماگران مان با آن رو به رو هستند، گمان می کنم که شناخت جوانان فعال در این عرصه از سینما و تکنیک های آن بیشتر شده است. از همین رو معتقدم که هنرمندان ایرانی در همه رشته های هنری می توانند سرآمد شوند. این گفته ام برحسب احساسات نیست چرا که به کشورهای بسیاری رفته ام، در برنامه های خارجی مختلفی هم برای شعرخوانی و حتی تدریس دعوت شده ام و براساس تجربه چنین نظری دارم. جالب است بگویم سال قبل با دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور به کنگره جهانی شعر چین دعوت شدیم و آنجا فهمیدیم که شعر ایران چند سر و گردن بالاتر از شعر سایر کشورهاست.

پس چرا خبری از شعر فارسی معاصر در عرصه های بین المللی شعر نیست؟

شعر فارسی معاصر برخلاف سینما فرصتی برای معرفی در کشورهای دیگر نداشته است. سینمای ایران به دلیل مشکلات و موانعی که با آن رو به رو است، نتوانسته آن طور که باید و شاید بدرخشد. فیلمنامه ها با مشکلات بسیاری رو به رو است، آن هم وقتی که مهم ترین وظیفه بر عهده همین بخش از فیلم است. این در شرایطی است که در کشورهای دیگر فیلمنامه نویسی به عهده یک نفر نیست و گروه های فیلمنامه نویسی برای ساخت یک فیلم یا مجموعه تشکیل می شود، حتی اتاق های دیالوگ نویسی تشکیل می دهند، دیالوگ ها را می نویسند و فیلمنامه بر همین اساس نوشته می شود. اما در کشور ما یک نفر به ناچار و اجبار شرایط می نشیند، فیلمنامه و دیالوگ ها را می نویسد و حتی کسی نیست که آن را به درستی ویراستاری کند.

با فیلمنامه ای که قوی نیست، نمی توان فیلم خوب ساخت و این یکی از مهم ترین ضعف های سینمای امروزمان است.

این ضعف به دلیل مباحث اقتصادی است یا موانع و خط قرمزهای پیش روی سینما موجب آن شده؟

نه این مشکلات بسیار فراتر از مباحث اقتصادی است، در کشور ما خط قرمزهای بساری مانع کار سینماگران می شود. به عنوان نمونه اطلاع دارم که بیش از ۳۰ فیلمنامه  محمدعلی سجادی رد شده و اجازه ساخت آنها را نداده اند؛ اینکه نمی شود فیلم ساختن! از همین رو معتقدم افرادی مانند اصغر فرهادی که با وجود مشکلات فعلی موفق به درخشش در عرصه جهانی می شوند، واقعا نابغه هستند.

فکر می کنید چرا مردم به تماشای فیلم های به اصطلاح طنزی که بیشتر بر مبنای لودگی ساخته شده اند می روند! چون ناخودآگاه به این سمت سوق داده شده اند و مسئولیت ضعف در این بخش از هنر را با سیاستمداران می دانم. کار به جایی کشیده که کافی است قدری از پرستاران در فیلم صحبت شود تا صدای اعتراض شان بلند شود، درباره مشاغل دیگر هم همین طور است. اینها که قبلا این طور نبودند، به این سمت سوق داده شده اند. چنین برخوردهایی در هیچ کشور دیگری وجود ندارد. اگر قرار باشد که به همه مان بربخورد که نمی شود.

با این حساب با گفته برخی که ضعف در فیلمنامه نویسی مان را در نبود تعامل میان سینماگران و اهالی کتاب می دانند، چندان موافق نیستید؟

نه اینها آدرس اشتباهی می دهند، با این گفته موافق نیستم. اگر کار به خوبی پیش برود، تعاملات هم پررنگ تر می شود. اگر این چنین بود که حداقل من به نوعی با بسیاری از اهالی سینما چنین رابطه های صمیمانه ای نداشتم!

صدای بلند موسیقی و فیلم و سکوت ادبیات در ایران (اسلایدشو)

شرایط سینما طی چند سال اخیر بهبود پیدا نکرده؟

به عقیده من، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به تنهایی قادر به ایجاد بهبود یا حتی پسرفت در عرصه های مختلف هنری نیست چرا که همزمان با این وزارتخانه، اهرم های قدرتمند و همچنین سازمان های دیگری هم هستند که می توانند در عرصه فرهنگ اعمال نظر و حتی قدرت کنند. شرایط فرهنگ و هنر به گونه ای است که اوضاع گاهی بهتر و گاهی هم سخت تر می شود. به خاطر این موازی کاری ها هنوز شرایط فرهنگی به ثبات نرسیده است.

از این بحث که بگذریم، حضور پررنگ شما در عرصه سینمابه این معنی نیست که کم کم از شعر فاصله خواهید گرفت؟

نه! همان طور که اشاره شد، همچنان فعالیت جدی ام در عرصه ادبیات را ادامه خواهم داد. البته نگاهم به سینما هم دیگر یک زنگ تنفس نیست، نمی دانم دیگران چرا در رشته های هنری مختلف فعالیت می کنند. اما در ارتباط با من این گونه است که این کارها را انجام می دهم تا بهانه ای برای زندگی بهتر داشته باشم. شعر نمی گویم تا شاعر بشوم، بازیگری نمی کنم تا بازیگر شوم؛ بلکه تمام این کارها را انجام می دهم تا زندگی ام به بطالت نگذرد.

من از نوجوانی عاشق موسیقی بودم اما به دلایلی موفق به انجام آن نشدم و حالا دلم می خواهد برای آرامش خودم این کار را انجام بدهم.

بحث موسیقی هم به میان آمد، هرازگاهی شاهد انتشار قطعه ای موسیقایی از شما هستیم، به تازگی فعالیتی در این حوزه داشته اید؟

همان طور که اشاره کردید از سال های دور نوجوانی علاقه بسیاری به موسیقی داشتم؛ منتهی در شهر ما کلاسی برای یادگیری موسیقی و امکانات لازم آن نبود.

و البته بحث پدرتان که روحانی بود!

نه اتفاقا خانواده مشکلی با یادگیری موسیقی نداشتند؛ با وجود این خودم به احترام آنان به سراغ فراگیری حرفه ای این هنر نرفتم و بحث تصمیم شخصی ام در میان بود. حتی در خاطرم هست که یک ساز دهنی خریده بودم و تمرین می کردم. با این همه پدرم که روحانی بود، هیچ گاه به من خرده ای برای انجام این کار نگرفت. با تصمیم خودم از موسیقی دور شدم، گرچه صدایم خوب بود و گاهی هم می خواندم. حتی دستگاه های موسیقی را می شناختم ولی اسم آنها را نمی دانستم.

تقریبا ۳۰ ساله بودم که گیتار خریدم و آموزش آن را برای دل خودم و نه برای موزیسین یا خواننده شدن آغاز کردم. بعدها به دلایلی از ادامه این کار بازماندم، از جمله اینکه به واسطه تصادف و آسیب به دستم، از ساززدن بازماندم. فاصله ام با موسیقی همچنان ادامه پیدا کرد تا هفت- هشت سال قبل که به طور اتفاقی در محفلی بودم که چند نفر از موسیقیدانان کشور از جمله آقای سروش پهلوان لو  هم حضور داشت. یک ملودی ساخته و اجرا شد و من هم خواندم. همین بهانه ای شد تا آهنگ «در شب» را بخوانم.

بعد از آن باز هم پیشنهادهایی برای خواندن داشتم اما هیچ کدام نظرم را جلب نکرد چرا که اغلب به نظر تکراری می آمدند. به روز بودن و تکراری نبودن آنقدر برایم اهمیت دارد که یکی از آهنگ های «لئونارد کوهن» را دادم برایم بسازند تا آن را بخوانم اما آهنگی که ساخته شد، بیشتر به موسیقی لری نزدیک بود تا آنچه من خواسته بودم. بعد از آن هم دیگر موسیقی را ادامه ندادم و هیچ کدام از کارهایی که پیشنهاد شد، نپذیرفتم.

شما به شعر و ادبیات تسلط دارید و از سویی دستی در موسیقی هم داشته اید، با این تفاسیر، وضعیت ترانه های امروز عرصه موسیقی را چطور ارزیابی می کنید؟

بحثی که در ارتباط با فیلمنامه مطرح کردم، درباره وضعیت ترانه های موسیقی امروزمان هم صدق می کند. همان محدودیت ها و مشکلات در عرصه ترانه سرایی و موسیقی هم مطرح است. به واسطه آنکه تعامل خوبی با جوانان دارم، بارها دیده ام که برخی ترانه های خوب آنان موفق به دریافت مجوز نشده است؛ اما ترانه های بسیار سطح پایین مجوز گرفته اند! البته می دانم که شورای بررسی شعر و ترانه ارشاد هم افراد بی سوادی نیستند و حتما شرایط به گونه ای است که دست شان بسته است.

از سینما و موسیقی بگذریم و به سراغ تخصص اصلی تان، ادبیات برویم. چندی قبل گفت و گویی از شما منتشر شد که واکنش برخی شاعران را به دنبال  داشت. شما از شعر شاعرانی انتقاد کرده بودید که بیش از آنکه شاعر به شمار آیند مخاطبان را از این بخش ادبیات دور می کنند! جالب است که واکنش های احتمال موجب نشد که از اشاره به برخی اسامی خودداری کنید!

بدون تردید شما یا نباید توپی را به سمت دیوار پرت کنید یا اگر این کار را انجام دادی، باید منتظر بازگشت آن هم باشد و این در شرایطی است که من چندان درگیر بازخوردهای اینچنینی نیستم. البته در ارتباط با این گفت و گو باید بگویم که در انتشار آن شیطنت و توطئه ای در میان بوده است.

جوانی حدود شش- هفت سال قبل، در مشهد مصاحبه ای با من در روزگاری که با آقای باباچاهی گفت و گویی درباره شعر پیچیده داشتیم، انجام داد. این مصاحبه به همان روزها تعلق دارد و جالب اینجاست که آن زمان بدون اشاره به این نام ها منتشر شد. اگر این مصاحبه در آن هنگام با همان نام ها منتشر می شد، پاسخی به آقایان باباچاهی و براهنی بود و معنی داشت. اما نمی دانم چرا به تازگی بدون هیچ گونه هماهنگی بامن، مصاحبه ای که قبلا منشتر شده بود، بازنشر شده!

صدای بلند موسیقی و فیلم و سکوت ادبیات در ایران (اسلایدشو) 

انتشار بی هنگام این مصاحبه و هیاهوی برخی نشریات که به آنها علاقه ای هم ندارم، موجب این جنجال ها شد. البته تاکید می کنم که آن حرف ها، گفته های خودم است، منتهی گفته هایی که در همان سال و شرایط معنا پیدا می کرد.

جالب اینجاست اغلب افرادی که به بازنشر این گفت و گو واکنش نشان دادند، از پاسخ هایشان مشخص بود که حتی یک بار آن را کامل نخوانده اند! تنها یک نفر که اگر اشتباه نکنم آقای شیرزادی بود، گفت و گو را خوانده بود. به همین خاطر معتقدم عمدی در انتشار دوباره آن و از سویی هیاهوهایی که برپا شد، وجود دارد. البته شک هایی دارم اما چون مطمئن نیستم و از سویی علاقه ای به جنجال سازی هم ندارم، ترجیح می دهم درباره اش چیزی نگویم.

همچنان معتقدید که بخشی از شعر ما هذیان است؟

بله، به عقیده من همین طور است. حرفم این بود که بخشی از شعر ما شعر نیست و هذیان است. به عقیده من، شعر از زمانی آغاز می شود که زبان از شکل عادی خود خارج می شود. وقتی می گویید: «باران می بارد» شعر نیست گزارش است اما اگر بگویید: «عشق می بارد» آن وقت است که از شکل عادی زبان خارج شده و شعر به حساب می آید اما این خروج از نُرم زنان باید منطق و علت هنری و فرم داشته باشد، در غیر این صورت شعر نیست و هذیان است.

جالب اینجاست افرادی که به مصاحبه آن زمان من گلایه داشتند، سال ها گفتند که زبان شعر ما شیزوفرنیک است؛ خب شیزوفرنیک هم به معنای هذیان است! چطور است وقتی بحث پزروشنفکری باشد اطلاق این واژه ایرادی ندارد اما پای این گفت و گو که به میان آمده، همه ناراحت شده اند!

برای فیلم در روزگار فعلی جایگاه قابل قبولی قائل هستید، برای ادبیات چطور؟

در ارتباط با ادبیات هم همین طور است، شعر امروز هم به استثنای آن هذیان ها، قابلیت انتشار و معرفی در آن سوز مرزهای کشورمان را دارد. به گفته دوستانی نظیر آقای اسماعیل پور که در کنگره های جهانی شعر حضور داشته اند، شعر ایران اغلب با استقبال جمع حاضر در آنها رو به رو شدهاست. در یکی از این کنگره ها که خودم هم در آن شرکت داشتم و در فرانسه برگزار شد، شاعران جهان در جمع مردم، در خیابان ها شعر خواندند و جالب اینجاست که از میان اشعار همه کشورها، تنها چهار شعر انتخاب شد که شعر ایران هم در آن بین بود.

در همین شرایطی که برخی معتقدند شعر معاصر دچار توقف و حتی رکود شده؟

بله و در خاطرم هست که در برنامه های ویژه همان سفر، در شب آخر اقامت مان در یکی از پارک ها که جمعیت انبوهی در آن جمع شده بود، شعری از ایران خواندیم که با استقبال بسیاری رو به رو شد. با این همه نمی توان منکر این شد که دوره، دوره سینما و موسیقی است.

شعر دیگر همچون سال های گذشته صدای بلندی ندارد. شما به راحتی می توانید یک فیلم را در عرض دو ساعت تماشا کنید، اما مگر می توان کتاب را به این سرعت به پایان برد؟ علاوه بر این، در فیلم و موسیقی از امکان پخش برای گروه بسیاری از مردم برخوردار هستیم اما درباره کتاب این طور نیست و هر یکی از افراد باید جداگانه دست به مطالعه بزنند.

پس بخشی از بی توجهی امروز به شعر گریزناپذیر و حاصل غلبه هنرهایی مانند سینما و موسیقی است؟

این مساله در ارتباط با همه دنیا صدق می کند و تنها مختص شعر فارسی و ایران نیست. حالا دیگر دهه های ۲۰ و ۳۰ میلادی نیست که همه مردم در فرانسه گرد هم جمع می شدند تا به اشعار شاعران گوش فرا بدهند. آن زمان موسیقی و فیلم هنوز جایی در زندگی مردم نداشت اما حالا شرایط تغییر کرده و این دو هنر از بلندترین صدا برای ارائه به مردم برخوردار هستند.

صدای بلند موسیقی و فیلم و سکوت ادبیات در ایران (اسلایدشو)

یعنی باید با گذشت زمان شاهد فراموشی شعر و حذف آن از زندگی عامه مردم باشیم؟

نه! از این گفته ام نباید این گونه برداشت شود که دیگر شعر یا نقاشی حذف شده اند؛ هنرهای اینچنینی هنوز هم وجود دارند اما در مقایسه با گذشته حضور کم رنگ تری در زندگی مردم دارند. شعر و هنرهایی از این دست کم کم قدری خصوصی تر شده و دایره مخاطبان آنها خاص تر می شود. شعر هیچ گاه فراموش نمی شود، به حاشیه هم رانده نمی شود، تنها صدای آن دیگر به بلندی گذشته نیست.

با وجود این ادبیات همچنان در پس زمینه هنرهایی مانند سینما و موسیقی حضور پررنگی دارد، حتی اگر چندان ملموس نباشد!

بله و مرتبه شاعری حتی در رقابت با هنرهای مذکور بالاتر هم خواهدبود. همان طور که اشاره شد شعر و در ابعاد کلی تر آن، ادبیات همواره در تمام هنرها حضور دارد و حتی می توان گفت که بُن مایه آنها را تشکیل داده است. هنوز هم اگر اثری در عرصه هنر خوب باشد، با لفظ شاعرانگی پدید آورنده اش آن را ستایش می کنند.

در خاطرم هست که آقای کیارستمی در یکی از صحبت هایش به این نکته اشاره کرد که او در سینما بسیار تحت تاثیر اشعار احمدرضا احمدی بوده است. بنابراین حرمت این شاعر به اندازه ای بوده که او سینمای خود را مدیون وی می داند. با وجود این واقعیت این است که سینمای کیارستمی خیلی بیشتر از شعر احمدی دیده می شود. هرچند سینما برای حیات خود از ادبیات تغذیه می کند اما خیلی بیشتر از شعر دیده می شود.

در چنین شرایطی چه توصیه ای برای شاعران جوان دارید؟

شاعران جوان باید تلاش کنند تا همواره به روز باشند و مطالعه بسیاری داشته باشند. هر هنرمندی در درجه نخست باید عناصر کار خود را بشناسد، در ارتباط با شاعران هم این گونه است. یک شاعر باید قبل از هر کاری، کلمه را خوب بشناسد و بداند که هر کلمه ای چه ظرفیت و معنایی دارد. نه اینکه طرف هنوز از راه نرسیده، انتظار بندبازی و ارائه کارهای خارق العاده را داشته باشد.

شاعری برخلاف تصور بسیاری از مردم، کاری ساده نیست. برخی گمان می کنند که درد دل های شخصی آنها شعر به شمار یم آید و عده ای دیگر هم تصورشان بر این است که هر نوشته هذیان گونه ای را می توان شعری پیچیده و خاص دانست. شعر نباید به گونه ای باشد که مخاطب قادر به فهم آن نشود!

مهم ترین مساله این است که مخاطب با سروده شاعر ارتباط بگیرد. البته شرایط به گونه ای است که تشخیص سره از ناسره قدری مشکل شده است. برای خود من امکان دسترسی به همه شعرها وجود ندارد اما تا جایی که دیده ام شعرهایی که از قدرت خلاقیت و عمق برخوردار باشند، هم کم نیستند.

پس چرا شاهد درخشش چندانی در شعر معاصرمان نیستیم؟

شاید به این دلیل که آنقدر تعداد شاعران و حتی شعرهای خوب زیاد شده که دیگر به راحتی دیده نمی شوند. از همین رو شاعران جوان باید حوصله بیشتری به خرج بدهند و زود بی انگیزه نشوند.

به برخی ویژگی هایی اشاره کردید که شاعران قبل از گام نهادن به این عرصه باید از آن برخوردار باشند، برخورداری از این ویژگی ها مستلزم مطالعه بسیار است. این در شرایطی است که اغلب منتقدان ادبی از بی توجهی شاعران و نویسندگان جوان به مطالعه گلایه دارند!

درباره همه شاعران که نمی توان حکم کلی صادر کرد. به هر حال حتی زمانی که من و هم نسلانم قدم به عرصه ادبیات گذاشتیم هم صدها نفر دیگر شعر و شاعری را آغاز کردند.

صدای بلند موسیقی و فیلم و سکوت ادبیات در ایران (اسلایدشو)

اما جدیتی که در هم نسلان شما بود، در نسل امروز نیست!

نه آن زمان هم فرقی با امروز نداشت. در همه دوره ها، در میان شاعران و نویسندگانی که قدم به عرصه ادبیات می گذارند، تنها عده معدودی هستند که براساس اصول حرفه ای فعالیت خود را آغاز می کنند. این تنها به کشور ما هم ختم نمی شود و شامل همه کشورها و حتی فراتر از آن همه هنرها و حتی مشاغل است.

به هر حال همیشه یک اکثریتی هستند که حرف می زنند و اقلیتی هم هستند که به معنای واقعی کار می کنند. اما به هر حال از میان ۸۰ میلیون نفر جمعیت حتی اگر ۱۰ میلیون نفر هم اهل مطالعه باشند، کفایت می کند.

گمان می کنید بتوانیم دوباره شاهد درخشش شعر فارسی همچون روزگار گذشته باشیم؟

همین حالا و در همین شرایط اگر نهاد یا تشکلی شود و دست به بررس اشعار منتشرشده در دوران معاصر بزند و ترجمه آنها را بر عهده بگیرد، مطمئن هستم که ما یکی از رکن های اساسی شعر جهان خواهیم شد. لازم نیست خیلی راه دور برویم؛ به شعرهای «غلامرضا بروسان» نگاه کنید؛ او شاعری جهانی بود اما از آنجایی که قبل از تثبیت شدن از دنیا رفت، آنچنان که باید و شاید ندرخشید.

