طنز؛ فرار مغز… چشم، زبان بناگوش، کله و پاچه
عابد کریمى در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت؛
این روزها شررخان به معضلی بزرگ و اساسی پی برده است. معضلی که بنیاد جامعه و خانوادهها را بهصورت جدی هدف گرفته و بهدنبال تخریب استحکامات است. این معضل اساسی تا حدی به مشکل تبدیل شده و در میان ما رسوخ کرده که استاد مشهور شررخان با چشم و حس چشایی خود این موضوع را لمس کرده است.
متاسفانه چیزی که جای افسوس و تاسف دارد این است که هنوز مردم درک درستی از مفهوم فرار مغزها ندارند و گمان میکنند مهاجرت نخبگان و تحصیل کردگان ماست که تاثیر منفی روی پیشرفت جامعه خواهد داشت و جای خالی آنها؛ به رکود اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تبدیل میشود. در صورتیکه این برداشت و طرز فکر بسیار غلط تشریف دارد.
فرار مغزها مبحثی فراتر از این بحثها است. زیرا این اختلاف بین مغزها و کارکرد آنهاست که سرنوشت مردم و جایگاه جامعه ما را رقم میزند. حضور مغز، زبان، بناگوش و کله و پاچه جایی اهمیت پیدا میکند که تاثیر آن در جامعه دردی از مردم دوا کند، اگرنه برای فرار هر مغزی هم نمیتوان حسرت خورد و آه و ناله سر داد.
البته شما نیز اگر کمی دقت کنید و با چشم و گوش باز موضوع را برانداز کنید به این نتیجه خواهید رسید که آنچه در جامعه ما مهم است فرار مغزهای واقعی و تاثیرگذار است نه مغزهایی که هیچ جایگاهی در جامعه ندارند و ما میتوانیم با حضور آدمهای کوچک و دمِ دستی عدم حضور افرادی که بهعنوان نخبه و دانشمند شناخته میشوند را حل و فصل کنیم.
حال باید به چیزی که شررخان میگوید بهصورت جدی و منطقی دقت کنید. زیرا شررخان آنقدر وقت و فرصت اضافه ندارد که حرفش را دوبار برای شما تکرار کند، بدانید و آگاه باشید که از دیدگاه عالمانه و فاضلانه شررخان، مغز اگر چشم و کله و پاچه درست و حسابی داشته باشد بیشتر به حل مشکلات اساسی جامعه میپردازد و تلاش میکند با خوشمزگی و چربی و لذیذ بودن کافی، شکم برخی افراد را به قدری سیر و پُر کند که اضافه وزن پیدا کنند، بیشتر وقت خود را به خواب اختصاص دهند و دیگر فکر آزار و اذیت، اختلاس و خالی کردن جیب همنوعان خود را نداشته باشند. در کنار راضی نگهداشتن افراد مذکور و دوستان گرامی اگر این مغز واقعی و نخبه توان ابتلا به بیماریهای قلبی، عروقی و قند را هم داشته باشد و یا بتواند یکی… دو سکته اساسی و جانانه فراهم کند که دیگر نور علی نور خواهد شد و مغزی استثنایی به حساب میآید.
قابل ذکر است در هر صورت این مغزها کارکردهای متفاوت و تاثیر بسیار خوبی در جامعه دارند، زیرا اگر حتی فرد مورد استعمال این مغز نخبه از دوستان زیر خط فقری مانند همین شررخان ساده زیست و درویش مسلک باشد، باز هم جای شکر دارد چون یک سکته کوچک کارشان را به بیمارستان و درمان میکشاند و به این دلیل کوچک و جزیی که هزینه درمانش موجود نیست کار به بهشت زهرا خواهد کشید و در نهایت آرامشی ابدی را به ارمغان خواهد آورد.
پس نتیجه این خواهد شد که باید از فرار مغزهای واقعی و تاثیرگذار جامعه جلوگیری کنیم، نه مغزهای نخبگان و دانشمندان که بود و نبودشان در جامعه هیچ تاثیری ندارد و برعکس با عدهای آدم پرمدعا و افسرده روبهرو هستیم که فقط یاد گرفتهاند دخالت و فضولی زیادی بکنند.
و چنین است که استاد سخن شررخان نیز در وصف فرار مغزهای نخبه و لذیذ، طبع شاعرانه را به کار میاندازد و میگوید:
مغزی که حضورش به وطن مقدور است
بیشک سفرش به هر ولایت زور است
قربانِ بناگوش و سر و مغز و زبان
حتی اگر آن چشم سیاهش شور است
منبع: برترینها