روغن کرچک؛ مبارزی توانمند در برابر نازک شدن مو!

روغن کرچک منبع خوبی برای اسیدهای چرب امگا-۶ نیز محسوب می شود که به نرمی و مرطوب شدن موها کمک می کند و از این رو، امکان شکستگی و موخوره کاهش می یابد.

آیا با نازک شدن موهای خود
مواجه شده اید؟ نازک شدن و ریزش مو یکی از شایع‌ترین شرایط بین مردان و زنان محسوب
می شود. حدود ۸۵ درصد از مردان تا سن ۵۰ سالگی با نازک شدن چشمگیر موهای خود مواجه
می شوند و از سوی دیگر، ۴۰ درصد زنان هنگامی که به ۴۰ سالگی می رسند ریزش موی
آشکار را تجربه می کنند، که این شرایط برای آنها می تواند به طور قابل توجهی میزان
استرس عاطفی را افزایش دهد.

روغن کرچک؛ مبارزی توانمند در برابر نازک شدن مو!

به گزارش گروه سلامت عصر ایران به نقل از “ایزی هلث
اپشنز”، اگرچه مردان ممکن است از نازک شدن و ریزش موهای خود خوشحال نباشند،
اما این شرایط برای تقریبا یک چهارم از زنان همانند از دست دادن یک اندام بدن
محسوب می شود.

خبر خوب این است که برای
کاهش نگرانی درباره نازک شدن مو نیازی نیست سر خود را با یک کلاه بپوشانید یا
هزینه زیادی برای بهبود این شرایط خرج کنید. یک روش طبیعی و ساده برای مقابله با
نازک شدن مو وجود دارد که دسترسی به آن نیز آسان است.

راز روغن کرچک

هنگامی که درباره روغن کرچک
فکر می کنید، احتمالا همانند بیشتر مردم آن را به عنوان یک ملین به خاطر می آورید.
اما این روغن توانایی هایی فراتر از آن دارد. از تسکین درد عضلات و مفاصل تا کمک
به خواب بهتر و پوست سالم‌تر، روغن کرچک یکی از محصولاتی است که هر فردی باید در
خانه آن را داشته باشد.

روغن کرچک، روغنی گیاهی است
که از دانه های گیاه کرچک که به نام Ricinus communis نیز شناخته می شود، به
دست می آید. روغن کرچک از ویژگی های ضد التهابی و ضد باکتری سود می برد.

در صورت استفاده برای مو، هنگامی
که پوست سر خود را با روغن کرچک ماساژ می دهید، این روغن به اعماق منافذ پوست راه
یافته و جریان خون را به سمت فولیکول ها تقویت می کند. بر همین اساس، تارهای مو می
توانند به واقع سریع‌تر رشد کنند. روغن کرچک منبع خوبی برای اسیدهای چرب امگا-۶
نیز محسوب می شود که به نرمی و مرطوب شدن موها کمک می کند و از این رو، امکان
شکستگی و موخوره کاهش می یابد. پس جای شگفتی ندارد که برای تقویت و ضخیم‌تر شدن مو
می توان استفاده از این روغن را مد نظر قرار داد.

فواید روغن کرچک تنها به
پوست سر محدود نمی شود. بسیاری از بانوان با افزایش سن نازک شدن هرچه بیشتر
ابروهای خود را تجربه می کنند. با استفاده از روغن کرچک می توانید رشد مو در این
بخش ها را همانند پوست سر تحریک کنید و ابروهایی پرتر و ضخیم‌تر داشته باشید که
چهره ای جوان‌تر به شما می بخشند.

چگونگی استفاده از روغن کرچک
برای بهره‌مندی از موهایی ضخیم‌تر و سالم‌تر

روغن کرچک نه تنها در تحریک
رشد مو موثر عمل می کند، بلکه استفاده از آن نیز آسان است.

روغن کرچک را اندکی گرم کنید
– هرگز اجازه ندهید روغن داغ شود – و آن را روی پوست سر خود به آرامی و با حرکات
دایره ای به مدت یک تا دو دقیقه ماساژ دهید. بهتر است این کار را شب هنگام پیش از
خواب انجام دهید و یک حوله دور سر خود بپیچید تا روغن به بالش نفوذ نکند. پاک کردن
روغن کرچک می تواند دشوار باشد، اما اگر آن را شب هنگام استفاده کنید، بیشتر روغن
جذب پوست سر می شود.

صبح روز بعد هنگام دوش گرفتن
ابتدا از یک نرم کننده برای پاکسازی روغن استفاده کنید و سپس سر خود را با شامپو
شستشو دهید.

پیش از استفاده از روغن
کرچک، روی قسمت کوچکی از پوست خود آن را آزمایش کنید تا از عدم حساسیت به این روغن
اطمینان حاصل شود. برخی افراد ممکن است پس از تماس روغن کرچک با پوست دچار راش پوستی
شوند، اما اگر واکنشی مشاهده نکردید استفاده از روغن کرچک مشکلی برای شما ایجاد
نمی کند.

برای ابروها، شما می توانید
از یک تکه پنبه استفاده کنید و آن را به روغن آغشته کرده و سپس روی ابروهای خود
مالش دهید. بهتر است این کار را نیز را شب هنگام پیش از خواب انجام دهید.


منبع: عصرایران

۶ اثر جانبی دریافت بیش از اندازه ویتامین D

مصرف بیش از اندازه ویتامین D می تواند سطوح کلسیم در خون را به میزانی برساند که موجب شکل گیری نشانه هایی ناخوشایند و حتی خطرناک شود.

ویتامین D برای سلامت انسان از
اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. به عنوان یک هورمون، این ویتامین چندین نقش در
حفظ سلامت سلول ها و عملکرد درست آنها ایفا می کند. متاسفانه بسیاری از مردم جهان
به میزان کافی ویتامین D دریافت نمی کنند و از این رو، استفاده از مکمل های این ویتامین
شایع است.

6 اثر جانبی دریافت بیش از اندازه ویتامین D

به گزارش گروه سلامت عصر ایران به نقل از “کر۲”، اگرچه
کمبود ویتامین D موضوعی شایع است، اما گاهی اوقات تولید این ویتامین
می تواند به سطوحی سمی برای بدن انسان افزایش یابد.

کمبود و سمیت

ویتامین D در جذب کلسیم، عملکرد
سیستم ایمنی، و محافظت از استخوان، عضله و سلامت قلب نقش دارد. ویتامین D به طور طبیعی در برخی
مواد غذایی وجود دارد و قرار گرفتن پوست در معرض نور خورشید نیز می تواند به ساخت
آن در بدن منجر شود.

جدا از ماهی های چرب، منابع
غذایی سرشار از ویتامین D چندان گسترده نیستند. افزون بر این، مردم به میزان کافی در معرض
نور خورشید قرار نمی گیرند تا ویتامین D کافی در بدن شکل بگیرد. بر همین اساس، کمبود
ویتامین D بسیار شایع است. برآورد شده است حدود یک ملیارد نفر در سراسر جهان
به میزان کافی از این ویتامین دریافت نمی کنند.

مکمل های ویتامین D در دسترس هستند و هر دو
ویتامین D2 و D3 می توانند به شکل مکمل مصرف شوند. ویتامین D3 در واکنش به مواجهه با
نور خورشید تولید شده است و در محصولات حیوانی یافت می شود، در شرایطی که ویتامین D2 در محصولات گیاهی یافت
می شود.

مصرف دوز بالایی از ویتامین D3 در بلند مدت ممکن است
به تجمع بیش از اندازه این ماده مغذی در بدن منجر شود. مسمومیت ویتامین D هنگامی رخ
می دهد که سطوح این ویتامین در خون به بیش از ۱۵۰ ng/ml
می رسد. از آنجایی که ویتامین در چربی بدن ذخیره می شود و به آرامی
وارد جریان خون می شود، آثار سمیت ممکن است برای چند ماه پس از توقف مصرف مکمل ها
نیز ادامه یابد.

مسمومیت ویتامین D نادر است و تقریبا برای
افرادی رخ می دهد که در طولانی مدت دوز بسیار بالا از مکمل ها را بدون زیر نظر
داشتن سطوح این ویتامین در خون مصرف می کنند. همچنین، امکان مصرف بیش از اندازه
ویتامین D به صورت تصادفی در نتیجه مصرف مکمل هایی که حاوی مقدار بسیار
بیشتر از این ماده مغذی نسبت به آنچه روی برچسب محصول ذکر شده است، رخ دهد.

در مقابل، امکان دریافت بیش
از اندازه ویتامین D از طریق رژیم غذایی و قرار گرفتن در معرض خورشید به تنهایی وجود
ندارد.

در ادامه با برخی از عوارض
جانبی میزان بیش از اندازه ویتامین D بیشتر آشنا می شویم.

سطوح افزایش یافته در خون

دستیابی به سطوح کافی
ویتامین D در خون می تواند به تقویت سیستم ایمنی و حفاظت در برابر بیماری
هایی مانند پوکی استخوان و سرطان کمک کند. با این وجود، یک توافق جهانی درباره
محدوده مطلوب برای این سطوح وجود ندارد.

اگرچه سطح ۳۰ng/ml از ویتامین D به طور معمول کافی در
نظر گرفته می شود، شورای ویتامین D حفظ سطوح ۴۰-۸۰ ng/ml را توصیه می کند و اعلام کرده است که هر چیزی بالاتر از ۱۰۰ ng/ml ممکن است مضر باشد.

اگرچه تنها دوزهای بسیار
زیاد از ویتامین D می تواند به سرعت مسمومیت ایجاد کند، اما حتی حامیان دو آتشه مکمل
های ویتامین D نیز رعایت سقف ۱۰,۰۰۰ واحد بین المللی در روز را توصیه می کنند.

افزایش سطوح کلسیم خون

ویتامین D به جذب کلسیم از مواد
غذایی مصرفی کمک می کند. در حقیقت، این یکی از مهم‌ترین نقش های ویتامین D محسوب می شود.

با این وجود، مصرف بیش از
اندازه ویتامین D می تواند سطوح کلسیم در خون را به میزانی برساند که موجب شکل گیری
نشانه هایی ناخوشایند و حتی خطرناک شود. از نشانه های هیپرکلسمی، یا سطوح بالای کلسیم
خون می توان به موارد زیر اشاره کرد:

پریشانی گوارشی، مانند
استفراغ، تهوع، و معده درد

خستگی، سرگیجه، و سردرگمی

تشنگی بیش از اندازه

تکرر ادرار

میزان طبیعی کلسیم خون ۸٫۵ – ۱۰٫۲ mg/dl است.

6 اثر جانبی دریافت بیش از اندازه ویتامین D

تهوع، استفراغ و کاهش اشتها

بسیاری از عوارض جانبی
ویتامین D بیش از اندازه با میزان بیش از حد کلسیم در خون مرتبط هستند. این
عوارض جانبی شامل تهوع، استفراغ و کاهش اشتها می شوند.

با این وجود، این نشانه ها
در هر فردی که با سطوح افزایش یافته کلسیم مواجه است، رخ نمی دهند.

نکته مهم این است که این
نشانه ها در واکنش به دوزهای بسیار بالا از ویتامین D3 رخ می دهند که سطوح
کلسیم را به بیش از ۱۲
mg/dl
افزایش می دهند.

معده درد، یبوست یا اسهال

معده درد، یبوست و اسهال از
شایع‌ترین مشکلات گوارشی هستند، که اغلب با عدم تحمل غذایی یا سندرم روده تحریک
پذیر مرتبط هستند.

با این وجود، آنها می توانند
نشانه ای از سطوح افزایش یافته کلسیم در نتیجه مسمومیت ویتامین D نیز باشند. این نشانه
ها ممکن است در افرادی که دوزهای بالا از ویتامین D را برای اصلاح کمبود
این ویتامین دریافت می کنند، رخ دهند. همانند نشانه های دیگر، به نظر می رسد واکنش
از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد، حتی هنگامی که سطوح ویتامین D خون به میزان مشابه
افزایش یافته باشد.

تحلیل استخوان

از آنجایی که ویتامین D نقش مهمی در جذب کلسیم
و متابولیسم استخوان ایفا می کند، دریافت آن به میزان کافی برای بهره‌مندی از
استخوان هایی قوی ضروری است.

با این وجود، میزان بیش از
اندازه ویتامین D می تواند به ضرر سلامت استخوان تمام شود. اگرچه بیشتر نشانه های
ویتامین D بیش از اندازه با سطوح بالای کلسیم در خون مرتبط هستند، برخی
پژوهش ها نشان داده اند که مگادوزهای این ماده مغذی ممکن است به سطوح پایین
ویتامین K2 در خون منجر شوند.

یکی از مهم‌ترین عملکردهای
ویتامین K2 حفظ کلسیم در استخوان ها و خارج از خون است. باور
بر این است که سطوح بالای ویتامین D ممکن است فعالیت
ویتامین K2 را کاهش دهد.

برای محافظت از خود در برابر
تحلیل استخوان از مصرف بیش از اندازه مکمل های ویتامین D پرهیز کنید و مکمل
ویتامین K2 مصرف کنید. همچنین، مصرف مواد غذایی سرشار از ویتامین K2 از جمله لبنیات و گوشت
را می توانید مد نظر قرار دهید.

نارسایی کلیوی

میزان بیش از اندازه ویتامین
D می تواند به آسیب کلیوی منجر شود. بیشتر مطالعات
صورت گرفته در این زمینه آسیب متوسط تا شدید کلیه در افرادی را گزارش کرده اند که
با سمیت ویتامین D مواجه بوده اند.


منبع: عصرایران

انتقاد روزنامه جوان از رشدصفر جمعیت کشور: وقتی بودجه برای مرخصی زایمان نمی دهید،همین می شود!

روزنامه جوان نوشت:نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۹۵ نشان می‌دهد انگار سناریو‌های پیش بینی شده برای صفر و منفی شدن جمعیت کشورمان بسیار زودتر از موعد در حال محقق شدن است.

در حالی که مطابق پیش‌بینی‌ها قرار بود رشد جمعیت در ایران، بین‌سال‌های ۱۴۰۰ تا ۱۴۲۰ منفی یا صفر شود، به گفته رئیس مرکز آمار ایران نرخ رشد جمعیت طبق سرشماری سال ۹۵ نسبت به سال ۹۰ صفر و نرخ رشد جمعیت شهری منفی دو‌دهم درصد و نرخ رشد جمعیت روستایی منفی شش صدم درصد بوده است؛‌‌ آمار و ارقامی که نشان می‌دهد به‌رغم هشدارهای کارشناسان حوزه جمعیت و تأکید رهبر معظم انقلاب و حتی ابلاغ سیاست‌های کلی جمعیت از سوی ایشان هیچ اقدامی برای اصلاح روند رشد جمعیت کشورمان صورت نگرفته و جمعیت در برنامه ششم توسعه نیز هیچ جایگاهی ندارد.

این بدین معناست که برنامه‌ریزی‌ها به سمتی می‌رود که طی سال‌های آینده رفته رفته شاهد انقراض نسل ایرانی باشیم.

 صفر شدن نرخ رشد جمعیت کشور چندان هم دور از انتظار نیست. کافی است تکه‌های پازل عملکرد دولت را کنار یکدیگر بچینیم تا منفی شدن نرخ رشد جمعیت در آینده نزدیک را از همین حالا پیش‌بینی کنیم. مجلس شورای اسلامی هیچ قانونی در راستای عملی کردن سیاست‌های کلی جمعیت تصویب نکرد. 

در قوه قضائیه نیز مدعی‌العمومی یافت نشد که احساس وظیفه کرده، در پرونده «۲۵۰ هزار سقط جنین غیرقانونی سالیانه» ورود کند. دولت هم بودجه‌ای برای افزایش مرخصی زایمان در نظر نگرفت، به زوجین نابارور کمک قابل توجهی نکرد و البته وزارت بهداشت نیز به رویه ضدجمعیتی خود در عمده موارد ادامه داد. همچنین به‌رغم وجود شرایط بحرانی جمعیت در کشور این موضوع از متن برنامه ششم حذف شده تا ابهام در وجود جریان نفوذ برای به سرانجام رساندن اهداف غرب در خصوص کاهش جمعیت کشورهای مسلمان جدی‌تر از قبل مطرح شود.


منبع: عصرایران

روزنامه جمهوری اسلامی:مخالفان دولت ،تورم ۴۸درصدی دوره احمدی نژاد و ادبیات سخیفش را فراموش کرده اند؟

روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:برخی افراد، گروه‌ها و رسانه‌ها در هر فرصتی و به هر مناسبتی سرگرم سیاه نمائی و جوسازی علیه نظام اجرائی هستند و با تبلیغات منفی تلاش می‌کنند جامعه را نسبت به عملکرد بخش‌های مختلف نظام اجرائی بدبین سازند و حتی آنها را به دسیسه و خیانت متهم کنند.

 اما آیا واقعیت‌های عینی و ملموس، چنین دیدگاه منفی و مایوس کننده‌ای را تایید می‌کند؟ و آیا تضعیف و تخریب نظام اجرائی، ملازم تخریب و تضعیف نظام و کشور نیست؟

فراموش نکنیم که در طول دوران ۳۸ ساله گذشته، کم نبوده‌اند گروه‌ها و جناح‌های معارض و مخالف که با اسلام و با اصل انقلاب و نظام در تضاد و تقابل بوده‌اند و با سمپاشی و سیاه نمائی تلاش می‌کردند آحاد مردم را از تداوم انقلاب و بهتر شدن اوضاع کشور به کلی مایوس نمایند و با ایجاد تردید و بدبینی، در صفوف مردم نفوذ کنند و خود را دلسوزتر از مسئولین نظام و آگاه‌تر از آنها به رموز کار معرفی نمایند. کم نبوده‌اند کسانی که با همین شیوه‌ها و ابزارها، بذر تفرقه و نفاق پاشیدند و کشور را دچار خساراتی کردند که تکرار آن، حتی به اختصار نیز ملال آور است.

جای تعجب است که امروز با آنکه به برکت استقامت و هوشمندی ملت، صحنه سیاسی کشور از لوث وجود گروهک‌های معاند و محارب در مقیاس وسیعی پاکسازی شده، باز هم کسانی هستند که در لباس دوست و از موضع دلسوزی و با حربه تبلیغات عوام فریبانه و پوپولیستی سعی دارند همان اهداف و برنامه‌ها را به شکل جدیدی، عیناً در سطح کشور و در میان اقشار مختلف جامعه بازسازی و اجرا کنند و چنین وانمود سازند که گویا مصالح کشور و نظام را نمایندگی می‌کنند. 

باید دید مایوس کردن مردم و ایجاد فضای مسموم تبلیغاتی در جامعه و دامن زدن به مشکلات، چه نفعی در بردارد؟ و حتی اگر به بهانه دلسوزی نیز مطرح شود، چگونه می‌تواند مردم و مسئولین را برای ادامه راه پرفراز و نشیبی که الزامات روز کشور اقتضای عبور و گذار از مقطع کنونی را دارد، یاری کند؟ در برخی موارد، اگر مقایسه‌ای میان عملکرد عناصر نادان دوست نما و دشمنان حیله‌گر و مکار داخلی و خارجی صورت گیرد، وجه تمایز چندانی میان عملکرد و تبلیغات دوستان نادان و دشمنان قسم خورده را نمی‌توان فهرست کرد. گویا برخی عناصر داخلی از روی دست ترامپ یادداشت‌برداری کرده‌اند و دقیقاً با همان اهداف و برنامه‌ها، با همان ادبیات و رفتارها، سرگرم ایجاد نگرانی و تشویش و اضطراب در جامعه هستند و مصالح نظام و کشور را به بازی گرفته‌اند. 

