حرف های ماموری که صدام را بازجویی کرد

دسامبر ۲۰۰۳ که صدام حسین دستگیر شد، سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا)متخصصی لازم داشت که او را شناسایی و بازجویی کند. آن شخص جان نیکسون بود.

به گزارش عصر ایران به نقل از بی بی سی، جان نیکسون از سال ۱۹۹۸ که به سیا پیوست در مورد صدام حسین تحقیق کرده بود. وظیفه‌اش این بود که در مورد رهبران مختلف جهان اطلاعات جمع کند. به قول خودش، بفهمد “دنبال چی هستند”.

او کارش را اینطور توضیح می‌دهد: “وقتی بحرانی پیش می‌آید، سیاست‌مدارها می‌آیند سراغ ما که این آدم‌ها کی هستند، چه می‌خواهند، چرا این کار را می‌کنند.”

وقتی رهبر سابق عراق در گودالی در یک خانه روستایی نزدیک زادگاهش تکریت پیدا شد، جان نیکسون در عراق بود. خبر پیدا شدن صدام که رسید، مقام‌های آمریکایی می‌خواستند مطمئن شوند خودش است – پس دست به دامان نیکسون شدند.

آن زمان شایع بود که صدام حسین بدل‌های متعدد دارد. اما نیکسون مطمئن بود فردی را که گرفته‌اند بدل نیست.

می‌گوید: “از همان اولین لحظه که دیدمش تردید نداشتم خودش است. تا حرف زدم نگاهی کرد که درست نگاه عکس روی جلد کتابی بود که سال‌ها روی میزم بود. تجربه غریبی بود.”

نیکسون مسئول بازجویی از صدام شد. او اولین کسی بود که مفصل از او سؤال می‌کرد – طی چند روز. خودش تعریف می‌کند که “باید گاهی خودم را نیشگون می‌گرفتم که دارم کسی را بازجویی می‌کنم که بیش از هرکسی در دنیا دنبالش هستند. مضحک بود.”

آقای نیکسون بعدها کتابی نوشت با عنوان “تخلیه اطلاعاتی رئیس‌جمهور: بازجویی از صدام حسین.” در آن کتاب می‌نویسد که رهبر سابق عراق “توده تناقض” بود و یک “روی انسانی” داشت که با تصویر رسانه‌های آمریکا زمین تا آسمان فرق می‌کرد.

می‌گوید: “یکی از کاریزماتیک‌ترین آدم‌هایی بود که در عمرم دیده‌ام. هر وقت می‌خواست بذله‌گو و مؤدب و دل‌نشین می‌شد. اما دو سه بار پیش آمد که سؤال‌هایم بهش برخورد.”

نیکسون تعریف می‌کند که در این حالت صدام روی تاریکش را نشان می‌داد: بی‌ادب، ازخودراضی و تند می‌شد – حتی ترسناک، وقتی که از کوره در می‌رفت.

هنگام بازجویی دست و پایش باز بود. در یک اتاق کوچک روی یک صندلی فلزی تاشو می‌نشست. جز جان نیکسون، یک مترجم در اتاق بود و یک متصدی دستگاه دروغ‌سنج.

نیکسون می‌گوید از همان جلسه اول سعی کرد رابطه معقولی با صدام بسازد بلکه در روند بازجویی همکاری کند. آخر جلسه – آن‌طور که نیکسون می‌گوید – صدام گفته بود از مکالمه لذت برده. تحلیلش این است که چون خودشیفته بود از همین برخورد هم خوشش آمده بود، به ویژه آنکه “ماه‌ها در خفا بود و با کسی حرف نزده بود.”

شروع امیدوارکننده‌ای بود. اما صدام به مرور “مشکوک” شد. نیکسون معتقد است پیش از او آدمی این حد به طرف مقابل مشکوک ندیده بوده. می‌گوید: “هر سوالی که می‌کردم با سوال جواب می‌داد.”

مساله دیگر این بود که سیا برگی که برای صدام رو کند و او را به حرف وادار کند نداشت. به قول خودش: “ناچار بودیم به این متوسل شویم که خوب است قدرت‌های بزرگ جهانی حرفش را بشنوند، و آیندگان بدانند چه فکر می‌کرده.”

به جز موضوعات مشخصی که سیا می‌خواست حتما پرسیده شود، اختیار روال گفتگو با خود نیکسون بود.

می‌گوید: “می‌دانستم باید ازش حرف کشید. در سیا یاد می‌دهند چطور کسی را تخلیه اطلاعاتی کنی و به عنوان عامل بالقوه جذبش کنی. اما باید مراقب باشی که از زاویه غلط به موضوع وارد نشوی که باعث شود نتوانی حداکثر ممکن اطلاعات را دربیاوری.”

طبیعتا مهمترین موضوع سلاح‌های کشتارجمعی بود. آمریکا و بریتانیا بیش از هرچیز با استناد به توان کشتار صدام به عراق حمله کرده بودند.

جان نیکسون می‌گوید: “تنها چیزی که برای کاخ سفید مهم بود همین بود.” اما پس از گفتگو با صدام حسین، مخالفانش، و البته تحقیقی که پس از گفتگو برای راستی‌آزمایی حرف‌های صدام می‌کرد، به این نتیجه رسید که او سال‌ها پیش برنامه تسلیحاتی هسته‌ای عراق را تعطیل کرده و نیت ازسرگیری هم نداشته است.

همین ارزیابی بود که باعث شد نیکسون و همکارانش را “ناکام” تلقی کنند – طوری که تا پنج سال بعد،‌ یعنی سال ۲۰۰۸ که اف‌بی‌آی هم جداگانه به همین نتایج در مورد صدام رسید، برای انتقال اطلاعات به جورج دبلیو بوش دعوتش نکردند.

جان نیکسون شدیدا به جورج بوش می‌تازد. او احتمالا از معدود آدم‌هایی است که هم با جورج بوش دست داده هم با صدام حسین – و می‌گوید هم‌صحبتی دومی را ترجیح می‌دهد.

او معتقد است بوش “از واقعیت پرت بود”. مشاورانش “دورش جمع می‌شدند و هرچه می‌گفت سر تکان می‌دادند.” می‌گوید: “فکر می‌کردم حرف ما (یعنی سیا) اهمیت دارد و رئیس‌جمهور گوش می‌کند. اما در نهایت حرف ما مهم نیست. سیاست اطلاعات را لگدکوب می‌کند.”

نیکسون می‌گوید از آنچه پس از سرنگونی صدام حسین در عراق رخ داد “شرمسار” است. می‌گوید دولت بوش فکر نکرده بود صدام برود چه می‌شود. معتقد است – با توجه به برآمدن گروه‌های افراطی مثل داعش – اگر صدام سر کار مانده بود وضع منطقه بهتر بود.


منبع: عصرایران

پیام ویدیویی پسر برادر ناتنی مقتول رهبر کره‌شمالی

پیام ویدیویی پسر برادر ناتنی رهبر کره‌شمالی امروز چهارشنبه منتشر شد. این اولین باری است که یکی از اعضای خانواده کیم جونگ-نام درباره کشته شدن او در فرودگاه کوآلالامپور سخن می‌گوید.

به گزارش ایسنا، به نقل از خبرگزاری فرانسه، سازمان اطلاعات کره‌جنوبی تایید کرد فردی که در این ویدیو سخن می‌گوید، ‌کیم هان-سول، پسر کیم جونگ نام است. پدر کیم هان-سول ماه گذشته میلادی توسط دو زن در فرودگاه مالزی با عامل اعصاب وی‌ایکس ترور شد؛ پیونگ‌یانگ به عنوان عامل این ترور شناخته می‌شود.  

پسر کیم جونگ-نام در سخنانی که بخش‌هایی از آن حذف شده، گفت:‌ «من کیم هان-سول از کره‌شمالی هستم؛ بخشی از خانواده کیم. پدر من اخیرا کشته شده است. من اکنون با مادر و خواهرم هستم. من قدردان … هستم.» او برای نشان دادن صحت سخنانش، گذرنامه دیپلماتیک خودش را نشان داد.

پسر برادر ناتنی رهبر کره‌شمالی در خاتمه این ویدیوی ۴۰ ثانیه‌ای گفت: امیدوارم اوضاع به زودی بهتر شود.  

هان-سول ۲۱ ساله گمان می‌رود از دانشگاه علوم پو در پاریس فارغ‌التحصیل شده باشد. او پیش از قتل پدرش، به همراه خانواده‌ در ماکائو در تبعید به سر می‌برد اما اکنون مکان حضور آنها مشخص نیست.

پلیس مالزی هنوز رسما تایید نکرده که فرد کشته شده در فرودگاه مالزی کیم جونگ-نام باشد. آنها هنوز جسد او را هم تحویل ندادند و منتظرند تا فردی از خانواده او برای ارائه نمونه دی‌ان‌ای مراجعه کند.


منبع: عصرایران

خروج بوئینگ ۷۴۷ از ناوگان هوایی آمریکا

شرکت یونایتد که یکی از آخرین دارندگان این هواپیماست، اعلام کرده تا پایان سال ۲۰۱۷ این هواپیماها را با «بوئینگ ۷۷۷»‌ دوموتوره، «دریم‌لاینر‌۷۸۷» و «ایرباس ۳۵۰» تعویض خواهد کرد.

پول‌نیوز – شرکت هواپیمایی «یونایتد» آمریکا، بزرگ‌ترین شرکت هواپیمایی از حیث ناوگان
هواپیمایی، در ماه ژانویه اعلام کرد قصد دارد ناوگان جامبوجت‌های خود را از
رده خارج کند.

به گزارش روزنامه دنیای خودرو، این شرکت هواپیمایی
که یکی از آخرین دارندگان این هواپیماست، اعلام کرده تا پایان سال ۲۰۱۷،
یک‌سال پیش از تاریخ اعلام‌شده این برنامه را به مرحله اجرا خواهد رساند.
این شرکت واقع در شیکاگو اعلام کرده است در سال جاری میلادی جامبوجت‌های
خود را با «بوئینگ ۷۷۷»‌های دوموتوره، «دریم‌لاینر‌۷۸۷» و «ایرباس ۳۵۰»
تعویض خواهد کرد تا این پرنده‌ها هسته اصلی پروازهای دوربرد این شرکت را
تشکیل دهند.

پایگاه اینترنتی «بیزنس‌اینسایدر» به تازگی مصاحبه‌ای
را با اسکار مونوز، مدیرعامل «یونایتد» ترتیب داده است تا دلیل اصلی این
موضوع را از وی جویا شود. در این مصاحبه، مونوز در مورد تصمیمات پشت‌پرده
بازنشستگی این جامبوجت‌ها که به‌عنوان «ملکه آسمان‌ها» شناخته می‌شد و
آینده ناوگان این شرکت هواپیمایی توضیحاتی ارائه کرده است.

به‌تازگی
اعلام کرده‌اید قصد تسریع در بازنشستگی جامبوجت‌هایتان را دارید. چه تفکری
پشت این موضوع بود؟ آیا این به معنی پایان عمر جامبوجت‌هاست؟

تنها
چند جامبوجت دیگر در دنیا وجود دارند که چند نفر برای پرواز پشت آن‌ها
می‌نشینند. ما ناوگان «۷۴۷»مان را از چندی پیش کاهش دادیم. آن‌ها همین الان
هم در مسیر منسوخ شدن قرار دارند. جامبوجت‌ها خدمات بسیار زیادی به ما
ارائه داده‌اند اما امروز با مشکلاتی در تعمیرات، به‌ویژه در بخش تامین
قطعات روبه‌رو هستیم. اگر امروز به دنبال قطعه‌ای باشیم، آن را در بازار
نخواهیم یافت. برای برطرف کردن نیازهای مربوط به قطعات این ناوگان،
هواپیماهای هم‌نوع را به معنای واقعی کلمه، استفاده کرده‌ایم و هیچ
تولیدکننده قطعاتی وجود ندارد که برای این هواپیمای مشخص قطعه تولید کند،
زیرا تعداد قابل‌توجهی از این هواپیما در بازار وجود ندارد.

 با خروج «۷۴۷»ها آینده ناوگان پرجمعیت «یونایتد» چگونه خواهد بود؟

هربار
که با موضوع «ملکه آسمان‌ها» روبه‌رو می‌شوم، می‌گویم: «آیا دریم‌لاینر
(اشاره به دریم‌لاینر ۷۸۷) را در این حوالی ملاقات کرده‌اید؟ شاید عظمت ۷۴۷
دوطبقه را نداشته باشد، اما کلاس بیزنس «ستاره قطبی» ۷۸۷ شکوه خاص خود را
دارد. خدماتی که با ۷۸۷ دریافت می‌کنید و صندلی‌هایی که برای آن طراحی شده،
باعث این تصمیم‌گیری‌ها شده‌است. ما هواپیماهای جدیدی وارد خط کرده‌ایم و
باید آن‌ها را به پرواز در می‌آوردیم. از سوی دیگر متعهد به پروازهای
باکیفیت هستیم. به همین دلیل پروازهایی را تدارک دیدیم که به جرات می‌توان
گفت شمایی از نسل آینده پرواز هستند.»

معرفی «بوئینگ ۷۴۷»

ملکه
آسمان‌ها از سال ۱۹۷۰ میلادی وارد ناوگان هوایی ایالات‌متحده شد و از آن
پس تا همین لحظه در حال سرویس‌دهی به خطوط هوایی، صنایع نظامی و
ماهواره‌ای، سازمان‌ها و اشخاص مختلف دیگر است. در طول نزدیک به پنج دهه،
این هواپیما به قدری خوب بوده است که در حال‌حاضر یکی از رکورد‌دار‌های
تعداد پرواز در سراسر دنیاست.  تاکنون بیش از ۱۵۰۰ نمونه از «بوئینگ ۷۴۷»
برای مقاصد مسافربری، باربری، مراکز استراتژیک نظامی و تحقیقات سازمان
فضایی ناسا تولید شده است. نخستین «بوئینگ ۷۴۷» در ۳۰ سپتامبر ۱۹۶۸ در شهر
اِوِرِت ایالت واشنگتن و در کارخانه بوئینگ  ساخته و رونمایی شد. بیشترین
حجم تولید یک هواپیما در کارخانه بوئینگ مربوط به همین مدل «۷۴۷» است.

واقعیت‌های
بسیار جالبی در مورد این هواپیما وجود دارد که دانستن آن‌ها خالی از لطف
نیست. بیش از ۳.۵ میلیارد نفر با هواپیماهای «بوئینگ ۷۴۷» پرواز کرده‌اند و
این به معنی بیش از نصف جمعیت کل جهان است. «بوئینگ ۷۴۷» که در حدود ۳۵۰
تا ۴۰۰ مسافر ظرفیت دارد، در یک رکورد یک‌هزار و ۸۷ نفر را در یک پرواز
جابه‌جا کرد. ۳۴۰ لیتر رنگ برای رنگ‌آمیزی «بوئینگ ۷۴۷» لازم است، این
میزان برابر با ۳۰ دقیقه دوش‌گرفتن با یک جریان معقول و مناسب است. طبقه‌
بالای این هواپیما مساحتی برابر با کل «بوئینگ ۷۳۷» دارد. این هواپیما در
اصل برای تبدیل شدن به هواپیمای باربری طراحی شده بود. ۳۵۰ دکمه، عقربه و
لامپ در اتاقک گیج‌کننده‌ خلبان آن وجود دارد، شاید بتوان گفت یک دکمه برای
هر روز سال! قطر فن موتور آن تقریبا به اندازه‌ عرض بمب‌افکن «بی۲۹» است


منبع: عصرایران

داستان جالب دومین برنده خوش شانس جشنواره پاناسونیک

چگونه «هدیه روز مادر» تبدیل به تویوتای هیبریدی شد

نیمه اول اسفندماه ۱۳۹۵، دومین
برنده خوش شانس خودروی ژاپنی، در جشنواره خرید محصولات پاناسونیک(با گارانتی آژندسرویس)
مشخص شد تا داستان جالب او که در کمتر از
۱۰ روز پس از خرید هدیه روز مادر، برنده شده است جذاب شود.

