۲۸ سال پس از رحلت امام خمینی (ره)
در آستانه بیست و هشتمین سالگرد رحلت رهبر کبیر انقلاب در گفتوگو با عبدالله ناصری، عضو شورای مشورتی اصلاحطلبان و عضو هیات علمی گروه تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه الزهرا از مشرب فکری و فقهی امام خمینی (ره) پرسیدیم. ناصری ضمن تقسیمبندیهایی از فقه در دوران آغاز اسلام و در دوران معاصر، به نوآوریهای ایشان در حوزه فقه و سیاست پرداخت و ضمن ارایه توضیحاتی درباره وجوه تمایز امام (ره) با سایر فقهای همعصر خود به تاثیر رویکرد فلسفی و عرفانی ایشان بر دیدگاههای فقهی ایشان پرداخت.
او میگوید: رویکرد فلسفی و عرفانی باعث شده که طبیعتا امام (ره) نگاه کاملا عصری و عقلگرایانه و مصلحتاندیشانه به مسائل داشته باشد. ضمن اینکه در عین اینکه فقه موروثی و سنتی را مورد توجه قرار میداد و به تعبیر خودش به فقه جواهری علاقه داشت اما با تامل فلسفی و عقلانی به حوزه فقه ورود میکرد و همیشه تاکید بر ابتکار و نوآوری داشت. به علاوه اینکه یک رویکرد انسانگرایانه داشت که میتوان از آن به فقه کرامتی یاد کرد. این رویکرد از ایشان یک فقیه ممتاز ساخته بود و معتقد هستم که اگر امام (ره) زنده بود نظرات بسیار قابل توجهتری از آنچه مطرح شد و داشت، در همه حوزهها بیان میکرد که این نظرات حتما میتوانست سرفصل مطالعات جدیدی برای نسل جدید در مسائل فقهی و حوزوی باشد.
ابتدا در خصوص صورتبندی ادواری جریان فقهی یا حوزوی از آغاز دوران اسلامی که متمرکز بر مساله فقه بوده است، یک توضیح مقدماتی بدهم. این تقسیمبندی، یک تقسیمبندی جغرافیایی است. اگر این تقسیمبندی را گسترده کنیم؛ از آغاز ظهور اسلام و آغاز تاریخ تشیع و مکتب فقه مدینه و کوفه تا زمان غیبت کبری است و بعد قم و ری، مرکز اصلی حوزه و فقاهت میشود که تا قرن پنجم است و بعد بغداد که با حمله هلاکو از بین میرود. بعد از آن مرکزیت حوزوی فقه شیعه به حله منتقل میشود، بعد جبل عامل است و بعد اصفهان و کربلا و نجف و قم و بعد روندهای دیگری مثل بحرین و سامرا بعضا در این تقسیمبندیها جای میگیرد که این منوط به حضور شخصیتهای بزرگ و تاثیرگذار در تاریخ فقه و نظام فقهی شیعه است.
یک تقسیمبندی موضوعی که شاید بیشتر راهگشا باشد که اتفاقا میخواهم در دوره امام (ره) به آن استناد کنم، تقسیمبندی فقه راویگری است که تا قرن چهارم هجری ادامه دارد و فقط به روایت نگاه میکند. فقه حدیثی است که بدون هیچ رابطهای با اجتهاد و استنباط در قرن چهارم و پنجم هجری فقط نقل حدیث میکند البته با تفاوتهایی که با قبلی دارد که به آن نمیپردازم. سوم فقهای اصولی هستند که با رویکرد اصولی تاریخ فقه را پر و بال میدهند مثل مرحوم شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی و در نهایت، مکتب اخباری است که بحرین و تا حدودی جبل عامل را میتوان مرکز احیای فقه روایی بیان کرد که بعد مجددا توسط مرحوم وحید بهبهانی با تقویت آن اصول و رویکرد اصولی، فقه احیا میشود. این روند تقریبا ادامه پیدا میکند و در واقع، تاریخ فقه تشیع را شکل میدهد.