ما دشمنان شروری داریم که از هر فرصتی برای مقابله با اصل انقلاب و نظام سوءاستفاده کرده‌اند و خواهند کرد. طبعاً دشمن، دشمن است و از او غیر از دشمنی و کینه ورزی انتظاری نمی‌رود. اما از جمع دوستان و یاران و یاوران انقلاب و نظام، هرگز پذیرفته نیست که با ادبیات و رفتارهای دشمن، درباره انقلاب و نظام سخن بگویند و مقابله کنند. با این حساب، دیگر حتی احتیاجی به دشمن هم نیست! چرا که بعضی از ما، چه بسا برای رضای خدا و به حساب خدمتی به اسلام و انقلاب و کشور، دقیقاً ریشه‌های نظام و اعتماد مردم را هدف گرفته‌ایم و حتی برای تحقق تمامی اهداف و برنامه‌های خصمانه علیه دولت کنونی، نه تنها «ریل گذاری» کرده‌ایم بلکه دیگران را هم به یاری می‌طلبیم و «دستور حمله» به دولت را در صدر اهداف خود قرار داده ایم. 

اما آیا هرگز به نتیجه کارها و آثار و تبعات این روش‌ها اندیشیده ایم؟ بدون هیچگونه تعارف و رودربایستی بپذیریم که در بسیاری از مقاطع تاریخ معاصر، تحریک علیه دولت، عملاً تحریک علیه انقلاب و نظام و کشور بوده و هست. همه باید بپذیریم که دولت و نظام اجرائی، ملک طلق هیچ کس نیست و در نتیجه باید میان تهاجم کینه توزانه علیه دولت و کارگزاران نظام اجرائی با نقد منصفانه تفاوت قائل شد.

به راستی آیا آرامش نسبی در صحنه اقتصادی – سیاسی – اجتماعی و فرهنگی جامعه در مقطع کنونی را می‌توان با آن دوران سیاه و پرتنش ۸ ساله مقایسه کرد؟ آیا ادبیات فاخر دولتمردان کنونی را با ادبیات منحط آن دوره پرخطا می‌توان برابر دانست؟ قصد بر این نیست که اوضاع نابسامان آن روزها را در این فرصت کوتاه به نقد بگذاریم ولی از همراهان و توجیه گران آن روزها هرگز پذیرفته نیست که امروز طلبکاری کنند و همه را ناکارآمد معرفی نمایند. 

این ادعاهای بدون پشتوانه، این قبیل گزافه گوئی‌های کینه توزانه را مردم نمی‌پذیرند و اتفاقاً در مقاطع مختلف انتخاباتی، واکنش‌های معنی‌دار و هوشمندانه‌ای نسبت به‌این رفتارها و مواضع غیرمنصفانه نشان داده و می‌دهند مردم با هوشیاری و البته با سعه صدر مثال زدنی، همه چیز را زیر نظر گرفته‌اند و سمپاشی‌های رسانه‌ای و سیاه نمائی‌های جناحی را به دقت رصد می‌کنند و واکنش‌های متناسبی را از خود بروز می‌دهند.

ما از امام خمینی و رهبر معظم انقلاب آموخته‌ایم که تخریب و تضعیف هر یک از ارکان و اجزاء قوای سه‌گانه به منزله تخریب و تضعیف نظام است و فقط به زیان ملت و به نفع دشمن تمام خواهد شد. کسانی تصور نکنند که این تخریب رقیب است و خود، سودش را خواهند برد. 

برجسته کردن کمبودها، بزرگنمائی مسائل و مشکلات، نادیده گرفتن موفقیت‌ها و مسئله‌دار جلوه دادن پیشرفت‌ها، بالا بردن توقعات جامعه، بی‌اهمیت معرفی کردن دستاوردها، انعکاس وارونه حقایق، انگ زدن به خادمان و چهره‌های مورد اعتماد مردم به ویژه با برچسب «خیانت»، استفاده ابزاری از مقدسات انقلاب و جامعه و الگوپذیری از ادبیات و رفتارهای ترامپی، نمی‌تواند ارزش و اعتباری برای هیچکس در زیر خیمه انقلاب را ایجاد، تثبیت و تضمین کند. 

چگونه ممکن است منتقدین بی‌انصاف، مسائل و مشکلات ریز و درشت را ببینند و از تثبیت نسبی نرخ ارز، مهار تورم ۴۸ درصدی و تک رقمی کردن آن و انبوه موارد منتهی به بهره‌برداری از طرح‌های توسعه‌ای و زیربنائی را به کلی منکر شوند؟ منطقاً با در پیش گرفتن چنین خط مشی انحرافی و بحران زائی، اساساً احتیاج به هیچ دشمنی نیست، چرا که دوستان بی‌انصاف حتی جور دشمنان غدار را هم می‌کشند و به نیابت از دشمن حتی موثرتر از دشمن به نظام جمهوری اسلامی ضربه می‌زنند.


منبع: عصرایران

کولاکوویچ شاگردانش را به خط کرد

خبرگزاری میزان: به نقل از روابط عمومی فدراسیون والیبال، تیم ملی والیبال ایران از ۱۹ فروردین ماه تمرینات آماده سازی خود را برای حضور شایسته در رقابت های پیش رو از جمله لیگ جهانی سال ۲۰۱۷ آغاز می کند.
 
بر اساس برنامه ریزی سرمربی تیم ملی والیبال و برای اینکه بازیکنان استراحت کامل و ریکاوری مناسب برای شروع تمرینات و مسابقات سال ۹۶ را داشته باشند، نخستین مرحله اردو که جنبه انتخابی دارد با حضور ۱۴ بازیکن جوان از ۱۹ فروردین آغاز می شود.
همچنین سرمربی تیم ملی والیبال ایران ۹ بازیکن با تجربه را برای حضور در مرحله دوم اردوی تیم ملی دعوت کرده است که با تعدادی از بازیکنان دعوتی مرحله نخست که شایستگی های خود را به سرمربی اثبات کنند، در دومین مرحله تمرینات خود را زیر نظر کادر فنی پیگیری خواهند کرد.

فهرست بازیکنان دعوتی به اردوی مرحله ای تیم ملی والیبال ایران به قرار زیر است:

مرحله نخست شروع تمرینات ۱۹ فروردین ماه: محمد طاهر وادی، فرهاد سال افزون، رضا قرا، پوریا یلی، مجتبی میرزاجانپور، جواد معنوی نژاد، سعید شیرود، پوریا فیاضی، مرتضی شریفی (تیم ملی نوجوانان)، سامان فائزی، محمد فلاح، مسعود غلامی، علی شفیعی و مصطفی حیدری

مرحله دوم شروع مسابقات ۲۶ فروردین ماه: سعید معروف، امیر غفور، شهرام محمودی، میلاد عبادی پور، فرهاد قائمی، فرهاد نظری افشار، سید محمد موسوی، عادل غلامی و مهدی مرندی

همچنین سلیم چپرلی، امین اسماعیل نژاد و جواد کریمی پس از مسابقات قهرمانی زیر ۲۳ سال آسیا و اتمام لیگ جهانی به جمع ملی پوشان ایران اضافه خواهند شد.

دور مقدماتی سطح یک لیگ جهانی سال ۲۰۱۷ با حضور ۱۲ تیم صربستان، برزیل، فرانسه، ایتالیا، لهستان، آمریکا، روسیه، ایران، بلژیک، آرژانتین، بلغارستان و کانادا در گروه های متفاوت و در سه هفته پیگیری می شود.


منبع: برترینها

نارنجک‌های چهارشنبه‌ سوری، داعش را نابود می‌کند

«تخلیه هیجان» مهمترین دلیل تبدیل چهارشنبه سوری به چهارشنبه سوزی است. به همین بهانه سراغ دانیال سیاوش رفتیم، شخصیت هیجان طلبی که در زندگی اش هم آتش نشان بودن را تجربه کرده و هم بدلکاری را!

مجله مهر:همه آتش نشان ها یک «سیاوش» درون دارند برای روزهایی که قرار است دل به آتش بزنند و از آن بیرون بیایند. یک نفر که انگار از لا به لای ابیات فردوسی و افسانه های شاهنامه بلند شده و به جان تک تکشان نشسته تا از چیزی نترسند. دانیال یکی از همین آدم ها بوده آن هم با نام خانوادگی «سیاوش» که انگار قرار است به واسطه همین فامیلی سر و کار داشتن با آتش برایشان حکم یک شغل خانوادگی را پیدا کند. پدر دانیال عضو اسبق تیم مدیریت بحران ستاد وزارت نفت بوده و مادرش امدادگر،  او جزو آن دسته از آدم های هیجان طلب است.

 نارنجک‌های چهارشنبه‌سوری داعش را نابود می‌کند
برای همین آتش نشانی یکی از چند کار و شغلی است که او در تمام این سال ها تجربه کرده. . از امدادگری و بدلکاری در گروه مرحوم پیمان ابدی گرفته تا آتش نشانی و دستیار کارگردانی! به بهانه چهارشنبه سوری در یکی از روزهای پایانی سال به سراغ «دانیال سیاوش» رفتیم  تا برایمان از همه تجربیات هیجان انگیزش بگوید. از آتش نشان هایی که بدون شک یکی از چهره های اصلی سال ۹۵ بودند.

به جای شیشه، خودم را می شکستم

آدرنالین چاشنی تمام کارهایی است که دانیال تا به حال برای تجربه کردن به سراغشان رفته. از امدادگری در سال های آخر دبیرستان گرفته تا آتش نشانی و بدلکاری، اما وقتی از او درباره عقبه این همه تجربه هیجان انگیز می پرسیم به جواب متفاوتی می رسیم.« اگر شخصیت الان من را ببرید عقب به یک بچه هفت ساله گوشه گیر و آرام می رسید؛ حتی خانواده من همیشه مدرسه می رفتند و از من شکایت می کردند که این بچه، بچه ای آرام و گوشه گیر است؛ ولی اگر کسی این ها را نداند می گوید لابد این در بچگی اش کلی شیشه پایین آورده. من به جای شیشه شکستن بعدا تا دلتان بخواهد خودم را شکستم و به خودم آسیب زدم.»

 نارنجک‌های چهارشنبه‌سوری داعش را نابود می‌کند
از امدادگری و بدلکاری تا دستیار کارگردانی

وقتی پای حرف هایش می نشینید رفته رفته خط زمانی تجربه های متفاوتش را گم می کنید و نمی دانید از کجا به کجا رسیدید. از تجربه امدادگری و آتش نشانی بگیرید تا بدلکاری، دوبلاژ و دستیار کارگردانی تازه به همه این ها کارشناسی در رشته شهرسازی را هم اضافه کنید. اتفاقی که خودش می گوید در بیشتر مواقع مایه سردرگمی دوست های نزدیکش هم می شود؛ اما با همه این ها وقتی از او درباره کارهایش می پرسیم او خودش را امدادگر و آتش نشانی معرفی می کند که پایش به دنیای سینما هم باز شده.«من از اواخر دبیرستان وارد هلال احمر و سازمان امداد و نجات شدم. خیلی سریع در آن پیشرفت کردم و دوره های تخصصی، بیمارستانی، آواربرداری و امداد کوهستان را گذراندم حتی چند عملیات هم رفتم و از آنجا هم پایم به آتش نشانی باز شد. حتی مربی کلاس های آتش نشان داوطلب هم بودم تا جایی که چیزی نزدیک به ۷۰۰ شاگرد داشتم. در سازمان آتش نشانی قبلا بخشنامه ای وجود داشت که آتش نشان های داوطلب را به سه دسته تقسیم می کرد؛ آتش نشان داوطلب، آتش نشان فعال و آتش نشان ویژه چیزی که در حال حاضر وجود ندارد. من جزو آتش نشان های ویژه بودم این آتش نشان ها مثل آتش نشان های رسمی خود سازمان لباس فرم داشتند، شیفت می رفتند و در عملیات شرکت می کردند ولی با این تفاوت که یک سوم حقوق آنها را می گرفتند.»

 نارنجک‌های چهارشنبه‌سوری داعش را نابود می‌کند
روز آزمون استخدامی پایم را گچ گرفتم

سیاوش در حال حاضر تمام تمرکزش را روی کار سینمایی گذاشته و در حال حاضر دستیار کارگردان«امیرحسین ماکویی» است. وقتی از او درباره ادامه ندادن آتش نشانی می پرسیم در بین جواب هایش به دو چیز می رسیم یکی تقدیر و دیگری خانواده. خودش می گوید در طول همه این سال ها خانواده اش، هم با شغل او کنار آمده و هم نیامده اند.«من از صفر تا صد به تقدیری که خدا برایم در نظر می گیرد اعتقاد دارم و فکر می کنم گاهی اوقات بعضی از اتفاقات را از قصد برای آدم رقم می زند. من در آن مدتی که در آتش نشانی بودم به صورت موازی در گروه بدلکاری ارشا اقدسی هم کار می کردم. دو هفته قبل از رسیدن به موعد آزمون استخدامی سازمان که چند مرحله ای هم بود، رباط قدامی مچ پای راست من کش آمد که یک اتفاق طبیعی در تمرینات بدلکاری و ورزشی است؛ ولی همین موضوع منجر شد تا روز آزمون پای من در گچ  باشد و من جا بمانم؛ اما بیشترین چیزی که باعث شد  تا من  رسمی نشوم به خاطر مادرم بود او سال های سال استرس شغل پدرم را داشته؛ پدری که ساعت سه صبح یک دفعه بلند می شد و با بیسیم از خانه بیرون می رفت برای همین هم به من گفت که دیگر نمی تواند استرس کار مرا هم تحمل کند.»

 نارنجک‌های چهارشنبه‌سوری داعش را نابود می‌کند
آتش نشان ها یکی دو تا ماموریت اول اشک می ریزند

همیشه برای هر امدادگر یکی دو تا ماموریت اول جزو دشوارترین آنها محسوب می شود ماموریت هایی که قریب به اتفاق با گریه و اشک هم همراه می شود؛ اما  سخت ترین عملیات برای سیاوش عملیات منطقه سعادت آباد بوده؛ سانحه ای  که در آن ۱۸ نفر جان خودشان را از دست دادند.« در دوره بیمارستانی بار اولی که به اتاق عمل رفتم، آنجا خانمی روی تخت بود که یک لحظه احساس کردم شبیه مادرخودم است. همانجا بود که بهم ریختم. گریه ام را نمی توانستند بند بیاورند. اشک می ریختم و مثل بچه ای بودم که شکلاتش را گرفته باشند.»

 نارنجک‌های چهارشنبه‌سوری داعش را نابود می‌کند
روایت یک روز معمولی در ایستگاه آتش نشانی

برای فهمیدن اینکه شغلی مثل آتش نشانی تا چه حد می تواند دردسرساز باشد کافی است تا فقط به روایت یک آتش نشان از یک روز معمولی در ایستگاه گوش کنیم. «شیفت های آتش نشانی ۲۴ و ۴۸ است. یعنی ۲۴ ساعت سر کار هستید و ۴۸ ساعت بیکار. روزهای اول من هر دفعه که به ایستگاه می رفتم ایستگاه زنگ نمی خورد( باخنده). بچه های آتش نشان حتی کسانی که رسمی آنجا هستند  با اینکه دوست ندارند عملیات سنگین داشته باشند ولی بعضی مواقع ذوق و شوق انجام عملیات را دارند. من هم همین طور بودم؛ تا اینکه در یکی از روزهای شیفت  از خانه با خودم  غذا برده بودم تا آنجا برای ناهار گرمش کنم. دیدم اولین زنگمان صبح خورد. زنگ پشتیبانی بود.  من و «جواد خوش سیما» اعزام شدیم. یک رستوران در بلوار کشاورز آتش گرفته بود و دود افتضاحی همه جا پخش شده بود.

بچه های ایستگاه ۴۰ و ایستگاه ۱۸ هم بودند. حریق را که اطفا کردیم و به ایستگاه برگشتیم هنوز کفشم را در نیاورده بودم که باز دیدم زنگ ایستگاه خورد. یک زانتیا در میدان امام خمینی آتش گرفته بود رفتیم  و آن را هم خاموش کردیم. موقع برگشت باز هم زنگ ایستگاه خورد. گفتند یک ماشین دیگر هم در میدان حسن آباد، دم در خود ایستگاه آتش گرفته این یکی را هم یکی از بچه ها  سریع رفت و با کپسول خاموش کرد. وقتی به ایستگاه رسیدیم  ظرف غذایم را گذاشتم که گرم شود باز دوباره دیدم زنگ حریق خورد. این بار خانه یک خانواده پاکستانی آتش گرفته بود که تازه زبانشان را هم بلد نبودیم آتش آنجا را هم که خاموش کردیم وقتی به ایستگاه رسیدیم و برگشتیم دیگر خبری از غذای من نبود؛ چون تمامش سوخته بود. بعد از آن دو سه بار دیگر هم زنگ ایستگاه خورد و با بچه ها اعزام شدیم. یادم می آید آن روز که تمام شد جنازه ام به خانه رسید.»

 نارنجک‌های چهارشنبه‌سوری داعش را نابود می‌کند
ملاقات خصوصی با خدا

پای احساسی شدن که وسط می آید سیاوش برایمان از گریه آتش نشان ها حرف می زند از  اشک هایی که جز اتاق های در بسته کسی آنها را نمی بیند. نجات دادن و زندگی بخشیدن به آدم ها شاید یکی از عجیب ترین و لذت بخش ترین احساس هایی باشد که هرکسی می تواند آن را در زندگی تجربه کند. مفهوم غریبی که طبق گفته های او انگار کلمات و واژه ها هم بلد نیستند آن را تعریف کنند.« تا صبح هم برایتان بگویم تا وقتی  در آن لحظه قرار نگیرید نمی فهمید چه احساسی است. احساس می کنید که خدا ایستاده و تنها شما را نگاه می کند، یک جوری نگاهتان می کند که انگار فقط شما دو نفرید که دارید با هم حرف می زنید.»

 
ترس چیز خوبی است، آدم نترس نداریم

تصوری که ما از مشاغل پرهیجان و پر خطر داریم این است که حتما «ترس» برایشان مفهوم بیگانه ای است؛ اما دانیال سیاوش می گوید که ما در دنیا آدم نترس نداریم«آدم نترس می شود آدم بی کله. خیلی ها می گویند آدم هایی که بدلکاری می کنند دیگر ترس ندارند ولی ما چنین چیزی نداریم؛ حتی آنها هم ترس دارند به خاطر اینکه ترس به شما در ارزیابی ریسک و خطر کمک می کند؛ ترس لازمه زندگی است اما ترس از چیزهایی که وجود دارد نه ترس از تاریکی.»

 نارنجک‌های چهارشنبه‌سوری داعش را نابود می‌کند
روز پلاسکو مادرم لباس هایم را قایم کرده بود

۳۰ بهمن امسال و خبر آتش سوزی پلاسکو و در نهایت فروریختن آن انقدر خبر سهمگینی بود که هنوز که هنوز است یادآوری آن  می تواند برایمان دردناک باشد؛ اما روایت آن روز از زبان دانیال سیاوش به عنوان کسی که یک آتش نشان و امدادگر بوده  قطعا حال و هوای متفاوت تری دارد. « صبح روز پنجشنبه  وقتی پلاسکو اتفاق افتاد من خواب بودم. خواهرم با من تماس  گرفت و گفت خبر داری پلاسکو آتش گرفته؟ پلاسکو در منطقه عملیاتی ما بود، ایستگاه یک. سریع خبرها را چک کردم. ساختمان پایین آمده بود. فقط خدا خدا می کردم که بچه ها زیر آوار نمانده باشند. بلافاصله زنگ زدم به «فخرالدین گودرزی» فرمانده ایستگاه یک، او فقط عربده می زد، گریه می کرد و می گفت که بچه ها زیر آوار ماندند. دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم شروع کردم به گریه کردن و سرگردان این طرف و آن طرف می رفتم.