از این قبیل شاعران در ایران کم نیست؛ البته شاید به علت تعداد زیاد آنان، شاعران خوب مشخص نباشند. دولت ها که معمولا کاری نمی کنند. این اقدام را باید سرمایه داران و دلسوزان ادبیات بر عهده بگیرند. باید نهادهای غیردولتی دموکراتیک دست به کار شوند تا شعرمان فرصتی برای درخشش در عرصه های جهانی ادبیات بیابد، اما متاسفانه چنین تشکل و نهادی وجود ندارد!

مانند اتفاقاتی که در ادبیات کودک و نوجوان با شکل گیری شورای کتاب کودک رخ داده و برخی آثار ادبی این گروه سنی در آن سوی مرزها مطرح شده؟

بله، ادبیات بزرگسال هم به افراد دلسوزی نظیر خانم میرهادی و شکل گیری چنین تشکل هایی نیاز دارد. اگر خانم میرهادی نبود، هیچ گاه ادبیات کودک ما مجالی برای معرفی جهانی پیدا نمی کرد. کانون پرورش فکری کودکان هم قبل از انقلاب چنین کاری را بر عهده داشت.

به عنوان آخرین سوال از این بگویید که هم اکنون مشغول چه کاری هستید؟

هرازگاهی پیشنهادهایی برای بازی در سینما دارم اما هنوز به کاری که مورد قبولم باشد، برنخورده ام. فیلم «دوباره زندگی» هم در حال بازبینی های نهایی است تا در سال جدید اکران شود و باید ببینیم نظر مخاطبان در ارتباط با آن چگونه خواهدبود. دو مجموع شعر و یک رمان هم در دست دارم، کار تالیف این رمان که «می رویم که به کنسرت برسم» نام دارد به پایان رسیده اما هنوز باید روی آن کار کنم، داستان آن برگرفته از فضاهای کودکی و نوجوانی خودم در لنگرود است.

کار دو مجموعه شعر را هم کم کم به پایان خواهم رساند که انتشار آن را انتشارات «نگاه» انجام خواهدداد. یکی از این دو مجموعه درباره سازهاست و نام آن «کتاب موسقی» است. مجموعه دوم هم شعرهای پراکنده عاشقانه ام را دربر می گیرد که این دو مجموعه هم در مرحله بازبینی هستند.


منبع: برترینها

بهمن فرمان آرا: بازیگر شدنم توصیه کیارستمی بود

: بهمن فرمان آرا، یکی از فیلمساز های سینمای ایران است که طی شصت سال فعالیت سینمایی همواره بر سر اصولش پافشاری کرده. او فیلم هایی همچون «شازده احتجاب»، «بوی کافور، عطر یاس»، «خانه ای روی آب»، «یه بوس کوچولو» و… ساخته است و یا تهیه کنندگی فیلمهایی همچون «گزارش»، «کلاغ»، «ملکوت»، «شطرنج باد» و… بوده که نشان از جایگاه او در سینمای ایران می دهد. این کارگردان پیشکوست سینمای ایران، هفتاد و پنج سالگی اش را به تازگی در خلال ساخت نهمین فیلمش «دل دیوانه» جشن گرفت.

 بازیگر شدنم توصیه کیارستمی بود

«دل دیوانه» سرگردانی های یک نویسنده را به نمایش می گذارد و در سال پیش رو اکران خواهد شد؛ فیلمی با بازی هنرمندانی همچون علی نصیریان، فاطمه معتمدآریا، لیلا حاتمی، صابر ابر، علی مصفا، رویا نونهالی، داریوش اسدزاده، مریم بوبانی، پانته آ پناهی ها و… . سورپرایز این فیلم برای هواداران سینمای فرمان آرا حضور خودش جلوی دوربین است.

با بهمن فرمان آرا که سخت گفت و گو می کند، به بهانه سال نو و ساخت «دل دیوانه» گفت و گویی داشتیم و سالهای نوجوانی و جوانی اش را نیز مرور کردیم.

سال ۹۵ برای شما با سه اتفاق مهم همراه بود. از دست دادن دوست قدیمی تان و هنرمند بزرگ عباس کیارستمی. شروع نهمین فیلمتان «دل دیوانه» و به دنیا آمدن دومین نوه تان «آیریس». حالا در آستانه سال نو، وقتی سال گذشته را مرور می کنید، ارزیابی خودتان از آن چگونه است؟

غیر از ازدست دادن رفیق خوبم عباس کیارستمی که جایگزین ندارد، باقی مسائل مسائل همه خیلی خوب بودند و شکرگزارم. فقط جای آن مرد بزرگ به آسانی توی زندگی ما پر نمی شود.

چه شد که تصمیم گرفتید در نهمین فیلمتان «دل دیوانه»، که زمستان امسال در رامسر جلوی دوربین بردید خودتان علاوه بر کارگردانی، بازیگری هم کنید؟ یک‌بار دیگر هم در «بوی کافور، عطر یاس» چنین تجربه‌ای داشتید… .

بعد از «بوی کافور، عطر یاس» عباس کیارستمی تنها کسی بود که مدام به من می‌گفت دیالوگ‌هایی که می‌نویسی را باید خودت بگویی و باید خودت در فیلم‌هایت بازی کنی منتها در این سال‌ها به دلایل مختلف این کار را نکردم. آخرین بار که در منزلش، یک هفته قبل از سفرش به فرانسه، با او صحبت می‌کردم، بنا به عادت همیشگی‌مان که از کارهای هم می‌پرسیدیم، وقتی از من پرسید چه می‌کنی به او گفتم که دارم روی سناریویی کار می‌کنم و می‌خواهم این بار خودم توی فیلمم بازی کنم. به من گفت: «من که همیشه به تو گفته بودم خودت باید بازی کنی. خیلی خوشحالم کردی که می‌خواهی خودت توی فیلمت بازی کنی». بازی در «دل دیوانه» یک جورهایی عمل به وصیت دوستم عباس کیارستمی بود.

تجربه مهاجرت در نوجوانی و شانزده سالگی برای شما چطور بود؟ تجربه تنها زندگی کردن در آن سال، در کشوری بیگانه برای شما چطور رقم خورد؟

البته من مهاجرت نکردم و برای تحصیل به انگلستان و بعد به امریکا رفتم. یکی از بزرگ ترین اتفاقات زندگی من دنیایی بود که با آن سفر در مقابلم قرار گرفت. اولین بار که سوار هواپیما شدم در همان سفر بود. پیش از آن هرگز به خارج از کشور نرفته بودم بنابراین سفر به لندن برای من یک تجربه سحرآمیز بود. چون موقعی که من به لندن سفر کردم یعنی سال ۱۹۵۸، هنوز مدرسه سینمایی در لندن افتتاح نشده بود، من اول به مدرسه هنرپیشگی رفتم. مدرسه هنرپیشگی هم تکلیف و مشق در خانه نداشت.

ساعات بعد از مدرسه، از این سینما به آن سینما می رفتم و غرق در اعجاز سینما بودم. یادم هست که سال اول حدود دویست و هفتاد فیلم دیدم و این یک جور کیف محشری در زندگی من بود. فیلمهای برگمان را برای اولین بار در لندن دیدم. فیلم‌های آندره وایدا را آنجا کشف کردم. در عین حال من در همان سن شانزده سالگی خبرنگار ستاره سینما در لندن بودم. بنابراین افتتاحیه فیلم‌ها را می رفتم و تجاربم محشر بود. مسئولیتی روی دوشم نبود و عیش مدام بود، در کنارش درس و مدرسه هم بود که آن هم سراسر خوشی و لذت بود.

زندگی تنها سخت نبود؟

اوایل خیلی سخت بود. وقتی ایران بودم آنقدر دوستان نزدیک داشتم که روزهای اول ماهی بیست و پنج سی تا نامه داشتم و من مقید بودم همه را جواب بدهم. همه را جمع کرده بودم و موقع تنهایی مرور می کردم. ولی بعدا کم کم به تنهایی عادت کردم. برادر بزرگ تر من قبلا به انگلستان آمده بود و او در منچستر درس می خواند و چند پسردایی و دختردایی آنجا داشتم، پس خیلی احساس تنهایی نمی کردم.

به خصوص که سینما در مقابلم بود و تفریحم فیلم دیدن و مجله خواندن بود و مشغولیتهایم زیاد بود. ضمنا چون من و برادرم جزو اولین شاگردهای کلاس‌های زبان شکوه بودیم، زمانی که این آموزشگاه دو اتاق بیشتر نداشت و این خواست پدرم بود که زبان یاد بگیریم، پس ما موقع مهاجرت انگلیسی خوب صحبت می کردیم و گرفتاری های ندانستن زبان را نداشتیم.

بازیگر شدنم توصیه کیارستمی بود 

شما سال‌ها خارج از ایران زندگی کردید؛ اما دوباره به وطن بازگشتید. چه چیز شما را در ایران نگه می‌دارد و حتی بعد از دوره‌ای مهاجرت شما را به وطن باز می‌گرداند؟

سال پنجاه‌ونه که از ایران رفتم، درست زمانی بود که «سایه‌های بلند باد» که زمان پهلوی توقیف شده بود، بعد از انقلاب پروانه نمایش گرفت؛ اما در این دوره هم بعد از سه روز توقیف شد. بعد از این اتفاق، حس کردم اختلاف‌نظری بین گروه تازه بر سر کار آمده وجود دارد که حل‌شدنش زمان‌بر است. ضمنا سه تا بچه داشتم که باید فکر آینده‌شان بودم، لاریسا دخترم ١١‌ساله بود، نیما پسرم پنج‌ساله و مانی پسر دیگرم چهارساله.

حس کردم تا این اختلافات حل شود، بروم و شانسی به فرزندانم بدهم که اگر روزگاری خواستند جای دیگری هم زندگی کنند، امکانش را داشته باشند؛ اما موقعی که آنها به دانشگاه رفتند و دیگر به من نیازی نداشتند، سال ۶٩ برگشتم و کماکان هم ایران مانده‌ام.

علت اینکه ایران مانده‌ام و با وجود اینکه امکاناتش را دارم؛ ولی فکر زندگی در جای دیگری را هم نمی‌کنم، همین است که اینجا مال ما هم هست. من ترجیح می‌دهم اگر قرار است تدریس کنم، برای فرزندان ایران تدریس کنم. اگر قرار است کاری کنم، در کشورم مؤثر باشم. وقتی به این فصل زندگی می‌رسی، حتی خیلی‌ها زودتر از این سنین هم، پایشان را دراز می‌کنند رو به آفتاب و می‌خوابند. من به چنین چیزی اعتقاد ندارم. مرگ، حتمی است و حتما می‌آید، چه بهتر که حین کار‌کردن بیاید، آن‌هم وقتی که مشغول به کاری هستی که عاشقانه دوستش داری. امروزه وقتی بعضا دولتی‌ها لقب می‌دهند و می‌گویند شما کارگردان بزرگی هستی، ابایی ندارم که بگویم این بزرگی را فقط مردم انتخاب می‌کنند.

در سالهای نوجوانی چه کتاب یا فیلمهایی روی شما تأثیر گذار بودند؟

فیلمهای بیلی وایلدر را خیلی دوست داشتم به خصوص فیلم «بعضیا داغشو دوست دارن». آن فیلم را در نوجوانی چندین بار تماشا کردم. قبل از سفرم، وقتی در ایران به سینما می رفتیم یا به کانون فیلم سر می زدیم همیشه فیلمهای هنری تر را دوست داشتم. برگمان بیش از هر فیلمسازی روی من اثر گذاشته و به وضوح تأثیر او را بر خودم توی کارهایم می بینم. یک صحنه هایی از یک فیلمهایی مرا خیلی تحت تأثیر قرار داده اند و خیلی خوب و واضح در ذهنم مانده اند اما در یک کلام، برگمان فیلمساز اثرگذار زندگی من بوده. وقتی به لندن رفتم او را کشف کردم و همه فیلمهایش را دیدم.

در ادبیات چه نویسنده ها یا کتابهایی روی شما تأثیرگذار بوده اند؟

در ایران، آن سال‌هایی که ما نوجوان بودیم، تلویزیونی وجود نداشت و رادیو هم ساعات محدودی برنامه داشت درنتیجه دریچه ما به دنیا دیدن فیلم بود. آن زمان هفته ای یک بار پدر و مادرمان ما را به سینما می بردند و بقیه ساعاتمان به کتاب خواندن می گذشت. اگر بالزاک بود، اگر همینگوی بود، یا نویسنده های دیگر، همه جهانمان کلمات آنان بود. یادم هست همینگوی بیشتر به دلم می چسبید. قبل از رفتنم از ایران دویست سیصد جلد کتاب داشتم چون تفریح اصلی ام کتاب خواندن بود.

چقدر اهل رفیق بازی بودید و وقتتان را با دوستانتان می گذراندید؟

در سالهای دبیرستان دوستهایی داشتم اما در خانه مان انضباط خاصی حاکم بود و همیشه باید زودتر از پدرمان به خانه برمی گشتیم. در سال‌های دبیرستان آن حد ممکنی که ریسک می کردیم برای بیرون ماندن از خانه، تا ساعت هفت شب بود. چون معمولا پدرم بین هفت تا هشت شب می آمد و ما ریسک نمی کردیم و حتما قبل از هفت خانه بودیم. سر شام هم پدر مثل مدرسه حاضر غایب می کرد و اسم همه را می گفت: بهرام، بهمن، بهروز… تا مطمئن شود همه سر شام حاضرند. بنابراین ما با وجود این انضباطی که رعایتش الزامی بود، رفاقت‌هایی هم داشتیم که جانانه بود.

بازیگر شدنم توصیه کیارستمی بود 

هنوز از آن دوستی ها کسی مانده؟

اتفاقا یکی از چیزهایی که خیلی در زندگی من شاید خاص باشد، امتداد یک دوستی از کلاس سوم دبستان تا امروز است. آن دوست ناصر کنعانی پروفسور فیزیک است که در دانشگاه برلین تدریس می کند. دوست دیگری هم دارم، سعید شفق گیلانی که از کلاس هفتم که سیزده ساله بودیم آشنا شدیم و همچنان رفاقتمان پابرجاست. بزرگترین سرمایه زندگی من، دوستانم هستند. چه گلشیری، چه کیارستمی، چه ابوالحسن نجفی، چه احمد میرعلایی و… حاصل زندگی من همین خاطرات و دوستان هستند، باقی که همه آمده و رفته و روزمرگی بوده، «اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد/ باقی همه بی حاصلی و بی ثمری بود».

سال ۹۶ سال به خصوصی است. انتخابات ریاست جمهوری در پیش روست، آرزویتان برای سال نو چیست؟

آرزو دارم باز هم فیلم بسازم. امیدوارم در سال ۹۶ «دل دیوانه» و فیلم قبل ترم «دلم می خواد» بی دردسر اکران شوند و دهمین فیلمم را با عنوان «مادرم، مملکتم» جلوی دوربین ببرم.

مفتخرم به همکاری در «دل دیوانه»

لیلا حاتمی

بازیگر شدنم توصیه کیارستمی بود 
آقای فرمان آرای عزیز و گرامی سال نو مبارک. چقدر مفتخر هستم که امسال در فیلم «دل دیوانه» شما بودم و چقدر خوشبخت که با شما بازی کردم.

بی درنگ و با اشتیاق بازی در «دل دیوانه» را پذیرفتم

فاطمه معتمدآریا

بازیگر شدنم توصیه کیارستمی بود 
مهمترین ویژگی «دل دیوانه» برای من، خود آقای فرمان آرا بود. اولین بار بود که قبل از این که سناریو را بخوانم، فقط در پاسخ به این سوال آقای فرمان آرا که پرسیدند در فیلمم بازی می کنی؟ بله گفتم و با کمال میل پذیرفتم در این فیلم بازی کنم، به خاطر شخص ایشان و از این همکاری بسیار خوشحالم.

تجربه «دل دیوانه» کوتاه اما عالی

علی نصیریان

بازیگر شدنم توصیه کیارستمی بود 
در «دل دیوانه» تجربه‌ای عالی، هرچند کوتاه داشتم. من پیش‌تر ارادت ویژه‌ای خدمت آقای فرمان‌آرا داشتم و وقتی با ایشان در همین یکی دو روز کار در «دل دیوانه» بیشتر آشنا شدم، ارادتم نیز بیشتر شد و این همکاری برایم خیلی مطلوب بود.

عوامل «دل دیوانه»

نویسنده و کارگردان: بهمن فرمان آرا / جانشین تهیه کننده و مجری طرح: ماهان حیدری/ دستیار اول کارگردان و برنامه ریز: مانفرد اسماعیلی/ مدیر فیلمبرداری: فرشاد محمدی/ مدیر صدابرداری: ساسان نخعی/ طراح صحنه: کیوان مقدم/ طراح لباس: سارا سمیعی/ طراح چهره پردازی: مهرداد میرکیانی/ مدیر تولید: وحید مشاری/ تدوین: عباس گنجوی، سینا گنجوی/ موسیقی: احمد پژمان/ طراح تیتراژ و لوگو: ساعد مشکی/ تصویربردار پشت صحنه: الی حیدری/ مدیر روابط عمومی و مشاور رسانه ای: عسل عباسیان/ جلوه های تصویری: سینا قویدل/ مدیر تدارکات: جواد راهزانی/ بازیگران: بهمن فرمان آرا، علی نصیریان، فاطمه معتمدآریا، لیلا حاتمی، صابر ابر، علی مصفا، رویا نونهالی، داریوش اسدزاده، پانته آ پناهی ها، مریم بوبانی، سیاوش چراغی پور، اصغر پیران و کامیار صالح پور.


منبع: برترینها

حقتان را از دنیا بگیرید…

چند سال از فوت جابز می‌گذرد و شرکت اپل و نماد آن استیو جابز هنوز برای بعضی معبد قدیسان است و برای برخی دیگر شیطانکده‌ای مضحک. برای کسانی که در حوالی سال‌های ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ به دنیا آمده‌اند اما استیو جابز چیزی بیش از یک تاجر یا کارآفرین بود.

 حقتان را از دنیا بگیرید

از وقتی ما چشم باز کردیم و دنیا را دیدیم ورق‌به‌ورق زندگی استیو جابز هم جلوی چشم ما بود. حتی اگر نمی‌خواستیم آن را ببینیم به خاطر اخبار محصولاتی که خلق می‌کرد ما را متوجه خود می‌کرد. کاری کرد تا از همان سال‌ها جزئی پایدار از آنچه ما به‌عنوان زندگی می‌شناسیم باشد. بچه سرراهی، شکست در کالج، راه انداختن یک شرکت کوچک و گلاویز شدن با غول تکنولوژی آی‌بی‌ام، شکست آی‌بی‌ام بزرگ و تبدیل شدن به یک میلیونر بیست و خورده‌ای ساله، موفقیت، موفقیت، شوک بزرگ: اخراج از شرکتی که خود سنگ بنایش را گذاشته بود، بازگشت به شرکت، و… که خودتان بهتر از من می‌دانید. استیو جابز خواسته یا ناخواسته این داستان‌های جذاب را با خود برای ما به‌رایگان به ارمغان آورده بود.

می‌گویم ناخواسته چون همه امروز می‌دانیم که او چقدر به حفظ حریم خصوصی‌اش اهمیت می‌داد و بنابراین می‌شود گفت فراگیری شهرتش برایش یک شکست محسوب می‌شود. نمی‌دانم خودش در این مورد چه فکری داشت. اشتباه نکنید! او خیلی دوست داشت برای یک گروه کوچک دستچین‌شده طنازی کند، اغواگری کند و آن‌ها برایش هورا بکشند. اما به غیر از آن، به‌ندرت اجتماعی بود. زندگی‌نامه‌اش را بخوانید.

 با استانداردهای خودش این باید برایش شکست باشد. آیا این موضوع رنجش می‌داد؟ نمی‌دانم ولی می‌دانم که این تنها شکست شخصی یا کاری استیو جابز نیست. درحقیقت اگر منصفانه بنگریم تعداد خطاها و شکست‌های او کمتر از من و شما نبوده. اما او جادویی درونی داشت که از شکست‌ها به‌عنوان پله‌های موفقیت بعدی استفاده می‌کرد. او می‌توانست بدون اینکه از نظر احساسی وابسته به نتایج شکست‌ها شود، همه درس‌های موجود در آن شکست را برای بهبود روش کارش بیاموزد و در تلاش بعدی موفق‌تر باشد.

