گزارش میدانی«بهار» از عصر میدان آزادی
لیلا زلفی گل
روزنامه بهار
بزرگترین میدان پایتخت تنها بنای کانونی و نمادین آن نیست؛ میدانی که دور گذرگاه های آن مملو از خودرو و مسافر است. آزادی همچنین تنها یک گذرگاه نیست و این را میشود از اتراق چند ساعته یا هر روزه آزادی نشینان بر چمن کاریهای لانه زنبوری گرداگرد بنای آزادی فهمید. کافی است در این میدان ساعتی را بگذرانی تا تصاویری فراتر از یک گذرگاه را از آزادی ثبت و روایت کنی.
***
قیمت مناسب دست فروشان
سه زن یکی میانسال و آن دوی دیگر نسبتا جوان کنار چمن کاریهای لانه زنبوری روی زمین نشسته و گرم صحبت هستند. برای این سه زن ترکمن گویا چندان مهم نیست که پیرامونشان چه میگذرد. میگویند «ما برای تفریح و خرید از دستفروشهای اطراف میدان به اینجا میآییم . قیمت اجناس خیلی مناسب است. هم میگردیم و هم خرید میکنیم»
خلافکاران جلوی دید کلانتری نیستند
علی آقا عکاس است، او میگوید: از سال ۵۱ اینجا هستم. آلوده این کار شده ام. کار دیگری بلد نیستم. دیگر کسی طالب عکسهای من نیست به جز افغانها و کُردهای عراق که معمولا برای خرید اینجا میآیند و با آزادی عکس یادگاری میگیرند. من بیشتر برای مردم راهنمای اطلاعات تهران هستم. خیلی از کسانی هم که سراغم میآیند شماره فلان ساقی را میخواهند. بالای میدان همه خلافکار هستند یا میکشند یا میفروشند. خیلی از شهرستانی هایی که ناآگاه هستند شبها دراین محوطه میخوابند و صبحها متوجه سرقت اموالشان میشوند و به همین کلانتری میدان مراجعه میکنند و در نهایت کاری نمیتوانند بکنند. با وجود استقرار کلانتری در پارک، معتادان تخلیه نمیشوند مگر اینکه به آنها دستور بدهند یکی دو روز به شدت بگیر و ببند دارند و دوباره اوضاع به روال قبل بر میگردد. اکثر مواقع هم فقط خلافکارها را از جایشان بلند میکنند و روانه قسمت دیگر پارک میکنند. مهم این است که جلوی دید کلانتری نباشند.
شلوغی های آزادی
چند قدم آن طرف تر، دو سرباز در سرازیری سبز رو به مرکز میدان روی چمنها دراز کشیده و تخمه میشکنند. با نزدیک شدن به آنها خود را جمع و جور میکنند. از پادگان لویزان به این سمت شهر آمده اند. اهل مشهدند و کمی هم خجالتی میگویند: شلوغی آزادی خیلی خوب است. مخصوصا بعدازظهرهای آخر هفته که همه برای عکس و سلفی و موزه میآیند. اینجا کلی سوژه جذاب برای دیدن دارد. وقت هایی هم که مامورها سراغ معتادها میآیند دیدنی است. آنها در گوشه دیگر پارک جمع میشوند و با رفتن مامورها باز سرجای قبلی برمی گردند. یکی از آنها مردی را نشان میدهد که با پیراهن چارخانه آبی بی توجه به نگاه بقیه در حالات و از زوایای مختلف مشغول سلفی گرفتن است.
راننده های هنجار شکن
پائین سرازیری یک زن و مرد جوان با لباس و کلاه دوچرخه سواری کوله هایشان را وارسی میکنند. با انگلیسی دست و پاشکسته میگویند: لیتوانی تا تبریز را با دوچرخه آمده ایم و از تبریز تا تهران با اتوبوس. آن ها از زیباییهای ایران میگویند و در کنارش از رانندگی و بوقهای ممتد و ناهنجار رانندههای ایرانی. آنها به این جا آمدهاند تا میدان آزادی را از نزدیک ببینند. به گرمی از عکس گرفتن استقبال میکنند و دست تکان میدهند و با لهجه ای شیرین میگویند «خداحافظ». در همان لحظه پنج مامور مستقر در کیوسک به سمت معتادها میروند و شروع به بازرسی بدنی میکنند. اما تنها کاری که صورت میگیرد این است که معتادان را متفرق میکنند. گویا واقعا مهم است که جلوی چشم کلانتری نباشند. هر دو مسافر خارجی همه را میبینند.