بگویم در آن حال دنبال چه می گشتم خنده تان می گیرد! فقط داشتم دنبال لباس هایم می گشتم که  بپوشم و سریع بروم. در این حال مادرم هم به خاطر اینکه از این قضیه دور باشم شیطنت کرده بود و لباس هایم را زیر میز قایم کرده بود تا جلوی چشم من نباشد. نمی خواست حسرت بخورم، حسرت چیزهایی که می خواستم به آنها برسم و نرسیدم. لباس های فرمم را پوشیدم ،کارتم را برداشتم و رفتم. وقتی به پلاسکو رسیدم دنیایی بود. فکر کنید که ۲۰۰ تا از رفیق هایت را ببینی که مثل مرغ پرکنده این سمت و آن سمت می دوند و گریه می کنند، انگار که جنگ شده باشد. هنوز هم وقتی به آن روز فکر می کنم ضربان قلبم به ۲۰۰ می رسد.»

 نارنجک‌های چهارشنبه‌سوری داعش را نابود می‌کند
از ماست که بر ماست

پلاسکو یکی از تلخ ترین اتفاقات چند سال گذشته بود و آتش نشان ها یکی از چهره های مهم سال. اتفاقی که وقتی در مورد آن صحبت می کنیم، انگار سر درد دل  دانیال سیاوش را باز کرده ایم.« ما ایرانی ها همیشه دنبال مقصر می گردیم. یک نفر که همه تقصیرها را گردن او بیندازیم؛ ولی من فکر می کنم دایره اتهامات پلاسکو انقدر گرد است که هر کاری هم بکنیم نهایتا باز به خودمان می رسیم؛ چون از ماست که بر ماست. امسال همه ما برای آتش نشان ها اشک ریختیم و از آنها به عنوان قهرمان یاد کردیم؛اما شما برگردید به حادثه سه سال پیش خیابان جمهوری همان ساختمانی که از آن دو خانم به پایین پرت شدند و جان خودشان را از دست دادند. درآنجا نردبان آتش نشانی با اختلاف ۱۸ ثانیه باز شد. مقصر اتفاق هم همین آتش نشان ها شناخته شدند. وقتی می گویم از ماست که بر ماست همین است چه در پلاسکو و چه در همین حادثه، خود  ما که ایستاده ایم و عکس سلفی می گیریم یا به محض شلوغی با ماشین توی خط ویژه می پیچیم چرا لحظه ای  به این فکر نمی کنیم که با این ترافیک  یک ماشین آتش نشانی چه طور می تواند  زیر سه دقیقه خودش را به محل حادثه برساند؟»

نارنجک‌های چهارشنبه‌سوری داعش را نابود می‌کند 
آتش نشان قهرمان است، اسپایدر من نیست

«همه ما دوست داشتیم که دوستانمان از زیر آوار زنده بیرون بیایند ولی باور کنید زیر تل ۲۰ هزار تن آوار با ۷۰۰ در جه حرارت امکان نداشت. آتش نشان ها قهرمان اند اما اسپایدرمن نیستند، لباس آتش نشان ضد حریق است اما ضد مواد مذاب نیست، کلاهش ضد ضربه است ولی  آیرون من نیست.» او هنوز هم وقتی درباره پلاسکو حرف می زند بغض می کند و چشمانش خیس می شود. سیاوش هم جزو آن دسته از کسانی بوده که بعد از سانحه پلاسکو برای امدادرسانی در عملیات آوار برداری حضور پیدا می کند. او می گوید آوار پلاسکو آوار پنکیکی است. یعنی بدترین نوع آوار؛ چون همه چیز در هم پیچیده می شود و هیچ چیز روی هیچ چیز حائل نیست. اما نکته جالب توجه در این عملیات ۹ روزه برای بیشتر ما شایعه ها و نقدهای عجیب و غریبی بود که بین مردم دست به دست می شد.

ایرادهایی که سیاوش معتقد است بیشترشان غیرکارشناسی و غیراصولی بودند.«تقریبا همه آتش نشان هایی که به شهادت رسیدند همان لحظات اولیه و زیر آوار در اثر ضربه به سر جان خودشان را از دست دادند. اما بعد از پلاسکو آدم هایی بودند که نظرات عجیب و فضایی می دادند. به عنوان مثال عده زیادی به خود من پیغام می دادند و می گفتند که چرا سازمان هلی کوپتر ندارد؟ سازمان هلی کوپتر دارد ولی صحبت اینجاست که بعضی ها فکر می کنند عملیات، بازی کامپیوتری است که دوتا دکمه بزنیم آتش خاموش شود.»

 نارنجک‌های چهارشنبه‌سوری داعش را نابود می‌کند
مشکل ما نردبان ۷۰متری نیست، زیر ساخت های شهر ما ایراد دارد

نبود و نداشتن امکانات مختلف مثل هلی کوپتر یا نردبان های چندین و چند متری جزو پررنگ ترین شایعاتی بود که بعد از پلاسکو در فضای مجازی منتشر شد تا علامت سوال های زیادی را در ذهن همگی ما ایجاد کند، موضوعی که سیاوش درباره آن این طور می گوید« آتش نشانی تهران در خاورمیانه از لحاظ امکانات و خدمت رسانی رتبه اول را دارد؛ اما نکته اینجاست که بسیاری از تجهیزاتی که ما عکس آن را در دنیای مجازی پخش می کنیم در شهر ما کارایی ندارد. مثل نردبان آتش نشانی که خیلی در موردش صحبت کردند. ما یک نردبان ۳۲ متری داریم و یک ۵۴متری برنتو ولی ما می آییم عکس  یک نردبان۷۰ متری را در فضای مجازی پخش می کنیم؛ اما به این فکر نمی کنیم که این نردبان ۷۰ متری در شهر ما پتانسیل عملیاتی شدن ندارد؛ چون زیر ساخت های شهر ما مشکل دارد.

کسی به این فکر نمی کند که چقدر باید جک این نردبان باز بشود؟ چقدر باید به زمین فشار بیاید؟ ما همین جوری  وقتی روی پیاده رو راه هم می رویم زمین ریزش می کند. این جک را هم  باز کنید ساختمان می آید پایین ، بروید سایت ۱۲۵ را چک کنید ببیند سالانه چند جرثقیل در تهران می افتد؟ جرثقیل می ایستد جک را می زند  زیر زمین خالی می شود و یکدفعه می افتد! ما  فقط نگاه می کنیم و می گوییم فلان ماشین یک موتور هواپیما و چهار تا لوله آب دارد  که وقتی بزنید  چند صد متر آب را پرت می کند. خب این به درد ما نمی خورد!»

 نارنجک‌های چهارشنبه‌سوری داعش را نابود می‌کند
از نبود زندگی هیجان انگیز تا تجمع در پلاسکو

«شاید باید ۱۶ تا از دوستان آتش نشان من جان خودشان را در پلاسکو از دست می دادند تا برای ما فرهنگسازی صورت بگیرد.» راه ندادن به آمبولانس و آتش نشانی، تجمع چند هزار نفره مردم  در محدوده پلاسکو، بستن راه برای امداد رسانی، سلفی گرفتن با لبخند و رفتن روی ماشین آتش نشانی برای عکاسی با موبایل! همه و همه  رفته رفته برایمان به علامت سوال هایی تبدیل می شود مبنی بر اینکه این همه ایراد و فقر فرهنگی از کجاست؟ « من فکر می کنم همه این اتفاقات به عدم وجود زندگی هیجان انگیز بر می گردد. مردم ما هیجان ندارند از طرفی هم دوست دارند آن را تجربه کنند. من حق می دهم به جوانان که دلشان بخواهد هیجان را تجربه کنند. ما هیچ وقت به فکر جایی برای تخلیه هیجان جوانان نبوده ایم؛ چون خود من آدم به شدت هیجان طلبی هستم؛ اگر نبودم این همه کار و تجربه هیجان انگیز عجیب و غریب پشت سر نمی گذاشتم که الان چهارتا پیج در کمرم داشته باشم.»

 نارنجک‌های چهارشنبه‌سوری داعش را نابود می‌کند
فوق تخصصان نارنجکسازی نمی دانند تولیداتشان سنسور ندارد

چهارشنبه سوری شلوغ ترین و پر رفت و آمدترین روز برای آتش نشان ها است. دانیال سیاوش هم جزو آن دسته از آدم هایی است که تجربه شیفت در شب چهارشنبه سوری را داشته، آن هم در ایستگاه یک آتش نشانی شهر تهران، ایستگاهی که به قول خودش یکی از زنگ خورترین ایستگاه های شهر به حساب می آید و بین خودشان به تگزاس آتش نشانی معروف است. او می گوید کسی با چهارشنبه سوری مشکل ندارد، مشکل با انفجارهای عجیب و غریبی است که این شب را به کام خیلی ها تلخ می کند.

«من فکر می کنم ما اگر مواد منفجره ای را که در چهارشنبه سوری تولید می شود بفرستیم سوریه، سریعا داعش از بین می رود. توقعی که ما از مردم داریم این است که شب چهارشنبه سوری کمدشان را کنار درخت آتش نزنند تا از روی آن بپرند. کاش فوق تخصصان نارنجک سازی در کشور ما بفهمند که نارنجک ها چیپ الکترو مغناطیسی ندارد که متوجه بشود از دست رها شده، همین که حرارت دست به آن بخورد منفجر می شود. حرف آخرم این است که اگر برای عده ای منفجر کردن کوچه و خیابان ها لذت بخش است تا بچه های آتش نشانی آژیر زنان بیایند و آتش را اطفا کنند. روز چهارشنبه سوری همه جا را منفجر کنند. انتخاب با خودشان است.»

 نارنجک‌های چهارشنبه‌سوری داعش را نابود می‌کند
همه تمرکزم را در سینما گذاشتم/ برای آتش نشان بودن باید عاشق باشی

دانیال سیاوش حالا چند سالی است که دیگر در خود سازمان مشغول به کار نیست. همه تمرکزش را روی دنیای سینما گذاشته و قصد دارد تا همیشه دستیار کارگردان باقی بماند؛ اما با همه این ها می گوید اگر هنوز هم سانحه و حادثه ای اتفاق بیفتد که به کمک احتیاج باشد همچنان پای ثابت امدادرسانی و حضور در محل  است و خودش را یک آتش نشان می داند.آتش نشان هایی که با وجود همه سختی ها و مشقت هایشان نه تنها حقوق چندان زیادی ندارد که حتی در طول همه این سال ها جزو مشاغل سخت محسوب نمی شدند.« من خودم چند سالی است که از سازمان بیرون آمده ام و دیگر آتش نشان نیستم؛ اما همیشه برایم سوال است که چرا آتش نشانی پالایشگاه و آتش نشانی وزارت نفت جزو مشاغل سخت است ولی این  بچه ها نیستند؟ حقوقشان هم ماکسیسم در ماه دو میلیون تومان است؛ یعنی یک حقوق کاملا کارگری. شاید خیلی جمله کلیشه ای به نظر برسد ولی من فکر می کنم کسانی که به سراغ این کار می روند فقط و فقط به خاطر عشق است؛ چون برای آتش نشان بودن باید دیوانه آن باشی و هیچ چیز را نبینی.»


منبع: برترینها

تئاتر «نام تمام مادران»؛ رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر

رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر، با نگاهی به زندگی حضرت فاطمه؛ شاید توصیف خوبی از جدیدترین نمایش محمد رحمانیان باشد. «نام تمام مادران» تجربه‌ای است که رحمانیان در آن سراغ موضوعی مذهبی رفته و قصه‌های زندگی حضرت فاطمه را به عنوان یک زن فعال اجتماعی در ظرف امروز زنان ایرانی روایت کرده است.

تئاتر «نام تمام مادران»؛ رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر

محمد رحمانیان با نمایشنامه‌هایی که نوشته و آثاری که اجرا کرده نشان داده به موضوعات مذهبی علاقه‌مند است؛ در کنار این علاقه‌مندی به تاریخ و مذهب، او مسائل اجتماعی را هم چاشنی کار خود می‌کند. «نام تمام مادران» آخرین تجربه او در مقام نویسنده و کارگردان است که در تماشاخانه پایتخت کنش معاصر روی صحنه رفته است. به بهانه‌ی اجرای این نمایش که بار دیگر رنگ موسیقی‌نمایش‌های اخیر او را با خود دارد گفتگو کرده‌ایم؛ رحمانیان در این گفتگو از زنانگی و مادرانگی این اثر و خط‌قرمزها و سانسورهایی که با پرداخت به موضوعات اجتماعی و روز عجین است، صحبت می‌کند.

امسال، سالِ پرکاری داشتید و با فواصل کوتاه چند کار روی صحنه آوردید. زمان‌بندی این کارها از ایده تا اجرا چطور بود؟ به‌خصوص این چند کار آخر فاصله کمی باهم داشند…

اگر منظورتان نمایش قبلی یعنی «بیست نمایش کوتاه درباره سلفی» است، باید بگویم آن حاصل یک کار کلاسی دوساله است. یعنی حدود یک سال و نیم با بچه‌ها تمرین می‌کردیم و بالاخره باید یک زمانی اجرایش می‌کردیم که با پایان یافتن دوره کلاسی آنها، کارمان آماده شد. از اول قرار نبود زیاد وقت سالن‌ها را بگیریم. حدود ۱۰ شب اجرا داشتیم که دو شب نمایش به خاطر فوت آیت‌الله رفسنجانی تعطیل شد و هشت شب اجرا کردیم. در مجموع کار فی‌البداهه‌ای نبود؛ بیش از یک سال و نیم رویش کار کرده بودیم تا هنرجویانی که نود درصدشان اولین بار بود که روی صحنه می‌آمدند این آمادگی را پیدا کنند که در یک نمایش از اول تا آخر در صحنه حضور داشته باشند.

درمورد نمایش «نام تمام مادران» هم باید بگویم از سال گذشته با من صحبت کرده بودند و قرار بود نمایش دیگری را در این زمان یعنی در اسفند ۹۵ برای تماشاخانه‌ای که آن موقع اسمش کنش معاصر بود و الان شده پایتخت، کار کنم. داستانش مفصل است؛ اولین نمایشی که انتخاب کردم «از پشت شیشه‌های» آقای اکبر رادی بود که بنا به دلایلی نتوانستیم آن نمایش را کار کنیم. اختلافاتی با بنیاد رادی به وجود آمد و ترجیح دادم تا زمانی که این اختلافات وجود دارد نمایشی از آقای رادی را کار نکنم. این دومین باری است که من می‌خواستم «از پشت شیشه‌ها» را کار کنم و نشد؛ یک‌بار بعد از مرگ آقای رادی بود و یک‌بار هم الان.

تئاتر «نام تمام مادران»؛ رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر

این اختلافات چه بود؟ قبلا نقدی هم به بنیاد رادی راجع به تلخیص نمایشنامه آقای رادی وارد کرده بودید.

بله. البته این اختلاف ربطی به آن موضوع ندارد اما خب به عملکرد بنیاد رادی ربط داشت. هیچ‌کس در هیچ‌کجای دنیا حق ندارد در غیبت نویسنده، کارش را تلخیص یا کوتاه کند. می‌شود نمایشنامه‌ای را برای اجرا دراماتورژی کرد اما اینکه آن را تبدیل به نمایشنامه‌ای مستقل کرد دیگر اینطور سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. اینجوری پس فردا کار «بوف کور» هدایت را هم بنیادش می‌خواهد نصف کند چون ممکن است بعضی‌ها خسته شوند با خواندنش یا مثلا اشعار نیما؛ چون «افسانه» طولانی است بیاییم کوتاهش کنیم؟ نه. این اشعار، داستان‌ها و نمایشنامه‌ها، خوب یا بد، هرچه هستند میراث معنوی یک نویسنده برای یک ملت‌اند و ما حق دخل و تصرف در آنها را نداریم. آنهم اینکه به این شکل تلخیص شده به بهانه بلند بودن چاپ کنیم. فرض کنید «به سوی دمشق» استریندبرگ را بخواهیم کوتاه کنیم چون اجرایش ۹ ساعت طول می‌کشد.

ولی خب حتما کسانی هستند که آن را اجرا می‌کنند؛ مثلا آقای حمید سمندریان این نمایش را با همه طولانی بودنش دوباره دراماتورژیی و برای تلویزیون اجرا کرد. دراماتورژی حق کارگردان است و باید این کار را بکند. می‌خواهد رادی باشد یا شکسپیر یا سوفوکل. اما اینکه ما به بهانه‌ای نمایشنامه را کوتاه کنیم به نظر من محل ایراد است و اینجوری سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و هیچ‌چیزی مفهوم واقعی خودش را پیدا نمی‌کند.

اما اختلاف من با بنیاد رادی بر سر مسائل مالی بود و ترجیح دادم که کار نکنم. چون ما در یک تماشاخانه کوچک داشتیم کار می‌کردیم و هم از نظر تعداد بازیگران و هم از نظر مبالغی که می‌توانستیم از تماشاگر برای هر صندلی بگیریم، آنقدر درآمدزا نبود که بتواند آن شرایطی که بنیاد رادی از ما طلب می‌کرد را پرداخت کنیم. به علاوه اینکه از هر کاری حدود ۲۵ تا ۳۵ درصدش متعلق به نهادهای دیگر است؛ شامل بلیت‌فروشی و سالن. بستگی به این دارد که قرارداد چطور تنظیم شده باشد. بنابراین حدود ۲۵ تا ۳۵ درصد از فروش هر صندلی تعلق می‌گیرد به کسی غیر از گروه هنری. بنابراین ترجیح دادم نمایشی را از خودم کار کنم.

در همین حین، نمایشنامه دیگری را هم به نام «پدر» با ترجمه خانم ساناز فلاح‌فرد خواندم اما بازیگر مناسبی پیدا نکردم و کنارش گذاشتم. اولین پیشنهاد «نام تمام مادران» را حسین پارسائی به من داد، البته نه به این شکل. اما وقتی تقویم را نگاه کردم دیدم برای اولین باری که من یادم می‌آید، امسال تولد حضرت فاطمه، یعنی بیستم جمادی‌الثانی که در فرهنگ شیعه ایرانی یک نوع جشن و عید محسوب می‌شود با عوض شدن سال جلالی یکسان شده است. یادمان نرفته که بسیاری از آئین‌هایی که مربوط به حضرت فاطمه است همان آئین‌های باروری زمین است که اینها باهم تداخل پیدا کرده است؛ مثل سمنوپزان که من در نمایش اشاره کوچکی به آن کردم.

یکجور تطابق و هم‌زمانی بین زهره یا اسطوره زهرا و اسطوره آناهیتا به عنوان بانوی آب شکل می‌گیرد و بسیاری از این داستان‌ها از نظر تقویم باهم منطبق خواهند شد. یک‌بار دیگر هم من این کار را کرده بودم؛ در نمایش «شب سال نو». این تقویم برایم خیلی مهم بود که آن را درست شب سال نو در ونکور کار کردم. اگر به تاریخ‌هایی که در نمایش اشاره می‌شود دقت کنید متوجه می‌شوید که داستان نمایش «نام تمام مادران» دقیقا در همین روزها می‌گذرد و این فرصت خیلی خوبی بود. کار را با کمی با عجله شروع کردم اما چون گروهی حرفه‌ای داشتم توانستیم کار را به مرحله اجرا برسانیم.

