نولیبرالیسم تهدیدی برای انقلاب
انقلاب ۱۳۵۷، همچون همه انقلابهای بزرگ قرن نوزده و بیست، نتیجه فرایندهای پیچیده و دادههای بینهایتی از لحاظ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ژئوپلیتیکی بود. این انقلاب، که به اراده مردم به سرانجام رسید، نیروهای سیاسی و شخصیتهای گوناگونی را درون خود داشت که در نهایت سرنوشتهای بسیار متفاوتی پیدا کردند؛ فراز و فرودهای انقلاب، از پیش از آن آغاز و تا امروز ادامه یافت.
انقلاب، فرایندی بود که همچون همه فرایندهای بزرگ سیاسی، شاهد دخالتها و دستکاریهایی از درون و برون به ویژه از جانب قدرتهای بزرگ، ابتدا برای در دست گرفتن آن و سپس برای هدایتش در جهت خود و یا بهرهبرداری از آن و یا حتی تخریبش، بود. جنگ تحمیلی با عراق، یکی از این دستکاریهای بزرگ بود. و این امری شناخته شده است که عموما پس از وقوع انقلابهای بزرگ تاریخی (انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه و…) نظیر آن را دیدهایم؛ جنگی با هزینهای انسانی و مادی که بسیار سنگین بود اما توانست، تا حد زیادی «قدرت مقاومتی» را در کشور به وجود آورد که تا امروز توانسته در برابر فشارهای بیرونی و ژئوپلیتیکی تداوم و انسجام ملی را حفظ کند.
حال اگر با هر دیدگاه و هر ایدئولوژی و هر نظری به انقلاب نگاه کنیم و اگر نخواهیم نسبت به شناخت تاریخ و روندهای انقلابی بیتفاوت باشیم، اگر نخواهیم عینک بزرگ ایدئولوژیک و طرفداری از این و آن را بر چشم بزنیم؛ باید اعتراف کنیم که هدف از انقلاب عمدتا رسیدن به «عدالت اجتماعی»، «آزادی» و «استقلال ژئوپلیتیکی» بوده و هست. بنابراین باید این «اهداف راهبردی» را همیشه حفظ کنیم. فراموش نکنیم که در طول چندین دهه، همه ضرباتی که از درون یا از بیرون، ایران را هدف گرفتهاند در پی از میان بردن این اهداف بودهاند.
از این رو است که به باور ما هر برنامه، هر روند، هر شخصیت و هر حرکتی که در کوتاه یا در دراز مدت یکی از این اهداف راهبردی را تهدید کند، در حقیقت انقلاب را به زیر پرسش برده است. انقلاب محدود به یک ایدئولوژی و گروهی محدود از کنشگران نمیشود، بلکه بخشی مهم از تاریخ یک کشور است.
برای نمونه امروز وقتی از انقلاب فرانسه پس از ۲۰۰ سال سخن گفته میشود، منظور، کنشگران نخستین و یا رویدادهای روز به روز و حتی سال به سال آن نیست بلکه تأثیر آن در گفتمان سیاسی-اجتماعی و بهروز جامعه کنونی فرانسه است. بنابراین اهداف راهبردی است که همه را با یکدیگر متحد و بهرغم رقابتهای سیاسی و اجتماعی، در جایی که لازم باشد، اتحادهای فکری و عملی ضروری را ایجاد میکند.
