منفی و مثبت های قانون انتخابات در ایران
ماهنامه نسیم بیداری – سعید شمس: قانون انتخابات ایران با وجود اینکه در این سی و هشت سال، سی و چند انتخابات برگزار شده است، هنوز هم محل بحث و تبادل نظر و اختلافات سلیقه ای است و به همین دلیل سوال های زیادی را موجب شده است. اینکه نظام به همین شکل فعلی اداره شود یا سیستم پارلمانی اعمال شود، اینکه صلاحیت ها با چه متر و معیاری تعیین شوند و اینکه چطور از رای های ریخته شده در صندوق های رای صیانت شود و… این روزها دغدغه خاص و حتی عام است.
مصطفی تاج زاده که در مقام معاون وزیر کشور سابقه اجرایی در انتخابات را در کارنامه اش می بیند، با گفتن اینکه «یکی از مشکلات انتخابات ایران همین نوع رفتاری است که شورای نگهبان قانون اساسی در تایید یا رد صلاحیت نامزدها انجام می دهد و موجب این می شود تا لایه های مختلف جامعه نگران شوند و به قول شما استرس این را داشته باشند که آیا کاندیدا یا کاندیداهای مورد نظرشان مجوز حضور در انتخابات را به دست می آورند یا نه؟
البته فلسفه تشکیل شورای نگهبان این بود که مانع تخلف های احتمالی دولت شود تا دولتی که مامور به برگزاری انتخابات است، این فرصت را نداشته باشد که مخالفین خود را رد کند و همچنین ابزار تخلف و تقلب هم از قوه مجریه گرفته شود متاسفانه این وظیفه قانونی به اهرمی برای فشار به یک گروه خاصی تبدیل شده است و چون تشخیص اینکه چه کسانی می توانند در انتخابات باشند، با ضابطه و حساب و کتاب معلومی نیست، طبیعی است که مردم ناراضی شوند.» به پرسش های ما پاسخ می گوید:

بحث ما درباره نکته های منفی و مثبت قانون انتخابات در جمهوری اسلامی است.
ممنون می شوم اگر شفاف تر توضیح بدهید.
فرض کنید اگر مثل کشور انگلیس انتخابات پارلمان را برگزار می کردیم و هر حزبی که رای اکثریت را دست می آورد، قوه مجریه را هم دست می گرفت. به این ترتیب و در یک انتخابات مردم تکلیف دو قوه را روشن می کنند. اما در ایران ممکن است مجلس اکثریتش در اختیار جناحی باشد که رییس جمهور هم سو با آن نیست به علت اینکه انتخابات هر قوه مستقل برگزار می شود. همینطور در شورای شهر و مجلس خبرگان رهبری هم احتمال اینکه جناحی کاملا حذف بشود، تقریبا منتفی است.
به این نکته می توان اینطور هم نگاه کرد که ضعف های احتمالی دولت در این حالت جدی گرفته نمی شوند و در این حالت طبیعی است که راه کارهایی برای برطرف شدنشان در نظر گرفته نخواهدشد.
به هر حال این قانون هم نقاط مثبت دارد و هم نکته هایی منفی. نکته دیگر این است که برخی از انتخابات در ایران یک مرحله ای است و برخی دو مرحله ای است. در بعضی از انتخابات ها لازم است «حداقل»ی از آراء کسب شود تا فرد به نمایندگی مجلس یا ریاست جمهوری برسد. اما در انتخابات شوراها یا مجلس خبرگان هر کاندیدایی با هر درصد رایی که آورد، موفق می شود.
حالا ممکن است بپرسید، این دو حالت چه تفاوتی دارند، معمولا در دنیا سعی می کنند نظام انتخاباتی شان با نظام حزبی شان با هم سازگار باشد. یعنی اگر نظام سیاسی دو حزبی باشد، انتخابات یک مرحله ای می شود. اگر نظام سیاسی چندحزبی باشد و اینجور نباشد که قدرت دائما بین دو حزب بچرخد و هرکدام ۵۰ درصد به اضافه یک را در انتخابات به دست بیاورند، انتخابات را دومرحله ای می کنند. علتش هم این است که وقتی انتخابات یک مرحله ای باشد، ضریب ریسک خیلی بالا می رود و کمترین خطایی موجب حذف احزاب و گروه ها می شود. چون کافی است رقیب شما ۱۰ درصد رای بیاورد و طیف شما که مثلا ۴۰ درصد رای دارید، ببازید و او با همان ۱۰ درصد ببرد.

