سفر با زندگی ما چه می کند؟
در سفر کردن شخص میتواند با دیدین گریه، خنده، خوردن، نگرانی و مرگ آدمها،سعی در درک سایر افراد داشته و ارتباط بهتری را با دیگران برقرار کند و دوستی و روابط خوب با آنها داشته باشد.

سفر کتابی است نانوشته که هر صفحهای از آن، تجربیات و احساس خوشآیندی به همراه دارد.
اغلب این تاثیرات، نوع نگرش ما به زندگی و افراد را تغییر میدهد و باعث میشود با بینش عمیقتری به دنیای پیرامون خود نگاه کنیم. در ادبیات ما نیز به این مساله همواره بسیار تاکید شده است، مانند ضربالمثلی که میگوید «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی». در ادامه میخواهیم دیگر آثار سفر را برشماریم که هر یک از آنها میتواند زندگی ما را، هرچند هم کم، چند قدمی رو به بهبودی ببرد.
می فهمید همه ما نیازهای مشابهی داریم
مارک تواین میگوید:
سفر تمامی حسهای غرضورزی، تعصب و کوته نظری را ازبین میبرد.
تونی رابینز بارها گفته است که بدون در نظر گرفتن سابقهی افراد، تمامی انسانها ۶ نیاز مشترک دارند. هرچه شما بیشتر سفر کنید، به حقیقت این موضوع بیشتر پی میبرید؛ و زمانی که چنین اتفاقی میافتد، توان این را مییابید که بدون توجه به سابقه و ریشهی افراد، با آنها ارتباط برقرار کنید.
متوجه می شوید پیدا کردن دوست چقدر آسان است
Tim Cahill میگوید:
سفر بیش از آن که معیار اندازهگیری فاصلهها باشد، وسیلهای است برای سنجش دوستیها.
یکی از اولین چیزهایی که در سفر انفرادی متوجه آن میشوید، این است که پیدا کردن دوست چقدر آسان است. زمانی که افراد در سفر و خارج از محیط زندگی همیشگی خود هستند، گویی اتفاقی جادویی میافتد و این افراد میتوانند کاملا واقعی رفتار کنند و بدون این که احساس کنند مورد قضاوت قرار میگیرند، خود و احساساتشان را ابراز میکنند.
این خامی و واقعی بودن، حسی ساده برای دیگران ایجاد میکند تا آن فرد در مقابل بسیاری از انسانها قابل اعتماد باشد و این گونه است که شما میتوانید با افرادی که فقط در طی چند ساعت با آنها بودهاید و شناختهاید، دوستان بسیار خوبی شوید.
پیوند و ارتباط با بشریت را تجربه می کنید
مایا آنجلو میگوید:
در سفر کردن شخص میتواند با دیدین گریه، خنده، خوردن، نگرانی و مرگ آدمها،سعی در درک سایر افراد داشته و ارتباط بهتری را با دیگران برقرار کند و دوستی و روابط خوب با آنها داشته باشد.
همانطور که در سفر ما میفهمیم چقدر با دیگران نیازهای مشترک داریم یا چگونه نگرش ما نسبت به خانهمان عمیقتر میشود و چگونه میتوانیم با افرادی با سوابق و فرهنگهای مختلف دوست شویم، ما درمییابیم که چگونه تمامی انسانها با یکدیگر ارتباط دارند. این وضعیت از آگاهی، به فهم منجر میشود؛ منظور ما از فهم، روش درک ما از جهان، تجربهی زندگی و خودمان است.
Ken Wilber از فهم به عنوان حرکتی مارپیچ یاد میکند که هر سطح از فهم، شامل مرحلهی قبلی خود نیز میشود. سفر به مردم کمک میکند تا نگرش جهانمحور و حتی یکپارچهای از فهم و آگاهی را تجربه کنند که افراد را قادر سازد تمامی حالات فهم و آگاهی را ببنند، درک کرده و قبول کنند.