از این رو، ما نیز باید متوجه باشیم که هر فکر و نظری داشته باشیم از یاد نبریم که چرا انقلاب اتفاق افتاد؛ زیرا عدالت اجتماعی وجود نداشت و بهرغم ثروت زیاد فاصله طبقاتی ایجاد شده بود؛ زیرا با وجود همه ادعاهای حاکمان، کشور به یک منطقه زیر نظر و تحت فرمان یکی از ابر قدرتها تبدیل شده بود و به عنوان عامل سیاسی در حال خدمتگزاری به آن ابر قدرت بود و لذا به محض آنکه با این روش کوچکترین فاصله را گرفت همان قدرتها زیر پایش را خالی کردند؛ زیرا آزادی فکر و اندیشه و بیان در کشور وجود نداشت و دستگاه امنیتی و نظامی سرکوبگری که کار خود را از ابتدای دهه ۱۳۵۰ تشدید کرد به همه چیز و هر کسی مشکوک بود و همه را به چشم خرابکار و توطئهگر میدید و «اعتماد اجتماعی» را به شدت مورد خدشه قرار داده بود به صورتی که حتی نزدیکترین کنشگران به قدرت سیاسی، دیگر اطمینانی نسبت به آینده خود نداشتند و به همین دلیل نیز حاضر به حمایت از رژیمی نبودند که برای این آینده و برای کل کشور هیچ ضمانتی نمیداد.
اینجا است که میتوانیم درک کنیم چرا ضرورت دارد ما به جای دعواهای سیاسی و یا گوش سپردن به سخنان سیاسیون رادیکال و تندرو به راهبردهای اساسی انقلاب گوش بسپاریم. نولیبرالیسمی که سالها است در حال از کار انداختن همه دستاوردهای عدالتخواهانه انقلاب است، بهداشت و آموزش و مسکن و زندگی روزمره ما را تبدیل به ابزارهایی برای سودآوری کرده است.
آنان که گمان میکنند مشکل ما صرفا نداشتن رابطه با غرب است و باید به هر بهانهای و به هر قیمتی این رابطه را به ویژه با آمریکا به بالاترین حد رساند و الگوی شکستخورده آمریکا را هنوز به عنوان بهترین الگو عرضه میکنند، در حالی که حاضر به شنیدن یک کلمه درباره سرمایهداری اجتماعی و دولت رفاه نیستند و همه چیز را در خدمت سرمایهداری انحصارطلب مالی و پولی میخواهند، و سرانجام کسانی که دائما فراموش میکنند در چه منطقهای زندگی میکنیم و چگونه قدرتهای بزرگ از این منطقه یک سرزمین سوخته ایجاد کردهاند که بتوانند به راحتی منابع انرژی آن را برای خود ببرند، به نظر ما، این دیدگاهها همگی از سطح رویکردهای اولیه نسبت به انقلاب فراتر نمیروند.
امروز مبارزه برای آزادی، استقلال، عدالتاجتماعی، حفظ و تقویت قدرت منطقهای ایران و در رأس همه اینها مبارزه گسترده و سخت با فساد و بستن راههای رشد آن در کشوری که هرگز نمیتواند همچون یک کشور فقیر و جهان سومی، فساد مهار گسیختهای را بدون تنشهای بزرگ اجتماعی، تجربه کند، باید در رأس دغدغه همه دلسوزان آینده ایران قرار گیرد.
نهادهای دموکراتیکی همچون انتخابات، قوانین، نهادهای قضایی و اجرایی، نظامهای اداری و شهرداریها و سایر نظامهای قانونی به هر شکلی که با مشکل و آسیب روبرو باشند باید از طریق مشارکت و نظارتهای بیشتر و بهتر به ویژه با رسانههای آزاد و شفافسازی شبکههای اجتماعی و روابط و گسترش آزادیهای مدنی و بالا بردن ظرفیت نقد، به سمت بهتر کردنشان رفت، و به شدت از گفتمانهای رادیکال و پوپولیستی که در هیچ کجا ثمرهای جز تخریب و نابودی نداشتهاند، پرهیز کرد.
ما هنوز فرصت داریم که اهداف راهبردی انقلاب را به اهدافی اصلی برای همه مردم ایران بدون طرد و کنار گذاشتن هیچ گروهی تبدیل کنیم. این نکتهای اساسی است؛ زیرا هرگونه طرد این یا آن گروه به بهانههای ایدئولوژیک و سلیقهای، معنایی جز تمایل خواسته یا ناخواسته به زیر سئوال بردن راهبردهای بنیادین انقلاب ندارد.
منبع: ایران
منبع: alef.ir