و احتمال ائتلاف را به مرحله دوم می گذارند؟
چرا؟ اشکال در قانون است؟
بله. درواقع وقتی قانون گذاشتند، به این مساله توجه نداشتند و این را بعدها فهمیدیم. آن زمان متوجه نبودیم که اینها با هم نسبت دارند و بنابراین به آن توجهی نشد. البته این متوجه نبودن ها با توجه به سابقه کم کشورداری امری طبیعی بود و مقتضای یک سیستم تازه روی کارآمده محسوب می شد. به همین دلیل برخی از انتخابات را دو مرحله ای و بعضی ها را یک مرحله ای در نظر گرفتند. و البته الان می توان قانون بگذارند که مثلا انتخابات شوراها هم دومرحله ای برگزار شود.
تا حزب برنده ۱۵ نفر دیگر را انتخاب کند. درست است؟
دقیقا! در این حالت احزاب به تعداد سهمیه ای که به دست می آورند، نماینده های خود را تعیین می کنند. در این حالت این فرصت را دارند که قوی ترین نیروهای خود را انتخاب کنند. یا مثلا قانون بگویند ما به احزاب یارانه می دهیم برای انتخابات، یا تبلیغات شان در صدا و سیما مجانی است تا فرقی بین احزاب و غیراحزاب باشد و از این طریق سیاست ورزان تشویق به کار جمعی و حزبی شوند. متاسفانه با وجود نقش و اهمیت احزاب قوانین موجود به احزاب توجه کمی دارد.

البته به نظر می سد این بی توجهی عمدی است و اراده ای برای تحزب گرایی وجود ندارد؟
من اسم این را کج سلیقگی می گذارم. جالب تر آن در قانون درباره حضور احزاب در انتخابات آمده است که صدا و سیما باید به گروه های مختلف سیاسی وقت برابر برای مصاحبه یا ارایه برنامه های خود بدهد که رسانه به اصطلاح ملی همین یک مورد را هم انجام نمی دهد. نکته چهارم این است که اجمالا سنت بر این قرار گرفته که انتخابات را دولت با کمک مدارس و مساجد برگزار کند و درواقع برگزارکنندگان مردم اند حدود ۵۰۰ هزار نفر به طور مستقیم در برگزاری انتخابات کمک کار دولت هستند.
به نظر می رسید این مساله قابل دسترس است. اگر در سال ۸۸ در هر ۴۰ هزار پایگاه رای کاندیداها نماینده داشتند و صورت جلسه را در پایان به ستاد خود تحویل می دادند، قطعا آن همه حرف و حدیث پیش نمی آمد.
شاید هم قانون گذار بنا به دلیلی تمایلی به انجام چنین طرح هایی ندارد.
ما باید آرام آرام به جایی برسیم که ضعف ها اقلی شود، همچنین باید قانون بررسی مجدد شود تا ببینیم کجاها مشکل داریم. پیش بینی من این است که احتمالا رای گیری مان الکترال خواهدشد. یعنی از قبل مشخص می شود که چه کسی می خواهد رای بدهد و چه کسی نمی خواهد. مورد دیگر این است که علی القاعده دیر یا زود انتخابات به صورت الکترونیکی برگزار خواهدشد.

اما شورای نگهبان سفت و سخت جلوی انتخابات الکترونیکی ایستادگی می کند.
احساس این است که دستگاه هایی که باید بدانند، این ضعف ها را می دانند و صلاح را در این می بینند که روند فعلی که به زعم شما اشکال های زیادی دارد، بماند بهتر است.
به هر حال دستگاه هایی هستند که نظر و هدف خود را دارند. به عنوان مثال هر جای دنیا که نظامی ها در انتخابات فعلا شوند، علی القاعده دلشان نمی خواهد احزاب خیلی قدرت بگیرند برای اینکه رقیب حزب پادگانی می شوند و حزب پادگانی تمایلی ندارد که با حزب مدنی رقابت کند. اما آنچه رخ داده و می دهد، این است که جناح های مختلف به این نتیجه رسیده اند که لازم است روند فعلی تغییراتی را به خود ببیند.
به عنوان مثال در حال حاضر هم اصول گرایان و هم گروه های اصلاح طلب و اعتدالگرا به این نتیجه رسیده اند که تحزب دست آوردهای مهمی می تواند داشته باشند و به همین دلیل اصولگرایان دیگر شعار نمی دهند که مسجد یا پایگاه های بسیج احزاب ما هستند و به این آگاهی رسیده اند که اداره کشور نیاز به احزاب و برنامه های مشخص دارند و مساجد کار خودشان را می کنند، سینما کار خودش را می کند، مطبوعات کار خودش را می کند و هیچکدام از اینها کار همدیگر را نمی توانند انجام بدهند و اصلا قرار هم نیست در امور هم دخالت کنند، چرا که در این صورت مرتکب خطایی هزینه ساز می شوند و از مسیر اصلی خودشان منحرف می شوند. البته من به اندازه شما بدبین نیستم و اعتقاد دارم که کم کم یاد می گیریم به سمتی برویم که انتخاباتی آزاد و عادلانه به معنای واقعی برگزار کنیم.