تئاتر «نام تمام مادران»؛ رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر

محوریت اصلی کار زنان هستند و شما هم هر شب آن را به مادران تقدیم می‌کنید. روی این زن-مادر بودن خیلی دست گذاشته می‌شود و زنانگی کاراکترها با مادر بودن مترادف شده. به طوری‌که نقطه اتصال این زن‌ها باهم یا آرزوی‌شان برای مادری است یا بچه‌هایی که از دست داده‌اند. این را خود شما چقدر مترادف می‌دانید؟

اصلا این کار راجع به مادران است و قرار بود راجع به مادران نوشته شود. چون قرار است با آئین‌های باروری زمین در بهار که فصل‌اش دارد می‌رسد، تلفیق کنیم. این تطابق عقیدتی و ایدئولوژیک با تطابق تقویمی و جغرافیایی یکسان شده و بنابراین من از همه آن چیزی که مربوط به زنان است مفهوم باروری را استخراج کردم و روی این مفهوم کار کردم. درواقع نمایش «نام تمام مادران» در مورد جنین است. در مورد جنین به عنوان نطفه و محصولی که مادران به بار می‌آورند؛ گفتگوی با جنین و حس ارتباط با جنین و البته شکل تلخ‌اش یعنی سقط جنین. راجع به سقط جنین یکی دوتا فیلم خوب در سینما ساخته شده اما در تئاتر من هنوز چیزی ندیده‌ام.

یکی فیلم «نازنین» آقای داودنژاد است که من در نمایش به او ادای دینی هم کردم و یکی هم فیلم «یکبار برای همیشه» سیروس الوند. اما در تئاتر و به این شکل که خود جنین نطفه‌ی اصلی حرکت و نقطه‌ی شروع باشد و اصلا به بهانه گفتگو درباره جنین این آدم‌ها گرد هم جمع شوند را من ندیده بودم. یک کار از فالاچی به نام «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» هست که در زمینه ادبیات این تنها کاری بود که من دیدم اما در زمینه ادبیات نمایشی لااقل در ایران، این کار انجام نشده بود.

خیلی دلم می‌خواست این کار را بکنم و بنویسم و نه نگاه جانب‌دارانه‌ای دارم به این قضیه نه نگاه غیرجانب‌دارانه. سعی کردم نگاه منصفانه‌ای به آنچه که در شرایط حال حاضر بین زنان و مادرانی که در سال ۱۳۹۵ در شهری به نام تهران زندگی می‌کنند داشته باشم و سعی کردم اشتراکات و در ضمن تفارق‌شان را کنار همدیگر بگذارم و از این اشتراکات و تفارق مفهوم سومی پیدا کنم؛ اینکه چرا همه‌چیز در ارتباط با زنان نادیده گرفته می‌شود؟ در ضمن هفت قصه از قصه‌های مربوط به حضرت فاطمه زهرا (س) را در قالب هفت داستانی که زنان نمایش تعریف می‌کنند در داستانم گنجانده‌ام و یک قصه مذهبی ساخته‌ام.

البته این کارم با مخالفت مرکز هنرهای نمایشی و اداره نظارت هم روبرو شد اما با گفتگو حل‌اش کردیم. اما آنها صحبت‌شان این بود که داستان‌های حضرت زهرا با این زن‌هایی که هرکدام مشکلی در زندگی‌شان دارند منطبق نیست و من جوابم این بود که اگر نتوانیم این انطباق‌های تاریخی را پیدا کنیم پس آن اسطوره برای چه در زندگی ما بوده؟ اینکه همین‌جوری الکی برای این اسطوره روضه بگیریم که معنی ندارد.

از نظر من فاطمه زهرا یک زن به معنای کامل خودش است و زنی است که وارد مسائل اجتماعی می‌شود و احقاق حق می‌کند و حتی قوانین اسلامی بر علیه او تمام می‌شود؛ در ماجرای فدکیه اگر او می‌توانست دو شاهد مرد پیدا کند آن خانه و باغچه را از دست نمی‌داد که من داستانش را در قصه شخصیت خانم بالا در این نمایش آوردم. اما در مورد داستان فدکیه به حضرت فاطمه گفتند که چون یکی از شاهدهایش یک زن است و نمی‌توانند به او استناد کنند بنابراین شاهدها یکی و نصفی حساب شد. خود حضرت فاطمه اتفاقا در برابر قانون‌ها اولین کسی است که لطمه دیده به خاطر اینکه شهادت زن نصف مرد است و همین باعث می‌شود که خانه و زندگی‌اش را از دست بدهد.

تئاتر «نام تمام مادران»؛ رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر 
خب باید این داستان‌ها را تعریف کنیم. باید ماجرای خطبه‌ی بعد از ماجرای «سقیفه بنی‌ساعده» (انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه‌ی پس از پیامبر توسط انصار) را بگوییم. نمی‌شود که همه‌اش کلی‌گویی کنیم که فاطمه زهرا زن خوبی بود. بهر‌حال فاطمه زهرا به عنوان یک فعال اجتماعی و یک آدمی که مدام در دهن قدرت می‌رفته و حق‌اش را می‌خواسته و برخورد می‌کرده مهم و مطرح است. یا مثلا حضورش در ماجرای صلح حدیبیه. اینها را باید یادآوری کرد. همینجوری به صورت کلی نمی‌شود درباره کسی صحبت کرد. خوشبختانه این مشکل نمایش با گفتگو حل شد. ولی اینجوری بود. تلفیق اتفاقاتی که شاید آنقدر کهنه شده که بعد از هزار و ۴۰۰ سال کسی بهش توجه نکند اما همین اتفاقات به صورت روزمره و دائمی دارد در زندگی زنان ما یا لااقل بخشی از زنان ما رخ می‌دهد و فکر می‌کنم باید در جایی ثبت شود.

به‌نظر می‌رسد در اولین قدم، خود پرداختن ریشه‌ای به مسائل مربوط به زنان به نوعی خط قرمز است. شاید راه دور زدن این خط قرمزها پیدا شده باشد اما به‌هرحال انگار سخت‌گیری‌های زیادی می‌شود.

اینها هست. اما من می‌خواهم یک به علاوه دیگری هم به آن اضافه کنم؛ اینکه اصلا بخواهی راجع به ایران و تهران معاصر و زندگی دور و برت بنویسی با خط قرمز مواجهی. رومئو و ژولیت بخواهی کار کنی، چخوف و برشت و کار فرنگی و ابزورد کار کنی کسی با تو کاری ندارد. اما تا مسائل اجتماعی دوران خودمان در یک نمایش اتفاق می‌افتد ناگهان تعداد بازبینی‌ها از یکی به دو تا، از دو تا به چهارتا و… اضافه می‌شود و مدام بازبینی می‌کنند و می‌خواهند اصلاح کنند.

این اتفاق خیلی بدی است که در حوزه فرهنگ می‌افتد. یکجورهایی دارند اعلام می‌کنند ما به متن فارسی و به خصوص متنی که به مشکلات حال حاضر مردم می‌پردازد کاری نداریم بروید همان نمایش‌های فرنگی را کار کنید که ساختمان بهتری هم دارد که راست هم می‌گویند. بنابراین در دوره عجیب غریبی زندگی می‌کنیم. از یک طرف صحبت نمایش ملی و فرهنگ خودی و از این حرف‌ها می‌شود و از طرف دیگر مستقیما جلوی کسانی که می‌خواهند همین فرهنگ را در بطن جامعه امروز ایران بررسی کنند گرفته می‌شود. این تناقض حیرت‌انگیزی است که هیچ وقت نتوانستم هضم‌اش کنم و با آن کنار بیایم. فکر می‌کنم این میزان ریاکاری دیگر خیلی حیرت‌انگیز است که از یک سو مدام درباره فرهنگ خودمان و شیعه و ایران صحبت می‌کنیم و از طرفی این سخت‌گیری‌ها و ممیزی‌ها اتفاق می‌افتد.

در نمایش «مجلس ضربت زدن» نوشته بهرام بیضایی که آن را امسال کار کردم، کار به آنجایی رسید که خود وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی برای بازبینی آمد! یعنی آقای جنتی با دوستان و مشاوران و ۷۵ نفر حلقه همراه آمدند برای بازبینی؛ دیگر صندلی‌های تئاترشهر جا نداشت بنشینند. اما خوشبختانه این نمایش بدون کمترین اصلاحات اجرا شد. به‌هر‌حال این شکایت من از این دوران است.

دورانی که نمایش‌های خارجی تقریبا تمام سالن‌ها را تصرف کرده‌اند و اشکالی هم ندارد؛ یاسمینا رضا و چخوف و میلر خیلی هم خوب‌اند. کسی با این آدم‌ها مشکلی ندارد اما زمانی که این آدم‌ها باعث شوند نمایشنامه‌نویسی مثل محمد یعقوبی نتواند کارش را انجام دهد یا من به جرم اینکه دارم درباره همین امروز زنان ایران می‌نویسم این همه دچار مشکل شوم، حق دارم اعتراض کنم که لااقل این شعارهای فرهنگ خودی را ندهید. اجازه دهید که مردم، رویه واقعی آن چیزی که شما فکر می‌کنید را به درستی تشخیص دهند.

در این کار داستان‌های حضرت فاطمه امروزی شده؛ داستان‌هایی که کماکان وجود دارد. در کنارش دست می‌گذارید روی یکسری معضل و بحران. مثلا درباره زنی می‌گویید که برادرش می‌خواهد او را بفروشد یا پدرش او را می‌فروشد. یا زنی که همسرش وقتی او حامله است وادار به سقط جنین‌اش می‌کند و… درباره اینها بگویید؛ این بحران‌هایی که در لایه‌های زیرین جامعه وجود دارند. انتخاب اینها به عنوان داستان‌های اصلی‌تان باتوجه به اینکه ممکن بود داستان‌های بی‌شماری وجود داشته باشد چطور اتفاق افتاد؟

پایه‌ی نمایش داستان‌هایی بود که از حضرت فاطمه زهرا جمع‌آوری کرده بودم و بر این اساس آدم‌های مختلف داستان را پیدا می‌کردم. به علاوه تجربه خودم و رفتن سراغ پرونده‌هایی بود که به شدت زیادند. تعداد زیادی از داستان‌ها را تعریف نکردم چون موضوعیت‌اش و ارتباطش را با مفاهیم باروری پیدا نکردم. اما در ضمن هم می‌دانستم که به‌طور کامل امکان اجرایش وجود ندارد. ممیزی نمی‌شود، بلکه کاملا حذف می‌شوند؛ بنابراین یکسری از داستان‌ها را کاملا کنار گذاشتم.

الان در محاکم قضایی پرونده‌هایی می‌بینید که بسیار قابل تامل است؛ این رقم عجیب و غریب زنای محسنه با محارم را نمی‌توانید درک کنید. در کشوری که به‌هرحال این همه قوانین بازدارنده وجود دارد این میزان هتک حرمت کودکان، زنان و خواهران و مادران حیرت‌انگیز است و امیدوارم یک نفر بیاید روزی راجع به اینها کار کند. اصلا این به عنوان پرسش اصلی باید مطرح باشد: که چرا این‌همه پرونده قضایی داریم؟ تازه این مساله چیزی نیست که هرکسی بتواند آن را به صدای بلند اعلام کند. ببینیم چقدر از این دست مسائل هست که یک درصد مختصرش هم که به محاکم قضایی رسیده این‌همه آمار بالایی دارد. من داستان‌هایم را از بین زنانی که دیده یا شنیده بودم یا داستان‌های روزنامه‌ای انتخاب کردم.

به علاوه اینکه مدتی را از طریق دستیارم «پدیده جمال‌ها» امکان رفت و آمد به خانه خورشید داشتم که بسیاری از معضلات زنان فقر، بزه و فحشا آنجا جمع هستند. در همان اتاقک‌های کوچک تعداد زیادی قصه نهفته است. تعداد چهار، پنج قصه‌ام را از زنانی که آنجا دیدم گرفتم و سعی کردم یکجوری در قالب داستان بگنجانم. اما هیچ‌چیزی غیراسنادی وجود ندارد. لازم نیست این اسناد را با عکس و تفصلات نشان دهیم، خود تماشاگر از ما جلوتر است و می‌داند این رذائل در مورد زنان وجود دارد؛ فروختن زن، فروختن بچه و…

چه در تهران و چه در شهرستان‌ها به شدت زیاد است و داستانی که برای آن زن فروشنده مو (با بازی بهنوش طباطبایی) انتخاب کردم را مستقیما و حتی بسیاری از دیالوگ‌هایش را (چون من صدای این زن‌ها را ضبط می‌کردم) از تعدادی از زنان خانه خورشید گرفتم. به‌هرحال بازهم می‌گویم تماشاگر جلوتر از ماست چون اینها را قبلا شنیده. من تنها کاری که توانستم بکنم این بود که آنها را دراماتیزه کردم؛ در قالب یک داستان واحد قرار دادم تا از طریق پکیجی که فراهم می‌شود از مجموعه این زنان، تصویری از بخشی از زنان جامعه را که در فقر و منازعات اجتماعی بیشترین بلا سرشان می‌آید ارائه دهم.

تئاتر «نام تمام مادران»؛ رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر

این معضلات صرفا مختص به تهران نبود هرچند لوکیشن نمایش تهران بود. تهران مثل همین چیزی که الان هست، محلی است که همه این زن‌ها را از کردستان و شهرهای شمالی و دیگر جاها دور هم جمع کرده است.

بله. مساله ازدواج کودکان و دختربچه‌ها در سن پایین، در ۱۰ سالگی و ۱۲ سالگی به خصوص در شهرستان‌ها خیلی زیاد است. نمی‌دانم چه زمانی قرار است به این معضل رسیدگی شود. به اعتقاد من ارجاعات فقهی کافی نیست باید در هر مورد دانه به دانه و براساس شرایط خاص آمد و به عنوان یک قانون جلوی این بی‌عدالتی را گرفت؛ دختری را که با عروسک بازی می‌کرده عروسک‌اش را ازش می‌گیرند و حالا ازش طلب می‌کنند به عنوان زن خانه حضور داشته باشد؛ در واقع کودکی و نوجوانی برای آنها وجود ندارد و از کودکی به زنانگی پرتاب می‌شوند آنهم با خشونتی که می‌دانیم.

داستان دختر ۱۰-۱۱ ساله‌ای که عقد می‌شود به آدمی که معمولا ۲۰-۳۰ سال بزرگتر از خودش است خیلی در شهرستان‌ها به خصوص در روستاها رواج دارد. کودکی در این سن مگر چه درکی از مرد و مردانگی و جنسیت دارد که با این بی‌رحمی این بچه‌ها پرتاب می‌شوند به جهان خبیث مردانه؟ اینها بیشتر مربوط به شهرستان‌هاست و در تهران کمتر این مساله را می‌بینید. یا فروختن بچه؛ در شهرهای کوچک به خصوص در شهرهای مرزی فروش دخترکانی که هنوز به مرحله تکلیف هم نرسیده‌اند خیلی چیز عجیب غریبی است که نمی‌توان هضم‌اش کرد. به نظر می‌رسد داریم درباره یک جهان دیگر حرف می‌زنیم اما اینها واقعا کنار گوش‌مان اتفاق می‌افتد.

اشاره کردید «نام تمام مادران» درمورد حقیقتی درباره زنان است که کتمان می‌شود. به نظر می‌رسد شیوه مونولوگ نمایش هم همین حس را القا می‌کرد که انگار باید فرصتی این چنین ایجاد شود تا زنی بتواند از حقیقت کتمان شده‌اش حرف بزند. تازه همان فرصت هم در نمایش در مرز بین خیال و واقعیت است.

اصلا در عالم خیال است؛ چون وقتی دیالوگ ها ادامه پیدا می‌کند می‌بینیم که به دیالوگ قبلی اشاره می‌شود انگار که این اتفاق نیفتاده و اینها در یک سکوت این جمله‌ها از ذهن‌شان می‌گذرد انگار که این زن، در یک لحظه ناگهان همه‌ی گذشته‌اش را به یاد می‌آورد. کلمه‌ای و جمله‌ای گفته می‌شود که یکباره آدم را به گذشته می‌برد و برمی‌گرداند. این رفت و برگشت از گذشته ممکن است برای ما در چند فریم و زیر یک ثانیه اتفاق بیفتد. ولی خب در عالم نمایش مجبوری این را نشان دهی. این فریم‌های گمشده‌ای است که کتمان شده.

با اینکه اصلا دلم نمی‌خواست این کار را مونولوگ بنویسم و اصلا نمایش را با قالب دیالوگ شروع کردم اما به‌هرحال به جایی رسیدم که دیگر نمی‌شد و فکر کردم هیچ‌کس محرم نیست جز تماشاگر. از این نظر من فقط تماشاگر را محرم می‌دانم. بنابراین قهرمان‌های اصلی خودشان متوجه نیستند که چه اتفاقی در طول نمایش افتاده و فقط تماشاگر است که تا انتها داستان را می‌داند و می‌فهمد چه فاجعه‌ای رخ داده است. آخرین جمله‌ای که از قول حضرت فاطمه در نمایش نقل می‌شود می‌گوید «من پایان کار را نگرانم»؛ هیچ‌کدام از ما نمی‌دانیم پایان کار کجاست اما می‌توانیم حدس بزنیم چه فاجعه‌هایی در حال رخ دادن یا در جریان است.

این زن‌ها با همه مشکلاتی که پشت سر گذاشتند نماینده زنانی هستند که در اجتماع حضور دارند و فعال‌اند. طیف وسیعی از زنان ما با اینکه در سال ۹۵ هستیم هنوز در خانه‌ها هستند یا همان زنانی که هنوز در شهرستان‌ها پایشان به فضای گسترده‌تری بازنشده است.

بله. حتی دیده نمی‌شوند که ما بدانیم چه‌شان است، اصلا نیستند. اصلا قایم و پنهان هستند و نمی‌توانی ببینی کجا پنهان شده‌اند. اصلا نمی‌توانی دردشان را بفهمی چون خودشان را نمی‌فهمی. یک عالمه قصه در این پستوها و چهاردیواری‌ها خوابیده که نمی‌دانیم و نمی‌شناسیم. مساله‌ای مثل ختنه زنان که در نمایشنامه «ترانه‌های محلی» به آن پرداختم، هنوز دارد قربانی می‌گیرد؛ نه فقط در مناطق عرب‌نشین، بلکه در کردستان هم قربانی می‌گیرد. یعنی مناطق آن دارد گسترده می‌شود. اضافه می‌شود به جای اینکه کم شود و کم‌کم تبدیل به یک معضل جهانی شده.

مطلقا هم هیچ ربطی نه به شرع دارد نه به عرف؛ چون مساله ختنه زنان مربوط به قبل از اسلام است و الان با دیدگاه‌های اسلامی مخدوش شده است. خب این داستان‌ها در خفا اتفاق می‌افتد و اگر چند گزارشگر نبودند و این داستان‌ها را تعریف نمی‌کردند ما اصلا با فاجعه‌ای مثل ختنه زنان اصلا روبرو نبودیم چون اصلا کسی که این اتفاق برایش افتاده حاضر نیست آن را بگوید چون مثل یک نقص عضو تلقی می‌شود و هرکسی نمی‌تواند بیاید جلوی تلویزیون، رادیو و بگوید من کسی هستم با یک نقص عضو عجیب در بین زنان. خب، اینها همان اتفاقاتی است که در پستوها رخ می‌دهد.

