چرا ایتام بالای هجده سال نگهداری نمیشوند؟
یکی از اعمال خیری که بسیار هم به آن توصیه شده است، رسیدگی و توجه به ایتام است. در تهران مراکز نگهداری ایتام و بچههای بدسرپرست، زیاد وجود دارد که هر کدام مسائل و مشکلات خاص خودشان را دارند و شرایط خاص خود را.
به گزارش الف، آنها بچهها را از لحاظ سنی رده بندی کرده و هر کدام یک ردهی سنی خاص را پرورش میدهند؛ اما فصل مشترک همه این مراکز این است که از بعد از هجده سالگی دیگر مسئولیت این بچهها را نپذیرفته و به عبارتی آنها را در جامعه رها میکنند تا به سراغ زندگی خودشان روند. البته شرایطی هم دارند مثلاً به آنها مقداری بودجه میدهند و یا اینکه یک مددکار آنها را همراهی میکند؛ اما به هر حال فردی که هجده سال تحت نظر بوده و با مراقبت پرورش یافته، در صورتی که ناگهان تنها در جامعه رها شود، به مشکلات زیادی بر خواهد خورد. در این میان یک موسسه خیریه پیدا شده است که اتفاقاً همّ و غم و تلاش خود را بر روی ایتام و بدسرپرستان هجده سال به بالا گذاشته و سعی کرده است آنها را تحت پوشش کامل خود قرار دهد.
با خانم زهرا یاوری، مدیرعامل این موسسه که خود مادر چهار فرزند است درباره چگونگی و چرایی تشکیل این موسسه به گفتگو نشستهایم:
ساختار گروههای خیّرینی که میخواهند بچههای بی سرپرست یا بدسرپرست را نگهداری کنند به چه صورت است؟
بهزیستی برای بچهها تعریفی دارد. بچههایی که از طریق مادرها و پدرهای بدسرپرست تحویل بهزیستی میشوند یا سر راه گذاشته میشوند رنج سنیشان مشخص است یعنی از شیرخوارگی تا سه سال حتماً در پرورشگاههای دولتی بزرگ میشوند. ما در هر استانی شیرخوارگاه داریم که بچهها تا سه سالگی آنجا هستند. چند سالیست که طرحی وارد بهزیستی شده است که طبق آن برای اینکه بچهها جمعی زندگی نکنند و گروهی در یک جا جمع نشوند، آنها را تعریف شبهه خانواده کردهاند.
خیّرین یک موسسهای تشکیل دادند و برای آن هیات مدیرهای ثبت کردند. سپس بر اساس آن ساختمانی که به بهزیستی معرفی کردند میتوانستند بسته به فیزیک آن ساختمان یک تعداد بچه تحت پوشش بگیرند و نگه دارند. تعریف خوبی هم دارند برای هیات مدیره ها بدین ترتیب که جزو اعضای هیات مدیرهای که می اید برای انتخاب بچه باید پزشک باشد، روانپزشک باشد، دوتا معتمد محل باشند و یک ساختار قانونی خیلی خوب داشته باشد.
آیا همیشه بر اساس این روند پیش رفته است؟
خیر گاهی احیاناً در روند اجرا دچار مشکل شدهاند. این فضاها را خود مردم و خیّرین تعریف کردهاند. گاه میبینیم که در یک خیابان، دو شبهه خانواده وجود دارد. ما تا وقتی هنوز در این قسمت وارد نشده بودیم، متوجه این قضیه نبودیم اما وقتی پیگیری کردیم دیدیم گاهی در یک خیابان دوتا شبهه خانواده هستند یعنی دوتا مجموعه هستند که دارند بچه نگهداری میکنند.
طبقه بندی سنی بچهها به چه صورت است و دلیل این طبقه بندی چیست؟
نگهداری بچهها برای آنها تعریف شده است. باید از ۳ تا ۶ سال، از ۶ تا ۱۲ سال و از ۱۲ تا ۱۸ سال باشند. این ردههای سنی بدین دلیل اینگونه تعریف شده است که بچهها همسان بوده به هم آسیب نزنند. البته شاید به این شکل هم بوده که مثلاً یکی آمده یک بچه سه ساله را گرفته تا شش سال او را بزرگ کرده اما آنوقت دیگر بچهای نگرفته و بچههای خودش را بزرگ کرده است.