امروز دو تقسیمبندی اساسی که خیلی نیز در رسانهها یا محافل علمی به آن میپردازند، تقسیمبندی نجف و قم است که مصداق آن در حوزه نجف و در دوره معاصر، مرحوم آیتالله خویی (ره) است که از ویژگیهای ایشان میتوان تمرکز بیشتر بر فقه فردی را بیان کرد، البته به فقه سنتی توجه ویژهای دارد، به علم اصول نیز توجه دارد و به همین دلیل ایشان را به «فیلسوفالفقها» تمثیل میکنند. مکتب دوم، مکتب قم است که به عبارتی از موسس حوزه علمیه قم مرحوم حائری گرفته ولی بیشتر با مرحوم آیتالله بروجردی (ره) و امام خمینی (ره) توصیف میشود که ویژگی این مکتب یا در واقع، صورتبندی فقهی قم با توجه به تاریخ فقه و سیر تطور احکام، کار خود را در دوره آیتالله بروجردی شروع میکند، به علم اصول کمتر توجه دارد و البته از ویژگیهای این است که به آرای اهل سنت توجه میکند اما بهشدت مخالف این است که علم اصول را که مبنای تحول فقهی است خیلی متورم نکند و همین طور به آرای قدمای فقها نیز توجه میکند، لذا قول مشهور و قول رایج را مبنا قرار میدهد، برخلاف آیتالله خویی که در برخی از نظرات خود قول مشهور را مبنا قرار نمیدهد البته نظرات نویی را ابداع میکند مثل نظری که در حوزه خمس دارد اما آن را علنی نمیکند به جهت اینکه به تعبیر خود او خلاف قول مشهور است اما استنباطات ایشان بیشتر استنباطات عصری و اصولی است. در همین مکتب قم، امام (ره) نیز چهره شاخص است که به تعبیر خود ایشان، میتوان دو جریان سنتی و تاریخی را ذیل حوزه فقه یا فقه پویا دنبال کرد و شاخص را در همین تقسیمبندی که خود امام(ره) در اوایل انقلاب ارایه داد صورتبندی کرد.
وجوه متمایز امام از سایر فقهای بزرگ حوزه در عصر خودشان چه بود؟
امام (ره) یک جمله دارد که سال آخر حیات خود در صحیفه نور نیز آن را بیان کرده است، اینکه زمان و مکان دو عنصر اساسی و تاثیرگذار در مراحل استنباط احکام فقهی هستند. یعنی زمان و مکان یا تاریخ و جغرافیا را کاملا در حوزه فقه وارد میکنند و این نخستین گام و موثرترین کاری بود که شاید در تاریخ فقه تشیع به این صورت آشکار و بیان میشد. یکی از کارهایی که امام (ره) در دوره رهبری و حکومتداری خود انجام دادند همان فرمان هشت مادهای معروف است که اگر به آن توجه کنیم وجه تمایز امام (ره) را میتوان در این خلاصه کرد که ایشان در حوزه فقه- به تعبیر من- بسیار انسانمحور بود و اگر بخواهم تعبیر امروزی به کار ببرم یک رویکرد کاملا اومانیستی داشت و کاملا انسانگرایانه بود و در واقع کرامت انسانی را مبنای احکام یا نگرش فقهی خود قرار میداد. ضمن اینکه فلسفه یا بنیان فقهی امام (ره) بر همان تعمیم عدالت و تعمیق اخلاق یعنی عمق بخشیدن به اخلاق و گسترش عدالت اجتماعی در جامعه بود. اگر بخواهم در یک کلام آن تعبیر را به کار ببرم، من فقه امام (ره) را کاملا یک نوع فقه کرامتی میدانم یعنی کرامت و اصالت انسان، سرلوحه نگرش فقهی ایشان بود و طبیعتا نمونههایی نیز برای آن وجود دارد.
نوآوریهای ایشان برای حوزه و فقه را چطور میتوانیم صورتبندی کنیم؟ نوآوریهایی که در فقه سیاسی و سایر بخشهای فقهی میشناسیم.
من یک خاطره نقل میکنم که خوب است به ویژه نسل جوان از طریق رسانهها با این قضیه آشنا شوند و وقتی میگویم فقه کرامتی، بدانند که توجه به بزرگی و اصالت انسان چه جایگاهی نزد امام (ره) داشت. اوایل انقلاب بود در استان فارس، شهرستان استهبانات یکی از عشایر به دادگستری مراجعه کرد و گفت من اکنون ۵ فرزند دارم و زمانی با کسی که به او علاقه داشتم، ازدواج کردم خطبه عقد جاری نکردم؛ در حال حاضر حکم شرعی ازدواج من و فرزندانم چیست؟ قاضی حکم به ابطال این ازدواج و زندگی و حکم سنگسار این فرد را داد. این قضیه به شورای عالی قضایی کشیده شد که در آن زمان، یک شورای مشورتی در قم داشت که بسیاری از فقهای مشهور امروز نیز عضو آن بودند. آنها نیز درمورد اینکه با این قاعده فقهی سنتی چه باید بکنند، مردد بودند. بالاخره فردی بدون خواندن خطبه عقد و به صورت عشیرگی ازدواج کرده بود، ۵ فرزند داشت و دادگاه با اعلام اینکه فرزندان او حلالزاده نیستند حکم به ابطال ازدواج و سنگسار داده بود.