زن‌های این نمایش در عرصه هنر و سینما حضور دارند. دیدگاه‌های نسبتا عمومی و رایج و بدبینانه‌ای وجود درباره پشت صحنه سینما و تئاتر وجود دارد که هرچند وقتی درباره این فضای کلی پشت صحنه سینما و تئاتر حرف هم زده می‌شود و این نمایش هم آن را نفی نمی‌کند. شاید این حرف‌ها هم در هرجایی که کمی آزادی بیشتری برای زنان وجود دارد باشد و شاید ناشی از همان خط قرمزهایی باشد که عرف برای زنان گذاشته. در نمایش کاراکترهایی که می‌بینیم که با مشکلات قبلی آمده‌اند اما با هم متفاوت‌اند. راجع به کابوس زن‌هایی که در عرصه هنر هستند بگویید.

بله، یک‌جور خودزنی به حرفه محسوب می‌شود. ابتدای نمایش یک نور موضعی داریم که شخصیتی روی یک تخت نشسته و دیالوگ‌های حضرت فاطمه را می‌گوید. این دیالوگ‌ها بعد از ماجرای «سقیفه بنی‌ساعده» است؛ از رنج‌های خودش می‌گوید و بعد کات می‌شود به اینکه ما می‌فهمیم اینجا پشت صحنه یک فیلم است. بعدا همان صحنه و لوکیشن به‌عنوان یک صحنه نمایشی برای گفتگو و مونولوگ‌های زنان نمایش استفاده می‌شود. همه روی آن تخت و در آن جایگاه می‌نشینند و رنج‌های خودشان را می‌گویند؛ رنج‌های معاصر خودشان را. برای من این جهان نمایش بسیار جذاب بود و کتمان نمی‌کنم که بسیار تحت تاثیر نمایشی بودم که چند ماه قبل از آقای بهرام بیضایی کار کرده بودم؛ یعنی «مجلس ضربت زدن». آنجا هم پشت صحنه یک تئاتر است که با مشکلات اجرایی مواجه هستند.

تئاتر «نام تمام مادران»؛ رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر

اساسا پشت صحنه نمایش برای من خیلی جذاب است و چندین نمایش در مورد پشت صحنه دارم. از «شهادت‌خوانی قدم‌شاد مطرب» تا «مجلس‌نامه» و کارهایی از این دست دارم که در آنها به آن چیزی که اجرا نمی‌شود می‌پردازم؛ به چیزهایی که پشت صحنه دارد اتفاق می‌افتد رجوع می‌دهم. اینجا هم در واقع قصدم هیچ توهین و بی‌احترامی به اهالی نمایش و فضای فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی نبود. اساس هیچ توهینی در کار نبود. اما در ضمن به یاد بیاوریم که در این مملکت دارد چه اتفاقاتی می‌افتد. در این کشور میلیاردها تومن خرج می‌شود تا فیلمی درباره حضرت محمد ساخته شود. خیلی هم خوب است. اما در واقع ما هرگز این رسالت را برای خودمان قایل نیستیم که گوشه‌ای از آن رفتاری که متعلق به نبی‌اکرم است را وارد زندگی خودمان کنیم. پرسش اصلی که آنجا هست این است که ساختن فیلمی درباره حضرت فاطمه لابد برای ما خیلی آسان است.

اما چرا ما نمی‌توانیم از زنان خودمان به عنوان فرزندان معنوی حضرت فاطمه حمایت کنیم؟ چرا آنها را در گیرودار سخت‌ترین و بدترین شرایط قانونی و شرایط غیرانسانی قرار می‌دهیم؟ چرا همه قوانین ما در دادگاه‌ها و محاکم کیفری علیه زنان است؟ در دادگاه‌ها و محاکم کیفیری و در شهادت و گواهی دادن همواره زنان ما حقوق‌شان نقض شده است. اگر الگوی زنان اسلامی حضرت فاطمه زهراست، که به عقیده‌ی من هست، و مهم‌ترین زن در تاریخ اسلام است و نه در اسلام که در کل مذاهب هیچ زنی به اندازه حضرت فاطمه آنقدر خودش را با مسائل اجتماعی اطرافش درنیامیخته است.

هیچ کدام از زنانی که اسامی‌شان را می‌شنوید آنقدر پابه‌پای مردان یا خودش شخصا به عنوان فعال اجتماعی حرکت نکرده و با جامعه‌اش تنیده نشده. اگر این الگوی ماست، چرا پس کمک نمی‌کنیم که زنان ما به چنین جایگاهی بروند یا لااقل به آن سمت نگاه کنند؟ چرا آنقدر زنان‌مان را تحقیر می‌کنیم؟ چرا آنقدر جامعه مردسالار است؟ چرا خانم‌های ما تا از خانه بیرون می‌آیند تا زمانی که به خانه یا محل کارشان برسند ده‌ها بار مورد آزار جنسی فیزیکی یا کلامی قرار می‌گیرند؟ چرا مجموعه فحش‌هایی که در فرهنگ خودمان داریم این‌همه توهین به زنانگی و تنانگی زن است؟ چرا جلوی این توهین‌ها و بی‌عدالتی‌ها را نمی‌گیریم؟ چرا جلوی این موقعیت‌های ناخوشایندی که برای زنان به وجود می‌آید را نمی‌گیریم؟

 فیلم ساختن در مورد حضرت فاطمه، حضرت خدیجه یا حضرت محمد خیلی کارهایی خوب است اما باید روی بقیه قوانین هم تاثیر بگذارد. ما کلمه‌ای داریم به نام «اخلاق محمدی»؛ این عبارت یعنی چه؟ یعنی اخلاقی که تاثیرپذیرفته از حضرت محمد است. اما چه کسی امروز در این جامعه اخلاق محمدی دارد؟ همه فحش می‌دهند و بی‌ادبی و بداخلاقی می‌کنند. نگوییم هم‌اش تقصیر احمدی‌نژاد بوده؛ او هشت سال آمد و رفت و با خودش فرهنگی آورد اما نمی‌شود گفت همه چیز تقصیر اوست. این چه اخلاقیاتی است که وجود ندارد؟ فیلم می‌سازیم که رکورد فروش را جابه‌جا می‌کند اما تاثیری روی زندگی ما ندارد.

اشکال من به همین است. ارگان‌های دولتی می‌خواهند که کارهایی درباره ائمه کنند اما خودشان فرسنگ‌ها از آن دورند. قوانین و شرایط اجتماعی که می‌آفرینند و روابطی که بر زندگی زنان حاکم می‌کنند بسیار دور از این زندگی ائمه است. لازم هم نیست کتاب‌های متعددی از صدر اسلام بخوانیم تا از زندگی حضرت فاطمه بدانیم؛ کتاب آقای جعفر شهیدی جمع‌آوری خوب و سالمی کرده و نثر درخشان و ترجمه‌ای عالی از خطبه‌های حضرت فاطمه داشته است. برای کسانی که می‌خواهند شکل‌های دیگری بخوانند کتاب‌های دیگری هم هست اما به نظر من همین یک کتاب کافی است تا بدانیم ما با چه شخصیت مهمی در تاریخ اسلام روبرو هستیم.


منبع: برترینها

گفت و گو با بهرام بیضایی؛ نابغه دور از وطن

سالنامه شرق:

عسل عباسیان: بهرام بیضایی در این سال های دور از وطن سکوت کرده و کمتر تن به گفت و گو داده است. یکی از موثرترین نمایشنامه نویسان تئاتر ایران که نمایشنامه نویسی را از سال های دبیرستان آغاز کرد و در سال های نخست دهه پنجاه نیز با ساخت فیلم «رگبار» به عرصه سینما آمد؛ هنرمندی چندوجهی که با پژوهش هایی ارزنده در تئاتر، با ایجاد موج نوی نمایشنامه نویسی در ایران، با نگارش فیلمنامه هایی ماندگار در تاریخ سینمای ایران، با کنش و واکنش هایش به عنوان یک هنرمند مستقل در همه ایام و… از خود استادی تمام عیار ساخته است.

هنگامی که بهرام بیضایی در نخستین روزهای شهریور ۸۹، همراه با همسرش مژده شمسایی و فرزندشان نیاسان تهران را به مقصد کالیفرنیا ترک کرد تا تنها برای یک سال تدریس در مرکز ایرانشناسی دانشگاه استنفورد از وطن دور باشد. هیچکس فکرش را نمی کرد این سفر کاری، آن هم برای تدریس در دانشگاهی که بر پیشانی اش نوشته شده: «نسیم آزادی می وزد» بیش از شش سال ادامه یابد.

 گفت و گو با بهرام بیضایی؛ نابغه دور از وطن
آنچه در سالیانِ بیش از نیم قرن کوشش بیضایی برای فرهنگ ایران برجا مانده، چنان سترگ و یگانه است که هر دم، دوری اش از وطن و محرومیت هرچه بیشتر ما از گنجینه ای که اوست، تبدیل به آه و افسوسی شود. و چنان از او بی خبر باشیم که فرصت را مغتنم بدانیم و از شاگرد او فرهاد مهندس پور که امروز خود نیز استاد دانشگاه است، بخواهیم تا با استاد خود از راه دور گفت و گو کند و حاصل آن، اکنون در آستانه بهار نو، مقابل دیدگان مشتاق شما باشد. به امید سال و سالیانی که دیگر بار بتوانیم نمایشی از او را در وطن روی صحنه ببینیم و در دانشگاه های ایران تدریس کنند.

فرهاد مهندس پور: برای کسانی که پیگیر کارها و نگرش های بهرام بیضایی هستند، این گفت و گو می توانست پربارتر از این باشد. شاید برای اینکه این گفت و گو در هنگامی درست و سنجیده به انجام نرسیده است یا پرسش ها درست و سنجیده نبوده اند. به هر روی اگر بخواهم برهانی بر کوتاهی پاسخ ها بیاورم، به رای من، بیشتر از این روست که گفت و گو رودررو نبوده و زنده روی نداده است. با این همه غنیمت است. با گرم ترین درودها و بهترین آرزوها برای بهرام بیضایی و همه هنرمندان و تولیدگران هنر و اندیشه.

برای شما که دلبسته و بالنده ایران و زبان فارسی هستید، پیوندهای اجتماعی در جغرافیای جدید برای شما چگونه بوده است؟ زبان و شعر نمایشی که می سرایید چگونه جایش را می یابد؟

همان جور که در ایران، و نه مشکل تر. ایرانیان اینجا مردم دیگری نیستند و به اندازه ساکنان ایران، فرهنگ و سرزمینشان را دوست دارند و من تصادقا در جای درستی افتادم؛ در فضای دانشگاهی و ایران شناسی. نه آرزو و نه هرگز خیال بیرون از ایران زیستن، داشتم. زندگی مرا با خود برد تا نشانم بدهد که ناچار نیستم همه عمرم را چون محکوم مادرزاد سر کنم!

برای ما که می دانیم شما در تهران، کتابخانه بزرگ و غنی خود را داشته اید، جالب است بدانیم چه کتاب هایی را با خودتان برده اید و دسترسی شما به کتاب هایی که می خواهید، اکنون چگونه است؟

راستش کتابخانه ام دنبال من آمد! ضمنا دسترسی به کتاب در اینجا آبِ خوردن است!

گفت و گو با بهرام بیضایی؛ نابغه دور از وطن

تجربه اجرا برای تماشاگران بیرون از ایران، برای نمونه اجرایی که از «طربنامه» و «ارداویراف نامه» داشته باید، چگونه بوده و در شرایط اجتماعی و اجرایی آنجا به رای شما، چه ویژگی هایی وجود داشته یا نداشته که برای شما اهمیت داشته اند؟

ایرانیان جایی که من هستم مِهر و پذیرش و گنجایش فرهنگی ایران دوستانِ ایران را دارند ولی تنش سازی و مانع افکنی ایران ستیزان را ندارد!

در کار با بازیگران با چه کمبودها یا توانایی هایی رودررو شده اید؟

فقط تفاوت شرایط. بازیگران اینجا حرفه ای و حقوق بگیر هیچ مرکز تئاتری نیستند. علاقه مندان این کارند. هفته ای پنج روز کار می کنند و آن هم سخت و در رشته های دیگر، و تنها دو روز آخر هفته را فرصت تمرین دارند که درواقع وقت استراحت و سرگرمی هفتگی شان است. پس مثلا تمرین «طربنامه» عملا بوده چهار بار، دو روزِ بریده بریده در هر ماه که می شود ماهی هشت جلسه و جمعا شصت و چهار روز طی هشت ماه. بریدگی ها دشمنِ بالندگیِ پیگیر است و فقط شورِ خودآزمایی بازیگران و پیوند دوباره با فرهنگ مادری و لطف به من بود که نمایش را سامان داد.

زندگی در جایی دیگر، هوایی دیگر، آیا توانسته تاثیرهای ذهنی، یا تصورات و تصویرهایی تازه از زندگی و زیست بشری برای شما به همراه داشته باشد؟ چیزی که در داستانی برای فیلم یا نمایش بخواهید نشانش بدهید، یا احساسی از زندگی؟

اول اینکه می شده این نمایش ها به آزمایش و اجر درآیند و جهان اصلا به هم نرید. دوم تلخی و تاسف اینکه چرا نباید در ایران این نمایش ها دیده می شوند که زادگاه این نمایش هاست؟ و چه بسیار اندیشه هاست که در نمایش ایران جان نیافته مُرده است! من این متن ها را نومیدانه دور ریخته بودم که سختگیران وطن، تاب آن ندارند. این متن ها که سال ها چون اوراق باطله ای در اسباب کشی ها برگ هایی از آنها گم می شد، اینجا و با گرد آمدن این همه استعداد و اشتیاق پراکنده از نو زنده شدند و من ناباورانه شاهد جان گرفتن دوباره و سرزندگی آنها بودم. گرچه جواب این آزمون های صحنه خیلی خیلی دیر به من می رسید، ولی می توانست در شرایط دیگر به کلی ناشناس و نادیده نابود شده باشد.

در آنجا احساس امنیت یا تنهایی یا دلتنگی، یا هر حس دیگری که بیشتر با شماست، چیست؟

احساس می کنم که در ایرانم- ایران آرمانی ام؛ سرزمینی به بزرگی آرزوهایی که برایش در اتاق کار کوچکی در ایران داشتم و از آن پُرم!

اگر دوست دارید ازبرنامه روزانه تان بگویید. و از کارهای آینده.

صبح بیدار می شوم به امید کارهای آینده، بر کاغذ، بر صحنه، بر نوار، و به امید گریز از کابوس هایی که پی ام می آیند، کابوس هایی که آرزو دارم دیر یا زود به تصویر درآورم و از هر حقیقتی واقعی ترند.

 گفت و گو با بهرام بیضایی؛ نابغه دور از وطن

هر از چندگاهی به یاد کتابخانه و دفتر کارتان در تهران می افتید؟

هر روز و هر ساعت.

نسخه چاپ نشده مجلس «ارداویراف نامه» را کم کسانی خوانده اند، آیا برای چاپ آن کاری انجام شده است؟

نه تنها «گزارش ارداویراف» که «جانا و بلا دور» و «طربنامه» هم قرار است چاپ و منتشر بشود، و همچنین ضبط تصویری اجرای آنها هم دربیاید- و نیز ضبط تصویری اجرای دونفره «آرش» و اجرای یک نفره «شب هزار و یکم»  [داستان یکم]- و نیز متن داستان های دوزخمی که برگ های ناخوانده «گزارش ارداویراف» است و هنوز اجرا نشده. این روزها به خودم فرصتی داده ام به این کارها برسم!

پژوهش یا ایده های نوشتاری در آنجا برای شما با چه سختی یا گشایش هایی رو به روست؟

سختی کار نوشتن است که نمی توانم جلوی آن را بگیرم. اما سختی کار پژوهش این است که بیشتر عمر صرف کشف نادرستی های برخی پژوهش های ایرانی و فرنگی نامدار پیشین می شود که نمی دانی از غفلت است یا عمدی و از سر تعصب. راستی که هر فاجعه ای از دانش ناقص است!

احساسی که نسبت به گذران زمان در این دوره دارید با همین احساس در تهران چه همانندی یا ناهمانندی برای شما داشته است؟

احساس گذر تندِ زمان همواره با من است، هر جا که باشم!

می دانید که بسیاری از جوانان و دانشجویان و کسانی از چند نسل ایرانی، پیگیر پیشنهادهای شما و کارهایتان هستند، پس از نیم سده کوشش فرهنگی و هنری. و این همه تجربه و فراز و نشیب  در تولید اندیشه و تامل و احساس در فیلم و تئاتر و نمایشنامه، چه دوست دارید به آنها بگویید؟

نه پندگوی خوبی هستم و نه شما پند بشنوید. به جای هر پندی دست کم آرزو دارم سینما و نمایش و خبررسانی ها پاک شوند هر چند اگر بُرد در غیر آن باشد.

گفت و گو با بهرام بیضایی؛ نابغه دور از وطن

در پایان اگر دوست دارید برای ما بگویید، بهرام بیضایی چگونه بهرام بیضایی شد؟

اتفاق خودش نمی افتد!

و اگر حرفی باقی مانده که مایلید در پایان بزنید…

به خیلی ها سپاسگزاری بدهکارم. هر کس در این مدت از راه دور لطفی به من داشته. سپاسگزارم از تک تک اهل نمایش و صحنه، از دانشگاهیان و ناشران و اهل قلم، از سینماگران، منتقدان و سینمادوستان. و سازمان های فرهنگی و سینمایی و نمایشی که با یادآوری ام مرا شرمنده خود کرده اند؛ و آنان که در برابر بدگویانِ خردستیزم خاموش نماندند؛ و باید ببخشند که وقت کم می آورم اگر گاهی پاسخ لطف خود را به موقع از من نمی گیرند. نوروز همه شاد و به امید بهاری دیگر.


منبع: برترینها

آی تی من ها، ثروتمند ترین افراد جهان اند

روزنامه خراسان – دانیال حجاری: در این دوره ای که ما در آن قرار داریم،صنعت فناوری اطلاعات یکی از پولسازترین صنایع موجود در جهان است و افراد مختلف به ثروت های زیادی از این زمینه می رسند.
 
زمانی تنها ثروتمند دنیای تکنولوژی که در لیست ثروتمندان جهان قرار می‌گرفت بیل‌گیتس بود. اما حال با ورق زدن لیست افراد ثروتمند جهان،آمارها حاکی از چیز دیگری است.

ثروتمند ترین افراد جهان همگی آی تی من هستند!

 مروری بر لیست ۴۰۰ ثروتمند جدید جهان و آمریکا که همه ساله توسط فوربس منتشر می‌شود نشان می دهد از میان ۴۰۰ ثروتمند آمریکایی هم اکنون ۵۳ نفر آنان در صنعت تکنولوژی هستند و پنج نفر از ۱۰ ثروتمند بالای لیست را ثروتمندان دنیای تکنولوژی تشکیل می‌دهند.

بیل گیتس موسس غول نرم افزاری دنیا،مایکروسافت

ثروتمند ترین افراد جهان همگی آی تی من هستند!

ارزش دارایی بیل گیتس هم اکنون ۷۶ میلیارد دلار است. سال ها پیش بود که در خبری جالب در مورد ثروت بیل گیتس،بیان شده بود که اگر وی هزار دلار از دستش به زمین بیفتد،مطمئنا برای برداشتن آن خم نخواهد شد،چون درآمد وی چیزی بالغ بر ثانیه ای ۲۵۰ دلار است که در مدت زمان کوتاه ۴ ثانیه ای برای خم شدن و برداشتن پول،مال از دست رفته جبران خواهد شد!

در سپتامبر ۲۰۱۴ او ۸۱ میلیارد دلار ثروت داشت. اما وی تنها کسی است که از دست رفتن ۵ میلیارد دلار برایش سخت و ناراحت کننده نخواهد بود! بیل گیتس طبیعتا در لیست ۱۰ ثروتمند صنعت تکنولوژی هم رتبه نخست دارد.


