مصدق؛ مانیفست اصلاحطلبی
مهدی دادویینژاد – روزنامه بهار
در تمام ادوار تاریخی ایران تنها یک نام است که طرفدارانش را بدون وابستگی و مستقیما به نام او ارجاع میدانند، یک فرد نه یک گروه و حزب و مرام و مسلک و اندیشه، مردی که تمام اینها پایینتر از نام او مینشست و سر بر آستان بزرگواری او میساییدند، طرفدارانش را مصدقی مینامیدند، مخالفان او، روزگاری افرادی را با برچسب مصدقی بودن قلع و قمع میکردند و اما در همان روزگار مصدقی بودن مایه احترام و وجاهت و شانیت بود میان مردم و اهل اندیشه و آزادی، مصدقی بودن تحمل میخواست، زخم زبان از دو سو روانه پیکر یک مصدقی میشد، اما مصدقی بودن لذتی داشت که برای رهروانش راه را آسان مینمود، به راستی چرا به طرفداران مصدق، مصدقی میگفتند؟
البته منظور این کلام و بحث اسطوره جلوه دادن دکتر محمد مصدق نیست، نه ایشان هرگز اسطوره نبودند و اسطورگی در زمان امروز و معاصر امری بیمعنی است، مصدق در عملکرد خود علی الخصوص در دوران پس از نخست وزیری آن چنان که باید بری از خطا و اشتباه نبود و در مواقعی حیاتی اشتباهاتی مهلک داشت، اشتباهاتی که در نهایت در کودتای ۲۸ مرداد و تبعید او نقشی اساسی داشت، به طور مثال انحلال مجلس به هر دلیلی نوعی از برنتافتن تفکیک قوا بود و دیکتاتوری در رفتار را جلوه میکرد، مصدق راهی را که یکی از شروع کنندگان آن بود بعدها به بیراههای از خود حق مداری کشاند و به برخی کنشهای او در عرصه عمل نقدهای جدی وارد است چه بسا اگر او راه دیگری در پیش میگرفت و به تمام معنا به قوانین مشروطه پایبند بود هیچ گاه ایران وارد بحرانهای پس از سال ۳۲ نمیشد، اما چرا با این نقائص همچنان مصدقی بودن معنایی خاص داشت؟
مصدقی شدن بر مبنای رفتارها و منشهای دوران نخست وزیری مصدق شکل نگرفت بلکه بر مبانی بسیار مهمتر و ذات رفتارهای نمایندگی او بنا گذاشته شده بود، مصدق در کسوت نمایندگی مردم و نه در کسوت نخست وزیر مردم، مصدقی که برای دستیابی ملت ایران به حقوق خود تلاش کرد، چه در کسوت نمایندهای که رضاخان را مناسب پادشاهی نمیدید و سردار سپهی را بهترین گزاره خدمتگذاری او میدید و زودتر از دیگران احتمال دیکتاتور شدن او را دریافت و بعد از پادشاهی رضا خان به غضب او و دیکتاتوری او گرفتار آمد و چه در ماجرای ملی شدن صنعت نفت که در جبهه ملی و در تعامل با دیگران توانست یکی از زرینترین برگهای تاریخ ایران را رقم بزند، جایی که برای استقلال ایران از وجود خود خرج نمود، اینها مصدقی بودن را ساخت، مبارزه برای ایرانی آزادتر و بدون دیکتاتوری بود، شکست مصدق در کودتای مرداد سال ۳۲ شکست شخص او نبود، شکست تمام تلاش هایی بود که برای ایرانی عزتمندتر و آبرومندتر انجام شده بود، شکست رفتارهای اصلاحی بود در مقابل رفتارهای دیکتاتور مابانه و خود رایی ها، خود رایی که خود او نیز در آغازش نقشی به سزا داشت، جایی که عقلانیت ملی در توسعه ایران نادیده انگاشته شد و تقابل جای تعامل را گرفت تا کم کم از صف یاران او کاسته و بر مخالفانش افزوده شود، دست هایی که باید به گرمی میفشرد را پس زد تا مستظهر به پشتیبانی مردمی باشد که هنوز درگیر بسیاری از مایحتاج اولیه خود بودند، مصدق در کسوت نمایندگی بود که مصدقی بودن را، راه آزادی و حق طلبی را به دیگران آموخت، تاریخ ایران تاریخ مجیز گوییها و مجیز شنیدن هاست، خصلتی که نه در پذیرفتن و نه در گفتنش اثری از مصدق نمیبینیم، چیزی که در مصدقیهای بعد از او هم نمیدیدیم نمونهاش دکتر حسین فاطمی.
مانیفست مصدقی شدن به امضای نمایندگی مردم و ملت رسید و کسی که مصدقی بود از این آزاد مردی لذت میبرد، از این که در دل مردمش همیشه جای دارد و به مردمش خیانت نمیکند، روزی لباس اصلاح نمیپوشد و فردا بر اثر مجیزی و مالی و پستی خفقان نمیگیرد، مصدق فیالواقع در روزگاری که مجیز گویی اعلیحضرتها او را به علو درجات بدون مردمش میرساند به همه اینها پشت کرد و امیدش را به پشتیبانی مردمش بست، امیدش را به سربلندی و آزادگی ملتش بست، امروز هم صحنه نمایندگی مردم نیازمند مصدقی بودن و یادگیری مانیفست مصدقی است، علیالخصوص برای نمایندگانی که مردم به امید اصلاحات به آنها رای دادند، در جایی که مصدقیهای قویتر به حکم رد صلاحیت خانهنشین شدند.
منبع: بهارنیوز