شاید بسیاری در طمع دسترسی به موفقیت‌هایی نظیر آنچه جابز به آن دست یافت باشند، اما تعلق احساسی نسل ما به استیو جابز به خاطر شکست‌هایش و چگونگی برخورد او با شکست‌هایش بود. موفقیت‌های بزرگ او در کنار گاف‌هایی مانند اخلاق بد، عدم قبول مسئولیت پدری، اخراج و آبروریزی در میان همکاران شرکت و کل افراد یک صنعت و… اتفاق افتاد و ما در زندگی‌های خودمان با این نوع شکست‌ها خوب آشنا بودیم. برایمان جالب بود که چطور کسی با این همه گاف و شکست بتواند بزرگ‌ترین شرکت دنیا را بسازد، محصولاتش را همه بخرند و در دل میلیاردها نفر جا داشته باشد.

خود استیو جابز در ویدیویی راز این موفقیت مداوم را فاش کرد و به یاد آورد چگونه اولین درس اساسی موفقیت را در نوجوانی آموخته. زمانی که هنوز در مقطع راهنمایی بود و بلندپروازی‌های اپل و مکینتاش محلی از واقعیت نداشتند، او برای پروژه کاردستی مدرسه می‌خواست یک وسیله الکترونیکی بسازد. پدرش به او یاد داد که اگر به چیزی احتیاج دارد، درخواستش را هرچند احمقانه مطرح کند چون:

ز درخواست به هرچیز خواهی رسید / به هرچیز خواهی کماهی رسید

او به قطعه‌ای احتیاج داشت و برای آن به خانه رئیس شرکت هیولت پکارد (HP) تلفن کرد. با شجاعتی فراتر از یک نوجوان گفت که اسمش استیو است و دوازده سال دارد و دلیل اینکه زنگ زده این است که یک قطعه برقی مهم برای درست کردن دستگاه فرکانس‌سنج در مدرسه احتیاج دارد. استیو در توضیح ایده کاردستی‌اش برای آقای هیولت درنگ نکرد و درنتیجه نه‌تنها قطعه‌ای را که احتیاج داشت دریافت کرد بلکه آقای هیولت که تحت تاثیر روحیه این بچه قرار گرفته بود پیشنهاد کرد استیو تابستان در شرکت هیولت پکارد کارآموزی کند.

بله، درست است که آقای هیولت در سنفرانسیسکو تنها چند خیابان آنطرف‌تر از خانواده جابز زندگی می‌کرد و دادن کارآموزی به یک بچه‌محل به نظر ساده می‌آید، و درست است که استیو کوچک توانسته به آقای هیولت بزرگ زنگ بزند چون آن زمان اسم و شماره تلفن همه افراد در کتابچه‌های زردرنگ درج می‌شد، من هم می‌فهمم که شما نه همسایه بانفوذی دارید و نه دسترسی به شماره تلفن آدم‌های مهم یا مشهور. اما آن شرایط برای استیو کوچک معنا نداشت، او فقط آنچه را می‌خواست «درخواست کرد» و این راز موفقیت مداوم او در تمام حیاتش شد.


منبع: برترینها

۱۰ رمز موفقیت کارآفرینان از زبان مدیرعامل شرکت اوبر

شرکت اوبر (Uber) یک سرویس همسفری آنلاین در سانفرانسیسکو است که به کاربران امکان می‌دهد تا به نزدیکترین رانندگان محل خود، دسترسی داشته باشند. اپلیکیشن حرفه‌ای این شرکت مسافر را به نزدیکترین راننده مرتبط می‌سازد و با ارسال موقعیت او به راننده شرایط سفر را فراهم می‌نماید. این شرکت در سال ۲۰۰۹ توسط کارآفرین موفقی به نام تراویس کالانیک تاسیس شد.

10 رمز موفقیت کارآفرینان از زبان مدیرعامل و بنیانگذار شرکت اوبر 
تراویس کالانیک، مدیرعامل و کارآفرین جوان و معروف آمریکایی و بنیانگذار شرکت اوبر است. به دلیل داشتن همین عنوان‌ها، وی به شهرت زیادی دست یافته است و در حال حاضر یکی از تاجرین موفق و میلیاردر محسوب می‌شود. او با وجود آن که یک کارآفرین ۳۹ ساله است، اما با ثروت ۶ میلیارد دلاری خود، در سال ۲۰۱۴ در لیست ۴۰۰ فرد ثروتمند آمریکا، در جایگاه ۲۹۰ ام قرار گرفت.

و اما ببینیم ۱۰ رمز موفقیت تراویس کالانیک- مدیرعامل شرکت اوبر- در چیست:

۱- چیزهایی که به نظرتان نابسامان هستند وشما به آن‌ها علاقمندید را پیدا کنید

ایده شرکت اوبر از جایی به ذهن کالانیک خطور کرد که با مشکل ساده یافتن تاکسی در پاریس مواجه شد. آمازون یا گوگل، همه کسب و کارهای بزرگی که امروزه می‌بینیم به مردم کمک می‌کنند تا زندگی ساده‌تر و بهتری داشته باشند. وقتی اساس کسب و کار شما بر پایه حل مشکلات خاص باشد، ارزش زندگی مردم را بیشتر می‌کنید.

 10 رمز موفقیت کارآفرینان از زبان مدیرعامل و بنیانگذار شرکت اوبر

 
” اوبر با هیچ ذهنیت بلندپروازانه یا جاه‌طلبانه‌ای شکل نگرفت، بلکه ایده شکل گرفتن آن تنها برای حل این مسئله ساده بود”

۲- تحلیلگر و خلاق باشید

اوبر داده‌هایی را برای آنالیز درخواست‌ها و دسترسی به تاکسی در اختیار دارد، تا ظرف ۵ دقیقه تاکسی در هرجایی از جهان در اختیار مسافر قرار بگیرد. اوبر همزمان از ابزارهای بازاریابی نوآورانه استفاده می‌کند تا مشتریان بیشتری بدست بیاورد. یک روز در سال، این شرکت کمپینی به نام Uber Ice cream یا “بستنی اوبر” راه می‌اندازد که در آن با کلیک کردن یک دکمه، بستنی برای مشتری ارسال می‌گردد. تراویس نقل قول آلبرت انیشتن را اینگونه تفسیر می‌کند: ” خلاقیت داشتن هوش سرگرم کننده است.”

 10 رمز موفقیت کارآفرینان از زبان مدیرعامل و بنیانگذار شرکت اوبر
۳-  در جهت ارائه گزینه‌های بهتر به مردم کار کنید

یکی از بزرگترین دلیل موفقیت اوبر این است که مشتریان به راحتی جابه‌جا می‌شوند. رفتن از یک مکان به مکان دیگر به راحتی ضربه زدن روی یک دکمه در گوشی همراه است. اوبر همچنین الگوریتم‌هایی ساخته است تا مطمئن شود که ماشین‌های کافی در نزدیکی آن محل وجود داشته باشند. هر چند مشتریان از قیمت بالای آن راضی نیستند، اما این اطمینان وجود دارد که با وجود تقاضای بالا، تاکسی در اختیار شما قرار می‌گیرد که این هم به نفع مشتری است و هم به نفع مالک تاکسی.
۴- اگر اشتباه کردید؛ از اشتباهاتتان درس بگیرید و پیش بروید

کالانیک به عنوان فردی عجول و بی‌پروا و پرتکاپو شناخته می‌شود. او برای دفاع از عملکرد شرکت خود، در مقابل صنعت تاکسیرانی، شرکت‌های تاکسی رقیب، ناظرهای محلی و گاهی اوقات حتی در برابر مشتریان خودش ایستاده است. در واقع کارهایی که کالانیک انجام می‌دهد، او را پیش می‌راند و او از نشان دادن آن‌ها هراسی ندارد. اما بارها پیش آمده که خودش قبول دارد احتمالاً روش درستی را در پیش گرفته است.

 10 رمز موفقیت کارآفرینان از زبان مدیرعامل و بنیانگذار شرکت اوبر
۵- مشکل شما چقدر دشوار و بغرنج است؟

هرچه مشکل شما دشوارتر باشد، راهکارها موثرتر خواهند بود. تراویس خود را یک “مشکل‌گشای” مسئول در اوبر می‌خواند.

۶- موانع شاید بتوانند سرعت شما را کم کنند اما نگذارید شما را متوقف کنند

اوبر سهم خودش را از مشکلات و گرفتاری‌ها دارد و هنوز هم مشغول مبارزه با مقررات در بازارهای جدید است. این شرکت همچنین برای گسترش کسب و کارش باید با قوانین موجود بجنگد. از اتحادیه تاکسیرانی گرفته تا ناظران شهری، با این حال این شرکت تلاشش را می‌کند تا در حد و امکان رفت و آمدها را برای مشتریان خود آسان‌تر نماید. کالانیک در هر مرحله از مسیر با انجام کارهایی که خودش آن‌ها را ” مواجهه اصولی” می‌خواند، موقعیت خود را حفظ کرده است.

10 رمز موفقیت کارآفرینان از زبان مدیرعامل و بنیانگذار شرکت اوبر 
۷- از این که با کارهای کوچکتر شروع کنید، نترسید

درست ۵ سال قبل، شرکت اوبر فقط یک تیم ۵ نفره در سانفرانسیسکو بود. همانند هر کسب و کار جدید و مخاطره آمیزی، با وجود منابع کمی که در اختیار داشتیم دوران سختی را سپری کردیم تا این که با تلاش فراوان توانستیم کسب و کارمان را حفظ کنیم.

۸- جادو کنید! کارهایی انجام دهید که مردم را متحیر و آنان را وادار به صحبت می‌کنند

تراویس تاکید می‌کند که بهترین راه برای جادو کردن افراد این است که بگذاریم مردم از مشارکت کردن لذت ببرند، چه با پول دادن، یا کمک به آنان برای صرفه جویی در هزینه‌ها یا ارزش قائل شدن برای  پولی که می‌پردازند. تراویس ضمن اشاره به استیو جابز می‌گوید، “افراد مناسب استخدام کنید. آینده را ببینید و تیم خود را هیجان‌زده کنید. استیو جابز حق ثبت اختراع آیفون را داشت و پیش از هر کس دیگری به آینده اسمارتفون‌ها می‌نگریست.”

۹- فروش و داستان‌سرایی

تراویس بر این باور است که بهترین راه برای ایجاد ارتباط با مشتریان این است که یاد بگیریم که تعجیل کنیم و داستان خوب بگوییم. برای این که تراویس این دیدگاه خود را توضیح دهد، فیلمی را به نمایش گذاشت که جهان را از نگاه یک راننده تاکسی می‌دید، از جمله مناظر و امکانات روزمره که ما قدرشان را نمی‌دانیم. تراویس این گونه توضیح می‌دهد که: ” داستان‌سرایی خود را از یک سواری ساده با تاکسی به داستان زندگی و معنای آن ارتقا دهید. راه‌های زیادی وجود دارند که بتوان چیزها را با صداقت و درستی به فروش رساند. با وجود این که اوبر یک سرویس حمل و نقل است، اما شما می‌توانید با گفتن یک داستان خوب در مورد آن، مردم را ترغیب کنید.”

 10 رمز موفقیت کارآفرینان از زبان مدیرعامل و بنیانگذار شرکت اوبر
 
۱۰- کارآفرینی یعنی ماجراجویی انجام کارهای غیرممکن

تراویس شدیداً به انجام کارهای غیرممکن باور دارد و به عقیده او کارآفرینی یعنی همین. او می‌گوید که به دنبال ماجراجویی باشید و می‌افزاید اوبر تصمیم دارد با باز کردن پای چین به شرکت‌اش کار غیرممکنی انجام دهد، بازاری که تقریباً هیچ شرکت خارجی دیگری قادر به دست‌ یافتن به چنین جایگاهی نباشد.


منبع: برترینها

خلوت ترین ایستگاه های قطار دنیا

برترین ها: برخی از شلوغترین ایستگاه های قطار دنیا در ژاپن قرار دارند. درواقع طبق آمار سال ۲۰۱۳ از ۵۱ ایستگاه شلوغ دنیا شش ایستگاه در این کشور جزیره ای کوچک اما متراکم قرار دارند. شلوغ ترین آن ها ایستگاه شیتجوکو در توکیو است که هر روز ۳٫۶ میلیون مسافر را جابجا می کند.

درمقابل ایستگاه شیپی در کمبریج شایر در بریتانیا به طور متوسط تنها یک مسافر را در ماه جابجا می کند که آن را خلوت ترین ایستگاه قطار حداقل در بریتانیا کرده است. تنها یک قطار در روزهای هفته از این ایستگاه عبور می کند که از کمبریج می آید و فقط اگر مسافری باشد در ایستگاه توقف می کند. در بیشتر روزها هیج مسافری وجود ندارد. اما همیشه اینطور نبوده است. در راه برگشت به کمبریج قطار حتی توقف هم نمی کند. ایستگاه شیپی هیل در روزهای اوجش روزانه دو قطار باربری داشت که سبزیجات را در سراسر منطقه و لندن توزیع می کردند و صدها مسافر از آن استفاده می کردند. بعدها کامیون ها جایگزین قطارهای باری شدند و مردمی که به تجارت سبزیجات می پرداختند کم کم مردند. کلیسا و سالن روستا ناپدید شدند و مدرسه در سال ۱۹۷۰ بسته شد و دهکده درحال حاضر به طرز باورنکردنی متروک است.

ایستگاه کیوشیراتاکی در ژاپن نیز بسیار خلوت است. قطار تنها دوبار در روز اینجا توقف می کند، یک بار در صبح برای برداشتن کانا هارادا، دانش آموز دبیرستانی در راه مدرسه و یک بار هنگام عصر برای بازگرداندن او به خانه. کانا تنها مسافر این ایستگاه است و یا بود زیرا او در مارس ۲۰۱۶ فارغ التحصیل شد. بیشتر ایستگاه های خلوت دیگر در بریتانیا هستند. در دسامبر ۲۰۱۶ ده ایستگاه خلوت براساس تعداد مسافری که در سال حمل می کنند در انگلستان اعلام شد که بین ۱۲ تا ۱۱۶ مسافر در سال را جابجا می کردند.

خلوت ترین ایستگاه های قطار دنیا
خلوت ترین ایستگاه های قطار دنیا 


منبع: برترنها

گرانترین آسمان خراش های جهان را بشناسید

: با پیشرفت تکنولوژی و افزایش دانش بشر در معماری، علاوه بر ارتفاع برج‌ها و آسمان‌خراش‌ها، هزینه ساخت آنها نیز به شکل قابل توجهی افزایش پیدا کرده تا شاهد عملی شدن ایده‌های جاه‌طلبانه بشر باشیم. اما آیا گرانترین آسمان خراش های جهان که طی سال‌های گذشته بنا شده‌اند را می‌شناسید؟

 
به یاد داشته باشید گرانترین آسمان خراش های جهان لزوما بلندترین آنها نیستند؛ بلکه هزینه‌های ساخت بالا و استفاده از بهترین و لوکس‌ترین امکانات، باعث جلب توجه بسیاری از افراد شده است. با این‌حال در لیست پیش رو، نام بلندترین برج‌های دنیا نیز دیده می‌شود.

آسمان خراش شخصی آنتیلیا (Antilia)

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

سال ۲۰۰۶، سرمایه‌گذار بزرگ هندی یعنی موکش آمبانی (Mukesh Ambani)، آسمان خراش شخصی آنتیلیا (Antilia) را با ۱۷۳ متر ارتفاع در جنوب بمبئی در هند احداث کرد.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

با هزینه‌ای بالغ بر ۱ میلیارد دلار، آنتیلیا را می‌توان گران‌ترین ملک مسکونی بعد از کاخ باکینگهام (Buckingham Palace) لندن در نظر گرفت. به‌علاوه، این سازه در برابر زلزله‌هایی با قدرت ۸ ریشتر مفاوم خواهد بود.


برج المملکه (Kingdom Centre)

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

سال ۲۰۰۲، برج المملکه در پایتخت عربستان، ریاض، با هزینه تقریبی یک میلیارد دلار و ۳۰۲ متر ارتفاع توسط شرکت آمریکایی الربی بکت (Ellerbe Becket) احداث شد و هم‌اکنون نیز به عنوان دومین آسمان خراش بلند عربستان شناخته می‌شود.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

یکی از موارد جذاب در رابطه با این آسمان خراش بلند، طبقه دوم آن است که شامل یک مرکز خرید بزرگ، بانک و مسجد بوده و تنها برای بانوان طراحی شده است. به‌علاوه برج المملکه شامل هتل، آپارتمان‌ها، دفاتر اداری و یک پل هوایی ۵۶ متری نیز می‌شود.


برج خلیفه (Burj Khalifa)

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

برج خلیفه یکی دیگر از گرانترین آسمان خراش های جهان است که احداث آن با هزینه تقریبا ۱٫۵ میلیارد دلار از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹ به طول انجامید.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

عرشه برج خلیفه

این آسمان خراش با ۸۰۲ متر ارتفاع، بلندترین سازه جهان شناخته می‌شود و در آن می‌توان آپارتمان‌های مسکونی، هشت هتل، فروشگاه‌ها، رستوران‌ها و دفاتر اداری بسیاری را پیدا کرد.


مقر اصلی بانک مرکزی اروپا (Seat of the European Central Bank)

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

سال ۲۰۱۰ میلادی کار احداث مقر بانک مرکزی اروپا در شهر فرانکفورت آلمان آغاز شد و تا اواخر سال ۲۰۱۴ ساخت آن با هزینه ۱٫۲۵ میلیارد دلار به پایان رسید.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

بر خلاف تصورتان این آسمان خراش دوقلو، ۴۸ طبقه و تنها ۲۰۱ متر ارتفاع دارد.


برج شارد لندن (The Shard)

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

برج شارد لندن یکی از زیباترین و گرانترین آسمان خراش های جهان است که سال ۲۰۱۲ ساخت آن با هزینه ۱٫۵ میلیارد دلار به پایان رسید.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

در این سازه ۹۵ طبقه‌ای که می‌توان آن را با ۳۰۹ متر ارتفاع بلندترین ساختمان انگلستان در نظر گرفت، اتاق‌های مسکونی، عرشه مشاهده، یک مدرسه کسب و کار، دفاتر اداری، یک هتل، کلینیک و فروشگاه‌های بسیاری وجود دارد.


تایپه ۱۰۱ (Taipei 101)

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

تایپه ۱۰۱ به عنوان یکی از شاهکارهای مهندسی در سال ۲۰۰۴ با ۱۰۱ طبقه و هزینه ۱٫۸ میلیارد دلار در پایتخت تایوان ساخته شده است.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

همان‌طور که در تصویر ضمیمه‌شده نیز مشاهده می‌کنید، یک گوی بزرگ طلایی میان طبقه هشتاد و هفتم و نود و دوم این آسمان خراش به صورت معلق قرار گرفته که نمونه آن در کمتر ساختمانی دیده می‌شود. در سایر طبقه‌های این برج ۵۰۹ متری نیز دفاتر اداری، فروشگاه‌ها و رستوران‌های بسیاری وجود دارد که احتمالا برای‌تان جذاب باشد!


پالاتزو (The Palazzo)

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

پالاتزو نام یک هتل بسیار مشهور و ۲٫۰۵ میلارد دلاری در خیابان اصلی شهر لاس وگاس است که در سال ۲۰۰۷ با ۳۰۶۸ اتاق و ۱۹۶ متر ساخته شده است.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

شاید جذاب‌ترین مورد در رابطه با این ساختمان زیبا، الهام‌گیری طراحان و معماران آن از سبک رنسانس ایتالیا باشد.


برج الامیره (Princess Tower)

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

برج الامیره یکی دیگر از گرانترین آسمان خراش های جهان است که ساخت آن در سال ۲۰۰۶ آغاز شد و در سال ۲۰۱۲ نیز به پایان رسید. بنابر آمار رسمی، هزینه ساخت این سازه بزرگ با داشتن ۷۶۳ آپارتمان لوکس، حدود ۲٫۱۷ میلیارد دلار بوده است.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

منظره این برج ۴۱۳ متری از طبقات بالاتر واقعا جذاب است!


ونیشین (The Venetian)

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

ونیشین نام فروشگاه و هتلی لوکس در ماکائو، شبه جزایز دریای جنوبی چین است که در سال ۲۰۰۵ با ارتفاع ۲۲۵ متر و هزینه ۲٫۴ میلیارد دلار ساخته شد.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

در قسمت مرکزی فروشگاه ونیشین، یک رودخانه مصنوعی توسط مهندسان و با الهام‌گیری از نمونه مشهور آن در ونیز ساخته شده است که بازدیدکنندگان می‌توانند در آن از قایق‌های کوچک استفاده کنند.


