طنز؛ بیست و دو دقیقه ناقابل کار روزانه مفید!
مرکز پژوهش های مجلس:
[در یک اداره دولتی]
ارباب رجوع وارد اتاقی در یک اداره دولتی می شود. جلوی میز اول می ایستد. کارمندی مشغول مطالعه روزنامه است. از پشت روزنامه، چهره اش قابل دیدن نیست.
ارباب رجوع: سلام قربان! این پرونده من بالاخره بعد از سه ماه کامل شد، لطف بفرمایید یک امضا و مهر زیرش بزنید، تا من برم.
کارمند شماره یک با آرامش، روزنامه اش را کناری می زند.
ارباب رجوع [خوشحال]: سلام مجدد عرض می کنم. این پرونده ما رو یک نگاه می اندازین؟
فقط یک دونه مهر و امضا می خواد. سه ماهه که اسیر این کاریم.
کارمند شماره یک جرعه ای از قهوه اش می نوشد. دوباره روزنامه اش را باز می کند و شروع می کند به حل جدول.
ارباب رجوع [متعجب]: چی شد؟ الو داداش، با شمام. (تلاش می کند با سرفه و سر و صدا توجه کارمند شماره یک را جلب کند، اما موفق نمی شود.)
کارمند شماره یک، بدون توجه به ارباب رجوع، روزنامه را تا می کند. خمیازه ای می کشد و می گوید: آقا، پس این چای ما چی شد؟ گوش کن! سه حرفیه، رودی در کویر لوت.
ارباب رجوع: قربان، سلام مجدد عرض می کنم.
کارمند شماره یک: مخترع واشر سرسیلندر، شونزده حرفه!
ارباب رجوع: جااان؟ شونزده حرف؟!
کارمند شماره دو: به گمانم ناپلئون بناپارت.
کارمند شماره سه: بیشتر به ارنست همینگوی می خوره.
ارباب رجوع: اینجا چه خبره؟
به سمت میز کارمند شماره دو می رود.
ارباب رجوع: سلام قربان، ارادت دارم. این کار ما رو راه می ندازین بریم؟
کارمند شماره دو: آخه نمی شه…
کارمند شماره سه: صد دفعه گفتم با ارباب رجوع جماعت حرف نزن. ای بابا! عجب گیری کردیم ها.
ارباب رجوع: یعنی چی آقا؟ این کارها چیه می کنید؟ ببین با کیا شدیم هشتاد میلیون نفر.
کارمند شماره دو به کارمند شماره سه: بذار بهش بگم. داره مخمون رو می خوره.
کارمند شماره سه: باشه، ولی خیلی مختصر و مفید.
کارمند شماره دو: ببین ارباب رجوع گرامی، مگه اخبار رو نمی خونی؟
ارباب رجوع: اخبار؟ بله، گاهی اوقات.
کارمند شماره دو: همینه دیگه. از دنیا عقبی. مگه نشنیدی که مرکز پژوهش های مجلس اعلام کرده متوسط ساعات کار روزانه مفید در بخش دولتی تنها ۲۲ دقیقه است؟
ارباب رجوع: خوب حالا که چی؟
کارمند شماره دو: هیچی دیگه، ما امروز همه ۲۲ دقیقه کار مفیدمون رو انجام دادیم.
ارباب رجوع: حالا می گی چی کار کنم؟
کارمند شماره دو: هیچی، برو فردا با امیدواری بیا.
ارباب رجوع: امید؟ دیگه چه امیدی؟
کارمند شماره دو: با این امیدواری که وسط اون ۲۲ دقیقه فعالیت مفید ماها برسی.
ارباب رجوع: یعنی… آخه… من…
کارمند شماره دو: آقاجون، من رو بیشتر از این به حرف نگیر. برو به سلامت.
ارباب رجوع سلانه سلانه می رود.
کارمند شماره یک: اسم کوهی در موگادیشو! چهار حرفیه!
منبع: برترینها