نظارت بهزیستی بر این جریان چگونه بوده است؟
بهزیستی باید بر کل این جریان نظارت داشته باشه هرچند ما همیشه در بخش نظارتی به هر حال مساله داریم. کل ادارات ما اینگونه اند؛ اما الان مسئله این است که نظارت شده ولی نظارت بر نگهداری بچهها شده نه کیفیت کار. ما حدوداً ۲۵ تا ۳۰ تا از مراکز تهران را بازدید کردیم. در زمینه نگهداری، از آن حیث که بچهها غذای خوب بخورند یا پوشششان در حد متعارف باشد مشکلی نیست ولی روی فضای فرهنگی بچهها به آن شکل کار نشده است؛ یعنی از نظر تحصیلی، بسیاری از جاها نتوانستهاند آن رشد لازم را اعمال کنند. البته هستند جاهایی هم که خیلی عالی کار کردهاند.
چه شد که شما به فکر افتادید بچههای بالای هجده سال را تحت پوشش قرار دهید؟
ما وقتی این مسائل را دیدیم و بررسی کردیم به این فکر افتادیم که پس بچههای بالای هجده سال تکلیفشان چیست؟ فکر کردیم که این بچهها پس از هجده سالگی چه میشوند؟ با خود مسئولین درجه یک بهزیستی که نشستیم و صحبت کردیم، دیدیم آنها قانونا دیگر از طرف دولت بودجهای برای بچههای بالای ۱۸ سال ندارد. پس نگهداشتن این بچهها بعد از ۱۸ سالگی برایش امکان پذیر نیست. البته بهزیستی تعریفهایی در مورد این بچهها کرده از جمله اینکه وقتی فرد هجده ساله میخواهد خارج شود، باید تحت نظارت مددکار باشد، با مددکار برود، جایش را مددکار تأیید کند، …
اولین روشی که شما در قبال این بچهها اعمال کردید چه بود؟
ما اول خواستیم ببینیم این بچهها از زبان خودشان با چه مشکلاتی مواجه هستند. از یک مجموعه خواستیم که شمارههای پنج تا از بچههایشان را که در حال ترخیص هستند به ما بدهند. خواستیم نشستی با این بچهها داشته باشیم. در اولین جلسه، آن پنج نفر خودشان همدیگر و دوستانشان را خبر کردند و ناگهان ۶۰ نفر از آنها یکجا آمدند. گروهبندی که شدند و شروع کردند به صحبت کردن، ما دیدیم این بچهها دچار خیلی مسائل هستند.
ببینید بهزیستی تعریفی دارد که طبق آن هر سالی که بچهای میخواهد ترخیص شود، بر اساس پولی که دولت در آن سال به بهزیستی داده است، او هم بودجهای برای بچههای ترخیصی تعریف میکند. مثلاً در گروه ما هستند بچههایی که ۸ سال پیش ترخیص شدهاند، سه سال یا دو سال پیش ترخیص شدهاند و یا حتی امسال ترخیص شدهاند. بر اساس آن سالها مبالغ مختلفی مثل سه میلیون و ۵ میلیون و ۷ میلیون تا امسال که ۱۷ میلیون بوده، تعیین شده بوده است. فرد ترخیصی پول را میگیرد و میآید بیرون.
اولین مشکلاتی که این بچهها با آن مواجه بودهاند چه بوده است؟
وقتی آمده بیرون طبق صحبتهای خودشان اولین مشکلشان مسکن بوده است. اولاً آنها هیچ مدیریت اقتصادی ندارند. خودشان می گویند وقتی آمدیم بیرون اولین کاری که کردیم رفتیم یک سری رستورانهایی که دلمان میخواست را امتحان کردیم. رفتیم بالای شهر آن غذاهایی که دلمان میخواست را خوردیم و در آن شکلی که دوست داشتیم ظاهر شدیم. یک موبایل درجه یک برای خودمان خریدیم. بعد دیدیم مثلاً سه چهار میلیون پولمان اینطوری در عرض یک هفته رفت. اینها مجبور شدند پولهایشان را گذاشتهاند روی هم تا بتوانند یک واحد اجاره کنند.