مرکز تجارت جهانی یک (One World Trade Center)

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

بعد از حوادث مربوط به ۱۱ سپتامبر، سال ۲۰۱۲ «مرکز تجارت جهانی یک» با هزینه ساخت ۳٫۸ میلیارد دلار رسما در نیویورک افتتاح شد. این سازه ۵۴۱ متری در مجاورت محل ساختمان‌های دوقلو احداث شده است.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

تصویر بالا، نمایی از داخل آسانسور این برج بزرگ را نشان می‌دهد.


کازموپالیتن لاس وگاس (Cosmopolitan of Las Vegas)

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

کازموپالیتن لاس وگاس نام یک هتل معروف در شهر لاس وگاس است که در سال ۲۰۱۰ با هزینه ۳٫۹ میلیارد دلار احداث شد.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

یکی از جذاب‌ترین قسمت‌های این هتل، لوستر بزرگ و درخشان آن است که در تصویر ضمیمه‌شده دیده می‌شود. از دیگر بخش‌های این هتل مشهور می‌توان به رستوران‌ها، فروشگاه‌ها، چشمه آب گرم و اسپا، تئاتر، باشگاه و یک فضای گردهمایی اشاره کرد.


وین لاس وگاس (Wynn Las Vegas)

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

وین هم نام یکی دیگر از هتل های مشهور در خیابان اصلی لاس وگاس است که با ۱۸۷ متر ارتفاع، در سال ۲۰۰۵ با هزینه ۴٫۱ میلیارد دلار ساخته شد.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

این عکس نمایی از بخش داخلی هتل وین لاس وگاس را نشان می‌دهد. جالب است بدانید در سال ۲۰۱۶، مدیران هزینه‌ای ۱٫۶ میلیارد دلاری را برای توسعه آن در نظر گرفته‌اند که به‌نظر تا سال ۲۰۲۰ نهایی خواهد شد.


مارینا بی سندز (Marina Bay Sands)

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

مجموعه سه برج پیش رو که با نام «مارینا بی سندز» شناخته می‌شود، در سال ۲۰۱۰ و با هزینه سرسام‌آور ۵٫۷ میلیارد در سنگاپور ساخته شده است.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

مارینا بی سندز به عنوان یکی از گران‌ترین تفریحگاه‌های جهان، شامل یک موزه، هتل، مرکز گردهمایی، فروشگاه بزرگ، دو تئاتر، هفت رستوران و یک سرسره می‌شود.


ابراج البیت (Abraj Al Bait)

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

ابراج البیت نام یک برج و هتل ۶۰۱ متری است که می‌توان آن را گرانترین آسمان خراش دنیا در نظر گرفت. این سازه عظیم که ساخت آن از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۲ در مکه به طول انجامید، بالغ بر ۱۵ میلیارد دلار هزینه داشته و در حال حاضر دولت عربستان مالک آن است.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

روی بلندترین برج این مجموعه با ۱۲۰ طبقه، بزرگ‌ترین ساعت جهان نیز نصب شده است.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

در بالاترین بخش از ابراج البیت، یک هلال ماه بزرگ با رنگ طلایی قرار گرفته که پیش‌تر آن را در پرجم عربستان با رنگ سفید دیده‌ایم.

گرانترین آسمان خراش های جهان که طی 20 سال گذشته ساخته شده‌اند را بشناسید

در بخش داخلی نیز رستوران‌ها، یک مرکز خرید بزرگ ۵ طبقه، آپارتمان و هتل‌های لوکس و همین‌طور پارکینگ، در انتظار بازدیدکنندگان خواهد بود.


منبع: برترینها

ترکیب رنگ های شاد در دکوراسیونِ زوج مشهدی

خانه، واژه‌ای است که با شنیدن آن احساس آرامش می‌کنیم و حس امنیت در برمان می‌گیرد. هرکس فضای خانه ایده‌آل خود را شاید از مدت‌ها قبل از ازدواج در ذهن پرورانده یا ممکن است این کار را تا زمان مشورت با یار خود به عقب انداخته باشد. این بار به خانه شاد رها و محسن، ساکن مشهد رفتیم که خانه رویاهای‌شان را با هم در ذهن پروراندند و از ایده‌ها و هنرهای خود و خانواده‌شان در چیدمان و تهیه وسایل و حتی ترکیب رنگ‌ها نیز غافل نشده‌اند.

خانه رها و محسن در یک نگاه

ترکیب رنگ ها در دکوراسیون منزل، خانه شاد رها و محسن!

  •     تعداد افراد ساکن: ۲ نفر
  •     شغل خانم: مترجم و خبرنگار/ همسر: برنامه‌نویس و مهندس کامپیوتر
  •     موقعیت: مشهد
  •     متراژ فضا: ۷۸ متر
  •     سال ساخت: ۱۳۹۱-۱۳۹۰
  •     ملک: اجاره‌ای
  •     تعداد اتاق‌: یک خوابه
  •     تعداد سرویس بهداشتی: یک سرویس
  •     سبک دکوراسیون: مدرن
  •     رنگ‌های غالب: سبز، آبی، طوسی، قهوه‌ای
  •     ویژگی برجسته طراحی: استفاده از عنصر چوب و رنگ
  •     طراح: تمام افراد خانواده
  •     مدت‌زمان طراحی و خرید وسایل: حدود ۴ ماه

مدرنیته و طبیعت در قالب دکوراسیون

ترکیب رنگ ها در دکوراسیون منزل، خانه شاد رها و محسن!

خانه، مدرن و الهام گرفته شده از رنگ‌های طبیعت است؛ رنگ گیاه، سنگ، چوب و آسمان که هارمونی بین آنها به خوبی حفظ شده و چیدمان‌شان فضا را شلوغ نکرده است. رویکرد مورد علاقه این زوج در طراحی و چیدمان استفاده از رنگ‌ها و هماهنگی بین آنهاست تا فضای خانه خنثی و مرده به نظر نرسد؛ چراکه معتقدند رنگ به آنها انرژی می‌بخشد.

نقطه آغاز طراحی دکوراسیون خانه رها و محسن

ترکیب رنگ ها در دکوراسیون منزل، خانه شاد رها و محسن!

طراحی، ساخت، تهیه و چیدمان وسایل خانه توسط خانواده¬ هر دو طرف از اواخر خردادماه و خرید وسایل جزئی قبل‌تر از آن شروع شد. رها در این زمان برای اولین‌بار مجله «منزل» را تهیه کرده، از مطالب آن ایده‌های زیادی گرفته و از آن زمان از طرفداران پر و پا قرص مجله است.

سبک مورد نظر، سادگی و راحتی مبلمان برای‌شان از فاکتورهایی بود که باعث شد زمان زیادی را برای تهیه آن بگذارند. در نهایت مبلمان خانه از برند rost شیراز که در مشهد نیز نمایندگی دارد، خریداری شد.

سرویس خواب مورد نظر زوج جوان باید جمع و جور و در عین حال ساده و مدرن باشد؛ بنابراین برند تولیکا توانست خواسته آنها را برآورده کند. اکسسوری و لوازم دکوری محصولاتی از خانه و آشپزخانه و the one هستند. همچنین برخی نیز از هنر دست نشات گرفته‌اند. تمامی وسایل خانه کاربردی بوده و عنصر اضافه‌ای خریداری نشده است؛ حتی برخی از وسایل مثل کتابخانه چند کاربرد دارد که علاوه بر کتاب‌ها، فضای مناسبی برای اشیای دکوراتیو هم در آن تعبیه شده است.

ویژگی برجسته طراحی از نگاه رها

ترکیب رنگ ها در دکوراسیون منزل، خانه شاد رها و محسن!

استفاده از عنصر چوب و به‌کارگیری درست و بجای رنگ‌ها، ویژگی برجسته طراحی خانه است و طبق گفته خانم واعظی کسانی که وارد خانه می‌شوند از آن استقبال زیادی می‌کنند. از این موضوع در آنچه توسط خودشان طراحی و ساخته شده نیز دریغ نشده است.

فضای مورد علاقه زوج جوان

ترکیب رنگ ها در دکوراسیون منزل، خانه شاد رها و محسن!

از نظر آنها هر فضایی در خانه حس و حال مخصوص به خود را داشته و چیدمان نیز در این باره نقش زیادی دارد؛ مثلا هنگام خوشحالی گوشه‌ای مورد علاقه است و زمان خستگی گوشه‌ای دیگر. اما کتابخانه به‌دلیل داشتن کتاب‌های مورد علاقه و وسایل نوستالژیک از این قاعده مستثنا و بیشتر مورد علاقه خانم خانه است.

توصیه‌هایی برای شما

ترکیب رنگ ها در دکوراسیون منزل، خانه شاد رها و محسن!

توصیه خانم واعظی توجه بیشتر به طراحی داخلی است؛ زیرا اعتقاد دارد طراحی مناسب به ایجاد روحیه، انگیزه و انرژی برای ادامه زندگی کمک کرده و از تکراری شدن جلوگیری می‌کند. همچنین با توجه به اینکه امروزه خانه‌ها آپارتمانی هستند و فضایی کوچک دارند، توصیه می¬شود تا جای ممکن از خرید وسایل زیاد و شلوغ کردن فضا پرهیز شود. خرید وسایلی با کاربردهای مختلف و به‌کارگیری هنر و ایده‌های شخصی می‌تواند چاره‌ای برای فضاهای کوچک و خریدهای اضافی باشد. همچنین استفاده بیشتر از رنگ‌های شاد و متنوع از دیگر توصیه‌های ایشان است.

توافق نظر در خانه رها و محسن

ترکیب رنگ ها در دکوراسیون منزل، خانه شاد رها و محسن!

«ابتدای ازدواج ایده‌ها و رویاهایی از چیدمان و سبک طراحی داشتیم و در مورد آنها از خانواده‌های‌مان کمک ‌گرفتیم. پس از آن، این ایده‌ها در ذهن‌مان شکل گرفت و با همراهی پدر و مادرها توانستیم آنها را پیاده کنیم. در نهایت از کار تیمی و تلاش‌های‌مان نتیجه خوبی گرفتیم و راضی هستیم.»

نقش سبز گیاهی در روح خانه

ترکیب رنگ ها در دکوراسیون منزل، خانه شاد رها و محسن!

با توجه به علاقه زوج جوان به گیاهان، فضای کوچک، مانعی برای قرارگیری آنها در خانه نشده است. به جز گیاهان آپارتمانی و فصلی موجود در بالکن، گل‌های شاخه‌ای هم جایگاه خود را در خانه حفظ کردند. علاقه این زوج جوان به گیاهان در تراس نیز به چشم می‌خورد و گلدان‌های فصلی زیبایی در بالکن کوچک خانه‌شان دیده می‌شود.

جلوه رنگ در آشپزخانه

ترکیب رنگ ها در دکوراسیون منزل، خانه شاد رها و محسن!

آشپزخانه در سمت چپ ورودی خانه قرار دارد. انتخاب رنگ نقره‌ای برای وسایل برقی آشپزخانه انتخابی هوشمندانه است که باعث شده رنگ‌های موجود جلوه پیدا کرده و با وجود کابینت‌های سفیدرنگ از بی-حالی فضا جلوگیری شود. قابی که در ورودی آشپزخانه است و برای قرار دادن عکس و پیام‌های روزانه استفاده می‌شود و همچنین صندلی‌های اوپن توسط رها، مادر، پدر و همسرش طراحی و ساخته شده است.

اتاق خواب آرام و دلچسب

ترکیب رنگ ها در دکوراسیون منزل، خانه شاد رها و محسن!

«رنگی بودن روتختی یکی از نکات مهم بود. دوست داشتیم رنگ‌هایی را انتخاب کنیم که زیبا و مناسب باشند.» دیوارپوش طرح چوب پشت تختخواب و هماهنگی آنها با هم، همچنین میزهای کنار تختی که یکی از آنها طراحی و ساخته خودشان است، ویژگی برجسته طراحی خانه که استفاده از عنصر چوب است را به خوبی نشان می‌دهد.

کمددیواری داخل اتاق خواب فضای مناسبی برای قرار دادن لوازم آرایشی داشت؛ بنابراین میز توالت تهیه نشد و به جای آن آینه و جالباسی ساده، مدرن و کاربردی خریدند که جایی برای نشستن دارد و برای آویزان کردن لباس‌ها و قرار دادن وسایل اضافی نیز مناسب است.

ترکیب رنگ ها در دکوراسیون منزل، خانه شاد رها و محسن! 

رنگ و چوب در دکوراسیون نشیمن و پذیرایی

ترکیب رنگ ها در دکوراسیون منزل، خانه شاد رها و محسن!

استفاده از رنگ و چوب و به¬ خصوص چوب طبیعی در طراحی خانه، برای این زوج اهمیت زیادی داشت؛ بنابراین مبلمان به این سبک انتخاب شد. آنها معتقدند چوب و گیاه انرژی مثبت زیادی به‌وجود می‌آورد. همچنین رنگ‌ها در کنار چوب جلوه بیشتری داشته و سادگی و هماهنگی ایجاد می‌کنند. در انتخاب فرش نیز زیبایی و همخوانی رنگ با فضا و مبلمان به خوبی رعایت شده است.

انتخاب رنگ مبلمان به گونه‌ای است که می‌توان با المان‌ها و اکسسوری‌های مختلفی مانند کوسن تنوع ایجاد کرد. این چنین است که تغییر و تنوع وسایل در سال‌های آتی آسان¬تر، سریع¬تر و کم‌هزینه‌تر انجام می‌شود.

ترکیب رنگ ها در دکوراسیون منزل، خانه شاد رها و محسن!

برای نور و روشنایی خانه که اهمیت ویژه‌ای دارد، لوستر کریستالی انتخاب کردند که هم مورد علاقه خانم خانه بوده و هم نور زیادی داشته و مدرن است. بیشتر نور خانه زرد و آفتابی است تا فضا را دلبازتر نشان دهد. پرده‌ها هنر دست مادر رهاست. به‌دلیل اهمیت هارمونی رنگ‌ها برای این زوج، قاب عکس‌های ساخته شده با سایر رنگ‌های خانه همخوانی دارد. تصاویر درون قاب دیوار هم از نقاشی‌های معروف دنیاست که پرینت گرفته شده‌اند.

یکی از نکات جالبی که در این فضا متوجه آن می‌شوید، عدم وجود تلویزیون است! بنا بر گفته خانم واعظی با وجود سیستم کامپیوتری و لپ‌تاپ تصمیم بر آن شد تا تهیه آن صورت نگیرد؛ بنابراین چیدمان راحت‌تر انجام شد و زمان استراحت‌شان به کتاب خواندن و گپ زدن می‌گذرد.


منبع: برترینها

گفتگو با «رضا کیانیان» و پسرش، پدر و پسر هنرمند

«زندگى رو با غم و شادیش، حبس و آزادیش تجربه کردم اما من همیشه راهمو رفتم».

فکر می‌کنم بد نباشد همین ابتدای گفت و گو، شما را با شخصیت هنرمندی آشنا کنم که در روزهای شلوغ کاری‌اش، چندین ساعت وقت برای گفت‌و‌گویی گذاشت که به قول خودش دلیلش را نمی‌دانست!

منظورم از آشنایی، جمله‌ای است که ابتدای متن نوشته شده؛ واژه‌هایی که بخشی از ترانه‌ای را ساخته‌اند که می‌توان گفت چکیده‌ای از شخصیت رضا کیانیان است. اتفاقاً همین ترانه هم بود که منجر به تجربه اولین حضورش در یک ویدئو‌موزیک در دنیای موسیقی شد.

 رضا کیانیان: یکی از حسرت‌هایم این است که تا الان موسیقی کار نکرده‌ام!
کیانیان از قضاوت شدن نمی‌ترسد، برای همین هم هست که با وجود منتقدانِ همیشه در صحنه، در رشته‌های مختلف هنری سرک می‌کشد؛ گاهی نامش در نمایشگاه‌های عکاسی دیده می‌شود، گاهی در کنار مجسمه‌های ساخته شده از چوب، گاه کنار دریاچه نیمه‌جان ارومیه و گاهی هم در تئاتر و سینما. به قول خودش اگر احساس کند علاقه به انجام کاری دارد، با اینکه ممکن است کل آبروی سینمایی‌اش به خطر بیفتد، بازهم در آن شیرجه می‌زند و از زندگی در کنار علائق‌اش لذت می‌برد.

فکر کردیم بد نباشد، برای اولین‌بار از علائق موسیقایی بازیگری بشنویم که در کنار پسر و همسرش یک موسیقی گوش کن درست و حسابی است و به قول خودش موسیقی دائماً در زندگی‌اش جاری است. اگر از دلایل بالا بگذریم، فکر می‌کنم همین یک دلیل آخر برای گفت‌و‌گو و شنیدن حرف‌های کیانیان که در زندگی، همیشه از یاد نگرفتن موسیقی حسرت می‌خورد، کافی باشد.

  آقای کیانیان! اینکه پسر شما (علی) به صورت حرفه‌ای کار موسیقی می‌کند، نشان می‌دهد که نباید خیلی دور از فضای موسیقی باشید. اصلاً برخورد اول شما با موسیقی به کجا برمی‌گردد؟

رضا کیانیان: یکی از حسرت‌های زندگی من این است که تا الان موسیقی کار نکرده‌ام! هیچ سازی را نمی‌توانم بنوازم وصدای خوبی هم برای خواندن ندارم!

  پس تیتر گفت‌وگوی ما همین اول کار در آمد!

چند سال پیش یک نمایشگاه عکس داشتم. خبرنگاری آمد و گفت می‌خواهم در مورد موسیقی با شما صحبت کنم و می‌خواهم بدانم چه نوع موسیقی گوش می‌دهید‌. من که داشتم درب ماشینم را باز می‌کردم، گفتم بیا این سی‌دی‌ها را ببین. از «ساسی مانکن» (که آن زمان روی بورس بود) تا «هایدن» را در ماشینم دارم. واقعیت این است که با توجه به احوالاتم، همه نوع موسیقی گوش می‌کنم و اصلاً نمی‌شود در زندگی من موسیقی وجود نداشته باشد. چون بدون موسیقی حتماً چیزی در زندگی کم دارم. از آن آدم‌ها هم هستم که وقتی کار می‌کنم، دوست دارم موسیقی پخش شود. «هایده» (همسرم) معتقد است به موسیقی باید احترام گذاشت. او به هر نوع موسیقی گوش نمی‌دهد و معتقد است زمان پخش موسیقی، نباید کاری انجام داد. در نتیجه، خیلی وقت‌ها که در ماشین به موسیقی خوب گوش می‌کنیم، باید کاملاً ساکت باشیم و به موسیقی گوش کنیم تا به آن احترام گذاشته باشیم! و هر وقت حال خوبی ندارد با یک شجریان می‌شود حالش را خوب کرد. (خنده)

  آدم‌ها دو دسته‌اند؛ بعضی‌ها نمی‌توانند در حین انجام کار، موسیقی گوش کنند، چون حواس‌شان پرتِ آن می‌شود و بعضی‌ها هم برعکس؛ موسیقی باعث تمرکزشان روی کار می‌شود. شما جزء کدام گروه هستید؟

من جزء دسته دوم هستم . وقتی هم که موسیقی نباشد، کاملاً جای خالی آن را احساس می‌کنم.

 مثل موسیقی فیلم که باید در فیلم جاری باشد. در مورد آن هم بعضی کارگردان‌ها ترجیح می‌دهند موسیقی در فیلم‌شان اصلاً شنیده نشود و عده‌ای هم بر این باورند که به فیلم کمک می‌کند.

من معتقدم موسیقی باید در فیلم شنیده شود، برای همین هم «موریس ژار» و «هنری من چینی» را خیلی دوست دارم؛ چون علاوه بر اینکه موسیقی‌ شان در فیلم شنیده می‌شود، خارج از فضای فیلم هم می‌توانی آن را به عنوان یک اثر مستقل گوش کنی. آنهایی که دوست ندارند موسیقی در فیلم شنیده شود، گروهی هستند که معمولاً سلیقه سینمایی‌شان هم با من متفاوت است. مثلاً اکثر آنها معتقدند در کمدی کلاسیک، «باستر کِیتون» از بقیه بهتر است اما از نظر من «چارلی چاپلین» جایگاه دیگری دارد و بیشتر دوستش دارم. یا مثلاً در مورد فیلم‌هایی که از روی متون «شکسپیر» ساخته شده، مثل «هملت» و «شاه لیر»، نسخه انگلیسی‌شان را بیشتر دوست دارند، اما من روسی آن‌ها را بیشتر می‌پسندم .

