طنز؛ «تهدید» یا «تحدید»؟

حسن غلامعلی‌فرد در نوشت:

دهخدا تا داخل کلاس شد دید برخی از دانش‌آموزها زیر میز رفته بودند و با هم گفت‌وگو می‌کردند. دهخدا آرام آرام سوی غرضی رفت و با صدای آرام در گوشش پرسید: «اینا چرا رفتن زیر میز؟» غرضی دستش را کنار دهانش برد و با صدایی آرام پاسخ داد: «دولت در سایه تشکیل دادن!» دهخدا با شگفتی به غرضی نگاه کرد و پرسید: «راستی؟» غرضی لبش را گاز گرفت و آرام زد پشت دست خودش و سرش را تکان تکان داد و پاسخ داد: «به جون تو!» دهخدا نفسی عمیق کشید و رفت کنار روحانی و پرسید: «شما چه جور مبصری هستی که اجازه میدی اینا توی کلاس از این کارا بکنن؟».

روحانی تا خواست چیزی بگوید احمدی‌نژاد از ته کلاس با خنده گفت: «من حاضرم به روحانی آموزش بدم که در اینجور مواقع چی کار کنه!» دهخدا گچی از روی زمین برداشت و با عصبانیت آن را سوی احمدی‌نژاد پرتاب کرد و گفت: «بشین سر جات!». بقایی همچون بازیگران فیلم‌های هالیوودی خودش را جلوی احمدی‌نژاد انداخت و گچ به دماغش خورد. بقایی برای لحظاتی ادای زخمی شده‌ها را درآورد و با صدای آلن‌دلون قربان صدقه‌ احمدی‌نژاد رفت اما احمدی‌نژاد بدون اینکه بقایی را نگاه کند، گفت: «منم می‌خوام دولتِ بر تپه تاسیس کنم!».

دهخدا رفت کنار میز رئیسی و نگاهی به او و جلیلی که زیر میز رفته بودند انداخت و گفت: «شما از این زیر چی رو می‌خواهید مدیریت کنید؟» جلیلی به سختی سینه‌اش را زیر میز ستبر کرد و پاسخ داد: «همه چی!». ضرغامی سرش را از زیر بغل جلیلی بیرون آورد و گفت: «درسته که این زیر جامون تنگه اما اهداف کلانی برای خودمون داریم!». دهخدا پرسید: «‌میشه نخستین هدفتون رو به من بگید؟». جلیلی برگه‌ای کاغذ به دهخدا داد که رویش نوشته بود: «تبدیل همه‌چیز به تحدید و سپس تولید برق از تحدید!» دهخدا رو تُرش کرد و پرسید: «اول اینکه تهدید با ه دو چشم درسته. وقتی با ح جیمی نوشته میشه معنی حد و اندازه مشخص کردن میده.

من چون شماها رو می‌شناسم می‌دونم که منظورتون همون تهدیده که معنی بیم دادن و ترساندن میده!» جلیلی گفت: «آره همون! کلا ترسوندن خیلی حال میده» دهخدا پرسید: «مگه از تهدید برق می‌سازن؟» رئیسی با انگشتش به قالیباف اشاره کرد و پاسخ داد: «این قسمتش رو ایشون پیشنهاد داده». دهخدا آهی عمیق کشید و رفت سوی روحانی و گفت: «من میرم آبی به سر و صورتم بزنم. تو هم اینا رو از زیر میز در بیار!». روحانی لبخندی شیطنت‌آمیز زد و گفت: «خودشون آروم آروم از توهم… ببخشید… از زیر میز در میان». دهخدا پوف کرد و سوی توالت دبیران رفت تا آبی به سر و صورتش بزند و برای سر و کله زدن با زیر میز رفته‌ها و در سایه‌ نِشین‌ها نیرو بگیرد، هر چند خودش هم می‌دانست که در آخر اوست که سر به بیابان خواهد گذاشت!


منبع: برترینها