خانههایی که اجاره میکنند باید در مناطق آسیب باشد. چرا؟ شما فکر کنید یک بچه بیاید بگوید من هیچ ضمانتی ندارم، دانشجو هم نیستم، مجبور است یا بگوید که از شهرستان آمدهام یا واقعیتش را بگوید که از بهزیستی آمدهام. آن صاحب خانه چجور صاحبخانه ای باید باشد که به او خانه بدهد؟ مطمئناً او یا اصلاً برایش مهم نیست در خانهاش چه خبر است یا اینکه خودش از گروه آسیب است که تازه اینها را جزو همکارهای خودش هم در نظر گرفته است. بعضی از خانهها خیلی نامناسب بودند.
بچههای پسر ما در بدو خروج از بهزیستی سرباز هستند. اینها وقتی یک خانهای را گرفتهاند، یک شغل سادهای را پیدا کردهاند، حالا باید بروند سربازی. وقتی میخواهند بروند سربازی، آن خانهای که گرفتهاند اجاره میخواهد، وقتی دو ماه تعلیماتیشون تمام میشود از ساعت دو بعد از ظهر رهایشان میکنند در خیابان، جا میخواهند، خورد و خوراک میخواهند،… چجوری باید برود سربازی؟ ما در گروه ۱۲۰ نفره ی بچههایمان پسر داریم که ۵ ماه رفته سربازی فرار کرده پسر داریم که سه ماه مانده سربازیش تمام شود فرار کرده … البته داریم بچههایی را هم که سربازیشان را گذراندهاند و تمام شده اینها معمولاً بچههایی بودهاند که یک حامی داشتهاند؛ یعنی پشتشان به یک حامی گرم بوده. این حامی حمایتشان کرده که توانستهاند سربازیشان را تکمیل کنند. خلاصه اینکه یک معضل بزرگ پسرهای ما سربازی بوده است.
حتی کارفرماهای ما الان می گویند این بچه چون سربازی نرفته ما الان بیمهشان که نمیتوانیم کنیم تازه اگر متوجه بشوند که ما چنین بچههایی داریم حتماً ما جریمه سنگینی میشویم. پس این بچهها راحتترین نیروهایی هستند که کارفرماها آنها را میگیرند. چون مثلاً به او میگوید من ۶۰۰ تومن بهت میدهم از ۸ صبح تا ۸ شب باید بیایی. میخواهی بیا میخواهی هم نیا. خب این بچه مجبوراست چنین شرایطی را بپذیرد. چون این بچه هیچکس را ندارد که برود و از او حمایت کند. به هیچ جایی هم دستش بند نیست.
دخترهایمان مساله شان این بود که در خانهها آسیب میدیدند. خیلی شدید.
شما در ازای این مشکلات چه کردید و از کجا شروع کردید؟
ما از مجموعههایی از کلینیکهای مددکاری دعوت کردیم، رزومههایشان را گرفتیم و با یک کلینیک مددکاری قرارداد بستیم. ۷ ماه طول کشید تا این کلینیک برای ما آمار درآورد. اولاً سطح تحصیلات بچههایمان را درآورد که حدود ۷۵ درصد از بچههایمان زیر دیپلماند. دوتا بچه در گروهمان کاملاً بی سوادند و حتی حروف الفبا بلد نیستند. دوتا برادرند. یک تعدادی دانشجو داریم که مشروطند و آمدند بیرون و تعدادی از آنها هم دیپلم دارند. این کلینیک مددکاری خانههایشان را دانه دانه بازدید کرد. گفت اینها اورژانسی هستند این بچههایتان باید بلافاصله از آن خانهها خارج شوند. آگه آنها را از آن خانهها بکشید بیرون خیلی از مشکلاتشان حال میشود.
ما آمدیم کارهایمان را دسته بندی کردیم. کاری که اولویت دادیم داشتن یک خانهی امن بود. فرد تا یک خانه امن نداشته باشد، هرچقدر با او حرف بزنیم، اگر قرار باشد دوباره بازگردد در آن محیط چه فایدهای دارد؟ تعاملاتی که با خیًرین مسکن ساز داشتیم را برای بچهها تعریف کردیم. گفتیم ما به شما وام و قرض میدهیم، پول خودتان را هم بیاورید اما خانههایی که انتخاب میکنید شرایط دارد. یک اینکه باید رهن کامل باشد. دو باید مورد تأیید مددکار ما باشد سه اینکه مددکار، صاحب خانه را ببیند و مستاجرها را هم سری بزند که مثلاً واحدهایی با دختران مجرد نباشد و ما پسرانمان را بگذاریم همانجا.