سلیقه من بیشتر به سمت فیلم‌ها یا موسیقی‌هایی است که دیده و شنیده می‌شوند و برای مخاطب عام، قابل‌فهم هستند اما آنها قاعدتاً کارهایی را می‌پسندند که خاص‌تر باشد و مخاطب محدودتری را در بر بگیرد. در مورد کارگردان‌ها، معتقدم آنهایی موفق‌ترند که از سطوح پایین جامعه تا روشنفکران، از کارشان خوش‌شان بیاید. کارگردان‌هایی مثل «جان فورد»، «کریستوفر نولان»، «وودی آلن» یا «اسپیلبرگ» یا «اصغر فرهادی» خودمان که گارگردان‌های بزرگی هم هستند. خود من با کارگردان‌هایی که فیلم‌های خیلی خاص می‌سازند حال نمی‌کنم. به هر حال، همه با این پدیده مواجه شده‌ایم که یک‌سری از افراد معتقدند اگر یک تعداد از فیلم‌ها یا موسیقی‌های خیلی روشنفکرانه را ندیده و نشنیده باشند، برایشان اُفت دارد. اما من معمولاً این نوع فیلم‌ها را می‌بینم تا متوجه شوم چرا در مورد آنها این‌گونه صحبت می‌کنند که خب، بعضی از آنها را دوست دارم اما معمولاً از اکثرشان اگر هم خوشم بیاید، با آنها حال نمی‌کنم.

 
  چنین تفکری بین اهالی موسیقی هم وجود دارد و معمولاً ژانر را بر کیفیت مقدم می‌دانند. مثلاً از نظر برخی، یک کار درجه سه سنتی یا کلاسیک، بر یک کار درجه یک پاپ ارجحیت دارد!

من درجه‌بندی نمی‌کنم. بیشتر در مورد ارتباط عاطفی می‌گویم تا عقلانی! در همه رشته‌ها مثل نقاشی، معماری و چیزهای دیگر هم این مسأله وجود دارد.

  پس شما طرفدار کیفیت هستید.

من طرفدار چیزی هستم که از آن لذت ببرم و شعف و شور زندگی در من ایجاد کند. شعف هم فقط با خوشی و چیزهایی که ظاهراً لذت می‌آفرینند، به وجود نمی‌آید؛ مثلا «کشف کردن» هم باعث شور و شعف می‌شود. این یک مثال از «برتولت برشت» است که می‌گوید: «وقتی ارشمیدوس در وان حمام فهمید اجسام در آب سبک‌تر هستند، از شور و شعف و شوقِ کشفی که کرده بود، برهنه از حمام بیرون پرید و در خیابان فریاد می‌زد «یافتم، یافتم» شعف از این بزرگ‌تر؟ پس می‌بینید کشف کردن هم نوعی شادی و شور است. من هم دوست دارم کارهایی که می‌بینم و می‌شنوم، من را شگفت‌زده کنند و دوست دارم و سعی می‌کنم مخاطبم هم با دیدن کارهای من همین اتفاق برایش بیفتد.

  گفتید دوست دارید موسیقی فیلم شنیده شود. اما اگر حواس بیننده را از مضمون اصلی فیلم پرت کند، باز هم به نظرتان اتفاق خوبی است؟

به نظرم آن دیگر موسیقیِ فیلم نیست. همین موریس ژار موسیقی فیلم‌های بسیار مهمی را ساخته اما موسیقی او، نه‌تنها هیچ‌وقت حواس‌تان را از فیلم پرت نمی‌کند بلکه تأثیر مضاعفی هم روی شما می‌گذارد.

 چند وقت پیش گفت‌وگویی با کریستف رضاعی داشتیم. او هم یکی از آهنگسازهایی است که معمولاً موسیقی‌اش در فیلم نقش پررنگی دارد و حتی گاهی تبدیل به محور اصلی فیلم می‌شود.

من خیلی از کارهای آقای رضاعی را شنیده‌ام و آنها را هم دوست دارم. ببینید، نوع موسیقی فیلم را کارگردان مشخص می‌کند؛ چون موسیقی فیلم وابسته به نگاه کارگردان و دنیایی است که فیلم را در آن به وجود آورده. این موضوع، چیزی از اهمیت کار آن موسیقیدان کم نمی‌کند؛ اما اصل موضوع، فیلم است و موسیقی باید برای فیلم یا تئاتر ساخته شود. اگر بخواهد از فیلم جلو بزند، اشتباه است و کارگردان باید جلویش را بگیرد؛ اما اگر کارگردان دوست دارد این اتفاق بیفتد، حتماً به صلاح‌دید او این اتفاق می‌افتد.

 از میان فیلم‌هایی که دیده‌اید، کار کدام آهنگساز فیلم بیشتر مورد علاقه شما بوده است؟

راستش الان خیلی حضور ذهن ندارم… مثلاً از کار پیمان یزدانیان خوشم می‌آید، کار محمدرضا علیقلی را دوست دارم همین آقای رضاعی، فردین خلعتبری، حسین علیزاده، فرهاد فخرالدینی و کارهای احمد پژمان. البته حتماً دیگرانی هم هستند که ممکن است الان به خاطر نداشته باشم. مثلاً برخی آثار ناصر چشم‌آذر عالی هستند. از بچه‌های جدید کمتر کسی را به اسم می‌شناسم. مثلا دنیای علی را دوست دارم.

  موسیقی فیلم «گاهی به آسمان نگاه کن» شما را پیمان یزدانیان ساخته بود. درست است؟

بله. موسیقی خیلی خوبی هم برای آن ساخته بود اما متأسفانه آن فیلم به دلایلی دیده نشد. در یکی از صحنه‌های فیلم، من روی پشت‌بام ایستاده‌ام و در حال خواندن خطابه‌ای در مورد زندگی و مرگ هستم. موسیقی آن قسمت، ترکیب موسیقی ملل مختلف است که به نظر من اتفاق بسیار عجیبی را شکل داده و فکر می‌کنم خیلی با آن صحنه هم‌سو است.

 از بین خارجی‌ها چطور؟ کدام سازنده موسیقی فیلم را می‌پسندید؟ موریکونه، جان ویلیامز، هانس زیمر، موریس ژار، هنری منچینی و…

این‌ها همه هم‌دوره‌ای‌های من‌اند که فوق‌العاده هم هستند. چه کسی می‌تواند دوستشان نداشته باشد؟ یا مثلاً تئودوراکیس.

علی: البته خود هانس زیمر، صفر تا صد موسیقی‌هایش را نمی‌نویسد. یک شرکت دارد و با یک‌سری آهنگساز کار می‌کند. خودش با پیانو یک تِم اولیه می‌سازد و موزیسین‌های شرکت‌اش آن را بسط و گسترش می‌دهند.

  فکر می‌کنم رامین جوادی هم در همین تشکیلات رشد کرده است.

علی: بله، فکر می‌کنم همین‌طور باشد. یک‌سری فایل صوتی از مایکل جکسون موجود است که صداهایی که می‌خواهد سازها تولید کنند را با دهان می‌زند و از تنظیم‌کننده‌هایش می‌خواهد تا آن را برایش تنظیم کنند.

  یکی دیگر از این موزیسین‌های دلی که نت بلد نیست و اتفاقاً در ایران هم خیلی معروف است «یانی» است که تم می‌سازد و بعد تنظیم‌کننده‌ها آن تم را تبدیل به چیزی می‌کنند که ما می‌شنویم.

رضا: بعضی‌ها واقعاً نابغه‌اند، مثلاً مایکل جکسون در تمام زمینه‌های فعالیت‌اش نابغه بود. اما یانی هیچ‌وقت مرا شعف‌زده نکرد. راستش بیشتر یاد موسیقی‌های آمبیانس می‌افتم که در رستوران‌ها پخش می‌شود! یک‌سری از موسیقی‌های عامه‌پسندند و یک‌سری هم خیلی خاص؛ اما اکثراً هیچ کدام از این دو مدل کار، من را شعف‌زده نمی‌کند و همان‌طور که گفتم، ترجیح می‌دهم کاری را ببینم یا بشنوم که همه قشری با آن ارتباط برقرار می‌کنند.

علی: مثل مایکل جکسون که آدم‌های مختلف او را می‌پسندند.
 

 رضا کیانیان: یکی از حسرت‌هایم این است که تا الان موسیقی کار نکرده‌ام!
 موریکونه هم همین‌طور است و موسیقی‌هایش هم برای مردم و هم متخصصین ستایش‌برانگیز است.

رضا: بله، کارهای مایکل جکسون یا موریکونه روح من را در اختیار خودشان می‌گیرند.

  موسیقی جوان و امروز ایران چطور؟

رضا: در مورد موسیقی راک در ایران هم خیلی از افراد یا گروه‌ها هستند که فعالیت می‌کنند و کار می سازند که اکثراً کارهای قبلی خودشان و دیگران را تکرار می‌کنند. اما به نظرم در این نسل، محسن نامجو یک نابغه است.

علی: البته آقای نامجو زمانی که در ایران فعالیت می‌کرد، خیلی بهتر بود و امیدوارم دوباره به آن روزها برسد!

رضا: نامجو بدون زور و ضرب ، تمام تلفیق‌های جهان را انجام داد.

علی: تلفیقی هم از آن اصطلاحات عجیب و غریب است!

  می‌دانم که شما هم با واژه «تلفیقی» مشکل دارید.

رضا: بله. اصلاً موسیقی تلفیقی یعنی چی؟ این سوال را علی در ذهن من کاشت. وگرنه من هم داشتم مثل اکثر آدم‌ها این کلمه را به‌کار می‌بردم.

علی: طبیعتاً با هر سازی می‌توان صداهای متفاوتی تولید ‌کرد اما من می‌گویم نباید دائماً این موضوع را بیان کرد که ببینید من با گیتار این صدا را در می‌آورم. خب با هر سازی که قشنگ‌تر است این کار را بکن. اگر تار صدای بهتری دارد، خب با همان تار این کار را انجام بده! مهم صدایی است که تولید می‌شود و به گوش می‌رسد! چه فرقی می‌کند؟ من قرار است آن موسیقی را گوش کنم و لذت ببرم. حالا با هر چه می‌خواهی آن را بنواز.

رضا: یادم هست علی که کوچک بود، با گیتار، دوتار خراسانی می‌زد! آن زمان فکر کرده بود کشف عجیبی کرده اما الان که بزرگ شده، خودش می‌گوید خب برو دوتار بزن، چرا این‌همه زحمت می‌کشی که با گیتار صدای دوتار در بیاوری؟ (خنده)

  ۱۵ سال پیش موسیقی تلفیقی برای همه ما هم جالب و نو بود. اما نکته این‌جا است که آنهایی که آن زمان خیلی غربی فکر می‌کردند، حالا به موسیقی ایرانی روی آورده‌اند و آنها که ایرانی کار می‌کردند، به سمت موسیقی الکترونیک گرایش پیدا کرده‌اند و انگار تازه به کشف آن رسیده‌اند.

رضا: موسیقی ما بعد از انقلاب وارد یک جریان تازه و جالب شده. مثلاً در دهه ۶۰ میلادی، همه کارها فوق‌العاده بودند و هنوز هم می‌توان آنها را گوش کرد؛ اما این روزها ملودی از یاد همه رفته و همه‌چیز تبدیل به «ریتم» شده است! بعد از انقلاب، حسین علیزاده چندین کار خوب منتشر کرد. مثل «نی‌نوا» که اصلاً موسیقی ایرانی را تکان داد و به سمت کارهای سمفونیک برد. یا همین الان آقای پورناظری هم کارهایی انجام می‌دهد که واقعاً زیبا هستند. علی قمصری هم کارهای خوبی ساخته است.

  اما خیلی‌ها عقیده دارند اینها صرفاً تجربیاتی هستند که در نگاه اول جذاب و نو به نظر می‌رسند. اما اثری مثل «نی‌نوا» پایش روی زمین است و نمی‌توان به آن صرفاً به چشم یک معجزه نگاه کرد.

رضا: عده‌ای موسیقی سنتی ایران را مقدس می‌شمارند و فقط تکریمش می‌کنند! و فکر می‌کنند نباید ساختارشان شکسته شود. اما به نظر من، این‌ها مثل یک موزه سیار موسیقی هستند که تمام دستگاه‌ها و گوشه‌ها را از حفظ‌اند. خب که چه؟! آنها را فقط می‌توانی داخل موزه بگذاری. در صورتی‌که باید با آنها کاری کنی و به دوران معاصر بیاوری‌شان تا بتوانی با آنها زندگی کنی. مثل خطاط‌هایی که شیوه‌های سنتی خطاطی را فقط حفظ می‌کنند.

علی: به نظر من، یکی از مشکلات موسیقی ایران این است که اکثراً فقط به دنبال تکنیک هستند اما واقعاً اینکه تو گیتار را با سرعت نور بنوازی، هیچ ربطی به هنر ندارد. این هنر نیست و با تمرین‌های چند ساعته هم به دست می‌آید. ممکن است یک‌جایی هم لازم به استفاده از آن باشد، اما تمام ماجرا که این نیست.

رضا: خودت هم یک زمان عاشق این بودی که بگویی گیتار را با سرعت نور می‌نوازی. (خنده)

علی: نمی‌گویم لذت‌بخش نیست. منظورم این است که نباید در آن گیر کرد. هنوز هم این کار را انجام می‌دهم اما معتقدم این کار لزوماً هنر نیست. در واقع، فقط تکنیک است. هنرمند به تکنیک برای زیباتر کردن هنر نیاز دارد.

  احمد شاملو در یکی از مصاحبه‌هایش به این نکته اشاره می‌کند که بسیاری از شعرهای ما شعر نیستند، بلکه نظم هستند. چون عنصر خیال و اندیشه در آن‌ها وجود ندارد. شاملو در آنجا این مثال را می‌زند که بسیاری از کتب قدیمی ما در زمینه‌های ریاضیات، نجوم، تاریخ و… به نظم نوشته شده‌اند و به همین خاطر نمی‌توان هر اثر منظومی را شعر دانست.

رضا: قبل از انقلاب، کانون پرورش فکری کودکان اشعار بعضی از شعرا مثل شاملو، خیام، حافظ مولوی و… را منتشر کرد که شاملو آنها را خواند و یک‌سری موزیسین هم موسیقی آنها را ساختند. آلبوم «رباعیات خیام» آقای شاملو با موسیقی آقای شهبازیان هنوز که هنوز است جزء کارهای درجه‌یک و مورد علاقه من است و به نظرم، آقای شهبازیان زندگی معاصر را از همان زمان وارد موسیقی ایرانی کرد و به عنوان پرچمدار، راه جدیدی را برای بقیه گشود.

  شما دوست ندارید این قبیل تجربه‌ها را انجام بدهید؟ مثلاً دکلمه اشعار در کنار موسیقی؟

رضا: بله دوست دارم اما به شیوه و سبک خودم.

  شما در زمینه‌های مختلف هنری ورود کرده‌اید. در این میان عده‌ای از ورودتان به رشته‌های دیگر (مثل مجسمه و عکاسی) انتقاد کرده‌اند و عده‌ای هم معتقدند با ورود سلبریتی‌ها به حوزه‌هایی مثل عکاسی یا مجسمه‌سازی، ممکن است پای افرادی به گالری‌ها باز شود که شاید تا آخر عمرشان هم گذرشان به چنین محیط‌هایی نمی‌افتاد و این می‌تواند برای توسعه هنر خوب باشد. نظر شما در این مورد چیست؟

رضا: به قول قدیمی‌ها من کار خودم را می‌کنم، خوش‌شان آمد فبها، نیامد کفها! من کاری به کار آنها ندارم. حالا بقیه می‌خواهند کار داشته باشند، خب داشته باشند. وقتی اولین نمایشگاه عکسم را گذاشتم، خیلی از عکاسان به من انتقاد کردند. آن زمان «طاها شجاع‌نوری» در حال ساخت فیلمی برای همان نمایشگاه بود. می‌دانستم تعدادی از خبرنگاران و منتقدان کارهای من هم در نمایشگاه حضور دارند. در همین فاصله، من به طاها چشمکی زدم و گفتم نمی‌دانم برای این کنسرت جدیدم، فقط بخوانم یا نوازندگی هم بکنم! طاها هم گفت هم بخوانید هم بنوازید. آن دو تا خبرنگار که با چشم‌های گشاد شده من را نگاه می‌کردند، با سرعت از نمایشگاه خارج شدند که خبر را برسانند. (خنده)

آقای کیارستمی حرف جالبی می‌زد: «کسی که خودش کاری نداره، به کار ما کار داره!»

 رضا کیانیان: یکی از حسرت‌هایم این است که تا الان موسیقی کار نکرده‌ام!
  کسی در جایگاه رضا کیانیان از اینکه این‌چنین قضاوت شود، نمی‌ترسد؟ یعنی سرک کشیدن به حوزه‌های دیگر به قیمت شنیدن این حرف‌ها برایتان آزاردهنده نیست؟

رضا: ببینید این موضوع دو وجه دارد؛ اول اینکه این افراد، با این کار برای من تبلیغ می‌کنند. اصلاً در هالیوود هنرمندان پول می‌دهند که برایشان شایعه بسازند تا همیشه در ویترین بمانند. وجه دیگرش این است که من زیاد به اینکه بقیه چه می‌گویند، کاری ندارم. به این فکر می‌کنم که الان در حال و هوای انجام چه کاری هستم و آن را انجام دهم. در واقع همان شعفی که پیش‌تر به آن اشاره کردم. در نتیجه، گاهی اوقات در کارهایی شیرجه می‌زنم که تا به حال انجام نداده‌ام. حتی ممکن است کل آبروی سینمایی‌ام به خطر بیفتد اما خب، نمی‌توانم این کار را نکنم!

علی: خدا را شکر که «هایده» [مادر] هست و جلوی خیلی از شیرجه‌هایت را می‌گیرد! (خنده)

رضا: اما همسرم در این زمینه‌ها خیلی به من کمک کرده. یعنی اگر همسری با افکار کاملاً سنتی در کنار من بود، بسیاری از کارهایی که تا الان کرده‌ام را نمی‌توانستم انجام دهم. در مورد علی هم ما هیچ‌وقت او را مجبور به انجام کاری نکردیم.

علی: چرا، نمی‌خواستم مدرسه بروم که من را مجبور کردید!

رضا: مجبورت نکردم، با صحبت کردن قانع‌ات کردم. به علی گفتیم کسی که مدرسه نرود و سواد یاد نگیرد، پدر و مادر نمی‌توانند برایش کتاب بخوانند و او باید خودش کتاب‌هایش را بخواند. کمی فکر کرد و چون عاشق دایناسور بود و کتاب داستان‌هایی در این زمینه داشت، قبول کرد برود مدرسه! سال اول که تمام شد و من برای گرفتن کارنامه اش به مدرسه رفتم، موقع برگشتن گفت بابا دیگه بلدم کتاب داستان‌هایم را بخوانم، پس دیگر به مدرسه نمی‌روم! (خنده) مانده بودم که برای ادامه تحصیل‌اش باید چه استدلال های دیگری بیاورم.

به مادرش گفته بود چه شغل‌هایی وجود دارد که احتیاج به سواد ندارند؟ مثلاً سبزی‌فروشی یا رفتگری به سواد احتیاج دارد؟ آن زمان نزدیک خانه ما سبزی‌فروشی بود که در یک حرکت نمادین، مدرک لیسانس‌اش را قاب کرده و بالای سرش زده بود و به علی گفتیم ببین، حتی سبزی‌فروش‌ها هم لیسانس دارند! خلاصه ماجرای ما با علی ادامه داشت تا این که یک روز گفت: یعنی مجبورم تا دانشگاه درس بخوانم؟ و ما هم گفتیم چاره‌ای نداریم! آن زمان علی در عین کودکی یک جمله جالب گفت: «واقعاً چه‌قدر زندگی سخت است! تا وقتی مدرسه نمی‌روی، زندگی خیلی راحت است اما بعدش واقعاً باید سختی بکشی.»

علی: دبستان که بودم، مادرم مجبورم کرد پیانو بزنم که آن را هم نمی‌خواستم. خیلی این ساز را دوست نداشتم. نوجوان که شدم، یک گیتار الکتریک گرفتم و روزی چند ساعت با آن تمرین می‌کردم. این ساز را دوست داشتم.

رضا: دو تا کار را جبراً انجام داد؛ موسیقی و زبان. وقتی بالاخره پیانو نواختن را آموخت اوایل دوره راهنمایی بود که یک روز به من گفت بابا دیگه یاد گرفتم (یعنی بسه دیگه) و یک قطعه از موتسارت زد و ناگهان وسط نوازندگی قطعه موتسارت گفت البته به نظرم اگر اینجا را این‌جوری می‌زد، خیلی بهتر بود! یادم است همان‌جا به همسرم نگاه کردم و گفتم این پسر عمراً نوازنده شود، تهش آهنگساز می‌شود.

