مواجهه با خشکسالی با فناوری اطلاعات
مهدی بهروری
در دنیای فناوری اطلاعات سیستمی به نام مخفف DSS وجود دارد که همان«سیستم پشتیبانی از تصمیمگیری» است؛ (Decision Support System). این مفهوم پس از استفاده بسیار از فناوری اطلاعات در تمامی ابعاد زندگی بشر و ایجاد انواع و اقسام داده به واسطه فرایندهای اطلاعاتی در پایگاههای داده نرمافزارهای کاربردی متولد شده بود.بدین قسم که در ماشینی شدن فرآیندهای دستی، علاوه بر سرعت گرفتن انجام فعالیتها و صحت و دقت بیشتر در آنها، دادههایی (Data) تولید میشوند که در پایگاههای داده (Data Base) باقی میمانند. از آنجا که این دادهها در زمینههای مختلف ایجاد میشدند، عدهای تصمیم گرفتند تا با یکپارچهسازی این دادهها در مفاهیم مشترک، آنها را تبدیل به اطلاعات (Information) جدید کنند.
مباحثی چون دادهکاوی (Data Mining) و کاربردهای دادهکاوی در بازتولید اطلاعات از دادههای باقی مانده در پایگاههای داده از اینجا شکل گرفت. دادهکاوی، دادههای متنوع انواع نرمافزارها را در یک مسیر مشخص دستهبندی و یکپارچه کرده و برای بهرهبرداری برای یک هدف دیگر مورد استفاده قرار میدهد.بعد از تولد مفهوم دادهکاوی که مفهومی بسیار جدید است و از رواج آن کمتر از پانزده سال در دنیا نمیگذرد، ابزارهایی برای انجام این کار مورد استفاده قرار گرفت که از جمله این ابزارها، سیستمهای پشتیبانی از تصمیم گیری یا همان DSSها هستند.
در همان سال، وقتی در مورد این سیستم تحقیق میکردم، متوجه شدم از DSS برای مدیریت بهتر منابع آب در کشور استرالیا و در طرحی موسوم به طرح ملی آب (NWI) به صورت گسترده بهره گرفته شده است. هدف از این طرح رسیدن به ۳ شاخص زیر بود:
– افزایش دانش درباره اتصال و ارتباط بین آبهای زیر زمینی و سطحی
– بازگشت آب مازاد اختصاص داده شده یا استفاده شده، به سیستم سطوح پایدار استخراجی، متناسب با حفظ محیط زیست
– درک بهتر از نرخ استخراج پایدار و روابط بین منابع آب زیرزمینی و اکوسیستم وابسته به آبهای زیر زمینی
دست یافتن به این سه شاخص وضعیت آب را در کشور استرالیا که یکی از خشکترین کشورهای پیشرفته جهان است بهبود میبخشید، چنانکه اکنون و پس از گذشت سالهای نه چندان طولانی از شروع این طرح و بهرهگیری از DSS در طرح NWI وضعیت استخراج، استفاده و ذخیره منابع فعلی آب در آن کشور بر اساس شاخصهای مورد پایش در NWI در وضعیت رضایتمندیِ بسیار قابل قبول قرار گرفته است.
این بدین معناست که فناوری اطلاعات و ابزارهای برآمده از این تکنولوژی در مفهومی به نام خشکسالی و کمبود منابع آب، که به گمان بسیاری تنها از طریق روشهای سختافزاری یا تغییرات آب و هوایی و اقلیمی و از سرگیری فرآیند بارش جوی، از بین رفته یا اثرات مخرب آن کاهش خواهد یافت، اگر با برنامه ریزی هدفمند همراه باشد، تاثیری شگرف برجای خواهد گذاشت.
از طرف دیگر نیز در مطالعه اسناد مربوط به موضوع کمبود آب در حوضه آبخیز زایندهرود و راهکارهایی که برای پایان دادن به این مشکل در دست بود به سرفصلی به نام “مدیریت یکپارچه منابع آب” برخورد کردم که در ذیل آن به تفصیل درباره این مفهوم و استفاده از سیستم پشتیبانی از تصمیم گیری (DSS) در این رابطه به عنوان شالوده همکاری طرفهای ذینفع در حوضه آبخیز زایندهرود، سخن به میان آمده بود. در آن اسناد متوجه شدم که با استفاده از دادههای فراوانی که در بخشهای نگهداری و تولید آب، کشاورزی، صنعتی و… وجود داشته و گردآوری شده، سیستم پشتیبانی از تصمیمگیری، در این باره ایجاد شده و ظاهرا از سال ۸۹ یا ۹۰ هجری خورشیدی نیز مورد استفاده قرار گرفته است.
