همه درسهای همایون صنعتیزاده
غلامرضا نوعی- روزنامه بهاراین روزها حال کتاب در ایران خوب نیست. تیراژ کتاب روزبهروز کمتر میشود. بیمناسبت نیست درباره مردی که انقلابی در عرصه تیراژ کتاب ایران پدید آورد و آن را از دو هزار نسخه در آن روزگار به ده هزارتا بیست هزار نسخه افزایش داد، کتابی به ناشران و مدیران فرهنگی معرفی کنیم. «از فرانکلین تا لالهزار، زندگینامه همایون صنعتی زاده» را میتوان در زمره آثاری دانست که هر مدیر فرهنگی باید بخواند. اگر فرصت خواندن کامل کتاب را ندارد! حداقل بخش کوتاه «فرانکلین، شاهکار همایون» را تورق نماید تا وسعت نگاه یک ایرانی را ۶۰ سال قبل درراهاندازی یک انتشارات ببیند. اهمیت کار صنعتی زاده در آن بود که نشر را منحصر به چاپترجمه متون خارجی نساخته بود؛ کارهای مهم دیگری همچون چاپخانه افست، کارخانه کاغذسازی پارس، کتابهای جیبی، کتابهای درسی همه را در تکمیل فرانکلین به وجود آورد. از سوی دیگر در کنار حالوروز کتاب نخوانی و تیراژ قلیل کتاب، شاهد دوره گذار از چاپ کاغذی هستیم ازآنجاکه بررسی نقش افرادی همچون صنعتیزاده – که گذار از چاپ و نشر سنتی ایران به مدرن مدیون اوست – میتواند جالبتوجه باشد. او برای اولین بار توانسته شایستهترین اهل کتاب را دور خود جمع کند و به شکل تخصصی به کار چاپ و نشر کتاب بپردازد. صنعتی زاده به کار ویرایش شکل حرفهای داد و بهترینهایی همچون نجف دریابندری، اسماعیل سعادت، فتحالله مجتبایی، ابوالحسن نجفی و. . . که هنوز در آسمان درخشان فرهنگ و ادب میدرخشند، در موسسه خودگرد آورد. باز کردن باب سفارش کتاب – بهطوری که تعجب مرحوم باستانی پاریزی را برمیانگیزد- از رسمهای او در نشر بود. برای اولین بار موسسه فرانکلین در صنعت نشر ایران حق کپیرایت بینالمللی را رعایت کرد. قانونی جهانی که هنوز در اجرای آن واماندهایم. «او تمام و کمال در خدمت کتاب بود» . هر یک از موارد برشمرده شده فوق میتواند درسهایی برای صنعت نشر تلقی شود. سیروس علی نژاد کتاب را گفتگو محور و باهدف ارائه یک زندگینامه از صنعتی زاده به تعبیر مؤلف «مردی مردستان که در نوسازی و سازندگی ایران نقش عمدهای داشته» به رشته تحریر درآورده است. اما ازآنجاکه مؤلف مجموعهای از نوشتههای پراکنده خود را در این کتاب یکجا به خواننده عرضه میدارد لذا با یک روایت خطی از تولد تا مرگ مواجه نمیشویم. اما همان زندگینامه شیوا و روان در ابتدای کتاب برای شناخت شخصیت این اعجوبه – به تعبیر مؤلف – کفایت میکند. در این یادداشت مختصر، به دنبال ارائه مطالب و مضامین کتاب نیستم اگر خواننده حتی به همان زندگینامه سیروس علی نژاد مراجعه کند به شخصیت، منش و ارزش فرهنگی او پی میبرد. اما بد نیست ذکری از دو، سه درس از سیر زندگی او که برای ما به ارمغان مانده به میان آوریم. آموختن حرفه در حین تحصیل، چه در پیری و چه در جوانی، درسی است که برای هزاران جوان تحصیلکرده ما بهکار میآید. او پس از عمری مدیریت در مجموعههای بزرگ و کوچک همچون مدیریت انتشارات فرانکلین، سازمان کتابهای جیبی، مبارزه با بیسوادی، چاپخانه افست، کاغذسازی پارس، کارخانه رطب زهره، پرورشگاه صنعتی کرمان و. . . در سالهای بعد از انقلاب به آموختن صحافی نزد یکی از کارگران سابق خود در کرمان میپردازد! درس دیگری که از صنعتی زاده میتوان آموخت آن است که او برای هر کاری شخص مناسب و شایسته را جستجو میکرد؛ وقتی او را مییافت به هر قیمتی او را به خدمت میگرفت. دکتر غلامحسین مصاحب ازجمله این شایستهها بود. او برایتربیت افراد خود، از هزینه کردن هیچ ابایی نداشت. اگر لازم بود برای طی دوره به خارج از کشور میفرستاد همچنان که برای تجربهآموزی ایرانیان در تألیف دایره المعارف، دکتر مصاحب و یکی، دو تن دیگر را به اروپا و امریکا فرستاد. در خصوص اعزام ناشران هم عزمی راسخ داشت. نظارت دکتر اسلامی ندوشن بر تألیف کتابها، هرمز وحید در سرپرستی آتلیه فرانکلین و بسیاری دیگر از بزرگان که درجاهای مختلف پراکنده و همهجا مفید واقع شدند، نشان دیگری از شیوه مدیریت منحصربهفرد او در کشف استعداد بوده است. اگرچه کار دنیا برای او «یکجور سرگرمی و بازی» بوده و خود را همچون کودکی سرگرم شنبازی در کنار ساحل فرض مینمود اما پشتکار او بینظیر بوده؛ تا جایی که میگوید: «من دنبال بازار کتاب میگشتم. دیدم تنها جایی که فارسی صحبت میکند افغانستان است. گفتم بروم بازار پیدا کنم» . از برخورد سرد در سفر اول به افغانستان ناامید نمیشود. آنقدر سماجت میکند تا اصرارش به قرارداد دهساله برای چاپ کتاب درسی افغانستان با سود سالانه یکمیلیون دلار میرسد! البته در لابهلای کتاب از شیوههای متنوع نزدیک شدن صنعتی زاده به دربار بهویژه نان قرض دادن به اشرف پهلوی، گاه غلوهای خاص او نیز سخن به میان آمده است. ازاینرو مؤلف روایتی یکسویه از او را به دست نمیدهد. همین نقد و نظرها بر جذابیت کتاب میافزاید. در پایان به ذکر روایتی از بده و بستانهای او با افراد ذینفوذ میپردازیم. یکبار همایون میخواسته بهرهای به سناتور متین دفتری برساند. یک کتاب حقوق بینالملل به او میدهد تاترجمه کند. متین دفتریترجمه شاگردانش را به صنعتی میدهد و حق التالیفش را میگیرد. کتاب بر روی دست فرانکلین میماند. ایرج افشار باذکاوت ذاتیاش میگوید کتاب را با همان وضع چاپ کنند. انتشارات ابنسینا کتاب را چاپ میکند؛ مرحوم افشار در «راهنمای کتاب» در یک مقاله پوست متین دفتری رو میکَند. متین دفتری مجبور میشود پول بدهد و تمام نسخههای کتاب را بخرند و خمیر کنند!
منبع: baharnews.ir