جف بزوس با آمازون پولدار شد

ثروتمند ترین افراد جهان همگی آی تی من هستند!

زمانی که آمازون سود فصل دوم مالی‌اش را اعلام کرد نتایج اعجاب آور بود. عملکرد عالی آمازون باعث شد قیمت سهام آمازون نسبت به یک سال قبل ۶۴ درصد افزایش یابد و این ۵/ ۱۶ میلیارد دلار را به ثروت جف بزوس اضافه کرد.

این میزان ثروت باعث شد که بنیان‌گذار آمازون بالاترین درآمد سال ۲۰۱۵ را در لیست ۴۰۰ میلیاردر جهان از آن خود کند و در جایگاه سومین ثروتمند صنعت تکنولوژی در آمریکا بایستد. افزایش سهام آمازون که در آغاز به ۲۰ درصد رسید باعث پیشی گرفتن این خرده فروش اینترنتی از بزرگ‌ترین فروشگاه فیزیکی آمریکا یعنی وال مارت شد.

 جف بزوس در همان نخستین روزهای این افزایش سهام به دلیل در اختیار داشتن ۸۳ میلیون سهم از این شرکت ۸ میلیارد دلار به ثروتش اضافه شد که برای قراردادن او در لیست ۲۰۰ ثروتمند اول جهان کافی بود.

 موفقیت آمازون بسیار بالاتر از پیش‌بینی تحلیلگرانی چون تامسون رویترز بود و بسیاری آن را نتیجه توجه به سرویس‌های رایانش ابری می‌دانند که درآمد آن در این فصل به ۸۲/۱ میلیارد دلار رسید. این یعنی ۸۱ درصد رشد نسبت به سال قبل.

 اعلام حضور در بازارهای جدیدی چون هند نیز به افزایش خوش‌بینی‌ها نسبت به این خرده فروش آنلاین کمک کرد.

 فروش آمازون تنها در آمریکای شمالی ۲۶ درصد نسبت به سال قبل رشد نشان داد و به ۷۹/۱۳ میلیارد دلار رسید. البته رشد فروش شرکت در جهان ۳ درصد اعلام شده است. آمازون پیش‌بینی کرده که فروش این شرکت در فصل مالی بعدی بین ۵/۲۳ تا ۵/۲۵ میلیارد دلار خواهد بود.

 چنین موفقیتی جف بزوس را از نظر ثروت بالاتر از مارک زوکربرگ، مدیرعامل فیس‌بوک و سرگی برین و لری پیج قرار داد.


لری الیسون، پولدار پسرفت کرده

ثروتمند ترین افراد جهان همگی آی تی من هستند!

لری الیسون بدشانس تر از بیل گیتس بود. وی در ماه مارس ۲۰۱۵ (حدود اردیبهشت ۹۴) چیزی در حد ۵۴ میلیارد دلار ثروت داشت اما ثروت او الان با افت ۵/۶ میلیــارد دلار به ۵/۴۷ میلیارد دلار رسیده است.اما از دست رفتن ۵ میلیارد دلار برای بیل گیتس رقمی نبود که زیاد به چشم بیاید.

لری الیسون سال گذشته از مدیرعاملی شرکت اوراکل کنار کشید اما هنوز یکی از قوی‌ترین تصمیم‌گیران این شرکت که خودش آ‌ن را بنا گذاشته، محسوب می‌شود. لری الیسون در لیست ۴۰۰ ثروتمند آمریکا در رتبه سوم (پس از وارن بافت) و در جایگاه دومین ثروتمند صنعت تکنولوژی است.

زاکربرگ هفتمین آمریکایی پولدار است

ثروتمند ترین افراد جهان همگی آی تی من هستند!

مارک زاکربرگ ۳۱ ساله در سال ۲۰۱۱ یعنی چهارسال قبل ۱۷ میلیارد ثروت داشت اما حالا ثروت او به ۴۰ میلیارد دلار رسیده است. مدیرعامل فیس‌بوک از سال قبل تا حالا ۳/۶ میلیارد دلار به ثروتش افزوده شده و برای نخستین‌بار به لیست ۱۰ ثروتمند اول آمریکا راه پیدا کرده و در رتبه هفتم این لیست ایستاده است.

زاکربرگ در دنیای تکنولوژی در رده چهارم ثروت است. در ماه اوت تعداد کاربران فیس‌بوک به یک میلیارد نفر رسید. خرید استارت‌آپ واقعیت افزوده OCULUS در سال گذشته و اعلام اینکه هدست‌های Rift این شرکت از اوایل ۲۰۱۶ وارد بازار می‌شود یکی از دلایل رشد سهام و موفقیت ۳/۶ میلیارد دلاری زوکربرگ است.

لری پیج و دارایی بدون تغییرش

ثروتمند ترین افراد جهان همگی آی تی من هستند!

ثروت لری‌پیج طی چند سال اخیر روند ثابتی را طی کرده و بیش از حدود ۳۰ میلیارد دلار بوده است. در ماه آگوست لری پیج گفت که بخشی از مسئولیت‌هایش را به ساندار پیچی، مدیر بخش جست‌وجوی خود سپرده است. همچنین تغییرات ساختاری جدیدی نیز در گوگل شکل گرفت که تاسیس یک شرکت مادر به نام آلفابت از آن جمله بود.

 این تغییرات منجر به استقلال بیشتر استارت‌آپ‌های زیر مجموعه گوگل و تمرکز این شرکت روی تجارت اصلی خود شد. لری‌پیج هم اکنون دهمین ثروتمند آمریکا و پنجمین ثروتمند صنعت تکنولوژی است.

ذکر موارد بالا حاکی از سودهای باور نکردنی این صنعت است،سودی که با هزاران سال کار فیزیکی حتی گوشه ای از آن به دست نخواهد آمد.

بیل گیتس شاید معروف ترین فردی بود که در این زمینه به دارایی خارق العاده ۸۱ میلیارد دلاری رسید و برای همیشه نام وی ماندگار خواهد ماند،اما بجز او هنوز افرادی دیگری هستند که در این صنعت مشغول به دست آوردن سودهای فراوانی هستند،سودهایی که حتی به کمک صنعت چاپ و پول چاپ کردن نیز به دست نخواهد آمد!!


منبع: برترینها

طنز؛ در قاشق‌زنی امشب چی گیرمان می‌آید؟

امشب شب چهارشنبه‌سوری است. ما نه از آنهایی هستیم که کمپین «نه به چهارشنبه‌سوری» راه بیندازیم و نه از آنهایی که کودک درونشان روشن شده و مدام شر می‌سوزانند. کمپین ما این است: یک چهارشنبه‌سوری سنتی برگزار کنید. برای اجرای هرچه بهتر این مراسم باید برگردیم ببینیم در این شب جشن چه کارهایی انجام می‌شود. یکی از سنت‌های بنیادین این شب مراسم قاشق‌زنی است که هیچ خطر و صدا و اذیت و آزاری هم ندارد.خب، فکر می‌کنید اگر امشب برویم درِ خانه سیاستمداران و قاشق‌زنی کنیم، چه چیزی تو کاسه‌مان می‌گذارند؟

ترامپ: دونالد در را باز می‌کند و دادستان‌های آمریکا را می‌گذارد در کاسه شما. البته دادستان‌های آمریکا هم مثل کفش‌های میرزا نوروز هستند. یعنی از قدیم گفته‌اند مال بد بیخ ریش صاحبش. در بزنید و دادستان‌های آمریکا را برگردانید به خودش و بگویید چاییدی!

بقایی: درِ خانه بقایی را که بزنی اول مشایی را می‌گذارد توی کاسه‌تان. بعد که بهت‌زده نگاهش کنید، می‌خندد و می‌گوید «آخر حماسه بالاخره یک نفر باید فدا شود.»

مشایی تأکید می‌کند: «فدای ملت»

شما می‌گویی: «الان این به چه درد من می‌خورد؟»

 مشایی به شما خواهد گفت: «باباجان من خودم درختم.»

صدای کسی که پشت دیوار قایم شده می‌گوید: «درخت خرزهره»

شما می‌گویی: «من این را نمی‌خواهم»

بقایی می‌گوید: «ما خدمات پس از فروش هم داریم. یعنی هم پیش، هم حین و هم بعد از انتخابات سرویس می‌کنیم به چه قشنگی.»

همان صدا می‌گوید: «بگو اگر واقعا درختی، پیت حلبی‌ات کو بریم بکاریمت؟»

مشایی خودش از کاسه‌تان درمی‌رود و می‌گوید: «اصلا هیچ پیتی دوست ندارم مگه برد پیت باشه. به‌زودی خودم در کاسه‌تان خواهم گذاشت. شب‌خوش. بوس. بای.»

نتانیاهو: درِ خانه او را نمی‌زنیم. دیوانه است. هر چی ممکن است رو کند بدون این‌که فکر کند این‌جا خانواده نشسته. البته احتمالا خیلی دیر هم در را باز می‌کند، چون درحال ریختن آب به جایی است که می‌سوزد. اما از من به شما نصیحت؛ درِ خانه دیوانگان را نزنید. کسی که لطف کوروش در نجات قوم یهود را دشمنی ببیند، سیستمش فقط ویروسی نشده بلکه setting‌اش مشکل دارد و باید به تنظیمات کارخانه بَرَش گرداند.

اردوغان: هر ‌سال که درِ خانه اردوغان می‌رفتیم تا سرمان را برمی‌گرداندیم کلی سریال بنجل ترکی می‌چپاند توی کاسه‌مان و در را می‌بست. بعد هم هرچه زنگ می‌زدیم سریال‌ها را پس بدهیم، انگار نه انگار. در را باز نمی‌کرد که نمی‌کرد. اما امسال احتمالا در را باز می‌کند، سفیر هلند را می‌گذارد تو کاسه‌تان. دوباره در را باز می‌کند، سفیر آلمان را می‌گذارد تو کاسه و سفیر دانمارک را. سفیر سوئد را… اگر زود فلنگ را نبندید همه دنیا را می‌خواهد بگذارد تو کاسه شما. فقط ملک سلمان سعودی را نگه می‌دارد برای خودش. شب‌ها سرش را نگذارد رو پای ملک سلمان، خوابش نمی‌برد.

اهالی سینما: به نظرم امسال درِ خانه هیچ‌کدام از اهالی سینما نروید، چون حتما از بین فراستی، افخمی و لیلا اوتادی یکی را می‌خواهند بگذارند تو کاسه‌تان تا این شب عیدی از شرشان خلاص شوند. آدم اصلا قاشق‌زنی نرود حال روحی‌اش بهتر است تا برود و ببیند یکی از این سه نفر روبه‌رویش نشسته و بر و بر نگاهش می‌کند. ما هم که نادان و بی‌ادب…


منبع: برترنها

چرا انقلابیون به محیط زیست بی تفاوتند؟

یک پرسش ساده؛ چقدر دغدغه محیط زیست داریم؟
چقدر نسبت به آسیب دیدن جنگل ها و مراتع و صیانت و حفاظت از حیوانات دلواپسیم؟
دفاع از محیط زیست با چه کسی است؟  طرفداران صنفی محیط زیست؟ تشکل های دفاع از حیوانات و طبیعت؟ نهادهای مردمی کارشناسی و مجموعه های پژوهشی؟

گروه های متدین و انقلابی کجا هستند؟ محیط زیست را با کدام رویکرد دفاع می کنیم؟ مادی گرایی و از زاویه نگاه معیوب غرب و یا جایگاه حقیقی طبیعت در عالم؟

همه ما از اهمیت محیط زیست در نگاه رهبری باخبریم.  اما چه نسبتی توانستیم با دلشوره ها و دلنگرانی های محیط زیستی ایشان برقرار کنیم؟

داستان آهوهای پارک جنگی اطراف تهران تاریخی شده است. ماجرای تذکر رهبر انقلاب برای حفاظت از زیستگاه آهوهای این پارک جنگلی که سرنوشت یک پروژه بزرگ شهری را تغییر داد.

برخی به جهت ولایت پذیری شان، موسمی و فصلی سراغ محیط زیست می روند و البته این مساله را اولویت دست چندم نظام می دانند و وقتی ورود می کنند که یک چالش محیط زیستی تبدیل به یک بحران امنیتی شود. مثلا تخریب طبیعت و تهدید آب کارون و خشک شدن تالاب های خوزستان زمانی برایشان ضریب پیدا می کند  که بیم اعتراضات خیابانی رود و یا ریزگردها از یک چالش محیط زیستی به یک  بحرانی سیاسی تبدیل شود.

مخاطب پرسش ما جوان متدین انقلابی است. بنابراین کسانی که از محیط زیست به جهت دلمشغولی های صنفی و یا علائق کارشناسی و یا ژست های روشنفکری و دغدغه های مادی و ناقص غربی دفاع می کنند در معرض این سوال نیستند. و اما چرا انقلابیون ما کمتر نسبت به محیط زیست دغدغه دارند؟

 پاسخ این سوال را باید در ۲ سرفصل جداگانه تحلیل کرد. یکی فهم تعمیم نیافته از سریان وحدت در کثرت و امتداد نظام توحیدی تا نظام مادی و دوم شیوه و روش ناتمام از سبک زندگی دینی.

ضعف اعتقادی ما در فهم صحیح از این “نظام توحیدی” است. طبیعت را باید با نگاه معرفتی و حکمی الهی تحلیل کرد. طبیعت، هم “آیه” است و هم “نماد”.
آیه، وجود حضرت حق  و نماد، جلوه های وجودی حق است. بر همین اساس اهل معنا طبیعت را زبان گویای معشوق می دانند.

در نگاه توحیدی به هستی، طبیعت نه فقط آیه ای از وجود حق و بلکه جلوه ای از معشوق ازلی است. مثل اینکه حافظ طبیعت را تنها معبری برای استدلال و برهان علیت نمی داند بلکه آن را نمادی می پندارد که هر عنصرش جلوه ای از معشوق است. “هر که بر هرچه نظر کرد پرستید تو را”

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

همین ضعف معرفت شناختی، مقدمه اشکالی دیگر در سبک زندگی ماست. سبک زندگی را اگر توحیدی تعریف کنیم، زیست مومنانه و  انقلابی امتداد دادن  توحید تا جزئی ترین سطح زندگی است. زندگی توحیدی، جبهه حق را با همه اجزایش می بیند و محیط زیست و دفاع از حیوانات را جزئی از این نگاه جبهه ای به عالم می داند.

اگر محیط زیست را در امتداد توحیدی  به عالم ماده تحلیل کنیم، جایگاهش در سبک زندگی فردی و اتفاقا سبک مبارزات انقلابی می درخشد. همین محیط زیست می تواند دست نظام سرمایه داری-امپریالیستی را در عالم رو کند و بی آبرو سازد.
افیون سرمایه داری و ظلم ساختاری امیپریالیسم جهانی را تنها با همین تخریب محیط زیست می توان به افکار عمومی جهان نشان داد.

در نهایت اینکه با نگاه توحیدی به طبیعت، دفاع از محیط زیست جزئی از زندگی مجاهدانه در جبهه حق است. دفاع از محیط زیست را از نمایش خارج کنیم؛ چه ژست های روشنفکری و چه اداهای تصنعی سیاسی.
حقیقت انقلابی گری توجه تام و تمام به همه اجزای جبهه حق از جمله طبیعت و غیره است؛ چه آنکه جبهه مقابل نیز با همین فهم جامع، دست به تغییر طبیعت زده است.


منبع: الف

حرفهای شنیدنی ۲کارتن خواب/ بدترین شب زندگی برایمان شب عید است

روزنامه جام جم در گزارشی، زندگی ۲کارتن خواب را روایت کرده است.

در این گزارش می خوانیم:

مهدی ۲۷ سال دارد و زمانی که شش سالش بود، پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند و هر کدام به دنبال زندگی خودشان رفتند و او هم بعد از چند سال تصمیم گرفت تنها زندگی کند و خودش زندگی‌اش را بسازد!

تمام درددل‌ مهدی به یک کلمه ختم می‌شود؛‌ «محبت». انگار هنوز هم در رویای کودکی‌اش مانده و تنها چیزی که از پدر و مادرش که حالا هرکدام ازدواج کرده و زندگی جدیدی تشکیل داده‌اند، می‌خواهد‌ همین یک کلمه است. نه پول و نه هیچ چیز دیگری جز عشق، اما دریغ که حتی بوسیدن پدرش را هم به یاد ندارد و می‌گوید: «چون خیلی از خانواده‌ام محبت ندیدم، به دوستانم روی آوردم» و همین اشتباه کافی بود که ماده سفید، پسر مغروری را که با وجود بی‌توجهی خانواده‌اش در کار دکوراسیون و ام‌دی‌اف مهارت داشت، تبدیل کند به یک «کارتن‌خواب واقعی».

او برایم تعریف می‌کند که مصرف هروئین را از ۲۲ سالگی آغاز کرده است؛ «راستش اوایل برای رفع ناراحتی‌ها و تنهایی‌هایم مواد می‌‌زدم و اصلا فکر نمی‌کردم معتاد شوم، اما بعد از شش تا هفت ماه چشم باز کردم و دیدم افتاده‌ام در فاز اعتیاد. کم‌کم تا جایی پیش رفتم که در مغازه‌ای که برای کار اجاره کرده بودم،‌ مواد مصرف می‌کردم و طوری شد که همسایه‌هایمان متوجه شدند و مجبور شدم مغازه را پس بدهم. تصمیم داشتم مغازه را پس بدهم و با پولش جای دیگری را اجاره کنم، اما همه پولم خرج مواد شد.»

او یک بار هم به واسطه مصرف مواد یک سال زندان را تجربه کرده و بعد از آن چند وقتی را با دوستانش زندگی می‌کرده، اما… «کم‌کم دیدم نگاه آنها هم نسبت به من عوض شد. تا زمانی که پول داشتم، کنارم بودند، اما وقتی دیدند آه در بساطم نیست،‌ بی‌توجهی می‌کردند. به همین دلیل هم بیرون می‌خوابیدم. راستش می‌ترسیدم بیرون بخوابم و سعی می‌کردم در جاهایی مثل بیمارستان‌ها، راه‌آهن و… بخوابم، اما چندبار گیر افتادم و مجبور شدم در پارک‌ها و پاتوق‌هایی که همه در آنجا مواد مصرف می‌کردند و کمتر مامور می‌آمد، زندگی بگذرانم و بعد به یک کارتن‌خواب واقعی تبدیل شدم و دست به خیلی کارها می‌زدم، کارهایی مثل دزدی.»

بالاخره بعد از چهار ماه کارتن‌خوابی مهدی با طلوع بی‌نام‌ونشان‌ها آشنا شد. الان هم هفت ماه است که پاک شده. حالا پسری که تا چند وقت پیش دلش می‌خواست در انزوا باشد و بزرگ‌ترین آرزویش مرگ بود و حداقل سه بار به خودکشی فکر کرده بود، اکنون بزرگ‌ترین آرزویش زندگی کردن و بچه‌دار شدن است. نکته مثبت کارتن‌خوابی را این می‌داند که دیدگاهش را به خدا تغییر داد و یار یگانه‌اش را درک کرد. او که در جوانی تجربه‌ای به بهای زندگی‌اش را کسب کرده، می‌گوید: «مادر من محبت را در این می‌دید که مرا بیش از حد آزاد بگذارد و هیچ‌وقت از من درباره دوستانم نمی‌پرسید، اما به پدر و مادرها می‌گویم که به فرزندانتان محبت کنید.»

