۵۰ سال پیش این کتاب عصر ترامپ را پیش بینی کرد
قریب به پنجاه سال پیش در فرانسه «جامعه نمایش» گی دوبور به قفسه کتابخانهها رسید.
به گزارش ایران آنلاین، «جامعه نمایش» کتابی بود باریک با یک جلد سفید ساده، با ناشری ناشناس و نویسندهای که از هر مصاحبهای پرهیز میکرد. بااینهمه تأثیر این کتاب فوری و گسترده بود و ازاینرو یک نقد اجتماعی به راه انداخت که به شکلگیری اعتراضات دانشجویی در فرانسه و ناآرامیهای ١٩۶٨ دامن زد. اما «جامعه نمایش» همچنان به کار امروز ما میآید. کتاب توصیفی است از احاطه تکنولوژی و تصاویر بر حیات اجتماعی انسان و غالبا به همین جهت آن را در حکم پیشگویی مخاطرات عصر اینترنت میدانند که بر سر ما سایه افکنده. شاید این کتاب بیش از هر اثر فلسفی دیگر قرن بیستم لحظه بهغایت عجیبی را ثبت و ضبط میکند که اکنون ما در خلال دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ از سر میگذرانیم.
همچون خطوط ابتدایی «قرارداد اجتماعی» ژان ژاک روسو (انسان آزاد به دنیا میآید اما همهجا در بند کشیده میشود) و «مانیفست کمونیسم» کارل مارکس (تاریخ همه جوامع تا به امروز موجود تاریخ نبردهای طبقاتی است)، دوبور در مقام خلف فکری این هر دو متفکر با بیانی پرشورتر پراکسیس سیاسی را آغاز میکند: «کل حیات آن جوامعی که شرایط تولید مدرن بر آنها حاکم است خود را همچون انباشت عظیم نمایشها نشان میدهد. هرآنچه زمانی بیپرده و مستقیم زیسته میشد اکنون بازنمایی صرف شده است».
گی دوبور، یکی از بنیانگذاران گروه پیشروی موقعیتسازان، در ٢٢٠ تز کتاب کیفرخواست خود را علیه «جامعه نمایشی» بسط میدهد. منظور دوبور از بیان این عبارت صرفا محکومیت رسانههای جمعی نبود. نمایش چیزی بود بسیار فراتر از آنچه صفحه نمایش را تسخیر کرده. دوبور استدلال میکرد هرآنچه زمانی زنان و مردان بیپرده و مستقیم تجربه میکردند – پیوندهایمان با جهان طبیعی و جهان اجتماعی – خردوخاکشیر شده و به تصاویر استحاله یافته. و این پیکسلهای تصویری تبدیل شد به خرتوپرتهای زندگیمان و بهاینترتیب شأن خود را به مرتبهای بیاهمیت تنزل دادیم.
در اندیشه دوبور، «تصویر» در اقتصاد و هستی واقعی آدمها همان اهمیتی را داشت که «کالا» در اندیشه مارکس. کالاها و تصویرها، مانند ربایندگان جسم١، چیزی را از ما ربودهاند که زمانی از روی سادهنگری واقعیت میخواندیم. طبیعت اصیل تولیداتی که ما با دست خودمان میسازیم و روابطی که با واژههایمان بنا میکنیم از بین رفته و جایش را به تمثال آنها داده است. دوبور هشدار میدهد تصاویر آنچنان همهجاگیر شده که ما دیگر آنچه را از دست دادهایم به خاطر نمیآوریم. همانطور که اندی مریفیلد، یکی از زندگینامهنویسان او، تشریح میکند: «تصاویر نمایشی ما را وادار به فراموشی میکنند – یا فیالواقع اصرار دارند که باید فراموش کنیم». اما از نگاه دوبور فراموشی ما را از مسئولیت معاف نمیکند. او تأکید میکند ما فقط فریبخوردگان و قربانیان معصوم در این واژگونی، این دگرگونی سهمگین از بود (being) به نمود (appearing) نیستیم. بلکه با توجهکردن به نمایش این وضعیت را تقویت میکنیم. دوبور با لحنی سرد و خشک میگوید خورشید هرگز «در امپراتوری انفعال مدرن» غروب نمیکند. و در همین وضعیت منفعل است که ما خودمان را تسلیم نمایش میکنیم.
