ماه رمضان و افطاری در پارک آب و آتش
: قدیمها حیاط داشتیم. موزاییک هایش را دمِ افطار آبپاشی میکردند، بوی خاک بلند میشد. گلدانهای شمعدانی، آبچکان از پلههای ایوان بالا رفته بودند. حوضِ آبی وسط حیاط، فواره داشت. آب، گردن میگرفت و بلبل قفسی، بالاسرش آواز میخواند. روزه دارها تخت گذاشته بودند در حیاط، سماور آتش کرده بودند تا توپ افطار در شود… حالا خبری از حیاطهای قدیمی و سینی کنگره دارِ دم افطار در چنین خانههایی نیست. اما عشق به همنشینی با طبیعت هنوز هست، آن هم در وجود اغلب آدمهای این شهر. برای همین است خیلیها ترجیح میدهند غروبهای خردادی پایتخت را در بوستانها به شب وصل کنند و سفره افطار را کنار آبپاشی چمنها و خنکای درختان پهن کنند. یک بغل خوشبختی است اگر بتوان لقمه شام و افطاری را با حضور خانواده و فامیل گرفت.

لحظه ورود و غافلگیری با آب و آتش
ساعت از ۱۹ گذشته. ورودیهای بوستانِ آب و آتش از حاشیه بزرگراه شهید حقانی و همینطور شمال و جنوب خیابانِ شهیدی کم کم شلوغ میشوند. خانوادهها زیراندازهایشان را تا زدهاند و روی دست انداختهاند. در کیسههای شفاف همراه اعضای خانواده، اغلب فلاسک چای هست و باقی وسایل لازم برای چیدن سفره افطار. بچهدارها از همان شمال غربی پارک، سبد و کیفِ توی دستشان را روی زمین گذاشتهاند تا اعضای کوچک خانواده را در بازی با آبنمای تماشایی این بخش از بوستان آب و آتش، همراهی کنند. کوچکترها هیجان زده شدهاند. عقب ایستادهاند و با دقت نگاه میکنند. فوارهها از کف زمین، آب را به هوا پرتاب میکنند.
چند ثانیه خاموش میمانند و بعد ناگهانی و بیخبر، باز غلیان میکنند. پیشبینی فواره زدن آب از حفرههای ریزِ آبنما ممکن نیست. چشمهای کودکان میخندد و دنبال نقطه بعدی فوران آب میگردد. آنهایی که جرأت کردهاند پا گذاشتهاند وسط زمین مربع شکل و آب فشان پارک و دارند تلاش میکنند با انگشتهای کوچک شان باریکههای پاشانِ آب را روی هوا بگیرند. آب خنک روی سرشان فرود میآید. چشمهای جمع شدهشان با نفسی که یکهو میگیرند، خبر میدهد خنکای آب، پوستشان را سوزن سوزن کرده است.
تماشای غروب رو به یک تکه جنگلی
از شمال بوستانِ آب و آتش به سمت شرق، مِلک صنوبرها، زبان گنجشکها و درختان توت پیدا میشود. این وسعتِ سبزپوش و پرشیب که در حاشیه بزرگراه مدرس پیش میرود، از فراز بوستان پیداست و جمعیت را واداشته تا بیشتر زیراندازهای دمِ غروب را رو به آن سو پهن کنند. کنار پلههایی که شهروندان روزه دار را به سمت عمقِ بوستان، هدایت میکنند دیواره شیب دار چمن کاری شدهای سرازیر میشود که از سویش گاه و بیگاه، دانه ریزههای آب بهصورت میپاشد. آبپاشهای چمن میچرخند و خنکای ریزِ آب روی گونه و گردنِ آدم سُر میخورَد. در فاصله کمی از آبپاشهای روشن، جایی که شعاع و فس فسِ آبپاش به زیراندازها نرسد، جمعیت نشستهاند.

دیگ مسی و گلابگیری در بوستان آب و آتش
بخش غربی بوستانِ آب و آتش در شبهای رمضان هر سال پذیرای تعدادی از غرفه داران بوده. غرفهها اغلب پایینِ پای آبنما و مشعلهای شمالِ بوستان عَلَم شدهاند و بر تکاپوی این شبها افزودهاند. غرفه گلابگیری با آن مشمعهای نیلی و شیشههای سرنیزهای عرقیجات، نخستین جایی است که بعد از ورودی غربی بوستان به سراغش میروند.
کوزه و تغارِ سفالی بیرون غرفه با آب و گلبرگهای «گل محمدی» لب به لب پُر شده. باد که میزند، بگو الان است آب و گلبرگها لب پر بزنند روی باریکه قالی که مقابل ورودی غرفه پهن کردهاند. کندههای درخت را دور تا دور ظرفهای سفال، چیدهاند تا روزه دارهایی که به هوای بازدید از غرفه میآیند روی آن استراحت کنند. داخل غرفه هم تخت هست برای نشستن. تختهایی که با قالیچه لاکی فرش شدهاند. دیواره انتهایی غرفه، اما قالی «جوشقان» آویختهاند. دیگهای گلابگیری مقابلِ هم، روی شعلهاند و بلوکهای کاهگلی، شعلههای آتش زیرِ دیگ را در برگرفتهاند. عبدالهم کوهی؛ کارشناس گلاب گیری، دیگها را نشان میدهد و میگوید این ظرفها از جنسِ مس و آلومینیوم هستند. روزه دارها کم کم نزدیک میآیند و به توضیحاتِ غرفه دار درباره نحوه گلابگیری گوش میکنند.
گل محمدی را از قبل توی دیگها ریختهاند. آتشِ زیرِ دیگها که گُر بگیرد، آب و گُل به قُل قُل میافتد. بخارِ گل توی لوله باریکی پیش میرود و سر از سطلِ میعان درمی آورد تا آب یخِ این سطل، بخار را تبدیل به گلاب کند. یک گالُن سفید رنگ، پایینِ دهانه لوله منتظر است تا قطرههای گلاب را جمع کند. کوهی میگوید ساعتها طول میکشد تا گلاب از آن لوله باریک توی گالُن بچکد.

