گفت و گوی صریح با بهروز افخمی: هفت سینما را زنده کرد
ماهنامه همشهری ۲۴ – محمد شکیبانیا: اولین برخورد من با بهروز افخمی به بیست سال قبل باز می گردد. من مدیر هنرستان سینمایی «روایت فتح» بودم و او متواضعانه پذیرفته بود علم تحلیل فیلم هنرستان باشد. آن موقع «آقا بهروز» یک کارگردان خلاق و جنجالی شناخته می شد و روحیه معلمی اش، به روز بودن و آشنا بودنش با سینمای دنیا و دانش و مطالعه اش در ادبیات ایران و جهان برای ما بسیار جذاب بود. بعدها که او مدتی نماینده مجلس بود، مدتی خارج از ایران زندگی کرد و در این حرکت آخر مدتی مجری برنامه سینمایی «هفت» بود.
رنگ و بوی جنجال ها و حرف و حدیث هایی که همیشه درباره اش به راه بود، تغییر کرد و اکنون افراد سرشناسی در سینمای ایران خود را از منتقدان سرسخت او می دانند. او البته موافق این نگاه نیست و این را نتیجه غوغای مخالفانِ- به زعم خودش- اندکش می داند. سوال های ما از او درباره برنامه «هفت» و وضعیت سینمای ایران بسیار بی پرده بود و او هم همین طور صریح پاسخ داد.

بگذارید حاشیه نرویم. حتما قبول دارید که تعداد زیادی از مخاطبان برنامه هفت در دوره شما از آن عصبانی اند و به نرم تعداد کمتری هم رویه برنامه را پسندیده اند. می خواهم گفت و گو را با سوال هایی که همین مخاطبان ناراضی دارند شروع کنم و جواب های شما را درباره آنها بشنوم.
در مورد این اعداد که حتما با هم توافق نداریم. تصور نسل من از شما فیلمسازی بود که هر چند سال یک بار فیلم های کنجکاوی برانگیزی می ساخت و ما هم با اشتیاق آنها را تماشا می کردیم. بگذارید صریح بگویم که یکی از شایعات موجود در مورد شما این است که وقتی در سال های اخیر نتوانستید فیلم های خوبی بسازید، تصمیم گرفتید حوزه کاری دیگری را امتحان کنید و به سراغ برنامه سازی بروید.
البته «روباه» اصلا فروش خوبی نداشت.
واقعا فکر می کنید «روباه» فیلمی به کیفیت «روز شیطان» است؟
اساسا چرا اجرای برنامه هفت را قبول کردید؟ مگر وقتی از کانادا برگشتید اصرار نداشتید که سینمای ایران کاملا مرده؟ پس چرا اجرای مهم ترین برنامه سینمایی کشور را قبول کردید؟
اتفاقا چون گفته بودم سینمای ایران مرده و آقای ایوبی باید استعفا بدهد، ساخت هفت را به من پیشنهاد دادند. یک سری یادداشت در روزنامه «هفت صبح» نوشته بودم که مضمونش همین بود و یک مصاحبه با روزنامه «شرق» انجام دادم که فکر می کنم همان مصاحبه کار دستم داد.
چرا آن روزها معتقد بودید که سینمای ایران مرده؟
خب این یک ادعاست که نمی شود به راحتی ثابتش کرد. قطعا فقط برنامه هفت تاثیرگذار نبوده. سال پیش هم تبلیغات ماهواره ای داشتیم، هم کیفیت فیلم ها خوب بود. سالی بود که «ابد و یک روز» و «فروشنده» اکران شدند و همه عوامل باعث شدند فروش پارسال استثنائا بالا برود. به همین دلیل فروش امسال هم با سال قبل قابل مقایسه نیست.
یک عادت ناپسند وجود دارد که عده ای سرشان را زیر برف می کنند و فکر می کنند اگر خودشان چیزی نمی بینند، لابد چیزی وجود ندارد. فکر می کنند که اگر با هم یک خرافه را تکرای کنند و در کامنت هایشان بنویسند کم کم تبدیل به حقیقت می شود. وقتی من حرفی می زنم که باعث می شود حدود هزار کامنت فحش بیاید، اگر دنبال اینها را بگیرید متوجه می شوید که کلا دویست- سیصد نفر هستند با اسم های مستعار. وقتی این فحش ها را می نویسند، باعث نمی شود من باور کنم ماجرای واقعی ای که دارد در جامعه می گذرد، حرف همین افراد است.