برای مارکس بیگانگی از کار وجه معرف مدرنیته بود. او اعلام کرد ما دیگر با آنچه میسازیم یکی نیستیم. ولی با اینکه ما با کار خود بیگانه شدهایم مارکس میپنداشت خارج از محیط کار میتوانیم همچنان خودمان باشیم. بااینحال نزد دوبور گلولهباران بیامان تصاویر همان گریزگاه را هم خرد و منهدم کرده بود. پیامد این کار هم فاجعهآمیز است و هم بیخطر. دوبور نتیجه میگیرد «هیچ مامنی باقی نمانده تا مردم بتوانند آنجا در مورد واقعیتهایی که آنها را به خود مشغول کرده با یکدیگر بحث کنند، زیرا آنها هرگز نمیتوانند خود را برای همیشه از شر حضور مخرب گفتار رسانهها رها کنند». فضاهای عمومی مانند آنچه در یونان باستان آگورا نامیده میشد دیگر وجود خارجی ندارد. با وجود این ما زندگیهایمان را در حالی از سر میگذرانیم تو گویی هیچچیز تغییر نکرده است، چراکه عادت ما به حضور مخرب تصاویر همچون پذیرش گرانش زمین روزبهروز بیشتر میشود.
پس از بهقدرترسیدن دونالد ترامپ، تجزیه و تحلیل زندگی مدرن براساس تفکر دوبور طنینی عمیقتر و تیرهتر از آن یافته که شاید حتی خالق این روش تحلیل تصور میکرد، همو که از بسیاری جهات قادر به پیشبینی ماهیت جنونآمیز و خیالزده، نیهیلیستی و رخوتآور حکومتی بود که تازه زمام امور ما را به دست گرفته است. مفهوم «دروغهای بیپاسخ» دوبور، یعنی وقتی «حقیقت تقریبا هیچجا وجود خارجی ندارد یا در بهترین حالت به فرضیه محض تقلیل یافته»، مفهوم «محرومشدن از تاریخ» دوبور، یعنی وقتی شناخت از گذشته «زیر آوار گردش بیوقفه اطلاعاتی غرق شده که همواره به فهرست یکسانی از امور بیاهمیت ارجاع میدهد»، در این مفاهیم میتوان کلید فهم ظهور نهفقط ترامپیسم بلکه نظریه تئوری توطئه را یافت.
دوبور در اثر بعدیاش، «شرحی بر جامعه نمایش»، که بیست سال پس از اثر اصلی منتشر شد، انگار همان فرآیند نمایشی را پیشبینی میکند که از ٢٠ ژانویه (روز شروع ریاستجمهوری ترامپ) آغاز شد. او مینویسد «نمایش فقط دور خودش میچرخد و از اینطریق ادعاهایش را به کرسی مینشاند: با بازگشت به نقطه آغاز، با تکرار، با تأیید مجدد و مداوم در تنها فضای باقیمانده که در آن هر چیزی میتواند به تأیید عموم برسد… قدرت نمایشی به همین نحو میتواند بارهاوبارها زیر هرآنچه دوست دارد بزند، و موضوع را عوض کند چون میداند نباید به کسی جواب پس دهد». بعد از مراسم تحلیف دونالد ترامپ همه دعواها بر سر تعداد واقعی تماشاچیان فراموش شد و اهمیتش را از دست داد. این دعوا، این بحث بر سر عکسهای جمعیت حاضر در سخنرانی ترامپ، عکسهایی که از بالا گرفته شده بود یا عکسهایی که از روی زمین، صرفا به آشفتگی روانی و جمعی ما دامن زد.