بعد ما برآورد قیمتی که برای هر بچه کردیم هفت میلیون و پانصد تومان است. پنج میلیون این پول را از خیًرین مسکن ساز تأمین میکنیم دو میلیون و نیمش را از خودمان ولی ما مثلاً یک بار چهار تا خواهر داشتیم که برایشان چهل و دو میلیون خودمان گذاشتهایم. امنیت مسکن اینها برای ما خیلی مهم بود که چهار تا دخترند کجا بروند. با آن هزینه ما نتوانستیم خانه بگیریم تنها پولی که ما برای اینها از خیرین مسکن ساز گرفتیم بیست میلیون بود و بقیهی چهل و دو میلیون را خودمان گذاشتیم. برای بعضی از پسرهامون هم همینطور بود که آنها هیچی موجودی نداشتند کل سرمایهشان رفته بود بابت خانهای که اجاره کرده بودند خانه چون اجاره داشت تمام پول پیششان رفته بود بابت پول اجاره. بخاطر همین ما گفتیم که حتماً باید شما خانه هاتان رهن باشد.
بچهها اقساطشان را به شما بازپرداخت میکردند؟ چگونه راضیشان کردید به موقع و کامل قسطهایشان را پرداخت کنند؟
اوایل بچهها فکر کردند که ما از آن دسته هستیم که فقط آمدهایم، سرکشی خواهیم کرد و بعد هم خواهیم رفت؛ بنابراین ابتدا قسطهایشان را پرداخت نمیکردند. ما به آنها گفتیم اگر قسطهایتان را بدهید بخش این پولی که الان گذاشتهاید دفعه بعد که میخواهید قرارداد را تمدید کنید، بیشتر خواهد شد یعنی این پولها پس انداز خودتان شده است. الان خوشبختانه بعد از دو سال خیلی از بچهها دارند قسطهایشان را میدهند. خلاصه الان ما فقط حدود ده بچه داریم که مسکنشان امن نشده است آنها هم بچههایی هستند که تازه واردند یعنی امن کردن مسکن ورودیهای قبلیمان تمام شده است.
قدم مهم بعدی که برداشتید چه بود؟
بعضی از این بچهها متاسفانه در برخی مراکزی که بودند از نظر روحی، روانی و جسمی آسیب دیده بودند. بعضیهایشان هم در خانههایشان شدیداً آسیب دیده بودند. اینها نیاز جدی به روانپزشک و مشاور و روانشناس دارند.
ما در بخش روانشناسی تازه داریم تثبیت میشویم. یک گروه پزشکی داریم. خانمی از گروه پزشکیمان آمدهاند و تحت نظارت خود پزشکمان به مشاورهای داوطلب دورههای لازم را ارائه میدهند. اینها الان پنج دوره را دیدهاند و مدرک روانپزشکی یا روانشناسی دارند، اینها دارند.
مشاورههای فردی و مشاورههای گروهی بچهها دارد تعیین میشود تا بعد از این بتوانند از قسمت مشاوره ما بیشتر استفاده کنند. البته تمام بچههایی که در گروه ما هستند چهار جلسه مشاوره مددکاری دیدهاند، دورههای چهار دورهای گروه درمانی و مشاورههای مختلفی که نیاز داشتهاند را دیدهاند.
حیطهی کمکهای پزشکان درگیر کارهای بچههای شما چقدر و چگونه است؟
ما پزشکان مختلفی از نظر درمانی داریم. یک روانشناس داریم که در روزهرچه به او از بچههایمان معرفی کردهایم، پوشش داده است و خیلی خوب همراهی کرده. بعضی از بچهها بخاطر داشتن پدر و مادر معتاد که فرزند آزاری شدید داشتهاند ضایعات سوختی شدید روی پوستشان است. دوتا متخصص پوست هستند که تمام کارهای لیزری بچهها را بر عهده گرفتهاند و واقعاً با ما همکاری کردهاند. پزشکی داریم که کل مسائل دندانپزشکی و حتی ارتودنسی صدتا از بچههای ما را پوشش داده است. این خیلی مهم است که یک نفر با این هزینه بالا تمام کارهایشان را انجام داده، برای صدتا بچه ما پرونده تشکیل داده و به آنها گفته که تمام اینهایی که برایشان پرونده تشکیل شده است باید شش ماه یکبار برای چک آپ بیایند و اگر برای چک آپ نیایند بعد از این زیر پوشش من نیستند. این واقعاً خیال ما را راحت کرده چون بچهها از نظر دندان خیلی دچار مشکل هستند چرا که در بعضی مراکز، آن آموزشهای لازم به آنها داده نشده است و خیلی لطمه دیدهاند.