قضیه به امام (ره) رسید و ایشان حکم داد که این ازدواج کاملا مشروع است و فرزندان آنها نیز حلالزاده هستند. این جریان در آن زمان، بسیار سر و صدا کرد زیرا نظر بدیعی بود و نگاه ایشان در قالب آن رویکرد سنتی که چه در تاریخ اسلام چه در تشیع و چه در تسنن شکل گرفته بود، قرار نمیگرفت بلکه به نظر من به دلیل سلطه رویکرد فلسفی و عقلگرایانهای که داشت و از سوی دیگر کاملا تحت تاثیر رویکرد عرفانی مرحوم ابن عربی بود، نظرات بدیعی را دنبال میکرد. نکته دیگری که در فقه امام (ره) خیلی متمایز بود توجه به حوزه کارشناسی بود. شاید شما به خاطر نداشته باشید اما نسل قدیم به یاد میآورد که تا وقتی که ماهی اوزونبرون با این استدلال که فلس ندارد جزو ماهیهای حلال نیست اما وقتی امام (ره) نظریه کارشناسی را از سازمان شیلات پرسید و کارشناسان این سازمان اعلام کردند که این ماهی فلس دارد و ایشان به استناد نظریه کارشناسی کارشناسان شیلات در این حکم تاریخی تغییر داد.

آشنایی و ممارست امام در فلسفه و عرفان چه تاثیری در آرای فقهی ایشان گذاشته بود؟
اصل قضیه همین است یعنی آنچه امام(ره) را کاملا متمایز میکرد آن رویکرد فلسفی و عرفانی بود که از ایشان چهرهای میساخت که معتقد بود کسی نمیتواند، الزاما من تعبیر ماکس وبری آن را به کار میبرم؛ ماکس وبر تعبیری دارد به نام «متولیان یا مدیران امر تقدیس» یعنی کسی مسوول مقدس یا نامقدس بودن چیزی یا ادارهکننده امر مقدس نیست. باز از نواندیشان جهان اهل سنت که امام (ره) نیز به آثار او توجه داشت، شیخ محمد عبده است که به عنوان یکی از سرسلسلههای جریان اصلاحی دینی است که اتفاقا این نوع اصلاحگری او در فقه معاصر تشیع و در نواندیشان دینی نیز بسیار موثر واقع شده است. من جملهای را عینا از او میخوانم، او میگوید: «اگر خلیفه آن اقتدار دینی را ندارد، قاضی یا مفتی یا شیخالاسلام و شیخ میگویند اسلام به هیچ یک از آنها کمترین حق سلطه بر اعتقادات و بیان احکام نداده است. هر قدرتی که دارند عرفی است و شریعت اسلامی آن را تعیین کرده و هیچ یک نمیتواند مدعی حق سلطه بر ایمان کسی یا خداپرستی کسی شود یا بر سر راه اندیشهورزی او بایستد». همین نگاهی که اشاره کردم که امام (ره) به حوزه کارشناسی یا حوزه مشورتی داشت یا حتی شاید خود حکومت نیز باعث شد که امام (ره) توجه ویژهای به حوزه اجتماعی کرد. این نگاه فلسفی و عقلگرایانه او باعث میشد که ضمن اینکه آن فقه موروثی را مورد توجه قرار میداد اما به حوزه اجتهاد یا بازکردن باب آن یا تعبیری که به کار برد برای اینکه نشان دهد- عین تعبیر امام (ره) است- که اسلام از پس حل مسائل جامعه برمیآید، عنصر زمان و مکان باید در حکمشناسی و موضوعشناسی مورد توجه قرار گیرد.