اما سوالی که برای من بوجود آمده این است: از آنجا که با مطالعه طرح NWI در استرالیا متوجه نقش کلیدی DSS و تاثیر آن در بهبود وضعیت آب، پس از استفادهی ذینفعان شده بودم، چرا در حوضه آبریز زایندهرود بهرهگیری از DSS که به اذعان اسناد معرفی کننده، نشان دهنده بکارگیری این سیستم از سال ۸۹ یا ۹۰ هجری خورشیدی بوده است، باعث تغییر ملموس در این باره نشده است؟
فراموش نکنیم تغییر ملموس در این حوضه فقط تامین آب شرب ساکنان این حوضه آبریز طی ۱۲ ماه سال نیست، بلکه میبایست هر هدف آبی در این بخش مبتنی بر تامین آب شرب مردم این حوضه آبی، تامین آب کشاورزی و صنعتی ذینفعان این حوضه و تامین آب رودخانه زایندهرود به منظور حفظ جریان دائمی آن تا انتهای مسیر و به منظور تامین آب تالاب گاوخونی و جلوگیری از فاجعه زیست محیطی، همچنین نشاط در شهر اصفهان و سایر شهرها و روستاهای در مسیر زایندهرود و حفظ و تقویت سفرههای آب زیرزمینی در این حوضه و حتی حوضههای همجوار باشد.
آیا تا کنون چنین چیزی اتفاق افتاده است؟
آیا در این سالها حداقل نیمی از این هدفی که گفته شد تحقق یافته است؟
نباید فراموش کرد که طرح NWI استرالیا، همراه با مطالعات از سال ۲۰۰۴ آغاز شده بود و از سال ۲۰۰۸ نتایج آن بروز و ظهور یافته و به مرور زمان تاکنون به نتایج قابل توجهی دست یافته است و فناوری اطلاعات در این زمینه بیشترین نقش را بازی کرده است.
با وجود آنکه میدانیم DSS به عنوان یک ابزار فناوری اطلاعاتی در بحث بهبود آب در حوضه آبریز زایندهرود بیش از ۶ سال مورد استفاده قرار گرفته است، چرا نتایجی که در کشورهای دیگری چون استرالیا بوجود آمده در اینجا محقق نشده است؟
البته درست است که این تکنولوژی به تصمیمگیری کمک میکند و تصمیمگیری اصلی با مدیران بخشهای مختلف است، اما آیا این سیستم درست مورد استفاده قرار گرفته است؟ آیا در تولید و بکارگیری آن دقت لازم شده و تحلیلهای مورد نیاز مورد توجه واقع شده است؟ آیا دادههای ورودی و خروجی مورد اطمینان هستند؟
آیا سایر سیستمهای فناوری اطلاعات وابسته به چنین سیستمی درست عمل میکنند و آیا اصولا مدیران به چنین سیستمی اعتماد دارند و اگر ندارند دلیل این بیاعتمادی چیست؟
به نظر میرسد یکی از راههای پایان دادن به مشکلات موجود ناشی از تنش آبی و سایر عوامل دخیل در مشکلات حوضه آبریز زایندهرود، استفاده صحیح و موثر از فناوری اطلاعات است، همانگونه که کشورهای دیگر دنیا از همین راهکار استفاده کرده و در کاهش مشکلات خویش نیز موفق بودهاند اما و اگرهایی نیز در این زمینه وجود دارد و اینکه استفاده از فناوری اطلاعات در این بخش، چگونه، توسط چه کسانی و با کدام اقتدار، هرگاه به این چند اما و اگر پاسخ مناسبی داده شد آنگاه میتوان به نقش موثر فناوری اطلاعات در کمکردن و یا از بین بردن بسیاری از مشکلات، نه در این بخش که در بسیاری از بخشهای مشکلزا و بحرانآفرین اطمینان کرد.
منبع: بهارنیوز