درباره دلایل موفقیت یا رشد و رونق سینما ایران هم همین طور است؛ من منکر تاثیر تبلیغات شبکه «جم»، یا رشد سالن ها و کیفیت نمایش آنها نیستم، اما آن کسی که منکر تاثیر برنامه هفت است عمدا نمی خواهد قبول کند که این برنامه در رشد و رونق سینما تاثیر داشته. چنین آدم هایی اصلا از تلویزیون تصوری ندارند. اینها همان هایی هستند که می گویند هیچ کس تلویزیون تماشا نمی کند. خودشان تلویزیون تماشا نمی کنند و فکر می کنند هیچ کس هم نمی بیند.
این تصورات و این خیالات هیچ ربطی به واقعیت جامعه ندارد. من عادت دارم پیاده روی کنم و هیچ احتیاجی به این تصورات ندارم. وقتی من در خیابان راه می روم، نیازی ندارم حرف های آنها را بخوانم. آنها مشغول صفحه موبایلشان هستند و از این طریق در دنیا زندگی می کنند، درواقع در دنیای واقعی زندگی نمی کنند و در عالم مجاز زندگی حضور دارند.
البته یک خاطی شایع هم در این وضعیت پیش می آید؛ خطایی که اطراف مدیر یک رسانه یا مجری تلویزیون شکل می گیرد. بالاخره کسانی اطراف او هستند و می گویند طرفدار برنامه هستند. کسانی هم که به یک برنامه پیامک می دهند، حتی اگر نقد کنند، طرفدار برنامه اند. ولی اغلب کسانی که خوششان نمی آید، اصلا روی برنامه مکث نمی کنند. درباره برنامه هفت هیچ بازتاب پژوهش شده ای از طرف تلویزیون وجود داشت که چند درصد مخاطب دارد؟
واقعا این آمارها این قدر دقیق و درست است؟ در دوران انقلاب دانشگاه تهران پر می شد از اعلامیه های منافقین. طوری که همه فکر می کردند دانشگاه تهران پرشده از این افراد. اما فقط پنج نفر بودند که اعلامیه می چسباندند.
اکثر بیننده های تلویزیون اکثریت خاموشی هستند که ما اغلب به آنها دسترسی نداریم تا نظر واقعی شان را بدانیم. این که آنها تصمیم بگیرند بروند سینما هم بحث دوم است. یعنی ممکن است کسی از برنامه خوشش نیاید و اصلا به همین دلیل برود فیلم را ببیند. اما تصور من این است که واکنش اغلب گروه های مرجع، یعنی اهالی سینما، نسبت به برنامه هفت را نمی شود انکار کرد.
واقعا می شود تعداد مخالف ها را به ده نفر محدود کرد؟
یعنی به نظر شما سرشاخه هایشان ده نفر هستند؟
این ده نفر، همان کسانی اند که سینمای ایران را از بین بردند، تماشاگرهای سینمای ایران را به زیر ده میلیون رساندند و می گفتند فیلم اصلا برای تماشاگر ساخته نمی شود. می گفتند فیلم برای این ساخته می شود که ما پول های دولت را بگیرم و خرج کنیم.

خب وقتی شما می گویید این افراد پول های دولت را می گیرند، ممکن است این اتهام را علیه خودتان هم استفاده کنند. می گویند بهروز افخمی خودش یک مدت بودجه دولتی می گرفت و فیلم می ساخت و از وقتی دیگر به او پول ندادند، شروع کرد حرف زدن علیه همه.
تمام این مزخرفاتی که می گویند خلاف حقیقتِ آشکار است. آدم باید «شاباجی خانم» و یک مزخرف گوی آسمان ریسمان باف باشد که این حرف ها را بزند. آدم های خیلی ساده لوح هم این حرف ها را باور می کنند. من «روباه» را با پول دولت ساختم و قبل از آن «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» را ساختم که تهیه کننده اش خصوصی بود. پس این حرف غلط است. چون من هم سریال «کوچک جنگلی» را با پول دولت ساخته ام، هم با پول بخش خصوصی فیلم های موفقی کارگردانی کرده ام. فیلم سفارش دولت هم ساخته ام که خوب درآمده.