به گزارش از روابط عمومی گارانتی
آژندسرویس، دومین برنده خوش شانس تویوتا پریوس، درجشنواره «هرساعت یک جایزه، هر
ماه یک ماشین» محصولات پاناسونیک ( با گارانتی آژندسرویس) مشخص شد.

در مراسمی که نیمه اول اسفندماه ۱۳۹۵برگزار شد، دومین قرعه‌کشی خودروی
هیبرید برای خریداران بهمن‌ماه انجام و نام برنده خوش شانس این قرعه‌کشی مشخص شد.

بر
اساس این گزارش، برنده خوش شانس تویوتا هیبریدی پریوس، علیرضا لواسانی است؛ او
دانشجوی ۲۳ ساله و فوق لیسانس از دانشگاه سمنان است و داستان جالبی برای این خرید
از پاناسونیک دارد.

وی که به همراه خواهرش ۲۶ بهمن ماه ۹۵ یک دستگاه
جاروبرقی MC-CJ913 خریده بود، با ارسال کد
محصول شانس خود را امتحان کرده و در قرعه‌کشی آژند سرویس شرکت کرد.

داستان جالب دومین برنده خوش شانس جشنواره پاناسونیک

نکته و داستان جالب درباره
اینخریدار
خوش شانس هم آنجاست که او، جاروبرقی پاناسونیک رابه عنوان
کادوی روز مادر و به عنوان هدیه برای تقدیر از مقام شامخ مادر (۲۹ اسفند) خریداری کرده
بودو حالا
در کمتر از ۱۰ روز، خودش برنده یکدستگاه خودرو از جشنواره پاناسونیک شده است.

بر اساس این گزارش، جشنواره خرید
محصولات پاناسونیک با گارانتی آژندسرویس، همچنان تا پایان اسفندماه ادامه دارد و
خریداران این محصولات شانس برنده شدن یک تویوتای دیگر و ۵۰۰ جایزه ارزنده دیگر را
تا پایان سال دارند.

بر پایه این اطلاع، در مدت جشنواره
پاناسونیک ۱۹۲۰ جایزه متنوع و ارزنده به علاوه ۳ خودرو هیبریدی به
خریدارانی اهدا می‌شود که تا کنون ۲ خودرو و ۱۴۲۰ جایزه به خریداران خوش شانس اهدا
شده است.

داستان جالب دومین برنده خوش شانس جشنواره پاناسونیک

جهت مشاهده ویدئوی قرعه کشی اینجا کلیک کنید.

جهت اطلاعات بیشتر جهت شرکت در قرعه کشی جشنواره هرساعت یک
جایزه، هرماه یک ماشین اینجا کلیک کنید.


منبع: عصرایران

مردانی که تن فروشی می کنند

روزنامه مردم سالاری نوشت:

در سالهای اخیر بازار فحشا شکل جدیدی پیدا کرده است.علاوه بر زنان و دختران در بخش‌هایی از تهران دیده شده است که پسران نیز در ازای دریافت پول،خود را به زنان متمول می‌سپارند.حتی خانه‌های تیمی‌پسران نیز شکل گرفته است.این موضوع متاسفانه روز به روز رو به پیشرفت است و بعضی ازمردان و پسران با این کار امرار معاش می‌کنند.به نظر می‌رسد پسران و مردانی که به تن فروشی روی می‌آورند،افسردگی زنان روسپی را تجربه نمی‌کنند.همچنین درآمد بیشتری نیز نسبت به زنان دارند اما سعی می‌کنند، کارخود را پنهان ‌کنند. ازدواج‌های نامتعارف در بعضی از خانواده‌ها باعث شده است که این شکل از تن فروشی شکل گیرد و ریشه این مسائل را می‌توان در فقر فرهنگی و مالی جستجو کرد.

عقربه‌های ساعت وقتی از ۹ شب می‌گذرد، در خیابان‌های کد دار شهر کنار خرید و فروش لباس و مواد غذایی و دیگر اقلام مصرفی، بازار دیگری نیز شکل می‌گیرد.

بازاری که در آن تن، خرید و فروش می‌شود. در این بازار ماراتن ماشین‌ها و انسان‌هایی را می‌توان دید که برای خرید بهتر به رقابت می‌پردازند و پس از معامله کثیف و غیر‌قانونی اما علنی، با افتخار از خرید خود از جلوی دیدگان دور می‌شوند. در این میان این بازار به میزان فراوانی پر درآمد و گسترده شده که خانه‌های تیمی‌فراوانی در شهر شکل گرفته است. افراد زیادی به عنوان رابط‌های موتورسوار نیز در این بازار درآمدهای فراوانی کسب می‌کنند. یک بازار پنهان در دل شب، که به صورت غیر قانونی اما علنی به کار خود ادامه می‌دهد و در نقاط مختلف شهر نفوذ کرده است.

بر همین اساس سعی کردیم از زندگی این قبیل افراد سر در بیاوریم و عمق فاجعه‌ای را که در شب‌های تاریک این شهر رخ می‌دهد به تصویر بکشیم.

پرده اول

از جمعیت زنان خیابانی آمار دقیقی وجود ندارد. اما طبق تحقیقات «مردم‌سالاری» اکثر زنانی که به فساد روی آورده‌اند، این کار را برای امرار معاش انجام می‌دهند. البته بسیاری از آنها بعد از مدتی معتاد به مواد مخدر می‌شوند و همین امر باعث فساد بیشتر در این زنان می‌شود. اما موضوع اصلی که بسیار به آن کم پرداخته می‌شود،چرایی وجود مردانی است که در خیابان‌ها به دنبال کالای مطلوبشان هستند. مشکلات اقتصادی و عوامل فرهنگی و رسانه‌ای در سالهای اخیر باعث شده است که آمار ازدواج کاهش یابد و همینطور به آمار طلاق‌ها افزوده شود. همین امر نیز باعث رشد روز افزون فساد و فحشا در سطح شهر شده است. از سوی دیگر گسترش خانه‌های تیمی ‌در سطح شهر وشکل گیری آنها در کنار منزل‌های افراد آبرومند باعث گول خوردن دختران و زنان بسیاری شده و آنها را وارد این بازار کثیف کرده است.

صحنه نخست:آرزوی مرگ

جلوی در بام تهران ایستاده‌اند. دختر وسطی سیگاری می‌کشد و دودش را با نظم خاصی از دهانش خارج کند. می‌گوید:« پدر و مادرم پزشک هستند. نیازی به پول ندارم. اما از زمانی که یادم می‌آید هیچ کس به من محبتی نکرده است. مادر و پدرم سالهاست که من را نمی‌بینند و حتی نمی‌پرسند که شبها کجا می‌روم. همین موضوع باعث شده به این کار روی بیاورم.» گلارا به شیشه نیز اعتیاد دارد و به جای پول از مشتری‌هایش مواد می‌گیرد. او دو ماه پیش ۲۰ ساله شده است. همانطور که سیگارش را به زمین می‌اندازد و با پاشنه ده سانتی کفشش بی‌معطلی فیلتر سیگار را له می‌کند ادامه می‌دهد:«وقتی آدمی‌آرزوهایش تمام شود، دیگر چیزی برایش مهم نیست.»

همان لحظه تویوتا کمری جلوی پایش می‌ایستد و بعد از کمی‌چانه زدن سوار ماشین می‌شود. ماشین با سرعت زیادی به حرکت در می‌آید و چشمان دو دختر دیگر بر روی ماشین می‌ماند. دختر دیگر که موهای بلند مشکی دارد و از زیر شالش نمایان است، می‌گوید:«سه روز است که کسی سوارم نکرده و کنار خیابان‌ها خوابیده‌ام. من حتی پیشنهاد ۵ هزار تومان هم می‌پذیرم. فقط جای خوابی در این سرما می‌خواهم.» قطره اشکی از میان مژه‌های بلندش خارج می‌شود و ادامه می‌دهد:« از دست نامادریم فرار کردم و مدتی در خانه‌ای تیمی‌زندگی می‌کردم. اما بهم تهمت دزدی زدند واز آنجا بیرونم انداخته‌اند.» او از اینکه سوار ماشینی شود و بعد در خانه با چندین نفر روبرو شود وحشت دارد و با اشکهایی که شدت گرفته است، می‌گوید:«دلم می‌خواهد تمام پول‌هایی را که در می‌آورم آتش بزنم اما چاره‌ای ندارم.»

 سمیه که تمام مدت گوشه‌ای ایستاده است و به حرف‌های دختر با موهای مشکی بلند گوش می‌دهد، زیر لب می‌گوید:«دعا کن زودتر بمیریم.» بدون اینکه چیز دیگری بگوید در تاریکی شب گم می‌شود.

صحنه دوم: فحشای شیک!

نمای برج که از نوع معماری یونانی است، هر چشمی‌را به خود مجذوب می‌کند. این برج در یکی از مناطق شمال شهر تهران قرار دارد. لابی شیک و لاکچری خبر از گران‌قیمت بودن آپارتمان‌های این برج می‌دهد. دختر قد‌بلند و بسیار زیبایی درب آپارتمان را باز می‌کند. با چشم می‌توان حدس زد که متراژ آپارتمان حدود ۲۰۰ متر است.

با اینکه جلوی درب آپارتمان تابلویی مبنی بر آتلیه عکاسی نیست اما به راحتی با وسایل موجود درآنجا می‌توان فهمید که از این مکان به عنوان آتلیه عکاسی استفاده می‌شود. بعد از چند دقیقه زنی با موهای شرابی و آرایش ملایم وارد می‌شود. خانم‌ هاشمی‌ صاحب این خانه است و شغل رسمی‌ او عکاسی است؛ اما کار این آپارتمان به همین جا ختم نمی‌شود.

خانمی‌ که لیوان شربت خود را می‌نوشد، می‌گوید:« مادر من سالها دختران زیادی را تعلیم داده است و بعد از مرگش من این کار را انجام می‌دهم.» او با بادی که به غبغب می‌اندازد ادامه می‌دهد:«البته من بسیار شیک عمل می‌کنم. اولین بار با خواهرم شروع کردیم. ما مردهای ثروتمندی را در نظر می‌گیریم و فقط با آنها کار می‌کنیم. دخترها پیش ما امنیت دارند و پول خوبی در می‌آورند.» در همین حین مرد قوی هیکلی وارد می‌شود و او را صدا می‌کند.بعد از خروج او دختر قد بلند که خواهر خانم او نیز است؛ همانطور که سومین سیگارش را روشن می‌کند، می‌گوید:« من از کارهای خواهرم خسته شده‌ام. سه سال است که ناراحتی اعصاب گرفته‌ام. خواهرم حتی از من هم برای پول درآوردن استفاده می‌کند.» ابروهایش را که با مداد قهوه‌ای پهن کرده به هم گره می‌خورد و با بغض ادامه می‌دهد:«دوست دارم ازدواج کنم و از دست این خانه، خواهرم و دخترهایی که به اینجا می‌آیند راحت بشوم. از اینکه مردان پیر و پولدار را تیغ بزنم، خسته شده‌ام.» اما به اعتقاد خودش راهی برای بیرون آمدن از این باتلاق ندارد.

صحنه سوم:مردان متاهل

«بیشتر، مردان متاهل مشتری من هستند» . در قسمت مردانه مترو سوار شده است. در هر ایستگاه به یک مرد نزدیک می‌شود و زیر لبی چیزهایی می‌گوید. همانطور که زیر چادر رژ لبش را پر رنگ می‌کند،می‌گوید:«شوهرم ۵ سال پیش به زندان افتاد و خرج ۴ بچه به عهده من افتاد. سه سال اول را درخانه مردم کار می‌کردم. بیشتر خانه‌هایی که می‌رفتم، مرد خانه بعد از مدتی به من پیشنهاد می‌داد و من مجبور می‌شدم از آنجا بروم. بعد با خانمی‌ که همسایه روبرویم بود آشنا شدم. او به من گفت تا جوانم از این فرصت استفاده کنم؛ چم و خم کار را مدتی به من یاد داد. من هم بعد از مدتی کارم را در مترو شروع کردم و قیمتم از ۵۰ هزار تومان تا ۲۰۰ هزار تومان است.» مردی با کت و شلوار خاکستری وارد مترو می‌شود. او به سمت مرد می‌رود و زیر لب چیزهایی به مرد می‌گوید. مرد از جیبش ۵۰ هزار تومان در می‌آورد و کف دست زن می‌گذارد. ایستگاه بعد نیز سریع خارج می‌شود. او سریع پول را در کیفش می‌گذارد و ادامه می‌دهد:«اقدس خانم به بعضی از زن‌های دیگر محله نیز آموزش داده است. آنها وارد این کار می‌شوند، چون پول خوبی می‌توانند از این راه در بیاورند و به شوهرهایشان کمک مالی کنند. البته اقدس خانم هم در این بین درصد خود را می‌گیرد.» بلند می‌خندد و می‌گوید:«شوهر بعضی از آنها می‌دانند زنشان چگونه پول در می‌آورد؛ ولی به خاطر اینکه پول خوبی به دست می‌آورند سکوت می‌کنند.» او سی و چهار سال سن دارد و فرزندانش بزرگ می‌شوند بدون اینکه بدانند مادرشان با چه پولی‌ شکم آن‌ها را سیر می‌کند.

صحنه چهارم:آرزوهای رنگی گلبرگ

دور هم ماهواره نگاه می‌کنند و تخمه می‌شکنند. گلبرگ دختری با چشمان آبی‌رنگ است که فقط ۱۵ سال سن دارد. اومی‌گوید:«ما منتظر می‌مانیم که رابط بیاید و یکی از ما را ببرد یا کسی را با خود بیاورد.» او یک سال می‌شود که از خانه فرار کرده و از همان اول با گروه اکبر آشنا شده است. گلبرگ از آرزوهای دور و دراز خود می‌گوید:«شنیده‌ام مشتری یکی از دخترها عاشقش می‌شود و با او ازدواج می‌کند. من هم خیلی دعا می‌کنم که این اتفاق برایم بیفتد.»همانطور که هق هق می‌کند به اتاق داخل راهرو پناه می‌برد. سودابه با پوزخندی که کنار لبش است، می‌گوید:«تازه کار است و هنوز رویابافی می‌کند. دخترانی که یک بار پاهایشان به این خانه‌ها برسد از نظر جامعه مرده‌اند. وقتی خانواده‌هایمان نمی‌خواهند ما را ببینند از دیگران چه انتظاری می‌توان داشت.» نرگس بلند می‌خندد و می‌گوید:«اگر یک روز در خیابان بماند وبا ۲۰ هزار تومان مجبور به فحشا شود، قدر این جا را می‌فهمد.» نرگس ده سال است که تن فروشی می‌کند و از اینکه وارد خانه‌های تیمی‌شده است ابراز خوشحالی می‌کند.

او می‌گوید:«تا چند سال پیش کنار خیابان می‌ایستادم و خیلی وقت‌ها پولم را نمی‌دادند و یا با توقع‌های نامتعارف روبرو می‌شدم.اما در این خانه امنیت دارم و قیمتم از ۳۰ هزار تومان به ۱۰۰ الی ۲۰۰ هزار تومان رسیده است.» او از نگاه‌های مردان در لحظه انتخابشان متنفر است.بعد از چند لحظه سکوت ادامه می‌دهد:«تحمل اینکه یک نفر به قصد لذت نگاهم کند بدم می‌آید.اما با عضویت در این گروه کمی ‌احساس امنیت می‌کنم.»او معتاد است و از راه تن فروشی مواد خود را تهیه می‌کند.

