پشت پرده یک مقاله تاریخساز
اعتراض مردم قم به مقالهای موهن نسبت به امام خمینی(ره) در ۱۹ دی ماه سال ۱۳۵۶، نقطه عطف انقلاب اسلامی ایران بود.
به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان؛ رحلت مشکوک مرحوم سیدمصطفی خمینی فرزند ارشد امام خمینی(ره) در آبان ماه سال ۱۳۵۶، با واکنشهای شدید و برگزاری مجالس گستردهای از سوی مردم همراه شد؛ مجالسی که از نفوذ غیرقابل تصور روحالله خمینی در میان توده مردم حکایت داشت، بستری شد برای شدت گرفتن جنبشهای اجتماعی و نارضایتی مردم از رژیم پهلوی و بهانهای برای انتقام حکومت از رهبری نهضت.
آشفتگی رژیم پهلوی از این اتفاق به قدری بود که شاه و دربار، درصدد تلافی و تخریب چهره امام خمینی(ره) در میان مردم برآمدند. در میانه دی ماه همان سال(۱۳۵۶)، دفتر روزنامه اطلاعات، مقصد نامهای مهر و موم شده از سوی دربار پهلوی بود؛ نامهای که از سوی فرستاده هویدا و وزارت دربار برای رئیس وقت روزنامههای اطلاعات و جهانگردی “داریوش همایون” فرستاده شد.
این نامه، حاوی مقالهای بود با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم شخصی با نام مستعار «احمد رشیدی مطلق». همایون هم دستور “جمشید آموزگار” نخستوزیر وقت مبنی بر انتشار آن را اجرا میکند و با تحویل آن به “علی باستانی” که از دستاندرکاران روزنامه اطلاعات بود، زمینه انتشارش را فراهم میسازد.
هرچند نام نویسنده واقعی این مقاله پس از ۳۷ سال همچنان هم در هالهای از ابهام قرار دارد اما محتوی آن که شخصیت امام خمینی(ره) را مورد آماج تهمت و توهین قرار داده بود، نقطه عطفی در جریان انقلاب اسلامی ایران شد.
نویسنده این مقاله با توهینی بیسابقه، قیام ۱۵ خرداد را حاصل استعمار سرخ یعنی کمونیست و استعمار سیاه یعنی ارتجاع میخواند و از سویی رهبران سیاسی مذهبی و در رأس همه آنها امام خمینی که با انقلاب سفید شاه مخالفت کردند را عامل خارجی معرفی میکند. اتهام موهومی که به فاصله دو روز پس از انتشار آن در ۱۹ دی ماه سال ۱۳۵۶ با تظاهرات گسترده مردم در قم و شهرهای دیگر و کشتار خونین معترضان و در نهایت سقوط دولت جمشید آموزگار، همراه شد.
معمای رشیدی مطلق!
تاکنون روایات متعددی در خصوص هویت نویسنده این مقاله جنجالی و توهینآمیز نقل شده است؛ برخی احمد رشیدی مطلق را همان داریوش همایون میدانند و معتقدند اگر همایون از محتوی این مقاله آگاه نبود، میتوانست آن را در روزنامه” آیندگان” که خود سالها مدیر مسئول آن بود، منتشر سازد و حتی در اختیار روزنامه “رستاخیز” وابسته به حزب رستاخیز قرار دهد که خود، قائم مقام دبیرکل این حزب بود اما همایون، همواره این موضوع را تکذیب کرد.
“ارتشبد قرهباغى” یکی از رجل سیاسی پهلوی است که در کتاب خاطرات خود با نام «اعترافات ژنرال» مىنویسد: نوشتن مقاله مزبور گویا توسط داریوش همایون صورت گرفته است. “پرویز راجى” نیزدر کتاب خاطرات خود با عنوان «خدمتگزار تخت طاووس»، اصلاً دلیل تنفر و ناراحتى شاه از داریوش همایون را به ماجراى نامه معروف احمد رشیدى مطلق مربوط مىداند.
“هوشنگ نهاوندی” نویسنده کتاب «محمدرضا پهلوی، آخرین شاهنشاه»، یکی دیگر از رجال برجستۀ دوران پهلوی است که در دولت “حسنعلی منصور” عهدهدار وزارت آبادانی و مسکن بود و در ماههای پایانی حکومت شاه، پیش از آنکه برای همیشه از کشور خارج شود، مدتی تصدی وزارت علوم کابینۀ شریفامامی را بر عهده داشت.