این ادعاهایی که اصلا تفاوت بین «فیلم دولتی» و «فیلم سفارشی» و فیلم بخش خصوصی را نمی فهمد، خنده دار است. باید از این آدم ها پرسید می دانی سینما چند تا نقطه دارد؟ اصلا می توانی یک متن فارسی را از روی کاغذ بدون غلط بخوانی؟ چون به من بودجه نداده اند، برنامه هفت را ساخته ام؟ کی به من بودجه نداده بودند؟ من که داشتم پشت سر هم فیلم می ساختم! اصلا زمانی که آقای پورمحمدی صدایم کرد، گفتم سه ماهه برنامه را تحویل می دهم به مجری شما و می روم. گفت: «حرف حسابی بزنم، تو که سه ماهه نمی توانی. واقعا باید بین شش ماه تا یک سال از زندگی ات را سر این کار بگذاریم». و دیدم دارد راست می گوید.
من فکر نمی کنم کاملا این طور باشد. چون گاهی اوقات آن خطای فاصله نزدیک نمی گذارد آدم با واقعیت رو به رو شود. بگذریم که ما در ایران ارزیابی و سنجش دقیق نداریم که بدانیم حرف چه کسی درست است.
وقتی به ما می گویند که پانزده میلیون بیننده دارید و در شب های جشنواره احتمالا به بالای بیست میلیون بیننده رسیده ایم، معیار داریم. چون سنجش افکار تلویزیون با این ممکن که ممکن است خطا کند ولی دستگاه بسیار عریض و طویلی است که به هیچ وجه با حرف های روی هوا قابل مقایسه نیست. من به فضای مجازی می گویم فضای مزاجی؛ یعنی ممکن است هر حرفی از روی مزاج آدم در آن گفته شود.
البته در جمع های واقعی هم که آدم ها با موقعیت فیزیکی مشخصی وجود دارند و مثلا در یک جمع صد نفره، فقط ده نفر حرف می زنند و بقیه تماشاچی هستند.
باید به این هم توجه کنیم که از آن ده نفر شاید فقط یک نفر ارزش گوش دادن داشته باشد. نظر نود درصدشان به درد نمی خورد. حرف من این است که اطلاعاتی که شما دارید یا ادعایی که در مورد این اطلاعات دارید، اصلا اعتبار ندارد. من برنامه خودم را ساخته ام و نظرات خودم را گفته ام و اصلا برایم اهمیت نداشته که کسی خوشش بیاید یا بدش بیاید. زمانی که «شوکران» را ساختم، پرستاران مقابل مجلس و وزارت ارشاد جمع شدند و اعتراض کردند. آن موقع یادداشتی خطاب به پرستاران نوشتم که فیلمسازی به شما ربطی ندارد. من دارم فیلم خودم را می سازم و شما هم مواظب باشید مردم را در اثر اشتباهات بیمارستانی نکشید!
صراحت شما در اجرا هم از همین کاراکتری که برای خودتان ترسیم کرده اید، می آید؟ ایرانی ها همیشه از صراحت پرهیز دارند و همیشه در پرده ای از تعارف و رودربایستی حرف می زنند. ولی شما به طور مثال درباره «فروشنده» اصغر فرهادی خیلی صریح موضع منفی گرفتید. این صراحت زا همان استراتژی شما و کاراکترتان می آید یا واقعا «فروشنده» این قدر بد بود که تعارف را کنار گذاشتید؟
من برای این که خودم باشم، هیچ اصراری نمی کنم. اما صراحت برنامه هفت برای این بود که عده ای سال ها و به طور پیگیر اصرار داشتند سینمای ایران را تعطیل کنند و کم کم به نتیجه رسیده بودند. ما دیدیم که سینمای ایران مرده و عده ای هم مدام اصرار دارند که نمرده و خیلی هم زنده است و جشنواره می رود و جایزه می گیرد. حرف های مزخرفی درباره علایم زندگی سینمای ایران می زدند که هیچ ربطی به واقعیت نداشت.