مسافرانی که در پایانه آزادی
تردد میکنند
با زن و بچه هایش از همدان به تهران آمده است. یک ساعتی است در میدان منتظر نشستهاند تا دنبالشان بیایند. کنار همان معتادهایی اتراق کردهاند که ماموران چند دقیقه قبل آنها را از سمت دیگر پارک به این قسمت تارانده اند. بچه هایشان لحظه ای چشم از آنها برنمی دارند. اعضای این خانواده شماری از آن هزاران مسافری هستند که روزانه به این پایانه تردد دارند و ساعتها مجبورند به خاطر نبودن استراحتگاه مناسب در کنار مصرف کنندگان شیشه و حشیش اوقات بگذرانند.
مادری که ساقی است!
فال میفروشند. رویشان را با چادر میگیرند. میگویند ما حرف به درد بخوری نداریم. به سختی چندکلام میگویند « ما اهل مشهد هستیم. شش سال است که به تهران آمده ایم. هر از گاهی برای کار اینجا میآییم. این منطقه پر از معتادهایی است که برای کشیدن میآیند. چند وقتی است که یک زن با بچهاش همین جا زندگی میکند و شبها هم میخوابد. میگویند ساقی است ولی ظاهرش نشان میدهد که معتاد هم هست. خلاف کار هم در این منطقه زیاد است» در همان لحظه مردی سر میرسد. کنار یکی از زنها مینشیند. به ظاهر نشان میدهد میخواهد سر از اقبالش در بیاورد ولی تعداد زیاد اسکناسهای رد و بدل شده خیلی بیشتر از قیمت یک فال دوهزارتومانی است!
با وجودی که حشیش داشت، آزاد شد
در قسمت غربی میدان، روی چمنهای بلندی روبه روی ایستگاه مترو جمع شده اند. دوتا دوتا یا چند تایی. به سختی میشود با آنها حرف زد. یکی از آنها این پا و آن پا میکند و اما فرا نمیکند و میگوید: «بچه ارومیه هستم. کارمند تامین اجتماعی بودم بیکار شدم. اینجا پاتوق ما شده. مصرف من فقط حشیش است. همین چند دقیقه قبل گرفتند و با اینکه حشیش داشتم ولم کردند. دادسرا بابت این مقدار حشیش که من را به زندان نمیفرستد و تازه من با وجود این همه سال، سوءسابقه ای ندارم. من که مورفین مصرف نمیکنم. اینها را هم که میگیرند کلا ول میکنند. مدتی به کمپ میبرندشان. بابت حشیش کمپ نمیبرند.
آزادی پاتوقی برای مصرف شیشه
رفیقش وقتی مطمئن شد کسی مامور نیست و یک کار خبری است گفت «ما نشسته بودیم دور هم که سراغمان آمدند. کمی در کانکس کلانتری گشتند و چیزی پیدا نکردند و ولمان کردند. من خودم شیشه مصرف میکنم، با حشیش حال نمیکنم. لذتی که شیشه به من میدهد با بقیه چیزها فرق دارد، این قدر که حتی پدر و مادر خودم را هم نمیشناسم. هر روز از کرج به آزادی میآیم. کرج مکان ندارم. مکان ما برای مصرف همین جا است. رفیقهای خوبی در این جا دارم که مواد به من میرسانند. من کار و درآمدی از خودم ندارم. ساقی هر روز با موتور یا ماشین در ساعت خاصی در این اطراف میچرخد» نفر اول در حال خالی کردن سیگار برای بار زدن حشیش ادامه میدهد « از خیلی شهرها که میآیند به این نقطه میرسند و میشود به راحتی آنها را شناسایی کرد و زد و بند کرد و پول در آورد. مثلا گوشی داد و پول یا جنس گرفت یا برعکس. من خودم امروز گوشی دادم و جنس گرفتم. هر کسی هم جنس خودش را به راحتی پیدا میکند. مصرف کننده هم همین جور است. من هنوز ندیدم معتادی صبح خمار از خانه بیرون بیاید و شب هم خمار به خانه برگردد، حتی وقتی چیزی در جیب نداشته باشد.»