«کم کم» یعنی چقدر محدوده زمانی؟
یعنی حدود ۴۰ سال کافی نبود تا بسیاری از این مشکلات برطرف شود؟
فکر نکنید که ۴۰ سال زمان خیلی زیادی است. در سال ۱۳۷۱ در انتخابات پارلمان فرانسه جناح راست که در آن برهه حدود ۵۶ درصد حمایت عمومی را داشت و جناح چپ و دیگران حدود ۴۴ درصد، با این وجود ۸۵ درصد کرسی ها به جناح راست اختصاص پیدا کرد. علت این بود که حوزه هایی که چپ ها رای آورده بودند با حداکثر فاصله رای برنده شده بودند و در حوزه هایی که راست ها پیشتاز بودند، با فاصله کمی نسبت به جناح چپ رای آورده بودند.
این اتفاق در حالی رخ داد که ۲۰۰ سال از انقلاب کبیر فرانسه می گذشت و در این مدت حداقل ۱۰۰ سال به طور دائم انتخابات برگزار کرده بودند. تازه به این فکر افتادند که مشکل را رفع کنند، حتی برنده ها هم معترض بودند، چون بیم این را داشتند که در انتخابات بعدی خودشان با چنین فرجامی روبرو شوند. گفتند باید این مشکل را حل بکنیم چون فکر می کردند ممکن است دور بعد عکس این اتفاق بیفتد که تا الان هم راهی پیدا نکرده اند که بتوانند ساختار انتخاباتی را به گونه ای تنظیم کنند که تناسبی بین افکار عمومی و تعداد کرسی های مجلس برقرار باشد.
مثلا فرض کنید اگر ۵۶ درصد جامعه از یک حزب یا یک ائتلافی حمایت می کند ۵۰ تا ۶۰ درصد کرسی ها را بتواند در دست بگیرد، نه اینکه ۵۶ درصد افکار را حامی خود ببیند و ۸۵ درصد کرسی ها را در دست بگیرد. این با روح دموکراسی سازگار نیست، این مثال را از این جهت زدم که بگویم برای رسیدن به ایده آل ۴۰ سال زیاد نیست، درواقع وقتی پس از ۲۰۰ سال از انقلاب کبیر فرانسه تازه ابعاد تازه ای از انتخابات برایشان روشن شود یا وقتی در آمریکا هیلاری کلینتون با وجود ۳ میلیون رای بیشتر رقابت را به دونالد ترامپ واگذار می کند، این با روح دموکراسی سازگار نیست.

الان انتخابات ریاست جمهوری انگلیس و ایران و آمریکا به سه شکل مختلف برگزار می شود. کدام برای جامعه ایران مناسب تر است؟
به نظرم این سیستمی که در ایران داریم، در مجموع مناسب تر از هر شکل دیگری از انتخابات است. اینجا البته دو بحث مطرح است. اول نوع انتخابات و ساز و کاری که برای آن در نظر گرفته می شود و دیگر این که آیا اصلا لازم است برای برگزاری انتخابات نهاد مشخصی تاسیس شود یا نه. مثلا در آمریکا مثل ایران و فرانسه، انتخابات ریاست جمهوری مستقل از انتخابات مجلس برگزار می شود و همیشه این احتمال وجود دارد که مجلس و دولت با حضور اکثریت دو طیف رقیب تشکیل شوند.
این با همسویی مجلس با نخست وزیر منافات ندارد؟
یعنی ثبات داشتن تا به این حد ارزش دارد و تاثیرگذار است؟
اگر قرار باشد هر سال یک دولت تشکیل شود، نمی تواند آن طور که باید موثر واقع شود. به عنوان مثال وزیر باید بداند وقتی می آید، به طور طبیعی ۴ سال زمان دارد تا برنامه ها و ایده هایش را آنطور که می خواهد، اجرا کند و بتواند به قول معروف کارهای حوزه وزارتی اش را به پیش ببرد. به خصوص اینکه جامعه ما حزبی نیست، اگر حزبی بود برنامه مشترک بود و خیلی اهمیت نداشت که حسن وزیر باشد یا حسین. البته حتی در جوامعی که حزبی هستند هم سعی شان بر این است که ثبات را تا آنجایی که شرایط اجازه می دهد، حفظ کنند.