واقعیت، آمار است؛ فروش سینماها نشان می دهد بیشتر از۹۵ درصد مردم اصلا سینما نمی روند. بنابراین فکر کردیم کاری کنیم. در دعوا بین کسی که سینما را دوست دارد و فکر می کند که می توانیم سینمای ملی داشته باشیم و اعتقاد دارد سینمای ایران موجود عزیزی است، با کسانی که می خواهند آن را بکشند، که حلوا خیر نمی کنند. در این دعوا، کسانی که منافعشان تهدید شده، جنجال و جوسازی می کنند، دروغ می گویند، فحش می دهند و وانمود می کنند همه مردم با این حرف ها مخالف هستند. این یک جنگ است مثل همه جنگ های دیگر.
خب چرا شفاف سازی نمی کنید تا جلوی شایعات گرفته شود؟
خب بگذارید به سراغ یک زاویه دید دیگر برویم. وقتی سری جدید برنامه هفت شروع شد انتظار داشتیم به لحاظ اجرایی ساختار حرفه ای تری داشته باشد. انتظارمان از آقای افخمی که با رسانه های دنیا، ادبیات و سینمای جهان آشنا هستند، بالاتر برود. طرح نوآورانه ای هم داشتید ولی در عمل، کم کم در همه چیز شلختگی پیدا شد. در ریتم، اجرا، کیفیت آیتم ها و… چه اتفاقی افتاد که نتوانستید به استانداردهایی که خودتان دوست داشتید وفادار بمانید؟
مناظره های انتخاباتی هم پرمخاطب است ولی ما می دانیم به خاطر حرف هایی است که در آن زده می شود. به خاطر شیوه جدل نامزدها و…
من نگفتم هفت برنامه پرمخاطبی بود، گفتم برنامه موفقی بود. موضوع این است که چیزی که دوست دارید ببینید، از واقعیت فاصله خیلی زیادی دارد با حرف هایی که در برنامه هفت زده شد، مردم متوجه سینمای ایران شدند. البته برخلاف تمایل من که می خواستم برنامه تولیدی و ضبطی و بار آموزشی اش بیشتر باشد، بعد از چهار ماه، به دلیل استقبال زیاد مردم از برنامه های زنده زمان جشنواره فیلم فجر، گفتند برنامه زنده باشد. بعد از آن طبیعتا تا حدودی شلختگی یا کم مایگی که مخصوص برنامه های زنده است، در برنامه پیش آمد. ولی در مجموع موفق بود چون مردم را متوجه سینمای ایران کرد. یک دلیل موفقیت، پربیننده بودن است.
نکته دوم این است که مردم شروع کردند به فکر کردن درباره این که مسعود فراستی درست می گوید یا نفر مقابلش که مثلا می گوید تو آدم فروش هستی و با سینمای ایران چه کارها که نکرده ای. به این فکر می کنند که اینها اصلا دعوایشان سر چیست؟ تعدادی از آنها کم کم کنجکاو می شوند برای سر درآوردن از وضعیت سینمای ایران، بعضی از فیلم ها را ببینند.
اگر همین ده نفر که سرسلسله مخالفان برنامه هفت هستند، واقعا دلشان برای سینما می سوخت، باید از بین خودشان دنبال یک مجری می رفتند که به اندازه کافی شرور باشد و اهل این باشد که دیگران را با خود دشمن کند و اهمیت ندهد که از فحش خوردن نترسد. برای این که مدل برنامه هفت برنامه موفقی بوده و باعث رونق سینمای ایران شده است.
ولی مخالفان هفت می گویند تماشاچی کیست؟ می گویند ما اصلا چرا باید تماشاچی داشته باشیم؟ می گویند ما فقط باید دولت را راضی کنیم. باید پول های رانت و هزینه ها و بودجه ای را که دولت در نظر گرفته و در اختیار وزارت ارشاد قرار داده، بین خودمان تقسیم کنیم و بعد برویم در جشنواره های خارجی جایزه بگیریم. اینها اصلا برای مردم کمترین ارزشی قائل نیستند.

ولی لحن برنامه هفت همیشه به سمتی رفته که حاشیه های آن را افزایش داده. همه ما می دانیم که بین بفرما و بنشین و بتمرگ تفاوت وجود دارد اما…
قبول، ولی به قول خودتان بیست میلیون نفر داشتند شما را نگاه می کردند.