در ادامه می‌گوید:«اولین بار شوهرم که معتاد بود،مجبورم به تن فروشی کرد.بعد از مدتی هم خودم معتاد شدم و حالا هم کارم به اینجا کشیده شده است.» اما سودابه شرایط متفاوتی دارد و حامل ویروس اچ.ای.وی است.

او با لبخندی که انگار بر روی لبانش مهر شده است می‌گوید:«حدود یک سال پیش فهمیدم ایدز دارم.نمی‌دانم از چه زمانی و توسط چه کسی به این ویروس مبتلا شده‌ام و ممکن است افراد زیادی را مبتلا کرده باشم.» مقداری صدای تلویزیون که سریال ترکیه ای نشان می‌دهد را کم می‌کند و ادامه می‌دهد:«خیلی وقت‌ها دلم برای همسر بعضی از این مردان که بی‌گناه فقط برای لذت یک ساعته مرد زندگیشان مبتلا به ایدز می‌شوند،می‌سوزد.»

نرگس با کنایه می‌گوید:«دلت برای خودت بسوزد که اگر اکبر از اینجا بیرونت کند دیگر جایی برای زندگی نداری.» او در ادامه می‌گوید:«بیشتر این خانه‌های تیمی‌با هم در ارتباط هستند و رابط‌های مشترکی دارند.به همین دلیل اگر کسی را از یک خانه بیرون کنند ممکن است، دیگر نتواند عضو گروه دیگری شود.» خانه آنها در اطراف یکی از خیابانهای مرکزی تهران قرار دارد و ساختمان خانه بسیار قدیمی‌است.

صحنه پنجم: فحشای مدرن

«دختران و پسرانی که با ما شروع به کار می‌کنند،حدود ۳ الی ۵ ماه تحت آموزش قرار می‌گیرند.»پرویز و آتوسا، زن و شوهری هستند که دختران و پسران را آموزش می‌دهند تا روش‌های نوین فحشا را ارائه دهند. پرویز می‌گوید:«در چند سال اخیر روش‌های گذشته از مد افتاده است و الان روابط افراد با حضور یک زن و شوهر مد شده است.» این زن و شوهر یک باشگاه ورزشی دارند که در صبح مخصوص بانوان است و شبها مردان در آنجا ورزش می‌کنند.آتوسا در ادامه می‌گوید:«بیشتر مشتریان را در همین باشگاه پیدا می‌کنیم.نصف در آمد دختر و پسرها نیز مال ما است.»پرویز معتقد است که کار آنها بسیار تخصصی و به روز است و آنها از درآمد خود راضی هستند.آتوسا می‌گوید:«ما ممکن است شبی ۲۰ میلیون تومان بدست بیاوریم و این موضوع باعث شده است که ما به فکر گسترش کارمان نیز بیفتیم»!

پرده دوم

در سالهای اخیر بازار فحشا شکل جدیدی پیدا کرده است.علاوه بر زنان و دختران در بخش‌هایی از تهران دیده شده است که پسران نیز در ازای دریافت پول،خود را به زنان متمول می‌سپارند.حتی خانه‌های تیمی‌پسران نیز شکل گرفته است.این موضوع متاسفانه روز به روز رو به پیشرفت است و بعضی ازمردان و پسران با این کار امرار معاش می‌کنند.به نظر می‌رسد پسران و مردانی که به تن فروشی روی می‌آورند،افسردگی زنان روسپی را تجربه نمی‌کنند.همچنین درآمد بیشتری نیز نسبت به زنان دارند اما سعی می‌کنند، کارخود را پنهان ‌کنند. ازدواج‌های نامتعارف و غرب زدگی در بعضی از خانواده‌ها باعث شده است که این شکل از تن فروشی شکل گیرد و ریشه این مسائل را می‌توان در فقر فرهنگی و مالی جستجو کرد.

صحنه ششم:سیکس پک عامل مهم

«زن‌ها به سراغ من می‌آمدند و من به دلیل مشکلات مالی پذیرفتم.»سامان مربی بدنسازی است و لیسانس تربیت بدنی دارد.همانطور که سیب زمینی‌های آب‌پز جلوی رویش را می‌خورد،می‌گوید:«چندین بار در خیابان زنان به من پیشنهاد داده بودند.اما من از این کار بدم می‌آمد.اما با بیمار شدن مادرم و هزینه‌های بالای درمان مجبور به این کار شدم.»اکثر دخترانی که از کنار سامان می‌گذرند او را با دقت نگاه می‌کنند.او ادامه می‌دهد:«اولین بار را با خانم بسیار زیبایی که همسر مسنی داشت بودم و برای یک هفته ۱۲ میلیون تومان به من پول داد.همین پول بی زحمت باعث شد که به این کار ادامه دهم.»سامان عامل اصلی درآمد بالایش را سیکس پک و صورت زیبایش می‌داند.او می‌گوید:«من تا زمانی که قصد ازدواج نداشته باشم به کارم ادامه می‌دهم.»سامان این کار را برای مردان بد نمی‌داند، با این حال دوست ندارد کسی از کارش با خبر شود.

صحنه هفتم:پول برای ازدواج

سه نفری باهم زندگی می‌کنند.امیر حسابدار یک شرکت است و ۲۸ سال سن دارد.او از همه جذاب‌تر است و سالهاست بدنسازی کار می‌کند.کمی‌از چایی داخل فنجانش را می‌نوشد و می‌گوید:« من از کاری که انجام می‌دهم،پشیمان نیستم.چندین زن متمول را می‌شناسم که پول خوبی به من می‌دهند.»کامی‌که پسر دیگر است با خنده در ادامه می‌گوید:« امیر کلی کتاب خوانده است که چگونه با زنان رفتار کند.»امیر با لبخند می‌گوید:«من با علاقه این کار را انجام می‌دهم و سعی می‌کنم ظرافت‌های زنانه را بشناسم.در ازای کاری هم که انجام می‌دهم از ۶۰۰ هزار تومان به بالا می‌گیرم.»کامی‌در ادامه با غیظ می‌گوید:«امیر خوب پول می‌گیرد چون سیکس پک دارد.اما من از سیصد هزار تومان به بالا می‌گیرم.البته من ترجیح می‌دهم بیشتر مشتریانم زنان زیر ۵۰ سال باشند؛ ولی همیشه دنیا بر وفق مراد من نیست.»

بهروز که با نامزدش تلفنی مشغول حرف زدن بود،قطع می‌کند و می‌گوید:«من ۳ سال است که این کار را انجام می‌دهم،تا پول خوبی برای ازدواجم جمع کنم.»سیگاری روشن می‌کند و ادامه می‌دهد:« کار پردرآمدی است ولی به همان اندازه حال آدم را بد می‌کند.من اولین بار به خاطر چکی مجبور به این کار شدم و بعد دیدم که از این راه می‌توانم پول سنگینی در بیاورم.» امیر و کامی ‌از کار خود راضی هستند.اما بهروز دوست ندارد نامزدش و هیچکس دیگر از تن فروشی‌اش با خبر شود.او شب‌ها با وحشت اینکه نامزدش از کارش اطلاع پیدا کند بارها از خواب می‌پرد.

صحنه هشتم:مردان فاحشه نیستند

دیوارها،سقف و زمین کافی‌شاپ از جنس چوب است.بوی سیگار و توتون از همه جا می‌آید.فرهاد جامعه شناسی می‌خواند و از شهرستان برای تحصیل به تهران آمده است.او می‌گوید:«من برای تحصیل در تهران به پول نیاز داشتم و روزی در خیابان فرشته قدم می‌زدم، که خانم مسنی بهم پیشنهاد داد.از آن روز در این کار افتاده‌ام.»فرهاد از ۸۰۰ هزار تومان به بالا می‌گیرد.همانطور که قهوه تلخش را می‌نوشد،ادامه می‌دهد:«هزینه‌های زندگی‌ام از زمانی که به این کار مشغول شدم بسیار افزایش یافته است.چون باید به خودم و لباس‌هایم برسم.»او دیگر نمی‌تواند مثل گذشته زندگی کند به همین دلیل به تن فروشی ادامه می‌دهد.در آخر با لبخندی می‌گوید:«من زن نیستم که فاحشه خوانده شوم.از درآمدم و کارم راضی هستم.»او از زنانی که برده می‌خواهند بیزار است و سعی می‌کند مشتریانش از این نوع نباشند.

پرده آخر

با پاک کردن صورت مسئله نمی‌توان وجود مسئله را انکار کرد. مساله‌ای که امروز به شکل فاجعه‌ای در شهر تبلور یافته است. شاید به جای انکار کل موضوع، بهتر است به فکر یک راهکار باشیم؛ قبل از آنکه خیلی دیر شود.


منبع: عصرایران

دهقان فداکار زنده است

دهقان فداکار زنده استبه دنبال انتشار برخی اخبار درباره درگذشت ریزعلی خواجوی (دهقان فداکار)، شرکت راه‌آهن اعلام کرد که وی در سلامت کامل به سر می‌برد.

به گزارش ایسنا، شرکت راه‌آهن رسما انتشار خبر مربوط به فوت دهقان فداکار را تکذیب کرد.

روابط عمومی این شرکت اعلام کرده طی تماس تلفنی با پسر ریزعلی خواجوی، وی از صحت و سلامت کامل پدر خود خبر داده و هرگونه خبر درباره درگذشت دهقان فداکار را تکذیب کرده است.

راه‌آهن خواسته مردم از دامن‌زدن به شایعات خودداری کنند.

صبح امروز در بعضی از شبکه‌های اجتماعی خبری مبنی بر درگذشت ریزعلی خواجوی (دهقان فداکار) مطرح شده بود.


منبع: عصرایران

لیگ قهرمانان؛دورقمی شدن توپچی ها مقابل بایرن،کامبک رئال با دبل کاپیتان (فیلم)

دهقان فداکار زنده است پیام ویدیویی پسر برادر ناتنی مقتول رهبر کره‌شمالی سپاه: ناو آمریکایی در تنگه هرمز به سمت شناورهای سپاه تغییر مسیر داد جزئیات تازه از فیلم جدید اصغر فرهادی در اسپانیا حرف های ماموری که صدام را بازجویی کرد خروج بوئینگ ۷۴۷ از ناوگان هوایی آمریکا جزئیات تازه از فیلم جدید اصغر فرهادی در اسپانیا مشکل بزرگ روحانی؛ او اهل پُز دادن نیست سخنگوی دولت: ۳۰ اسفند ماه تعطیل رسمی است خودروهای رنگی کمتر تصادف می کنند

دومین بیانیه احمدی نژاد منتشر شد: انبار کالاهای اساسی خالی نبود  (۱۱۱ نظر)

نوروز امسال این ۵ هزار تُن را دور نریزیم (+فیلم)  (۴۲ نظر)

چرا احمدی نژاد و مشایی بعد از ۳ سال رابطه خود را علنی کردند؟  (۳۹ نظر)

چرا اصولگرایان برای آیت الله مصباح کارت دعوت نفرستادند؟  (۲۵ نظر)

رسانه های آمریکا: توییتر در دوره احمدی نژاد مسدود شد حالا خودش عضو آن شده!  (۲۵ نظر)

رونمایی از خودروی جدید سایپا/ “کوییک” با قیمت ۳۰ تا ۳۵ میلیون (+عکس و جزئیات)  (۲۲ نظر)

سعید لیلاز: بدترین نوع اسراف و ریخت و پاش در سال‌های ۸۴ تا ۹۲ اتفاق افتاد  (۲۲ نظر)

«رامین» در را هم پشت سرت ببند!  (۲۰ نظر)


منبع: عصرایران

ورود دوربین‌ به داخل ورزشگاه‌ها ممنوع اعلام شد

ورود دوربین‌ به داخل ورزشگاه‌ها ممنوع اعلام شدورود دوربین‌های تلویزیونی به جز واحد سیار به ورزشگاه های حاضر در لیگ برتر ممنوع شد.‏

به گزارش سایت سازمان لیگ، طبق اعلام کمیته  اقتصادی فدراسیون فوتبال به دلیل قرارداد در شرف ‏انعقاد در مسابقات لیگ برتر از ورود دوربین‌های فیلمبرداری به جز واحد سیار پخش زنده  صدا و سیما به ورزشگاه  و محوطه ‏برگزاری مسابقه جلوگیری به عمل می‌آید.‏


منبع: عصرایران

جزئیات تازه از فیلم جدید اصغر فرهادی در اسپانیا

اصغر فرهادی کارگردان برگزیده‌ی اسکار اعلام کرده است که فیلم جدیدش را در ماه سپتامبر (شهریور سال آینده) در اسپانیا مقابل دوربین می‌برد.

فرهادی پس از موفقیت با فیلم «فروشنده» و کسب دو جایزه از جشنواره کن و همچنین اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان، فیلم جدیدش را از ماه سپتامبر (شهریور ماه) و با بازی «پنه لوپه کروز» و «خاویر باردم» زوج برنده اسکار در اسپانیا مقابل دوربین می‌برد و پیش بینی می‌شود، این فیلم برای سال آینده آماده نمایش شود.

به گزارش ایسنا، فرهادی در گفتگو با نشریه اسکرین ضمن اعلام این که این زوج سرشناس اسپانیایی لزوما در این فیلم در نقش زن و شوهر ایفای نقش نمی‌کنند، گفت: “بار دیگر در این فیلم نیز زوج‌های مختلفی حضور خواهند داشت و داستان فیلم نیز درباره خانواده و روابط خانوادگی است اما این بار جنبه‌های جدیدی نیز به آن اضافه شده است. «پنه لوپه کروز» و «خاویر باردم» در فیلم بازی می‌کنند اما لزوما اینجا زن و شوهر نیستند.”

او با اعلام این که فیلمنامه این فیلم را به زبان فارسی نوشته و سپس به زبان اسپانیایی ترجمه شده است، توضیح داد: “من به زبان اسپانیایی صحبت نمی‌کنم اما از اکنون تا زمان آغاز فیلمبرداری این فرصت را دارم تا با موسیقی فیلم بیشتر آشنا شوم و نهایت تلاشم را خواهم کرد.”

این کارگردان برنده دو جایزه اسکار که پیش از این نیز فیلم «گذشته» را در فرانسه ساخته با اشاره به این که ساخت فیلم به زبان خارجی موجب تغییر دیدگاه سینمایی نمی‌شود، گفت:”احساس نمی‌کنم تغییر زبان موجب تغیر دیدگاه شما شود. نگرش من همدردی با همه شخصیت‌هاست که سطحی از همدردی و دلسوزی عمومی است.”

همچون سایر فیلم‌های فرهادی هنوز اطلاعات زیادی درباره این پروژه سینمایی وجود ندارد به جز این که «پدرو آلمادوار» سینماگر مطرح سینمای اسپانیا که امسال رئیس هیئت داوران جشنواره کن نیز هست، تهیه‌کنندگی این فیلم را بر عهده دارد و این فیلم توسط کمپانی فرانسوی «ممنتو» به فروش می‌رسد.

فرهادی که در اسپانیا به سر می‌برد روز سه‌شنبه از طریق اسکایپ یک مسترکلاس سینمایی برای کارگردانان اول و دوم در موسسه فیلم دوحه برگزار کرد و در یک مباحثه طولانی با «ریچارد پنا» از دانشگاه کلمبیا درباره موضوعات گوناگونی از جمله اختصاص دادن زمان زیاد با عوامل فیلم برای تمرین کردن توضیح داد و همچنین عنوان کرد: نگارش فیلمنامه از یک تفکر ناخودآگاه آغاز می‌شود و او بیش از این که فیلم ببیند کتاب می‌خواند: “امروزه شمار کتاب‌های قابل ملاحظه از فیلم‌های قابل‌ملاحظه بیشتر است. پیش از این فیلم‌های خوب بیشتری وجود داشت و اکنون نیز تعدادی ساخته می‌شود اما بازهم در مقایسه با ادبیات کمتر است. من فکر می‌کنم سینما درحال حرکت به سوی نوعی یک‌ریختی هستند و فیلم‌ها کم و بیش مشابه هستند، این در حالی است که در ادبیات تنوع بیشتری وجود دارد.”