علی: بعدش هم برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم و درس صنعت موسیقی خواندم که بیشتر در مورد کارهای استودیویی و میکس و مسترینگ و مدیریت حوزه موسیقی بود.

 ابتدای مصاحبه گفتید یکی از حسرت‌های زندگی‌تان این است که چرا موسیقی یاد نگرفته‌اید. این موضوع فقط در حد حسرت باقی ماند یا نه، فرصت‌هایی هم برایتان در این زمینه پیش‌آمده بود؟

رضا: در دوران جوانی با برادر بزرگم تئاتر کار می‌کردم. وقتی به مهمانی می‌رفتیم، مثلاً به یک نفر می‌گفتند یک دهان بخوان یا مثلاً از یک نفر می‌خواستند جُک تعریف کند. یا یکی ساز می‌زد. همیشه برایم سوال بود که چرا برای تئاتر چنین امکانی وجود ندارد؟ برای همین فکر می‌کردم تئاتر هم باید روزی به این مرحله برسد و بتواند در لحظه اتفاق بیفتد. در دوران دانشجویی، شروع به یاد گرفتن پانتومیم، عملیات ژانگولر و شیرین‌کاری‌های بدنی کردم؛ اما به نظرم این‌ها همیشه موسیقی کم داشتند. چند دفعه‌ای هم برای یادگیری موسیقی به کلاس رفتم اما دیدم نمی‌شود و رهایش کردم.

 یعنی رفتید که ساز یاد بگیرید؟

رضا: بله. در واقع تنبلی کردم. بعد با چند نفر از بچه‌ها، گروه تئاتر خیابانی ساختیم و قرار شد به صورت بداهه نمایش اجرا کنیم. در دبیرستان هم کم‌کم این کار را شروع کرده بودیم. مادرم حوصله‌اش که سر می‌رفت، به زیرزمین (محل تمرین ما) می‌آمد و می‌گفت خب، حوصله‌ام سر رفته، یک نمایش درست کنید و ما هم همان‌جا بداهه، بازی می‌کردیم. یادم هست شب مراسم چهلم‌اش در مشهد، خواهرم گفت چرا به یاد مامان یک تئاتر اجرا نمی‌کنید؟ ما هم یکی از نمایش‌های خنده‌دار دوران دانشجویی را اجرا کردیم که تمام مهمان‌ها از زور خندیدن گریه می‌کردند. همسایه‌ها فکر می‌کردند که ما چه آدم‌های عجیب و غریبی هستیم که روز چهلم مادرمان داریم می‌خندیم! مثل همین موقعیت، دوست داشتم موسیقی هم بدانم تا بتوانم درجا از آن استفاده کنم. اما خب نشد.

 آواز نمی‌خوانید؟

رضا: صدای من برای مهدکودک خوب است تا بچه‌ها از ترس بخوابند!

علی: حالا خیلی هم ایراد ندارد که نمی‌خوانی. (خنده جمع)

  علی در کارهایش از شما کمک می‌گیرد یا نظر شما را هم می‌پرسد؟

علی: من کلاً برای کارهایم از کسی نظر نمی‌گیرم اما هر وقت که کارم آماده می‌شود، نظرشان را می‌پرسم.

  فکر می‌کنی ورودت به عرصه موسیقی به خاطر حسرت‌های پدرت بود از اینکه موزیسین نشده؟

علی: نه، بیشتر مادرم تأثیرگذار بود.

رضا: هایده بیشتر با موسیقی عجین بود و پیانو می‌نواخت. با اساتید موسیقی مثل آقا و خانم پورتراب هم کار کرده بود و نقش اساسی در پیانونوازی علی و گرایش او به موسیقی داشت. علی کلاً آدم مغروری است (مثل من و مادرش) برای همین کارهایش را یا به ما نشان نمی‌دهد یا در پایان کار، گاهی می‌گذارد ما گوش کنیم!

  موسیقی تئاتر شما (حرفه‌ای) را خودش ساخت یا از شما هم نظر خواست؟

علی: از عمد چند باری موسیقی من را رد کرد و می‌خواست طبق نظر او پیش برویم!

رضا: نمایش «حرفه‌ای» در فضای یک کشور پساکمونیستی می‌گذرد که از درون نابود شده و الان دیگر کمونیسم جایش را به لیبرال‌ها داده است. موسیقی مورد نظر من، یک سرود کمونیستی بود که بتوانیم با آن شوخی کنیم و آن را به سمت اضمحلال سوق دهیم. علی کلی کار کرد و سرودی از دوران «تیتو» پیدا کرد که کُرال داشت. من گفتم باید کاری کنی که این کرال زیر حجم عظیمی از موسیقی له شود که سر این مسئله کلی با هم کل‌کل داشتیم.

 این موسیقی چند درصد از همان چیزی شد که شما می‌خواستید؟

رضا: علی دقیقاً همان موسیقی‌ای را ساخت که می‌خواستم. ابتدای آن کُرالی دارد که نشان‌دهنده قدرت حکومت کمونیست‌ها است که رفته‌رفته مضمحل می‌شود. موسیقی پایان کار، به نحوی است که می‌گوید زندگی ادامه دارد و این دقیقاً همان چیزی بود که می‌خواستم. در واقع، هدفم این است که مخاطب با همین تفکر از سالن خارج شود.

 شما یک تجربه بازی در ویدئو کلیپ «راه من» با صدای اشکان خطیبی (که روی یکی از قطعات فرانک سیناترا ساخته شده) هم داشته‌اید. شما اصولاً آدمی هستید که کار خودتان را می‌کنید و مضمون ترانه این قطعه هم همین موضوع بود که من کار خودم را می‌کنم و به مسیرم ادامه می‌دهم. این مضمون چقدر در انتخاب‌تان و بازی در این قطعه ویدئویی تأثیر داشت؟

رضا: من اصولاً جهان پر از راز و رمز را دوست دارم. برعکسِ علی که می‌خواهد برای هر چیزی یک دلیل منطقی پیدا کند. (البته ظاهراً این‌طور است و عاشق رمز و راز است) من دوست دارم افسانه‌ها و تمامی قصه‌های پریان وجود داشته باشند. به نظرم این‌طوری جهان جذاب‌تر و زیباتر می‌شود.

 رضا کیانیان: یکی از حسرت‌هایم این است که تا الان موسیقی کار نکرده‌ام!
  پس حتماً از اینکه چند روز پیش چند سیاره جدید کشف شد که احتمال حیات در آنها وجود دارد، باید خیلی ذوق‌زده شده باشید.

رضا: بله. خیلی جذاب است. به همین دلایل که گفتم عاشق نجوم هم هستم. این ویدئوکلیپ هم در یک فضا و موقعیت عجیب و جالب برایم پیش آمد. قرار بود جشنواره فیلم فجر برای من یک بزرگداشت برگزار کند که همیشه برای چنین برنامه‌هایی یک فیلم مستند می‌سازند. چند نفری هم برای فیلم‌سازی به من معرفی کردند که من از کار هیچ کدام‌شان خوشم نیامد. همیشه این مستندها به شیوه تکراری ساخته می‌شود و چند نفری در آن فیلم شروع به تعریف و تمجید -بعضاً بی‌جا- از شخص مورد نظر می‌کنند؛ اما من اصلاً این را نمی‌پسندم. گفتم که بگذارید خودم یک فکر دیگر بکنم. یک روز اشکان خطیبی آمد و گفت من آهنگی آماده کرده‌ام که خیلی به شخصیت شما شبیه است و می‌خواهم در این کلیپ بازی کنید. من همان‌جا دستش را گرفتم و گفتم این همانی است که باید در جشنواره فجر پخش شود.

در واقع با این اتفاق، هر دوی ما به چیزی که می‌خواستیم، رسیدیم. مهم هم بود که چه کسی قرار است آن را بسازد. چون هم باید معنی شعر منتقل می‌شد و هم شخصیت رضا کیانیان. من معتقدم هنر و بازیگری، یک نوع شعبده‌بازی هم هست که باید بیننده را دچار حیرت کند، یک نوع بازیگوشی که باید مخاطب را به جهانی ببرد که از قید و بند و بایدها و نبایدها رها شود و مثل بچه بازیگوشی کند. من دوست داشتم تمام این مفاهیم در این ویدئو وجود داشته باشد. در نتیجه سناریویی درست کردیم که وجه شعبده‌بازی و بازیگوشی در آن پررنگ باشد. آن گروه اولیه ساخت، جا زد و سه روز مانده به جشنواره فجر، یک گروه دیگر پیدا شد و همه‌چیز را در عرض سه روز ساختیم. وقتی در جشنواره فجر آن را نمایش دادیم، همه تعجب کردند؛ چرا که پر از دیوانه‌بازی و البته بسیار متفاوت نسبت به دیگر ویدئوها بود که کسی حتی تصورش را هم نمی‌کرد. واقعاً شعر آن قطعه، خیلی به زندگی من نزدیک بود. فکر می‌کنم در آن زمان تمام کائنات دست به دست هم دادند تا این اتفاق بیفتد. ممکن هم هست که این‌گونه نباشد؛ اما من در ذهن خودم این‌گونه آن را توصیف می‌کنم.

 این دنیای پر از رمز و راز که برای خود ساخته‌اید، در زندگی شخصی و خانوادگی شما هم حضور دارد؟

رضا: من همیشه وقتی در خانه یک ماجرایی را تعریف می‌کنم، علی و هایده به هم نگاه می‌کنند و می‌خندند. یعنی ببین چه بال و پر زیادی به ماجرا می‌دهد. (خنده)

علی: خدا را شکر تاریخ‌نویس نشدی!

رضا: سال‌ پیش من و علی به یک سفر رفتیم و آنجا اتفاق‌هایی برایمان افتاد که به لحاظ حماقت، واقعاً حیرت‌انگیز بودند و دقیقاً به همین دلیل نمی‌توانم بگویم کجا رفته بودیم! وقتی برگشتیم، آنها را برای همسرم تعریف کردم که هایده گفت باز داری پیاز داغش را زیاد می‌کنی‌ها! اما من آن دفعه شاهد داشتم و علی شهادت داد که همه‌چیز واقعیت داشته.

حرف از سیناترا شد؛ قبول دارید که آثار تولیدشده در موسیقی و سینما، در گذشته ماندگاری بیشتری داشتند و الان تقریباً همه‌چیز تاریخ‌مصرف کوتاه‌مدت دارد؟

رضا: در سال‌های دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی، ملودی بر موسیقی حاکم بود و رمز اصلی ماندگاری موسیقی، همان ملودی‌ها بودند اما الان دیگر ملودی وجود ندارد و همه چیز تبدیل به ریتم شده است. خب ریتم ماندگاری ندارد. من دوست دارم مثلاً موسیقی یک فیلم را زمزمه کنم اما ریتم را که نمی‌شود زمزمه کرد.

یک قصه هم درباره سیناترا بگویم: وقتی که سیناترا قطعه «If You Go Away» را خوانده بود، برادر بزرگ‌تر من در رادیو مشهد کار می‌کرد و برنامه‌ای داشت که در آن موسیقی‌های روز را معرفی می‌کرد. من هم چهارم دبیرستان بودم. این برنامه دقیقاً بعد از اذان ظهر بود. آن موقع من عاشق دختری بودم که خودش هم خبر نداشت؛ چون فکر می‌کردم اگر بگویم، قداست عشق از بین می‌رود! برادرم آمد و به من گفت برنامه فردا را گوش کن، برای تو یک سورپرایز آماده کرده‌ام. برنامه شروع شد و شروع به تعریف از این قطعه کرد و آخر سر هم گفت می‌خواهم آهنگی برای یک زوج عاشق پخش کنم؛ برای رضا و اسم آن دختر که خب نامش را به خاطر ندارم. یک‌دفعه تمام روح و جسمم به هم ریخت و داشتم دیوانه می‌شدم و از آن به بعد هم هیچ‌وقت این قطعه را فراموش نکردم.

  در مورد ماندگاری بیشتر کارهای قدیمی، آیا یک دلیلش می‌تواند تعداد کمِ آثار در آن دوران باشد؟

علی: آن زمان این صنعت سالم بود. تعداد زیادی خواننده بود و آن‌هایی که صدای بهتری داشتند، در جاهایی مثل کافه‌ها یا جاهای دیگر مثل شوهای تلویزیونی می‌خواندند و در این میان، سرمایه‌گذاران بهترین‌ها را انتخاب می‌کردند و در ادامه، هم خوانندگان مطرح می‌شدند و هم سرمایه‌گذاران به منافع مالی می‌رسیدند. اما الان هر کسی که شرایط مالی خوبی داشته باشد، به راحتی قطعه تولید و منتشر می‌کند و رقابت آزاد معنی ندارد.

رضا: البته این اتفاق فقط مختص ایران نیست. در گذشته یک خواننده باید همه‌جوره زحمت می‌کشید تا یک کمپانی را راضی به سرمایه‌گذاری کند. اما الان با وجود فضاهای مجازی، دیگر مثل گذشته نیست. بعد از انقلابِ دیجیتال، همه‌چیز به خرده‌فرهنگ تبدیل شده است.

الان هر کسی که مجوز داشته باشد، به راحتی می‌تواند آهنگش را در سایت شما بگذارد و در همه دنیا شنیده شود اما در گذشته این‌جوری نبود. منبعی وجود نداشت که خواننده آهنگش را آن‌جا قرار دهد تا در همه جهان شنیده شود.

علی: این اتفاقات به سلیقه هم مرتبط است. موسیقی پاپ این سال‌ها از سلیقه‌ من دور شده. شاید نسل بعدی بهتر شود اما الان موسیقی‌ها کلاً شبیه هم شده و کمتر می‌توانی موسیقی خوب بین آنها بشنوی. به‌خاطر اینکه استفاده از موزیک عوض شده است. الان موزیک برای این ساخته می‌شود که فقط بتوانی با آن پارتی کنی!

 شما فکر می‌کنید ممکن است دوباره روزگار تغییر کند و آدم‌ها به جای فعالیت در فضای مجازی، دوباره به سمت کتاب خواندن و معاشرت برگردند؟

رضا: من نمی‌دانم، اما مطمئناً تغییر به وجود می‌آید. اتفاقی که الان در فضای مجازی افتاده این است که خرده‌اطلاعاتی در آن‌جا دست به دست می‌شود که مردم فکر می‌کنند با آنها همه‌چیز را می‌دانند و برای زندگی روزمره‌شان کافی است. قبلاً این امکانات نبود و مجبور بودیم که کتاب یا حداقل مقاله بخوانیم. به نظر من، روزی باید یک ضرورت در جهان به وجود بیاید که باعث شود شما به اطلاعاتت عمق بدهی. در گذشته، تعداد افرادی که در حوزه موسیقی کار می‌کردند، خیلی کمتر از الان بود و عمق اطلاعات‌شان نسبت به موسیقی خیلی بیشتر بود.

علی: به خاطر اینکه مجبور بودند و راه دیگری نداشتند. اما الان شما برای هر سوالی که در ذهن داشته باشید، می‌توانید پاسخ‌اش را در مقاله تخصصی به راحتی مطالعه کنید.

رضا: از زمانی که علی کوچک بود تا الان، همیشه سعی کرده‌ام حرفش را متوجه شوم؛ چون این‌جوری می‌توانم به‌روز باشم. من در تئاتر یا سینما یا هر جای دیگری، بیشتر با جوان‌ها سر و کله می‌زنم تا هم‌سن و سال‌های خودم. چون هم سن و سال‌های من، بیشتر سوالات، در ذهن‌شان جواب داده شده؛ در حالی که ذهن جوان پر از سوال است.

 در هنر ایران پدر و پسرِ هنرمند زیادند. برخی هم‌سو با هم و برخی در جهت‌های مختلف. شما بیشتر علی را هدایت کرده‌اید یا اجازه داده‌اید خودش مسیرش را انتخاب کند؟

رضا: علی همیشه خودش تصمیم گرفته است. شاید روزی کتابی بنویسم به اسم «قصه‌های من و علی» و بگویم کجا، چه نکاتی از او برایم جالب بوده است. زمان ما، اختلاف نسل ۳۰ سال بود. به نسل علی که رسید، تقریباً شد ۱۵ سال و الان هم که اختلاف نسل تقریباً ۵ سال است. یعنی هر ۵ سال دنیا کاملاً عوض می‌شود. ما باید خودمان را به‌روز کنیم وگرنه کلاً از دنیا عقب می‌افتیم. الان مثلاً علی نسبت به بچه‌های دهه ۸۰ افکارش سنتی به حساب می‌آید! آنها که کلاً یک قصه دیگر دارند که وقتی آنها را می‌شنوم حیرت می‌کنم. واقعاً دوست دارم از آنها هم یاد بگیرم و به‌روز شوم. خب چه اتفاقی افتاده که این‌قدر مردم عوض شده‌اند؟ من خیلی دوست دارم دلیل آن را بدانم. برای همین هم این اتفاقات و دیالوگ با این بچه‌ها برایم جذاب و جالب هستند.

  درباره تجربه‌های مختلف شما در حوزه هنر و همچنین به خطر افتادن جایگاه‌تان در حوزه سینما صحبت کردیم که گفتید نظر دیگران مهم نیست و شما کار خودتان را می‌کنید. در مورد دیگران مثل مهران مدیری، حامد بهداد و… که وارد عرصه خوانندگی شده‌اند هم همین‌قدر دموکراتیک برخورد می‌کنید؟ وقتی موسیقی آنها را می‌شنوید، چه نظری دارید؟

رضا: یا خوشم می‌آید یا نمی‌آید. فکر می‌کنم حامد بهداد اولین‌بار در گروه «دارکوب» خواند که به نظرم در همان حد جالب بود. من بهرام رادان را هم دوست دارم و او آزاد است که هر کاری که دلش می‌خواهد بکند. مثل خود من که به هر کاری علاقه داشته باشم، وارد آن می‌شوم.

  خوانندگی حرفه‌ای است که از رشته‌های فرهنگی، ورزشی و… دوست دارند به آن سرک بکشند.

علی: هر کسی که دلش بخواهد می‌خواند؛ اما اگر صنعت درست وجود داشته باشد، به این راحتی نمی‌توانند وارد آن شوند. مشکل ما این است که چون طرف بازیگر است، آلبومش را می‌خرند.

  اتفاقاً تجربه نشان داده که آلبوم چنین هنرمندانی، به صرف معروف بودن‌شان در یک حیطه دیگر معمولاً با استقبال مواجه نشده است.

علی: اما خیلی راحت این کار را انجام می‌دهند. مثلاً الان شخصی مثل «مسی» نمی‌تواند اگر دلش خواست، خیلی راحت آلبوم منتشر کند. ممکن است همه آن را بخرند و خود من هم این کار را انجام می‌دهم اما مطمئناً به خاطر این کار کلی فحش می‌شنود.

 رضا کیانیان: یکی از حسرت‌هایم این است که تا الان موسیقی کار نکرده‌ام!
  اگر آلبوم خوبی باشد، چه‌طور؟

علی: اگر خوب باشد یعنی کارشناسان آن کمپانی به او گفته‌اند کارت خوب است و آلبومش را منتشر می‌کنند؛ اما اگر خوب نباشد، مطمئناً لیبلی مثل «وارنر برادرز» به او پیشنهاد خواندن نمی‌دهد و فوقش می‌گوید بیا در موزیک‌ویدئو فلان خواننده، روپایی بزن! وقتی این چرخه معیوب باشد، هر کس هر کاری که دلش بخواهد می‌کند.

رضا: گاهی اوقات صدای بعضی‌ها فقط برای خواندن در یک مهمانی خوب است اما فکر می‌کنند برای همین، باید آلبوم هم بدهند. مدت‌ها پیش یک آهنگساز که خیلی هم دوستش دارم، به من گفت اگر بخواهی آلبوم بدهی، من با توجه به صدای تو یک موسیقی می‌نویسم که راحت از پس اجرای آن بربیایی و مطمئن باش که آلبوم خوبی هم خواهد شد. من هم گفتم من در سن و سالی هستم که دیگر فریب این حرف‌ها را نمی‌خورم. بعد یک قسمت را با هم ضبط کردیم و او هم با دستگاه آن را تیون کرد و گفت ببین چه‌قدر خوب است. من هم گفتم صدای من که خوب نیست، این چیزی که تو درست کرده‌ای ممکن است خوب باشد.

  البته برعکس آن هم هست و گاهی خواننده‌ها هم به خاطر مشهور بودن در دنیای موسیقی، هوس می‌کنند بازیگری را هم تجربه کنند.