توت درختی افطار؛ حاصل تلاش کودکانه
جیرجیرکهای بوستان، زیر بوتهها، درختچهها و نزدیک آبراهها جمع شدهاند. در هوای دم غروب، صداشان یک جیرجیرِ کشدار است با کمی طمانینه. طوری که شنونده به یقین میگوید جیرجیرکها دارند با دودلی میخوانند. بچهها اما تردیدی در تصمیمی که گرفتهاند ندارند. آنها قصد کردهاند قبل از شروع افطار، یکی از خوراکیهای سفره را با دستهای خودشان تهیه کنند. برای همین تک تک و چند نفره، روی شیب تند و چمن کاری غربِ بوستان آب و آتش میگردند تا درختهای توت را پیدا کنند.

مهیا برای نماز در بوستان
سفرههای افطار زیرِ سقف آسمان پهن شدهاند. نوای مناجات در فضای بوستان پیچیده و عدهای از روزهدارها تصمیم گرفتهاند قبل از باز کردن روزه، نماز مغرب را به جا بیاورند. چادرهای برزنتی و خاکی رنگ، در میانه مسیر پیاده روی بوستان و قبل از پل طبیعت، برپا شدهاند. ورودی نمازخانه خواهران و چند قدم بالاتر نمازخانه برادران رو به غرب گشوده شده است. درست کمی بالاتر از چادرها پایههای سنگی کار گذاشتهاند که مجهز به شیرِ آب آشامیدنی است و بهکار وضو گرفتن میآیند. هرچند سرویسهای بهداشتی بوستان هم در سه نقطه مختلف پراکنده شدهاند و میتوان برای وضو گرفتن به محل قرارگیری آنها در جنوب غربی، شمال و غرب بوستان مراجعه کرد.
نان، پنیر و دلهای خوش دریایی
همیاری برای تدارک شام در بوستان
بخارِ هل و دارچینِ چای افطار، هنوز از لوله قوری روی منقل بلند است و قابلمه رویی شام، آرام روی گل سرخِ زغال، گرم میشود. قوری چای را که بر میدارند و زغال را با انبر زیر و رو میکنند، ریزریزِ جفتک زغال در سیاهی شب رو سرِ منقل، غبار نارنجی میپاشد؛ «تَتَرَق…». اگر قابلمه شام در کار نباشد، بساط آماده کردن شام را در پارک میچینند. تهیه کباب در پارک، اغلب در تخصص آقایان جمع است. جمع مردانه، تکههای گوشت را توی سیخهای کباب ردیف میکنند و بعد سیخهای جوجه و گوجه را روی منقل میگذارند. قبل از آنکه اشک کباب، جززز زغالها را دربیاورد، برای روزه دارانی که شام را سبکتر میخورند هم تدارک میبینند. قرار است گیاهخوارهای جمع با سبزیجات کبابی پذیرایی شوند. کباب پز قلاب دار، از حلقههای قارچ، کدو، فلفل و باقی سبزیجات پر شده و روی منقل ترق و توروق میکند. برای علاقهمندها به سیب زمینی زغالی هم، سیب زمینیهای ریز را توی ورق آلومینیوم پیچیدهاند تا گوشه منقل و زیرِ زغالها تنوری شوند. سفره ساعتی بعد از افطار، دوباره پهن میشود. کم و کسری اگر در سفره شام باشد، جمع خانوادههای حاضر در پارک، وسیلهای از هم دریغ نمیکنند.

مناجات زیرِ نورِ ماه
بازیهای گروهی بعد از افطار
محیطزیست را فراموش نکنیم

پیاده روی بر فرازِ ردیف کاج و صنوبر
خوبی افطار کردن در بوستانهای شهر این است که بعد از صرفِ غذا مسیرهای درختی زیادی، برای پیاده روی سر راه روزه دارها هست. در تپههای عباس آباد میتوان داخل بوستان آب و آتش قدم زد. روی طبقاتِ پل طبیعت با جمع خانواده همراه شد و کش آمدن چراغ ماشینها را در بزرگراهِ زیرپا تماشا کرد. از بالای پل، ماشینها قدِ بندانگشت میشوند. «ووره» حرکت کردنشان در زنجیره درختهای حاشیه بزرگراه گم میشود. بنابراین میتوان روی پیاده روی، دور از التهاب غروب بزرگراهها حساب کرد. در این ساعتِ شب، قطارِ ماشینها بیشتر به سمتِ شمال بزرگراه روانه شدهاند. به جایی که در انتهایش سیاهی کوهها نزدیک هم ایستادهاند. چشمانداز درختهای حاشیه بزرگراه شهید مدرس و ابتدای پارک «طالقانی» از طبقه سوم پل طبیعت، آنقدر به شاخههای جوان و نوک درختان بلندبالا اِشراف دارد که بیننده در خیالش خود را سوار بر بالونی میبیند که برای مدت کوتاهی بر فراز درختهای جنگلی ایستاده. برای آدمهایی که همیشه درختها را از پایین پای آنها تماشا کردهاند، تماشا کردن درختها از یک جغرافیای آسمانی، حال عجیبی دارد. شوقی در وجود آدم زبانه میکشد و روحِ آدم را تا بلندای آسمان بالا میبرد.
منبع: برترینها