منبع: عصرایران

رونمایی از ۳ تبلت جدید سامسونگ در اسپانیا

سامسونگ در نمایشگاه MWC2017 تبلت های جدید خود را رونمایی کرد.

به گزارش عصرایران، شرکت سامسونگ در کنگره جهانی موبایل ۲۰۱۷ از سه تبلت سطح بالا رونمایی کرد. دراین‌بین، محصول رده‌بالای اندرویدی، گلکسی تب اس ۳ نام دارد.

درحالی‌که کمتر از ۱ روز تا آغاز رسمی نمایشگاه MWC2017 در شهر بارسلون اسپانیا باقی مانده بود، کمپانی سامسونگ طی مراسمی از سه تبلت جدید خود رونمایی کرد.

ام دب

دو نمونه از این تبلت‌ها از ویندوز ۱۰ بهره می‌برند و دیگری که گلکسی تب اس ۳ نام دارد از سیستم‌عامل اندروید بهره‌مند شده است. Galaxy Tab S3 نسخه جدید گلکسی تب اس ۲ سال ۲۰۱۵ به‌حساب می‌آید و اتفاقا از طراحی با ضخامت کم‌نظیر نمونه قبلی بهره می‌برد. گلکسی تب اس ۳ از پشت شیشه‌ای نظیر آنچه در گوشی‌های هوشمند سامسونگ شاهد بودیم بهره‌مند شده است.

صفحه‌نمایش ۹٫۷ اینچی با رزولوشن ۲۰۴۸ در ۱۵۳۶ پیکسل از نوع Super AMOLED با پشتیبانی از ویدئوهای HDR، تراشه اسنپ‌دراگون ۸۲۰ در کنار چهار گیگابایت رم و ۳۲ گیگابایت فضای ذخیره‌سازی داخلی از مشخصات این محصول است.

شکاف تعبیه کارت حافظه جانبی با ظرفیت حداکثری ۲۵۶ گیگابایت از دیگر مشخصات این محصول است. این تبلت جدید سامسونگ از چهار اسپیکر بهره‌مند شده و شش میلی‌متر ضخامت دارد. اندروید ۷٫۰ نوگت در کنار S Pen جدید که حالا بزرگ‌تر و با ضخامت بیشتری در اختیار کاربران قرارگرفته، تبلت جدید سامسونگ را به یک مجموعه کامل تبدیل می‌کند.

ام دب

همراه با این دستگاه‌ها، سامسونگ از نسل سوم قلم خود هم پرده‌برداری کرد. این قلم با همکاری کمپانی آلمانی استدلر ساخته شده و خوشبختانه همراه با تبلت ها عرضه خواهد شد.

علاوه بر قلم، صفحه‌کلیدی هم برای این تبلت ها تولید شده که به آن‌ها متصل می‌شود و می‌تواند خیلی از نیازهای کاربران را برطرف کند. این صفحه‌کلید همانند یک کیف محافظ از دستگاه مراقبت می‌کند و در مواقع نیاز به یک پایه یا صفحه‌کلید جانبی تبدیل می‌شود.

سامسونگ اطلاعاتی در خصوص قیمت و همچنین زمان عرضه گلکسی تب اس ۳ به بازار اعلام نکرده است. هر زمان اطلاعات بیشتری در این خصوص اعلام شد به شما اعلام خواهیم کرد.

ام دب

همچنین شرکت سامسونگ در MWC 2017 از سری جدید تبلت‌های ویندوزی گلکسی بوک خود رونمایی کرد. گزارش اختصاصی ما از این تبلت هارا می‌توانید در این مطلب مشاهده کنید.

این تبلت ها که برای اولین بار توسط سامسونگ تولید شده و خانواده جدیدی را با نام Book به خانواده‌های قبلی تبلت های سامسونگ اضافه کرده، در دو سایز ۱۰٫۶ و ۱۲ اینچی طراحی شده که مدل ۱۲ اینچی از سخت‌افزار و صفحه‌نمایش بهتری برخوردار است.
تبلت‌های سری Galaxy Book درواقع محصولاتی دو در یک هستند که قرار است جانشین لپ‌تاپ‌های شما شوند. نسخه ۱۰٫۶ اینچی گلکسی بوک از پردازنده اینتل کور ام ۳ و نسخه ۱۲ اینچی از پردازنده i5 بهره می‌برد.

ام دب

مدل ۱۰٫۶ اینچی گلکسی بوک از صفحه‌نمایش TFT با رزولوشن تمام اچ دی بهره‌مند شده و مدل ۱۲ اینچی هم صفحه‌نمایش AMOLED با رزولوشن ۲۱۶۰ در ۱۴۴۰ پیکسل را پیش روی شما قرار خواهد داد.

هر دو محصول از صفحه‌کلید مخصوص به نام Pogo به‌عنوان کیبوردی که امکان اتصال آن به لپ‌تاپ از طریق ارتباط فیزیکی یا بلوتوثی وجود دارد بهره می‌برند. هر دو محصول از قلم مخصوص S Pen نیز بهره‌مند شده‌اند.

ام دب

سیستم‌عامل هر دو محصول ویندوز ۱۰ است و نسخه ۱۰٫۶ اینچی از چهار گیگابایت رم در کنار حافظه ذخیره‌سازی داخلی ۶۴ یا ۱۲۸ گیگاباتی بهره می‌برد. این در حالی است که در قالب نسخه ۱۲ اینچی، دو ترکیب ۴ گیگابایت رم، ۱۲۸ گیگابایت فضای ذخیره‌سازی داخلی را در کنار نسخه ۸ گیگابایت رم و ۲۵۶ گیگابایت فضای ذخیره‌سازی داخلی شاهد هستیم.

شرکت سامسونگ از نسل جدید هدست واقعیت مجازی گیر وی آر خود در قالب تجهیز به کنترلر فیزیکی بی‌سیم رونمایی کرد.

کنترلر جدید هدست Gear VR امکان تعامل سریع‌تر و بهتر با محتویات واقعیت مجازی را برای کاربر فراهم می‌کند. این در حالی است که هدست جدید به‌نظر مشابه با محصولی است که برای گلکسی نوت ۷ (حالا فراخوان شده) توسعه یافته بود. گیر وی آر جدید از میدان دید ۱۰۱ درجه‌ای در کنار یو‌اس‌بی سی بهره‌مند شده و با گلکسی اس ۷، اس ۷ اج، نوت ۵، اس ۶ اج پلاس، اس ۶ و اس ۶ اج سازگاری کاملی دارد. تمرکز سامسونگ در رونمایی از این هدست جدید، هماهنگی آن با کنترلر بی‌سیم بوده است. کنترلری که برای استفاده با یک دست طراحی شده و از تاچ‌پدی در کنار کلیدهای هوم، بازگشت و تنظیم صدا بهره می‌برد. این هدست با همکاری اوکیولس به مرحله بهره‌برداری رسیده است. این شرکت اعلام کرده در حال حاضر فرایند توسعه ۷۰ عنوان سازگار با این هدست جدید در دستورکار قرارگرفته است. سامسونگ هنوز قیمت و زمان عرضه این هدست جدید مجهز به کنترلر بی‌سیم را اعلام نکرده است.

ام دب

در پایان مراسم معرفی محصولات جدید سامسونگ، تاریخ معرفی پرچمدار بعدی این کمپانی هم اعلام شد. بر طبق برنامه اعلام شده، قرار است در روز ۲۹ ماه جاری میلادی، پرچمدار جدید سامسونگ (احتمالا Galaxy S8) در آمریکا به صورت رسمی معرفی شود.

منبع: عصرایران

مشکل بزرگ روحانی؛ او اهل پُز دادن نیست

روحانی از روز اولی بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد یک مشکل بزرگ داشت. حرف زدن به زبان مردم.

عصر ایران؛ مصطفی داننده- وودی آلن کمدین، بازیگر، کارگردان،
نویسنده و موسیقی‌دان آمریکایی جمله معروفی دارد که در آن می‌گوید:« ۸۰ درصد موفقیت، پُز
دادن است!»

با بررسی عملکرد دولت حسن
روحانی در سه سال و نیم گذشته واقعا به این نتیجه می‌رسیم که رییس جمهور روحانی
اهل پُز دادن کارهایش نیست. شاید به خاطر همین باعث شده بسیاری فکر کنند
روحانی برای کشور هیچ کاری نکرده است.

برخلاف روحانی، احمدی
نژاد به خوبی اهل پُز دادن است. او حتی کوچک ترین کارهای خود را چنان بزرگ‌ جلوه
می‌داد که گویی او اولین فرد در جهان است که چنین کاری را انجام داده است.

روحانی از روز اولی بر کرسی ریاست جمهوری تکیه
زد یک مشکل بزرگ داشت. حرف زدن به زبان مردم. او نمی‌تواند پُز کارهایی را که
انجام داده است به مردم بدهد. ادبیات روحانی یک ادبیات دانشگاهی و حوزوی است.

مشکل بزرگ روحانی؛ او اهل پُز دادن نیست

با مردم باید به زبانی سخن گفت که آنها به خوبی
متوجه تمام ابعاد ماجرا شوند. به طور مثال در مورد برجام هیچ مقامی از دولت یازدهم به گونه‌ای دستاوردهای توافق
هسته‌ای را تشریح نکرد که مردم بفهمند این توافق چه گره‌هایی را از این کشور باز
کرده است.

برخلاف دولتمردان، مخالفان روحانی به خوبی در
مورد برجام به زبان مردم سخن گفتند. آنها برای اینکه به هدف خود برسند مشکلات روز
مره مردم را با برجام گره زدند. این در حالی بود که روحانی فقط از کلیات سخن می‌گوید.

ماجرای خوزستان نمونه بارز این معناست. شاید
دولت تلاش‌های زیادی برای بهبود وضع بحرانی خوزستان انجام داد اما نتوانست به خوبی
این عملکرد را به مردم انتقال دهد.

ارتباط با مردم و به زبان مردم سخن گفتن باید در
دستور کار رییس جمهور روحانی یا هر رییس جمهور دیگری قرار بگیرد. مردم تمام اتفاقات
کشور را از چشم دولت می‌بینند. به خاطر
همین رییس دولت باید به گونه‌ای سخت بگوید هم که استاد دانشگاه شرایط کشور را به
خوبی درک کند و هم یک کارگر ساده.

شاید برای تغییر روش چندان هم دیر نیست و روحانی
می‌تواند در ادبیات خود تغییر ایجاد کند. یکی از مهم‌ترین دلایلی که روحانی توانست
در خرداد ۹۲ پیروز مناظره‌های انتخاباتی باشد این بود که مردم حرف‌های او را
فهمیدند و با آن ارتباط برقرار کردند.

روحانی توانسته است ثبات را به کشور برگرداند.
مردم دیگر شاهد تغییرات هر روز قیمت‌ها نیستند. این کار بزرگی بود. اما تا به
امروز هیچکدام از دولتی‌ها به این معنا اشاره نکرده‌اند.نمونه بارز این معنا قیمت دلار است. در زمان دولت گذشته وقتی احمدی نژاد به قدرت رسید دلار زیر هزار تومان بود اما وقتی او دولت را به روحانی تحویل داد دلار ۳هزار و۶۵۰ تومان بود. این در حالی است که روحانی در این سال ها توانسته است به جز یک مقطع کوتاه قیمت دلار را ثابت نگه دارد.

ادبیات روحانی و اعضای دولت او به ویژه کسانی که
وظیفه سخنگویی را به عهده دارند از ادبیات نخبگی و روشنفکری استفاده می‌کنند.


منبع: عصرایران

۱۰ مقصد منتخب از ۱۰۰ تجربه برتر سفر در دنیا (+عکس)

مجله “لونلی پلنت” که مرکز اصلی آن در انگلستان است در جدیدترین شماره اش ۱۰۰ تجربه برتر سفر را در کل دنیا بررسی و معرفی کرده که ۱۰مقصد منتخب آن را با زیباترین تصاویر می‌بینید.

ارتفاعات کامرون با دمایی خنک ،زیبایی معنوی و طبیعی و مزارع چای در مالزی در این فهرست جای خوش کرده اند.

ارتفاعات کامرون با دمایی خنک ،زیبایی معنوی و طبیعی و مزارع چای در مالزی در این فهرست جای خوش کرده اند.

“باگان” در قلب میانمار مدرن کنونی که ثروتش در ساختمانهای مذهبی اش سرمایه گذاری شده است.در شهر معابد بالون سواری مرسوم است.

گشت و گذار در پارک ملی “تورس دل پین” در جنوب پاتاگونیا- شیلی- که تا ۵۰ سال پیش محل زندگی حیوانات بود اما امروزه به یک جاذبه توریستی تبدیل شده است.

گشت و گذار در پارک ملی

تجربه یخ نوردی در یخچاهای طبیعی سوئیس که بزرگترینشان ۱۴ مایل طول دارد.

تجربه یخ نوردی در یخچاهای طبیعی سوئیس که بزرگترینشان 14 مایل طول دارد.

در “امالفی”-ایتالیا- با کرایه یک ماشین کلاسیک گردش کنید.

در

سوار شدن بر قطار مسیر “وست هایلند”-بریتانیا- که از گلاسکو به فورت ویلیام می رود پیشنهاد بعدی است.

سوار شدن بر قطار مسیر

شیرجه زدن در استخر شیطان در زیمباوه چیزی نمی خواهد جز یک کم شجاعت!

شیرجه زدن در استخر شیطان در زیمباوه چیزی نمی خواهد جز یک کم شجاعت!

فتح کردن پل سیدنی –استرالیا- در این فهرست قرار دارد.

فتح کردن پل سیدنی –استرالیا- در این فهرست قرار دارد.

“آنگکور” در زبان “Khmer” به معنی “شهر” در کامبوج قرار دارد و یکی از بزرگترین سازه های مذهبی در کل دنیاست.

بالارفتن از صخره های “متئورا” به معنی ” معلق در هوا” شجاعت و قدرت بدنی شما را می طلبد.

بالارفتن از صخره های


منبع: عصرایران

تیم برانکو چگونه تاریخ ساز می‌شود؟

ورزش سه: پرسپولیس با ادامه این روند چند هفته مانده به پایان مسابقات به‌عنوان قهرمانی لیگ برتر خواهد رسید مگر این‌که یک شگفتی بسیار عجیب و بزرگ اتفاق بیفتد. شرایط خوب این تیم و اعداد و ارقام جدول اما به خوبی نشان می‌دهد که سرخپوشان با جابه‌جایی رکورد‌های مختلف می‌خواهند به طلسم ١٠ ساله قهرمان نشدن در لیگ پایان بدهند.

*سپاهان و استقلال رکورددار بیشترین امتیاز

در ۱۵ دوره گذشته هم کمتر اتفاق افتاده که در این مقطع تیم صدرنشین از تیم دوم هشت امتیاز پیش بیفتد. به همین ترتیب پرسپولیس اگر همین روند را طی کند، از نظر کسب امتیاز در آخر فصل هم به یک رکورد جدید می‌رسد. آنها همین حالا هم تعداد برد‌هایشان از بردهای استقلال خوزستان در فصل گذشته که به‌عنوان قهرمانی رسید هم بیشتر است. در ۱۵ دوره گذشته لیگ برتر در ۶ دوره لیگ با ۱۶ تیم برگزار شده است که در بین قهرمانان این ۶ دوره بهترین عملکرد متعلق به فولاد خوزستان در لیگ چهارم است که با ۶۴ امتیاز قهرمان شد. در ٣ دوره لیگ  با ۱۴ تیم برگزار شد که پاس با ۵۳ امتیاز از ۲۶ بازی بهترین عملکرد را داشته است. در ۶ دوره لیگ ١٨ تیمی، ٣ بار تیم‌های سپاهان (دوره نهم و یازدهم) و استقلال (دوره دوازدهم ) با ۶۷ امتیاز قهرمان شده و بهترین  عملکرد را داشته‌اند.