رضا: مشکل بازیگری این است که همه مردم دنیا فکر می‌کنند بازیگرهای خوبی هستند! مثل عقل است که «کانت» می‌گوید تنها چیزی که خداوند عادلانه بین همه مردم تقسیم کرده، عقل است و شما هیچ‌کسی را نمی‌بینید که بگوید عقل من کم است! بازیگری هم همین‌طور است و می‌گویند مگر من چه کم دارم؟!


منبع: برترینها

قوانین فرودگاهی ترکیه

این روزها شاهد سفرهای زیادی به شهرهای مختلف کشور ترکیه هستیم و این سرزمین به جذاب ترین مکان ها نزد توریست ها تبدیل شده است، به همین منظور سالانه میلیون ها ایرانی در فرودگاه های این کشور رفت و آمد می کنند.

همیشه رفت و آمد و سفرهای هوایی دغدغه های خاصی دارد، همیشه دلهره داریم و ساعت ها پیش از پرواز به فرودگاه می رویم که مطمئن باشیم همه ی مدارک را با خود برده ایم یا اشیای داخل چمدانمان مشکلی نداشته باشند و مشکلاتی از این دست. به همین خاطر در تلاش هستیم شما را با قوانین فرودگاهی کشورهای مختلف بیشتر آشنا کنیم تا کمی از این نگرانی های شما کاسته شود.

در اینجا می خواهیم بررسی کنیم که شما در هنگام سفر به ترکیه چه وسایلی را نمی توانید همراه داشته باشید و یا اگر دارید شامل چه تبصره هایی می شود، همچنین اشیایی که گاهی همراه داشتنشان برایمان شک برانگیز هستند را بررسی خواهیم کرد. بنابراین امروز به فرودگاه های ترکیه سر می زنیم تا قوانین ورود و خروج به این کشور را بررسی نماییم.

قوانین فرودگاهی ترکیه | ضوابط ورود و خروج

اطلاعات ضروری درباره ترکیه

در اینجا اشاره ای داریم به اطلاعاتی که حتما پیش از سفر به ترکیه باید بدانید، موضوعاتی مانند احد پول، پیش شماره تلفن و…

پایتخت:

آنکارا

ارز مبادلاتی کشور:

لیر جدید ترکیه با کلمه اختصاری TRY

کد تلفن:

۹۰

روزهای کاری بانک ها:

همه ی روزهای هفته به جز شنبه و یکشنبه

قوانین فرودگاهی ترکیه | ضوابط ورود و خروج
مقررات ورود به کشور ترکیه

 در کشور ترکیه در زمان های گوناگون قوانین ورود و خروج کالاها تغییر می کند اما در حال حاضر محدودیت و قوانین به شرح زیر هستند:

– همراه داشتن مایعات ممنوعیتی ندارد زیرا افراد زیادی برای سوغات یا استفاده ی شخصی اشیایی از قبیل عطر و… را از این کشور خریداری می کنند یا از قبل همراه دارند اما باید توجه داشته باشید که میزان مایعات نباید از ۱۰۰ میلی لیتر بیشتر باشد. همچنین مایعات باید در شیشه های شفاف قرار داشته باشند. اما حداکثر ۵ بطری عطر که جمیعا ۱۲۰ میلی لیتر باشند را می توانید از ترکیه وارد یا خارج نمایید.

* دارو و غذای کودک اگر به صورت مایع باشند اما در بسته بندی اصلی خود قرار داشته باشند شامل قانون ۱۰۰ میلی لیتر مایعات نمی شوند.

* مایعات اگر در کیسه ای مهر و موم شده و ظرفی تیره باشد ممکن است توسط مامورین فرودگاه باز و بررسی گردد.

– باید لب تاپ، کامپیوتر و لوازم الکترونیکی بزرگ را پیش از رسیدن به قسمت بازرسی فرودگاه از کیف خود خارج کرده و جداگانه به ماموران تحویل دهید در غیر این صورت چمدان شما دچار مشکل خواهد شد.

– ورود و خروج دارو ممنوعیتی ندارد اما بهتر است آن ها را در کیف دستی خود قرار دهید تا در بازرسی چمدان ها دچار دردسر باز کردن چمدان نشوید.

– اگر دارو، شیر خشک، شیر مادر دوشیده شده یا مواد غذایی هم همراه دارید بهتر است با مامورین فرودگاه در میان گذارید تا دچار مشکل نشوید.

– هر فرد فقط می تواند از هر نوع لوازم الکترونیکی یک دستگاه همراه داشته باشد.

– حداکثر سه ابزار موسیقی می توانید همراه داشته باشید.

– همراه داشتن سیگار و متعلقاتش نیز قوانینی دارد که به شرح زیر است:

حداکثر ۲۰۰ نخ سیگار

۵۰ سیگار برگ

۲۰۰ گرم توتون و تنباکو

۵۰ گرم تنباکوی جویدینی

– حداکثر ۱ و نیم کیلو قهوه و ۱ و نیم کیلو از هر نوع قهوه ی فوری، ۵۰ گرم چای می توانید همراه داشته باشید.

– شیرینی و شکلات هم از هر یک فقط ۱ کیلو می توانید همراه داشته باشید.

– همراه داشتن اشیای نوک تیز و خطرناک مانند چاقو و شمشیر، قیچی و… ممنوع است.

– همراه داشتن انواع مواد مخدر بخصوص ماری جوانا اکیدا ممنوع است و پیگرد قانونی دارد.

– همراه داشتن هرگونه مواد منفجره در فرودگاه های ترکیه ممنوع است.

– در میزان ورود ارز خارجی هیچ محدودیتی وجود ندارد.

قوانین فرودگاهی ترکیه | ضوابط ورود و خروج
قوانین فرودگاهی ترکیه | ضوابط ورود و خروج 

مقرارات خروج از کشور ترکیه

توجه داشته باشید که مقررات ورود و خروج و وسایلی که غیر قانونی محسوب می شوند ممکن است تغییر کنند و این مواردی که ذکر می شود متعلق به هم اکنون (سال ۲۰۱۷ میلادی) می باشد. در ضمن توجه داشته باشید برخی موارد مانند همراه داشتن اشیای نوک تیز و خطرناک، مواد مخدر و منفجره به طور کلی در فرودگاه های این کشور ممنوع است و ارتباطی با این که شما در حال ورود به کشور یا خروج از آن هستید، نخواهد داشت.

نگاهی داریم به قوانین فرودگاهی در هنگام خروج از ترکیه:

– اگر اشیای عتیقه ای با قیمت بالای ۱۵،۰۰۰ دلار همراه دارید باید مدارک مالکیت آن همراهتان باشد، اما اگر آن شئ در هنگام ورود به ترکیه نیز همراهتان بود باید به مامورین اطلاع داده و شئ را ثبت نمایید. در این حالت در هنگام خروج با مشکلی مواجه نخواهید شد.

– اگر فرش قیمتی و نفیسی خریداری نموده اید باید رسید خرید همراهتان باشد.

* ورود و خروج اشیای عتیقه و قیمتی به ترکیه بسیار با دقت انجام می پذیرد، پس اگر وسیله ی عتیقه ای که همراه دارید، ضروری نیست آن را با خود نبرید.

– خروج لیر از ترکیه تا مقدار ۵،۰۰۰ دلار مجاز است. به این موضوع خوب دقت کنید زیرا اگر بیش از آن همراه داشته باشید به سرعت مصادره شده و جزو انواع دولت ترکیه محسوب می شود.

 قوانین فرودگاهی ترکیه | ضوابط ورود و خروج
قوانین فرودگاهی ترکیه | ضوابط ورود و خروج 
 
پیشنهاداتی مفید برای مسافران فرودگاه های ترکیه

در حال حاضر امنیت در فرودگاه های ترکیه نقشی اساسی دارد به همین منظور بازرسی ها بسیار قوی تر از گذشته انجام می پذیرند به همین منظور پیشنهاداتی داریم که عبور شما از فرودگاه های ترکیه را آسان تر می کند:

– پیشنهاد می کنیم که چمدان خود را خوب ببندید و به آن قفل بزنید زیرا شاید فردی وسایل غیرقانونی خود مانند مواد مخدر را در چمدان شما قرار دهد پس باید خوب از محتویات چمدانتان مطلع باشید. از یاد نبرید که با کشف این گونه مواد در داخل چمدان شما مامورین سخنانتان را باور نخواهند کرد.

– وسایل گرانبهای خود از قبیل طلا، جواهرات و… را در کیف دستی خود قرار دهید زیرا فرودگاه مسئولیتی در قبال گم شدن آن ها از چمدانتان نخواهد داشت.

– باید ژاکت، کت، کاپشن و لباس هایی از این قبیل خود را در آورید و آن ها را درون دستگاه امنیتی قرار دهید پس توجه داشته باشید که شئ در لباس هایتان نباشد که از جیب شما سقوط کند.

– هرگونه شئ که امنیت مسافران هواپیما را به هر شکلی به خطر بیندازد، ورودش به فرودگاه ها ممنوع است. پس خوب به وسایلی که همراه دارید دقت کنید.

– هنگام تحویل چمدان خوب دقت کنید تا اشتباه چمدانی را بر ندارید در ضمن توجه داشته باشید که چمدانتان حتما برچسب داشته باشد زیرا فرودگاه ها موظفند به چمدان های تحویل داده شده برچسبی برای شناسایی بزنند و اگر برچسب نداشته باشد شاید بعدها دچار مشکل شوید.

– چمدان شما پس از تحویل نباید هیچ گونه آسیبی دیده باشد در صورت مشاهده ی هرگونه آسیب مشکل را با مسئولین در میان گذارید.

– انواع وسایل فلزی را باید در کیف دستی قرار دهید زیرا وجودشان در چمدان شاید سبب باز شدن چمدان شما شود.

– توجه داشته باشید ورود و خروج حیوانات خانگی در هر فرودگاه قوانین مخصوص به خود را دارد بنابراین اگر حیوان خانگیتان را همراه می برید با توجه با این که به چه فرودگاهی خواهید رفت قوانین مخصوصش را پرس و جو کنید.

 قوانین فرودگاهی ترکیه | ضوابط ورود و خروج
نگاهی به مقررات جانبی و مهم

در این جا برخی از مقررات از جمله مالیات، گذرنامه و… در ترکیه را مرور می کنیم.

زمان مناسب برای حضور در فرودگاه:

بهترین زمان ۲ ساعت قبیل از زمان پرواز است.

مالیات:

توجه داشته باشید که مالیات و ارزش افزوده بر روی همه ی کالاهایی که خریداری می کنید حساب می شود. بنابراین اگر توریستی سفر می کنید و ساکن ترکیه نیستید موظف به پرداخت مالیات نمی باشید پس باید به باجه ی مخصوص مالیات در فرودگاه مراجعه کرده و با ارائه ی فاکتور مبلغی که مالیات پرداخت نموده اید را باز پس بگیرید.

گذرنامه:

باید گذرنامه ی شما حداقل ۶ ماه اعتبار داشته باشد.

ویزا:

ایرانی ها برای ورود به ترکیه نیاز به ویزا ندارند.

گواهی سلامت:

برای ورود به ترکیه لازم نیست گواهی سلامت همراه داشته باشید تنها در صورتی که حیوان خانگی همراه دارید باید کارت واکسیناسیونش را با خود ببرید.

 قوانین فرودگاهی ترکیه | ضوابط ورود و خروج

قوانین فرودگاهی ترکیه | ضوابط ورود و خروج


منبع: برترینها

نتایج نهایی آزمون استخدامی آموزش و پرورش اعلام شد/ تکالیفی که پذیرفته‌شدگان باید انجام دهند

سازمان سنجش نتایج نهایی آزمون استخدامی وزارت آموزش و پرورش را اعلام کرد.

به گزارش تسنیم، آزمون استخدامی وزارت آموزش و پرورش برای جذب ۱۰ هزار نیروی انسانی در سال ۹۵ برگزار شد و هم اکنون سازمان سنجش نتایج نهایی این آزمون استخدامی را اعلام کرده است. 

طبق اطلاعیه‌ای که از سوی وزارت آموزش و پرورش اعلام شده است، داوطلبان پذیرفته شده در سومین آزمون استخدامی متمرکز دستگاه‌های اجرایی برای آموزش و پرورش باید برای طی سایر مراحل قبل از استخدام (بررسی صلاحیت‌های عمومی، گواهی عدم سوء پیشینه، آزمایشات و معاینات پزشکی، تشکیل پرونده استخدامی و دوره مهارت‌آموزی) به شرح زیر اقدام کنند.

پذیرفته‌شدگان جهت پیگیری امور مربوط به استخدام خود به ادارات کل آموزش و پرورش استان مراجعه و راهنمایی لازم را دریافت کنند. 

پذیرفته‌شدگان قبل از مراجعه به هسته‌های گزینش استان‌ها اقدامات زیر را انجام دهند:

در صورت عدم تحویل فرم اطلاعات فردی و مدارک درخواست شده در مرحله مصاحبه تخصصی، ضرورت دارد پس از چاپ فرم اطلاعات فردی از سایت دبیرخانه هیئت مرکزی گزینش به نشانی www.gozinesh.medu.ir نسبت به تکمیل دقیق فرم و الصاق یک قطعه عکس به آن اقدام کنند و به همراه تصویر تمام صفحه‌های شناسنامه و کارت ملی حداکثر تا ۴۸ ساعت از تاریخ انتشار اسامی به وسیله پست پیشتاز به آدرس هسته‌های گزینش استان محل خدمت خود، ارسال یا به صورت حضوری تحویل دهند.

لازم است در تکمیل فرم اطلاعات فردی دقت کافی شود و عدم تکمیل فرم مربوطه یا عدم ارسال به موقع آن به هسته گزینش استان محل خدمت به منزله انصراف تلقی می‌شود.

معاینات پزشکی و تشکیل پرونده استخدامی افراد واجد شرایط معرفی شده به اداره کل آموزش استان محل خدمت همزمان با بررسی صلاحیت‌های عمومی انجام می‌شود، بر این اساس داوطلب واجد شرایط پس از انتشار اسامی در سایت سازمان سنجش ضمن حضور در ادارات امور اداری آموزش و پرورش استان‌ها نسبت به اخذ معرفی‌نامه جهت گواهی عدم سوء پیشینه به منظور تشکیل پرونده استخدامی اقدام کنند.

چنانچه به هر دلیلی صلاحیت عمومی فرد پذیرفته‌ شده مورد تایید قرار نگیرد، انجام معاینات پزشکی و سوء پیشینه هیچ‌گونه حقی برای فرد پذیرفته شده ایجاد نخواهد کرد.

در صورت تایید صلاحیت‌های عمومی، انجام آزمایشات و معاینات پزشکی پذیرفته‌شدگان موظفند به منظور شرکت در دوره مهارت آموزی به ادارات کل استان‌ها مراجعه کنند.


منبع: الف

احضار عضو شورای شهر تهران به دادسرا

شعبه چهارم بازپرسی دادسرای فرهنگ و رسانه، دستور احضار یک عضو شورای شهر تهران را به منظور ارائه پاره‌ای توضیحات صادر کرد.

به گزارش تسنیم، چهار تن از اعضای شورای اسلامی شهر تهران در ارتباط با ماجرای املاک شهرداری تهران از «احمد حکیمی‌پور» شکایت کرده‌اند که این پرونده در دست رسیدگی شعبه چهارم بازپرسی دادسرای فرهنگ و رسانه قرار دارد و حکیمی‌پور برای توضیحاتی احضار شده است.

بر اساس این گزارش، شهریور سال ۹۵ بود که ماجرای واگذاری برخی املاک توسط شهرداری به کارکنان و اعضای شورای اسلامی شهر تهران با انتشار نامه سازمان بازرسی کل کشور از سوی یکی از سایت‌های خبری، خبرساز شد.

به دنبال انتشار نامه محرمانه سازمان بازرسی کل کشور، یاشار سلطانی مدیر مسئول سایت انشار دهنده، احضار و بازداشت شد که هم اکنون با تودیع وثیقه آزاد است. 

عباس جعفری دولت‌آبادی دادستان عمومی و انقلاب تهران آبان سال ۹۵ گفت:« یاشار سلطانی اعلام کرده تصویر گزارش سازمان بازرسی کل کشور توسط «حکیمی‌پور» یکی از اعضای شورای شهر تهران به نامبرده تحویل شده است.»

علاوه بر این موضوع، بررسی پرونده املاک شهرداری نیز در دستور کار دادستانی تهران قرار گرفته و آن طور که سخنگوی قوه‌ قضائیه آخرین بار اعلام کرده، تاکنون افزون بر ۱۸۰ نفر در ارتباط با این موضوع به دادسرا احضار شدند.

به گفته اژه‌ای تاکنون کسی در رابطه با املاک شهرداری بازداشت نشده است.


منبع: الف

خاطراتی از سفر نوروزی چین

در تعطیلات عید نوروز برای اولین بار تصمیم به مسافرت با تور به کشور چین گرفتم. نکاتی در این سفر بنظرم قابل تامل آمد که بی جا ندیدم آنرا برای دیگران هموطنان و مسئولین کشور مکتوب و ارائه نمایم.

امید آنکه صدها هزار نفر از دیگر هموطنانی که به خارج سفر می کنند به خود زحمت داده و بعنوان سنتی حسنه خاطرات و تجربیات قابل تامل خود را مکتوب و در دسترس مسئولین  و مردم عزیز کشورمان قرار دهند .

باشد که این تجربیات در مسیر توسعه کشور بکار آید.

گران تر از طلا:  
راهنمای تور ما در شانگهای در مسیری از گشتهائی که روزانه داشتیم این سوال را مطرح کرد که آیا میدانید در این شهر گرانتر از طلا چیست؟ هر یک از اعضاء تور چیزی گفتند ،یکی گفت زمین در فلان نقطه شهر ، یکی گفت قیمت آپارتمان در فلان برج، و…

 پاسخ سوال هیچکدام از اینها نبود ، اوگفت اینجا گرانتر از طلا پلاک اتومبیل است و در توضیح موضوع گفت : شهرداری شانگهای هر سال بین ۱۰ تا ۱۵ هزار پلاک خودرو را به مزایده میگذارد ، متقاضی فراوان است و قیمت ها نجومی. طبیعی است که این پلاک ها با قیمت های بسیار بالا و گرانتر از طلا توسط شهرداری بفروش میرسد.معنی اینکار اینست که در طی آن سال فقط همان برندگان ۱۰-۱۵ هزار پلاک می توانند خودرو بخرند و در شهر تردد کنند، اینگونه نیست که هر کس پول خرید خودرو  را داشت بتواند برود ویک ماشین بخرد وبیاورد داخل خیابانهای شهر .   

با این روش فقط تعداد معدودی خودرو اضافه می شوند و اینگونه است که شهری مثل شانگهای با جمعیتی حدود ۲۵میلیون نفر از ترافیکی روان برخوردار است، آیا نمیتوان این الگو را در شهرهای بزرگ کشور اجرائی کرد؟ 

 ادب مامورین گمرک:
 در تمامی گمرکات ورودی و خروجی چین ، مامورین آموزش دیده و موظفند با دو دست پاسپورت و مدارک شمار را مودبانه تحویل گرفته و بادو دست  نیز آنها را به شما تحویل دهند.تاثیری که این اقدام کوچک  ولی مودبانه در بدو ورود یا هنگام خروج روی مسافران می گذارد بی حد و اندازه است.

خوبست ما نیز به مامورین گمرکات فرودگاههای خود این اقدام خوب را آموزش دهیم.

 امساک در مصرف کیسه های پلاستیکی:
در چین برای جلوگیری از صدمات جبران ناپذیری که کیسه های پلاستیکی به محیط زیست  می زنند بشدت از مصرف اینگونه کیسه ها پرهیز میشود.در فروشگاهها اجناس خریداری شده در کیسه های کاغذی بشما تحویل داده میشود و درصورتیکه شما  تمایل به داشتن آنها در کیسه پلاستیکی داشته باشید  میبایست پول آنها را بپردازید.با اینکار مردم تمایل پیدا می کنند که بجای پرداخت پول ،کیسه های کاغذی یا پارچه ای را خود برای تحویل خریدهایشان با خود داشته باشند.

امید است در کشور ما نیز سازمانهای مسئولی از جمله محیط زیست ،فکری برای مصرف بی رویه کیسه های پلاستیکی که زیانهای جبران ناپذیری به محیط زیست میزنند ،بکنند.

