چرا چهره‌های ورزشی در انتخابات شکست خوردند؟

دیروز روز شکست ورزشی‌ها نبود؛ در روزی که هیچ‌یک از این چهره‌ها به‌عنوان ۲۱ نفر اصلی نتوانستند راهی شورای شهر تهران شوند، آنها قبل از این شکست خورده بودند، حتی قبل از اینکه عباس جدیدی و علیرضا دبیر در صحن شورا درگیر شوند و به هم فحاشی کنند. این باخت آنها حتی قبل از رفتن مردم به پای صندوق‌های شورا اتفاق افتاده بود. این شکست از سال پیش آغاز شده بود، از روز انتخابات مجلس. حضور ورزشی‌ها در سیاست با عکس‌های یادگاری آنها کنار نامزدهای ریاست‌جمهوری آغاز شد.

دو، سه دهه قبل، هر نامزدی که می‌خواست در انتخابات، مردم را با خود همراه کند، با چهره‌های ورزشی عکس می‌گرفت. اینکه آنها چقدر در جذب آرای مردم به‌نفع کاندیدای مورد نظر موفق بودند، مشخص نیست ولی استفاده از این ترفند تا همین انتخابات روز جمعه ادامه داشت. این‌بار نامزدهای ریاست‌جمهوری، بیشتر ترجیح داده بودند، چهره‌های هنری را کنار خودشان داشته باشند تا چهره‌های ورزشی، ولی نامزدهای شورا برای رئیس به خیابان بهشت، دست به دامان ورزشی‌ها بودند.

 اين مردم متخصص مي‌خواهند، نه چهره

چهره‌های ورزشی به بودن کنار نامزدها اکتفا نکردند و با اتکا به محبوبیتی که به‌واسطه قهرمانی‌های جهانی و المپیک بین افکار عمومی به‌دست آورده بودند، کاندیدای حضور در مجلس شدند. امیررضا خادم با پشتوانه همین مدال‌ها و محبوبیت به‌عنوان نفر سوم وارد مجلس هفتم شد. با تشکیل شوراها، حضور ورزشی‌ها در عرصه‌های سیاسی پررنگ‌تر هم شد. رسول خادم اولین چهره ورزشی بود که عضو شورای شهر شد و بعد از او هادی ساعی، حسین رضازاده، عباس جدیدی، علیرضا دبیر و… هم راهی شوراها شدند.

شاید موفق‌ترین چهره ورزشی در این عرصه را بشود رسول خادم معرفی کرد؛ کسی که رئیس کمیسیون فرهنگی، رئیس کمیسیون برنامه‌وبودجه و خزانه‌دار شورا بود و در دوره چهارم برای حضور در ورزش از انتخابات انصراف داد؛ درحالی‌که خیلی از اعضای شورای شهر، بودن او را به‌نفع مردم و شهر تهران می‌دانستند. امیررضا خادم هم اولین بازنده بزرگ بود. او در انتخابات مجلس هشتم، نفر ششصدم شد. خادم معترض بود و مدعی که شکست او نتیجه سیاسی‌بازی و تقلب مخالفانش بوده ولی نه چهره‌های ورزشی‌ای که برای مجلس دهم کاندیدا شده بودند و نه آنهایی که خودشان را آماده حضور در شوراهای دور پنجم کرده بودند، نمی‌توانند دم از تقلب و سیاسی بازی بزنند.

آنها به خودشان و به عملکردشان و مهم‌تر از آن به روشنگری افکار عمومی باختند. این بار نه رضازاده، دبیر، جدیدی و ساعی در شورای شهر تهران هستند و نه حبیب کاشانی. نه علیرضا دهقان، مجری برنامه‌های ورزشی در مجلس است و نه مقداد نجف‌نژاد و مهدی هاشمی. هر چند نجف‌نژاد و هاشمی به‌واسطه نمایندگی در مجلس به ورزش ورود کرده بودند؛ یکی رئیس هیأت‌مدیره استقلال و دیگری رئیس فدراسیون تیراندازی ولی برای حضور دوباره، به ورزش اتکا کرده بودند.

دیروز شمارش آرای نامزدهای شورای تهران به پایان نرسیده بود تا تعداد نفراتی که به رضازاده، جدیدی، دبیر، ساعی، و… رأی داده‌اند، مشخص شود اما گفته می‌شد که آنها با فاصله زیاد از برندگان انتخابات در رده‌های آخر هستند ولی در مشهد، محسن ترکی با ۱۸ هزار و ۴۴۷ رأی، نفر سی‌ودوم بود.