*پرسپولیس ١٢ امتیاز تا تاریخ‌سازی

پرسپولیس اگر در ۷ بازی باقیمانده از ۲۱ امتیاز ممکن ۱۲ امتیاز کسب کند، بیشترین امتیاز را در بین قهرمانان لیگ‌های ۱۶ تیمی کسب خواهد کرده و به با کیفیت‌ترین قهرمان تاریخ لیگ برتر تبدیل می‌شود. شاگردان برانکو اگر در ٧ بازی پیش رو ١۵ امتیاز کسب کنند، به امتیاز ۶٨ خواهند رسید و به رکوردی بزرگ دست پیدا می‌‌کنند. چون در تاریخ لیگ برتر هیچ تیمی تا به امروز با ۶۸ امتیاز قهرمان نشده است حتی در لیگ‌های ۱۸ تیمی.

*داستان تفاضل گل

از نظر آمار گل‌های خورده تیم قهرمان هم استقلال امیر قلعه‌نوعی در یک فصل تنها ١٨ گل دریافت کرد. در لیگ ١۶ تیمی هم استقلال خوزستان‌سال گذشته در طول مسابقات تنها ١۴ گل خورده و با تفاضل گل ١٩ قهرمان شد. پرسپولیس اما تا به اینجای لیگ شانزدهم تنها ٩ گل دریافت کرده است با تفاضل گل ٢۵ می‌تواند یک رکورد تاریخی دیگر به ثبت برساند. سپاهان در لیگ چهاردهم هم با زدن ۴۶ گل بهترین خط حمله تیم قهرمان را امسال به نام خود ثبت کرده است. پرسپولیس تا به اینجای لیگ ٣۴ گل مثل تراکتورسازی به ثمر رسانده اما استقلال با ٣۵ گل بهترین خط حمله را در اختیار دارد. پرسپولیس که به‌عنوان قهرمانی نزدیک است برای زدن رکورد سپاهان در هفت بازی پیش رو باید ١٣ گل به ثمر برساند تا از این لحاظ هم رکوردی دیگر به نام خود ثبت کند.


منبع: برترینها

جرم نکردیم که دانشجو شدیم!

کافی است در گوگل کلمه «دانشجو» را سرچ کنید تا ببینید چه چیزهایی برایتان می‌آورد. دانشجویان بی‌کار، دانشجویان و نرخ بی‌کاری، بی‌کاری در بین دانشجویان و… خلاصه به هر ترتیبی کلمه دانشجو و بی‌کار کنار هم قرار می‌گیرند. این‌که برای کسانی که تحصیل کرده و متخصص یک رشته هستند، کار نباشد، اصلا موضوع خوشایندی نیست، اما گاهی شغل‌هایی به این افراد پیشنهاد می‌شود که همان بهتر که نباشد و آن شخص بی‌کار بماند.

شاید تا الان این سوال برایتان پیش آمده باشد که مگر دانشجو بودن شغل نیست؟ نه نیست! دانشجو بودن نه‌تنها درآمدی ندارد، بلکه سراسر هزینه است و هزینه… از شهریه دانشگاه تا کتاب و خورد و خوراک و رفت‌وآمد، همه هزینه‌های سنگینی است مخصوصا برای یک دانشجو که خانواده‌ای متوسط دارد، حالا اگر این دانشجو غیربومی هم باشد که دیگر اوضاع خیلی خراب می‌شود و هزینه مسکن هم به دیگر هزینه‌های کمرشکن دانشجویی اضافه می‌شود.

 جرم نکردیم که دانشجو شدیم!

 
به یک دانشجو برای کار نیمه‌وقت نیازمندیم

اگر همین امروز نیازمندی‌های هم‌شهری را ورق بزنید، پر است از آگهی‌هایی برای کار دانشجویی، پر است از کارگاه‌ها و شرکت‌هایی که یک دانشجوی نیمه‌وقت می‌خواهند برای همکاری… البته که این کار نه‌تنها انسان‌دوستانه نیست، بلکه این شرکت‌ها و کارگاه‌ها دنبال نیروی کار ارزان می‌گردند؛ و چه کسی بهتر از دانشجویی که تحصیل کرده است، اما توقعی از کارفرمایش ندارد برای بیمه و حقوق بالا. مهرداد دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه علامه است و از شهرستان فسا برای تحصیل به تهران آمده. او که دانشجوی دوره شبانه‌ است، هزینه‌های زندگی و تحصیل در تهران را کمرشکن می‌داند.

مهرداد می‌گوید: «پدرم بازنشسته آموزش و پرورش است، ما پنج خواهر و برادر هستیم، که دو تای آن‌ها از من کوچک‌تر هستند و هنوز مدرسه می‌روند. وقتی که دانشگاه علامه پذیرفته شدم، هم خوشحال بودم و هم ناراحت، خوشحال از این‌که دانشگاه خوبی بود و ناراحت از این‌که شبانه قبول شده بودم… ما باید شهریه‌ای که چندان کم هم نیست، بپردازیم، هزینه‌های خوابگاه و ناهار و شام برای من زیاد است و گمان می‌کنم دانشجوهای زیادی هستند که برای پرداخت همین هزینه‌های اولیه با مشکل مواجه‌اند. البته هزینه کتاب و جزوه و رفت‌وآمد هم جای خود دارد. من خودم می‌روم انقلاب آن‌قدر می‌گردم تا از آن کتابی که استاد گفته، دست دومش را پیدا کنم.

البته با همه این کارها باز هشتم گرو نهم است و آخر ماه من می‌مانم و جیب خالی و خجالت‌زدگی از پدرم… تا ترم سه اوضاع همین بود. من تهران درس می‌خواندم و نه‌تنها خودم زندگی نمی‌کردم، بلکه زندگی خانواده‌ام هم برای تامین من به هم ریخته بود. بالاخره تصمیم گرفتم بروم دنبال یک کار نیمه‌وقت. خیلی گشتم، نمی‌گویم هیچ کار خوبی نبود، اتفاقا بود، اما با شرایط من جور نمی‌شد و نمی‌توانستم کلاس‌های دانشگاهم را با ساعت کاری آن‌ها هماهنگ کنم. از سر ناچاری یک ترم تراکت پخش کردم، پولی نمی‌دادند، اما برای من و خانواده‌ام ۲۰۰ هزار تومان کم نبود، اما کافی هم نبود. هم‌چنان مشکل داشتم تا یکی از دوستانم، کار در یک رستوران را به من پیشنهاد داد، ساعتش بعد از دانشگاه بود و حقوقش هم مناسب‌تر.

الان تقریبا ۹ ماهی می‌شود که در رستوران کار می‌کنم. حالا مشکلات مالی‌ام کمتر شده، اما درسم حسابی به مشکل خورده و این ترم حتی تا مرز مشروطی هم پیش رفتم. این‌که هم دانشجو باشی و هم کار کنی، واقعا کار ساده‌ای نیست، حقوقش چنگی به دل نمی‌زند، بیمه نداری، از درس و دانشگاه هم تا حد زیادی بازمی‌مانی، یا بهتر بگویم می‌شوی یک آدم ۲۴ ساعته، مثل ربات، همه‌اش یا کار یا درس، زندگی نیست، جنگ است فقط برای زنده ماندن…»

کار، عار است یا نه؟

اگر یک دانشجوی عمران در رستوران کار کند، یا یک دانشجوی ارشد فیزیک پیک موتوری باشد، عملا فرصت‌سوزی و اتلاف هزینه دولت و اتلاف وقت فرد است. با این کارها اغلب نه‌تنها به دانش فرد اضافه نمی‌شود، بلکه نشاط او هم از بین می‌رود و حتی در تحصیلات آکادمیک نیز نمی‌تواند موفق باشد. در کشورهای توسعه‌یافته تجربه اهمیت بیشتری نسبت به تحصیلات آکادمیک برای استخدام دارد. اما این‌جا از این خبرها نیست. حتی فارغ‌التحصیلان هم برای کار به مشکل می‌خورند.

کار در دانشگاه

اگر می‌خواهید در دانشگاهتان مشغول به کار شوید، به معاونت دانشجویی مراجعه کنید، آن‌جا حتما یک کاری برای شما هست! اگر دانشجوی کارشناسی هستید، برای هر ساعت کار ۱۵۰۰ تومان و اگر خوش‌شانس‌تر و دانشجوی کارشناسی ارشد باشید، ساعتی دو هزار تومان برای کار در کتاب‌خانه یا واحد تکثیر دانشگاه گیرتان می‌آید. یعنی اگر شما دانشجوی کارشناسی باشید و در یک روز ۱۰ ساعت هم کار کنید، در پایان روز ۱۵ هزار تومان حقوق شما می‌شود و شاید بتوانید آن شب یک شام درست و حسابی بخورید.

بهترین کار برای دانشجوها

شاید این فکر که بتوان کاری نیمه‌وقت و مرتبط با رشته دانشگاهی پیدا کرد، در نگاه اول کمی خوش‌بینانه به نظر برسد، اما اگر کمی وقت گذاشت، می‌توان کاری مرتبط با رشته تحصیلی پیدا کرد. مثلا دانشجویان روان‌شناسی و مددکاری با نصف دستمزد، در مراکز درمانی مشغول به کار می‌شوند، یا دانشجویان حقوق در دفاتر حقوقی با نصف دستمزد یک کارشناس حقوق فعالیت می‌کنند. پس اگر بتوان کاری مرتبط با رشته تحصیلی پیدا کرد، حتی با حقوق کم و ناچیز، خیلی بهتر است و می‌توان امید داشت که این کار حداقل سابقه و تجربه‌ای برای سال‌های بعد از دانشگاه می‌شود.

به یک عدد هم‌خانه نیازمندیم!

همین که بخواهید امنیت و شرایط مناسب یا نامناسب خوابگاه را ترک کنید و در جست‌وجوی سقفی در هر شهری به‌ویژه تهران بگردید، خدا می‌داند چه چیزی انتظارتان را می‌کشد. شاید اولین موضوعی که باید به آن بپردازید، پیدا کردن هم‌خانه‌ای است که بتوانید شب‌ها بدون دلهره در کنارش صبح کنید و صدالبته امنیتی که باید در کنار او داشته باشید. شاید در خوابگاه و میان دوستان و آشنایان نتوانید کسی را پیدا کنید. پس احتمالا تنها راه‌حل موجود صفحه نیازمندی‌هاست. هرکدام از فهرست بلندبالایی که سایت‌های نیازمندی به شما می‌دهند یا آگهی‌هایی که به در و دیوار دانشگاه چسبانده‌ شده‌اند، شرایطی دارند که یا با آن‌ها می‌سازید یا مجبور خواهید شد با آن‌ها سازگاری داشته باشید و زندگی دانشجویی خود را ادامه دهید. بعد از سبک و سنگین کردن قیمت‌ها و بررسی موقعیت خانه‌ها باید با آگهی‌دهندگان تماس بگیرید. تماس با آن‌ها و شنیدن توضیحاتشان در بسیاری از موارد چیزی متفاوت از نوشته‌های روی آن برگه‌ها یا اطلاعات سایت‌هاست. بماند که کلاه‌برداری از این راه هم یکی از مرسوم‌ترین حقه‌هایی است که کلاه‌برداران با سابقه از آن استفاده می‌کنند.

متاهل نیستی، مزاحم نشو

وقتی دانشجوی مستاجر باشید و بخواهید با چند نفر از دوستانتان در خانه‌ای سکونت داشته باشید، دید همسایه‌ها به شما تغییر خواهد کرد. کم نیستند دعواهایی که در راه‌پله‌ها و پارکینگ‌ها اتفاق افتاده‌اند و یک طرف دعوا متاهل بودن را برگ برنده‌ای برای خود می‌داند که شما را بازنده دعوا کند. بماند وقتی که بخواهید خانه‌ای را که با شرایطتان تطابق دارد اجاره کنید، چون مالکان به مستاجران مجرد خانه نمی‌دهند، به‌خصوص اگر چند پسر یا چند دختر جوان باشند البته می‌توانید هزینه‌ای را متحمل شوید و با بنگاهی‌ها لابی کنید. یا حتی… ولش کنید بیایید صلوات بفرستیم.

خوب دانشجویی هم بخشی از جوانی بسیاری از ماست. اما گاهی بعضی از دانشجوها برای داشتن آسایش باید برای همسایه‌هایشان از همه دردسرهایی که در دانشگاه می‌کشند و از مشکل بی‌کاری و بالا رفتن سن ازدواج توضیح دهند تا قبول کنند که کمی با آن‌ها بسازند و مانند فرزندانشان با آن‌ها رفتار کنند. یا این‌که بنگاهی که ضامن زندگی آرامی برای آن‌ها شده است، در فهرست تماس‌هایشان بیشترین تعداد تماس را به خود اختصاص دهد و هر بار که اتفاقی افتاد، با او تماس بگیرند که بیاید و ریش گرو بگذارد تا بتوانند زیر سقفی که به‌سختی یافته‌اند، بمانند. البته اگر بنگاهی عزیز حنایش رنگی برای دیگران داشته باشد.

از کجا بیاریم این همه پول رو پس بدیم

هم‌چنین برای کمک به دانشجویان مجردی که نمی‌توانند از سهمیه خوابگاه استفاده کنند، صندوق رفاه کمک‌هزینه‌ای را در نظر گرفته است که تحت عنوان «ودیعه مسکن دانشجویی» به دانشجویان می‌دهد. این کمک‌هزینه برای دانشجویانی که در تهران تحصیل می‌کنند، مبلغ پنج میلیون است و برای پنج شهر بزرگ (تبریز، شیراز، مشهد، اهواز و اصفهان) تا سقف سه میلیون و ۷۵۰ هزار تومان و برای دیگر شهر‌ها تا سقف سه میلیون تومان اعطا می‌شود. دانشجویی که از این تسهیلات استفاده می‌کند، باید بعد از فارغ‌التحصیلی همه مبلغ را به صورت یک‌جا برگرداند. شرایط سخت از لحاظ داشتن ضامن، در نوبت بودن برای گرفتن وام به دلیل زیاد بودن درخواست، بودجه‌های کم و دانشجویانی که نمی‌توانند بعد از فارغ‌التحصیلی به صورت یک‌جا مبلغ را پس بدهند، از مشکلاتی است که دانشجویان به آن اشاره کرد‌ه‌اند.

یکی از دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی درباره شرایطی که وام ودیعه دارد و او نتوانسته از آن استفاده کند، می‌گوید: یکی از دلایلی که از خوابگاه انصراف دادم، این بود که خوابگاه را با شرایطی که داشت، نمی‌توانستم تحمل کنم. وقتی برای اجاره خانه با دوستم اقدام کردم، برای پول پیش خانه به مشکل برخوردیم. وقتی برای گرفتن وام ودیعه به امور دانشجویی رفتم، متوجه شدم برای چهار ماه بعد می‌توانم وام بگیرم و به همین دلیل منصرف شدم. از طرفی دوستانی داشته‌ام که پس از دوران دانشجویی به علت عدم توانایی مالی در بازپرداخت ودیعه، هنوز مدرکشان را از دانشگاه نگرفته‌اند. آخر دانشجوی بدبخت این همه پول را از کجا بیاورد؟

کاش قبل از هر کاری فکر کنیم

در دو سال گذشته درصد پذیرش دانشجویان دختر و پسر در دانشگاه‌ها معکوس شده، چنان‌چه آمارها نشان می‌دهد، ورودی دختران به دانشگاه‌ها در سال گذشته ۵۷ درصد بوده است. اما در مقابل، حتی یک اتاق هم به خوابگاه‌های آن‌ها اضافه نشده است. اما از آن‌جا که لازمه بازدهی علمی مطلوب، آرامش روانی است و بحث امنیت و اسکان دختران دانشجو مهم‌ترین عامل برای این آرامش است، اختصاص بودجه برای گسترش خوابگاه‌ها با در نظر گرفتن همه شرایط نکته‌ای است که باید به آن توجه کرد. و ای کاش پیش از افزایش ظرفیت‌ها و هزاران مصوبه دهان پرکن، کمی به زیرساخت‌های موجود نیز فکر کنیم.

