ماهایا پطروسیان و تجربه متفاوت در «خفگی»
ماهنامه همشهری ۲۴: او را همیشه با صورت خندان و تک بودن اسم شرقی و ارمنی خاصش به یاد می آوریم. با عکس های همیشه پرانرژی اش روی سر در سینماها در دهه های ۷۰ و ۸۰ که کنار پارسا پیروزفر و امین حیایی و رامبد جون ایستاده بود و گریم و لباس فانتزی داشت. با ۲۷ فیلم در ۲۷ سال بازی در سینما.
احتمالا دورترین تصویری که خیلی ها از شما در ذهن دارند، بازی تان در فضای عجیب فیلم «پرده آخر» است. چطور شد در دومین تجربه حرفه ای تان در سینما، به این فیلم رسیدید؟
«پرده آخر» از لحاظ نوع قصه، کارگردانی و عوامل در سینمای آن زمان ما یک اتفاق بود. من هم این شانس خیلی بزرگ را پیدا کردم که در همان اوایل ورودم به سینما، در این فیلم بازی کنم. تقریبا می شود گفت اوایل ورودم، چون فقط هفت- هشت ماه قبل فیلم «عشق و مرگ» را کار کرده بودم.

وقتی برای تست دادن رفتید، دیگر تصمیم گرفته بودید بازیگر سینما شوید؟
بعد از «پرده آخر» هم «ناصرالدین شاه، آکتور سینما» را بازی کردید که حال و هوای متفاوتی نسبت به فیلم های دهه ۷۰ داشت. چطور شد که از واروژ کریم مسیحی به تهمینه میلانی رسیدید؟ آن روزها چه انتظاری از سینما داشتید و سینما چقدر مطابق با انتظارات شما بود؟
بازی در «پرده آخر» باعث شد انتظارتان از سینما بالا برود؟
آن موقع سالی بیست یا سی تا فیلم ساخته می شد و من هم کارگردان های خوب و آدم های معتبر سینما را می شناختم ولی می دانستم قرار نیست هر سال یک «پرده آخر» دیگر ساخته شود. چون آن فیلم یک اتفاق استثنایی بود. «دیگه چه خبر؟» را با خانم میلانی کار کردم. ایشان «پرده آخر» را در جشنواره دیده بودند و همان جا به من گفتند: «من دارم یک فیلمنامه درباره یک دختر خیلی شیطان و خاص می نویسم که در سینمای ما نیست. فکر می کنم که تو می توانی این نقش را بازی کنی.
واقعا هم متفاوت بود چون آن موقع این نوع نقش برای خانم ها در سینمای ایران تازگی داشت. این نوع فیلم ها و این بازی و این نقش طنز و پر از شیطنت رایج نبود و در فیلم ها کار زن ها و دخترها دیده نمی شد. همان روزها از سر فیلم خانم میلانی، رفتن سر تست فیلم «ناصرالدین شاه، آکتور سینما». در این سال های ورود من دو- سه اتفاق خوشایند برایم افتاد که برای کمتر بازیگری پیش می آید. توانستم فیلم هایی خوب با کارگردان هایی معتبر کار کنم. مردم هم از زمان «دیگه چه خبر؟» دیگر من را می شناختند.
و احتمالا آن تضادی که با نقشتان در «دیگه چه خبر؟» داشت برای تماشاگر جالب بوده.
بله، چهره یک دختر دانشجو تبدیل شده بود به یک گریم و قیافه دیگر. به یک کولی که کر و لال بود و در یک ماجرا مثلی. «هنرپیشه» خیلی داستان غریب و متفاوتی داشت. در نتیجه این تضاد خیلی برایشان جالب بود.

از این تنوع نقش که از «دیگه چه خبر؟» تا «هنرپیشه» در آن می گنجید، نمی ترسیدید؟ در سینمای آن سال ها اتفاق نسبتا عجیبی است.