آیا برنامه تفریحی و اردو هم برای بچهها دارید؟
یکی دیگر از کارهایی که برای بچهها کردیم تعریف کردن یک سری اردوی یک روزه بود. بچهها اول خیلی به ما اعتماد نمیکردند. تعریف مراکز نگهداری برای بسیاری از بچهها و گروهها این است که برایشان سفره پهن میکنند و دوباره سفرهها را جمع میکنند و تازه آنها غر هم میزنند و ایرادهای کار را میگیرند چون حس میکنند که خیرین وظیفه دارند. لذا در این اردوهای ما هم ابتدا همینگونه بود. روز اول ما فقط پذیرایی کردیم تا بعد از ظهر. اینها نشستند و حتی بلند نشدند سفرههایشان را جمع کنند ولی الان که با آنها اردو میرویم از صفر تا صد کارهایشان را خودشان میکنند. واقعاً حس کردهاند که اینجا الان یک خانه است و واقعاً با ما همکاری خوبی داشتهاند. این اردوها خیلی مؤثر بود. بعد دوتا اردوی شمال سه روزه با آنها رفتیم. در این اردوی سه روزه شمال و در اردوی یک روزه، هم روانشناس همراهمان بوده و هم مددکار.
همچنین یک مجموعهای بنام جهت هستند یک زن و شوهرند اینها هفتهای یک روز با بچهها کتابخانی دارند. اینها همراه ما بودند و از نظر رشد اجتماعی بچهها واقعاً کار کیفی خیلی عالیای کردند. با هم کتاب میخوانند و بعد طبق آن رمانی که دارند میخوانند بچهها را به چالش میکشند. موضوعات را و مسائل و مهارتهای زندگی و مهارتهای اجتماعی را در آن قالب خواندن رمان به چالش میکشند.
در این اردوی سه روزه من خیلی امیدوار شدم. خیلیها به ما خورده میگیرند که شما بچههایتان در هجده سالگی دیگر شکل گرفتهاند، کارهای فرهنگیتان به چه درد آنها میخورد؟ شما باید بیایید یک پله عقبتر. البته من این را خیلی قبول دارم که اگر ما از سه سالگی روی بچه کار کنیم خیلی راحتتر از آن است که در هجده سالگی روی او کار کنیم؛ اما به هرحال کارهایی که ما کردهایم نتایج مورد قبولی داشتهاند.
پس از تمام این کارها، الان مهمترین و اصلیترین هدفتان را برای این گروه از بچههای بدسرپرست و بی سرپرست بالای هجده سال، چگونه تعریف میکنید؟
ببینید بچهها اول فکر کردند ما یک مجموعه حمایتی هستیم یعنی مثلاً امروز میگوید من پول ندارم و ما باید صد تومان بریزم به حسابش. آنها اول اینطوری فکر کردند. اوایلش هم خیلی دلخور شده بودند چرا که مثلاً یکیشان زنگ میزد میگفت من پول ندارم میگفتیم خب یک چنین کاری هست میتوانی انجام دهی؟ اینها میگفتند که نه من الان پول ندارم، باز میگفتیم خب الان ما هیچ کاری نمیتوانیم برای شما بکنیم ولی این کلاسهای آموزشی را داریم، این کار، این شغل را داریم آیا شما میتوانی بروی سر کار؟ بعد یواش یواش که محک زدند متوجه اصل قضیه شدند.
الان ما تمام هدف اصلیمان توانمندسازی این بچههاست.
در راستای این توانمندسازی، چه قدمهایی برداشتهاید؟
ما با جهاد دانشگاهی یک تفاهم نامه بستهایم که بچههایمان وقتی استعدادیابی شدند کلاسهای مختلف را شرکت کنند. مثلاً انواع کلاسهای خیاطی انواع کلاسهای زبان را دارند، کلاسهای کامپیوتر را دارند کلاسهای پرستاری، مکانیک هست… جهاد دانشگاهی اعتبار مدرکش خیلی خوب است و استادهایش هم خیلی خوب هستند. به بچهها می گوییم که هرکسی میخواهد رشتهای را انتخاب کند میتواند به ما بگوید. ما یک کد به آنها میدهیم که حتی مسئول ثبت نامشان هم متوجه نمیشود که بچهها پولی واریز کردهاند یا نکردهاند. آن کد را که میزنند عبارت رایگان را روی صفحهشان میبینند و میتوانند انتخاب واحد کنند.