زندگی متری چند؟

اجاره‌نشینی دانشجویان به دور از تمام مشکلات اجتماعی و شرایط مالی، بحث فشار مالی و روانی خانواده‌هایی را در پی دارد که فرزندانشان کیلومتر‌ها از آنان فاصله دارند و طبیعتا نمی‌دانند چه چیزی در انتظار فرزندانشان است. برای مثال در همین تهران برای اجاره‌نشینی و ادامه تحصیل هر چقدر به سمت جنوب می‌روی، از قیمت‌ها کم، اما به شلوغی و ترافیک اضافه می‌شود. حالا به این آمار بزه‌کاری و عدم امنیت و حتی اعتیاد را هم اضافه کنید. علاوه بر این نمی‌توان با قیمت‌ها به‌راحتی دست‌وپنجه نرم کرد. برای مثال در خیابان کرمان می‌شود یک آپارتمان ۶۰ متری را با ۱۰ میلیون تومان اجاره کرد، البته صاحب خانه‌ها کمتر حاضرند خانه‌هایشان را رهن کامل بدهند، چون به اجاره‌اش بیشتر احتیاج دارند، همان‌طور که دانشجویان به سقفی بالای سرشان.


منبع: برترینها

حرف های «مل گیبسون» درباره آخرین ساخته اش «ستیغ اره ای»

هفته نامه جامعه پویا – ترجمه ثمین نبی پور: روشن نیست چرا، اما مصاحبه با فردی مثل «مل گیبسون» هنوز شروع نشده، از مسیر اصلی اش دور می شود.۱ شاید جز این هم نباید انتظار داشت. بازیگر و کارگردان ۶۰ ساله مدت هاست مانند آهن ربای قیل و قال است؛ به ویژه از وقتی که در سال ۲۰۰۶ به دلیل رانندگی هنگام مستی بازداشت شد و حرف هایی زد که بار دیگر او را در مقابل جامعه یهودی قرار داد.۲

«ستیغ اره ای» نخستین فیلم کارگردانی شده توسط مل گیبسون بعد از سال ۲۰۰۶ و فیلم «آپو کالیپوتو» است. منتقدان این فیلم را بازگشتی شکوهمندانه برای گیبسون داسنته اند؛ گرچه برخی دیگر خشونت بی دریغ آن را در مقایسه با موضوع اصلی فیلم، تضادی دانسته اند که نمی توان از آن چشم پوشی کرد.

 حرف های «مل گیبسون» درباره آخرین ساخته اش «ستیغ اره ای»

ماجرای فیلم برگرفته از داستان واقعی سربازی آمریکایی درجنگ جهانی دوم است به نام «دزموند داس» که به خاطر اعتقاد راسخش به آموزه های دین مسیحیت از حمل اسلحه در میدان نبرد سر باز زد. داس در سال ۱۹۴۵ به دلیل نجات دادن جان ۷۵ سرباز آمریکایی در جزیره اوکیناوای ژاپن، برنده مدال افتخار از سوی رییس جمهوری وقت آمریکا شد.

گیبسون برای مصاحبه همراه با دو نفراز بازیگران نقش های مکمل فیلمش وارد شد. ونس وان ، ۴۶ ساله که نقش سرهنگ سرسخت اما دل رحم داس را بازی می کند و لوک بریسی، بازیگر استرالیایی ۲۷ ساله که در فیلم در مقابل اندرو گارفیلد (دزموند داس) قرار می گیرد. او قلدری است که قهرمان فیلم را به دلیل اسلحه دست نگرفتن بارها تحقیر می کند. حضور بریسی کمی بی ربط به نظرم آمد. وان هم در مصاحبه حاضر بود، فقط به یک دلیل: وقتی گیبسون نمی خواست به سوالی پاسخ دهد، او وارد میدان می شد.

 
امان از لحظه ای که یک گزارشگر حتی از مسئله «بازگشت» گیبسون به عرصه سینما حرف بزند، اشاره ای ناچیز کافی بود تا گیبسون پشت چشم نازک کند و بگوید: «آره، حتما!» وقتی از او پرسیدم آیا درون مایه پشیمانی و رستگاری فیلم ارتباطی به درگیری های شخصی او با مسئله بخشش دارد یا وقتی پرسیدم آیا مخاطب فیلم جامعه مذهبی است، خیلی راحت به پرسش هایم پاسخ نداد، در لحظه هایی شبیه به این بود که ونس وان وارد میدان می شد و چنان با جمله های طولانی و بنیادی پاسخ می داد که درخور تبلیغات چی های کارزارهای انتخاباتی بود.

وان می گوید: «اینکه ستیغ اره ای بازگشتی برای مل به حساب می آید، نتیجه واکنشی است که هواداران فیلم های مل به فیلم نشان داده اند. این آدم ها می گویند: «ببین، یک فیلم دیگه از مل گیبسون». آنها همیشه عاشق فیلم های او بوده اند. آپو کالیپوتو یک فیلم پیشتاز است، فیلمی که بازی را عوض می کند، خلاقانه است و البته، «شجاع دل» و «مصائب مسیح» هم همین طور. این بار هم فیلمی تحویل تان داده که گفت و گو را شروع و پرسش ها را مطرح می کند.

 حرف های «مل گیبسون» درباره آخرین ساخته اش «ستیغ اره ای»

فیلم درباره آدم هایی واقعی است که کارهایی واقعی انجام داده اند؛ بنابراین من فکر می کنم این واکنش و پاسخی است از طرف آنها که تحت تاثیر فیلم از آن الهام گرفته اند. من فکر می کنم همین بزرگ ترین و مهم ترین گفت و گو است؛ سخن گفتن با کسانی که فیلم را برایشان نمایش می دهیم و اساسا فیلم را برای آنها ساخته ایم، حالا چه بیننده های معمولی باشند، چه کهنه سربازها و چه گروه های مذهبی. این یک تشابه و نقطه مشترک است، من فکر می کنم نکته زیبای فیلم همین است، مردم می توانند یک فیلم را ببینند و از بهترینِ ما، از بهترین همه مان، الهام بگیرند.

من فکر می کنم این بزرگداشتی است برای مل؛ برزگداشتی از قصه ای که تعریف می کنیم و در نهایت، بزرگداشتی از دزموند داس. این فیلم کمی همدلی، عشق، بهبودی و درک به مردمی ارزانی می کند که از مسئله اضطراب پس از ضایعه روانی عذاب می کشند».

خودِ گیبسون اما نگران به نظر می رسد، بدخلق و از همان اول کار، کمی بی حوصله. قبل از اینکه حتی یک سوال از او بپرسم، خودش پشت میز کنفرانس اتاق نشست، سرش با سرسختی تمام پایین بود، شروع کرد با خودکار روی کاغذ خط خطی کردن.

با حواس پرتی زیر لب زمزمه کرد: «روزنامه… واشنگتن… پُست»؛ انگار داشت با خودش حساب می کرد در این تور خسته کننده مصاحبه با رسانه ها، کجای مسیر ایستاده بود. گزارشگری گفت: «فکر می کنم الان می توانید این روزنامه را از فهرست کارهایتان خط بزنید».
گیبسون بدون لحظه ای تردید، بدون اینکه خودش را از تک و تا بیندازد، گفت: «اوه، قبلا این کار را کرده ام… سال ها پیش». یک ثانیه سکوت و بعد: «حرفم مودبانه نبود».

ادامه می دهد: «واقعیت این است که روزنامه شما در مقایسه با نیویورک تامیز یک شاهکار به تمام معناست». قبل از اینکه «نیویورک تایمز» را به زبان بیاورد، آوایی فرسایش از بین لب هایش بیرون داد؛ مثل صدای هوایی که از تایر سوراخ شده بیرون می زند، یا مردی که به زور دشنامی را فرو می خورد.

در این گفت و گوی نیم ساعته، گیبسون به زور و به ندرت سر از کاغذ طراحی اش بلند کرد. با خشم و شدت و سر و صدا خط خطی می کرد، به نظر می رسد چهره ای خشمگین را طراحی می کند، به نظر می رسید گیبسون در مقام یک کاتولیکِ معتقد، از صحبت درباره درون مایه معنوی فیلم و مقاومت بنیادین هالیوود درباره موضوع هایی از این دست، معذب شده است.

او با علاقه تمام از سکانس های خشونت آمیز «لبه تیغ» می گوید. گیبسون در کارنامه اش به عنوان کارگردان، به خشونت و صحنه های خونی در فیلم هایی مثل «شجاع دل» و «مصائب مسیح» شهرت یافته، همچنین به شفافیت درخشان و بی پرده اش، در به تصویر کشیدن این خشونت.

او در این کار از ترفندهای تدوینی و جلوه های ویژه کارگردان هایی کمک گرفته که نخستین فیلم هایش را در مقام بازیگر رهبری کرده بودند؛ مهم تر از بقیه، «جورج میلر» در فیلم «مکس دیوانه» و «پیتر وایر» در فیلم «گالیپولی».

گیبسون توضیح می دهد: «صحنه های زد و خورد و خون ریزی- نمی خواهم سنگدل و بی رحم به نظر برسم- اما باید مثل میدان مبارزه و رقابت های ورزشی باشد».  بعد آموزگارش میلر را یک دانشمند در عرصه فیلم های اکشن معرفی می کند و ادامه می دهد: «باید بدانی کی به کی است، بدانی قهرمان های قصه هایت چه کسانی هستند، بدانی کی دارد چه کار می کند، بدانی صحنه به چه سمتی پیش می رود. در میان همه اینها، باید بی سامانی و آشوب را نشان بدهی؛ مثل یک بی نظمی منظم است».

 حرف های «مل گیبسون» درباره آخرین ساخته اش «ستیغ اره ای»

گیبسون از آنچه «خشونت بدون وجدان» در بسیاری از فیلم های جدید می خواند، دل خوشی ندارد: «برای اینکه درباره خشونت حرف بزنیم، کافی است به هر کدام از فیلم های مارول نگاه کنید». با تحقیر ادامه می دهد: «این فیلم ها از تمام کارهای من خشن تر به نظر می آید؛ اما در فیلم های من، شما به شخصیت ها اهمیت می دهید، چون معلوم است به آنها فکر شده، همین است که فیلم های من و شخصیت های من مهم تر هستند. از این بیشتر توضیح نمی دهم».

وقتی از او درباره طعنه فیلمش سوال می شود هم به همین اندازه کم گو و کم حرف است: «نباید به ستیغ اره ای به عنوان تجربه ای روشن فکرانه نگاه کرد. من می خواهم خوی حیوانی تان را تحریک کنم و بیرون بکشم، همین. جنگ همین است. من سعی می کنم تجربه ای غریزی و سراسر احساسی برایتان فراهم کنم که در آن غرق شوید».

گرچه گیبسون می گوید فیلمش را هم «روان پایشی» و هم «درمانی» می داند، اعتراف می کند که صحنه های مخوف آن ممکن است برخی را بیازارد و آشفته کند.  توضیح می داد که در اکران ویژه فیلم برای گروهی از کهنه سربازهای جنگ، «مشاور روان درمان در محل حاضر بود، از این جهت که اگر کسی از صحنه های فیلم تحریک یا منقلب شد، کسی به دادش برسد».
کارگردان اصرار دارد که فیلمش نه یک داستان جنگی که داستانی عاشقانه است.

از انجیل نقل قول می کند که: «هیچ عشقی فراتر و بزرگ تر از این نیست که مردی جانش را به خاطر نجات برادرش کف دست بگذارد» و ادامه می دهد: «دزموند داس با آگاهی و وجدان بیدار همین کار را کرد، بارها و بارها و بارها. داست هم یک ابرقهرمان بود.»

وقتی گزارشگرهای روزنامه، گیبسون را زیر فشار گذاشتند، اعتراف کرد که مسئله مذهب و ایمان، مسئله ای «حساس» است، او گفت: «اما من از چیزهای حساس خوشم می آید؛ حساس یعنی خوب. مگر همه ما به همین دلیل کار نمی کنیم؟ مگر ما به همین دلیل نیست که اثر هنری خلق می کنیم؟ این فیلم برای مخاطب ساخته شده. من فیلم را برای گروهی خاص و اقلیت نساخته ام»- البته نمی گوید منظورش از «اقلیت» چیست- روسای استودیوهای فیلم سازی؟ رای دهندگان جایزه اسکار؟ منتقدان؟ گیبسون به این پرسش هم پاسخی رازآلود می دهد: «بسته به فیلم، اقلیت فرق می کند».

او به عنوان هوادار هنر حساسیت برانگیز اعتراف می کند که پرداختن تنها به  مسئله سرگرمی نیز هدفی ارزشمند است.

می گوید: «این هم معتبر و مهم است. یادم نیست کی این را گفته؛ اما من عاشق این قاعده ام: هدف فیلم سازی سه چیز است: اول سرگرم می کنید، بعد آموزش می دهید و سرِ آخر، اگر خوش شانس باشید، تعالی می بخشید. من در این فیلم قصه ای تعریف کردم که سوالی مهم می پرسد: ما در مقاله یک گونه، در تجربه ای که انسان را تا حد حیوان تنزل می دهد، قادر به انجام چه کارهایی هستیم؟»

حرف های «مل گیبسون» درباره آخرین ساخته اش «ستیغ اره ای»

پی نوشت:

۱٫    گیبسون از جمله سینماگرانی است که به سختی به گفت و گو تن می دهد. همین اظهارنظرهای کوتاه، مهم ترین گفت و گوی او درباره «ستیغ اره ای» محسوب می شود.

۲٫    درگیری گیبسون با جامعه یهودیان درگیری سابقه داری است. فیلم «مصائب مسیح» او مورد انتقاد جامعه یهودیان قرار گرفت. فیلم به دلیل مسئول نشان دادن یهودیان در به صلیب کشیده شدن مسیح، با اعتراض محافل و گروه های یهودی مواجه شد تا جایی که آنها به دادگاه شکایت بردند؛ اما در نهایت تغییر مهمی در فیلم ایجاد نشد.

مایکل اوسالیوان/ واشنگتن پست


منبع: برترینها

«برندسازی»، رویای غربی

هفته نامه کرگدن – سیدمحمد بهشتی: خریدار جهان ارزش یک محصول را می پسندد، سپس با خرید آن، خود را متعلق بدان جهان معرفی و بخشی از هویت خویش را به واسطه آن تبیین می کند؛ درواقع اتصال به آن جهان ارزشی، خریدار را معرفه می کند.

برندشدن آرزوی اغلب فعالان عرصه تجارت و بازاریابی است؛ چرا که همه می دانند محصول برندهای مشهور نه تنها گرانبهاست که دست یافتن بدان نیز به یک آرزوی عمومی بدل می شود. در عین حال بسیاری افراد متوجه ماهیت برند نمی شوند و همواره از خود می پرسند وقتی کارکرد یک ساعت مچی نشان دادن وقت است، چرا برای خرید یک ساعت باید پنجاه برابر دیگری پرداخت؟

مسلما هرچه هست، زیبایی و عملکرد و عمر دراز و خوش پوشی فروشندگان و فروشگاه های آن چنانی و تبلیغات و هویت بصری، شرط کافی برای برندشدن نیست؛  آنچه برند را برند می کند، کفایتی است که در تداعی یک رویا، هویت و جهانِ حاوی ارزش های معنی دار نزد مخاطبانش دارد. بنابراین برندسازی در مرتبه ای فراتر از خوش ساختی و خوش نامی قرار دارد.