آن سال ها بازیگری بود که با خودتان بگویید من می خواهم شبیه او بازی کنم؟
از بازیگرهای خارجی که در فیلم های خارجی سینما عصر جدید می دیدید، چطور؟ الگویی در ذهنتان بود؟
بعد از این چند فیلم که هر کدام در نوع خودشان خاص بودند، شما کم کم با فیلم هایی وارد سینمای بدنه شدید؛ «نابخشوده»، «قاصدک»، «کمکم کن»، «هفت پرده» و… مخاطب عام تری نسبت به فیلم های قبلی تان داشتند. از حضور و بازی در سینمای بدنه راضی بودید؟
من آن سال ها فکر خط کشی شده ای نداشتم و مرزبندی های فیلم های هنری و بدنه و… بعدتر باب شد. همه اینها فیلم هایی بودند که آن سال ها ساخته می شدند و بعضی هایشان پرفروش بودند و بعضی ها نه. فقط فیلم هایی که درجه «ج» می گرفتند، سالن ها و بلیت های محدودتری داشتند ولی بقیه فیلم ها تقریبا می شود گفت که برای دیده شدن ساخته می شدند. تک و توک فیلم هایی ساخته می شدند که فضای شاعرانه و متفاوت داشتند. حتی فیلم هایی درباره جنگ مثل «از کرخه تا راین» آقای حاتمی کیا هم با وجود ارزش هنری، برای مخاطب عام ساخته می شد.
هدف اکثر فیلم ها مخاطب عام بود چون سینما واقعا دست افراد حرفه ای بود و اکثر تهیه کننده ها از بخش خصوصی بودند که می خواستند پولشان از گیشه برگردد و سود کنند. من هم چون یکی- دو فیلم کار کردم که مورد توجه قرار گرفت، پیشنهادهای متعددی در طول سال داشتم ولی اصلا دلم نمی خواست که نقشم را تکرار کنم. مثلا نقشم در «دیگه چه بخر؟» به عنوان دختری که شیطنت دارد، بارها در دو- سه سال بعد به من پیشنهاد شد که سعی کردم تکرارش نکنم.
هدفم بازی تازه بود، به خاطر همین یک دفعه «نابخشوده» با کارگردان، سبک، نوع بازی و کاراکتری دیگر بازی می کردم و بعد می رفتم سراغ «کمکم کن» که یک نقش متفاوت دیگری و با کارگردانی با نوع کار دیگری بود.
آقای ملاقلی پور، چند بار قبلش خواسته بودند که من در کارهایشان بازی کنم اما به خاطر سفری به امریکا برای بازی در یک تئاتر، نتوانستم سر یکی از کارهایشان بروم. بعدها در «کمکم کن» بازی کردم که یک تصویر فانتزی سیاه و طنز تلخی داشت و از اولین فیلم های اجتماعی ایشان بود که از سینمای جنگ فاصله گرفته بود.

شما در دهه ۷۰ با کارگردان ها و بازیگرهای مطرحی کار کردید که فیلم هایشان پرفروش بود. تقریبا تا نیمه های دهه ۸۰ خیلی پرکار بودید اما بعد کمتر بازی کردید. دلیلش چه بود؟ پیشنهاد خوب نداشتید یا جذابیت بازیگری برایتان کم شد؟ چه اتفاقی افتاد؟
من واقعا هیچ وقت واقعا این همه پرکار نبودم و جز یک سال که دو فیلم داشتم، سالی یک فیلم بیشتر بازی نمی کردم، ولی همیشه فیلم داشتم. اما از اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ فضای سینما کلا عوض شد. نوع فیلم ها تغییر کرد و تعداد بازیگران نسبت به تعداد فیلم هایی که ساخته می شد، اضافه شده بود.