چهارشنبه‌سوری، شب سال و پدری که ۱۶ بهار را با خاطره نو می‌کند

رضا ۶۳ ساله است. با موهای کم‌پشت سفیدش روی صندلی می‌نشیند و وقتی که می‌خواهم سر صحبت را با او باز کنم، با اکراه و ‌کوتاه جوابم را می‌دهد، اما بعد از چند دقیقه مرا محرم می‌داند و حتی اجازه می‌دهد داستانش را منتشر کنم. او نزدیک به هشت سال کارتن‌خواب بوده است و اکنون با غرور صدایش را بم می‌کند، تن صدایش را بالاتر می‌برد و می‌گوید: «۲۲ ماه است که پاک پاک شده‌ام.»

در سال ۷۹ یعنی زمانی که ۴۷ بهار از زندگی رضا گذشته بوده، همسر و فرزندانش را ترک می‌کند. وقتی دلیلش را می‌پرسم با اکراه پاسخ می‌دهد: «زن و شوهر حجب و حیا و احترامی بین‌شان است، اما اگر این حرمت از بین برود، دیگر چیزی از آن زندگی نمی‌ماند.» او بیش از این دوست ندارد درباره دلیل متارکه‌اش توضیح دهد و هرچند که با آن کار در گرداب اعتیاد و کارتن‌خوابی افتاد و ۱۶ سال است که خبری از سه دخترش ندارد، اما هیچ‌گاه از ترک همسرش پشیمان نشده و فقط دلش برای فرزندانش تنگ شده. او هنوز هم به یافتن فرزندانش امیدوار است، اما ردی از آنها پیدا نکرده است.

بعد از ترک خانه و زندگی رضا از تنهایی به اعتیاد روی می‌آورد؛ مصرف تریاک، شیره، شیشه، هروئین، متادون و… تا سقوط و از دست دادن همه چیز. کم‌کم زندگی‌اش را خرج مواد می‌کند: «زمانی که کارتن‌خواب بودم به هیچ چیزی فکر نمی‌کردم، حتی به خودم. تنها فکرم این بود که مواد مصرف کنم. برای این‌که بتوانم پول مواد روزانه‌ام را فراهم کنم، دستفروشی می‌کردم و کمربند، چای و… می‌فروختم. دیگر به فکر خانه و زندگی نبودم. حتی شب‌ها را هم در پارک می‌گذراندم.»

«بدترین روزهایم روز عید نوروز است. می‌دانید ارزشمندترین روزها و شب‌ها، شب عید، چهارشنبه سوری و شب یلداست. من در این روزها هرکجا بودم، خودم را به خانه می‌رساندم و به نحوه احسن جشن را برای بچه‌هایم برگزار می‌کردم. هیچ‌وقت برایشان کم نمی‌گذاشتم تا ۲۲ماه پیش که کارتن‌خواب بودم، شب‌های عید و یلدا در فکر بچه‌هایم بودم، اما کاری از دستم برنمی‌آمد. گریه هم نمی‌کردم. فقط می‌رفتم یک گوشه برای خودم می‌نشستم و خلوت می‌کردم.»

هرچند در مرکز سرای امید برای همه بهبودیافتگان جشنی مفصل می‌گیرند و همه دور سفره هفت‌سین جمع می‌شوند و سبزی‌پلو با ماهی می‌خورند، می‌گویند و می‌خندند، اما برای رضا اینها خوشی نیست و دلش تنگ دخترانش است و امیدوار به پیدا کردنشان. دعایش سر سفره هفت‌سین امسال هم برای خودش نیست، برای همه جوانان ایرانی و فرزندانش است و به خدایش می‌گوید: «خدایا هیچ جوون ایرانی رو با این مواد آشنا نکن.»

کعبه عشق…

خانواده، خانواده، خانواده. حرف مشترک تمام کارتن خواب‌های بهبودیافته خلأ محبت خانواده است. یکی کمبود محبت پدر، یکی بی‌خیالی مادر، یکی هم آزادی بیش از حد و… امیر هم یکی از کسانی است که خودش را قربانی بدخلقی پدرش می‌داند. به طوری که حتی یک بار هم نوازش پدر را به یاد ندارد. برای همین هم عطای درس خواندن را به لقایش بخشید و در ۱۸ سالگی به مواد مخدر روی آورد.
او حالا ۴۸ ساله است و یک پسر دارد، اما انگار اعتیاد نگذاشته آنقدرها پدری کند.امیر سال ۸۵ به مصرف شیشه روی می‌آورد و از خانه بیرون می‌زند. او در زمان کارتن‌خوابی شب‌های تابستان را در پارک مولوی می‌گذرانده و به قول خودش زمستان را هم کج‌دار و مریز سر می‌کرده است: «اوایل نمی‌توانستم مثل بقیه دنبال دوره‌گردی و سطل زباله بروم و اهل دزدی هم نبودم. سعی می‌کردم ظاهرم را خوب نگه دارم و سرکار بروم، اما بعد دیدم نمی‌توانم. با هزار بدبختی یک موتور خریدم و کار می‌کردم و پول موادم را درمی‌آوردم. شب‌های تابستان کنار موتور در جایی می‌خوابیدم و در زمستان هم موتورم را در پارکینگ می‌گذاشتم و می‌رفتم گرمخانه. تا این که امسال تصادف کردم و کارتن خوابی مصادف شد با دو عصا زیر بغل.»

وضعیت امیر بعد از تصادف بدتر می‌شود و تهیه غذا و مواد برایش دشوار. بالاخره با سرای امید آشنا می‌شود و حالا در اینجا مسئول تدارکات مرکز است. او وقتی از دوران کارتن‌خوابی‌اش سخن می‌گوید نگاهش را پایین می‌اندازد و می‌گوید: نمی‌دانم از کجایش بگویم، اول و آخرش مصیبت بود. ما در پارک می‌خوابیدیم و یکهو ماموران شهرداری با تانکر ساعت ۳ صبح رویمان آب می‌ریختند. یک بار که این اتفاق برایم افتاد از ترس تشنج کردم. گاهی هم ساعت ۵ صبح ما را در پارک با باتوم بیدار می‌کردند. خلاصه از همه طرف ترور می‌شدم، یا مواد فروش فحش می‌داد و یا…»

از آرزوهایش می‌پرسم؛ «تنها آرزویم در آن زمان مرگ بود و می‌گفتم خدایا مرگ مرا برسان که برایم تولد است، اما الان پاکم و آرزویم زندگی است. همسر و پسرم هم مرا پذیرفته‌اند و گاهی به دیدنم می‌آیند. البته فعلا مشکل مسکن و کار دارم و هنوز هم خانواده‌ام آمادگی ندارند که باهم زندگی کنیم.»

او حال و هوای عیدهایش را اینگونه بیان می‌کند: «در زمان کارتن‌خوابی، در روزهای عید به گذشته فکر نمی‌کردم. چون دغدغه فکری‌ام فقط مواد بود و نسبت به این مساله بی تفاوت بودم. البته در تعطیلات، وقتی عید را حس می‌کردیم که شهر خلوت می‌شد، اما در اینجا با بچه‌ها شب عید را دور هم جمع می‌شویم و دور هم خوشیم. هر سه‌شنبه هم دعای شمع داریم و سر دعای شمع برای کارتن‌خواب‌های بیرون دعا می‌کنیم.»

حرف آخرش عشق است و می‌گوید: «خدا در کعبه نیست، خدا اینجاست ؛ اینجا کعبه عشق است.»


منبع: الف

قصاص برای جوان ۲۰ ساله مشهدی که در شب چهارشنبه سوری عامل قتل یک سرباز شد

خراسان نوشت: ساعت ۲۱:۴۵ آخرین چهارشنبه سال ۱۳۹۳ بود که بی سیم های پلیس به کار افتاد و خبری تلخ به سلسله مراتب فرماندهی اعلام شد.

یکی از سربازان وظیفه کلانتری مصلای مشهد که به عنوان نیروی کمکی به کلانتری سناباد اعزام شده بود تا در برقراری امنیت چهارشنبه آخر سال به شهروندان کمک کند، مورد اصابت نارنجک دست ساز در خیابان مجد قرار گرفته و به شدت مجروح شده است.

 با مرگ «مجید فخرایی» (سرباز ناجا) بلافاصله گروه ویژه ای از نیروهای انتظامی با هدایت مقام قضایی وارد عمل شدند و تعدادی از افراد مرتبط با این حادثه تلخ را تا صبح روز بعد دستگیر کردند. در این میان «س – م» (یکی از متهمان) به پرتاب نارنجک دست ساز به سوی سرباز نیروی انتظامی اعتراف کرد و بدین ترتیب این پرونده جنایی با صدور کیفرخواست، در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی مورد رسیدگی قرار گرفت.

در چندین جلسه محاکمه که به ریاست قاضی مجتبی علیزاده و مستشاری قاضی مصطفی بنده ای برگزار شد، متهم به دفاع از خود پرداخت و گفت: متولد ۱۳۷۵٫۱۲٫۲۸ هستم و سابقه کیفری هم ندارم من فرزند طلاقم و پدر و مادرم ۱۰ سال قبل از یکدیگر جدا شدند به همین خاطر درس و مدرسه را رها کردم و در یک کارواش مشغول به کار شدم.ولی آن شب من قصد کشتن سرباز را نداشتم  ۲ نارنجک پرتاب کردم که یکی از آن ها به حاشیه جدول خورد و دیگری را به سوی سرباز پرت کردم. که بعد دوستانم گفتند به صورت سرباز خورده است!

وی در پاسخ به سوالات  قاضی  در جلسات محاکمه علنی که سال گذشته برگزار شد نیز گفت: آن شب نارنجک ها را با دوستان دیگرم به نام های «ع» معروف به بنگی و «ج» در منزل مادر بزرگ «ج» درست کردیم و به خیابان آمدیم. ماموران انتظامی پراید یکی از دوستان «ج» را توقیف کرده بودند و ما پیاده وارد خیابان مجد شدیم. ماموران به دوستانم تذکر دادند که از محل دور شویم اما یکی از دوستانم گفت: بیایید حال ماموران را بگیریم!! آن ها هندوانه زیر بغلم دادند و من از همه آن ها احمق تر بودم چرا که برخی از دوستانم صورت های خود را پوشانده بودند تا شناخته نشوند ولی من نقاب نداشتم. وقتی ۲ نارنجک را پرت کردم فریاد زدم که بدبخت شدیم! فرار کنید! همان زمان هم ماموران به سوی ما هجوم آوردند که از محل فرار کردیم ولی بعد دستگیر شدم.

 پس از اعترافات ضمنی متهم در جلسات دادگاه و درحالی که در همه مراحل بازپرسی به صراحت پرتاب نارنجک به صورت سرباز را پذیرفته بود، وکلای مدافع نیز به دفاع از موکلان خود پرداختند . وکیل متهم گفت: فکر می کنم این موضوع قتل شبه عمد است چرا که موکل من قصد کشتن کسی را نداشته است .

این گزارش حاکی است: پس از انجام چندین جلسه محاکمه که به صورت تخصصی برگزار شد به دستور رئیس دادگاه جلسه کمیسیون تخصصی کارشناسان امنیتی و حوادث شهری  نیز درباره این پرونده تشکیل شد و قضات با تجربه دادگاه کیفری یک خراسان رضوی با توجه به نظر قطعی این کمیسیون ، اعترافات متهم، محتویات پرونده ها ،گزارش های پزشکی قانونی و نیروی انتظامی و دیگر اسناد و دلایل معتبر رای به قصاص نفس داد.
 


منبع: الف

دانشگاه‌های ترکیه چگونه دانشجو پذیرش می‌کنند؟

در ترکیه هر دانشگاه با توجه به برنامه‌ها و رشته‌های خود اقدام به برگزاری آزمون ورودی می‌کند.

به گزارش ایسنا، دانشگاه‌های ترکیه هر کدام قوانین و سازوکار جداگانه‌ای را برای پذیرش دانشجویان اتخاذ می‌کنند و به همین دلیل دانشجویان باید پس از پایان دبیرستان و اخذ دیپلم درخواست تحصیلی خود را به دانشگاه‌های مورد نظرشان ارسال کنند.

پیش از این آزمون ورودی دانشگاه‌های ترکیه موسوم به YOS به صورت سراسری گرفته می‌شد اما از سال ۲۰۱۱ تغییرات قوانین موجب شد که هر دانشگاه آزمون اختصاصی جداگانه‌ای برای پذیرش دانشجویان برگزار می‌کند.

در اکثر این آزمون‌ها دروس ریاضی و هوش از اهمیت زیادی برخوردارند بیشترین ضریب را به خودشان اختصاص داده‌اند.

دانشگاه‌های دولتی علاوه بر نمرات آزمون ورودی ضریبی برای نمرات دبیرستان نیز قائل می‌شوند و هزینه تحصیل در اغلب آنها رایگان است.

همچنین داشتن مدال در المپیادها و مسابقات کشوری و بین‌المللی نیز در بسیاری از دانشگاه‌ها امتیاز ویژه‌ای دارد.

داشتن مدرک تافل و یا آیلتس برای دانشجویان متقاضی تحصیل در دانشگاه‌های بین‌المللی ترکیه الزامی است.

دانشگاه‌های خصوصی در ترکیه نیز از کیفیت مناسبی برخوردارند. نکته جالب توجه در رابطه با این مراکز این است که اکثر آنها آزمون YOS را برگزار نکرده و تقریبا ۸۰ درصد آنها فقط به نمرات دبیرستان توجه می‌کنند. داشتن مدرک زبان انگلیسی برای تحصیل در این دانشگاه‌ها الزامی است.

تعداد مراکز دانشگاهی در ترکیه در سال‌های اخیر افزایش چشمگیری داشته است و در حال حاضر بیش از ۸۰ مرکز خصوصی در این کشور فعالیت‌ می‌کنند که اکثر آنها در استانبول واقع شده‌اند.

مهمترین ویژگی پذیرش دانشجو در ترکیه این است که در آزمون YOS فقط توانایی‌های داوطلبان در زمینه ریاضیات و سوالات تحلیلی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و این موضوع حتی در رابطه با رشته‌های پزشکی نیز صدق می‌کند.

ایده این مسئله در این است که توانایی بالای تجزیه و تحلیل و حل سوالات ریاضی نشان می‌دهد که داوطلبی توانایی تحصیل در هر رشته‌ای را دارد.


منبع: الف

انتقاد روزنامه جوان از رشد جمعیت کشور

روزنامه جوان نوشت:نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۹۵ نشان می‌دهد انگار سناریو‌های پیش بینی شده برای صفر و منفی شدن جمعیت کشورمان بسیار زودتر از موعد در حال محقق شدن است.

 در حالی که مطابق پیش‌بینی‌ها قرار بود رشد جمعیت در ایران، بین‌سال‌های ۱۴۰۰ تا ۱۴۲۰ منفی یا صفر شود، به گفته رئیس مرکز آمار ایران نرخ رشد جمعیت طبق سرشماری سال ۹۵ نسبت به سال ۹۰ صفر و نرخ رشد جمعیت شهری منفی دو‌دهم درصد و نرخ رشد جمعیت روستایی منفی شش صدم درصد بوده است؛‌‌ آمار و ارقامی که نشان می‌دهد به‌رغم هشدارهای کارشناسان حوزه جمعیت و تأکید رهبر معظم انقلاب و حتی ابلاغ سیاست‌های کلی جمعیت از سوی ایشان هیچ اقدامی برای اصلاح روند رشد جمعیت کشورمان صورت نگرفته و جمعیت در برنامه ششم توسعه نیز هیچ جایگاهی ندارد.

این بدین معناست که برنامه‌ریزی‌ها به سمتی می‌رود که طی سال‌های آینده رفته رفته شاهد انقراض نسل ایرانی باشیم.

 صفر شدن نرخ رشد جمعیت کشور چندان هم دور از انتظار نیست. کافی است تکه‌های پازل عملکرد دولت را کنار یکدیگر بچینیم تا منفی شدن نرخ رشد جمعیت در آینده نزدیک را از همین حالا پیش‌بینی کنیم. مجلس شورای اسلامی هیچ قانونی در راستای عملی کردن سیاست‌های کلی جمعیت تصویب نکرد. در قوه قضائیه نیز مدعی‌العمومی یافت نشد که احساس وظیفه کرده، در پرونده «۲۵۰ هزار سقط جنین غیرقانونی سالیانه» ورود کند. دولت هم بودجه‌ای برای افزایش مرخصی زایمان در نظر نگرفت، به زوجین نابارور کمک قابل توجهی نکرد و البته وزارت بهداشت نیز به رویه ضدجمعیتی خود در عمده موارد ادامه داد. همچنین به‌رغم وجود شرایط بحرانی جمعیت در کشور این موضوع از متن برنامه ششم حذف شده تا ابهام در وجود جریان نفوذ برای به سرانجام رساندن اهداف غرب در خصوص کاهش جمعیت کشورهای مسلمان جدی‌تر از قبل مطرح شود.


منبع: الف

هشدارها و راه‌حل‌های سخنگوی آتش‌نشانی برای چهارشنبه‌سوری

آخرین سه‌شنبه سال است و تا ساعاتی دیگر مراسم چهارشنبه‌سوری در بسیاری از محله‌های شهرهای کشور برگزار می‌شود، مراسمی که گرچه پیش بینی‌ می‌شود آرامتر از سال‌های دیگر باشد؛ اما سخنگوی سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهر تهران هشدارهایی را در این خصوص داده است.

سید جلال ملکی در گفت‌وگو با ایسنا، با بیان اینکه همه ساله در چنین روزهایی تب و تاب برگزاری جشن شب چهارشنبه‌سوری فراگیر می‌شود، گفت: کودکان، نوجوانان و جوانان عمده مخاطبان مراسم‌های این شب هستند، مراسماتی که اگر نظارت و همراهی والدین در آنها نباشد می‌تواند به سمت خطر و انحرافات حرکت کند.

ملکی با بیان اینکه آتش از عناصری است که ایرانیان باستان احترام ویژه‌ای در کنار دیگر عناصر اربعه برای آن قائل بوده اما به هیچ عنوان آتش‌پرست نبودند، گفت: ایرانیان شب چهارشنبه‌سوری را شب آفرینش نور دانسته و آن‌را خوش یمن می دانستند و از همین رو آخرین شب چهارشنبه سال را جشن گرفته و به شادی می‌پرداختند.

سخنگوی سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهر تهران با بیان اینکه رفته رفته این شب در آستانه سال نو به یک جشن بزرگ ملی تبدیل شد، ادامه داد: در این شب تمامی مردم ایران جشن می‌گرفتند، اما متاسفانه این جشن به دلایلی از جمله سودجویی برخی افراد فرصت‌طلب، تبلیغات غلط بیگانگان، عدم مدیریت و کنترل این جشن و به‌ویژه بی‌اهمیتی برخی مسئولان به رسوم قدیمی و جلوگیری قهری و جبری از برگزاری آن دچار تغییر شد؛ به طوریکه در سال‌های اخیر در این شب شاهد تعداد زیادی مصدوم و حتی تلفات جانی بودیم.

کاهش حوادث چهارشنبه‌سوری در سال‌های اخیر

ملکی با بیان اینکه طی سه‌چهارسال گذشته با ارائه برنامه‌های آموزشی در بین جامعه و فرهنگ سازی مناسب و همکاری خوب رسانه ها شاهد آمار کاهشی در حوادث چهارشنبه‌سوری هستیم، گفت: بیشترین طیفی که درگیر حوادث این شب می‌شوند جوانان و نوجوانان هستند این افراد احساساتی عمل کرده و بسیار در معرض آسیب‌های مختلف هستند.

