آن بزرگمرد موسیقی ایران، آن سبیل قشنگ ابروکمان، آن مردی از جنس احساس، آن منبع اقتباس، آن خداوندگار ساکسیفون، آن شکافدهنده لایه اوزون، آن عاشق ساز و آواز، آن صدایش کرده اعجاز، آن عشوهگر پُر ادا، آن معروف به حسن خوشصدا، آن مرد اجتماعی ساده، شیخنا و مولانا حسن شماعیزاده (کثرا… اصواته) نهنگ قاتل موسیقی ایران بود و آهنگهایش با ساقه طلایی حال میداد و با سازهای بادی صحنه را آتش میزد و ترانههایش هرچه بود و نبود را میشست و میبرد. رحمها… علیه.
ابتدای کار او آن بود که فوت خوب میکرد و باد زیاد داشت پس به او کلارینت و آبوا دادند و گفتند فوت کن و حقا که عالی فوت کرد. پس موزیسین شد و آهنگهای نیکو ساخت و اجری عظیم یافت. مگر روزی در حمام با خود زمزمه میکرد؛ مغرضانی او را گفتند: «حسن… چقدر صدات خوبه حسن» و ابتدای قرب او همین بود.
نقل است که به خرد جمعی و دموکراسی و آزادی بیان علاقه بسیار داشت و در هر موضوعی با دیگران مشورت میکرد و مدام میگفت: «شما بگید … شما بگید» و از این باب سرآمد روزگار خود بود.
آوردهاند که تحلیلگر سیاسی بود و کارشناس مسائل مختلف بود و با صادق زیباکلام رقابت داشت. او را گفتند: «چه گویی در باب تعداد زیاد کاندیداهای اصولگرایان؟» گفت: «یکیشون خیلی خوبه… یکیشون خیلی خوبه… همگی بگید ماشالا» و هرچه اصرار کردند نگفت که کدام.
و چون فهمید که شیخنا حمید بقایی قصد کاندیدا شدن در انتخابات دارد؛ برای او ترانهای نوشت و خواند: «انگار از یه معبد عشق قدیمی، تو مییای… از یه شعر عاشقونه صمیمی، تو مییای… از تو پرواز پرستوهای عاشق…» و الی آخر.
او را گفتند: «بعد از این مراتب که در موسیقی دیدی، چیزی هست که آرزویش داشته باشی؟» آهی کشید و گفت: «بازی تو سریال معمای شاه» و اشک از چشمانش سرازیر شد.
و او همان است که مولانا شهرام شبپره در مقامش گفت: «حاضرم هرچه در مدت عمرم خواندهام و هرچه سر تکان دادهام؛ بدهم و اجر یک دقیقه از آهنگ دختر مردم پکرم کرده حسن را برگیرم» اعلیا… مقامه.
در خبر است که پژوهشگران موسیقی، تاریخ موسیقی پاپ را به دو بخش «حسن با سبیل» و «حسن بیسبیل» تقسیم میکنند. از منزلت مقامی که او داشت.
نقل است که دستیگشاده داشت و همه مال خود به سائلان میداد و میگفت: «وقتی رفتی هرچی خواستی از اتاق من ببر… فقط گیتار رو نبر فقط همین» و از آن روی، مال خویش جمله بداد تا مفلس شد.
آوردهاند که ادیب بود و واژگان نیکو میساخت و از آن جمله لغت وزین «ظالم بلا» بود که او ساخت و به ستمکاری گفته میشد که زیرکی داشته باشد و دلبری کند. گفتهاند که بعد از خلق این واژه بود که جمله بزرگان فرهنگستان دست حیرت بر دهان بردند و شیخنا حداد عادل را حالی خوش پدید آمد. همچنین آوردهاند که بر اغلب زبانهای زنده دنیا مسلط بود و زرگری را نیکو سخن میگفت و پیوسته میخواند: «اگه تو از بری زبون زرگری … دز سز تز دازا رز مز»
و او را جملات عالی است در هر بابی. در معایب مسکن مهر: «این خونه رو کی ساخته؟ اوستای بنا ساخته، با چوب نعنا ساخته» و در باب حسن همجواری و دیپلماسی با کشورهای همسایه: «همسایه دیوار به دیوار… دستت رو بده به من یک دو سه بشمار… بپر این ور دیوار» و در بابهای دیگر.
در آخر کار او آوردهاند که هنگام شنا مثل یه دست و پا چلفتی، ناگاه در دهن کوسه افتاد و آن شد که نباید میشد. رحمه ا… علیه
منبع: برترنها