اگر در اوایل دهه ۷۰، من، خانم نیکی کریمی، خانم عاطفه رضوی، خانم گودرزی و چند نفر دیگر بودیم، از اواخر دهه ۷۰، شش- هفت بازیگر دیگر اضافه شدند. به خاطر همین ممکن بود نقشی که من دوست داشتم کار کنم، به بازیگر دیگری پیشنهاد شود. در نتیجه انتخاب برایم سخت تر شد. من همچنان این درگیری را هم با خودم داشتم که خودم را تکرار نکنم. به خاطر همین نقش های زیادی را قبول نمی کردم.
آن سال های دهه ۸۰ تا بعدتر که کمی بیشتر کار کردید، مشغولیتتان چه بود؟ دلتان برای بیشتر بازی کردن تنگ نمی شد؟
چرا. برای بازیگر سخت است که از حرفه اش دور باشد. به خصوص برای بازیگری که حرفه دیگری کنار حرفه اصلی اش که عاشقانه دوستش دارد، نداشته باشد. ولی هر قدر هم که دلم تنگ می شد، وقتی همین الان هم به پیشنهادهایی که داشتم نگاه می کنم، می بینم مایل نبودم با آن نقش ها و کارگردان ها و فضاها کارکنم.
دلم می خواست بعد از بازی در یک فیلم، نفس راحتی بکشم و بگویم خب اتفاقی افتاد که خودم را راضی می کند. دوست داشتم کارم به پشیمانی نرسد. البته از همان موقع هم تقریبا سالی یک فیلم بازی کردم و از اوایل دهه ۸۰، وقتی هنوز این قضیه رایج نشده بود، در چهار فیلم کوتاه بازی کردم. در فیلم های کارگردان هایی مثل شهرام شاه حسینی و حمید ستوده.
جز این که مشغول فیلم کوتاه بودید، تمرکزتان را روی کار دیگری گذاشتید؟ چون از ۸۹ تا ۹۳ در فیلمی بازی نکردید.
شما سال ۷۹ برای بازی در «هفت پرده» هم سیمرغ بازیگر نقش مکمل زن را گرفتید. بعد از آن اتفاق، فضای کار و پیشنهادها و وسواس هایتان تغییر کرد؟
نه واقعا. من از همان هجده- نوزده سالگی برایم روشن بود که می خواهم چه کنم. البته گرفتن سیمرغ خیلی خوشحال کننده بود اما من زودتر از اینها انتظارش را داشتم؛ شاید آن سالی که برای «هنرپیشه» حتی کاندیدا هم نشدم، در حالی که فیلم مورد توجه منتقدان و مردم قرار گرفت. کاری که مورد توجه عام و خاص قرار بگیرد، قطعا نمی تواند کار بی ارزشی باشد. ملاک خوب بودن یک اثر سینمایی، هنر تجسمی، موسیقی، کتاب و… ماندگاری آن است. به خاطر آن بی مهری و رنجش های بعدش، دیگر انتظار نداشتم در جشنواره فجر اتفاق خاصی برایم بیفتد.

هم زمان با همان تغییر روند سینمای ایران که گفتید، از اواسط دهه ۸۰ دیگر بعضی نقش هایتان نقش یک نبود یا تعداد فیلم هایی که نقش یک بازی کردید، کمتر شد. برای خودتان همان حد از نقش ها کافی بود؟
من از اول نقش کوتاه کار می کردم، مثل همان نقشم در «هفت پرده» که برایش جایزه گرفتم و نقش مکمل بود. هیچ وقت بازیگری نبودم که نقش اصلی یا مکمل برایم مهم باشد. دوست داشتم نقش را بازی کنم؛ نقشی که هویت شخصی و مستقل داشته باشد.