 «برندسازی»، رویای غربی

تفاوت برند با نشانِ تجاری که معمولا اشتباه گرفته می شود، در این است که «نشانِ تجاری» برای تمایز کالا یا خدمات از محصولات مشابه خود شکل می گیرد و در همان حال قصد دارد خیال مشتری را بابت استاندارد کمی مورد انتظار و تجربه شده است راحت کند. اما برند فراتر می رود و از یک جهانِ ارزشی برخوردار است. برند مقامی بس رفیع تر از نشان تجاری دارد. بر آن شئونات کیفی ویژه ای حاکم است و به اعتبار رویایی که نزد مخاطب پرورش یافته، محصولش را می فروشد.

تمام تلاش خالق برند آن است که جهانِ ارزشی خود را تبلیغ و ترویج کند و مخاطبان و طالبانِ چنین جهانی را به مشتریان رویای خود بدل کند. در مرحله بعد می کوشد از آن رویا مراقبت کند و نسبت محصولات جدید خود با آن رویا را نزد مخاطبان متناسب و متوازن نگاه دارد تا با وجود پویایی و تغییر، این نسبت به هویت محصولش بدل و آن رویا در صورت مادیِ آن نهادینه شود.

از سوی دیگر بسیاری در بازار برای رفع نیازها و حوائج خویش حاضر نیستند به قواعد نظام «نشان تجاری» اکتفا کنند و محصولی در خور شأن و لیاقت خود می طلبند؛ چرا که برای کیفیت اهمیت قائلند. طبیعتا این گونه مشتریان در جست و جوی چنان تولیدکنندگانی هستند و حاضر به پرداخت هزینه های بالاتر خواهندبود.

این عرصه عرضه و تقاضا جایی است که مفهوم برند متولد می شود. خریدار جهانِ ارزشیِ یک محصول را می پسندد، سپس با خرید آن، خود را متعلق بدان جهان معرفی و بخشی از هویت خویش را به واسطه آن تبیین می کند. درواقع اتصال به آن جهان ارزش، خریدار را معرفه می کند؛ معرفه به تصاحب آن رویایی که خالقِ برند عرضه می کند و همواره می کوشد از کیان و شان رویای خود و مشتریانش مراقبت کند و به رشد آن تداوم بخشد.

در این عرصه، مهم ترین مسئله صفات و ویژگی هایی است که خریدار هرماه با تملیک محصول بدان معرفه می شود؛ مثلا فهمیده بودن، خوش ذوق بودن، باسلیقه بودن و…. درواقع خریداران برند بابت این شان از برند است که حاضرند بهایی گزاف بپردازند تا در هرم منزلت اجتماعی مطابق با شانی که بدان میل دارند، جایگاهی پیدا کنند.

ساز و کار برند باعث می شود قیمت محصول، دیگر براساس قیمت تمام شده به علاوه سود محاسبه نشود. درواقع سود برند متناسب با هزینه ای است که مشتریان حاضرند در قبال کسب هویتِ متضمنِ آن بپردازند.

 «برندسازی»، رویای غربی

مقایسه دو مفهوم «تقلبی» و «بدلی» راهنمای خوبی برای درک تفاوت برند و نشان تجاری است. جنس تقلبی همان طور که از نامش پیداست، ظاهرا کالایی است با نشان تجاری که از لحاظ عملکرد و دوام شبیه اصل به نظر می رسد، اما در عمل بنجل و کم دوام از کار در می آید، ولی جنس بدلی، علاوه بر این که نام و نشان یک برند را تقلید کرده، از کمیت و کارایی و دوام قابل رقابت با آن نیز برخوردار است. مزیت کالای بدلی تنها به قیمت ارزان ترش است.

آنچه تولیدکننده کالای بدلی را وا می دارد چنین کالای مطلوب و باکیفیتی را، نه با نام و نشان خود که دزدانه با نام و نشان دیگری روانه بازار کند، این است که از خلق جهان ارزشی و رویا عاجز است. در عین حال او خوب می داند بسیاری تمایل دارند با خرید کالای وی، رویای برند را به قیمتی ارزان تر تصاحب کنند.

یکی دیگر از تفاوت های برند و نشانِ تجاری در توجه به کمیت و کیفیت است. صاحبانِ نشانِ تجاری، سود خود را در تولید انبوه و عرضه کالا به بازارهای بزرگ می جویند. آنان برای گسترش شبکه فروش ناگزیرند بر عملکرد و عمر محصول خود و تقاضاهای بازار تمرکز کنند. اما عرضه کنندگان برند، نه تنها مستغنی از چنین دستاویزهایی هستند که خود پیشرو تغییر کیفیت و مذاق مشتری اند و معیارهای کیفی نوینی بنیاد می نهند.

هر فعالیت تولیدی و خدماتی که ظرفیت اتصال به یک رویا را داشته باشد، استعداد تبدیل شدن به یک برند را دارد. برای این منظور باید ویژگی های کیفیت ساز و مزیت ساز آن مورد توجه قرار گیرد و ارزش های آن پردازش شود. این استعداد در رویا یافت می شود. رویا امری وابسته به خیال است و مظهرِ آن جایی است که یک خیال به مرتبه مادی و محسوس آورده و برای آن روایتی آفریده شود. خواه یک هنرمند با آفریدن اثری هنری، خواه شهری که مردمانش در علم یا صنعتی شهره اند، همگی رویایی را از عالم خیال به مرتبه مادی و محسوس می آورد و آن را به مخاطبان عرضه می کنند.

از سوی دیگر خواست طبیعی و مشترک همه انسان ها معرفی است. اگر سرشناس شدن را چون طیفی بدانیم که یک سر آن نَکَرگی مطلق و سر دیگر آن معرفگی مطلق است، نمودار تمایلات انسانی جهت دار و همواره از سوی نکرگی و ناشناختگی به سمت معرفگی و شناخته شده است.

در جهانی که هفت میلیارد نفر جمعیت دارد، نمی توان هفت میلیارد فرصت برای معرفه شدن پیدا کرد، اما هزاران عاملِ معرفگی وجود دارد که انسان های نکره با ضمیمه کردن آن به خود، معرفه می شوند؛ از جمله برند که به واسطه خلق جهان اعتباری و رویایی، همراه با خود سرشناسی و معرفگی می آورد.

درواقع هر فرد با تبدیل خود به مضاف الیه برندها به آسانی می تواند زمینه خروج از نکرگی را برای خویش فراهم آورد.

کیفیت برند مستقیما با کیفیت نیازهای مخاطب و کفایت راوی و خالق رویایش مربوط است. خیال بر اثر تجربه زیست تاریخی نسل های پی در پی در یک مکان شکل می گیرد. گاه سینه به سینه از گذشته های دور به امروز رسیده و گاه توسط گروهی محدود از انسان ها، در زمانی معلوم برساخته شده است. به عبارت دیگر رویا نمی تواند از «هیچ» آفریده شود و به هر حال بر یک بستر فرهنگی می روید. منتهی تفاوت این دو نوع رویا در آن است که در حالت نخست رویا به اصلی فرهنگی متصل است و در حالت دوم در یک بستر به صورت مصنوعی خلق می شود. به این ترتیب برند نیز بر دو موجه است: برند اصیلی و تصنعی.

به این اعتبار باید گفت وجه مکانیت مکان در اصالت برند بسیار موثر است، زیرا سنت جاری مردمان ساکن در آن مکان در شکل گیری خیال بسیار پررنگ است. مکانی که فاقد سنت زنده و پویاست، راحت تر می تواند میزبان رویاهای تصنعی باشد. هر چه مکان به سنت مبتلاتر باشد، بیشتر مستعد عرضه رویاهای اصیل خواهدبود. به این ترتیب برای پردازش یک برند لازم است به استعدادهای زمینه و مکان توجه شود.

با این وصف می توان گفت برای ایجاد یک برند، باید ترکیب مفهومی جدیدی از ظرفیت های ارزشمند یک محصول در بستر فرهنگی اش ایجاد  کرد. درواقع برند با خلق یک ترکیب مفهومی تازه از ارزش ها، مطبوعیت محصولاتش را توجیه می کند. ظاهرا ساز و کار برندسازی در جهان تجاری امروز خود را متمایل به فراغت از مکان و جهان شمول شدن نشان می دهد، اما در حقیقت به واسطه پروژه  جهانی سازی، مکانیت و فرهنگِ غربی (رویای غربی) است که در سرتاسر جهان حاضر و جایگیر شده است. بدین ترتیب بستری مشترک برای فهم رویاها فراهم آمده است که دست تجار و برندسازان بزرگ و اغلب غربی را باز می گذارد تا به عرضه برند خود بپردازند.

 «برندسازی»، رویای غربی

طبیعتا رویای غربی برای بسترهای غیرغربی تصنعی و جوهره برند هر چند در یک مکان تولیدشده، در مکان های دیگر نیز خود را حفظ می کند. این موضوع هنگامی که درباره برند یک شیء سخنی می گوییم چندان مسئله به وجود نخواهدآورد؛ چنان که در طول تاریخ دیبای روم، کاغذ سمرقند، یشم چین و گوگرد پارس برند خود را حفظ کردند و میان همه مردم دنیای کهن طرفدار داشتند. اما وقتی برند مربوط به رفتاری اجتماعی یا یک روایت یا یک باور شود، محیط مقصد خود را دستخوش تغییراتی بزرگ می کند. بنابراین ظرفیت بستر برای پذیرش برندهای تصنعی مسئله ساده ای نیست که به راحتی بتوان آن را نادیده انگاشت.

برندسازی با رویاهای تصنعی به مثابه نجاری است. به نظر نجاران، چوب شیئی است که می توان آن را بدل به محصولی مطلوب کرد. اغلب هویت سازان برندسازان جدید که تابع پروژه جهانی سازی هستند نیز به فرهنگ و بستر و هویت بازارهای خود همچون ماده خام می نگرند که ظرفیت تبدیل به مطلوب ایشان را دارد.

اقتصاد ایالات متحده امریکا یکی از بزرگ ترین و فعال ترین سازندگان و گردانندگان برندهای تجاری در جهان امروز است. عمر کوتاه فرهنگ امریکایی به فعالان این عرصه کمک می کند تا خود را هرچه بیشتر از قید مکانت فارغ بپندارند و سلطه جهانیِ آنان اجازه تولید برندهای جهان شمول تصنعی در مقیاسی گسترده را می دهد. حتی می توان تا جایی پیش رفت که امریکا را اصلا فاقد رویاهای اصیل دانست، زیرا هنوز چنان که باید و شاید فرصت نداشته است تا در محیط طبیعی و بشری خود شکل نهایی بگیرد و واحد فرهنگی کهن و اختصاصی بشود. بسیاری از رویاهای امریکایی محصول تلاش و خلاقیت همین چند سده متاخر است و اغلب نیز طی یکی، دو نسل اخیر در قالب پدیده هایی مثل سینمای هالیوود و لاس وگاس صورت عمل به خود گرفته است.

پیش از دوران انقلاب صنعتی امکان خلق رویایی فارغ از مکان چنان دشوار بود که تنها امپراتوران و قدرتمندان می توانستند خیال آن را به سر راه دهند. به همین دلیل بسیاری از برندها اصیل بود. امروزه هم جهان سر به سر غرق در رویاها و برندهای تصنعی است، اما هنوز رویاهای اصیل جایگاهی منحصر به فرد دارند.

برندهای اصیل مختص به انسان های اصیل است؛ انسان هایی که  متصل به اصل محیطی خویش باشند. سوییسی ها به مقتضای تعامل تاریخی با محیطشان صاحب برترین برندهای ساعت سازی شده اند. مهارت و تردستی در صنایع ظریف و پیچیده، ریشه در ابتلای سوییسی ها به مختصات طبیعی و طبع فرهنگی شان دارد. 

به همین دلیل با وجود هجوم تولیدکنندگان از سراسر جهان به بازار، همچنان بر دست برجسته ترین شخصیت های جهان ساعت های سوییسی می نشیند. آنها نیک می دانند که تداوم موفقیتشان موکول به حرکت در همین مسیر است. سوییسی ها چنان آگاهانه به این امر توجه می کنند که جهانیان ناخودآگاه به این باور رسیده اند که ظریف ترین ها و پیچیده ترین ها متعلق به سوییس است.

با این تفاصیل صرف توان چندانی لازم نیست برای آن که تکلیف برند و رویای ایرانی در این میان روشن شود. قدمت، تداوم و تعامل ایرانی با ایران، فرهنگِ ایرانی را به بستری حاصلخیز بدل کرده است؛ چنان حاصلخیز که حتی بدون کمترین توجه نیز ثمر می دهد و پویا سرزنده است. این زمین مستعد رشد برخی رویاهاست و قدرت پذیرش برخی دیگر را ندارد. آگاه کسی است که بداند چه بکارد تا بهره برد و چه نکارد تا بی حاصل نماند.

در عین حال ایرانیان کارنامه ای درخشان در برندسازی دارند. هر زیستگاه، حتی کوچک ترین ها، برای خود تحفه ای دارد که می تواند در مقایس جهانی مطرح باشد؛ غذاهایی که می پزند، آداب میهمان نوازی، رموزِ معماری، صنعتگری، هنر، سفر، حضر و… تقریبا همه چیز ایران، ملفوف در هاله ای ضخیم از رویاست. هر یک وجهی اصیل از روایت برخوردارند و مردم همه به این قصه ها و رازها دلبسته اند.

با وجود بستری چنین غنی، برندسازی در ایران چندان دشوار نیست. باید توجه داشت که رویاهای ایرانی همگی اصیل هستند. بنابراین مقتضیات خاص خود را می طلبند. حساسیت به این که رویاهای اصیل نیاز به رفتاری متفاوت از رویاهای تصنعی دارد، بخش پیچیده ماجراست.
برای پرهیز از عدم النفع (کاشت پرهزینه بی ثمر) نخست باید با استعدادهای بستر آشنا شد و این امر ظاهرا ساده بسیار پرزحمت است. پس از آن باید برند را برمبنای آن رویا تاسیس و از آن پرستاری کرد. لزومی هم ندارد که برند خوبی را به هر کس بفروشیم. اشتیاق مخاطبان باید به واسطه ندرت به تشنگی نزدیک شود. کیفیت رویا باید چنان حفظ شود که مخاطب پس از وصال دلسرد و مایوس نشود. پرستاری از برند حتی از تاسیس آن نیز دشوارتر است.


منبع: برترینها

دوچرخه سوار جهانگرد

یک جوان انگلیسی پنج سالی می‌شود که همه زندگی‌اش را که دوربین و دوچرخه‌اش هستند، برداشته و راه افتاده تا بتواند دور کره زمین را با دوچرخه‌اش بچرخد و با آدم‌ها و فرهنگ‌های مختلف آشنا شود.

دوچرخه سوار جهانگرد

راب لوتر جوان اهل انگلستان است که تصمیم می‌گیرد از لندن راه بیفتد و با دوچرخه کره زمین را دور بزند! او برای عکاسی و آشنایی با فرهنگ و ادبیات دیگر کشورها و البته رسیدن به هیجان دست به این کار می‌زند. او این سفر را با بودجه‌ کمی که در جیب دارد آغاز می‌کند و حالا که تقریبا به نیمه راه رسیده، به دلیل مشکلات مالی که داشته با استفاده از شبکه‌های اجتماعی و اخبار رسمی سعی دارد خودش را معرفی کند و از دیگران درخواست کمک داشته باشد تا بتواند هم سفرش را تمام کند و به خانه برگردد هم پروژه‌اش را به سرانجام برساند.

دوچرخه سوار جهانگرد
دوچرخه سوار جهانگرد

البته در این میان نمی‌ایستد و همچنان به راهش ادامه می‌دهد، خودش این‌طور تعریف می‌کند که یک بار وقتی از خانه برادرش با دوچرخه‌اش که حالا همسفرش شده، برمی‌گشته در باران شدیدی گیر می‌کند و همان لحظه احساس می‌کند باید دل به جاده بزند!

