محاسنِ حضور، محاسنِ ورود
آیاسپورت: چقدر زیباست حتی اگر باد نتواند گونههایت را ببوسد و مجبور باشد راهش را به سختی از لابهلای “ریشهای نفرینی” ساختگیات پیدا کند. حتی اگر هیچ شباهتی به خودِ واقعیات نداشته باشی و توی آیینه، تصویری منزجر کننده از یک مردِ انحصار طلب ببینی، حتی اگر رقص گندمزار موهایت زیر آفتاب سرد زمستان، جایش را به پوستیژ مردانه و کلاه لبهدار بدهد و مجبور باشی برای رسیدن به سکوهای هواداری فوتبال، هرچه انحنا از پروردگارت هدیه گرفتی بپوشانی و سر به زیر، با اضطرابِ مرگبار از یک مبارزه مدنی، جایی بین هزاران مردِ توی استادیوم برای خودت باز کنی، با آغوش باز بزنی به قلب میدان جنگ، که صرفِ فعل “خواستن” در کلیشه ترین حالتِ خود به همین عبور از گیتهای بازرسی و کنترل بلیت تعلق دارد.
دنیا جای قشنگ تری بود اگر هرگز درباره “خیر و صلاح” آدمها تصمیم نمیگرفتیم. کمر همت نمیبستیم که همه مردم را با خودمان به زور ببریم بهشت، اجازه میدادیم خودشان انتخاب کنند که شاید بهشتِ همه این دخترکان که تحقیرِ “ریشهای ساختگی” را به جان خریدند درست وسط هیاهوی یک مسابقه فوتبال و توی یک استادیومِ بزرگِ فوتبال باشد.
واقعا تاریخ درباره ما چه می گوید؟ مردانی که انحصارِ استفاده از زیرساختها و امکاناتِ شهر در اختیارشان است و دردشان نمیگیرد وقتی بانوانِ توی خانه، مجبورند همه ی آمال و آرزوهایشان را از قاب تلویزیون تماشا کنند. اگر یکبار برای همیشه بپذیریم “محاسنِ حضور” بانوان در استادیوم و اماکن ورزشی چقدر در نشاط مردم، رونقِ ورزش و تعالی جامعه تاثیرگذار است آنها را وادار نمیکنیم آنارشیست باشند و قوانین ظالمانه و منسوخِ مدنی را زیر پا بگذارند.

عمیق تر که میبینیم این محاسنِ تقلبی، چقدر با خودش غم دارد. در شهری که ریا و تزویر تا مغزِ استخوانش نفوذ کرده باید هم ریش گره گشا باشد، باید هم تمام تابلوهای ورود ممنوع برایت تبدیل به خیابان یکطرفه بشود. دنیا اما اینطور باقی نخواهد ماند، دیر نیست روزی که زن و مرد کنارهم، در قالب یک رویداد متمدنانه به تماشای فوتبال بنشینند و انرژیشان را نه در بیراهه، که در فضای پاکیزه استادیومها تخلیه کنند. یقین دارم برای انسان که همیشه به امید زنده بوده این یک رویای بعید نیست. پایانِ شبِ تیره در راه است، روزنهای شاید.
منبع: برترینها