در «پرده آخر» و فیلم های بعدش نقش مکمل داشتم. در دهه ۸۰ همین روند برای من ادامه داشت. نقش های اصلی ام در فیلم های «عروس خوش قدم» و «زن بدلی» و «انتخاب» بود که شما به آنها می گویید سینمای بدنه و فروش خوبی هم داشتند. ولی نقش های کوتاه هم در کنارش کار می کردم. مثلا در «تاکسی نارنجی» نقش یک پیرزن فانتزی هفتاد- هشتاد ساله را با آن گریم و لهجه ارمنی داشتم که برای یک بازیگر خیلی وحشتناک است. چه بسا نقش هایی که در کارنامه ام بهتر بوده، نقش های مکملم بوده است. چون نقش های مکمل خوب، خیلی خوب هستند.
کدام فیلم هایتان را از بقیه کارهایتان شاخص تر می دانید؟ و بهترین دوره کاریتان؟
شما با کارگردان های مختلفی کار کرده اید و هرکدام سبک خودشان را داشته اند. کارگردانی هست که همیشه دوست داشته اید با او کار کنید و نشده و حتی الان منتظر باشید که با او همکاری کنید؟
طبیعتا من همه کارگردان های درجه یک نسل قدیم و نسل جدید را که در فیلم هایشان بازیگری واقعا اهمیت دارد، دوست دارم. الان اگر بگویم آقای کیارستمی خب حرف بیخودی زده ام چون می دانم آقای کیارستمی این نوع فیلم که در آن بازیگر مطرح باشد، نمی ساخت و اصلا نوع فیلمسازی و سبک خاص خودش را داشت. ولی کارکردن با هر کارگردانی را که در فیلم هایش بازیگری، نقش، کاراکتر و قصه گویی مطرح باشد، دوست دارم.
از نوع فیلمسازانی مثل آقای بهرام بیضایی و آقای داریوش مهرجویی بگیرید تا فیلمسازان امروزی مثل آقای فرهادی یا کارگردان های جوانی که تازه به سینما آمده اند، مثل آقای روستایی که پارسال فیلمشان را دیدم و لذت بردم.
خیلی از کارگردان های دیگر مثل خانم رخشان بنی اعتماد هم هستند که پیش نیامده با آنها کار کنم. در کارنامه ام فقط دو- سه کارگردان هستند که بیشتر از یک بار با هم کار کرده ایم؛ مثل آقای داودنژاد.
خب، برسیم به «خفگی»، چطور شد که پیشنهاد بازی در «خفگی» را پذیرفتید؟
من چند بار قرار بود با آقای جیرانی کار کنم که به دلایل مختلف نشد. در دهه ۸۰ یک بار حتی برای یک فیلم سه اپیزودی قرارداد هم بستیم و قرار بود نقش متفاوتی هم بازی کنم اما آن فیلم اصلا ساخته نشد. این اتفاق برای یک فیلم و یک سریال دیگر هم تکرار شد تا این که بالاخره آبان ماه سال پیش به من پیشنهاد بازی در «خفگی» را دادند.
کلیت قصه و فضا را به من گفتند و از اول حرفشان این بود که فیلم متفاوتی در کارنامه من است و نوع و فضا و کارش با فیلم های قبلی ام متفاوت است. گفتند نقش تو، نقشی اصلی نیست ولی نقشی است که بسیار در ذهن می ماند. چون اصولا فیلم کم پرسوناژ است و فضای خلوتی بین این آدم ها و کار مد نظرشان بود. بیشتر عوامل هم تقریبا مشخص شده بودند. برای من هم جالب بود که می خواهند این تجربه تازه را انجام بدهند. نقش من هم برایم تجربه تازه ای بود.

من وقتی گوش می دهم یا می خوانم، کاراکتر را برای خودم می سازم. اولین تصویری که در ذهنم ساخته می شود، همیشه یک تصویر تازه تازه است. همیشه تلاش من این است که موقع بازی به آن چیزی که در ذهنم آمده خودم را نزدیک کنم. معمولا آنقدر تصویری که به ذهنم می رسد تازه است که اجرایش برایم سخت است.
در «خفگی» یک جلسه با آقای جیرانی صحبت کردم و وقتی کار قطعی تر شد، جلسه دورخوانی هم گذاشتیم که فضای فیلم در آن شکل گرفت. تست گریم و لباس هم نقش را پخته تر کرد.