دوچرخه سوار جهانگرد

این‌طور می‌شود که با یک چادر و دوربین که روی دوچرخه‌اش جا می‌شدند، خانواده، دوستان و هرچیز دیگری را که در لندن داشته رها می‌کند و راه می‌افتد! او تصمیم می‌گیرد دور دنیا را با دوچرخه‌اش رکاب بزند و دوباره به لندن برگردد. «این اتفاق مانند طوفانی در درون من بود که با پول اندکی که داشتم برای تحقق بخشیدن به رویایی ماجراجویی دست به کار شدم.»

دوچرخه سوار جهانگرد

او می‌گوید همه هدفش از این کار این بوده که بتواند با دوربینی روی دستش در جاده حرکت کند و قاب‌های زیبایی که ثبت می‌کند را با دیگران به اشتراک بگذارد.

دوچرخه سوار جهانگرد

راب نام پروژه‌اش را «چرخه عمر» گذاشته، چون در این سفر همه چیزهایی که لازم داشته را دارد، از تصاویر زیبا برای عکسبرداری تا حضور میان فرهنگ‌های مختلف و آشنا شدن با آن‌ها.

دوچرخه سوار جهانگرد

این ماجراجوی دورچرخه سوار پنج سالی می‌شود که در سفر است و توانسته در فعالیت‌های خیرخواهانه هم کمک کند ولی خودش چند ماهی می‌شود در هنگ‌کنگ به دلیل کمبود بودجه مانده و کارهای طراحی وبسایت را قبول کرده با بتواند دوباره در مسیر قرار بگیرد.

 دوچرخه سوار جهانگرد

راب می‌گوید برای او «چرخه عمر» تنها یک پروژه نیست، بلکه تبدیل به همه زندگی‌اش شده و در این مسیر توانسته، امید، تغییر، ماجراجویی و شادی را پیدا کند و مطمئن است که می‌تواند سفرش را به پایان برسد، چون در این راه تاکنون از زندگی در بیابان با دمای ۵۰ درجه سانتی‌گرد و یا سر و کله زدن با سرمای شدید زنده مانده است. او با خوردن تنها نودل و برنج توانسته همچنان مسیرش را ادامه دهد و به همه کسانی‌که می‌خواهند تجربه جدیدی در زندگی‌شان داشته باشند، می‌گوید که قدم در راه بگذارند و سوار دوچرخه‌های‌شان شوند!

دوچرخه سوار جهانگرد 
دوچرخه سوار جهانگرد 
دوچرخه سوار جهانگرد 
دوچرخه سوار جهانگرد 
دوچرخه سوار جهانگرد 
دوچرخه سوار جهانگرد 
دوچرخه سوار جهانگرد 
دوچرخه سوار جهانگرد 


منبع: برترنها

حمایت ترامپ از طرح جدید بیمه درمانی

به گزارش ایسنا، دونالد ترامپ، اعلام کرد، مفتخر است که حمایت خود را از طرح بیمه درمانی آمریکا اعلام کند.وی افزود: فکر می کنم که ما موفقیت بزرگی خواهیم داشت. این یک روند پیچیده است که البته در عمل خیلی آسان است چرا که اسمش هست بیمه درمانی خوب.این در حالیست که گروه‌های محافظه‌کار به شدت از پیش‌نویس طرح جمهوری‌خواهان انتقاد کرده و آن را نسخه دوم بیمه باراک اوباما خوانده‌اند. محافظه‌کاران از این که طرح برای خرید پوشش بیمه درمانی تسهیلات مالیاتی تازه‌ای در نظر می گیرد، به شدت انتقاد کرده اند. سناتور جمهوری‌خواه رند پال هشدار داده است که این طرح در مجلس سنا شانس تصویب شدن ندارد.نانسی پلوسی، رهبر دموکرات‌ها در مجلس نمایندگان نیز به شدت با این طرح مخالف است و می‌گوید که این طرح باعث خواهد شد میلیون‌ها نفر در آمریکا پوشش درمانی خود را از دست بدهند. طرح جدید بخش‌هایی از طرح بیمه درمانی باراک اوباما را لغو می کند؛ از جمله این که اشخاص دیگر موظف به خرید پوشش بیمه درمانی نخواهند بود ولی بخش‌های از طرح قبلی را حفظ می‌کند، مانند این که شرکت‌های بیمه خصوصی حق ندارند بین افراد سالم و بیمار فرق قائل شوند و هزینه بیمه اشخاص مبتلا به بیماری‌هایی چون سرطان را افزایش بدهند. پل رایان، رئیس جمهوری‌خواه مجلس نمایندگان که در تدوین این طرح نقش مهمی داشته است، از مردم خواست که متن آن را به دقت مطالعه کنند.لغو بیمه درمانی باراک اوباما یکی از مهم‌ترین اولویت‌های دولت دونالد ترامپ است. دونالد ترامپ در کارزار انتخاباتی وعده لغو فوری این بیمه را می داد اما بعد از پیروزی گفت که بندهای اصلی‌ آن را حفظ خواهد کرد.طرح بیمه باراک اوباما در سال ۲۰۱۰ میلادی تصویب شد و از ابتدای سال ۲۰۱۴ به طور رسمی در سراسر آمریکا به اجرا درآمد.


منبع: بهارنیوز

طرح مجلس؛ کولبری قانونی می‌شود/ بیمه برای کولبران مرزی

میزان نوشت: عضو کمیسیون اقتصادی مجلس با اشاره به تهیه طرحی از سوی نمایندگان شهرهای مرزی و ارائه آن به مرکز پژوهش های مجلس گفت: کولبران ساماندهی خواهند شد و تحت پوشش بیمه قرار می گیرند.

شهاب نادری با اشاره به آسیب های تهدید کننده برای افرادی که در شهرهای مرزی به ناچار کالاهای سنگین و گرانقیمت را بر کول خود حمل می کنند تا از این طریق امرار معاش کنند و بعضاَ هم در روزهای اخیر به خاطر سرمای شدید جان باخته اند، گفت: در مناطق مرزی به خاطر نبود کارخانجات و مشکلات بیکاری افراد از این طریق اقدام به تامین معیشت خود و خانواده شان می کنند.

نماینده مردم پاوه به جان باختن یکی از کولبران دراثر سرما طی روزهای اخیر اشاره کرد و گفت: دولت اگر این افراد را ساماندهی کرده و بیمه کند هرگز شاهد چنین بی مدیریتی نخواهیم بود.

وی جان باختن یکی از هموطنان کولبر را به خاطر تامین یک لقمه نان برای خانواده اش عنوان کرد و گفت: امروز نماینده های مرزی جمع شدند و در خصوص کولبرها و مناطق مرزی کشورتا یک قانونی را اجرا کنند که تاکنون این طرح تهیه و به مرکز پژوهش ها ارائه شده است تا از نظر کارشناسان هم استفاده شود و یک برنامه جامعی برای این قشر از جامعه نوشته شود تا در آینده نمایندگان هم آن را بررسی کنند و نظرات خود را بگویند تا در نهایت به شکل قانون درآمده واجرایی شود.

نادری در خصوص کلیات این طرح گفت: کلیات این طرح در خصوص معابر، بیمه کولبران و در خصوص ساماندهی مرزها و تعیین کردن مسیرهای مشخص برای این کار است.

نماینده مردم پاوه در خصوص جزئیات این طرح گفت: در این طرح کولبرها بیمه خواهند شد و انتقال کالا از طریق کولبران قانونی خواهد شد.

وی افزود: انتقال کالا به روش های دیگر مانند حمل با خودرو و یا سایر وسایل حمل ونقل قاچاق محسوب شده و با آن برخورد می شود.


منبع: الف

۸۵ درصد مغز پسرم را خون گرفت/ شرح حال پدری که فرزندش درچهارشنبه‌سوری تا پای مرگ رفت

روزنامه وقایع اتفاقیه در گزارشی درباره چهارشنبه سوری، سراغ خانواده یکی از قربانیان رفته است که می‌خوانید؛

«شب چهارشنبه‌سوری سال گذشته برای اینکه فرزندم از مراسم خطرناک این شب دور باشد و در خیابان‌ها نباشد، او را خانه دایی‌اش فرستادم. قرار بود پسرم از خانه دایی‌اش به منزل بازگردد. هر ۱۰دقیقه یک‌بار با موبایل، پسرم را کنترل می‌کردم. یک ربع به ۹شب بود که با او تماس گرفتم، گفت، در حال برگشت به خانه است. ساعت به ۹:۳۰ و حتی حدود ۱۰ شب رسید اما خبری از عرفان نشد. با موبایلش تماس گرفتم ولی دیدم جواب نمی‌دهد، فکر کردم به‌خاطر روشن‌بودن ضبط ماشین، صدای موبایل را نشنیده است؛ نگران بودم و دلم شور می‌زد. در تماس بعدی، شخصی به تلفن جواب داد و گفت عرفان، نارنجک به‌صورتش خورده است. با دوستم به محل حادثه رفتم و هنگامی که سر ‌و‌ صورت سوخته او را دیدم و وقتی دیدم خون از گوش‌هایش بیرون می‌آید، در جا روی زمین نشستم، آن شب را هرگز فراموش نمی‌کنم.»

اینها صحبت‌های رضا هاشمی‌راد، پدر عرفان، از قربانیان چهارشنبه‌سوری است.

عرفان، قربانی بی‌احتیاطی دیگران شد

هنگامی که عرفان داخل ماشین در راه برگشت به منزل بوده، چند نفر در پیاده‌رو مشغول بازی با مواد منفجره بودند و هنگام رد‌شدن خودرو، نارنجک دستی را به طرف شیشه آن که نیمه‌باز بوده، پرت می‌کنند و نارنجک به ستون در ماشین برخورد می‌کند و چون شیشه آن تا نصفه پایین بوده است، انفجار حاصل از آن، عرفان را می‌گیرد.

رضا، پدر عرفان می‌گوید: «دکتر می‌گفت اگر این نارنجک به سر پسرم می‌خورد، سر را قطع می‌کرد. ابتدا رفتیم به بیمارستان سوانح و سوختگی که در ونک واقع شده؛ آنجا گفتند پسرم ضربه مغزی شده و حالش بد است؛ دوباره حالم بد شد. تمام دنیا بر سرم آوار شد، آب به صورتم زدند؛ بعد گفتند ضربه مغزی مهم‌تر از سوختگی است و او را به بیمارستان دیگری ببرید؛ بنابراین او را به بیمارستان حضرت رسول(ص) بردم و فورا آنجا از سر پسرم عکس انداختند و گفتند یکی از مویرگ‌های مغز بر اثر انفجار، پاره و خون در مغز جمع شده و هر لحظه امکان دارد به کما برود. دست پسرم را گرفته بودم و از او سؤال می‌کردم تا ببینم مشکلی برای حافظه‌اش ایجاد شده یا نه و پسرم هوشیار بود و من را دلداری می‌داد.»

پدر عرفان در شرح حال خود در مورد شب حادثه می‌گوید: «برای بردن پسرم به اتاق عمل از من امضا می‌خواستند و گفتم اگر بلایی سر پسرم بیاید، چه کنم؟ در جواب گفتند، خودت امضا کردی و اگر هم او را به اتاق عمل نمی‌بردند، از آنجایی که ۷۰ درصد مغز را خون گرفته بود و هر لحظه امکان داشت به کما برود، برگه بیمارستان را امضا کردم. شب دوم، پرستاری به من گفت ۸۵ درصد مغز را خون گرفته، درحالی‌که دکتر ته دلم را خالی کرد و گفت هر اتفاقی در اتاق عمل بیفتد، مسئول آن خودت هستی اما پرستار به من گفت اگر اتفاقی بیفتد، خواست خدا بوده و به خدا توکل کن و پسرت را به اتاق عمل ببر چون اگر همین‌طوری بماند خون تمام مغز او را فرا‌خواهد گرفت.»

رضا توضیح می‌دهد: «شغلم آزاد است و بیمه نداشتم؛ پرسنل بیمارستان گفتند ابتدا پول واریز کنم و سپس پسرم را به اتاق عمل می‌برند اما اگر پسرم خودش مسبب بود تا این اندازه ناراحت نمی‌شدم. اگر در حال عبور از خیابان حادثه‌ای اتفاق بیفتد مگر نباید هزینه‌ها رایگان باشند اما آنها نصف شب از من پول می‌خواستند. بالاخره با گرو گذاشتن کارت ملی و شناسنامه و واریز ۵۰۰ هزار تومان پول آن هم در ساعت دوی نیمه‌شب که با وضعیت اسفباری به بیمارستان رفته بودم، او را به اتاق عمل بردند. در اتاق عمل، کاسه سر پسرم را برداشتند و خونابه‌هایی را که در مغز جمع شده بود، خالی کردند؛ عرفان ۹ ساعت در اتاق عمل بود.»

نمی‌توانم هزینه‌های درمان را پرداخت کنم

بعد از انتقال عرفان به بخش، او به پدرش می‌گوید که گوشش نمی‌شنود. دکتر متخصص می‌گوید که بر اثر انفجار زیاد، حفره‌های حلزونی گوش از بین رفته و گوش عفونت کرده و باید تخلیه شود، وگرنه عفونت وارد مغز می‌شود. او را به بخش دیگری در همان بیمارستان برای تخلیه عفونت گوش، منتقل می‌کنند.

رضا توضیح می‌دهد: «من کارگر و مستأجر هستم و نمی‌توانستم هزینه‌های درمانی را بدهم اما تا همین الان حدود ۳۰ میلیون تومان بابت هزینه‌های درمانی پرداخته‌ام. ایام عید را در بیمارستان سپری کردم و پنجم عید گفتند دکترها مرخصی رفته‌اند و پسرم را مرخص کردند و پنجم اردیبهشت برای تخلیه عفونت گوش به بیمارستان رفتم و دوباره ۴۵۰ هزار تومان پرداخت کردم. با این اتفاق، تمام زندگی‌ام زیر‌ورو شد. فقط به این امید بودم که فرزندم حالش خوب شود. دلم از این می‌سوزد که پسرم کاری نکرده و باید تاوان بدهد. اکنون نمی‌توانم سمعک بخرم و در شرایط خوبی قرار ندارم…»

عرفان تا ۶ ماه نخست، کلاه سرش می‌گذارد چون نمی‌خواهد خطوط پیشانی ناشی از عمل برداشتن کاسه سر، مشخص باشد.

والدین در کنار فرزندان خود باشند

احمد کاهه، مدیرکل آموزش همگانی معاونت اجتماعی نیروی انتظامی معتقد است باید کنترل درستی بر مراسم چهارشنبه‌سوری وجود داشته باشد.

او می‌گوید: «در مراسم چهارشنبه آخر سال در کنار آنها بوده و از نزدیک نسبت به فرزندان خود کنترل داشته باشند و آنها را همراهی کنند تا شاهد رفتارهای پرخطر نباشیم؛ البته این درحالی است که امروز جامعه، فرهیخته شده و با مشارکت فعال در عرصه پیشگیری، همیاری خوبی با خادمان خود در حوزه نظم و امنیت دارند.»

همچنین حسین کوچکیان‌فرد، رئیس اداره سرمایه اجتماعی، امور فرهنگی و سبک زندگی وزارت کشور، در‌این‌زمینه توضیح می‌دهد: «چهارشنبه‌سوری یک پدیده اجتماعی بوده که باید آن را پذیرفت و هر پدیده اجتماعی نیز دوسویه است، به آن معنا که اگر مسئولان جامعه آن را خوب هدایت کنند و برایش تمهیدات لازم را بیندیشند، پیامدهای مثبت آن پدیده می‌تواند آشکار شود، در غیراین‌صورت، با بروز نقاط ضعفش روبه‌رو خواهیم شد.»


منبع: الف