 مسافرت با تور:
از تور و مسافرت با آنها و نا هنجارهائی که در آنها صورت میگیرد ، داستانهای زیادی شنیده بودم،لکن در این سفر با واقعیتی قابل تامل برخورد کردم ، اعضاء یک تور پا را که در کشور مقصد میگذارند همان می شوند که واقعا هستند.بعضی ها بی حجاب میشوند، بعضی ها کم حجاب می شوند و گروهی دیگر نیز همانطور که از قبل بوده اند با حجاب کامل می مانند.
در مقصد شما قادرید واقعیتی عریان از آنچه را که ما پنهان میکنیم ببینید و جالب اینکه علیرغم این ظاهر متفاوت همه در یک چیز مشترک می مانند و آن ایرانی بودن است، چنانچه مشکلی برای هر یک از اعضاء تور پیش بیاید بقیه خارج از تفاوتهای ظاهری در کنار او مهربانانه می مانند واز او حمایت می کنند.واقعیت عریان برشمرده شده ، آیا درسهائی  قابل تامل برای دولتمردان ما ندارد؟


منبع: الف

بازدید حدود ۳ میلیون نفر از شمیرانات در ایام نوروز

فرماندار شمیرانات با تاکید بر استقبال گردشگران از مراکز گردشگری، مذهبی، تاریخی و فرهنگی شمیرانات افزود: در ایام تعطیلات نوروز حدود ۳ میلیون نفر از شمیرانات بازدید کردند.

عزت الله خانمحمدی در نشست خبری خود در تشریح اقدامات انجام شده در حوزه تسهیلات سفر نوروزی سال ۱۳۹۶ گفت: در حوزه اسکان نوروزی در نوروز برنامه ریزی بسیار مناسبی انجام شد به طوری که در حوزه شمیران ۱۲۰ کلاس پیش بینی شده بود و نسبت به سال گذشته اقامت ۴۰ درصد افزایش داشت.

وی افزود: بازدید از مجموعه های فرهنگی، تاریخی و… شمیرانات مانند مجموعه سعدآباد و نیاوران نسبت به سال گذشته ۳۰ درصد افزایش داشته است؛ همچنین در مجموعه توچال نیز ۴۰ درصد افزایش بازدیدکننده را شاهد بوده ایم.

وی با اشاره به اینکه مراکز گردشگری شمیرانات توسط شهرداری منطقه ۱ تهران مدیریت می شد از افزایش ۲۵ درصدی این مکان ها خبر داد و افزود: در محدوده حدود ۴۰۰ مرکز فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و گردشگری وجود دارد که مورد استقبال گردشگران قرار گرفت. مجموعه امامزاده صالح نیز در نوروز ۱۳۹۶ با ۲۰ درصد افزایش بازدید روبرو بوده است.

فرماندار شمیرانات با تاکید بر تعامل مناسب شهرداری منطقه یک و شهرداری مرکز و تلاش شبانه روزی برای ارائه خدمات به شهروندان افزود: در نوروز برای جلب مشارکت مردم در تورهای ترتیب داده شده تبلیغات مناسبی انجام شد ضمن اینکه تهران کارت ها با در نظر گرفتن تخفیف های ویژه و برپایی ایستگاه های خدمات سفر در حوزه شمیرانات جذابیت زیادی برای شهروندان ایجاد کرد.

وی به برپایی ویژه برنامه های فرهنگی و هنری از جمله موسیقی سنتی در مجموعه های فرهنگی سعدآباد و نیاوران در ایام تعطیلات نوروز اشاره کرد و افزود: استقبال بی نظیری از این مجموعه ها شده بود به شکلی که در برخی روز ها بازدید از مجموعه فرهنگی سعدآباد از مرز ۴۵ هزار نفر عبور کرد و در شلوغ ترین روز به ۴۸ هزار بازدیدکننده رسید این در شرایطی بود که در ایام تعطیلات هوا سرد بود و در اکثر روزها شاهد بارش در سطح شهرستان شمیرانات بودیم.

خانمحمدی تاکید کرد: در نوروز ۱۳۹۶ از ظرفیت نسل جوان به درستی در عرصه گردشگری بهره گرفته شد همچنین از روحانیون جوان نیز در قالب پاسخگویی به سوالات شرعی شهروندان استفاده مناسبی شد.

وی در تشریح عملکرد نیروی انتظامی در برقراری امنیت و روان سازی ترافیک ضمن قدردانی از تلاش های انجام شده افزود: حدود ۶۰ ایستگاه سیار به شکل چادر در نقاط مختلف توسط تیروی انتظامی و سرکلانتری یکم مستقر بودند که مسئولیت ایجاد امنیت را در سطح شهرستا شمیرانات بر عهده داشتند همچنین پلیس راهور ایستگاه هایی در مناطق مختلف مستقر کرده بود که همه این اقدامات منتهی به ایجاد فضایی ایمن در سطح شمیرانات شد.


منبع: الف

سوراخ‌کردن کف اقیانوس برای سفر به گوشه زمین

محققان ژاپنی تصمیم گرفتند برای سفر به گوشته زمین کف اقیانوس را سوراخ کنند.

به گزارش تسنیم دانشمندان ژاپنی قرار است با استفاده از یک کشتی و سوراخ کردن کف اقیانوس برای اولین بار به گوشته(جبه) زمین برسند.

بر اساس گزارش میل آنلاین، به این منظور کشتی «چیکئو»(Chikyu) طراحی شده و قرار است مورد استفاده گروهی از محققان بین‌المللی قرار بگیرد.

در حال حاضر محققان در حال بررسی ساختار پوسته کف اقیانوس در هاوایی آمریکا هستند تا مناسب‌ترین نقطه برای نفوذ به گوشته زمین را بیایند.

طبق این گزارش،دو نقطه دیگر در آب‌های کاستاریکا و مکزیک نیز برای این کار مورد نظر محققان هست تا در صورتی که عملیات در هاوایی ناموفق بود به سراغ آنها بروند.

دلیل انتخاب اقیانوس برای نفوذ به گوشته این است که ضخامت پوسته‌های قاره‌ای دو برابر پوسته‌های اقیانوسی است و به همین دلیل نفوذ به آنها آسان‌تر است.

مته سوراخ‌کننده کشتی «چیکو» باید با عبور از طول ۴ کیلومتری آب اقیانو  پوسته ۶ کیلومتری زمین را سوراخ و به گوشته زمین برسد.

مطالعه فعالیت‌های گوشته می‌تواند به پیش‌بینی بهتر رفتارهای پوسته زمین، حرکت صفحات مختلف آن و پیش بینی زلزله کمک فراوانی نماید.

بودجه‌ای که برای انجام این تحقیقات در نظر گرفته شده است حدود ۵۴۲ میلیون دلار است.
قرار است این عملیات  تا سال ۲۰۳۰ آغاز شود.


منبع: الف

امامی که بیشترین وقف را داشت

در میان ائمه‌ اطهار علیهم‌السلام، امام علی(ع) بیشترین وقف را داشته است؛ حضرت علی (ع) نخلستانهای زیادی را پس از آباد کردن، وقف کردند همچنین چاه‌ها و قناتهایی را حفر و سپس آنها را برای مصارف مختلف مسلمانان وقف می‌کردند.

به گزارش تسنیم؛ در میان ائمه‌ اطهار علیهم‌السلام، امام علی(ع) بیشترین وقف را داشته است؛ آن حضرت در مدت ۲۵ سال امامت به کارهای کشاورزی و باغداری مشغول بودند و همیشه انفاق می‌کردند و حتی در اواخر عمرشان همه‌ باغها و مزارع را وقف کردند.

حضرت علی (ع) نخلستانهای زیادی را پس از آباد کردن، وقف کردند؛ همچنین چاه‌ها و قناتهایی را حفر و سپس آنها را برای مصارف مختلف مسلمانان وقف می‌کردند.

 در یکی از وقف‌نامه‌‌های علی (ع) آمده است: «علی بنده‌ خدا، امیر مومنان، دو مزرعه «آبی نیزر» و «بغیبغه» را برای فقرای مدینه و در راه‌ ماندگان وقف کرد تا خداوند روز قیامت چهره‌ او را از حرارت آتش مصون دارد، پس فروخته و بخشیده نمی‌شود.

از امام صادق(ع) نقل شده است که امیرالمومنین (ع) خانه‌ای در «بنی‌زریق» داشته و بدین صورت آن را وقف کرد:

به نام خدای بخشاینده‌ مهربان، این است آنچه علی بن‌ابیطالب آن را در حالی که زنده و کامل بود، صدقه کرده است؛ خانه‌ خود را که در بنی زریق دارد، وقف کرد، صدقه‌ای که فروخته نمی‌شود و هبه نمی‌شود تا خدایی که وارث آسمان و زمین است، آن را وارث شود و در این خانه خاله‌های خود را سکونت داد مادامی که خود یا اولادشان زنده هستند و وقتی مرگ آنها فرا رسید برای محتاجهایی از مسلمانان باشد.

حضرت علی (ع) موقوفه‌هایی دیگر نیز داشت که برخی از آنها بدین قرار است: «سویقه» که به جایی است در نزدیکی مدینه و آل علی (ع) آنجا سکونت می‌کردند از جمله صدقات امیرالمومنین (ع) بود.

امیرالمومنین زمین و خانه‌ خود را در مصر با اموالی که در مدینه داشت وقف اولاد کرد.

«فقیر» و «وادی ترعه» نیز از موقوفات حضرت علی (ع) است؛ فقیر اسم دو مکانی است در نزدیکی مدینه که آنها را فقیران می‌نامند و از امام صادق (ع) روایت شده که رسول (ص) برای علی (ع) چهار قطعه زمین اقطاع کرد: «فقیرین»، «بثرقیس»، «الشجره» و «حره الرجلاء» جزو صدقات علی (ع) بوده است.

در حره‌الرجلاء دره‌ای به نام «بیضاء» و در آن مزارع و زمینهای خالی وجود داشته که از جمله موقوفه‌های امام بوده است؛‌ در حره‌الرجلاء نیز چهار چاه وجود داشته که جزو صدقات امیرالمومنین (ع) بوده است و به آنها «ذات کمات» گفته‌اند؛ «قصیبه» منطقه‌ای در نزدیکی خیبر و مدینه منوره بوده که حضرت آن را وقف کرده است.

همچنین چاه‌های «ذوات العشراء»، «قعین»، «معید» و «راعوان» از موقوفات حضرت بوده است.

وصیت امیرالمومنین (ع) در مورد اداره‌ اموال موفوقه

از وصیتهای امام(ع) در مورد مصرف اموالش بعد از وفات او این است که حضرت پس از بازگشت از صفین مرقوم فرموده‌اند این دستوری است که بنده‌ خدا علی‌بن ابیطالب، امیرمومنان در مورد چگونگی تصرف در اموالش به خاطر خشنودی خدا داده است، تا از این طریق خداوند وی را قرین رحمت و دمساز بهشت سازد و امنیت و آرامش در سرای دیگر به او عنایت کند.

قسمتی از آن وصیت بدین شرح است: سرپرستی آن به عهده حسن بن علی است که به طور شایسته از آن مصرف و انفاق کند؛ اگر برای حسن پیشامدی کرد و حسین زنده است و او سرپرستی آن را به عهده گیرد و به جای وی وظیفه را انجام دهد؛ پسران فاطمه (س) همان مقدار سهم از این مال را دارند که پسران علی (ع) و این که سرپرستی آن را به پسران فاطمه واگذار کردم به خاطر خدا و به خاطر تقرب رسول‌الله (ص) و بزرگداشت حرمت او و احترام پیوند خویشاوندی است و با کسی که این اموال در دست او است شرط می‌کنم که اصل مال را حفظ کند و تنها از میوه و درآمدش در آن راهی که به او دستور دادم انفاق کند و از نهالهای نخل چیزی نفروشد تا همه این سرزمین یک پارچه زیر پوشش نخل قرار گیرد و آباد شود.

امام صادق(ع) فرمود:… علی بنده خدا بود. خدا بهشت را برای او واجب کرد و مال وی را در راه خدا صدقه قرار داد که بعد از او فقرا استفاده کنند و گفت: خدایا این مال را برای این جهت صدقه قرار دادم که آتش را از صورتم و صورت مرا از آتش دوزخ دور سازی.


منبع: الف

رمزگشایی از صحبت های تند جلالی و برانکو علیه یکدیگر/ کینه ۱۲ ساله!

مجید جلالی و برانکو ایوانکویچ هفته قبل از خجالت هم درآمدند.

به گزارش خبرآنلاین؛ پرسپولیس و پیکان چهارشنبه هفته گذشته به مصاف هم رفتند که در نهایت پرسپولیس موفق شد ۲-۰ از سد حریفش بگذرد. پس از این بازی، مجید جلالی سرمربی تیم پیکان در کنفرانس خبری پس از مسابقه، پرسپولیس را متهم کرد که با بیانیه نویسی قبل از بازی، تمرکز همه را بهم زد و توانست بازی را ببرد. اظهاراتی که با پاسخ تند برانکو در همان کنفرانس مواجه شد. سرمربی کروات پرسپولیس در پاسخ گفت:« کسی که چنین اظهاراتی را مطرح می کند باید خجالت بکشد! ما بازی را بردیم چون بهتر بودیم.»

اما ماجرای برانکو و مجید جلالی به همینجا ختم نمی شود. چالش بین این دو نفر ۱۲ سال پیش آغاز شد. جایی که تیم ملی با برانکو ایوانکویچ جام جهانی بدی را در آلمان تجربه کرد و مجید جلالی هم با صبا قهرمان جام حذفی ایران شد. شرایط به گونه ای بود برانکو در موضع ضعف قرار داشت و مجید جلالی در جایگاه بهترین مربی فوتبال ایران. آقا معلم که شاید آن روزها سودای هدایت تیم ملی را در سر می پروراند با اتخاذ تصمیمی، خواسته خود را علنا و روی کاغذ بیان کرد.

سرمربی فعلی پیکان کمی بعد از جام جهانی و در اوایل دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، به رییس جمهور ایران نامه نوشت و در آن به انتقاد شدید از عملکرد مربیان خارجی شاغل در فوتبال ایران پرداخت و آن ها را “ویچ های بی مصرف” خواند. نامه ای که خیلی ها آن را به خارجی ستیزی جلالی تعبیر کردند. برانکو از فوتبال ایران رفت و سکان هدایت تیم ملی به دست ایرانی ها افتاد. البته که پای آقا معلم هیچوقت به تیم ملی باز نشد اما سایر ایرانی ها در مدتی که هدایت تیم ملی را برعهده داشتند کاری از پیش نبردند و فوتبال ایران فقط در جا زد.

سال ها از آن ماجرا گذشت و برانکو به ایران برگشت. همان “ویچ بی مصرف” این روزها دارد تدارک جشن قهرمانی اش را با پرسپولیس در لیگ ایران می بیند و مجید جلالی هر سال به یک تیم می رود و در نهایت هم به سمت در خروجی راهنمایی می شود. مجید کامپیوتر دیگر آن مربی تاپ چند سال پیش نیست،  گذر زمان هم ثابت کرد که برانکو ایوانکویچ هم یک ویچ بی مصرف نیست.


منبع: الف

پرونده گوشت‌های برزیلی روی میز کمیسیون بهداشت

سخنگوی کمیسیون بهداشت مجلس از بررسی موضوع گوشت‌های وارداتی برزیلی در کمیسیون متبوعش خبر داد.

محمد امین نعیمی‌فرد سخنگوی کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با تسنیم، با اشاره به مطالب مطرح شده درباره آلوده بودن گوشت‌های وارداتی از کشور برزیل، اظهار داشت: در اولین جلسه کمیسیون بهداشت و درمان در هفته آینده، موضوع گوشت‌های وارداتی از برزیل در هیئت رئیسه کمیسیون بهداشت مطرح می‌‌شود.

وی تصریح کرد: موضوع گوشت‌های‌آلوده وارداتی از برزیل را با حضور مسئولان سازمان غذا و دارو و همچنین وزارت بهداشت و درمان در کمیسیون بهداشت و درمان به عنوان کمیسیون تخصصی در این حوزه بررسی می‌کنیم.

در چند روز گذشته مطالبی در فضای مجازی درباره آلوده بودن گوشت‌های وادراتی از کشور برزیل مطرح شد که  علیرغم تکذیب این موضوع از سوی وزارت بهداشت، اما سفارت ایران در برزیل این موضوع را تاکنون  تکذیب نکرده است.


منبع: الف

لس آنجلس تایمز: فروشگاه‌های خالی از مشتری می‌تواند به معنای دردسر برای روحانی باشد

روزنامه آمریکایی نوشت: بحران مالی کنونی در ایران و موضوع شماره یک و همیشگی اذهان بسیاری از ساکنین تهران، به طور قابل توجهی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری بر اضطراب‌‌ها افزوده است.

به گزارش فارس، روزنامه آمریکایی «لس آنجلس تایمز» در یادداشتی با اشاره به کسادی بوتیک‌ها و آرایشگری‌ها در تهران و در ایام نزدیک به عید و بعد از آن و خلوتی نسبی مرکز شهر در قیاس با سال‌های قبل نوشت: معمولا در هفته‌های پایانی سال و منتهی به نوروز مرکز شهر تهران در نزدیکی سفارتخانه‌های انگلیس و آلمان شلوغ و پرتردد  و مشتریان در مغازه‌ها درحال انتخاب کالا بودند اما در سال جاری خیابان‌های تهران به طور قابل توجهی آرامتر شده و بنابرگزارش‌ها بوتیک‌ها و فروشگاه‌های معروف لوازم خانگی رونق بسیار کمتری را در تعطیلات نوروز داشتند.

«مهدی موسوی» جوان ۲۷ ساله تهرانی مشغول به کار در بوتیک پدرش درحالی که بیکار ایستاده، می‌گوید: «فروش ما در قیاس با سال قبل دستکم ۱۰ درصد کاهش داشته و در واقع در ۵ سال گذشته به این سو از فروش ما کم شده است.»

این روزنامه نوشت: بحران مالی کنونی در ایران و موضوع شماره یک و همیشگی اذهان بسیاری از ساکنین تهران، به طور قابل توجهی بر اضطراب‌‌ها در روزهای منتهی به انتخابات ماه آینده ریاست جمهوری افزوده است.

لس آنجلس تایمز در خاتمه نوشت: این آزمونی در نمایش حمایت رای دهندگان از «حسن روحانی» رییس جمهور این کشور و تلاش وی جهت ثبات بخشیدن به اقتصاد ایران است.


منبع: الف

خودرو همچنان انحصاری است

رئیس شورای رقابت با اشاره به اینکه در حال حاضر قیمت کارخانه شرکت‌های خودروسازی هیچ تغییری نکرده است، گفت: افزایش تولید ربطی به بازار انحصاری خودرو ندارد و بازار خودرو همچنان انحصاری است.

رضا شیوا در گفت و گو با تسنیم، با اشاره به اینکه براساس دستورالعمل قیمت گذاری خودرو هنوز قیمت کارخانه محصولات خودروسازان افزایش پیدا نکرده است، اظهارداشت: در سال جدید هنوز خودروسازان درخواستی برای افزایش قیمت به شورای رقابت ارسال نکرده اند که امیدواریم با توجه به شرایط بازار درخواست افزایش قیمت نداشته باشند.

وی با بیان اینکه شورای رقابت از بانک مرکزی درخواست کرده تا نرخ تورم بخشی را محاسبه و آن را به شورا اعلام کند، افزود: کارشناسان شورا در بحث کیفیت خودرو هم ورود پیدا کرده و به زودی نتایج آن اعلام می‌شود.

رئیس شورای رقابت ضمن انتقاد به اینکه برخی می‌گویند چون تولید خودرو افزایش یافته دیگر بازار انحصاری نیست، تصریح کرد: افزایش تولید ربطی به بازار انحصاری خودرو ندارد به نحوی که هر زمان تعداد تولیدکنندگان بازار افزایش پیدا کرد و سهم آنها هم تا حدودی برابر باشد در این حالت بازار انحصاری نیست.

وی اضافه کرد: اگر دوستان می‌گویند تعداد تولیدکنندگان افزایش پیدا کرده استدلال خود را به شورا ارائه نمایند تا ما آنها را بررسی کنیم. در حال حاضر مرجع تصمیم گیری در مورد وضعیت انحصاری بودن بازار خودرو شورای رقابت است.

شیوا با اشاره به اینکه در حال حاضر قیمت کارخانه شرکت‌های خودروسازی هیچ تغییری نکرده است، گفت: با توجه به افزایش نرخ بیمه شخص ثالث و سایر هزینه های قانونی قیمت خودرو با افزایش روبه رو است در این شرایط سازمان حمایت باید ورود و بررسی کند آیا این هزینه های قانونی درست بر قیمت کارخانه انواع خوروها اضافه شده تا تخلفاتی صورت گرفته باشد.


منبع: الف