در روایتی که رادیو فردا به مناسبت سالروز پیروزی انقلاب از او نقل کرده است میگوید: امیرعباس هویدا، وزیر وقت دربار در واکنش به سخنرانیهای تند و انتقادی امام نسبت به رژیم پهلوی به شاه پیشنهاد میکند که پاسخ به آن در یک مقاله داده شود و شاه میگوید: «چرا که نه!» نهاوندی میگوید «چرا که نه» یکی از تکیه کلامهای محمدرضا شاه بوده است.
“محمد حیدری” از گروه سردبیری روزنامه اطلاعات، بعدها در خاطراتش در این باره چنین نوشته است: «عصر احمدرضا دریایی متصدی اجرایی صفحات داخلی روزنامه با صدایی لرزان و پر اندوه به احوالپرسی من پاسخ داد. به شوخی گفتم: کشتیهایت غرق شده؟ گفت: نه همهمان به دردسر افتادهایم… از وزارت اطلاعات نامهای آوردهاند و اصرار دارند همین فردا چاپ شود. گمان کردم از همان نامههای معمولی است که وزارت اطلاعات در دوران اختناقآمیز، چاپ آنها را همواره به مطبوعات تحمیل میکرد و البته غالباً موضوعاتی بود که چاپ آنها، خواننده آگاه را متوجه طرز تفکر و مدیریت بسیار ابتدایی و پیشپا افتاده و خندهآور مسئولان تبلیغاتی مملکت میکرد. بدین لحاظ بود که گفتم: چه میشود کرد… ما که پوستمان کلفت شده است. مطلب را در یکی از صفحاتی که کمتر مورد توجه است و لای آگهیها گم و گور کن. گفت: این دفعه موضوع فرق میکند، گفتم: «من ۱۰۰درصد مخالف چاپ نامه هستم… بگذار با سردبیر روزنامه صحبت کنم و بعد بگویم چه باید کرد. گفت: سردبیر روزنامه استعفا کرده است. الان روزنامه بیسردبیر است. تهدید کردهاند که نامه حتماً باید چاپ شود، گفتم: حالا که کسی در روزنامه نیست، من موظفم مانع انتشار این نامه بشوم ولو آنکه فردا به دارم بکشند و بعد به شوخی گفتم: من تا حالا غذای زندان را نخوردهام… به امتحان کردنش میارزد.
“اسکندر دلدم” نویسنده و خبرنگاری که در آن زمان، خود از نزدیک شاهد ماجرای ارسال و چاپ و انتشار این مقاله در روزنامه اطلاعات بوده بعدها در خاطراتش این گونه میگوید: «این مقاله احمقانه که سرنوشت مملکت را عوض کرد، از توصیههای یکی از همین نخبگان فرهنگی! و به قلم یکی از مارکسیستهای مرتد نوشته شده بود!»
“اردشیر زاهدی” که در سالهای ۱۳۵۱ تا دی ماه ۱۳۵۷ سفیر حکومت پهلوی در آمریکا بود، در خاطراتش، فرهاد نیکوخواه مشاور هویدا در وزارت دربار را نویسنده مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه معرفی میکند و در عین حال نیکوخواه را به دلیل نوشتن چنین مقاله تحریکآمیزی مورد سرزنش قرار میدهد.
یکی دیگر از وابستگان و نزدیکان به دربار پهلوی به نام “احمدعلی مسعود انصاری” که به واسطه رابطه نزدیک و صمیمانهاش با دربار، اطلاعات بسیاری از مسائل آشکار و نهان آن روزگار داشت نیز در خاطراتش به نقش مطبوعاتی هویدا و فرهاد نیکوخواه در تهیه و انتشار این مقاله به صراحت تأکید میکند.
یکی از اعضای سفارت آمریکا در تهران، “جی. بی. لمبراکیس” در تاریخ ۱۹ مهر ۱۳۵۷ گزارشی به وزارت خارجه ایالات متحده در آمریکا میفرستد که در آن، از ملاقاتش با سید مهدی پیراسته یکی از رجال دربار پهلوی اینگونه مینویسد: «او [پیراسته] حماقتی را که با درج مقاله اطلاعات در ژانویه ۱۹۷۸ (۷دی ۱۳۵۶) در حمله به [امام] خمینی انجام شده بود، مطرح کرد. او باور نمیکرد که من نمیدانم نویسنده واقعی آن مقاله چه کسی بود و گفت که «کاخوده» آن را نوشته و هویدا در محضر همایون، آن را تصحیح کرده بود.»