کار بعدی این بوده که با فنی حرفهای نشست داشتهایم که ببینیم چه کاری میتوانیم برای آنها کنیم. یکی از دغدغههای بزرگمان این است که مسئله سربازی این بچهها را به یک نحوی حل کنیم. خیلی جاها رفتیم. وزارت کشور رفتیم با قسمت شورای پیشگیری وزارت کشور صحبت کردیم با قوه قضاییه چندتا نشست داشتیم. حرف ما این بوده که شما بیایید حتی اگر این بچهها باید بروند سربازی، تعریف سربازی این بچهها را به گونهای دیگر کنید. مثلاً بگوییم دوماه اینها بروند آموزش نظامی، بعد از دو ماه در یک مجموعهای که این بچه به کار گرفته میشود، هم فن را یاد بگیرد و هم آن مجموعه مثل امریه برخورد کند؛ اما امریهای که این سر کار برود، یک حقوقی هم بگیرد یک فنی را هم آموزش ببیند؛ و موظف باشد که حتماً بقیه سنواتش را کنار این شرکت، این کارخانه اصلاً در یک فنی حرفهای شبانه روزی بگذراند. در فنی حرفهای هم که ما رفتیم گفتند که اگر بشود یک برنامه ریزی کلان بشود ما میتوانیم برایشان خوابگاه تعریف کنیم. مثلاً خوابگاه یک ساله برای آموزش یک سری فنونی که بچهها لازم دارند. حالا همه تلاشمان روی بحث سربازی بچههاست و روی بحث توانمندسازیشان است؛ و این نیاز به متخصصین مختلف دارد. ما خیلی وقت است که فعلاً روی این مسئله متمرکز شدهایم؛ که ببینیم حداقل دوباره خطا نکنیم درمورد بچهها. این بچهها خیلی بچههای سختی هستند چون هیچ انگیزهای برای کار ندارند مثلاً ما خیلی وقتها وقتی با آنها تماس میگیریم تا ساعت یازده صبح خواب است از یازده صبح بلند میشود و یک پادویی جایی میکند اندازهای که فقط بتواند یک ناهاری بخورد بعد هم بتواند شامش را تأمین کند برایش کافیست. متاسفانه بعضی از حامیها و خیرینشان راحت در اختیارشان پول قرار میدهند. برای یک فرد خیر اینکه در یک هفته صد تومان به یک بچه بدهد راحتترین کار است. اگر دغدغهاش این باشد که این چه شغلی را برود، آیا درس خوانده است یا نخوانده است این کارها کار سختی است ولی اینکه من امروز این بچه را بگذرانم راحتترین کار است. متاسفانه اینها هم بچههایی هستند که عادت کردهاند به این روش. ما یک سری خیرینی که دستمان به آنها میرسد را همراه خود کردهایم. تا بچهها بتوانند کم کم روی پای خود بایستند.
معمولاً اینها پوششهایشان خیلی پوششهای تمیزی است. دوست ندارند در جامعه تحقیر بشوند. هزینهی خودشان زیاد است. مثلاً برای ما خیلی راحت است که یک مانتو را شش ماه بپوشیم اما برای دختران ما این خیلی مسئله است که حتماً در یک فصل سه تا مانتوی مختلف بپوشد. فکر میکنند باید شبیه قشر متعارف جامعه باشند. البته من تا حدی به آنها حق میدهم چون اینها از همه جا محروم شدهاند. در این یک مسئله هم بخواهی محرومشان کنی دیگر چیزی برایشان نمیماند. یکی ازاتفاقاتی که دارد می افتد این است که بخاطر کلاسهای مشاورهای که اینها دارند میآیند یک تعدادیشان دارند به ثمر میرسند. تمام امید ما این است که مثلاً یک کارآفرینی بزنیم، اینها به نتیجه برسد بقیه ببینند که اینها این سختیها را کشیدند اما الان به نتیجه رسیدهاند و این قضیه، آن انگیزه لازم را برای بقیهشان ایجاد کند.
*گفتگو توسط سارا زیباکلام
منبع: الف