متوجه حرف شما می شوم. ولی هم می توانید بگویید که این فیلم کاملا مزخرف و احمقانه است، و هم می توانید استدلال کنید که این فیلم خوب نیست. من فکر می کنم گاهی اوقات برنامه هفت در تند بودن ملاحظه مخاطب را کنار می گذاشت. یعنی شما فقط همان ده نفر را در نظر می گرفتید.
وقتی با خود فیلمساز رودررو حرف می زنید، می توانید تعابیر تند به کار ببرید، اما وقتی این مسئله را برای گروه وسیعی از مخاطبان می گویید، ادبیات شما باید تفاوت داشته باشد.
ممکن است این طوری باشد که شما می گویید. ولی مسئله این است که گاهی اوقات لازم است که عصبیت به ساختار یک برنامه تلویزیونی آسیب نرساند.
قبول دارید که «عصبانیت خوب» و این «فحش خوب» که شما می گویید، در برنامه غالب بوده است؟
اما ادعای قابل اثباتی نیست!
وقتی شما می گویید، ما چرا باید قبول کنیم؟
یعنی نامزدها بر همین اساس انتخاب شده بودند؟
این ادعای خیلی بزرگی است!
ولی شما به عنوان راوی ماجرا باید بینه ای داشته باشید.
شما نرخ تعیین می کنید وگرنه حرف من واقعیت دارد. هفت، هشت، ده نفر هستند که برای سینمای ایرانی مدیریت را تعیین می کنند. آقای ایوبی را می آورند، مدیرشان می کنند و بعد هم برش می دارند. کاری می کنند که آن بنده خدا بیاید در مناظره ای شرکت کند و عصبانی شود. بعد بگویند تقصیر افخمی بود که ایوبی استعفا داد.
فکر می کنند دارند همه چیز را اداره می کنند. هر کسی را هم که احساس کنند از آنها تبعیت نمی کند، آشکارا تهدید می کنند. همه جوان ها از این دیکتاتوری با لبخند و با ظاهر لیبرالی متنفر هستند. همه جوان ها از اینکه جلوی فیلم ساختن و نمایش دادن فیلم هایشان گرفته می شود، متنفر هستند. از این که تعدادی آدم ها با همدیگر مافیا درست کرده اند و کسانی را در مدیریت کاشته اند و آنها را مدیریت می کنند، متنفر هستند. هشتاد- نود درصد دست اندرکاران سینمای ایران طرفدار برنامه هفت هستند اما اگر قرار باشد درباره همین موضوع در خانه سینما رای گیری کنید، آنجا هم تهدید، تطمیع و لابی گری اتفاق می افتد و نتیجه تغییر می کند.

در هفت چقدر از محتوای برنامه را شما مدیریت می کردید؟ مثل سری قبل اتاق فکری وجود داشت که عده ای خاص در آن نظر می دادند؟
ما اتاق فکر نداشتیم. سه ماه اول برنامه، مثل ساختن یک فیلم بلند، همه مصاحبه ها را خودم انجام می دادم و همه آیتم ها را تدوین می کردم. یوسف منصوری و سعید پروینی هم در آن سه- چهار ماه به سرعت یاد گرفتند باید چه کنند. بعدش دیگر من در طول هفته دو تا تلفن می کردم و جمعه مصالحی را که آماده شده بود، می دیدم که معمولا هم ایرادی نداشت.
محمدرضا شهیدی فرد هم درباره برنامه های جشنواره سال ۹۴ مشورت های خیلی خوبی داد. یک جاهایی گروه های فشاری از هر دو جناح وجود داشتند و می خواستند به شکل وحشیانه ای از هر وسیله ای استفاده کنند تا برنامه را تعطیل کنند. بعضی ها هم سعی می کردند امتیاز بگیرند. یعنی هر شب برنامه داشته باشند.
نقش مسعود فراستی را هم یک بار تشریح کنید. آیا مسعود فراستی عمدتا مخالف خوان بود و نقش مخالفان را برای داغ شدن ژورنالیسم تلویزیونی برنامه بازی می کرد، یا خودش بود و شما فکر کردید به درد این کار می خورد؟
مسعود فراستی یک کاراکتر تلویزیونی خیلی جذاب است؛ هم به لحاظ فیزیکی، به لحاظ صورت و صدا، و هم به لحاظ سواد و تسلطی که دارد که فقط هم بر سینما نیست. و درباره همه جنبه های سینما که به فلسفه هنر مربوط می شود آمادگی دارد تا هر جا که بحث لازم دارم، وارد مباحث دیگر شود.
