ضرورت فقر زدایی بهجای دلسوزی
مرتضی آژندروزنامه بهارتصور اینکه چند نفر شب را در قبرستان سر به بالین مینهند هم دردناک است چه برسد به اینکه برای مدتی آنجا زندگی کنند و همه زندگیشان پناه بردن به گور باشد. حتماً باید به آخر خط رسیده باشند که زندگی در میان مردهها را به بودن در میان زندهها ترجیح دادهاند، حتماً تنها گزینه روی میزشان همین بود و دیگر گزینه نداشتند، یا شاید هم از زندگی و جامعه دیگر انتظاری نداشتند که زودتر به پیشواز مرگ رفتهاند، حتماً چارهای نداشتند. گورخوابها؛ سکانسی تلخ از واقعیتهای جامعه ما. حتی اسم قبرستان هم ترسناک است چه برسد که بخواهی شب را در یکی از گورهایش بگذرانی؛ گفتهاید که معتاد بودهاند، دستشان کج بود، تعدادشان هم اندک. همه این ها درست؛ ولی آیا حقشان بود که در گور بخوابند، اصلاً درست که خودشان این بلا را سر خودشان آوردهاند و جامعه هیچگونه تقصیری در انزوا و معتاد شدنشان نداشت، ولی باز شهروند این جامعه که بودهاند، شهروند این دولت و سرزمین که بودهاند، نبودهاند؟باید آنقدر از شهروندانتان بیخبر باشید که از رسانهها این اخبار را بشنوید. بالاخره یک جایی باید دین خود را به آنها ادا میکردید، وقتی که حالشان خوب بود که کنارشان نبودهاید، حداقل الان که زمین گیر شدهاند گورخوابشان نمیکردید.حال که از رسانهها این خبر را شنیدهاید، از چه کسی گلایه میکنید ؟ حداقل با ژست سیاسی به سراغشان نمیآمدید، یا به آنها نگاهی ابزاری برای گرفتن عکس و بحثهای انتخاباتی نمیکردید. کاش سهم خود را در به وجود آمدن چنین پدیدههای دردناکی قبول میکردید، نه اینکه تقصیر را گردن دیگری بیندازید و وعده فردایی بهتر را با حزب متبوع خود را بدهید. در واقع همه کم کاری کردهاید، چنین پدیدههایی محصول ساختاری چند ساله یک وضعیت ناکارآمد اجتماعی است، نه بحثهای چند روزه انتخاباتی. مقصرید و گرنه نباید که این همه اصطلاح در مورد بیخانمانها وجود داشته باشد، کارتن خواب، لوله خواب، و گورخواب. مقصرید و گرنه نباید که این همه معتاد وجود داشته باشد، این همه کودک کار، ۱۱ میلیون حاشیه نشین و این همه بیکار و… . راستی نیمی از فارغالتحصیلان دانشگاهی بیکارند، یعنی کسانی که همه عمرشان را به امید امروز درس خواندهاند تا برای خودشان کسی شوند، روزها آگهیهای استخدامی را ورق میزنند و شبها را خیره به سقف به صبح میرسانند. درس خواندهاند که پذیرای مسئولیتی باشند، برای جامعه مفید باشند، فعال باشند، تشکیل خانواده بدهند و… ولی همه تصوراتشان بر عکس درآمده است و روز به روز زیر بار فشار بیکاری و بلاتکلیفی کمرشان خم تر میشود. شاید کارتن خواب ها، گورخوابها و… روزی حال امروز ما را داشتند، شاید شغلی نداشتند، شاید آنها هم شبها را خیره به سقف به صبح میرساندند، شاید توانایی تحمل این همه فشار را نداشتهاند که معتاد گورخواب شدند. اگر واقعا نگرانید که گورخوابی نباشد، بیکاری نباشد و .. به اعمال خودتان نگاه کنید، ببینید کجای راه را اشتباه رفتهاید، ببینید چه محصولی کاشتهاید که امروز آن را درو میکنید، شاید وقتش رسیده باشد که کمی در اولویتهایتان تجدید نظر کنید و رفاه مردم را در برنامههاتان قرار بدهید، به این فکر کنید که قرار بود تسهیل کننده زندگی مردم باشید، نه اینکه چنین وضعی را به وجود بیاورید بعد خودتان در نقش یک ناجی برای کمک حاضر شوید و در آخر هم برای این فداکاری منتظر کف و هورای مردم باشید. به قول یکی از اندیشمندان؛ دولتها اگر میخواهند کمک کنند باید چنان نظامهای عادلانهای برقرار کنند که اصلا زمینه کمک گرفتن را از بین ببرند. آنها هر کار دیگری بکنند دارند خودشان را به کوچه علی چپ میزنند. مسئولان اگر میخواهند به مردم خدمت کنند فقط یک مهم میتوان برایش متصور شد که چنان نهاد اقتصاد و خانواده و حقوق و … را برنامهریزی کنند که فقر را به صفر برساند. نه این که کاری کنند که فقر گسترش یابد بعد به فقیران کمک کنند. دولتها باید فقر زدایی کنند نه کمک به فقیر.
منبع: baharnews.ir