بی تردید، «کاخوده» همان «نیکوخواه» است که لمبراکیس به اشتباه آن را اینطور تلفظ کرده و در خاطر سپرده و در متن انگلیسی همان سند نیز به صورت «Kakhoudeh» نوشته است اما شواهد حاکی از آن است که این واژه، همان نیکوخواه «Nikoukhah» بوده است.
فرهاد نیکوخواه؛ همان احمد رشیدی مطلق!
به اعتراف بسیاری از نزدیکان دربار پهلوی، فرهاد نیکوخواه، لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه تهران، رئیس روابط عمومی بنیاد پهلوی و نیز برنامهریز جشنهای ۲ هزار و ۵۰۰ ساله در تخت جمشید، نویسنده اصلی مقاله موهوم و موهن ایران و انقلاب سرخ و سیاه است.
اما داریوش همایون در دو کتاب “دیروز و فردا” و در “گذار از تاریخ” که در سالهای ۱۹۸۱ و ۱۹۹۲ در آمریکا منتشر شده است، نقش فرهاد نیکوخواه را اینگونه توصیف میکند: «نیکوخواه به یک روزنامهنویس قدیمی تلفن کرد. البته آن روزنامهنویس در آن زمان، کار مرغداری میکرد و رئیس انجمن مرغداران بود: علی شعبانی. چون او درگذشته است، برای اولین بار اسمش را آوردم. نقش فرهاد نیکوخواه همین بود که به آن شخص تلفن کرد؛ چون خود نیکوخواه اصلاً مردی نیست و طبیعتش طوری نیست که وارد این کارها بشود. او اصلاً دوست ندارد چنین اقداماتی بکند. مردی ملایم، مسالمتجو و اهل آشتی دادن است و اصلاً وارد این کارها نمیشود. ولی خب دستور بود و باید دو نفر را پیدا میکرد و او هم پیدا کرد.
علی شعبانی یک متن خیلی آبکی نوشت. البته مقالهای که چاپ شد، یک متن بسیار آبکی است ولی گویا متن اول، آبکیتر هم بوده است. مینویسد و میفرستند پیش شاه و شاه عصبانی میشود که این حرفها چیست و تندترش کنید. برمیگردند و متن را به شعبانی میدهند تا کمی تندترش کند. بعد، پیش از اینکه متن را به شاه بدهند، آقای مهدی قاسمی را دعوت میکنند. این را چند سال پیش، آقای مهدی قاسمی در مجله علمی و جامعه واشنگتن نوشته است و من از آنجا نقل میکنم. او میگوید: شب، دیر وقت بود که به دفتر هویدا رفتم. نیکوخواه، شعبانی و هویدا متنی را به من نشان دادند و گفتند که سابقهاش این هست و چطور است؟ من هم نگاه کردم و خوشم نیامد. او اصلاً اهل این صحبتها نبود. اصلاً یک کلمه هم تا آن وقت از این چیزها ننوشته بود و بعد هم ننوشت. گفت برای اینکه رفع تکلیف بکنم نوشتمش. گفتم خیلی خوب است و دادمش به هویدا. هویدا رفت پای تلفن و متن را برای شاه خواند و گفتند خوب است. فردا هویدا به من تلفن کرد؛ فردای آن جلسه که من نمیدانستم.»
بدین ترتیب فرهاد نیکوخواه، اگر نویسنده اصلی و نهایی مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» که با نام مستعار (احمد رشیدی مطلق) در صفحه ۷ روزنامه اطلاعات و در روز شنبه ۱۷ دی ۱۳۵۶ چاپ و منتشر شده است نباشد، اما بدون شک از نقشآفرینان اصلی و محوری این اقدام بوده است.
فارغ از آنکه چه کسی نویسنده واقعی این مقاله اهانتآمیز بوده است، ارسال آن از سوی دربار و دفتر مطبوعاتی هویدا و در ادامه، هشدار مسئولان روزنامه اطلاعات از تبعات انتشار این مقاله، حقیقتی آشکار و انکارناپذیر است که همواره در روایات مختلف از این اتفاق، از آن یاد شده است؛ اتفاقی که طراح اصلیاش شخص محمدرضا پهلوی بوده و الباقی، بازیچه دست او بودهاند.
منبع: alef.ir