فقه بعد از امام خمینی چه ویژگیهایی پیدا کرد که آن را از قبل متمایز میکند؟
برای پاسخ به این سوال به یک نکته باید توجه کرد. اینکه ما چه بخواهیم در زمان حیات امام (ره) این موضوع را مطالعه کنیم و در واقع به عقب برگردیم و چه بخواهیم در دوران بعد از ایشان آن را بررسی کنیم، اساس این تحولی که امروز در دانش و معرفت بشری ایجاد شده و تداخل یا تاثیری که حوزههای علوم انسانی بر یکدیگر گذاشتهاند و جریان نوگرایانهای که تحت تاثیر نوآوریهای جهان غرب در جهان اسلام شکل گرفته که البته در جهان اهل سنت زودتر شروع شده و زندگی مدرن امروز فناوریهای نوین و مختصات زندگی جدید، سوالات جدید را برای انسان مسلمان به وجود آورده است. ما از سویی معتقد هستیم که کلام وحی نسخهای است که بدون تردید باید به آن مراجعه کرد و هیچ گونه جای تردیدی ندارد، گرچه احادیث و روایات میتوانند محل ظن و گمان قرار بگیرند.
از سوی دیگر، دین اسلام دین خاتمیت است بنابراین، این اجتهاد و رویکرد عقلانی آن به خاطر مختصاتی که دارد یعنی همزبان ایهام و ایجاز و استعارهای که زبان وحی دارد و هم محدودیتهایی که ما در نص داریم و هم تنوع جوامع مسلمان، اقتضا میکند که این باب اجتهادی که ما میگوییم وجه تمایز فقه شیعه و فقه اهل سنت است، مورد توجه قرار گیرد که البته اهل سنت مدتها است که رویکرد عصری دیگر و یک نوع مصلحتاندیشیهای جدید دارند و به همین جهت توانستهاند بسیاری از موضوعات فقهی خود را در جامعه امروز و در عصر جهانی شدن پاسخ دهند. اما متاسفانه این اتفاق در حوزه فقه و جامعه شیعه کمتر رخ داده و از ایران نیز باید آغاز شود. اگر چه زمزمههای جدی نیز وجود دارد زیرا ببینید، اسلام اصیل در قرآن خلاصه میشود اگرچه من که سنت را نفی نمیکنم اما معتقد هستم که به طور طبیعی بخشی از آن قابل تردید است. این اسلام تاریخی که به دست ما رسیده در نگاه غیرسنتی باید بپذیریم که همه حقیقت را در خود ندارد و سوالات جدیدی که برای بشر پیش میآید باید با عقل به آن پاسخ داد و هرچه انسان بیشتر توسعه پیدا میکند این سوالات بیشتر میشود و لذا عقل باید بیشتر درگیر شود و این به تعبیر شهید محمد باقر صدر، آن «منطقه الفراغ» وسیعتر میشود.
از سوی دیگر، فهم انسان و همچنین فقیه مسلمان از حقایق دینی ضرورتا یک فهم تاریخی و تاریخمند است و در واقع، این فهم در ظرف زمانی خود متناسب با شرایط فرهنگی و اجتماعی خود تبیین شده است. به عبارت سادهتر، ممکن است دیدگاه یک فقیه یا حکم شرعی هزارسال پیش الزاما امروز برای خیلی از مسائل زندگی انسان مسلمان شیعه کارساز نباشد. به همین جهت باید با یک رویکرد کاملا عقلانی، فلسفی و در یک رابطه تعامل مستقیم با متن، این قوانین حقوقی و فقهی را مورد توجه قرار داد و پیش برد. چون ما متاسفانه چه در تشیع و چه در تسنن بیشتر به آن جلوههای رخ داده در حوزه تاریخ اسلام توجه میکنیم، ضمن اینکه آن قابل بحث است و انگیزههایی دارند که از حوصله این بحث خارج است و من در مصاحبههای دیگری گفتهام و در آثاری که نوشتهام نیز وجود دارد و قابل دسترسی است. اما واقعیت این است که امروز ما برای اینکه بتوانیم هر چه بیشتر این ظرفیت اثرساز و اثرگذار جمهوری اسلامی را برای رفع نیازهای مسلمانان ایرانی خود بیشتر عمومیت بخشیم، ناچاریم که تا حدود زیادی از همان مبانی یعنی رویکرد عقلانی و انسانگرایانه و به تعبیر امروزی رویکرد اومانیستی به حوزه فقه تبعیت کنیم که نهایتا فقه کرامتی امام (ره) میساخت که مبنا و اصل و اساس کرامت، نیاز و وجود انسان بود و نیازهایی که باید در هر زمان به آنها پاسخ داده شد.