شخصیت زهره، شخصیت نسبتا پیچیده ای بود؛ در عین حال که آدم اوایل فکر می کرد یک زن معمولی و طفلکی است، اما احساسات و رفتارهای متناقضی هم دارد که مخاطب را به شک می اندازد که آیا واقعا این زن را می شناسد؟
چالش ما این بود که این احوال را چطوری به منصه ظهور برسانیم. چطوری در آن سکانس های کوتاه و با آن وقت کم، بتوانیم درباره این زن جمع بندی کنیم. آقای جیرانی در طول کار اصلا سکانس هایی اضافه نکردند و فقط سعی کردند سکانس هایی که بین من و صحرا مشرقی می گذشت گرم باشد و در دیالوگ هایم اطلاعاتی کوتاه از گذشته ام باشد.
در نتیجه این کاراکتر، ساخته تجربیاتی است که آدم از زندگی دارد و تجربیاتی که از مردم دیده. مقدار زیادی هم با تخیل به وجود می آید و باعث می شود ایده ها و تجربیاتی را که فراموش کرده اید، دوباره به یاد بیاورید.
اصولا عادت دارید کاراکترهایی را که بازی می کنید باری خودتان بسازید، در مورد شخصیت های واقعی تحقیق کنید و از روی آنها گرته برداری کنید؟
سکانس هایی که شما در «خفگی» بازی می کنید، نسبت به فضای سرد فیلم، گرم تر است. به این ویژگی در طول کار رسیدید یا در فیلمنامه وجود داشت؟
اصولا زهره در متن هم زن شلوغی بود. در اجرا، سکانس هایی را کم و زیاد کردیم و دیالوگ هایی را تغییر دادیم ولی کلا زن شلوغ و حراف و گرمی بود.
شما در این فیلم با بازیگرانی از نسل های بعدی خودتان کار کردید؛ جنس بازی و حضور آنها چقدر نسبت به هم بازی های دوره خودتان تفاوت دارد؟
من در «خفگی» با آقای محمدزاده هم بازی نبودم ولی با الناز کار کردم که خوب بود. در اصل هم بازیگری تغییر زیادی نسبت به قبل نکرده است. بزرگ ترین تغییر سینما نسبت به قبل دیجیتال شدن دوربین هاست. من و بازیگران دیگر آن دوره، همه آن نوع فیلمسازی را بیشتر دوست داریم. چون جدی تر بود و آن حس تصویربرداری نگاتیو و فضاسازی درست در فیلمبرداری دیجیتال نیست.
از نتیجه کار راضی هستید؟ فکر می کنید از آن فیلم هایی بود که نفس راحتی بکشید و به خودتان بگویید ارزشش را داشت که بازی کردم؟
من از این کار و این گروه خیلی راضی بودم. همه گروه خوب و هنرمندانه و حرفه ای کارکردند. وقتی فیلم را هم دیدم، به نظرم رسید واقعا متفاوت ترین فیلم آقای جیرانی است. من «قرمز»، «شام آخر» و «آب و آتش» و چند فیلم دیگر و کلا فیلمسازی و سینمای آقای جیرانی را خیلی دوست داشتم ولی به نظرم این فیلم خیلی متفاوت بود. ایشان از اول قصد داشتند کار تازه ای در کارنامه شان باشد و در نوع فیلمسازی و نورپردازی به فضای سینمای بلوک شرق نزدیک شوند که این حس و حال در فیلم وجود دارد و من را راضی می کند. البته من هیچ وقت از خودم راضی نیستم. همیشه وقتی کارم را می بینم، فکر می کنم اگر کارهای دیگری می کردم، بهتر می شد اما در «خفگی» وقتی فیلم را در مرحله تدوین دیدم، خیلی برایم تازه و راضی کننده بود.
منبع: برترینها