ملکی با بیان اینکه با اتخاذ سیاست‌های صحیح می‌توان به تخلیه انرژی و هیجانات جوانان کمک کرد و درصد بروز حوادث را کاهش داد، ادامه داد: برگزاری این قبیل جشن‌ها به صورت کاملاً کنترل شده و تحت نظارت نیروهای آتش نشانی و انتظامی در بوستان ها و نقاط ایمن با حضور خانواده ها و اجرای آهنگ های ملی و شاد، کمک بسیار مفیدی به تخلیه بدون خطر انرژی و هیجان جوانان می‌کند.

وی ادامه داد: مدارس نیز با برگزاری تفریحات سالم مثل بادبادک بازی در محوطه مدارس با حضور دانش آموزان و خانواده‌های آنان می‌توانند بسیار موثر عمل کنند. قطعاً هیچکس با برپایی جشن و شادی هموطنان مخالف نیست بلکه تمام تلاش نیروهای امدادی این است که در این شب به کسی آسیبی وارد نشود و خوب است که این جشن به روش منطقی، عقلانی و پسندیده به سبکی که در گذشته اجرا می شد برگزار شود.

راه‌حل‌های کوتاه مدت و بلند مدت برای چهارشنبه‌سوری

سخنگوی سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهر تهران با بیان اینکه برای حل بحران شب چهارشنبه سوری دو راه حل وجود دارد، گفت: دیدگاه بلندمدت این است که در این روش با حضور اندیشمندان، روانشناسان، جامعه شناسان و کارشناسان سازمان‌های ذیربط کارگروه‌هایی تشکیل و با بررسی تمام راهکارها به نتیجه قطعی و واحدی دست یابند که در واقع یک کار فرهنگی است که نیازمند زمان طولانی است.

ملکی با اشاره به دیدگاه کوتاه مدت نیز گفت: برای عبور از این شب به صورت مقطعی باید با کمک والدین، خانواده ها، مربیان و… جوانان و نوجوانان را ارشاد و راهنمایی کرد و آنها را از خطرات نزدیک شدن به این مواد آگاه کرد. حضور اعضای خانواده در کنار هم به هنگام برپایی جشن عامل بسیار مهمی در کاهش حوادث این شب است.

وی افزود: اما برای کاهش حوادث و خطرات ناشی از شب چهارشنبه سوری لازم است در این ایام والدین نظارت بیشتری بررفتار و کردار فرزندان خود و به ویژه جوانان داشته باشند. ارتباطات و مراودات آنان را با دوستانشان و به خصوص دوستان جدید کنترل کنند و اگر تغییرات محسوسی در رفتار آنان احساس کردند آن را مورد بررسی قرار دهند.

سخنگوی سازمان آتش نشانی و خدمات ایمنی شهرتهران با بیان اینکه پدران و مادران و مربیان آموزشی و کسانی که به هر دلیلی با جوانان و نوجوانان سروکار دارند باید آنان را از خطرات نزدیک شدن به مواد محترقه و منفجره آگاه کنند، گفت: با گفت‌وگو با کودکان می‌توان واقعیت مراسم این شب که در گذشته به چه صورت برگزار می شده و دارای چه مراسمی بوده را برای آنان بازگو کرد.

خانواده‌ها کنار فرزندانشان باشند

ملکی خطاب به خانواده‌ها گفت: همچنین اگر قصد برپایی جشن و روشن کردن آتش را دارید، حتماً خود در کنار فرزندانتان و سایر اعضای خانواده باشید. با این کار علاوه بر اینکه اوضاع را کنترل می کنید می توانید طرز رفتار صحیح با آتش و خاموش کردن آن را بدون اینکه آسیبی ببینند به فرزندان آموزش دهید. ضمن اینکه می توانید فرزندان خود را با واقعیت این جشن آشنا کنید. مطمئن باشید اگر شما کنار فرزندان نباشید، آنان این جشن و آتش بازی را با دیگران انجام می دهند و قطعاً کسی به اندازه شما والدین گرامی نگران فرزندانتان نیست و در آن شرایط احتمال وقوع حوادث بیشتر خواهد شد.

سخنگوی سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهر تهران اضافه کرد:‌ باید توجه کرد که از قرار گرفتن در کنار آتش هایی که خود آنها را روشن نکرده‌اید خودداری کنید. این مسئله سال های گذشته تعدادی از هموطنان را با آسیب دیدگی مواجه کرده است. به این صورت که افراد به هنگام عبور از معابر با مشاهده شعله های برافروخته یک آتش، جذب آن شده و در کنار آن قرار می گرفتند غافل از اینکه در این آتش مواد منفجره قرار داده شده و لحظاتی بعد به دلیل انفجار این مواد و پرتاب شعله های آتش یا قطعات تیز و برنده صدمات زیادی به این افراد که از این موضوع اطلاعی نداشته اند شده است.

ملکی با بیان اینکه پاکیزه بودن محیط منزل و ساختمان کمک بسیار زیادی به کاهش حوادث می کند، اظهارکرد: با توجه به انجام خانه تکانی در این ایام بسیاری از شهروندان چیزهایی را که نیاز ندارند اعم از روزنامه باطله، مجله، کارتن اجناس، میز و صندلی مستعمل و… را به انبار، حیاط، پارکینگ و یا حتی گوشه راه پله و راهروها منتقل کرده تا در پایان کار از ساختمان خارج کنند و دور بریزند. دیدن حجم زیادی از این مواد که غالباً قابل اشتعال هستند می تواند کودکان را به برپایی یک آتش بازی دلچسب در داخل ساختمان یا پارکینگ و در مجاورت خودروهای موجود تحریک کند.

اصناف همکاری کنند

سخنگوی سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهر تهران با تاکید بر اینکه هرگز نباید اجازه داد کودکان به تنهایی اقدام به برپایی آتش کنند، گفت:اگر کودکان از دستیابی به مواد قابل اشتعال در درون منزل ناامید شوند احتمال اینکه برای این مواد به سراغ مغازه‌های رنگ فروشی، مواد شیمیایی و یا حتی داروخانه ها بروند زیاد است.  از این رو لازم است تمام عزیزانی که در این مشاغل مشغول فعالیت هستند از تحویل دادن هرنوع ماده قابل اشتعال و انفجار به جوانان و نوجوانان خودداری کنند.

وی با بیان اینکه کودکان و نوجوانان معمولاً مواد محترقه را در نقاطی از منزل مثل پشت بام، بالکن، انباری و یا حتی در کمد شخصی و کیف وسایل مدرسه خود پنهان می کنند، اظهار کرد: والدین باید به طور کاملاً نامحسوس، به گونه‌ای که به شخصیت فرزندان خدشه‌ای وارد نشود کمد البسه و وسایل شخصی آنان را مورد بازبینی قرار دهند و اگر موردی یافتند آنان را از خطرات این کار مطلع کنند.

سخنگوی سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهر تهران با بیان اینکه انفجار تنها ۲۵۰ گرم از بعضی از این مواد به سادگی می تواند یک واحد آپارتمان را تخریب و به ساکنان آن صدمه وارد کند، گفت: شهروندان باید در صورت مشاهده هرگونه انبارداری، نگهداری، جابجایی، نقل و انتقال و… مواد شیمیایی به ویژه به صورت مقطعی و مخفیانه به سرعت مراتب را به مراکز نظامی و انتظامی اطلاع دهند.

ملکی یکی دیگر از عوامل حادثه ساز را پرتاب کردن فشفه، ترقه و مواد محترقه به سمت آسمان و افتادن آن روی پشت بام و بالکن خانه‌ها دانست و تصریح کرد: اگر ماده قابل اشتعالی مثل البسه، روزنامه و… در این نقاط وجود داشته باشد احتمال وقوع آتش سوزی زیاد است. بنابراین باید ضمن پرهیز از پرتاب کردن این مواد از قرار دادن هرنوع ماده قابل اشتعال در این نقاط نیز خودداری کرد.

وی با بیان اینکه در این شب ها درها و پنجره ها به ویژه آن هایی که مستقیم به فضای بیرونی و به معابر و کوچه ها باز می شوند را باید بسته نگهداشت، ادامه داد: پرهیز از برپایی آتش در داخل بوستان ها، باغ ها، فضای سبز و در کنار درختان و همچنین خودداری از روشن کردن آتش در پارکینگ ها و در کنار خودروها از جمله موارد ضروری است.

سخنگوی سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهر تهران اضافه کرد: باید از انداختن مواد منفجره مثل کپسول های کوچک گاز، قوطی های دربسته، انواع اسپری ها به داخل آتش و همچنین قرار دادن ظروف مایعات قابل اشتعال در کنار شعله های آتش خودداری کرد.

به گفته ملکی رانندگان نیز باید سعی کنند که در این شب از پارک کردن خودروی خود در معابر و خیابان ها خودداری کرده و حتی المقدور خودروی خود را به یک پارکینگ یا محل امن منتقل کنند.

سخنگوی سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهر تهران با بیان اینکه باید از پریدن از روی آتش به ویژه با لباس های بلند و گشاد مثل مانتو و چادر و .. پرهیز کرد، اظهارکرد: بعضی از این البسه از جنس مواد نایلونی و نفتی و بسیار قابل اشتعال است و درصورت سرایت آتش به سرعت شعله ور می شود و فرد را دچار مصدومیت می کند.


منبع: الف

درآمد سازمان انتقال خون عمومی شد

مدیرعامل سازمان انتقال خون ضمن گلایه از “عمومی” شدن درآمد اختصاصی این سازمان گفت: در هر حال امیدواریم سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی در سال آینده نسبت به تخصیص مناسب همین درآمد عمومی اقدام کند تا بتوانیم فعالیت‌هایمان را بهتر انجام دهیم.

دکتر علی اکبر پورفتح‌الله در گفت‌وگو با ایسنا، درباره بودجه سازمان انتقال خون در سال ۹۶ گفت: متاسفانه ما دچار کم‌لطفی بزرگی در سازمان مدیریت شدیم؛ به طوریکه سازمان مدیریت به درآمد سازمان انتقال خون به عنوان درآمد دولت نگاه می‌کند.

وی افزود: این درحالیست که معتقدیم اگر می‌خواهیم سازمان انتقال خون پویایی در کشور داشته باشیم، باید درآمد سازمان انتقال خون اختصاصی شده و صرف توسعه این سازمان شود. متاسفانه علی‌رغم اینکه دو سال با سازمان مدیریت در این باره صحبت کردیم و تمام رده‌های سازمان مدیریت قبول کردند که دولت نباید به درآمد ناچیز سازمان انتقال خون به عنوان درآمد خودش چشم داشته باشد، اما این درآمد تبدیل به درآمد اختصاصی نشد.

طی ۲ سال گذشته اعتبار بازسازی تجهیزات‌مان را دریافت نکردیم
مدیرعامل سازمان انتقال خون با بیان اینکه رقم درآمد اختصاصی ما مهم نیست، بلکه مهم انگیزش‌های کاری است که این درآمد می‌تواند در مجموعه فراهم ‌کند، گفت: این درآمد دست سازمان را باز می‌گذارد تا بتواند وارد فعالیت‌های بیشتری شود. باید توجه کرد که ما ظرف دو سال گذشته اعتبار بازسازی و نوسازی تجهیزات‌مان را دریافت نکرده‌ایم و با هزار فرآیند مرتبط توانستیم بخشی از اقدامات عمرانی سازمان را پیش بریم.

پورفتح‌الله ادامه داد: این درحالیست که اگر درآمدمان اختصاصی بود، طبیعتا می‌توانستیم در حوزه‌های عمرانی وارد شویم. این منطقی‌ترین درخواست ما از سازمان مدیریت بود که عملا به آن پاسخ داده نشد و در مجلس هم با این استدلال که این موضوع روی درآمد دولت تاثیر می‌گذارد، عملا این کار صورت نگرفت و درآمدمان عمومی شد. در هر حال امیدواریم  سازمان مدیریت در سال آینده نسبت به تخصیص مناسب همین درآمد عمومی اقدام کند که ما بتوانیم فعالیت‌هایمان را بهتر انجام دهیم.

وی درباره میزان درآمد اختصاصی سازمان انتقال خون گفت: درآمدمان ۱۳۰ میلیارد تومان است که ۹۰ میلیاردش به سازمان بازمی‌گردد و بقیه آن درآمد دولت است. در عین حال بودجه جاری سازمان هم برای سال ۹۶، ۱۲۰ میلیارد تومان است.


منبع: الف

وضعیت تکالیف دانش‌آموزان در نوروز ۹۶

معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش شهر تهران گفت: تکالیف نوروزی دانش‌آموزان به صورت متمرکز نیست بلکه معلمان با توجه به شناخت از دانش‌آموزان، فعالیت‌هایی را برای ایام نوروز ۹۶ تعیین می‌کنند.

نادر جهان‌آرای در گفت‌وگو با تسنیم دررابطه با تکالیف نوروزی دانش‌آموزان دبستانی اظهار کرد: سیاست‌های مربوط به تکالیف نوروزی همانند سال گذشته است و از معلمان دوره ابتدایی خواسته‌ایم تا با توجه به ظرفیت کلاس خود برای دانش‌آموزان تکالیفی را در ایام نوروز تعیین کنند.

وی افزود: تکالیف نوروزی باید از طریق همکاری میان معلم و دانش‌آموزان و شناخت معلم از شاگردان تعیین شود یعنی معلم باید براساس بازخوردهایی که از دانش‌آموزان دریافت کرده است تکالیف و فعالیت‌های نوروزی را به آنها ارائه دهد.

معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش شهر تهران گفت:‌ کتابچه‌هایی را با عنوان کیمیای همدلی و همزبانی تهیه کرد‌ه‌ایم که در قالب آن راهکارهایی برای ارائه فعالیت‌های نوروزی به دانش‌آموزان پیشنهاد شده است و معلم با هماهنگی مدیر مدرسه فعالیت‌هایی را تحت عنوان تکالیف نوروزی برای دانش‌آموزان تعیین می‌کند.

جهان آرای عنوان کرد: تکالیف نوروزی به صورت متمرکز نیست و در هر مدرسه‌ای از سوی معلمان ارائه می‌شود در حقیقت تکلیف نوروزی همان است که معلم در طول سال تحصیلی از دانش‌آموزان خود بازخورد دریافت کرده و می‌داند در چه دروسی ضعیف هستند بنابراین با توجه به شناختی که از کلاس درس خود دارد، فعالیت‌ها را تعیین می‌کند.


منبع: الف

اولویت ارائه تسهیلات بلاعوض خرید و نوسازی مسکن

مدیرکل کمیته امداد استان تهران گفت: سقف کمک بلاعوض خرید و نوسازی کمیته امداد به مددجویان روستایی مبلغ ۱۵میلیون تومان و برای مددجویان شهری ۲۵میلیون تومان بوده که اولویت ارائه این تسهیلات با زنان سرپرست خانوار و ایتام است.

به گزارش ایسنا، محسن ولیئی با بیان اینکه یکی از فعالیت های اصلی این نهاد تامین مسکن برای محرومان جامعه است، اظهار کرد: از مجموع ۲۳۸ واحد مسکونی واگذاری به مددجویان تحت حمایت این نهاد در ۱۱ ماهه امسال، تعداد ۴۵ واحد روستایی و ۱۹۳ واحد شهری بوده است.

وی افزود: برای ساخت این واحدهای مسکونی در قالب پرداخت های بلاعوض از سوی این نهاد، کمک های دریافتی از خیران و همچنین آورده مددجو تامین مالی شده است.

ولیئی با اشاره به اینکه برای ساخت این تعداد واحد مسکونی بیش از ۸۱ میلیارد و ۷۰۱ میلیون ریال هزینه شده است، افزود: از مجموع این مبالغ بیش از ۶۰ میلیارد و ۱۸۰ میلیون ریال از منابع امدادی و بیش از دو میلیارد و ۱۰۰ میلیون ریال از محل اعتبارات مسکن کمیته امداد استان تهران و مابقی از آورده مددجو تامین شده است.

مدیرکل کمیته امداد استان تهران گفت: علاوه بر ارزان بودن قیمت ساخت مسکن مددجویی، از کیفیت مناسب با رعایت اصول فنی و مهندسی برخوردار هستند، از جمله ضدزلزله بودن با الزام به رعایت آئین نامه ۲۸۰۰ از ویژگی‌های خاص این واحدهای مسکونی است.

وی با اشاره به تعمیر و بازسازی ۱۳۱۷ واحد مسکونی مددجویی، بیان کرد: برای این تعداد تعمیرات مسکن، بیش از ۳۰ میلیارد و ۶۱۸ میلیون ریال توسط کمیته امداد استان تهران هزینه شده است.

ولیئی مسکن را یکی از ضروری ترین و اولویت دارترین نیازهای مددجویان عنوان کرد و گفت: سقف کمک بلاعوض خرید و نوسازی کمیته امداد به مددجویان روستایی مبلغ ۱۵میلیون تومان و برای مددجویان شهری ۲۵میلیون تومان است که اولویت ارائه این تسهیلات با زنان سرپرست خانوار و ایتام است.

مدیرکل کمیته امداد استان تهران درپایان گفت: با تلاش های کمیته امداد امام خمینی(ره)، همکاری و مشارکت مسئولان و نیکوکاران زمینه بهره مندی مسکن برای تعداد بیشتری از خانواده های نیازمند فراهم می‌شود.


منبع: الف

چگونه بفهمیم در تلگرام بلاک شده ایم؟

 باشگاه خبرنگاران جوان؛در نرم افزار تلگرام که محبوب ترین پیام رسان در بین ما ایرانی هاست برخی ترفند ها وجود دارد که میتواند به ما در استفاده بهتر از آن کمک کند.
 
یکی از مشکلاتی که وجود دارد آن است که سخت است بفهمیم که مخاطبمان ما را بلاک کرده است یا پیام ما را ندیده است و یا حتی کلا اکانتش را حذف کرده است.
 
برای حل این مشکل باید ببینیم در هر حالت چه تغییراتی در صفحه آن فرد برای ما پیش می آید.
 
۱- اگر مخاطب صرفا پیام ما را ندیده باشد .

    در لحظه ارسال پیام تیک اول میخورد
    عکس پروفایل مخاطب برای ما قابل رویت است
    آخرین بازدید مخاطبمان یا مشخص است یا last seen recently است. یا حداکثر کمتر از یک یا چند ماه است.

نکته: ممکن است این فرد حذف اکانت نکرده باشد اما صرفا نرم افزار تلگرام را کمتر از ۶ ماه قبل حذف کرده  و دیگر نصب نکرده باشد . که از آخرین بازدید او تنها قابل حدس است.
 
۲-اگر بلاک شده باشید:

     عکس پروفایل مخاطب غیرقابل مشاهده خواهد شد.
    پیام های ارسالی از طرف ما تنها یک تیک خواهد خورد. (اگر شما را از بلاک خوارج کند هم آن پیام ها یک تیک باقی خواهند ماند)
     آخرین بازدید مخاطبمان ” last seen is a long time ago ”  خواهد شد .

۳- اگر مخاطبمان اقدام به حذف حساب کاربری تلگرامش کرده باشد.

     عکس پروفایل مخاطب غیرقابل مشاهده خواهد شد.
    در کنار پیام ارسالی عکس یک ساعت می آید و تیک اول نخواهد خورد ( حتما از وصل بودن اینترنت خود مطمئن باشید)
    نام کاربری به Unknown یا Deleted Account
    آخرین بازدید مخاطبمان ” last seen is a long time ago ”  خواهد شد .

 
در نتیجه برای مشخص شدن وضعیت مخاطبتان به ویژگی های آن شخص و تفاوت حالت های بالا توجه داشته باشید.


منبع: الف