این روند متاسفانه به طور طبیعی، روند کند شدهای است یعنی نمیتوان به جرات و قاطعیت گفت که امروز این روند، روند قابل قبولی است؛ به خاطر همان سلطه و تسلطی که فضای فقه سنتی بر حوزههای علمیه دارد، به گونهای که شما میبینید که حتی امروز بدون توجه به محتوای یک پیام بینالمللی به طور مثال، سند ٢٠٣٠ که امروز مطرح شده که توسط بسیاری از علما نه دیده و نه خوانده شد اما فضاسازیهایی که البته انگیزه سیاسی داشت، علیه آن صورت گرفت. اما وقتی شما این پیام ٧٠- ۶٠ صفحهای را میخوانید میبینید که هرآنچه درباره آن و در جهت کوبیدن این سند گفته میشد اصلا صحت نداشت.
ضمن اینکه باید بپذیریم واقعیتهای عصر جهانی شده اقتضا میکند که ما متناسب این تحولات جهانی، فقه خود را گسترش دهیم. گام اصلی و ضروری آن نیز همان چیزی است که امام (ره) به آن توجه داشت. من این را از فیلسوف مشهور قرن ششم، ابن رشد اندلسی در کتاب «فصلالمقال» او ذکر میکنم که میگوید: «برای رسیدن به هدفی که در آن طی طریق میکنیم باید سخن پیشینیان را که این راه را رفتهاند راهنما بدانیم چه بر آیین ما باشند و چه نباشند». یعنی معرفت اصلی برای قانونگذاری دینی یا همان قانونگذاری فقهی و حقوقی، یک امر انسانی است و الهی نیست بنابراین، باید این را چه در حوزه برداشت از قرآن و چه برداشت از متون حدیثی و روایی مورد توجه قرار دهیم.

امروز اداره امور منطبق براقتضائات و نیازهای بشری است و جهان نیز در یک پیوستگی تو در تو قرار گرفته که بر افکار و نیازها و ضرورتهای دیگری خیلی تاثیرگذار است و ما نیز جبرا نمیتوانیم خارج از این دایره جهانی زندگی کنیم زیرا در حال حاضر، انسان یک پدیده جهانی شده و کسی نمیتواند حصار خاصی را دور خود بکشد و قواعد خاصی را برای خود تعریف کند. بنابراین، جمهوری اسلامی که تنها نمونه در جهان امروز است باید متناسب با این فرآیندی که گفتم و این محتوا و مبانی فکری و عقلانی باید کاملا بتواند آن مقتضیات امروز بشر را به تعبیر امام(ره) رفع کند و با زبان گویا اعلام کند که اسلام قابلیت اداره جامعه را دارد و بر اساس روح کلی قرآن و جامعیت آن و احادیث صحیح و سنتهای تاریخی درست، بتواند یک مجموعه قابل پیدا شدن به عنوان یک الگو چه برای جامعه خود و چه برای جامعه جهانی ارایه دهیم.
این چیزی بود که امام (ره) دغدغه آن را داشت اما متاسفانه بعد از ایشان این روند خیلی در ساختار حکومتی ما ادامه پیدا نکرد گرچه کارهای بسیار خوبی چه در حوزه و چه دانشگاه انجام شده و تحت تاثیر آن وزش بسیار سنگین و توفان جریان نواندیشی دینی که در جهان اسلام شکل گرفته، توانسته ماهیت این اندیشه را تحت تاثیر قرار دهد و در واقع، زمزمههای بسیار شنیدنی و پررنگی از جریان نواندیشی دینی را شاهد باشیم. اما در درون ساختار حکومت، متاسفانه هنوز این نتوانسته ظهور و بروز جدی پیدا کند به طوری که به طور مثال، هنوز درباره ربنای شجریان بحث فقهی میکنند که آیا با بعضی از قواعد فقهی همخوانی دارد یا خیر، در حالی که- فارغ از اینکه چه انگیزههای سیاسی پشت این ماجرا وجود دارد- سالها از رسانه ملی پخش میشده است. اما غیر از آن، اصلا امروزه بحث درباره این موارد، بحثهای حل شده و درک شدهای در جامعه جهانی است اما متاسفانه ما در ایران هنوز گرفتار آن هستیم و این روند برای ما ادامه داشت و ادامه دارد و علت آن هم این است که نیازهای عصری و تفوق مصلحت اجتماعی و مصلحت عامه و کرامت انسانی بر حوزههای دیگر کاملا دیده نشده است.
منبع: برترینها