از آن بهبعد هرروز یک رسوایی تازه به بار میآید، یک دروغ جدید یا اهانت به افراد، بنابراین حفظ سعهصدر معرفتشناختی و اخلاقی روزبهروز دشوارتر شده است: نمایش همه ما را میبلعد. به نظر دوبور، «نمایش سر صحبت درباره یک چیز دیگر را باز خواهد کرد و، مخلص کلام، این آن چیزی است که از حالا بهبعد وجود خواهد داشت. و همانطور که میبینیم پیامدهای عملی آن زیاد است». بهراستی چهکسی آنهمه دروغ را که ترامپ در سفرهای انتخاباتیاش گفت به یاد دارد؟ چهکسی میتواند حس شوک بهجامانده از نوار صحبتهای زشت و زننده ترامپ را وقتی برای اولینبار دید یا شنید دوباره تجربه کند؟ چهکسی میتواند ترامپ واقعی را از نقیضههای بیشمار او و از خطرات واقعی برآمده از حماقت محض او جدا کند؟ چهکسی آن زمان که مأموران اداره مرزی و گمرک ما ویزایمان را بررسی میکنند به یاد روسها میافتد؟
در نهایت ما میمانیم و سئوالات نگرانکننده دوبور. چه ترامپ را دوست داشته باشیم و چه از او متنفر باشیم، آیا چنین نیست که همه ما به یک میزان به مصرف تصاویر نمایشی که او هرروز تولید میکند معتاد شده باشیم؟ آیا ما با مصرف تصاویری که شخص ترامپ و سیاستهایش تولید کرده در بهقدرترسیدن او همدست بودهایم؟ آیا تصاویر حاکی از مخالفت و انتقادی که معترضان به این وضعیت در جبهه مقابل میسازند حامل یک مقاومت حقیقی است، یا این تصاویر درعوض با شیفتگی ما به نمایش همداستان میشوند؟ شاید پاسخ بدهیم مصرف تصاویر در جبهه مقابل ترامپ اصل اساسی شهروندی دغدغهمند و هشیاری اخلاقی است. ولی جواب دوبور این خواهد بود که چنین مصرفی همچنان بازتاب اعتیادی عمیق است. شاید ما از سر دلخوشی ماحصل کار گروههای حقیقتیاب و منتقدان این وضع را پیگیری میکنیم، ولی نمایش این فعالیتها را در خود حل میکند و هیچ تأثیری بر آن ندارد.
بیشک نمایشی که از بیستم ژانویه شروع شد بیوقفه ادامه یافته است. دوبور که در سال ١٩٩۴ خودکشی کرد از یافتن راهی برای نهادینهکردن آنچه بالطبع مقاومت در برابر نهادینهشدن است ناامید بود ولی ما نباید ناامید باشیم. به نظر میرسد وارد دورهای مشابه مه ١٩۶٨ میشویم، دورهای که از حیث بیرونکشیدن مکان و زمان از قلمرو نمایش و بازگرداندن آن به جهان تعاملات بشری معرف چیزی است که دوبور آن را «زمان زنده» میخواند.
امید آن میرود که پیشروی اعتراضات و راهپیماییهای ملی، و از آن مهمتر بازگشت به سیاستهای محلی و سازماندهیهای جمعی، فراتر از شکست غلیانهای آنارشیستی مه ١٩۶٨ برود و طلسم نمایش درهم بشکند.
١- ربایندگان جسم (Body snatchers) به کسانی میگفتند که اجساد مردگان را برای فروش به قسمت تشریح مدارس پزشکی میربودند. و نیز به معنی نیرو یا موجودی خارجی یا بیرونی که جسم انسان را تسخیر میکند. مانند فیلم «حمله ربایندگان جسم» نوشته جک فینی و به کارگردانی دان سیگل. درواقع کالاها و تصویرها موجوداتی بیرونی هستند که با تسخیر آنچه واقعیت مینامیم آن را به شکل دیگری بازنمایی میکنند.
منبع: الف