اگر شرایط چهار سال قبل بود، باید شاهد خبرهای پیروزی ورزشی‌ها در انتخابات شوراها و رأی بالای آنها بودیم ولی باید قبول کرد که دیگر چهره‌های ورزشی، تأثیرگذاری سابقشان را ندارند. شاید گفته شود دلیل این اتفاق، اعتماد افکار عمومی به لیست‌هایی است که اصلاح‌طلبان یا حتی اصول‌گرایان منتشر می‌کنند و انتخاب مردم بر‌اساس همین لیست‌ها انجام می‌شود ولی چهره‌های ورزشی حتی در شهرهایی که لیست‌ها چندان تعیین‌کننده هم نیستند، شکست خورده‌اند.

چهره‌های ورزشی‌ای که وارد عرصه سیاست شده‌اند، عملکرد موفقی نداشته‌اند. دسترسی عمومی به فضای مجازی، عملکرد آنها را بیش از قبل در دید عمومی قرار داده است. تا چند سال پیش، چهره‌ای نظیر عباس جدیدی، چهره یک قهرمان را داشت؛ کشتی‌گیری که روی تشک‌های جهانی و المپیک جنگیده، مدال گرفته و پرچم کشورش به افتخار او بالا رفته اما اولین گفت‌وگویی که بعد از حضور جدیدی، در فضای مجازی منتشر شد، شوکه‌آور بود؛ گفت‌وگویی که نشان می‌داد او کمترین اطلاعاتی از مسائل شهری دارد. تصورات مردم از دبیر، ساعی و رضازاده هم تصور قهرمان ملی بود اما شورای شهر، چهره دیگری از آنها معرفی کرد؛ اینکه دغدغه‌های‌ آنها با دغدغه‌هایی مردمی که انتخابشان کرده بودند، یکی نبود.

حادثه پلاسکو هرچند تلخ بود ولی شناخت مردم را از مشکلات شهری بالا برد. آنها به این آگاهی رسیدند، اگر انتخاب بهتری برای شوراها داشته باشند، می‌توانند کمتر شاهد رویدادهای تلخ باشند. افکار عمومی در انتخابات مجلس هم به این آگاهی رسیده بودند. آنها حالا می‌دانند برای حل مشکلات، چهره‌بودن نماینده‌شان، شرط لازم و کافی نیست؛ نماینده‌شان باید تخصص داشته باشند و قانون بدانند. اگر برای انتخابات این دوره، علی دایی، علی کریمی و حتی فرهاد مجیدی کاندیدا می‌شدند، رأی می‌آوردند؟ این اتفاق می‌توانست ادعای بالارفتن آگاهی افکار عمومی را نقض کند. این سه، بین هواداران فوتبالی آذری‌زبان، پرسپولیسی و استقلالی محبوب هستند و به همین واسطه احتمال داشت که جزء انتخابی‌ها باشند اما اگر دایی و کریمی هم به شورای شهر می‌رسیدند، می‌شد گفت که انتخاب آنها صرفا به‌خاطر چهره‌بودنشان نبوده است.

 اين مردم متخصص مي‌خواهند، نه چهره

کریمی در این چند سال گذشته به‌عنوان فعال اجتماعی، خودش را معرفی کرده، در اتفاقات اجتماعی صاحب‌نظر بوده و مردم را با خودش همراه کرده، در بعضی مواقع به‌نفع مردم در مقابل مسئولان قرار گرفته و… دایی هم تقریبا همین شرایط را داشته و حتی به‌عنوان مدیر اقتصادی موفق هم معروف است. چهره‌های ورزشی اگر می‌خواهند فعالیتی غیر ‌از فعالیت‌های ورزشی داشته باشند، فعالیتی که رأی مردم را می‌خواهد، نیاز دارند که تخصصشان را بالا ببرند.

برای عضویت در شورای شهر و مجلس، صرف ورزشی‌بودن، برای مردم قانع‌کننده نیست. شاید حتی برای اینکه این چهره‌ها رئیس فدراسیون هم شوند، نیاز به تخصص‌های دیگر داشته باشند. نمونه‌اش حسین رضازاده؛ او هنوز هم بیشترین افتخار را برای وزنه‌برداری دارد ولی نتوانست در ریاست فدراسیون دوام بیاورد زیرا مدیریت فدراسیون فقط چهره نمی‌خواهد.


منبع: برترینها