مسعود فراستی منتقد خیلی خوبی است. شاید بشود گفت با فاصله زیاد، بهترین منتقدی است که ما داریم. برای این که طرفِ تماشاگر است و با هیچ فیلمسازی رفیق نمی شود. با هر فیلمسازی ممکن است سر یک فیلمش دشمن شود و به آن فیلم به شدت حمله ور می شود و فیلمسازی هم که فکر کرده مسعود با او رودربایستی پیدا کرده و اگر چیزی بسازد احتمالا مسعود با او خیلی بد تا نمی کند، نابود می شود! برای این که می فهمد مسعود در اظهارنظر درباره فیلم ها اصلا رفاقت سرش نمی شود.
قبول دارید که در برنامه هفت با فیلم های کمدی که گاهی سطح کیفی نسبتا نازلی هم داشتند اما فروش بالایی به دست می آوردند، مهربان تر برخورد می کردید؛ انگار فروش برایتان ارزش محسوب می شد؟
بله، حتما ارزش محسوب می شود. ما نمی خواهیم سینمای روشنفکرانه ای را که فیلم هایش ارزش دارد بکشیم، اما همین که به بعضی فیلم های بدش تشر زدیم، مُرد! یعنی فیلم های خوب سینمای روشنفکرانه نمی تواند اکران بگیرد. مثلا فیلم «برادرم خسرو»- که من خیلی دوستش دارم- یک سال نتوانست اکران بگیرد. اگر قرار است این سینما را تقویت کنیم و امکان نمایش هم برایش فراهم کنیم، اتفاقا باید از راه رونق کلی سینمای ایران باشد. الان به خاطر رونق سینماها سالی صد سالن ساخته می شود. اگر هزار تا سالن وجود داشته باشد، اصلا می شود یک سری سینما داشته باشیم که یک اسم جوان پسند و کافی شاپ داشته باشد، بعد بگوییم این سینما حداقل یکی از سالن هایش همیشه فیلم روشنفکرانه نمایش می دهد.
یکی از دلایل مرگ سینمایی ایران همین بود که فیلمسازها خجالت می کشیدند فیلم کمدی بسازند. یکی از اولین چیزهایی که در هفت گفتیم این بود که آقای فیلمساز، کمدی ساختن خجالت ندارد. ظاهرا بلافاصله عده ای متوجه این حرف شدند و گفتند راست می گویی و در سال ۹۴ و ۹۵ فیلم های کمدی ای باعث شدند سینما پررونق شود.
ولی خودتان هم می دانید که آن وضعیت دوام نیاورد و امسال دوباره فروش فیلم ها چندان بالا نرفت.
یکی از آخرین جنجال های شما، گفت و گو با آقای ایوبی بود که در آن قرار شد اگر فروش کل سینمای ایران به دویست میلیارد تومان برسد شما استعفا بدهید و اگر کمتر باشد آقای ایوبی. اما هر دو قبل از محقق شدن شرط، استعفا دادید. شما از هفت رفتید، ایشان هم از سازمان سینمایی.
بعید است چون دیگر فیلم های چندان خوبی در سبد اکران نمانده ست.
ساختن چند فیلم کمدی یا کودک که سخت نیست. اما می بینیم که جشنواره کودک بیشتر جای خرج کردن و ریخت و پاش شده است. به نظر می آید الان فیلم های کمدی را هم تهدید می کنند و می گویند اینها مبتذل هستند. مثل همان گفتمان قدیم. مفاهیمی مثل فیلم فاخر و جشنواره هایی که برای ریخت و پاش ابداع شده، باید متوقف شود و دولت می تواند با همین پنجاه تا صد میلیارد تومانی که دارد خرج می کند، به فیلمساز وام با بهره پنج درصد بدهد و بگوید ضرر بانک و مابه التفاوت این بهره را ما می دهیم. اگر آقای حیدریان بخواهد تصورات سی سال پیش خود را درباره سینما دوباره ادامه بدهد، سینما نابود می شود.
منبع: برترینها