از این بحث بگذریم. جدا از سیاسیون و نخبگان، مردم عادی هم نگران رابطه شورای نگهبان و انتخابات هستند. این نگرانی چقدر می تواند صحیح و براساس واقعیات باشد و باید چه کار کرد؟ بالاخره یک جایی باید این دغدغه رفع شود، چون معضل بزرگی است و مردم همیشه این نگرانی را دارند که آیا کاندیدای شان می تواند مجوز حضور در انتخابات را بگیرد یا اینکه رد صلاحیت خواهدشد.
یکی از مشکلات انتخابات ایران همین نوع رفتاری است که شورای نگهبان قانون اساسی در تایید یا رد صلاحیت نامزدها انجام می دهد و موجب این می شود تا لایه های مختلف جامعه نگران شوند و به قول شما استرس داشته باشند که آیا کاندیدا یا کاندیداهای مورد نظرشان مجوز حضور در انتخابات را به دست می آورند یا نه؟
البته کار از نارضایتی گذشته و به نگرانی ای جدی رسیده است.
چاره چیست؟ نمی شود که نشست و دست روی دست گذاشت.
تنها راه مقابله با چنین تفکری و تحرکی این است که آگاهی مردم به قدری بالا رود که با رفتار خود اثر محدودیت ها را کم و آن را به ضد خود تبدیل کنند. مثل همان کاری که در هفتم اسفند و در روز تعیین نمایندگان مجلس دهم شورای اسلامی انجام دادند. مردم با رای خود به لیست امید، کاری کردند که قرار بود با حضور چهره های شاخص انجام بگیرد.
اگر اتفاق مجلس دهم در چند انتخابات تکرار شود، حتما تحدیدکنندگان را به این نتیجه خواهندرساند که «تاریخ مصرف رد صلاحیت کردن به پایان رسیده است» درواقع با عکس العمل مدنی به رد صلاحیت های سلیقه ای، به آنها ثابت می شود که با رد صلاحیت نمی توانند گروهی را از حضور در متن مناسبات قدرت محروم کنند، همانطور که در مجلس دهم چنین نتیجه ای را شاهد بودیم و اگر باز هم به رد صلاحیت گسترده اصرار داشته باشند، در انتخابات آتی هم شاهد خواهیم بود.

البته ۷ اسفند ۹۴ به نوعی تداوم ۲۴ خرداد ۹۷ بود.
انتقادات هم درباره رویکرد انتخاباتی صدا و سیما هم انگار اصلا گوش شنوایی ندارد!
کدام مرجع باید به این مساله رسیدگی کند؟
برای سوال پایان طرح می کنم. این بد نیست که بعد از ۴۰ سال هنوز نتوانسته ایم ذهنیتی امن را درباره انتخابات خود به وجود بیاوریم؟
مهم، این است که ما بدانیم چه مطالباتی را داریم و همچنین راه های محقق شدن اهداف خود را به درستی تشخیص دهیم. تکرار می کنم پیروزی لیست امید در انتخابات مجلس نشان داد که حتی می توانیم موانعی را که با برنامه ریزی پیش ما گذاشته می شوند با تدبیر از پیش رو برداریم و با استفاده از ظرفیت های موجود توفیق هایی را در راستای خدمت به کشور و مردم کسب کنیم. تاکیدم این است که مردم را اگر به آگاهی بالایی برسانیم، هیچ نهاد و هیچ اراده ای نمی تواند نظرش را بر آنچه جامعه مطالبه می کند، تحمیل کند.
منبع: برترینها