معتادانی که در آزادی اوردوز میکنند
«حاج بابایی» کارمند اورژانس تهران است. موتور اورژانس در نزدیکی کانکس کلانتری مستقر است. میگوید: «چند وقت پیش ۲۰۰موتور وارد کردهاند که در ۱۶۰ نقطه تهران مستقر هستند. بیشتر این مناطق، مناطق پرترافیک پرخطرند که در صورت پیشامد هر اتفاقی و تا رسیدن امداد، ما کارهای اولیه را انجام میدهیم. من دو ماه است که در میدان آزادی اسکان دارم. وجود این معتادها بسیار برای این منطقه ناخوشایند است، به خصوص که این میدان هم یک منطقه توریستی است و هم پایانه مسافربری. بارها در اینجا شاهد اوردوز کردن معتادها بودیم که نیاز به حضور و امداد اورژانس است. هرچند که بعد از امداد به علت از بین رفتن اثر مواد و هدر رفتن هزینه ای که کردهاند شاکی میشوند. این جا یک محیط کاملا ناامن است. در مناطق دیگر خیلی از معتادان در سرویس بهداشتی یا مخفیگاهی در حال تزریق هستند ولی در این جا ما میبینیم که به راحتی و در فضای باز مشغول این کار هستند. به خاطر وجود کانکس کلانتری در این سمت پارک، شبها در قسمت پایین پارک میخوابند و این طرف دیده نمیشوند. ماموران کلانتری به من میگویند ما اینها را دستگیر میکنیم و تحویلشان میدهیم ولی بدون وثیقه، قاضی اینها را آزاد میکند و این یک نوعی دهن کجی به ما ماموران کلانتری است. هر چند که ما باز هم همین کاررا تکرار میکنیم ولی تا زمانی که همکاری سازمان و نهادی نباشد اوضاع همین است.
هر کس لنگ بماند میداند در آزادی میتواند جنس پیدا کند
حاج بابایی ادامه میدهد: من خودم چند روز پیش شاهد مکالمه دو نفر از آنها بودم. ظاهرا یکی از آنها یک گوشی سرقت کرده بود و بر سر قیمت در حال چانه زنی بودند. زنی در این جا با بچهاش زندگی میکند که فروشنده مواد است و شخصی صبح به صبح به او جنس میرساند و خیلی از معتادهای این پارک مشتریش هستند و عملا کسی کاری به این زن ندارد. هر کسی در هر جایی که لنگ مواد بماند مطمئن است در میدان آزادی میتواند جنس مورد نیازش را پیدا کند. در این منطقه همه چیز پیدا میشود. کسی هم که در این جا فروشنده است خیلی خوب مشتری خودش را پیدا میکند و سریع میفهمد کی دنبال چه جنسی میگردد. اکثر کارتن خوابهای این جا شهرستانی هستند. بارشان روی کولشان است و شب هم اتراق میکنند. ماموران کلانتری هر از گاهی یکی دو ماشین از آنها جمع میکنند و میبرند، حتی ماموران مبارزه با مواد مخدر هم در این منطقه زیاد رفت و آمد دارند ولی باز هم اوضاع به همین شکل اسفناک است. وقتی کسی را فقط به عنوان معتاد بگیرند سریع آزاد میشود اگر جنسی هم داشته باشند و مقدارش کم باشد فقط مدت کمی آنها را نگه میدارند و باز هم آنها به جای اول خود برمی گردند.
تا انتهای نئشگی به خانه نمیروند
توریست اینجا فراوان است. غیر از خواهر برادر شیرازی که زیر برج آزادی میچرخند و چند ایرانی دیگری که معلوم نیست تهرانی هستند یا شهرستانی، دو همسفر ترکیه ای در کانون میدان نشسته اند. از کنار آنها یک توریست بور و چشم آبی دست در جیب رو به سوی میدان انقلاب آهسته قدم میزند. هوا رو به تاریکی است. عده ای را میبینی که تاریکی برای آنها ادامه نوعی خاص از زندگی است؛ کسانی که تا انتهای نئشگی به خانه نمیروند یا آن هایی که خانه آنها تکه مقوایی بیش نیست. بعضی دیگر از بی حسی نای رفتن به خانه ندارند. سر و کله ساقیها انگار پیدا میشود. این را از همهمه خریداران میشود فهمید. مرد چارخانه آبی پوش اما هنوز در حال سلفی گرفتن است.
منبع: بهارنیوز