کشف حجاب؛ مادرم از شدت ناراحتی بیهوش شد!

توجه به موضوعات مربوط به دنیای زنان در تاریخ بهویژه در روزگار معاصر، خواهناخواه ما را با یک پدیده و دگرگونی مهم و جنجالبرانگیز روبهرو میسازد؛ رخدادی در عصر پهلوی اول که با نام کشف حجاب در تاریخ ایران ماندگار شده است. ستّاره فرمانفرماییان در کتاب «دختری از ایران (خاطرات خانم ستّاره فرمانفرماییان)» روایتی جذاب درباره چگونگی رویارویی زنان جامعه سنتی ایران با این دگرگونی دستوری و حکومتی آورده است «زنهای مومن و متدین ایران، از رضاشاه به خاطر دستور کشف حجاب نفرت داشتند.
شاید کمی عجیب به نظر برسد، زیرا رضاشاه سعی در آزادکردن زنان ایران داشت یا شاید هم به این امر تظاهر میکرد. در حدود سال ١٣١٣، او امکان تحصیلات عالی در رشتههایی چون معلمی و پرستاری را برای زنان به وجود آورد و به سینماها و هتلها و رستورانها دستور داد که زنان را نیز همچون مردان بپذیرند.
متخلفان با جریمه سنگین مواجه میشدند. او همچنین به زنان یاران حق رأی، قدرت سیاسی، حق طلاق، حق حضانت کودکان و حقگرفتن گذرنامه و خروج از کشور بدون اجازه همسر را عطا کرد. با این همه وضع زنان ایران چندان تغییری نکرد، حتی کسب اجازه تحصیل در دانشگاه برای زنان در عمل بسیار دشوار بود.
به نظر میرسید که این اقدامات و حتی کشف حجاب بیشتر برای جلب توجه جهانیان است، زیرا که او به خاطر افکار غربی و روشنفکرانهاش بهویژه در مورد احقاق حقوق زنان، مورد ستایش قرار میگرفت. اوج اقدامات او در این زمینه در اسفندماه سال ١٣١۴ بود که ناگهان دستور منع استفاده از حجاب را صادر کرد.
رضاشاه با همان رفتار آمرانه و قاطعاش، به تمام رجال کشوری و لشگری دستور داد تا همسرانشان را با لباسهای غربی به محافل و مجالس ببرند. پیدا بود که کسی یارای مخالفت با این دستور را نداشت. وقتی به مادرم گفته شد که باید چادر قدیمیاش را کنار بگذارد، از شدت حیرت و ناراحتی بیهوش شد. از نظر زنان این دستور به مراتب از مبارزه با آخوندها و مصادره املاک و اموال و کشتار مردم زشتتر بود. … او در حضور بتولخانم رضاشاه را نفرین میکرد و میگفت: – آخه این شاه شیطانصفت از خدا نمیترسه .. خدا لعنتاش کنه!…».
منبع: فرادید