خوش اقبالی و همرخدادی را تجربه می کنید
Adam Siddiq میگوید:
سفر یکی از سادهترین راه برای آگاهی از افسون و سحری است که در تار و پود تمامی خلقت با عنوان خوشاقبالی ورخدادها در بهترین زمان خود میباشد.
خوشاقبالی (Serendipity) همان شانس است که از چیزهای باارزش و لذتبخشی به دست میآید که انتظارش را نداشتید. همرخدادی (Synchronicity) نیز مصادف شدن اتفاقاتی است که به صورت معنادار با یکدیگر در ارتباط هستند اما به نظر نمی رسد که (از لحاظ علت و معلول) ارتباطی باهم داشته باشند.
اینجا میخواهیم داستانی در مورد خوشاقبالی و همرخدادی در سفر برایتان بازگو کنیم که یکی از نویسندگان در مورد سفر اسپانیای خود نوشته است: صبح زود بود و زمان آن رسیده بود که موتورسیکلت که با دوستم کرایه کرده بودیم را بازگردانم. دوستم صبح خیلی زود با هواپیما به خانهی خود برگشته بود، پس وظیفهی من بود که موتورسیکلت را برگردانم.
من در یک صبح آفتابی زیبای اسپانیا از خواب بیدار شده و به خیابان رفتم تا موتورسواری کنم. همین که خواستم سوار موتور شوم، متوجه شدم فراموش کردهام که زنجیر روی چرخ قرار دارد. من قبل از این تجربهی موتورسواری نداشتم اما فهمیدم که در مخمصه افتادهام.
۲ دقیقه بعد، یک ماشین پشت سر من پارک کرد. حسی درون من میگفت که کسی که در این اتومبیل نشسته، بلد است چگونه این مشکل من را رفع کند و حتما به من کمک میکند تا بتوانم دوچرخه را برگردانم. همین که آنها از ماشین پیاده شدند، با آنها به زبان اسپانیایی صحبت کردم و گفتم که چه اتفاقی افتاده است.
یکی از آنها به آن یکی اشاره کرد که شروع کن. او گفت که آنها مکانیک هستند و برای کار آنجا آمدهاند و میتوانند به من کمک کنند تا زنجیر را درآورم و این کار را نیز کردند. من از آنها تشکر کردم و آنها نیز گویی خوشحال از این بودند که به یک فرد تنها کمک کردهاند. در آن لحظه فهمیدم که مهم نیست چه پیش میآید … دنیا اینجا است تا از من حمایت کند!
می فهمید که زندگی هدیه ای فوق العاده است
هلن کلر میگوید:
زندگی یا یک ماجراجویی جسورانه است، یا هیچ چیز نیست!
مارک تواین هم میگوید:
۲۰ سال بعد از این لحظه، شما بیشتر به خاطر کارهایی که انجام ندادهاید تاسف میخورید تا کارهایی که در این سالها انجام دادهاید (کارهای اشتباه). پس بادبانها را بکشید، از بندر امن دور شوید، بادهای بسامان به بادبانهایتان بخورند؛ سیاحت کنید، رویا بپردازید، کشف کنید!
زندگی هدیهای شگفتانگیز است.
واقعا این چنین است و زمانی که ما سفر کرده و دنیا و زندگی را بیشتر تجربه میکنیم، نسبت به تمامی لحظات زیبایی از آنها لذت بردیم و با افراد دیگر آنها را شریک شدهایم، بیشتر قدردان و سپاسگذار خواهیم بود.
زندگی هدیه ای شگفت انگیز است و با سفر بیشتر آن را درک کرده و از آن لذت خواهیم برد
این حقیقتی است که ما میتوانیم از همین لحظه که زنده و سرحالیم آن را تجربه کرده و جامهی عمل بپوشانیم نه این که در لحظات مرگ حسرت انجام چنین کارهایی را بخوریم. به جای آن که منتظر بمانید تا روزی برسد که بگویید «کاش این کار را میکردم»، طوری زندگی کنید که بتوانید بگویید « خوشحالم که این کار را کردم».
منبع:کجارو
منبع: پول نیوز